- اخلاق معاشرت . 2 - اخلاق گردشگری . 3 - اخلاق اداری . 4 - اخلاق در خانواده . 5 - اخلاق نقد و مناظره . 6 - اخلاق حاکمان و کارگزاران . 7 - اخلاق نویسندگی . 8 - اخلاق بازی و مسابقه . 10 - اخلاق سیاسی . 11 - اخلاق پزشکی . 12 - اخلاق کسب و بازار . 13 - اخلاق تبیلغ . 14 - اخلاق انواع مشاغل مانند اخلاق رانندگی و مسافر کشی . 16 - اخلاق مدیریت . 17 - اخلاق انتخابات . 18 - اخلاق خبرنگاری . 19 - اخلاق پرستاری . 20 - اخلاق بازرسی .
سلام
بطور معمول یک انسان در حالات و شرایط مختلف متلبس به یکی از این عناوین است و اگر قرار باشد از اصول همه این اخلاقیات هم مطلع شود ساعتها بلکه روزها باید مطالعه کند .
چه راهی پیشنهاد می دهید که ما را از این همه تکثر نجات دهد ؟ یعنی رعایت چه اصولی باعث ادای حق اخلاقی در هر مورد می شود ؟
موفق در پناه حق
سلام بطور معمول یک انسان در حالات و شرایط مختلف متلبس به یکی از این عناوین است و اگر قرار باشد از اصول همه این اخلاقیات هم مطلع شود ساعتها بلکه روزها باید مطالعه کند . چه راهی پیشنهاد می دهید که ما را از این همه تکثر نجات دهد ؟ یعنی رعایت چه اصولی باعث ادای حق اخلاقی در هر مورد می شود ؟
اصول مشترک : به نظر می رسد اگر بخواهیم این اصول را معرفی نماییم به دو قانون والای الهی می رسیم که عبارتند از انجام واجب و ترک حرام است . یعنی مصادیق این دو قانون سعادت بخش را در قلمرو کاری خود پیاده نموده مسئله یابی کنیم و رعایت کنیم . ودر مرحله ی عالی تر انجام مستحب و ترک مکروه را نیز پیاده نماییم .
ممکن است دوستان اصول دیگری از جمله انصاف - ادب - وجدان - محبت و اصول دیگری را هم بیان نمایند اما حقیقت این است که همه ی اینها تحت لوای این دو قانون خدای متعال قرار دارند .
انسان همانطور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، یک صورت و شکل ملکوتی غیبی هم دارد.[چهل حدیث، ص13]؛ به تعبیر دیگر، انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو گونه حالت است: حالتهای زودگذر و ناپایدار و حالتهای مانا و پایدار. حالتهای زودگذر مثل حالتهایی که تحت تاثیر عواملی چون صحنههای هیجانی و مواعظ بلیغ بهطور دفعی در انسان پیدا میشود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود پس از دور شدن از حوزه تاثیر آن عوامل، به تدریج کم رنگ شده و در یک دوره کوتاه زمانی از بین میروند. حالتهای پایدار مثل حالتهایی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش میبندند؛
برای نمونه انسان وقتی در صحنه درگیری قرار میگیردو اقدامهای شجاعانه شیردلان را میبیند، در یک فرآیند سریع هیجانی، ترس را فراموش میکندو چه بسا به اقدامی شجاعانه مبادرت ورزد؛ ولی هنگامی که از آن میدان فاصله بگیرد و هیجانهای ناشی از آن فروکش کند، به حال عادی برمیگردد و توانایی آن قبیل اقدام ها را از دست میدهد؛ چرا که شجاعت در نفس او رخنه نکرده و جایگاه ثابتی پیدا نکرده است.
این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق حال نامیده میشود و ممکن است در موقعیتهای ویژه منشا صدور کاری شودولی کسی که در زمانی طولانی بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان ترس خود را مهار کرده برای آنکه با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند نه به فکر و تامل نیازمند است نه به عاملی خارجی؛ چرا که شجاعت در جان او استوار و نهادینه شده است.
این شجاعت نهادینه شده در اصطلاح ملکه نفسانی نامیده میشود. این ملکه نفسانی همان چیزی استکه از آن به خُلق ، خوی و سجیه تعبیر میشود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق خُلق را به حالت نفسانی[1] و برخی به هیئت ثابت در نفس[2] تعریف کرده اند.
به همین دلیل برخی از علما با اندکی توسعه، واژه اخلاق را بر رفتارهای انسان-حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد-اطلاق میکنند(1) و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می کنند.(2
پینوشت:
1-
ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن؛ج1ص19
2-همان
به همین دلیل برخی از علما با اندکی توسعه، واژه اخلاق را بر رفتارهای انسان-حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد-اطلاق میکنند(1) و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می کنند.(2
پینوشت:
1-
ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن؛ج1ص19
2-همان
مزایا و منافع دسته اول و مضرات و معایب دسته دوم را باز میگوید و راههای آراسته شدن به خویهای نیک و دوری گزیدن از خویهای ناشایست را به ما نشان میدهد. اندیشمندان مسلمان معتقدند نفس مجرد انسان، همانند بدن، دارای حالتهای مختلف صحت و بیماری میشود؛ چرا که روح نیز مثل جسم، منافیات و ملایمتهایی دارد؛ بعضی چیزها با او سازگار و بعضی دیگر ناسازگار است. فضیلتها با روح انسان سازگار و رذیلتها با آن ناسازگار است. دانشی که به بررسی حالتهای مختلف نفس،شناخت بیماریها و کیفیت درمان آنها می پردازد، طب الارواح است که علم اخلاق نامیده میشود
موضوع هر علم، همان چیزی استکه آن علم درباره حالتهای آن بحث میکند؛ مثل مقدار که موضوع علم هندسه است.
بدن انسان، که موضوع علم پزشکی میباشد.
موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه انسان استکه اصل و حقیقت انسان است(1)نفس انسان از نظر مراتب و شئون مختلف آن، از پایین ترین تا بالاترین مرتبه(2) یعنی از آن منظر که به صفتهای نیک و بد متصف میشود.
3-2 هدف علم اخلاق
تمامی کسانیکه درباره هدف علم اخلاق در حوزه دین سخن گفتهاند، اتفاق نظر دارند که وظیفه علم اخلاق، سوق دادن انسان به سمت کمال نهایی و رساندن او به مقصد اعلی است و این مهم با آراستن انسان به فضیلتها و پیراستنش از رذیلتها میسر میشود. همچنین همگی بر این باورند که نقطه آغازین حرکت انسان، اگر دچار سقوط نشده و به قهقرا نرفته باشد، افق حیوانیت است، وگرنه به مراتب، پستتر و پایین تر از آن
قرآن کریم میفرماید:
«اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون»[اعراف،179]؛ «آنان همانند چهارپایان،بلکه گمراهترند، ایشان همان غافلاناند.»
و میفرماید: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»[فرقان،44]؛«ایشان جز مانند چهارپایان نیستند، بلکه گمراهترند»
با آنکه نقطه آغاز حرکت تکاملی انسان مورد اتفاق تمامی دانشیان اخلاق است، درباره مقصد اعلی و هدف نهایی آن،اتفاق نظر ندارند و به همین دلیل درباره هدف علم اخلاق نیز به دو نظریه گرایش پیدا کردهاند.
پینوشت:
1-محمد مهدی نراقی،جامع السعادات،ج1،ص26
2-محمد شاه آبادی،رشحات الاخلاق،ص89
«نهایت سعادت انسان این استکه در صفات خود به مبدأ شباهت پیدا کند، به این معنی که فعل زیبا را فقط برای زیباییاش انجام دهد نه به هدفی دیگر از قبیل جلب منفعت و دفع ضرر و این،زمانی تحقق مییابد که حقیقت انسان یعنی عقل الهی و نفس ناطقه او به خیر محض تبدیل شود. یعنی از تمام پلیدیهای جسمانی و کثافات حیوانی،پاک و منزه شود، هیچ عارضه طبیعی و خیال نفسانی بر گرد او نگردد و سراسر وجودش از انوار الهی و معارف حقیقی سرشار شود... و در این صورت استکه همه افعالش شبیه خدای سبحان میشود، به این معنی که چون خود، حُسن محض است، کار نیک را اقتضا میکند و چون جمال یک دست است، بدون هیچ انگیزه خارجی کار زیبا انجام میدهد...(2
بهنظر میرسد قول حکما به حقیقت نزدیکتر است؛ چرا که از دیدگاه قرآن نیز خط سیر انسان بینهایت است. قران کریم هرگز هدف حرکت انسانی را به افق فرشتگان محدود نکرده است، بلکه به بیانهای مختلف و با تاکید و تکرار، به صراحت انسان را مسافر کوی خدا می داند؛ از جمله:
«و الی الله المصیر»،[آل عمران،28]؛ «بازگشت همه به سوی خداست»
« إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعی»،[علق،8]؛«محققا (پس از مرگ) باز گشت به سوى پروردگار تو خواهد بود.»
«وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهی»،[نجم،42]؛ «و اينكه كار خلق عالم به سوى خدا منتهى مىشود»
«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه»،[انشقاق]؛ «اى انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بكوش كه) عاقبت حضور پروردگار خود میروى»
تعبیر مختلفی گه در این آیات کریمه به کار آمده، نشان میدهد که انسان به سوی پروردگارش بر میگردد؛«رجعی» و در این را به سختی می کوشد:« كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً»، این مسیر را با پیمودن مراحل و طی تحولات به پایان میرساند: « و الی الله المصیر» و در نهایت به او می رسد« منتهی» و « فملاقیه»
«خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت قرار داده است و در چهار پایان،شهوت بدون عقل، ولی در بنی آدم هر دو را با هم ترکیب کرده است، پس هر که عقل او بر شهوتش غالب گردد، از ملائکه برتر است و هر کس شهوتش بر عقلش غالب آید،بدتر از چهارپایان است.»
طیق این حدیث شریف، انسان برای گذشتن از افق فرشتگان ساخته شده است و نمیتوان سیر او را به این افق محدود کرد.
قدیمی ترین دسته بندی علوم از یونان قدیم به یادگار مانده است. یونانیان، همه معارف بشری را با عنوان حکمت میشناختند و آن را در دو شاخه اصلی حکمت نظری و حکمت عملی دسته بندی می کردند.
این تقسیم بر این باور مبتنی بود که موجودات بر دو گونهاند:
الف:موجوداتی که بود و نبودشان به علل واقعی وابسته است و قدرت و اختیار بشر در وجود و عدم آنها تاثیری ندارد، مثل کرات آسمانی، زمین ، گیاهان و درختان، عناصر و معادن و هر چیز دیگری که در جهان وجود دارد.
ب: موجوداتی که هستی آنها در حوزه اختیار آدمیان قرار دارد. مانند قوانین، مقررات، قرار دادها و اعتبارات.
دانشهایی که به بحث و بررسی قسم اول موجودات می پردازند،حکمت نظری و علومی که درباره قسم دوم بحث می کنند، حکمت عملی نامیده شدند.
حکمت نظری دارای سه شاخه طبیعیاتف ریاضیات و فلسفه است و حکمت عملی نیز سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است. بنابراین اخلاق در مجموعه معارف بشری یکی از شاخه های حکمت عملی است(1
پینوشت:
1-ر.ک:مرتضی مطهری، شرح منظومه ج2 ص11، /سید محمد رضا مدرسی؛فلسفه اخلاق،ص12-11
محمد تقی مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه،ج1،ص30
در این بخش، نخست از ضرورت و جایگاه اخلاق سخن می گوییم و آن گاه، جایگاه ارزشی علم اخلاق را پیدا خواهیم کرد. برای آشنایی با جایگاه و ضرورت اخلاق، جایگاه تعالیم اخلاقی را در تعالیم پیامبران بررسی می کنیم، چرا که مواضع و مواجهات انبیا با موضوع های مختلف همه از آگاهی و حکمت ناشی بوده است، به همین دلیل هر چیز را درجایگاه شایسته خود قرار می دادند
در این باره که مباحث اخلاقی در مجموعه معارف دینی از چه جایگاهی برخوردار استف با دو سطح از اختلاف نظر مواجه هستیم
سطح اول، اختلاف بین دو گروه است:
الف: گروهی که قوانین دینی را برای اداره جامعه بشری ناکارآمد می دانند
ب:گروهی که معتقدند نجات و رستگاری بشر در التزام به احکام دینی است.
گروه اول پیرو اعتقاد به ناکارآمدی احکام دینی معتقدند،آموزه های دین به اخلاق منحصر است و جز آن، هر چه به دین نسبت داده می شود، تعالیم غیر اصیل است.
در مقابل، گروه دوم معتقدند که آموزه های دینی از سه بخش اصول، فروع، و اخلاق تشکیل می شود و تنها بخشی از تعالیم دین به اخلاق اختصاص دارد. این گروه اداره امور جامعه بشری و زندگی فردی و خانوادگی انسان را به فروع دین واگذار می کنند.
فروع دین متکفل بیان احکام و قوانین عملی دین است. این گروه در این باره که بخش اخلاقی تعالیم دینی با سایر بخش ها چه نسبتی دارد؟خود دارای دو دیدگاه مختلف هستند و این، سطح دوم اختلاف در این باب است
منظور از تعلیم حکمت آن است که معارف حقیقی قرآن را به آنها بیاموزد. در این ایه کریمه تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت مقدم شده است، چرا که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم مقدم است[3]
برای تبیین ارتباط اخلاق با سایر معارف دینی، این نمونه گره گشاست که اگر انسان بخواهد کسی را از حقیقتی آگاه کند، نخست با هشدار او را از خواب غفلت بیدار می کند، آن گاه موانعی را که دید او را محدود میکند، بر می دارد و در نهایت، حقیقت مورد نظر را به او نشان می دهد. انبیا با تلاوت آیات الهی به انسان ها هشدار می دهند، در مرحله دوم با تزکیه، موانع فهم انسانها را برطرف می کنند و در نهایت آنها را با معارف حقه آسمانی آشنا میکنند.
احادیث رسیده از معصومان علیهم السلام نیز به روشنی این حقیقت را نشان می دهند که اخلاق در مجموعه معارف دینی جایگاهی بنیادی دارد، از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»[1]؛ «من تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی مبعوث شدهام»
از این حدیث شریف و احادیث مشابه بر میآید که پس از تکمیل مکارم، هدف نهایی بعثت که آشنایی با معارف حقیقی الاهی است، خود به خود فراهم می شود
«خداوند متعال اخلاق نیک را به عنوان رابطه بین خود و بندگانش قرار داده، پس برای شما همین بس است که به اخلاقی تمسک کنید که متصل به خداست.»
امیر المومنین علی علیه السلام نیز میفرمایند:
«لو کنا لا نرجو جنة و لا نحشی نارا و لا ثوابا و لا عقابا لکان ینبغی لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح»[2]
«اگر ما امید بهشت و ترس آتش هم نداشتیم و به ثواب و عقاب هم معتقد نبودیم، سزاوار بود به دنبال فضایل اخلاقی برویم، زیرا اخلاق پسندیده ،راهنمای کامیابی است.»
قرآن کریم نیز به صراحت بر این ویژگی تاکید کرده، میفرماید: «قد افلح من تزکی»[اعلی،14]؛ «رستگار شد آن کس که خود را پاک کرد»
و می فرماید: «قد افلح من زکاها»[شمس، 9]، «رستگار شد آن کس که نفس خود را پاک سازی کرد»
بنابر آنچه گذشت آموزه های اخلاقی، رکن اساسی و جزء بنیادی آموزه های دینی است و در طرح کلی ماموریت انبیا بر آموزش معارف حقه الهی مقدم است
پینوشت:
1-محمد ری شهری، میزان الحکمه،ج1،ص804
2-میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص193
علم معامله دانشی استکه یادگیری آن در صورتی ارزشمند است که مقدمه عمل قرار گیرد: مثل فقه، دانستن احکام شرعیف در صورتی ارزشمند است که انسان به آن عمل کند، واجبات الهی را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد. یعنیدانستن احکام وسیله ای باشد که انسان وظایف بندگیاش را انجام دهد
به بیان دیگر، فرق اخلاق با سایر علوم این است که علوم دیگر به کشف، ثبت و گزارش وقایع بسنده می کنند. مثلا مورخ، آثار و افعال و جوامع را ثبت می کند، ریاضی دان روابط ریاضی را کشف و ثبت می کند .
روان شناس چگونگی بروز حالت های نفسانی و ارتباط آنها با یکدیگر را مورد مطالعه قرار می دهد، ولی علم اخلاق ، علاوه بر ثبت و گزارش وقایع و حقایق، آنچه را نباید باشد تعیین می کند و آنچه را باید ، نشان میدهد. بنابراین ف علم اخلاق به رغم جایگاه بلند و ارزش والاف در صورتی مفید و ارزشمند است که انسان، ارشادها و راهنماییهای آن را به کار گیرد و در عمل از آنها بهرهمند شود
«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ»[اعراف،199]«طريقه عفو و بخشش پيشگير و امت را به نيكوكارى امر كن و از مردم نادان روى بگردان»
و در ادامه فرمود: «هو ان تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمن ظلمک»[3]
«حسن خلق آن است که هر کس با تو قطع رابطه کرد تو با او رابطه برقرار کنی ، به هرکس که محرومت کرد ، عطا کنی، و آز آنکه بر تو ستم روا داشت درگذری
سوء خلق یا بد اخلاقی حالتی نفسانی است که موجب گرفتگی روح انسان می شود، به طوری که هیچ ناملایمی را بر نمی تابد و بی دلیل با کوچک ترین بهانه ای بر دوستان و معاشران می خروشد و ایشان را آزار میدهد و چون در زندگی با صحنه ناخوشایندی مواجه شود، به حق تعالی نیز اعتراض می کند[1]
پی نوشت:
1-محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج9،ص354
به همین دلیل خداوند متعال بندگان محبوب خویش را از گرفتار شدن به این صفت ناپسند حفظ می کند ، در نتیجه کسانی به سوء خلق گرفتار می شوند که مغبوض پروردگار باشند.[7]
پینوشت:
1-الامالی،ص344
2-کافی،ج2،ص321
3-محمد صالح مازندرانی،شرح اصول کافی،ج9،ص354
4-عیون اخبار الرضا؛ج1،ص34
5-احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1،ص137
6-مستدرک الوسائل، ج2،ص76
7-همان
و می فرمایند: «من سعادة المرء حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق»[ 2]«خوش اخلاقی از سعادت و خوشبختی انسان و بد اخلاقی از بدبختی اوست»
به همین دلیل است که بد اخلاقی از هر مصیبتی بزرگ تر است. امام علی علیه السلام می فرمایند: «اشد المصائب سوء الخلق»[ 3]«سخت ترین مصیبت ها بد اخلاقی است»
به راستی کسی که در صدد درمان این رذیله انسان کش بر نیاید، از درجات انسانیت محروم است و هم از این روی امیر المومنین علیه السلام در جواب کسی که پرسده بود، پست ترین انسان ها کیست؟ فرمود: «هر کس که اخلاقش بدتر است»[ 4]
پینوشت:
1-من لایحضره الفقیه، ج4،ص355
2-مستدرک الوسائل، ج8،ص447
3-حسن بن علی ابن شعبه حرانی؛تحف العقول عن آل الرسول،ص359
4-مستدرک الوسائل، ج12،ص76
سلام
بطور معمول یک انسان در حالات و شرایط مختلف متلبس به یکی از این عناوین است و اگر قرار باشد از اصول همه این اخلاقیات هم مطلع شود ساعتها بلکه روزها باید مطالعه کند .
چه راهی پیشنهاد می دهید که ما را از این همه تکثر نجات دهد ؟ یعنی رعایت چه اصولی باعث ادای حق اخلاقی در هر مورد می شود ؟
موفق در پناه حق
اصول مشترک :
به نظر می رسد اگر بخواهیم این اصول را معرفی نماییم به دو قانون والای الهی می رسیم که عبارتند از انجام واجب و ترک حرام است . یعنی مصادیق این دو قانون سعادت بخش را در قلمرو کاری خود پیاده نموده مسئله یابی کنیم و رعایت کنیم . ودر مرحله ی عالی تر انجام مستحب و ترک مکروه را نیز پیاده نماییم .
ممکن است دوستان اصول دیگری از جمله انصاف - ادب - وجدان - محبت و اصول دیگری را هم بیان نمایند اما حقیقت این است که همه ی اینها تحت لوای این دو قانون خدای متعال قرار دارند .
و من الله التوفیق
انسان همانطور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، یک صورت و شکل ملکوتی غیبی هم دارد.[چهل حدیث، ص13]؛ به تعبیر دیگر، انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو گونه حالت است: حالتهای زودگذر و ناپایدار و حالتهای مانا و پایدار. حالتهای زودگذر مثل حالتهایی که تحت تاثیر عواملی چون صحنههای هیجانی و مواعظ بلیغ بهطور دفعی در انسان پیدا میشود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود پس از دور شدن از حوزه تاثیر آن عوامل، به تدریج کم رنگ شده و در یک دوره کوتاه زمانی از بین میروند. حالتهای پایدار مثل حالتهایی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش میبندند؛
این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق حال نامیده میشود و ممکن است در موقعیتهای ویژه منشا صدور کاری شودولی کسی که در زمانی طولانی بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان ترس خود را مهار کرده برای آنکه با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند نه به فکر و تامل نیازمند است نه به عاملی خارجی؛ چرا که شجاعت در جان او استوار و نهادینه شده است.
این شجاعت نهادینه شده در اصطلاح ملکه نفسانی نامیده میشود. این ملکه نفسانی همان چیزی استکه از آن به خُلق ، خوی و سجیه تعبیر میشود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق خُلق را به حالت نفسانی[1] و برخی به هیئت ثابت در نفس[2] تعریف کرده اند.
پینوشت:
1-احمد بن محمدبن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص51
2-محمدبن مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق، ص 54
پینوشت:
[1].ر.ک محمد بن مرتضی فیض کاشانی؛ المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ج5،ص95
به همین دلیل برخی از علما با اندکی توسعه، واژه اخلاق را بر رفتارهای انسان-حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد-اطلاق میکنند(1) و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می کنند.(2
پینوشت:
ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن؛ج1ص191-
2-همان
به همین دلیل برخی از علما با اندکی توسعه، واژه اخلاق را بر رفتارهای انسان-حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد-اطلاق میکنند(1) و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می کنند.(2
پینوشت:
ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن؛ج1ص191-
2-همان
مزایا و منافع دسته اول و مضرات و معایب دسته دوم را باز میگوید و راههای آراسته شدن به خویهای نیک و دوری گزیدن از خویهای ناشایست را به ما نشان میدهد. اندیشمندان مسلمان معتقدند نفس مجرد انسان، همانند بدن، دارای حالتهای مختلف صحت و بیماری میشود؛ چرا که روح نیز مثل جسم، منافیات و ملایمتهایی دارد؛ بعضی چیزها با او سازگار و بعضی دیگر ناسازگار است. فضیلتها با روح انسان سازگار و رذیلتها با آن ناسازگار است. دانشی که به بررسی حالتهای مختلف نفس،شناخت بیماریها و کیفیت درمان آنها می پردازد، طب الارواح است که علم اخلاق نامیده میشود
با آنکه نقطه آغاز حرکت تکاملی انسان مورد اتفاق تمامی دانشیان اخلاق است، درباره مقصد اعلی و هدف نهایی آن،اتفاق نظر ندارند و به همین دلیل درباره هدف علم اخلاق نیز به دو نظریه گرایش پیدا کردهاند.
پینوشت:
1-محمد مهدی نراقی،جامع السعادات،ج1،ص26
2-محمد شاه آبادی،رشحات الاخلاق،ص89
«نهایت سعادت انسان این استکه در صفات خود به مبدأ شباهت پیدا کند، به این معنی که فعل زیبا را فقط برای زیباییاش انجام دهد نه به هدفی دیگر از قبیل جلب منفعت و دفع ضرر و این،زمانی تحقق مییابد که حقیقت انسان یعنی عقل الهی و نفس ناطقه او به خیر محض تبدیل شود. یعنی از تمام پلیدیهای جسمانی و کثافات حیوانی،پاک و منزه شود، هیچ عارضه طبیعی و خیال نفسانی بر گرد او نگردد و سراسر وجودش از انوار الهی و معارف حقیقی سرشار شود... و در این صورت استکه همه افعالش شبیه خدای سبحان میشود، به این معنی که چون خود، حُسن محض است، کار نیک را اقتضا میکند و چون جمال یک دست است، بدون هیچ انگیزه خارجی کار زیبا انجام میدهد...(2
پینوشت:
1-محمد مهدی نراقی،جامع السعادات؛ج1،ص27
2-همان،ج1،ص40
گویدم که انا الیه راجعون
پی نوشت:
1-علل الشرائع، ج1، ص: 5
پینوشت:
1-ر.ک:مرتضی مطهری، شرح منظومه ج2 ص11، /سید محمد رضا مدرسی؛فلسفه اخلاق،ص12-11
محمد تقی مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه،ج1،ص30
در این بخش، نخست از ضرورت و جایگاه اخلاق سخن می گوییم و آن گاه، جایگاه ارزشی علم اخلاق را پیدا خواهیم کرد. برای آشنایی با جایگاه و ضرورت اخلاق، جایگاه تعالیم اخلاقی را در تعالیم پیامبران بررسی می کنیم، چرا که مواضع و مواجهات انبیا با موضوع های مختلف همه از آگاهی و حکمت ناشی بوده است، به همین دلیل هر چیز را درجایگاه شایسته خود قرار می دادند
فروع دین متکفل بیان احکام و قوانین عملی دین است. این گروه در این باره که بخش اخلاقی تعالیم دینی با سایر بخش ها چه نسبتی دارد؟خود دارای دو دیدگاه مختلف هستند و این، سطح دوم اختلاف در این باب است
طبق این آیه کریمه، تعالیم پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و اله و سلم دارای سه ماده: 1-تلاوت آیات؛2-تزکیه و تعلیم کتاب ، 3-حکمت است
منظور از تعلیم حکمت آن است که معارف حقیقی قرآن را به آنها بیاموزد. در این ایه کریمه تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت مقدم شده است، چرا که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم مقدم است[3]
پینوشت:
1-ر.ک. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 265
2-همان، ج1، ص330
3-همان؛ج19،ص265
پی نوشت:
1-حسن بن فضل طبرسی؛ مکارم الاخلاق؛ صص3و8
«خداوند متعال اخلاق نیک را به عنوان رابطه بین خود و بندگانش قرار داده، پس برای شما همین بس است که به اخلاقی تمسک کنید که متصل به خداست.»
«اگر ما امید بهشت و ترس آتش هم نداشتیم و به ثواب و عقاب هم معتقد نبودیم، سزاوار بود به دنبال فضایل اخلاقی برویم، زیرا اخلاق پسندیده ،راهنمای کامیابی است.»
بنابر آنچه گذشت آموزه های اخلاقی، رکن اساسی و جزء بنیادی آموزه های دینی است و در طرح کلی ماموریت انبیا بر آموزش معارف حقه الهی مقدم است
پینوشت:
1-محمد ری شهری، میزان الحکمه،ج1،ص804
2-میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص193
هدف از آفرینش این گوهر یگانه آن است که به بالاترین مرحله ممکن کمال برسد
پی نوشت:
1-سید محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج20،ص319
علم معامله دانشی استکه یادگیری آن در صورتی ارزشمند است که مقدمه عمل قرار گیرد: مثل فقه، دانستن احکام شرعیف در صورتی ارزشمند است که انسان به آن عمل کند، واجبات الهی را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد. یعنیدانستن احکام وسیله ای باشد که انسان وظایف بندگیاش را انجام دهد
این دسته مباحث همه صبغه هستی شناسانه دارد و انسان برای کمال خود به دانستن آنها محتاج است
به بیان دیگر، فرق اخلاق با سایر علوم این است که علوم دیگر به کشف، ثبت و گزارش وقایع بسنده می کنند. مثلا مورخ، آثار و افعال و جوامع را ثبت می کند، ریاضی دان روابط ریاضی را کشف و ثبت می کند .
روان شناس چگونگی بروز حالت های نفسانی و ارتباط آنها با یکدیگر را مورد مطالعه قرار می دهد، ولی علم اخلاق ، علاوه بر ثبت و گزارش وقایع و حقایق، آنچه را نباید باشد تعیین می کند و آنچه را باید ، نشان میدهد. بنابراین ف علم اخلاق به رغم جایگاه بلند و ارزش والاف در صورتی مفید و ارزشمند است که انسان، ارشادها و راهنماییهای آن را به کار گیرد و در عمل از آنها بهرهمند شود
«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ»[اعراف،199]«طريقه عفو و بخشش پيشگير و امت را به نيكوكارى امر كن و از مردم نادان روى بگردان»
و در ادامه فرمود: «هو ان تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمن ظلمک»[3]
«حسن خلق آن است که هر کس با تو قطع رابطه کرد تو با او رابطه برقرار کنی ، به هرکس که محرومت کرد ، عطا کنی، و آز آنکه بر تو ستم روا داشت درگذری
پینوشت:
1-محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج68،ص373
2-ر.ک محمد بن مرتضی فیض کاشانی،المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء،ج5،ص96
3-سیوطی، الدر المنثور، ج3،ص154
ایشان در پاسخ مردی که از او میپرسید : دین چیست؟ سه بار فرمودند: حسن خلق است[6]
پینوشت:
المعجم الاوسط،ج8،ص1841-محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،ج68ص393
2-
3-صدوق،امالی، ص 73
4-کافی، ج2، ص99
5-المعجم الکبیر، ج18، ص159
6-محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،ج68،ص393
و فرمودند: «الیمن حسن الخلق»[10]؛ «مبارکی در حسن خلق است»
پینوشت:
1-محمد بن یعقوب کلینی،کافی،ج1،ص23
2-همان،ج1،ص99
3-همان،ج2،ص100
4-همان
5-همان، ص101
6-همان،ص100
7-همان
8-همان
9-آقا حسین طباطبایی بروجردی؛جامع الاحادیث الشیعه،ج13،ص522
10-محمد بن سلامه ابن سلامه، مسند الشهاب،ج1،ص66
سوء خلق یا بد اخلاقی حالتی نفسانی است که موجب گرفتگی روح انسان می شود، به طوری که هیچ ناملایمی را بر نمی تابد و بی دلیل با کوچک ترین بهانه ای بر دوستان و معاشران می خروشد و ایشان را آزار میدهد و چون در زندگی با صحنه ناخوشایندی مواجه شود، به حق تعالی نیز اعتراض می کند[1]
پی نوشت:
1-محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج9،ص354
«ان سوء الخلق لیفسد الایمان کما یفسد الخل العسل.»[2] ؛ «بد اخلاقی ایمان را تباه می کند همان طور که سرکه عسل را
پی نوشت:
میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج12،ص751-
2-کافی،ج2،ص321
به همین دلیل خداوند متعال بندگان محبوب خویش را از گرفتار شدن به این صفت ناپسند حفظ می کند ، در نتیجه کسانی به سوء خلق گرفتار می شوند که مغبوض پروردگار باشند.[7]
پینوشت:
1-الامالی،ص344
2-کافی،ج2،ص321
3-محمد صالح مازندرانی،شرح اصول کافی،ج9،ص354
4-عیون اخبار الرضا؛ج1،ص34
5-احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1،ص137
6-مستدرک الوسائل، ج2،ص76
7-همان
پینوشت:
1-من لایحضره الفقیه، ج4،ص355
2-مستدرک الوسائل، ج8،ص447
3-حسن بن علی ابن شعبه حرانی؛تحف العقول عن آل الرسول،ص359
4-مستدرک الوسائل، ج12،ص76
-روش ترکیبی(از نقل،عقل و عرفان