لبخندها و دلخندها $$سیاسی انتظامی$$

تب‌های اولیه

103 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بهره اندک
گويند: روزگاری مردم دمشق به بیماری طاعون گرفتار شدند. در این هنگام ولید بن عبد الملک تصمیم گرفت که از آنجا خارج شود.

به او گفتند: مگر سخن خدای بزرگ را نشنیده‌ای که می‌فرماید: قُل لَن یَنفعکُم الفِرار اِن فَرَرتُم مِن الموت اَو القَتلِ، و اذاً لا تَمتَعون اِلا قلیلاً ؛ بگو از مرگ یا کشته شدن فرار کنید سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت؟


ولید گفت: من فقط همان بهره کم را می‌خواهم نه چیز دیگری را!!


:eyes:

خلاء دردناک
رهبر داعش: شما از اصطلاح خلاء دردناك خيلي استفاده مي‌كنيد، مگه ممكنه چيزي هم خالي باشه هم درد بكنه؟
فيزيك دادن مسلمان: ميگه؟عجيبه! مگه شما تا حالا سردرد نگرفتيد؟

مغز آک بند
رهبر تروريستان داعش زخمي شد. در اتاق عمل بعد از عمل جراحي هميار جراح گفت: آقاي دكتر يادمون رفت مغز اين داعشي را داخل جمجمه اش بگذاريم.
پزشك جراح: ايرادي نداره، ايشان از اين عضو استفاده نمي كند.

انفجار

داعشيه میره وام بگیره، ضامن نداشت منفجر شد.
شکستن توبه
لاكردار توبه كرده بود روز قدس رفت راهپيمايي ديد خليي شلوغه برگشت خونه.

استخدام رسمی

رهبر داعش به نيروهايش: فوری 3 قطعه عکس رنگی از خودت بفرست که باغ وحش داره بجای انتر نیرو میگیره!!!!!!.......
پشم گوسفند
تو عراق يه داعشي سوار تاکسي ميشه، به راننده ميگه آقا من عجله دارم زودتر برو من را چهار نفر حساب کنين، راننده برميگرده ميگه من تو رو پشم گوسفند هم حساب نمي‌کنم


:mah:

دانشگاه آزاد و آهسته

سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را، كه تركش موجب بي مدركي است و به كلاس اندرش مزيد در به دري، هر ترمي كه آغاز مي شود موجب پرداخت زر است و چون به پايان رسد مايه ضرر،
پس در هر سالي دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب......
از جيب و جان كه بر آيد......
كز عهده خرجش به در آيد

مسؤولاني كه مزه دانشگاه زدن را نچشيده اند از درك لذت آن درمانده اند و ناسپاسند.
بنده همان به كه زتقصير مطالعه عذر به درگاه پارتي آورم ورنه سزاوار پاس كردنش كس نتواند كه به جاي آورد.



:Graphic (29):

نكته روان شناختي:
متأسفم كه اين همه پايان نامه داريم ولي يك پايان نامه داريم كه خروجي دانشگاه ها را بررسي كنه كه چند درصدشون در رشته خودشان بعد از فارغ التحصيلي مشغول هستند. بخشي از آن به خاطر بي تدبيري مسؤول است ولي اگر كسي به ما گفت بپر تو چاه بايد بپريم؟ بگذريم. به نظرم بايد حتما روي مهارت هدفگذاري كار كنيم زير نظر مشاوران خوب.

رئیس جمهور

شکایت هاتان را صادقانه و آشکارا باز گویید
و از هیچ کس نترسید،
که زمانه هراس گذشته است!»
دوست من حسن گفت:
«عالی جناب!
گندم و شیر چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد؟
عالی جناب!
از این همه
هرگز، هیچ ندیدم!»

رئیس جمهور

اندوهگنانه گفت:
«خدا مرا بسوزاند؟
آیا همه اینها در سرزمین من بوده است؟
فرزندم!
سپاسگزارم که مرا صادقانه آگاه کردی،
به زودی نتیجه نیکو خواهی دید».

سالی گذشت،

دوباره رئیس را دیدیم،
فرمود:
«شکایت هاتان را صادقانه و آشکارا باز گوئید
و از هیچ کس نترسید،
که زمانه دیگری است!»
هیچ کس شکایتی نکرد،

من برخاستم و فریاد زدم:

شیر و گندم چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد؟
با عرض پوزش، عالی جناب!
دوستِ من حسن
چه شد؟».
.....
کتاب پلاکاردها، احمد مطر، ترجمه عبدالرضا رضایی نیا


تساوی جنسیتی

يارو به عنوان دام پرور نمونه انتخاب ميشه خبرنگار مياد باهاش مصاحبه كنه ازش مي پرسه :
شما چي ميدين به گاوها بخورن؟
ميگه: سفيدا يا سياها ؟
سفيدا
علف ميدم بخورن!
پس به سياها چي ميدين؟
اونا هم علف ميدم بخورن!!
اونارو كجا نگهداري مي كنين؟
كدوما؟ سفيدا يا سياها؟
سفيدا؟
داخل يه گاوداري بزرگ!
سياها رو كجا ؟
اونا رو هم داخل همون گاوداري!
گاوها رو با چي تميز مي كنين؟
كداماشون رو ؟ سفيدا يا سياها؟
سفيدا.
با آب تميزشون مي كنم!
سياها رو با چي؟
اونا رو هم با آب!
اونارو با چي مي دوشيد؟
سفيدا يا سياها؟
سفيدا
با شير دوش برقي!
سياها رو با چي مي دوشي؟
اونارو هم با همون شير دوش برقي!
خبرنگار عصباني ميشه و ميگه: آقا جان! چرا نژادپرستي مي كني؟ هي ميگي سفيدا يا سياها!!
ميگه: آخه سفيدا مال خودم هستن
ميگه: آهـــان پس بگـــو... مگه سياها مال كي هست ؟
ميگه: اونا هم مال خودمه!!


هدف در زندگی
شخصی می خواست وکیل مجلس شود، از او پرسیدند: اگر تو نماینده شوی، چه می کنی؟
گفت: این مهمّ نیست؛ و لیکن اگر نماینده نشوم چه کنم؟!

دوستی با سگ
سگه قند یارو رو میخوره،
یارو میگه: چخه، سگه پاچشو میگیره
یارو میترسه میگه: به ارواح بابام واسه قند نیست، دندونات خراب میشه گلم!

دوستی گرگ
گرگه میاد زنگ خونه شنگول منگول رو میزنه بعد یه ساعت خرسه با آه وناله میاد میگه بابا تو منو بیچاره کردی اینا 20 ساله از اینجا رفتن گرگه میگه خیلی بی جنبه ای واست نذری آورده بودم.

سوم خرداد
حيف نون رفته بود مصاحبه استخدامي ازش پرسيدن: 15 شهريور چه روزيه؟
کمي فکر کرد و گفت: فکر مي کنم سوم خرداد باشه!

تشنگان خدمت
بچه يه مديري متقلبي سه ماه زود به دنيا ميآد ازش مي پرسن چي شد 6 ماهه دنيا اومدي ميگه آخه 3 ماه سابقه بسيج داشتم.

:Graphic (7):

زن دوم
یارو تو انتخابات كاندید میشه، بعد كه رأیها رو می شمرن، میبینه سه تا رای آورده. شب که میره خونه، خانومش در جا یكی می‌خوابونه تو گوشش، میگه: میدونستم پای یك زنه دیگه هم وسطه!:khaneh:

خیالات رهابخش
قاضي: چرا دستت را در جيب اين آقا کردي؟

متهم: جناب قاضي! خيال کردم جيب خودم است.
قاضي: پس چرا پول‌هايش را برداشتي؟
متهم: يعني مي‌فرماييد اختيار جيب خودم را هم ندارم!:khaneh:

وازه شناسان سیاسی
به مدير بانكي گفتند چرا از بيت المال دزدي و اختلاس كردي؟
بي وجدان حرفي زد كه بد جوري قانع شدم. او گفت: بيت يعني خانه، مال هم يعني مال. بنابراين بيت المال يعني مال خانه، به عبارت ديگر يعني ما خودمان.:khaneh:


شروع جنگ
شخصي از علّاف باشي پرسيد: مي داني جنگ چگونه اتفاق مي افتد؟

علاف باشي بلافاصله كشيده اي محكم در گوش آن مرد زد و گفت: اين طوري!:khaneh:

سپر بزرگ
روزی زرنگ خان به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.
سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی‌بینی و سنگ بر سر من می‌زنی؟:khaneh:

ارباب با ارزش
یک روستایی یک گوسفند برای اربابش هدیه آورده بود و كدخدا دستور داد الاغی در عوض به او بدهند. روستایی با سادگی گفت: ارباب جان اختیار دارید شما خودتان برای ما از صد تا الاغ بیشتر ارزش دارید!!!
:khaneh:

:moj:

دزد بی تقصیر
اسب حكيمي را بدزدیدند.
سرباز به او ‌گفت: گناه خود است كه در نگهداريش اهمال ورزیدی،
رئيس پليس گفت: حتما به دزدي اعتماد كرده است.
قاضي گفت: گناه مهم‌تر آن است كه در طویله بازگذاشته است.
حكيم سر به زير انداخت و داشت مي رفت به او گفتند كجا؟
گفت: تا چيزي بدهكار نشده ام بروم. گويي دزد اصلا گناهي نكرده است.


:ok5: اگر مديري حقوق نجومي مي گيرد حتما مردم مقصرند وگرنه ان بيچاره چه گناهي دارد در ديزي باز است گربه ها هم حيا ندارند چون گربه هاي ديجيتالي عصر ارتباطات هستند و فنآوري...


:iran::iran::iran:

چاپلوسی

سلطان محمود را در حالت گرسنگی خوراک بادمجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: «بادنجان طعامی است خوش.» ندیمی به تعریف از بادمجان پرداخت. سلطان چون سیر شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.»
ندیم باز درباره مضرات بادمجان زیاده روی کرد. سلطان گفت: «ای مردک تا این زمان به تعریف از آن می پرداختی؟»
گفت: «من ندیم توأم، نه ندیم بادمجان. مرا چیزی باید بگویم که تو را خوش آید، نه بادنجان را».


:ok2::ok5:عبید زاکانی ادیب توانا در این حکایت طنز به زیبایی، چهره نازیبای افراد چاپلوس را می نمایاند که می کوشند با چرب زبانی، ضدارزش ها را ارزش و بدی ها را نیکی، پلیدی ها را زیبا و یا برعکس اینها نشان دهند و مردم را بفریبند.
شگفتا که بیشتر افراد ضعیف و فرومایه که چیزی بارشان نیست و بر اثر روابط و زد و بندها به مقام و موقعیتی دست یافته اند، از مدح و ستایش این گونه افراد لذت می برند و بساطشان را روز به روز گسترش می دهند، ولی افراد بالیاقت و شایسته که نیازی به تعریف و تمجید بی جا نمی بینند، به شدت با آنها مقابله می کنند.
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «زنهار پرهیز کن از چاپلوسی و تملق که از خصلت ایمان نیست». تملق و چاپلوسی، شخصیت گوینده را تخریب و مخاطب را مغرور می سازد.


:parvaneh:



:sun:

به شادی معتاد شوید!

آنقدر تمرین کنید


وجود و افکارتان را از آنچه
باعث شادیتان می شود
تا معتاد شوید

شادی تنها اعتیادی است که
عوارض جانبی ندارد

:del:

داعش مجروح

سربازي يك داعشي بعثي را سر مرز عراق اسير مي‌گيره. همين جور كه داشت مي‌بردش، يه دفعه يه خمپاره مي‌خوره بغلشون دست داعشيه كنده ميشه.
بعثيه ميگه: بگذار من اين دستمو بندازم تو كشور خودم. سربازه دلش مي‌سوزه، ميگه باشه.


يكم ديگه ميرن، دوباره يه خمپاره نزديكشان اصابت كرد مي‌خوره اون يكي دست داعشيه هم كنده ميشه. باز به سرباز ميگه: بگذار من اين دستمو هم بندازم تو وطن خودم، سربازه اين بارم دلش مي‌سوزه و بهش اجازه ميده.


نيم ساعت بعد خسته شدند جايي براي استراحت نشستند كه يه دفعه يه تركش ديگه ميخوره پاي دعشيه هم كنده ميشه، سرباز زير چشمي به داعشيه نگاه مي كرد. داعشيه پاشو برداش و يواشكي ميندازه اونور مرز.


يه دفعه سربازه بلند ميشه تفنگشو ميذاره روشقيقه يارو و با لبخند ميگه: هوي! ولك، كم كم داري فرار ميكني ها!!! :gun:

:pesar:

مردم نادان

روزی معاویه به یکی از اهالی قوم سبا گفت: خویشان تو چقدر نادان بودند که یک زن (بلقیس) برآنها حکومت می‌کرد.

آن مرد گفت: نادان‌تر از خویشان من، اقوام تو بودند که وقتی پیامبرشان آنها را به حق فرا خواند،گفتند: اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ بارخدایا اگر این از جانب تو و حق است، بر ما از آسمان بارانی از سنگ ببار یا ندایی دردناک بر ما بفرست و نگفتند، بار خدایا، اگر او به حقیقت از جانب توست، پس ما را هدایت کن.

معاویه با شنیدن این سخن ساکت شد.


* داستان ملكه سبا و حضرت سليمان را در قرآن، سوره نمل، بخوانيد.


:parvane::parvane:

سنگ قبر
سلطان محمود غزنوی گوری را برای خود ساخت و به یکی از چاکران گفت: آیه مناسبی از قرآن پیدا کن که بر روی سنگ گور حک کنیم.


چاکر گفت: بنویسید: «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»؛یعنی این جهنمی است که وعده داده شده اید!:>

تقصیر قبلی
لقمان را گفتند: ادب از كه آموختي گفت از بي ادبان.
چند سال بعد بزرگي را گفتم: تو پارك دوبل از كه آموختي گفت: از جماعت نسوان.
دو سال بعد به بزرگي چيزي نگفتم گفت: از بي ادبان.
دو سال بعد آن بزرگ رئيس جمهور شد با دفترش تماس همي گرفتم و چيزي نگفته بودم كه گفت: تقصير دولت قبلي است.
:-"

فرصتی دیگر
رئيس جمهور آمريكا: راننده ام را اخراج كردم. برای بار دوازده‌ام نزدیك بود من به كشتن بده.

رئيس جمهور ايران: متأسفيم ولي خواهش می‌كنيم یك فرصت دیگه بهش بده.:d

:iran::iran::iran:



بیت المال

یکی از رزمندگان شوخ طبع در زمان عملیات به سایر رزمندگان گفت: «بچه ها هرچه به دستتان رسید نخورید؛ خصوصاً تیر و ترکش. چون اینها بیت المال است و حساب و کتاب دارد. فردا باید جوابگو باشیم».


بچه ها از حرفش تعجب کردند او در ادامه گفت: «این ترکش ها مال ملت بیچاره عراق است. از گلوی خودشان بریده اند، سر و ته خرجشان را زده اند و برای مهمات داده اند. آن وقت شما راه به راه آنها را می‌خورید و زخمی و شهید می‌شوید این درست است!؟


نشنیده‌اید که گفتند: «فی حلالِها حسابٌ و فی حرامِها عقابٌ». دنیا ارزش ندارد. یک خرده جلوی شکمتان را بگیرید!»


:ok5: جهان بيني توحيدي حتي به مرگ و رنج و درد هم معنا مي بخشد.


:roz::goleroz::roz:

حیف تو
روزی بهلول پیش خلیفه هارون الرشید نشسته بود جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند طبق معمول خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد در این هنگام صدای شیهه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد خلیفه به مسخره به بهلول گفت برو ببین این حیوان چه می گوید گویا با تو کار دارد.

بهلول رفت و برگشت و گفت: این حیوان می گوید: مرد حسابی حیف از تو نیست با این خرها نشسته ای زودتر از این مجلس بیرون برو ممکن است خریت آن ها در تو اثر کند.

خلیفه دیوانه
روزي بهلول در قصر خليفه كنار پنجره نشسته بود و بيرون را مي نگريست .
خليفه پرسيد : آن بيرون چه مي بيني ؟
گفت : ديوانگان انبوه كه در رفت و آمدند و خود نمي دانند چه مي كنند و عجيب اين است كه اگر آن سوي پنجره بودم و داخل قصر را تماشا مي كردم ، باز هم جز اين نمي ديدم .

تعبیر خواب خلیفه
روزي، خليفه بهلول را احضار كرد كه: خوابي ديده ام، مي خواهم تعبيرش كني .
گفت چيست ؟
گفت: خواب ديدم به جانور وحشتناكي تبديل شده ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم مي برم و آنچه از خرد و كلان در سر راه خود مي بينم درهم مي شكنم و مي بلعم. بگو تعبيرش چيست؟
گفت: من تعبير واقعيت ندانم ، فقط خواب تعبير مي كنم.

هضم طعام
روزي خليفه از بهلول پرسيد: من هضم طعام نمي توانم كرد، تدبير چه باشد؟
بهلول گفت: هضم شده بخور.


:parvane::parvaneh::parvane:

@};-مهربان باش@};-


و به هرکس میرسى لبخند بزن


تو نمیدانی به آدم ها چه می گذرد
شاید لبخندت برایشان
مانند گنجی ارزش مند باشد


و آنها بسیار به آن محتاج باشند.

:sun:

خلیفه شدن بهلول
هارون الرشيد از بهلول پرسيد: دوست داري خليفه باشي؟
بهلول گفت : نه!
هارون الرشيد گفت: چرا؟
بهلول گفت: از آن رو كه من به چشم خود تا به حال مرگ سه خليفه را ديده ام. ولي تو كه خليفه اي مرگ دو بهلول را نديده اي .

فقیرترین فرد
روزي هارون به بهلول پولي داد تا بين فقرا تقسيم كند.

بهلول پول را گرفت و چند لحظه بعد به خليفه باز گرداند. هارون دليل اين كارش را پرسيد. بهلول گفت: من هر چه فكر كردم از خليفه فقيرتر و نيازمندتر نيافتم به خاطر اينكه ماموران تو با زور از مردم باج و خراج مي گيرند و به خزانه تو مي ريزند.





بدمستی
برخي از مسؤولان از خدا بي خبر گرفتار بدمستي شده اند وگرنه حقوق نجومي با كدام انصاف و وجدان سازگاري دارد.
تو يه مجلسي به حيف‌نون ميگن: تا حالا آبجو خوردي؟
ميگه: آره، ولي سوا سوا …. آب + جو
به او مايعي ميدن بعد به شوخي ميگن آب جو بود. حيف نون بلند ميشه و شروع مي‌كنه به رقصدن و خوندن بهش ميگن الكي گفتيم اين آب بود ميگه دير گفتين من ديگه حاليم نيست مست شدم و بدجوري هم مست شدم.



\:d/\:d/\:d/



* قرآن مي فرمايد فرد مست لياقت راه يافتن به درگاه الهي را ندارد مگر اين كه توبه كند.
* اين كه مي‌گويند چهل روز نماز ندارد و نبايد نماز بخواند اشتباه است. منظور است كه تا چهل روز نمي‌تواند نماز مطلوب الهي را به جاي آورد وگرنه نماز تا دم مرگ هم از ما ساقط نمي‌شود.

آب شنگولی

اين شعر مربوط به زمان طاغوت است كه مسئؤولان نسبت به مذهب بي‌قيد بودند. البته الان داريم مسؤولان بي‌قيدي كه اعتقادي به نظام ندارند و با ظاهري فريبكارانه انگل‌وار از بيت المال مي‌زدند پارتي بازي مي‌كنند و تقلب و حقوق نجومي مي‌گيرند. اينا مست قدرت، شهوت، شهرت و..هستند. درد و بلاي رهبري كه ساده زيست است و آقازادگانش در از اين مسائل پاك هستند، تو سر اين مديران و مسؤولان نامرد بخورد.

گفت روزى واعظى بر منبرى

داشت شخص بينوايى يك خرى


روزى از بهر خر خود مى‌شتافت
تا كه جو يابد وليكن جو نيافت


چون شد از جو يافتن وى نااميد
جاى جو از بهرش آب جو خريد


بُرد نزد آن خر بى عقل و هوش
آبجو بگذاشت و گفت اى خر بنوش


ديد خر از خوردن استنكاف كرد
گوش‌ها را تيز و دم را صاف كرد


باز گفتش نوش كن ماء الشّعير
مي‌خورد آن را وكيل و هم وزير


گر خورى جو عاقبت جفتك زنى
ور بنوشى آبجو مستى كنى


پس بيا با اين سران همساز باش
هم‌سر و هم‏فعل و هم‏آواز باش


در طويله بعد از اين مستى نما
چون وزيرى در ميان سينما


و آن صداى عر عر خود سر بده
چون وكيلى كو نمايد عربده


گفت من هرگز نخواهم خورد اين
اين بُوَد مبغوض رب ّ العالمين


ما خران هر قدر در صورت خريم
ليك از آدم‏نماها برتريم


اين سران كين آبجو را مي‌خورند
در حقيقت از خران هم خرترند


اين سران اندر حقيقت بى ‏سرند
يا كه سر دارند ليكن سرخرند


:Graphic (63):

شناسنامه خر


قسمتي از كتاب « شناسنامه خر» يا « پندنامه» كه نويسنده با زبان طنز و به طور غيرمستقيم به نقد استبداد و طاغوت پرداخته را بخوانيم:
آدم‌ها از غرور و خودخواهی همیشه و در همه جا خران را نماد حماقت می‌دانند، ولی خران در بسیاری از موارد بدون تظاهر تیز هوشی خود را به ثبوت رسانده‌اند. آنها در پیمودن راه بدون وسایل علمی، کوتاه‌ترین و راست‌ترین راه را انتخاب می‌کنند.... در تیز هوشی و دوراندیشی و واقع‌بینی همین قدر بس که تا کنون شنیده نشده و تاریخ نشان نداده که خری یا کره خری در آتش یا در آب افتاده باشد یا از پشت بام سقوط کند یا در چاه بیفتد یا خری یا کره خری طویله خود را گم کند یا دو خر با هم تصادف کنند ... یا خری یا کره خری خودکشی و خودسوزی و انتحار کرده باشد یا خری با خر دیگری دوئل کند یا خری در مرگ خر دیگر کمرش خم شود یا دق‌کش گردد یا خری به‌امید دیگر بنشیند و از طویله بیرون نیاید و از کار و کوشش و فعالیت دست بکشد... .


:Graphic (1):


پرونده خدمت خران همیشه و در همه جا بر پرونده بدی‌هایشان برتری داشته‌است. خر همیشه بار خود و دیگری را به دوش گرفته و هرگز سربار کسی نشده‌است. همیشه سواری داده و سواری نگرفته‌است. پرونده خیانت و جنایت و خودفروشی و اغفال ناموس دیگران و تقلب و تجاوز در زندگی هیچ خری دیده نشده و در غصب اراضی و اموال و کلاه‌گذاری و کلاه‌برداری و ریاکاری و دورویی شرکت نداشته‌است. در صورتی که اگر قرار باشد پرونده تبهکاری آدمیان را بر دوش خران بگذارند کمر آنها می‌شکند.
ای کاش بسیاری از آدم‌ها از بیخ خر بودند و این همه با دعواها و ستم‌هایشان کلانتری و پاسگاه و دادگستری را شلوغ نمی‌کردند و هر یک سر در آخر خود می‌کرد و بار خویش بر دوش می‌کشید و در کار دیگری دخالت نمی‌کرد و حسدورزی نسبت به دیگران ناتوانش نمی‌کرد و به ضعف اعصاب دچارش نمی‌نمود. قرار گرفتن در گردش زندگی، بدون درک معنای آن و بی‌توجه به مقصدی که در پیش داریم، چه شرافتی بر زندگی مورچگان و خزندگان و پرندگان دارد؟... .


(محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، نشر جمال قم)


:Graphic (49):

کلک تبلیغاتی
روزنامه فروشی جار میزد: آخرین خبر، خر شدن سی نفر در نیم ساعت…
یکی گفت: یدونه به من بدید لطفا. گفت بفرمایید،
و ادامه داد: آخرین خبر، خر شدن سی و یک نفر در سی و یک دقیقه!


:Graphic (18):

غفلت از خدا
وزيري رياكاري به عارفي گفت: یاد من هم می‌كنی؟
عارف: بله هر وقت خدا را فراموش می‌كنم.

نكته عرفاني:

بزرگاني مانند آيت‌الله كشميري كه اهل كشف بودند، از پذيرش سياسيون بي تقوا به شدت خودداري مي‌كردند.


:bale:

وصیت مرحوم سگ
گويند: سگ گله اى بمرد. چون صاحبش خيلى آن را دوست داشت، او را در يكى از مقابر مسلمين دفن كرد. خبر به قاضى شهر رسيد.
دستور داد او را احضار كنند و بسوزانند. زيرا او سگ خود را در قبرستان مسلمانان به خاك سپرده است.
وقتى او را دستگير كردند و نزد قاضى آوردند، گفت: اى قاضى، اين سگ وصيتى كرده كه مى خواهم به شما عرض كنم تا بر ذمه من چيزى باقى نماند.
قاضى پرسيد: وصيت چيست؟
آن مرد گفت: هنگامى كه سگ در حال موت بود به او اشاره كردم كه همه اين گوسفندان از آن تو است. پس وصيت كن كه آنها را به چه كسى بدهم. سگ به خانه شما كه قاضى شهر هستيد اشاره كرد. اينك گله گوسفندان حاضر و آماده و در اختيار شما است.
قاضى با تأثر و تأسف گفت: علت فوت مرحوم سگ چه بود؟ آيا به چيز ديگرى وصيت نكرد؟ خداوند به نعمات اخروى بر او منت نهد و تو نيز به سلامت برو. چنانچه آن مرحوم وصاياى ديگرى داشت ما را آگاه گردان تابه آن عمل كنيم. به اين ترتيب چوپان از مرگ نجات يافت.


:sham:

قدمتو بزن

عهد كردم درباره اختلاس و حقوق نجومي لطيفه و جوك و طنز ننويسم اينها كه شوخي بردار نيست من بايد سرم به كار خودم مشغول باشه. مي ترسم نتونم چون من اون قدر هم سياسي نيستم كه سياسي باشم.
داشت تقلب مي كرد رفتم جلو ميگم: چرا تقلب مي كني؟!
عصبي شده ميگه: اي بابا همه تو كار آدم دخالت مي كنند تو چه كارت با منه برو هوا خوبه و دوستان جمع هستند قدمتونو بزنيد و بگوي بخندي داشته باشيد اهههه!!
.....
محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، ج2، ص67.


/:)/:)/:)

شتر مرغ دزد
دادشم که کوچیک بود بهش می‌گفتم شبا که می خوای بخوابی زیر بالشت یه هزاری بذار، صبح که پاشی فرشته ها برات یه شکلات گذاشتن.:_loool: این جوری نگام نکنین، زندگی خرج داره.:lol:

(خاطرات مديري با حقوق نجومي. نيز رك: تخم مرغ دزد، شتر دزد و شتر دزد، گاو صندوق دزد و بعد بانك دزد ميشه):khaneh:

هزار ضربه شلاق :vamonde:

حاکمی دستور داد فردی را 1000 شلاق بزنند. مرد نگون بخت با آنکه در اوج وحشت قرار داشت، خندید. علت خنده اش را جویا شدند، گفت: یا جناب حاکم شوخي مي فرمايند يا جدي مي گويند اگر شوخي بود كه بسي حال كرديم و گر جدي بود يا آن حضرت والامقام نمی داند1000یعنی چه و یا تاکنون شلاق نخورده. این مقدار شلاق اگر به کسی بزنند، مرگش حتمی است.
:vamonde:

سیاسی کاری
ملا سوار خر شد گفتند این سیاسی ست
بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست

در داستان گل عنبر نُه بار بچّه زایید
نُه تا همه پسر شد گفتند این سیاسی ست

دل می خورند و قلوه خوبان شهر با هم

تا شام ما جگر شد گفتند این سیاسی ست

هنگام آب خوردن دستم به مانعی خورد
لیوان ما دمر شد گفتند این سیاسی ست

یارو قمر قمر گفت گفتند بی خیالش

تا ماه ما قمر شد گفتند این سیاسی ست

دانشجویی ز کرمان از بخت بد هنر خواند
یک روز باهنر شد گفتند این سیاسی ست

یک چشم عمه چپ بود گفتند اجتماعی ست

بابا بزرگ کر شد گفتند این سیاسی ست

اشتر جملچه زایید گفتند این عجیب است
گاو حسن بقر شد گفتند این سیاسی ست

گفتند اعتراضات کار برنج هندی ست

کوبا پر از شکر شد گفتند این سیاسی ست

روزی کنار دریا موجی عظیم آمد
شلوار شیخ تر شد گفتند این سیاسی ست

در فوتبال روزی دروازه بان زمین خورد

دردش که بیشتر شد گفتند این سیاسی ست

عطّار نسخه ای بست گفتند شبهه ناک است
خیّام کوزه گر شد گفتند این سیاسی ست

شاعر به فکر افتاد مردن چه چیز خوبی ست

آماده سفر شد گفتند این سیاسی ست

علیرضا_قزوه

برجاگ
گرگی به گله های گوسفند مردم روستا حمله می کرد. کدخدای روستا گفت با مذاکره با آقای گرگ مسئله رو حل می کند تا مردم گَله ی خود را بدون دغدغه حمله گرگ به چرا ببرند.
کدخدا با آقای گرگ توافق کرد به شرطی که به گله گوسفندان در زمان چرا حمله نکند؛ روزی یک گوسفند را داوطلبانه به او می دهند تا بدَرَد و بخورد، اسم توافق شد "برجاگ"(برنامه روستا جهت امنیت گوسفندان)


مردم روستا شاکی بودند که چرا باید روزی یک گوسفند بدهند؛ اما کدخدا می گفت شما بی سوادید؛ با گرگ که نمیشه جنگید؛ باید از او امضا و تعهد بگیریم
از روز بعد از "برجاگ"؛ علاوه بر روزی یک گوسفند اهدایی روستا به آقای گرگ؛ چند گوسفند دیگر از آغل ها گم می شدند، همه شواهد نشان میداد کار آقای گرگ است. وقتی مردم استخوان های باقی مانده گوسفندان را برای کدخدا بردند ؛ کدخدا در جواب اعتراضات مردم گفت؛ با روح "برجاگ" تضاد داره نه خودش؛ چون در زمان چرا نبوده نمیشه ایراد گرفت!:khaneh:
هر چه مردم گفتند که طبیعت گرگ دریدن است؛
توافقی که گرگ امضا کند؛جز قانونی شدن دریدن نیست؛
کدخدا قبول نکرد که نکرد. آخرین حرف کدخدا این بود:
من به "برجاگ" خوشبینم، به آقای گرگ بدبینم:khaneh:

:khaneh::khaneh::khaneh:

جان بر کفان
گويند شخصي ثروتمند در شهري مبلغ بسيار زيادي از پول خود را به سمي كشنده آغشته كرد و به يك موسسه خيريه اهدا كرد كه بين فقرا توزيع شود تا از شر نيازمندان راحت شود...:-o
فرماندار شهر و ٣٠ تن از نمايندگان و ٣ مسوول دفتر و ٧ معتمد محله و زن مدير كل مردند ولی آسيبي به نیازمندان نرسيد.:tamasha:

:tamasha::tajob::khandidani:

حقیقت تلخ!
فردی در جمعی لاف میزد که: در جنگلی بودم ۱۰۰ تا گرگ ریختن دوره ام کردن:^o
اعتراض كردند كه آخه مگه گوسفنده؟ صدتا؟؟؟!!! چه خبره ؟؟!!!
گفت: لااقل ۵۰-۶۰ تا بودن:^o
باز اشكال كردند که آخه ۵۰ تا گرگ یک‌جا کی دیده تا حالا؟
خلاصه هی این عدد را کاهش داد و آنها اعتراض کردند تا رسانید به ۱۰-۱۵ تا :^o اما باز هم اعتراض شنید....
نهایتا بلند شد ایستاد و فریاد زد : ولی به جانِ خودم از پشتِ درختا یه خش خشی می اومد :^o

يكي از بزرگان فرمودند: اگر از همه چیز برجام و صدها خاصیت آن بگذریم این یکی را دیگر کسی نمی‌تواند منکر شود که ثابت کردیم بدخواهان ما دروغ می‌گویند!


:^o:^o:^o

پیشِ خود حساب
خدا را شكر شيوخ وهابي پول با بركتي دارند بخش مهمي از آن هم صرف هزينه هاي سنگين داعش و طالبان و نيروهاي نظامي غربي و اسرائيلي و تخريب كشورهاي اسلامي مانند يمن، بحرين وسوريه و عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين مي شود.


پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد: «برلین فوق ‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم می‏کنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا می ‏شوند.»:crying:
مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:
«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»


:mal:

ارواح خاک بابام
جواني 22 ساله اي را گفتم: چگونه در اين سن زن و به زندگي آرام رسيدي....؟
جوان كه عجله داشت براي پاسخگويي گفت: از بي ادبان!
گفتم: سؤال را دقت كنيد. چگونه در اين سن به زن و زندگي آرام دست يافتي؟
اول لبخندي زد و در حالي كه اشكش درآمده بود گفت: هر چه دارم از نصيحت هاي پدر پيرم است او وقت مردن برايم «گنج قناعت» به ميراث گذشات و محل نقشه گنج را دم گوشم گفت و رفت:
فرزندم! هر چه «سريال تلويزوني صدا و سيماي كشور» منهاي برخي از « سريال هاي ماه مبارك رمضان» را ديدي برخلاف آن زندگي ساده و بي‌تكلفي در پيش بگير.
پسرم! زود ازدواج كن. طوري نشود كه كودكان تو براي همبازيانش بگويند به ارواح خاك پاك بابام.
عزيز! تحمل زندگي پر فشار مجردي براي رسيدن به رفاهيات و مسكن و ماشين و... خيلي پر استرس تر از زندگي ساده و بدون تجملات است در ضمن تو هم آرامشت را خواهي داشت و هم تا آنها بخواهند ازدواج كنند به مسكن و ماشين رسيده اي.
دلبندم! اين آرامش حاصل اعتماد به قول خداوند در قرآن است. كه فرمود ازدواج كنيد تا در كنار همسرانتان به آرامش برسيد و اگر نيازمند باشيد خداوند شما را بي نياز مي گردند.
هيچ كنجي بي داد و بي دام نيست
جز به خلوتگاه حق آرام نيست


(محمدحسين قديري، ماهنامه خانه خوبان، 1394)


دوزبانه باش


آقا موشه در نزدیکی سوراخش بازی می‌کرد که ناگهان چشمش به گربه افتاد. فوراً رفت داخل سوراخش مخفی شد. پس از چند لحظه صدای پارس یک سگ را شنید و با خودش فکر کرد که حتماً گربه از سگ ترسیده و از آن جا رفته است. پس از سوراخش بیرون آمد که گربه جستی زد و او را گرفت. موش با تعجب از گربه پرسید: پس تو بودی که صدای سگ درآوردی؟
گربه گفت: آره ،آخه تو این دوره و زمانه اگر دو تا زبان بلد نباشی کلاهت پس معرکه است!:>

:eyes:

پدر مهربان
روز قبل معلم این درس را به شاگردان آموخته بود، که حاکم باید نسبت به رعایای خویش مثل پدر مهربان رفتار نماید، روز بعد یکی از شاگردان را مخاطب خود قرار داده پرسید: حاکم نسبت به رعیت چه قسم باید رفتار نماید....؟
شاگرد گفت: نمی‌دانم.
معلم پرسید: چرا نمی‌دانی، می پرسم حاکم نسبت به رعایای خود مثل که باید رفتار نماید...؟
شاگرد گفت: عرض کردم نمی‌دانم.... فراموش کرده‌ام.
معلم بر آشفت و گفت: سؤال به این آسانی را نمی توانی جواب بدهی؟ مثلا من حاکم و تو کره خر، رعیت من، نسبت به تو مثل که باید رفتار نمایم؟
شاگرد گفت: مثل پدر مهربان....


:Graphic (7):

اختلاس مدرن
چگونه اختلاس کنیم که گیر نیفتیم؟!:ar!


آخرین اختلاسی که مأموران سازمان بازرسی کل کشور کشف کرده‌اند مربوط به اختلاس 15 میلیارد تومانی در بنیاد شهید است که نشان می‌دهد ، اختلاس ‌کنندگان محترم همه‌ موارد ایمنی را رعایت نمی‌کنند و متأسفانه گیر می‌افتند.
از آن‌جا که فن اختلاس در کشور ما از فنون نوپاست؛ لذا باید هر چه بیش‌تر درباره‌ روش‌های نوین اختلاس اطلاع‌رسانی شود تا در آینده شاهد کشف اختلاس‌ها نباشیم.


مختلسین محترم باید در «هنگامه ی اختلاس» از آغاز تا پایان ، موارد زیر را مو به مو رعایت کنند:
۱ - به هیچ‌کس اعتماد نکنید و بیش ‌تر از چهار ـ پنج نفر را درگیر نکنید تا درصد لو رفتن‌تان به حداقل برسد.يادتان باشد معتمد ترين نفرات دوستان قديمي و صميمي هم فكر و هم عقيده هستند نه فأميل درجه يك و نه زن و فرزند...[-x


۲ - از یک جا اختلاس کنید. حرص نزنید که کل پول مملکت را بالا بکشید. با اولین اختلاس خدا را شکر کنید و کار را تمام کنید و ادامه ندهید.[-x



۳ - به کم راضی باشید. تجربه ثابت کرده است تا 10 میلیارد تومان برای ادامه‌ی زندگی شما و فرزندان شما و نسل بعدي کافی است. اگر بیش‌تر از 10 میلیارد بخورید، امکان گیر افتادن‌ تان بيش‌تر مي‌شود.


۴ - از سازمان‌های بی‌پول و کوچک اختلاس نکنید. [-xسعی کنید از سازمان‌ های بزرگ و پول‌دار اختلاس کنید.


۵ - اگر شهروند کشور دیگری نیستید ، بهتر است از فکر اختلاس بیرون بیایید و نان حلال به خانه ببرید؛ ولی اگر در کشور دیگری گرين كارت و حق شهروندی دارید، بلافاصله بعد از اتمام اختلاس، فرار کنید و از زندگی لذت ببرید. البته میتونید برای دخترانتان شوهرهای امریکایی - اروپایی دست و پا کنید تا کار سی تی زِن شدن شما راحت تر انجام بشه.


۶ - از همان اول بخشی از مبلغ اختلاس را به أمور خيريه مثلا احداث مسجد و مدرسه و دادن افطاري به نیازمندان اختصاص بدهید. نه به خاطر رضای خدا و اینکه آن‌ها هم در این سفره که پهن شده، سهیم باشند، نه ! کار شما از این حرفا گذشته ، بلکه به خاطر اینکه وجهه خوبی در میان مردم داشته باشید و به عنوان مسلمان متدین و خیر شناخته شوید.ضمنا حداقل يكبار سفر كربلا و عتبات عاليات و يك سفر حج بايد در كارنامه خود داشته باشيد.


۷ - در راستای همون توصیه قبلی ، سعی کنید ظاهر الصلاح جلوه کنید. تسبیح و ریش و جای مهر و بخصوص شرکت در مراسم و جلوی دوربین با چفیه فراموش نشود.


۸ - حق آقایون فراموش نشه. فراموش نکنید که کی شما رو به اینجا رسونده و تا آخرکار هم تک خوری رو کلاً فراموش کنید. این ننه مرده هایی که رسوا شدند ، یکی از این دوحال را داشته اند. و گرنه الان داشتند زندگی شرافتمندانه شون رو می کردند و حتی مردم پشت سرشون نماز هم می خوندند.


۹ - به زن و بچه هم گوشزد کنید که تیپ های خفن نزنند و مسائل مربوط به حجاب إسلامي را رعايت كنند از برگزاری پارتی و جشن تولد و... پرهيز نمايند وبرعكس مراسم دعا و كلاس قران و انواع سفر ه هاي انعام ،حضرت زهرا ، حضرت ابوالفضل و... بر گزار نمايند و دندون رو جیگر بذارن تا کار شما به خوبی و خوشی تموم بشه و برید اونور آب. اونوقت هر غلطی خواستن بکنن ، بکنن.


۱۰ - پول هایتان را هرگزبه حساب شخصی نریزید و از به نام کردن اموال به اسم خودتون و حاج خانوم جدا خودداری کنید. [-xچون گند کار در میاد.


۱۱ - مثل ندید بدید‌ها تا یک قرون دستتون اومد ، خرجش نکنید و ماشین گران و خانه‌ آن‌چنانی نخرید [-x؛ چون مردم حسود چشم‌تان می‌زنند و لو می‌روید.


۱۲ - هرگز آبدارچی اداره یا سازمان مربوطه را وارد تیم اختلاس نکنید[-x؛ چون این صنف دهن قرصی ندارند و خواسته و ناخواسته شما را لو می‌دهند. راننده ها و کارمندان محترم ترابری سازمان‌ها هم به همین نحو باید از دایره‌ تیم شما خارج باشند.


۱۴ - به دلار و یورو اختلاس نکنید[-x؛ چون زیاد بالا و پایین می‌شوند. تومان از همه چیز بهتر است!


۱۴ - همیشه سعي كنيد رابطه دو ستي و خويشاوندي با آدم‌هاي كله‌گنده را به ‌راه كنيد تا در روند دادرسی و دادگاه به دردتان بخورند و حتی رسماً اعلام کنند که " شأن فلانی باید حفظ شود ".


۱۵ - بعد از مچ‌گيري دو قورت و نيم ‌تان باقي باشد و بدون آن‌كه حاضر به عذرخواهي شويد، مدعي شويد قبل از آن‌كه شما اختلاس‌گر باشيد، كاشف اختلاس هستيد.


۱۶ - برای اطلاعات دقیق تر به بانک های صادرات و ملی مراجعه کنید.:Narahat az:


:moj:

جقوق نجومی
پدر: چرا دیر آمدی!
كودك: دو نفر سر كوچه بر سر پول دعوا می‌كردند.
پدر: به تو چه ربط داره؟
كودك: پول‌ها زیر پای من بود.
پسرم شما آينده درخشاني خواهيد داشت مديري مي شوي با حقوق نجومي.:khaneh:

:mal:

خدمات قاجار
استاد: شاهان قاجار چه كردند؟
دانشجو: هیچ كار، فقط یك سال من را مشروط كردند.

کمبودجیه
استاد: كمبوجیه چطور پادشاهی بود؟
دانشجو: مثل رئيس جمهورهاي ايران و پدر من بود. پادشاه خوبي نبود چون همیشه از كمبود بودجه شكایت می‌كرد.

پریدن اوسا
دكتر از شاگر برقي پرسيد: چي شده؟
شاگرد: اوسا دست زد به سيم برق فيوز پريد. منم فيوز زدم اوسا پريد.

شناسایی داعش
ميدوني داعش‌ها رو تو کلاس چطوري تشخيص ميدن؟
وقتي استاد تخته رو پاک مي کنه اونا هم دفترشون رو پاک مي کنن!!!!



:shad::shad::shad:​

نظرسنجی
نتيجه جالبي به دست آمد از يك نظر سنجي:
سؤال: نظر خودتون رو راجع به راه حل كمبود غذا در ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟
كسي جوابي نداد... :-/
چون در آفريقا كسي نمي دانست غذا يعني چه؟
در آسيا كسي نمي دانست نظرسنجي يعني چه؟
در اروپاي شرقي كسي نمي دانست صادقانه يعني چه؟
در اروپاي غربي كسي نمي دانست كمبود يعني چه؟
در آمريكا كسي نمي دانست ساير كشورها يعني چه!!!

:Graphic (22):

چهار مُحال
به بختيار كه يكي از رهبران داعش میگن نظر شما در مورد این 4 چیز چیه؟؟
1- فهم
2- شعور
3-انسانیت
4- عقل
میگه این همون چهار مُحال بختیاریه


:Graphic (7):

حسابی پیچوندی
حيف نون ميخواسته بره خواستگاري، ديرش شده بوده حواسش پرت ميشه شلوارش رو پشت و رو ميپوشه و با عجله ميدوه تو خيابون، يهو يك ماشين مياد ميزنه درازش ميكنه وسط خيابون.
رانندهه مياد بالا سرش، ميگه: طوريت كه نشده؟
حيف نون يك نگاه به سر تا پاش ميكنه، چشمش ميافته به شلوارش، ميگه: چي چيو طوري نشده، زدي حسابي پيچوندي!


:Graphic (53):

اتاق گرد
سرگرد عراقي ميخواست داعشيه رو شكنجه روحي كنه، فرستادش تو يك اتاق گــرد و گفت برو يك گوشه بشين!
:d

کجا میری؟
به داعشيه ميگن: كجا داري ميري؟
با عصبانيت ميگه من جايي نميرم! دارم برمي گردم!!:|

یا پنج تن
داعشيه با عراقيه دعواش مي شه. يه چک مي خوابونه زير گوشش!
عراقيه هم غيرتي مي شه و ميگه يا پنج تن. بعد داعشيه رو بلند مي کنه و مثل كدو مي کوبه زمين!
داعشيه به زحمت زياد پا مي شه و ناله كنان ميگه: اين خيلي نامرديه 5 نفر به يه نفر؟!!! :d

* خدايا ريشه ظلم را بكن.


:Graphic (32):

حکومت نظامی
حكومت نظامي بوده، سروانه به سربازش ميگه كه تو اينجا كشيك بده، از هفت شب به بعد هركسي رو خيابون ديدي در جا بزنش. حرفش كه تموم ميشه، تا مياد بره سوار ماشينش شه، ميبينه صداي گلوله اومد. برميگرده ميبينه سربازه زده يك بدبختي رو كشته!
داد ميزنه: احمق! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره!
سربازه ميگه: قربان اين يک آدرسي پرسيد كه عمراٌ تا ساعت نه شب هم پيداش نمي‌كرد!


:kaboy:​


سربازی؟
سرباز صفر كيلومتري سوار تاكسي ميشه يه تيمساره تو تاكسي بوده. ميگه تيمسار نمياد سوار تاكسي بشه بهش ميگه: سربازي؟
تيمساره به مزاح ميگه: آره
ميگه: پس غلط مى‌كنى لباس تيمساري مي پوشي؟


(محمدحسين قديري،روان شناسي سربازي، ص82.)


:Graphic (41):

تخلف رانندگی
پليس ماشين مسافر کشي را که با سرعت در خيابان ميراند، متوقف کرد و گفت: هشت تا مسافر داري و با اين سرعت هم ميراني راننده با عجله گفت: آخه اگه تندتر نرم، اون سه نفري که توي صندوق عقبند خفه ميشن:d

:Graphic (29):​


* اين شوخي بود ولي تلفات زيادي رانندگي در كشور، و مصائبي كه براي خانواده ها به بار مي آيد فاجعه است كه هشياري و برنامه ريزي دولت و مردم را مي طلبد.

افتتاح افتضاح
آقاي زحمتكش شهردار ميشه، صبح زود براي افتتاح پروژه ساختماني ميره عصر ميشه... شب ميشه... ولي خبري ازش نميشه. نصفه شب خاک آلود و خسته ميره خونه زنش مي پرسه: کجا بودي تا اين وقت شب؟
ميگه: والله موقع کلنگ زدن، ديدم دسته كلنگ چاقه مردم هم تشويقم کردن، منم يواش يواش بدنم گرم شد و زير زمينش رو کندم!!!


:Graphic (18):

دو نفر در یک قبر
وینستون چرچیل از کنار مقبره ای می گذشت که روی آن نوشته بود: «این جا، آرامگاه مردی راستگو و سیاستمداری بزرگ است»
چرچیل با تعجب گفت: اولین باری است که می بینم دو نفر را در یک قبر دفن کرده اند!


:Graphic (7)::Graphic (13)::Graphic (7):

مغالطه
سرتراشي، روزي سر خواجه اي مي تراشيد. ناگاه دست او بلرزيد و سرخواجه را بريد. خواجه فرياد برداشت که هي مردک! سر مرا ببريدي!
سرتراش گفت: خاموش باش که سربريده، سخن نگويد! =d>

بچه های کوچک فقط...
خبرنگاري از کدخداي روستايي پرسيد:«آيا در روستاي شما مردان بزرگ تاريخ پا به عرصه وجود نگذاشته اند؟»
کدخدا گفت:«قربان در اين روستا با اين خورد و خوراکي که مردم فقير دارند فقط بچه هاي کوچک به دنيا مي آيند.» /:)

درهم و برهم
مورد داشتیم موقع امتحان رانندگی دختره اومده نشسته پشت فرمون، افسره بهش گفته روشن کن برو عقب! دختره ماشینو روشن کرده و پیاده شده رفته عقب نشسته !!!!x_x
دیگه کسی افسره رو از اون روز تا حالا ندیده میگن تو کوچه ها بادکنک میفروشه و ماشین که می بینه جیغ می کشه !


(:|(:|(:|

دنبه بدون چربی
روزي سلطان محمود به دارالمجانين رفت از ديوانه اي پرسيد:«چه ميل داري؟» گفت:«دنبه.»
اشارت فرمود تا ترب برايش آوردند و گفتند:«اين هم دنبه!» گرفت و همي خورد و سرجنبانده به سلطان نگريست.
سلطان سبب پرسيد،
ديوان گفت:«تا تو پادشاه شده اي از دنبه ها چربي رفته است.»


:Black (6)::Black (6)::Black (6):

پسر یا دختر
طلحک را خداي تعالي فرزندي داد، سلطان پرسيد که فرزند تو پسر است يا دختر؟
گفت:«از فقيران چه آيد غير پسري يا دختري؟»
سلطان گفت:«اي مردک از فقيران پسر آيد يا دختر، از بزرگان چه آيد؟»

مردک گفت:«بدفعلي، ظالمي، ناسازي، خانه براندازي.»


:Black (9)::Black (3)::Black (9):

وقت طعام خوردن
از بهلول پرسيدند كه وقت طعم خوردن چه موقع است ؟ بهلول گفت : غني را وقتي كه گرسنه شود و فقير را وقتي كه بيابد .

دو بلا در یک زمان
روزي خليفه از بهلول پرسيد: چرا خدا را شكر نمي كني از زماني كه من بر شما حاكم شده ام، طاعون از ميان شما دفع شده است؟
بهلول گفت: خداوند عادل تر از آن است كه در يك زمان دو بـلا بر بندگا نش گمارد.

:roz::goleroz::roz:
موضوع قفل شده است