مبارزه ادریس (ع) با طاغوت عصرش

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
مبارزه ادریس (ع) با طاغوت عصرش

با سلام

ادریس ـ علیه السلام ـ تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمی‎كرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمی به كسی شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ایستادگی نماید.

به عنوان نمونه به داستان زیر توجه نمایید:
در عصر او پادشاه ستمگری حكومت می‎كرد، ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از این رو آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان «رافَضی» (یعنی ترك كننده اطاعت شاه) خواندند.

روزی شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شكار مشغول بود كه به زمین مزروعی بسیار خرم و شادابی رسید، پرسید: «این زمین به چه كسی تعلق دارد؟»
اطرافیان گفتند: «به یكی از پیروان ادریس».
شاه، صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: این ملك را به من بفروش.
او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاج‎تر از تو می‎باشم و به هیچ عنوان از آن دست نمی‎كشم.

شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو كرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند كه رهنمودهای ادریس، مردم را بر ضد شاه، پر جرئت و قوی دل كرده است.

همسر شاه كه یك زن ستمگر و بی‎رحم بود گفت: «من تدبیری می‎كنم كه هم تو صاحب آن زمین شوی و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند»،
شاه گفت: «آن تدبیر چیست؟»
زن كه حزبی بنام «ازارقه» (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بی‎دین تشكیل داده بود، به شاه گفت: «من جمعی از حزب «ازارقه» را می‎فرستم تا صاحب آن زمین را به این جا بیاورند و همه آنها شهادت بدهند كه او آیین تو را ترك كرده، در نتیجه كشتن او جایز می‎شود، تو نیز او را می‎كشی و آن سرزمین خرم را تصرف می‎كنی».

شاه از این نیرنگ استقبال كرد و آنرا اجرا نمود و پس از كشتن آن شیعه ادریس، زمینهای مزروعی او را تصرف و غصب نمود.

حضرت ادریس از جریان آگاه شد و شخصاً‌ نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده آیین او را باطل دانست و او را به سوی حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: «اگر توبه نكنی و از روش خود برنگردی، به زودی عذاب الهی تو را فرا خواهد گرفت، و من پیام خود را از طرف خداوند به تو رساندم».

همسر شاه، به او گفت: «هیچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادریس را طرح كرده‎ام، و با كشتن او رسالتش نیز باطل می‎شود.»

آن نقشه این بود كه چهل نفر را مخفیانه مأمور كشتن ادریس كرد، ولی ادریس توسط مأموران مخفی خود، از جریان آگاه شد و از محل و مكان همیشگی خود به جای دیگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند و مدتها گذشت تا این كه عذاب قحطی، كشور شاه را فرا گرفت كار به جایی رسید كه زن شاه، شبها به گدایی می‎پرداخت تا این كه شبی سگها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دریدند.

بلای قحطی نیز بیست سال طول كشید و سرانجام، آنها كه باقی مانده بودند به ادریس و خدای ادریس ایمان آوردند و كم كم بلاها رفع گردید. و ادریس ـ علیه السلام ـ پیروز شد.[1]
[1] . اقتباس از كمال الدین شیخ صدوق، ص 76 و 77.