اشکال من به همین است. این که از پس یک صورت صورت متفاوت دیگری بیاید به معنای تغییریست که در منبع تصاویر اتفاق افتاده. مثلا سیبی پرتاب می شود. سیب هر لحظه هرچند مشابه سیب در لحظه پیشین است ولی همان سیب نیست. سیب در جایی مکتوم می شوو ودر جای دیگر ظاهر می شود و این تغییر برای همه ناظران و غیر ناظران یکسان است. بنابراین در خارج از ادراک ناظران اتفاق متغیری جاریست. که همان تغییر سبب ارسال تصاویر متفاوت می شود. وگرنه دلیل تفاوت تصویر قبلی با تصویر بعدی چیست؟ ممکن است بتوان گفت سیب قبل از پرتاب در تمام مسیر حظور داشته ولی مکتوم بوده و لازمه ظاهر شدنش در طول مسیر عمل پرتاب است و این عمل باعث میشود که هر لحظه سیب در جایی غیب شود (هرچند هنوز همانجاست) و در جای جدید ظاهر شود(هرچند قبل از ظاهر شدن هم همانجا بوده)؟؟؟؟ البته چه تعبیر فوق صحیح باشد و چه نباشد باز سوال باقیست که چه می شود که در جایی غایب و در جایی ظاهر می شود. خود این هم یک نوع تغییر است.
سلام
فکر می کنم این چندمین بار است که عرض می کنم :
تغییر نوعی حس برای درک کننده است و نه درک شده
اگر شما چند عکس از یک واقعه بگیرید عکسها ثابتند اما اگر بتوانید پشت سر هم مثلا روی مانیتور نشان دهید بیننده احساس حرکت و تغییر می کند اما آیا حقیقتا عکسها متغیر بوده اند ؟ خیر بلکه توالی نمایش حس تغییر و حرکت را ایجاد می کند
اما بحث ظهور و کتم
ظهور و کتم در دوجا نیست در یک جاست مثال این موضوع را در ویرایش عکس توسط نرم افزارهای مربوطه می توانید ببینید
روی یک صفحه دو عکس قرار دهید یکی را در حالت عادی و دیگری را مات کنید ؟ آنچه مات شده دیده می شود اما ضعیف .
اینجا با یک عمل تضعیف و تشدید می توانید یکی را نمایش داده و یکی را پنهان کنید در حالیکه هردو هست
این تمثیل برای فهم امکان ظهور و کتم خوب است
والله الموفق
اینجا با یک عمل تضعیف و تشدید می توانید یکی را نمایش داده و یکی را پنهان کنید در حالیکه هردو هست
با سلام
من از این بخش تمثیل این نتیجه گرفتم که همه حالات ممکنه همیشه هست. چه رخ بدهد چه رخ ندهد. رخ دادن واقعه به سبب تغییر در خارج نیست بلکه به سبب توجه ما به یکی از حالات ممکنه است.
حامد;326660 نوشت:
فکر می کنم این چندمین بار است که عرض می کنم : تغییر نوعی حس برای درک کننده است و نه درک شده اگر شما چند عکس از یک واقعه بگیرید عکسها ثابتند اما اگر بتوانید پشت سر هم مثلا روی مانیتور نشان دهید بیننده احساس حرکت و تغییر می کند اما آیا حقیقتا عکسها متغیر بوده اند ؟
عکس ها متغیر نبوده اند ولی متحرک بوده اند. ببینید چیزی که من متوجه نمی شوم این بخش است که چه چیزی تعیین کننده این است که کدام یک از عکس های موجود را ببنیم. یک سری از حوادث بدون این که ما در جریانش باشم و بدون این که ما آن ها توجه ای داشته باشیم در حال رخ دادن است. آن حوادث اگر بهشان توجه می کردیم تصاویرش در ذهن نقش می بست ولی اگرنه باز هم رخ می داد و ممکن بود سال ها بعد فیلمش را به ما نشان دهند که فلان شخص پشت سرت فلان ادا را درآورد و تو متوجه نشدی.
مشکل من اینجاست که فلسفه حرکت جوهری اتفاقاتی ک ما شاهدش نیستیم ولی رخ داده اند را چگونه تحلیل می کند. رخ دادن حادثه نیازمند تغییر (یا همان ظهور کتم تصاویر است.)
خلاصه:
1-آیا همه حالت های ممکنه چه رخ بدهند وچه رخ ندهند همین الان موجودند؟
2-عامل این که کدام حادثه رخ دهد یا به تعبیری شاهد کدام تصویر از تصاویر موجود ممکنه باشیم چیست؟
3-دیگری تغییری ایجاد کرده که من خبری از آن نداشته ام.حال که خبردار شده ام چه اتفاقی رخ می دهد که من هم همان تصویری که دیگری ظاهر کرده میبینم. و عامل این اشتراک کجاست و تاثیر اعمال دیگران بر خارج (اگر واقعا تاثیر دارند و صرفا ذهنی نیست) کجا ضبط میشود که وقتی من هم شرایطش فراهم شد آثار مشترکی می بینم؟
البته در ادامه این سولاتسوالات دیگری هم هست ولی شاید توضیحات شما خود پاسخگوی باقی سوالات هم باشد.
ممنون
من از این بخش تمثیل این نتیجه گرفتم که همه حالات ممکنه همیشه هست. چه رخ بدهد چه رخ ندهد. رخ دادن واقعه به سبب تغییر در خارج نیست بلکه به سبب توجه ما به یکی از حالات ممکنه است.
سلام
من فکر می کنم شما مطلب را درست تصور نمی فرمایید
مطلب ما اینجا از بحث احتمالات دنیای کوانتوم جداست
این صورتهای مختلف یک پدیده دقیقا همان چیزی است که در عالم خارج هست نه احتمالات وقوع یک وضعیت
به عبارت دیگر دویدن یک انسان با تحقق صد میلیون صورت در خارج محقق می شود که هر صورتی بخشی از تحقق این واقعه را نشان می دهد مانند یک فیلم سینمایی
هریک از این صورتها امر ثابت است اما توالی نمایش و ظهورشان در قوه ادراکی من و شما حس حرکت و تغییر را تداعی می کند
aminjet;326666 نوشت:
عکس ها متغیر نبوده اند ولی متحرک بوده اند
این به حسب امکانات فعلی انسان است . اکنون در دنیای دیجیتال حرکت فیلم معنا ندارد . جلوتر از این هم میشود رفت
aminjet;326666 نوشت:
ببینید چیزی که من متوجه نمی شوم این بخش است که چه چیزی تعیین کننده این است که کدام یک از عکس های موجود را ببنیم. یک سری از حوادث بدون این که ما در جریانش باشم و بدون این که ما آن ها توجه ای داشته باشیم در حال رخ دادن است. آن حوادث اگر بهشان توجه می کردیم تصاویرش در ذهن نقش می بست ولی اگرنه باز هم رخ می داد و ممکن بود سال ها بعد فیلمش را به ما نشان دهند که فلان شخص پشت سرت فلان ادا را درآورد و تو متوجه نشدی. مشکل من اینجاست که فلسفه حرکت جوهری اتفاقاتی ک ما شاهدش نیستیم ولی رخ داده اند را چگونه تحلیل می کند. رخ دادن حادثه نیازمند تغییر (یا همان ظهور کتم تصاویر است.)
در فلسفه وقوع حوادث در خارج اصالتا تابع ادراک ما نیست هرچند می تواند تحت تاثیر قوه نفسانی ما قرار گیرد پس وقایع خارجی اتفاق می افتند چه ما بخواهیم چه نخواهیم چه توجه کنیم چه نکنیم . اگر وقوع حوادث خارجی نیاز به ناظر و توجه کننده ای دارد توجه ایجادی واجب تعالی برای تحقق خارجی آنها کافی است البته جملاتی همچون : اللهم ارنی الاشیاء کماهی اشاره ای به این دارد که حقیقت خارجی اشیاء با آنچه ما بطور معمول ادراک می کنیم متفاوت است حال چه نحو تفاوتی ؟ باید از اهل کشف محمدی ص پرسید
aminjet;326666 نوشت:
خلاصه: 1-آیا همه حالت های ممکنه چه رخ بدهند وچه رخ ندهند همین الان موجودند؟ 2-عامل این که کدام حادثه رخ دهد یا به تعبیری شاهد کدام تصویر از تصاویر موجود ممکنه باشیم چیست؟ 3-دیگری تغییری ایجاد کرده که من خبری از آن نداشته ام.حال که خبردار شده ام چه اتفاقی رخ می دهد که من هم همان تصویری که دیگری ظاهر کرده میبینم. و عامل این اشتراک کجاست و تاثیر اعمال دیگران بر خارج (اگر واقعا تاثیر دارند و صرفا ذهنی نیست) کجا ضبط میشود که وقتی من هم شرایطش فراهم شد آثار مشترکی می بینم؟
این سوالات در فضای مقبولات نظریه کوانتوم است که از بحث ما در اینجا خارج است
والله الموفق
این صورتهای مختلف یک پدیده دقیقا همان چیزی است که در عالم خارج هست نه احتمالات وقوع یک وضعیت به عبارت دیگر دویدن یک انسان با تحقق صد میلیون صورت در خارج محقق می شود که هر صورتی بخشی از تحقق این واقعه را نشان می دهد مانند یک فیلم سینمایی هریک از این صورتها امر ثابت است اما توالی نمایش و ظهورشان در قوه ادراکی من و شما حس حرکت و تغییر را تداعی می کند
با سلام
من دیگه کاملا گیج شدم.
ببینید یا صورت جدید در پی معدوم شدن قبلی می آید یا مکتوم شدن. که شما فرمودید مکتوم بوده نه معدوم. پس همواره وجود داشته. بعد از مکتوم شدن هم وجود خواهد داشت. اگر من سیبی را پرتاب کنم این که یک مسیر را طی می کند یعنی در طول مسیر هر لحظه سیب مکتوم شده و سیب جدیده ظاهر می شود. پس سیب های زیادی در طول مسیر وجود داشته اند که مکتوم بوده اند و ظاهر شده اند.
اگر خود سیب قبلی به محل جدید برود که دیگر بحث تصاویر ثابت بی معنی می شود. حال اگر من سیب را به این سمت پرتاب کنم خود یک حالت ممکنه است اگر آن را بخورم یک حالت ممکنه است اگر آن را دو نیم کنم یک حالت ممکنه است و .... . همه این حالت ها مکتومند به جز آن حالتی که اختیار می شود. که به صورت تصاویر ثابتی پشت سر هم می آیند.
سوالاتی که من عرض کردم ربطی به کوانتوم نداشتند. دقیقا به مرز بین ماده و معنا و چگونگی تکیه یک عالم سراسر تغییر به یک عالم ثابت ربط داشتند و خواستم ببینم حرکت جوهری چه پاسخی برایشان دارند.
حامد;326660 نوشت:
فکر می کنم این چندمین بار است که عرض می کنم : تغییر نوعی حس برای درک کننده است و نه درک شده
به هر حال این حس از کجا می آید. تصویر عوض می شود. و این عوض شدهن یک تصویر و آمدن تصویر دیگر خودش تغییر تعویض تحویل هرچه اسمش را بگذارید ثابت نیست.
من نمیگویم خود تصویر تحرک دارد. می دانم خود تصویر ثابت است. این که یک تصویر ثابت جای یک تصویر ثابت دیگر را میگیرد هم یک نوع عدم ثبات است. و شما فرمودید در خارج از ذهن رخ می دهد پس عدم ثبات در خارج از ذهن هم حقیقت دارد.
برای من واضح نیست.
حامد;326668 نوشت:
این به حسب امکانات فعلی انسان است . اکنون در دنیای دیجیتال حرکت فیلم معنا ندارد . جلوتر از این هم میشود رفت
حرکت فیزیکی یک نوار فیلم معنا ندارد ولی باز هم فریم های بیشمار تصویر ثابت پشت سر هم تولید فیلم متحرک می کنند. در مثل مناقشه نیست ولی همین مثال هم می تواند راهگشای بهتر طرح کردن سوال من باشد. لازمه اینکه یک تصویر برود و تصویر دیگری بیاید تغییر است. هرچند خود تصاویری که می آیند ثابت باشند ولی فرآیند رفتن یکی و آمدن بعدی خودش یک حرکت است. این رفتن و آمدن تصویر منشا می خواهد که یکی از سوالات من بود که منشاش چیست و اصلا منظورم فیزیک کوانتوم نیست. دقیقا دنبال تفسیر فلسفی می گردم. این که موجودی هر دفعه به گونه ای ظاهر شود یعنی تغییر از یک حالت به حالت دیگر.خود حالت ها ثابت باشند دردی را دوا نمی کند.
امیدوارم این دفعه توانسته باشم اشکالم را واضح تر مطرح کنم
سلام و عرض ادب
مطلبی که خدمت شما عنوان میکنم پس از سی سال و با اتکا به حافظه است و برداشت من از جناب
صدرالمتألهین است چنانچه مغایر بود
یادآوری بفرمایید:
ابن سینا به تبع از ارسطو حرکت در اعراض را ،بدون ملزم بودن حرکت جوهره جسم یا شئ، محتمل میدانستند
ولی جناب صدرا بار تحول بر جوهر ثابت را ناممکن میدانستند و میگویند جوهره اشیاء میبایست متحرک باشد تا این حرکت محقق باشدپس در حرکت، هم اعراض و هم جوهر هر دو از بنیاد متحول و نو میشوند
برای اینکه این توالی نو شدن ها موجب گم شدن موضوع نشود
ایشان بستر حرکت را ثابت فرض میگرفتند
پس جهان، بر بستری ثابت جاری است این سیلان جهان موجب تغییرات در جهان است
و برای رهایی از اشکال بزرگی که جناب aminjet اینجا البته با الفاظی دیگر متذکر میشوند که چگونه یک موجد ثابت ،مسبب تحولات و تغیرات در معلول خود میشود؟
ایشان عالم ماده و جهان را قدیم فرض میگرفتند؛
این قدمت را موجب استقلال جهان نمیدانستند بلکه قوام جهان را منوط به به یک قیم میدانستندو این اتصال دائم را موجب بقای چهان معرفی میکردند.
با سلام من دیگه کاملا گیج شدم. ببینید یا صورت جدید در پی معدوم شدن قبلی می آید یا مکتوم شدن. که شما فرمودید مکتوم بوده نه معدوم. پس همواره وجود داشته. بعد از مکتوم شدن هم وجود خواهد داشت. اگر من سیبی را پرتاب کنم این که یک مسیر را طی می کند یعنی در طول مسیر هر لحظه سیب مکتوم شده و سیب جدیده ظاهر می شود. پس سیب های زیادی در طول مسیر وجود داشته اند که مکتوم بوده اند و ظاهر شده اند. اگر خود سیب قبلی به محل جدید برود که دیگر بحث تصاویر ثابت بی معنی می شود. حال اگر من سیب را به این سمت پرتاب کنم خود یک حالت ممکنه است اگر آن را بخورم یک حالت ممکنه است اگر آن را دو نیم کنم یک حالت ممکنه است و .... . همه این حالت ها مکتومند به جز آن حالتی که اختیار می شود. که به صورت تصاویر ثابتی پشت سر هم می آیند. سوالاتی که من عرض کردم ربطی به کوانتوم نداشتند. دقیقا به مرز بین ماده و معنا و چگونگی تکیه یک عالم سراسر تغییر به یک عالم ثابت ربط داشتند و خواستم ببینم حرکت جوهری چه پاسخی برایشان دارند.
سلام
همانطور که فیزیک کوانتوم می گوید احتمال وقوع یک پدیده در وضعیتهای مختلف وجود دارد و این آن چیزی است که ما در عنوان لوح محو و اثبات داریم . اما فیزیک کوانتوم به اینجا نرسیده که پدیده ها در یک مرتبه ای نه به نحو احتمالی بلکه به نحو قطعی واقع می شوند اما این مرتبه جنبه کلی دارد و نه جزئی . لذا پدیده ها از لحاظ وقوع دارای مراتب وجودی طولی هستند که هرچه دراین مراتب بالاتر می رویم پدیده جنبه کلی تری یافته و از احتمالات خارج می شود .
و اما مقدمه دوم اینکه هر مرتبه پایینتر نسبت به مرتبه بالاتر نسبت تفصیل برای اجمال را دارد یعنی اینکه هر مرتبه پایینتری جزئیات مرتبه بالاتر را تحقق می بخشد چرا که مرتبه بالاتر به لحاظ وجودی امکان ظهور آن جزئیات را ندارد مانند چرخ دنده بزرگی که دنده هایش برای گرداندن یک قطعه کوچک مناسب نیست و شما باید بین آن چرخ دنده بزرگ و قطعه کوچک چرخ دنده های کوچکتری قرار دهید که بتوانند قطعه را به خوبی حرکت دهند .
با این دو مقدمه نتیجه این خواهد بود که وجود کلی یک پدیده در حقیقت کلی بالاتر خود در مرتبه عالم مثال و بعد عقل با کلیاتی مشخص است اما تحقق جزئیات و نحوه آنرا باید در مرتبه عالم ماده پی جویی کنیم .
حال در مورد مثال مورد بحث ( حرکت سیب ) باید گفت :
آنچه که به نحو کلی و در مرتبه بالاتر از این حقیقت وجود دارد مثلا بیانگر ابتدا و انتهای حرکت است مثلا اینکه سیب از نقطه الف به نقطه ب می رود . اما اینکه دقیقا از چه مسیری و با چه جزئیاتی این امر کلی محقق می شود بستگی به شرایط مادی عالم جسم دارد . به عبارت دیگر عالم جسمانی زمینه ساز تحقق جزئیات پدیده هاست . هر اقتضایی که اینجا وجود داشته باشد وجود بخش هستی آنرا به ظهور می رساند بدین نحو که با توجه به حقیقت کلی و شرایط فراهم شده در عالم جسمانی ، آن به آن صورت نویی از پدیده را ایجاد می کند بطوری که صورت ظاهره شده جدید صورت قبلی را مکتوم می سازد . این توالی صورتسازی ها به تحقق خارجی پدیده در عالم مادی منجر می شود ضمن اینکه با کلیت حقیقت فرامادی خود نیز منطبق است .
aminjet;326680 نوشت:
به هر حال این حس از کجا می آید. تصویر عوض می شود. و این عوض شدهن یک تصویر و آمدن تصویر دیگر خودش تغییر تعویض تحویل هرچه اسمش را بگذارید ثابت نیست. من نمیگویم خود تصویر تحرک دارد. می دانم خود تصویر ثابت است. این که یک تصویر ثابت جای یک تصویر ثابت دیگر را میگیرد هم یک نوع عدم ثبات است. و شما فرمودید در خارج از ذهن رخ می دهد پس عدم ثبات در خارج از ذهن هم حقیقت دارد. برای من واضح نیست.
تغییر در جایی است که عینیت شی تبدیل شود در حالیکه در اینجا ما توالی امثال را داریم نه تبدل عین شی پس تغییری نیست مگر در ذهن ما که نمی تواند درک کند این چیزی که او به نحو تغییر می یابد صرفا توالی امور ثابته ای از یک حقیقت فرامادی است
aminjet;326680 نوشت:
حرکت فیزیکی یک نوار فیلم معنا ندارد ولی باز هم فریم های بیشمار تصویر ثابت پشت سر هم تولید فیلم متحرک می کنند. در مثل مناقشه نیست ولی همین مثال هم می تواند راهگشای بهتر طرح کردن سوال من باشد. لازمه اینکه یک تصویر برود و تصویر دیگری بیاید تغییر است. هرچند خود تصاویری که می آیند ثابت باشند ولی فرآیند رفتن یکی و آمدن بعدی خودش یک حرکت است. این رفتن و آمدن تصویر منشا می خواهد که یکی از سوالات من بود که منشاش چیست و اصلا منظورم فیزیک کوانتوم نیست. دقیقا دنبال تفسیر فلسفی می گردم. این که موجودی هر دفعه به گونه ای ظاهر شود یعنی تغییر از یک حالت به حالت دیگر.خود حالت ها ثابت باشند دردی را دوا نمی کند. امیدوارم این دفعه توانسته باشم اشکالم را واضح تر مطرح کنم
باید سعی کنید از بند الفاظ مشکل ساز مثل رفتن و آمدن که تداعی تغییر می کند رها شوید . در نمایش فریم در دستگاه دیجیتال ما چیزی به نام رفتن و آمدن نداریم بلکه ظهور داریم . یک در هر یک بیست و چهارم ثانیه یک تصویر ثابت ظاهر و سپس محو می شود . ظهور و محو در همین حد مادیش هم چندان به تغییر نزدیک نیست چه رسد به ظهور بسیار بسیار سریع در حد مثلا یک تصویر سه بعدی از یک پدیده در یک میلیاردم ثانیه .
متحیر;327028 نوشت:
سلام و عرض ادب مطلبی که خدمت شما عنوان میکنم پس از سی سال و با اتکا به حافظه است و برداشت من از جناب صدرالمتألهین است چنانچه مغایر بود یادآوری بفرمایید: ابن سینا به تبع از ارسطو حرکت در اعراض را ،بدون ملزم بودن حرکت جوهره جسم یا شئ، محتمل میدانستند ولی جناب صدرا بار تحول بر جوهر ثابت را ناممکن میدانستند و میگویند جوهره اشیاء میبایست متحرک باشد تا این حرکت محقق باشدپس در حرکت، هم اعراض و هم جوهر هر دو از بنیاد متحول و نو میشوند برای اینکه این توالی نو شدن ها موجب گم شدن موضوع نشود ایشان بستر حرکت را ثابت فرض میگرفتند پس جهان، بر بستری ثابت جاری است این سیلان جهان موجب تغییرات در جهان است و برای رهایی از اشکال بزرگی که جناب aminjet اینجا البته با الفاظی دیگر متذکر میشوند که چگونه یک موجد ثابت ،مسبب تحولات و تغیرات در معلول خود میشود؟ ایشان عالم ماده و جهان را قدیم فرض میگرفتند؛ این قدمت را موجب استقلال جهان نمیدانستند بلکه قوام جهان را منوط به به یک قیم میدانستندو این اتصال دائم را موجب بقای چهان معرفی میکردند.
بیان جناب ملاصدرا در مورد حرکت نشان دهنده آنستکه ایشان ثبات را در فراتر از عالم ماده می دانند و نه در خود ماده بلکه ماده را عینیت حرکت می دانند به عبارت دیگر از نظر ایشان ماده مساوی حرکت است
والله الموفق
بیان جناب ملاصدرا در مورد حرکت نشان دهنده آنستکه ایشان ثبات را در فراتر از عالم ماده می دانند و نه در خود ماده بلکه ماده را عینیت حرکت می دانند به عبارت دیگر از نظر ایشان ماده مساوی حرکت است
سلام حركت در عالم مثال چگونه است و فرق آن با حركت در ماده چيست؟
حركت در عالم مثال چگونه است و فرق آن با حركت در ماده چيست؟
سلام
همان چیزی را که بنده در مورد حرکت ماده گفتم فلاسفه در مورد حرکت در عالم مثال با نام تجدد امثال قائلند لذا این دو تنها از جهت شدت و ضعف وجودی باید با هم تفاوت داشته باشند و نه چیز دیگر
والله الموفق
همان چیزی را که بنده در مورد حرکت ماده گفتم فلاسفه در مورد حرکت در عالم مثال با نام تجدد امثال قائلند لذا این دو تنها از جهت شدت و ضعف وجودی باید با هم تفاوت داشته باشند و نه چیز دیگر
ممنون اگر امکانش هست در مورد مرزهای ماده و معنا و نظر خود در این رابطه ،شفاف تر توضیحاتی بفرمایید
تغییر در جایی است که عینیت شی تبدیل شود در حالیکه در اینجا ما توالی امثال را داریم نه تبدل عین شی پس تغییری نیست مگر در ذهن ما که نمی تواند درک کند این چیزی که او به نحو تغییر می یابد صرفا توالی امور ثابته ای از یک حقیقت فرامادی است
با سلام
این که تصاویر عوض می شوند نشان از تغییر در منبع تصاویر دارد. پس انتظار می رود درجایی عینیت شی تبدیل شده باشد. یعنی در پس پرده یه چیزی عوض شده که ما یه چیز دیگه می بینیم.
اگر تغییر را به ذهن نسبت دهیم هم باز ذهن هم جزئی از همین جهان است و تغییر در آن هم نوعی تغییر است. اصلا تکامل و سیر و سلوک هم نوعی تغییر است.
در همین مثال فیلم هم تا در منبع فریم ها تغییراتی رخ ندهد تصویر جدیدی جهت مکتوم شدن تصویر بعدی نمی آید. فکر نکنم مثال بتواند این حقیقت را توضیح دهد چون عالم ماده سراپا تغییر است.
ولی سوال اصلی به جایش باقیست.تصویر جدید نشان از تغییرات در منبع تصویر دارد. اصلا خود جدید و قدیم یعنی تغییر. مکتوم شدن و ظاهر شدن یعنی تغییر. چه منشاش ذهن باشد چه ورای ذهن.
ممنون اگر امکانش هست در مورد مرزهای ماده و معنا و نظر خود در این رابطه ،شفاف تر توضیحاتی بفرمایید
سلام
لطفا پستهای قبلی را مطالعه فرمایید
aminjet;331363 نوشت:
با سلام این که تصاویر عوض می شوند نشان از تغییر در منبع تصاویر دارد. پس انتظار می رود درجایی عینیت شی تبدیل شده باشد. یعنی در پس پرده یه چیزی عوض شده که ما یه چیز دیگه می بینیم. اگر تغییر را به ذهن نسبت دهیم هم باز ذهن هم جزئی از همین جهان است و تغییر در آن هم نوعی تغییر است. اصلا تکامل و سیر و سلوک هم نوعی تغییر است. در همین مثال فیلم هم تا در منبع فریم ها تغییراتی رخ ندهد تصویر جدیدی جهت مکتوم شدن تصویر بعدی نمی آید. فکر نکنم مثال بتواند این حقیقت را توضیح دهد چون عالم ماده سراپا تغییر است. ولی سوال اصلی به جایش باقیست.تصویر جدید نشان از تغییرات در منبع تصویر دارد. اصلا خود جدید و قدیم یعنی تغییر. مکتوم شدن و ظاهر شدن یعنی تغییر. چه منشاش ذهن باشد چه ورای ذهن.
سلام
وقتی برای یک امر مشکل یک مثال می زنیم شما فقط همان جهت تشبیه را مد نظر قرار دهید و به ابعاد دیگر توجه نفرمایید وگرنه مشکل آفرین خواهد بود
مثال فیلم فقط برای بیان تحقق تغییر از امور ثابته است و دیگر هیچ
توجه فرمایید :
جهان ثبات یا جهان تجرد به لحاظ سعه وجودی بسیار بسیار غنی است اما عالم ماده این غنا و ظرفیت را ندارد لذا یک حقیقت ماورایی ثابت برای ظهور در عالم ماده نیازمند به ظهور تدریجی است مانند خالی شدن آب یک تانکر از شیر آن
او برای اینکه تمام حقایق خود را به نمایش بگذارد آن به آن تصویری سه بعدی در این نشاه ایجاد می کند و پس از آن یک تصویر دیگر تا به اصطلاح کم کم تمام خود را به نمایش بگذارد
کتمان و ظهور نیز تابع توجه است یعنی توجه او به ایجاد یک صورت تازه توجهش را از صورت قبلی کاهش می دهد لذا صورت جدید قویترو شدیدتر از قبلی خواهد بود و این باعث می شود صورت قبلی مکتوم شود
والله الموفق
جهان ثبات یا جهان تجرد به لحاظ سعه وجودی بسیار بسیار غنی است اما عالم ماده این غنا و ظرفیت را ندارد لذا یک حقیقت ماورایی ثابت برای ظهور در عالم ماده نیازمند به ظهور تدریجی است مانند خالی شدن آب یک تانکر از شیر آن او برای اینکه تمام حقایق خود را به نمایش بگذارد آن به آن تصویری سه بعدی در این نشاه ایجاد می کند و پس از آن یک تصویر دیگر تا به اصطلاح کم کم تمام خود را به نمایش بگذارد
سلام اگر عالم ماده و مثال فقط از حيث شدت وجودي با هم فرق مي كنند، پس مسئله روابط عِلي معلولي اجزاء چه ميشود؟ اين ايرادي بود كه خود شما وارد كرده بوديد آيا در عالم مثال نيز در كنار ادراكات تدريجي ،روابط علِي معلولي وجود دارد؟
سلام اگر عالم ماده و مثال فقط از حيث شدت وجودي با هم فرق مي كنند، پس مسئله روابط عِلي معلولي اجزاء چه ميشود؟ اين ايرادي بود كه خود شما وارد كرده بوديد آيا در عالم مثال نيز در كنار ادراكات تدريجي ،روابط علِي معلولي وجود دارد؟
سلام
ظاهرا جمع بین توالی صور و بودن روابط علی و معلولی بین پدیده ها امکان پذیر است مثالش انیمیشن های سه بعدی کامپیوتری است
اما رابطه علی و معلولی رابطه ای عام در کل هستی است لذا در عالم مثال هم باید وجود داشته باشه اما با تفاوتهایی در این عالم در نحوه تحققش
والله الموفق
ظاهرا جمع بین توالی صور و بودن روابط علی و معلولی بین پدیده ها امکان پذیر است مثالش انیمیشن های سه بعدی کامپیوتری است اما رابطه علی و معلولی رابطه ای عام در کل هستی است لذا در عالم مثال هم باید وجود داشته باشه اما با تفاوتهایی در این عالم در نحوه تحققش
ممنون با اين حساب (اگر همه چيز صور و ادراكات ما است) ديگر چه ضرورتي دارد دنيا و برزخ را به عالم جسماني و غير جسماني تبديل كنيم؟ و همچنين بحث بر سر اين كه كدام بدن محشور ميگردد
با اين حساب (اگر همه چيز صور و ادراكات ما است) ديگر چه ضرورتي دارد دنيا و برزخ را به عالم جسماني و غير جسماني تبديل كنيم؟ و همچنين بحث بر سر اين كه كدام بدن محشور ميگردد
سلام
اساسا بحث علمی نتیجه محور نیست بلکه خود نتیجه علمی برای این بحث ، نتیجه محسوب می شود و لازم نیست بر این بحث علمی الزاما اثر عملی یا غیر آن مترتب باشد تا بگوییم چه نتیجه ای دارد
کار و لذت دانشمند محقق در کشف حقایق جهان است و برای او کشف حقیقتها برترین نتیجه است
والله الموفق
اساسا بحث علمی نتیجه محور نیست بلکه خود نتیجه علمی برای این بحث ، نتیجه محسوب می شود و لازم نیست بر این بحث علمی الزاما اثر عملی یا غیر آن مترتب باشد تا بگوییم چه نتیجه ای دارد کار و لذت دانشمند محقق در کشف حقایق جهان است و برای او کشف حقیقتها برترین نتیجه است
سلام درسته اما براي بنده مهمه كه اين بحث چه نتيجه ايي در بحث عوالم پس از مرگ ايجاد ميكند اگر يادتان باشد يكي از جاهايي كه مسئله مرز ماده و معنا براي شما مطرح شد ذيل نظريات استاد مصباح يزدي در موضوع معاد بود
درسته اما براي بنده مهمه كه اين بحث چه نتيجه ايي در بحث عوالم پس از مرگ ايجاد ميكند اگر يادتان باشد يكي از جاهايي كه مسئله مرز ماده و معنا براي شما مطرح شد ذيل نظريات استاد مصباح يزدي در موضوع معاد بود
سلام
نظر ما در خصوص معاد در آنچه بر ما در این مسیر تکوینی واقع میشه اثری نداره این بحثها همه اینجایی است هرچند برای اهل سلوک یک تفاوتهایی داره
والله الموفق
نظر ما در خصوص معاد در آنچه بر ما در این مسیر تکوینی واقع میشه اثری نداره این بحثها همه اینجایی است هرچند برای اهل سلوک یک تفاوتهایی داره
من متوجه سخن شما نمي شوم بنده منظورم نتيجه در نگاه فلسفي ما به معاد بود نه در امر تكويني خداوند ، مگر تمام اين بحث ها بر سر اين نيست كه ذهن ما به حقيقت امور نزديك شود؟
شما در بخش عمومي اين سايت موضوعي را طرح كرده ايد حال طبيعي است كه اگر پيرامون آن سوالي براي كاربري به وجود مي آيد بايد پاسخگو باشيد. منتظر پاسخ سوال خود در پست هاي قبلي هستم باتشكر
مجموعه مستندی که من دیده ام بر مبنای تهیه گزارش از کسانی بوده که بخاطر وقوع حادثه ای عملا مرده اند یعنی بنابر اسناد و شواهد پزشکی اثری از حیات در آنها نبوده است و اغلب مطالبی که می گفتند شبیه هم بود البته اینکه شما می فرمایید هرکدام کسی را که بدان علاقه داشته مشاهده کرده من نشنیده ام اگر هم بوده خلاف به نظر نمی رسد چه اینکه بنابر روایات هرکسی با چیزی محشور است که دوستش دارد
با سلام
پس تجسم اعمال بد و خوب و ملايك نكير و منكر چه ميشود؟ آيا مرگ يعني پيوستن به خيالات و رويا ها و عادات ذهني؟
با سلام پس تجسم اعمال بد و خوب و ملايك نكير و منكر چه ميشود؟ آيا مرگ يعني پيوستن به خيالات و رويا ها و عادات ذهني؟
سلام
توجه فرمایید که مرگ ایشان مرگ قطعی نبوده است . ظاهرا حکمت الهی در این وقایع نشان دادن حقایقی از وجود انسان و جهان به این افراد بوده چه اینکه همه آنها بعد آن سیر معنوی کاملا متحول شده و به اهداف حقیقی زندگی و انسان و همچین وجود خدای تعالی باور یافته اند
آنچه که ما در روایات در مورد وقایع پس از مرگ داریم وقایع مرگ قطعی است نه یک تجربه سیر معنوی ناشی از یک حادثه
تعبیر از مرگ به پیوستن به خیالات درست نیست
تفاوت مرگ و خواب همچنانکه در روایات بدان اشاره رفته تفاوت کامل و ناقص است در مرگ انسان با تمام بعد معنوی اش ، خود را در عالم معنا حاضر می یابد
اما آنچه که در برقراری ارتباط این روح با عالم پس از مرگ نقش محوری دارد ملکات نفسانی ، باورها و دانشهای فرد است . همچنانکه نحوه تعامل و نگاه ما به این جهان را نیز همین ها تعیین می کنند .
والله الموفق
جهان ثبات یا جهان تجرد به لحاظ سعه وجودی بسیار بسیار غنی است اما عالم ماده این غنا و ظرفیت را ندارد لذا یک حقیقت ماورایی ثابت برای ظهور در عالم ماده نیازمند به ظهور تدریجی است مانند خالی شدن آب یک تانکر از شیر آن او برای اینکه تمام حقایق خود را به نمایش بگذارد آن به آن تصویری سه بعدی در این نشاه ایجاد می کند و پس از آن یک تصویر دیگر تا به اصطلاح کم کم تمام خود را به نمایش بگذارد کتمان و ظهور نیز تابع توجه است یعنی توجه او به ایجاد یک صورت تازه توجهش را از صورت قبلی کاهش می دهد لذا صورت جدید قویترو شدیدتر از قبلی خواهد بود و این باعث می شود صورت قبلی مکتوم شود
آيا اين فرضيه همان حركت جوهري است يا خير؟ ظاهرا كه نيست
سلام اين تقرير طبق گفته خودتان بيانگر عالم مثال است(ثابتات) كه اگر درست متوجه شده باشم شما آن را به عالم ماده هم تعميم داديد. درسته؟ اما حركت جوهري ناظر بر بي ثباتي ذات ماده است نه تغيير ادراك. توضيح بفرماييد
و سوال ديگر اينكه : آيا توضيحات شما در اين تاپيك مبتني بر همين فرضيه است :
انكار هستي موجودات مادّي، چنانكه از سخنان «باركلي» برميآيد وي موجود را مساوي با درك كننده و درك شونده ميشمارد و درك كننده را شامل خدا و موجودات غير مادّي ميداند. سپس در صدد برميآيد كه درك شوندهها را منحصر در صورتهاي ادراكي (معلومات بالذات) نمايد كه در خود درك كنندهها تحقّق مييابند نه خارج از ايشان. و بدين ترتيب، جايي براي وجود خارجي اشياء مادّي باقي نميماند.
اين تقرير طبق گفته خودتان مبتني بر عالم مثال است(ثابتات) كه اگر درست متوجه شده باشم شما آن را به عالم ماده هم تعميم داديد. درسته؟ اما حركت جوهري ناظر بر بي ثباتي ذات ماده است نه تغيير ادراك. توضيح بفرماييد
سلام
ما یک تصوری از ماده داریم که همین تصور عادی است
حرکت جوهری می گوید این امر ظاهرا ثابت ذاتش حرکته
در این تقریر نحوه حرکت توضیح داده شده
پس تقریر بیان نحوه حرکته
و اما سوال دوم شما
خیر بر این مبنا نبوده است اما این موضوع به ذهن بنده هم رسیده
در تاپیک ادراکات بشری ( اگه اشتباه نکرده باشم ) از صفحه 40 به بعد این مطلب مطرح شده است
فعلا یک نظریه است
ردی برش ندیدم
قابل بحثه
والله الموفق
ما یک تصوری از ماده داریم که همین تصور عادی است حرکت جوهری می گوید این امر ظاهرا ثابت ذاتش حرکته در این تقریر نحوه حرکت توضیح داده شده پس تقریر بیان نحوه حرکته
متاسفانه متوجه نمي شوم
1- مگر ذاتيات حركت دارند؟
2- مگر حركت جوهري طبق گفته خودتان فقط بيانگر تغيير و حركت در عالم ماده نيست؟ در حالي كه تقرير شما از نحوه حركت شامل عالم مثال هم ميگردد
اگر امكان دارد تاپيك ادراكات بشري را برام لينك كنيد. پيداش نكردم
حکما قائل به سه عالم طبیعت و مثال و عقل هستند که اگر تعینات هر عالم برداشته شود هر سه عالم یک وجود واحد میشوند و عین هم فقط امتیاز آنها به شدت و ضعف وجود برمیگردد همان تشکیک در نتیجه اشتباه بزرگی که علمای علوم تجربی دارند این است که میخواهند با ماده نهایت ماده را کشف کنند و این طریق غیر ممکن است از پایین و عالم طبیعت نمیشود مرز ماوراء طبیعت کشف شود و نیاز به ادراکی است مافوق حواس پنجگانه تا این مرزها روشن شود. مثلا عالم مثال احاطه بر طبیعت دارد ولی چشم مادی و چشم سر صور مثالی را نمیبیند و گوش مادی چون قادر نیست طول موجی کمتر یا بیشتر از ماده را درک کند ولی حیوانات ادراک برزخی دارند. اما با پیش رفتن به سمت اتم ماده به بساطت و تجرد نمیرسد بلکه به نظر میرسد به هیولای اولی و استعداد نزدیک شود.
سلام بعضی از ایراد هایی که به این نظریه وارد است به شرح زیر است :
[=Georgia]برای اثبات عالم ماده کافی است که یک موجود مادی را اثبات کنیم و به عبارتی توجه به این نکته لازم است که عالم ماده، ظرف موجودات مادی است نه اینکه علاوه بر موجودات مادی، یک جوهر دیگری به نام عالم "ماده" وجود داشته باشد. همانطور که این بحث درباره عالم مثال و عالم عقلی نیز جریان دارد. [=Georgia]اگر بخواهیم وجود واقعیتهای مادی را به صورت استدلال منطقی بیان کنیم چنین میگوییم:
[=Georgia]1- این پدیده ادراکی (مثلاً سوزش دست من هنگام تماس با آتش)، معلول علتی است.
[=Georgia]2-علت این پدیده یا خود نفس من است یا چیزی خارج من.
[=Georgia]3- نفس من علت آن نیست و من این را به صورت وجدانی و بدیهی خطاناپذیر مییابم. به علاوه من خودم هرگز نمی خواستم دستم بسوزد.
[=Georgia]4-پس علت آن چیزی خارج از وجود من است.
[=Georgia]5- فاعلیت فاعلِ مجرد، مشروط به زمان، مکان، ماده و استعداد نیست. در حالی که تأثیری که آتش در مثال فوق گذاشته است همه این شروط را دارد.
[=Georgia]6- پس فاعلی که تأثیر گذاریش مشروط به زمان، مکان و استعداد باشد مجرد نیست و حتماً باید مادی باشد.
[=Georgia]7-نتیجه اینکه موجود مادی اثبات شد.
سلام حکما قائل به سه عالم طبیعت و مثال و عقل هستند که اگر تعینات هر عالم برداشته شود هر سه عالم یک وجود واحد میشوند و عین هم فقط امتیاز آنها به شدت و ضعف وجود برمیگردد همان تشکیک در نتیجه اشتباه بزرگی که علمای علوم تجربی دارند این است که میخواهند با ماده نهایت ماده را کشف کنند و این طریق غیر ممکن است از پایین و عالم طبیعت نمیشود مرز ماوراء طبیعت کشف شود و نیاز به ادراکی است مافوق حواس پنجگانه تا این مرزها روشن شود. مثلا عالم مثال احاطه بر طبیعت دارد ولی چشم مادی و چشم سر صور مثالی را نمیبیند و گوش مادی چون قادر نیست طول موجی کمتر یا بیشتر از ماده را درک کند ولی حیوانات ادراک برزخی دارند. اما با پیش رفتن به سمت اتم ماده به بساطت و تجرد نمیرسد بلکه به نظر میرسد به هیولای اولی و استعداد نزدیک شود.
سلام
مفهوم تشکیک این است که هر عالمی نازله عالم دیگر است پس بین عوالم کلی یک مرزهایی وجود دارد البته بحث ما در دیدن مرزها نیست بلکه ماهیت وجود این مرزهاست لذا بحث را بر روی خواص و ویژگیها متمرکز کردیم
معلق;343336 نوشت:
بعضی از ایراد هایی که به این نظریه وارد است به شرح زیر است : برای اثبات عالم ماده کافی است که یک موجود مادی را اثبات کنیم و به عبارتی توجه به این نکته لازم است که عالم ماده، ظرف موجودات مادی است نه اینکه علاوه بر موجودات مادی، یک جوهر دیگری به نام عالم "ماده" وجود داشته باشد. همانطور که این بحث درباره عالم مثال و عالم عقلی نیز جریان دارد. اگر بخواهیم وجود واقعیتهای مادی را به صورت استدلال منطقی بیان کنیم چنین میگوییم: 1- این پدیده ادراکی (مثلاً سوزش دست من هنگام تماس با آتش)، معلول علتی است. 2-علت این پدیده یا خود نفس من است یا چیزی خارج من. 3- نفس من علت آن نیست و من این را به صورت وجدانی و بدیهی خطاناپذیر مییابم. به علاوه من خودم هرگز نمی خواستم دستم بسوزد. 4-پس علت آن چیزی خارج از وجود من است. 5- فاعلیت فاعلِ مجرد، مشروط به زمان، مکان، ماده و استعداد نیست. در حالی که تأثیری که آتش در مثال فوق گذاشته است همه این شروط را دارد. 6- پس فاعلی که تأثیر گذاریش مشروط به زمان، مکان و استعداد باشد مجرد نیست و حتماً باید مادی باشد. 7-نتیجه اینکه موجود مادی اثبات شد.
فیلم ماتریکس قسمت اول را با دقت کامل نگاه کنید
فکر میکنم بعد دیدن آن فیلم تصور بهتری از مطلب بیابید
والله الموفق
سلام
مفهوم تشکیک این است که هر عالمی نازله عالم دیگر است پس بین عوالم کلی یک مرزهایی وجود دارد البته بحث ما در دیدن مرزها نیست بلکه ماهیت وجود این مرزهاست لذا بحث را بر روی خواص و ویژگیها متمرکز کردیم ...
سلام
خوب مرز امتیاز عوالم از یکدیگر همان تشکیک در وجوده و ما حسی در بین حواس که قدرت جوهر شناسی داشته باشه نداریم اما در مورد ماهیت وجود عرفایی مثل قیصری بر فلاسفه مبنی بر اینکه ماهیت حد وجود است اشکال گرفتند و گفتند ماهیت ظهور وجود است نه حد وجود تا در حاشیه وجود باشد شاید فهم صحیح این مرزها و ادراک آنها نیاز به مشاهده قلبی داشته باشد از آنجایی که از آقازاده علامه طهرانی شنیدم که گفتند در طی مرحلهای از سلوک عوالم رو و قیاس اونها رو به سالک نشان میدن تا روایت معصوم رو به شهود قلبی مبنی بر نسبت دنیا به برزخ حلقه گمشده ایست در بیابان و همین نسبت در مورد برزخ به قیامت رو پی ببره.
خوب مرز امتیاز عوالم از یکدیگر همان تشکیک در وجوده و ما حسی در بین حواس که قدرت جوهر شناسی داشته باشه نداریم اما در مورد ماهیت وجود عرفایی مثل قیصری بر فلاسفه مبنی بر اینکه ماهیت حد وجود است اشکال گرفتند و گفتند ماهیت ظهور وجود است نه حد وجود تا در حاشیه وجود باشد شاید فهم صحیح این مرزها و ادراک آنها نیاز به مشاهده قلبی داشته باشد از آنجایی که از آقازاده علامه طهرانی شنیدم که گفتند در طی مرحلهای از سلوک عوالم رو و قیاس اونها رو به سالک نشان میدن تا روایت معصوم رو به شهود قلبی مبنی بر نسبت دنیا به برزخ حلقه گمشده ایست در بیابان و همین نسبت در مورد برزخ به قیامت رو پی ببره.
سلام
ما حس جوهر یاب نداریم اما خود جوهر را که داریم ؟ خودمان را که می توانیم درک کنیم
خوب صاف شویم و ببینیم
این موضوع ( مرزها ) بسیار مهم است
الان فلسفه فیزیک درحال جمع کردن فلسفه الهی است
اگه نتوانیم به این دقایق وارد بشویم
بچه های فیزک خوان و فیزک دان ما عالم تجرد را باور نخواهند کرد
ما باید آدرسها را پیدا کنیم
می دانم کسی دغدغه این حرفها را ندارد
اما من از سوی فیزیک خطر بزرگی می بینم
اگر نتوانیم مهارش کنیم مهارمان خواهد کرد
و تنها اهل شهود مومن میمانند و بس
والله الموفق
سلام
ما حس جوهر یاب نداریم اما خود جوهر را که داریم ؟ خودمان را که می توانیم درک کنیم
خوب صاف شویم و ببینیم
این موضوع ( مرزها ) بسیار مهم است
الان فلسفه فیزیک درحال جمع کردن فلسفه الهی است
اگه نتوانیم به این دقایق وارد بشویم
بچه های فیزک خوان و فیزک دان ما عالم تجرد را باور نخواهند کرد
ما باید آدرسها را پیدا کنیم
می دانم کسی دغدغه این حرفها را ندارد
اما من از سوی فیزیک خطر بزرگی می بینم
اگر نتوانیم مهارش کنیم مهارمان خواهد کرد
و تنها اهل شهود مومن میمانند و بس
والله الموفق
سلام
اگه تهذیب و تزکیه نفس باشه نه فقط خودش را حقیقت خود را انسان درک میکنه بلکه حس جوهر شناسی هم که جزء ادراکات فوق حسی است بدست میاره یعنی وجود که حقیقتی است که در خارج و به ذهن نمیاد نفس با تهذیب که ثمرهاش تجرده نفسه به استقبال وجود در متن خارج میره و با اون متحد میشه و امکان نداره نفس مجرد وجود خارج رو ادراک کنه و جنبهٔ ربطی اون رو و فقر جواهر رو ادراک نکنه پس این علم انسان رو ضرورتا موحد میکنه.
اثبات عالم تجرد کار مشکلی نیست در کتاب عیون مسائل نفس و شرح آن از علامه حسن زاده که بهترین کتاب سال در زمان خودش شد در قسمتی از کتاب براهین متقنی در اثبات تجرد نفس اقامه شده وقتی تجرد نفس اثبات بشه تجرد از ماده و عدم فساد آنوقت ابدیت نفس و به تبع اون عوالم نفس هم ثابت شدنی است.
یکی از شاگردان مطرح علامه جوادی آملی و علامه حسن زاده و آیت الله بهجت جناب علامه مهدی احدی در زمینه فیزیک هم کار کرده.
سلام اگه تهذیب و تزکیه نفس باشه نه فقط خودش را حقیقت خود را انسان درک میکنه بلکه حس جوهر شناسی هم که جزء ادراکات فوق حسی است بدست میاره یعنی وجود که حقیقتی است که در خارج و به ذهن نمیاد نفس با تهذیب که ثمرهاش تجرده نفسه به استقبال وجود در متن خارج میره و با اون متحد میشه و امکان نداره نفس مجرد وجود خارج رو ادراک کنه و جنبهٔ ربطی اون رو و فقر جواهر رو ادراک نکنه پس این علم انسان رو ضرورتا موحد میکنه. اثبات عالم تجرد کار مشکلی نیست در کتاب عیون مسائل نفس و شرح آن از علامه حسن زاده که بهترین کتاب سال در زمان خودش شد در قسمتی از کتاب براهین متقنی در اثبات تجرد نفس اقامه شده وقتی تجرد نفس اثبات بشه تجرد از ماده و عدم فساد آنوقت ابدیت نفس و به تبع اون عوالم نفس هم ثابت شدنی است. یکی از شاگردان مطرح علامه جوادی آملی و علامه حسن زاده و آیت الله بهجت جناب علامه مهدی احدی در زمینه فیزیک هم کار کرده.
سلام
بنده فکر میکنم مطالبی که بزرگان فرمودند باید در تقابل افکار مخالف موفق از آب دربیاد . حرفها و نکات ظریف را جواب بدهد . تمام ابعاد را روشن کند
الان ما یک سوال از ماهیت ماده کرده ایم واقعا جواب ندارد
در فلسفه هم خواندیم که جواب روشنی وجود ندارد
وقتی ماهیت ماده روشن نیست چطور مجردش معلوم باشد
کار مشکل است
من نمیگویم نمیشود ولی اگر سران طرفین بنشینند سنگهایشان را وابکنند فکر میکنم چند سال طول بکشد از گود دربیایند
اون هم بطوری که یکی غالب و یکی مغلوب باشد
والله الموفق
سلام
بنده فکر میکنم مطالبی که بزرگان فرمودند باید در تقابل افکار مخالف موفق از آب دربیاد . حرفها و نکات ظریف را جواب بدهد . تمام ابعاد را روشن کند
الان ما یک سوال از ماهیت ماده کرده ایم واقعا جواب ندارد
در فلسفه هم خواندیم که جواب روشنی وجود ندارد
وقتی ماهیت ماده روشن نیست چطور مجردش معلوم باشد
کار مشکل است
من نمیگویم نمیشود ولی اگر سران طرفین بنشینند سنگهایشان را وابکنند فکر میکنم چند سال طول بکشد از گود دربیایند
اون هم بطوری که یکی غالب و یکی مغلوب باشد
والله الموفق
سلام
علوم تجربی و علم فیزیک صلاحیت جهان بینی و بررسی ابعاد دقیق ماده و ارتباط اون با ماوراء ماده رو نداره همچنانکه علامه جوادی آملی بیان کردند با باسکولی که سیب زمینی وزن میکنند امکان ورزن کامیون های چند تنی وجود نداره ابزار شناخت جهان بینی عقل و دقیقتر از اون شهوده که شامل وحی هم میشه در غیر اینصورت علوم مادی صلاحیت پی بردن به ابعاد دقیق خود ماده رو هم نداره تا چه برسه به ماوراء ماده و متافیزیک لذا عرض کردم به قول آ سید محسن طهرانی این احمقها میخوان با ماده انتهای ماده رو کشف کنند و این امر نشدنیه. البته در طبیعیات فلسفه مفصل به امور ماده پرداخته شده و عقلا این امور شناسانده شده.
سلام علوم تجربی و علم فیزیک صلاحیت جهان بینی و بررسی ابعاد دقیق ماده و ارتباط اون با ماوراء ماده رو نداره همچنانکه علامه جوادی آملی بیان کردند با باسکولی که سیب زمینی وزن میکنند امکان ورزن کامیون های چند تنی وجود نداره ابزار شناخت جهان بینی عقل و دقیقتر از اون شهوده که شامل وحی هم میشه در غیر اینصورت علوم مادی صلاحیت پی بردن به ابعاد دقیق خود ماده رو هم نداره تا چه برسه به ماوراء ماده و متافیزیک لذا عرض کردم به قول آ سید محسن طهرانی این احمقها میخوان با ماده انتهای ماده رو کشف کنند و این امر نشدنیه.
سلام
حرفهای ما در مقابل طرف مخالف باید بر محور مشترک باشه
فعلا وجه اشتراک عالم ماده است
در این مورد توافق بکنیم بعد بریم سر مورد اختلاف
من فکر میکنم اینطور حرف زدن چیزی جز به رسمیت شناختن شکاف بین علم و دین چیزی در بر ندارد
بنده به آقای جوادی خیلی ارادت دارم
ولی باید به میدان کارزار آمد
و کار را از اجمال به تفصیل و شرح کشاند
اینطوری فایده نداره آقا
والله الموفق
سلام
حرفهای ما در مقابل طرف مخالف باید بر محور مشترک باشه
فعلا وجه اشتراک عالم ماده است
در این مورد توافق بکنیم بعد بریم سر مورد اختلاف
من فکر میکنم اینطور حرف زدن چیزی جز به رسمیت شناختن شکاف بین علم و دین چیزی در بر ندارد
بنده به آقای جوادی خیلی ارادت دارم
ولی باید به میدان کارزار آمد
و کار را از اجمال به تفصیل و شرح کشاند
اینطوری فایده نداره آقا
والله الموفق
سلام
انیشتین که یکی از سرآمدهای علم فیزیکه میگه 99% درصد تلاش برای کشف لازمه و یک درصد جرقه هایی از جای دیگه عالم دیگه لازمه گرچه برعکس گفته ولی خوب انیشتین هم به نسبت قائل به متافیزیک بوده و این علوم سکولاره که در عصر حاضر مدعی کشق حقایق از طریق آزمایشگاه و حواس مادیه و هدفش از علوم رو اهداف مادی و اغراض نفسانی قرار داده طوری که یکی از بزرگان عالم اینها میگه خدایی رو که من زیر تیغ جراحی ام نبینم قبول ندارم. و متاسفانه نهضت ترجمه آثار سکولار در دانشگاه های ما هم مرسوم شده و توحیدی شدن دانشگاه به این نیست که فقط نمازخانه در اون ساخته بشه اینه که اهداف علوم خدایی بشه. حالا با این شرایط چرا ما باید تنزل کنیم و حقایق رو از منظر علم سکولاریسم بررسی کنیم اونها ارتقا پیدا کنند و دست از مادی گرایی صرف بردارند.
سلام انیشتین که یکی از سرآمدهای علم فیزیکه میگه 99% درصد تلاش برای کشف لازمه و یک درصد جرقه هایی از جای دیگه عالم دیگه لازمه گرچه برعکس گفته ولی خوب انیشتین هم به نسبت قائل به متافیزیک بوده و این علوم سکولاره که در عصر حاضر مدعی کشق حقایق از طریق آزمایشگاه و حواس مادیه و هدفش از علوم رو اهداف مادی و اغراض نفسانی قرار داده طوری که یکی از بزرگان عالم اینها میگه خدایی رو که من زیر تیغ جراحی ام نبینم قبول ندارم. و متاسفانه نهضت ترجمه آثار سکولار در دانشگاه های ما هم مرسوم شده و توحیدی شدن دانشگاه به این نیست که فقط نمازخانه در اون ساخته بشه اینه که اهداف علوم خدایی بشه. حالا با این شرایط چرا ما باید تنزل کنیم و حقایق رو از منظر علم سکولاریسم بررسی کنیم اونها ارتقا پیدا کنند و دست از مادی گرایی صرف بردارند.
سلام
جواب اینه : صفر صفر به نفع شیطان
تاابد دشمن بمانید و با همدیگر بجنگید
والله الموفق
سلام
جواب اینه : صفر صفر به نفع شیطان
تاابد دشمن بمانید و با همدیگر بجنگید
والله الموفق
سلام
اون کله شقی که میگه من تا خدا رو زیر تیغ جراحی ام نبینم قبولش نمیکنم اگه از تمدن و تکنولوژی زمان حالا به هزاران سال پیش زمان حضرت موسی برگرده به حضرت میگه موسی خدایت رو به من نشان بده با چشم سر ببینمش تا ایمان بیارم خوب با چنین شیطانی چطور میشه بحث کرد؟ مشکل این نیست که باید شکاف بین علم و دین پر بشه تا مادی موحد بشه مشکل اینه که مادی باید جهان بینی اش رو از ماده به ماوراء ماده یعنی هدفی که تمام انبیاء دنبال کردند تغییر بده.
اون کله شقی که میگه من تا خدا رو زیر تیغ جراحی ام نبینم قبولش نمیکنم اگه از تمدن و تکنولوژی زمان حالا به هزاران سال پیش زمان حضرت موسی برگرده به حضرت میگه موسی خدایت رو به من نشان بده با چشم سر ببینمش تا ایمان بیارم خوب با چنین شیطانی چطور میشه بحث کرد؟ مشکل این نیست که باید شکاف بین علم و دین پر بشه تا مادی موحد بشه مشکل اینه که مادی باید جهان بینی اش رو از ماده به ماوراء ماده یعنی هدفی که تمام انبیاء دنبال کردند تغییر بده.
سلام
بحث را با دانشمندانی مطرح کنید و پیش ببرید که دین و خدا را قبول داشته باشند
اینطوری آن کله شق خودبخود منفعل می گردد
اما کار را مشروح و مفصل و مبنایی انجام دهید
والله الموفق
سلام در مورد خود انسان در كتاب هاي عقلي و عرفاني از روح بخاري صحبت شده است يعني مرز بين بدن و نفس ناطقه جسم لطيفي است به نام روح بخاري
شايد در مورد جهان خارج هم اينگونه باشد
در پست هاتون صحبتي از روح بخاري نشده بود
سلام در مورد خود انسان در كتاب هاي عقلي و عرفاني از روح بخاري صحبت شده است يعني مرز بين بدن و نفس ناطقه جسم لطيفي است به نام روح بخاري
شايد در مورد جهان خارج هم اينگونه باشد
در پست هاتون صحبتي از روح بخاري نشده بود
سلام
اشاره خوبی است هرچند به تصریح اهل فن روح بخاری شی مادی است
اما کمک خوبی میتواند باشد
والله الموفق
اشاره خوبی است هرچند به تصریح اهل فن روح بخاری شی مادی است
نقل قول:
سلام در مورد خود انسان در كتاب هاي عقلي و عرفاني از روح بخاري صحبت شده است يعني مرز بين بدن و نفس ناطقه جسم لطيفي است به نام روح بخاري
[=arial]حتما حدیث حضرت صادق را شنیدید که فرمودند روح جسمی لطیف است که پوشیده است قالب کثیفی را .
و همینطور که می دانید اصطلاح کثیف در نظر آل محمد چیزی در مقابل لطیف است.
اگر باز به آن حدیث نگاهی می کردیم می دیدیم این روح به خون متعلق می شود که نظر حکمای پیشین هم این بوده زیرا می گفتند وقتی خون در قلب بخار می شود این روح بر آن خون بخاری متعلق می شود و خود این روح جسمی است لطیف که بخار مانند است یعنی هور و اثرات و تشعشعات عالمهای دیگر را به بدن جسمانی منتقل می کند و و چیزی را که چنین خاصیتی را دارد قلیا یا متشعشع می گویند به همین دلیل به این جسم لطیف می گویند هورقلیا یعنی بخار مانند متشعشع و معنی دیگری که حکما از آن منظور خودشان را می رسانند از این کلمه "ملک دیگر " است . زیرا این دنیا ملک است و آن دنیا هم نوعی ملک است ولی با خواص لطیف تر پس ملکی دیگر است و آنرا اقلیم هشتم هم می گویند . ويژگی این ملک که آنرا شمروخ و شمریخ یا جابرسا و جابلقا می گویند این است که بین ماده و معنا است و هم خواص عالم معنی را دارد و هم خواص عالم ماده . و چیزی بین این دو عالم است و زمان و ماده در این عالم هست ولی زمانی متفاوت که اگر دنیا سه ساعت بگذرد آنجا شاید سه روز طول بکشد و ماده اش هم ماده ای لطیف تر است . اسامی دیگری هم این عالم دارد که کرعه هم او را گویند و اسم ماده این عالم را که از آن ساخته شده است را دخان هم می گویند .
پس به همین دلیل است که حضرت صادق هم این ماده را روح اسم بردند و هم جسم نام بردند زیرا او در حقیقت هر دو را شامل می شود . و جالب این است که حضرت بدن جسدانی را چون لباسی بر تن این جسم هورقلیایی دانستند . پس حقیقت و اصل انسان همین جسم است و این جسد فقط مانند لباسی استبَلْ هُمْ في لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديدٍ [=arial]. چنانچه وقتی فرشتگان هم می خواستند که در زمین متجسد شوند آنها هم لباسی از این عناصر دنیا می پوشیدندوَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُون
پرسش: مرزهای ماده و معنا چیست؟ پاسخ: با توجه به اینکه عالم ماده از عناصر،مرکبات،معدنیات،نباتات،حیوانات، و سرانجام انسان ،تشکیل شده است و عالمی است که با حواس ظاهری درک می شود.
عالم معنا را عالم متافیزیک گویند یعنی عالمی که با حواس ظاهری درک نمیشود؛که در این صورت به عالم مثال، ، ملائکه و حتی گاهی به خداوند نیز عالم معنا گفته میشود. و در کتاب کشاف اصطلاحات الفنون عالم معنا این گونه تعریف شده است:
«عالم معنا عبارت از ذات و صفات و اسماء است»
و یا در کتابهای عرفانی مانند منتهی المدارک فرغانی ص 17یکی از اسامی تعین ثانی که مربوط به صقع ربوبی می شود عالم معانی می باشد.
و در یک بیان دیگر عالم ناسوت ،همان عالم ماده است و عالم ملکوت،عالم جبروت و عالم لاهوت جزء عالم معنا قرار می گیرند.
بنابراین اگر مراد از عالم معنا همین مصادیقی است که مطرح شده است با تعریفی که از هریک ازاین عوالم می توان انجام داد مرزهای هریک از آنها از یکدیگر و از عالم ماده کاملا مشخص می شود
وجود عینی یا از قبیل وجود جسم و صفات جسمانی است که در این صورت مادی نامیده می شود و یا از این قبیل نیست که به نام مجرد موسوم می گردد.
روشن ترین ویژگی جسم امتداد آن در سه جهت است و این ویزگی لوازمی دارد ، از جمله آنها اینکه : 1- عقلا در سه جهت تا بی نهایت قابل انقسام است. 2- مکان دار است. 3- قابل اشاره حسی است 4- موجود جسمانی دارای امتداد چهارمی است که از آن به زمان تعبیر می شود .
و اما جسمانیات یا امور مادی بمعنای خاص که شامل خود جسم و ماده نشود عبارتند از توابع وجود جسم ،و به دیگر سخن اموری که به طور مستقل از اجسام تحقق نمی یابند.
و مهمترین ویزگی آنها این است که به تبع جسم ،قابل انقسام خواهند بود بنابراین روح متعلق به بدن که به یک معنی اتحاد با آن دارد «جسمانی» نخواهد بودزیرا حتی به تبع بدن هم انقسام پذیر نیست
بر خلاف صفات و اعراض اجسام مانند رنگ و شکل که به تبع اجسام ،قابل انقسام هستند و از اینروی «امور جسمانی»بشمار می روند با توجه به ویژگی های اجسام و جسمانیات می توان مقابلات آنها را بعنوان ویژگی های مجردات قلمداد کرد. یعنی موجود مجرد نه اقسام پذیر است و نه مکان و زمان دارد. تنها برای یک قسم از موجودات مجرد می توان بالعرض نسبت مکانی و زمانی در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است
یعنی می توان گفت:جایی که بدن هست روحش هم هست و زمانی که بدن موجود است روحش هم در همان زمان موجود است ولی این مکانداری و زمانداری در واقع صفت بدن است و در اثر تعلق و اتحاد روح با بدن ،از روی مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده می شود. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب نهایة الحکمه خویش می فرماید:
عوالم کلی وجود سه عالم است:عالم تجرد تام عقلی ،عالم مثال و عالم ماده و مادیات
عالم عقلی ،هم در مقام ذات و هم در مقام فعل ، از ماده و آثار ماده مجرد و عاری است.
عالم مثال از ماده مجرد است اما برخی ازآثار آن را دارد مانند شکل ،بعد ، وضع و غیرآن (اگر چه برخی دیگر ار آثار ماده را فاقد می باشد مانند قوه و استعدادو حرکت و تغییر) در این عالم موجوداتی مجرد ،اما با ویژگی و خصوصیات اجسامی که در عالم ماده و طبیعت است و در نظامی شبیه به نظام موجودات عالم مادی وجود دارد
تنها تفاوت نظام عالم مثال و نظام عالم ماده آن است که تعاقب موجودات مثالی نسبت به یکدیگر به ترتب وجودی است نه انکه یک صورت و یا حالت با حرکت تدریجی از قوه به فعل در آید و صورتی به صورت دیگر ،و یا حالتی به حالت دیگر بدل شود.آنگونه که در عالم ماده ملاحظه می شود
وقتی کسی صورتی و پس از آن صورت دیگری را در عالم مثال مشاهده می کند اینطور نیست که صورت پیشین به صورت جدید تبدیل شده باشد.
تعاقب میان این صور به این گونه نیست که صورت پیشین به صورت جدید تبدیل شده باشد. تعاقب میان این صور به این گونه نیست که یکی با حرکت و خروج از قوه به فعل به دیگری بدل شود چرا که صورتهای مثالی مجردند و در مجردات شائبه ای از حرکت و زمان نیست این تعاقب در واقع در ادراک بیننده است که نخست یکی را می بیند و سپس دیگری را
خود شی خارجی که در عالم مثال است زایل و یا تبدیل به چیز دیگر نمی شود بلکه بیننده است که خیال می کند اولی از بین رفته و دومی جایش نشسته است
ترتب وجودی صورتهای مثالی بر یکدیگر نظیر صورت حرکت و تغیر در خیال انسان است با آنکه علم مطلقا مجرد می باشد (وقتی ما در خیال خود حرکت یک جسم از نقطه ای به نقطه دیگر را تصویر می کنیم چنین به نظر می رسد که آن به آن صورت ذهنی آن جسم در حال انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر است یعنی گمان می کنیم همان صورت ذهنی جسم است که دارد تغییر مکان می دهد.
اما حقیقت غیر از این است در واقع صورت های ذهنی متعددی است که یکی پس از دیگری ادراک می شود مانند عکسهایی که روی فیلم افتاده و یکی پس از دیگری مشاهده می شود به گونه ای که به نظر می رسد یک عکس در حال حرکت و تغییر و جنب و جوش می باشد )
حرکت تصویر شده در قوه خیال در حقیقت علم به حرکت است نه حرکت در علم در واقع علم به تغیر است نه علمی که خود متغیر باشد و اما موجوداتی که در عالم ماده است یک نحوه تعلق و وابستگی به ماده دارند (یا ذاتا و فعلا متعلق به ماده اند ،مانند صورتهای طبیعی و یا فقط در مقام فعل وابسته به ماده می باشند مانند نفوس)
ویژگی این عالم آن است که حرکت و تغیر جوهری و عرضی سراسر آن را فرا گرفته است.
سلام
فکر می کنم این چندمین بار است که عرض می کنم :
تغییر نوعی حس برای درک کننده است و نه درک شده
اگر شما چند عکس از یک واقعه بگیرید عکسها ثابتند اما اگر بتوانید پشت سر هم مثلا روی مانیتور نشان دهید بیننده احساس حرکت و تغییر می کند اما آیا حقیقتا عکسها متغیر بوده اند ؟ خیر بلکه توالی نمایش حس تغییر و حرکت را ایجاد می کند
اما بحث ظهور و کتم
ظهور و کتم در دوجا نیست در یک جاست مثال این موضوع را در ویرایش عکس توسط نرم افزارهای مربوطه می توانید ببینید
روی یک صفحه دو عکس قرار دهید یکی را در حالت عادی و دیگری را مات کنید ؟ آنچه مات شده دیده می شود اما ضعیف .
اینجا با یک عمل تضعیف و تشدید می توانید یکی را نمایش داده و یکی را پنهان کنید در حالیکه هردو هست
این تمثیل برای فهم امکان ظهور و کتم خوب است
والله الموفق
با سلام
من از این بخش تمثیل این نتیجه گرفتم که همه حالات ممکنه همیشه هست. چه رخ بدهد چه رخ ندهد. رخ دادن واقعه به سبب تغییر در خارج نیست بلکه به سبب توجه ما به یکی از حالات ممکنه است.
عکس ها متغیر نبوده اند ولی متحرک بوده اند. ببینید چیزی که من متوجه نمی شوم این بخش است که چه چیزی تعیین کننده این است که کدام یک از عکس های موجود را ببنیم. یک سری از حوادث بدون این که ما در جریانش باشم و بدون این که ما آن ها توجه ای داشته باشیم در حال رخ دادن است. آن حوادث اگر بهشان توجه می کردیم تصاویرش در ذهن نقش می بست ولی اگرنه باز هم رخ می داد و ممکن بود سال ها بعد فیلمش را به ما نشان دهند که فلان شخص پشت سرت فلان ادا را درآورد و تو متوجه نشدی.
مشکل من اینجاست که فلسفه حرکت جوهری اتفاقاتی ک ما شاهدش نیستیم ولی رخ داده اند را چگونه تحلیل می کند. رخ دادن حادثه نیازمند تغییر (یا همان ظهور کتم تصاویر است.)
خلاصه:
1-آیا همه حالت های ممکنه چه رخ بدهند وچه رخ ندهند همین الان موجودند؟
2-عامل این که کدام حادثه رخ دهد یا به تعبیری شاهد کدام تصویر از تصاویر موجود ممکنه باشیم چیست؟
3-دیگری تغییری ایجاد کرده که من خبری از آن نداشته ام.حال که خبردار شده ام چه اتفاقی رخ می دهد که من هم همان تصویری که دیگری ظاهر کرده میبینم. و عامل این اشتراک کجاست و تاثیر اعمال دیگران بر خارج (اگر واقعا تاثیر دارند و صرفا ذهنی نیست) کجا ضبط میشود که وقتی من هم شرایطش فراهم شد آثار مشترکی می بینم؟
البته در ادامه این سولاتسوالات دیگری هم هست ولی شاید توضیحات شما خود پاسخگوی باقی سوالات هم باشد.
ممنون
سلام
من فکر می کنم شما مطلب را درست تصور نمی فرمایید
مطلب ما اینجا از بحث احتمالات دنیای کوانتوم جداست
این صورتهای مختلف یک پدیده دقیقا همان چیزی است که در عالم خارج هست نه احتمالات وقوع یک وضعیت
به عبارت دیگر دویدن یک انسان با تحقق صد میلیون صورت در خارج محقق می شود که هر صورتی بخشی از تحقق این واقعه را نشان می دهد مانند یک فیلم سینمایی
هریک از این صورتها امر ثابت است اما توالی نمایش و ظهورشان در قوه ادراکی من و شما حس حرکت و تغییر را تداعی می کند
این به حسب امکانات فعلی انسان است . اکنون در دنیای دیجیتال حرکت فیلم معنا ندارد . جلوتر از این هم میشود رفت
در فلسفه وقوع حوادث در خارج اصالتا تابع ادراک ما نیست هرچند می تواند تحت تاثیر قوه نفسانی ما قرار گیرد پس وقایع خارجی اتفاق می افتند چه ما بخواهیم چه نخواهیم چه توجه کنیم چه نکنیم . اگر وقوع حوادث خارجی نیاز به ناظر و توجه کننده ای دارد توجه ایجادی واجب تعالی برای تحقق خارجی آنها کافی است
البته جملاتی همچون : اللهم ارنی الاشیاء کماهی اشاره ای به این دارد که حقیقت خارجی اشیاء با آنچه ما بطور معمول ادراک می کنیم متفاوت است حال چه نحو تفاوتی ؟ باید از اهل کشف محمدی ص پرسید
این سوالات در فضای مقبولات نظریه کوانتوم است که از بحث ما در اینجا خارج است
والله الموفق
با سلام
من دیگه کاملا گیج شدم.
ببینید یا صورت جدید در پی معدوم شدن قبلی می آید یا مکتوم شدن. که شما فرمودید مکتوم بوده نه معدوم. پس همواره وجود داشته. بعد از مکتوم شدن هم وجود خواهد داشت. اگر من سیبی را پرتاب کنم این که یک مسیر را طی می کند یعنی در طول مسیر هر لحظه سیب مکتوم شده و سیب جدیده ظاهر می شود. پس سیب های زیادی در طول مسیر وجود داشته اند که مکتوم بوده اند و ظاهر شده اند.
اگر خود سیب قبلی به محل جدید برود که دیگر بحث تصاویر ثابت بی معنی می شود. حال اگر من سیب را به این سمت پرتاب کنم خود یک حالت ممکنه است اگر آن را بخورم یک حالت ممکنه است اگر آن را دو نیم کنم یک حالت ممکنه است و .... . همه این حالت ها مکتومند به جز آن حالتی که اختیار می شود. که به صورت تصاویر ثابتی پشت سر هم می آیند.
سوالاتی که من عرض کردم ربطی به کوانتوم نداشتند. دقیقا به مرز بین ماده و معنا و چگونگی تکیه یک عالم سراسر تغییر به یک عالم ثابت ربط داشتند و خواستم ببینم حرکت جوهری چه پاسخی برایشان دارند.
به هر حال این حس از کجا می آید. تصویر عوض می شود. و این عوض شدهن یک تصویر و آمدن تصویر دیگر خودش تغییر تعویض تحویل هرچه اسمش را بگذارید ثابت نیست.
من نمیگویم خود تصویر تحرک دارد. می دانم خود تصویر ثابت است. این که یک تصویر ثابت جای یک تصویر ثابت دیگر را میگیرد هم یک نوع عدم ثبات است. و شما فرمودید در خارج از ذهن رخ می دهد پس عدم ثبات در خارج از ذهن هم حقیقت دارد.
برای من واضح نیست.
حرکت فیزیکی یک نوار فیلم معنا ندارد ولی باز هم فریم های بیشمار تصویر ثابت پشت سر هم تولید فیلم متحرک می کنند. در مثل مناقشه نیست ولی همین مثال هم می تواند راهگشای بهتر طرح کردن سوال من باشد. لازمه اینکه یک تصویر برود و تصویر دیگری بیاید تغییر است. هرچند خود تصاویری که می آیند ثابت باشند ولی فرآیند رفتن یکی و آمدن بعدی خودش یک حرکت است. این رفتن و آمدن تصویر منشا می خواهد که یکی از سوالات من بود که منشاش چیست و اصلا منظورم فیزیک کوانتوم نیست. دقیقا دنبال تفسیر فلسفی می گردم. این که موجودی هر دفعه به گونه ای ظاهر شود یعنی تغییر از یک حالت به حالت دیگر.خود حالت ها ثابت باشند دردی را دوا نمی کند.
امیدوارم این دفعه توانسته باشم اشکالم را واضح تر مطرح کنم
سلام و عرض ادب
مطلبی که خدمت شما عنوان میکنم پس از سی سال و با اتکا به حافظه است و برداشت من از جناب
صدرالمتألهین است چنانچه مغایر بود
یادآوری بفرمایید:
ابن سینا به تبع از ارسطو حرکت در اعراض را ،بدون ملزم بودن حرکت جوهره جسم یا شئ، محتمل میدانستند
ولی جناب صدرا بار تحول بر جوهر ثابت را ناممکن میدانستند و میگویند جوهره اشیاء میبایست متحرک باشد تا این حرکت محقق باشدپس در حرکت، هم اعراض و هم جوهر هر دو از بنیاد متحول و نو میشوند
برای اینکه این توالی نو شدن ها موجب گم شدن موضوع نشود
ایشان بستر حرکت را ثابت فرض میگرفتند
پس جهان، بر بستری ثابت جاری است این سیلان جهان موجب تغییرات در جهان است
و برای رهایی از اشکال بزرگی که جناب aminjet اینجا البته با الفاظی دیگر متذکر میشوند که چگونه یک موجد ثابت ،مسبب تحولات و تغیرات در معلول خود میشود؟
ایشان عالم ماده و جهان را قدیم فرض میگرفتند؛
این قدمت را موجب استقلال جهان نمیدانستند بلکه قوام جهان را منوط به به یک قیم میدانستندو این اتصال دائم را موجب بقای چهان معرفی میکردند.
با سلام
لینک زیر شاید برایتان جالب باشد:(کل جهان قابل درک ما:)
http://htwins.net/scale2/
صبر کنید تا لود شود و سپس نوار پایین تصویر را چپ و راست کنید تا مقیاس تصاویر عوض شود.
سلام
همانطور که فیزیک کوانتوم می گوید احتمال وقوع یک پدیده در وضعیتهای مختلف وجود دارد و این آن چیزی است که ما در عنوان لوح محو و اثبات داریم . اما فیزیک کوانتوم به اینجا نرسیده که پدیده ها در یک مرتبه ای نه به نحو احتمالی بلکه به نحو قطعی واقع می شوند اما این مرتبه جنبه کلی دارد و نه جزئی . لذا پدیده ها از لحاظ وقوع دارای مراتب وجودی طولی هستند که هرچه دراین مراتب بالاتر می رویم پدیده جنبه کلی تری یافته و از احتمالات خارج می شود .
و اما مقدمه دوم اینکه هر مرتبه پایینتر نسبت به مرتبه بالاتر نسبت تفصیل برای اجمال را دارد یعنی اینکه هر مرتبه پایینتری جزئیات مرتبه بالاتر را تحقق می بخشد چرا که مرتبه بالاتر به لحاظ وجودی امکان ظهور آن جزئیات را ندارد مانند چرخ دنده بزرگی که دنده هایش برای گرداندن یک قطعه کوچک مناسب نیست و شما باید بین آن چرخ دنده بزرگ و قطعه کوچک چرخ دنده های کوچکتری قرار دهید که بتوانند قطعه را به خوبی حرکت دهند .
با این دو مقدمه نتیجه این خواهد بود که وجود کلی یک پدیده در حقیقت کلی بالاتر خود در مرتبه عالم مثال و بعد عقل با کلیاتی مشخص است اما تحقق جزئیات و نحوه آنرا باید در مرتبه عالم ماده پی جویی کنیم .
حال در مورد مثال مورد بحث ( حرکت سیب ) باید گفت :
آنچه که به نحو کلی و در مرتبه بالاتر از این حقیقت وجود دارد مثلا بیانگر ابتدا و انتهای حرکت است مثلا اینکه سیب از نقطه الف به نقطه ب می رود . اما اینکه دقیقا از چه مسیری و با چه جزئیاتی این امر کلی محقق می شود بستگی به شرایط مادی عالم جسم دارد . به عبارت دیگر عالم جسمانی زمینه ساز تحقق جزئیات پدیده هاست . هر اقتضایی که اینجا وجود داشته باشد وجود بخش هستی آنرا به ظهور می رساند بدین نحو که با توجه به حقیقت کلی و شرایط فراهم شده در عالم جسمانی ، آن به آن صورت نویی از پدیده را ایجاد می کند بطوری که صورت ظاهره شده جدید صورت قبلی را مکتوم می سازد . این توالی صورتسازی ها به تحقق خارجی پدیده در عالم مادی منجر می شود ضمن اینکه با کلیت حقیقت فرامادی خود نیز منطبق است .
تغییر در جایی است که عینیت شی تبدیل شود در حالیکه در اینجا ما توالی امثال را داریم نه تبدل عین شی پس تغییری نیست مگر در ذهن ما که نمی تواند درک کند این چیزی که او به نحو تغییر می یابد صرفا توالی امور ثابته ای از یک حقیقت فرامادی است
باید سعی کنید از بند الفاظ مشکل ساز مثل رفتن و آمدن که تداعی تغییر می کند رها شوید . در نمایش فریم در دستگاه دیجیتال ما چیزی به نام رفتن و آمدن نداریم بلکه ظهور داریم . یک در هر یک بیست و چهارم ثانیه یک تصویر ثابت ظاهر و سپس محو می شود . ظهور و محو در همین حد مادیش هم چندان به تغییر نزدیک نیست چه رسد به ظهور بسیار بسیار سریع در حد مثلا یک تصویر سه بعدی از یک پدیده در یک میلیاردم ثانیه .
بیان جناب ملاصدرا در مورد حرکت نشان دهنده آنستکه ایشان ثبات را در فراتر از عالم ماده می دانند و نه در خود ماده بلکه ماده را عینیت حرکت می دانند به عبارت دیگر از نظر ایشان ماده مساوی حرکت است
والله الموفق
سلام
حركت در عالم مثال چگونه است و فرق آن با حركت در ماده چيست؟
سلام
همان چیزی را که بنده در مورد حرکت ماده گفتم فلاسفه در مورد حرکت در عالم مثال با نام تجدد امثال قائلند لذا این دو تنها از جهت شدت و ضعف وجودی باید با هم تفاوت داشته باشند و نه چیز دیگر
والله الموفق
ممنون
اگر امکانش هست در مورد مرزهای ماده و معنا و نظر خود در این رابطه ،شفاف تر توضیحاتی بفرمایید
با سلام
این که تصاویر عوض می شوند نشان از تغییر در منبع تصاویر دارد. پس انتظار می رود درجایی عینیت شی تبدیل شده باشد. یعنی در پس پرده یه چیزی عوض شده که ما یه چیز دیگه می بینیم.
اگر تغییر را به ذهن نسبت دهیم هم باز ذهن هم جزئی از همین جهان است و تغییر در آن هم نوعی تغییر است. اصلا تکامل و سیر و سلوک هم نوعی تغییر است.
در همین مثال فیلم هم تا در منبع فریم ها تغییراتی رخ ندهد تصویر جدیدی جهت مکتوم شدن تصویر بعدی نمی آید. فکر نکنم مثال بتواند این حقیقت را توضیح دهد چون عالم ماده سراپا تغییر است.
ولی سوال اصلی به جایش باقیست.تصویر جدید نشان از تغییرات در منبع تصویر دارد. اصلا خود جدید و قدیم یعنی تغییر. مکتوم شدن و ظاهر شدن یعنی تغییر. چه منشاش ذهن باشد چه ورای ذهن.
سلام
لطفا پستهای قبلی را مطالعه فرمایید
سلام
وقتی برای یک امر مشکل یک مثال می زنیم شما فقط همان جهت تشبیه را مد نظر قرار دهید و به ابعاد دیگر توجه نفرمایید وگرنه مشکل آفرین خواهد بود
مثال فیلم فقط برای بیان تحقق تغییر از امور ثابته است و دیگر هیچ
توجه فرمایید :
جهان ثبات یا جهان تجرد به لحاظ سعه وجودی بسیار بسیار غنی است اما عالم ماده این غنا و ظرفیت را ندارد لذا یک حقیقت ماورایی ثابت برای ظهور در عالم ماده نیازمند به ظهور تدریجی است مانند خالی شدن آب یک تانکر از شیر آن
او برای اینکه تمام حقایق خود را به نمایش بگذارد آن به آن تصویری سه بعدی در این نشاه ایجاد می کند و پس از آن یک تصویر دیگر تا به اصطلاح کم کم تمام خود را به نمایش بگذارد
کتمان و ظهور نیز تابع توجه است یعنی توجه او به ایجاد یک صورت تازه توجهش را از صورت قبلی کاهش می دهد لذا صورت جدید قویترو شدیدتر از قبلی خواهد بود و این باعث می شود صورت قبلی مکتوم شود
والله الموفق
سلام
اگر عالم ماده و مثال فقط از حيث شدت وجودي با هم فرق مي كنند، پس مسئله روابط عِلي معلولي اجزاء چه ميشود؟ اين ايرادي بود كه خود شما وارد كرده بوديد
آيا در عالم مثال نيز در كنار ادراكات تدريجي ،روابط علِي معلولي وجود دارد؟
سلام
ظاهرا جمع بین توالی صور و بودن روابط علی و معلولی بین پدیده ها امکان پذیر است مثالش انیمیشن های سه بعدی کامپیوتری است
اما رابطه علی و معلولی رابطه ای عام در کل هستی است لذا در عالم مثال هم باید وجود داشته باشه اما با تفاوتهایی در این عالم در نحوه تحققش
والله الموفق
ممنون
با اين حساب (اگر همه چيز صور و ادراكات ما است) ديگر چه ضرورتي دارد دنيا و برزخ را به عالم جسماني و غير جسماني تبديل كنيم؟ و همچنين بحث بر سر اين كه كدام بدن محشور ميگردد
سلام
اساسا بحث علمی نتیجه محور نیست بلکه خود نتیجه علمی برای این بحث ، نتیجه محسوب می شود و لازم نیست بر این بحث علمی الزاما اثر عملی یا غیر آن مترتب باشد تا بگوییم چه نتیجه ای دارد
کار و لذت دانشمند محقق در کشف حقایق جهان است و برای او کشف حقیقتها برترین نتیجه است
والله الموفق
سلام
درسته اما براي بنده مهمه كه اين بحث چه نتيجه ايي در بحث عوالم پس از مرگ ايجاد ميكند اگر يادتان باشد يكي از جاهايي كه مسئله مرز ماده و معنا براي شما مطرح شد ذيل نظريات استاد مصباح يزدي در موضوع معاد بود
سلام
نظر ما در خصوص معاد در آنچه بر ما در این مسیر تکوینی واقع میشه اثری نداره این بحثها همه اینجایی است هرچند برای اهل سلوک یک تفاوتهایی داره
والله الموفق
من متوجه سخن شما نمي شوم
بنده منظورم نتيجه در نگاه فلسفي ما به معاد بود نه در امر تكويني خداوند ، مگر تمام اين بحث ها بر سر اين نيست كه ذهن ما به حقيقت امور نزديك شود؟
شما در بخش عمومي اين سايت موضوعي را طرح كرده ايد حال طبيعي است كه اگر پيرامون آن سوالي براي كاربري به وجود مي آيد بايد پاسخگو باشيد. منتظر پاسخ سوال خود در پست هاي قبلي هستم
باتشكر
سلام
بله مسلما از لحاظ نگاه فلسفی تفاوت زیادی دارد بلکه دو دنیای کاملا متفاوت است
والله الموفق
با سلام
پس تجسم اعمال بد و خوب و ملايك نكير و منكر چه ميشود؟ آيا مرگ يعني پيوستن به خيالات و رويا ها و عادات ذهني؟
سلام
توجه فرمایید که مرگ ایشان مرگ قطعی نبوده است .
ظاهرا حکمت الهی در این وقایع نشان دادن حقایقی از وجود انسان و جهان به این افراد بوده چه اینکه همه آنها بعد آن سیر معنوی کاملا متحول شده و به اهداف حقیقی زندگی و انسان و همچین وجود خدای تعالی باور یافته اند
آنچه که ما در روایات در مورد وقایع پس از مرگ داریم وقایع مرگ قطعی است نه یک تجربه سیر معنوی ناشی از یک حادثه
تعبیر از مرگ به پیوستن به خیالات درست نیست
تفاوت مرگ و خواب همچنانکه در روایات بدان اشاره رفته تفاوت کامل و ناقص است در مرگ انسان با تمام بعد معنوی اش ، خود را در عالم معنا حاضر می یابد
اما آنچه که در برقراری ارتباط این روح با عالم پس از مرگ نقش محوری دارد ملکات نفسانی ، باورها و دانشهای فرد است . همچنانکه نحوه تعامل و نگاه ما به این جهان را نیز همین ها تعیین می کنند .
والله الموفق
سلام
معناي اين جمله را نفهميدم در صورت امكان توضيح بفرماييد
آيا اين فرضيه همان حركت جوهري است يا خير؟ ظاهرا كه نيست
سلام
یعنی به لحاظ وجودی در طول هم اند تضاد ندارند اختلاف رتبه دارند
بله این یک تقریر از حرکت جوهری است
والله الموفق
سلام
اين تقرير طبق گفته خودتان بيانگر عالم مثال است(ثابتات) كه اگر درست متوجه شده باشم شما آن را به عالم ماده هم تعميم داديد. درسته؟
اما حركت جوهري ناظر بر بي ثباتي ذات ماده است نه تغيير ادراك. توضيح بفرماييد
و سوال ديگر اينكه : آيا توضيحات شما در اين تاپيك مبتني بر همين فرضيه است :
انكار هستي موجودات مادّي، چنانكه از سخنان «باركلي» برميآيد وي موجود را مساوي با درك كننده و درك شونده ميشمارد و درك كننده را شامل خدا و موجودات غير مادّي ميداند. سپس در صدد برميآيد كه درك شوندهها را منحصر در صورتهاي ادراكي (معلومات بالذات) نمايد كه در خود درك كنندهها تحقّق مييابند نه خارج از ايشان. و بدين ترتيب، جايي براي وجود خارجي اشياء مادّي باقي نميماند.
سلام
ما یک تصوری از ماده داریم که همین تصور عادی است
حرکت جوهری می گوید این امر ظاهرا ثابت ذاتش حرکته
در این تقریر نحوه حرکت توضیح داده شده
پس تقریر بیان نحوه حرکته
و اما سوال دوم شما
خیر بر این مبنا نبوده است اما این موضوع به ذهن بنده هم رسیده
در تاپیک ادراکات بشری ( اگه اشتباه نکرده باشم ) از صفحه 40 به بعد این مطلب مطرح شده است
فعلا یک نظریه است
ردی برش ندیدم
قابل بحثه
والله الموفق
متاسفانه متوجه نمي شوم
1- مگر ذاتيات حركت دارند؟
2- مگر حركت جوهري طبق گفته خودتان فقط بيانگر تغيير و حركت در عالم ماده نيست؟ در حالي كه تقرير شما از نحوه حركت شامل عالم مثال هم ميگردد
اگر امكان دارد تاپيك ادراكات بشري را برام لينك كنيد. پيداش نكردم
سلام
ذاتی بودن تلازم و تنافی با حرکت ندارد
حرف حرکت جوهری این است ماده مساوی است با حرکت یعنی چون حرکت دارد هست
آنجا تعبیر عوض میشود اما حقیقت یکی است در دو مرتبه متفاوت
askdin.com/post307334-472.html
والله الموفق
سلام
حکما قائل به سه عالم طبیعت و مثال و عقل هستند که اگر تعینات هر عالم برداشته شود هر سه عالم یک وجود واحد میشوند و عین هم فقط امتیاز آنها به شدت و ضعف وجود برمیگردد همان تشکیک در نتیجه اشتباه بزرگی که علمای علوم تجربی دارند این است که میخواهند با ماده نهایت ماده را کشف کنند و این طریق غیر ممکن است از پایین و عالم طبیعت نمیشود مرز ماوراء طبیعت کشف شود و نیاز به ادراکی است مافوق حواس پنجگانه تا این مرزها روشن شود. مثلا عالم مثال احاطه بر طبیعت دارد ولی چشم مادی و چشم سر صور مثالی را نمیبیند و گوش مادی چون قادر نیست طول موجی کمتر یا بیشتر از ماده را درک کند ولی حیوانات ادراک برزخی دارند. اما با پیش رفتن به سمت اتم ماده به بساطت و تجرد نمیرسد بلکه به نظر میرسد به هیولای اولی و استعداد نزدیک شود.
سلام
بعضی از ایراد هایی که به این نظریه وارد است به شرح زیر است :
[=Georgia]برای اثبات عالم ماده کافی است که یک موجود مادی را اثبات کنیم و به عبارتی توجه به این نکته لازم است که عالم ماده، ظرف موجودات مادی است نه اینکه علاوه بر موجودات مادی، یک جوهر دیگری به نام عالم "ماده" وجود داشته باشد. همانطور که این بحث درباره عالم مثال و عالم عقلی نیز جریان دارد.
[=Georgia]اگر بخواهیم وجود واقعیتهای مادی را به صورت استدلال منطقی بیان کنیم چنین میگوییم:
[=Georgia]1- این پدیده ادراکی (مثلاً سوزش دست من هنگام تماس با آتش)، معلول علتی است.
[=Georgia]2-علت این پدیده یا خود نفس من است یا چیزی خارج من.
[=Georgia]3- نفس من علت آن نیست و من این را به صورت وجدانی و بدیهی خطاناپذیر مییابم. به علاوه من خودم هرگز نمی خواستم دستم بسوزد.
[=Georgia]4-پس علت آن چیزی خارج از وجود من است.
[=Georgia]5- فاعلیت فاعلِ مجرد، مشروط به زمان، مکان، ماده و استعداد نیست. در حالی که تأثیری که آتش در مثال فوق گذاشته است همه این شروط را دارد.
[=Georgia]6- پس فاعلی که تأثیر گذاریش مشروط به زمان، مکان و استعداد باشد مجرد نیست و حتماً باید مادی باشد.
[=Georgia]7-نتیجه اینکه موجود مادی اثبات شد.
سلام
مفهوم تشکیک این است که هر عالمی نازله عالم دیگر است پس بین عوالم کلی یک مرزهایی وجود دارد البته بحث ما در دیدن مرزها نیست بلکه ماهیت وجود این مرزهاست لذا بحث را بر روی خواص و ویژگیها متمرکز کردیم
فیلم ماتریکس قسمت اول را با دقت کامل نگاه کنید
فکر میکنم بعد دیدن آن فیلم تصور بهتری از مطلب بیابید
والله الموفق
سلام
كجا اين فيلمُ مي تونم ببينم؟
سلام
خوب مرز امتیاز عوالم از یکدیگر همان تشکیک در وجوده و ما حسی در بین حواس که قدرت جوهر شناسی داشته باشه نداریم اما در مورد ماهیت وجود عرفایی مثل قیصری بر فلاسفه مبنی بر اینکه ماهیت حد وجود است اشکال گرفتند و گفتند ماهیت ظهور وجود است نه حد وجود تا در حاشیه وجود باشد شاید فهم صحیح این مرزها و ادراک آنها نیاز به مشاهده قلبی داشته باشد از آنجایی که از آقازاده علامه طهرانی شنیدم که گفتند در طی مرحلهای از سلوک عوالم رو و قیاس اونها رو به سالک نشان میدن تا روایت معصوم رو به شهود قلبی مبنی بر نسبت دنیا به برزخ حلقه گمشده ایست در بیابان و همین نسبت در مورد برزخ به قیامت رو پی ببره.
سلام
ما حس جوهر یاب نداریم اما خود جوهر را که داریم ؟ خودمان را که می توانیم درک کنیم
خوب صاف شویم و ببینیم
این موضوع ( مرزها ) بسیار مهم است
الان فلسفه فیزیک درحال جمع کردن فلسفه الهی است
اگه نتوانیم به این دقایق وارد بشویم
بچه های فیزک خوان و فیزک دان ما عالم تجرد را باور نخواهند کرد
ما باید آدرسها را پیدا کنیم
می دانم کسی دغدغه این حرفها را ندارد
اما من از سوی فیزیک خطر بزرگی می بینم
اگر نتوانیم مهارش کنیم مهارمان خواهد کرد
و تنها اهل شهود مومن میمانند و بس
والله الموفق
سلام
اگه تهذیب و تزکیه نفس باشه نه فقط خودش را حقیقت خود را انسان درک میکنه بلکه حس جوهر شناسی هم که جزء ادراکات فوق حسی است بدست میاره یعنی وجود که حقیقتی است که در خارج و به ذهن نمیاد نفس با تهذیب که ثمرهاش تجرده نفسه به استقبال وجود در متن خارج میره و با اون متحد میشه و امکان نداره نفس مجرد وجود خارج رو ادراک کنه و جنبهٔ ربطی اون رو و فقر جواهر رو ادراک نکنه پس این علم انسان رو ضرورتا موحد میکنه.
اثبات عالم تجرد کار مشکلی نیست در کتاب عیون مسائل نفس و شرح آن از علامه حسن زاده که بهترین کتاب سال در زمان خودش شد در قسمتی از کتاب براهین متقنی در اثبات تجرد نفس اقامه شده وقتی تجرد نفس اثبات بشه تجرد از ماده و عدم فساد آنوقت ابدیت نفس و به تبع اون عوالم نفس هم ثابت شدنی است.
یکی از شاگردان مطرح علامه جوادی آملی و علامه حسن زاده و آیت الله بهجت جناب علامه مهدی احدی در زمینه فیزیک هم کار کرده.
سلام
بنده فکر میکنم مطالبی که بزرگان فرمودند باید در تقابل افکار مخالف موفق از آب دربیاد . حرفها و نکات ظریف را جواب بدهد . تمام ابعاد را روشن کند
الان ما یک سوال از ماهیت ماده کرده ایم واقعا جواب ندارد
در فلسفه هم خواندیم که جواب روشنی وجود ندارد
وقتی ماهیت ماده روشن نیست چطور مجردش معلوم باشد
کار مشکل است
من نمیگویم نمیشود ولی اگر سران طرفین بنشینند سنگهایشان را وابکنند فکر میکنم چند سال طول بکشد از گود دربیایند
اون هم بطوری که یکی غالب و یکی مغلوب باشد
والله الموفق
سلام
علوم تجربی و علم فیزیک صلاحیت جهان بینی و بررسی ابعاد دقیق ماده و ارتباط اون با ماوراء ماده رو نداره همچنانکه علامه جوادی آملی بیان کردند با باسکولی که سیب زمینی وزن میکنند امکان ورزن کامیون های چند تنی وجود نداره ابزار شناخت جهان بینی عقل و دقیقتر از اون شهوده که شامل وحی هم میشه در غیر اینصورت علوم مادی صلاحیت پی بردن به ابعاد دقیق خود ماده رو هم نداره تا چه برسه به ماوراء ماده و متافیزیک لذا عرض کردم به قول آ سید محسن طهرانی این احمقها میخوان با ماده انتهای ماده رو کشف کنند و این امر نشدنیه. البته در طبیعیات فلسفه مفصل به امور ماده پرداخته شده و عقلا این امور شناسانده شده.
سلام
حرفهای ما در مقابل طرف مخالف باید بر محور مشترک باشه
فعلا وجه اشتراک عالم ماده است
در این مورد توافق بکنیم بعد بریم سر مورد اختلاف
من فکر میکنم اینطور حرف زدن چیزی جز به رسمیت شناختن شکاف بین علم و دین چیزی در بر ندارد
بنده به آقای جوادی خیلی ارادت دارم
ولی باید به میدان کارزار آمد
و کار را از اجمال به تفصیل و شرح کشاند
اینطوری فایده نداره آقا
والله الموفق
سلام
انیشتین که یکی از سرآمدهای علم فیزیکه میگه 99% درصد تلاش برای کشف لازمه و یک درصد جرقه هایی از جای دیگه عالم دیگه لازمه گرچه برعکس گفته ولی خوب انیشتین هم به نسبت قائل به متافیزیک بوده و این علوم سکولاره که در عصر حاضر مدعی کشق حقایق از طریق آزمایشگاه و حواس مادیه و هدفش از علوم رو اهداف مادی و اغراض نفسانی قرار داده طوری که یکی از بزرگان عالم اینها میگه خدایی رو که من زیر تیغ جراحی ام نبینم قبول ندارم. و متاسفانه نهضت ترجمه آثار سکولار در دانشگاه های ما هم مرسوم شده و توحیدی شدن دانشگاه به این نیست که فقط نمازخانه در اون ساخته بشه اینه که اهداف علوم خدایی بشه. حالا با این شرایط چرا ما باید تنزل کنیم و حقایق رو از منظر علم سکولاریسم بررسی کنیم اونها ارتقا پیدا کنند و دست از مادی گرایی صرف بردارند.
سلام
جواب اینه : صفر صفر به نفع شیطان
تاابد دشمن بمانید و با همدیگر بجنگید
والله الموفق
سلام
اون کله شقی که میگه من تا خدا رو زیر تیغ جراحی ام نبینم قبولش نمیکنم اگه از تمدن و تکنولوژی زمان حالا به هزاران سال پیش زمان حضرت موسی برگرده به حضرت میگه موسی خدایت رو به من نشان بده با چشم سر ببینمش تا ایمان بیارم خوب با چنین شیطانی چطور میشه بحث کرد؟ مشکل این نیست که باید شکاف بین علم و دین پر بشه تا مادی موحد بشه مشکل اینه که مادی باید جهان بینی اش رو از ماده به ماوراء ماده یعنی هدفی که تمام انبیاء دنبال کردند تغییر بده.
سلام
بحث را با دانشمندانی مطرح کنید و پیش ببرید که دین و خدا را قبول داشته باشند
اینطوری آن کله شق خودبخود منفعل می گردد
اما کار را مشروح و مفصل و مبنایی انجام دهید
والله الموفق
سلام در مورد خود انسان در كتاب هاي عقلي و عرفاني از روح بخاري صحبت شده است يعني مرز بين بدن و نفس ناطقه جسم لطيفي است به نام روح بخاري
شايد در مورد جهان خارج هم اينگونه باشد
در پست هاتون صحبتي از روح بخاري نشده بود
سلام
اشاره خوبی است هرچند به تصریح اهل فن روح بخاری شی مادی است
اما کمک خوبی میتواند باشد
والله الموفق
[=arial]حتما حدیث حضرت صادق را شنیدید که فرمودند روح جسمی لطیف است که پوشیده است قالب کثیفی را .
و همینطور که می دانید اصطلاح کثیف در نظر آل محمد چیزی در مقابل لطیف است.
اگر باز به آن حدیث نگاهی می کردیم می دیدیم این روح به خون متعلق می شود که نظر حکمای پیشین هم این بوده زیرا می گفتند وقتی خون در قلب بخار می شود این روح بر آن خون بخاری متعلق می شود و خود این روح جسمی است لطیف که بخار مانند است یعنی هور و اثرات و تشعشعات عالمهای دیگر را به بدن جسمانی منتقل می کند و و چیزی را که چنین خاصیتی را دارد قلیا یا متشعشع می گویند به همین دلیل به این جسم لطیف می گویند هورقلیا یعنی بخار مانند متشعشع و معنی دیگری که حکما از آن منظور خودشان را می رسانند از این کلمه "ملک دیگر " است . زیرا این دنیا ملک است و آن دنیا هم نوعی ملک است ولی با خواص لطیف تر پس ملکی دیگر است و آنرا اقلیم هشتم هم می گویند . ويژگی این ملک که آنرا شمروخ و شمریخ یا جابرسا و جابلقا می گویند این است که بین ماده و معنا است و هم خواص عالم معنی را دارد و هم خواص عالم ماده . و چیزی بین این دو عالم است و زمان و ماده در این عالم هست ولی زمانی متفاوت که اگر دنیا سه ساعت بگذرد آنجا شاید سه روز طول بکشد و ماده اش هم ماده ای لطیف تر است . اسامی دیگری هم این عالم دارد که کرعه هم او را گویند و اسم ماده این عالم را که از آن ساخته شده است را دخان هم می گویند .
پس به همین دلیل است که حضرت صادق هم این ماده را روح اسم بردند و هم جسم نام بردند زیرا او در حقیقت هر دو را شامل می شود . و جالب این است که حضرت بدن جسدانی را چون لباسی بر تن این جسم هورقلیایی دانستند . پس حقیقت و اصل انسان همین جسم است و این جسد فقط مانند لباسی استبَلْ هُمْ في لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديدٍ
[=arial]. چنانچه وقتی فرشتگان هم می خواستند که در زمین متجسد شوند آنها هم لباسی از این عناصر دنیا می پوشیدندوَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُون
پرسش:
مرزهای ماده و معنا چیست؟
پاسخ:
با توجه به اینکه عالم ماده از عناصر،مرکبات،معدنیات،نباتات،حیوانات، و سرانجام انسان ،تشکیل شده است و عالمی است که با حواس ظاهری درک می شود.
عالم معنا را عالم متافیزیک گویند یعنی عالمی که با حواس ظاهری درک نمیشود؛که در این صورت به عالم مثال، ، ملائکه و حتی گاهی به خداوند نیز عالم معنا گفته میشود. و در کتاب کشاف اصطلاحات الفنون عالم معنا این گونه تعریف شده است:
«عالم معنا عبارت از ذات و صفات و اسماء است»
و یا در کتابهای عرفانی مانند منتهی المدارک فرغانی ص 17یکی از اسامی تعین ثانی که مربوط به صقع ربوبی می شود عالم معانی می باشد.
و در یک بیان دیگر عالم ناسوت ،همان عالم ماده است و عالم ملکوت،عالم جبروت و عالم لاهوت جزء عالم معنا قرار می گیرند.
بنابراین اگر مراد از عالم معنا همین مصادیقی است که مطرح شده است با تعریفی که از هریک ازاین عوالم می توان انجام داد مرزهای هریک از آنها از یکدیگر و از عالم ماده کاملا مشخص می شود
وجود عینی یا از قبیل وجود جسم و صفات جسمانی است که در این صورت مادی نامیده می شود و یا از این قبیل نیست که به نام مجرد موسوم می گردد.
روشن ترین ویژگی جسم امتداد آن در سه جهت است و این ویزگی لوازمی دارد ، از جمله آنها اینکه :
1- عقلا در سه جهت تا بی نهایت قابل انقسام است.
2- مکان دار است.
3- قابل اشاره حسی است
4- موجود جسمانی دارای امتداد چهارمی است که از آن به زمان تعبیر می شود .
و اما جسمانیات یا امور مادی بمعنای خاص که شامل خود جسم و ماده نشود عبارتند از توابع وجود جسم ،و به دیگر سخن اموری که به طور مستقل از اجسام تحقق نمی یابند.
و مهمترین ویزگی آنها این است که به تبع جسم ،قابل انقسام خواهند بود بنابراین روح متعلق به بدن که به یک معنی اتحاد با آن دارد «جسمانی» نخواهد بودزیرا حتی به تبع بدن هم انقسام پذیر نیست
بر خلاف صفات و اعراض اجسام مانند رنگ و شکل که به تبع اجسام ،قابل انقسام هستند و از اینروی «امور جسمانی»بشمار می روند
با توجه به ویژگی های اجسام و جسمانیات می توان مقابلات آنها را بعنوان ویژگی های مجردات قلمداد کرد. یعنی موجود مجرد نه اقسام پذیر است و نه مکان و زمان دارد. تنها برای یک قسم از موجودات مجرد می توان بالعرض نسبت مکانی و زمانی در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است
یعنی می توان گفت:جایی که بدن هست روحش هم هست و زمانی که بدن موجود است روحش هم در همان زمان موجود است ولی این مکانداری و زمانداری در واقع صفت بدن است و در اثر تعلق و اتحاد روح با بدن ،از روی مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده می شود.
مرحوم علامه طباطبایی در کتاب نهایة الحکمه خویش می فرماید:
عوالم کلی وجود سه عالم است:عالم تجرد تام عقلی ،عالم مثال و عالم ماده و مادیات
عالم عقلی ،هم در مقام ذات و هم در مقام فعل ، از ماده و آثار ماده مجرد و عاری است.
عالم مثال از ماده مجرد است اما برخی ازآثار آن را دارد مانند شکل ،بعد ، وضع و غیرآن (اگر چه برخی دیگر ار آثار ماده را فاقد می باشد مانند قوه و استعدادو حرکت و تغییر)
در این عالم موجوداتی مجرد ،اما با ویژگی و خصوصیات اجسامی که در عالم ماده و طبیعت است و در نظامی شبیه به نظام موجودات عالم مادی وجود دارد
تنها تفاوت نظام عالم مثال و نظام عالم ماده آن است که تعاقب موجودات مثالی نسبت به یکدیگر به ترتب وجودی است نه انکه یک صورت و یا حالت با حرکت تدریجی از قوه به فعل در آید و صورتی به صورت دیگر ،و یا حالتی به حالت دیگر بدل شود.آنگونه که در عالم ماده ملاحظه می شود
وقتی کسی صورتی و پس از آن صورت دیگری را در عالم مثال مشاهده می کند اینطور نیست که صورت پیشین به صورت جدید تبدیل شده باشد.
تعاقب میان این صور به این گونه نیست که صورت پیشین به صورت جدید تبدیل شده باشد. تعاقب میان این صور به این گونه نیست که یکی با حرکت و خروج از قوه به فعل به دیگری بدل شود چرا که صورتهای مثالی مجردند و در مجردات شائبه ای از حرکت و زمان نیست این تعاقب در واقع در ادراک بیننده است که نخست یکی را می بیند و سپس دیگری را
خود شی خارجی که در عالم مثال است زایل و یا تبدیل به چیز دیگر نمی شود بلکه بیننده است که خیال می کند اولی از بین رفته و دومی جایش نشسته است
ترتب وجودی صورتهای مثالی بر یکدیگر نظیر صورت حرکت و تغیر در خیال انسان است با آنکه علم مطلقا مجرد می باشد (وقتی ما در خیال خود حرکت یک جسم از نقطه ای به نقطه دیگر را تصویر می کنیم چنین به نظر می رسد که آن به آن صورت ذهنی آن جسم در حال انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر است یعنی گمان می کنیم همان صورت ذهنی جسم است که دارد تغییر مکان می دهد.
اما حقیقت غیر از این است در واقع صورت های ذهنی متعددی است که یکی پس از دیگری ادراک می شود مانند عکسهایی که روی فیلم افتاده و یکی پس از دیگری مشاهده می شود به گونه ای که به نظر می رسد یک عکس در حال حرکت و تغییر و جنب و جوش می باشد )
حرکت تصویر شده در قوه خیال در حقیقت علم به حرکت است نه حرکت در علم در واقع علم به تغیر است نه علمی که خود متغیر باشد
و اما موجوداتی که در عالم ماده است یک نحوه تعلق و وابستگی به ماده دارند (یا ذاتا و فعلا متعلق به ماده اند ،مانند صورتهای طبیعی و یا فقط در مقام فعل وابسته به ماده می باشند مانند نفوس)
ویژگی این عالم آن است که حرکت و تغیر جوهری و عرضی سراسر آن را فرا گرفته است.