مثلهاى قرآنى - آيت الله جعفر سبحانى

تب‌های اولیه

329 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

1. بقره، 214.

2. بقره، 177.

3. آل‏عمران، 141.

4. نهج‏البلاغه، بخش کلمات قصار، شماره 93.

منبع : مجله درسهايى از مکتب اسلام » آبان 1380 - شماره 488 (از صفحه 8 تا 13)

[=arial]مثل هاى زيباى قرآن(13)

[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]انفاق، و هفتصد برابر پاداش

[=arial]قرآن مجيد طى چهار تشبيه و تمثيل، ابعاد و آداب مختلف انفاق را بيان كرده است.

[=arial]«مثل الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله كمثل حبه إنبتت سبع سنابل فى كل سنبله مإئه حبه و الله يضاعف لمن يشإ و الله واسع عليم».

[=arial]«كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، بسان بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يك صد دانه باشد، و خداوند براى هر كسى بخواهد دو يا چند برابر مى كند(رحمت) خدا وسيع و او دانا است».

[=arial]«الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما إنفقوا منا و لا إذى لهم إجرهم عند ربهم فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون».

[=arial]«كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، و پس از انفاق نه منت مى گذارند، و نه آزارى مى رسانند، براى آنان پاداشى است نزد پروردگارشان، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند».

[=arial]«قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها إذى و الله غنى حليم»(1).

[=arial]«گفتار خوش، و عفو و گذشت در برابر سائلان نيكوتر از انفاقى است كه به دنبال آن آزارى باشد، خدا بى نياز و بردبار است».

[=arial]مثل هاى پياپى

[=arial]قرآن مجيد در سوره بقره در ضمن آيه هاى 261 - 266 چهار تمثيل مطرح كرده كه هر يك براى خود پيام خاصى دارد.

[=arial]در تشبيه نخست، انفاق انسان را به بذرى تشبيه مى كند كه به هفتصد دانه تبديل مى گردد(آيه 261).

[=arial]در تشبيه دوم انفاق رياكاران و كسانى را كه پس از انفاق منت مى گذارند، و يا آزار مى رسانند، به بذرى تشبيه مى كند كه بر قطعه سنگى كه روى آن خاك نازكى باشد افشانده شود، سپس باران درشت ببارد و خاك و بذر را بشويد(آيه 264).

[=arial]در تشبيه سوم، انفاق افراد با اخلاص را به باغى تشبيه مى كند كه در نقطه بلندى قرار گيرد و باران درشت به آن برسد و ميوه خود را دوچندان دهد(آيه 265).

[=arial]در تشبيه چهارم بار ديگر انفاق رياكاران و گروه منت گذار و آزاررسان پس از انفاق را به باغى تشبيه مى كند كه از هر ميوه اى در آن وجود داشته، اما ناگاه باد سوزاننده اى به آن برخورد كند و بسوزد(آيه 266).

[=arial]اين تشبيهات چهارگانه كه همگى بر محور انفاق دور مى زند، جنبه تربيتى دارد و علاوه بر دعوت به انفاق، راه و رسم آن را مىآموزد، و در صورت عدم تمكن از انفاق، شيوه برخورد با فقير را تذكر مى دهد و بر اخلاص در عمل و نيت و دورى از ريا و منت و آزار تإكيد مى ورزد.

[=arial]اينك ما يكايك اين تمثيل ها را مورد بررسى قرار مى دهيم:

[=arial]تمثيل نخست: انفاق و پاداش هفتصد برابر

[=arial]جامعه انسانى بسان پيكر واحدى است كه اعضاى آن به كمك يكديگر مى شتابند و اظهار همدردى مى كنند تا آنجا كه اگر دل انسان درد كند، ديده؛ اشك مى ريزد؛ پيامبر گرامى(ص) در حديث معروف خود به اين نكته تذكر داده و فرموده است:

[=arial]«مثل المومنين فى توادهم و تعاطفهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى»(2).

[=arial]«جامعه با ايمان در دوستى و مهربانى و ترحم به يكديگر بسان بدن واحد است كه هرگاه عضوى از آن به درد آيد، اعضاى ديگر نيز با بيدارى و تب ابراز همدردى مى كنند».

[=arial]در چنين جامعه اى نبايد اختلاف طبقاتى به پايه اى برسد كه يكى، از پرخورى دچار بيمارىهاى مزمن گردد و ديگرى از گرسنگى جان بسپارد، بلكه بايد حس تعاون و همدردى بر جامعه حكومت كند و بخشى از ثروت افراد براى بهبود وضع مستمندان اختصاص يابد.

[=arial]طبيعت براى ما درس آموزنده مى دهد، درخت، شيره وجود خود را به صورت ميوه در اختيار ما مى گذارد، آفتاب پيوسته نور مى پاشد و پيوسته مى سوزد تا منظومه را روشن كند.

[=arial]در آيين اسلام علاوه بر انفاقهاى واجب، تحت عناوين زكات، كفارات تإكيد بر انفاقهاى مستحب شده و قرآن در آيه هاى مختلف، جامعه اسلامى را به آن دعوت كرده است. آيات مربوط به انفاق به چند گروه تقسيم مى شود:

[=arial]گاهى اصل انفاق را مطرح مى كند و مى فرمايد:

[=arial]«و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم»(3).

[=arial]«آنچه از مال دنيا انفاق كنيد، خدا از آن آگاه است».

[=arial]و گاهى ديگر به بيان كيفيت آن مى پردازد و يادآور مى شود كه در انفاق بايد ميانه رو بود نه اسرافگر و نه امساك پيشه:

[=arial]«و الذين اذا إنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا...»(4).

[=arial]«آنان كه انفاق مى كنند، در حالى كه نه در انفاق اسراف مى كنند و نه راه امساك را در پيش مى گيرند».

[=arial]در مرحله سوم يادآور مى شود كه انفاق بايد براى رضاى خدا باشد نه كسب مقام و نه نام و نشان چنانكه مى فرمايد:

[=arial]«...و ما تنفقون الا ابتغإ وجه الله...»(5).

[=arial]«انفاق نمى كنند مگر براى كسب رضاى خدا».

[=arial]در مرحله چهارم يادآور مى شود كه فرد انفاقگر نبايد بر فقير منت بگذارد و نه به او آزار برساند همچنان كه در آيات مورد بحث خواهد آمد. آنجا كه مى فرمايد:

[=arial]«...لايتبعون ما إنفقوا منا و لا إذى...»(6).

[=arial]«انفاق خود را با منت و آزار همراه نمى سازند»

[=arial]در مرحله پنجم يادآور مى شود كه انفاق به هر دو حالت خوب است آشكار و پنهان، چنان كه مى فرمايد:

[=arial]«...و إنفقوا مما رزقناهم سرا و علانيه...»(7)

[=arial]«از آنچه كه به آنان داديم به صورت پنهان و آشكار انفاق مى كنند».

[=arial]بنابراين، آيات انفاق به چند دسته مختلف تقسيم شده است و هر دسته هدف خاصى را تعقيب مى كند.

[=arial]ولى در آيه مورد بحث هدف ديگرى تعقيب مى شود و آن اين كه انسان انفاقگر در راه خدا به دانه اى تشبيه مى شود كه در دل زمين پنهان گرديده سپس پس از يك رشته فعل و انفعالات و ريزش باران و تابش آفتاب به هفتصد دانه تبديل مى گردد. چنانكه مى فرمايد:

[=arial]«مثل الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله كمثل حبه إنبتت سبع سنابل فى كل سنبله مإئه حبه».

[=arial]«كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند بسان دانه اى هستند كه هفت سنبل مى روياند و در هر سنبل صد دانه هست».

[=arial]ظاهر آيه انسان انفاقگر را به دانه تشبيه مى كند ولى از نظر تحليل حقيقت به شكل ديگر است.

[=arial]الف. انسان انفاقگر بسان كشاورز است كه دانه مى كارد.

[=arial]ب. انفاق اين انسان بسان دانه اى است كه كشاورز آن را در دل زمين پنهان مى سازد.

[=arial]ج. همان طورى كه دانه به هفتصد دانه تبديل مى شود، انفاق انسان نيز دهها برابر مى گردد.

[=arial]ولى ممكن است سوال شود اگر واقعيت تمثيل همين است كه در سه بخش آمده، پس چرا قرآن خود شخص انفاقگر را به دانه تشبيه مى كند درحالى كه شخص بايد به زارع، و انفاق به دانه تشبيه شود.

[=arial]پاسخ اين سوال اين است كه عمل هر انسانى پرتوى از وجود او است؛ مثلا ايمان مومن و كفر كافر نمونه روحيات او است و عمل هر چه توسعه پيدا كند، تو گويى ذات انسان گسترش يافته است.

[=arial]بنابراين هر دو تشبيه صحيح مى باشد، خواه منفق را به دانه تشبيه كنيم، يا عمل او را؛ تو گويى ذات و عمل، دو رو از يك سكه مى باشد كه گاهى به آن ذات گفته مى شود و احيانا عمل.

[=arial]ممكن است در اين مورد وجه ديگرى نيز باشد و آن اين كه افراد نيكوكار بر اثر فزونى اعمال نيك، مجسمه انفاق مى باشند كه واقعيتى جز نيكى و احسان ندارند و لذا تشبيه شخص به دانه بسان تشبيه انفاق به دانه است

[=arial]واقعيت است نه تخيل

[=arial]قرآن در اين آيه از تبديل يك دانه به هفتصد دانه خبر مى دهد و اين يك واقعيت است كه كشاورزان كاركشته از آن خبر مى دهند زيرا:

[=arial]در شرايطى كه زمين آماده كشت باشد و خورشيد همراه با باران كافى، بر آن بتابد، چه بسا ممكن است يك دانه به فزونتر از آنچه در آيه آمده تبديل شود. كشاورزى آگاه از اصول كشاورزى به خود اينجانب گفت: من در برخى از سالها از يك بوته نهصد دانه برداشت كردم و چه بسا ممكن است فزونتر از آن نيز رخ دهد.

[=arial]هدف آيه اين است كه يك مطلب عقلانى را به صورت محسوس درآورد زيرا قرآن قبل از اين آيه به افرادى كه در راه خدا قرض مى دهند، نويد مضاعف داده و چنين مى فرمايد:

[=arial]«من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له إضعافا كثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون»(8).

[=arial]«كيست كه به خدا قرض الحسنه اى دهد(از اموالى كه خدا به او بخشيده انفاق كند) تا آن را براى او چندين برابر كند؟ و خداوند است كه روزى بندگان را محدود يا گسترده مى سازد، (و انفاق هرگز باعث كمبود روزى آنها نمى شود) و به سوى او باز مى گرديد».

[=arial]اين آيه گزارش مى دهد كه خدا به وام دهندگان چند برابر مى دهد و در آيه مورد بحث مى فرمايد:

[=arial]«و الله يضاعف لمن يشإ».«خدا درباره هركس بخواهد، پاداش بيشترى مى دهد».

[=arial]اكنون در ذهن انسان اين مطلب جلوه مى كند كه چگونه يك عمل كوچك، به چند برابر تبديل مى شود؟ براى رفع هر نوع استبعاد، خدا مسإله معقول را در لباس محسوس ريخته، از تبديل دانه به هفتصد دانه خبر داده و از اين طريق حيرت و ترديد ساده لوحان را پايان بخشيده است.

[=arial]شرايط انفاق

[=arial]درحالى كه انفاق و كمك به افتادگان و بينوايان يك عمل نيكى است، اما اسلام انفاق را به هر صورت نمى پذيرد، تنها به انفاقى پاداش مى دهد كه انگيزه آن خدا باشد و طبعا كارى كه براى خدا است، بايد از هر نوع پيرايه پيراسته باشد، مثلا هرگاه بينوايى را كمك كرد و منت بر او نگذارد، يا او را آزار و اذيت نكند؛ زيرا در اين دو صورت عمل، قداست خود را از دست داده و فاقد پاداش خواهد بود.

[=arial]اصولا انفاق به افراد، همراه با منت و آزار سبب شكست روحى و تحقير طرف مى شود و در اين صورت اگر لقمه نانى به او داده، در برابر، سرمايه روحى او را از دست وى گرفته است زيرا اين فرد آنچنان احساس حقارت در خود مى كند كه اين لقمه نان، جبران آن را نمى كند و لذا در آيه بعدى مى فرمايد:

[=arial]«الذين ينفقون إموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما إنفقوا منا و لا إذى لهم إجرهم عند ربهم فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون».

[=arial]«كسانى كه اموال خود را در راه خدا، انفاق مى كنند، و پس از انفاق نه منت مى گذارند و نه آزارى مى رسانند، براى آنان پاداش است نزد پروردگارشان، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند».

[=arial]اين آيه ناظر به آداب انفاق توانگران است كه بايد عمل نيك آنان پيراسته از منت و آزار باشد.

[=arial]آيه بعدى ناظر به آداب گروهى است كه از آنها درخواست كمك مى شود ولى توانايى كمك كردن ندارند، وظيفه اين گروه چيز ديگر است و آن اين كه با زبان خوش سائلان را رد كنند و از آنها مغفرت و پوزش طلبند، چنانكه مى فرمايد:

[=arial]«قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها إذى و الله غنى حليم».

[=arial]«گفتار خوش و عفو و گذشت در برابر سائلان نيكوتر از انفاقى است كه به دنبال آن آزار باشد خداوند بى نياز و بردبار است».

[=arial]خلاصه محتويات سه آيه

[=arial]آيه نخست گزارش از پاداش هاى بزرگ براى انفاق انفاقگران مى دهد كه چه بسا ممكن است يك درهم آنان به هفتصد درهم تبديل مى شود.

[=arial]آيه دوم آداب انفاق را بيان مى كند كه يك فرد توانگر بعد از انفاق حق منت نهادن و اذيت كردن ندارد زيرا مال، مال خدا است و انسان نماينده خدا در تصرف در آن است، و وكيل خدا، حق هيچ نوع دخالت ندارد.

[=arial]آيه سوم وظيفه افراد ناتوان را بيان مى كند كه با بينوايان با زبانى نيك و درخواست مغفرت سخن بگويند و چنين عملى از كمك همراه با منت بهتر است.

[=arial]ما اين بخش را با حديثى از پيامبر گرامى(ص) كه از سخنان گرانبهاى او در مورد انفاق و انفاقگران است، به پايان مى رسانيم.

[=arial]حضرتش فرمود:

[=arial]«اذا سئل السائل فلا تقطعوا عليه مسإلته حتى يفرغ منها ثم ردوا عليه بوقار و لين اما ببذل يسير إو رد جميل فانه قد يإتيكم من ليس بانس و لا جان ينظرونكم كيف صنيعكم فيما خولكم الله تعالى»(9).

[=arial]«هنگامى كه حاجتمندى از شما چيزى بخواهد، گفتار او را قطع نكنيد، تا تمام مقصود خويش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد يا چيزى كه درخواست دارد، در اختيار او بگذاريد و يا به طرز شايسته اى او را باز گردانيد زيرا ممكن است سوال كننده فرشته باشد كه مإمور آزمايش شما است، تا ببيند در برابر نعمتهايى كه خداوند به شما ارزانى داشته، چگونه عمل مى كنيد».

[=arial narrow]پى نوشت :

[=arial narrow]1. سوره بقره، آيه هاى 261 تا 263.

[=arial narrow]2. مسند احمد، ج4، ص 270.

[=arial narrow]3. آل عمران، 272.

[=arial narrow]4. فرقان، 67.

[=arial narrow]5. بقره، 272.

[=arial narrow]6. بقره: 262.

[=arial narrow]7. فاطر، 29.

[=arial narrow]8. بقره، 245.

[=arial narrow]9. تفسير نورالثقلين، ج1، ص 283.

[=arial narrow]منبع :مکتب اسلام،شماره 9 (سال 80)

[=arial]


[=arial]مثل‏هاى زيباى قرآن (14)


[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]مثل هشتم؛ عمل رياكاران بى‏ايمان

[=arial]همچون بذرهاى روى سنگ، بى ريشه و بى دوام است .

[=arial]«يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله واليوم الآخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى‏ء مما كسبوا والله لا يهدى القوم الكافرين‏» (1) .

[=arial]«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى‏كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى‏آورد، كار او همچون قطعه سنگى است كه بر آن قشر نازكى از خاك باشد [و بذرهايى در آن افشانده شود] و رگبار باران به آن برسد، و آن را صاف و خالى از خاك و بذر رها كند آنها از كارى كه انجام داده‏اند، چيزى به دست نمى‏آورند، و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى‏كند» .

[=arial]تفسير واژه‏ها

[=arial]1 . «صفوان‏» جمع «صفوانه‏»: سنگ صاف .

[=arial]2 . «صلد» سنگ براق .

[=arial]3 . «وابل‏» باران درشت .

[=arial]دو ديدگاه متفاوت در عمل نيك

[=arial]در ارزيابى عمل نيك دو ديدگاه متفاوت وجود دارد: يكى مربوط به مكاتب مادى، يعنى افرادى كه به مسايل اجتماعى از ديدگاه «منهاى مذهب‏» مى‏نگرند، ديگرى از آن انسانهايى كه رضاى خدا را محور فعاليتهاى اجتماعى مى‏دانند، اينك تشريح هر دو نظريه:

[=arial]1 . نظريه نخست

[=arial]واقعيت عمل نيك، يك چيز بيش نيست و آن كارى است كه گره از جامعه بگشايد، خواه انگيزه آن خدمت‏به خلق باشد يا خودنمايى و ظاهرسازى، و كسب رضاى مردم براى نيل به مقامات و مناصب دنيوى .

[=arial]در اين نظريه معيار ماهيت عمل است و از سرچشمه عمل كه نيت و انگيزه است، خبرى نيست . در اين مكتب، انگيزه هر چند هم آلوده و نفسانى باشد، ضررى به زيبايى عمل نمى‏زند ولذا هرگاه فردى دست‏به ساختن بيمارستان بزند كه در سايه آن در انتخابات كشورى و يا منطقه‏اى حائز اكثريت آراء باشد، عمل او مورد ستايش است و در گشايش آن رسانه‏هاى گروهى به ستايش سازنده آن مى‏پردازند .

[=arial]2 . نظريه دوم

[=arial]در اين معيار عمل نيك دو چيز است:

[=arial]1 . خود عمل زيبا باشد و گرهى از جامعه بگشايد .

[=arial]2 . انگيزه از عمل كاملا الهى باشد و يا لااقل انسانى باشد، با اجتماع اين دو شرط، مى‏توان عمل را نيك و فرد را نيكو كار دانست و از ديگران جدا ساخت .

[=arial]در اين نقطه برترى مكتب تربيتى قرآن بر ديگر مكاتب روشن مى‏گردد، مكاتب «منهاى مذهب‏» ظاهر بين و زودگذرند، با رويه عمل سر و كار دارند نه با ريشه آن، در حالى كه در اسلام، هم رويه عمل و هم ريشه آن مطرح است .

[=arial]تعجب نخواهيد كرد كه اسلام حق هر نوع مسجد سازى را از مشركان سلب مى‏كند و آن را از آن افراد با ايمان مى‏داند . در حالى كه از نظر گروه نخست كار زيبايى صورت مى‏دهند ولى چون نيت آنان آلوده است، خدا پذيراى عمل آنان نمى‏باشد، زيرا هدف از مسجدسازى پرستش خداست درحالى كه مشركان به جاى خدا بت‏ها را مى‏پرستند، لذا مى‏فرمايد:

[=arial]«ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النار هم خالدون)» (2) .

[=arial]«مشركان حق ندارند مسجدهاى خدا را تعمير و آباد كنند در حالى كه بر كفر خويش گواهى مى‏دهند و بر بت پرستى به جاى خداپرستى تظاهر مى‏كنند، [اعمال آنان تباه و هميشه در آتش است]» .

[=arial]قرآن در حالى كه به اعمال مشركان هرچند از نظر ظاهر زيبا است، ارزش قائل نمى‏شود; اين حق را تنها به افراد با ايمان مى‏دهد (كه به انگيزه الهى دست‏به مسجدسازى مى‏زنند) و مى‏فرمايد:

[=arial]«انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر و اقام الصلاة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين‏» (3) .

[=arial]«مساجد خدا را تنها كسى آباد مى‏كند كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد، اميد است چنين گروهى از هدايت‏يافتگان باشند» .

[=arial]با توجه به اين اصل، به تشريح آيه مى‏پردازيم:

[=arial]در تمثيل هفتم - چنانكه گذشت - ، قرآن از انفاق توام با منت و آزار، جلوگيرى نمود و در تمثيل هشتم كه هم اكنون در صدد تفسير آن هستيم، علاوه بر انتقاد از انفاق توام با منت و آزار، به نكوهش انفاق ريايى مى‏پردازد، انفاقى كه كاملا به ظاهر آراسته ولى در باطن آلوده است، عمل زيبايى كه به ظاهر فريبنده است و انسان تصور مى‏كند كه عواطف انسانى و يا جلب رضاى خدا او را بر اين كار وادار كرده است ولى در باطن انگيزه ديگر، او را به اين كار كشيده در حالى كه قلب او مانند سنگ خارا، سخت و صاف است .

[=arial]عمل ريايى شاخه‏اى از نفاق است; نفاقى كه عقل و شرع در نكوهش آن همفكرند، سرايندگان شيرين زبان در ادب فارسى در نكوهش ريا تشبيه هايى دارند كه آنها را قبل از بيان تشبيه قرآن مطرح مى‏كنيم تا به هنگام مقايسه، برترى تشبيه قرآن كاملا روشن گردد .

[=arial]فردوسى مى‏گويد:

[=arial]زنا و ريا آشكارا شود

[=arial]دل نرم چون سنگ خارا شود

[=arial]ناصر خسرو مى‏گويد:

[=arial]اگر احسان كنى با مستحق كن

[=arial]نه از بهر ريا، از بهر حق كن

[=arial]خاقانى مى‏گويد:

[=arial]مى خورى، به ز ريا طاعت كنى

[=arial]گفتم و، تير از كمان آمد برون

[=arial]سعدى مى‏گويد:

[=arial]اين درونش برهنه از تقوا

[=arial]كز برون جامه ريا داريد

[=arial]در اين اشعار و نظاير آن فرد رياكار و انگيزه او و قلب او به گونه‏اى تشريح شده است، اكنون ببينيم قرآن درباره عمل ريايى چه مى‏گويد و رياكار را به چه چيز تشبيه مى‏كند .

[=arial]عمل ريايى; كشتزارى بر قطعه سنگ خارا

[=arial]قطعه سنگ عظيمى را در نظر بگيريد كه چند هكتار زمين را با سختى تمام پوشانيده است، و نفوذ در دل زمين با وجود چنين مانع، مشكل مى‏باشد ولى قشر نازكى از خاك چهره آن را پوشانيده و انسان تصور مى‏كند كه عمق خاك به ده متر مى‏رسد، كشاورز ناآگاه از درون زمين، در آن بذر مى‏افشاند به اميد اين كه چند برابر برداشت كند، كار پايان مى‏يابد و چند روزى آفتاب مى‏تابد ولى ناگهان باران درشت دانه‏اى فرود مى‏آيد، آن قشر نازك خاك را با دانه‏هاى نهفته در آن مى‏شويد و همه را همراه آرزوى دهقان ناآگاه به رودخانه مى‏ريزد، و در چشم انداز كشاورز جز سنگ خشن و سياه، چيزى نمى‏ماند .

[=arial]قلب رياكار به خاطر دورى از معنويت‏بسان سنگ خارايى است كه نفوذپذير نيست .

[=arial]انفاق ظاهر پسند او، بسان بذرى است كه بر روى اين سنگ پوشيده از خاك نازك افشانده شود، همان طورى كه كشاورز از آن بذر نتيجه نمى‏گيرد چون ريشه در زمين ندارد، فرد رياكار نيز در روز رستاخيز از عمل خود بهره نمى‏گيرد چون ريشه در قلب و روح او نداشته است، و چون انگيزه او جلب رضاى مردم و سپس نيل به مناصب دنيوى است، پاداش عمل خويش را مى‏گيرد،ديگر حق ندارد در روز قيامت از خدا پاداش بطلبد .

[=arial]از اين بيان روشن مى‏گردد كه گروهى مخترع و مبتكر كه با اعمال نيك خود خدمتگذار جامعه مى‏باشند به دو گروه تقسيم مى‏شود:

[=arial]1 . برخى از آنها انگيزه الهى و انسانى داشته‏اند و با انگيزه پاك وارد عمل مى‏گردند، اين گروه مسلما بى پاداش نخواهند بود .

[=arial]2 . گروهى ديگر كسانى هستند كه در استخدام قدرتهاى جهانى و شيطانى درآمده و با قراردادهاى سنگين مشغول تحقيق مى‏گردند، آنان پاداش خود را از كارفرمايان خود دريافت نموده و در روز رستاخيز طلبى نخواهند داشت .

[=arial]پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد:

[=arial]«ان الله لا ينظر الى صوركم ولكن ينظر الى قلوبكم و اعمالكم‏» (4) .

[=arial]«خدا به ظاهر شما نمى‏نگرد، بلكه به نيات و اطاعت‏شما نگاه مى‏كند» .

[=arial]رياى عابدان و زاهدان

[=arial]ريا دام گسترده براى آن گروه است كه نفس سركش را از گناه آشكار باز مى‏دارند، و شيطان از جذب آنان به گناهان و جرائم ظاهرى مايوس مى‏گردد .

[=arial]در اين صورت، خويشتن دارى از گناه، و ترك لذايذ نفسانى از طريق قواى ظاهرى، در درون آن گروه كه روح آنان از عشق به خدا و معنويت‏خالى است، خلا عظيمى پديد مى‏آورد و نفس هوسباز، پيوسته به دنبال روزنه‏اى مى‏گردد كه از آن راه اين خلا را پر كند، از اين جهت نفس به خاطر بريدگى از ظاهر، متوجه درون و دل مى‏گردد، و آنجا را نقطه فعاليت‏خود قرار مى‏دهد . چون لذت عبوديت و پيوستگى به كمال مطلق را نچشيده، تحسين و تمجيد مردم و ستايشگرى‏هاى آنان در كام او شيرين مى‏آيد، سپس كم كم با تلويح يا تصريح، كارهاى خير و نيك گذشته را به رخ اين و آن مى‏كشد، و آن بخش از كارهاى نيك را انجام مى‏دهد كه سر و صدا آفرين بوده و اعجاب ستايشگرى مردم را برانگيزد . با اوج‏گيرى اين روح، كم كم از مرز معنويت دور شده و به حريم گناه نزديك مى‏گردد، انگيزه او در كار نيك به جاى «مرضات الله‏» و يا پاداشهاى اخروى، همان شهرت و ستايش مردم مى‏گردد، و عمل صالح در نظر او، جز پل پيروزى براى كسب جاه و مقام، و تحصيل شهرت و موقعيت، حقيقت ديگرى پيدا نمى‏كند، سپس كار به آنجا مى‏رسد كه فرايض الهى را از آن نظر انجام مى‏دهد كه مردم او را عابد و زاهد، متقى و پرهيزگار بينديشند و تقوا و پرهيزگارى و نيكوكارى او نقل محافل گردد و در اجتماع از احترام فوق‏العاده‏اى برخوردار شود .

[=arial]يك چنين فرد به ظاهر خداپرست، خودپرست و خودمدار است، خداى او، نفس او است، دين او لذايذ نفسانى او است و به قول مولوى:

[=arial]چون سزاى اين بت نفس، او نداد

[=arial]از بت نفس، بتى ديگر بزاد

[=arial]مادر بت‏ها، بت نفس شما است

[=arial]زانكه آن بت، مار; و اين بت اژدهاست

[=arial]برخى تا پايان عمر در اين حد باقى مى‏مانند و به تظاهر و ريا عمر خود را به سر مى‏برند و دست از فرايض و واجبات و اعمال صالح به صورت رياكارانه برنمى‏دارند، و برخى ديگر پس از گذشت زمان نقاب نفاق از چهره برمى‏كشند، از ريا و تزوير، براى كسب مقامات دولتى و مناصب اجتماعى بهره مى‏گيرند و با آن زهد و عبادت دروغين نيز وداع مى‏نمايند، و پس از ارتقاء به پاره‏اى مقامات، از تظاهر به زشت كارى و الحاد نيز اباء نمى‏كنند .

[=arial]صورت ملموسى از تمثيل قرآن

[=arial]در رژيم گذشته، در يكى از شهرهاى جنوب، شهردار رياكارى بود كه در محل چمن‏هاى فلكه بزرگ شهر، گل كارى نكرده بود، اتفاقا گزارش رسيد كه طاغوت وقت عازم جنوب است و از آن نقطه عبور خواهد كرد، شهردار رياكار يك روز پيش از ورود طاغوت، گل‏هايى را از گل فروشى‏ها خريد و بر زمين چمن نشاند تا لحظه‏اى توجه ارباب خود را جلب كند، آنگاه پس از دو روز گلها افسره شد و چمن، آرايش دروغين خود را از دست داد . من پس از شنيدن اين جريان به ياد آيه‏اى افتادم كه عمل رياكار را به شكل عمل آن شهردار رياكار توصيف مى‏كند و روشن مى‏سازد كه عمل رياكاران كاملا بى عمق و بى ريشه است، در حالى كه كارهاى الهى كاملا عميق و ريشه دار مى‏باشند .

پى‏نوشت:

1) بقره، 264 .

2) توبه 17 .

3) توبه: 18 .

4) المحجة البيضاء: 6/108 .

منبع :مکتب اسلام،شماره 10 (سال 80)

[=arial]

[=arial]مثل هاى زيباى قرآن (15)


[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]مثل نهم؛انفاق خالصانه در راه خدا

[=arial]عمل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همچون باغى در نقطه اى مرتفع است كه با ريزش باران درشت، دو برابر ثمر دهد.

[=arial]و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغإ مرضات الله و تثبيتا من انفسهم كمثل جنه بربوه اصابها وابل فآتت إكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فطل والله بما تعملون بصير. (البقره / 264).

[=arial]و كار كسانى كه اموال خود را براى خوشنودى خدا و تثبيت ملكات انسانى در روح خود انفاق مى كنند همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد و بارانهاى درشت به آن برسد و ميوه خود را دو چندان دهد (و هميشه شاداب و باطراوت است) و اگر باران درشت به آن نرسد بارانى نرم به آن مى رسد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

[=arial]تفسير واژه ها

[=arial]1. (ربوه): مفرد، و جمع آن ربى است، و به نقطه بلند از زمين گفته مى شود.

[=arial]2. (وابل): باران درشت.

[=arial]3. (طل): باران ريز.

[=arial]اخلاص در عمل يا انقلاب ارزشها.

[=arial]اخلاص در عمل و يا كار براى خدا از اصولى است كه اسلام به آن دعوت كرده و مايه انقلاب ارزشها شده است، و اگر اين اصل در جامعه پياده شود فضاى زندگى جامعه را شفاف و خندان خواهد گردانيد و بسيارى از كشمكشها و خودخواهى ها پايان مى پذيرد.

[=arial]مسلما كار، بدون انگيزه صورت نمى پذيرد و كار بدون انگيزه نوعى خطا و غفلت به شمار مى رود. چيزى كه هست محرك و انگيزه در امور فردى، نوعا سود شخصى مى باشد مثلا آنجا كه انسان احساس نياز مى كند براى رفع نياز خود دست به تلاش مى زند، يك چنين كار در چهارچوب كارهاى فردى بسيار مستحسن و ستوده است.

[=arial]ولى آنجا كه كار، آهنگ اجتماعى پيدا مى كند، انگيزه بايد دگرگون گردد و رضاى الهى و يا علاقه به انسانها محرك انسان باشد، اگر انگيزه كار انحراف پيدا كرد، خودخواهى و «غير خودنخواهى» محرك انسان شده كار تظاهرى بيش نبوده و ديرى نخواهد پائيد.

[=arial]قرآن در تبيين عقيم ماندن كارهاى ريايى و در مقابل، ثمربخش بودن كارهاى توإم با اخلاص از دو تمثيل بهره مى گيرد كه با تمثيل نخست در شماره قبل آشنا شديم، اكنون به تبيين تمثيل دوم در مورد كارهاى همراه با اخلاص مى پردازيم.

[=arial]كشاورزى، زمين مناسبى را در يك نقطه بلندى براى احداث باغ اختصاص مى دهد، نقطه اى كه هم از تابش آفتاب بهره مى گيرد و هم از بارانهاى فصلى اعم از درشت و ريز، او نهالها را در دل زمين كاشته و هماهنگ با شرايط جوى به پرورش آنها همت مى گمارد، چيزى نمى گذرد كه نهالها به صورت درخت برومند درآمده و دوچندان ميوه مى دهد.

[=arial]شگفت آنجا است كه باران درشت گاهى مايه تباهى زراعت مى گردد چنانكه در مثل قبلى بيان گرديد، در حالى كه در اين تمثيل باران درشت مايه پرورش نهالها و درختان مى گردد، چطور شد كه يك عامل در شرايطى ويرانگر و در شرايطى ديگر نعمت پرور است؟

[=arial]علت آن اين است كه در تمثيل نخست كشاورز بدون آگاهى از شرايط زمين دانه بر خاك ضعيفى كه روى سنگ را پوشانيده بود افشانده بود، طبعا در چنين شرايطى بوته در دل زمين ريشه نمى دواند و باران درشت خاك و بوته را مى شويد و به رودخانه مى ريزد.

[=arial]در حاليكه در تمثيل دوم نهالهاى كشاورز پنجه در دل زمين افكنده و در قشرى از زمين پنهان شده است، باران نه تنها درخت را از جاى برنمى كند بلكه در دل زمين نفوذ كرده و ريشه ها را آبيارى مى كند.

[=arial]با توجه به اين امر مثل موقعيت مرد رياكار با انسان مخلص كاملا روشن مى گردد، مثل رياكار مثل آن كشاورز بذرافشان است كه بر خاك ضعيفى كه بر روى سنگ قرار گرفته بذر مى افشاند، اگر دانه در اين حالت در دل زمين ريشه نمى دواند و به قول شاعر:

[=arial]هر آن كس افكند تخم بر روى سنگ

[=arial]چون وقت دخلش نيايد به چنگ

[=arial]عمل رياكار نيز بر روح و روان انسان ريشه ندوانيده و جز ظاهر سازى چيزى نمى باشد.

[=arial]از اين بيان روشن مى گردد كه چرا اعمال رياكاران پس از اندى مى خشكد و از حركت باز مى ماند ولى كارهاى مردان خدا دور از ريا صدها سال، نعمت و بركت مى دهد.

[=arial]بى ريشه بودن كار ريايى، هم مورد تإييد وحى الهى است و هم مشاهدات اجتماعى آنرا تإييد ميكند.

[=arial]جمله (و تثبيتا من انفسهم) به اين معنى است كه انفاق كنندگان با اخلاص نه تنها در انفاق خواهان تحصيل رضاى خدا هستند بلكه پيوسته خود را آماده مى سازند كه در آينده آنرا با منت باطل نسازند.

[=arial]اين جمله مى تواند اشاره به مطلب ديگرى باشد و آن اينكه افراد با ايمان با انفاق در راه خدا به نفس و روان خود ثبات و آرامش مى بخشند. و انفاق مايه آرامى روح آنان مى گردد زيرا (إلا بذكر الله تطمئن القلوب): «دلها با ياد خدا آرام مى گيرد».

[=arial]كمال اخلاص

[=arial]اخلاص براى خود مراتب مختلفى دارد كه مرحله اتم آن از آن اوليإ خدا است.

[=arial]در دوران نوجوانى از استادى شنيدم: بعد از درگذشت والد شريف مرتضى و شريف رضى قرار شد اثاث خانه تقسيم شود پس از تقسيم همه اثاث، قرآنى در وسط باقى ماند، مقسم تصميم گرفت آنرا به يكى از دو برادر بدهد.

[=arial]مقسم گفت: قرآن را آنكس بردارد كه از زمان تكليف تا به حال گناهى را مرتكب نشده است، ناگهان هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.

[=arial]مقسم گفت: اين قرآن را كسى بردارد كه تاكنون مكروهى را مرتكب نشده، هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.

[=arial]مقسم گفت: اين قرآن را كسى بردارد كه هيچوقت مباحى را مرتكب نشده باشد.

[=arial]در اين موقع مرتضى دست روى قرآن نهاد و رضى از نهادن دست روى قرآن خوددارى كرد.

[=arial]مقسم پرسيد: چگونه هيچ مباهى را مرتكب نشدى؟

[=arial]مرتضى گفت: من از دوران تكليف به اين طرف همه كارهاى خود را از خواب و خوراك براى خدا انجام مى دهم، تا در سايه انجام امور مباح بتوانم در خدمت خدا و اطاعت او باشم!.

[=arial]ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!

[=arial]مولوى در مثنوى داستانى را از اخلاص حضرت على(ع) نقل مى كند كه به حق آموزنده است زيرا انسان از نظر اخلاص به پايه اى مى رسد كه خشم خود را در برابر دشمنى كه به او پيروز شده فرو مى برد و پس از فروكش كردن خشم براى خدا به زندگى دشمن خاتمه مى بخشد زيرا در حال خشم از آن واهمه دارد كه كشتنش براى خشم خويش باشد نه براى خود، چنانكه مى فرمايد:

[=arial]از علىآموز اخلاص عمل

[=arial]شير حق را تو غنى دان از دغل

[=arial]در «غزا» بر پهلوانى دست يافت

[=arial]زود شمشيرى برآورد و شتافت

[=arial]او خدو انداخت بر روى على

[=arial]افتخار هر نبى و هر ولى

[=arial]او خدو انداخت بر رويى كه ماه

[=arial]سجده آرد پيش او در سجده گاه

[=arial]در زمان انداخت شمشير آن على

[=arial]كرد او اندر غزايش كاهلى

[=arial]گشت حيران آن مبارز زين عمل

[=arial]واز نمودن عفو و رحم بى محل

[=arial]گفت بر من تيغ تيز افراشتى

[=arial]از چه افكندى مرا بگذاشتى

[=arial]از چه ديدى بهتر از پيكار من

[=arial]تا شدى تو سست در اشكار من

[=arial]تا اينكه مى گويد على(ع) پاسخ گفت:

[=arial]گفت من تيغ از پى حق مى زنم

[=arial]بنده حقم نه مإمور تنم

[=arial]شير حقم نيستم شير هوا

[=arial]فعل من بر دين من باشد گواه 1

[=arial]قرآن و دعوت به اخلاص

[=arial]قرآن به صورتهاى گوناگون به اخلاص در عمل دعوت مى كند و تحت عناوين يادشده در زير، اين حقيقت را بيان مى كند:

[=arial]1. مرضات الله

[=arial]قرآن آن گروه را مى ستايد كه كار را براى تحصيل رضا و خشنودى خدا، انجام دهند آنجا كه مى فرمايد:

[=arial](و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله و الله رووف بالعباد) (بقره / 207).

[=arial]«برخى از مردم با جان خود رضاى الهى را مى خرند، خدا به بندگان مهربان است».

[=arial]2. وجه الله.

[=arial]در بسيارى از آيات، انگيزه را وجه الله معرفى مى كند و مى فرمايد:

[=arial](و ما تنفقون الا ابتغإ وجه الله)(بقره / 272).

[=arial]«انفاق نمى كنيد مگر براى تحصيل رضاى خدا»

[=arial]كلمه وجه در اين موارد به معنى ذات خداست چنانكه مى فرمايد:

[=arial](و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام)(رحمان / 27).

[=arial]«گواه بر اينكه وجه به معنى ذات است اينكه در اين آيه، ذوالجلال وصف «وجه» است، نه وصف «رب» زيرا اگر وصف «رب» بود لازم بود بفرمائيد: (ذى الجلال والاكرام) مسلما آنچه كه داراى جلالت و عظمت است ذات حق تعالى است.

[=arial]3. رضوان الله

[=arial]سومين واژه اى كه قرآن در دعوت به اين اصل به كار مى برد، واژه «رضوان» است كه در نزد اهل معرفت جذبه و كشش خاصى دارد، و براى اهل كمال لذتى بالاتر از تحصيل آن نيست و نهايت آرزوى هر عارف اين است كه اعمال بدنى و قلبى او مظهر رضاى حق باشد. قرآن اين لفظ را به صورتهاى «رضوان الله»، «رضوان من الله»، «رضوانه»، «رضوان» و «رضوانا» به كار مى برد، از باب نمونه (تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا) (فتح / 29)، پيامبر و ياران او را در حال ركوع و سجود مى بينى كه خواهان كرم خدا و خشنودى او مى باشند.

پى نوشت :

1.مثنوى: /1 97-98، دفتر اول.

منبع :مکتب اسلام،شماره 11 (سال 80)

[=arial]مثل هاى قرآن (16)


[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]منت پس از انفاق يا آتشبارى در باغ زندگى

[=arial]ايود احدكم ان تكون له جنة من نخيل و اعناب تجرى من تحتها الانهار له فيها من كل الثمرات و اصابه الكبر و له ذرية ضعفا فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون . (بقره /266)

[=arial]«آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن نهرها بگذرد، و براى او در آن باغ از هرگونه ميوه اى وجود داشته باشد در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى كوچك و ضعيف دارد در اين هنگام گردبادى كوبنده كه در آن آتش سوزانى است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد شايد بينديشيد».

[=arial]تفسير واژه ها

[=arial]1. «ود» فعل ماضى و مضارع آن «يود» به معنى دوست داشتن است .

[=arial]2. «جنت » به معنى باغ است و معنى ريشه اى آن پوشانيدن است تو گويى درختان باغ چهره زمين را مى پوشاند.

[=arial]3. نخيل جمع نخل و يا اسم جمع است به معنى درخت خرما.

[=arial]4. اعناب جمع عنب به معنى انگورها است و قرآن هر موقع از خرما ياد مى كند نام درخت مى برد در حالى كه هر موقع بخواهد از درخت مو سخن بگويد از ميوه آن نام مى برد به نام «عنب ».

[=arial]5. «اعصار» گردبادى است كه از زمين برمى خيزد و به صورت عمودى بالا مى رود، و چه بسا ممكن است حامل انرژى آتش باشد.

[=arial]مساله احباط و تكفير

[=arial]از مسايل ديرپا در ميان متكلمان اسلامى ، مساله «احباط» و «تكفير» است ، احباط در لغت به معنى «ابطال » و نابود و بى اثر ساختن است مثلا مى گويد: «احبط الله عمل الكافر»: ابطله ، خدا عمل كافر را حبط نمود، يعنى ابطال كرد».(122)

[=arial]«تكفير» نيز در لغت به معنى پوشانيدن است . به كشاورز در لغت «كافر» اطلاق مى شود چون دانه را در زير خاك پنهان مى سازد، چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد:

[=arial]كمثل غيث اعجب الكفار نباته .(123)

[=arial]«بسان بارانى كه رويش گياهان ، مايه شگفتى كشاورزان گردد».

[=arial]در اصطلاح متكلمان «حبط» اين است كه پاداش كارهاى نيك ، به وسيله گناه ، از بين برود همچنان كه «تكفير» در اصطلاح آنان اين است كه كيفر گناهان پيشين در پرتو اعمال نيك ، بخشيده شود، و در حقيقت «ابطال حسنه » به وسيله گناه ، احباط، و «اسقاط سيئه » در پرتو حسنه ، «تكفير» است .

[=arial]در كتابهاى كلامى ، معتزله به عنوان حاميان «احباط» و «كفير» معرفى شده ، و اماميه و اشاعره منكران ، هر دو(124) در حالى كه حق اين است كه اماميه در هر دو مساله راه وسط را برگزيده و در موارد خاصى ، احباط و تكفير را پذيرفته اند و يكى از موارد احباط، آيه مورد بحث است كه متضمن تبيين حال انفاقى است كه پشت سر آن گناهى مرتكب شود.

[=arial]توضيح اين كه «تمثيل » يادآور مى شود:

[=arial]انفاق در صورتى پذيرفته مى شود و در برابر يك درهم موقعى هفتصد درهم پرداخت مى گردد كه پس از انفاق از انسان انفاق گر عملى سر نزند كه غضب الهى را شعله ور سازد و آن را بسوزاند، حالا اين چه عملى است كه خرمن انفاق را مى سوزاند و به صورت خاكستر درمى آورد، بعدا درباره آن گفتگو مى كنيم .

[=arial]در اواخر قرن نخست اسلامى ، گروه بس خطرناكى تشكيل گرديد كه شعارهاى جوان پسند آنان ، موجب گرايش برخى به آنان گرديد، آنان مى گفتند:

[=arial]«لا تضر مع الايمان معصية »: «گناه ضرر بر ايمان نمى زند» و هدف اين بود كه ايمان قلبى كافى و مايه نجات است ، و گناه گنهكار مانع از نجات آنان نيست و اين نوع شعار كه بوى اباحيگرى مى دهد چراغ سبزى براى بزهكاران بود، تا غم گناه را نخورند آنگاه كه در دل ايمان دارند، بنابراين باده گسارى ، قمار بازى ، اعمال منافى عفت ، كوچك ترين مانعى از دخول بهشت نخواهند بود آنجا كه ايمان در دل محفوظ بماند.

[=arial]البته شعار «لا تضر مع الايمان معصية » شعار دو لبه و به يك معنى صحيح است زيرا معصيت ، سبب كفر و خروج از ايمان نمى گردد، ولى بايد توجه نمود آنچنان هم نيست كه تنها ايمان در نجات انسان كافى باشد هر چند پشت سنگين بار از گناه داشته باشد.

[=arial]به خاطر بدآموزى اين مكتب در دعوت جوانان به اباحيگرى ، امام صادق عليه السلام به ياران خود هشدار مى دهد و مى فرمايد:

[=arial]بادروا اولادكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجئة .(125)

[=arial]به داد جوانان خود برسيد، پيش از آن كه گروه «مرجئه » آنها را شكار كنند»

[=arial]يعنى آموزشهاى لازم درباره آنان انجام دهيد، كه ديگر مرجئه نتوانند در آنها اثر بگذارند.

[=arial]يادآور شديم كه آيه هشدار مى دهد كه برخى از اعمال نكوهيده چه بسا سبب مى شود كه خرمن انفاق هر چه بزرگ و عظيم باشد، با آتش گناه بسوزد، و جز خاكسترى از آن نماند، و در بيان اين حقيقت از يك تمثيل كمك مى گيرد.

[=arial]باغ سرسبزى را فرض كنيد كه با انواع درختان ميوه اى پوشيده و بيش از همه در آن ، درخت خرما و انگور به چشم مى خورد، و نهر آبى از كنار درختان آن مى گذرد و ديگر نيازى به آبيار نيست .

[=arial]باغ متعلق به يك كشاورز سالخورده اى است كه ثمره عمر او حساب مى شود، و اطراف او را يك مشت فرزندان خردسال گرفته كه مانند پدر، توان كار ندارند و چشم اميد به اين باغ دوخته اند كه ميوه هاى اين باغ را بفروشند و هزينه زندگى سالانه را تامين كنند.

[=arial]ناگهان در نيمه روز گردبادى آتشبار، از نقطه اى برخيزد و در مسير خود از باغ در سايه حمل آتش و يا صاعقه باغ را به صورت تلى از خاكستر درآورد. حسرت و مايه اندوه آن پير سالخورده را نمى توان با بيان ترسيم كرد، چه بسا از سنگينى غم ، قلب او از كار مى افتد.

موضوع قفل شده است