قيام مختار---مختار كیست؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قيام مختار---مختار كیست؟

مختار بن ابى عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسى بن هنبة بن بكر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ كـه قبیله مشهـور و گسترده‌اى از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد.(2)

كنیه‌اش ابواسحاق(3)؛‌ و لقـبش كـیـسـان بود كه فـرقـه كـیـسـانیه منسوب به او است. كیسان به معناى زیرك و تیزهوش است.(4)

طبق روایتى، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین مى‌گوید: "لقب كیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد."(5)

پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـى است كه در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاكن شد.(6) وى یكى از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ كـسـرى(ایـران) در زمـان عمر بود. (7)

ماجراى رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(8)

مـادر مـخـتـار دومـه است كه از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و راى و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند.(9)

وى ادب و فضائل اخلاقى را از مكتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جوانى، هـمراه با پدر و عموى خود براى شركت در جنگ با لشكر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیارى از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و كوفه ماندند.

مختار در كنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراى مدتى كوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاكـن شد.(11)

علامه مجلسى(ره) مى‌فرماید:

مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اكرم را بیان مى‌كرد و حتى مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(ع) را براى مردم منتشر مى‌ساخت

و معتقد بود كه خاندان پیامبر از هر كس براى امامت و حكومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبى كـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)

خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقه‌منـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.

یارى رسانی به مسلم بن عقیل

بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـرى، پـس از آن كـه مـسـلم بـن عـقیل وارد كوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامى داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانى كرد.(13)

مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى كه من قیام كرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین كربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."

بلاذرى مى‌نویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به كوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـى بـن عـروه، كـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در كوفه بـود، نقل مكان كند.

مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف كوفه براى جمع آورى افراد و گرفتن بیعت براى مسلم حركت كرد. اما با دگرگونى اوضاع كوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به كوفه بازگشت.

ابن زیـاد دسـتور داد كه دعوت كنندگان امام حسین(ع) و حامیان مختار با او بیعت كنند، وگرنه دستگیـر و اعدام مى‌شوند.

ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیرى مسلم و هانى، مختار در كوفه نبود و او براى جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتى خبر ناگوار دستگیرى مسلم را شـنـیـد، بـا جمعى از افراد و یارانش به كوفه آمد.

هنگام ورود به شهر، با نیروهاى مسلح ابن زیاد بـرخـورد كـرد و در پـى یـك گـفت و گوى لفظى شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیرى پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح كـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛

زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترك گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(15)

ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانى، به شدت در جست و جوى مختار بـود و براى دستگیرى او جایزه‌اى معیّن كرد.(16)

ادامه در پست بعد

دستگیرى مختار توسط ابن زیاد

یكى از دوستان مختار بـه نـام هانى بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجراى مخفى شدن مختار را به عمرو اطلاع داد.

عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد كه تحت تعقیب است و در خطر مى‌باشد.

مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانى كه به یارى پسر عقیل شتافتى؟

"مختار قسم یاد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)

ابن زیاد كه عصبانى بود، عصاى خود را محكم به صورت مختار كوبید، به طورى كه از نـاحیه یك چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است.

ابن زیاد كمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(ع) به شهادت رسید.(18)

آزادى مختار از زندان

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو كند.

عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموى‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى یزید فرستاد و براى مختار، كه دامادش بود،

تقاضاى بخشش كرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زیاد نوشت كه به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد كند.

مختار، كه در یك قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد كـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود،

تو را مى‌كشتم. حالا برو و در كوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مكه مى‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.

مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنى امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، كه خود را حاكم و خلیفه مى‌پنداشت، رفت.

ابن غرق مى‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم كه یك چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزى نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود."

و تاكید كرد(خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى كه من قیام كرده‌ام،

بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین كربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)

بازگشت مختار به كوفه

همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار كاركشته‌اى به نام عبدالله بن مطیع، را كه سابقه دوستى با مختار داشت،

به استاندارى كوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه كـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.

مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایى كه با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مكه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.(20)

بلاذرى نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد كوفه شد و پیش از ورود به شهر، كنار رودخانه حیره رفت و غسل كرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر كرد،

لباسى مناسب پوشید و عـمامه‌اى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـكـون - مـركـز تجمع مردم در محله كنده - رسید. مردم از او استقبال گرمى كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مى‌داد.(21)

مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و كسانى كه در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسینیّون) مى‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت كرد.(22)

مردم كوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت كردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى كربلا بود.(23) خبر ورود مختار به كوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید

و قاتلان امام حسین(ع) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر كردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)

مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.

مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یك حركت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

پي نوشت:

- تـاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 6، ص 7؛ تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـى التـاریـخ، ابـن اثـیـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسى ،ج 45، ص 350.

2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 8، ص 303.

3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 171.

4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادى، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.

5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشى، ص 127.

6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.

7- الغـارات، ابـراهـیـم بـن مـحـمـد ثـقـفـى، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 433.

8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.

9- همان .

10- مـقـتـل الحـسـیـن، عـبـدالرزاق موسوى مقرم، ص 167؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشى، ج 3، ص ‍ 454.

11- الاعلام، خیرالدین الزركلى، ج 8، ص 70.

12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.

13- الارشاد، ص 205؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 355.

14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.

15- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169.

16- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـیـر، ج 4، ص 36.

17- مقتل الحسین(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.

18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 249.

19- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169-170.

20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.

21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.

22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 579.

23- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.

24- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.

25- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.

لقب اعطایی امیرالمومنین(ع) به مختار

نام و نسب(۱): نام او مختار ابن ابی عبید بن مسعود بن عمرو بن عوف بن عقده بن قسی بن منبه بن بکر بن هوازن است.(۲)
قبیله او: «قسی» «ثقیف» است و قبیله مشهور ثقیف، از اعراب منطقه طائف است که به این شخص منسوب می‌شود.
کنیه: در عرب رسم است که افراد خصوصاً شخصیت‌ها، علاوه بر داشتن اسم، کنیه‌ای نیز داشته باشند و کنیه مختار، «ابواسحاق» است.(۳)

لقب مختار
لقب او «کیسان»(۴) و فرقه «کیسانیه» منسوب به او است(۵). کیسان به معنای «زیرک و تیزهوش» است.
جوهری در «صحاح» می‌گوید: کیسان، لقب مختار است(۶). و از کیس، (بر وزن قیس) اشتفاق یافته و کیس، به معنای ظریف و زیرک آمده است(۷).


لقب اعطایی امیرمؤمنان(ع) به مختار
«اصبغ بن نباته»، از اصحاب وفادار و از شاگردان برجسته علی(ع) است، وی می‌گوید:
«روزی امیر مؤمنان(ع) را دیدم که مختار را (که طقلی کوچک بود) روی زانوی خود نشانیده (و با نوازش و محبت) دست روی سر او می‌کشید و می‌فرمود: «یا کیس، یا کیس»(۸) و بعضی، آن را با تشدید (کیّس: بسیار زیرک) خوانده‌اند.
و چون امیرمؤمنان(ع) دو بار کلمه «کیس» را بر زبان آورد وجه تثنیه آن نیز (کیسان) همین است و سپس لقب مختار گردید.
به احتمال قوی، علت آن که مختار به این لقب معروف شد، همین سخن امام علی(ع) می‌باشد. فقیه بزرگ شیعه علامه «ابن نما» و آیت‌الله «خوئی» این نظریه را اختیار کرده‌اند(۹).
و احتمال دیگر این که، چون نام یکی از مشاورین و دوستان برجسته مختار، «کیسان» بود، نام او، لقب مختار شد. و گویند او مختار را به قیام ترغیب می‌نمود و به ایشان خط می‌داد.
و خود کیسان، کنیه‌اش «ابوعمره» و رئیس پلیس مختار بود، و دمار از روزگار قاتلین امام حسین(ع) درآورد(۱۰).
ساحت مقدس مختار، از انتساب به این فرقه، دور است و او به امامت ائمه معصومین(ع) اقرار داشت.

پدر مختار
نام پدر وی ابوعبید فرزند مسعود ثقفی است.
او در ابتدای خلافت عمر، از طائف(۱۱) به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد(۱۲).
لازم به توضیح است که آغاز خلافت عمر، روز مرگ ابوبکر بود. و آن، روز سه‌شنبه، بیست و دوم ماه جمادی الاولی، سال سیزدهم هـ.ق بود(۱۳).
با وجود آن که قبیله «ثقیف، مردمی سرکش و خودخواه بودند، لیکن افراد صالح و پاکی همچون «ابوعبید»، پدر مختار و «عروه بن مسعود» از میان آنان برخاستند(۱۴).


جنگجوی داوطلب
چهار روز از خلافت عمر نگذشته بود که خلیفه دستور اعزام نیرو به سرحدات ایران و عراق، برای جهاد و دعوت مردم «فُرس» به اسلام را صادر نمود.
اولین کسی که داوطلبانه، خود را معرفی کرد «ابوعبید» پدر مختار بود و دوم «سعد بن عباده انصاری» و سومین نفر «سلیط بن قیس» بود، سپس سایر مردم برای حرکت به سوی جبهه عراق و ایران، اعلام آمادگی کردند(۱۵).

فرماندهی «ابوعبید»
هنگامی که به دستور عمر، لشکر آماده حرکت به سمت مرز ایران و عراق شد؛ خلیفه در صدد بود که فرد لایقی به فرماندهی آنان منصوب کند و چون با اطرافیان مشورت کرد. مشاورین عمر گفتند: «اَمِّر عَلَیْهمْ رَجُلاً مِنَ السابقینِ مِنَ المهاجرینَ أوِالانصار؛ یکی از چهره‌های سابقه‌دار، از میان مهاجرین یا انصار انتخاب کن.»
عمر، در پاسخ آنان گفت: هرگز، هرگز، درست است که مهاجرین و انصار به خاطر سابقه خود در اسلام و مصاحبتشان با پیامبر و پیشی گرفتن در ایمان به خدا، بر سایرین امتیاز دارندع اما من تنها کسی را به فرماندهی نصب خواهم کرد که در این اعزامع اولین داوطلب برای جهاد باشد.
آنگاه، «ابوعبید» و «سعد» و «سلیط» را طلبید، و به سعد و سلیط، گفت: اگر شما زودتر داوطلب شده بودید، شما را به فرماندهی نیروها، منصوب می‌کردم. زیرا سابقه خوب شما را می‌دانم. سپس خطاب به ابوعبید گفت: تو فرمانده لشکر خواهی بود. و به او توصیه کرد که با اصحاب رسول خدا(ص) که در کنار اویند، مشورت نماید و سخنان آنان را بپذیرد و در امور، ایشان را با خود همراه کند.
«فکان بَعْثَ اَبی عُبَیْدِ اَوَّلُ جَیْشٍ سَیَّرهُ عُمَرْ»(۱۶)
و بدین ترتیب اولین اعزام نظامی عمر برای جهاد، لشکر تحت فرماندهی ابوعبید بود.

شهادت ابوعبید و واقعه «یوم الجسر»
در این جبهه ابوعبید با رشادت و سجاعت فوق‌العاده‌ای، با نیروهای فارس، جنگید و تلفات و ضایعات سختی بر مجوسیان وارد ساخت. در این نبرد چهارهزار نفر از مسلمین کشته شدند و سرانجام خود او نیز در کنار پلی که بر دجله بسته شده بود به شهادت رسید(۱۷). از آنجا که این نبرد در کنار پل «دجله» واقع شد آن را جنگ «یوم الجسر» نامیدند.

مادر مختار
نام مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان باشخصیت تاریخ اسلام است و درباره او گفته‌اند:
«مِنْ رَبّات الفَصاحَهِ وَ الْبَلاغَهِ وَ الْرَأیِ وَ الْعَقل؛ وی، از زنان سخنور و باتدبیر و عاقله بود.»(۱۸)
«ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکل‌پسند و در پی همسری ایده‌آل بود، او همسری می‌خواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هرکسی که به او پیشنهاد می‌شد نمی‌پذیرفت. شبی در خواب می‌بیند که یک نفر به او می‌گوید: برو «دَومَه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که می‌خواهی!
دومه، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومه الحسناء» لقب داده بودند.
او خواب خود را برای خانواده‌اش تعریف کرد، آنان گفتند: این خواب اعتباری ندارد ولی یکی از میان آنان گفت، این یک دستور است، تعجیل نما و با دَومه ازدواج کن. و بدین ترتیب، ابوعبید دل به دریا زد و با این دوشیزه که دلخواهش بود، ازدواج کرد و البته قبلاً نیز زنان خویشاوند او را به ابوعبید پیشنهاد کرده بودند و این خانم از شوهرش باردار شد.
دومَه می‌گویدک هنگامی که حامله بودم: شبی خواب دیدم که گوینده‌ای در عالم رؤیا، این سرود را برایم می‌خواند:
اَبشِری بالوَلَدِ
اَشَبَهُ شیٍءِ باَلاَمه
اِذ الرِجالُ فی کَبَد
تقَاولَوا علَی لَبَد
کانَ لَهُ حظُّ الأسَد
یعنی: مژده به یک پسر پسری مثل شی در گرما گرم نبرد او بهره کاملی از شجاعت دارد(۱۹).
و پس از چندی خداوند نوزادی پسر، به ابوعبید عطا فرمود و او نامش را «مختار» نهاد و خداوند، چند فرزند دیگر نیز از همین خانم، به ابوعبید داد که عبارتند ازک «جبر»، «اباجبر»، «ابوحکم»، «ابوامیه»، «اسید» و «صفیه» که این دختر بعدها همسر عبدالله بن عمر شد(۲۰).

مادر مختار تا شهادت او زنده و پیرزنی فرتوت بود که در جریان محاصره «دارالاماره» به دست نیروهای «مصعب بن زبیر» نیز حضور داشت و در محاصره بود.
«ابوعجین» می‌گوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد. و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که، بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی.»(۲۱)

تولد و دوران کودکی مختار
او در سال اول هجرت، متولد شد، (وَ کانَ مَولدُهُ فی عام الهجره)(۲۲)
ابن اثیر می‌گوید: از نخستین نوزادان مسلمانی که در سال اول هجری به دنیا آمدند «مختار» و «زیاد بن ابیه» بودند.(۲۳)
آری، مختار در مدینه متولد گردید، زیرا پدر او پس از اسلام آوردن به مدینه هجرت کرد. مادر مختار می‌گوید:
«پس از تولد مختار، باز خواب دیدم کسی به من می‌گوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد.»(۲۴)
صاحب تاریخ فخری گوید: «نشأ المختار، شریفاً فی نَفسِه عالی الهمه کریماً....؛ مختار، با شرافت نفس و علو همت و بزرگواری پرورش یافت.»(۲۵)
قبیله ثقیف یکی از قبایل اصیل و معروف عرب و در شجاعت، سلحشوری، سخاوت، جوانمردی و مهمان‌نوازی، ضرب‌المثل بودند، گرچه آنان نیز به سرکشی و خودخواهی شهرت داشتند(۲۶) ولی از این تیره و تبار شجاعان، ادبا، شعراء و علماء بزرگی از صحابه و تابعین و... برخاسته‌اند(۲۷). که مشهورترین آنان «ابراهیم ثقفی»، از بنی اعمام «مختار»، نویسنده کتاب معروف «الغارات» و از بزرگان علمای شیعه است. گرچه روایات و مطالبی نیز در مدح و نکوهش طایفه ثقیف رسیده که در کتب اهل سنت موجود است(۲۸).

شیربچه شجاع
او هنوز نوجوانی کم‌سن و سال بود و بیش از سیزده بهار از عمرش نگذشته بود که در جبهه جنگ بزرگی شرکت کرد. هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف سرحدات عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر (همانطور که اشاره شد) به دستور خلیفه دوم به پدر مختار (ابوعبید) واگذار شده بود. ابوعبید فرزندش مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و بدین وسیله مختار ۱۳ ساله از جمله رزمندگان شد که برای اولین بار در جنگی عظیم شرکت می‌کرد.
این جنگ به واقعه «قسّ ناطف»(۲۹) معروف است که بین نیروهای اسلام و فُرس به وقوع پیوست(۳۰).
لازم به توضیح است که «سعد بن مسعود»، عموی مختار که از شخصیت‌های بنام اسلام و از یاران مخلص امیر مؤمنان و ائمه اطهار(ع) بود نیز در این جنگ شرکت داشت(۳۱). مختار، در این جبهه به شدت فعالیت می‌کرد که از چنگ پدر بگریزد و وارد خط مقدم درگیری با دشمن شود اما عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار بازمی‌داشت(۳۲). این تجربه عملی، برای نوجوانی که در قبیله شجاع «ثقیف» پرورش یافته بود، اثر بسزایی در پرورش شهامت و شجاعت او داشت:
«فّنَشأ مِقْدامَا، شُجاعَاً، لا یَتَقّی شَیْئاً؛ و بدین ترتیب، او جنگجویی شجاع و بی‌پروا، از آب درآمد.»(۳۳)

پانوشت:

۱و ۳ - تاریخ طبری، ج ۶ ص ۷ ؛ تاریخ یعقوبی و کامل ابن اثیر، ج ۴ ، ص۲۱۱؛ مروج الذهب: مسعودی، ج۳، چ بیروت؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰

۲- انساب الاشراف: بلاذری، ج۵، ص۲۱۴، چ مصر

۴-رجال کشی، ص۱۲۸، چ جدید

۵-قاموس: فیروزآبادی، به نقل از بحار، ج۴۵، ص۳۴۵ و ص۳۰، وفیات الاعیان: ابن خلکان، ج ۴، ص ض۷۲

۶-صحاح:جوهری، ج۲، ص۹۷۰، کلمه"کیس"

۷- المنجد کلمه "کیس"

۸- بحارالانوار:ج۴۵، ص۳۴۴؛ رجال کشی، ص۱۲۷

۹-معجم رجال الحدیث: آیت الله خویی، ج ۱۸، ص ۱۰۲، چ بیروت: رساله ذوب النضار:ابن نما.

۱۰- رجال کشی، ص۱۲۸، چ جدید، (اختیار معرفه الرجال) نقل از بحار، ج۴۵، ص۳۵۱

۱۱-طائف شهر خوش آب و هوای حجاز و منطقه ییلاقی قریش بود که در فاصله ۱۲۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه واقع است. این شهر هم اکنون نیز از زیباترین و خوش آب و هواترین نقاط حجاز است.

۱۲ و ۱۵- کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۳، چ جدید؛ مروج الذهب: مسعودی، ج۲، ص۳۱۵، چ بیروت و انساب الاشراف:بلاذری، ج۵، ص۲۱۴، چ بیروت

۱۳- تاریخ الخلفاء: سیوطی، ص۱۳۱

۱۴- الغارات: ثقفی، ج۲،ص۵۱۷، چ جدید

۱۵-کامل: ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۳، چ جدید و مروج الذهب: مسعودی، ج۲، ص۳۱۵ و غارات: ثقفی، ج۲، ص۵۱۷، چ جدید و انساب الاشراف: ج۵ و ص۲۱۴

۱۶-شرح مفصل ماجرای جنگ نیروهای اسلام به فرماندهی ابوعبید با لشکر فارس در تواریخ معتبر ثبت است و در مروج الذهب: ج۲، ص۳۱۵-۳۱۷ بطور مختصر و مفید، واقعه را نقل کرده است و تاریخ طبری و کامل: ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۸

۱۷-اعلام النساء:عمر رضا کحاله، ج۱، ص۴۲۱، چ بیروت

۱۸ و ۱۹- بحارالانوار: مجلسی، ج ۴۵، ص۳۵۰، به نقل از رساله ذوب النضار: ابن نما و معارف: ابن قتیبه، ص۱۳۸

۲۰- اعلام النساء: کحاله، ج۱، ص۴۲۱، چ بیروت

۲۱- انساب الاشراف: بلاذری، ج۵، ص۲۱۴، چ بغداد و بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۵۰- چ بیروت

۲۲-کامل: ابن اثیر، ج۲، ص۱۱۱، چ بیروت

۲۳- بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۰ و انساب الاشراف: بلاذری، ج۵، ص۲۱۴ چ بیروت

۲۴- الفخری، ص۸۹

۲۵- الغارات: ابواسحاق ثقفی، ج۲، ص۵۱۷، چ جدید

۲۶-به کتاب الانساب سمعانی، ج۳، ص۴ و ۱۴۲ مراجعه شود

۲۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۸، ص ۳۰ و ج ۲۰، ص ۱۰۶

۲۸- "قس الناطف" نام موضعی در نزدیکی کوفه است که در آن محل برخورد شدیدی میان ارتش اسلام و ایران روی داد. به "ایام العرب فی الاسلام": میدانی که در ذیل "مجمع الامثال" ج۲، ص۴۴۵ به چاپ رسیده مراجعه شود. "پاورقی بحار: ج۴۵، ص۳۵۰، چ بیروت"

۲۹، ۳۰، ۳۱ و ۳۲- بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۰

موضوع قفل شده است