فلسفه سیر سیّد الشهداء علیه السلام بر طریق عادی

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فلسفه سیر سیّد الشهداء علیه السلام بر طریق عادی

با سلام و عرض ادب

[=&amp]این مسئله نه تنها در حادثه عاشورا؛ بلکه در مورد همه پیامبران علیهم السلام در ابلاغ رسالت الهی و یا در مبارزه با دشمنان حقّ مطرح است. و در باره ایشان نیز این پرسش مطرح است که چرا از طریق عادی و مثل دیگر مردم مبارزه می کردند و متحمّل سختی های فراوان می شدند، در حالی که بر محو همه آن ها، به قدرت ولایی و باذن الله، در یک چشم برهم زدن، قدرت داشتند؟ [/]

[=&amp]هنگامی که یکی از کارگزاران حضرت سلیمان علیه السلام که تنها روزنه ای از علم الکتاب به روی او گشوده شده، چنان قدرتی «باذن الله» داشته باشد که در یک چشم برهم زدن، تخت عظیم ملکه سبا را در برابر حضرت سلیمان حاضر نماید، که: [/]

[=&amp]« قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك‏» (نمل 40)[/]

[=&amp]کسی که نزد او دانشی از کتاب (الهی) بود، گفت: من آن را پیش از آن که چشم خود را برهم زنی برایت می آورم. [/]

[=&amp]چگونه اولیای الهی و ائمه هدی علیهم السلام که دارای علم همه کتاب هستند؛ دارای چنین قدرتی نباشند؟ که:[/]

[=&amp]«قُلْ كَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب‏» (رعد:43)[/]

[=&amp]بگو: کافی است خدا و آن کس که نزد او علم الکتاب است،میان من و شما گواه باشد. [/]

[=&amp]و نیز در زیارت سید الشهداء علیه السلام در مقام معرفی ولایت و امامت آمده است: [/]

[=&amp]«اراده الربّ فی مقادیر اموره، تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم» (کامل الزیارات ص 200باب 79، از زیارت دوم)[/]

[=&amp]اراده پروردگار در تقدیر های اشیاء نزد شما فرود می آید و از خانه های شما صادر می شود. [/]

[=&amp]هم چنین از سخنان امام حسین علیه السلام با گروه های جنّ در روز عاشورا، چنین بر می آید که حضرت بر محو دشمنان «به قدرت ربّانی» قادرتر از جنّ ها بودند؛ زیرا پس از اصرار آن ها بر یاری ان حضرت و امتناع ایشان، در پایان فرمود: [/]

[=&amp]«نحن و الله اقدر علیهم منکم» (بحار الانوار ج 44، ص 331)[/]

[=&amp]به خدا قسم قسم، قدرت ما بر آنان، از شما بیشتر است. [/]

[=&amp]با این همه ملاحظه می شود که اهل بیت علیهم السلام به ندرت در میدان مبارزه، از این قدرت استفاده می نمودند؛ بلکه مثل مردم دیگر در جنگ ها شرکت می کردند و می کشتند و کشته می شدند. در حادثه خاصّ کربلا نیز آن حضرت علیه السلام شهادت و اسارت اهل بیت علیهم السلام و تحمّل آن همه سختی را به جان و دل خرید و از طریق عادی و موازین ظاهری دین منحرف نشد. [/]

[=&amp]به راستی علل این مسأله چیست؟ [/]

[=&amp]از سروران عزیز و عزاداران حسینی در خواست می کنم پاسخ این سوال را بفرمایند ...

[/]


[=&amp]التماس دعا [/]




علل این مسأله را باید در سخنان خود آن بزرگوار جستجو کرد، که عبارت است از:

الف: امتحان مردم
یکی از علل پیمودن طریق عادی از سوی پیامبران و اولیای الهی، از جمله سیّد الشهدا علیه السلام، لزوم ابتلا و امتحان همه افراد بشر در طول تاریخ است که جز از طریق عادی امکان پذیر نیست، چنان که حضرت، در قسمتی از کلام شان با گروهی از جنّ فرمود:
«وَ إِذَا أَقَمْتُ بِمَكَانِي فَبِمَا ذَا يُبْتَلَى هَذَا الْخَلْقُ الْمَتْعُوسُ وَ بِمَا ذَا يُخْتَبَرُون» (بحار الانوار ج 44 ص 331)
و اگر من در جای خود بمانم، این قوم هلاک شده با چه چیزی امتحان گردند؟ و با چه چیزی (خوبان از بدان) جدا شوند؟

بیان: امتحان، ابتلا و اختبار در برنامه الهی و زندگی بشر، از آغاز تا پایان بوده و خواهد بود. این، سنّتی است که پروردگار برای تمییز حقّ از باطل و خبیث از طیّب قرار داده است؛ چنان که می فرماید:
«مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ‏ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ‏ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّب‏» (آل عمران: 179)
خدا بر ان نیست که مومنان را به این (حالی) که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آن که پلید را از پاک جدا کند.
نیز در آیه دیگر می فرماید:
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُون‏»
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان اوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟
یکی از این موارد ، ابتلا و امتحان مردم زمانِ سید الشّهدا علیه السلام به واقعه کربلا است.


ب. حرکت بر طریق اسباب ظاهری

علّت دیگر این امر، مأمور بودن وی به سیر بر طریق عادیِ اسباب مسبّبات است که تمای امور بر طبق آن پیاده شده اند؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:
«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ» (اصول کافی ج 1 ص 183 روایت 7)
خداوند اِبا دارد از این که اشیاء را جز از راه اسباب، جاری و پیاده فرماید.

و این نسبت به ابتلا و امتحان به حسب ظاهر ممکن نیست، مگر در برخورد امور صالح و ناصالح، و مظاهر نور و طاغوت. این امر از اوّل آفرینش، بین امّت های گذشته و امّت رسول الله صلی الله علیه و آله جریان داشته و دارد . بنابراین قانون امتحان است که هر کس با انتخاب طرف مورد پسند خود، باطن خود را آشکار، و راه خود را به سوی بهشت یا دوزخ انتخاب می کند.


ج. اتمام حجت بر مردم
از برخی سخنان حضرت با لشکریان یزید،به خصوص با سران کفر هم چون عمر بن سعد و شمر، علاوه بر این که این دو نحوه بیان (امتحان و ابتلا و طریق اسباب و مسبّبان) از آن ها به خوبی مشهود است، بر اتمام حجّت نیز تأکید شده است تا در پیشگاه الهی ادّعانکنند که ما نمی دانستیم. بنابراین با آن‌که حضرت هیچ امیدی به تنبّه آنان نداشتند، به لحاظ اتمام حجّت الهی از یک سو، و از سوی دیگر این که مبادا افراد انگشت شماری هم چون حرّبن یزید ریاحی که انواری از ایمان و محبّت به اهل بیت علیهم السلام در قلوب شان تابیده است در میان لشکر باشند و تبلیغ نشده باشند، بارها خود، و خانواده خود را معرّفی می فرمود و آنان را از ارتکاب چنین جنایت عظیمی می ترساند، که به یکی از کلمات آن بزرگوار اشاره می شود:

*حضرت در روز عاشورا، در ملاقات با عمربن سعد، بین دو لشکر، فرمود:
«ویلک، یابن سعد، اما تتقی الله الذی الیه معادک؟ اتقاتلنی و انا بن من علمت؟! ذر هولاء القوم و کن معی، فانّه اقرب لک الی الله تعالی»
فقال عمر بن سعد: « اخاف ان یهدم داری»
فقال الحسین علیه السلام: « انا ابنیها لک»
فقال: «اخاف ان توخذ ضیعتی»
فقال الحسین علیه السلام: «انا اخلف علیک خیرا منا من مالی بالحجاز»
فقال: «لی عیال و اخاف علیهم»
ثم سکت و لم یجبه الی شیء فانصرف عنه حسین علیه السلام و هو یقول:«ذبحک الله علی فراشک عاجلا»
(بحار ج 44 ص 338)
وای بر تو ای پسر سعد، آیا از خداوندی که بازگشت تو به سوی اوست، نمی ترسی؟؟ با این که می دانی پسر چه کسی هستم،با من می جنگی؟! این قوم را رها کن و با من باش، که تو را خدای متعال نزدیک می کند.
عمر بن سعد گفت: می ترسم خانه ام خراب شود.
امام حسین علیه السلام فرمود: من آن را برایت می سازم.
عمر بن سعد گفت: می ترسم ملک و زمینم از من گرفته شود.
امام حسین علیه السلام فرمود: من بهتر از آن، از مالی که در حجاز دارم، به تو می دهم.
عمر بن سعد گفت: من عیال و خانواده دارم و برای آن ها می ترسم.
سپس حضرت ساکت شد و جواب او را نداد و در حالی که باز می گشت، فرمود: خدا تو را هر چه زودتر در رختخواب بکشد.

از سخنانی که بین حضرت سیبد الشهداء و عمربن سعد ردّ و بدل شد بر می آید که حضرت با آنکه احتمال ندامت و پشیمانی مخاطبان خود را به خصوص در رابطه با شمر و عمرسعد نمی داد، ولی بارها و بارها آنان را ارشاد، و خود را معرفی فرمود، تا حجّت بر همگان تمام شود؛ چنانکه خود در تکلّم با جنّ به آیه شریفه‌ی:
«لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيىَ‏ مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ» (انفال:42)
تا کسی که باید هلاک شود، با دلیلی روشن هلاک گردد و کسی که باید زنده شود، با دلیلی واضح زنده بماند.
تمسّک نمود.
علّت دیگر این امر (سیر بر طریق عادی)، نجات اسلام از فساد بنی امیّه و آل ابی سفیان بود؛ و اگر نبود مظلومیّت سیّد الشهداء (علیه السلام) و اسارت اهل بیت حضرت و سخنان امام سجّاد علیه السلام و زینب کبری (علیها سلام) و غیر ایشان در زمان اسارت، هرگز اسلام و به خصوص شیعه، در طول تاریخ پرفراز و نشیب پس از سیّد الشهدا علیه السلام این چنین پر خروش و زنده باقی نمی ماند.

د: الگو شدن قیام سیّد الشهداء(علیه السلام)

الگو بودن ان نهضت برای همه مصلحان و شیعیان ان حضرت در طول تاریخ؛ چنان چه آن حرکت بر خلاف مجرای عادی بود، هرگز برای آیندگان که در مقام ولایت و عصمت در حدّ آن بزرگوار نبودند نمی توانست سرمشق باشد؛ چنان که خود حضرت در نامه ایکه به سران کوفه مرقوم نمود، به این اصل کلّی اشاره فرمود:
«... من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفا لسنّه الله ....»
اما بعد، به تحقیق می دانید که رسول الله صلی الله علیه و آله در حال حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگر و جائری را ببیند که حرام های الهی را حلال می شمرد، عهد و پیمان با خدا را می شکند، با سنبت رسول خدا مخالفت می نماید، و در مورد بندگان خدا به گناه و ظلم رفتار می کند، و سپس با گفتار یا عمل با او مخالفت نکند، بر خدا سزاوار است که او را در جایگاه او جای دهد و مسلّما می دانید که این قوم، پیوسته شیطان را اطاعت کرده و از اطاعت رحمان روی گردان شده اند، و فساد را آشکار نموده و حدود الهی را تعطیل کرده و غنائم را به خود اختصاص داده، و حرام خدا را حلال، و حلال او را تعطیل کرده و غنایم را به خود اختصاص داده، و حرام خدا را حلال، و حلال او را حرام می شمرند. و همانا من، به واسطه نزدیکی و قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله به این امر (حکومت و خلافت) سزاوارترم ... .(بحار الانوار، ج 44 ص 381)
به همین دلیل است که بعد از ایشان، در طی قرن های متمادی، نهضت های زیادی در سرار کشورهای اسلامی به وقوع پیوست که شعار همه آن ها «یا لثارات الحسین» و خون خواهی سیّد الشهدا (علیه السلام) و پیروی از ایشان بود.

سلام علیکم و رحمه الله

سوال مطرح فرمودید مطلی را بیاد آوردم و برای درس پس دادن خدمت رسیدم

هادی;743004 نوشت:
حضرت در روز عاشورا، در ملاقات با عمربن سعد، بین دو لشکر، فرمود:
«ویلک، یابن سعد، اما تتقی الله الذی الیه معادک؟ اتقاتلنی و انا بن من علمت؟! ذر هولاء القوم و کن معی، فانّه اقرب لک الی الله تعالی»
فقال عمر بن سعد: « اخاف ان یهدم داری»
فقال الحسین علیه السلام: « انا ابنیها لک»
فقال: «اخاف ان توخذ ضیعتی»
فقال الحسین علیه السلام: «انا اخلف علیک خیرا منا من مالی بالحجاز»
فقال: «لی عیال و اخاف علیهم»
ثم سکت و لم یجبه الی شیء فانصرف عنه حسین علیه السلام و هو یقول:«ذبحک الله علی فراشک عاجلا» (بحار ج 44 ص 338)
وای بر تو ای پسر سعد، آیا از خداوندی که بازگشت تو به سوی اوست، نمی ترسی؟؟ با این که می دانی پسر چه کسی هستم،با من می جنگی؟! این قوم را رها کن و با من باش، که تو را خدای متعال نزدیک می کند.
عمر بن سعد گفت: می ترسم خانه ام خراب شود.
امام حسین علیه السلام فرمود: من آن را برایت می سازم.
عمر بن سعد گفت: می ترسم ملک و زمینم از من گرفته شود.
امام حسین علیه السلام فرمود: من بهتر از آن، از مالی که در حجاز دارم، به تو می دهم.
عمر بن سعد گفت: من عیال و خانواده دارم و برای آن ها می ترسم.
سپس حضرت ساکت شد و جواب او را نداد و در حالی که باز می گشت، فرمود: خدا تو را هر چه زودتر در رختخواب بکشد.

وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ .. ( انعام / 35 )

گر چه رویگردانی آنها بر تو بسیار گران است (اما چه می توانی کرد؟)،آیا می توانی سوراخی در زمین ایجاد کرده یا نردبانی در آسمان گذاشته وبرایشان از دل زمین یا آسمان نشانه ای بیاوری ؟

خداوند با این جمله به پیامبر خود مى‏فهماند که هیچ گونه نقصى در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفته‏اند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه کوششى اثر نمى‏بخشد، نگران مباش! ولى براى این که کسى توهم نکند که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مى‏فرماید: «اگر خدا بخواهد مى‏تواند همه آنها را بر هدایت برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 590

هادی;742854 نوشت:
این پرسش مطرح است که چرا از طریق عادی و مثل دیگر مردم مبارزه می کردند و متحمّل سختی های فراوان می شدند، در حالی که بر محو همه آن ها، به قدرت ولایی و باذن الله، در یک چشم برهم زدن، قدرت داشتند؟

... وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى .. ( انعام / 35 )
... و اگر خدا می خواست همه آنهارا بر هدایت مجتمع می نمود ...

( لجمعهم ) مجتمع کند یعنى وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند . ولى روشن است که این چنین ایمان اجبارى بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل بر اساس اختیار و آزادى اراده مى‏باشد، تنها در صورت آزادى اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از «بدان» شناخته مى‏شود. ( برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 590 )

همانطور که فرمودید اختیار داشتن بنی آدم در انتخاب , سنت و روش هدایت الهی است تا هر کسی آزمایش شود و نتیجه انتخاب و تلاش خود را ببرد . و خداوند کسی را بالاجبار هدایت نمیکند .
پس قطعا پیامبران و ائمه هم از این سنت تبعیت می کنند و تا زمانی که اذنی از طرف خدایتعالی نباشد از این حدود خارج نمیشوند . تا از جاهلینی نباشند که اینطور اندیشه میکنند که دیگران را میتوان بالاجبار هدایت نمود ( .. فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ - انعام / 35) .

و میگویند که اسلام با شمشیر منتشر میشود . این بدعتی آشکار است در سنت خدا و رسول و اتهامی است که بنا حق به اسلام نسبت داده شده . در حالی که اسلام دینی فطری است و شان آن اجل از این اتهامات است.

سلام ... ممنون از سوال خوبی که مطرح کردین و پاسخ های جامع تون:Gol:

یه سوالی واسم پیش اومده،اینکه خب چرا استفاده از این قدرت واسه حضرت سلیمان ممکن بوده ولی برای امام حسین (ع) نبوده؟؟؟ مگه این اتمام حجت و حرکت بر طریق اسباب ظاهری و... در مورد همه اولیا الهی صدق نمیکنه و اون زمان اراده خداوند نبوده؟؟؟
اصلا مقام امامت بالاتره یا نبوت؟؟؟ امامان ما در جایگاه بالاتری هستن یا پیامبران (به جز حضرت محمد(ص))؟؟
مگر نه اینکه خیلی روایات داریم در مورد پنج تن آل عبا و خیلیم در مورد خود امام حسین(ع) که حتی زیارتشون برابر با زیارت خدا ذکر شده پس چرا ائمه اطهار معجزاتشون به زمان بعد از حیات موکول شده ولی پیامبران در زمان حیات معجزاتی داشتن؟؟؟
خب روایاتی هست که توی بعضی کتابها نوشتن و انقدر عجیب هستن که آدم نمیدونه باور کنه یانه؟؟؟؟ اگر زمان پیامبرم مثل زمان حضرت سلیمان بوده و خیلی چیزها قابل درک و قابل حس نه برای خودشون واسه دیگران بوده پس چرا اختیاراتشون متفاوت بوده؟؟؟؟

با سلام و عرض تسليت ايام
ضمن تشكر از استاد هادي جهت ايجاد اين تاپيك بجا و مناسب
بنده هم به دعوت ايشان و براي درس پس دادن خدمت استاد بزرگوار نكته اي كه به ذهنم مي رسد را بيان ميكنم.
علاوه بر مطالبي كه استاد فرمودند بنظر مي رسد بالا بردن سطح عمومي مردم نيز مي تواند يكي از دلايل سير عادي جريان عاشورا باشد به نحوي كه بعدها گروههايي بنام توابين بصورت خود جوش عليه بني اميه قيام كردند . اينكه يك عامل قدرتمند يا ترس از يك عامل قوي ، افراد را بسوي انتخاب يك راه وگزينه يا بهتر بگويم پيروي و متابعت و دفاع از حق سوق دهد - ولو آن عامل قدرتمند رويت نيروي الهي امام در قلع و قمع مخالفان باشد - با اينكه افراد با ديد باز و با بصيرت و آگاهي و بينش بر خاسته از درك حقايق موجود در جامعه و شناخت صحيح جبهه باطل و نگاه به چهره نقاب افتاده تزوير، به حق تمايل يافته و از حق دفاع كنند ، تفاوت سطح بسياري دارد . بنظر بنده ، اين بالا بردن سطح عمومي درك مردم جهت شناخت حق و پيروي از آن و شناخت باطل و سركوبي آن بصورت آزادانه و با اختيار و انتخاب ، بسياربسيارارزشمند بوده وميتواند به عنوان يكي از گزينه هاي علت سير عادي حضرت سيد الشهدا عليه السلام مورد مداقه قرار گيرد.

♥♥♥ تــــــــرگل ♥♥♥;743420 نوشت:
سلام ... ممنون از سوال خوبی که مطرح کردین و پاسخ های جامع تون

یه سوالی واسم پیش اومده،اینکه خب چرا استفاده از این قدرت واسه حضرت سلیمان ممکن بوده ولی برای امام حسین (ع) نبوده؟؟؟ مگه این اتمام حجت و حرکت بر طریق اسباب ظاهری و... در مورد همه اولیا الهی صدق نمیکنه و اون زمان اراده خداوند نبوده؟؟؟
اصلا مقام امامت بالاتره یا نبوت؟؟؟ امامان ما در جایگاه بالاتری هستن یا پیامبران (به جز حضرت محمد(ص))؟؟
مگر نه اینکه خیلی روایات داریم در مورد پنج تن آل عبا و خیلیم در مورد خود امام حسین(ع) که حتی زیارتشون برابر با زیارت خدا ذکر شده پس چرا ائمه اطهار معجزاتشون به زمان بعد از حیات موکول شده ولی پیامبران در زمان حیات معجزاتی داشتن؟؟؟
خب روایاتی هست که توی بعضی کتابها نوشتن و انقدر عجیب هستن که آدم نمیدونه باور کنه یانه؟؟؟؟ اگر زمان پیامبرم مثل زمان حضرت سلیمان بوده و خیلی چیزها قابل درک و قابل حس نه برای خودشون واسه دیگران بوده پس چرا اختیاراتشون متفاوت بوده؟؟؟؟

سلام علیکم
ضمن تقدیر از شما سرور گرامی وسایر بزرگوارن که دعوت حقیر را لبیّک گفته و تشریف فرما شدید در پاسخ به پرسش دقیق و زیبای حضرت عالی عرض می کنم:
همه انبیای الهی اعم از حضرت سلمان، حضرت عیسی، حضرت موسی علیهم السلام و ... دارای ولایت تکوینی بودند و باذن الهی می توانستند در عالم هستی تصرّف کنند معجزاتی هم که از این بزرگواران به وقوع می پیوست شاهد همین مطلب است.
ائمه معصومین علیهم السلام با توجه به اینکه مقام علمی و معنوی شان بالاتر از انبیاء الهی (به استثنای رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) به طریق اولی دارای قدرت ولایت تکوینی هستند و باذن الله می توانند در عالَم تصرف کنند.
در کلام نورانی امیرمؤمنان آمده:
«والله ما قلعتُ باب خیبر وقذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة؛( بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص 294) سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم».
در زمان حضرت سلیمان هم، خدای متعال باد و جنّ را مسخّر حضرت سلیمان علیه السلام کرد (آیات 34 و 35 سوره مبارکه جنّ) این طور نبود که حضرت اذن تصرّف در همه عالَم را داشته باشد، لذا فرزندش ناقص الخلقه به دنیا آمد و ... (تفسیر آیات 34 و 35 سوره ص را ملاحظه فرمایید)
انبیاء و اولیای الهی هم اگر چه قدرت بر تصرّف در عالَم هستی را دارند امّا خداوند تنها در برخی موراد اذن تصرّف داده است چنانکه برای حضرت سلیمان هم در برخی از موارد اذن داد (نه در همه موارد)

فاتح;743399 نوشت:
پس قطعا پیامبران و ائمه هم از این سنت تبعیت می کنند و تا زمانی که اذنی از طرف خدایتعالی نباشد از این حدود خارج نمیشوند . تا از جاهلینی نباشند که اینطور اندیشه میکنند که دیگران را میتوان بالاجبار هدایت نمود ( .. فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ - انعام / 35) .

و میگویند که اسلام با شمشیر منتشر میشود . این بدعتی آشکار است در سنت خدا و رسول و اتهامی است که بنا حق به اسلام نسبت داده شده . در حالی که اسلام دینی فطری است و شان آن اجل از این اتهامات است

با سلام خدمت شما سرور گرامی

احسنت؛ حقیقتا حقّ مطلب را ادا فرمودید.

با تشکر


مدیر محتوایی نرم افزارها;743457 نوشت:
بالا بردن سطح عمومي مردم نيز مي تواند يكي از دلايل سير عادي جريان عاشورا باشد به نحوي كه بعدها گروههايي بنام توابين بصورت خود جوش عليه بني اميه قيام كردند . اينكه يك عامل قدرتمند يا ترس از يك عامل قوي ، افراد را بسوي انتخاب يك راه وگزينه يا بهتر بگويم پيروي و متابعت و دفاع از حق سوق دهد - ولو آن عامل قدرتمند رويت نيروي الهي امام در قلع و قمع مخالفان باشد - با اينكه افراد با ديد باز و با بصيرت و آگاهي و بينش بر خاسته از درك حقايق موجود در جامعه و شناخت صحيح جبهه باطل و نگاه به چهره نقاب افتاده تزوير، به حق تمايل يافته و از حق دفاع كنند ، تفاوت سطح بسياري دارد . بنظر بنده ، اين بالا بردن سطح عمومي درك مردم جهت شناخت حق و پيروي از آن و شناخت باطل و سركوبي آن بصورت آزادانه و با اختيار و انتخاب ، بسياربسيارارزشمند بوده وميتواند به عنوان يكي از گزينه هاي علت سير عادي حضرت سيد الشهدا عليه السلام مورد مداقه قرار گيرد.

خدمت شما سرور بزرگوار هم سلام و عرض ادب دارم

فرمایشات حضرت عالی کاملا صحیح است .

خداوند جزای خیر دهد

با تشکر

سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی
و تشکر فراوان بابت ایجاد این تاپیک و مطالب مفیدتان
شاید یکی از دلایلی که بتوان برای این مطلب بیان کرد این باشد که اگر در این شرایط تاریخی ،از طریقی غیر از اسباب و مسببات عادی استفاده میشد،در طول تاریخ و در فراز و نشیبهای حکومتها ،انگیزه ی مبارزه با ظلم و فساد و برپاکردن حکومت اسلامی بطور کلی از بین میرفت.
و مردم در شرایطی اینچنین ،و با در نظر گرفتن اینکه عدد و قدرت ما در مقابل قدرت حاکم ظالم و مفسد ناچیز است،دست از قیام میکشیدند.و استناد میکردند که هر وقت لازم باشد خداوند متعال از طریق قدرت های ماورایی و حجتش بر روی زمین،با ظلم مبارزه خواهد کرد.همانطوری که به عنوان مثال در زمان امام حسین ایشان از طریق علم امامت و قدرتشان بر تصرف عالم ،وارد عمل شدند و ظلم را نابود کردند.
درحالیکه در جامعه ای که از ظلم به ستوه نیامده باشند و برای برقراری عدل و جامعه ی الهی ،از جان و مال مایه نگذاشته باشند،پس از برقرار شدن عدل و جامعه ی اسلامی هم ،به محض اینکه منافع افراد در خطر واقع شود،بنای مخالفت خواهند گذاشت.
استاد

هادی;743004 نوشت:
بارها خود، و خانواده خود را معرّفی می فرمود و آنان را از ارتکاب چنین جنایت عظیمی می ترساند، که به یکی از کلمات آن بزرگوار اشاره می شود:

استاد بزرگوار سوالی از محضر شریفتان دارم ،اگر ممکن هست به اختصار پاسخ بفرمایید
در سخنان و اتمام حجت های حضرت امام حسین(ع) با سپاه یزید،تاکید بیشتر ایشان بر روی فساد دستگاه حاکم بوده است یا قرابت ایشان با رسول الله(ص)؟
در واقع منظورم این هست که چرا به موضوع قرابت اشاره میشود؟
هادی;743004 نوشت:
اما بعد، به تحقیق می دانید که رسول الله صلی الله علیه و آله در حال حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگر و جائری را ببیند که حرام های الهی را حلال می شمرد، عهد و پیمان با خدا را می شکند، با سنبت رسول خدا مخالفت می نماید، و در مورد بندگان خدا به گناه و ظلم رفتار می کند، و سپس با گفتار یا عمل با او مخالفت نکند، بر خدا سزاوار است که او را در جایگاه او جای دهد و مسلّما می دانید که این قوم، پیوسته شیطان را اطاعت کرده و از اطاعت رحمان روی گردان شده اند، و فساد را آشکار نموده و حدود الهی را تعطیل کرده و غنائم را به خود اختصاص داده، و حرام خدا را حلال، و حلال او را تعطیل کرده و غنایم را به خود اختصاص داده، و حرام خدا را حلال، و حلال او را حرام می شمرند. و همانا من، به واسطه نزدیکی و قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله به این امر (حکومت و خلافت) سزاوارترم ... .

با سپاس فراوان

یکی دیگه.;743651 نوشت:
شاید یکی از دلایلی که بتوان برای این مطلب بیان کرد این باشد که اگر در این شرایط تاریخی ،از طریقی غیر از اسباب و مسببات عادی استفاده میشد،در طول تاریخ و در فراز و نشیبهای حکومتها ،انگیزه ی مبارزه با ظلم و فساد و برپاکردن حکومت اسلامی بطور کلی از بین میرفت.
و مردم در شرایطی اینچنین ،و با در نظر گرفتن اینکه عدد و قدرت ما در مقابل قدرت حاکم ظالم و مفسد ناچیز است،دست از قیام میکشیدند.و استناد میکردند که هر وقت لازم باشد خداوند متعال از طریق قدرت های ماورایی و حجتش بر روی زمین،با ظلم مبارزه خواهد کرد.همانطوری که به عنوان مثال در زمان امام حسین ایشان از طریق علم امامت و قدرتشان بر تصرف عالم ،وارد عمل شدند و ظلم را نابود کردند.
درحالیکه در جامعه ای که از ظلم به ستوه نیامده باشند و برای برقراری عدل و جامعه ی الهی ،از جان و مال مایه نگذاشته باشند،پس از برقرار شدن عدل و جامعه ی اسلامی هم ،به محض اینکه منافع افراد در خطر واقع شود،بنای مخالفت خواهند گذاشت.
استاد


علیکم السلام و رحمه الله
از حضور گرم و صمیمی حضرت عالی در تاپیک تقدیر و تشکر می کنم
بله این هم نکته خوبی که حضرت عالی مطرح فرمودید بسیار ممنونم . جزاکم الله خیر الجزا

یکی دیگه.;743651 نوشت:
استاد بزرگوار سوالی از محضر شریفتان دارم ،اگر ممکن هست به اختصار پاسخ بفرمایید
در سخنان و اتمام حجت های حضرت امام حسین(ع) با سپاه یزید،تاکید بیشتر ایشان بر روی فساد دستگاه حاکم بوده است یا قرابت ایشان با رسول الله(ص)؟
در واقع منظورم این هست که چرا به موضوع قرابت اشاره میشود؟

پرسش خوبی مطرح فرمودید، تأکید ایشان بیشتر بر روی فساد دستگاه حاکم بوده امّا اینکه چرا به قرابت با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) تأکید می کردند و بارها این قربت را گوشزد فرمودند دلیلش این است که امام حسین علیه السلام تا اخرین لحظه عمر شریف خودشون از هدایت و روشنگری دشمن دست بر نداشتند و تا جایی که ممکن بود قصد هدایت دشمن رو داشتند برای مثال در آخرین لحظات عمر شریف حضرت اباعبد الله الحسین وقتی شمر ملعون بالای سر حضرت آمد و قصد جدا کردن سر مبارک داشت، حضرت فرمود: شمر! چه مرا بکشی و چه نکشی من با این همه جراحت شهید خواهم شد، اگر مرا بکشی شقاوت ابدی را برای خودت کسب کردی اما اگر از کشتن من منصرف شوی امید هدایت وجود دارد. خب ببینید امام علیه السلام حتی در لحظات آخر هم قصد هدایت داشتند منتهی این جماعت ملعون با این همه روشنگری هدایت نشدند و نه تنها شیعیان بلکه تمام عالَم را عزادار کردند.
اینکه حضرت به قرابت با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) تأکید می کردند دلیلش همین است، هدف حضرت علیه السلام این بود که لااقل به خاطر این یاداوری (قرابت با رسول الله (صلی الله علیه و آله) از کشتن وی و یارانش دست بردارند، حضرت کوچک ترین موقعیتی که پیدا می کرد مردم را نصیحت می کردند که از کشتن وی دست بردارند (نه اینکه از کشته شدن می ترسید بلکه قصد هدایت داشت و نمی خواست با کشتن وی، شقاوت ابدی را برای خود به ارمغان بیاورند)

هادی;742854 نوشت:
در باره ایشان نیز این پرسش مطرح است که چرا از طریق عادی و مثل دیگر مردم مبارزه می کردند و متحمّل سختی های فراوان می شدند، در حالی که بر محو همه آن ها، به قدرت ولایی و باذن الله، در یک چشم برهم زدن، قدرت داشتند؟

با سلام و احترام و تشکر از زحمات استاد محترم در طرح مباحث معرفتی

در تأکید و توضیح مطالبی که دوستان و سروران عزیز بیان فرمودند ، عرض می شود که اینکه بپرسیم چرا حضرت سید الشهدا (ع) از راههای غیر عادی استفاده نکردند ، با وجودیکه صاحب ولایت و دارای قدرت بر انجام آن بودند ، همسنگ و معادل این پرسش است که بگوییم: چرا خداوند ، انسان ها را آفرید؟ در حالیکه با علم مطلق خود ، می دانست هر فرد از انسان اگر بوجود بیاید چه کارهایی خواهد کرد و سرنوشتش چه خواهد شد. چرا خداوند خوبان را مستقیماً در بهشت و بدان را مستقیماً در جهنم قرار نداد؟ اصلاً خداوند که کمال مطلق است چه نیازی به آفریدن انسان داشت؟

خداوند میفرماید: الذی خلق الموت و الحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا. انجام خلقت ، برای امتحان انسان است تا خداوند ببیند چه کسی چه کار می کند و این هیچ منافاتی با علم مطلق خداوند ندارد که قبل از انجام خلقت ، "همه چیز را می داند".

انسان موجودی مادی است که از ابتدا ، حائز همه کمالات بالقوه خود نیست ( بر خلاف مجردات) و باید آن کمالات را با عمل خود به دست آورد. این کار میسر نمی شود جز از این طریق که چند صباحی در یک محیط مادی با آن تزاحمها و ... زندگی کند و هر دو مسیر صعود و سقوط پیش روی او باشد تا ، دست به انتخاب بزند و در هر راهی که برگزید ، با رویایی با مسایل و موانع و جاذبه ها و ... قوه های خود را به فعلیت تبدیل کند و بدینوسیله به سمت کمال یا ضد آن حرکت کند. همانطور که قرآن می فرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً. در این عرصه ، عده ای مشمول الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا می شوند و عده ای هم مصداق انهم استحبوا الحیاة الدنیا علی الآخرة می گردند.

پس به کمال رسیدن این موجود مادی ، فقط در عالم دنیا با آن نظام خاص ممکن است و همه این حکمتهای عظیم ، ممکن و میسر نیست مگر از طریق زندگی انسان در عالم دنیا که روال امورش بر اساس نظام مادی است. حال اگر قرار باشد در جایی ، عملی بر اساس تصرفات صورت بگیرد ، در حقیقت نقض همه این حکمتهای عظیم و بر هم زدن آنهاست. (مگر در استثنائاتی که انجام آن تصرفات با این حکمتهای اساسی ، همراستا باشد).
عقلاً همیشه اصل بر استفاده از راههای عادی است ؛ استفاده از راههای غیر عادی ، بر خلاف جریان عادی امور و یک "استثناء" است. لذا باید یک دلیل و حکمت بالایی وجود داشته باشد که خرق عادت و استفاده از این روشها را ضروری گرداند.

حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) نیز با تبعیت از اسباب مادی و پرهیز از تصرف ولایی ، در همین راستای کلی حرکت می نمایند زیرا هدف از قیام آن حضرت و اساساً هدف از بعثت جد اطهرشان و هدف از ارسال مرسلین و انزال کتب آسمانی و تشریع دین، چیزی جز "کمال انسان" نیست و کمال یافتن این موجود ، همانطور که عرض شد ، فقط در دنیا و با اسباب مادی میسر است.

شمس الضحی;744066 نوشت:
انسان موجودی مادی است که از ابتدا ، حائز همه کمالات بالقوه خود نیست ( بر خلاف مجردات) و باید آن کمالات را با عمل خود به دست آورد. این کار میسر نمی شود جز از این طریق که چند صباحی در یک محیط مادی با آن تزاحمها و ... زندگی کند و هر دو مسیر صعود و سقوط پیش روی او باشد تا ، دست به انتخاب بزند و در هر راهی که برگزید ، با رویایی با مسایل و موانع و جاذبه ها و ... قوه های خود را به فعلیت تبدیل کند و بدینوسیله به سمت کمال یا ضد آن حرکت کند. همانطور که قرآن می فرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً. در این عرصه ، عده ای مشمول الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا می شوند و عده ای هم مصداق انهم استحبوا الحیاة الدنیا علی الآخرة می گردند.

پس به کمال رسیدن این موجود مادی ، فقط در عالم دنیا با آن نظام خاص ممکن است و همه این حکمتهای عظیم ، ممکن و میسر نیست مگر از طریق زندگی انسان در عالم دنیا که روال امورش بر اساس نظام مادی است. حال اگر قرار باشد در جایی ، عملی بر اساس تصرفات صورت بگیرد ، در حقیقت نقض همه این حکمتهای عظیم و بر هم زدن آنهاست. (مگر در استثنائاتی که انجام آن تصرفات با این حکمتهای اساسی ، همراستا باشد).
عقلاً همیشه اصل بر استفاده از راههای عادی است ؛ استفاده از راههای غیر عادی ، بر خلاف جریان عادی امور و یک "استثناء" است. لذا باید یک دلیل و حکمت بالایی وجود داشته باشد که خرق عادت و استفاده از این روشها را ضروری گرداند.

حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) نیز با تبعیت از اسباب مادی و پرهیز از تصرف ولایی ، در همین راستای کلی حرکت می نمایند زیرا هدف از قیام آن حضرت و اساساً هدف از بعثت جد اطهرشان و هدف از ارسال مرسلین و انزال کتب آسمانی و تشریع دین، چیزی جز "کمال انسان" نیست و کمال یافتن این موجود ، همانطور که عرض شد ، فقط در دنیا و با اسباب مادی میسر است.

سلام علیکم

فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را خدمت حضرت عالی تسلیت عرض می کنم

از بیانات ارزشمند شما استفاده بردم؛ همانطور که حضرت عالی به خوبی بیان کردید رسیدن به کمال انسانیت تنها در همین دنیا ممکن پذیر است، و این میسّر نمی شود مگر اینکه انسان با اختیار خودش راه خوب یا بد را انتخاب کند، اگر صراط مستقیم را انتخاب کرد از فرشتگان نیز برتر می شود و اگر صراط غیرمستقیم را انتخاب کرد از حیوانات هم گمراه تر می شود. اگر امام حسین علیه السلام از قدرت ولایی خودش استفاده می کرد خوب و بد از هم تمییز داده نمی شدند...
با تشکر

با سلام

جناب هادی از مباحث خوبتان نهایت استفاده رو کردم . ممنون از زحماتتون همچنین از زحمات سایر دوستان .

خیلی عالی