قرآن ! من شرمنده توام .....

تب‌های اولیه

1266 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

"غسق اليل" بيانگر آخر وقت نماز عشاء است و «الى» در اين ميان اشاره اى است به وجود نماز ديگرى در شب كه همان مغرب است، چنانكه نماز عصر نيز مشمول "لدلوك الشمس" مى باشد كه عصرش تا غروب خورشيد و مغربش را از آغاز مغرب است،

و چون «ليل» به معنى كل تاريكى در برابر روز مى باشد و «غسق» منتهاى تاريكى آن است، روى اين اصل آغاز «ليل» مغرب و پايانش نيز اخر تاريكى نزديك طلوع خورشيد مى باشد، و نه آنكه آخرش را طلوع فجر بدانيم كه اينجا زمان ميانه بين مغرب و طلوع فجر غسق نيست، بلكه بيش از نيم ساعت پس از غسق است،

زيرا چنانكه اشاره شد «غسق» آخرين مرحله تاريكى است، و به عبارت ديگر همانطور كه آغاز "دلوك الشمس" آغاز ظهر است كه خورشيد در نهايت درخشش مى باشد، "غسق اليل" نيز به معناى وسط واقعى شب است كه آغاز كاستن آن مى باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

بسمه تعالی سلام علیکم

روش بدست آوردن احکام الهی از نظر آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی:

متن بیانیه سال ۱۳۸۶ پیرامون اجماع، شهرت و خبر واحد :



«وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا[فرقان:۳۰]و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها كردند»

در "قرآن الفجر" كه دو مزيّت بيان شده علتش اين آمده است كه "ان قرآن الفجر كان مشهودا": نماز صبح مشهو بوده است، يعنى فرشتگان شاهد آن بوده اند و نه انسانها، زيرا انسانها آن هنگام نوعا خواب هستند ولى در چهار نماز ديگر نوعا بيدارند، بنابراين ويژگى نماز صبح در مشهود بودن مربوط به فرشتگان خواهد بود،

و اينجا جاى اين سؤال است كه مگر فرشتگان در نمازهاى چهارگانه ديگر حاضر وناظر نيستند كه اينجا شاهد و ناظرند؟

پاسخ اين است كه فرشتگان شب در نمازهاى شب شاهدند، سپس فرشتگان روز در نمازهاى روز، مى ماند نماز فجر كه هم روز است و هم شب، هم شب است و هم روز، بنابراين فرشتگان شب و روز در تعويض پُست پاسدارى و شهادت نمازها، هر دو نسبت به نماز فجر شاهدند.

وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِى نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا 79

و پاسى از شب را (به عبادت) زنده بدار، (كه) براى تو واجبى فزون (بر ديگران) است. اميد است كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده (تر) برانگيزد. 79

آيه 79 ـ اينجا به پاخواستن در شب براى عبادت ويژه از اختصاصات فرائض رسول اللّه صلى الله عليه و آله است، تهجّد اصلش هجود است، و چون خواب خود آرامش است وتهجدش كه تكلفى است در اين آرامش، تهجد هم به معناى بر پا خواستن از ژرفاى اين آرامش است، و اين جريان در خصوص حضرتش واجب آمده و "نافلة لك" به معناى استحباب نيست،

بلكه از «لك» ويژگى اين نافله معلوم است و پيدا است كه استحباب نماز شب و ساير عباداتش عمومى است و هرگز اختصاصى به حضرتش ندارد، روى اين اصل «نافلةً» اين بپا خواستن در شب را كه واجب دانسته، واجبى افزون، و «نافلة» بر واجبات امت اسلامى مقرر داشته،

ادامه...

و چنانكه "وهبنا له اسحق و يعقوب نافلةً" (21:72) به معنى استحباب ولادت اين دو بزرگوار به دنبال يكديگر نيست، بلكه وجوبى است ممتاز كه نسبت به ديگران همانندش نيامده است، به ويژه يعقوب كه سر سلسله پيامبران بنى اسرائيل بوده و هيچ پيامبرى چنان نافله و واجبى افزون در بعد ذريّه نبوت نداشته است،

در هر صورت اين بپاخواستن در شب تنها براى بيدارى نيست، كه اين بيدارى سخت كه بر هم زننده آرامش خواب است در نيمه هاى شب بدون هيچگونه عبادتى بسى نكوهيده است، چون شب اصولاً براى استراحت است، بلكه اين بيدارى بسيار سخت كه بر هم زننده ژرفاى خواب است تنها از براى عبادت خداست كه اينجا نتيجه اش مقامى محمود است، كه به معنى ترقيات عاليه آن حضرت مى باشد.

و در سوره مزّمل اين بيدارى براى "ناشئة الليل" منظور گشته كه همان خواندن نماز و قرآن است در بعد عبادت محض و ساير كارهاى پسنديده ويژه است با نيّت قربت، مانند تفكر در قرآن و يا كارهايى همانند آن، و بالاخره در نيمه هاى شب كه نوعا ديگران خوابند و آرامش مطلق برقرار است ـ بويژه با برخواستن از خواب گرم ـ خود عبادتى است ويژه، اين مقام محمود كه در نتيجه بپاخواستن در شب براى عبادت ـ كه بر حسب آيات مزمل در ثلث يا نصف و يا ثلث آن است ـ خود مقامى است كه با اين عبادت ويژه حاصل مى گردد

و از جمله "انا سنلقى عليك قولاً ثقيلاً" آمادگى براى دريافت گفته اى سنگين كه همان قرآن است در هر دو بعد محكم و مفصلش، محكم در شب قدر نخستين كه يكجا بر حضرتش نازل گرديد، و مفصلش پس از آياتى اندك از آغاز بعثت تا شب قدر بقيه قرآن مفصل است كه در دو عهد مكى و مدنى رسالت بر حضرتش نازل گرديد، وانگهى سبح طويل كه "انَّ لك فى النهار سبحا طويلاً" خود شناورى در درياى وسيع براى نجات غرق شدگان در ضلالت است،

و اين خود از مقام محمود رسالتى است كه اين هم نتيجه شب زنده داراى است، و بالاخره آن حضرت درعين عصمت بشرى اش كه زمينه اى براى عصمت ربانى بوده، چنانكه عصمت بشرى در تكامل است، عصمت ربانيش نيز متكامل است، همچون "و قل زدنى علما" (20:114) و در كل اين رسالت آخرين كه والاترين رسالات است در تكامل رسالتى و معرفتى نيازمند زمينه هاى متكامل و پى در پى عبادات است، چنانكه "و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين" (15:99) و اين «اليقين» محمدى صلى الله عليه و آله كه در كل مراتبش در مثلث زمان بر همگان فايق است نيز مقامى است محمود.

حضرتش در برزخ و بويژه در قيامت نيز مقامى محمود خواهد داشت، چنانكه بر حسب آياتى خود شهيد الشهداء است يعنى بر تمامى پيامبران و پيروان آنان گواه خواهد بود، چنانكه در دنيا هم رسول الّرسل بوده است همانگونه كه در آيه (3:95) آمده: "ثم جاءكم رسولٌ مصدق لما معكم" و در جمع تمامى مقامات محمود از نظر قيام و زمان قيام و مكان قيام و قيمت كه هر چهار نهفته در مقام است، كه مصدر ميمى و اسم زمان و اسم مكان است، براى حضرتش در مربع زمان پايدار مى باشد: پيش از مرگش و در رجعتش و در برزخ و قيامتش.

مقامى محمود براى تمامى سالكان الى اللّه در اثر معرفت و عمل صالح امكان پذير است، طبعا در حدود عصمت بشرى، و نه عصمت ربانى كه ويژه معصومان است، تا چه رسد به عصمت محمدى صلى الله عليه و آله ك ويژه خود آن حضرت مى باشد، و بالاخره هر دو بر حسب كاوشها و كوششهاى مكلفان و تأييدات الهى است.

اينجا «عَسى» كه مقام محمود را بگونه شايد شايسته حضرتش كرده، به معنى گمان ربانى نيست، بلكه در بعد كارپردازيهاى ويژه عبادتى آن حضرت است، و اصولاً «عسى» كلاً به معنى امكان است، گرچه اين امكان به وسائل ويژه اش محقق باشد.

و اين "مقاما محمودا" و نه "الى مقام محمود" بيانگر اين حقيقت است كه خدا حضرتش را با آن مقام محمود مماس مى گرداند و نه آنكه بسوى آن روان خواهد شد، كه اين «بسوى» براى ديگران است،

مانند صراط مستقيم عبوديت در افق أعلايش براى معصومان بويژه حضرتش "صراطا مستقيما" مى باشد و از براى ديگران "الى الصراط المستقيم" يا برترش للصراط المستقيم است.

وَ قُل رَّبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّى مِن لَّدُنكَ سُلْطَـنًا نَّصِيرًا 80

و بگو: «پروردگارم! مرا (در هر كارى) به گونه اى راست (و درست) داخل نما. و مرا (از هر كارى) به گونه اى راست و درست خارج ساز، و از جانب خود براى من سلطه اى پيروزمندانه قرار ده.» 80

آيه 80 ـ "مدخل صدق" و "مخرج صدق" و سپس "سلطانا نصيرا" بر اين دو مبنا نيز از ويژگى هاى آن حضرت است كه ورود و خروجش به اضافه كاوشها و كوششهايش در بعد عصمت بشرى و نيز عصمت نخستين ربانى مؤيد به دومين عصمت ربانى است كه برونى است،

زيرا در اين بين عصمت درونى ربانى حضرتش خود نخستين پاسدار معصوم مطلق است، ولى از آن مطلق تر و فراتر عصمت هاى ربانى برونى پياپى است كه قدم به قدم در هر دخول و خروجى در هر جهتى از جهات رسالتى در بالاترين مراحل پايدار و پاسدار حضرتش مى باشد.

"سلطانا نصيرا" در عالم تكليفش فتح مكه مكرمه است، در عين حالى كه اين آيه اى مكيه مى باشد، و ظاهرا درجريان برخورد مشركان در مكه حتى اميد باقى ماندن و جان به سلامت بردن در مكه نبوده است، زيرا اين درخواست سلطان نصير كه فتح مكه مى باشد خود بيانگر وحى عميق ربانى است،

و از جمله سلطان نصيرش، وزيرش على عليه السلام است كه آيه(11:17) "و يتلوه شاهدٌ منه" بيانگر اين نصرت ربانى است، و نيز نصرت جهانشمول در قيام صاحب الامر(عج) كه بر حسب آيه (48:28) "لينظهره على الدين كلّه" اين دين غلبه اى جهانشمول خواهد يافت، و مانند اين قبيل سلطانهاى نصير كه هرگز در كل رسالتهاى ربانى نظير نداشته است.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَـطِـلُ إِنَّ الْبَـطِـلَ كَانَ زَهُوقًا 81

و بگو: «كّل حق (در حد امكان) آمد و كل باطل نابود شد، (كه) باطل همواره نابود شدنى بوده است.» 81

آيه 81 ـ اينجا "جاء الحق و زهق الباطل" خط قرمزى است بر كل باطلها و خطى نورانى براى آمدن كل حقايق، كه اينجا «الحق» است و نه «حق» و «الباطل» است نه «باطلٌ»، و با آنكه بوسيله ساير رسالات باطلهايى ويران و حقهايى نمايان گشته، ولى مطلق بودن و كليت اين سلب و ايجاب در رسالت محمدى صلى الله عليه و آله است، البته آن حضرت بنيانگذار اين جريان است كه بوسيله قرآن و سنت رسالتى اش پايه اين دو بنيان را بگونه اى مطلق و استوار نهاده ولى تحقق مطلقش در دولت مهدى عليه السلام خواهد بود.

و چنانكه در خبر است حضرت مهدى عليه السلام به هنگام ولادتش اين آيه مباركه بر بازوى راستش نوشته بود، و نيز در مرحله آغازينش پيامبر بزرگوار به هنگام فتح مكه اين آيه را بر زبان شريفش جارى ساخت.

«حق» در قرآن دويست و چهل و پنج بار تكرار شده ولى باطل تنها در بيست و شش جا آمده، و اين خود دليل است بر وفور و غلبه حق و نفور و نابودى باطل، گرچه براى باطل جولت وجولانى است، ولى براى حق دولت و دورانى محقق است كه "بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق" (21:18).

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّــلِمِينَ إِلاَّ خَسَارًا 82

و ما از قرآن آنچه را (كه هم) او براى مؤمنان (مايه ى) درمان و رحمتى است، به تدريج فرو مى فرستيم (اما) ستمكاران را جز زيانى نمى افزايد 82

آيه 82 ـ در اين آيه قرآن براى مؤمنان به عنوان شفاء و رحمتى بزرگ آمده، كه شفاء بُعد سلبى و به معناى عافيت از ناراوئى ها و نگرانى ها است، و رحمت بُعد ايجابى است كه به جاى آنها تمام الطاف ممكنه الهى به اندازه كاوشها و كوششهاى معرفتى و عملى شامل مؤمنان خواهد بود، و در عين حال همين قرآن كه براى تن و روان مؤمنان شفاء و رحمت است، از براى ستمكاران ـ به ويژه از نظر روحيشان ـ زيان مى باشد.

كسانى كه از سالكان الى اللّه هستند و بر محور قرآن در راه او گامها بر مى دارند، همين قرآن با شرايط هر دو بعد سلب و ايجاب را در هر دو بعد تن و روانشان تضمين كرده، كه فطرتها، عقلها، فكرها، صدرها، قلب ها و فؤادها را و كل اعمال آنان را با بدن هاشان و دنيا و آخرتشان درخشش مى دهد، و اين تنوين در "شفاءٌ و رحمةٌ" به اصطلاح تنوين تعظيم است كه همانگونه كه قرآن عظيم است و از هر عظيمى هم عظيم تر، شِفاء و رحمتش نيز از هر شفاء و رحمتى برتر و والاتر است.

کاملا قبول دارم و زیبا بود.تشکر از شما

در قرآن در آيه 88 از سوره نمل به نوعى گردش زمين مجسم شده است. در اين آيه چنين ذكر شده كه:
"كوهها را ميبينى و گمان ميكنى كه ساكن هستند در حالى كه مانند ابرها در حركت هستند"