كشتی حضرت نوح علیه السلام

تب‌های اولیه

164 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام و عرض ادب

light;346456 نوشت:
اول اینکه روایات و احادیث سند نیستند تا موقعی که قرآن آنها را تایید کند دوم اینکه تاویل قرآن را بنا به استناد آیه زیر کسی جز خداوند نمیداند
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ [="blue"]إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[/] يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ(آل عمران/7)

دوست عزیز ظاهرا شما کلمه الله را دیده اید اما مابقی آیه را ندیدید؟
راسخون فی العلم همان کسانی هستند که پیامبر (ص) در حدیث ثقلین فرموده است اگر به آن تمسک بجوئید گمراه نمیشوید

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت علی مع الحق عزیز

علی مع الحق;347057 نوشت:
سلام و عرض ادب

دوست عزیز ظاهرا شما کلمه الله را دیده اید اما مابقی آیه را ندیدید؟
راسخون فی العلم همان کسانی هستند که پیامبر (ص) در حدیث ثقلین فرموده است اگر به آن تمسک بجوئید گمراه نمیشوید


در عربی ما چند نوع واو داریم : عطف ، قسم ، حالیه ، استیناف و معیت

در این ایه واوی که هست واو استیناف میباشد ، واو استیناف واوی هست که جمله قبل از آن از نظر لفظی ربطی به جمله بعد از ان ندارد مانند : [=tahoma,ms sans serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ
تا براي شما روشن سازيم و جنين‌هايي را که بخواهيم تا مدت معيني در رحم قرارمي‌دهيم؛
[/][/]
برای کشف اینکه بفهمیم در این آیه مقصود کدام واو است لازم است بدون توجه به احادیث و دلبستگی به انها , قرآن را نگاهی بیندازیم (احادیث فقط در حد نظر خوب هستند نه سند)

ابتدا مفهوم تاویل قرآن را باید بدانیم

هل ينظرون الا تاويله يوم ياتي تاويله يقول الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا او نرد فنعمل غير الذي كنا نعمل قد خسروا انفسهم وضل عنهم ما كانوا يفترون

آيا جز در انتظار تاويل آنند, روزى كه تاويلش فرا رسد كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپرده‏اند مى‏گويند حقا فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند پس آيا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست كه براى ما شفاعت كنند يا بازگردانيده شويم تا غير از آنچه انجام مى‏داديم انجام دهيم به راستى كه به خويشتن زيان زدند و آنچه را به دروغ مى‏ساختند از كف دادند (53)



اگر تاویل کتاب بهشت و جهنم هست( طبق آیه بالا) بدیهی هست که کسی جز خداوند از آن خبر ندارد و راسخون فقط به ان(کتاب) و چیزی که به پیامبر نازل شد ایمان می آورند

لكن الراسخون في العلم منهم والمومنون يومنون بما انزل اليك وما انزل من قبلك والمقيمين الصلاه والموتون الزكاه والمومنون بالله واليوم الاخر اولئك سنوتيهم اجرا عظيما

طبق تعریفات بالا عبارت نقش واو به خوبی روشن میشود و معنی آن را متوجه می شویم

وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ

با آنكه تاويلش را جز خدا خداوند نمیداند و راسخون در علم مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم همه از جانب پروردگار ماست

حال بنظر شما معنی که از قرآن خارج شده بهتر هست یا معنی که از احادیث است که سر تاسر جنگ و تناقض هست ؟

برادر عزیز جوابتان را از کتاب خود اهل سنت به شما میدهم:

محمّد عبده در تفسیرش مینویسد:
این کار عبثی است که خدا قرآن را نازل کند و علم آن را مخصوص بخود سازد و حتی پیامبر نیز از آن آگاهی نداشته باشد و سپس میگوید خداوند متعال مردم را در آیه مبارکه:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ.[v] بتدبر در قرآن امر فرموده و در آیه شریفه:[vi] کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ [vii] آن را کتاب روشن معرفی نموده است و این خود دلیل است بر اینکه غیر از خدا راسخان در علم نیز میتوانند بآیات قرآن که بزبان فصیح عربی نازل گردیده پی ببرند.

[v] .آیه 82 سوره نساء

[vi] . أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص:115..

[vii]آیه 3 سوره فصلت..

سعید;345778 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود

ابتدا لازم است مقدماتی برای ما روشن شود تا بعد ببینیم آیا می شود قرآن را به هر صورت که خواستیم تفسیر کنیم یا خیر؟
1-قرآن تجلّي ذات اقدس اله است، تحمل بي ‏واسطه اين تجلّي براي هر كس مقدور نيست و قرآن كريم قول ثقيل و وزيني است كه رسول الله ‏صلي الله عليه و آله و سلم بايد آن را تحمّل كند، از ثقلش بكاهد و آن را رقيق سازد و به مردم تعليم دهد و براي آنان تبيين كند. در اشياي مادّي نيز چنين است كه مثلاً اگر وزنه سنگيني از بالا به پايين فرود آيد، چيزي كه در مرحله نخست پذيراي اين شي‏ء ثقيل است، بيشترين فشار را تحمّل مي‏كند ولي پس از آن، فشارش كاسته مي‏شود. پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم ساقي آب حيات قرآن است، او كه از سرچشمه «لدن» سيراب شده مي‏ كوشد تا معارف گواراي قرآن را در قالب نهرها و جويبارها به فطرت تشنه‏ كام انسانها برساند و آنان را سيراب سازد.1
2- چنین کتاب عمیق علمی و وزین نظری قطعا بدون تفسیر ادراک نمی شود. البته منظور آن نیست که قرآن برای عموم مردم قابل فهم نیست چرا که قرآن كريم براي هدايت همه افراد جامعه آمده و كتابي روشن و روشنگر است و خداي سبحان همگي را به تدبّر در قرآن و تعقّل در آيات آن و بهره ‏مند شدن از معارف حياتبخش و انسان‏ سازش دعوت كرده است. (بنابراین فهم قرآن فی الجمله برای مردم میسر است نه فهم کامل قرآن) اما بنابر اوصافی که خود قرآن برای خود یاد می کند مانند: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»2 و از سوی دیگر بیان علوم و معارف ویژه در جهان بینی توحیدی، اسمای حسنی الهی، صفات علیای ازلی، قضا و قدر، جبر و تفویض و اختیار، تجرد روح و ... در قرآن، ضرورت تفسیر آن روشن می شود.3
3- براي فهم محتواي هر كتابي نخست لازم است خصوصيّات زباني و بياني آن را بشناسيم و بر همين اساس، در استفاده از معارف قرآن كريم ضروري است كه با مبانی و قواعد فهم قرآن و ويژگيهاي آن در بيان معارف خود، آشنا باشيم تا اوّلاً بتوانيم آن معارف بلند را به خوبي و در سطحي والا دريابيم و ثانياً به ابهاماتي كه درباره شيوه بيان قرآن در برخي اذهان وجود دارد، پاسخ داده شود.4
4- کلام هیچ متکلمی را نمی توان به رای خود تفسیر و سپس آن را به متکلمش اسناد داد و در این جهت نیز فرقی بین کلام دینی با غیر دینی نیست؛گرچه تفسير به رأي متون ديني با خطر عقوبت الهي همراه است.که در روایتی آمده:«من فسّر القرآن برأيه فقد افتري علي الله الكذب ومَن أفتي بغير علم لعنته ملائكة السماء والأرض. كل بدعة ضلالة وكل ضلالة سبيلها إلي النار»5. در اين حديث، تفسير به رأي در كنار اِفتاي بدون علم قرار گرفته، که هر دو از مصاديق بدعت تلقّي شده است. معلوم است كه مراد از فتواي بدون علم همان افتاي به رأي است و گرنه، مجتهد جامع شرايط افتا، گرچه رأي خود را اظهار مي‏دارد، ليكن آن رأي عالمانه هرگز مصداق افتاي بدون علم نيست. در تفسير به رأي نيز مطلب همين طور است.
تفسير قرآن به رأي اين است كه با معيارهاي مفاهمه عرب مطابق نباشد و نيز موافق با اصول و علوم متعارفه عقلي نباشد و همچنين مطابق با خطوط كلي خود قرآن نباشد و نیز مخالف با ادله علمی و نقلی باشد.6
5- فهم کامل قرآن نزد معصوم علیه السلام است.
از مجموع آيات و روايات زياد و صحيح، اين نكته به طور مسلّم روشن مي‏شود كه علمِ جامعْ به قرآن، ظاهر يا باطن، تأويل يا تنزيلش، در اختصاص و انحصار اهل بيت عصمت و طهارت است و براي فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن بايد به محضر آن پاكان رفت. بخشي از روايات متواتر، نصوص ثقلين است كه قرآن و عترت را از يكديگر غيرقابل انفكاك مي‏داند و به همين جهت گفته شد كه تمسّك به قرآن بدون اهل بيت عصمت و نيز تمسّك به اهل بيت بدون قرآن، عملي ناقص و انحرافي است.
اگر از ما بپرسند كه چرا به روايات عمل مي‏كنيد و سخنان معصومين(عليهم السلام) را حجّت مي‏دانيد، جواب مي‏دهيم چون پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرموده: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي»7 و اگر بپرسند كه چرا سخن پيامبر را حجّت مي‏دانيد، مي‏گوييم چون خدا فرموده: هر چه پيامبر مي‏گويد قبول كنيد: (ما آتاكم الرسول فخُذوه وما نهاكم عنه فانْتهوا)8، (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم)9 در اينجا ديگر سؤال قطع مي‏شود؛ زيرا قول خداوند كه آفريدگار جهان است، حجّت بالذّات است و سؤال‏ بردار نيست. بنابراين، اصل حجيّت و اعتبار روايات معصومين(عليهم‏السلام) به قرآن برمي‏ گردد، يعني حجّت بودن قول معصوم به استناد قرآن است ...
10
بنابراین تفسیر قرآن امری ضروری است اما باید بر اساس مبانی و قواعد مورد قبول خود قرآن باشد که این مبانی و قواعد با توجه به مبین بودن معصوم علیه السلام، از خود سنت قابل استفاده است11 که تفسیر بر خلاف آن همان تفسیر به رای مذموم است.( ان شاء الله اشکالات هر یک از پست های فوق بیان خواهد شد)
موفق باشید
1.قرآن در قرآن، علامه جوادی آملی، ص: 384
2. مزمل/5
3.تسنیم ج1 ص:55 - قرآن در قرآن، علامه جوادی آملی، ص: 384
4. قرآن در قرآن، علامه جوادی آملی، ص: 428
5. تفسير برهان، ج 1، ص: 18
6.تسنيم، ج1،ص: 177
7.بحار، ج 2، ص 226، ح 3
8. حشر/7
9. نساء/59
10. قرآن در قرآن ، ص:388
11. رجوع شود به کتاب روش شناسی تفسیر قرآن، علی اکبر بابایی

[="tahoma"]با سلام و تشكر از حضورتان

از برادر بزرگوارم تقاضا دارم چنانچه مطلبي جهت تذكر دارند آن را بصورت كلي بيان نفرمايند و حتماً مستند و مزين به كلام مولايمان الله باشد چرا كه بنده هيچ حرف و حديثي را جز حرف يگانه مولايم حجت و سند نمي دانم و تك تك مطالبي كه در اينجا نوشته ام مزين به آيات نوراني پروردگارمان مي باشند لذا چنانچه آيه اي را درست متوجه نشده ام و در نتيجه گيري به غلط رفته ام از برادرم انتظار دارم همان آيه يا آيات را بياورند و دليلشان را ذكر فرمايند. درضمن چون فرصت زيادي تا تعطيلي اين تاپيك باقي نمانده بنده قصد دارم در اين مدت كوتاه باقي مانده بحث خود را نيز پيگيري كنم .[/]

[="tahoma"][="blue"]قل سيروا في الأرض فانظروا كيف كان عاقبة الذين من قبل كان أكثرهم مشركين[/]
[="red"]بگو: در زمين بگرديد و بنگريد عاقبت گذشتگان كه بيشترشان مشرك بودند چگونه شد
[/]

در قرآن كريم آيات فراواني وجود دارند كه اكثريت مردمان روزگار را مشرك و دوگانه پرست مي خوانند و با بيان مكرر و مكرر شرح حالشان قصد دارند آيندگان را از در افتادن به دامي كه گذشتگان افتادند بر حذر دارند ولي افسوس كه در هر عصر و روزگاري جز عده اي قليل كه لطف خداوند شامل حالشان مي شود، اين حقيقت شگرف را در نمي يابند و بجاي تعبد از رب واحد، عبد ارباب متفرق مي شوند و اينگونه مي شود كه اختلاف كرده و از هم مي گسلند. چشم اندازي كه ما به عنوان آيندگان ، امروز شاهد آن هستيم با چشم اندازهايي كه خداوند از احوال گذشتگان نشانمان مي دهد يكسان و مشابه است و اين خود گوياي همان حقيقت تلخ و بسيار غم انگيز است كه اكثريت قريب به اتفاق مردم به جاي راه مستقيم يكتا پرستي ، راه كج دوگانه پرستي را برگزيده و منحرف شده اند.
دين در نزد خداوند فقط و فقط اسلام است چرا متوجه نمي شويد؟!
مگر نمي دانيد اسلام چيست كه اينگونه متفرق شده ايد؟
اسلام يعني عبد ، بنده و پرستار حكم يك رب و اله شدن . آيا فهم آن خيلي سخت است كه دركش نمي كنيد؟!
مگر انعام نخوانده ايد، مگر اعراف نخوانده ايد كه بدانيد تنها راه مستقيم تبعيت از كتاب الهي است؟
مگر نمي دانيد تمام بت پرستان تاريخ به اين خاطر مشرك و بت پرست بودند كه علاوه بر خداوند يك سري اربابان ديگر را نيز تبعيت و تعبد مي كردند كه به گمانشان واسطه هاي پروردگارشان بوند؟
ارباباني كه يا از جنس رسولان ملكي بودند يا بشري! و همه هر كاري كه مي كردند مي گفتند : [="blue"]« واللـه أمرنا »[/]

و آنكس كه حرفش در مقابل حرف چنين خدايي شنيدني باشد كيست؟
در مقابل يك چنين خداي توهمي حتي حرف خداي حقيقي نيز شنيدني نيست!
باور كنيد حتي اگر پروردگار راستين هم بت پرستان را مشرك خطابشان كند او را دروغگو خواهند پنداشت و اين چيزي است كه در قرآن ثبت و ضبط است.
مگر نه اين است كه امت الهي امت واحد و يكپارچه اي است؟! آيا اين تفرق و اختلاف بين انسانها برهان مبيني بر بت پرست بودن آنها نيست؟!
اگرچه هست ولي اين شامل فرقه خودي نمي شود و هرچند همگان شاهدند كه دين خداوند تكه تكه شده ولي هر فرقه اي تصور مي كند فقط فرقه خودش به راه است و ديگران بي راه.
عزيزان تلبيس و تزئين بدترين بلايي است كه شيطان بر سر بشر آورده و آنگونه اعمالمان را در برابر ديدگانمان تزئين نموده كه آنها را نيكو مي بينيم
اگر به معياري كه خداوند در اختيارمان قرار داده پايبند بوديم آنگاه به راحتي آب خوردن سره را از ناسره جدا مي كرديم و دين حق را از ناحق تشخيص مي داديم ولي افسوس و صد افسوس كه به اين معيار بي بديل پايبند نيستيم و هركس به ما گفت [="blue"]« اعبدوا اللـه ما لكم من إله غيره»[/] در جوابش همان چيزي را مي گوئيم كه تمام اقوام پيامبران الهي گفتند[="blue"]« أجئتنا لنعبد اللـه وحده ونذر ما كان يعبد آباؤنا[/]»
خلاصه اينكه اكثريت انسانها هميشه حالشان از توحيد و يكتاپرستي به هم مي خورده و خدا را فقط و فقط با دخترانش و پسرانش و خاندانش قبول داشته اند.
و يگانه دليل منحوس و منفورشان براي تمرد از يكتاپرستي اين بوده كه اينها همگي واسطه ها و بندگان شايسته خداوند هستند و اگر حرفي زده اند همان حرف خداوند است!
كدام بت پرستي است كه چنين ادعايي ندارد؟
شما را به خدا قسم مي دهم يكي به من بگويد كدام بت پرستي است كه چنين ادعايي ندارد؟
آن يكي مي گويد لات و منات و عزي ملائكة الله و [="red"]دختران [/]او هستند و كدام فرشته ايست كه خلاف فرمان پروردگارش دم بزند پس اگر ما حكم اين ملائكه را تعبد مي كنيم همان حكم خداست!
اين يكي مي گويد عيسي و عزير و احبار و رهبان [="red"]پسران [/]خدا هستند يعني مي خواهي بگويي اينها من دون الله هستند؟
عده اي مي گويند قرآن را همان كساني نقل كردند و به ما رساندند كه صحاح سته و بحار الانوار را آيا مي گويي يكي را بپذيريم و ديگري را رها كنيم؟! آيا آمده اي تا فقط قرآن را تعبد كنيم و امثال بحار و صحاح را نديد بگيريم؟
آيا پنج تن آل الله و جزء [="red"]خانواده [/]خداوند نيستند يعني مي گويي فقط حرف خدا را گردن نهيم و حرف[="red"] آل الله[/] را نشنيده بگيريم؟
و هيچ كس پي به اشتباه خود نخواهد برد مگر اينكه داستان اقوام پيامبران الهي را فقط و فقط باز هم مي گويم فقط و فقط از زبان قرآن بشنود

[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوست عزیز

علی مع الحق;347167 نوشت:
برادر عزیز جوابتان را از کتاب خود اهل سنت به شما میدهم:

محمّد عبده در تفسیرش مینویسد:
این کار عبثی است که خدا قرآن را نازل کند و علم آن را مخصوص بخود سازد و حتی پیامبر نیز از آن آگاهی نداشته باشد و سپس میگوید خداوند متعال مردم را در آیه مبارکه:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ.[v] بتدبر در قرآن امر فرموده و در آیه شریفه:[vi] کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ [vii] آن را کتاب روشن معرفی نموده است و این خود دلیل است بر اینکه غیر از خدا راسخان در علم نیز میتوانند بآیات قرآن که بزبان فصیح عربی نازل گردیده پی ببرند.

[v] .آیه 82 سوره نساء

[vi] . أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص:115..

[vii]آیه 3 سوره فصلت..

بنده ترجیح میدادم دلیلی از قرآن کریم بیاورید .ملاک بنده شیعه یا سنی نمیباشد بلکه هر کس سخنی مطابق با قران بگوید سند هست. اینکه ایشان گفته اند کار عبثی هست دلیل نیست که عبث باشد مثلا خداوند در قرآن فرموده "یوم الساعه " حال چون مشخص نکرده یوم الساعه کی هست و علم آن را به ما نگفته کار عبثی کرده و باید بگوییم ,چرا فرموده یوم الساعه ؟ تاویل قرآن را فقط خدا میداند دلیل بر عبث بودن آن نیست بلکه برعکس اگر تاویل کتاب را کسی بداند حیات این دنیا عبث میشود
چون حقیقت کتاب بهشت و جهنم هست و اگر کسی بهشت و جهنم را ببیند دیگر چه نیازیست که در این دنیا مورد امتحان قرار گیرد ؟ بلکه درقرآن کریم ایاتی هست که نشان میدهد بهشت و جهنم را کسی ندیده و فقط تشابیهی از آن را خداوند در قرآن بیان فرموده
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَآءً بِمَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ
مطلب دیگر در آیه فرموده راسخون در علم ایمان می آورند و نگفته که میدانند. در حالی که اگر احادیث درست میگویند باید در آیه میفرمود: "یعلمون بما انزل الیک " و نه" یومنون بما انزل الیک " چون وقتی بهشت و جهنم را دیده باشند دیگر ایمان معنی نمیدهد

در حالی که برای خداوند تعالی از واژه "علم" استفاده کرده

لكن الراسخون في العلم منهم والمومنون يومنون بما انزل اليك وما انزل من قبلك والمقيمين الصلاه والموتون الزكاه والمومنون بالله واليوم الاخر اولئك سنوتيهم اجرا عظيما

وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ

میبینیدبرای خداوند میفرماید میداند و برای راسخون در آیه میفرماید که ایمان می اورند

موفق باشید

light;347479 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوست عزیز

بنده ترجیح میدادم دلیلی از قرآن کریم بیاورید .ملاک بنده شیعه یا سنی نمیباشد بلکه هر کس سخنی مطابق با قران بگوید سند هست. اینکه ایشان گفته اند کار عبثی هست دلیل نیست که عبث باشد مثلا خداوند در قرآن فرموده "یوم الساعه " حال چون مشخص نکرده یوم الساعه کی هست و علم آن را به ما نگفته کار عبثی کرده و باید بگوییم ,چرا فرموده یوم الساعه ؟ تاویل قرآن را فقط خدا میداند دلیل بر عبث بودن آن نیست بلکه برعکس اگر تاویل کتاب را کسی بداند حیات این دنیا عبث میشود
چون حقیقت کتاب بهشت و جهنم هست و اگر کسی بهشت و جهنم را ببیند دیگر چه نیازیست که در این دنیا مورد امتحان قرار گیرد ؟ بلکه درقرآن کریم ایاتی هست که نشان میدهد بهشت و جهنم را کسی ندیده و فقط تشابیهی از آن را خداوند در قرآن بیان فرموده
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَآءً بِمَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ
مطلب دیگر در آیه فرموده راسخون در علم ایمان می آورند و نگفته که میدانند. در حالی که اگر احادیث درست میگویند باید در آیه میفرمود: "یعلمون بما انزل الیک " و نه" یومنون بما انزل الیک " چون وقتی بهشت و جهنم را دیده باشند دیگر ایمان معنی نمیدهد

در حالی که برای خداوند تعالی از واژه "علم" استفاده کرده

لكن الراسخون في العلم منهم والمومنون يومنون بما انزل اليك وما انزل من قبلك والمقيمين الصلاه والموتون الزكاه والمومنون بالله واليوم الاخر اولئك سنوتيهم اجرا عظيما

وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ

میبینیدبرای خداوند میفرماید میداند و برای راسخون در آیه میفرماید که ایمان می اورند

موفق باشید

[="tahoma"]بنده نيز به توضيح كامل و قرآني برادر بزرگوارم اضافه مي كنم:
چون در منظر قرآن علم محض كه هيچگاه زوال پيدا نمي كند فقط قرآن است، در نتيجه راسخ در علم كسي است كه با تذكر و تلاوت مكرر اين ذكر و علم الهي خود را از ظلمت بيرون كشيده و عازم نور شده است.
كساني كه راسخون در علم را افراد بخصوصي تعريف مي كنند ، سندشان سخن غير است نه كلام رب العالمين.
اگرچه گفتارها و نظر گاهها متفاوت است اما حق با اوست كه از نور درخشان قرآن بهرمند باشد نه آنكه در ظلمتكده سخن غير سرگردان.[/]

[="Teal"]

nooh;347387 نوشت:
از برادر بزرگوارم تقاضا دارم چنانچه مطلبي جهت تذكر دارند آن را بصورت كلي بيان نفرمايند و حتماً مستند و مزين به كلام مولايمان الله باشد چرا كه بنده هيچ حرف و حديثي را جز حرف يگانه مولايم حجت و سند نمي دانم و تك تك مطالبي كه در اينجا نوشته ام مزين به آيات نوراني پروردگارمان مي باشند لذا چنانچه آيه اي را درست متوجه نشده ام و در نتيجه گيري به غلط رفته ام از برادرم انتظار دارم همان آيه يا آيات را بياورند و دليلشان را ذكر فرمايند.

جالبه! شما برای اینکه به کارشناس پاسخ ندهید ایشان را به بیان اشتباهاتتان دعوت میکنید و زمانی که ما با آیات قران جوابتان را میدهیم پاسخی نمیبینیم!
ببینم نکند شما برای ما فقیر بیچاره ها وقت ندارید ؟
ما آیات را آوردیم و دلیلمان را هم آوردیم! اما پاسخی نشنیدیم!

نقل قول:

اين كه ما از كسي را واسطه قرار دهيم تا از خداوند برايمان چيزي بخواهد يا طلب مغفرتي كند به باور بنده تكريم بيشتر پروردگار است و بسي پسنديده مي باشد البته به شرط اينكه آن شخص درخواست ما را بشنود يعني زنده باشد نه مرده اي خموش.

بنده طبق آیات 77تا 79 سوره اعراف و
همچنین آیات 91تا 93 همین سوره اعراف و
همچنین آیه 45 سوره زخرف

اثبات کردم که بین مردگان و زندگان ارتباط برقرار میشود و شما هیچ جواب قانع کننده ای به بنده ندادید!

و همینطور با آیات فراوانی برزخ را اثبات کردیم و پاسخی نشنیدیم!
و همینطور با آیه ای جواز رفتن بر سر قبر مومنان و طلب مغفرت برای آنها را اثبات کردیم که جوابی نشنیدیم!

من هم پیشنهاد میکنم هرچه زودتر بساطت را جمع بندی کنی[/]

asad;347514 نوشت:
[="teal"]

جالبه! شما برای اینکه به کارشناس پاسخ ندهید ایشان را به بیان اشتباهاتتان دعوت میکنید و زمانی که ما با آیات قران جوابتان را میدهیم پاسخی نمیبینیم!
ببینم نکند شما برای ما فقیر بیچاره ها وقت ندارید ؟
ما آیات را آوردیم و دلیلمان را هم آوردیم! اما پاسخی نشنیدیم!

بنده طبق آیات 77تا 79 سوره اعراف و
همچنین آیات 91تا 93 همین سوره اعراف و
همچنین آیه 45 سوره زخرف

اثبات کردم که بین مردگان و زندگان ارتباط برقرار میشود و شما هیچ جواب قانع کننده ای به بنده ندادید!

و همینطور با آیات فراوانی برزخ را اثبات کردیم و پاسخی نشنیدیم!
و همینطور با آیه ای جواز رفتن بر سر قبر مومنان و طلب مغفرت برای آنها را اثبات کردیم که جوابی نشنیدیم!

من هم پیشنهاد میکنم هرچه زودتر بساطت را جمع بندی کنی

[/]

با سلام
در مورد آيات سوره اعراف و زخرف پاسختان را دادم اگر باب ميلتان نبود مقصر من نيستم .
عده اي از مفسرين و مترجمين معتقدند در آيات سوره اعراف خطاب صالح و شعيب به مردگان است و عده اي بسيار بيشتر از اين عده نيز معتقدند مربوط به قبل از هلاكت آنهاست.
اگر سندي قرآني ارائه كرديد كه نشان داد حرف آنها كه مردگان را طرف خطاب مي دانند بر آنها كه نمي دانند ارجح است من هم قبول خواهم كرد.
يعني از ميان شش هزار و اندي آيه بجز اين دو سه آيه كه بسيار دست آويز شده، آيه ديگري وجود ندارد؟!
مسيحيان نيز مانند شيعيان مردگان مورد نظر خود را عالم غيب و شهادت مي پندارند ببين خداوند در باره عيسي مسيح( كه او را در هرجايي حاضر و بر هرچيزي ناظر تصور مي كنند چه مي گويد:

قال اللـه يا عيسى ابن مريم أأنت قلت للناس اتخذوني وأمي إلهين من دون اللـه قال سبحانك ما يكون لي أن أقول ما ليس لي بحق إن كنت قلته فقد علمته تعلم ما في نفسي ولا أعلم ما في نفسك إنك أنت علام الغيوب ﴿١١٦﴾ ما قلت لهم إلا ما أمرتني به أن اعبدوا اللـه ربي وربكم وكنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت أنت الرقيب عليهم وأنت على كل شيء شهيد ﴿١١٧﴾
ای عيسی‌ ابن ‌مريم، آيا تو به مردم گفتی من و مادرم را غير از خدا دو معبود بگيريد؟
تو پاك و منزهي؛ مرا نسزد چيزي را كه حقم نيست بگويم . اگر گفته بودم آن را نيك مي دانستي. . تو از درون من آگاهي و من از درون تو آگاه نيستم و اين تويي كه غيب مي داني.تا زماني كه زنده بودم همان چيزي را به آنها گفتم كه خود امر كردي بگويم: الله را كه رب من و شماست فرمانبرداري كنيد.آنگاه كه جانم را ستاندي ( من ديگر شاهد اعمال و گفتار آنها نبودم) و تو بر آنها اشراف داشتي و اين تويي كه شاهد هر چيزي هستي.
درباره برزخ پاسخ نشنيدي يا پاسخ مورد علاقه ات را نشنيدي؟

با سلام خدمت دوست عزیز جناب light

light;347140 نوشت:
احادیث فقط در حد نظر خوب هستند نه سند

سوال؟
خداوند در سوره نسا آیه 59 میفرماید

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ

در این آیه الله از خود و اطاعت از پیامبر (ص) را هر دو در یک مرتبه قرار داده و واجب کرده است
حال سوال اینجاست که شمایی که به سندیت روایات اعتقاد ندارید جواب این آیه را چه میدهید؟؟؟
طبق این آیه احادیث صحیح پیامبر نیز همانند قرآن سند میباشد
و اگر این مطلب را قبول ندارید باید بگوببد چطور دارید از پیامبر (ص) اطاعت میکنید وقتی سخنان ایشان را فقط در حد یک نظر قبول دارید؟؟
وقتی روایات را به عنوان سند قبول ندارید چطور نماز میخوانید در حالی که تعداد رکعت های هر نماز در قرآن نیامده؟؟ و صدها مورد دیگر که در قرآن نیامده است و پیامبر تفسیرش را آورده

شما میگویید فقط خدا تفسیر قرآن را میداند ، پس با این حساب باید به ظاهر قرآن اکتفا کنیم و به دنبال تفسیر آن نرویم
خداوند در قرآن میفرماید
يد الله فوق ايديهم
الله سميع عليم
پس طبق فرموده شما باید به ظاهر معنای آیات اکتفا کنیم و بگوییم خداوند دست و چشم و گوش دارد؟؟

و اما در مورد راسخون:
اولین سوالی که مطرح میشود این است که اگر متشابهات قرآن را فقط خداوند میداند
برای مثال شما چرا جزئیات نماز را از همان قرآن نگرفتید و از پیامبر گرفته اید؟؟

اما در مورد این مطلب شما:

light;347479 نوشت:
برای خداوند میفرماید میداند و برای راسخون در آیه میفرماید که ایمان می اورند

برادر عزیز ایمان آوردن راسخون به تمام آیات در مقابل عدم ایمان کسانی است که طبق آیه در قلوبشان فتنه است و فقط آیات متشابه را دست آویز قرار میدهند
یک بار دیگر آیه را بخوانید:
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ

light;347479 نوشت:
اینکه ایشان گفته اند کار عبثی هست دلیل نیست که عبث باشد مثلا خداوند در قرآن فرموده "یوم الساعه " حال چون مشخص نکرده یوم الساعه کی هست و علم آن را به ما نگفته کار عبثی کرده و باید بگوییم ,چرا فرموده یوم الساعه ؟

اتفاقا در روایات آمده است که منظور از آن روز قیامت و رستاخیز است.
سوالی که مطرح است این است که چطور امکان دارد خداوند قرآن را برای هدایت بشر بفرستد و فقط خودش آگاه به تفسیر آن باشد؟؟؟
وقتی ما ندانیم خدا دارد از چه چیزی سخن میگوید چطور با کلامش هدایت شویم؟؟؟

nooh;347486 نوشت:
كساني كه راسخون در علم را افراد بخصوصي تعريف مي كنند ، سندشان سخن غير است نه كلام رب العالمين.

سوال؟
شما به این ایه نیز ایمان دارید یا خیر؟
اگر ایمان دارید چطور از غیر اطاعت میکنید؟

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ

علی مع الحق;347877 نوشت:
با سلام خدمت دوست عزیز جناب light

سوال؟
خداوند در سوره نسا آیه 59 میفرماید

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ

در این آیه الله از خود و اطاعت از پیامبر (ص) را هر دو در یک مرتبه قرار داده و واجب کرده است
حال سوال اینجاست که شمایی که به سندیت روایات اعتقاد ندارید جواب این آیه را چه میدهید؟؟؟
طبق این آیه احادیث صحیح پیامبر نیز همانند قرآن سند میباشد
و اگر این مطلب را قبول ندارید باید بگوببد چطور دارید از پیامبر (ص) اطاعت میکنید وقتی سخنان ایشان را فقط در حد یک نظر قبول دارید؟؟
وقتی روایات را به عنوان سند قبول ندارید چطور نماز میخوانید در حالی که تعداد رکعت های هر نماز در قرآن نیامده؟؟ و صدها مورد دیگر که در قرآن نیامده است و پیامبر تفسیرش را آورده

با سلام
دوست عزيز كسي نگفت كه من حرف پيامبر را قبول ندارم شما يكم با دقت پست ها را مطالعه كنيد حرف اين است كه بايد روايت را بر قرآن عرضه كرد چنانچه موافق بود پذيرفته شود در غير اينصورت نبايد پذيرفت، كه منطقي و عقلاني است خب شما مي فرماييد ركعات نماز؟ وقتي در قرآن همچين چيزي وجود ندارد چرا بايد اين روايت را قبول كرد؟ شما اول ثابت كن كه اين حرف پيامبر است به قول جناب nooh ما آن را روي چشم مي گذاريم صرف اينكه فلاني از فلاني از بهماني از فلاني نقل كرد كه رسول الله گفته نماز ظهر 4 ركعت است كه نشد دليل شما الان يه حرف مي زني 2 هفته ديگه اين حرفه صد دست ميچرخه كاملا عوض ميشه كه اگر بهت بگن تو اين حرف و زدي صريحا ردش ميكني چطور بايد حرف پيامبر خدا پس از 1400 سال پيش را همينطوري بپذيريم؟ آيا عقلاني است؟ پس براي اثباتش ما فقط قرآن را داريم پس بايد روايت را بر آن عرضه كنيم و اگر صحيح بود بپذيريم.

ma44;347884 نوشت:
با سلام
دوست عزيز كسي نگفت كه من حرف پيامبر را قبول ندارم شما يكم با دقت پست ها را مطالعه كنيد حرف اين است كه بايد روايت را بر قرآن عرضه كرد چنانچه موافق بود پذيرفته شود در غير اينصورت نبايد پذيرفت، كه منطقي و عقلاني است خب شما مي فرماييد ركعات نماز؟ وقتي در قرآن همچين چيزي وجود ندارد چرا بايد اين روايت را قبول كرد؟ شما اول ثابت كن كه اين حرف پيامبر است به قول جناب nooh ما آن را روي چشم مي گذاريم صرف اينكه فلاني از فلاني از بهماني از فلاني نقل كرد كه رسول الله گفته نماز ظهر 4 ركعت است كه نشد دليل شما الان يه حرف مي زني 2 هفته ديگه اين حرفه صد دست ميچرخه كاملا عوض ميشه كه اگر بهت بگن تو اين حرف و زدي صريحا ردش ميكني چطور بايد حرف پيامبر خدا پس از 1400 سال پيش را همينطوري بپذيريم؟ آيا عقلاني است؟ پس براي اثباتش ما فقط قرآن را داريم پس بايد روايت را بر آن عرضه كنيم و اگر صحيح بود بپذيريم.

با سلام

1-دوست عزیز مخاطب بنده که جنابعالی نبودی جناب light بود!
2-شما شاید حرف پیامبر را قبول دارید اما جناب لایت به عنوان سند هیچ روایتی را از هیچ کسی قبول ندارند.
3-یعنی شما قبول ندارید نماز ظهر 4 رکعت است؟؟ مگه شما نماز ظهر را چند رکعت میخوانید؟؟؟
آیا در قرآن نوشته که نماز ظهر را چگونه بخوانید؟؟
4-ما روایات را همینطوری نمیپذیریم بلکه راویان بررسی رجالی میشوند و اگر ثقه بودنشان ثابت شد و روایت با قرآن نیز تناقضی نداشت آن وقت میپذیریم
5- دوست عزیز مخاطب بنده که جنابعالی نبودی جناب light بود!

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام


light;346470 نوشت:
اما خودتان در مطلبتان چند ادعا کردید که هیچ سندی برای انها نیاوردید 1 ) فهم کل قرآن در انحصار عده ای خاص هست 2 ) احادیث سند هستند 3 ) بنابراین هیچ علمی در مورد قرآن وجود ندارد( چه در قبل و چه در آینده) مگر اینکه اهل بیت علیهم السلام آن را می دانند و لو اینکه امروز فهمیده شده باشد چرا که حقیقت آنها با حقیقت قرآن یکی است و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند شما چطور سندیت احادیث را ثابت نکردید ادعای عالم بودن اهل بیت ع به همه چیز را میکنید ؟ هر چند بعد از اثبات سندیت احادیث ، خود ادعای درست بودن این کلام باید بررسی شود

در مورد اینکه فهم کامل قرآن در انحصار اهل بیت علیهم السلام است دلیل آن گذشت اگر شما در هر قسمتی از آن اشکال دارید بیان کنید تا پاسخ آن داده شود و کلی گویی نشود.
اما در مورد آیه شریفه « و ما یعلمه تاویله الا الله و الراسخون فی العلم» می توانید به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,7028?PHPSESSID=c7873512769c93e04e4decde6549100b
و در مورد حجیت احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله باید عرض شود که نص برخی از آیات قرآن وجوب اطاعت از سخنان پیامبر را بیان می دارد مانند:" وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا" از این رو احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله که از راه وثوق خبری یا وثوق مخبری به صدور آن اطمینان داریم به استناد این آیه و آیات دیگر واجب الاطاعه هستند. از طرفی روایت ثقلین از دیدگاه فریقین متواتر است و یقین به صدور آن از جانب حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وجود دارد که در نتیجه عدم جدایی قرآن و اهل بیت علیهم السلام و یکی بودن حقیقت آن دو ثابت می شود که لازمه این حرف همان مدعای ماست.

علی مع الحق;347911 نوشت:
با سلام

1-دوست عزیز مخاطب بنده که جنابعالی نبودی جناب light بود!
2-شما شاید حرف پیامبر را قبول دارید اما جناب لایت به عنوان سند هیچ روایتی را از هیچ کسی قبول ندارند.
3-یعنی شما قبول ندارید نماز ظهر 4 رکعت است؟؟ مگه شما نماز ظهر را چند رکعت میخوانید؟؟؟
آیا در قرآن نوشته که نماز ظهر را چگونه بخوانید؟؟
4-ما روایات را همینطوری نمیپذیریم بلکه راویان بررسی رجالی میشوند و اگر ثقه بودنشان ثابت شد و روایت با قرآن نیز تناقضی نداشت آن وقت میپذیریم
5- دوست عزیز مخاطب بنده که جنابعالی نبودی جناب light بود!

من يا جناب Light چه فرقي ميكنه من جواب آيه اي را كه آورده بوديد گفتم .
با توجه به صحبتها و اياتي كه جناب NOOH در تاپيك:
[="Red"]نمازهاي پنجگانه متعلق به رب العالمين است يا آباء اولين؟[/]
آوردند ديد من نسبت به نماز و ركعات آن عوض شده است كه پيشنهاد ميكنم شما نيز بي طرفانه و بدون حب و بغض تنها به اميد رسيدن به حق آن را مطالعه كنيد.
انشاالله خداوند همه را هدايت كند.

nooh;347555 نوشت:
در مورد آيات سوره اعراف و زخرف پاسختان را دادم اگر باب ميلتان نبود مقصر من نيستم

باب میلم که نبود اما میل کردم و پاسخ پاسختان را دادم! انگار پاسخ من باب میل شما نبود که بی جوابی را در پیش گرفتید!

nooh;347555 نوشت:
اگر سندي قرآني ارائه كرديد كه نشان داد حرف آنها كه مردگان را طرف خطاب مي دانند بر آنها كه نمي دانند ارجح است من هم قبول خواهم كرد.

شما چطور سندی دارید که نشان دهد حرف آن گروه ارجح است؟
دلیل من برای این مطلب سه آیه اول است
و سند من سه آیه دوم
سند دومم تک آیه زخرف
در ضمن این آیه هم سندی دیگر است:
وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

و این هم سندی دیگر
فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ.البقره / 110 .
به هر سو كه بنگريد ، همه جاي عين حضور خداوند است .
پس تمام عالم محضر خداوند است ؛ چه عالم دنيا ، چه عالم غیب ،چه عالم برزخ ، چه عالم موت و چه قيامت .
جسم انسان وروح انسان هر جا که باشد در یک محضر قرار گرفته وآن هم محضر خداوند قادر متعال است.

nooh;347555 نوشت:
يعني از ميان شش هزار و اندي آيه بجز اين دو سه آيه كه بسيار دست آويز شده، آيه ديگري وجود ندارد؟!

یعنی هرچیزی که در قران یک بار آمده باشد حجت نیست؟ و حتما باید در 4هزار آیه تکرار شده باشد؟

نام میکال یا میکائیل، فقط یکبار در قرآن مجید آمده است
به نظر میرسد که همچین فرشته ای وجود ندارد و خداوند قصد شوخی را داشته است که همین یک بار این اسم را آورده است چون بین شش هزار و اندی آیه فقط یک بار اسم این فرشته آمده است

. ادریس: نام یکی از پیامبران است که نام مبارکش دو بار در قرآن کریم آمده: آیه 75 سوره مریم، آیه 85 سوره انبیاء.
در این مورد هم گویا اشتباهی پیش آمده و همچین پیامبری اصلا وجود نداشته است چون نامش فقط در یکی دو آیه پیش پا افتاده آمده است و چطور ممکن است بین شش هزار و اندی آیه نام یک پیامبر فقط 2بار آمده باشد؟

الیاس: دو بار نام این پیامبر در قرآن کریم ذکر شده: الف. انعام، آیه 85؛ ب. صافات، آیه 13.
این پیامبر هم اشتباهی نام برده شده است و صددرصد وجود نداشته است چون نامش فقط در دو آیه ذکر شده است

جبرئیل: ملک مقرب الهی و واسطه وحی. نام جبرییل سه بار در قرآن کریم آمده: بقره، 90 ـ 91؛ تحریم آیه ، 4. صفات جبرئیل در قرآن: 1. روح القدس در سوره نحل؛ 2. روح الامین در آیه 193 شعراء؛ 3. شدید الغوی در سوره نجم؛ 4. روح الامین در سوره مبارکه شعراء.
جبرئیل هم که جای خود داره! واسط وحی بوده! اگه بگیم نبوده پس قران الان دست ما چیکار میکنه! راستی پس چرا از بین شش هزار و اندی آیه فقط 3بار ازش نام برده شده؟ وقتی کاربر نوح میگه نبوده ینی نبوده دیگه! چی بگم!

nooh;347555 نوشت:
قال اللـه يا عيسى ابن مريم أأنت قلت للناس اتخذوني وأمي إلهين من دون اللـه قال سبحانك ما يكون لي أن أقول ما ليس لي بحق إن كنت قلته فقد علمته تعلم ما في نفسي ولا أعلم ما في نفسك إنك أنت علام الغيوب ﴿١١٦﴾ ما قلت لهم إلا ما أمرتني به أن اعبدوا اللـه ربي وربكم وكنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت أنت الرقيب عليهم وأنت على كل شيء شهيد ﴿١١٧﴾ ای عيسی‌ ابن ‌مريم، آيا تو به مردم گفتی من و مادرم را غير از خدا دو معبود بگيريد؟ تو پاك و منزهي؛ مرا نسزد چيزي را كه حقم نيست بگويم . اگر گفته بودم آن را نيك مي دانستي. . تو از درون من آگاهي و من از درون تو آگاه نيستم و اين تويي كه غيب مي داني.تا زماني كه زنده بودم همان چيزي را به آنها گفتم كه خود امر كردي بگويم: الله را كه رب من و شماست فرمانبرداري كنيد.آنگاه كه جانم را ستاندي ( من ديگر شاهد اعمال و گفتار آنها نبودم) و تو بر آنها اشراف داشتي و اين تويي كه شاهد هر چيزي هستي. درباره برزخ پاسخ نشنيدي يا پاسخ مورد علاقه ات را نشنيدي؟

عزیز شیعه معتقد است که
در برزخ شفاعت و توسل وجود ندارد و امامان ما از این موضوع نسبت به شیعیان خوف داشتند. امام صادق(ع) فرمود:"وَ اللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ "(4) یعنی: به خدا قسم ما بر شما ترسی جز (از) برزخ نداریم. به این معنا که در عالم برزخ شاید نتوانیم به دادتان برسیم و دست ما از توسل و شفاعت شما کوتاه است، پس برحذر باشید از گناه و انحراف!
متوجه منظورم شدی؟
یعنی این آیه با اعتقاد ما تناقضی نداره!

nooh;347555 نوشت:
درباره برزخ پاسخ نشنيدي يا پاسخ مورد علاقه ات را نشنيدي؟

پاسخی را که دادی ربطی به نفی برزخ نداشت یعنی اینکه عده ای فکر میکنن فاصله ی بین مرگ تا قیامت کوتاه بوده فکر نمیکنم برزخ رو نفی کنه!
به هر حال اگه لطف کنید بقیه آیات رو هم بررسی کنید ممنون میشم! فقط مثل این یکی آبدوخیاری نباشه!

علی مع الحق;347882 نوشت:
سوال؟
شما به این ایه نیز ایمان دارید یا خیر؟
اگر ایمان دارید چطور از غیر اطاعت میکنید؟

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ

علی مع الحق;347882 نوشت:
سوال؟
شما به این ایه نیز ایمان دارید یا خیر؟
اگر ایمان دارید چطور از غیر اطاعت میکنید؟

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ

[="tahoma"]بطوري كه قرآن روايت مي كند، در عصر پيامبر دو آئين غالب وجود داشته اند:
[="red"]اهل كتاب:[/] كه غالباً شامل دو فرقه يهود و نصارا مي شده و به هيچ وجه مورد تأييد مولايمان الله نبوده اند
[="red"]اميين:[/] كه به قوم پيامبر اطلاق مي شد و منظور كساني بودند كه از كتب آسماني آن روز پيروي نمي كردند و به اصطلاح بي دين بودند. آنها را همچنين به اسم مشركين نيز مي شناختند چون علاوه بر خداوند ملائكه را دختران و واسطه هاي پروردگار تصور مي كردند و معتقد بودند با توسل به ملائكه بهتر مي توان به خداوند تقرب جست .
پس در اينجا حد اقل سه آئين وجود دارند كه كاملاً به خداوند معتقد بوده و او را خالق همه چيز مي دانند. حالا با بعثت پيامبر عزيزمان، دوباره آئين اسلام آمده تا قوت بگيرد و فرقه ها را به كنار بزند. اما همه اين آئينها مي گويند الله و هر كاري كه مي كنند امرش را از طرف خداوند رحمن تصور مي كنند و بر اين باورند كه و بر اين باورند كه دارند او را اطاعت مي كنند.
ولي خداوند تمام اين آئينها را باطل مي داند و قصد دارد مجدداً آنها را به آئين باشكوه اسلام كه يگانه دين همه مخلوقات آسمانها و زمين در تمام تاريخ بوده ، دعوت نمايد.
اگر بگويد اطيعوا الله مي گويند نحن نطيع الله
اما مي فرمايد اطيعوا الله و اطيعواالرسول تا همگان بدانند بايد از خدايي پيروي كنند كه اين رسول معرفي مي كند و حالا دين اين است و رسول هم اين است و دقيقاً به همين دليل است كه وقتي مي گويد اطيعوا الرسول آن را با الف و لام مي آورد تا مردم بدانند كدام رسول مورد نظر است.
و اين عمده ترين دليلي است كه اطاعت از رسول در كنار اطاعت از خداوند مي آيدو علاوه بر صد دليل ديگر كه تنها اسلام را دين الهي معرفي مي كنند، اين دليل همچنان امروز هم به قوت آن روز پا برجاست و زمان حكمش سپري نشده و همه مردم عالم در تمام اعصار پس از رسول الله بايد بدانند كه وظيفه شان تننها اطاعت از يك رسول است و هيچ آئيني جز آنچه اين رسول تبليغ مي كند پذيرفتني نيست.
مسلماً و بدون هيچ شك و شبهه اي در عصر رسول الله براي تشكيل جامعه اسلامي، امور زيادي به رسول محول شده كه مردم آن دوره ملزم به اجراي آنها بوده اند و برخي از آنها نيز در قرآن آمده است.
آيا مردم امروز نيزموظف به انجام آنها هستند؟ تا جايي كه امكان داشته باشد بله و الا خير.
چون ديگر نه كسي رسول را مي بيند و نه صدايي از او مي شنود و هر آنچه هست جز حرف و حديثي كه از اعماق تاريك تاريخ مي آيند نيست و تنها به او منتسب شده اند..
در قرآن كريم صدها حكم وجود دارند كه امروز ديگر زمانشان سپري شده و هيچ محلي براي اجرا ندارند. و چه بسيار اوامري كه رسول صادر كرده و اطاعت از آنها بر مردم آن عصر واجب بوده و امروز ديگر نيست. ايا اين پذيرفتني نيست؟ آيا اين چيز عجيبي است؟
بيش از نود درصد آيات قرآن در باره توحيد و يكتا پرستي صحبت مي كنند و مرتب به انسان دستور مي دهند كه جز حكم و كلام پروردگارشان را تبعيت نكنند و تنها چند درصد به احكام تعلق يافته آن هم بصورت كلي نه جزئي چرا كه گذر زمان جزئيات را تغيير خواهد داد.
آيا اين عاقلانه و خدا پسندانست كه انسان اعظم آيات قرآن را به وراي ظهورش افكند و پيرو سنت آباء اولينش شود كه در هر عصري نامي داشده و امروز به عنوان سنت و عترت نبوي معروف شده است ؟
پس اطيعوالرسول تا آنجا كه به بشر امروز مربوط مي شود اين است كه همه مذاهب بشري اعم از هندو، بوديسم، يهودي، مسيحي ، شيعه و سني بايد از محمد رسول الله تبعيت كنند ، نه از حرف و حديثي كه به او نسبت داده اند بلكه از چيزي كه به خاطر ابلاغش مبعوث شده است، يعني از قرآن.
اميروز معيار و ميزان بي بديل الهي در اختيار ماست و يگانه راه اتحادمان و گريز از تفرقه و برادر كشي اين است كه به آن تمسك جوئيم و هر سخني را با آن بسنجيم ، تا اگر كتاب قبولش كرد به حكمش گردن نهيم و اگر نپذيرفت به ديوارش كوبيم و بدانيم اگر جامعه اي به اين دستور عمل كند به اتحاد و يكپارچگي خواهد رسيد و خداوند رحمن درهاي رحمتش را از زمين و آسمان به رويش خواهد گشود.
پس خودت را امتحان كن و محك بزن!
ببين چقدر مي تواني به اين دستورالعمل پايبند باشي، اگر بودي كه مسلماني و از آتش رهيدي وگر نبودي قطعاً مشرك و بت پرستي و اعمالت همگي بر فناست .[/]

asad;347931 نوشت:

شما چطور سندی دارید که نشان دهد حرف آن گروه ارجح است؟
دلیل من برای این مطلب سه آیه اول است
و سند من سه آیه دوم
سند دومم تک آیه زخرف
در ضمن این آیه هم سندی دیگر است:
وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

و این هم سندی دیگر
فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ.البقره / 110 .
به هر سو كه بنگريد ، همه جاي عين حضور خداوند است .
پس تمام عالم محضر خداوند است ؛ چه عالم دنيا ، چه عالم غیب ،چه عالم برزخ ، چه عالم موت و چه قيامت .
جسم انسان وروح انسان هر جا که باشد در یک محضر قرار گرفته وآن هم محضر خداوند قادر متعال است.

[="tahoma"]بگذار ابتدا دلايلت را بررسي كنيم
من دارم مي گويم دليلي بياور كه نشان دهد صالح و شعيب مردگان را خطاب مي كنند و شما همان آيات را بعنوان دليل مي آوريد!
اگر همين الآن دست به جستجو بزني صدها و صدها مطلب خواهي يافت كه همين چند آيه را بعنوان دليل شنوا بودن مردگان ارائه كرده اند و اين نشان مي دهد كه شما از قرآن حرفي براي گفتن نداريد و فقط به چيزي كه ديگران گفته اند اعتصام نموده ايد در حالي كه ديگران نيز از ديگران گفته اند و هيچ علم و برهاني بر آن نيست.
بدان كه اگر ما معيارمان را كتاب خداوند قرار دهيم و مرتب آن را تلاوت كنيم مورد رحمت خداوند قرار خواهيم گرفت اما اگر بجاي تلاوت قرآن به حرف و حديث ديگران تكيه كنيم و چيزي را كه بر صحت آن علم نداريم منتشر نمائيم مورد لعنت باري تعالي قرار خواهيم گرفت پس بايد مواظب بود. شما چون قرآن نمي خوانيد قادر نيستيد دليلي بياوريد كه ثابت كند در اينجا خطاب به مردگان است و به همين دليل دوباره همان چند آيه را را بعنوان دليل قيد مي كنيد. در حالي كه آنچه درباره شان گفته اند علم نيست بلكه ظن و گمان و باد هواست . آيات چنين نمي گويند بلكه سخني كه آنها را تلبيس كرده چنين مي گويد و شما به آن سخن آويخته ايد و تصور مي كنيد سندتان قرآني است.
اما كسي كه قرآن مي خواند مي داند در كلام الله اينگونه بيان عادي است و تقدم و تأخر كلامي در بيان رخدادها لزوماً منطبق بر تقدم تأخر زماني در وقوع آنها نيست بعنوان مثال توجه شما را به آيات 136 تا 138 سوره اعراف كه بعد از داستان قوم شعيب قرار دارند جلب مي كنم:

[="blue"]فانتقمنا منهم فأغرقناهم في اليم بأنهم كذبوا بآياتنا وكانوا عنها غافلين ﴿١٣٦﴾ وأورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الأرض ومغاربها التي باركنا فيها وتمت كلمت ربك الحسنى على بني إسرائيل بما صبروا ودمرنا ما كان يصنع فرعون وقومه وما كانوا يعرشون ﴿١٣٧﴾ وجاوزنا ببني إسرائيل البحر فأتوا على قوم يعكفون على أصنام لهم قالوا يا موسى اجعل لنا إلها كما لهم آلهة قال إنكم قوم تجهلون ﴿١٣٨﴾
[/][="red"]ما هم سر انجام از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان ساختيم، چرا كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غفلت مى‌ورزيدند
و به آن گروهى كه تضعيف مى‌شدند، مشرق‌ها و مغرب‌هاى [آن‌] سرزمين را كه بركت داده بوديم واگذاشتيم و وعده‌ى نيك پروردگار تو در حق بنى اسرائيل، به پاس صبوريشان تحقق يافت و آنچه را كه فرعون و قوم او مى‌ساختند و آنچه را كه بر مى‌افراشتند ويران كرديم
و بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم. پس [در راه‌] به قومى رسيدند كه بت‌هاى خويش را پرستش مى‌كردند. گفتند: اى موسى! براى ما نيز معبودى بساز چونان كه آنها معبودهايى دارند. گفت: به راستى شما قومى هستيد كه نادانى مى‌كنيد[/]

با توجه به آيات بنظر مي رسد بعد از غرق و هلاكت قوم فرعون، خداوند بني اسرائيل را وارث سرزمين آنها مي كند و در آيه بعد چنين برداشت مي شود كه بني اسرائيل در آن سرزمين نمانده و به قصد جايي ديگر از دريا عبور كرده اند و اين در حالي است كه تقريباً همزمان با عبور آنها قوم فرعون نابود شده اند و قضيه ساكن شدن آنها در سرزمين فرعونيان خيلي بعد از عبور آنها از دريا اتفاق مي افتد.
پس اين يعني چه؟
يعني در قرآن كريم و بسياري از كتب بشري تقدم و تأخر كلامي لزوماً دليل بر تقدم و تأخر زماني نيست.
البته اگر براي جنابعالي هزار دليل ديگر هم بياورم تا زماني كه معيارت حرف و حديث من دون الله باشد زير بار هيچكدام نخواهي رفت.
من نمي دانم چگونه آيه 110 سوره بقره سندي بر آيات سوره اعراف كه آورده اي مي باشد اما خوب مي دانم آيه معروف[="blue"] « ولا تحسبن الذين...»[/] هيچ سندي براين مدعا نيست به دليلي كه در پست بعد مي آيد.
[/]

[="tahoma"]

[="blue"]

وَلَا تَحْسَبَنَّ ﭐلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ﭐللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَاهُمُ ﭐللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِـﭑلَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ ﭐللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ ﭐللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ ﭐلْمُؤْمِنِينَ

[/]

اينها آيات 169 و 170 و 171از سوره آل عمران هستند، نيازي به معرفي ندارند و از مشهورترين آيات قرآن كريم به حساب مي آيند. [="red"]« بهشت برزخي» [/]را نيز از روي همين آيه اكتشاف و اختراع كرده اند. هزاران هزار حديث و روايت متواتر با سند قطعي در باره « بهشت برزخي» خبر داده اند ولي قرآن كلمه اي در باره اين بهشت نگفته است. علاوه بر اين عده اي در محاجه و مجادله عليه كساني كه مردگان را ناشنوا و بي تأثير در عالم زندگان مي دانند، از اين آيات سوء استفاده مي كنند تا بگويند امامان كه شهيد شده اند اينك زنده اند وصداي درخواست كنندگان خود را مي شنوند!
حال به فرض زنده بودن، آنها چگونه صداي ميليونها انسان را در آن واحد مي شنوند و پاسخ مي دهند؟ معلوم نيست و خودشان هم در اين باره چيزي نمي دانند. آيا اين خاصيتي است كه همه زندگان از آن برخوردارند يا فقط افراد بخصوصي؟!
فقط مي گويند اگر خدا بخواهد مي شود!
آيا اگر خدا بخواهد آدم مي تواند خدا شود؟!
يعني اگر يك روزي عصاي موسي دريا را شكافت آن عصا هميشه از اين توان برخوردار است؟
مي گوئيد عصا نبود؟
موسي بود؟
پس چرا نمي گوئيد خداي موسي بود؟!
موسي فقط و فقط يك وسيله موقت براي نشاندادن يك معجزه الهي بود نه يك وسيله دائمي كه
اين توانمندي در او تكوين شده باشد.
به نظر شما عجيب نيست؟!
يك جاي كار ايراد ندارد؟!
حجم وسيعي از آيات قرآن در باره بهشت آخرت و ويژگيهاي آن صحبت مي كنند اما آيه اي نمي توان يافت كه در باره اين بهشت برزخي موهوم سخن گفته باشد.
در ميان شش هزار و اندي آيه ، كدام آيه درباره چنين حياتي خبر داده است؟
خداوند رحمن اينهمه در باره حيات دنيا و آخرت سخن مي گويد پس چرا در باره اين حيات موازي كه ظاهراً همينك در جريان است و عده اي از بهترين بندگانش در آن مسرور و شادمان و متنعمند ، كلامي و چيزي نمي گويد؟
به خاطر اينكه اصولاً چنين بهشتي وجود ندارد.
چنين بهشتي بطور حتم با «معاد» و برخي آيات قرآن مغايرت دارد و من بعضي از اين مغايرتها را در همين تاپيك بيان كرده ام.
براي اينكه بهتر بتوانيم منظور آيات فوق را درك كنيم بايد خود را درفضاي نزول اين آيات قرار دهيم.
قبل از آيات مذكور، خداوند از جنگي(نامش مهم نيست) خبر مي دهد كه بين مسلمين و كفار رخ داده و در آن مسلمين شكست خورده و متحمل تلفاتي شده اند. البته در ابتدا پيروز ميدان بودند ولي بعداً به دلايلي كه آيه 152 از آن پرده بر مي دارد ، شكست خورده و متواري مي شوند:

[="blue"]وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ ﭐللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّىٰ إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي ﭐلْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن يُرِيدُ ﭐلدُّنْيَا وَمِنکُم مَّن يُرِيدُ ﭐلْئَاخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَﭐللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى ﭐلْمُؤْمِنِينَ ﴿152﴾
[/][="red"]خدا وعده خود را برای شما ثابت كرد وقتی كه به فرمان او دشمن را از پا در می‌آورديد تا زمانی كه سست و در كارتان دچار اختلاف شديد و بعد از اينكه خدا آنچه را كه دوست داريد بشما نشان داد، از فرمان او سرپيچی كرديد.عده‌ای از شما خواستار دنيا و عده‌ای از شما خواستار آخرت هستيد. بعد خدا برای اينكه امتحانتان كند شما از تعقيب آنها منصرف كرد خدا از گناه شما درگذشت.
[/]
[="blue"]إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَىٰ أحَدٍ وَﭐلرَّسُولُ يَدْعُوکُمْ فِي أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمَّاً بِغَمٍّ لِّکَيْلَا تَحْزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا مَا أَصَابَکُمْ وَﭐللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿153﴾
[/][="red"]هنگامی كه برای فرار از كوه بالا ميرفتيد و به كسی توجهی نميكرديد و پيغمبر پشت سر شما، شما را صدا ميزد. در نتيجه خدا بر غم شما غمی افزود. اين يادآوری برای اين است كه برای آنچه از دست داديد و بلايی كه بشما رسيد غم نخوريد.خدا از كارهايی كه ميكنيد با خبر است
[/]
[="blue"]‏ ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْکُم مِّن بَعْدِ ﭐلْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشَىٰ طَائِفَةً مِّنکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِـﭑللَّهِ غَيْرَ ﭐلْحَقِّ ظَنَّ ﭐلْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ﭐلْأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ ﭐلْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبْدُونَ لَکَ يَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ ﭐلْأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِي بُيُوتِکُمْ لَبَرَزَ ﭐلَّذِينَ کُتِبَ عَلَيْهِمُ ﭐلْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ ﭐللَّهُ مَا فِي صُدُورِکُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِکُمْ وَﭐللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ ﭐلصُّدُورِ ﴿154﴾
[/][="red"]خدا بعد از غم، چرتی آرامش بخش بر شما نازل كرد كه عده‌ای از شما را فرا گرفت و عده‌ای در فكر جان خود بودند. درباره خدا بناحق گمانی مانند گمان جاهليت داشتند. ميگفتند آيا در اين كار ما اختياری داريم؟ بگو تمام كارها در اختيار خدا است. چيزی را كه برای تو آشكار نمی ‌كردند در دلشان مخفی مينمودند. ميگفتند اگر كار در دست ما بود اينجا كشته نمی شديم. بگو اگر در خانه‌های خودتان هم بوديد كسانی كه قتل بر آنها مقرر شده بود، با پای خود به محل قتل خود ميرفتند. برای اينكه خدا آنچه در دلتان است امتحان كند. و آنچه در دل شما است پاك كند. خدا آنچه در دلها است ميداند.
[/]
[="blue"]يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَـﭑلَّذِينَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّى لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجْعَلَ ﭐللَّهُ ذَ ٰلِکَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَﭐللَّهُ يُحْيِـي وَيُمِيتُ وَﭐللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿156﴾
[/][="red"]ای افراد باايمان، مثل كسانی كه كافر شدند نباشيد كه درباره برادرانشان وقتی سفر كردند يا در جنگ بودند گفتند، اگر پيش ما بودند نمی مردند و كشته نميشدند، تا خدا آن (فکر) را مايه حسرتی در دلشان قرار دهد. خدا زنده ميكند و ميميراند.خدا كارهايی را كه ميكنيد می ‌بيند.
[/]
اين آيات به ما مي گويند بعد از آن جنگ عده اي از رزمندگان به شك مي افتند و مي انگارند هم رزمانشان بابت هيچ كشته شده اند و آنهايي كه در جنگ شركت نكردند رزمندگان را مورد سرزنش قرار داده اند كه چرا در جنگ شركت كرده اند تا عده اي از آنها به عبث بميرند و نابود شوند.
معلوم است كه اينان هنوز از انديشه و ايدئولوژي زمان جاهليت خود تكان نخورده اند و مرگ را با نيستي مساوي مي دانند. آخر اعراب جاهلي اگرچه خداوند را خالق همه چيز مي دانستند ولي اعتقادي به معاد نداشتند و به غلط تصور مي كردند هركه مرد ديگر مرده و بازگشت و حياتي برايش نيست. آياتي كه در پي مي آيد هم تأييد كننده اين حرف بنده اند و هم مقدمه ايست براي بيان آيه 169.

[="blue"]وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ ﭐللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ ﭐللَّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ﴿157﴾‏
[/][="red"]اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد، مسلما آمرزش و رحمت الهی بهتر از تمام چيزهايی است كه آنها جمع ميكنند.
[/]
در راه خدا(جنگ يا غير جنگ) چه بميريد و چه كشته شويد از طرف خداوند رحمت و مغفرتي نصيبتان مي شود كه از آنچه در دنيا جمع مي كنيد برايتان بهتر است.

[="blue"]وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لِإِلَى ﭐللَّهِ تُحْشَرُونَ ﴿158﴾
[/][="red"]اگر بميريد يا كشته شويد قطعاً در محضر خداوند محشور خواهيد شد.
[/]
در باور جاهليت قبل از اسلام حشر و قيامتي وجود ندارد و از نظر ايشان محال است وقتي كسي مرد و به خاك و استخوان تبديل شد حياتي دوباره يابد بلكه بكلي نيست و نابود مي شود و حالا قران مي خواهد بگويد كه چنين نيست و حشر و آخرتي وجود دارد چه اينكه به مرگ طبيعي بميري يا اينكه كشته شوي و اگر در راه خدا باشي و به مرگ طبيعي بميري يا كشته شوي قطعاً در سراي آخرت وضعيت خوبي خواهي داشت.
ادامه دارد[/]

در منظر قران دوران حيات انسان دو مرحله دارد: امروز و روزي ديگر(= يوم الآخرة) ؛ زندگي امروز و زندگي ديگر(= الحياة الدنيا و الآخرة) و هيچ خبري از يك حيات ميانه يا بگو برزخي نيست. و محال است آيه اي بيابي كه نشان دهد انسانها پس از مرگ در جايي به اسم برزخ يا چيزي شبيه آن بسر مي برند.
زندگي دنيارا كه ما از نزديك لمس مي كنيم و شاهد وقايع آن هستيم اما چون زندگي آخرت مربوط به فرداي ما مي باشد و هنوز نيامده تا از آن با خبر شويم؛ خداوند سبحان در كلام شريفش به وسيله آيات فراواني از احوال بهشتيان و دوزخيان به ما خبر مي دهد.گفتگوها و حالات آنها را به تصوير مي كشد. از ميوه هاي بهشتي، قصرها، تختها ، درختاني كه از زيرشان نهرها جاريست و غيره برايمان مي گويد.

[="red"]حال سئوال اين است؟ خداوند چگونه از روزي كه هنوز نيامده خبردار است؟ چگونه از خبرهاي بهشتي كه هنوز بوجود نيامده مطلع است؟!
[/]
آيا اينها را از روي سناريوي هستي كه نوشته مي گويد و خود نيز منتظر است با گذر زمان روزي ديگر از راه برسد تا آنها را به منثه ظهور بياورد ؟
مسلماً خداوند مانند ما در حصر زمان نيست و ديروز و امروز و فردا در منظرش يكي است و همه را در آن واحد مي بيند. او اگر از احوال بهشتيان و دوزخيان و محاوراتشان مي گويد در همان حال به طور عيني شاهد آن است. او جهان و مخلوقاتش را هم در دنيا(امروز) و هم در آخرت(روزي ديگر) به طور همزمان شاهد و ناظر است. در عين حالي كه برق شمشير رزمندگان و نبرد آنها را شاهد است، انها را درحالي كه با همرزمانشان در جنت مسرور و متنعمند مي بيند!
آري در منظر خداوند (عند الله) حيات دنيا و حيات آخرت همزمان در جريان است و ديروز و امروز و فردا يكي است. حال با اين مقدمه اجازه دهيد به آيات مورد بحث بپردازيم:
پس از اين مقدمه اجازه دهيد تا آيات فوق را از منظري ديگر(منظر خداوند) بنگريم و ترجمه كنيم:
در قرآن كريم هرجا [="red"]بشر[/] در باب استفعال بيان شده معني شادماني و خوشحالي را داده است و مفسرين و مترجمين قرآن نيز در اغلب موارد آن را به همين معني ترجمه كرده اند كه دوستان مي توانند رجوع كنند و ببينند. كلمه [="red"]يستبشرون[/] به همين شكل شش بار درقرآن آمده و در پنج مورد مفسرين و مترجمين آن را به معناي شادماني گرفته اند و فقط در يك مورد كه مربوط به آيه 170 سوره آل عمران است بعضيها آن را به معني بشارت و مژده حمل كرده اند وبعضي نيز آن را «شادمان و خوشحال» ترجمه كرده اند.
حرف باء را در بالذي (= به كساني) معني كرده اند در حالي كه اين باء معناي مصاحبه و همراهي را مي دهد و مي شود(با كساني) درست مثل آيه 183 همين سوره آل عمران:

[="blue"]ﭐلَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ ﭐللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ ﭐلنَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِـﭑلْبَيِّنَاتِ وَ بِـﭑلَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿183﴾
[/][="red"]كسانی كه گفتند خدا با ما قرار گذاشته كه به هيچ پيغمبری ايمان نياوريم مگر اينكه قربانی‌ای بياورد كه آتش آن را بخورد.بگو قبل از من پيغمبران با دلايل روشن و با همين نوع قربانی كه ميگوييد به سراغ شما آمدند. اگر راست ميگوييد چرا آنها را كشتيد؟
[/]
[="blue"]وَلَا تَحْسَبَنَّ ﭐلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ﭐللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
[/][="red"]كسانی را كه در راه خدا كشته شدند مرده نپنداريد. بلكه زنده‌اند و پيش خداوندشان روزی دارند.
[/]
يعني فكر نكنيد مردن پايان همه چيز است و با آن حيات براي هميشه از بين مي رود

[="blue"]فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَاهُمُ ﭐللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِـﭑلَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
[/][="red"]به واسطه آنچه خدا از سر لطف به آنها عطاء فرموده خوشحالند و به همراه كساني(همرزمانشان) كه هنوز به آنها ملحق نشده اندشادمانند براي اينكه ديگر نه دچار خوف مي شوند و نه حزن و اندوه.
[/]
اينكه بهشتيان هرگز دچار حزن و اندوه نمي شوند چندين بار در آياتي كه از احوال بهشتيان خبر مي دهد تكرار شده است مانند:

[="blue"]أَهَـٰؤُلاَءِ ﭐلَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ ﭐللَّهُ بِرَحْمَةٍ ﭐدْخُلُواْ ﭐلْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْکُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿49﴾
[/][="red"]آيا اينها(اعرافيان) همان افرادی هستند كه قسم ميخورديد كه خدا رحمي به آنها نميكند؟ به آنها گفته ميشود وارد بهشت شويد، كه ديگر ترسی و غصه‌ای نداريد.
[/]
[="blue"]يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْکُمُ ﭐلْيَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ(68 زخرف)
[/][="red"]اي بندگان من امروز ديگر نه ترسي داريد و نه اندوهگين مي شويد
[/]
بهشتيان براي اين ديگر حزن و خوفي ندارند كه همه چيز تمام شده و حساب و كتاب را پشت سر گذاشته اند و وضعيتشان مشخص است. اما برزخيان به چه دليل دچار خوف و اندوه نمي شوند؟
آنها كه هنوز حساب و كتاب را پشت سر نگذاشته اند و تكليفشان مشخص نشده است!

آنها مگر نمي دانند يك مرحله ورود به آتش جهنم را در پيش دارند؟! آنها با وجود اين مصيبت بزرگ كه جلوي راهشان است چگونه ممكن است به فكر فردا نيفتند و اندوهگين نشوند؟!

[="blue"]وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْماً مَّقْضِيّاً ﴿ مريم71﴾
ثُمَّ نُنَجِّي ﭐلَّذِينَ ﭐتَّقَوْاْ وَّنَذَرُ ﭐلظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً ﴿72﴾[/]
[="red"]هيچكس از شما نيست كه وارد جهنم نشود، اين امر حتمی خداوندت ميباشد. بعد كسانی را كه پرهيزكار بودند نجات ميدهيم و كسانی كه ظلم ميكردند را در حاليكه زانو زده‌اند در آن باقی ميگذاريم
[/]
پس تنها كساني مي توانند اندوهگين نشوند و نترسند كه تمام مراحل روز قيامت را تا جنت طي كرده باشند و آنها كسي نيستند جز ساكنان بهشت جاويدان.

آخرين ايه مورد بحث درواقع علت شادماني مجاهدين في سبيل الله را بيان مي كند و براي تعليل آيه قبل آمده است:

[="blue"]يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ ﭐللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ ﭐللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ ﭐلْمُؤْمِنِينَ
[/][="red"]به نعمت و فضل و بخشش خداوند كه نصيبشان شده شادمانند (اين همان اجر وعده داده شده آنهاست) و خداوند هرگز اجر محسنين را ضايع نمي كند.
[/]
در قرآن آيات فراواني وجود دارند كه نشان مي دهند فاصله هر كسي تا روز قيامت به اندازه مدت باقي مانده عمرش است و بعد از اينكه صيحه واحده مرگ او را فرا مي گيرد ساعاتي بعد بيدارش مي كنند تا حسابش را برسند او قسم مي خورد ساعتي بيش نخوابيده است اما گفته مي شود بلكه تا امروز كه قيامت است خوابيده بودي!

[="blue"]وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً مِّنَ ﭐلنَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ ﭐلَّذِينَ کَذَّبُواْ بِلِقَاءِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِينَ ﴿45 يونس﴾
[/][="red"]و روزي که محشورشان کند گوئي جز ساعتي از روز نخوابيده بودند ( فاصله بين مرگ و قيامت آنقدر در نظرشان کوتاه مي‏آيد که) يکديگر را به خوبي مي‏شناسند ، آن روز کساني که ديدار خدا را تکذيب کرده بودند محققا زيانکار شده راه به جائي نمي‏برند.
[/]
[="blue"]فَـﭑصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ﭐلْعَزْمِ مِنَ ﭐلرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَکُ إِلَّا ﭐلْقَوْمُ ﭐلْفَاسِقُونَ ﴿35 احقاف﴾
[/][="red"]پس تو ( اي پيامبر ) در برابر تکذيب قومت صبر کن آن چنانکه پيامبران اولوا العزم صبر کردند و در نفرين آنان عجله مکن براي اينکه آنقدر وعده خدا نزديک است که وقتي مي‏رسد به نظرشان مي‏آيد که گويا بيش از يک ساعت در بستر مرگ درنگ نكرده اند ، و اين قرآن بلاغ است ، و آيا به جز مردم تبهکار کسي هلاک مي‏شود ؟
[/]
در عجبم آناني كه هزاران هزار سال در بهشت و جهنم برزخي خوشي كرده اند و زجر كشيده اند چگونه اين همه مدت را بحساب نمي آورند؟ چگونه ممكن است اين هزاره هاي شادي و غم را ساعتي بيش نبينند؟!

تعجبي ندارد؟ ما دو حيات را بيشتر تجربه نمي كنيم ( الحياة الدنيا و الآخرة) همانگونه كه قرآن مي گويد: كسي كه مي ميرد مانند كسي است كه مي خوابد به نظر شماخفتگان بعد از بيدار شدن فاصله شب تا روز را چقدر اندازه گيري مي كنند؟ مردگان نيز همينند و اين كلام تسليم بي مقدار نيست بلكه از آن يگانه مولايش الله است ، الله واحد، نازنين خداي مهربان.

اينها براهين بنده در اثبات عدم وجود حيات برزخي و كذب هزاران هزار حديث و روايتي است كه در باب برزخ سخن گفته اند. براهين آنهايي كه كتاب خداوند را در تخصص خود مي انگارند چيست؟
آيا از قرآن حرفي براي گفتن دارند؟
اگر ندارند به قدمت و كثرت آئين خود دل خوش مدارند و تا دير نشده خدا را به يگانگي بستايند و تنها حرف او را ملاك و ميزان قرار دهند .
قرآن را به يمين بگيرند و آنگونه كه ادعا مي كنند ، هر حديث و سنتي را با معيار و ميزان الهي بسنجند تا اگر مبتني بر قرآن بود روي چشمش قرار دهند و در غير اينصورت به ديوارش بكوبند. اگر فقط به همين ادعا عمل كنند ره يافته ترين انسانهاي روي زمين خواهند بود. ولي اگر گوينده فرضي حديث را ملاك و معيار قرار دهند و حديث را به صرف سندش بپذيرند به طور حتم او را به خدايي گرفته اند و ندانسته تعبد غير خدا كرده اند.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت جناب سعید

سعید;347921 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

در مورد اینکه فهم کامل قرآن در انحصار اهل بیت علیهم السلام است دلیل آن گذشت اگر شما در هر قسمتی از آن اشکال دارید بیان کنید تا پاسخ آن داده شود و کلی گویی نشود.
اما در مورد آیه شریفه « و ما یعلمه تاویله الا الله و الراسخون فی العلم» می توانید به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://maarefquran.org/index.php/page,viewarticle/linkid,7028?phpsessid=c7873512769c93e04e4decde6549100b
و در مورد حجیت احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله باید عرض شود که نص برخی از آیات قرآن وجوب اطاعت از سخنان پیامبر را بیان می دارد مانند:" وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا" از این رو احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله که از راه وثوق خبری یا وثوق مخبری به صدور آن اطمینان داریم به استناد این آیه و آیات دیگر واجب الاطاعه هستند. از طرفی روایت ثقلین از دیدگاه فریقین متواتر است و یقین به صدور آن از جانب حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله وجود دارد که در نتیجه عدم جدایی قرآن و اهل بیت علیهم السلام و یکی بودن حقیقت آن دو ثابت می شود که لازمه این حرف همان مدعای ماست.


بنده دلیلی ندیدم فقط حدیث گفته بود واینکه چون حدیث گفته بود دلیل نیست

در مورد ایه محکم و متشابه هم از نظر بنده دلایل خودتان را بهتر بود بیان میکردید بنده هم به قدر وسعم سعی میکردم پاسخ بدهم و این رسم مباحثه نیست که بنده را به یک سایت دیگر ارجاع دهید خوب اگر به این شکل پیش برویم بنده باید کم کم کل مطالب اینترنت را بخوانم و اینجا پاسخشان را بدهم و این دور از انصاف هست .

بنده نگاهی به مطالب انجا انداختم چیزی که به اشتباه برداشت شده بود مفهوم تاویل است و باعث شده کل مسیر نتیجه گیریش اشتباه باشد (خشت اول گر نهد معمار کج - تا ثریا میرود دیوار کج )

بنده طبق تعریفی که گذشت و بیان صریح آیات قرآن متوجه شدیم که تاویل قرآن همان حقیقت قرآن است یعنی بهشت و جهنم , و نه تحلیل و نتیجه گیری از ایات آن. بنده علاوه بر آیات روشنی که قبلا قرار دادم به توضیح ایه ای از سوره یوسف میپردازم که مفهوم تاویل در آن بخوبی روشن است , انشاالله مفید باشد

میدانیم که یوسف خواب دیده که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابر او سجده کردند

إِذْ قَالَ يوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ(يوسف/4)

و اما تاویل را حقیقت این خواب میداند که خانواده اش در برابر او سجده کرده اند

وَرَفَعَ أَبَوَيهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْياي مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيطَانُ بَينِي وَبَينَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(يوسف/100)

خوب حالا که تاویل ستاره و ماه و خورشید میشود خانواده اش تاویل قرآن چیست ؟

آیا میتوان نتیجه گرفت که کنار هم قرار دادن واژه های ماه و ستاره و جمع و تفریق آنها به حقیقت پی برد ؟ مسلما خیر و مفهوم و حقیقت ماه و ستاره و خورشید را باید بدانیم , پس نمیتوانیم با جمع و تفریقی که از آیات میکنیم نام تاویل را بر آن نهیم بلکه طبق آیه صریح قرآن بهشت و جهنم تاویل قرآن است و طبق صریح آیات قرآن کسی بر آن واقف نیست .

شاید این سوال برایتان پیش بیاید که حضرت یوسف حقیقت تاویل ماه و ستاره را متوجه شد قبل از اینکه آنها را ببیند پس لابد میشود حقیقت قرآن را متوجه شد قبل از اینکه بهشت و جهنم را دید .
در جواب این نظر خدمتتان عرض میکنم که تاویل حقیقت خواب ماه و ستاره و خورشید خارج از ادراک بشر نبوده و محدود به همین دنیاست ولی بهشت و جهنم خارج از ادراک بشر است به همین دلیل جز خداوند کسی بر آن علم ندارد

مورد سوم آیه ای که قرار داده بودید " وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا "

بنده نمیدانم به چه شکل این ایه را به احادیث ربط داده اید(شاید توسط احادیث) و بنده هم جایی از قران به این نتیجه نرسیده ام که منظور از این ایه احادیث هست بلکه برعکس چیزی که از قرآن برای توضیح این ایه برداشت کردم منظور کتاب قرآن هست و خداوند به پیامبران سفارش میکرد

[=tahoma][=&quot]َكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ
[/]
[/]
آیه 145 سوره اعراف

[=tahoma][=&quot]واذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظله وظنوا انه واقع بهم خذوا ما اتيناكم بقوه واذكروا ما فيه لعلكم تتقون[/][/]
[=tahoma][=&quot][=tahoma][=&quot]آیه 171 سوره اعراف[/][/][/][/]

و ایات دیگر که میتوانید به قرآن رجوع کنید

موفق باشید

nooh;348083 نوشت:
[="tahoma"]
معلوم است كه اينان هنوز از انديشه و ايدئولوژي زمان جاهليت خود تكان نخورده اند و مرگ را با نيستي مساوي مي دانند. آخر اعراب جاهلي اگرچه خداوند را خالق همه چيز مي دانستند ولي [="red"]اعتقادي به معاد نداشتند[/] و به غلط تصور مي كردند هركه مرد ديگر مرده و بازگشت و حياتي برايش نيست.
[/]

[="red"]سوره 3 (آل عمران) سوره اي مدني است[/] يعني در مدينه بر پيامبر نازل شده خب طبيعتا مردم در آن زمان اصول اوليه خداپرستي كه توحيد و معاد مي باشد را قطعا پذيرفته اند و ايمان آورده اند كه پيامبر تشكيل حكومت اسلامي داده است .
لطفا اين شبهه را برطرف كنيد.
[="blue"]من با جوابهاي قرآني شما آرامش ميگيرم.[/]

"وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ"
ترجمه: و به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید، بلکه زنده اند ولی شما احساس نمی کنید.

بنابراین حیاتی که برخی افراد احساس نمی کنند در همین زمان حاضر برای کشته شدگان در راه خدا وجود دارد.

ma44;348142 نوشت:
[="red"]سوره 3 (آل عمران) سوره اي مدني است[/] يعني در مدينه بر پيامبر نازل شده خب طبيعتا مردم در آن زمان اصول اوليه خداپرستي كه توحيد و معاد مي باشد را قطعا پذيرفته اند و ايمان آورده اند كه پيامبر تشكيل حكومت اسلامي داده است .
لطفا اين شبهه را برطرف كنيد.
[="blue"]من با جوابهاي قرآني شما آرامش ميگيرم.[/]

سلام
اينكه كلمات پروردگارتان به شما آرامش مي دهد نشانه خوبي است
البته در زماني كه پيامبر در مدينه بودند همه مردم به او ايمان نداشتند و با او مواق نبودند و درست به همين دليل به جنگ با رسول بر مي خواستند. و ديگر اينكه در بين گروندگان افرادي وجود داشتند كه اگر چه بظاهر مؤمن بودند ولي در واقع اينگون نبود و همينها بودند كه مؤمنان را از رفتن به جنگ برحذر مي داشتند و كشتگان جنگ را مرده مي پنداشتند و اين باور را به ديگران نيز انتقال مي دادند و چه و چه و چه.

nooh;348079 نوشت:
من دارم مي گويم دليلي بياور كه نشان دهد صالح و شعيب مردگان را خطاب مي كنند و شما همان آيات را بعنوان دليل مي آوريد!

ببینید من میگم مرده ها صدای زنده ها را میشنوند دلیلم این است که صالح مردگان را خطاب میکند
و اگر بپرسید چرا منظورش زنده ها نباشد میگویم چون مشابهش در قران هست! شعیب هم مردگان را خطاب قرار میدهد! پیامبر هم با مردگان سخن میگوید!
وشما حق ندارید بگید به غیر از اینها آیه دیگری بیاور! مگر اینها کلام خدا نیستند؟ مگر این چند آیه برای شما برگ چغندر محسوب میشوند که آنها را نادیده میگیرید و مدام شش هزار شش هزار میکنید؟
شما باید ردی براین دلایل بیاورید
اینکه بگید چرا در شش هزار آیه دیگر قران حرفی نیامده ردی بر این آیات نیست! همانطور که گفتم بسیاری از مطالب هم فقط یک بار در قران آمده !
و اینکه بگید سرچ کن و مطالب را ببین که همه به این چند آیه تمسک جستند هم ردی بر این آیات نیست! با قران آیات را رد کنید نه با کمک حرفهای رنگ و لعاب دارتان!

حال شما که میگویید صالح مردگان را خطاب قرار نمیدهد دلیلتان چیست؟ برچه دلیلی میگویید مردگان صدای زنده ها را نمیشنوند؟ ازکجای قران به همچین اطمینانی رسیدید! ؟
ما لااقل دو سه آیه داریم! شما چطور؟

nooh;348079 نوشت:
كسي كه قرآن مي خواند مي داند در كلام الله اينگونه بيان عادي است و تقدم و تأخر كلامي در بيان رخدادها لزوماً منطبق بر تقدم تأخر زماني در وقوع آنها نيست

بله اما
بیشتر آیات همینگونه است! یعنی تقدم و تاخر کلامی و زمانی اش یکسان است! و این آیات صالح و شعیب هم از این گروه است چون به کمک آیات دیگری مشخص است که مردگان صدای زنده ها را میشوند! پس با عقل سازگار است و نیازی نیست به تقدم و تاخر کلامی چنگ بزنید!
باید دلیلی قرانی بیاورید که اثبات کند مردگان صدای زنده ها را نمیشوند در آنصورت میتوانیم بگیم بله در مورد آیات صالح و شعیب هم تقدم و تاخر کلامی تقدم و تاخر زمانی بوجود نمیاورد!
پس این دلیل به درد رد کردن اینکه مردگان صدای زنده ها را نمیشوند نمیخورد!

nooh;348090 نوشت:
در عجبم آناني كه هزاران هزار سال در بهشت و جهنم برزخي خوشي كرده اند و زجر كشيده اند چگونه اين همه مدت را بحساب نمي آورند؟ چگونه ممكن است اين هزاره هاي شادي و غم را ساعتي بيش نبينند؟!

شما الان میخوایید با این سوال برزخ رو رد کنید؟
یعنی اینکه چگونه ممکن است برای مومنان و کافران هزار سال برزخی مثل یک ساعت آخرت گذشته باشد با عالم برزخ متناقض است؟ و آن را رد میکند؟ فکر نمیکنم !
این چه برهانیست!؟
چه اشکالی دارد هزار سال برزخی از دید مردگان مشابه با یک ساعت قیامت باشد؟ چرا این مطلب برزخ رو رد میکند؟ من نمیفهمم!
آیاتی که برای اثبات برزخ آوردم خیلی بود! هنوز فقط یکیشون رو بررسی کردید و توش اینجوری موندید!
فکر بقیه آیات هم باشید!
در ضمن یک سوال:

آیا شما با اینکه بریم سر قبر مومنان و طلب مغفرت و شفاعت براشون بکنیم مشکلی ندارید؟ اگر مشکل دارید چرا به آیه ای که آورده بودم جوابی نمیدید؟؟؟

aminj;348158 نوشت:
"وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ"
ترجمه: و به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید، بلکه زنده اند ولی شما احساس نمی کنید.

بنابراین حیاتی که برخی افراد احساس نمی کنند در همین زمان حاضر برای کشته شدگان در راه خدا وجود دارد.

چيزي كه قرنها در انديشه قوم پيامبر نقش بسته بود اين بود كه امكان ندارد استخوانهاي پوسيده و به خاك تبديل شده دوباره احياء شوند

[="blue"]إن هي إلا حياتنا الدنيا نموت ونحيا وما نحن بمبعوثين ﴿مؤمنون٣٧﴾
[/][="red"]جز همين زندگانى دنيوى ما، هيچ نيست [گروهى‌] مى‌ميريم و [و گروهى به جاى آنها] زنده مى‌شويم و ما [مجددا] زنده شدنى نيستيم
[/]
[="blue"]وقالوا ما هي إلا حياتنا الدنيا نموت ونحيا وما يهلكنا إلا الدهر وما لهم بذلك من علم إن هم إلا يظنون ﴿ [جاثيه٢٤﴾
[/][="red"]و گفتند: جز زندگى دنيوى ما هيچ نيست مى‌ميريم و زنده مى‌شويم و ما را جز طبيعت هلاك نمى‌كند، آنان را به اين [مطلب‌] هيچ دانشى نيست و جز اين نيست كه گمان مى‌كنند[/]

خداوند مي فرمايند اينگونه نيست و مرگ پايان هستي نيست هرچند شما آن را درك نمي كنيد
چرا؟ چرا ما حياتي ديگر را درك نمي كنيم؟
چون بر آينده واقف نيستيم؟
يك سئوال:
در قرآن كريم پر است از اخبار غيبي دنيوي و اخروي و از پديده ها و حوادثي خبر مي دهد كه هنوز به وقوع نپيوسته اند. پروردگار از كجا اينها را متوجه مي شود؟
آيا او اينها را در سناريوي هستي نوشته و خود نيز منتظر است تا از دل زمان خارج شوند و به حقيقت بپيوندند؟!
اگر بگوئيد آري اين با اصل خالقيت كه همه چيز را مي آفريند در تضاد است.
بلكه حال و آينده و گذشته [="blue"]«عند الله»[/] يكي است هرچند كه [="blue"]عندنا [/]اينگونه نيست و ما آينده را درك نمي كنيم

"وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمْ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ "

و او بر بندگانش مسلط است و بر شما نگهبانانی می فرستد تا اینکه یکی از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما او را برمی گیرند در حالی که هیچ کم نگذارند سپس به سوی سرپرست حقشان الله فرستاده می شوند آگاه باشید که برای او حکم است و او سریعترین حسابگران است.

"کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون"
هر نفسی طعم مرگ را می چشد سپس به سوی ما برگردانده می شوید.

از این آیات استنباط می شود که بلافاصله پس از مرگ افراد به محضر خدا می روند. در آیات دیگری هم گفته شده خدا آنها را از اعمالشان آگاه می کند (نمونه:"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ").

"نحن قدرنا بينكم الموت وما نحن بمسبوقين على أن نبدل أمثالكم وننشئكم في ما لا تعلمون ولقد علمتم النشأة الأولى فلولا تذكرون"
ما مرگ را بین شما مقدر کردیم و ما پیشی گرفته شده بر این نیستیم که شما را به مانندتان تبدیل کنیم و شما را در آنچه نمی شناسید پرورش دهیم، و پرورش اولیه را دانسته اید پس چرا یادآور نمی شوید؟

بنابراین افراد پس از مرگ به مثلشان تبدیل شده و زندگی جدیدی را با کالبدی ناشناخته آغاز می کنند.

nooh;348187 نوشت:
خداوند مي فرمايند اينگونه نيست و مرگ پايان هستي نيست هرچند شما آن را درك نمي كنيد

خدا دارد می گوید: "به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید، بلکه زنده اند ولی شما احساس نمی کنید"
شما داری چیز دیگری می گویی و به او نسبت می دهی.

"وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ "

"أومن كان ميتا فأحييناه وجعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون "
آیا آن کسی که مرده بود پس زنده اش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه می رود مانند کسی است که نمونه اش مانند فرد در تاریکی است که از آن تاریکی خارج نمی شود این گونه برای کافرین آنچه می کنند آراسته می شود.

"قالوا ربنا أمتنا اثنتين وأحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبيل "
خواهند گفت پروردگارا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی پس ما به گناهانمان اعتراف کردیم آیا راهی برای خروج هست؟

طبق این دو ایه بالا امکان دو زندگی برای افراد وجود دارد که پس از آن دیگر راهی برای خروج نیست مگر با حکم الله.

aminj;348203 نوشت:
"أومن كان ميتا فأحييناه وجعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون "
آیا آن کسی که مرده بود پس زنده اش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه می رود مانند کسی است که نمونه اش مانند فرد در تاریکی است که از آن تاریکی خارج نمی شود این گونه برای کافرین آنچه می کنند آراسته می شود.

"قالوا ربنا أمتنا اثنتين وأحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبيل "
خواهند گفت پروردگارا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی پس ما به گناهانمان اعتراف کردیم آیا راهی برای خروج هست؟

طبق این دو ایه بالا امکان دو زندگی برای افراد وجود دارد که پس از آن دیگر راهی برای خروج نیست مگر با حکم الله.

البته آيه اول چيز ديگري مي خواهد بگويد كه اگر كمي بيشتر آن را بررسي كني بدون شك تو نيز به باور من خواهي رسيد

اما آيه دوم معنايي شبيه آيه زير دارد:

[="blue"]منها خلقناكم وفيها نعيدكم ومنها نخرجكم تارة أخرى (طه٥٥﴾
[/][="red"]شما را از زمين آفريديم و [با مرگ‌] در آن بازتان مى‌گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مى‌آوريم
[/]
يا اين دو آيه:

[="blue"]واللـه أنبتكم من الأرض نباتا ﴿١٧﴾ ثم يعيدكم فيها ويخرجكم إخراجا ﴿١٨نوح)
[/][="red"]و خداست كه شما را [چون گياه‌] به طرز خاصى از زمين رويانيد
سپس شما را در آن باز مى‌گرداند و باز به طرزى عجيب بيرون مى‌آورد[/]

مطلبي كه مي خواهم بگويم چيزي است كه قوم پيامبر به خوبي آن را فهميده اند ولي ما بعد از 1400 سال تلبيس و دستكاري شياطين جني و انسي بكلي از مفهوم آن غافل مانده ايم در صحبتهاي آنها هيچ صحبتي از حيات مياني يا بگو برزخي وجود ندارد( در هيچ جاي قرآن صحبت از چنين حياتي نيست) اما قوم پيامبر بخوبي فهميده اند كه بعد از مرگ قرار است دوباره بدنشان از استخوانها و خاكها شكل گيرد و از زمين خارج شوند .
آري خداوند انسان را مانند نبات از همين زمين خلق مي كند و مي روياند و بعد از اين خلق مي ميراند و به زمين باز مي گرداند و در روز قيامت دوباره او را از زمين( دقيقاً همين زميني كه اكنون بر رويش زندگي مي كنيم) بيرون مي آورد تا حساب كتابش مشخص شود و آنگاه همان زلزله مخوف كه قرار است اولين و آخرين انسان شاهدش باشند رخ مي دهد و همگان براي بار دوم مي ميرند .
در اينجا تمام عرش پروردگار كه دنيا نيز يكي از اركان هفتگانه آن است از بين مي رود و خداوند بار ديگر اقدام به خلقت كرده و همانگونه كه طومار آسمانها و زمين راپيچانده بود بازش مي كند و اعاده اش مي گرداند و دوباره زمين را كه حالا بهشت صالحان است مي آفريند و خلاصه اينكه دنيا جاي خودش را به جنت مي دهد ، جنتي كه وسعتش به اندازه وسعت آسمانها و زمين است و اينجاست كه انسانها بازهم زنده مي شوند و هركس روانه ديار خود مي گردد.
آنكه بهشتي است به بهشت مي رود و آنكه جهنمي است عازم دوزخ خواهد شد تا يك حيات جاوداني را تجربه نمايد
اما همه اين وقايع مربوط به روزي ديگر(= يوم الآخر) است نه امروز و به حياتي ديگر( حيات الآخرة) تعلق دارد نه حيات الدنيا.

asad;348165 نوشت:

ببینید من میگم مرده ها صدای زنده ها را میشنوند دلیلم این است که صالح مردگان را خطاب میکند
و اگر بپرسید چرا منظورش زنده ها نباشد میگویم چون مشابهش در قران هست! شعیب هم مردگان را خطاب قرار میدهد! پیامبر هم با مردگان سخن میگوید!
وشما حق ندارید بگید به غیر از اینها آیه دیگری بیاور! مگر اینها کلام خدا نیستند؟ مگر این چند آیه برای شما برگ چغندر محسوب میشوند که آنها را نادیده میگیرید و مدام شش هزار شش هزار میکنید؟
شما باید ردی براین دلایل بیاورید
اینکه بگید چرا در شش هزار آیه دیگر قران حرفی نیامده ردی بر این آیات نیست! همانطور که گفتم بسیاری از مطالب هم فقط یک بار در قران آمده !
و اینکه بگید سرچ کن و مطالب را ببین که همه به این چند آیه تمسک جستند هم ردی بر این آیات نیست! با قران آیات را رد کنید نه با کمک حرفهای رنگ و لعاب دارتان!

حال شما که میگویید صالح مردگان را خطاب قرار نمیدهد دلیلتان چیست؟ برچه دلیلی میگویید مردگان صدای زنده ها را نمیشنوند؟ ازکجای قران به همچین اطمینانی رسیدید! ؟
ما لااقل دو سه آیه داریم! شما چطور؟


بله اما
بیشتر آیات همینگونه است! یعنی تقدم و تاخر کلامی و زمانی اش یکسان است! و این آیات صالح و شعیب هم از این گروه است چون به کمک آیات دیگری مشخص است که مردگان صدای زنده ها را میشوند! پس با عقل سازگار است و نیازی نیست به تقدم و تاخر کلامی چنگ بزنید!
باید دلیلی قرانی بیاورید که اثبات کند مردگان صدای زنده ها را نمیشوند در آنصورت میتوانیم بگیم بله در مورد آیات صالح و شعیب هم تقدم و تاخر کلامی تقدم و تاخر زمانی بوجود نمیاورد!
پس این دلیل به درد رد کردن اینکه مردگان صدای زنده ها را نمیشوند نمیخورد!

شما الان میخوایید با این سوال برزخ رو رد کنید؟
یعنی اینکه چگونه ممکن است برای مومنان و کافران هزار سال برزخی مثل یک ساعت آخرت گذشته باشد با عالم برزخ متناقض است؟ و آن را رد میکند؟ فکر نمیکنم !
این چه برهانیست!؟
چه اشکالی دارد هزار سال برزخی از دید مردگان مشابه با یک ساعت قیامت باشد؟ چرا این مطلب برزخ رو رد میکند؟ من نمیفهمم!
آیاتی که برای اثبات برزخ آوردم خیلی بود! هنوز فقط یکیشون رو بررسی کردید و توش اینجوری موندید!
فکر بقیه آیات هم باشید!
در ضمن یک سوال:

آیا شما با اینکه بریم سر قبر مومنان و طلب مغفرت و شفاعت براشون بکنیم مشکلی ندارید؟ اگر مشکل دارید چرا به آیه ای که آورده بودم جوابی نمیدید؟؟؟

در باره اموات قوم شعيب و صالح هريك نظرات خود را داديم اجازه دهيد ديگر از آن بگذريم و آيات ديگر را مورد بررسي قرار دهيم. من در باره اينكه عيسي پس از مرگش شاهد چيزي نيست دو آيه از سوره مائده خدمتتان معرفي كردم ولي شما درباره شان اظهار نظري نكرديد.
اگر مردگان پس از مرگشان شنوا و بينا باشند لابد از اين لحاظ عيساي نبي بر همه آنها افضل است. چرا كه بيش از دوميليارد و سيصد ميليون مسيحي او را دائم و در هرجايي و نقطه اي شاهد و ناظر اعمال خود مي دانند ولي ظاهراً آيات 116 و 117 سوره مائده اين را رد مي كنند و از آنها چنين برداشت مي شود كه عيسي پس از مرگش يا عروجش يا هر چيزي ديگر، از احوال دنيا غافل است و در پاسخ خداوند كه از فساد قومش خبر داده بود مي گويد:
تا در ميانشان بودم شاهد بودم چه مي كنند اما وقتي مرا از ميانشان بردي تو شاهد بودي و تو بر هر چيزي شاهدي.
يعني عيسي چه مرده باشد و چه زنده زنده تا آسمان هفتم در كنار پدر آسمانيش( به قول مسيحيت) مسكن گزيده باشد خبري از احوال دنيا ندارد خب اين يعني چه؟

پس جواب سوال بنده این شد که شما به این آیه ایمان ندارید زیرا اعتقاد دارید:

nooh;347993 نوشت:
آيا مردم امروز نيزموظف به انجام آنها هستند؟ تا جايي كه امكان داشته باشد بله و الا خير.

nooh;347993 نوشت:
اما مي فرمايد اطيعوا الله و اطيعواالرسول تا همگان بدانند بايد از خدايي پيروي كنند كه اين رسول معرفي مي كند و حالا دين اين است و رسول هم اين است و دقيقاً به همين دليل است كه وقتي مي گويد اطيعوا الرسول آن را با الف و لام مي آورد تا مردم بدانند كدام رسول مورد نظر است.

اولا یهمو و نصارا به خدای دیکری معتقد نبودند و خدا همین خدا بوده اما آنها دستورات الهی را انجام نمیدادند و به انحراف کشیده شدند. برای مثال نصارا به سه خدا معتقد شدند . پس مقصود از اطیعوا الله اطاعت از دستورات خدا است
ثانیا وقتی اطیعوا الرسول در کنار اطیعوا الله می آید یعنی تمام مراتب از اطاعت از الله برای اطاعت از الرسول نیز برقرار است. یعنی اگر تابع دستورات خداوندیم باید تابع دستورات پیامبر (ص) نیز باشیم در غیر این صورت دین مان ناقص است
راستی چطور میشود از قرآن تبعیت کرد اما از شارح و مفسر آن که از همه بر حقیقت قرآن آگاه تر است تبعیت نکرد؟
nooh;347993 نوشت:
اين دليل همچنان امروز هم به قوت آن روز پا برجاست و زمان حكمش سپري نشده و همه مردم عالم در تمام اعصار پس از رسول الله بايد بدانند كه وظيفه شان تننها اطاعت از يك رسول است

استدلال شما یک مشکل اساسی دارد و آن این است که اطیعوا الله برای تبعیت از دستورت الله کافی میباشد
وقتی خداوند در قرآن بگوید اطیعوا الله مقصودش را رسانده و مشخص است منظور اطاعت از دستوری است که در این کتاب (قرآن) نوشته شده است. و منظور خدایی است که قرآن و اسلام معرفی میکند
و دیگر نیازی به اطیعوا الرسول و عباراتی مانند وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا نبود.

nooh;347993 نوشت:
هر سخني را با قرآن بسنجيم ، تا اگر كتاب قبولش كرد به حكمش گردن نهيم

سوال؟
این دو سخن را با قرآن بسنجید و گزینه درست را تعیین کنید:
1-باید با دست باز نماز خواند
2-باید با دست بسته نماز خواند
یا این مورد:
1-نماز مغرب 3 رکعت و نماز اعشا 4 رکعت
2-نماز اعشا 3 رکعت و نماز مغرب 4 رکعت
یا این مورد:
1-خدا دست و چشم و گوش دارد
2-خدا دست و ... ندارد

nooh;347993 نوشت:
و بدانيم اگر جامعه اي به اين دستور عمل كند به اتحاد و يكپارچگي خواهد رسيد

اگر اینطور است چرا در مسائلی مثل وضو که هم شیعه و هم سنی نظرشان را از قرآن اثبات میکنند اختلاف است؟؟ چرا وحدت نظر ایجاد نشد؟؟

nooh;347993 نوشت:
ببين چقدر مي تواني به اين دستورالعمل پايبند باشي، اگر بودي كه مسلماني و از آتش رهيدي وگر نبودي قطعاً مشرك و بت پرستي و اعمالت هگي بر فناست .

مشرک و بت پرست شرایط متفاوتی دارد. این فتوای شما در کجای قرآن آمده است؟؟؟!!

منتظر نظرات جناب light نیز هستیم

نقل قول:
با سلام خدمت دوست عزیز جناب light

light;347140 نوشت:
احادیث فقط در حد نظر خوب هستند نه سند

سوال؟
خداوند در سوره نسا آیه 59 میفرماید

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ

در این آیه الله از خود و اطاعت از پیامبر (ص) را هر دو در یک مرتبه قرار داده و واجب کرده است
حال سوال اینجاست که شمایی که به سندیت روایات اعتقاد ندارید جواب این آیه را چه میدهید؟؟؟
طبق این آیه احادیث صحیح پیامبر نیز همانند قرآن سند میباشد
و اگر این مطلب را قبول ندارید باید بگوببد چطور دارید از پیامبر (ص) اطاعت میکنید وقتی سخنان ایشان را فقط در حد یک نظر قبول دارید؟؟
وقتی روایات را به عنوان سند قبول ندارید چطور نماز میخوانید در حالی که تعداد رکعت های هر نماز در قرآن نیامده؟؟ و صدها مورد دیگر که در قرآن نیامده است و پیامبر تفسیرش را آورده

شما میگویید فقط خدا تفسیر قرآن را میداند ، پس با این حساب باید به ظاهر قرآن اکتفا کنیم و به دنبال تفسیر آن نرویم
خداوند در قرآن میفرماید
يد الله فوق ايديهم
الله سميع عليم
پس طبق فرموده شما باید به ظاهر معنای آیات اکتفا کنیم و بگوییم خداوند دست و چشم و گوش دارد؟؟

و اما در مورد راسخون:
اولین سوالی که مطرح میشود این است که اگر متشابهات قرآن را فقط خداوند میداند
برای مثال شما چرا جزئیات نماز را از همان قرآن نگرفتید و از پیامبر گرفته اید؟؟

اما در مورد این مطلب شما:

light;347479 نوشت:
برای خداوند میفرماید میداند و برای راسخون در آیه میفرماید که ایمان می اورند

برادر عزیز ایمان آوردن راسخون به تمام آیات در مقابل عدم ایمان کسانی است که طبق آیه در قلوبشان فتنه است و فقط آیات متشابه را دست آویز قرار میدهند
یک بار دیگر آیه را بخوانید:
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ

light;347479 نوشت:
اینکه ایشان گفته اند کار عبثی هست دلیل نیست که عبث باشد مثلا خداوند در قرآن فرموده "یوم الساعه " حال چون مشخص نکرده یوم الساعه کی هست و علم آن را به ما نگفته کار عبثی کرده و باید بگوییم ,چرا فرموده یوم الساعه ؟

اتفاقا در روایات آمده است که منظور از آن روز قیامت و رستاخیز است.
سوالی که مطرح است این است که چطور امکان دارد خداوند قرآن را برای هدایت بشر بفرستد و فقط خودش آگاه به تفسیر آن باشد؟؟؟
وقتی ما ندانیم خدا دارد از چه چیزی سخن میگوید چطور با کلامش هدایت شویم؟؟؟

علی مع الحق;348260 نوشت:

وقتی خداوند در قرآن بگوید اطیعوا الله مقصودش را رسانده و مشخص است منظور اطاعت از دستوری است که در این کتاب (قرآن) نوشته شده است.

پس بنا بر گفته شما اطاعت از الله = با اطاعت از قرآن
و درنتيجه هنگامي كه گفته مي شود قرآن به تنهايي كافي نيست = الله به تنهايي كافي نيست
پس فرق كسي كه اين را مي گويد با تمام اقوام پيامبران الهي كه مطلب زير را مي گفتند چيست؟:

[="blue"]قالوا أجئتنا لنعبد اللـه وحده ونذر ما كان يعبد آباؤنا فأتنا بما تعدنا إن كنت من الصادقين ﴿اعراف٧٠﴾
[/][="Red"]گفتند: آيا سراغ ما آمده‌اى كه تنها خدا را بپرستيم(= اطاعت كنيم) و آنچه پدرانمان( معادل اطاعت از رسول) مى‌پرستيدند(= اطاعت مي كردند) رها كنيم؟ اگر راست مى‌گويى آنچه را به ما وعده مى‌دهى بياور[/]
[="Blue"]فرق ايندو با هم چيست ؟
[/]

براي سئوال نمازت به اين تاپيك مراجعه كن:

http://www.askdin.com/thread26350.html

nooh;348311 نوشت:
پس بنا بر گفته شما اطاعت از الله = با اطاعت از قرآن
و درنتيجه هنگامي كه گفته مي شود قرآن به تنهايي كافي نيست = الله به تنهايي كافي نيست
پس فرق كسي كه اين را مي گويد با تمام اقوام پيامبران الهي كه مطلب زير را مي گفتند چيست؟:

قالوا أجئتنا لنعبد اللـه وحده ونذر ما كان يعبد آباؤنا فأتنا بما تعدنا إن كنت من الصادقين ﴿اعراف٧٠﴾
گفتند: آيا سراغ ما آمده‌اى كه تنها خدا را بپرستيم(= اطاعت كنيم) و آنچه پدرانمان( معادل اطاعت از رسول) مى‌پرستيدند(= اطاعت مي كردند) رها كنيم؟ اگر راست مى‌گويى آنچه را به ما وعده مى‌دهى بياور
فرق ايندو با هم چيست ؟


اگر همان نقل قولی که کرده اید را میخواندید گفته ام اطاعت از الله یعنی اطاعت از دستوراتی ایشان که در قرآن آمده است
حال شمائید که باید پاسخ دهید معنای اطاعت از رسول چیست؟
nooh;348311 نوشت:
براي سئوال نمازت به اين تاپيك مراجعه كن:

برای بقیه سوالات به کجا مراجعه کنم؟!

nooh;348244 نوشت:
و از آنها چنين برداشت مي شود كه عيسي پس از مرگش يا عروجش يا هر چيزي ديگر، از احوال دنيا غافل است و در پاسخ خداوند كه از فساد قومش خبر داده بود مي گويد: تا در ميانشان بودم شاهد بودم چه مي كنند اما وقتي مرا از ميانشان بردي تو شاهد بودي و تو بر هر چيزي شاهدي

از کجای آیه این برداشت شخصی را کردید؟
از این جمله:

تا در ميانشان بودم شاهد بودم چه مي كنند اما وقتي مرا از ميانشان بردي تو خود مراقب آنها بودی تو بر هر چيزي شاهدي

در هیچ جای آیه ننوشته بعد از مردنم دیگر شاهد بر آنها نبودم بلکه نوشته بعد از مردنم تو مراقب آنها بودی!

این نشان میدهد منظورش دیدن و شنیدن نیست! بلکه مراقبت است!
منظورش این است که تا زمانی که زنده بودم خودم بالا سرشون بودم اما زمانی که جانم را ستاندی دیگه نتونستم ازشون مراقبت کنم و اینکار را تو خودت (خدا) کردی! و اگه بعد از مرگم گمراه شدند تقصیر از من نیست! چون من تا لحظه مرگم وظیفم رو انجام دادم!

اما شما میگویید مقصود حضرت عیسی این بوده است به خدا این چنین گفته است:

ای خدا تا زمانی که زنده بودم خودم آنها را میدیدم و صدای آنها را میشنویدم اما زمانی که مرگم فرا رسید این وظیفه ی دیدن و شنیدن را به تو سپردم و از این به بعد تو آنها را میبینی و صدایشان را میشنوی!
(گویی تا قبل از مرگ عیسی خدا آنها را نمیدیده و صدایشان را نمیشنویده و به محض اینکه عیسی مرده است خدا این وظیفه را به عهده گرفته!

میبینیم که برداشت شما با عقل جور در نمیاد چون چه نیازی است عیسی به خدا بگوید تا زمانی که زنده بودم آنها را میدیدم و صدایشان را میشنویدم؟ مگر دیدن و شنیدن در گمراهی مردم تاثیر داشته است؟
پس منظور دیدن و شنیدن نبوده است بلکه مراقبت بوده است
و همه متفق القولیم که افراد مرده نمیتوانند مراقب افراد زنده باشند و دستشان از دنیا از نظر مادی کوتاه است! لذا حضرت عیسی بعد از مرگش گفته است:
تا زمانی که زنده بودم خودم مراقب آنها بودم و زمانی که مردم خودت مراقب آنها بودی!

شما قران را به نفع خود تفسیر میکنید

[="tahoma"]
اما بارز ترين معاني رقيب: همنشيني ، ملازمت و نظارت مي باشد كه درجه اش از شهيد هم بالا تر است و چون در اينجا مقابل شهيد قرار گرفته دقيقاً معناي ملازمت و نظارت را مي دهد مضاف بر اينكه عيسي به خداوند مي گويد« وأنت على كل شيء شهيد» كه البته شما چون به نفعتان نبود نديدش گرفتيد.
حالا بيا فرض كنيم تئوري شما يا آنهايي كه نگاه به دستشان كردي ، درست است و قسمت دوم عرض عيسي را نيز نديد بگيريم ببينيم چه مي شود.
با حذف « انت علي كل شيء شهيد» داريم:

ما قلت لهم إلا ما أمرتني به أن اعبدوا اللـه ربي وربكم وكنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت أنت الرقيب عليهم

عيسي مي گويد تا در ميانشان بودم مراقبشان بودم
كه چه؟
تا گمراه نشوند [/]

asad;348347 نوشت:

این نشان میدهد منظورش دیدن و شنیدن نیست! بلکه مراقبت است!
منظورش این است که تا زمانی که زنده بودم خودم بالا سرشون بودم اما زمانی که جانم را ستاندی دیگه نتونستم ازشون مراقبت کنم و اینکار را تو خودت (خدا) کردی! و [="red"]اگه بعد از مرگم گمراه شدند تقصیر از من نیست![/] چون من تا لحظه مرگم وظیفم رو انجام دادم!



[="tahoma"]پس تقصير از كيست؟ خدا!
چون بعد از عيسي خداوند رقيب و مراقب قومش بود و چون نتوانست مانند عيسي از آنها مراقبت كند اين شد كه گمراه شدند
بنابراين شايد خيلي بي راه نباشد كه بسياري از مسيحيان عيسي را همان خدا تصور مي كنند!

[/]

علی مع الحق;348331 نوشت:

حال شمائید که باید پاسخ دهید معنای اطاعت از رسول چیست؟

بنده مطابق روايت قرآن مفهوم و معناي اطاعت از رسول را برايتان نوشتم .
اما بنا بر روايت فرقه ها بسته به سليقه آنها معاني متفاوتي دارد تا جايي كه مي توان گفت هر فرقه اي رسول را آنگونه كه مي پسندد تعريف مي كند و باور دارد بنابر اين ما به تعداد فرقه ها رسولان متفاوت داريم كه هر يك رسول خود را حقيقي و از ديگري را غير واقعي تصور مي كنند
اما در بعضي موارد همين فرقه ها بطور عجيبي با هم اتفاق نظر دارند و رسولشان يكي است .
مثلاً علي رغم اينكه خداوند بطور صريح، روشن ، مبين و واضح حكم زناي محصنه را صد ضربه تازيانه صادر مي كند . فرقه ها بنا بر احكامي كه به رسولشان نسبت مي دهند و سندش را محكم و بسيار بسيار متواتر مي دانند ، زن و مرد زنا كار را سنگسار مي كنند.
حالا بگو رسول از خدا جدا نيست!
آيا اطاعت از رسول يعني اين؟

نوشت:

و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ «شراحه همدانيه» را در روز پنج‌شنبه تازيانه زد و در روز جمعه سنگ‌سار كرد و فرمود: [="red"]تازيانه [/]مطابق [="red"]«كتاب الله»[/] و[="blue"] سنگ‌سار[/] بر اساس [="blue"]«سنّت[/] رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ» است.

چرا سنت بر حكم خداوند پيشي گرفته است؟
آيا اطاعت از رسول يعني اطاعت از طاغوت؟

در قرآن كريم دهها حكم صريح و واضح وجود دارد كه در سنت بر عكس آنها عمل مي شود چرا؟
آيا اين به دليل تفرق خدايان نيست؟

[="darkgreen"]سلام

nooh;348231 نوشت:
بكلي از مفهوم آن غافل مانده ايم در صحبتهاي آنها هيچ صحبتي از حيات مياني يا بگو برزخي وجود ندارد( در هيچ جاي قرآن صحبت از چنين حياتي نيست)

سخن شما را بررسی می کنیم:
حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ
تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مى گويد: «پروردگارا! مرا باز گردانيد;شايد در برابر آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم.»(ولى به او مى گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد، همان راه را ادامه مى دهد); و در پى (مرگ) آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند
نکات:
جهان برزخ چيست؟
عالم برزخ چه عالمى است؟ و كجا است؟ و دليل بر اثبات چنين عالمى كه در ميان دنيا و عالم آخرت قرار دارد چيست؟ آيا برزخ براى همه است يا براى گروه معينى؟و بالآخره وضع حال مؤمنان و صالحان و نيز كافران و بدكاران در آنجا چگونه است؟
واژه" برزخ" در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شى‏ء، حائل مى‏شود و سپس به هر چيزى كه ميان دو امر قرار گيرد" برزخ" گفته شده است و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته،" برزخ" گفته مى‏شود.
دليل بر وجود چنين جهانى كه گاهى از آن تعبير به" عالم قبر" و يا" عالم ارواح" مى‏شود از طريق ادله نقليه است آيات متعددى از قرآن مجيد داريم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در اين معنى دارد.
آيه مورد بحث (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) ظاهر در وجود چنين عالمى است، هر چند بعضى خواسته‏اند كلمه برزخ را در اين آيه به معنى مانعى براى بازگشت به اين دنيا معرفى كنند و گفته‏اند مفهوم آيه اين است كه پشت سر انسان مانعى است كه او را از بازگشت به اين جهان منع مى‏كند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، زيرا تعبير به" إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ" (تا روز رستاخيز) دليل بر اين است كه اين برزخ در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته، نه ميان انسان و دنيا.
از آياتى كه" صريحا" وجود چنين جهانى را اثبات مى‏كند آيات مربوط به حيات شهيدان است مانند وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ:" هرگز گمان نكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند" (آيه 169 سوره آل عمران).
در اينجا خطاب به پيامبر است، و در آيه 154 سوره بقره خطاب به همه مؤمنان كرده مى‏گويد: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ.
نه تنها در مورد مؤمنان عاليمقامى همچون شهيدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره كفار طغيانگرى همچون فرعون و يارانش نيز وجود برزخ صريحا در آيه 46 سوره مؤمن آمده است:النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ:" آنها (فرعون و يارانش) هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى‏گيرند و به هنگامى كه روز قيامت بر پا مى‏گردد فرمان داده مى‏شود آل فرعون را در شديدترين كيفرها وارد كنيد.
البته آيات ديگرى را نيز براى اين موضوع ذكر كرده‏اند كه در صراحت و ظهور به پايه آيات فوق نمى‏رسد، تنها مطلبى كه در آيات برزخ بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه بجز آيه مورد بحث كه مساله برزخ را به طور كلى بيان كرده، بقيه آنها مساله را به صورت خصوصى مثلا در مورد" شهداء" يا" آل فرعون" طرح مى‏كند.
ولى روشن است كه نه آل فرعون خصوصيتى دارند، كه همانند آنها در جهان بسيار بوده، و نه شهيدان چرا كه قرآن مجيد گروهى از صالحان و خاصان را همطراز آنها شمرده، در آيه 69 سوره نساء پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان را در كنار هم قرار مى‏دهد فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ.
سؤال ديگر كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه از بعضى آيات قرآن استفاده مى‏شود كه گروهى از مردم داراى عالم برزخ نيستند، چنان كه در آيه 55 و 56 سوره روم مى‏خوانيم:" گروهى از مجرمان بعد از بر پا شدن قيامت سوگند ياد مى‏كنند كه ساعتى بيشتر در جهان برزخ نبودند ولى بزودى مؤمنان آگاه به آنها مى‏گويند شما به فرمان خدا مدتى طولانى تا روز قيامت، مكث كرده‏ايد و هم اكنون روز قيامت است".
پاسخ اين ايراد در روايات متعددى چنين داده شده است: مردم سه گروهند:
گروهى مؤمنان خالص، گروهى كافران خالص، و گروهى متوسط و مستضعفند.
جهان برزخ مخصوص گروه اول و دوم است اما گروه سوم در يك نوع حالت بيخبرى، عالم برزخ را طى مى‏كنند (براى اطلاع بيشتر از اين روايات به جلد 6 بحار الانوار بحث احوال برزخ و قبر مراجعه شود).
nooh;348187 نوشت:
"وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ"

nooh;348187 نوشت:
خداوند مي فرمايند اينگونه نيست و مرگ پايان هستي نيست هرچند شما آن را درك نمي كنيد

پس چرا تنها کسانی را که در راه خدا کشته می شوند را بیان کرده و نه تمام انسان ها!
یعنی چرا نگفته تمام کسانی که می میرند؛نمرده اند بلکه زنده اند و فقط گفته کسانی را که در راه خدا کشته می شوند،مرده نپندارید،بلکه زنده اند؟[/]

ask;348570 نوشت:
[="darkgreen"]سلام

شخن شما را بررسی می کنیم:
حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ
تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مى گويد: «پروردگارا! مرا باز گردانيد;شايد در برابر آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم.»(ولى به او مى گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد، همان راه را ادامه مى دهد); و در پى (مرگ) آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند
نکات:
جهان برزخ چيست؟
عالم برزخ چه عالمى است؟ و كجا است؟ و دليل بر اثبات چنين عالمى كه در ميان دنيا و عالم آخرت قرار دارد چيست؟ آيا برزخ براى همه است يا براى گروه معينى؟و بالآخره وضع حال مؤمنان و صالحان و نيز كافران و بدكاران در آنجا چگونه است؟
واژه" برزخ" در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شى‏ء، حائل مى‏شود و سپس به هر چيزى كه ميان دو امر قرار گيرد" برزخ" گفته شده است و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته،" برزخ" گفته مى‏شود.
دليل بر وجود چنين جهانى كه گاهى از آن تعبير به" عالم قبر" و يا" عالم ارواح" مى‏شود از طريق ادله نقليه است آيات متعددى از قرآن مجيد داريم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در اين معنى دارد.
آيه مورد بحث (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) ظاهر در وجود چنين عالمى است، هر چند بعضى خواسته‏اند كلمه برزخ را در اين آيه به معنى مانعى براى بازگشت به اين دنيا معرفى كنند و گفته‏اند مفهوم آيه اين است كه پشت سر انسان مانعى است كه او را از بازگشت به اين جهان منع مى‏كند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، زيرا تعبير به" إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ" (تا روز رستاخيز) دليل بر اين است كه اين برزخ در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته، نه ميان انسان و دنيا.
از آياتى كه" صريحا" وجود چنين جهانى را اثبات مى‏كند آيات مربوط به حيات شهيدان است مانند وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ:" هرگز گمان نكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند" (آيه 169 سوره آل عمران).
در اينجا خطاب به پيامبر است، و در آيه 154 سوره بقره خطاب به همه مؤمنان كرده مى‏گويد: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ.
نه تنها در مورد مؤمنان عاليمقامى همچون شهيدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره كفار طغيانگرى همچون فرعون و يارانش نيز وجود برزخ صريحا در آيه 46 سوره مؤمن آمده است:النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ:" آنها (فرعون و يارانش) هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى‏گيرند و به هنگامى كه روز قيامت بر پا مى‏گردد فرمان داده مى‏شود آل فرعون را در شديدترين كيفرها وارد كنيد.
البته آيات ديگرى را نيز براى اين موضوع ذكر كرده‏اند كه در صراحت و ظهور به پايه آيات فوق نمى‏رسد، تنها مطلبى كه در آيات برزخ بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه بجز آيه مورد بحث كه مساله برزخ را به طور كلى بيان كرده، بقيه آنها مساله را به صورت خصوصى مثلا در مورد" شهداء" يا" آل فرعون" طرح مى‏كند.
ولى روشن است كه نه آل فرعون خصوصيتى دارند، كه همانند آنها در جهان بسيار بوده، و نه شهيدان چرا كه قرآن مجيد گروهى از صالحان و خاصان را همطراز آنها شمرده، در آيه 69 سوره نساء پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان را در كنار هم قرار مى‏دهد فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ.
سؤال ديگر كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه از بعضى آيات قرآن استفاده مى‏شود كه گروهى از مردم داراى عالم برزخ نيستند، چنان كه در آيه 55 و 56 سوره روم مى‏خوانيم:" گروهى از مجرمان بعد از بر پا شدن قيامت سوگند ياد مى‏كنند كه ساعتى بيشتر در جهان برزخ نبودند ولى بزودى مؤمنان آگاه به آنها مى‏گويند شما به فرمان خدا مدتى طولانى تا روز قيامت، مكث كرده‏ايد و هم اكنون روز قيامت است".
پاسخ اين ايراد در روايات متعددى چنين داده شده است: مردم سه گروهند:
گروهى مؤمنان خالص، گروهى كافران خالص، و گروهى متوسط و مستضعفند.
جهان برزخ مخصوص گروه اول و دوم است اما گروه سوم در يك نوع حالت بيخبرى، عالم برزخ را طى مى‏كنند (براى اطلاع بيشتر از اين روايات به جلد 6 بحار الانوار بحث احوال برزخ و قبر مراجعه شود).

پس چرا تنها کسانی را که در راه خدا کشته می شوند را بیان کرده و نه تمام انسان ها!
یعنی چرا نگفته تمام کسانی که می میرند؛نمرده اند بلکه زنده اند و فقط گفته کسانی را که در راه خدا کشته می شوند،مرده نپندارید،بلکه زنده اند؟

[/]

سلام
اگر بناي مباحثه داري يكي از مطالب بنده در باره برزخ را بياور و اشكالش را بگو و الا عين اين مطلبي را كه آورده اي در وب فراوان مي توان يافت و مطالعه كرد.
من در صفحات گذشته به تمام چيزهايي كه در اينجا اشاره شده پاسخ داده ام اگر وقتش را داريد نگاه كنيد شايد جواب سئوال خود را دريابيد

[="tahoma"]

اقوام پيامبران الهي
[="red"]قوم محمد[/]

متأسفانه تصور باطل و ناحقي كه در ميان پيروان سنت و عترت وجود دارد اين است كه با ظهور آئين محمدي بساط بت و بت پرستي را برچيده مي بينند و مي پندارند هركس فقط شهادتين را بگويد ديگر بت پرست نيست.
به نظر اين فراد بت همان مجسمه هايي هستند كه از سنگ و آهن و غيره ساخته مي شدند و بت پرستان كساني بودند كه آن مجسمه ها را به خدايي مي گرفتند.
سلسله گفتار حاضر قصد دارد به وسيله آيات قرآن اين باور و تصور غلط را باطل نمايد و نشان دهد كه اين مجسمه ها درواقع تماثيلي از آله اصلي بوده اند كه به ظن مردمان هرعصر ، به نحوي به خداوند و.ابسته مي شده اند . و نيز تحقيقي در سرگذشت پيشينيان است كه خداوند در كتابش اكثرشان را مشرك دانسته است
من در اينجا ابتدا از قوم پيامبر عزيز اسلام شروع مي كنم و يك به يك تا آدم به عقب مي رم و بعد برمي گردم تا با هم نگاهي به عقايد و مناسك معاصرين خودمان داشته باشيم كه در گستره زمين پراكنده شده اند . مي خواهيم ببينيم آيا عقايد و مناسك معاصرين با گذشتگان شباهت دارند يا خير. سلسله مطالبي كه مي آيند درواقع آينه اي هستند در برابر عقايد ما تا هركه خواست باورهايش را در اين آينه اصلاح نمايد
اگر با قرآن به هزار و چهرصد سال پيش برگرديم مي بينيم ساختار جمعيتي آن روزگار غالباً شامل دو دسته « اهل كتاب» و « اميين» مي شد. امي ها (كه پيامبر قبل از بعثت خود جزء اين دسته بود) كساني بودند كه از كتابهاي آسماني موجود پيروي نمي كردند و به جهان آخرت و بهشت و جهنم نيز اعتقادي نداشتند. آنها خداوند را به عنوان خالق آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست باور مي كردند و همچنين به فرشتگان نيز اعتقاد داشتند و آنها را دختران خداوند و ياري دهنده هاي او در امر جهان مي انگاشتند كه نام سه تا از آنها با اسامي لات، منات و عزي در قرآن آمده است. دسته ديگر اهل كتاب بودند و به يك كتاب آسماني اعتقاد داشتند كه اكثريت آنها يا يهودي بودند و يا نصارا.
با توجه به اينكه دختران خداوند ملائكه اي نا ملموس بودند ، براي اينكه آنها را قابل لمس نمايند ، مجسمه هايي را به آنها نسبت مي دادند يا شايد هم شخصي در خواب يكي از آنها را مي ديد و به دستور او برايش بنا و بارگاهي مي ساخت. به نظر مي رسد در گذشته افرادي با ملائكه مذكور در تماس بوده اند و احاديث و سخناني را از آنها ثبت و ضبط كرده اند كه زبان به زبان و سينه به سينه اين احاديث منتقل شده تا به قوم پيامبر رسيده و علماي آنها احكام شرعيه را از همين سخنان استخراج مي كردند و به پيروان خود اعلام مي نمودند. تا جايي كه حتي مردم از روي احكام ملائكه فرزندان خود را براي آنها قرباني مي كردند.
آنها ملائكه را واسطه هاي بين خود و الله مي پنداشتند و از آنها ياري مي خواستند و براي رسيدن به قرب الهي به آنها توسل مي جستند. به همين دليل در قرآن كريم ملائكه مذكور به عنوان قرباناً آله مشهورند و اگر شخصي مي خواست خود را به خداوند نزديك كند بايد از طريق همين آله واسطه انجام مي شد.
دوستاني كه علاقه مند باشند براي اينكه تا حدودي بر عقايد و باورهاي( قبل از اسلام) قوم پيامبرواقف شوند بنده از جمله سوره هاي انعاو و نجم را براي مطالعه و بررسي پيشنهاد مي كنم و در اينجا فقط به ذكر چند آيه از سوره انعام اكتفا خواهم كرد
يكي از مباحث سوره انعام مربوط به احكام حلال و حرام چهار پايان است كه از جانب مشركين مطرح مي شود آنهم بدون هيچگونه سند و مدركي كه مبتني بر كلام الهي باشد و جالب اينكه خودشان چنين تصوري نداشتند و اعمال خود را از جانب خداوند مي دانستند:

[="blue"]سَيَقُولُ ﭐلَّذِينَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاءَ ﭐللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلَا ءَابَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ کَذَ ٰلِکَ کَذَّبَ ﭐلَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ﭐلظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلَّا تَخْرُصُونَ ﴿148﴾
[/][="red"](انعام148)-بزودي کساني که شرک آورده‏اند خواهند گفت اگر خدا مي‏خواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمي‏آورديم و چيزي را حرام نمي‏کرديم ، کساني که پيش از آنان بودند نيز چنين تکذيب کردند تا عذاب ما را چشيدند بگو مگر پيش شما علم و اطلاعي هست اگر هست آنرا درآوريد و به ما نشان دهيد ، شما جز پيروي گمان نمي‏کنيد و جز تخمين نمي‏زنيد.
[/]
و كساني كه بعد از آنها مي آيند نيز چنين خواهند گفت و هرچه را با خدا شريك مي سازند او را چيزي جداي پروردگار و غير از خواست پروردگار نمي بينند. اينها نيز مانند آنها بدون علم(= كتاب آسماني) حرف مي زنند و عمل مي كنند و اگرچه اعمال و سخنان خود را به پيامبر و غيره منسوب مي سازند ولي در حقيقت چيزي نيست جز گمان و توهم دروني خودشان . آخر حقيقتش اين است كه آنها جز ظن و گمان خود را تبعيت نمي كنند . ظن و گماني كه به نحوي مرموز به ايشان وحي مي شود.

[="blue"]وَلَا تَأْکُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْکَرِ ﭐسْمُ ﭐللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ ﭐلشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ ﴿121﴾
[/][="red"](انعام121)-از ذبحي که نام خدا بر آن ياد نشده مخوريد که عصيان است ، شياطين به دوستان خود القا مي‏کنند تا با شما مجادله کنند اگر اطاعتشان کنيد مشرک خواهيد بود.
[/]
هركس از احكام اولياء من دون الله تبعيت و پيروي كند به شهادت آيه فوق قطعاً مشرك است و هيچ شكي هم درش نيست. و به جاي الله شيطان را به خدايي گرفته است و خود اين را نمي داند چون شيطان عملش را زينت كرده است.
پس اصل و اساس شرك اين است كه فرمان و حكمي را تعبداً گردن نهيم كه خداوند آن را تأييد نكرده باشد و لي يك مشرك هرگز به صحت و سقم حكمي كه اجرا مي كند پي نخواهد برد چرا كه نمي داند مشرك است. و حتي اگر خدا به او بگويد كه مشرك است ضمن اعتراف به ربانيت او خواهد گفت:

[="blue"]وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَکُواْ أَيْنَ شُرَکَاؤُکُمُ ﭐلَّذِينَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿22﴾
[/][="red"](انعام22)-و روزي که همگي آنها را محشور مي‏کنيم ، به کساني که شرک ورزيدند مي‏گوييم : کجايند آن شرکائي که براي ما مي‏پنداشتيد.
[/]
[="blue"] ثُمَّ لَمْ تَکُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُواْ وَﭐللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِينَ ﴿23﴾
[/][="red"](انعام23)-آنوقت است که عذري ندارند مگر اينکه بگويند به خدا ، که پروردگار ما است سوگند ، ما مشرک نبوديم.
[/]
بنابراين قوم پيامبرمشرك بودند نه اين خاطر كه مجسمه و بارگاه مي پرستيدند ، براي اينكه ملائكه را( = ظن و گمان خود و آباء اولينشان= شيطان) بين خود و خداي خود واسطه قرار مي دادند.
چرا؟
تا درخواستها و رازو نيازهايشان را به خداوند برسانند([="blue"]استعانت[/])
براي اينكه ملائكه فرامين خداوند را گرفته و به ايشان برسانند( [="blue"]تعبد[/])
و مقام ملائكه را آنقدر پاس مي داشتند و بزرگ مي شمردند([="blue"]تحميد[/]) كه در مقايسه محمد را بشري معمولي
و ديوانه اي بيش نمي ديدند
[/]

nooh;348517 نوشت:
اما بارز ترين معاني رقيب: همنشيني ، ملازمت و نظارت مي باشد

ملازمت و نظارت در این آیه یعنی چه؟
نظارت به معنای نگاه کردن است؟ به معنای دیدن و شنیدن تصویر و صوت مردم است؟ یا به معنای مراقبت کردن؟ با به معنای حفظ مردم از گمراهی است؟

مثلا وقتی کسی ناظر یک رای گیری میشود معنایش چیست؟
معنایش این است که آمده است تا رای شمردن را تماشا کند؟ یا آمده است مراقب باشد تا کسی تخلفی نکند؟بنابراین شما معنای نظارت رو هم از عمد عوض کردید تا بتوانید به هدف پوچ خود نزدیک شوید



nooh;348517 نوشت:
پس تقصير از كيست؟ خدا! چون بعد از عيسي خداوند رقيب و مراقب قومش بود و چون نتوانست مانند عيسي از آنها مراقبت كند اين شد كه گمراه شدند

عجب ! این عجیب ترین و خنده دار ترین تئوری بود که توی عمرم شنیدم!
با این حرفی که شما فرمودید باید علت گمراهی اینهمه مردم را بعد از پیامبر اکرم نیز خدا بدانیم! نه؟
چون تا قبل از اینکه پیامبر از دنیا برود مردم یک دسته بودند و بعد از فوتش مردم فرقه فرقه شدند و حتما این تقصیر خداست نه؟

شما میفرمایید منظور حضرت عیسی مراقبت نیست چون اگر منظورش مراقبت بوذ خدا بهتر از پیامبر مراقبت میکند و مردم نباید بعد از فوتش گمراه میشدند و با این حرف مضحک میخوایید نتیجه بگیرید که منظور حضرت عیسی نظاره کردن مردم بوده است؟؟؟!!!!!

حال من از شما میپرسم وظیفه ی پیامبران چیست؟
مراقبت کردن از قومشان یا نظاره کردن اعمال آنها؟
تلاش برای گمراه نشدن مردم یا دیدن و شنیدن اعمال و گفتارشان؟

اگر وظیفه ی پیامبران نظاره کردن اعمال امت است چرا؟ دلیل قرانی بیاورید!
و اگر وظیفه ی آنها مراقبت از امت برای گمراه نشدن است بر چه اساس میگید در این آیه منظور حضرت عیسی نظاره کردن اعمال مردم بوده است؟

و در ضمن جواب من را نداید؟
بنده در پست قبل به شما عرض کردم که چرا حضرت عیسی باید به خدا چنین جمله ای بگوید؟

"خدایا تا زمانی که من زنده بودم اعمال امت را تظاره میکردم اما بعد از مرگم تو اعمال انها را نظاره میکنی "

چرا باید به خدا چنین جمله ای بگوید؟ که چه بشود؟ که قرن ها بعد کاربر نوح بتواند از آن نتیجه بگیرد که بعد از مرگ مردگان از دنیا بی خبر خواهند بود؟
یا دلیل دیگری دارد؟
دلیل دیگرش چیست؟
مگر نظاره کردن اعمال مردم کار شاقی است؟ من هم میتوانم اعمال مردم را نظاره کنم!

nooh;348517 نوشت:
مضاف بر اينكه عيسي به خداوند مي گويد« وأنت على كل شيء شهيد» كه البته شما چون به نفعتان نبود نديدش گرفتيد

این جمله عیسی هم برای این است که با خدا اتمام حجت کرده باشد!
عیسی در این آیه این چنین با خدا سخن میگوید:

ای خدا تا زمانی که زنده بودم از قومم به نحو احسنت مراقبت کردم و زمانی که از دنیا رفتم تو خودت مراقب آنها بودی (منظورش اینه که تقصیر من نیست! آخه خدا اول آیه تقصیرهارو میخواد بندازه گردن عیسی) و تو خودت بر همه چیز شاهدی (با گفتن این جمله قصد دارد به خدا بگوید تو خودت دیدی که من به نحو احسنت از قومم مراقبت کردم چون تو همیشه بر همه چیز ناظر و شاهدی )
این جمله را به این خاطر به خدا میگوید چون در اول آیه خدا از عیسی میپرسد : آیا تو به مردم دستور دادی که غیر از من را بپرستند؟
بنا به همین سوال عیسی به نوعی قصد دفاع از خودش بر میاید و این جملات را به خدا میگوید!

در مورد اینکه چرا بعد از فوت عیسی مردم گمراه شدند و چرا بعد از فوت پیامبر مردم فرقه فرقه شدند و چرا خداوند نمیتواند مثل پیامبرانش از مردم مراقبت کند تا گمراه نشوند میتوانید تاپیکی باز کنید و جواب را از کارشناسان جویا شوید
اما با این دلیل مضحک هرگز نمیتوانید ادعا کنید منظور حضرت عیسی در این آیه نظاره کردن است ! و مراقب بودن نیست!

در ضمن جواب سوالم را در مورد برزخ نداید! ( به آخر پست شماره 76مراجعه کنید)
جوابی نیافتید؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام


light;348124 نوشت:
بنده دلیلی ندیدم فقط حدیث گفته بود واینکه چون حدیث گفته بود دلیل نیست

ظاهرا جنابعالی شیوه جدل را در پیش گرفتید و از روش برهانی فرار می کنید در حالیکه طریقه بحث ما در اینجا تبیین استدلالی است که اگر پایبند به این روش نباشید به ناچار بر اساس مقررات سایت، این تاپیک جمع بندی و در نهایت قفل خواهد شد.
لذا از شما درخواست می شود هر گونه اغراض را کنار گذاشته و بدون هیچ ذهنیتی در این بحث شرکت نمایید.
light;348124 نوشت:
مورد سوم آیه ای که قرار داده بودید " وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا " بنده نمیدانم به چه شکل این ایه را به احادیث ربط داده اید(شاید توسط احادیث) و بنده هم جایی از قران به این نتیجه نرسیده ام که منظور از این ایه احادیث هست بلکه برعکس چیزی که از قرآن برای توضیح این ایه برداشت کردم منظور کتاب قرآن هست و خداوند به پیامبران سفارش میکرد

در مورد « ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» مراد از «ما» به قرینه ی مقابله در «ما»ی دوم نمی تواند خاص قرآن باشد. بلکه با توجه به اسم موصول بودن«ما» و افاده عموم کردن آن، مراد هر آن چیز است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن امر کرده است. بنابراین معنا این می شود: آنچه را پيامبر بر شما آورد، بپذيريد و بگيريد و آنچه را از آن نهي كرد، خودداري كنيد و از خداوند پروا داشته باشيد كه او شديد العقاب است.
باید توجه داشت که این معنا بنابر قانون مفاهمه عرب است همان قانونی که ملاک تفسیر کلام هر متکلم عرب زبان می باشد و خدای حكيم نیز در بيان مراد خود بر آنچه مخاطب بر اساس همین قانون از دلالت لفظ مي‏ فهمد، اعتماد مي‏ كند.
علاوه بر آیه فوق آیات دیگری نیز بر همین معنا به صراحت دلالت می کند.خداي سبحان مي‏ فرمايد: (ما أرسلنا من رسول إلا ليطاع)1؛ هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اين كه مردم بايد از او اطاعت كنند. یعنی پيامبر به اذن خدا مرجع قضايي مردم است و امور مسلمين را بايد او تنظيم كند و مردم نیز باید از او اطاعت کنند. خداوند درباره مسايل جنگ می فرماید: (يا أيها الذين أمنوا استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم)2؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبر را به هنگامى كه شما را به چيزى مى ‏خواند كه شما را زنده مى ‏كند. آری جهاد ودفاع امت را احيا مي كند و پيامبر كه فرمانده جنگ است و امت را به جبهه فرامي‏ خواند، مي خواهد امت اسلامي را زنده نگه دارد و مردم باید دستورات او را اجابت کنند.3
در جایی دیگر خدای متعال می فرماید: (مَن يُطع الرّسول فقد أطاع اللّه ومن تولّي فما أرسلناك عليهم حفيظاً)4؛ هركس از پيامبر پيروي كند، از خدا اطاعت كرده است و كسي كه از آن سرپيچي كند، ما تو را در برابر او نگهبان نفرستاده ‏ايم.
فخر رازي از مفسرین بزرگ اهل سنت، ذيل آيه مزبور مي ‏نويسد:
«اين آيه، از قوي‏ترين دلايل بر عصمت پيامبر است، در جميع اوامر و نواهي و هر آنچه از جانب خدا ابلاغ مي‏ كند؛ زيرا اگر او در هريك از اين‏ها خطا كند، ديگر پيروي از او اطاعت از خدا به شمار نمي ‏رود و نيز واجب است كه پيامبر در جميع كردارش معصوم باشد؛ زيرا خدا به پيروي از او فرمان داده است: (...فاتّبعوه... )5؛ از او پيروي كنيد»6.
بنابراین آیات، تمام احادیث و گفته های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطاع است که از آن جمله حدیث متواتر ثقلین است که بنابر تصریح روایت بین قرآن و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ جدایی نیست و لازمه آن همانطور که گفته شد مدعای ماست.

1. حشر/7
2. انفال/24
3.سيره‏ پيامبران در قرآن جلد 6 ، علامه جوادی آملی، ص: 355
4. نساء/80
5. انعام/153
6.وحي و نبوت در قرآن، علامه جوادی آملی، ص:224

[="tahoma"]

اقوام پيامبران الهي
[="red"]قوم عيسي[/]

مشابه قوم پيامبر عزيزمان، كه فرشتگان را دختران خداوند و واسطه هاي پروردگار با آدميان تصور مي كردند، قوم عيسي نيز وي راپسر و پروردگار را پدر او مي پنداشتند و بعضي نيز او را الله تصور مي كردند.البته قرآن چيز زيادي از قوم معاصر عيسي، كه همان بني اسرائيل بودند، نمي گويد فقط تا همين حد مشخص است بني اسرائيل معاصر عيسي اگرچه بسان همه اقوام پيامبران پيامبران الهي بر طريقت اسلام نبودند ولي به اينكه او پسر خدا باشد و يا خداوند پدر او عقيده نداشتند و اين عقيده طبق معمول بعد از مرگ وي ابداع شده است. شاهد اين حرف نيز آيات 116 و 117 سوره مائده است كه وقتي خداوند به او خبر تبديل شدنش به الله در ميان قومش را مي دهد ابراز بي اطلاعي مي كند و مي فرمايد من به آنها چيزي نگفتم جز آنچه را تو به من امر كردي كه بگويم اينكه از خداوندي كه پروردگار من و شماست پيروي و فرمانبرداري كنيد.
در قرآن كريم اين حكم از زبان هيچ پيامبري به اندازه عيسي صادر نشده است:

[="blue"]إِنَّ ﭐللَّهَ رَبِّي وَرَبُّکُمْ فَـﭑعْبُدُوهُ هَـٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ﴿51﴾
[/][="red"](آل عمران51)-و بدانيد که الله پروردگار من و شما است ، پس او را تعبد كنيد که صراط مستقيم همين است
[/]
[="blue"]وَإِنَّ ﭐللَّهَ رَبِّي وَرَبُّکُمْ فَـﭑعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ﴿36﴾
[/][="red"](مريم36)-خداي يکتا پروردگار من و پروردگار شما است ، او را بپرستيد راه راست اين است.
[/]
[="blue"]مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ ﭐعْبُدُواْ ﭐللَّهَ رَبِّي وَرَبَّکُمْ.....(117)
[/][="red"](مائده117)-من به مردم چيزي جز آنچه که تو دستورم دادي نگفتم و تو دستورم دادي که بگويم خداي را که پروردگار من و پروردگار شماست تعبد كنيد.....
[/]
[="blue"]إِنَّ ﭐللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّکُمْ فَـﭑعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ﴿64﴾
[/][="red"](زخرف64)-به درستي الله به رب من و رب شما است ، پس تنها او را بپرستيد ، که اين است صراط مستقيم.
[/]
[="blue"]لَقَدْ کَفَرَ ﭐلَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ ﭐللَّهَ هُوَ ﭐلْمَسِيحُ ﭐبْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ ﭐلْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ﭐعْبُدُواْ ﭐللَّهَ رَبِّي وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِکْ بِـﭑللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ ﭐللَّهُ عَلَيهِ ﭐلْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ ﭐلنَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿72﴾
[/][="red"](مائده72)-هر قطعاً كساني كه گفتند مسيح ابن مريم الله است كفر ورزيدند در حالي كه مسيح خود گفت : اي بني اسرائيل خدا را بپرستيد که پروردگار من و پروردگار شما است . بدرستي حقيقت اين است که کسي که شرک به خدا مي‏ورزد محققا خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جايش در آتش خواهد بود . هيچ ياوري از ياوران براي ستمکاران نيست.
[/]
و از ميان مذاهب موجود نيز هيچ آئيني را به اندازه آئين مسيح تحريف شده نمي يابيم، بدون شك در اناجيل امروز كمتر اثري از حكم و كلام الهي يافت مي شود و در آنها به صراحت عيسي به عنوان پسر و الله به عنوان پدر آسماني معرفي شده در صورتي كه از فحواي كلام قرآن مشخص است كه در انجيل زمان پيامبر هنوز وضع انجيل تا اين حد وخيم نبوده و درصد تحريف آن كمتر از امروز بوده است.
چرا قرآن تا اين حد به بيان حكم مذكور از زبان عيسي تأكيد دارد؟
بعد از مرگ عيسي تا به امروز چه اتفاقي افتاد كه همه چيز دگرگون گشت و كلام خدا تا اين اندازه تحريف شد؟
شيطان بعد از مرگ وي ، از خلقت شگفت او سوء استفاده كرد و تا آنجا كه توانست مسيح را به درجه خدايي نزديك ساخت و بعد حنجره او را قرض گرفت و تا توانست از زبانش حديث و روايت نقل كرد و بدينسان خلقي را كه به آنها حكم شده بود جز خدا را اطاعت نكنند فريفت تا جايي كه با تعبد احبار و رهبان( علماي ديني) خود را نيز به خدايي گرفتند و از راه راست منحرف گرديدند. و امروز كتاب انجيل كه روزگاري نور بود و كتابي الهي ديگر به يك كتاب كاملاً روايي تبديل شده كه فقط نقفل چيزهايي است كه ظاهراً حواريون دوازدهگانه از عيسي مسيح ديده يا شنيده اند.
امت عيسي كه قرار بود فقط خدارا تعبد كنند با نيرنگهاي شيطاني من دون او را تعبد كردند و بجاي بندگي تورات و انجيل، بنده احاديث و رواياتي شدند كه به ظاهر روزگاري از زبان عيسي و مقدسينشان صادر شده بود ولي در اصل چيزي نبود جز توهمات و اهواء خود و آباء اولينشان كه از طرف شيطان به ايشان وحي و ديكته مي شد
باور نمي كنيد آنها نيز با تعبد كلام من دون الله به اين روز افتادند؟
حتي كلام واضح و صريح پروردگارتان را؟

[="blue"]ﭐتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ ﭐللَّهِ وَﭐلْمَسِيحَ ﭐبْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَـٰهاً وَاحِداً لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِکُونَ ﴿31﴾
[/][="red"](توبه31)-بجاي خدا احبار و رهبانان خود را و مسيح پسر مريم را پروردگاران خود دانستند ، و حال آنکه دستور نداشتند مگر به اينکه معبودي يکتا بپرستند که جز او معبودي نيست ، و او از آنچه که شريک او مي‏پندارند منزه است.
[/]
حالا علت آن همه تأكيد عيسي بر تعبد پروردگار را متوجه شديد؟
خداوند هم دارد همين حرف را مي زند ومي فرمايد با وجود اينكه مسيح بر عدم اطاعت از كلام غير خدا تأكيد داشت باز قومش به من دون الله (= مسيح و احبار و رهبان = علماي مذهبي) گرايش پيدا كردند و از صراط المستقيم منحرف گرديدند.
[/]

[="blue"]

پيروي از اكثريت= گمراهي
[/]
واين يكي از اصول اساسي و بسيار بنيادي قرآن كريم است هرچند كه اعتصام به قدمت و اكثريت براي مذاهب و آئينهاي بشري همواره مايه قوت بوده و دست آويزي ايمن محسوب مي شود.

[="blue"]يعني اين همه آدم در اين مدت اشتباه كرده اند و فقط تو يكي درست فهميده اي؟!
[/]
پس در حوزه دين هرگاه جماعت كثيري را در حال پيروي از آئيني يافتي شك نكن كه پيروان و پيشوايان گمراه هستند و در آنجا ملاك سنت الهي نيست بلكه سنت آباء اولين است. مسلمانان مورد نظر قرآن در هر زماني هواره در اقليت بوده اند و تا روز قيامت در اين اقليت باقي خواهند ماند. اگر باور نداري سرگذشت اقوام پيامبران الهي را مرور كن تا اين را دريابي و نگاهي به تشكلهاي مذهبي جوامع بشري امروز دنيا بينداز تا بيشتر دريابي.
آيا روزي خواهد رسيد كه انسانها دست از سر سنتهاي آباء اولين خود بردارند و يكتاپرست شوند؟
آيا در زمان رسولان چنين اتفاقي افتاد؟


[="red"][="blue"]وإن تطع أكثر من في الأرض يضلوك عن سبيل اللـه إن يتبعون إلا الظن وإن هم إلا يخرصون[/]
[/][="red"]اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند.
[/]

[="Teal"]میگم بهتر نیست به جای داستانهای قرانی به شبهاتی که بر نوشته هات وارد میشه جواب بدی؟
میگم اگر راجب به شنیدن صدای زنده ها توسط مرده ها جوابی نداری بهم پیام خصوصی بده تا دیگه گیر ندم تا ازین بیشتر تابلو نشی!
و اگر جوابی داری لطفا به جای داستان نوشتن جوابو بنویس!
میدونی چرا؟
چون وقتی یک خواننده بیاد از اول متن هاتو بخونه و برسه به شبهه های وارد شده بر متن هات و جوابشونو نبینه دیگه ادامه ی متن هاتو نمیخونه و با خودش میگه این بی سوادی بیش نیست....
پس بهتره به جای ادامه ی داستان سرایی به شبهاتی که من و دوستان وارد کردیم پاسخ بدی!

nooh;349014 نوشت:
شاهد اين حرف نيز آيات 116 و 117 سوره مائده است كه وقتي خداوند به او خبر تبديل شدنش به الله در ميان قومش را مي دهد ابراز بي اطلاعي مي كند و مي فرمايد من به آنها چيزي نگفتم جز آنچه را تو به من امر كردي كه بگويم اينكه از خداوندي كه پروردگار من و شماست پيروي و فرمانبرداري كنيد

ببینم اگر نمیخواست اظهار بی اطلاعی کنه باید چی جواب میداد؟ باید میگفت: آری من به آنها دستور دادم که غیر از تو را بپرستند؟
نمیدانم این برداشتهای محیرالعقول را از کجای آیات بیرون میکشید!

در آیه خدا از عیسی سوالی میکند و عیسی جواب را صادقانه میدهد!
حالا اینکه عیسی بی اطلاع بوده از کجای آیه برداشت میشه؟ خدا عالمه!

مثلا اگر عیسی میگفت: مگر قوم من من را میپرستند؟؟؟؟؟
اگر عیسی این جمله را به خدا میگفت آنوقت حق باشما بود! میفهمیدیم عیسی بی اطلاع است! اما شما به من نشان بده از کجای پاسخ عیسی متوجه این بی اطلاعی شدی!

راجب به پست قبلیم هم جواب سوالاتم رو بده![/]

asad;348729 نوشت:

ملازمت و نظارت در این آیه یعنی چه؟
نظارت به معنای نگاه کردن است؟ به معنای دیدن و شنیدن تصویر و صوت مردم است؟ یا به معنای مراقبت کردن؟ با به معنای حفظ مردم از گمراهی است؟

مثلا وقتی کسی ناظر یک رای گیری میشود معنایش چیست؟
معنایش این است که آمده است تا رای شمردن را تماشا کند؟ یا آمده است مراقب باشد تا کسی تخلفی نکند؟بنابراین شما معنای نظارت رو هم از عمد عوض کردید تا بتوانید به هدف پوچ خود نزدیک شوید





عجب ! این عجیب ترین و خنده دار ترین تئوری بود که توی عمرم شنیدم!
با این حرفی که شما فرمودید باید علت گمراهی اینهمه مردم را بعد از پیامبر اکرم نیز خدا بدانیم! نه؟
چون تا قبل از اینکه پیامبر از دنیا برود مردم یک دسته بودند و بعد از فوتش مردم فرقه فرقه شدند و حتما این تقصیر خداست نه؟

شما میفرمایید منظور حضرت عیسی مراقبت نیست چون اگر منظورش مراقبت بوذ خدا بهتر از پیامبر مراقبت میکند و مردم نباید بعد از فوتش گمراه میشدند و با این حرف مضحک میخوایید نتیجه بگیرید که منظور حضرت عیسی نظاره کردن مردم بوده است؟؟؟!!!!!

حال من از شما میپرسم وظیفه ی پیامبران چیست؟
مراقبت کردن از قومشان یا نظاره کردن اعمال آنها؟
تلاش برای گمراه نشدن مردم یا دیدن و شنیدن اعمال و گفتارشان؟

اگر وظیفه ی پیامبران نظاره کردن اعمال امت است چرا؟ دلیل قرانی بیاورید!
و اگر وظیفه ی آنها مراقبت از امت برای گمراه نشدن است بر چه اساس میگید در این آیه منظور حضرت عیسی نظاره کردن اعمال مردم بوده است؟

و در ضمن جواب من را نداید؟
بنده در پست قبل به شما عرض کردم که چرا حضرت عیسی باید به خدا چنین جمله ای بگوید؟

"خدایا تا زمانی که من زنده بودم اعمال امت را تظاره میکردم اما بعد از مرگم تو اعمال انها را نظاره میکنی "

چرا باید به خدا چنین جمله ای بگوید؟ که چه بشود؟ که قرن ها بعد کاربر نوح بتواند از آن نتیجه بگیرد که بعد از مرگ مردگان از دنیا بی خبر خواهند بود؟
یا دلیل دیگری دارد؟
دلیل دیگرش چیست؟
مگر نظاره کردن اعمال مردم کار شاقی است؟ من هم میتوانم اعمال مردم را نظاره کنم!


این جمله عیسی هم برای این است که با خدا اتمام حجت کرده باشد!
عیسی در این آیه این چنین با خدا سخن میگوید:

ای خدا تا زمانی که زنده بودم از قومم به نحو احسنت مراقبت کردم و زمانی که از دنیا رفتم تو خودت مراقب آنها بودی (منظورش اینه که تقصیر من نیست! آخه خدا اول آیه تقصیرهارو میخواد بندازه گردن عیسی) و تو خودت بر همه چیز شاهدی (با گفتن این جمله قصد دارد به خدا بگوید تو خودت دیدی که من به نحو احسنت از قومم مراقبت کردم چون تو همیشه بر همه چیز ناظر و شاهدی )
این جمله را به این خاطر به خدا میگوید چون در اول آیه خدا از عیسی میپرسد : آیا تو به مردم دستور دادی که غیر از من را بپرستند؟
بنا به همین سوال عیسی به نوعی قصد دفاع از خودش بر میاید و این جملات را به خدا میگوید!

در مورد اینکه چرا بعد از فوت عیسی مردم گمراه شدند و چرا بعد از فوت پیامبر مردم فرقه فرقه شدند و چرا خداوند نمیتواند مثل پیامبرانش از مردم مراقبت کند تا گمراه نشوند میتوانید تاپیکی باز کنید و جواب را از کارشناسان جویا شوید
اما با این دلیل مضحک هرگز نمیتوانید ادعا کنید منظور حضرت عیسی در این آیه نظاره کردن است ! و مراقب بودن نیست!

در ضمن جواب سوالم را در مورد برزخ نداید! ( به آخر پست شماره 76مراجعه کنید)
جوابی نیافتید؟

[="tahoma"]هرچند موضعي شديداً انكاري را اتخاذ كرده اي و قرار نيست زير بار چيزي بروي ولي از متن فوق بخوبي مي فهمم كه منظور بنده را در نيافته اي به همين دليل دوباره مي نويسم.
اگر اين را نمي دانستي بدان كه هيچ پيامبري مراقب و محافظ قومش در هدايت نبوده و همواره اكثريت مردمش با وجود حضور و نظارت او گمراه بوده اند كه عيسي نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست.

[="blue"]من يطع الرسول فقد أطاع اللـه ومن تولى فما أرسلناك عليهم [="red"]حفيظا[/] ﴿نساء٨٠﴾
[/][="red"]هر كس از پيامبر فرمان بَرد، در حقيقت، خدا را فرمان برده؛ و هر كس رويگردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده‌ايم.
[/]
[="blue"]قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه ومن عمي فعليها وما أنا عليكم [="red"]بحفيظ [/]﴿انعام١٠٤﴾
[/][="red"]به راستى رهنمودهايى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. پس هر كه به ديده بصيرت بنگرد به سود خود او، و هر كس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست، و من بر شما نگهبان نيستم.
[/]
[="blue"]ولو شاء اللـه ما أشركوا وما جعلناك عليهم [="red"]حفيظا [/]وما أنت عليهم بوكيل ﴿انعام١٠٧﴾
[/][="red"]و اگر خدا مى‌خواست آنان شرك نمى‌آوردند، و ما تو را بر ايشان نگهبان نكرده‌ايم، و تو وكيل آنان نيستى.
[/]
[="blue"] بقيت اللـه خير لكم إن كنتم مؤمنين وما أنا عليكم [="red"]بحفيظ [/]﴿هود٨٦﴾
[/][="red"]اگر مؤمن باشيد، باقيمانده [حلال‌] خدا براى شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نيستم.
[/]
مگر فرياد شكايت رسولت را از قومش نشنيده اي ؟همان قومي كه در زمان حياتش بجاي اينكه به حرفهايش گوش كنند و انديشه نمايند آنها را مضحك و خنده دار مي ديدند و مرتب او را به باد تمسخر و استهزاء مي گرفتند و شاعر و ساحر و كاهن و ديوانه اش لقب مي دادند:

[="blue"]وقال الرسول يا رب إن قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا ﴿٣٠فرقان ﴾
[/][="red"]و پيامبر [خدا] گفت: «پروردگارا، قوم من اين قرآن را رها كردند
[/]
درواقع آيه 117 مائده جايي است كه در آن بنياد عقيدتي مسيحيتي كه عيسي را عالم غيب و شهادت تصور مي كنند و او را در هر جايي حاضر و بر هر چيزي ناظر مي دانند، از هم فرو مي پاشد و شيعه نيز همچنين و اين علت اصلي دست و پا زدن بيهوده براي توجيه و تلبيس آيه و دگرگون ساختن مفهوم حقيقي آن است.
خوشبختانه عين كلمه [="red"]« شهيدا»[/] كه از زبان مسيح جاري مي شود در بيست جاي قرآن تكرار شده و چون در آن جاهها تنگنا و اقتضايي ديده نمي شده كسي اقدام به عوض كردن معناي حقيقي آن نكرده است . براي اينكه باورت شود يك نرم افزار كه همه ترجمه هاي فارسي را دارد بياور و در آن كلمه مذكور را جستجو كن ببين در يكي از آنها مي تواني معناي محافظ و مراقب را پيدا كني؟
در آيه 25 سوره نساء نيز كه بنياد حكم منفور و منحوس سنگسار از هم فرو مي پاشد پيروان مذاهب و آئينهاي آباء اجدادي و مادرزادي را بر آن داشته تا كلمه محصنات را آزاده تعريف كنند در حالي كه درهيچ يك از فرهنگها و معاجم لغت عربي چنين مفهومي براي آن يافت نمي شود بلكه با ترفندي آبكي اين كلمه را در مقابل ملكت ايمان قرار داده اند و بدين ترتيب معنايي را كه از پذيرشش امتناع دارد از آن انتزاع نموده اند.
حالا بجاي اينكه عرايض بنده را مضحك و خنده دار بداني خوب گوش كن ببين چه مي گويم شايد اين بار منظورم را دريابي .
در آيه مورد بحث نيز درست مثل آيه 25 سوره نساء اگر چه [="red"]شهيدا [/]معناي مراقب و محافظ نمي دهد ، آن را مقابل رقيب (و رقيب را به اشتباه محافظ معنا كرده اند ) قرار داده اند تا چنين معنايي را از آن انتزاع كنند . و بعد منظور از شهيد بودن عيسي را( برخلاف تعاليم قرآن ) به محافظت و مراقبت از امت براي جلو گيري از گمراهي آنها حمل نمايند.
لطفاً خوب دقت كن!
وقتي شهيدا با تقابل رقيب معناي محافظ پيدا مي كند و مفهومش را از آن عاريه مي گيرد و بواسطه آن عيسي قومش را از گمراهي محافظت مي كند در نتيجه خدايي كه در جايگاه رقيب نشسته بايد به نحو بسيار شايسته تري از عهده اين كار برآيد.
متوجه مي شوي چه مي گويم؟
عيسي مي گويد تا بودم رقيباشان بودم تا گمراه نشوند و بعد ازمن تو رقيبشان بودي و اگر گمراه شده اند تقصير من نيست چون كار هردوي ما مراقبت بوده و من وظيفه خودم را به نحو احسن انجام داده ام مشخص است كه تو كارت را بخوبي انجام نداده اي كه گمراه شده اند!
آيه 117 مائده از لحاظ معنايي مشابه آيه 109 همين سوره است كه خداوند در آنجا نيز رسولانش را در عرصه محشر مورد خطاب قرار مي دهد كه [="blue"]« ماذا أجبتم»[/] امتهايتان چگونه دعوت شما را لبيك گفتند؟ و رسولان در پاسخ مي گويند: [="blue"]« لا علم لنا إنك أنت علام الغيوب »[/] ما نمي دانيم چون در ميانشان نبوده ايم و رفتارشان بر ما پوشيده و غايب بوده و اين تويي كه داناي غيب و چيزهايي هستي كه از ديد ما پوشيده و غايب هستند.
در اينجا نيز عيسي از وقايع بعد از مرگش اظهار بي اطلاعي مي كند و پروردگارش را شاهد نزديك قوم خود و شاهد همه چيز مي داند و اين معناي حقيقي و تلبيس نشده آيه است.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت جناب سعید عزیز

سعید;348836 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

ظاهرا جنابعالی شیوه جدل را در پیش گرفتید و از روش برهانی فرار می کنید در حالیکه طریقه بحث ما در اینجا تبیین استدلالی است که اگر پایبند به این روش نباشید به ناچار بر اساس مقررات سایت، این تاپیک جمع بندی و در نهایت قفل خواهد شد.
لذا از شما درخواست می شود هر گونه اغراض را کنار گذاشته و بدون هیچ ذهنیتی در این بحث شرکت نمایید.


انشالله که اینطور نباشد . بنده هم سعی میکنم بدون ذهنیت بحث کنم .و دلایلی را خدمت شریفتان عرض کنم .

نقل قول:

در مورد « ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» مراد از «ما» به قرینه ی مقابله در «ما»ی دوم نمی تواند خاص قرآن باشد. بلکه با توجه به اسم موصول بودن«ما» و افاده عموم کردن آن، مراد هر آن چیز است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن امر کرده است. بنابراین معنا این می شود: آنچه را پيامبر بر شما آورد، بپذيريد و بگيريد و آنچه را از آن نهي كرد، خودداري كنيد و از خداوند پروا داشته باشيد كه او شديد العقاب است.
باید توجه داشت که این معنا بنابر قانون مفاهمه عرب است همان قانونی که ملاک تفسیر کلام هر متکلم عرب زبان می باشد و خدای حكيم نیز در بيان مراد خود بر آنچه مخاطب بر اساس همین قانون از دلالت لفظ مي‏ فهمد، اعتماد مي‏ كند.
علاوه بر آیه فوق آیات دیگری نیز بر همین معنا به صراحت دلالت می کند.خداي سبحان مي‏ فرمايد: (ما أرسلنا من رسول إلا ليطاع)1؛ هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اين كه مردم بايد از او اطاعت كنند. یعنی پيامبر به اذن خدا مرجع قضايي مردم است و امور مسلمين را بايد او تنظيم كند و مردم نیز باید از او اطاعت کنند. خداوند درباره مسايل جنگ می فرماید: (يا أيها الذين أمنوا استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم)2؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبر را به هنگامى كه شما را به چيزى مى ‏خواند كه شما را زنده مى ‏كند. آری جهاد ودفاع امت را احيا مي كند و پيامبر كه فرمانده جنگ است و امت را به جبهه فرامي‏ خواند، مي خواهد امت اسلامي را زنده نگه دارد و مردم باید دستورات او را اجابت کنند.3
در جایی دیگر خدای متعال می فرماید: (مَن يُطع الرّسول فقد أطاع اللّه ومن تولّي فما أرسلناك عليهم حفيظاً)4؛ هركس از پيامبر پيروي كند، از خدا اطاعت كرده است و كسي كه از آن سرپيچي كند، ما تو را در برابر او نگهبان نفرستاده ‏ايم.
فخر رازي از مفسرین بزرگ اهل سنت، ذيل آيه مزبور مي ‏نويسد:
«اين آيه، از قوي‏ترين دلايل بر عصمت پيامبر است، در جميع اوامر و نواهي و هر آنچه از جانب خدا ابلاغ مي‏ كند؛ زيرا اگر او در هريك از اين‏ها خطا كند، ديگر پيروي از او اطاعت از خدا به شمار نمي ‏رود و نيز واجب است كه پيامبر در جميع كردارش معصوم باشد؛ زيرا خدا به پيروي از او فرمان داده است: (...فاتّبعوه... )5؛ از او پيروي كنيد»6.
بنابراین آیات، تمام احادیث و گفته های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطاع است که از آن جمله حدیث متواتر ثقلین است که بنابر تصریح روایت بین قرآن و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ جدایی نیست و لازمه آن همانطور که گفته شد مدعای ماست.

1. حشر/7
2. انفال/24
3.سيره‏ پيامبران در قرآن جلد 6 ، علامه جوادی آملی، ص: 355
4. نساء/80
5. انعام/153
6.وحي و نبوت در قرآن، علامه جوادی آملی، ص:224

بنده دلایلی خدمتتان عرض میکنم که احادیث همان فرموده خداوندمتعال در قرآن نیست که اطیعوا الرسول باشد . به عبارتی دیگر ، احادیث یا احادیث سند = اطیعوا الرسول نیست

1- خداوند از ما خواسته که از رسول گرامی پیروی کنیم و از قرآن بر می آید که رسول گرامی بسیار واضح و مبین است که به ما فقط گفته "از او اطاعت کنید" اما احادیث اینگونه نیستند و کلی تحقیق و دقت اخر سر هم با کلی خطا مواجه میشویم

نکته :با توجه به اینکه رسول گرامی لازم الاطاعه هست و گناه نمیکند .
2- به خروجی احادیث توجه کنیم. و نباید خطای فاحش در آنها باشد(منظور همان احادیث سند هست که با آنها به تفسیر قرآن میپردازند [و قرآن را از مواضع خود منحرف میکنند] )
به نظر شما احادیث خطا ندارند ؟(شاید بفرمایید که رسول که احادیث نیست و این هیچ ربطی به خدا ندارد و منظور خدا رسول است نه احادیث . بنده در جواب عرض میکنم شاید در ظاهر به قول شما اینچنین باشد ولی عملا اینچنین نیست و ما فعلا رسولی نمیبینیم و احادیث را میبینیم پس خداوند خواسته از احادیث پیروی کنیم )
یعنی واقعا خداوند از ما خواسته که از چنین موجودی(حدیث) پیروی و اطاعت کنیم ؟
یعنی خداوند به موجودی ما را امر کرده اطاعت کنیم که گناه میکند و قرآن را تحریف میکندو...؟ سبحان الله
بنده که احادیث را به عنوان اطاعت از رسول نمیدانم و اطاعت از قرآن را پیروی از رسول میدانم ، شاید تعریف بنده کامل نباشد ولی اشتباه نیست. اما تعریفی که منظور از اطاعت از رسول حدیث است اشتباه است .

حق نگهدارتان

light;349143 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت جناب سعید عزیز

انشالله که اینطور نباشد . بنده هم سعی میکنم بدون ذهنیت بحث کنم .و دلایلی را خدمت شریفتان عرض کنم .

بنده دلایلی خدمتتان عرض میکنم که احادیث همان فرموده خداوندمتعال در قرآن نیست که اطیعوا الرسول باشد . به عبارتی دیگر ، احادیث یا احادیث سند = اطیعوا الرسول نیست

1- خداوند از ما خواسته که از رسول گرامی پیروی کنیم و از قرآن بر می آید که رسول گرامی بسیار واضح و مبین است که به ما فقط گفته "از او اطاعت کنید" اما احادیث اینگونه نیستند و کلی تحقیق و دقت اخر سر هم با کلی خطا مواجه میشویم

نکته :با توجه به اینکه رسول گرامی لازم الاطاعه هست و گناه نمیکند .
2- به خروجی احادیث توجه کنیم. و نباید خطای فاحش در آنها باشد(منظور همان احادیث سند هست که با آنها به تفسیر قرآن میپردازند [و قرآن را از مواضع خود منحرف میکنند] )
به نظر شما احادیث خطا ندارند ؟(شاید بفرمایید که رسول که احادیث نیست و این هیچ ربطی به خدا ندارد و منظور خدا رسول است نه احادیث . بنده در جواب عرض میکنم شاید در ظاهر به قول شما اینچنین باشد ولی عملا اینچنین نیست و ما فعلا رسولی نمیبینیم و احادیث را میبینیم پس خداوند خواسته از احادیث پیروی کنیم )
یعنی واقعا خداوند از ما خواسته که از چنین موجودی(حدیث) پیروی و اطاعت کنیم ؟
یعنی خداوند به موجودی ما را امر کرده اطاعت کنیم که گناه میکند و قرآن را تحریف میکندو...؟ سبحان الله
بنده که احادیث را به عنوان اطاعت از رسول نمیدانم و اطاعت از قرآن را پیروی از رسول میدانم ، شاید تعریف بنده کامل نباشد ولی اشتباه نیست. اما تعریفی که منظور از اطاعت از رسول حدیث است اشتباه است .

حق نگهدارتان

:Gol:
در مورد نظريات علمي اگر هزار مشاهده يك نظريه را تأييد كنند و فقط يك مشاهده آن را نقض كند كل نظريه از درجه اعتبار ساقط مي شود
اما ظاهرا هيچ مشاهده اي نقضي بر ساختمان سر به فلك كشيده و معوج سنت كه آن را معادل اطاعت از رسول گرفته اند كاري نيست و آن را نمي ريزد!
مي توان از سنت احكام زيادي نشان داد كه مورد توافق فريقين بوده و بر گرفته از احاديث محكم سند و بسيار متواتر مي باشند ولي با احكام قرآن در تضاد و مخالفتند . آيا اين برهان مبين، سنت را از درجه اعتبار ساقط نمي كند؟!
آيا اين شكافهاي عميق بين سنت و قرآن ، سنتي ها را به فكر نمي اندازد؟

موضوع قفل شده است