فکر کردن زیاد

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فکر کردن زیاد

سلام

من زیاد فکر میکنم - مثل به اینده فکر میکنم میگم من کی درسام تموم میشه کی ماشینی رو که دوسش دارم خواهم خرید ، کی خانه میخرم , دیگخ خسته شدم .:Ghamgin:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

mahdi.sh;482129 نوشت:
سلام

من زیاد فکر میکنم - مثل به اینده فکر میکنم میگم من کی درسام تموم میشه کی ماشینی رو که دوسش دارم خواهم خرید ، کی خانه میخرم , دیگخ خسته شدم .:Ghamgin:


بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت خدمت جنابعالی
در صورتی که فکری دارای این ویژگیها باشد؛
_ تکراری بودن
_ غیر اختیاری بودن
_ آزار دهنده بودن
_ مقاومت نمودن شخص در مقابل آن

آنگاه باید گفت که چنین فکری، وسواس فکری است که ریشه در اضطراب دارد و مهار آن نیازمند فراگیری فنون مربوطه در کاهش اضطراب و وسواس است.

اما در صورتی که افکار شما فاقد ویژگیهای فوق باشد، موضوعی مقطعی خواهد بود که جای نگرانی ندارد. در عین حال لازم است؛
_ از بی کاری و تنهایی اجتناب کنید
_ به فراگیری مهارت و کارهای جدیدی مبادرت کنید
_ برای ساعات شبانه روز خود برنامه داشته باشید و ذهن خود را معطوف و متمرکز بر اولویتهای خود نمائید.
_ برای خلاصی از این افکار، موقعیت فیزیکی خود را تغییر دهید و ذهن خود را به سایر موضوعات منصرف کنید.

در پناه خدای متعال موفق باشید

[="Arial"][="Black"]سلام و عرض ادب و احترام
میشه خواهش.کنم در مورد وسواس فکری راهی براش بگین که انجام بدیم? من خودم افکاری که به سرم میاد غیر اختیاری
هست و اونقدر فکر می کنم که آزار دهنده میشه این راه هایی که میگین راستش اصلا در مورد من جواب نمیده , راهکار دیگه ای به جز اینا نیست ?
[/]

[=arial]سلام!
من در مورد اینده فکر نمیکنم ... البته فکر میکنم ولی به نظرم طبیعیه و وسواس ندارم ... ولی در مورد مسائل دینی و فلسفه ی این مسائل تا حدی فکر میکنم که خسته میشم و یکوقتایی به خودم میگم به تو چه؟
اینم ایرادی داره و وسواسه؟ اصلا چنین چیزی بده یا خوب؟

منم همچین مشکلی داشتم بهتره بگم یک چیز طبیعیه.بالاخره آینده خیلی مهمه.
ولی بهتره یکی دو هدف بزرگ و کلی برای خودتون در نظر بگیرید برای مثال انسانیت یا اینکه تلاشو کوشش را با حداکثر توان هدف قرار بدیم یعنی همین تلاش کردن با حداکثر توانمونو نوعی پیروزی بدونیم و موفقیت.
وقتی اهداف کوچک باشه به طبع انسان سرگردونتره.
توی یک گوی بلورین اگر یک تیله بزرگ تقریبا هم اندازش قرار بدیم با تکون دادنش زیاد هم سرو صدا و آزار صوتی به ما تحمیل نمیشه اما اگر درش ده ها تیله ریز قرار بدیم و تکونش بدیم آزار صوتی بیشترم میشه.
توی اهداف و خواسته ها هم به همین شکل اگر یکی دو هدف بزرگ برای خودمون داشته باشیمو همون رو پیش بگیریم خیلی موفقترو رضایتمندتر راهو ادامه میدیم ولی اگر چندین هدف کوچک رو بهش خیلی توجه کنیم حتما آزاردهنده تر میشه.
من به شخصه هرچی فکر کردم هدفی بهتر از انسانیتو ایمان به خدا و تلاش در حداکثرش رو پیدا کنم نشد.فکر کنم باهم مکمل خوبی بشن هم دنیا رو میشه داشت هم آخرت.
هدف بزرگو کلیمون رو ببینیم واگرنه با نگاه بیش از حد به هدفهای کوچک ممکنه گم بشیم.به این شکل هر قدمی برمیداریم برای رسیدن به هدف بزرگتره و اینطوری خود به خود به یکی از هدفها یعنی انجام حداکثر تلاش که خودش نوعی پیروزی در زندگیه میرسیم و در این راه اگر توکل و ایمان به خدا هم باشه به هدفی بزرگتر یعنی گرفتن پاداش یک زندگی خوب یعنی همون دوستی با خدا و بهشتش میرسیم
موفق باشید

mahdi.sh;482129 نوشت:
سلام

من زیاد فکر میکنم - مثل به اینده فکر میکنم میگم من کی درسام تموم میشه کی ماشینی رو که دوسش دارم خواهم خرید ، کی خانه میخرم , دیگخ خسته شدم .

سلام.چراسعی نمیکنید توزمان حال زندگی کنید؟ببینید همیشه فکری برای آینده هست به این چیزی که خدمتتون عرض میکنم توجه کنید:یه بچه 7ساله>>>>کی میرم راهنمایی؟....یه دانشآموز راهنمایی>>>>کی میرم دبیرستان؟>>>کی میرم دانشگاه؟>>>>فارغ التحصیل فکرمو مشغول کرده>>>>کی میرم سرکاروازدواج میکنم>>>>کی بچه به زندگیمون میاد>>>>>بچمون بزرگ شه>>>>بره سرکار>>>>خوشبخت شه>>>یه آن یچیزی مثل کمردردی پادردی ضعف بینایی مارو میکشونه دکتر.پزشک وسط صحبتاش میگه بخاطر سن بالاست میاییم خونه میشینیم یگوشه اون موقع میگیم ای دادبیداد چقدزودپیرشدیم وهیچی اززندگی نفهمیدیم.ای کاش دوباره اون روزا برگرده.ولی دیگه برنمیگرده.واون موقع است تازه میفهمیم باید چطور زندگی میکردیم.(تازه اگه زندگی بدون گناهی داشته بباشیم).پس زودتر دست بکارشیم.چنددقیقه بشینیم چیزی که اززندگی میخوایم رو مشخص کنیم بنویسیمش روی کاغذ.راه های رسیدن بش روبررسی کنیم ودرعین حالی که فعالیت برای ساخت آینده انجام میدیم اززمان حال هم لذت ببریم.مثلا 1ساعت بعدازشام روکنارخانواده بشینیم وتمام تمرکزمون رو روی همون لحظه بذاریم.باتمرین درست میشه.وقتی دیدیم داریم دوباره زیاده روی میکنیم توفکرکردن به خودمون بگیم:فلانی الان کجایی؟الان باید چکارکنی؟حال رو دریاب.کربرای آینده آخرشب حدود5-10دقیقه مناسبه.اول نتیجه گیری روزانه وبعدآینده نگری.اون موقع وقتی ازیروزی که توهمون روز زندگی کرید نتیجه گیری میکنید متوجه لذت زمان حال خواهید شد.موفق باشید


سلام برادر عزیز
شما یک طور ترس دارید !
از آینده کمی میترسید
من متخصص روانشناسی نیستم

سلام علیکم

شما ذهن تان نستید.

بله با شما هستم شما ذهن تان نیستید گرچه ذهن توهم یگانه انگاری با خود را به شما تحمیل میکند اما باور کنید شما ذهن تان نیستید. انسان با دستگاه مغز متولد می شود نه با ذهن بلکه ذهن در این دنیا پر می شود. متاسفانه بشر امروز دچار توهم یکی انگاری با ذهن شده است. ببینید می توانید 30 ثانیه بدون دخالت ذهن دنیا را تماشا کنید فقط 30 ثانیه؟ نمی شود چرا نمی شود چون ذهن حرف میزند همانند یک رادیو حرف میزند از صبح که چشمها را باز میکنید این رادیوی ذهنی شروع میکند به حرف زدن به مشاوره دادن به تکرار مکرر حرف و شنیده ها حتی در ذهن با دیگران حرف میزنیم دعوای ذهنی میکنیم و ... چه بگویم که شرح آن در این جا نمیگنجد و اما راه حل چیست ؟ گدایی میشناسم که به لطف و عنایت خدای سبحان به بی ذهنی رسیده تجربیات وی را بازگو میکنم اول باید بدانید که شما ذهن تان نیستید باید خودشناس شوید اینکه کیستید مخلوق خدا و معشوق آنقدر آدمی را عزیز دانسته که به فرشتگانش دستور داده در برابر آدمی سجده کنند راهکار عملی را به شما میگویم دقیقا این کارها را انجام دهید. از این لحظه با ذهن خود نجنگید با ذهن درگیر نشوید اوایل اجازه دهید هرچه خواست بگوید فقط تماشا کنید تاکید میکنم فقط تماشا کنید. قطعا ذهن توجیح خواهد کرد که تو بی من نمیتوانی زندگی کنی و خیلی چیزهای دیگر اما ادامه دهید ابتدا ذهن شما را با خود میبرد پس از مدتی مثلا ده دقیقه یا نیم ساعت متوجه میشود که ای وای در ذهن بوده اید اشکال ندارد شروع کنید هر زمان که متوجه شدید بگویید کات. بله کات کات یعنی قطع بگویید با زبان بگویید کات چه می شود ؟ دقیقا در آن لحظه به زمان اکنون به زمان حال پرتاب می شود تنها زمان جاودانه و حقیقی یعنی زمان حال. توجه داشته باشید که تمام سلول های بدن شما در زمان حال است و به عوامل زمان حال واکنش نشان می دهد اگر سرما بخورد الان سرما میخورد این فقط ذهن انسان است که از زمان حال گریزان است به هر قیمتی شده شما را در گذشته نگه میدارد چند ساعت پیش چند روز پیش چند ماه پیش این بزرگترین و خطرناک ترین کار ذهن است چرا ؟ چون احساس شما را میدزدد یعنی وقتی شما را با خود به گذشته می بود احساس شما دقیقا شبیه همان صحنه اتفاق و حادثه ای میکند که دارد برای شما در ذهن پخش میکند عضلات شما منقبض میشود بی آنکه خود بدانید عصبی می شوید حوصله تان سر میرود و یارای مقاومت و متوقف کردن ذهن را ندارید به امید خدا شروع کنید به خالص شدن، افکار را قطع کنید اندک اندک شکافی بین شما و ذهن تان بوجود می آید کم کم بین ذهن و منه حقیقی شما مرزی بوجود می آید تلاش کنید مقاومت کنید تذکیه کنید مراحل زیادی دارد خدا کمک میکند ما گدایان درگاه اوییم در رحمت او غرق هستیم و به فیض او امیدوار.

فـضـیلت انـساندر نــگـهداشـتن حـــد وســط مــیان افـراط و تــفـریـط اســت . . .

باخیش;538812 نوشت:
سلام و عرض ادب و احترام
میشه خواهش.کنم در مورد وسواس فکری راهی براش بگین که انجام بدیم? من خودم افکاری که به سرم میاد غیر اختیاری
هست و اونقدر فکر می کنم که آزار دهنده میشه این راه هایی که میگین راستش اصلا در مورد من جواب نمیده , راهکار دیگه ای به جز اینا نیست ?

بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت متقابل
همانطور که عرض شد برای افکار وسواسی 4 ویژگی لازم است، بنابراین به صرف غیر اختیاری بودن و آزاردهندگی نمی توان فکری را وسواسی دانست.

در مجموع برای مهار وسواس فکری، در کنار ضرورت کاهش اضطراب، فنونی وجود دارد از جمله؛

_ توقف فکر یا stooping؛ وقتی ذهن با آماج افکار وسواسی مواجه شد، با گفتن واژه هایی نظیر " بس کن "، " کافیه دیگه " مانع پیوستگی و استمرار افکار وسواسی می شویم

_ انصراف فکر؛ با سوق دادن توجه به موضوعاتی که نیاز به تمرکز دارند، نظیر شمارش معکوس اعداد، ذهن را از موضوع وسواسی منصرف می سازیم

_ غرقه سازی یا flooding؛ با اختصاص زمان یا زمانهای خاص، از توجه به افکار وسواسی خودداری می کنیم و وعده زمان مشخص شده را می دهیم، با فرا رسیدن زمان تعیین شده، آنقدر به افکار مورد نظر می پردازیم تا خسته شویم، استمرار چنین روشی سبب از بین رفتن چاشنی اضطراب این افکار و در نتیجه عادی شدن آنها خواهد شد.

در پناه خدای متعال موفق باشید

بانوی برفی;538876 نوشت:
[=arial]سلام!
من در مورد اینده فکر نمیکنم ... البته فکر میکنم ولی به نظرم طبیعیه و وسواس ندارم ... ولی در مورد مسائل دینی و فلسفه ی این مسائل تا حدی فکر میکنم که خسته میشم و یکوقتایی به خودم میگم به تو چه؟
اینم ایرادی داره و وسواسه؟ اصلا چنین چیزی بده یا خوب؟

بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت متقابل
بنابر توضیحات ارائه شده وسواسی بودن این افکار منتفی است، در عین حال لازم است در هر امری جانب اعتدال مراعات گردد.
در صورتی که مستعد اضطراب هستید بهتر است از پرداختن زیاد از حد به این مسائل خودداری کنید.

در پناه خدای متعال موفق باشید

mahdi.sh;482129 نوشت:
سلام

من زیاد فکر میکنم - مثل به اینده فکر میکنم میگم من کی درسام تموم میشه کی ماشینی رو که دوسش دارم خواهم خرید ، کی خانه میخرم , دیگخ خسته شدم .:Ghamgin:

سلام آقا مهدی اینها اسمش تفکر کردن نیست ... به قول انیشتن اگر انسانها روزی 15 دقیقه فکر میکردند بعد از 4 سال دانشمند میشدند و بعد از 10 سال تبدیل به یک دانشمند بزرگ در سطح بین المللی میشدند ...

اینها اسمش تخیل بافی هست ... تعقل کردن تعریف بخصوصی داره ... باهات شرط میبندم نمیتونی بیشتر از 10 دقیقه تعقل کنی ... در تعقل باید واقع گرا باشی و راههایی که برای رسیدن به خواسته هات داری رو بتونی به مرحله اجرا برسونی ...

رک بهت بگم اون چیز اسمش فکر کردن نیست ... منم باهاش درگیر بودم و هستم ... منم مرغ ذهنم به راحتی به پرواز در میاد و شاید بتونم بگم یکی از بدترین مسائلی که در عقلانی شدن انسانها باهاش درگیر هستند ... این هست که بتونن رویه تخیلاتشون مدیریت بکنن ...

روزی یک ربع عقلانیت خودت رو به کار بنداز .... بهترین برنامه رو برای خودت بچین ... و بقیه ساعات رو هم مثله تراختور کار کن ... تخیل تعطیل ...

منم همین مشکلو دارم (مخصوصا تو تابستون )همیشه فکر میکردم هیچکی مثل من نیست اما انگار تنها نیستم یه مدته موقعی که احساس میکنم این افکار من رو به خودشون مشغول میکنن سعی میکنم صلوات بفرستم (بدون تسبیح)وتعدادش رابشمرم خیلی موثر بود به شما هم توصیه میکنم

mahdi.sh;482129 نوشت:
سلام

من زیاد فکر میکنم - مثل به اینده فکر میکنم میگم من کی درسام تموم میشه کی ماشینی رو که دوسش دارم خواهم خرید ، کی خانه میخرم , دیگخ خسته شدم .:Ghamgin:

خدا بزرگه ! توکل کن به خدا

موضوع قفل شده است