* * * فقه و چالش های معاصر * * *

تب‌های اولیه

85 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سجاد;59074 نوشت:
با سلام خدمت جناب سيد ضياء و تشكر از ايشان بخاطر ادامه بحث

بحث به جاي خوبي رسيده است و شما هم بيان مناسبي در نقش شريعت و علوم نقلي در علوم ديني داشتيد كه ان شاء الله موجب اتحاد ديدگاه خواهد شد .

مسلما استدلال هاي حقير در مقابل كسي است كه درباره عقل ديني و قضاوت هاي آن صحبت مي كند نه عقل سكولار . شيوه سخن گفتن و تعامل با عقل سكولار كاملا با بيانات بنده متفاوت است كه لابد بر اساس تخصصتان ، نسبت به آن آگاهي داريد.

اين نكته شما كه فرموديد عقل يك فقيه ، با ريشه هاي فطري خودش و حتما در تعامل و گفتگو با يك متن ديني ، به استنباط حكم شرعي دست مي يابد ، بيان درستي است و از اين روست كه عرض كردم ، اشكال به غير عقلايي بودن يا خلاف عدالت بودن حكم يك فقيه هم بايد به همان صورت يعني با در نظر گرفتن متن ديني اي كه او از آن استنباط كرده است ، باشد نه با عقل مطلق يا (نكته اي كه قبلا بيان داشته ايد) عقلي كه صرفا قاعده حسن و قبح عقلي آنرا تجهيز كرده است .

ايراد متهم به غير قانوني بودن قضاوت يك قاضي ، زماني مي تواند ، درست باشد كه نقطه انحراف قاضي در استنباط از قانون را هم بيان نمايد و گرنه تكرار ادعايي اينچنين بدون گفتن دليل اشتباه قاضي، نتيجه اي در بر ندارد. و هيچ عاقلي آنرا نمي پذيرد .

همانطور كه همه مي دانند فقهاي عظام بر اساس متون ديني يعني قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام ، حكم فقهي صادر مي كنند و قضاوت مردم عقلا و شرعا نمي تواند منبع استنباط حكم شرعي باشد به عنوان مثال اگر فقيهي مي گويد مرد حق ندارد حتي همسر خود را به شير دادن به بچه اش مجبور كند و اگر زن بخواهد مي تواند در مقابل شير دادن ، مزد بگيرد و يا اينكه زن حق ندارد بدون اجازه شوهر حتي براي تشييع جنازه پدر به بيرون از خانه برود و يا مسائلي از اين دست‌ ، بخاطر اينست كه شارع حكيم چنين مصلحت ديده است و در بيان معصومين عليهم السلام به آن اشاره شده است.

البته ناگفته نماند احكام فقهي قوانين خشكي نيستند بلكه به تعبير امروزي در حالت هاي خاص ، انعطاف دارند مثلا اگر كسي براي انجام حكم فقهي ، دچار ضرر مهم يا عسر و حرج شود و يا اضطرارا نتواند به حكمي عمل كند ، راهكارهاي فقهي براي آن پيش بيني شده است كه اصطلاحا ، احكام ثانويه ناميده مي شود. حتي در همين مسئله خروج زن از منزل هم استثناء هاي زيادي وجود دارد كه در كتب فقهي ذكر شده است.



سجاد;59075 نوشت:
در اينجا مناسب است برخي از روايات باب را كه ناظر به احكام فقهي مورد اشكال است ، ذكر كنم كه با سند صحيح و موثق و بواسطه كتب معتبر به ما رسيده است :


1- عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ امْرَأَةٌ فَلَمْ يَكْسُهَا مَا يُوَارِي عَوْرَتَهَا وَ يُطْعِمْهَا مَا يُقِيمُ صُلْبَهَا كَانَ حَقّاً عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا

أبو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود:

هر آن كس كه زوجه‏اى دارد و بحال او رسيدگى نمى‏كند با لباس مناسبى او را نمى‏پوشاند و خوراك درستى باو نمى‏دهد بر حاكم است كه طلاق او را از مرد بگيرد، و از يك ديگر جدايشان سازد. (من لايحضره الفقيه ج 3 ص 441)


2- مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الزَّوْجِ عَلَى الْمَرْأَةِ فَقَالَ لَهَا تُطِيعُهُ وَ لَا تَعْصِيهِ وَ لَا تَصَدَّقُ مِنْ بَيْتِهَا شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَصُومُ تَطَوُّعاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَمْنَعُهُ نَفْسَهَا وَ إِنْ كَانَتْ عَلَى ظَهْرِ قَتَبٍ وَ لَا تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنْ خَرَجَتْ بِغَيْرِ إِذْنِهِ لَعَنَتْهَا مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ وَ مَلَائِكَةُ الْغَضَبِ وَ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَى بَيْتِهَا

محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:‌

زنى به نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه حقّ مرد بر زوجه‏اش چيست؟ فرمود: آنكه او را فرمان ببرد و از نافرمانيش بپرهيزد و از مال شوهر (بدون رضاى او) چيزى بفقير ندهد، و نيز بدون اجازه او روزه مستحبّى نگيرد، و او را از كاميابي مانع نشود هر چند بر جهاز شترى سوار باشد، و از خانه‏اش بدون رخصت وى خارج نشود كه اگر بدون اجازه از منزل بيرون رفت فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين و فرشتگان غضب و رحمت همگى او را لعنت كنند تا بخانه‏اش باز گردد.(من لايحضره الفقيه ج 3 ص 438)


3- عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّمَا امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِهَا بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا فَلَا نَفَقَةَ لَهَا حَتَّى تَرْجِع‏

از حضرت صادق از پدرش عليهما السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است: هر بانوئى كه بدون إذن همسرش از منزل بيرون رود نفقه و مخارج او با شوهر نيست تا زمانى كه باز گردد.(من لايحضره الفقيه ج 3 ص 439)


4- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ اِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص خَرَجَ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ وَ عَهِدَ إِلَى امْرَأَتِهِ عَهْداً أَلَّا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِهَا حَتَّى يَقْدَمَ قَالَ وَ إِنَّ أَبَاهَا مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ إِنَّ زَوْجِي خَرَجَ وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي حَتَّى يَقْدَمَ وَ إِنَّ أَبِي مَرِيضٌ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أَعُودَهُ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَمَاتَ فَبَعَثَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبِي قَدْ مَاتَ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أُصَلِّيَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا- رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ غَفَرَ لَكِ وَ لِأَبِيكِ بِطَاعَتِكِ لِزَوْجِك‏

عبد اللّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مردى از انصار بطلب حاجتى از خانه‏اش بيرون شده بمسافرت رفت و با زوجه‏اش پيمان بسته بود كه در نبودن وى از منزل خارج نشود تا مرد باز گردد، و اتّفاقا پدرش مريض شد، زن كسى را نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد و گفت شوهرم بسفر رفته و با من پيمان بسته كه از خانه‏ام خارج نشوم تا باز گردد، و اكنون پدرم مريض شده شما اجازه مى‏فرمائيد بعيادتش روم؟ فرمود: نه، در خانه‏ات بنشين و بفرمان شوهرت عمل كن، فرمود: پدرش از دنيا رفت باز از رسول خدا سؤال كرد پدرم وفات كرد شما اجازه ميدهى در نمازش شركت كنم، فرمود: نه، در منزل خود بمان و اطاعت امر شوهر نما، فرمود: پدر را دفن كردند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كسى را نزد زن فرستاد و پيغام داد كه خداوند عزّ و جلّ بدون شك تو و پدرت هر دو را بجهت اطاعتى كه از فرمان شوهر بردى بيامرزيد. (من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص: 442)


حال كه خواننده محترم با برخي از روايات آشنا شد دوباره اشكال را با توجه به حالات مختلف آن مطرح كرده و بحث را به پايان مي برم :‌

در اشكالات اين چنيني چند حالت متصور است :

اگر اشكال اينگونه باشد كه چرا اسلام چنين احكامي دارد ؟

پاسخ آن مربوط به علم كلام و كارشناسان و عزيزاني مانند جناب سيد ضياء است .

اگر اشكال اينگونه باشد كه چرا فقهاء‌ چنين گفته اند ؟

دو جنبه دارد اگر اشكال كلي به روش استنباط فقهاست پاسخ آن را بايد در علم اصول فقه و نيز فلسفه فقه جستجو كرد و اگر اشكال جزئي به روش استنباط فقها در حكمي خاص است پاسخ را بايد فقيه بر اساس ادله و منابع فقهي بدهد .


در پناه حق باشيد


با سلام

قبل از هر چیز تذکر بدم که با عنایت به مطالب حقیر روشنه که تعابیری از این دست که «عقل دینی در همون قضاوت عقلی خودش باز در ارتباط با ریشه های فطری خودش و در تعامل و گفتگو با متن دینیه»، با جایگاه عقل در قرائت فعلی از فقه و اصول و فلسفه ی فقه متفاوته، که نیازی به تکرار مکرر نیست...

و همونطور که گذشت طرح تالی فاسدهایی چون انهدام اصل دین! و حذف کل اون! و عبث شدن ارسال رسل! نشونه ی عدم عنایت کافی به مراد حقیر از عقل در این روند عقل گراتر شدن فقهه، که بحث این هم بطور مبسوط گذشت...

در این بحثی که مطرح شد باید چند نکته رو لحاظ کرد، تا جایی که حقیر می دونم فقهای ما در بحث خبر واحد بیشتر روی سند حدیث متمرکز هستند، یعنی اگه برای فقیهی با مبانی رجالی خودش حدیثی به لحاظ سند مورد تایید قرار گرفت دیگه بررسی مضمونی حدیث اونطور که باید مورد عنایت واقع نمیشه(بررسی مضمونی حدیث به ترتیبی که در ادامه می یاد)، در حالی که نه تنها سند باید مورد وثوق باشه بلکه مضمون هم باید با عرضه به نص متقن و عقل مورد وثوق باشه، و یکی از وجوه عقل گرایی اینجاست، فقهایی مثل شیخ انصاری(ره) به در و دیوار می زنن تا حجیت خبر واحد غیر محفوف به قرائن رو به کرسی بنشونن، بگذریم که در این تقریر، در همون بحث خبر واحد محفوف به قرائن هم باید با رویکردی عقل گراتر و تحلیلی انتقادی تر و سخت گیرانه تر عمل کرد، این نکته وقتی اهمیتش روشنتر میشه که به این آشفته بازاری که در حوزه ی احادیث هست و این همه دست ناپاکی که در کار جعل حدیث بودند عنایت کنیم، و اینکه محدثان ما عمدتا آدم های ساده ای بودند که بدون تحلیل انتقادی از احادیث، دست به کار نقل حدیث زدند...

از طرف دیگه، بعد از بررسی اعتبار حدیث با توضیحی که گذشت، بحث مهجوریت نگاه تاریخی و هرمنوتیکی مطرح میشه، قبلا هم گفتم فقیه ما (بطور کلی) نمی خواد زیر بار این مطلب بره که انسان امروز و از جمله زن امروز و محیط این انسان به نسبت زمان ظهور دین مبین و سده های اولیه از وجوه عدیده ای تغییر کرده که این وجوه، مستقیم یا غیرمستقیم در مضمون بسیاری از احکام فقهی دخیل اند...

ظاهرا احادیثی که نقل فرمودین در پاسخ به این مطلبی بود که حقیر به عنوان نمونه و برای پیش رفتن بحث آوردم:

نقل قول:

با سلام
این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه:

مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و...

حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...



اما در این احادیثی که نقل فرمودید، در آنچه فرمودید، راجع به بحث طلاق و حقوق جنسی و مسائلی از این دست، به شکلی که در مطلب حقیر اومده بود بحث نشده، فرض کنیم در این باب هم احادیثی شبیه آنچه برای بحث جواز شوهر بطور مطلق و مثلا بدون دلیل موجه، بر ممانعت از برخی کارهای زنش آوردین بیارین، باز بر فرض صحت سند، در دلالت اینچنین احادیثی بر این قبیل احکام کلی در همون زمانه هم میشه براحتی مناقشه کرد، چه برسه به زمانه ی ما!، مثلا یکی از نکاتی که فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه) اینه که گاهی از اوقات معصوم(ع) در مقام بیان حکم نیست، بلکه داره متناسب با مساله ی جزئی اون شخص و ناظر به شرایط خاص اون(که حدیث هم همه ی اون رو پوشش نداده) مطلبی می فرماد (بگذریم که در همین نحوه دلالت هم به راحتی میشه در وثوق مضمون اون مناقشه کرد)، به فرض هم که بشه چنین دلالتی رو مقبول جلوه داد، باز بحث بررسی اعتبار حدیث با چنین دلالتی، از منظر بررسی وثوق مضمون حدیث با عرضه به نص متقن و عقل پیش می یاد، و به فرض هم که از این بگذریم تازه بحث نگاه هرمنوتیکی و تاریخی مطرح میشه!...

تلقی فعلی حقیر اینه که اشکال در مواردی از این دست به فقهای ما وارده، تا حد زیادی به دلیل رویکرد نادرست فقهای بعد از شیخ طوسی(ره) نسبت به خبر واحد و بحث بررسی اینچنینی مضمون حدیث، که بحثش گذشت، حتما مستحضرید که تا قبل از شیخ طوسی(ره) اجماع کلی بر مخالفت با حجیت خبر واحد بود و بعد از شیخ طوسی(ره) این جریان حجیت خبر واحد غالب شد که تا روزگار ما هم ادامه داره، یکی از دلایلی هم که شیخ طوسی(ره) چنین کرد دغدغه ی ایشون برای فربه تر کردن فقه امامیه بود، اما در این روند، این بحث بررسی اینچنینی مضمون حدیث اونطور که باید مورد عنایت قرار نگرفت
، گذشته از مباحث مربوط به مهجوریت عقل گرایی و نگاه هرمنوتیکی و تاریخی و مسائلی از این دست، که نیازی به تکرار نیست...

اما حالا بیایم و فرض کنیم که اینها حکم شارع حکیم در سده های اول و در بستر عربستان جاهلی اون روزگار بوده، در این فرض، چنین نکاتی رو باید لحاظ کرد، بستری که (تا جایی که حقیر می دونم) آنچنان در اون زن حقیر و پست بود که زمانی که خبر به دنیا اومدن دختری رو به شخص می دادن چهره اش به کل دگرگون می شد که با این بدبختی چه کنم!، آیا زنده به گورش کنم! یا این ننگ رو به جان بخرم!، انگار خبر مرگ خودش رو بهش دادن!، گاهی حتی جاهلیت به حدی می رسید که از قبل می گفت که اگه بچه دختر بود حتی خبرش رو برای من نیارید! و نمی خوام خبرش حتی در همین خونه هم بپیچه! و همونجا سر به نیستش کنین!، زن به تمامه یه کالا بود بطوری که گاهی بعد از مرگ شخص به عنوان ارث تقسیم می شد!...

(تا جایی که خاطرمه، نقل به مضمون می کنم) آنتونی گیدنز در ابتدای کتاب جامعه شناسی خودش در بحث از سیر تاریخی تغییر الگوهای فرهنگی می یاره که تا قبل از قرون هجده و نوزده، ازدواج عمدتا یه جور معامله و وسیله ای برای داشتن فرزند بود، فرزندی که عصای دست و مایه ی قدرت و میراث دار بود، اما از قرن هجده نوزده به بعد یواش یواش در بین طبقه های متوسط بحث عشق رمانتیک مطرح شد تا جایی که الان برای ما اون الگو عجیب و درکش سخته و این الگو جاافتاده، بطوریکه الان برای ما ازدواج نه یک معامله برای میراث دار شدن، بلکه یه پیوند عاطفی از روی عشق و تفاهمه!، این گزارش به نحو بسیار شدیدتر در مورد اون وضعیت عربستان جاهلی صادقه...

زن دیروز عمدتا یه زن پرده نشین بود که تا حد زیادی به دلیل همین محرومیت از برخی تربیتهای فردی و اجتماعی و ...، نسبت به مردان از وجوه زیادی درک پایین تری داشت، فک می کنین چرا برخی از حکمای ما می گفتن زن یه حیوانه که برای آرامش مرد و برای اینکه مرد بهش رغبت کنه به شکل انسانی زیبا آفریده شده؟!، برای اینکه معتقد بودن زن قوه ی عاقله اش اونطور که باید رشد نکرده و بیشتر مشغول جزئیاته!، و این هم تا حد زیادی به این برمی گشت که نظر به زنان اطرافشون داشتند، که عمدتا از سوادآموزی و علم آموزی محروم بودن و فقط تو پستوی خونه ها بچه داری می کردن و آشپزی و رخت شستن و...، اما الان زنان از نظر تربیت فردی و اجتماعی تا حد زیادی شرایطی شبیه مردان دارند و اون وضع سابق به کل دگرگون شده که نیازی به توضیح نداره...


من البته به آنچنان شباهتی که برخی از این رویکردهای عمدتا فمنیستی قائل به اون هستن معتقد نیستم، بلکه معتقدم که همچنانکه که زنان بطور کلی از وجوهی برترند، مردان هم بطور کلی از وجوهی برترند، مثلا زن و بخصوص مادر معدن عاطفه است، ولی از طرف دیگه معتقدم که مردان بطور کلی عاقل ترند، به این معنا که زنان به دلیل عاطفی بودن کمتر از مردان عقلانی عمل می کنن(به تعبیر بطور کلی دقت بفرمایید)، و مسائل دیگه که فعلا نیازی به بحث نیست...

اما بعد از این مطالب، با لحاظ وضعیت جاهلی عربستان در زمان پیامبر اکرم(ص) و سده های اولیه (که همچنان بسیاری از مولفه های جامعه شناختی عربستان جاهلی نفوذ کامل داشت، و هنوز هم رگه هایی از این مسائل در بین عربها هست)، دین مبین متناسب با اون روزگار و همینطور متناسب با آمادگی جامعه شناختی اون جامعه احکامی رو وضع فرمود، و در تقابل با سنت جاهلی، پیامبر اکرم(ص) آنگونه با زنان خودشون رفتار می کردند که امثال عمر اعتراض می کردند که چرا پیامبر اینچنین نرمش نشون می ده و زنانشون رو احترام می کنه!، و آنچنان دخترشون فاطمه زهرا(س) رو احترام می فرمودند که تعابیری مثل فداها ابوها! رو برای حضرت(س) بکار می بردن و دست دخترشون رو می بوسیدند!، و چنان تعابیر والایی رو راجع به زن و مادر بکار بردن که فرسنگ ها از نگرش عرب جاهلی فاصله داشت...

اما فقیه ما باید ملتفت شرایط اون روزگار، و ظرفیت جامعه شناختی جامعه ی جاهلی اون روزگار برای تغییرات، و همینطور این تغییرات فاحش زمانه ی ما باشه، که متاسفانه چنین التفاتی اونطور که باید وجود نداره، اینکه در بحث از عقل دینی گفتم این عقل گذشته از ارتباط با ریشه های فطری خودش و تعامل و گفتگو با متن دینی، از جمله نگاه هرمنوتیکی و تاریخی داره و همینطور به دستاوردهای فرهنگی روزگار خودش و حوزه های معرفتی دیگه مثل علوم انسانی بی توجه نیست، به خاطر چنین مسائلی بود...

سعی حقیر بر اینه که تا جایی که طبیعت مطلب اجازه بده و دقت علمی بحث ضربه نخوره مباحث رو ساده مطرح کنم، چون این تعبیر «خبر واحد» زیاد بکار رفته و ممکنه برای بعضی دوستان آشنا نباشه من یه توضیح مختصری راجع به خبر واحد بیارم:

خبر واحد
خبر واحد یعنی روایتی که از پیغمبر یا امام نقل شده ولی راوی یک نفر است و یا چند نفرند ولی به مرحله تواتر نرسیده است، یعنی در مرحله ای نیست که موجب یقین بشود. آیا چنین اخباری را می توان مبنای استنباط قرار داد یا نه؟
اصولیون معتقدند که اگر راوی یا راویان عادل باشند و لا اقل اگر اطمینانی به راستگوئی آنان باشد می توان روایات آنها را مورد استناد قرار داد.

منبع: سایت حوزه

دوست گرانقدر جناب سيد ضياء عزيز

در بيانات جنابعالي چند نكته به صورت پراكنده وجود داشت كه جسارتا با مرتب كردن آنها به بررسي آن مي پردازم :‌


1- اشكال به استدلال انهدام دين و لغويت ارسال رسل و ...


seyedziya;59205 نوشت:
با سلام قبل از هر چیز تذکر بدم که با عنایت به مطالب حقیر روشنه که تعابیری از این دست که «عقل دینی در همون قضاوت عقلی خودش باز در ارتباط با ریشه های فطری خودش و در تعامل و گفتگو با متن دینیه»، با جایگاه عقل در قرائت فعلی از فقه و اصول و فلسفه ی فقه متفاوته، که نیازی به تکرار مکرر نیست... و همونطور که گذشت طرح تالی فاسدهایی چون انهدام اصل دین! و حذف کل اون! و عبث شدن ارسال رسل! نشونه ی عدم عنایت کافی به مراد حقیر از عقل در این روند عقل گراتر شدن فقهه، که بحث این هم بطور مبسوط گذشت...

مطرح شدن اين مسئله با عنايت كامل به رويكرد عقلي شما كه به نظر حقير بيش از واقعيت كاربردي آن در مباحث نقلي است ، مي باشد و علت اين رويكرد را عدم آشنايي كافي با مباحث نقلي به ويژه شيوه استنباط فقهي مي دانم و همچنان معتقدم كه اين روند عقل گرايي كه گفتار شما پيداست ، ابتدا به جامعيت دين و سپس با حذف يا كمرنگ شدن مباحث نقلي دين به اصل دين ضربه مي زند . اميدوارم در مباحث آتي ، اين ديدگاه روشن تر بيان گردد.



2- اعتبار حديث و بحث خبر واحد


seyedziya;59206 نوشت:
در این بحثی که مطرح شد باید چند نکته رو لحاظ کرد، تا جایی که حقیر می دونم فقهای ما در بحث خبر واحد بیشتر روی سند حدیث متمرکز هستند، یعنی اگه برای فقیهی با مبانی رجالی خودش حدیثی به لحاظ سند مورد تایید قرار گرفت دیگه بررسی مضمونی حدیث اونطور که باید مورد عنایت واقع نمیشه(بررسی مضمونی حدیث به ترتیبی که در ادامه می یاد)، در حالی که نه تنها سند باید مورد وثوق باشه بلکه مضمون هم باید با عرضه به نص متقن و عقل مورد وثوق باشه، و یکی از وجوه عقل گرایی اینجاست، فقهایی مثل شیخ انصاری(ره) به در و دیوار می زنن تا حجیت خبر واحد غیر محفوف به قرائن رو به کرسی بنشونن، بگذریم که در این تقریر، در همون بحث خبر واحد محفوف به قرائن هم باید با رویکردی عقل گراتر و تحلیلی انتقادی تر و سخت گیرانه تر عمل کرد، این نکته وقتی اهمیتش روشنتر میشه که به این آشفته بازاری که در حوزه ی احادیث هست و این همه دست ناپاکی که در کار جعل حدیث بودند عنایت کنیم، و اینکه محدثان ما عمدتا آدم های ساده ای بودند که بدون تحلیل انتقادی از احادیث، دست به کار نقل حدیث زدند......

seyedziya;59207 نوشت:
تلقی فعلی حقیر اینه که اشکال در مواردی از این دست به فقهای ما وارده، تا حد زیادی به دلیل رویکرد نادرست فقهای بعد از شیخ طوسی(ره) نسبت به خبر واحد و بحث بررسی اینچنینی مضمون حدیث، که بحثش گذشت، حتما مستحضرید که تا قبل از شیخ طوسی(ره) اجماع کلی بر مخالفت با حجیت خبر واحد بود و بعد از شیخ طوسی(ره) این جریان حجیت خبر واحد غالب شد که تا روزگار ما هم ادامه داره، یکی از دلایلی هم که شیخ طوسی(ره) چنین کرد دغدغه ی ایشون برای فربه تر کردن فقه امامیه بود، اما در این روند، این بحث بررسی اینچنینی مضمون حدیث اونطور که باید مورد عنایت قرار نگرفت،

در مباحث علمي سعي بر اين است كه مطالب غير متقن و نادرست مطرح نگردد كه در صورت آميخته شدن استدلال به چنين مطالبي ، موجب نتيجه بخش نبودن تعامل در آن زمينه خواهد شد . از اين رو به برخي از موارد اين چنيني در گفتار شما اشاره مي كنم تا بعد از تصحيح آن مبحث ادامه يابد :


الف: ادعاي بررسي سند حديث و قبول آن توسط فقيه بدون بررسي مضمون آن آنهم در خبر واحد !!!

ادعايي عجيب و غير واقعي و بدون پشتوانه علمي است چرا كه هيچ دانشمندي چه رسد به فقيه ، نمي تواند با صرفا بررسي صحت استناد مطلب ، بدون بررسي محتواي آن ديدگاهي علمي را مطرح كند يا حتي به دانش خود اضافه نمايد اي كاش مثالي مي زديد كه كدام فقيهي را يافتيد كه بر اساس صرفا صحت استناد حديث حتي حديث متواتر ، فتوا دهد و هيچ عنايتي به اتقان عقلي و علمي متن حديث ننمايد ! و آيا اصولا چنين شيوه اي استنباط نام دارد؟ يا با ماهيت و واقعيت استنباط فقهي در تضاد است . اين ادعا در حالي صورت مي گيرد كه اولا فقيه در خبر متواتر و خبر واحدي كه محفوف به قرينه باشد معمولا به سند مراجعه نمي كند و يكسره به سراغ مضمون حديث مي رود و ثانيا حجيت خبر واحدي كه به حد يقيني نرسيده و قرائن كافي ندارد، هميشه محل بحث و نظر بوده است حال چگونه ممكن است فقيهي كه در حجيت چنين خبري آنچنان بحث و بررسي مي كند بدون نگاه به مضمون روايت ، فورا آنرا بپذيرد !

بسياري از احاديث بعد از بررسي دقيق رجالي و با وجود صحت سند ، به خاطر ضعف عقلي محتوا يا تعارض مضمون يا اولويت نص مخالف آن و .... به كناري نهاده شده اند و بسياري از روايات در كتب فقهي با وجود صحت سند ، صرفا بخاطر اينكه فقهاء (به هر دليلي) به آن حديث ، عمل نكرده اند ، مورد بررسي مجدد و موشكافانه فقهاي متأخر قرار مي گيرند .

ب: ادعاي وجود بازار آشفته در احاديث !!

منظور شما از بازار آشفته چيست ؟ آيا وجود احاديث جعلي ، موجب چنين تعبيري از شما شده است ؟ اين بسيار طبيعي است كه با وجود دشمنان جدي دين و مذهب در طول تاريخ چنين احاديثي وجود داشته باشد اما آيا وجود اين احاديث به حدي است كه مجموعه هاي حديثي مورد استناد فقها را آشفته كند ؟! و آيا فقها بدون بررسي سند و يقين به صحت استناد حديث به معصوم عليه السلام از آن استفاده مي كنند؟!

به نظر مي رسد در اين گفتار به كاربرد علم رجال حديث كه كارش جداسازي احاديث جعلي از غير جعلي است توجهي نشده است كه منجر به چنين توصيف نامناسبي از مجموعه احاديث شيعه و كار فقها با آن ، گشته است .

بي شك علم رجال حديث كه شايد در تمام علوم بشري نظير آن يافت نشود ، يكي از مطمئن ترين و قابل اعتماد ترين علوم براي تعيين صحت استناد يك گزاره علمي تاريخي است و بدون تبحر در چنين علمي قدرت اجتهاد فقيه سخت مورد ترديد مي باشد چرا كه بدون اثبات صحيح و غير جعلي بودن حديث ، كاربرد فقهي آن نامعقول است .

آيا هيچ علمي مانند فقه و حديث ، سراغ داريد كه روي صحت استناد مدارك و منابع علمي تاريخي خود آن قدر حساس باشد كه علمي به اين دقت ايجاد كرده باشد .

كتب اصلي احاديث شيعه بر اساس علم رجال و دقت محدثين بزرگواري كه متبحر در علم رجال بوده اند شكل گرفته است از اين رو نسبت دادن آشفته بازار به مجموعه احاديث شيعه ، نسبتي ناروا و خلاف واقع است .


ج:‌ ادعاي ساده بودن محدثان بخاطر نقل حديث بدون تحليل انتقادي !!!

كار محدث چيست ؟ در چه زمينه اي تخصص دارد ؟ آيا محدث در زمينه تخصصي خود ، دچار كم كاري شده است كه اتهام ساده بودن متوجه او گشته است ؟ و آيا اصولا كار ناقل حديث ، ارتباطي با تحليل انتقادي محتواي حديث دارد ؟!!

براي آشنايي بيشتر خواننده محترم بايد عرض كنم كه كار تخصصي محدث فقط نقل حديث بدون تعيين صحت استناد در درجه اول (بخاطر حفظ آن از گزند تحريف و حذف در طول زمان مانند كاري كه علامه مجلسي ره در بحار الانوار كرده است) و يا نقل حديث صحيح السند بنابر ديدگاه علمي خود(مانند كتب اربعه شيعه) ، در درجه دوم است . و نقد محتواي حديث ارتباطي با كار يك ناقل حديث ندارد و اگر هم محدثي ، منتقد هم باشد ، صرفا عالمي است كه دو علم متفاوت را با هم دارد.



3- دخالت نگاه تاريخي و هرمنوتيكي در استنباط فقيه


seyedziya;59207 نوشت:
اما در این احادیثی که نقل فرمودید، در آنچه فرمودید، راجع به بحث طلاق و حقوق جنسی و مسائلی از این دست، به شکلی که در مطلب حقیر اومده بود بحث نشده، فرض کنیم در این باب هم احادیثی شبیه آنچه برای بحث جواز شوهر بطور مطلق و مثلا بدون دلیل موجه، بر ممانعت از برخی کارهای زنش آوردین بیارین، باز بر فرض صحت سند، در دلالت اینچنین احادیثی بر این قبیل احکام کلی در همون زمانه هم میشه براحتی مناقشه کرد، چه برسه به زمانه ی ما!، مثلا یکی از نکاتی که فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه) اینه که گاهی از اوقات معصوم(ع) در مقام بیان حکم نیست، بلکه داره متناسب با مساله ی جزئی اون شخص و ناظر به شرایط خاص اون(که حدیث هم همه ی اون رو پوشش نداده) مطلبی می فرماد (بگذریم که در همین نحوه دلالت هم به راحتی میشه در وثوق مضمون اون مناقشه کرد)، به فرض هم که بشه چنین دلالتی رو مقبول جلوه داد، باز بحث بررسی اعتبار حدیث با چنین دلالتی، از منظر بررسی وثوق مضمون حدیث با عرضه به نص متقن و عقل پیش می یاد، و به فرض هم که از این بگذریم تازه بحث نگاه هرمنوتیکی و تاریخی مطرح میشه!......

كدام فقيهي است كه بتواند بدون تشخيص وجه صدور روايت معصوم عليه السلام فتوا دهد كه حالا شما با قاطعيت عجيبي بفرماييد كه يكي از نكاتي كه فقيه ما ازش غفلت مي كنه اينه كه گاهي از اوقات معصوم (ع) در مقام بيان حكم نيست !!!

تشخيص وجه صدور روايت لازمه اجتهاد است به متن ذيل توجه كنيد:

«وجه صدور حديث و بررسي شرايط زماني و مکاني صدور آن با توجه به شخص مخاطب و يا جو فکري غالب و... که به فهم مراد جدي معصوم (ع) کمک چشمگيري مي­کند، چنانکه در احاديث فقهي آنچه از اين جهت در وهله اول مطرح مي‌باشد اين است که آيا صدور روايت به جهت تقيه بوده که در نتيجه ارزش استدلال بدان را از بين برده يا محدود مي­سازد، يا خير؟ در ابواب غير فقه نيز همين امر براي «وجه صدور» متصور است، البته ملاحظه وجه صدور روايت منوط است به احاطه داشتن به تاريخ صدر اسلام، شناخت نحله­هاي کلامي‌و عقيدتي آن زمان، شناخت شرايط سياسي، مذهب فقهي يا کلامي‌حاکم بر جامعه، شناخت رجال حديث و...» (حديث و حديث شناسي نوشته سعيد رحيميان ، كيهان انديشه شماره 47)
و نيز براي نمونه قسمتي از بحث خمس آيت الله مكارم شيرازي را مي آورم تا روشن شود كه آيا فقهاء ‌از وجه صدور روايات غافلند ! و بدون فهم اينكه معصوم عليه السلام در مقام بيان است يا خير ، فتوا مي دهند !
صحيحه عبدالله بن سنان از امام جعفر صادق عليه السلام است كه فرمودند: «لَيسَ الخُمسُ إلاّ فِي الغَنائِمِ خاصَّةً؛ خمس فقط وفقط در غنايم است». اين در حالى است كه در كتاب هاى خاصه ونيز كتب عامه از جمله كتاب بخارى روايات بسيارى در دست داريم كه نشان مى دهد خمس در غير از غنايم هم وجود دارد وبراى نمونه رواياتى نبوى در دست داريم كه بر خمس ركاز يعنى گنج يا اعم از آن دلالت دارد؛ تا جايى كه فقهاى ما خمس را در هفت چيز برشمرده اند. بر اين اساس وجه صدور روايت صحيحه فوق وعلت حصرى كه در آن آمده چيست؟ آيا ريشه اين روايت همچنان كه برخى گفته اند اين است كه امام صادق عليه السلام به دليل حضور افرادى نزدشان از باب تقيه چنين فرموده اند، يا توجيه ديگرى دارد كه با در نظر گرفتن آن بتوان آن را با روايات ديگر جمع نمود؟

seyedziya;59207 نوشت:
گذشته از مباحث مربوط به مهجوریت عقل گرایی و نگاه هرمنوتیکی و تاریخی و مسائلی از این دست، که نیازی به تکرار نیست... اما حالا بیایم و فرض کنیم که اینها حکم شارع حکیم در سده های اول و در بستر عربستان جاهلی اون روزگار بوده، در این فرض، چنین نکاتی رو باید لحاظ کرد، بستری که (تا جایی که حقیر می دونم) آنچنان در اون زن حقیر و پست بود که زمانی که خبر به دنیا اومدن دختری رو به شخص می دادن چهره اش به کل دگرگون می شد که با این بدبختی چه کنم!، آیا زنده به گورش کنم! یا این ننگ رو به جان بخرم!، انگار خبر مرگ خودش رو بهش دادن!، گاهی حتی جاهلیت به حدی می رسید که از قبل می گفت که اگه بچه دختر بود حتی خبرش رو برای من نیارید! و نمی خوام خبرش حتی در همین خونه هم بپیچه! و همونجا سر به نیستش کنین!، زن به تمامه یه کالا بود بطوری که گاهی بعد از مرگ شخص به عنوان ارث تقسیم می شد!... (تا جایی که خاطرمه، نقل به مضمون می کنم) آنتونی گیدنز در ابتدای کتاب جامعه شناسی خودش در بحث از سیر تاریخی تغییر الگوهای فرهنگی می یاره که تا قبل از قرون هجده و نوزده، ازدواج عمدتا یه جور معامله و وسیله ای برای داشتن فرزند بود، فرزندی که عصای دست و مایه ی قدرت و میراث دار بود، اما از قرن هجده نوزده به بعد یواش یواش در بین طبقه های متوسط بحث عشق رمانتیک مطرح شد تا جایی که الان برای ما اون الگو عجیب و درکش سخته و این الگو جاافتاده، بطوریکه الان برای ما ازدواج نه یک معامله برای میراث دار شدن، بلکه یه پیوند عاطفی از روی عشق و تفاهمه!، این گزارش به نحو بسیار شدیدتر در مورد اون وضعیت عربستان جاهلی صادقه...

seyedziya;59208 نوشت:
زن دیروز عمدتا یه زن پرده نشین بود که تا حد زیادی به دلیل همین محرومیت از برخی تربیتهای فردی و اجتماعی و ...، نسبت به مردان از وجوه زیادی درک پایین تری داشت، فک می کنین چرا برخی از حکمای ما می گفتن زن یه حیوانه که برای آرامش مرد و برای اینکه مرد بهش رغبت کنه به شکل انسانی زیبا آفریده شده؟!، برای اینکه معتقد بودن زن قوه ی عاقله اش اونطور که باید رشد نکرده و بیشتر مشغول جزئیاته!، و این هم تا حد زیادی به این برمی گشت که نظر به زنان اطرافشون داشتند، که عمدتا از سوادآموزی و علم آموزی محروم بودن و فقط تو پستوی خونه ها بچه داری می کردن و آشپزی و رخت شستن و...، اما الان زنان از نظر تربیت فردی و اجتماعی تا حد زیادی شرایطی شبیه مردان دارند و اون وضع سابق به کل دگرگون شده که نیازی به توضیح نداره... من البته به آنچنان شباهتی که برخی از این رویکردهای عمدتا فمنیستی قائل به اون هستن معتقد نیستم، بلکه معتقدم که همچنانکه که زنان بطور کلی از وجوهی برترند، مردان هم بطور کلی از وجوهی برترند، مثلا زن و بخصوص مادر معدن عاطفه است، ولی از طرف دیگه معتقدم که مردان بطور کلی عاقل ترند، به این معنا که زنان به دلیل عاطفی بودن کمتر از مردان عقلانی عمل می کنن(به تعبیر بطور کلی دقت بفرمایید)، و مسائل دیگه که فعلا نیازی به بحث نیست... اما بعد از این مطالب، با لحاظ وضعیت جاهلی عربستان در زمان پیامبر اکرم(ص) و سده های اولیه (که همچنان بسیاری از مولفه های جامعه شناختی عربستان جاهلی نفوذ کامل داشت، و هنوز هم رگه هایی از این مسائل در بین عربها هست)، دین مبین متناسب با اون روزگار و همینطور متناسب با آمادگی جامعه شناختی اون جامعه احکامی رو وضع فرمود، و در تقابل با سنت جاهلی، پیامبر اکرم(ص) آنگونه با زنان خودشون رفتار می کردند که امثال عمر اعتراض می کردند که چرا پیامبر اینچنین نرمش نشون می ده و زنانشون رو احترام می کنه!، و آنچنان دخترشون فاطمه زهرا(س) رو احترام می فرمودند که تعابیری مثل فداها ابوها! رو برای حضرت(س) بکار می بردن و دست دخترشون رو می بوسیدند!، و چنان تعابیر والایی رو راجع به زن و مادر بکار بردن که فرسنگ ها از نگرش عرب جاهلی فاصله داشت... اما فقیه ما باید ملتفت شرایط اون روزگار، و ظرفیت جامعه شناختی جامعه ی جاهلی اون روزگار برای تغییرات، و همینطور این تغییرات فاحش زمانه ی ما باشه، که متاسفانه چنین التفاتی اونطور که باید وجود نداره، اینکه در بحث از عقل دینی گفتم این عقل گذشته از ارتباط با ریشه های فطری خودش و تعامل و گفتگو با متن دینی، از جمله نگاه هرمنوتیکی و تاریخی داره و همینطور به دستاوردهای فرهنگی روزگار خودش و حوزه های معرفتی دیگه مثل علوم انسانی بی توجه نیست، به خاطر چنین مسائلی بود...

در گذشته هم اشاره كردم كه هيچ فقيهي نمي تواند بدون توجه به بستر تاريخي صدور روايات تفسير درستي از آن داشته باشد پس هم مباحث هرمنوتيك و هم مباحث شناخت تاريخي محيط اوليه تشريع ، در اجتهاد كامل دخيل است و از ديرباز فقهاء‌ در مباحث الفاظ علم اصول ، نكات دقيقي درباره مباحثي كه در تفسير متون به آن نياز داشتند و امروزه بخشي از علم هرمنوتيك را تشكيل مي دهد ، آورده اند .

تمام مطالبي كه درباره تفاوت نگاه به زن در زمان صدور حديث با نگاه امروزين به او و تطور آن در تاريخ و مثال هاي تاريخي اي كه براي روشن شدن اين تفاوت ، فرموديد نمي تواند مورد تصديق نباشد چرا كه وجود اين تفاوت ها بديهي است.

اما آنچه از قلم افتاده و بايد روشن شود ميزان ارتباط اينگونه مباحث با احكام ديني است . مسائل اين چنيني كه :‌ آيا احكام ديني در بستر زمان دستخوش تغيير مي شوند يا خير ؟ اين تغيير تا چه حدي است ؟ آيا اين تغيير در حكم است يا در موضوع ؟ آيا اين تغيير مي تواند احكام ديني را كاملا متضاد با احكام اوليه كند يا اينكه اين روند تا جايي است كه به اصل دين و احكامي كه از طرف خداوند نازل شده است ، ضربه نزند؟ احكام ثابت و متغير كدامند ؟ سئوالاتي نيست كه فقيه كامل بتواند از آن غافل باشيد ميراث گرانبهاي هزار ساله علماي ما بسيار غني تر از آنست كه بتوان چنين اشكالاتي را به فقها نسبت داد.

اجتهاد از قديم ، ملكه رد الفروع الي الاصول ناميده شده است و بر همين اساس كار يك مجتهد تطبيق اصول است بر مصاديق حادث در زمان خود و اين تطبيق فقط در صورتي درست شكل مي گيرد كه عناصر زماني و مكاني دخيل در حكم مد نظر قرار گيرد . و از گذشته اين نكته بين فقهاي عظام مطرح بوده است كه فقيه تا نتواند فهم عرفي پيدا كند اجتهاد صحيح نخواهد داشت .

نگاه عرف به يك موضوع فقهي و كشف آن توسط فقيه در استنباط ، نقش بسيار مهمي دارد كه هيچ فقيهي در تمام دوران هاي فقاهت نمي توانست از آن غافل باشد نگاه مردم يك زمان به يك موضوع فقهي (مانند مسائلي كه ذكر شد) فقهاي بسياري را حتي در احكام اوليه بر مسكوت گذاشتن آن بخاطر مصلحت اهم ، وادار كرده است .

امروزه نيز فقهاي متأخر تحت عناويني مانند نقش عنصر زمان و مكان در فقه در اين باره بحث هاي مهمي نموده اند.

براي آشنايي بيشتر مي توانيد مقالات زير را هم مطالعه نماييد :‌



در پايان خاطر نشان مي كنم كه روي صحبت من با سيد ضياء‌عزيز و ديگر انديشمنداني است كه در حوزه درون ديني و با عرق مذهبي اي كه دارند ، احساس مي كنند با عقل گراتر شدن مباحث نقلي ، تمام اشكالات و ايرادات وارد شده ، حل مي شود . در حالي كه مباحث تعبدي دين و جعل قوانين الهي براي زندگي بشر تا حدودي تحمل دخالت عقل را دارد كه با اساس آن در تضاد نباشد اگر عقل بشري بخواهد بدون محدوديت و رعايت ضوابط ذكر شده در علوم نقلي ، به اظهار نظر درباره گزاره هاي شرعي بپردازد ديگر چه نيازي به ارسال رسل و نزول وحي و جعل احكام شرعي است .

با توجه به اينكه بحث به نقطه خوبي رسيده است از دوست عزيز جناب سيد ضياء و ديگر دوستان مي خواهم كه اگر فرمايش ديگري دارند بفرمايند تا بحث جمع بندي شود .

سجاد;59421 نوشت:
دوست گرانقدر جناب سيد ضياء عزيز

در بيانات جنابعالي چند نكته به صورت پراكنده وجود داشت كه جسارتا با مرتب كردن آنها به بررسي آن مي پردازم :‌

1- اشكال به استدلال انهدام دين و لغويت ارسال رسل و ...

مطرح شدن اين مسئله با عنايت كامل به رويكرد عقلي شما كه به نظر حقير بيش از واقعيت كاربردي آن در مباحث نقلي است ، مي باشد و علت اين رويكرد را عدم آشنايي كافي با مباحث نقلي به ويژه شيوه استنباط فقهي مي دانم و همچنان معتقدم كه اين روند عقل گرايي كه گفتار شما پيداست ، ابتدا به جامعيت دين و سپس با حذف يا كمرنگ شدن مباحث نقلي دين به اصل دين ضربه مي زند . اميدوارم در مباحث آتي ، اين ديدگاه روشن تر بيان گردد.



2- اعتبار حديث و بحث خبر واحد

در مباحث علمي سعي بر اين است كه مطالب غير متقن و نادرست مطرح نگردد كه در صورت آميخته شدن استدلال به چنين مطالبي ، موجب نتيجه بخش نبودن تعامل در آن زمينه خواهد شد . از اين رو به برخي از موارد اين چنيني در گفتار شما اشاره مي كنم تا بعد از تصحيح آن مبحث ادامه يابد :

الف: ادعاي بررسي سند حديث و قبول آن توسط فقيه بدون بررسي مضمون آن آنهم در خبر واحد !!!

ادعايي عجيب و غير واقعي و بدون پشتوانه علمي است چرا كه هيچ دانشمندي چه رسد به فقيه ، نمي تواند با صرفا بررسي صحت استناد مطلب ، بدون بررسي محتواي آن ديدگاهي علمي را مطرح كند يا حتي به دانش خود اضافه نمايد اي كاش مثالي مي زديد كه كدام فقيهي را يافتيد كه بر اساس صرفا صحت استناد حديث حتي حديث متواتر ، فتوا دهد و هيچ عنايتي به اتقان عقلي و علمي متن حديث ننمايد ! و آيا اصولا چنين شيوه اي استنباط نام دارد؟ يا با ماهيت و واقعيت استنباط فقهي در تضاد است . اين ادعا در حالي صورت مي گيرد كه اولا فقيه در خبر متواتر و خبر واحدي كه محفوف به قرينه باشد معمولا به سند مراجعه نمي كند و يكسره به سراغ مضمون حديث مي رود و ثانيا حجيت خبر واحدي كه به حد يقيني نرسيده و قرائن كافي ندارد، هميشه محل بحث و نظر بوده است حال چگونه ممكن است فقيهي كه در حجيت چنين خبري آنچنان بحث و بررسي مي كند بدون نگاه به مضمون روايت ، فورا آنرا بپذيرد !

بسياري از احاديث بعد از بررسي دقيق رجالي و با وجود صحت سند ، به خاطر ضعف عقلي محتوا يا تعارض مضمون يا اولويت نص مخالف آن و .... به كناري نهاده شده اند و بسياري از روايات در كتب فقهي با وجود صحت سند ، صرفا بخاطر اينكه فقهاء (به هر دليلي) به آن حديث ، عمل نكرده اند ، مورد بررسي مجدد و موشكافانه فقهاي متأخر قرار مي گيرند .


سجاد;59423 نوشت:
ب: ادعاي وجود بازار آشفته در احاديث !!

منظور شما از بازار آشفته چيست ؟ آيا وجود احاديث جعلي ، موجب چنين تعبيري از شما شده است ؟ اين بسيار طبيعي است كه با وجود دشمنان جدي دين و مذهب در طول تاريخ چنين احاديثي وجود داشته باشد اما آيا وجود اين احاديث به حدي است كه مجموعه هاي حديثي مورد استناد فقها را آشفته كند ؟! و آيا فقها بدون بررسي سند و يقين به صحت استناد حديث به معصوم عليه السلام از آن استفاده مي كنند؟!

به نظر مي رسد در اين گفتار به كاربرد علم رجال حديث كه كارش جداسازي احاديث جعلي از غير جعلي است توجهي نشده است كه منجر به چنين توصيف نامناسبي از مجموعه احاديث شيعه و كار فقها با آن ، گشته است .

بي شك علم رجال حديث كه شايد در تمام علوم بشري نظير آن يافت نشود ، يكي از مطمئن ترين و قابل اعتماد ترين علوم براي تعيين صحت استناد يك گزاره علمي تاريخي است و بدون تبحر در چنين علمي قدرت اجتهاد فقيه سخت مورد ترديد مي باشد چرا كه بدون اثبات صحيح و غير جعلي بودن حديث ، كاربرد فقهي آن نامعقول است .

آيا هيچ علمي مانند فقه و حديث ، سراغ داريد كه روي صحت استناد مدارك و منابع علمي تاريخي خود آن قدر حساس باشد كه علمي به اين دقت ايجاد كرده باشد .

كتب اصلي احاديث شيعه بر اساس علم رجال و دقت محدثين بزرگواري كه متبحر در علم رجال بوده اند شكل گرفته است از اين رو نسبت دادن آشفته بازار به مجموعه احاديث شيعه ، نسبتي ناروا و خلاف واقع است .

ج:‌ ادعاي ساده بودن محدثان بخاطر نقل حديث بدون تحليل انتقادي !!!

كار محدث چيست ؟ در چه زمينه اي تخصص دارد ؟ آيا محدث در زمينه تخصصي خود ، دچار كم كاري شده است كه اتهام ساده بودن متوجه او گشته است ؟ و آيا اصولا كار ناقل حديث ، ارتباطي با تحليل انتقادي محتواي حديث دارد ؟!!

براي آشنايي بيشتر خواننده محترم بايد عرض كنم كه كار تخصصي محدث فقط نقل حديث بدون تعيين صحت استناد در درجه اول (بخاطر حفظ آن از گزند تحريف و حذف در طول زمان مانند كاري كه علامه مجلسي ره در بحار الانوار كرده است) و يا نقل حديث صحيح السند بنابر ديدگاه علمي خود(مانند كتب اربعه شيعه) ، در درجه دوم است . و نقد محتواي حديث ارتباطي با كار يك ناقل حديث ندارد و اگر هم محدثي ، منتقد هم باشد ، صرفا عالمي است كه دو علم متفاوت را با هم دارد.



3- دخالت نگاه تاريخي و هرمنوتيكي در استنباط فقيه

كدام فقيهي است كه بتواند بدون تشخيص وجه صدور روايت معصوم عليه السلام فتوا دهد كه حالا شما با قاطعيت عجيبي بفرماييد كه يكي از نكاتي كه فقيه ما ازش غفلت مي كنه اينه كه گاهي از اوقات معصوم (ع) در مقام بيان حكم نيست !!!

تشخيص وجه صدور روايت لازمه اجتهاد است به متن ذيل توجه كنيد:

«وجه صدور حديث و بررسي شرايط زماني و مکاني صدور آن با توجه به شخص مخاطب و يا جو فکري غالب و... که به فهم مراد جدي معصوم (ع) کمک چشمگيري مي­کند، چنانکه در احاديث فقهي آنچه از اين جهت در وهله اول مطرح مي‌باشد اين است که آيا صدور روايت به جهت تقيه بوده که در نتيجه ارزش استدلال بدان را از بين برده يا محدود مي­سازد، يا خير؟ در ابواب غير فقه نيز همين امر براي «وجه صدور» متصور است، البته ملاحظه وجه صدور روايت منوط است به احاطه داشتن به تاريخ صدر اسلام، شناخت نحله­هاي کلامي‌و عقيدتي آن زمان، شناخت شرايط سياسي، مذهب فقهي يا کلامي‌حاکم بر جامعه، شناخت رجال حديث و...» (حديث و حديث شناسي نوشته سعيد رحيميان ، كيهان انديشه شماره 47)
و نيز براي نمونه قسمتي از بحث خمس آيت الله مكارم شيرازي را مي آورم تا روشن شود كه آيا فقهاء ‌از وجه صدور روايات غافلند ! و بدون فهم اينكه معصوم عليه السلام در مقام بيان است يا خير ، فتوا مي دهند !
صحيحه عبدالله بن سنان از امام جعفر صادق عليه السلام است كه فرمودند: «لَيسَ الخُمسُ إلاّ فِي الغَنائِمِ خاصَّةً؛ خمس فقط وفقط در غنايم است». اين در حالى است كه در كتاب هاى خاصه ونيز كتب عامه از جمله كتاب بخارى روايات بسيارى در دست داريم كه نشان مى دهد خمس در غير از غنايم هم وجود دارد وبراى نمونه رواياتى نبوى در دست داريم كه بر خمس ركاز يعنى گنج يا اعم از آن دلالت دارد؛ تا جايى كه فقهاى ما خمس را در هفت چيز برشمرده اند. بر اين اساس وجه صدور روايت صحيحه فوق وعلت حصرى كه در آن آمده چيست؟ آيا ريشه اين روايت همچنان كه برخى گفته اند اين است كه امام صادق عليه السلام به دليل حضور افرادى نزدشان از باب تقيه چنين فرموده اند، يا توجيه ديگرى دارد كه با در نظر گرفتن آن بتوان آن را با روايات ديگر جمع نمود؟

...

(ادامه ی پست صفحه ی قبل)

سجاد;59424 نوشت:
در گذشته هم اشاره كردم كه هيچ فقيهي نمي تواند بدون توجه به بستر تاريخي صدور روايات تفسير درستي از آن داشته باشد پس هم مباحث هرمنوتيك و هم مباحث شناخت تاريخي محيط اوليه تشريع ، در اجتهاد كامل دخيل است و از ديرباز فقهاء‌ در مباحث الفاظ علم اصول ، نكات دقيقي درباره مباحثي كه در تفسير متون به آن نياز داشتند و امروزه بخشي از علم هرمنوتيك را تشكيل مي دهد ، آورده اند .

تمام مطالبي كه درباره تفاوت نگاه به زن در زمان صدور حديث با نگاه امروزين به او و تطور آن در تاريخ و مثال هاي تاريخي ايك كه براي روشن شدن اين تفاوت ، فرموديد نمي تواند مورد تصديق نباشد چرا كه وجود اين تفاوت هاي بديهي است.

اما آنچه از قلم افتاده و بايد روشن شود ميزان ارتباط اينگونه مباحث با احكام ديني است . مسائل اين چنيني كه :‌ آيا احكام ديني در بستر زمان دستخوش تغيير مي شوند يا خير ؟ اين تغيير تا چه حدي است ؟ آيا اين تغيير در حكم است يا در موضوع ؟ آيا اين تغيير مي تواند احكام ديني را كاملا متضاد با احكام اوليه كند يا اينكه اين روند تا جايي است كه به اصل دين و احكامي كه از طرف خداوند نازل شده است ، ضربه نزند؟ احكام ثابت و متغير كدامند ؟ سئوالاتي نيست كه فقيه كامل بتواند از آن غافل باشيد ميراث گرانبهاي هزار ساله علماي ما بسيار غني تر از آنست كه بتوان چنين اشكالاتي را به فقها نسبت داد.

اجتهاد از قديم ، ملكه رد الفروع الي الاصول ناميده شده است و بر همين اساس كار يك مجتهد تطبيق اصول است بر مصاديق حادث در زمان خود و اين تطبيق فقط در صورتي درست شكل مي گيرد كه عناصر زماني و مكاني دخيل در حكم مد نظر قرار گيرد . و از گذشته اين نكته بين فقهاي عظام مطرح بوده است كه فقيه تا نتواند فهم عرفي پيدا كند اجتهاد صحيح نخواهد داشت .

نقش نگاه عرف به يك موضوع فقهي و كشف آن توسط فقيه در استنباط ، نقش بسيار مهمي دارد كه هيچ فقيهي در تمام دوران هاي فقاهت نمي توانست از آن غافل باشد نگاه مردم يك زمان به يك موضوع فقهي (مانند مسائلي كه ذكر شد) فقهاي بسياري را حتي در احكام اوليه بر مسكوت گذاشتن آن بخاطر مصلحت اهم ، وادار كرده است .

امروزه نيز فقهاي متأخر تحت عناويني مانند نقش عنصر زمان و مكان در فقه در اين باره بحث هاي مهمي نموده اند.

براي آشنايي بيشتر مي توانيد مقالات زير را هم مطالعه نماييد :‌



در پايان خاطر نشان مي كنم كه روي صحبت من با سيد ضياء‌عزيز و ديگر انديشمنداني است كه در حوزه درون ديني و با عرق مذهبي اي كه دارند ، احساس مي كنند با عقل گراتر شدن مباحث نقلي ، تمام اشكالات و ايرادات وارد شده ، حل مي شود . در حالي كه مباحث تعبدي دين و جعل قوانين الهي براي زندگي بشر تا حدودي تحمل دخالت عقل را دارد كه با اساس آن در تضاد نباشد اگر عقل بشري بخواهد بدون محدوديت و رعايت ضوابط ذكر شده در علوم نقلي ، به اظهار نظر درباره گزاره هاي شرعي بپردازد ديگر چه نيازي به ارسال رسل و نزول وحي و جعل احكام شرعي است .

با توجه به اينكه بحث به نقطه خوبي رسيده است از دوست عزيز جناب سيد ضياء و ديگر دوستان مي خواهم كه اگر فرمايش ديگري دارند بفرمايند تا بحث جمع بندي شود .



با سلام


جناب سجاد شما در موارد متعددی برای پیش بردن استدلالتون گزارش ضعیف و بلکه سخیفی از کلام حقیر ارائه می دین، این یه جور مغالطه ی پهلوان پنبه است!، یعنی به جای در افتادن با مطلب حقیر، گزارش نادرست و ضعیفی از مطلب حقیر می دین و بعد هم با افتخار اون رو شکست می دین!...

یکی از اون موارد همین بحث معنای ظریفیه که حقیر از تعبیر «عقل دینی» مراد کردم، و مکرر در مکرر راجع به اون تذکر و توضیح دادم، و بطور مبسوط هم نشون دادم که این نحوه تالی فاسد گرفتن از کلام حقیر تحت عناوینی چون انهدام اصل دین! و حذف کل اون! و عبث شدن ارسال رسل! نشونه ی عدم عنایت کافی به کلام حقیره، جامعیت دین خاتم هم به کنار گذاشتن اینچنینی گوهر قدسی عقل نیست، بلکه برعکس اقتضای جامعیت اون اینه که در این سیر پر فراز و نشیب و طولانی تحولات تاریخی در استنباط حکمی حکیمانه و متناسب با زمانه جایگاه شایسته اش رو بهش بدیم، بگذریم که این اشکال حقیر به موضع شما و قرائت فعلیه! و همچنانکه پیش از این هم بطور مبسوط گذشت، گذشته از حجیت فی نفسه ی عقل در قضاوت فطری خودش و امتناع تخصیص اون، کسی که در مباحث کلامی و اعتقادی و در ملزومات و لوازم ضمنی و صریح اون تامل کنه تصدیق می کنه که موضع شما در باب جایگاه عقل بطور کلی و حدود دخالت عقل در باید و نباید ها و تخصیص ناموجه حجیت عقل در قضاوت فطری خودش، تالی فاسدهای صریح یا ضمنی کلامی و اعتقادی داره، همونطور که گفتم شما می خواین درست کنین می زنین از بنیاد خراب می کنین!، گذشته از تذبذب آشکاری که از یه طرف در رازآمیز کردن ناموجه مسائل و بستن دست و پای عقل، و از طرف دیگه در تبیین مثلا عقلانی برخی از همین مباحث نامعقول فقهی دارین!، و همینطور تذبذب جالبی که در بحث جایگاه عرف عقلایی دارین!...

گزارش نادرست دیگه راجع به مطلب حقیر در باب خبر واحده، دوستان به مطلب حقیر مراجعه بفرمان و ببینن آیا حقیر گفتم فقیه ما فقط و فقط به بررسی سندی اکتفا می کنه! و به هیچ وجه من الوجوه با مضمون حدیث کار نداره!، اولا که حقیر تفصیل دادم، راجع به خبر واحد غیر محفوف استوانه ای مثل شیخ انصاری(ره) رو مثال آوردم، و بعد از اون هم اشاره کردم که در خود بحث خبر واحد محفوف به قرائن که در بین فقها مطرحه باید با تمرکز بیشتر روی مضمون حدیث با ارزیابی از منظر نص متقن و عقل، با رویکردی عقل گراتر و انتقادی تر عمل کرد، و گفتم که این یکی از وجوه عقل گرائیه، با وجود این چنین بی انصافی هایی ترجیح می دم دیگه بحث رو ادامه ندم...

اما در ادامه برای تنبه به اهمیت این مطلب گفتم که «این مطلب وقتی اهمیتش روشنتر میشه که به این آشفته بازاری که در حوزه ی احادیث هست و این همه دست های ناپاکی که در کار جعل حدیث بودند عنایت کنیم، و اینکه محدثان ما عمدتا آدم های ساده ای بودند که بدون تحلیل انتقادی از احادیث، دست به کار نقل حدیث زدند»، در اینجا هم شروع کردین به شانتاژ و گزارش نادرست، از دوستان تقاضا دارم دوباره به پس و پیش این مطلب و کلیت مطالب حقیر توجه بفرمان و بعد بگن آیا کلام حقیر در اونجا چنین پاسخی داره؟!، فقط به عنوان یه نکته ی فرعی اشاره کنم که اگه کسی با همین کتب معتبر شیعی آشنا باشه احادیث عجیب و غریبی خواهد دید که اگر چه ممکنه از نگاه یه شخص دیگه معتبر نباشه اما خود اون محدث اون رو تلقی به قبول کرده، شبیه همین مطلب در مورد بحار هم مطرحه، یعنی اگر چه مرحوم مجلسی در ابتدای بحار می گه من هدفم جمع آوری اینها بود، اما احادیث عجیب و غریب زیادی رو تلقی به قبول کرده(بگذریم که در همون بحث نقل صرف هم میشه اشکال کرد که مرحوم مجلسی که این همه روی جمع آوری بحار زحمت کشیده، نمی تونست این احادیث عجیب و غریبی که درک جعلی بودن اون نیاز به هیچ تاملی نداره رو در کتابش نیاره تا زبان طعن و اشکال به شیعه رو باز نکنه، ولو اینها جواب داشته باشه)، و آدمی حیرت می کنه که این محدثین چطوری این قبیل احادیث رو تلقی به قبول کردن، فضلا علی رویکرد عقل گرا و انتقادی!...

اما راجع به بحثی که در پاسخ به احادیثی که شما نقل فرمودین اومد، روشنه که فقیهی که به بحث وجه صدور به کل بی توجه باشه! اصلا فقیه نیست، حقیر سهوا این تعبیر رو « مثلا یکی از نکاتی که گاهی فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه)» اینطور آوردم: « مثلا یکی از نکاتی که فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه)»، به هر ترتیب این مطلب در زمره ی مناقشاتی بود که سلسله وار و به ترتیب و در پاسخ به اون مطلب اومده بود و همچنان به قوت خودش باقیه، گذشته از اینکه بحث لزوم عنایت بیشتر به این معنا و لزوم عقل گرایی در تتبع این معنا هم مطرحه...

شما در جاهایی هم برای اینکه فشار اشکال رو کم کنین دست به ادعاهای تصنعی می زنین، یکی از این موارد همین بحث نگاه هرمنوتیکی و تاریخیه، جناب سجاد ما قسم حضرت عباس رو باور کنیم یا دم خروس رو؟!، باز هم تکرار می کنم تامل در برخی خروجی های قرائت فعلی خودش تصنعی بودن این ادعاها مبنی بر توجه کافی و شایسته به این مطلب رو نشون می ده، همینطوره راجع به ادعاهای تصنعی دیگه، راجع به بحث تغییر احکام متناسب با تغییر شرایط دخیل در اونا در این تقریر هم در طول مباحث و از جمله در همون ابتدای تاپیک صحبت شد...

حقیر بخش زیادی از خطوط کلی برداشت فعلیم رو طرح کردم، قطعا باب تامل در این زمینه رو نبستم و نخواهم بست و به احتمال زیاد در گذر زمان این برداشت محمل دقت های فراوونی بشه، بحث به نقطه ای رسیده که ادامه ی اون کم فایده و بیشتر تکرار مکرره، شما هم مکرر بجای خوانش همدلانه ی مطلب حقیر و بعد هم نقد اون، گزارش ضعیف و بلکه گاها سخیفی از مطلب حقیر بدست می دین و بعد هم با آب و تاب شروع به نقدش می کنین!، گذشته از گزارش ها و ادعاهای تصنعی برای گرفتن ضربه ی اشکالات!، این مطلب آخرین مطلب حقیر در این تاپیکه، قضاوت رو به دوستانی می سپارم که مطالب تاپیک رو با دقت مطالعه می کنن، از شما و دوستان دیگه که این تاپیک رو، که علی رغم اهمیت کلیدی اون بیش از هفت ماه بود که بجز سرکار استاد گرامی کسی در اون مشارکت نکرده بود، همراهی فرمودین واقعا تشکر می کنم، امیدوارم از لحن گاها تند حقیر هم که تا حدی اقتضای طبیعت این جور مباحثه دلخور نشده باشین، همونطور که بارها هم گفتم این قبیل اختلافات درون یه گفتمان دینی، و این جور دعواهای طلبگی دانشجویی!، کاملا طبیعیه...

همونطور که در یکی از پستهای تاپیک هم اشاره کردم، زمانی برخی از طلبه های اخباری کتابهای اصولی رو با انبر بلند می کردن!، الان اصول چنین جایگاهی داره که حتی گاها به عنوان مهمترین ملاک های اعلمیت مطرح میشه!، انشاالله در گذر زمان با فراهم شدن بسترهای روانشناختی و جامعه شناختی لازم، این مسائل هم حل خواهد شد، فقط امیدوارم هر چه زودتر اینچنین بشه تا اینچنین مسائلی بیش از این باعث وهن دین مبین نشه، چرا که تجربه نشون داده که عادتا، تا کارد به استخون نرسه فقهای ما از خواب جزمیشون بیدار نمی شن!...

سلام به همه ی اساتید گرامی

بحث و تبادل نظر خوبی تا اینجا صورت گرفت و ما منتظر جمع بندی و نتیجه گیری بودیم که بالاخره نظر کدام یک از بزرگواران مطابق با اصل دین و هدف شریعت است که البته کار به اینجا نرسید . حال که جناب سید ضیا از ادامه بحث منصرف شدند فقط یک گلایه از خدمتشان داشتم وآن اینکه در خلال بحث چندین مورد با لحن نامناسبی نسبت به بزرگان و علما سخن به میان آوردید و چون شاید متناسب با اون طوری شما می پسندید فکر نکردند یا حرفی نزدند همه زحمات این بزرگواران را زیر سوال بردید .
علمایی که اگر زحمات و تلاشهای اینها نبود تا همین اندازه هم چیزی از دین و تشیع به دست ما نمی رسید . بزرگوارانی که با وجود همه سختیها و مشقتها یی که در این راه موجود است ، تمام توان و وقت و انرژی و جوانی خود را به پای دین گذاشتند و حالا ما با طی کردن چند دوره ی تحصیلی و چند مطلب جدید به راحتی همه زحمات آنها را زیر سوال می بریم و به خاطر اثبات حرفهایمان به خودمان اجازه میدیم ،راحت هر توصیفی را از آنها داشته باشیم .

seyedziya;59669 نوشت:
تجربه نشون داده که عادتا، تا کارد به استخون نرسه فقهای ما از خواب جزمیشون بیدار نمی شن!...

اگر لزوم پیش کشیدن این مباحث را به دلیل سوالات جوانها و شبهات انها در فروع فروع دین لازم می دانید بهتر است بدانیم اگر بخواهیم بحث عقلانیت ولو با همان عقل دینی غیر سکولار را هم وارد این حیطه کنیم باید با تمام مسایل این چنین برخورد کنیم نه اینکه فقط فروع فروعات .
همانطور که در حال حاضر افراد زیادی به دنبال دلایل عقلی برای همه احکام مثل نماز ،حج ، خمس و بسیاری از محرمات و ..... هستند

آیا دلیل عقلی برای همه اینها دارید ویا اصولا باید دنبال ادله عقلی بود ؟
چطور باید تفکیک کنیم این موضوعات را که کدامیک دلیل عقلی بردار است و درکدام یک جای دخالت عقل نیست ؟
وکسانی که این شبهات برایشان مطرح می شود رسالت امثال شما این است که پایه های اعتقادیشان را محکم کنید یا اینکه دین و احکام را مطابق با ذائقه آنها گردانید ؟
ودر پایان اینکه
چه کسانی باید از خواب جزمی بیدار شوند فقها یا ........ ؟

seyedziya;59668 نوشت:
با سلام جناب سجاد شما در موارد متعددی برای پیش بردن استدلالتون گزارش ضعیف و بلکه سخیفی از کلام حقیر ارائه می دین، این یه جور مغالطه ی پهلوان پنبه است!، یعنی به جای در افتادن با مطلب حقیر، گزارش نادرست و ضعیفی از مطلب حقیر می دین و بعد هم با افتخار اون رو شکست می دین!... یکی از اون موارد همین بحث معنای ظریفیه که حقیر از تعبیر «عقل دینی» مراد کردم، و مکرر در مکرر راجع به اون تذکر و توضیح دادم، و بطور مبسوط هم نشون دادم که این نحوه تالی فاسد گرفتن از کلام حقیر تحت عناوینی چون انهدام اصل دین! و حذف کل اون! و عبث شدن ارسال رسل! نشونه ی عدم عنایت کافی به کلام حقیره، جامعیت دین خاتم هم به کنار گذاشتن اینچنینی گوهر قدسی عقل نیست، بلکه برعکس اقتضای جامعیت اون اینه که در این سیر پر فراز و نشیب و طولانی تحولات تاریخی در استنباط حکمی حکیمانه و متناسب با زمانه جایگاه شایسته اش رو بهش بدیم، بگذریم که این اشکال حقیر به موضع شما و قرائت فعلیه! و همچنانکه پیش از این هم بطور مبسوط گذشت، گذشته از حجیت فی نفسه ی عقل در قضاوت فطری خودش و امتناع تخصیص اون، کسی که در مباحث کلامی و اعتقادی و در ملزومات و لوازم ضمنی و صریح اون تامل کنه تصدیق می کنه که موضع شما در باب جایگاه عقل بطور کلی و حدود دخالت عقل در باید و نباید ها و تخصیص ناموجه حجیت عقل در قضاوت فطری خودش، تالی فاسدهای صریح یا ضمنی کلامی و اعتقادی داره، همونطور که گفتم شما می خواین درست کنین می زنین از بنیاد خراب می کنین!، گذشته از تذبذب آشکاری که از یه طرف در رازآمیز کردن ناموجه مسائل و بستن دست و پای عقل، و از طرف دیگه در تبیین مثلا عقلانی برخی از همین مباحث نامعقول فقهی دارین!، و همینطور تذبذب جالبی که در بحث جایگاه عرف عقلایی دارین!... گزارش نادرست دیگه راجع به مطلب حقیر در باب خبر واحده، دوستان به مطلب حقیر مراجعه بفرمان و ببینن آیا حقیر گفتم فقیه ما فقط و فقط به بررسی سندی اکتفا می کنه! و به هیچ وجه من الوجوه با مضمون حدیث کار نداره!، اولا که حقیر تفصیل دادم، راجع به خبر واحد غیر محفوف استوانه ای مثل شیخ انصاری(ره) رو مثال آوردم، و بعد از اون هم اشاره کردم که در خود بحث خبر واحد محفوف به قرائن که در بین فقها مطرحه باید با تمرکز بیشتر روی مضمون حدیث با ارزیابی از منظر نص متقن و عقل، با رویکردی عقل گراتر و انتقادی تر عمل کرد، و گفتم که این یکی از وجوه عقل گرائیه، با وجود این چنین بی انصافی هایی ترجیح می دم دیگه بحث رو ادامه ندم...

با سلام و تشكر از دوست گرانقدر جناب سيد ضياء بخاطر بحثي كه ارائه دادند

مطالبي كه در نقد گفتار شما آمده است با عنايت به عبارات شما بوده است اگر شما بفرماييد مراد من ، چيز ديگريست ، مطمئنا مورد قبول واقع خواهد شد اما عبارات شما چنين معنايي دارد كه مفصل در نقد آن مطالبي گفته شد. و خوانندگان محترم مي توانند به آن مراجعه كنند اما به عنوان نمونه كل متن يكي از پست هاي شما را كه مورد نقد حقير قرار گرفت ، نقل مي كنم :

seyedziya;59206 نوشت:
در این بحثی که مطرح شد باید چند نکته رو لحاظ کرد، تا جایی که حقیر می دونم فقهای ما در بحث خبر واحد بیشتر روی سند حدیث متمرکز هستند، یعنی اگه برای فقیهی با مبانی رجالی خودش حدیثی به لحاظ سند مورد تایید قرار گرفت دیگه بررسی مضمونی حدیث اونطور که باید مورد عنایت واقع نمیشه(بررسی مضمونی حدیث به ترتیبی که در ادامه می یاد)، در حالی که نه تنها سند باید مورد وثوق باشه بلکه مضمون هم باید با عرضه به نص متقن و عقل مورد وثوق باشه، و یکی از وجوه عقل گرایی اینجاست، فقهایی مثل شیخ انصاری(ره) به در و دیوار می زنن تا حجیت خبر واحد غیر محفوف به قرائن رو به کرسی بنشونن، بگذریم که در این تقریر، در همون بحث خبر واحد محفوف به قرائن هم باید با رویکردی عقل گراتر و تحلیلی انتقادی تر و سخت گیرانه تر عمل کرد، این نکته وقتی اهمیتش روشنتر میشه که به این آشفته بازاری که در حوزه ی احادیث هست و این همه دست ناپاکی که در کار جعل حدیث بودند عنایت کنیم، و اینکه محدثان ما عمدتا آدم های ساده ای بودند که بدون تحلیل انتقادی از احادیث، دست به کار نقل حدیث زدند... از طرف دیگه، بعد از بررسی اعتبار حدیث با توضیحی که گذشت، بحث مهجوریت نگاه تاریخی و هرمنوتیکی مطرح میشه، قبلا هم گفتم فقیه ما (بطور کلی) نمی خواد زیر بار این مطلب بره که انسان امروز و از جمله زن امروز و محیط این انسان به نسبت زمان ظهور دین مبین و سده های اولیه از وجوه عدیده ای تغییر کرده که این وجوه، مستقیم یا غیرمستقیم در مضمون بسیاری از احکام فقهی دخیل اند... ظاهرا احادیثی که نقل فرمودین در پاسخ به این مطلبی بود که حقیر به عنوان نمونه و برای پیش رفتن بحث آوردم: نقل با سلام این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه: مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و... حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...

بنده هم در پاسخ آن فراز از عبارت شما كه پر رنگ شده است ،عرض كردم :

سجاد;59421 نوشت:
ادعايي عجيب و غير واقعي و بدون پشتوانه علمي است چرا كه هيچ دانشمندي چه رسد به فقيه ، نمي تواند با صرفا بررسي صحت استناد مطلب ، بدون بررسي محتواي آن ديدگاهي علمي را مطرح كند يا حتي به دانش خود اضافه نمايد اي كاش مثالي مي زديد كه كدام فقيهي را يافتيد كه بر اساس صرفا صحت استناد حديث حتي حديث متواتر ، فتوا دهد و هيچ عنايتي به اتقان عقلي و علمي متن حديث ننمايد ! و آيا اصولا چنين شيوه اي استنباط نام دارد؟ يا با ماهيت و واقعيت استنباط فقهي در تضاد است . اين ادعا در حالي صورت مي گيرد كه اولا فقيه در خبر متواتر و خبر واحدي كه محفوف به قرينه باشد معمولا به سند مراجعه نمي كند و يكسره به سراغ مضمون حديث مي رود و ثانيا حجيت خبر واحدي كه به حد يقيني نرسيده و قرائن كافي ندارد، هميشه محل بحث و نظر بوده است حال چگونه ممكن است فقيهي كه در حجيت چنين خبري آنچنان بحث و بررسي مي كند بدون نگاه به مضمون روايت ، فورا آنرا بپذيرد !

مسائلي كه عرض شد چيز رازآميزي ندارد و بستن دست و پاي عقل نيست و در تاپيك هاي گذشته آمده بود كه ابتدا و انتهاي فقه عقل است و بدون عقل فقيهي نمي تواند به استنباط برسد اما در چارچوب منطقي خودش .

از فرمايشات شما در پست هاي متعدد حتي همين پستي را كه نقل كردم ، چنين استنباط مي شود كه عقل مطلق يا به گفته خودتان عقلي كه حاصل قاعده حسن و قبح عقلي است، مي تواند راجع به مسائل خاص فقهي اظهار نظر كند كه خاستگاه آن آيات و روايات و مسائل صرفا تعبدي است و دقيقا همين مسئله مورد انكار حقير قرار گرفت و عرض كردم كه اينگونه دخالت عقلي در حوزه اي كه عقل هنوز با مقدمات آن علم آشنايي كافي ندارد ، درست نيست چرا كه علم فقه بر اساس آيات و روايات و مسائل صرفا تعبدي كه ماهيت اصلي دين است ، شكل گرفته است و اظهار نظر عقل حتي عقل ديني بايد در چارچوب آيات و روايات و بر اساس قواعد متقن فقهي باشد تا بتواند يك حكم شرعي را نتيجه بگيرد .

البته شما آزاديد مي توانيد راجع به مسائل فقهي اظهار نظر كنيد و همانطور كه از كتابي نقل كرديد و تأييد نموديد ، بفرماييد فقها اشتباه كرده اند و خلاف عدالت و عقل عمل كرده اند و به نظر بنده حكم شرعي خروج زن از خانه اينست كه مي تواند بدون اجازه شوهر براي تشييع جنازه يا ... از خانه بيرون رود يا مثلا شوهر مي تواند همسرش را مجبور به پرداخت نيمي از هزينه هاي زندگي كند چون از نظر عقلي زن و مرد ، بايد براي يك زندگي ايده آل از همه نظر باهم مشاركت داشته باشند بنابر اين لازم است زن هم نيمي از هزينه هاي زندگي را بپردازد. اما اين نظرات بر خلاف نصوص شرعي و روايات ائمه اطهار عليهم السلام است و ديني غير از ديني است كه خداوند فرستاده است .

از اين روست كه عرض كردم با استفاده مطلق از عقل در تمام حوزه هاي ديني چيزي از دين نمي ماند و ماهيت اصلي دين كه همانا قوانين الهي باشد از ميان خواهد رفت .

seyedziya;59669 نوشت:
اما در ادامه برای تنبه به اهمیت این مطلب گفتم که «این مطلب وقتی اهمیتش روشنتر میشه که به این آشفته بازاری که در حوزه ی احادیث هست و این همه دست های ناپاکی که در کار جعل حدیث بودند عنایت کنیم، و اینکه محدثان ما عمدتا آدم های ساده ای بودند که بدون تحلیل انتقادی از احادیث، دست به کار نقل حدیث زدند»، در اینجا هم شروع کردین به شانتاژ و گزارش نادرست، از دوستان تقاضا دارم دوباره به پس و پیش این مطلب و کلیت مطالب حقیر توجه بفرمان و بعد بگن آیا کلام حقیر در اونجا چنین پاسخی داره؟!، فقط به عنوان یه نکته ی فرعی اشاره کنم که اگه کسی با همین کتب معتبر شیعی آشنا باشه احادیث عجیب و غریبی خواهد دید که اگر چه ممکنه از نگاه یه شخص دیگه معتبر نباشه اما خود اون محدث اون رو تلقی به قبول کرده، شبیه همین مطلب در مورد بحار هم مطرحه، یعنی اگر چه مرحوم مجلسی در ابتدای بحار می گه من هدفم جمع آوری اینها بود، اما احادیث عجیب و غریب زیادی رو تلقی به قبول کرده(بگذریم که در همون بحث نقل صرف هم میشه اشکال کرد که مرحوم مجلسی که این همه روی جمع آوری بحار زحمت کشیده، نمی تونست این احادیث عجیب و غریبی که درک جعلی بودن اون نیاز به هیچ تاملی نداره رو در کتابش نیاره تا زبان طعن و اشکال به شیعه رو باز نکنه، ولو اینها جواب داشته باشه)، و آدمی حیرت می کنه که این محدثین چطوری این قبیل احادیث رو تلقی به قبول کردن، فضلا علی رویکرد عقل گرا و انتقادی!...

قبلا هم مفصل عرض كردم كه وجود احاديث جعلي قابل انكار نيست اما هيچ فقيهي بدون بررسي سند حديث و اطمينان به صدور آن از معصوم عليه السلام از محتواي آن استفاده نمي كند .

seyedziya;59669 نوشت:
اما راجع به بحثی که در پاسخ به احادیثی که شما نقل فرمودین اومد، روشنه که فقیهی که به بحث وجه صدور به کل بی توجه باشه! اصلا فقیه نیست، حقیر سهوا این تعبیر رو « مثلا یکی از نکاتی که گاهی فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه)» اینطور آوردم: « مثلا یکی از نکاتی که فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه)»، به هر ترتیب این مطلب در زمره ی مناقشاتی بود که سلسله وار و به ترتیب و در پاسخ به اون مطلب اومده بود و همچنان به قوت خودش باقیه، گذشته از اینکه بحث لزوم عنایت بیشتر به این معنا و لزوم عقل گرایی در تتبع این معنا هم مطرحه... شما در جاهایی هم برای اینکه فشار اشکال رو کم کنین دست به ادعاهای تصنعی می زنین، یکی از این موارد همین بحث نگاه هرمنوتیکی و تاریخیه، جناب سجاد ما قسم حضرت عباس رو باور کنیم یا دم خروس رو؟!، باز هم تکرار می کنم تامل در برخی خروجی های قرائت فعلی خودش تصنعی بودن این ادعاها مبنی بر توجه کافی و شایسته به این مطلب رو نشون می ده، همینطوره راجع به ادعاهای تصنعی دیگه، راجع به بحث تغییر احکام متناسب با تغییر شرایط دخیل در اونا در این تقریر هم در طول مباحث و از جمله در همون ابتدای تاپیک صحبت شد...

حقير از كار حقيقي يك فقيه و نقش عرف سنجي و مباحث تفسير متون (هرمنوتيك) و تلقي تاريخي از مستندات فقهي و تغيير احكام شرعي در بستر شرايط محيطي و ... با مثال هايي از مباحث فعلي موجود در حوزه ، گزارش كردم . حال نسبت تصنعي بودن و غير واقعي بودن اين گزارش از كسي كه سالها در اين زمينه فعاليت داشته و با محتواي متون فقهي آشنايي دارد ، بايد مورد قضاوت خواننده محترم قرار گيرد كه آيا اين نسبت صحيح است و يا خير ؟

seyedziya;59669 نوشت:
پیش فرض اما در ادامه برای تنبه به اهمیت این مطلب گفتم که «این مطلب وقتی اهمیتش روشنتر میشه که به این آشفته بازاری که در حوزه ی احادیث هست و این همه دست های ناپاکی که در کار جعل حدیث بودند عنایت کنیم، و اینکه محدثان ما عمدتا آدم های ساده ای بودند که بدون تحلیل انتقادی از احادیث، دست به کار نقل حدیث زدند»، در اینجا هم شروع کردین به شانتاژ و گزارش نادرست، از دوستان تقاضا دارم دوباره به پس و پیش این مطلب و کلیت مطالب حقیر توجه بفرمان و بعد بگن آیا کلام حقیر در اونجا چنین پاسخی داره؟!، فقط به عنوان یه نکته ی فرعی اشاره کنم که اگه کسی با همین کتب معتبر شیعی آشنا باشه احادیث عجیب و غریبی خواهد دید که اگر چه ممکنه از نگاه یه شخص دیگه معتبر نباشه اما خود اون محدث اون رو تلقی به قبول کرده، شبیه همین مطلب در مورد بحار هم مطرحه، یعنی اگر چه مرحوم مجلسی در ابتدای بحار می گه من هدفم جمع آوری اینها بود، اما احادیث عجیب و غریب زیادی رو تلقی به قبول کرده(بگذریم که در همون بحث نقل صرف هم میشه اشکال کرد که مرحوم مجلسی که این همه روی جمع آوری بحار زحمت کشیده، نمی تونست این احادیث عجیب و غریبی که درک جعلی بودن اون نیاز به هیچ تاملی نداره رو در کتابش نیاره تا زبان طعن و اشکال به شیعه رو باز نکنه، ولو اینها جواب داشته باشه)، و آدمی حیرت می کنه که این محدثین چطوری این قبیل احادیث رو تلقی به قبول کردن، فضلا علی رویکرد عقل گرا و انتقادی!... اما راجع به بحثی که در پاسخ به احادیثی که شما نقل فرمودین اومد، روشنه که فقیهی که به بحث وجه صدور به کل بی توجه باشه! اصلا فقیه نیست، حقیر سهوا این تعبیر رو « مثلا یکی از نکاتی که گاهی فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه)» اینطور آوردم: « مثلا یکی از نکاتی که فقیه ما ازش غفلت می کنه (و تا حدی تقصیر سبک نقل حدیث محدثینه)»، به هر ترتیب این مطلب در زمره ی مناقشاتی بود که سلسله وار و به ترتیب و در پاسخ به اون مطلب اومده بود و همچنان به قوت خودش باقیه، گذشته از اینکه بحث لزوم عنایت بیشتر به این معنا و لزوم عقل گرایی در تتبع این معنا هم مطرحه... شما در جاهایی هم برای اینکه فشار اشکال رو کم کنین دست به ادعاهای تصنعی می زنین، یکی از این موارد همین بحث نگاه هرمنوتیکی و تاریخیه، جناب سجاد ما قسم حضرت عباس رو باور کنیم یا دم خروس رو؟!، باز هم تکرار می کنم تامل در برخی خروجی های قرائت فعلی خودش تصنعی بودن این ادعاها مبنی بر توجه کافی و شایسته به این مطلب رو نشون می ده، همینطوره راجع به ادعاهای تصنعی دیگه، راجع به بحث تغییر احکام متناسب با تغییر شرایط دخیل در اونا در این تقریر هم در طول مباحث و از جمله در همون ابتدای تاپیک صحبت شد... حقیر بخش زیادی از خطوط کلی برداشت فعلیم رو طرح کردم، قطعا باب تامل در این زمینه رو نبستم و نخواهم بست و به احتمال زیاد در گذر زمان این برداشت محمل دقت های فراوونی بشه، بحث به نقطه ای رسیده که ادامه ی اون کم فایده و بیشتر تکرار مکرره، شما هم مکرر بجای خوانش همدلانه ی مطلب حقیر و بعد هم نقد اون، گزارش ضعیف و بلکه گاها سخیفی از مطلب حقیر بدست می دین و بعد هم با آب و تاب شروع به نقدش می کنین!، گذشته از گزارش ها و ادعاهای تصنعی برای گرفتن ضربه ی اشکالات!، این مطلب آخرین مطلب حقیر در این تاپیکه، قضاوت رو به دوستانی می سپارم که مطالب تاپیک رو با دقت مطالعه می کنن، از شما و دوستان دیگه که این تاپیک رو، که علی رغم اهمیت کلیدی اون بیش از هفت ماه بود که بجز سرکار استاد گرامی کسی در اون مشارکت نکرده بود، همراهی فرمودین واقعا تشکر می کنم، امیدوارم از لحن گاها تند حقیر هم که تا حدی اقتضای طبیعت این جور مباحثه دلخور نشده باشین، همونطور که بارها هم گفتم این قبیل اختلافات درون یه گفتمان دینی، و این جور دعواهای طلبگی دانشجویی!، کاملا طبیعیه... همونطور که در یکی از پستهای تاپیک هم اشاره کردم، زمانی برخی از طلبه های اخباری کتابهای اصولی رو با انبر بلند می کردن!، الان اصول چنین جایگاهی داره که حتی گاها به عنوان مهمترین ملاک های اعلمیت مطرح میشه!، انشاالله در گذر زمان با فراهم شدن بسترهای روانشناختی و جامعه شناختی لازم، این مسائل هم حل خواهد شد، فقط امیدوارم هر چه زودتر اینچنین بشه تا اینچنین مسائلی بیش از این باعث وهن دین مبین نشه، چرا که تجربه نشون داده که عادتا، تا کارد به استخون نرسه فقهای ما از خواب جزمیشون بیدار نمی شن!...

در گذشته عرض كردم كه مطالب حقير در نقد عبارات شما بوده است و از اين عبارات چنين برداشتي مي شود گزارش سخيف و اينگونه مسائل درست نيست.
علم اصول هم مانند هر علم ديگري از ابتدا با حجم كم و مسائل ابتدايي آغاز شد و در طي زمان به فربهي رسيد و چنين جايگاهي پيدا كرد (هر چند در اين باره هم مطالبي هست كه مجالي براي بيان آن نيست) اما ما نخوانديم و نشنيديم كه كسي كتاب اصولي را با انبر بلند كرده باشد !!! اگر منبعي براي اين فرمايش هست بفرماييد.
دوست عزيز جناب سيد ضياء فكر نكنم چنين بي پروا سخن گفتن درباره علماي بزرگ اسلام كه اساس اسلام به دست آنها حفظ شده است ، كار درست و منصفانه اي باشد قضاوت هاي انسان به ويژه يك شخصيت علمي بايد با كمال متانت و ناشي از استدلال و برهان باشد
.

من هم از تمام دوستان و خوانندگاني كه زحمت مطالعه متون را كشيدند ، تشكر مي كنم و اميدوارم خداوند توفيق فهم ديني عمل به دانسته ها را به حقير و تمام دوستان و خوانندگان محترم عنايت فرمايد .

اگر دوستان نظري دارند ، بفرمايند تا جمع بندي انجام گيرد.

سلام دوستان
به نظر من ما هنوز در بسیاری از اصول دین عقب مانده ایم !
البته خوب خود این امر دلایل متعددی دارد !
یکی از دلایل عقب ماندگی فقه به این معنا که دیگر پایاپای مردم نیست و مثلاً اگر در حال حاضر یک فقیه که به لحاظ فقهی بسیار در سطح بالایی باشد مثل آیت الله العظمی وحید خراسانی یا آیت الله الظعمی سید موسی شبیری زنجانی یا حتی آیت الله العظمی سید علی سیستانی که به لحاظ فقهی در سطح بسیار بالایی هستند حرام بودن سیگار و قلیان را مطرح کند نه تنها سیگاری ها کم می شوند که شاید حتی برخی ها از روی دنده ی لج سیگار بکشند (به این معنا که اثبات کنند ما سیگار می کشیم و اصلاً هم حرام نبود و هیچچیمون هم نشد!!!!)، می تواند رسوخ فقه در بدنه ی اصلی دستگاه حاکم بر کشور باشد. این امر به معنای نفی ولایت فقیه یا نظام اسلامی نیست به معنای بالا رفتن انتظارات از فقه است که به نظر میرسد مردم را به نوعی دین زده کرده است .. !
به نظر من در حال حاضر انتظارات از فقه نزد برخی ها بسیار بالاست و برخی ها بر خلاف مسلمان بودنشان و عمل کردن به اعمال دین برای فقه به اصطلاح تره هم خورد نمی کنند.
دکتر سروش در جلسات درسی با نام سلسله های احیاگران که در اینترنت هم موجود است و به دوستان پیشنهاد می کنم دانلود کنند و گوش کنند درباره ی متفکرین دینی معاصر از جمله دکتر شریعتی، شهید مطهری، مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، علامه اقبال لاهوری و ... صحبت می کند. یکی از نکاتی که دکتر سروش بیان می کند انتظارات از فقه است. مثلاً شما وقتی می خواهید یک بانک بزنید خوب باید معاملاتتان بر اساس فقه اسلامی باشد. چه کار کنیم ربا نباشد ؟ چگونه وام بدهیم و ..... ؟؟ اما متأسفانه برخی ها از فقه می خواهند که این بانک کجا تأسیس بشود، چه کسانی استخدام شوند و .. ؟؟
من اگر چه به دکتر سروش و دکتر شریعتی و امثالهم اعتراض دارم که چرا گاهی با بی اطلاعی از فقه، فقه را متهم می کنند !! ولی به همان اندازه هم از بسیاری از روحانیون انتقاد دارم که چرا مثلاً در کارهایی که مربوط به تخصصشان نیست اظهار نظر می کنند (اظهار نظری که ظاهراً به عقیده ی برخی ها حجت دینی هست وگرنه صرف اظهار نظر کردن که جرم نیست !)

با سلام و تشکر از همۀ دوستان:Gol: خصوصاً همکاران ارجمندم جناب سید ضیاء که استارت بحث را زدند و کارشناسان محترم سجاد و اسراء که در مباحث بطور جدی مشارکت کردند نکاتی را هم بنده بمنظور تنویر اذهان دوستان ضمیمۀ بحث می کنم:

نکتۀ اول) پيرامون ارزش و اهميت علم فقه شبهه‌اي وجود ندارد، زيرا فقه شامل علمي است كه قوام دين و دنيا و نظام معاش و معاد وابسته به‌‌ آن است. با علم فقه است كه انسان درمي‌يابد چه وظيفه‌اي در برابر خالق و پروردگار خويش دارد و با علم فقه است كه انسانها حرام خدا را از حلال خدا تشخيص مي‌دهند. (1)

و جايگاه فقيه و مراجع ديني در بين مسلمانان بويژه شيعيان مشخص است چنانكه حضرت امام خميني رحمه الله مي‌فرمايد: "ولايت جامعه اسلامي از زمان غيبت كبري از سوي شارع مقدس به فقيهان عادل و پارسا تفويض شده و هر زماني كه يك فقيه عادل توانست حكومت اسلامي را تأسيس كند، بر همه مردم و حتي ديگر فقها لازم است كه از وي تبعيت كنند. "

همين‌طور در فرازی دیگر مي‌فرمايند: "چون چنين فقيهان و مراجعي نايب امام زمان هستند، همه اختيارات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليه السّلام ـ را در امر حكومت دارا هستند و اين گونه نيست كه اختيارات فقيه در دايره محدودي باشد بلكه او صاحب ولايت مطلقه است. "(2)

پس مراقب باشیم که ورود و خروج هامان در بحث فقه و فقاهت، بگونه ای نباشد که برای ترمیم اشکالات و احیاناً نواقص و کمبودها، به قلب و چشم این مجموعۀ حیاتی که بی شک، تداوم حیات مادی و معنوی جامعۀ اسلامی وابسته به انست، ناخواسته لطمه وارد سازیم.

نکتۀ دوم) منابع استخراج احكام شريعت، مطابق مذهب شيعه اماميه به چهار اصل (كتاب، سنّت، اجماع و عقل) منحصر بوده و لكن بيشتر احكام ديني در كتاب و سنّت كه به منزله قانون اساسي و آئين‌نامه اجرائي آن مي‌باشد به طور مستقيم و غيرمستقيم بيان شده است.

مراجع و فقيهان شيعه كه توانايي استخراج احكام از مدارك نامبرده را دارند به منظور تعيين و رفع مسئوليّت از خود و ديگران بدان اشتغال مي‌ورزند و در اين باب كوشش مي‌نمايند كه از اين عمل در عرف متشرعه اجتهاد و در اصطلاح قرآني به تفقّه تعبير مي‌شود و لزوم آن هم تأكيد شده است.(3)

تکیه بر عقلانیت دینی غیر سکولار و تأکید بر این مطلب که جای عقلانیت دینی در فقه امروزی خالی است، لذا توانائی حل چالش های معاصر را ندارد، جای تأمل است. زیرا این سؤال و تردید را در مخاطب زنده می کند که مگر نه آنکه عقل یکی از چهار منبع استخراج احکام شریعت در مذهب حقۀ اثنی عشری است. آیا فقهای شیعه، در استنباطات و مسیر استخراج احکام شریعت، عقل را بکار نمی بندند و به عبارتی آیا عقل در فقاهت شیعی تعطیل است؟

بر اهل دانش و بصیرت روشن است که علاوه بر فعال و پویا بودن عقل در جریان تفقه فقهاء شیعی در مقایسه با فقه در اهل سنت، که گواه آن پویایی و به روز بودن فقه تشیع در مواجهه و رویارویی با مسائل مستحدثه است. رجوع و بهره گیری از 3 منبع دیگر یعنی (آیات و روایات و سنت)، نیز سرتاسر ملاک ها و شاخص های عقلانیت دینی را برای فقیه به ارمغان دارد.

اگر چه ممکن است در برخی مسائل مستحدثه و چالش های روز، جامعه انتظار بیشتری نسبت به تحرک و پویایی فقه داشته باشد.

نکتۀ سوم) رسالت عمده فقها و مراجع شيعه در طول تاريخ اين بوده كه ميراث گرانبهاي انبياء كه دين و شريعت الهي است را از گزند تهاجمات و تحريفات حفظ كرده و پا به پاي پيشرفت زمان و مقتضيات هر عصري، كاروان بشريّت را به سوي اهداف بلند و آسماني پيامبران، هدايت و رهبري نمايند و با كاوشهاي عالمانه و مدبّرانه خويش، تكليف انسانها را در حوادث واقعه و مسائل مستحدثه روشن سازند. (4)

نکتۀ چهارم) علماء شيعه و محدثين و فقهاء علوم اسلامي نهايت سعي و تلاش را نموده‌اند تا آنچه از سوي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيت ـ عليه السّلام ـ نقل شده است را حفظ و نگهداري كنند.

علما و فقهاء شيعه همه روايات اسلامي را كه در علوم مختلف مي‌باشد را گرد آورده‌اند، و نيز علماء شيعه در طول تاريخ با وضعيتي نابسامان انواع درد و رنج و شكنجه‌ها را تحمّل كرده‌اند، اما هيچ چيزي مانع ازخدمات و اهتمام آنان براي انجام تعهدات و مسئوليت در برابر خداي تعالي و گسترش آئين توحيدي نشده است. (5) و تا به حال هميشه در همه جريانها شركت داشته‌اند و در روشنگري مردم تلاش جدي داشته‌اند مخصوصاً در قرون اخير كه هميشه پرچمدار حركتها بر عليه جبهه كفر بوده‌اند.

لذا شایسته نیست که با عباراتی تحت عنوان عاری بودن فقه و فقاهت، از عقل دینی و نقصان و ضعف آن در برابر چالش های معاصر، به جایگاه فقاهت و مرجعیت دینی لطمه وارد ساخت یا حتی شائبۀ آن را بوجود آورد.

موفق باشید ... :Gol:

پي نوشتها___________________________________________
1- آيت الله حاج علي صافي گلپايگاني، پيش درآمدي بر تاريخ تحول فقه شيعه ترجمه محمدحسن توكل نشر انتشارات حضرت معصومه(س)، چاپ اول، 1376، قم ص 69.
2- حضرت امام خميني، ولايت فقيه، نشر مؤسسه تنظيم آثار امام خميني، چاپ اول، 1373، تهران، ص58 به بعد.
3- جمعي از علماء معاصر: علامه طباطبائي، موسوي مجتهد زنجاني، مطهري، طالقاني، بهشتي و ديگران، بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، نشر شركت سهامي انتشار، چاپ دوم، 1341، تهران، ص 26.
4- جمعي از جامعه روحانيت، مرجعيت رمز بقاء تشيع، نشر جامعه روحانيت، ص20.
5- پيش درآمدي بر تاريخ تحول فقه شيعه، پيشين، ص 82، رجوع کنید به روزنامه اعتدال، مقاله فقه و مرجعیت شیعه با اندکی تغییر.

[=tahoma][=&quot]با سلام خدمت تمام دوستان و اساتيد شركت كننده در بحث [/][=&quot]و تشكر از همراهي ايشان

[/]

[/]

***** [=tahoma][=&quot]جمع بندي بحث فقه و چالش هاي معاصر[/][/]*****

[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]

[=tahoma][=&quot]دوست گرامي جناب سيد ضياء تحت عنوان چالش هاي معاصر فقه گفتند كه برخي از احكام فقهي از جمله محدوديت هايي كه براي زن در خانواده وجود دارد ، با عقل شيعي حاصل از قاعده حسن و قبح عقلي ، سازگار نيست:[/][/]

[=tahoma]
seyedziya;57118 نوشت:
[=&quot]با سلام این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه[/]: [=&quot]مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و[/]... [=&quot]حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟[/]...
[/]

[=tahoma][=&quot]
[/]
[=&quot]پاسخ كوتاه :‌[/]
[/]

[=tahoma][=&quot]از فرمايشات جناب سيد ضياء در پست هاي متعدد ، چنين فهميده مي شود كه عقل مطلق يا به گفته ايشان عقلي كه حاصل قاعده حسن و قبح عقلي است، مي تواند راجع به مسائل خاص فقهي اظهار نظر كند كه خاستگاه آن آيات و روايات و مسائل صرفا تعبدي است و دقيقا همين مسئله مورد انكار حقير قرار گرفت و عرض كردم كه اينگونه دخالت عقلي در حوزه اي كه عقل هنوز با مقدمات آن علم ، آشنايي كافي ندارد ، درست نيست چرا كه علم فقه بر اساس آيات و روايات و مسائل تعبدي كه ماهيت اصلي دين است ، شكل گرفته است و اظهار نظر عقل حتي عقل ديني بايد در چارچوب آيات و روايات و بر اساس قواعد متقن فقهي باشد تا بتواند يك حكم شرعي را نتيجه بگيرد.[/][=&quot] .[/][/]



[=tahoma][=&quot]البته هر كس آزاد است مي تواند بفرمايد فقها اشتباه كرده اند و خلاف عدالت و عقل عمل كرده اند و به نظر بنده حكم شرعي خروج زن از خانه اينست كه مي تواند بدون اجازه شوهر براي تشييع جنازه يا ... از خانه بيرون رود يا مثلا شوهر مي تواند همسرش را مجبور به پرداخت نيمي از هزينه هاي زندگي كند چون از نظر عقلي زن و مرد ، بايد براي يك زندگي ايده آل از همه نظر باهم مشاركت داشته باشند بنابر اين لازم است زن هم نيمي از هزينه هاي زندگي را بپردازد. اما اين نظرات بر خلاف نصوص شرعي و روايات ائمه اطهار عليهم السلام است و غير از ديني است كه خداوند فرستاده است.[/][=&quot] .[/][/]



[=tahoma][=&quot]از اين روست كه عرض كردم با استفاده مطلق از عقل در تمام حوزه هاي ديني چيزي از دين نمي ماند و ماهيت اصلي دين كه همانا قوانين الهي باشد از ميان خواهد رفت.[/][/]


[=tahoma][=&quot]پاسخ مفصل : [/][/]

[=tahoma][=&quot]صحبت در اين نيست كه آيا فقيه اشتباه مي كند يا خير ؟ چرا كه در هر دو صورت تفاوتي براي مكلَّف ندارد يعني اگر مجتهد در استنباط فقهي ، فتوايي دهد كه در واقع اشتباه باشد ، به حكم قواعد عقلي و شرعي ، تأثيري بر مكلَّف ندارد و مكلَّفي كه به تقليد صحيح شرعي ، مقلِّد آن مرجع است ، مي تواند به همان حكم عمل كند و ثواب عمل به حكم صحيح شرعي هم نصيب او مي شود .[/][/]

[=tahoma][=&quot]بحث در اين است كه تشخيص اين اشتباه به عهده كيست ؟ و با چه معيارهايي بايد صورت گيرد تا حجيت احكام شرعي از ميان نرود.[/][=&quot]
[/]
[=&quot]بررسي عاقلانه يا غير عاقلانه بودن گزاره هاي يك علم اگر در علم ديگر و با معيارهاي آن صورت گيرد ، قضاوتي ناعادلانه را در پي خواهد داشت همانطور كه در طول تاريخ متأسفانه چنين اتفاقي افتاده است برخي از فقها با ملاك هاي فقهي ، اهل فلسفه را نجس و كارشان را عبث خواندند و برخي از فلاسفه نيز با ملاك هاي فلسفي ، اهل فقه را سطحي و ظاهر بين و با عرض معذرت كالحمار في الطين ناميدند[/][=&quot].
[/]
[=&quot]مطمئنا اين روند غير منصفانه ، هيچ وقت علمي را بزرگ نمي كند و علم مقابل را به زمين نمي زند و جز صرف بيهوده عمر ارزشمند آدمي در بحث هاي بي فائده نتيجه اي ندارد و هيچ گاه نخواهد توانست قدمي در جهت رشد و كمال نهايي بشر كه هدف والاي همه علوم انساني است بردارد[/][=&quot] .
[/]
[=&quot]حال اگر بخواهيم غير عادلانه بودن يك حكم فقهي را اثبات كنيم ، لازم است در ابتداي امر ثابت كنيم كه حكمي كه فقيه محترم استنباط كرده است بر اساس موازين شايسته آن نبوده است و از منظر عقلي درست نيست و اثبات چنين ادعايي نيز منوط به استفاده از ابزار فقهي و يا حداقل شناخت آن است و گرنه نمي تواند ادعاي صحيح و قابل ارائه اي در مجامع علمي باشد[/][=&quot].[/] [=&quot][/]
[/]

[=tahoma][=&quot]ايراد و اشكال متهم به غير قانوني بودن قضاوت يك قاضي ، زماني مي تواند درست باشد كه نقطه انحراف قاضي در استنباط از قانون را هم بيان نمايد و گرنه تكرار ادعايي اينچنين بدون گفتن دليل اشتباه قاضي، نتيجه اي در بر ندارد. و هيچ عاقلي آنرا نمي پذيرد[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]همانطور كه همه مي دانند فقهاي عظام بر اساس متون ديني يعني قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام ، حكم فقهي صادر مي كنند و قضاوت مردم عقلا و شرعا نمي تواند منبع استنباط حكم شرعي باشد به عنوان مثال اگر فقيهي مي گويد مرد حق ندارد حتي همسر خود را به شير دادن به بچه اش مجبور كند و اگر زن بخواهد مي تواند در مقابل شير دادن ، مزد بگيرد و يا اينكه زن حق ندارد بدون اجازه شوهر حتي براي تشييع جنازه پدر به بيرون از خانه برود و يا مسائلي از اين دست‌ ، بخاطر اينست كه شارع حكيم چنين مصلحت ديده است و در بيان معصومين عليهم السلام به آن اشاره شده است[/][=&quot].[/][=&quot] [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]در اينجا مناسب است برخي از روايات باب را كه ناظر به احكام فقهي مورد اشكال است ، ذكر كنم كه با سند صحيح و موثق و بواسطه كتب معتبر به ما رسيده است[/][=&quot] :[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]1-[/][=&quot] [/][=&quot]عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ امْرَأَةٌ فَلَمْ يَكْسُهَا مَا يُوَارِي عَوْرَتَهَا وَ يُطْعِمْهَا مَا يُقِيمُ صُلْبَهَا كَانَ حَقّاً عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]أبو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود[/][=&quot]:[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]هر آن كس كه زوجه‏اى دارد و بحال او رسيدگى نمى‏كند با لباس مناسبى او را نمى‏پوشاند و خوراك درستى باو نمى‏دهد بر حاكم است كه طلاق او را از مرد بگيرد، و از يك ديگر جدايشان سازد[/][=&quot]. [/][=&quot]([/][=&quot]من لايحضره الفقيه ج 3 ص 441[/][=&quot])[/][/]

[=tahoma][=&quot]2- [/][=&quot]مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الزَّوْجِ عَلَى الْمَرْأَةِ فَقَالَ لَهَا تُطِيعُهُ وَ لَا تَعْصِيهِ وَ لَا تَصَدَّقُ مِنْ بَيْتِهَا شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَصُومُ تَطَوُّعاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَمْنَعُهُ نَفْسَهَا وَ إِنْ كَانَتْ عَلَى ظَهْرِ قَتَبٍ وَ لَا تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنْ خَرَجَتْ بِغَيْرِ إِذْنِهِ لَعَنَتْهَا مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ وَ مَلَائِكَةُ الْغَضَبِ وَ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَى بَيْتِهَا[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه امام باقر عليه السلام فرمود[/][=&quot]:‌[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]زنى به نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه حقّ مرد بر زوجه‏اش چيست؟ فرمود: آنكه او را فرمان ببرد و از نافرمانيش بپرهيزد و از مال شوهر (بدون رضاى او) چيزى بفقير ندهد، و نيز بدون اجازه او روزه مستحبّى نگيرد، و او را از كاميابي مانع نشود هر چند بر جهاز شترى سوار باشد، و از خانه‏اش بدون رخصت وى خارج نشود كه اگر بدون اجازه از منزل بيرون رفت فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين و فرشتگان غضب و رحمت همگى او را لعنت كنند تا بخانه‏اش باز گردد[/][=&quot].[/][=&quot]([/][=&quot]من لايحضره الفقيه ج 3 ص 438[/][=&quot])[/][/]

[=tahoma][=&quot]3-[/][=&quot] [/][=&quot]عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّمَا امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِهَا بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا فَلَا نَفَقَةَ لَهَا حَتَّى تَرْجِع‏[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]از حضرت صادق از پدرش عليهما السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است: هر بانوئى كه بدون إذن همسرش از منزل بيرون رود نفقه و مخارج او با شوهر نيست تا زمانى كه باز گردد[/][=&quot].[/][=&quot]([/][=&quot]من لايحضره الفقيه ج 3 ص 439[/][=&quot])[/][/]

[=tahoma][=&quot]4- [/][=&quot]عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ اِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص خَرَجَ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ وَ عَهِدَ إِلَى امْرَأَتِهِ عَهْداً أَلَّا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِهَا حَتَّى يَقْدَمَ قَالَ وَ إِنَّ أَبَاهَا مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ إِنَّ زَوْجِي خَرَجَ وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي حَتَّى يَقْدَمَ وَ إِنَّ أَبِي مَرِيضٌ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أَعُودَهُ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَمَاتَ فَبَعَثَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبِي قَدْ مَاتَ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أُصَلِّيَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا[/][=&quot]- [/][=&quot]رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ غَفَرَ لَكِ وَ لِأَبِيكِ بِطَاعَتِكِ لِزَوْجِك‏ [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]عبد اللّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مردى از انصار بطلب حاجتى از خانه‏اش بيرون شده بمسافرت رفت و با زوجه‏اش پيمان بسته بود كه در نبودن وى از منزل خارج نشود تا مرد باز گردد، و اتّفاقا پدرش مريض شد، زن كسى را نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد و گفت شوهرم بسفر رفته و با من پيمان بسته كه از خانه‏ام خارج نشوم تا باز گردد، و اكنون پدرم مريض شده شما اجازه مى‏فرمائيد بعيادتش روم؟ فرمود: نه، در خانه‏ات بنشين و بفرمان شوهرت عمل كن، فرمود: پدرش از دنيا رفت باز از رسول خدا سؤال كرد پدرم وفات كرد شما اجازه ميدهى در نمازش شركت كنم، فرمود: نه، در منزل خود بمان و اطاعت امر شوهر نما، فرمود: پدر را دفن كردند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كسى را نزد زن فرستاد و پيغام داد كه خداوند عزّ و جلّ بدون شك تو و پدرت هر دو را بجهت اطاعتى كه از فرمان شوهر بردى بيامرزيد[/][=&quot].[/][=&quot] [/][=&quot]([/][=&quot]من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص: 442[/][=&quot])[/][/]

[=tahoma][=&quot] [/][/]

[=tahoma][=&quot]البته ناگفته نماند احكام فقهي ، قوانين خشكي نيستند بلكه به تعبير امروزي در حالت هاي خاص ، انعطاف دارند مثلا اگر كسي براي انجام حكم فقهي ، دچار ضرر مهم يا عسر و حرج شود و يا اضطرارا نتواند به حكمي عمل كند ، راهكارهاي فقهي براي آن پيش بيني شده است كه اصطلاحا ، احكام ثانويه ناميده مي شود. حتي در همين مسئله خروج زن از منزل هم استثناء هاي زيادي وجود دارد كه در كتب فقهي ذكر شده است[/][=&quot].[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]روشن است كه حقير با حجيت عقل مخالفتي ندارم و اينكه شئونات مختلف عقل واحد بايد با هم هماهنگ باشد اتفاقا بر آن پايفشاري هم مي كنم و همينطور معتقدم اگر حكم فقه مخالف عقل باشد بايد خود را با عقل تطبيق دهد اما سئوال بنده اينجاست چگونه روشن مي شود كه حكم فقه ، مخالف عقل است ؟ آيا معيار اشتباه يا عدم اشتباه يك فيلسوف در مباني خود ، استدلالات فقهي است و يا اينكه يك فقيه موظف است خود را با عقل فلسفي هماهنگ كند؟[/][=&quot]!
[/]
[=&quot]برخي از فقهاء بخاطر همين اشتباه ، فلاسفه بزرگوار را متهم به كفر كرده اند !. من فقيه نبايد بدون فهميدن درست معناي قدم و حدوث و اقسام ذاتي و زماني آن ،‌ فيلسوفي را كه معتقد به قدم عالم است ، كافر بدانم اين مسئله به اين مي ماند كه بدون اثبات چيزي حكم به ثبوت آن كنم[/][=&quot] .
[/]
[=&quot]فقه بر اساس مباني كاملا عقلي و استدلالي به نتايج خود مي رسد و عقل خود يكي از منابع استنباط در فقه است[/][=&quot] .
[/]
[=&quot]يك فقيه متقي تا تمام مواد استدلال خود را مورد تأييد شارع مقدس نبيند ، توان صدور فتوا را ندارد اينكه مي بينيد خيلي از فقها در بيان فتواي خود احتياط مي كنند از اين جهت است كه هنوز به استحكام مباني آن و تأييد شارع ، مطمئن نشده اند[/][=&quot] .
[/]
[=&quot]لذا شايد بي انصافي باشد كه چالش هاي فقه را در فلسفه و كلام جستجو كنيم و با استدلالات برون علمي(علم فقه) ، عاقلانه نبودن فتوايي را به فقهاي معظم نسبت بدهيم[/][=&quot] .[/][=&quot]
[/]
[=&quot]ناگفته نماند نبايد از بيان اين مطالب نتيجه گرفت كه راقم اين سطور معتقد به جدايي مطلق علوم از يكديگر است خير ! حقير معتقدم علوم مختلف بدون دخالت نامناسب در مباني يكديگر مي توانند انسان را در جهت تعالي رهنمون باشند همانطور كه در طول تاريخ ، بسياري از فقهاي گرانقدر خود فيلسوفي متبحر و بسياري از فلاسفه فقهايي طراز اول بودند و هستند[/][=&quot].
[/]
[=&quot][/]
[/]

[=tahoma][=&quot]دين كه نقش اساسي در سعادت بشر دارد از دو بخش اصول دين (عقايد ديني) و فروع آن (دستورات عملي دين) تشكيل شده است كه اصول دين ، تعقلي و فروع دين تعبدي است[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]در مباحث تعقلي ، اساس كار با عقل است و اين عقل است كه زير بناي اصول دين را در ذهن انسان مي سازد و اگر عقل نباشد ديني استوار نخواهد شد[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]اما در مباحث تعبدي ، عقل پايه عمل نيست بلكه مهمترين وسيله است در جهت دستيابي به شريعت كه همان احكام شرعي است[/][=&quot] . [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]پس تمام و كمال دين ، محصول تعامل عقل و شرع است اما ماهيت دين ، همان تكاليف شرعي است چرا كه دليل اصلي فرستادن پيامبران ، توسط خداوند متعال همانا تبيين مسائلي است به نام شريعت كه عقول بشري به تنهايي ، توانايي رسيدن به آن را ندارند[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]از اينروست كه يكي از مسلمات اديان الهي ، داشتن مجموعه قواعد و قوانين منزَل است كه دين اسلام از اين ميان كامل ترين آن را دارد و در اين مسير ، علم فقه تنها علمي است كه عهده دار بيان اين شريعت جامع است. بدين جهت ، فقيهان در طول تاريخ اسلام بر اجتهاد و استنباط احكام از منابع آن همت گماردند[/][=&quot] . [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]درباره برخي از منابع استنباط با اختلاف سخن رفته است اما منبعي كه هيچ فقيهي نمي تواند با آن مخالفت كند ، عقل است . منبع بودن عقل را في الجمله ، شيعه و سني ، اخباري و اصولي و اشعري و غير اشعري پذيرفته اند[/][=&quot] . [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]افزون بر اين ، عقل در تفسير صحيح از ساير منابع و برداشت منطقي از آنها ، تبيين بسياري از موضوعات وابسته به مصلحت و مفسده و سنجش رابطه منابع با يكديگر كارآيي دارد تا جايي كه به راحتي مي توان گفت[/][=&quot]: [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]عقل آغاز و پايان فقه است[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]عقل در استنباط فقهي دو نقش استقلالي و غير استقلالي دارد به اعتبار نقش استقلالي در كنار كتاب و سنت و اجماع منبعي مستقل است و از جهت كاربرد غير استقلالي ، تنها ابزار استنباط احكام در كنار ساير منابع به شمار مي رود[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]اما از ديرباز نقش استقلالي عقل بيشتر محل توجه بوده است كه با عنوان هاي مستقلات عقلي و غير مستقلات عقلي در علم اصول فقه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است[/][=&quot] . [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]مراد از مستقلات عقليه مواردي است كه كلا به عقل مربوط مي شود و عقل در صغرا و كبراي قياس حاكم است براي مثال در قياس معروف[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]" [/][=&quot]عدل عقلاً نيكو و لازم است[/][=&quot] [/][=&quot]- [/][=&quot]صغرا[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]و آنچه عقلاً لازم باشد ، شرع آنرا واجب مي سازد ، [/][=&quot]- [/][=&quot]كبرا[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]پس عدل واجب شرعي است [/][=&quot]- [/][=&quot]نتيجه[/][=&quot] [/][=&quot]"[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]صغرا و كبراي قياس هر دو عقلي اند[/][=&quot] . [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]و مراد از غير مستقلات عقليه مواردي است كه تنها كبراي قياس در اختيار عقل قرار دارد براي مثال در قياس[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]" [/][=&quot]نماز واجب شرعي است [/][=&quot]- [/][=&quot]صغرا[/][=&quot]
[/]
[=&quot]و هر عملي كه واجب شرعي باشد ، مقدماتش هم شرعاً واجب است ،[/][=&quot]- [/][=&quot]كبرا[/][=&quot][/]
[/]

[=tahoma][=&quot]پس مقدمات نماز شرعاً واجب است [/][=&quot]- [/][=&quot]نتيجه[/][=&quot] [/][=&quot]" [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]صغراي قياس غير عقلي و كبراي قياس عقلي است[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]([/][=&quot]سيد محمود هاشمي،بحوث ج 4 ص 121 ؛ محمد رضا مظفر،اصول فقه ج 1 ص 208[/][=&quot] )[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]بنابر اين عقل در سه جايگاه كاربرد استقلالي دارد: صغرا و كبراي مستقلات و كبراي غير مستقلات و از اين ميان جايگاه مسئله حسن و قبح عقلي تنها در صغراي مستقلات عقليه است و كاربرد آن در ديگر جايگاه ها به طور واضح ، غير منطقي و بي معناست[/][=&quot].[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]از طرف ديگر در كبراي مستقلات و غير مستقلات هم اثبات كبرا در هر دو مورد بر پذيرش ملازمه ميان حكم عقل و شرع يعني قاعده معروف [/][=&quot]"[/][=&quot]كل ما حكم به العقل حكم به الشرع[/][=&quot]"[/][=&quot] [/][=&quot]،توقف دارد[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]البته بحث هاي اختلافي زيادي بر پذيرش يا عدم پذيرش اين قاعده همانند قواعد ديگر وجود دارد اما با فرض پذيرش آن ثابت مي شود كه حكم عقل همان حكم شرع است و ايندو در احكامي شرعي كه با كار استقلالي عقل بدست مي آيد هيچ تعارضي با هم ندارند[/][=&quot] .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]مطمئنا منظور از اين قاعده اين نيست كه هر حكم عقلي در هر انساني مي تواند همان حكم شرعي الهي باشد . اشتباه عقول بشري در تبيين مسائل بسيار كوچك آنقدر شايع است كه به هيچ رو نمي توان چنين برداشتي را داشت اما اين موارد اشتباه ، ناشي از خود عقل نيست بلكه ناشي از گزارش هاي غلطي است كه حواس انسان به عقل او مي دهند از اينرو در اين قاعده فقهي و در هر قاعده علمي ، معيار عقل خالص عقلاست نه عقلي كه دستخوش حواس جسماني و اميال نفساني بشر است[/][=&quot] . [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]ناگفته نماند عقل خالص منظور آن عقل فطري پاك و والاي غير قابل دسترس براي اهل علم نيست كه در اين صورت دست يافتن به هر گونه كشف علمي ناممكن مي نمايد[/][=&quot] . [/][=&quot]بلكه منظور همان عقل قابل رشد با تجربه و تمرين و قابل تهذيب و خلاص شدن از اشتباهات حواس جسماني و اميال نفساني است[/][=&quot].
[/]
[=&quot][/]
[/]

[=&quot]دقت در عرايض حقير روشن مي كند كه مسئله حسن و قبح عقلي آنطور كه ادعا مي شود نقش گسترده اي در فقه ندارد زيرا كه در بسياري از مسائل فقهي به خاطر ماهيت تعبدي بودن آن ، عقل صرفا ابزاري است در جهت رسيدن به احكام شرعي توسط استنباط از منابع آن و آنجا هم كه عقل به صورت مستقل عمل مي كند تا حكم شرعي را بدست آورد ، نقش عمده را قاعده ملازمه بازي مي كند نه قاعده حسن و قبح عقلي[=&quot] .
[=&quot]و اين نقل گرائي صرف در دين نيست بلكه دين گرايي و تبيين جايگاه مباحث نقلي در كل دين است به بيان روشن تر سنجش مباحث نقلي با موازين و معيارهاي صرفا عقلي و خلط بين آنها موجب زوال جنبه نقلي دين خواهد شد و اين نيست مگر از بين رفتن كل دين چرا كه اگر قرار بود دين هماني باشد كه عقول بشري آنرا عرضه مي كند نيازي به نزول وحي و تبيين قوانين الهي از راه نقل نبود و علم فقه كه بر اساس مباحث نقلي مانند قرآن و سنت و شيوه استنباط از آن ها ، پايه ريزي شده است ، علمي عبث و بيهوده بود. [=&quot]

[=&quot]هيچ فقيهي نمي تواند بدون توجه به بستر تاريخي صدور روايات تفسير درستي از آن داشته باشد پس هم مباحث هرمنوتيك و هم مباحث شناخت تاريخي محيط اوليه تشريع ، در اجتهاد كامل دخيل است و از ديرباز فقهاء‌ در مباحث الفاظ علم اصول ، نكات دقيقي درباره مباحثي كه در تفسير متون به آن نياز داشتند و امروزه بخشي از علم هرمنوتيك را تشكيل مي دهد ، آورده اند[=&quot] .[=&quot]

[=&quot]تمام مطالبي كه درباره تفاوت نگاه به زن در زمان صدور حديث با نگاه امروزين به او و تطور آن در تاريخ و مثال هاي تاريخي اي كه براي روشن شدن اين تفاوت ، گفته شد ، نمي تواند مورد تصديق نباشد چرا كه وجود اين تفاوت ها بديهي است[=&quot].[=&quot]

[=&quot]اما آنچه از قلم افتاده و بايد روشن شود ميزان ارتباط اينگونه مباحث با احكام ديني است . مسائل اين چنيني كه :‌ آيا احكام ديني در بستر زمان دستخوش تغيير مي شوند يا خير ؟ اين تغيير تا چه حدي است ؟ آيا اين تغيير در حكم است يا در موضوع ؟ آيا اين تغيير مي تواند احكام ديني را كاملا متضاد با احكام اوليه كند يا اينكه اين روند تا جايي است كه به اصل دين و احكامي كه از طرف خداوند نازل شده است ، ضربه نزند؟ احكام ثابت و متغير كدامند ؟ سئوالاتي نيست كه فقيه كامل بتواند از آن غافل باشيد ميراث گرانبهاي هزار ساله علماي ما بسيار غني تر از آنست كه بتوان چنين اشكالاتي را به فقها نسبت داد[=&quot].[=&quot]

[=&quot]اجتهاد از قديم ، ملكه رد الفروع الي الاصول ناميده شده است و بر همين اساس كار يك مجتهد تطبيق اصول است بر مصاديق حادث در زمان خود و اين تطبيق فقط در صورتي درست شكل مي گيرد كه عناصر زماني و مكاني دخيل در حكم مد نظر قرار گيرد . و از گذشته اين نكته بين فقهاي عظام مطرح بوده است كه فقيه تا نتواند فهم عرفي پيدا كند اجتهاد صحيح نخواهد داشت[=&quot] .[=&quot]

[=&quot]نقش نگاه عرف به يك موضوع فقهي و كشف آن توسط فقيه در استنباط ، نقش بسيار مهمي دارد كه هيچ فقيهي در تمام دوران هاي فقاهت نمي توانست از آن غافل باشد نگاه مردم يك زمان به يك موضوع فقهي (مانند مسائلي كه ذكر شد) فقهاي بسياري را حتي در احكام اوليه بر مسكوت گذاشتن آن بخاطر مصلحت اهم ، وادار كرده است[=&quot] .[=&quot]

[=&quot]امروزه نيز فقهاي متأخر تحت عناويني مانند نقش عنصر زمان و مكان در فقه در اين باره بحث هاي مهمي نموده اند[=&quot].[=&quot]

[=&quot]براي آشنايي بيشتر مي توانيد مقالات زير را هم مطالعه نماييد[=&quot] :‌[=&quot]



[=&quot]در پايان خاطر نشان مي كنم كه روي صحبت من با سيد ضياء‌ عزيز و ديگر انديشمنداني است كه در حوزه درون ديني و با عرق مذهبي اي كه دارند ، احساس مي كنند با عقل گراتر شدن مباحث نقلي ، تمام اشكالات و ايرادات وارد شده ، حل مي شود . در حالي كه مباحث تعبدي دين و جعل قوانين الهي براي زندگي بشر تا حدودي تحمل دخالت عقل را دارد كه با اساس آن در تضاد نباشد اگر عقل بشري بخواهد بدون محدوديت و رعايت ضوابط ذكر شده در علوم نقلي ، به اظهار نظر درباره گزاره هاي شرعي بپردازد ، ديگر چه نيازي به ارسال رسل و نزول وحي و جعل احكام شرعي است[=&quot] .[=&quot]

[=&quot]

[=&quot]با آرزوي توفيق براي جناب سيد ضياء و دوستان ديگري كه در بحث شركت كرده يا دنبال نموده اند و تشكر از استاد صديق كه در اهميت نقش فقهاء و حكم فقهي در دين ، مطالب خوب و مفيدي ارائه دادند . [=&quot]

[=&quot]

اين تاپيك قفل نمي شود ...
به خاطر اينكه بحث مي تواند از جنبه هاي زيادي ادامه پيدا كند و چالش هاي ديگري از فقه مطرح شود تا بتواند كمكي در جهت رشد دين و شريعت باشد .

ehsan24;59866 نوشت:
یکی از نکاتی که دکتر سروش بیان می کند انتظارات از فقه است. مثلاً شما وقتی می خواهید یک بانک بزنید خوب باید معاملاتتان بر اساس فقه اسلامی باشد. چه کار کنیم ربا نباشد ؟ چگونه وام بدهیم و ..... ؟؟ اما متأسفانه برخی ها از فقه می خواهند که این بانک کجا تأسیس بشود، چه کسانی استخدام شوند و .. ؟؟ من اگر چه به دکتر سروش و دکتر شریعتی و امثالهم اعتراض دارم که چرا گاهی با بی اطلاعی از فقه، فقه را متهم می کنند !! ولی به همان اندازه هم از بسیاری از روحانیون انتقاد دارم که چرا مثلاً در کارهایی که مربوط به تخصصشان نیست اظهار نظر می کنند (اظهار نظری که ظاهراً به عقیده ی برخی ها حجت دینی هست وگرنه صرف اظهار نظر کردن که جرم نیست !)


البته من سخنراني ايشان را گوش ندادم اما تكه اي از آنرا كه شما نقل فرموديد هم بي اشكال نمي بينم چون دامنه فقه بسيار وسيع است . جدا از احكام ترجيحي (استحباب و كراهت ) كه جزء فقه است برخي از احكام لزومي هم در اين مواردي كه ايشان جزء فقه ندانسته اند (بانك بايد كجا تأسيس شود و چه كارمنداني را مي توان استخدام كرد ؟) وجود دارد. براي نمونه :‌

1- آيا در زمين غصبي يا زميني كه مجهول المالك است و يا فضولي بيع شده و ... مي توان بانك تأسيس كرد ؟
2- آيا اگر زمين بانك غصبي باشد كاري كه كارمندان در آن انجام مي دهند ، ماليت دارد به تعبير ديگر حقوق آنها حلال است يا خير ؟
3- استخدام بهايي جايز است يا خير ؟
4- استخدام غير متخصصي كه ممكن است معاملات را ربوي كند جايز است يا خير ؟

....
موفق باشيد

سجاد;60680 نوشت:

البته من سخنراني ايشان را گوش ندادم اما تكه اي از آنرا كه شما نقل فرموديد هم بي اشكال نمي بينم چون دامنه فقه بسيار وسيع است . جدا از احكام ترجيحي (استحباب و كراهت ) كه جزء فقه است برخي از احكام لزومي هم در اين مواردي كه ايشان جزء فقه ندانسته اند (بانك بايد كجا تأسيس شود و چه كارمنداني را مي توان استخدام كرد ؟) وجود دارد. براي نمونه :‌

1- آيا در زمين غصبي يا زميني كه مجهول المالك است و يا فضولي بيع شده و ... مي توان بانك تأسيس كرد ؟
2- آيا اگر زمين بانك غصبي باشد كاري كه كارمندان در آن انجام مي دهند ، ماليت دارد به تعبير ديگر حقوق آنها حلال است يا خير ؟
3- استخدام بهايي جايز است يا خير ؟
4- استخدام غير متخصصي كه ممكن است معاملات را ربوي كند جايز است يا خير ؟

....
موفق باشيد


البته منظور بنده و ایشون اون سوالاتی نبود که شما مطرح کردید !!
قطعاً مثلاً در مورد اینکه بانک کجا تأسیس بشه (مجهول المالک و ...) جز وظایف فقهاست، منظورم این بود که مثلاً بعضی ها از فقه انتظار دارند که توضیح بده بانک در این خیابون باشه بهتره یا اون خیابون !
امروز صبح که 16 آذر و روز دانشجو هست برنامه ی صبح شبکه ی 1 یک روحانی رو اورده بود درباره ی 16 اذر قبل از انقلاب توضیح میداد !! خوب این روحانی مگر دانشجو بوده که بتونه اون فضا رو توضیح بده ؟؟؟ باور کنید کم کم اگر پیش بریم گزارشگران فوتبال رو هم روحانی می کنند !!

ehsan24;67113 نوشت:
البته منظور بنده و ایشون اون سوالاتی نبود که شما مطرح کردید !! قطعاً مثلاً در مورد اینکه بانک کجا تأسیس بشه (مجهول المالک و ...) جز وظایف فقهاست، منظورم این بود که مثلاً بعضی ها از فقه انتظار دارند که توضیح بده بانک در این خیابون باشه بهتره یا اون خیابون ! امروز صبح که 16 آذر و روز دانشجو هست برنامه ی صبح شبکه ی 1 یک روحانی رو اورده بود درباره ی 16 اذر قبل از انقلاب توضیح میداد !! خوب این روحانی مگر دانشجو بوده که بتونه اون فضا رو توضیح بده ؟؟؟ باور کنید کم کم اگر پیش بریم گزارشگران فوتبال رو هم روحانی می کنند !!


خوب به نظر می آد شما کمی عصبانی شدید و حق هم دارید این صحیح نیست که در هر جایی از روحانی استفاده شود اصولا هر تخصصی باید در مواقع مناسب بکار گرفته شود گزارشگری فوتبال که کار روحانی نیست! یا صحبت کردن یک روحانی درباره اتفاقاتی که در محیط های دانشجویی افتاده است .


اما شاید به ما هم حق بدهید که احتمال دهیم آن روحانی محترم یا خود دانشجو بوده و یا برای این دعوت شده بود که از منظر یک روحانی و کارشناس دینی تاریخی ، اتفاقات 16 آذر را تحلیل کند.

اما در مورد مطلبی که در پاسخ حقیر فرمودید با توجه به عرایضی که کردم روشن است که حتی این مثالی هم که گفتید خارج از فقه نیست ، باز هم فقه از دیدگاه خود می تواند راجع به غصبی بودن و مجهول المالک بودن مکان سخن بگوید و یا بگوید تأسیس بانک در خیابان الف باید باشد نه خیابان ب زیرا که مثلا زمین های خیابان ب وقفی است بر خلاف خیابان الف و یا کاربری خیابان ب با تأسیس بانک منافات دارد و موجب تضییع حقوق اهالی آن خیابان خواهد شد و یا اینکه ....

موفق باشید

ایناهم چیزایی هستن که میتونن تغییر کنن ما همیشه شنیدیم دیه غیرمسلمون کمتر از مسلمونه ولی اینجا میخونیم که همیشه اینجوری نیست:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=524
شریعت سهله و سمحه؛ برخی تعابیر و احکام فقهی و وسواس...
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9261
فتوا دادن:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=11633

احکام اعتباری؟؟ فرقش با احکام وجودی واقعی؟؟؟
http://www.askdin.com/showpost.php?p=98311&postcount=51

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11049&page=6

بررسی سندی روایات؟؟ دو حدیث با سند یکسان ،یکی ضعیف و یکی صحیح؟؟؟(معیار بررسی احادیث) :
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10160

موسسه اجتهاد:
حضرت آية اللّه العظمى جنّاتى ، پس از قريب نيم قرن فعاليت دينى و فقهى ، با بكارگيرى شيوه نوين اجتهادى ، گام هاى مهم و پايدارى را در راه پويايى فقه برداشته و آثار ارزشمندى را بر جاى گذاشته اند . افزون بر اينها نظريه هاى بديع و تحول آفرين ايشان در باب شيوه اجتهاد و نيز در مورد مسائل و فروع فقهى ، البته با رعايت اصول فنى پذيرفته شده در استنباط فقهى; كه هر كدام به سهم خود ، در حوزه معارف فقهى الهام بخش حركت هاى پيش برنده ، براى اهالى دانش پژوه فقه و فقاهت بوده است .
اينها جملگى ايجاب مى كرد كه مؤسسه اى علمى و پژوهشى ، با نظارت و اشراف معظم له شكل پذيرد تا علاوه بر نشر انديشه ها و نظريه هاى ياد شده ، به تحقيقات ، مطالعات و نيز اجرا و تصحيح طرح هاى پژوهشى يا تكميل آنها ، در حدود منويّات معظم له ، بر اساس شيوه نوين اجتهادى مدد رساند . چنين بود كه مؤسسه فرهنگى اجتهاد پايه گذارى شد و شروع به فعاليت نمود .

شيوه اجتهادى حضرت آية اللّه العظمى جنّاتى، تفريعى و تطبيقى مى باشد ، كه در آن ، هدف از اجتهاد ، شناخت فروع و مصاديق قوانين و اصول كلى احكام ، و ارتباط ميان آن دو است . اجتهاد تفريعى و تطبيقى ، شكل تحول يافته اى از اجتهاد در منابع است كه دگرگونى زمان و مكان ، و پيدايش مسائل تازه آن را ايجاب كرده است . در اين شيوه از اجتهاد ، همراه با مراجعه به منابع شرعى ، ابعاد قضايا به خوبى سنجيده مى شود . ملاكات احكام و عناوينى كه بالذات و در بستر زمان ، موضوع براى احكام قرار گرفته اند و نيز ويژگى هاى درونى و بيرونى موضوع بررسى مى گردد ، سپس در صورت تغيير در موضوع يا قيود و شرايط آن ، حكم نيز تغيير خواهد كرد و گرنه حكم همچنان ثابت باقى خواهد ماند ، زيرا حكم بر روى موضوعش ثابت است « حلال محمد حلال الى يوم القيامة و حرام محمد حرام الى يوم القيامة » . چنانكه انفكاك معلول از علت و عرض از معروض امكان ندارد ، انفكاك حكم از موضوعش نيز امكان ندارد و موضوع به منزله علت براى حكم است .
در اين شيوه كه ويژگى هاى درونى و بيرونى موضوع ، ملاك و عناوين احكام به دقت بررسى مى شوند ، تحول زمان و مكان در تحول آنها داراى نقشى بسزا مى باشند ، زيرا تحول زمان و مكان در تغيير نفس احكام الهى اگرچه دخالتى ندارند ـ زيرا زمان و مكان جزء موضوع حكم نمى باشند بلكه ظرف براى آن مى باشند ـ ولى در تحول موضوع يا ويژگى ها و شرايط آن و در تحول ملاك حكم آن و نيز در مشخص كردن آنها در مقام تفريع و تطبيق اثر مى گذارند . معظم له در باب تحول اجتهاد بر اساس ادله شرعى در صورت تحول موضوع و يا ويژگى ها و يا ملاك حكم موضوع ـ و البته نه تحول احكام ـ به دگرگونى زمان و مكان ، مقالات و كتاب هاى ارزنده اى به تحرير در آورده اند مانند ادوار اجتهاد كه مى تواند مراجعه به آن براى خوانندگان ، مفيد افتد .
در اينجا به نمونه اى از اجتهاد تفريعى و تطبيقى اشاره مى كنيم : صحت خريد و فروش در شرع مقدس ، منوط به وجود ارزش و فايده و نيز ماليّت براى چيزى است كه مورد خريد و فروش قرار مى گيرد . بر اين اساس ، خون به دليل آنكه در گذشته از چيزهايى بود كه ارزش و ماليّت نداشت و استفاده حلال از آن ناممكن بود ، خريد و فروش آن حرام دانسته مى شد . اما امروزه با پيدايش ابزار نوين پزشكى مى بينيم كه بر خون فوايد بسيار بار است و ويژگى هاى آن تغيير پيدا كرده است ، زيرا با استفاده از آن مى توان بيمارى را از مرگ نجات داد . اين تغيير ويژگى ها موجب تغيير در حكم آن نيز مى شود و آن را از حيطه ادله حرمت خارج مى كند و در حيطه اصل و دليل ديگر داخل مى كند و همينطور است حكم خريد و فروش اعضاى بدن انسان و ...

زندگینامه
حضرت آية اللّه العظمى محمّد ابراهيم جنّاتى، سال ١٣١١ هجرى شمسى در شاهرود ديده به جهان گشودند . در شش سالگى به اشاره پدر به فراگيرى قرآن مجيد و ادبيات فارسى پرداخته و در يازده سالگى وارد مدرسه علميه شاهرود گرديده و در مدت چهار سال موفق به اتمام مقدمات و مقدارى از سطح عالى شدند . هنوز هيجده بهار از عمر ايشان نگذشته بود كه سطوح عاليه فقه و اصول را به ضميمه منظومه سبزوارى به پايان رسانده و به منظور گذراندن مراحل بعدى به مشهد هجرت كرده و از درس هاى اساتيد آن حوزه علمى بهره فراوان بردند.
پس از مدتى به قم رفته و با شركت در درس خارج فقه آية اللّه العظمى بروجردى و خارج اصول امام خمينى به تحصيل ادامه دادند . سپس به نجف اشرف مهاجرت نموده و بيست و پنج سال در آن مركز علمى اقامت گزيدند، كه بيشتر آن صرف استفاده از محضر پرفيض استادان آن حوزه علميه مانند آيات عظام شاهرودى، حكيم، شيرازى، حلّى، زنجانى و خويى گرديد .
به موازات تحصيل به تدريس رسائل و شرح لمعه و نيز تأليف روى آوردند . يازده سال در جامعة النجف كتاب هاى سطح عالى حوزه (رسائل، مكاسب و كفايه) را جمعاً در سه دوره تدريس كردند و همچنين در سال هاى آخر اقامت در نجف اشرف، در مدرسه بزرگ مرحوم آخوند خراسانى، خارج اصول تدريس مى كردند. در نجف كتاب هاى بسيارى به رشته تحرير درآوردند، از جمله تقريرات درس خارج فقه مرحوم آية اللّه العظمى شاهرودى را به صورت مجموعه اى پنج جلدى ، به تشنگان معارف فقهى عرضه كردند .
در سال ١٣٥٨ هجرى شمسى با مراجعت به ايران و اقامت در شهر قم ، همچنان كار تدريس و تأليف كتب و مقالات علمى را پى گرفتند . خارج فقه و اصول بگونه متداول در حوزه و نيز فقه ، اصول ، علوم قرآن و علوم حديث بگونه تطبيقى ، جملگى موضوعاتى بوده اند كه همواره به تدريس آنها در قم اشتغال داشته و دارند .

معظم له نخستين شخصيت علمى مى باشند كه فقه ، اصول ، علوم حديث و علوم قرآن را در حوزه علميه قم به صورت تطبيقى ، از ديدگاه بيست و دو مذهب از يكصد و سى و هشت مذهب فقهى كه در تاريخ فقه اسلامى وجود دارند (اماميه ، حنفيه ، مالكيه ، شافعيه ، حنبليه ، زيديه ، اباضيه ، ظاهريه ، اوزاعيه ، ثوريه ، ليثيه ، راهويه ، نخعيه ، تميميه ، طبريه ، جبيريه ، كلبيه ، شبرميه ، ابن ابى ليلى ، زهريه ، عيينيه و جريحيه) تدريس نموده اند . اين درس ها در مجموعه هايى گردآورى شده كه بخشى از آنها مانند فقه مقارن ، منابع اجتهاد ، ادوار اجتهاد ، ادوار فقه و مناسك حج از ديدگاه مذاهب اسلامى چاپ شده و بخش ديگر آنها مانند علوم حديث و علوم قرآن از ديدگاه مذاهب اسلامى در مرحله چاپ قرار دارد .
تأليفات ، آثار و نظرات علمى ايشان تاكنون در قالب ده ها كتاب و صدها مقاله ، سخنرانى و مصاحبه در داخل و خارج كشور و به زبان هاى گوناگون منتشر شده اند .
حضرت آية اللّه العظمى جنّاتى تاكنون در بسيارى از همايش ها و كنگره ها ، در ايران و خارج از ايران ، به ايراد سخنرانى پرداخته اند . انجام مصاحبه با تعداد زيادى از روزنامه ها و مجلات داخلى و خارجى ، از ديگر فعاليت هاى علمى و فرهنگى معظم له مى باشد ، كه در اين سخنرانى ها و مصاحبه ها بگونه مفصل و مشروح ، آراء و نظرات و فتاواى خويش را بيان فرموده اند .
به عنوان نمونه ، گذشته از شهرها و دانشگاه هاى ايران ، در دانشگاه بيرمنگام (همايش جايگاه عقل در متون مقدس) ، دانشگاه استانبول (سمپوزيوم شناخت شيعه در گذشته و امروز) ، دانشگاه دمشق (همايش فقه تطبيقى و شيوه هاى اجتهادى) ، مكه و مدينه (كنگره مذاهب اسلامى و كنگره حج) و قماطيه (همايش بحث هاى اسلامى) ، به ايراد سخنرانى و مقاله علمى پرداخته اند .

بقیه زندگینامشون:
http://www.jannaati.com/far/?page=1

فتاواي منتخب و نوين و بديع که اولين بار توسط آيت اللله جناتي داده شده اند
http://www.jannaati.com/far/index.php?page=6&row=6&start=18

حکم سنگسار از نظر آيت الله جناتي:
سنگسار و رجم دلیل معتبری در فقه اجتهادی ندارد
http://rahva.ir/component/content/article/62-lastnews/8944-ari.html

موضوع قفل شده است