جمع بندی فلسفه گریه بر امام حسین علیه السلام
تبهای اولیه
سلام
فلسفه گریه برای امام حسین {علیه السلام} چیه که این قدر مقام ومنزلت داره در روایات
-اسلام چه اهدافی از تشویق بر این نوع گریه داره
ایا همین هدف در مورد تشویق ندبه وگریه برامام زمان{عج} هم هست؟
سلام به شما دوست عزیز
فلسفه گریه برای امام حسین {علیه السلام} چیه که این قدر مقام ومنزلت داره در روایات
-اسلام چه اهدافی از تشویق بر این نوع گریه داره
گریه عوامل مختلفی دارد:
1- گاهی گریه نشانگر عجز و زبونی است مثل گریه ی شخص ناتوان، در برابر ظالم . (در این نوع از گریه ، گریه کننده با گریه اش تقاضای دلسوزی از طرف ظالم را دارد.)
این چنین گریه ای مورد تأیید اسلام نیست، و ما معتقدیم که: اشک کباب موجب طغیان آتش است.
2- و گاهی هم گریه بخاطر ترس از آینده تاریک و ابهام در آن است، چه اینکه گفته اند:
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است
این هم از نظر اسلام وجهی ندارد.
و اما گریه بر امام حسین(سلام الله علیه) نه این است و نه آن؛ بلکه گریه ای است که نمایانگر پیوند عاطفی با اهداف ابا عبدالله(سلام الله علیه) میباشد.
توضیح اینکه: انسانی که قلبش از سنگ نیست و عاطفه دارد؛ نمیتواند قطرات اشک را بر گونه بچه یتیمی ببیند که در هوای سرد برفی زمستان بخاطر نداشتن سرپناهی، گریه میکند.
اگر در این مورد دلمان بسوزد؛ حکایت از انسانیت ما دارد،حکایت از این دارد که از انسانیت بیگانه نیستیم و پیوندی با انسانیت داریم.
حال اگر کسی بر مظلومیت و ظلمی که بر ابا عبدالله رفته،گریه کند این حکایت می کند از اینکه من خود را از حسین (سلام الله علیه) و هدفش جدا نمیدانم و ظلم بر او و خاندانش را ظلم بر خود تلقی میکنم و محزون میشوم.
انسانی که هیچگونه ارتباطی بین خود و شخص دیگر قائل نیست برای او دلسوزی هم ندارد.
بهر حال این گریه نوعی اعلام وفاداری به امام و اهدافش میباشد،آنهم پیوند عاطفی که یاد امام حسین(سلام الله علیه) را همیشه زنده نگه میدارد و خود میتواند انسان را متحرک کند و به هدف امام حسین(سلام الله علیه) نزدیک کند.
علاوه گریه بر امام گریه بر شخص نیست بلکه گریه بر ظلمی است که بر مذهب و اسلام رفته است که توضیح این، مجال دیگری را میطلبد.(1)
------
ایا همین هدف در مورد تشویق ندبه وگریه برامام زمان{عج} هم هست؟
عمق فاجعه و ظلمی به امام حسین و اصحاب سلام الله علیهم رفته چنان عاطفه ها را به هیجان و خروش در می آورد که هیچ هم آوردی را باقی نمی گذارد، همانطور که رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (سلام الله علیهما) قَالَ: نَظَرَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (سلام الله علیهما) وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً... امام صادق سلام الله علیه فرمودند که رسول خدا به امام حسین که جلویشان نشسته بود نگاهی کردند و ایشان را روی دامن خود گذاشتند و فرمودند: برای قتل حسین در دلهای مؤمنین حرارتی است که هیچگاه سرد نمی شود، مستدرک الوسائل ج 10 ص 318.
بنابراین اشک و ناله در فراق امام زمان سلام الله علیه با همه اهمیت و ثمرات مهمی که دارد، اما جای اشک بر سید الشهداء را نخواهد گرفت، و صد البته آنکه این دو اشک مرتبط با یکدیگرند، یعنی اشک بر امام حسین نباشد، اشک بر فراق حضرت مهدی نیز نخواهد بود و همچنین برعکس!
موفق باشید.
(1) برگرفته از سایت حوزه.
[h=1]ارزش گريستن بر حسين (عليه السلام)[/h]
گريستن و مرثيهخوانى بر امام حسين (عليه السلام) از باب پيروى از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) و خاندان پاكش، مستحب مؤكّد و از لوازم ايمان به پيامبر(صلي الله عليه و آله) است .
سيّد شرف الدّين عاملى در مقدمه كتاب "المجالس الفاخره" گويد:
«به مقتضاى اصل عملى، گريه، مرثيهخوانى، ذكر مناقب و مصائب و به سوگ نشستن بر همه درگذشتگان مؤمن و دادن خيرات و مبرّات به نيابت آنان مباح است. هيچ دليلى بر خلاف اين اصـل وجـود ندارد، بلكه رفتار و گفتار پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امامان نيز آن را تاييد مىكند. حتى از برخى روايات، مستـحب بودن اين كارها نيز به ويژه در صورتى كه متوفّا، داراى آثارى سودمند باشد استفاده مىشود.
اين امر با مبانى مدنيـّت و اصـول عمران نيز مطابقت دارد. زيرا بزرگداشت شايستگان موجب تشويق ديگران است و اداى حقوق آنان سبب افزايش نظايرشان مىشود؛ و ذكر اخبار مربوط به آنان جهانيان را به پيروى از آنان رهنمون مىگردد. يادمان مصايبى كه پيشوايان در راه تعالى ملّت مىكشند، روح ايمان و هدايت را در آنان برمىانگيزد و مردم را سرسپرده و دلبرده آنان مىگرداند، هر چند روزگارى دراز بـر آن گـذشته باشد. در اين زمينه پنج موضوع در خور بررسى است؛ گريستن، مرثيهخوانى، يادكرد فضايل و مصايب، سوگوارى و مال بخشيدن از سوى متوفّا در راه خير؛ و اينها دقيقا همان امورى هستند كه شيعيان در مجالس حسينى(عليه السلام) بدانها مىپردازند.»(1)
در اين مقدمه در پى آنيم كه استحباب شرعى اين امور را اثبات كنيم و نشان دهيم كه شيعه در ايـن موارد پـيـرو خاندان عصمت و طهارت است، همچنين بيان كنيم كه اين قضيّه درباره مرد و زن يكسان است؛ و سوگوارىهاى شيعيان مبانى عقلى و فلسفى استوارى دارد.
مستحب بودن گريه بر گذشتگان
در جايز بودن گريه بر مؤمن هيچ ترديدى نيست زيرا اين امر در موارد متعدّدى از سيره پيامبر ديده مىشود و در اينجا فهرستوار به آنها اشاره مىگردد:
1- هنگام فوت عمو و سرپرستش، حضرت ابوطالب.(2)
2- هنگام شهادت عمويش، حضرت حمزه، در جنگ احد.(3)
3- هنگام شهادت پسر عمويش جعفر و شهادت زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه در جنگ موته. (4)
4 - هنگام وفات پسرش، ابراهيم .
«نقل است كه با مشاهده گريه پيامبر(صلي الله عليه و آله) عبدالرّحمان بن عوف گفت: اى پيامبر خدا شما هـم؟! حضرت فرمود: "اى پسر عوف! اين اشك مهر است." سپس به گريستن ادامه داد و فرمود: "چشم مىگريد و دل مىسوزد، امّا آنچه پروردگار نمىپسندد، بر زبان نمىآوريم. اى ابراهيم! از جدايى تو بسيار اندوهناكيم.» (5)
5- آن حـضرت در زيارت قبر مادرش، آمنه، به اندازهاى گريست كه اطرافيان را به گريه انداخت.(6)
6- در وفات يكى از دخترانش چشمانش غرق اشك شد.(7)
دربـاره اين كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بر گذشتگان گريستهاند، روايات بسيارى وجود دارد كه در بـيشتر آنها ديگران نيز به گريستن تشويق شدهاند. از اين روايتها چنين نتيجه مىگيريم كـه گريه سنّت آن حضرت بوده است؛ و بدين لحاظ در جاى جاى سيره امامان (عليهم السلام) به چشم مىخـورد. آن بـزرگـواران بـه ويـژه در سـوگـوارى حـضـرت امـام حسين (عليه السلام) سفارش كردهاند كه دوسـتـانـشـان نـسـل بـعـد از نـسل، به عزادارى بپردازند. ميان صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز حالت طـبـيعى گريستن بر اموات، يك سنّت جارى بود. مرثيهسرايى و خواندن شعرهاى حزن انگيز براى گذشتگان نيز ميان آنان رايج بوده است.
7- آن حـضـرت در وفـات يـكـى از نوادگان دختريش مىگريست. سعد كه چنين ديد. گفت: "اى پـيـامـبـر خـدا! ايـن چـه اشكى اسـت؟" حـضـرت فـرمـود: "مِهرى است كـه خـدا در دل بـنـدگـان قـرار داده اسـت. همانا خداوند از مـيـان بـنـدگـان خـود، بـه مـهـرورزان مـهر مىورزد."(8)
8- در بـيمارى سعد بن عباده، آن حضرت با شمارى از صحابيان به عيادت وى رفت. حضرت گـريـسـت و يـاران نـيـز گـريـسـتـنـد. آنگـاه فـرمود: "خدا كسى را به خاطر اشك چشم و سوز دل عذاب نمىكند."(9)
9- هـنـگـامـى كـه رقـيـّه دخـتـر پـيـامـبر درگذشت، زنان بر وى مىگريستند و عمر آنها را با تـازيـانـه مـىزد و منع مىكرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه خود به آنان اجازه گريستن داده بود، فرمود: "بـگـذار تا بگريند."
سپس فرمود: "هر چه از دل و چشم باشد از خدا و از مهر است." سپس كنار قبر نشست . حضرت فاطمه (سلام الله عليها) نيز در كنارش بود و مىگريست و پدر اشكهاى وى را از سر مهر با جامه خويش پاك مىكرد.(10)
10- هـنـگامى كه عثمان بن مظعون درگذشت. پيامبر(صلي الله عليه و آله) چنان گريست كه اشك بر گونههاى آن حضرت جارى شد.(11)
11- هنگام درگذشت دخترش ام كلثوم، بر قبرش نشسته بود و مىگريست.(12)
12- هنگامي كه فاطمه دختر اسد بن هاشم، مادر حضرت على(عليه السلام) درگذشت، پيامبر خدا، با پيراهن خود وى را كفن كرد و بر او نماز گزارد و بر وى هفتاد تكبير گفت و درون قبر رفت و بـه اطـراف آن بـه گـونهاى اشاره مىكرد كه گويا آن را فراخ و صاف كند؛ و چون از قبر بيرون آمد چشمانش اشكبار بود.(13)
دربـاره اين كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بر گذشتگان گريستهاند، روايات بسيارى وجود دارد كه در بـيشتر آنها ديگران نيز به گريستن تشويق شدهاند. از اين روايتها چنين نتيجه مىگيريم كـه گريه سنّت آن حضرت بوده است؛ و بدين لحاظ در جاى جاى سيره امامان (عليهم السلام) به چشم مىخـورد. آن بـزرگـواران بـه ويـژه در سـوگـوارى حـضـرت امـام حسين (عليه السلام) سفارش كردهاند كه دوسـتـانـشـان نـسـل بـعـد از نـسل، به عزادارى بپردازند. ميان صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز حالت طـبـيعى گريستن بر اموات، يك سنّت جارى بود. مرثيهسرايى و خواندن شعرهاى حزن انگيز براى گذشتگان نيز ميان آنان رايج بوده است.
[h=2]سوگوارى و گريستن بر امام حسين (عليه السلام)[/h]ابن عباس گويد: هنگام ولادت حـسين بن على (عليهماالسلام) قابلهاش يعنى صفيّه دختر عبدالمطّلب، او را نزد پيامبر آورد. حـضرت فرمود: "اى عمّه! فرزندم را به من ده." عرض كرد: "پدران و مادران به قربانت، چـطـور او را به تو بدهم در حالى كه هنوز او را پاكيزه نساختهايم؟" فرمود: "به آن كسى كـه جـان مـحـمـّد(صلي الله عليه و آله) در دسـت اوسـت سـوگـنـد! كـه خـداى مـتـعـال او را از عـرش خود پاكيزه ساخته است." پس دستها را جلو آورد و گرفت و سر را سوى نـوزاد بـرد و شـروع بـه بـوسـيـدن چـشـمـان و گـونههايش كرد و زبانش را مىمكيد چنان كه گويى دارد عسل يا شير مىمكد. سپس حضرت براى مدّتى گريست و چون به خود آمد گفت: خدا قاتلان تو را بكشد. صفيّه گويد: گفتم: "محمّد عزيزم! چه كسانى خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را مىكشند؟" فرمود: گروه ستمگر بنى اميه.(14)
پيامبر براى مدّتى گريست و چون به خود آمد گفت: خدا قاتلان تو را بكشد. صفيّه گويد: گفتم: "محمّد عزيزم! چه كسانى خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را مىكشند؟" فرمود: گروه ستمگر بنى اميه.
اسماء دختر عميس گويد:
يك سال پس از ولادت امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام) به دنيا آمد و پيامبر(صلي الله عليه و آله) نزد من آمد و فرمود: اى اسـمـاء! پـسـرم را بـيـاور. مـن نوزاد را كه در قنداقهاى سفيد پيچيده بود به ايشان دادم. حـضـرت در گـوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را بر دامن نهاد و گريست! گـفـتـم: پدر و مادرم فدايت! چرا مىگريى؟ گفت: بر فرزندم. گفتم: او نوزاد است و بـايـد شـادمـانى كرد. چرا بر او مىگريى؟ فرمود: اى اسماء! او را گروه ستم پيشه - كه خـدا از شـفـاعـتم محرومشان كند- خواهند كشت. و افزود: اى اسماء! اين خبر را به فاطمه مگو، زيرا تازه فرزند به دنيا آورده است.(15)
همچنين همسر عباس بن عبدالمطّلب گويد:
حـضـور پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) رسيدم و گفتم: يا رسول الله! ديشب خواب بدى ديدم. فرمود: چه خوابى؟ گفتم: خوابى سخت! فرمود: چه خوابى؟ گفتم: ديدم كه گويا پارهاى از تن شـمـا بـريـده و در دامـن من نهاده شد.
پيامبر فرمود: "خوب خوابى ديدهاى، فاطمه - به خواست خدا - پسرى مىآورد كه در دامن تو قرار خواهد گرفت." همان شد. حضرت فاطمه (عليهاالسلام)، حـسـيـن (عليه السلام) را بـه دنـيـا آورد و او چـنـان كـه پـيـامـبر(صلي الله عليه و آله) فرموده بود، در دامن من قرار گرفت .(16)
[h=2]مواردي در باب سوگوارى امام حسين عليه السلام[/h]ائمه اطهار در دوران زندگىشان بر آن حضرت مىگريستند و مجلس عزا بر پا مىكردند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرموده است:
"پـسـرم حـسين پشت كوفه كشته خواهد شد. واى بر كشندهاش و واگذارندهاش و هر كسى كه از يارى او دست بردارد." (17)
ابن عباس گفته است:
مـا و هـمـه خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) هيچ شكى در اين نداشتيم كه حسين (عليه السلام) فرزند على (عليه السلام) در" طَفّ" كشته خواهد شد.(18)
در روز رسـتـاخـيـز، خـدا هـمـه گـذشـتگان و آيندگان را در دشتى گرد مىآورد و ندا مىدهد كه چـشـمـانتان را فرو ببنديد و سرهاتان را به زير افكنيد، تا فاطمه (عليهاالسلام)، دختر محمّد(صلي الله عليه و آله) از صـراط بـگـذرد. پـس چشمانشان را مىپوشانند و فاطمه (عليهاالسلام)، بر مركبى از مركبهاى رهوار بـهـشـت مـىآيـد و در آن حـال هـفـتاد هزار فرشته او را همراهى مىكنند و در جايى بلند از جايگاه رستاخيز مىايستد. سپس از مركب پياده مىشود و مىگويد: "پروردگارا! اين پيراهن فرزند من است. كه تو مىدانى چه بر سرش آوردهاند." پس از سوى خداى - عزّوجلّ - خطاب مىرسد كه اى فـاطـمـه! مـن تـو را خشنود مىسازم.
مىگويد: "پروردگارا! از قاتلش انتقام مرا بگير." خـداى مـتـعـال بـه شعلهاى از آتش امر مىفرمايد و آن شعله از دوزخ زبانه مىكشد و چنان كه پـرنـده دانـه بـرمىچيند قاتلان حسين بن على را بر مىچيند و سپس آنها را با خود به دوزخ بـاز مىگرداند تا به انواع عذاب شكنجه شوند. سپس حضرت فاطمه (عليهاالسلام) بر مركبش سوار مـىشـود، تـا به بهشت مىرسد. در اين حال فرشتگان و فرزندان و دوستانش از چپ و راست او را همراهى مىكنند.(19)
جبرئيل به پيامبر خـبـر داد كـه حـسـيـن (عليه السلام) در ساحل فرات كشته خواهد شد. و گفت: آيا مىخواهى كه بوى تربتش را به مشامت برسانم؟ گـفـتـم: بـله. پـس دسـت دراز كـرد و مـشتى خاك برگرفت و به من بخشيد. از اين رو است كه توان خوددارى از ريختن اشكم را ندارم.
ابوحِبره گفته است :
هنگام آمدن على (عليهالسلام) به كوفه با وى همراه بودم. حضرت به منبر رفت و پس از حمد و ستايش خـداونـد، فـرمود: هنگامى كه تبار پيامبرتان ميان شما فرود آيند، چگونه رفتار خواهيد كرد؟
گفتند: از آزمون خداوند درباره ايشان به خوبى بيرون خواهيم آمد.
فرمود: سوگند بدان كسى كـه جانم در دست اوست، به يقين آنان ميان شما فرود خواهند آمد و شما هم به سوى آنان خواهيد شتافت. سپس شعر زير را زمزمه كرد:
هُمْ اءَوْرَدُوهُمْ بِالْغُرُورِ و عَرَّدُوا احَبُّوا نَجاةً لا نَجاةً و لاعُذْرٍ(20)
آنان با فريب واردشان ساختند و گريختند. نجاتى را دوست داشتند كه نه نجاتى باقى ماند و نه پوزشى.
عبدالله حضرمى از پدرش كـه در جنگ صفّين پيشكار حضـرت عـلى (عليه السلام) بـوده، چـنـيـن نقل مىكند:
چـون عـلى (عليه السلام) در راه صـفـّيـن بـه نـيـنـوا رسـيـد، فـريـاد بـرآورد: اى ابوعبدالله! در سـاحـل فـرات شكيبا باش.
گفتم: منظور شما از ابوعبدالله كيست؟
فرمود: روزى به خدمت پـيـامـبـر خـدا رسـيـدم و ديـدم كـه چـشـمـانش اشكـبار اسـت. گـفـتـم: يـا رسـول الله! آيـا كـسـى شـمـا را بـه خـشـم آورده اسـت؟ فـرمـود: نـه! بـلكـه جـبـرئيـل انـدكـى پـيـش، از نـزدم بـرخـاسـت. او بـه مـن خـبـر داد كـه حـسـيـن (عليه السلام) در ساحل فرات كشته خواهد شد. و گفت: آيا مىخواهى كه بوى تربتش را به مشامت برسانم؟ گـفـتـم: بـله. پـس دسـت دراز كـرد و مـشتى خاك برگرفت و به من بخشيد. از اين رو است كه توان خوددارى از ريختن اشكم را ندارم. (21)
همچنين حضرت على (عليه السلام) در دوره حضور در كوفه به دخترش زينب فرمود:
دختركم! سخن همان است كه امّ ايمن به تو گفته است. گويى تو و زنان خاندانم را در همين شـهـر اسير و خوار و سرگردان و از بيم ربوده شدن در هراس مىبينم. پس بسيار بسيار شكيبا باشيد. (22)
نقل شده است كه روزى امام حـسين (عليه السلام) بـه ملاقات برادرش امام حسن (عليه السلام) رفت. چون به وى نگريست، شروع بـه گريستن كرد. امام حسن (عليه السلام) گفت: اى ابوعبداللّه! چرا مىگريى؟
پـاسخ داد: به خاطر بلايى كه بر سر تو مىآورند. امام حسن (عليه السلام) فرمود: بلايى كه بر سر من مىآورند، اين است كه مرا با خوراندن زهر مىكشند. ولى اى اباعبدالله هيچ روزى همچون روز تـو نيست! سى هزار تن كه خود را از امّت جدّمان محمّد(صلي الله عليه و آله) مىخوانند و به اسلام منسوب مىدانند گروه گروه سوى تو مىشتابند و براى كشتن و ريختن خونت و بى احترامى به حَرَمت و اسارت زن و فرزندت و چپاول اموال ارزشمندت اجتماع مىكنند. آن هنگام است كه فرزندان اميّه بـه لعـنـت خـدا گـرفـتـار مـىشـونـد و از آسمان خاكستر و خون فرو مىبارد و همه چيز، حتّى حيوانات بيابان و ماهيان دريا بر تو مىگريند.(23) همچنين به گزارش مسعودى (24) و ديگران .(25)
حضرت على (عليه السلام) در دوره حضور در كوفه به دخترش زينب فرمود:
دختركم! سخن همان است كه امّ ايمن به تو گفته است. گويى تو و زنان خاندانم را در همين شـهـر اسير و خوار و سرگردان و از بيم ربوده شدن در هراس مىبينم. پس بسيار بسيار شكيبا باشيد.
امام رضا(عليه السلام) ضمن حديثى فرمودهاند:گـريـه كنندگان، بايد بر مثل حسين (عليه السلام) بگريند، زيرا گريه بر او گناهان بزرگ را مىشويد.
نيز آن حضرت فرموده است:
«هـرگـاه مـاه مـحـرم فـرا مـىرسـيـد، پـدرم موسى بن جعفر(عليهماالسلام)، خندان ديده نمىشد و پيوسته انـدوهناك بود، تا ده روز سپرى مىگشت و روز دهم، روز مصيبت و اندوه و گريهاش بود و مىگفت: عاشورا روز شهادت حسين (عليه السلام) است.» (26)
همچنين آن حضرت فرموده است:
«مـحـرم مـاهـى اسـت كه مردم دوران جاهليّت هم جنگ را در آن حرام مىشمردند، ولى (برخى از) اين امـّت، در ايـن ماه، ريختن خون ما را حلال شمردند و احترام ما را هتك كردند و زن و فرزندان ما را بـه اسـارت بـردنـد و چـادرهـامـان را آتـش زدنـد و اشياى قيمتى ما را به غارت بردند و احترام پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) را درباره ما ناديده گرفتند. روز شهادت حسين (عليه السلام)، پلكهامان را خست و اشك ما را روان سـاخـت و عـزّتمـان را در سـرزمـيـن كـرب و بـلا(اندوه و گرفتـارى) بـه خـوارى مبدّل ساخت و براى هميشه، روزگار اندوه و گرفتارى را براى ما به ارث گذارد؛ بنابراين گـريـه كنـنـدگـان، بـايد بر مثل حسين (عليه السلام) بگريند؛ زيرا گريستن بر آن حضرت گناهان بزرگ را مىشويد. (27)
پينوشتها:
1- المجالس الفاخره، سيد شرف الدين عالمى، 12، دار النعمان، نجف، 1386 ق .
2- السيرة الحلبيّه، حلبى، على بن برهان الدين، 1/382، مكتبه تجارى كبرى، مصر، 1382 ق ؛ السيرة، دحلانى، سيد احمد زينى، 1/97، مكتبه تجارى كبرى، مصر، 1382 ق .
3- همان، 2/268؛ السـيـرة، دحـلانى، 2/71 ؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، 3/395، دار احياء التراث العربى، بيروت؛ مـسند، ابن حنبل، 2/40 ؛ الطّبقات الكبرى، ابن سعد، 3/11 ؛ المستدرك ، حاكم ، 3/159؛ مجمع الزوائد، هيثمى، 6/118؛ ذخائر العقبى، 180.
4- مغازى، واقدى، 2/766، نشر دانش، اسلامى، 1405 ق؛ تاريخ الاسلام، 2/488، 496، 884 ؛ مـختـصـر تـاريـخ دمـشـق، ابن منظور، 6/73، 12/73، 9/357 ؛ صحيح، بخارى،2/92، دار احـيـاء التـراث العربى، بيروت؛ الاسـتـيـعـاب، ابـن عـبـدالبـر، 2/546، دار الجيل، اول، 1412 ق .
5- المـنـتـخـب مـن مـسـنـد، عـبـد بـن حـمـيـد، 309، عـالم الكـتـب، بـيـروت، اول، 1408 ق؛ مـسـنـد، ابـويـعـلى، 6/42؛ مـسـنـد، ابـن حـنـبـل، 2/273، 3/194، 147؛ سنن، ابوداوود، 3/193، تحقيق: محمد محيى الدين، عبدالحميد، دار احـيـاء السـنـّة النـبـويـّة؛ صـحـيـح، بـخارى، 1/155 ؛ الطّبقات الكبرى، 1/137 ؛ فتح البارى، ابن حجر، 3/173، اشراف: عبد العزيز بن عبداللّه، دارالمعرفة، بيروت .
6- صـحيـح، مـسلم، 1/359، 2/671؛ مـسنـد، ابـن حـنـبـل، 359 ؛ الطـّبـقـات الكـبـرى، ابـن سـعـد، 1/116 ؛ دلائل النبوة، بيهقى، 1/188؛ مختصر تاريخ دمشق، 15/31 ؛ سنن النسائى، سيوطى، 4/90 ؛ السنن الكبرى، نسائى 1/654.
7- صـحـيـح، بـخـارى، 2/100 ؛ مـسـنـد، ابـن حـنـبـل ، 45/132، 157، 5/41، 204 ؛ السـنـن، ابـن مـاجـه، 1/505، 06 ؛ السـنـن الكبرى، نسائى، 1/605 ؛ صحيح، مسلم، 2/635 ؛ مجمع الزوائد، هيثمى، 3/17-18.
8- صحيح، بخارى، 2/100 ؛ صحيح، مسلم، 1/340 .
9- همان، 2/106؛ صحيح، مسلم، 1/341، 2/636 .
10- مـسـنـد، ابـن حنبل،1/335،5/41؛ الطّبقات الكبرى، ابن سعد، 3/290؛ مجمع الزوائد، 3/17،9/302،سنن، ابوداوود،3/192.
11- هـمـان، 6/43، 55، 206 ؛ المـعـجـم الكـبـير، 10/405، 25/146؛ سير اعلام النبلاء، 5/481.
12- الطّبقات الكبرى، 8/38؛ الغدير، علامه امينى، 8/231، مكتبة الا مام اميرالمؤمنين (عليه السلام)، تـهـران، چهارم، 1396ق؛ مسند، ابن حنبل، 3/126؛ المستدرك، حاكم، 4/47؛ السنن الكبرى، 4/53.
13- مـسـتـدرك، حـاكـم، 3/108؛ المـعجم الاوسط، 1/151، مجمع الزوائد، 9/256؛ مختصر تـاريـخ دمـشـق، 12/73 ؛ تـاريـخ المـديـنـة المـنـورة، ابن شبّه، عمر، 1/123، دار الفكر، قم،1410ق؛ وفـاء الوفـاء، سـمـهـودى، عـلى بـن احـمـد، 3/797، دار احـيـاء التـراث العربى، بيروت، چهارم، 1404ق ؛ مغازى واقدى، 2/766؛ تاريخ الا سلام، ذهبى، 2/489 - 488.
14- مناقب اميرالمؤمنين (عليه السلام)، محمّد بن سليمان، (متوفاى 320ق )، 2/234 .
15- عـيـون اخـبـار الرضـا(عليه السلام)، صـدوق، مـحـمد بن على، 2/28، مؤسسه اعلمى، بيروت، اول ،1404ق .
16- ام الفضل از شير فرزندش، به امام حسين (عليه السلام) نيز مىداد.
17- ترتيب الا مالى، المرشد باللّه، 177، 183، 184.
18- المـسـتـدرك، حـاكـم نـيـشـابـورى، 3/179 ؛ مـقـتـل الحـسـيـن، خـوارزمـى، فصل 8 ؛ الخصائص الكبرى، سيوطى، عبدالرحمن بن ابى بكر، 2/126، دار الكتب العلمية، بيروت .
19- المعجم الكبير، 3/117 ؛ ترتيب الامالى، 2/82 ؛ مجمع الزوائد، 9/191.
20- همان .
21- المـسـنـد، ابـوبـكـر البـّزار، 3/101، مـؤسـسـة عـلوم القـرآن، بـيـروت، اوّل، 1409 ق ؛ كـشـف الاستار، 3/231 ؛ ترتيب الا مالى، 1/184؛ المصنّف، 15/97 ؛ المسند، ابـن حـنـبل، 1/85 ؛ الملاحم و الفتن، ابن طاووس، على بن موسى، 93، مطبعه حيدريه، نجف، سوم، 1382 ق؛ مجمع الزوائد، 9/187.
22- بحارالانوار، علامه مجلسى ، 45/383.
23- الامالى، شيخ صدوق، 101، مؤسسة الاعلمى، بيروت، پنجم، 1410 ق .
24- اثبات الوصية، مسعودى، على بن حسين، 135، مطبعه حيدريه، نجف .
25- بحارالانوار، 44/331 ؛ اللهوف، 21.
26- وسائل الشيعه، 5/394 ؛ علل الشرائع، 2/225.
27- همان، 5/392؛ أمالى، صدوق، 64.
برگرفته از كتاب سرشك خوبان، محمدباقر محمودي، با تصرف .
سوال
فلسفه گریه برای امام حسین (علیه السلام) چیست که این قدر در روایات مقام و منزلت دارد؟ هدف اسلام از تشویق بر این نوع گریه چیست؟ آیا همین هدف در مورد تشویق ندبه و گریه برامام زمان(عج) نیز وجود دارد؟
پاسخ
برای پاسخ به این سوال به دو نکته باید توجه بفرمایید:
نکته اول: اهمیت واقعه عاشورا
مهم ترین درسی که واقعه عاشورا به انسان می دهد این است که در جایی که دین در خطر است هیچ خط قرمز دیگری وجود ندارد، جان سیدالشهدا(ع) و فرزندانش هم که به خطر می افتد باید دین حفظ شود، و حرمت اهل بیت پیامبر(ص) اگر شکسته می شود، دین باید حفظ شود، این الگوی سرخ شهادت برای محافظت از دین است.
این درس کارکرد خیلی مهمی دارد، بدون شک نقش الگوگیری از حرکت سید الشهداء(ع) در پیروزی انقلاب و در طول هشت سال جنگ تحمیلی بر کسی پوشیده نبوده و قابل انکار نیست، و این چیزی است که دشمنان تشیع نیز به آن پی برده اند که شیعه تا زمانی که از امام حسین(ع) جدا نشده سازش پذیر نیست.
اسلام اگر از امام حسین(ع) جدا شد می شود اسلام آمریکایی که با هر ظلمی می سازد، با هر تحریفی کنار می آید، به خاطر منافع دنیوی بر روی جنایتها چشم فرو می بندد، لذا امام خمینی(ره) فرمودند که:
«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»
نکته دوم: برابری تأسیس و ترویج
به هر اندازه محقق ساختن یک حماسه و تاسیس یک مکتب ارزش داشته باشد، نگهداری و حفظ آن هم به همان اندازه ارزش و اهمیت دارد، علت آن هم روشن است اگر حماسه ای فراموش شود و به نسل های بعد منتقل نگردد موسس آن به هدفش نخواهد شد، اصلا یکی از فلسفه های بردن اهل بیت(ع) به کربلا همین بود که این صحنه ها و این تصاویر را ضبط کرده و در کوفه و شام و مدینه و... برای مردم تشریح کرده و حرکت و حماسه سیدالشهداء(ع) را ترویج کنند. برای همین است که ما میگوییم حرکت حضرت زینب(س) در ترویج مکتب عاشورا، از تأسیس آن توسط سیدالشهدا(ع) کمتر نیست.
طبق جمله امام خمینی(ره) خب طبیعتا باید خود این محرم و صفر زنده نگه داشته شود تا بتواند اسلام را زنده نگه دارد، و زنده بودن یک حماسه این است که از ذهن ها و خاطره ها فراموش نشود، و الا هر چقدر هم که یک حادثه عظیم باشد حتی مانند جنگ های جهانی که حدود یکصد میلیون نفر کشته شدند اما چون هدف در این جنگ ها، هدف مقدس و قابل تعلیم و ترویجی نبود، در ذهن ها باقی نماند و کم کم فراموش شد.
پس این حماسه عاشورا با توجه به اهمیتش باید باقی بماند، لذا هم خداوند و هم اهل بیت(ع) که جانشینان الهی در زمین هستند برای بقاء و استمرار این حرکت سیدالشهداء حساب ویژه ای باز کرده و خصائصی بیان کرده اند، مانند:
تشویق به زیارت امام حسین(ع) تا جایی که زائر کربلا مقام شفاعت دارد(1) دعا تحت قبه او مستجاب است، در تربتش شفاء است(2) و زیارت اربعین او از علائم مومن شمرده شده است(3).
یکی دیگر از راه های حفظ این حماسه که مهمترین آن به شمار میرود، گرفتن مجالس یادبود و ذکر آن مصیبت ها و اشک ریختن برای آن است، لذا از همان ابتدا در سیره همه اهل بیت(ع) گرفتن مجالس برای سیدالشهدا(ع) و گریه بر ایشان دیده میشود، و حرکتی که آن بزرگواران شروع کردند توسط علما ادامه یافت و تا به امروز ادامه دارد، و بدون شک مهم ترین رمز ماندگاری این واقعه هم همین است.
در این روایت عجیب از امام رضا(ع) خطاب به ابن شبیب دقت بفرمایید که میفرمایند:
«ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ ع يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ ص فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»؛ ای پسر شبیب اگر بر حسین(ع) گریه کنی تا اشک بر گونه ات جاری شود خداوند تمام گناهانت ر می آمرزد، صغیره باشد یا کبیره، اندک باشد یا زیاد، ای پسر شبیب اگر تو را خوشحال می کند که خداوند را در حالی مشاهده کنی که گناهی نداری پس حسین(ع) را زیارت کن، ای پسر شبیب اگر دوست داری که در غرفه های بهشتی همنشین پیامبر(ص) باشی پس قاتلین حسین(ع) را لعنت کن، ای پسر شبیب اگر دوست داری همان پاداش اصحاب حسین بن علی(ع) که در رکاب او شهید شده اند را داشته باشی پس هرگاه او را یاد کردی بگو: ای کاش با ایشان می بودم تا من هم به آن فوز عظیم نائل می گشتم.(4)
پس در ورای گریه و عزاداری ما معرفتی است و آن این هست که ما با برگزاری مجالس و تبیین مسائل آن روز از جمله تحریف و تعطیل دین، حماسه و قیام سیدالشهداء و تنها ماندن او در یاری دین، و شعار "هیهات منا الذلّة"، در حقیقت از وقوع مجدد و تکرار چنین وقایع تلخی پیشگیری می کنیم.
اما گریه و ندبه بر امام عصر(ع) مسئله دیگری است، اگرچه آن هم هدفمند، و مبتنی بر معرفت است، اما طبق روایات هیچ گریه ای جای گریه بر سیدالشهداء(ع) را نخواهد گرفت، نه فقط امام زمان(ع)، بلکه گریه بر هیچ یک از ائمه(ع) جای گریه بر سیدالشهداء(ع) را نمی گیرد، البته این دو، یعنی گریه بر سیدالشهداء(ع) و ندبه بر امام عصر(ع) مکمل یکدیگر هستند، یکی ناظر به گذشته ای است که به انسان الگو می دهد و او را به حرکت وا می دارد، و دیگری ناظر به آینده است که او را امیدوار نگه داشته و به سمت خود می کشد تا زمینه تحقق آن را فراهم سازد، لذا هر دو در جای خود لازم است.
_____________________________________
1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج98، ص77.
2. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البيت(ع)، چاپ اول، 1409ق، قم، ج14، ص452.
3. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، دار الكتب الإسلاميه، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج6، ص52.
4. صدوق، محمد بن علی بابویه، عیون اخبار الرضا(ع)، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق، تهران ، ج1، ص300.