مدافعان حرم حضرت زینب(س) ...... ما همه عباس تو ایم زینب جان

تب‌های اولیه

3840 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شهید حاج حسن شاطری از سمنان


ملاقات خانواده شهيد حسن ملك از شهدای مدافع حرم با سفير ايران در لبنان

class: cms_table align: center

پدر شهید «حسن ملک» در دیدار با سفير ايران در لبنان اظهار داشت: ما همگی خود را سربازان رهبر معظم انقلاب اسلامی دانسته و افتخار می‌كنيم كه فرزندمان در راستاي اهداف مقدس مقاومت در برابر توطئه‌های دشمنان به شهادت رسيده است.

به گزارش خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا ـ «خليل ملك» پدر شهيد «حسن خليل» به همراه مادر و برادر این شهيد مجاهد با حضور در سفارت جمهوری اسلامي ايران در لبنان با «غضنفر ركن‌آبادی» ملاقات كرد.
مادر شهيد حسن خليل در اين ملاقات ضمن ابلاغ سلام به مقام معظم رهبری به عنوان ولي امر مسلمانان جهان اظهار داشت: باعث افتخار ماست كه فرزند خود را در راه مقاومت و دفاع از حق، تقديم نموده ايم.
وی با اشاره به خاطراتی از این شهيد والامقام اظهار داشت: شهيد حسن خليل در مراسم درگذشت يكی از دوستان شهيد خود گفته بود ماه آينده كنار او خواهد بود و شهادتش دقيقا يك ماه پس از شهادت دوستش به وقوع پیوست.
خليل ملك پدر شهيد نيز در اين ملاقات با بيان خاطراتی از شهيد اظهار داشت: ما همگی خود را سربازان رهبر معظم انقلاب اسلامی دانسته و افتخار می‌كنيم كه فرزندمان در راستاي اهداف مقدس مقاومت در برابر توطئه‌های دشمنان به شهادت رسيده است.
«غضنفر ركن‌آبادی» سفير جمهوری اسلامی ايران در لبنان نيز ضمن گرامی داشت ياد و خاطره این شهيد مجاهد، به مقام والای شهدا اشاره كرد و افزود: شهادت توفيق بسيار بزرگی است كه نسيب انسان‌های برگزيده خداوند می‌شود و اين نوع انتقال آرزوی تمامي مردان ‌الهي است.

[=arial black] شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقیق است.امام خمینی که کزارشان زی

[="Microsoft Sans Serif"][="Plum"]

[=arial black]
شهيد همت: از طرف من به جوانان بگوييد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اسلام خود را دريابيد.

[SPOILER][/SPOILER]

.

کس نزائیده که من باشم و تو خوار شوی
حرمت در خطر اندازد و تو زار شوی

کربلا داده به من غیرت عباسی را
تا مبادا تو دگر زینب بی یار شوی

[h=2]مدافعان حرم عقیله بنی هاشم زینب کبری . یا لیتنا کنا معکم[/h]

شهید قهرمان کرار عبد الامیر از نیروهای ویژه ارتش عراق که در دفاع از خانم زینب به شهادت رسید.
هنوز ندای هل من ناصر ینصرنا هل من معین یعیننا هل من موحد یخاف الله فینا در تاریخ طنین انداز است و خواص امت این ندا را می شنوند و لبیک یا زینب سر می دهند . سیده زینب دمشق امروز کربلائی دیگر است که میعادگاه انصارالحسین شده است.


شهید ذوالفقار حمود از نیروهای حزب الله نیز آسمانی شد تا به جمع ستارگان حزب الله در اسمان افزوده شود و کهکشان حزب الله تنها راهنمای شیعیان باشد.
شادی روحش صلوات .

abuajib


شهید مصطفی محمد حماده از نیروهای حزب الله در درگیری های سوریه به شهادت رسید و روز پنجشنبه در زادگاهش تشییع شد. روحش شاد .
خداوند به سید حسن نصرالله و خانواده مجاهدان صبر عطا کند . بهترین جوانان عالم هر روز به شهادت می رسند و جز غم فراق برای ما چیزی نمی ماند .

[h=2]مدافعان حرم عقیله بنی هاشم زینب کبری . یا لیتنا کنا معکم[/h]

شهید احمد کیاره موسس لواء اباالفضل العباس
پدر شهید : اللهم تقبل منا هذا القربان
بفداک یا زینب

[h=2]مدافعان حرم عقیله بنی هاشم زینب کبری . یا لیتنا کنا معکم[/h]

شهید محمد فاضل از لواء ابالفضل العباس فدائی خانم زینب شد.
شادی روحش صلوات


[h=2]مدافعان حرم عقیله بنی هاشم زینب کبری . یا لیتنا کنا معکم[/h]


شهید مجاهد علی صادقی بر عهد خود صادق ماند و پذیرفته درگاه حق شد.
زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند ... ( آوینی)

[h=2]شهدای حزب الله در دفاع از حریم عقیله بنی هاشم زینب کبری س[/h]

شهید حسن شکر ( کمیل )
دیگر خبر شهادت بچه های حزب الله برای ما عادت شده است . ما دچار چنان روزمرگی شده ایم که رسانه های ما و حتی بچه بسیجی ها به راحتی از کنار اینگونه خبرها می گذرند و در جامعه نیز هیچ بازتابی ندارد . چنان غفلتی بر ما سیطره یافته است که نمی دانم چه حادثه ای باعث بیداری خواهد شد.


شهید محمد احمد حسین از رزمندگان حزب الله در کنار حوض کوثر میهمان امیر المومنین شد.
یاران ؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی...

[h=2]گر آه تو از جنس تیاز است در باغ شهادت باز باز است[/h]

همه ما عباس تو هستیم یا زینب
شهید محسن حیدری از رزمندگان ایرانی مدافع حرم حضرت زینب

[h=2]

.

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
[/h][h=2] سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت [/h]


با کمال فخر اعلام می گردد شهید محمد خضر برجکلی از رزمندگان حزب الله لبنان نیز راهی به آسمان یافت .


شهید احمد الزین از مدافعان حرم حضرت رینب سلام الله علیها نیز آسمانی شد. شادی روحش صلوات .


سید حسن نصر الله فرمودند با انفجار و تهدید نمی توانید ما را متوقف کنید اگر نیاز باشد خودم شخصا به سوریه می روم . شیعیان دنیا هم با حمایت از ایشان در ورود به معر که سوریه در سرتا سر دنیا فریاد هنا ضاحیه سر دادند و در شبکه های اجتماعی موجی از تصاویر هنا ضاحیه به حرکت در آمده است . خدا شیعیان لبنان و سوریه را که در خط مقدم مقابله قرار دارند حفظ نماید و ما را نیز از خواب غفلت بیدار سازد.


مزار فرمانده شهید حاج علی جشی در کنار برادر شهیدش ، شهر جویا در لبنان

فاتح داریا ( مرقد مطهر حضرت سکینه س )

با دعا در رزم بی امان مجاهدان شریک شوید.


خسته نباشی دلاور
پیش خانم زینب و ارباب بی سر سرافراز باشی


السلام علیک یا زینب کبری

شهید محمد حسین جوادی از مدافعان حرم خانم زینب در درگیری های دیروز در منطقه جنوبی حرم آسمانی شد. عملیات ( کلمح البصر ) برای آزاد سازی مناطقی از منطقه سیده زینب توسط نیروهای لواء ابالفضل العباس و حزب الله در جریان است . رزمندگان اسلام را دعا کنید.

18+

هفتاد هزار نفر از شیعیان شهرهای نبل و الزهراء بیش از یک سال در محاصره هستند و هر روز توسط دشمنان موشک باران می شوند . تامین غذا برای آنها با بالگرد صورت می گرفت که با استقرار موشک های ضد هوائی اهدائی ترکیه و سقوط تعدادی از بالگردها آن نیز متوقف شده است . هر روز نیز تعدادی از اهالی ربوده و به جرم پیروی از اهل بیت اعدام می شوند .
در آخرین جنایت دو نوجوان اهل نبل توسط سگان سلفی وابسته به گروه دولت اسلامی عراق و شام به شهادت می رسند. شادی روحشان صلوات


شهید عمران ابو علی
پیکرت بعد از هفته ای برگشت ولی مانند مولایت حسین بدون سر و مانند عباس بدون دست .
عجب لبیکی به ندای زینب س دادی.

در سینه شراره های غم می ریزیم

خون پای ورودی حرم می ریزیم

گر پای گذارید به صحن زینب

والله زمانه را به هم می ریزیم

شهید مهدی محمد حسین یاغی
برای کسی که مسیر جهاد را انتخاب می کند ، برترین پاداش شهادت است . یا شهید شهادت برتو مبارک باد . هنیئا لک الشهاده



سروده‌ای در رثای مدافعین حرم حضرت زینب(س)
یا زینبا! هر یک از ما "باغبانی" و "عزیزی" توایم...

این روزها که تروریست‌های سوری با اقدامات تکفیری شیعیان را در سوریه هدف گرفته‌اند؛ مدافعان حرم در جهت دفاع از حریم اهل بیت(ع) و پشتیبانی از شیعیان مظلوم در سوریه در میان جبهه نبرد حق و باطل سینه سپر کرده‌‌اند.

به گزارش خفرهنگ نیوز، شهید هادی باغبانی مستندسازی بود که برای ساخت مستندی از بحران سوریه به این کشور سفر کرده بود در درگیری‌های مناطق حاشیه‌ای دمشق توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید. او محفل انس با قرآن و مراسم‌های مذهبی این مسجد را نیز مدیریت می‌کرده است و گویی همواره به دنبال جمع‌آوری توشه‌ای صالح برای آخرت خود بوده است. «سجاد شاکری» شاعر و فعال عرصه رسانه قطعه شعری را در رثای حضرت زینب(س) با یاد شهید باغبانی سروده است:

ملجأ شب‌های زهرا(س)، رازدار مرتضی(ع)
همره راه حسین(ع) و نور چشم مجتبی(ع)

زینت زهرای اطهر، زینت دوش علی(ع)
زینت هفت آسمان و زینت آل عبا

افتخار فاطمه(س)، فخر حسن (ع)، فخر حسین (ع)
افتخار مرتضی(ع) و بهر جان دین، قَبا

بشکند دستی که آتش می‌کشد شهر تو را
مرگ بر آنکه ندارد از دل خونت اِبا

یک یک ما "باغبانی" و "عزیزی" توایم
جان زهرا(س)! کلّنا عبّاسکِ یا زینبا!

[SPOILER]

وبلاگ "آفتاب مهربانی" نوشت:

بوسه شهید حسن اسماعیل زلغوط بر صورت طفل شیر خوارش

بوسه طفل خردسال شهید حسن اسماعیل زلغوط بر صورت پدرخود
[/SPOILER]
شهید دلاور حزب الله لبنان مصطفی عبدالقادر نحلوس
تصاویری که مشاهده میکنید تصاویر شهدای دفاع از حرم زینب کبری در سوریه هستند این تصاویر بیان گر این نکته است که ای شغالان وهابی ای حرامزادگان یزید وشمر و صهیونیستها ای نوکران آمریکای تجاوزکار ،شیعیان با قدرت از حرم زینب کبری ورقیه خاتون دفاع خواهند کردوشهدای عزیز خودرا با افتخار به خاک میسپارند.درود خدا ودعای همه شیعیان بدرقه راهتان ای پاسداران حریم عقیله بنی هاشم درود بر حزب الله دلاور لبنان وسلام برجوانان رزمنده شیعه عراقی
لبیک یا زینب لبیک یا زینب

[="Times New Roman"]با عرض سلام و ضمن ادای احترام به این بزرگواران و گرامیان، کاش مسئلهٔ سوریه و حفظ احترام اماکن مقدس مذاهب به طریق دیپلماتیک حل می‌شدی تا عزیزان ما این‌سان به خون پاک نغلتند. به گمانم احتمال حل دیپلماتیک به دست حکومت‌های منطقه و از جمله ایران محتمل‌تر است تا از راه ادامهٔ جنگ.

این جنگ تحمیلی است
و وهابیت و تروریست های امریکی منطق ندارند
و الا ایران اسلامی از روز اول گفت این جنگ باید از طریق گفتگو و سوری سوری حل شود

الان هم فقط گفتگو هست که مشکل را میتواند حل نماید

اما در این جنگ تحمیلی
دفاع واجب بوده و می باشد

[h=2]قوت بازوش صلوات
[/h]

از شیر بچه های حزب الله لبنان
کوری هر کس نمی تونه قدرت حیدری شیعیان را ببیند.
سلامتیش دعا کنید.

شهید عمران ابوعلی در کنار شهید انس الرومانی
هنوز هفت روز از عروج شهید رومانی نگذشت که یکی دیگر از خادمان آسمانی شد..

فرمانده شهید عمران ابو علی از خادمان حرم خانم زینب در درگیری با شقی ترین دشمنان توفیق شهادت یافت و افطار را بر خوان کرم امیر المومنین میهمان شد.






شهید محمد امهز
عاشورا هنوز نگذشته است و کاروان کربلا هنوز در راه است و اگر تو را هوس کرب و بلاست بسم الله …

[h=2]کلنا عباسک یا زینب[/h]


یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما.
واقعا آیا ما از قاعدینی نیستیم که در قرآن کریم فرموده: فضل الله المجاهدین علی القاعدین؟
سلامتی مجاهدین صلوات

نصب پرچم حرم حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیه بر روی گنبد حرم حضرت زینب سلام الله علیها

http://www.aparat.com/v/pSKYq

دانلود:
http://host13.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/172/19dd5a0452a9d12c0f56a3616aaf0a3f515239.mp4

[=b nazanin]معنی این تصویر را فقط شیعه می‌فهمد!



ا ا

شهید محمد مهدی یاغی از جوانان دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت در مصاحبه ای شرکت کرده که فیلم پشت صحنه آن را شبکه نصر منتشر کرده است.

class: cms_table

[TD="align: right"]گفت‌وگو با مادر و همسر شهید هادی باغبانی
هادی علاقه زیادی به شهید «حسن باقری» داشت/ دخترم می‌گوید زنگ بزن بابا برگردد

class: cms_table align: center

[TR]
همسر شهید باغبانی گفت: چند روز پیش دخترم سؤال کرد بابام کجاست؟ گفتم رفته سرکار. گفت چرا زنگ نمیزنه، دلم برایش تنگ شده است؛ رضوانه به من می‌گوید: بابا قهرمان شده عکسش را همه جا نصب کردند بهش زنگ بزن بگو بیاید عکس‌هایش را ببیند.

[/TD]

[/TR]

به گزارش خبرگزاری اهل‎بیت(ع) ـ ابنا ـ شهید هادی باغبانی سال 1362 در بندرترکمن متولد شد. وی فرزند آخر از خانواده‌ای متدین بود و در فضایی مذهبی و معنوی پرورش یافت.
او که به رشته‌های هنری علاقه داشت کارشناسی علوم ارتباطات گرایش خبرنگاری را در دانشگاه بوعلی سینای تهران به اتمام رساند. وی علاقه خاصی به مستندسازی و خبرنگاری داشت و مستند‌سازی را از حوزه هنری آغاز کرد و با روایت فتح صدا و سیما و رادیو تلویزیون‌ همکاری می‌کرد. همزمان با بازنشستگی پدرش در سال 80 خانواده‌شان به بابلسر عزیمت کردند وشهید باغبانی برای کار و تحصیل به تهران رفت و سال 86 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج رضوانه دختر سه ساله‌اش است. این شهید بزرگوار از ابتدای شروع جنگ در سوریه به همراه دیگر مستند سازان برای ثبت جنایات سلفی‌ها و تکفیری‌ها به این کشور سفر کرد و در تاریخ 28 مرداد 1392 توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره در منطقه حاشیه‌ای دمشق به شهادت رسید و پیکرش در 31 مردادماه در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد. متن زیر گفت‌وگویی‌ با مریم مهدی‌پور همسر شهید و همچنین واگویه‌های فاطمه سلطان آقابرارپور مادر شهید باغبانی است که به مناسبت اربعین این شهید تقدیم حضورتان می‌شود.
* خانم مهدی‌پور برای شروع دوست داریم از اعتقادات همسرتان برایمان بگویید. نظرش درمورد شهادت چه بود؟
شهید هادی باغبانی عقیده داشت درباغ شهادت همیشه باز است و هدف از زندگی را شهادت می‌دانست. او عاشق ولایت بود و همان طور که در سیره بزرگان اسلام وجود دارد، برای دفاع از مظلوم از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد.
* مستند‌سازی را از کجا آغاز کردند؟
هادی از طریق حوزه هنری مستند‌سازی حرفه‌ای را شروع کرد و با روایت فتح، صدا و سیما و برنامه‌هایی که تم مذهبی و اسلامی داشتند همکاری می‌کرد.
* چطور شد به سوریه رفتند. قرار بود آنجا چه کاری انجام دهند؟
برای به تصویر کشیدن مظلومیت اسلام و افشای جنایات دشمنان اسلام و وحشی‌گری سلفی‌ها و تکفیری‌ها به آنجا رفته بود. البته از همه مهم‌تر بعد از اینکه ماجرای تعرض به حرم حضرت زینب(س) پیش آمد خیلی اصرار داشت برای دفاع از بی‌بی زینب و به تصویر کشیدن مظلومت ایشان به آنجا برود.
* نحوه شهادتشان چطور بود؟
آن طور که همراهانشان تعریف می‌کنند شهید باغبانی تا آخرین لحظات مشغول مستندسازی بود که در کمین تکفیری‌ها افتاد و در منطقه حاشیه دمشق هدف رگبار تکفیری‌های جبهه النصره قرار گرفته و به شهادت می‌رسد.
* غالباً هر شهیدی دنباله‌رو شهید دیگری است. همسرتان به شهید خاصی علاقه داشتند؟
بله، هادی به شهید حسن باقری علاقه خاصی داشت و همزمان با پخش مستند آخرین روزهای زمستان از شبکه اول سیما با دقت به مستند شهید باقری نگاه می‌کرد و از ساخت این مستند بسیار خوشحال بود.
* آیا دخترتان رضوانه سراغ پدرش را می‌گیرد؟
چند روز پیش سؤال کرد مامان بابام کجاست؟ گفتم رفته سرکار. گفت چرا زنگ نمیزنه، دلم براش تنگ شده. به من می‌گوید؛ مامان پدرم قهرمان شد، قرآن جایزه گرفت، عکسشو همه جا نصب کردند بهش زنگ بزن بگو بیاد عکساشو ببینه قهرمان شده.
* وقتی دخترتان بزرگ شد به او در مورد پدرش چه می‌گویید؟
برایش از واقعیات زندگی پدرش می‌گویم. می‌خواهم برای رضوانه اسطوره‌ای توأم با واقعیت از پدرش بسازم.
* به نظر شما قدم گذاشتن شهید باغبانی در مسیری که انتخاب کرده بود با تأثیر از پدر و مادرش بود؟
شهید هادی باغبانی درخانواده بسیار مذهبی رشد یافت. پدرش کارمند راه‌آهن بود و بارها به جبهه اعزام شده بود و در آزادسازی خرمشهر و کردستان شرکت داشت. مادرش هم مدرس قرآن درگروه‌های سنی مختلف بود و همزمان با جنگ تحمیلی از زنان فداکار پشت جبهه به شمار می‌رفت که به اتفاق سه فرزندش در مساجد و تکایا حضور می‌یافت. با جمع آوری آذوقه و بافتن پیراهن برای سربازان اسلام اینگونه به رزمندگان کمک می‌کرد. مادر شهید باغبانی با رفتار بسیار صمیمی و مهربانانه زمینه رشد و تعالی فرزندانش را فراهم کرد و همین زمینه‌ای شده بود تا مسیر زندگی شهید هادی باغبانی تعیین شود.
واگویه‌های فاطمه سلطان آقابرارپور مادر شهید
هادی از هشت سالگی با اصرار زیاد به عضویت بسیج درآمد و از سنین نوجوانی وارد هیئت‌های مذهبی شد و همزمان مداحی می‌کرد. زمانی که به بچه‌ها قرآن درس می‌دادم و می‌خواستیم به اردو برویم هادی درحالی که 9 سال بیشتر نداشت برای کمک به من می‌آمد و نمی‌گذاشت کیف سنگین بلند کنم، حتی در کارهای منزل کمکم می‌کرد. پسرم از نوجوانی علاقه‌ای خاص به مستند‌سازی داشت و با گرفتن دوربین از ابتدا با گرفتن تصاویر رفتن پدرش به محل کارش شروع به ساختن مستند از خانواده کرد و با شرکت در کلاس‌های حوزه هنری به صورت حرفه‌ای مستند‌سازی را ادامه داد.
هادی بسیار مذهبی بود. زمانی که به اتفاق همسرش به بابلسر می‌آمدند، هر روز به زیارت امامزاده ابراهیم و نماز جماعت می‌رفت. وقتی قضیه تعرض به حرم حضرت زینت(س) را شنید بسیار ناراحت و اندوهگین شد و می‌گفت مرگ همه جا همراه آدم است، چه خوب است آدم با نگهبانی از حرم حضرت زینب(س) به شهادت برسد. اواخر صورت هادی خیلی نورانی شده و با بچه‌ها مهربان‌تر از همیشه شده بود. به همه محبت بیشتری می‌کرد وخواهرش از رفتارش و نورانیت صورتش فهمید که او شهید می‌شود. من چند شب قبل از شهادتش خواب دیده بودم از پشت گردن به ایشان تیر زدند. بعد از شهادتش به خواب یکی از بستگان آمد و گفت به مادرم بگویید جای من خیلی خوب است، اینقدر گریه نکند.

تصاویر یک حرکت خود جوش جالب و اعلام آمادگی دسته جمعی برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها را

[=verdana] در سراسر جهان و از کانادا تا کربلا را

[=verdana]در ادامه می توانید ببنید
[=verdana]

[=verdana]چنانچه تصاویر در ایمیل شما دیده نمی شود گزینه های

[=verdana]show images یا display images
[=verdana]را در بالای همین ایمیل بیایبید و فعال کنید


[=verdana]
[SPOILER]
[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]
[=verdana]

[=verdana]

[=verdana][/SPOILER]
[=verdana]

[=verdana]وبلاگ دست‌نوشته‌های یک خبرنگار تصاویری از حمایت‌های صورت گرفته از مقاومت سوریه در نقاط مختلف جهان را منتشر کرده است
[=verdana]لینک خبر
[=verdana]http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920710001644
[=verdana]

[=verdana]التماس دعا


خاک بر سر من که دستم بر روی دست دیگرم خشک شد و غیرتم را دزدید.خداوند مرا ببخشد.

لبیک ای خواهر بزرگ......
لبیک یا زینب (س)....

امون از دل زینب

[b]content[/b]

شهید مدافع حرم حضرت زینب (س) پس از به شهادت رسيدن او، پيکرش به شهر بصره در جنوب عراق که محل تولد وي بوده،‌ انتقال داده شد و پس از مراسم تشييع با شکوهي،‌ به خاک سپرده شد. گردان معروف به "گردان أبوالفضل العباس عليه السلام" از چند ماه پيش مسئوليت دفاع از حرم مطهر حضرت زينب سلام الله عليها را برعهده گرفته است. نيروهاي اين گردان را جواناني از عراق، لبنان، سوريه،‌ افغانستان و ديگر کشورها تشيکل داده اند. چند روز پيش اولين نيروي اين گردان به نام "ضياء مطشر العيساوي" 30 ساله از کشور عراق، به شهادت رسيد. او که در راه دفاع از حرم حضرت زينب سلام الله عليها به شهادت رسيد، اولين شهيد اين گردان به شمار مي رود. گفته مي شود پس از به شهادت رسيدن او، پيکرش به شهر بصره در جنوب عراق که محل تولد وي بوده،‌ انتقال داده شد و پس از مراسم تشييع با شکوهي،‌ به خاک سپرده شد.


بوشهرنیوز:برادر شهید باغبانی: هادی تقریبا تمام فیلم‌های آوینی را ریز به ریز دیده بود.هم‌رزمش می‌گفت هادی دنبال روایت فتح ۲۰۱۳ بود. حتی مسئولش می‌گفت فیلم هایی که هادی گرفته بود به لحاظ فنی واقعا تک است و حتی می‌توان گفت یک سبک است.
به گزارش "بوشهرنیوز" هادی باغبانی متولد 1362 و فرزند آخر از سه فرزند خانواده بود. از ابتدای نبرد سوریه به‌‌همراه مستندسازان ایرانی برای ثبت جنایات سلفی‌ها و تکفیری‌ها به این کشور سفر کرده بود. در آخرین جنایت گروه‌های تروریستی مخالفان حکومت بشار اسد دوشنبه 28 مرداد 1392 به شهادت رسید. باغبانی، خبرنگار و مستندساز ایرانی در درگیری‌های مناطق حاشیه‌ای دمشق توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید. رضوانه سه ساله، حاصل چهار سال زندگی مشترک شهید باغبانی است. هادی باغبانی رفت و کوله باری از خاطرات و دغدغه مندی برای تک تک اعضای خانواده‌اش به جای گذاشته است. دیدار و گفتگوی تسنیم با خانواده شهید باغبانی به بهانه چهلمین روز شهادتش منتشر می‌شود. *از کودکی آقا هادی بگویید؟ اخلاقش چطور بود؟
مادر شهید(فاطمه سلطان آقا برار پور): از دوران کودکی در کار هیئت و مداحی بود. از هفت سالگی عضو بسیج شد. نسبت به فرزندان دیگرم، روحیه جنب و جوش بیشتری داشت. مدیریت بسیاری از کارهای هیئت را به او داده بودند چون می‌دانستند توانمندی گرداندن هیئت را دارد.
قدیم‌‌ بچه‌ها یا باید توی خانه بازی می‌کردند یا کوچه. اما من دوست داشتم بچه‌هایم بیشتر در خانه بازی کنند. خانه را برایشان آزاد گذاشته بودم که راحت بازی کنند که جلوی چشمم باشند. هادی و خواهر و برادرش می‌رفتند بالای رختخواب‌ها و آن‌ها را پایین ریخته و بازی می‌کردند. من هم چیزی نمی‌گفتم و اعتراضی نمی‌کردم. می‌گفتم بعد از بازی دوباره مرتبشان می‌کنم ولی حداقل جلوی چشمم بازی می‌کنند. یک روز هادی رفت بیرون و دوستاش را صدا زد به آن‌ها گفت بیایید خانه ما بازی کنیم. مامان من مهربان است و چیزی نمی‌گوید. دعوا نمی‌کند. بیاید بالای رختخواب بازی کنیم. دوستانش هم که آزادی بچه‌های من را در بازی کردن توی خانه‌هایشان نداشتند، ذوق زده همه آمدند داخل خانه و با رختخواب‌ها بازی کردند. جلوی دوستانش به هادی چیزی نگفتم اما بعد که آن‌ها رفتند بهش تذکر دادم که فقط خودت اینجا می‌توانی با رختخواب‌ها بازی کنی دیگر دوستانت را نیاور.

به فوتبال علاقه مند بود و همیشه سرش بوی خاک می‌داد پدر شهید (محمود باغبانی): همیشه عکس امام همراهش بود. مکبر مسجد هم بود. از نظر اخلاقی هم طوری بود که بعد از چندبار ارتباط آدم شیفته او می‌شد. همیشه سعی می‌کرد با بزرگترهای خودش رفیق شود. در هئیت‌های مذهبی به طور مداوم شرکت و گاهی هم مداحی می‌کرد.
برادر شهید(اسماعیل باغبانی): از زمان بچگی علاقه به فوتبال داشت. اکثر اوقات در زمین مشغول بازی بود و همیشه سرش بوی خاک می‌داد. فوق العاده پاک بود و منتخب خدا شد. خیلی هم بشاش بود.
*بیشتر با مادر انس داشت یا بابایی بود؟
مادرشهید: در کل بچه‌های من مادری هستند. پدرش چون به خاطر مسائل کاری کمتر خانه بود و امورات بچه ها بیشتر با من بود باعث شد بچه‌ها بیشتر به من متمایل بشوند.پدرشان راننده قطار و همیشه در ماموریت بود. تمام پیگیری زندگیشان از جنبه دینی و آموزشی و مسائل دیگر با من بود.
مثل پدرش آرام و صبور بود/2000 پوستر عکس از هادی در مراسم تشییع کم آمد * عصبانی هم می‌شد یا روحیه آرامی داشت؟
مادر شهید: آدم خیلی صبوری بود.خیلی کم عصبانی می‌شد. مثل پدرش آرام و صبور بود. تنها وقت‌هایی که عصبانی می‌شد زمانی بود که گناه می‌دید. آدم بدحجاب می‌دید خیلی اعصابش بهم می‌ریخت. رفته بود برخی مناطق شمال تهران برای کاری، بدحجاب زیاد دیده بود خیلی از آن محل بدش آمد. اما در خانه و میان خانواده خیلی مهربان و صبور بود. جانش برای خانواده‌اش می‌رفت. ما هم خیلی خوشحال بودیم بابت این موضوع و حتی گاهی من توصیه هم به او می‌کردم که مبادا چیزی برای زن و بچه‌ات کم بگذاری یا با آن‌ها نامهربانی کنی. می‌گفت: مادر خیالت راحت! حواسم هست. به او می‌گفتم انشاالله پیر شوی و سال‌های سال با همسرت زندگی کنی. انشاالله زندگی طولانی داشته باشید. اما دعای ما مستجاب نشد.
همه دوستش داشتند. وقتی شهید شد از عکسش 2000 عدد چاپ کردیم و در تشییع جنازه‌اش پخش کردیم اما کم آمد. چون بیشتر از 2500 نفر برای تشییع پیکرش آمده بودند.

کلاس‌های فیلمبرداری حوزه هنری را از دست نمی‌داد

* چه شد که سراغ مستند سازی رفت؟
پدر شهید: رشته دانشگاهی‌اش حسابداری بود اما آن را ادامه نداد و لیسانس علوم ارتباطات اجتماعی گرفت. بعد از آن به مستند سازی و خبرنگاری روی آورد. کلاس های حوزه هنری را شرکت می کرد. تا زمانی که برای اولین بار سوریه رفت. بار دوم بعد از عید فطر 19 مرداد92 که به سوریه رفت و 28مرداد هم که شهید شد. در کارش بسیار مصمم بود. هرکاری قرار بود اقدام کند دو دل نبود و سریع انجام می‌داد. زمانی که می‌خواست ازدواج کند به خواهرش صفت‌های همسر ایده آلش را گفت و خیلی طول کشید تاهمسرش را پیدا و ازدواج کرد. خوشحالم از اینکه عمرش در دنیا و آخرت با عزت بود. خداوند به ما مژده داده که شهدا زنده هستند.
برادر شهید: هادی به درس خیلی اهمیت می داد. روی تحصیلات همسرش هم فوق العاده حساس بود. دیدار خانواده برایش بسیار مهم بود. دوتا چیز ما را از هم جدا می کرد یکی درس همسرش بود و یکی هم درس خودش بود. خودش شب‌های جمعه دو ساعت کلاس فیلم برداری می رفت. همیشه می‌گفت دوساعت بسیار مفید برای من است. می‌گفت کلاس حوزه هنری که از طرف دفتر آقا پایه گذاری شده فوق العاده خوب است و هیچ وقت آن را از دست نمی‌داد و اگر آن را از دست می داد انگار نمازش را از دست داده و غصه می‌خورد.
خیلی به عشق وجودیش اهمیت می داد. به آنچه دلش می گفت عمل می کرد. پدرم گاهی می گفت تو که همینجا کار داری و زندگی خوبی هم داری چه اصراری هست بروی در جاهای دیگر. این حرفها برای 5سال پیش است. یعنی از سالی که هادی دیگر خطش را عوض کرده بود و به سمت علایقش رهنمون شده بود. و تمرین می‌کرد برای کارهای دیگر. به واسطه شغلی که داشت رشته‌اش را هم عوض کرد و توانست آن را پرورش دهد و به هدفش که قرب الهی بود برسد.

من و مادرش از سفر سوریه او اطلاعی نداشتیم/چون انتخابش اسلام بود، قبولش داشتیم *با فعالیت‌های آقا هادی در مورد کارهای فرهنگی و مستندسازی موافق بودید؟ حمایتشان می‌کردید؟
مادر شهید: بچه های ما آزاد بودند. ما زیاد به علاقه‌هایشان دخالت نمی‌کردیم و می‌گفتیم هر طور که خودتان راحتید.
پدر شهید: ما به فرزندانمان آزادی داده بودیم. من به آن‌ها از همان روزهای اول مدرسه رفتنشان گفته بودم که اگر مدرسه اردو می‌برند و خواستید همراهشان بروید همیشه اسمتان را اول بنویسید چون من موافقم. استقلال بچه‌ها برایم مهم بود. از بچگی به طور مستقل بار آمدند. به مدرسه هم گفتم که من اجازه اردو رفتن را به بچه‌هایمان داده‌ایم. چون از کوچکی آن‌ها را به صورت مستقل بار آوردیم. به ما تکیه نداشتند و ما هم در کارهایشان دخالت نمی‌کردیم.
البته خیلی ما را در جریان کارهای مستندسازی‌اش نمی‌گذاشت. از سفرهای سوریه‌اش هم من و مادرش اطلاعی نداشتیم. حتی سفر کربلا هم به همین صورت رفت. می‌خواست طوری کربلا برود که کسی متوجه نشود. آن موقع هنوز مجرد بود. هفت هشت سال پیش بود. دخترخاله‌اش اتفاقی او را سر مرز دید و مچش را گرفته که کجا می‌روی؟ او هم گفته بود کربلا. دختر خاله‌اش گفته بود پدر و مادرت که خبر ندارند؟ ما خبر نداشتیم؟ اما هادی نمی‌خواست شلوغ کرده و به همه بگوید.یک مرتبه رفت و فقط به من زنگ زد و گفت که من دارم می‌روم کربلا. سوغات هم هیچ چیز نخرید. مادرش مجبور شد هرچه در صندوق داشته به عنوان سوغات درآورد.


[/SPOILER]

[SPOILER]* از راهی که انتخاب کرده بود راضی بودید؟
پدر شهید: چون انتخابش اسلام بود ما هم خوشحال بودیم و چون مسیرش درست بود، مشکلی نداشتیم و قبولش داشتیم.
می‌گفت صدای تیر و ترکش‌هایی را که از بالای سرم رد می‌شود، می‌شنوم/می‌گفت باید وقایع را از نزدیک ببینم و به گفته دیگران اکتفا نمی‌کرد *از جریانات سوریه چه خاطراتی برایتان تعریف می‌کرد؟
مادر شهید: سوریه که می‌رفت، زنگ می‌زد و موبایلش را روبروی حرم می‌گرفت و می‌گفت مادر آرزو کن من الان روبروی حرم بانو حضرت زینب یا حضرت رقیه هستم حرف بزن و دعا کن.
برادر شهید: یک بار بحث شجاعت و دلیری با هادی می‌کردیم و زیاد در این رابطه به خودمان امتیاز ندادیم. اما بار اول که از سوریه برگشته بود می‌گفت من صدای تیر و ترکش‌هایی را که از بالای سرم رد می‌شود می شنیدم. مثل صدای مگس و پشه است بالا سرم نزدیک هستند. آنجا فهمیدم شجاعت و دلیری او خیلی بالاتر از این حرف‌هاست. بهش گفتم حالا چرا اینقدر جلو می‌روی؟ از عقب زوم کن همین را می‌گیرد دیگر. گفت: نه از جلو زاویه فرق می‌کند. نوع فیلمبرداری‌ها فرق می‌کند. هادی می‌گفت خودم باید وقایع را از نزدیک ببینم و به گفته‌هایی که همرزم‌هایش می‌گفتند اکتفا نمی‌کرد.
یک بار هم تعریف می‌کرد در یک ساختمان نیم کاره بودیم که سلفی‌ها دنبالمان بودند. بالای سرمان بودند و ما تا صبح همانجا خوابیدیم تا این‌ها از بالای سرمان بروند. فوق العاده جسارت داشت و ثبت وقایع برایش مهم بود و به کارش ایمان داشت و جانش را در این راه گذاشت. همرزم او می‌گفت که هادی پابه پای ما بود در همه کارها ما را همراهی می‌کرد.


یکی از آرزوهایش ساخت مستند از سوریه بود/می‌خواست حرف مظلومان سوریه را به جهانیان برساند * حالا چرا برای مستندسازی سراغ مقاومت سوریه رفت؟ چرا سراغ موضوعات داخلی نرفت؟
برادر شهید: دنبال نشان دادن ارزش‌ها به همه جهان بود. یکی از آرزوهایش ساخت مستند از سوریه بود. تجربه زیادی نداشت فقط تعدادی فیلم‌های مستند ساخته بود. خودش را در این مدت تقویت کرد. فیلم‌های شهید آوینی را می‌دید و تفسیر می‌کرد. در ایران که خداروشکر جنگ نیست. اما ظلم در سوریه مشهود است. در ایران چنین چیزی وجود ندارد. هادی در پی این بود که حرف مظلومان را به جهانیان برساند. دغدغه این را داشت که با استفاده از هنرش به اهدافش برسد.
در دست نوشته‌هایش نوشته بود که از کارهای مالی بیزار است و دوست دارد سراغ رسانه‌های اسلامی و انقلابی برود. نوشته باید ارزش‌ها را به دنیا و جهانیان نشان دهم. این جملات را نوشته است و گفته "دنیا و جهانیان". این اهداف و آرمان‌ها خیلی مهم است. به اهدافی که داشت تا حدی عمل کرد.

شهید هادی باغبانی

بچه‌های فامیل هادی را به نام "عمو خوبه" می‌شناختند/دوستان قدیمی زیر تابوتش را گرفته و می‌گفتند هادی زندگی ما را تغییر داد *به نظرتان کدام ویژگی اخلاقی‌اش برجسته بود و او را به توفیق شهادت رساند؟
برادر شهید: چون هیأتی بودیم و مرتب هیأت می‌رفتیم یک دعای خاصی برای شهیدان داشتیم. در مراسم هیأت شعر کجایید ای شهیدان خدایی را می‌خواندیم و بعد هم طلب شفاعت از شهیدان. و دعایی که خدایا ما را جزء شهیدان قرار بده. وقتی بچه با این عقاید بزرگ شود و سر سفره نان حلال رشد کند. دیگر با این مسائل انس می‌گیرد. وقتی آمدیم تهران، مادرم پرس و جو کرد و این هیأتی را که می‌رفتیم پیدا کرد و ما را فرستاد آنجا.
هادی راهش را از اهل دنیا جدا کرده بود. این همه عکاس و فیلمبرداری داریم که دغدغه ندارند. یا هر کاری که دوست دارند انجام می‌دهند و حتی بعضا شاید در روال کارشان خلاف هم بکنند. ولی هادی از همان اول راهش را از این‌ها جدا کرده بود.
این اواخر آقا هادی از نظر معنوی و عملی به ظهور و بلوغ رسیده بود. به همه محبت می‌کرد. وقتی می آمد دختر من را نوازش می‌کرد. می‌گفت باید به کودکان بیشتر محبت کرد. تمام بچه‌های فامیل هادی را به نام "عمو خوبه" می‌شناختند. در تشیع جنازه اش دوستان هئیت قدیمی ما که 16 سال بود از آن‌ها بی‌خبر بودیم و دیگر ندیده بودیم‌شان زیر تابوتش را می‌گرفتند و می‌گفتند زندگی ما را هادی تغییر داد.

روز و شبش شهید آوینی بود/هادی دنبال روایت فتح 2013 بود/فیلم هایی که گرفته بود به لحاظ فنی تک است * به کدامیک از شهدا ارادت بیشتری داشت؟
برادر شهید: شهید آوینی خیلی برایش مهم بود. روز و شبش شهید آوینی شده بود. شهید آوینی عشقش بود. عشق هادی فیلم‌های شهید آوینی بود. هم از نظر فنی، تکنیکی و هم ساختاری، نوشتاری با فیلم‌های شهید آوینی خیلی تمرین می‌کرد. مسلما تا علاقه‌ای از لحاظ فنی نباشد عشقی نشان نمی‌دهد. حتی خیلی زود فرد را خسته می‌کند. منتها هادی به کارش عشق داشت. تقریبا تمام فیلم‌های آوینی را ریز به ریز دیده بود.هم‌رزمش می‌گفت هادی دنبال روایت فتح 2013 بود. حتی مسئولش می‌گفت فیلم هایی که هادی گرفته بود به لحاظ فنی واقعا تک است و حتی می‌توان گفت یک سبک است. سبکی که خود هادی درست کرد و حتی می‌توان این سبک را به نام او معرفی کرد.
قبل از سوریه، کار مستند بیداری اسلامی در دست داشت/تا لحظه آخر دوربین را از خود جدا نکرد؛ وقتی شهید شد، دوربینش دست تکفیری‌ها افتاد * قبل از سوریه چه کارهایی ساخته بود؟ همه کارهایش مرتبط با بحث مقاومت بود؟
برادر شهید: قبل از سوریه، کار مستندش فیلمبرداری بیداری اسلامی بود. زمانی که سران بیداری اسلامی در ایران بودند. هادی فیلم بردار مرکزش بوده است. مستند سازی را البته به صورت جدی از سوریه شروع کرد. ابتدا یک 45 روز رفت که فیلم‌هایی را در مورد بسیج نیروهای سوریه تولید کرد و آورد. سری دوم در مناطق آزاد شده سوریه توسط ارتش سوریه رفته بود برای شناسایی که حدود 24 ساعت فیلم گرفت و بعد شهید شد.
خیلی در ارتباط با رسانه اسلامی شوق داشت. آیتم سازی اینترنتی داشت در ارتباط با مقاومت اسلامی در سوریه. در یوتیوب هم الان کارهایش هست. هادی تا لحظه آخر دوربین را از خود جدا نکرد. وقتی شهید شد، دوربینش دست تکفیری‌ها افتاد و فیلم‌های که هادی تا لحظه آخر شهادت گرفته توسط آن‌‌ها در بی بی سی و رسانه‌های ضد انقلاب پخش شده است. به نظرم این هم کار خدا بود. شاید زمان آن فرارسیده بود که این فیلم‌ها توسط همین عوامل سلفی پخش شود و همه مقاومت هادی و دوستانش در سوریه را ببینند.

اسماعیل؛ برادر شهید باغبانی

در مورد کار مستند برای بیداری اسلامی با ذوق و شوق می‌گفت: "این توئی و این همه..." *شما به عنوان تنها برادرش چقدر از فعالیت‌هایش اطلاع داشتید و چقدر حمایتش می‌کردید؟
بحث سوریه را فقط به من گفته بود. پدر و مادرمان اطلاعی نداشتند. بار اول هم که رفته بود به من شرایط آنجا را کامل توضیح داد. اینکه پدرم می‌گویند دوست داشتند بچه‌هایشان مستقل بار بیایند و متکی به ما نباشند درست است. مثلا در بحث تغییر رشته دانشگاهی هادی، چون علاقه داشت ما مانع نمی شدیم. وقتی به پدرم موضوع تغییر رشته را گفتند. گفت: خب این رشته عشقش است. من نمی‌توانم مانع او بشوم که در رشته مورد علاقه‌اش درس بخواند. چون کاری بود که دوست داشت ما حمایتش می کردیم.
در مسائل کاریش از بیداری اسلامی تا سوریه من همه را در جریان بودم. در بیداری اسلامی با ذوق و شوق تعریف می‌کرد و می‌گفت: "این توئی و این همه..." فوق العاده شوق داشت.[/SPOILER]

رضوانه؛ فرزند شهید باغبانی

هادی هیچ وقت با ما بحث شهادت نمی‌کرد. هیچ وقت هدف و آرمانش را به ما لو نداد. مگر در نوشته‌هایش که ما ندیده بودیم تا این اواخر که بعضی از این نوشته‌ها را دیدم. فقط هدف‌های دنیوی‌اش را با من در میان می‌گذاشت. شاید از این اهداف آرمانی چیزی به من نمی‌گفت چون فکر می‌کرد من جلویش را می‌گیرم.
آدم اهل دنیایی نبود. خانه‌اش استیجاری است و هیچوقت هم ماشین نداشت. از نظر دنیایی هیچ چیزی برای خودش جمع نمی کرد و فقط در بحث کارش، عشقش و آرمانش اقناع می شد. یادم می‌آید یک مستندی را از یک بنده خدایی دیده بود و خیلی خوشش آمده بود. من هم به این موضوعات علاقه‌ای نداشتم. و در تخصص کاریم هم نبود. خیلی با ذوق و شوق آن فیلم را در لب تاب من ریخت و گفت این را حتما ببین. من فراموش کردم. هفته بعد دوباره همدیگر را دیدیم گفت آن فیلم را دیدی؟ گفتم نه؟ دوباره یک هفته گذشت و با ذوق و شوق پرسید: فیلم را دیدی؟ گفتم نه گفت ای بابا ناامیدم کردی. خیلی شوق داشت. خودش که سریع کار را انجام می‌داد و می‌دید که ما آن شوق را در کارش نداریم افسرده می‌شد. به کارش علاقه فراوانی داشت و راه صد ساله را یک شبه رفته بود.[SPOILER]

همسر شهید باغبانی

*نحوه شهادتشان چگونه بود؟
برادر شهید: ظاهرا تکفیری‌ها درون یک گودال‌هایی کمین کرده بودند و زمانی که هادی فیلمبرداری می‌کرده از دوطرف او را هدف قرار داده و تیراندازی می‌کردند. به شکل رگباری هادی را به تیربار گرفتند.
*خبر شهادتش را چطور به شما دادند؟
برادر شهید: یک ماه پیش از اینکه برای بار دوم به سوریه برود، از طرف محل کار من یک منطقه تفریحی را در نظر گرفته بودند برای کارکنان. من و هادی هم کههمیشه با هم بودیم بنابراین از هادی پرسیدم می‌آیی دیگر؟ گفت بله اسم او را هم در برگه نوشتم. اسم هادی و همسر و دخترش و خانواده من و مادرم در برگه بود. اما ده روز قبل از رفتن به من گفت شاید من نتوانم بیام. گفتم بگذار این یک سفر را خوش باشیم. بیا با ما. هادی سفر خارجی زیاد می رفت. اما برعکس سفرهای قبلی که با مقدمات بیشتری می‌رفت اینبار خلاصه و کوتاه خداحافظی کرد. یک اس ام اس خدانگهدار قبل از اینکه برود به من داد و رفت. هر چقد زنگ زدم دیگر در دسترس نبود و پریده بود.

مادرم قبل از شنیدن خبر شهادت هادی می‌گفت پاهایم می‌لرزد/پشت سر جنازه هادی دعا می‌کرد که خدایا این شهید را از ما قبول کن ده روز هم بیشتر در سری دوم سوریه نبود. ما رفتیم منطقه تفریحی.یک روز قبل از شهادتش به ما زنگ زد ماهم در منطقه تفریحی خواستیم دلش را آب کنیم. گفتیم نیستی اینجا جنگل و رودخانه هست و دور هم خوش می‌گذرد. خندید و گفت خوش باشید فعلا. فردای آن روز ساعت 2عصر شهید شده بودند که ما خبر نداشتیم. ما آن موقع با خانواده ایشان شمال در منطقه تفریحی بودیم. سه شنبه به سمت تهران حرکت کردیم. نزدیک منطقه نور رسیده بودیم که همکارانش زنگ می‌زدند و می‌پرسیدند که از هادی خبر دارید؟ می‌گفتند به هادی بگویید به ما زنگ بزند. خیلی وقت است صدایش را نشنیده‌ایم. اصلا معمولا همکارانش به ما زنگ نمی‌زدند. یکی زنگ زد گفت کپی شناسنامه‌اش را می‌خواهم اگر رسید به ما اطلاع دهید. بعد من دلم آشوب شد که چرا اینقدر با ما تماس می‌گرفتند. گفتم حتما اتفاقی افتاده است. عمویم در شمال چون پاسدار بابلسر بود. به او خبر داده بودند که شهیدی به نام هادی باغبانی را دارند می‌آورند؟ از بستگان شما است؟ که عمویم گفته بود بله. برادرزاده‌ام است. ما آن موقع در اتوبان بابایی بودم که عمویم زنگ زد و گفت از هادی خبر داری؟ از صدای لرزان عمویم فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است. خانواده را پیاده کردم و به هوای پمپ بنزین رفتم. همکارانش آمدند و همان جا هم تسلیت به ما گفتند. ما را بردند پیش همسایه بغل دستی‌ هادی. من حال خودم را نداشتم. دوستانش می‌پرسیدند که چگونه با خانواده مطرح کنیم. در همین بحث‌ها بودیم که دیدم خانم هادی و خانم من آمدند دم در خانه همسایه. نمی‌دانم چگونه مطلع شده بودند که ما آنجاییم. وقتی خانمش آشفتگی من را دید پرسید چی شده؟ گفتم هیچی از همکاران هادی بپرس.

کسی که حضورش در خانواده به مثابه یک وزنه بوده است رفتنش خیلی سخت است/خیلی‌وقت‌ها حضورش را حس می‌کنم آمدم پیش مادرم. مادرم از نظر معنوی و حس ششم فوق العاد تیز است. بین راه در ماشین که نشسته بودیم می‌گفت پاهایم می‌لرزد. به مادرم گفتم هادی مثل اینکه زخمی شده گفت نه هادی شهید شده. گفتم ولی زخمی شده. گفت مگر برای زخمی شدن این همه آمد و رفت دارند و این همه تلفن می‌کنند؟ هادی شهید شده. دیگر آرام آرام فهمیده بود.
ولی خدا را شکر خیلی مقاوم بود. پشت سر جنازه هادی هم موقع تشییع دعا می‌کرد که خدایا این شهید را از ما قبول کن. خانواده کلا قوی بودند. سخت بود. کسی که در خانواده تاثیر گذار بوده و به مثابه یک وزنه بوده است رفتنش خیلی سخت است. مسلما امروز اگر وجود نازنینش نیست. اما خودش و هدفش هست. خیلی‌وقت‌ها حضورش را حس می‌کنم. انشاالله که دست ما را هم بگیرد.

* رضوانه چقدر از شهادت پدر اطلاع دارد؟
برادر شهید: خیلی الان این موضوع را درک نمی‌کند. هرچند گاهی می‌گوید که پدرم تیرخورده اما چون پدر رضوانه ماموریت زیاد می‌رفت او عادت دارد که پدرش را دیر به دیر ببیند. هادی خودش هم می‌گفت زیاد زنگ نمی‌زنم که خانواده عادت به بودنم نکنند. [/SPOILER]

تشییع پیکر شهید مدافع حرم در جهرم /تصاویر


پیکر مطهر جهانپور شریفی شهید مدافع حرم حضرت زینب (س) در جهرم تشییع و برای خاکسپاری به زادگاهش روستای پر زیتون میمند منتقل شد.
به گزارش شیرازه، روز گذشته پیکر شهید جهانپور شریفی، شهید مدافع حرم حضرت زینب (س) با حضور مسئولان کشوری و لشکری از میدان شهدا تا میدان لاله، بر دوش مردم جهرم تشییع و برای خاکسپاری به زادگاهش روستای پر زیتون میمند منتقل شد. شریفی در سالروز ولادتش 25 شهریور ماه امسال به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود.
[SPOILER]




[/SPOILER]