جمع بندی قانون اساسی و فرقه ضاله ی بهائیت

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قانون اساسی و فرقه ضاله ی بهائیت
چرا قانون اساسی  پیروی از فرقه ضاله ی بهائیت را ممنوع نکرده است؟ چرا علیرغم سادگی و آشکار بودن دروغ بنیانگذاران  این فرقه طلاب و روحانیون  در این مورد  کم کاری کرده اندَ؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد صدیق
چرا قانون اساسی پیروی از فرقه ضاله ی بهائیت را ممنوع نکرده است؟ چرا علیرغم سادگی و آشکار بودن دروغ بنیانگذاران  این فرقه طلاب و روحانیون  در این مورد  کم کاری کرده اندَ؟  
باسلام وعرض ادب   سوال شما دو بخش دارد. بخش نخست، وضعیت فرقه بهائیت از نظر قانون اساسی بخش دوم، نحوه برخورد روحانیت با این فرقه  
اما بخش نخست. در این مورد خوب است توجه کنیم که قانون اساسی، یک سری  اصول اساسی و بنیادین نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین کاملا موجه است که به صورت موجز و رسا در مورد مسائل اساسی مورد نیاز کشور سخن گفته باشد. در این قانون، در مورد دین رسمی و وضعیت ادیان و مذاهب به وضوح سخن گفته شده است. در اصل  13قانون اساسی که مهم‌ترین اصل در شناسایی اقلیت‌هاست بیان شده است « ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت‌های دینی شناخته می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می‌کنند». غیر از این سه دین، هیچ دین دیگر حق فعالیت ازادانه در ایران را ندارد. از سوی دیگر، با توجه به اینکه فرقه بهائیت برای خود آئین و پیامبر و کتاب مستقلی مطرح کرده است، بدین جهت، این فرقه، در دسته بندی ادیان قرار میگیرد نه مذهبی از یکی از ادیان مرسوم. بدین  ترتیب، مشخص میشود که بهائیت حق فعالیت آزادانه در ایران را ندارد.
  اما بخش دوم برخورد با یک مسلک و آئین به دو گونه امکان دارد. برخورد فیزیکی و برخورد فکری از آنجا که قانون اساسی و قوانین جزائی در مورد فعالیت بهائیان در ایران واضح است و مسئول بررسی و برخورد با جرائم، حکومت جمهوری اسلامی ابران است، هیچ شخصی به صورت خودسرانه حق برخورد فیزیکی با دیگران و از جمله با طرفداران این فرقه را ندارد. اما در مورد برخورد و مواجهه فکری و نرم، هیچ گونه محدودیت و ممانعتی وجود ندارد. اینکه در این زمینه کم کاری شده است یا خیر نیازمند بررسی حیطه فعالیت آنان و مقابله فرهنگی و فکری روحانیت است.
اینکه بگوییم غیر از مواردی که در قانون اساسی  اشاره شده است  هیچ دین دیگری حق فعالیت آزادانه در ایران را ندارد صحیح نیست  چرا که صابئی ها که در برخی احادیث در زمره اهل کتاب دانسته شدند  و در موقع نوشتن قانون اساسی  سهوا نامشان فراموش شده بود در فعالیت خود آزاد هستند و حتی در مواقعی کسانی بوده اند که وعده ی اضافه شدن  آنان  به اقلیت های دینی را دادند که محقق نشده  است مثل مرحوم بهشتی  و کسانی هم بودند  که اعلام کرده اند استیفای حقوق آنان  نیازی به اضافه شدن نام صابئین به قانون اساسی ندارد  حتی معبد سیک ها هم در ایران فعال است اما موضوع فرقه ی بهائی متفاوت  است همان طور که می دانید به دلیل  ظلم و  جور  و بیسوادی عده ی زیادی  از مردم در  دوره قاجار  عده ی زیادی به امید رهایی از وضع موجود به جنبش هایی مثل بابی گری و بهائی گری و امثالهم  پیوستند  اما سوال اینجاست  که چرا نسل جدید بهائیان  با پیشرفت علم  و آشکار شدن دروغ های این فرقه همچنان به پیروی از این فرقه می پردازند یا اگر پیروی هم نکنند خود را همه جا منتسب به این   این فرقه میدانند ؟ باید گفت  همه ی انسانها به دنبال ایجاد یک هویت برای خود هستند  و این بهائی زادگان هم از این قاعده مستثنی نیستند و با انتساب به این  فرقه میتوانند به خود یک هویت جعلی  بر خلاف اکثر یت جامعه بدهند  و از منافع مادی آن در مناطق مختلف  جهان  استفاده کنند در برابر این  تبدیل شوند  به آلت فعل یک تشکیلات شبه دولت که مرکز آن در اسرائیل است و به خدمت به قدرتهای استعماری می پردازد و به قول خود بهائی ها قیم آنهاست  و باید از همه ی احوالات  افراد خود  اطلاع داشته  باشد  از لحاظ فکری هم بهائیان وطن پرستی را پوچ دانسته اند و به هیچ کشوری و هیچ دولتی به غیر تشکیلات خود عرقی ندارد به بیان دیگر  این تشکیلات  افراد خود را با هویت سازی  جعلی گروگان می  گیرد و به عنوان آلت دست در همه جای دنیا مورد  استفاده قرار می  دهد.  به نظر شما چگونه میتوان با این  هویت سازی دروغین  به مقابله پرداخت  و این افراد را از گروگان بودن نجات داد؟  جامعه  شناسان  میگویند  یک کشور  میتواند با وجود  افکار  و عقاید گوناگون که در میان اهالی آن رایج است  به حیات خود ادامه دهد به شرطی  که همه افراد آن در اصل میهن دوستی و هم میهن دوستی مشترک باشند  که میتوان برای این اصل مشارکت هم وطنان  مسیحی و یهودی و زردشتی و صابئی مان در جنگ تحمیلی را به عنوان نمونه  مثال  زد  به نظر می رسد  سرکردگان  این فرقه آگاهانه احساس میهن دوستی را در پیروان خود سرکوب میکنند چرا که اگر فردی دارای این احساسات  باشد چنین تشکیلاتی را قیم خود نخواهند دانست و به آلت دست بیگانه  تبدیل نخواند شد این مواردی که  اشاره کردم بر ما روشن می سازد که بهتر است  اصلی در قانون اساسی  گنجانده شود  و فعالیت این فرقه را ممنوع کرده و مجازات آن را هم رفع تابعیت تعیین کند که به نظر من ظلمی هم به این افراد نخواهد بود چون کشورهای دیگر آنها را خواهند پذیرفت  گرچه خطر این فرقه یشبه دولت برای همه ی دنیا است نه فقط ایران ما  این را هم عرض کنم ممنوعیت یک فرقه در کشورهای دیگر هم سابقه دارد  مثلا کشور سنگاپور فعالیت شاهدان یهوه را به این دلیل که به خدمت سربازی نمی روند  ممنوع کرده است.
وقتی از کم کاری علما در مورد بهائیت سخن میگوییم  باید مصداقی هم بیاوریم اجازه بدهید بخشی از مصاحبه ی آقای احمد پور مرور پور  را عینا نقل کنم  بهائیت در جامعه‌ی اسلامی و شیعی ایران، مکرراً به حقانیت اسلام و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراف می‌کند و خود را ادامه دهنده‌ی این مذهب می‌داند، اما همین بهائیت هنگامی که می خواهد مبانی تبلیغی خود را در غرب یا در جوامع مسیحی مطرح کند، در یک بستر مسیحی و با توجه به ادبیات آن بازتنظیم می‎کند. مثلاً بهاءالله را به عنوان بازگشت مسیح معرفی می‎کنند. یا گاهی او را بازگشت خدا و عبدالبهاء را بازگشت مسیح معرفی می‎کنند و ماکتی از اعتقاد به خدای پدر و پسر را عرضه می‎کنند؛ یا هنگامی که بهائیت را در جامعه‌ی هندوستان عرضه می‌کنند، خود را در یک بستر و فرهنگ هندویسم ترویج می‌نمایند. مثلاً هندوها منتظر ظهور یک آواتار هستند. تشکیلات بهائی وقتی می‌خواهد در هندوستان تبلیغ کند، می‌گوید که بهاءالله همان آواتار است. لذا این‌گونه نیست که تشکیلات بهائی از پیروان خود بخواهد که مثلاً ابتدا اسلام را بپذیرند و مبانی آن را برای ایشان تشریح کند و پس از آن که به حقانیت اسلام ایمان آوردند، بعد بیایند و با مبانی بهائیت آشنا شوند و به اصطلاح بهائی شوند. بسیاری از کسانی که با این تبلیغات بهائی می‌شوند، بسیاری از مبانی کلامی بهائی را نشنیده‌اند و نمی‌دانند. اگر هم در مورد اسلام چیزی بدانند و شنیده باشند، همان مطالبی را تکرار می‌کنند که در کتاب‌های بهائی در اختیارشان قرار گرفته است. لذا اصولاً تلقی صحیحی از اسلام ندارند و این شاید به علت کم‌کاری جامعه‌ی شیعی در عصر انفجار اطلاعات باشد. ما باید خیلی سریع به سراغ ترجمه و عرضه‌ی مطالب و مبانی خود به زبان‌های غربی برویم. این بی‌اطلاعی و یا بداطلاعی، در پیروان بهائیت نیز خلاصه نمی‌شود. بسیاری از مردم جهان، از اسلام و تشیع، آن چیزی را می‌دانند که امپراطور رسانه ای  غرب می‌خواهد
جمع بندی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ پرسش: چرا قانون اساسی پیروی از فرقه ضاله ی بهائیت را ممنوع نکرده است؟چرا علیرغم سادگی و آشکار بودن دروغ بنیانگذاران  این فرقه طلاب و روحانیون  در این مورد  کم کاری کرده اندَ؟   پاسخ: سوال شما دو بخش دارد: بخش نخست، وضعیت فرقه بهائیت از نظر قانون اساسی بخش دوم، نحوه برخورد روحانیت با این فرقه   اما بخش نخست. در این مورد خوب است توجه کنیم که قانون اساسی، یک سری  اصول اساسی و بنیادین نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین کاملا موجه است که به صورت موجز و رسا در مورد مسائل اساسی مورد نیاز کشور سخن گفته باشد. در این قانون، در مورد دین رسمی و وضعیت ادیان و مذاهب به وضوح سخن گفته شده است. در اصل  13قانون اساسی که مهم‌ترین اصل در شناسایی اقلیت‌هاست بیان شده است: « ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت‌های دینی شناخته می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می‌کنند». غیر از این سه دین، هیچ دین دیگر حق فعالیت ازادانه در ایران را ندارد. از سوی دیگر، با توجه به اینکه فرقه بهائیت برای خود آئین و پیامبر و کتاب مستقلی مطرح کرده است، بدین جهت، این فرقه، در دسته بندی ادیان قرار میگیرد نه مذهبی از یکی از ادیان مرسوم. بدین  ترتیب، مشخص میشود که بهائیت حق فعالیت آزادانه در ایران را ندارد.   اما بخش دوم :برخورد با یک مسلک و آئین به دو گونه امکان دارد: برخورد فیزیکی و برخورد فکری. از آنجا که قانون اساسی و قوانین جزائی در مورد فعالیت بهائیان در ایران واضح است و مسئول بررسی و برخورد با جرائم، حکومت جمهوری اسلامی ابران است، هیچ شخصی به صورت خودسرانه حق برخورد فیزیکی با دیگران و از جمله با طرفداران این فرقه را ندارد. اما در مورد برخورد و مواجهه فکری و نرم، هیچ گونه محدودیت و ممانعتی وجود ندارد. اینکه در این زمینه کم کاری شده است یا خیر نیازمند بررسی حیطه فعالیت آنان و مقابله فرهنگی و فکری روحانیت است.    
موضوع قفل شده است