فضیلتی فراموش شده در آخر الزمان(گفتاری چند درباره صبر)

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فضیلتی فراموش شده در آخر الزمان(گفتاری چند درباره صبر)

بسمه تعالی

شایسته است که در ابتدای گفتارمان،کلام را از یکی از اسطوره های صبر در قرآن شروع کنیم:

صبر ایوب علیه السلام

نام یا سرگذشت حضرت ایوب (علیه السلام) در چندین سوره از قرآن آمده است: در سوره نساء آیه 163، در سوره انعام آیه 84 تنها به ذكر نام او در ردیف پیامبران دیگر اكتفاء شده كه مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مى كند، بر خلاف تورات كنونى كه او را در زمره پیامبران نشمرده بلكه بنده اى متمكن و نیكوكار داراى اموال و فرزندان بسیار مى داند. در سوره انبیاء آیات 83 و 84 توضیح كوتاهى در باره زندگى او آمده، و در آیات " سوره ص" مشروحتر از هر جاى دیگر قرآن شرح حال او ضمن چهار آیه بیان شده است. " ایوب" سرگذشتى غم انگیز، و در عین حال پرشكوه و با ابهت دارد، صبر و شكیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونه اى كه" صبر ایوب" یك ضرب المثل قدیمى است.

شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولى در كتب معروف حدیث و در تفاسیر ماجرا به این صورت نقل شده است: شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: " بلائى كه دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟". حضرت پاسخى فرمودند كه خلاصه اش چنین است: بلائى كه بر ایوب وارد شد به خاطر این نبود كه كفران نعمتى كرده باشد، بلكه به عكس به خاطر شكر نعمت بود كه ابلیس بر او حسد برد و به پیشگاه خدا عرضه داشت اگر او اینهمه شكر نعمت تو را بجا آورد، به خاطر آنست كه زندگى وسیع و مرفهى به او داده اى، و اگر مواهب مادى دنیا را از او بگیرى هرگز شكر تو را بجا نخواهد آورد.مرا بر دنیاى او مسلط كن تا معلوم شود كه مطلب همین است. خداوند براى اینكه این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، او آمد و اموال و فرزندان ایوب را یكى پس از دیگرى از میان برداشت، ولى این حوادث دردناك نه تنها از شكر ایوب نكاست بلكه شكر او افزون شد! شیطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، این اجازه به او داده شد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بین برد، باز هم حمد و شكر ایوب افزون شد. سرانجام شیطان از خدا خواست كه بر بدن ایوب مسلط گردد و سبب بیمارى شدید او شود، و این چنین شد، به طورى كه از شدت بیمارى و جراحت قادر به حركت نبود، بى آنكه كمترین خللى در عقل و درك او پیدا شود. خلاصه، نعمتها یكى بعد از دیگرى از ایوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شكر او بالا مى رفت. تا اینكه جمعى از رهبانها به دیدن او آمدند و گفتند: بگو ببینیم تو چه گناه بزرگى كرده اى كه این چنین مبتلا شده اى؟ (و به این ترتیب شماتت این و آن آغاز شد و این امر بر ایوب سخت گران آمد) ایوب گفت: به عزت پروردگارم سوگند كه من هیچ لقمه غذایى نخوردم مگر اینكه یتیم و ضعیفى بر سر سفره با من نشسته بود، و هیچ طاعت الهى پیش نیامد مگر اینكه سختترین برنامه آن را انتخاب نمودم. در این هنگام بود كه ایوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شكیبایى و شكرگزارى برآمده بود، زبان به مناجات و دعا گشود و حل مشكلات خود را با تعبیرى بسیار مؤدبانه و خالى از هر گونه شكایت از خدا خواست. چنانچه در آیه 83 سوره مبارکه انبیاء آمده است: " به یاد آور ایوب را هنگامى كه پروردگار خود را خواند و عرضه داشت ناراحتى و درد و بیمارى و مشكلات و گرفتارى به من روى آورده است، و تو مهربان ترین مهربانانی" (و أیوب إذ نادى ربه أنی مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین).

" ضر" (بر وزن حر) به هر گونه بدى و ناراحتى كه به روح و جان یا جسم انسان برسد، و همچنین نقص عضو، از بین رفتن مال، مرگ عزیزان، پایمال شدن حیثیت، و مانند آن گفته مى شود، چنانچه ایوب گرفتار بسیارى از این ناراحتیها شد. در بعضى از روایات غیر معتبر مى خوانیم كه بر اثر بیمارى شدید بدن ایوب آن چنان عفونت یافته بود كه مردم نمى توانستند به او نزدیك شوند، ولى این معنى صریحا در روایاتى كه از طرق اهل بیت (علیه السلام) به ما رسیده نفى شده است دلیل عقل نیز بر همین مطلب دلالت مى كند چرا كه اگر پیامبر، حالت یا صفتى نفرت انگیز داشته باشد با برنامه رسالت او سازگار نیست، او باید چنان باشد كه همه مردم بتوانند به خوبى با او تماس پیدا كنند و كلمات حق را بشنوند، پیامبر همیشه جاذبه دارد.

ایوب همانند سایر پیامبران به هنگام دعا براى رفع این مشكلات طاقت فرسا نهایت ادب را در پیشگاه خدا به كار مى برد، حتى تعبیرى كه بوى شكایت بدهد نمى كند، تنها مى گوید: من گرفتار مشكلاتى شده ام و تو ارحم الراحمین هستى، حتى نمى گوید مشكلم را برطرف فرما زیرا مى داند او بزرگ است و رسم بزرگى را مى داند. و در آیه 41 سوره مبارکه (ص) این چنین آمده است: " بنده ما ایوب را بیاد آور هنگامى كه پروردگارش را خواند و عرض كرد: " شیطان مرا به رنج و عذاب افكنده" (و اذكر عبدنا أیوب إذ نادى ربه أنی مسنی الشیطان بنصب و عذاب). " نصب" (بر وزن عسر) و" نصب" (بر وزن حسد) هر دو به معنى بلا و شر است. از این آیه اولا مقام والاى ایوب در پیشگاه خدا به عنوان" عبدنا" (بنده ما) به خوبى استفاده مى شود، ثانیا اشاره سربسته اى است به گرفتاریهاى شدید و طاقتفرسا و درد و رنج فراوان ایوب.

بعضى از مفسران بزرگ احتمال داده اند كه رنج و آزار شیطان نسبت به ایوب از ناحیه وسوسه هاى مختلف او بود، گاه مى گفت: بیمارى تو طولانى شده، خدایت تو را فراموش كرده! گاه مى گفت: چه نعمتهاى عظیمى داشتى؟ چه سلامت و قدرت و قوتى؟ همه را از تو گرفت، باز هم شكر او را بجا مى آورى؟! شاید این تفسیر به خاطر آن باشد كه تسلط شیطان را بر پیامبرى همچون ایوب و بر جان و مال و فرزندش بعید دانسته اند، اما با توجه به اینكه این سلطه اولا به فرمان خدا بوده، و ثانیا محدود و موقتى بوده و ثالثا براى آزمایش این پیامبر بزرگ و ترفیع درجه او صورت گرفته، مشكلى ایجاد نمى كند. به هر حال، مى گویند: ناراحتى و رنج و بیمارى او هفت سال و به روایتى هیجده سال طول كشید و كار بجایى رسید كه حتى نزدیكترین یاران و اصحابش او را ترك گفتند، تنها همسرش بود كه در وفادارى نسبت به ایوب استقامت به خرج داد. و این خود شاهدى است بر وفادارى بعضى از همسران! اما در میان تمام ناراحتى ها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مى داد مساله شماتت دشمنان بود، چنانچه در حدیثى مى خوانیم: بعد از آنكه ایوب سلامت خود را بازیافت و درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد از او سؤال كردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟گفت شماتت دشمنان!.

خداوند در آیه 84 سوره انبیاء مى گوید: " به دنبال این دعاى ایوب، خواسته اش را اجابت كردیم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختیم" (فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر) ... " تا رحمتى از ناحیه ما بر آنها باشد و هم یادآورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار" (رحمة من عندنا و ذكرى للعابدین). تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زیاد باشد و گرفتاریها هر قدر فراوان دشمنان هر قدر فشرده باشند و نیروهاشان متراكم باز با گوشه اى از لطف پروردگار همه اینها برطرف شدنى است، نه تنها زیانها جبران مى شود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نیز بر آن مى افزاید و این درسى است براى همه مسلمانان مخصوصا مسلمانانى كه به هنگام نزول این آیات سخت در محاصره دشمن و انبوه مشكلات قرار داشتند. در این هنگام درهاى رحمت الهى گشوده شد، مشكلات به سرعت برطرف گشت و نعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد. در آیات 42 تا 44 سوره مبارکه ص، به نحوه برطرف شدن مشکلات او اشاره شده است .فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد كه به او دستور داد" پاى خود را بر زمین بكوب، چشمه آبى مى جوشد كه هم خنك است براى شستشوى تنت، و هم گواراست براى نوشیدن" (اركض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب). " اركض" از ماده" ركض" (بر وزن مكث) به معنى كوبیدن پا بر زمین، و گاه به معنى دویدن آمده است، و در اینجا به معنى اول است. همان خداوندى كه چشمه زمزم را در آن بیابان خشك و سوزان از زیر پاشنه پاى اسماعیل شیرخوار بیرون آورد، و همان خداوندى كه هر حركت و هر سكونى، هر نعمت و هر موهبتى، از ناحیه اوست، این فرمان را نیز در مورد ایوب صادر كرد، چشمه آب جوشیدن گرفت چشمه اى خنك و گوارا و شفابخش از بیماریهاى" برون" و" درون".

بعضى معتقدند این چشمه داراى یك نوع آب معدنى بوده كه هم براى نوشیدن گوارا بوده، و هم اثرات شفابخش از نظر بیماریها داشته، هر چه بود لطف و رحمت الهى بود، در باره پیامبرى صابر و شكیبا. " مغتسل" به معنى آبى است كه با آن شستشو مى كنند، و بعضى آن را به معنى محل شستشو دانسته اند، ولى معنى اول صحیحتر به نظر مى رسد، و به هر حال توصیف آن آب به خنك بودن شاید اشاره اى باشد به تاثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همانگونه كه در طب امروز نیز ثابت شده است. و نیز اشاره لطیفى است بر اینكه كمال آب شستشو در آن است كه از نظر پاكى و نظافت همچون آب نوشیدنى باشد! شاهد این سخن اینكه در دستورهاى اسلامى نیز آمده،" قبل از آنكه با آبى غسل كنید جرعه اى از آن بنوشید"!. نخستین و مهمترین نعمت الهى كه عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مى گوید: " ما خانواده اش را به او بخشیدیم" (و وهبنا له أهله). " و همانند آنها را با آنها قرار دادیم" (و مثلهم معهم). " تا رحمتى از سوى ما باشد، و هم تذكرى براى صاحبان فكر و اندیشه" (رحمة منا و ذكرى لأولی الألباب).

در اینكه چگونه خاندان او به او بازگشتند؟ تفسیرهاى متعددى وجود دارد، مشهور این است كه آنها مرده بودند خداوند بار دیگر آنها را به زندگى و حیات بازگرداند. ولى بعضى گفته اند آنها بر اثر بیمارى ممتد ایوب از گرد او پراكنده شده بودند، هنگامى كه ایوب سلامت و نشاط خود را بازیافت بار دیگر گرد او جمع شدند. این احتمال نیز داده شده است كه همه یا عده اى از آنها نیز گرفتار انواع بیماریها شده بودند، رحمت الهى شامل حال آنها نیز شد، و همگى سلامت خود را بازیافتند، و همچون پروانگانى گرد شمع وجود پدر جمع گشتند. افزودن" همانند آنها بر آنها" اشاره به این است كه خداوند كانون خانوادگى او را گرمتر از گذشته ساخت و فرزندان بیشترى به او مرحمت فرمود. گر چه در مورد اموال ایوب در این آیات سخنى به میان نیامده است، ولى قرائن حال نشان مى دهد كه خداوند آنها را به صورت كاملتر نیز به او بازگرداند. قابل توجه اینكه ذیل آیه فوق هدف بازگشت مواهب الهى به ایوب را دو چیز مى شمرد: یكى" رحمت الهى بر او" كه جنبه فردى دارد، و در حقیقت پاداش و جائزه اى است كه از سوى خداوند به این بنده صابر و شكیبا، و دیگر" دادن درس عبرتى به همه صاحبان عقل و هوش در تمام طول تاریخ" تا در مشكلات و حوادث سخت، رشته صبر و شكیبایى را از دست ندهند، و همواره به رحمت الهى امیدوار باشند. تنها مشكلى كه براى ایوب مانده بود سوگندى بود كه در مورد همسرش خورده بود و آن اینكه تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد كرد كه هر گاه قدرت پیدا كند یكصد ضربه یا كمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مى خواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مساله سوگند و نام خدا در میان بود. خداوند این مشكل را نیز براى او حل كرد و چنان كه قرآن مى گوید: فرمود" بسته اى از ساقه هاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و به او بزن و سوگند خود را مشكن"! (و خذ بیدك ضغثا فاضرب به و لا تحنث). " ضغث" (بر وزن حرص) به معنى دسته اى از چوبهاى نازك ساقه گندم و جو و یا رشته هاى خوشه خرما و یا دسته گل و مانند آن است. در اینكه تخلف همسر ایوب كه طبق روایتى نامش" لیا" دختر یعقوب بود، چه بوده است؟ باز در میان مفسران گفتگو است.

از ابن عباس مفسر معروف نقل شده كه شیطان (یا شیطان صفتى) به صورت طبیعى بر همسرش ظاهر شد گفت من شوهر تو را معالجه مى كنم تنها به این شرط كه وقتى بهبودى یافت به من بگوید تنها عامل بهبودیش من بوده ام، و هیچ مزد دیگرى نمى خواهم! همسرش كه از ادامه بیمارى شوهر سخت ناراحت بود پذیرفت و این پیشنهاد را به ایوب كرد، ایوب كه متوجه دام شیطان بود سخت برآشفت و سوگندى یاد كرد همسرش را تنبیه كند. بعضى دیگر گفته اند ایوب او را دنبال انجام كارى فرستاد، و او دیر كرد، او كه از بیمارى رنج مى برد سخت ناراحت شد و چنان سوگندى یاد كرد. ولى به هر حال اگر او از یك نظر مستحق چنین كیفرى بوده، از نظر وفاداریش در طول خدمت و پرستارى استحقاق چنان عفوى را نیز داشته است. درست است كه زدن یك دسته ساقه گندم یا چوبهاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند او نبوده است، ولى براى حفظ احترام نام خدا و عدم اشاعه قانون شكنى او این كار را انجام داد، و این تنها در موردى است كه طرف مستحق عفو باشد و انسان مى خواهد در عین عفو، حفظ ظاهر قانون را نیز بكند، و گرنه در مواردى كه استحقاق عفو نباشد هرگز چنین كارى مجاز نیست. و بالآخره در آخرین جمله از آیات مورد بحث كه در واقع عصاره اى است از آغاز و پایان این داستان مى فرماید: " ما او را صابر و شكیبا یافتیم، چه بنده خوبى بود ایوب كه بسیار بازگشت كننده به سوى ما بود" (إنا وجدناه صابرا نعم العبد إنه أواب). ناگفته پیداست كه دعاى او به درگاه خدا، و تقاضاى دفع وسوسه هاى شیطان، و رنج و محنت و بیمارى، منافات با مقام صبر و شكیبایى ندارد، آن هم بعد از هفت سال یا به روایتى هیجده سال با درد و بیمارى و فقر و نادارى ساختن و تحمل كردن و شاكر بودن. قابل توجه اینكه در این جمله، حضرت ایوب به سه وصف مهم توصیف شده است كه در هر كس باشد انسان كاملى است: 1- مقام عبودیت 2- صبر و شكیبایى و استقامت 3- بازگشت پى در پى به سوى خدا.

آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، افكار و برنامه هایشان دگرگون نمى شود، آنها در آسایش و بلا، در حال آزادى و زندان، در سلامت و بیمارى، در قدرت و ضعف، و خلاصه در همه حال، متوجه پروردگارند و نوسانات زندگى تغییرى در آنها ایجاد نمى كند، روح آنها همچون اقیانوس كبیر است كه طوفانها، آرامش آن را برهم نمى زند. همچنین آنها هرگز از انبوه حوادث تلخ مایوس نمى شوند، مى ایستند و استقامت مى كنند تا درهاى رحمت الهى گشوده شود، آنها مى دانند حوادث سخت آزمایشهاى الهى است كه گاه براى بندگان خاصش فراهم مى سازد تا آنها را آبدیده تر كند.

درسهاى مهمى از داستان ایوب
با اینكه مجموع سرگذشت این پیامبر شكیبا در آیات محدودی از قرآن کریم آمده است، اما همین مقدار كه قرآن بیان داشته الهام بخش حقایق مهمى است:
الف: آزمون الهى آن قدر وسیع و گسترده است كه حتى انبیاء بزرگ با شدیدترین و سخت ترین آزمایشها آزموده مى شوند، چرا كه طبیعت زندگى این
جهان بر این اساس گذارده شده، و اصولا بدون آزمایشهاى سخت استعدادهاى نهفته انسانها شكوفا نمى شود.
ب: " فرج بعد از شدت" نكته دیگرى است كه در این ماجرا نهفته است هنگامى كه امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مى دهد، نه تنها نباید مایوس و نومید گشت، بلكه باید آن را نشانه و مقدمه اى بر گشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنان كه امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: عند تناهى الشدة تكون الفرجة، و عند تضایق حلق البلاء یكون الرخاء: " به هنگامى كه سختیها به اوج خود مى رسد فرج نزدیك است، و هنگامى كه حلقه هاى بلا تنگ تر مى شود راحتى و آسودگى فرا مى رسد".
ج: از این ماجرا به خوبى بعضى از فلسفه هاى بلاها و حوادث سخت زندگى روشن مى شود، و به آنها كه وجود آفات و بلاها را ماده نقضى بر ضد برهان نظم در بحث توحید مى شمرند پاسخ مى دهد، كه وجود این حوادث سخت گاه در زندگى انسانها از پیامبران بزرگ خدا گرفته، تا افراد عادى یك ضرورت است، ضرورت امتحان و آزمایش و شكوفا شدن استعدادهاى نهفته، و بالآخره تكامل وجود انسان.
بنابراین در بعضى از روایات اسلامى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: ان اشد الناس بلاء الانبیاء ثم الذى یلونهم الامثل فالامثل: " بیش از همه مردم پیامبران الهى گرفتار حوادث سخت مى شوند، سپس كسانى كه پشت سر آنها قرار دارند، به تناسب شخصیت و مقامشان".
و نیز از همان امام بزرگوار (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: ان فى الجنة منزلة لا یبلغها عبد الا بالابتلاء: " در بهشت مقامى هست كه هیچكس به آن نمى رسد مگر در پرتو ابتلائات و گرفتاریهایى كه پیدا مى كند"
د: این ماجرا درس شكیبایى به همه مؤمنان راستین در تمام طول زندگى مى دهد، همان صبر و شكیبایى كه سرانجامش پیروزى در تمام زمینه هاست، و نتیجه اش داشتن" مقام محمود" و" منزلت والا" در پیشگاه پروردگار است.
ه: آزمونى كه براى یك انسان پیش مى آید در عین حال آزمونى است براى دوستان و اطرافیان او، تا میزان صداقت و دوستى آنها به محك زده شود كه تا چه حد وفادارند، ایوب هنگامى كه اموال و ثروت و سلامت خود را از دست داد دوستانش نیز خسته و پراكنده شدند، و دوستان و دشمنان زبان به شماتت و ملامت گشودند، و بهتر از هر زمان خود را نشان دادند، و دیدیم كه رنج ایوب از زبان آنها بیش از هر رنج دیگر بود، چرا كه طبق مثل معروف زخمهاى نیزه و شمشیر التیام مى یابد، ولى زخمى كه زبان بر دل مى زند التیام پذیر نیست! و: دوستان خدا كسانى نیستند كه تنها به هنگام روى آوردن نعمت به یاد او باشند، دوستان واقعى كسانى هستند كه در" سراء" و" ضراء" در بلا و نعمت، در بیمارى و عافیت، و در فقر و غنا به یاد او باشند، و دگرگونیهاى زندگى مادى ایمان و افكار آنها را دگرگون نسازد.
امیر مؤمنان على (علیه السلام) در آن خطبه غرا و پرشورى كه در اوصاف پرهیزگاران براى دوست باصفایش" همام" بیان كرد، و بیش از یكصد صفت براى متقین برشمرد، یكى از اوصاف مهمشان را این مى شمرد: نزلت انفسهم منهم فى البلاء كالتى نزلت فى الرخاء: " روح آنها به هنگام بلا همانند حالت آسایش و آرامش است" (و تحولات زندگى آنها را دگرگون نمى سازد).
ز: این ماجرا بار دیگر این حقیقت را تاكید مى كند نه از دست رفتن امكانات مادى و روى آوردن مصائب و مشكلات و فقر دلیل بر بى لطفى خداوند نسبت به انسان است، و نه داشتن امكانات مادى دلیل بر دورى از ساحت قرب پروردگار، بلكه انسان مى تواند با داشتن همه این امكانات بنده خاص او باشد، مشروط بر اینكه اسیر مال و مقام و فرزند نگردد، و با از دست دادن آن زمام صبر از دست ندهد.

" ایوب" در قرآن و تورات
چهره پاك این پیامبر بزرگ را كه مظهر صبر و شكیبایى است، تا آن پایه كه صبر ایوب در میان همه ضرب المثل است، در قرآن مجید دیدیم، كه چگونه خداوند در آغاز و پایان این داستان بهترین تجلیل را از او به عمل مى آورد. ولى متاسفانه سرگذشت این پیامبر بزرگ نیز از دستبرد جاهلان و یا دشمنان دانا مصون نمانده، و خرافاتى بر آن بسته اند كه ساحت قدس او از آن پاك و منزه است، از جمله اینكه ایوب به هنگام بیمارى بدنش كرم برداشت، و آن قدر متعفن و بدبو شد كه اهل قریه او را از آبادى بیرون كردند! بدون شك چنین روایتى مجعول است هر چند در لابلاى كتب حدیث ذكر شده باشد، زیرا رسالت پیامبران ایجاب مى كند كه مردم در هر زمان بتوانند با میل و رغبت با آنها تماس گیرند، و آنچه موجب تنفر و بیزارى مردم و فاصله گرفتن افراد از آنها مى شود، خواه بیماریهاى تنفرآمیز باشد، و یا عیوب جسمانى، و یا خشونت اخلاقى، در آنها نخواهد بود، چرا كه با فلسفه رسالت آنها تضاد دارد. قرآن مجید در مورد پیامبر اسلام ص مى گوید: فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك: " در پرتو رحمت الهى براى آنها نرم و مهربان شدى كه اگر خشن و سنگدل بودى از گرد تو پراكنده مى شدند" (آل عمران- 159). این آیه دلیل بر آن است كه پیامبر نباید چنان باشد كه از اطرافش پراكنده شوند. ولى در تورات كتاب مفصلى در باره" ایوب" دیده مى شود كه قبل از" مزامیر داود" قرار دارد، این كتاب مشتمل بر 42 فصل است، و در هر فصل بحثهاى مشروحى وجود دارد، در بعضى از این فصول مطالب زننده اى به چشم مى خورد، از جمله اینكه در فصل سوم مى گوید: ایوب زبان به شكایت باز كرد و شكوه بسیار نمود، در حالى كه قرآن او را به مقام صبر و شكیبایى ستوده است.

بسمه تعالی

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایتى مى فرمایند: «الصبر صبران: صبر على ماتكره و صبر عما تحب»: شكیبایى دوگونه است: شكیبایى بر آنچه خوش نمى دارى و شكیبایى از آنچه دوست مى دارى. هر اتفاقی براى بنده در دنیا رخ بدهد، یا با طبع و امیال نفسانی او سازگار است یا سازگار نیست، بلكه برای او ناخوش و ناگوار است. انسان، در هر دوی این حالات به صبر نیازمند است. زیرا اگر در مقابل آنچه موافق خواهش نفس و طبع اوست - مانند تندرستى و گشادگى و فراوانی اسباب دنیوى، و نیل به جاه و مال و كثرت فرزندان و پیروان - صبر و خویشتن دارى نكند، و خود را از فرو رفتن در آن و فریب خوردن به آن نگاه ندارد، سركشى و طغیان مى كند و در شادى و خوشى از حد مى گذرد (ان الانسان لیطغى أن رآه استغنى: انسان چون خود را بى نیاز دید طغیان مى ورزد ؛علق: 6 – 7). چه بسا كه مقاومت در برابر دوست داشتنى ها، دشوارتر از مقاومت در برابر مكروهات باشد. یكى از بزرگان گفته است: «مؤمن بر بلا صبر مى كند، و بر عافیت جز بنده صدیق (راستى پیشه) صبر نمى كند». و یكى از اهل معرفت گفته است: «صبر بر عافیت از صبر بر بلا سخت تر و دشوارتر است». از این روست كه چون اوضاع دنیا بر اصحاب پیامبر گشایش یافت و تنگدستی برطرف شد، گفتند: «ما به رنج و سختى مبتلا شدیم و صبر كردیم، و به فتنه خوشى و فراخى امتحان شدیم و توان صبر بر آن نداریم».قرآن كریم از همسران و فرزندان به عنوان امور محبوب در نزد انسان یاد مى كند و انسان را از آنها بر حذر می دارد: «یأیها الذین ءامنوا ان من ازوجكم واولدكم عدوا لكم فاحذروهم: اى كسانى كه ایمان آورده اید! در حقیقت برخى از همسران و فرزندان شما دشمن شمایند، از آنان برحذر باشید(تغابن/ 14).

در آیه دیگرى دارایی ها و فرزندان كه امورى دوست داشتنى هستند، عامل غفلت از یاد خدا و سست شدن رابطه انسان با خداوند معرفى شده اند و مؤمنان از اینكه دچار چنین غفلتى شوند بیم داده شده اند: «یأیها الذین امنوا لاتلهكم امولكم ولااولدكم عن ذكر الله ومن یفعل ذلك فأولئك هم الخسرون»: اى كسانى كه ایمان آورده اید! [زنهار] اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نكند و كسانى كه چنین كنند زیانكارانند. (منافقون،9) معنى صبر بر متاع و اموال دنیایی این است كه به آن میل و اطمینان نكند، و بداند كه آن به عاریت به او سپرده شده و بزودى از او پس گرفته خواهد شد، پس در تنعم و تلذذ (به ناز و نعمت زیستن و لذت یافتن) فرو نرود، و بر برادران مؤمن خود كه آن را ندارند ننازد، و حقوق الهى را در مال خود رعایت نماید و حق خدا را در بدن خود به وسیله كمك به خلق بجا آورد، و در مقام و منصب خود به مظلومان مدد رساند، و همچنین در دیگر نعمتهائى كه خدا به او عطا فرموده است. راز اینكه شكیبائى بر متاع دنیا از صبر بر بلا دشوارتر است، این است كه در این صبر مجبور بر ترك چیزهاى لذیذ دنیا نیست بلكه براى بهره مندى از آنها قدرت دست یافتن دارد، بخلاف بلا كه دارای اختیار نیست و قدرت دفع آن را ندارد، پس صبر بر آن آسانتر است. و از این رو مى بینى كه گرسنه هر گاه بر غذا دسترسى ندارد بر صبر نمودن تواناتر است تا هنگامى كه بر آن دست مى یابد.

و اما آنچه موافق خواهش و طبع انسان نیست، بر سه گونه است:

اول - آنچه به اختیار و قدرت بنده است، مانند طاعات و معاصى. اما صبر بر طاعات از این رو دشوار است كه طبع آدمى از آنها فرار می کند. برخی از عبادات از جهت اینکه مخالف با میل تنبلی و كسالت هستند و برخى از این جهت که بر خلاف بخل درونی شخص هستند، برای او دشوار می باشند، و بعضى به هر دو جهت، مانند حج و جهاد، پس هیچ طاعتى خالى از دشوارى و مشقتى نیست و از این رو باید بر آن صبر كرد. انسان در سه حالت به صبر بر عبادت محتاج است:
1 - حال قبل از انجام عمل كه باید در تصحیح نیت و كسب اخلاص، و خود دارى از شائبه هاى ریا و دفاع در مقابل حیله هاى نفس استقامت كند، و این كارى است بس دشوار. و به همین خاطر است كه رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: « انما الاعمال بالنیات »: ارزش اعمال فقط با نیت است و خداى تعالى مى فرماید: «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین»: و (اهل كتاب) مأمور نشدند مگر به اینكه خدا را با اخلاص كامل در دین بپرستند. (سوره بینه، آیه 5)
2 - حال انجام عمل، تا در ضمن انجام عمل از خدا غافل نشود، كه لازمه آن، مبارزه با انگیزه هاى ضعف و فتور تا پایان عمل است و این نیز كارى بس مشكل است.
3 - حال بعد از فراغت از عمل، كه از افشاء آن به قصد ریا و سمعه خوددارى كند و با دیده عجب و خودپسندى به عمل خویش ننگرد و در مقابل هر چیزى كه باعث بطلان عمل مى شود صبر كند. و خداى تعالى مى فرماید: «لا تبطلوا اعمالكم»: اعمالتان را باطل نکنید(محمد،33). و مى فرماید: «و لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى»: و صدقاتتان را با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل نکنید(بقره،264). اما صبر و خوددارى از معاصى از این جهت دشوار است كه همه آنها مطابق با خواهشهاى نفس است، و صبر كردن از گناهانى كه به آنها الفت گرفته و معتاد شده سخت تر و مشكلتر است، زیرا عادت مانند طبیعت پنجم است، و از این رو مى بینى كه هر معصیتى كه تكرار شد، انسان آن را كمتر زشت و ناپسند مى شمرد؛ چنانكه پوشیدن جامه ابریشمى را بیشتر زشت و ناروا مى داند از گشودن زبان در غیبت مردم. پس چون عادت به خواهش نفس بپیوندد، دو لشكر از سپاه شیطان در برابر لشكر خدائى پشت به یكدیگر مى دهند، و از این رو ترك آن دشوارتر مى شود. و معصیتى كه ارتكاب آن آسانتر است صبر و خوددارى از آن دشوارتر است، مانند گناهان زبان مثل غیبت و دروغ. و اگر معصیت مشتمل باشد بر آنچه مقتضى میلی از انسان مثل برترى جوئى و باشد،، صبر از آنها دشوارتر است. مانند سخنانى كه موجب رد و نفى شخص دیگر و طعن و عیب كردن اوست، و متضمن ستایش و ثناى خود به تصریح یا تعریض و كنایه باشد. زیرا در این مورد - كه ارتكاب آن آسان است و به آن انس والفت گرفته و به آن معتاد گردیده است - دو خواهش نفس در آن به یكدیگر اضافه شده: یكى نفى كمال از غیر خود، و دیگرى اثبات آن براى خود. و میل نفس به چنین معصیتى در نهایت كمال است، زیرا به وسیله آن آنچه مقتضى طبع آدمى از تفوق و برترى جوئى است تمام و كامل مى شود، پس صبر از آن در غایت دشوارى و صعوبت است. از آنچه گفته شد معلوم مى شود كه: بیشتر گناهانى كه شایع و منتشر مى شود از زبان سر مى زند. پس هر كسى باید در حفظ زبان خود بكوشد و هر سخنى كه مى خواهد بگوید ابتدا در آن بیندیشد، اگر گناهى در آن نبود بگوید و گر نه آن را ترك كند، و اگر قدرت بر این نداشت و زبانش در گفتگوها به اطاعت او نبود باید عزلت و تنهائى گزیند و از سخن گفتن با مردم كناره گیرد تا زبان به اختیار و اطاعت او در آید. و چون دشوارى و آسانى صبر در یكایك گناهان به اختلاف انگیزه آن گناهان از لحاظ قوت و ضعف متفاوت است، هر طالب سعادتى باید بداند كه انگیزه نفس او به كدام معصیت شدیدتر است، پس سعى او در ترك آن باید بیشتر باشد.

دوم - آنچه حصول آن در قدرت آدمى نیست، ولی بر دفع آن از راه مكافات قدرت دارد، چنانكه اگر از دیگرى به وسیله كردار یا گفتار او را اذیت کرده باشد، یا جنایتی نسبت به اوانجام داده باشد، حصول اذیت و جنایت اگر چه به اختیار او نبوده ولی قدرت بر تشفى از راه مكافات و انتقام از آن شخص را دارد. صبر بر این امر به ترك مكافات و در گذشتن از اوست. واین عمل فضیلت بزرگی و از بالاترین مراتب صبر است. در قرآن کریم می خوانیم: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خیر للصابرین »: و اگر مكافات مى كنید چنان مکافات كنید كه با شما كرده اند (نه بیش)، و اگر شكیبائى كنید براى صابران بهتر است(نحل، 126). و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «صل من قطعك، و أعط من حرمك، و اعف عمن ظلمك»: با آنكه از تو بریده بپیوند، و به آنكه تو را بى بهره ساخته عطا كن، و از آنكه با تو ستم كرده در گذر.

سوم – اموری که شخص هیچ قدرت و اختیارى نسبت به آنها ندارد، مانند مصبیتها و بلاها. و صبر بر آن ها در نهایت دشوارى و صعوبت است، از این رو پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در دعاى خود مى گفت: «أسألك من الیقین ما یهون على مصائب الدنیا»: خداوندا از تو یقینى را مسألت مى كنم كه همه مصیبتهاى دنیا را بر من آسان كند. و از آن حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم)، روایت شده است كه: «خداى تعالى فرمود: هر گاه بنده خود را به بلائى (مرضى) مبتلا سازم و او صبر كند، و به عیادت كنندگان خود از من شكایت نكند، گوشت او را به گوشتى بهتر و خون او را به خونى بهتر بدل سازم، پس اگر او را شفا دادم شفا مى دهم در حالى كه گناهى براى او نباشد، و اگر او را میراندم به سوى رحمت خود مى برم». و فرمود: «من اجلال الله و معرفة حقه: ألا تشكو وجعك، و لا تذكر مصیبتك: «از بزرگداشت خدا و شناخت حق او این است كه: درد خود را شكایت نكنى، و مصیبت خود را ذكر نكنى». و فرمود: «من ابتلى فصبر، و أعطى فشكر، و ظلم فغفر، أولئك لهم الأمن و هم مهتدون: هر كه مبتلا شود و صبر كند، و عطایش دهند و سپاس گزارد، و ستم بیند و ببخشد، آنان ایمن و ره یافته اند». و فرمود: «خداى تعالى به جبرئیل فرمود: پاداش كسى كه هر عضو شریف (مثلا چشم) او را از وى بگیرم چیست؟ عرض كرد: منزهى تو ما را علمى جز آنچه به ما آموخته اى نیست. فرمود: پاداش او جاودان ماندن در خانه كرامت من و نظر كردن به جمال وجه من است». و داود (علیه السلام) گفت: «پروردگارا پاداش اندوهناكى كه بر مصیبتها براى خشنودى تو صبر مى كند چیست؟ فرمود: پاداش او آنست كه او را جامه امان پوشانم و هرگز آن را از او باز نگیرم». چون صبر بر عافیت به معنى ترك خواهشهاى حرام و فرو نرفتن در آنهاست، پس به صبر از معصیت بر مى گردد. و بنا بر این صبر بر سه قسم است: صبر بر مصائب و حوادث، و صبر بر طاعت، و صبر از معصیت.

بسمه تعالی

تعریف جزع و مصادیق آن
جزع در لغت به دو معناى بریدن و بى صبرى كردن آمده است. هرچند برخى، معناى اصلى آن را بریدن و قطع كردن دانسته و معناى دوم را به آن برگردانده اند، به این گونه كه انسان جزع كننده از تداوم صبر و طمانینه دست برداشته، آن را قطع مى كند. در هر صورت، مسلم آن است كه جزع كردن در مصیبت به معناى بیتابى است و این بیتابى هر گونه كه آشكار شود، جزع به شمار مى رود. در قرآن کریم می خوانیم: « إن الانسان خلق هلوعا إذا مسه الشر جزوعا»: به یقین انسان حریص و كم طاقت آفریده شده است، هنگامى كه بدى به او رسد بیتابى مى كند (معارج،19و 20). كلمه" هلوع" صفتى است كه از مصدر" هلع"- به فتحه هاء و لام- كه به معناى شدت حرص است اشتقاق یافته. این كلمه را دو آیه بعد تفسیر كرده، پس هلوع كسى است كه هنگام برخورد با ناملایمات بسیار جزع مى كند، و چون به خیرى مى رسد از انفاق به دیگران خوددارى مى كند. از سیاق دو جمله" إذا مسه الشر جزوعا" و" إذا مسه الخیر منوعا" پیداست كه مى خواهد هلوع را معنا كند. و این هلع كه انسان به طور طبیعی دارای آن است- و خود از فروع حب ذات است- به خودى خود از رذائل اخلاقى نیست، و چطور مى تواند صفت مذموم باشد با اینكه تنها وسیله اى است كه انسان را دعوت مى كند به اینكه خود را به سعادت و كمال وجودش برساند، پس حرص به خودى خود بد نیست، وقتى بد مى شود كه انسان آن را بد كند و درست تدبیر نكند، در هر جا كه پیش آمد مصرف كند، چه سزاوار باشد و چه نباشد، چه حق باشد و چه غیر حق، و این انحراف در سایر صفات انسانى نیز هست، هر صفت نفسانى اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضیلت است، و اگر به طرف افراط و یا تفریط منحرف گردد، رذیله و مذموم مى شود.

از نظر اعتبار عقلى هم هلوع چنین كسى است، چون آن حرصى كه طبیعی انسان است حرص بر هر چیزى نیست، كه چه خیر باشد و چه شر، چه نافع باشد و چه ضار نسبت به آن حرص بورزد، بلكه تنها حریص بر خیر و نافع است، آن هم نه هر خیر و نافعى، بلكه خیر و نافعى كه براى خودش و در رابطه با او خیر باشد، و لازمه این حرص این است كه در هنگام برخورد با شر مضطرب و متزلزل گردد، چون شر خلاف خیر است، و اضطراب هم خلاف حرص. و نیز لازمه این حرص آن است كه وقتى به خیرى رسید خود را بر دیگران مقدم داشته، از دادن آن به دیگران امتناع بورزد، مگر در جایى كه اگر كاسه اى مى دهد قدح بگیرد، پس جزع در هنگام برخورد با شر و منع از خیر در هنگام رسیدن به آن از لوازم هلع و شدت حرص است. و این هلع كه انسان مجبول بر آن است- و خود از فروع حب ذات است- به خودى خود از رذائل اخلاقى نیست، و چطور مى تواند صفت مذموم باشد با اینكه تنها وسیله اى است كه انسان را دعوت مى كند به اینكه خود را به سعادت و كمال وجودش برساند، پس حرص به خودى خود بد نیست، وقتى بد مى شود كه انسان آن را بد كند و درست تدبیر نكند، در هر جا كه پیش آمد مصرف كند، چه سزاوار باشد و چه نباشد، چه حق باشد و چه غیر حق، و این انحراف در سایر صفات انسانى نیز هست، هر صفت نفسانى اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضیلت است، و اگر به طرف افراط و یا تفریط منحرف گردد، رذیله و مذموم مى شود. پس انسان در بدو پیدایشش در حالى كه طفل است هر آنچه كه برایش خیر و یا شر است مى بیند، و با آن غرائز عاطفى كه مجهز به آن شده خیر و شر خود را تشخیص مى دهد، و مى فهمد كه چه چیزى را دوست مى دارد و قواى درونیش اشتهاى آن را دارد، اما بدون اینكه براى آن چیز حد و اندازه اى قائل باشد. و وقتى به درد و یا مكروهى بر مى خورد دچار جزع مى شود، و چون كسى مى خواهد مزاحمش شود، به هر طریقى كه بتواند و لو به گریه و فریاد از تجاوز او جلوگیرى مى كند.

كودك هم چنان بر این حال هست تا به حد رشد و عقل برسد و حق و باطل و خیر و شر را تشخیص داده و به آنچه درك مى كند اعتراف نماید، در این هنگام است كه بسیارى از حق و باطلها و خیر و شرها در نظرش بر عكس مى شود، یعنى بسیارى از امورى كه به نظرش حق بود، باطل و باطلها حق مى شود. حال اگر در همان أوان بخواهد نسبت به حق و باطلهاى دوران كودكیش كه مصادر همه آنها هواى نفس و اشتهاى دلش بود، پافشارى كند و زیر بار احكام عقلش در تعیین حق و باطلها نرود، خداى تعالى بر دلش مهر مى زند، در نتیجه به هیچ حقى بر نمى خورد مگر آنكه آن را باطل مى انگارد، و به هیچ صاحب حقى بر نمى خورد مگر آنكه به حقش ستم مى كند، و اما اگر عنایت الهى او را دریابد، همه غرائز او و از آن جمله حرصش به جاى حرص بر هواى نفس، حرص بر حق طلبى مى شود، چنین كسى دیگر در برابر هیچ حقى استكبار نمى ورزد و هیچ صاحب حقى را از حقش منع نمى كند. پس هر انسانى در همان آغاز تولدش، و در عهد كودكى و قبل از رشد و بلوغش مجهز به حرص شدید هست، و این حرص شدید بر خیر صفتى است كمالى كه اگر نبود به دنبال كمال و جلب خیر و دفع شر از خود بر نمى آمد، هم چنان كه قرآن كریم فرموده:" و إنه لحب الخیر لشدید": «انسان سخت دوستدار خیر است»(عادیات، 8). و چون به حد بلوغ و رشد رسید به دستگاهى دیگر مجهز مى شود، و آن عبارت است از عقل كه با آن حقائق امور را آن طور كه هست درك مى كند، اعتقاد حق و عمل خیر را تشخیص مى دهد، آن وقت است كه حرص شدید در ایام كودكیش كه او را در هنگام برخورد با شر به جزع در مى آورد، و در هنگام رسیدن به خیر از بذل خیر جلوگیرش مى شد، مبدل به حرصى دیگر مى شود، و آن حرص شدید به خیر واقعى و فزع شدید از شر اخروى است، و با در نظر گرفتن اینكه خیر واقعى عبارت است از مسابقه به سوى مغفرت پروردگار، و شر واقعى عبارت است از نافرمانى خداى تعالى، در نتیجه چنین كسى از كار خیر سیر نمى شود، و پیرامون گناه نمى گردد، و اما نسبت به شر و خیر دنیوى حرصى نمى ورزد، و از حدودى كه خداى تعالى برایش معین كرده تجاوز نمى كند، در هنگام برخورد با گناه حرص خود را با فضیلت صبر كنترل مى كند، و نیز در برابر اطاعت پروردگار حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنیا را با فضیلت صبر كنترل مى كند، و همچنین هنگام برخورد با مصیبت، جزع خود را با فضیلت صبر ضبط مى كند، و همین حرص به منافع واقعى براى چنین انسانى صفت كمال مى شود. و اما اگر انسان از آنچه عقلش درك مى كند و فطرتش به آن اعتراف مى نماید روى بگرداند، و هم چنان (مانند دوران طفولیتش) پاى بند هواى نفس خود باشد، و همواره آن را پیروى نموده مشتاق باطل و متجاوز از حق باشد، و حرصش بر خیر دنیوى كنترل نداشته باشد، خداى تعالى نعمتش را مبدل به نقمت نموده، آن صفت غریزیش را كه بر آن غریزه خلقش كرده بود، و آن را وسیله سعادت دنیا و آخرتش قرار داده بود، از او مى گیرد و مبدل مى كند به وسیله شقاوت و هلاكتش تا او را به اعراض از حق و جمع مال دنیا و گنجینه كردن آن وا بدارد، و این معنا همان است كه در آیات متعرض آن شده است.

حکم جزع و فزع کردن
سئوالی که در مورد جزع و فزع و بیتابی کردن، پیش می آید این است که آیا این عمل به طور کلی حرام است و یا اقسام مختلفی دارد؟ با بررسی تاریخ، به مواردی از بیتابی انبیاء و اولیای الهی در مصیبت های وارد شده بر آنها برمی خوریم، از جمله: حضرت یعقوب(ع) از فراق یوسف(ع)آن قدر گریه مى كند كه بینایى چشمان خود را از دست مى دهد: «و ابیضت عیناه من الحزن»: و چشمانش از غم سپید شد(یوسف،84) و بى تابى او به حدى است كه فرزندانش از آن مى ترسند كه پدرشان در فراق یوسف(ع) جان خود را از دست بدهد و به او مى گویند: «تالله تفتؤا تذكر یوسف حتى تكون حرضاو تكون من الهالكین»: گفتند: به خدا آن قدر یاد یوسف مى كنى تا سخت بیمار شوى، یا بهلاك افتى (یوسف،85). امام زمان(ع) در مصیبت جدش امام حسین(ع) به جاى اشك خون مى گرید: «و لابكین لك بدل الدموع دما» (و بر تو به جای اشک،خون گریه می کنم) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از گریه و ناله در فراق پدر، اهل شهر را به ستوه مى آورد. همچنین است گریه هاى بى دریغ حضرت زین العابدین(ع) كه تا آخر عمر بر مظلومیت پدر بزرگوار و اهل بیتش اشك مى ریزد و هر آب و غذایى كه پیش رویش مى نهند، مى گرید تا آن حد كه خادم او عرض مى كند: فدایت شوم، مى ترسم جانت را از دست بدهى. حضرت یوسف(ع) نیز در زندان از فراق یعقوب(ع) چنان ناله مى كند كه اهل زندان، به ستوه آمده و مى گویند یا شب گریه كن و یا روز. این ها همه مصادیق روشنى از بى تابى هستند. بنابر این نمى توان گفت كه جزع به طور كلى خلاف شرع است، بلكه مصائب به دو قسم كلى و جزع در آنها نیز به سه قسم قابل تقسیم است كه برخى از اقسام آن حرام و برخى مكروه و برخى مستحب است.

اقسام مصائب
مصیبت ها به دو قسم كلى قابل تقسیم است و نباید احكام آن دو را خلط كرد:
1- مصائب خلقى: مصائبى هستند كه جنبه شخصى و دنیایى دارند. تمام گرفتارى هایى كه معمولا در زندگى انسان ها رخ مى دهد،همچون مرض، فقر، مرگ خویشان، نقص در مال و جان و مانند آن ها كه به جهت آزمایش انسان ها توسط خداوند متعال تقدیرمى شود، از این قسم هستند.
2- مصائب الهى: منظور مصیبت هایى هستند كه جنبه شخصى و دنیوى ندارند، بلكه بازگشت به مسائل دینى، اخروى و معنوى مى كنند. مصیبت اولیاى خدا از این قسم است.

اقسام جزع و احكام آن ها
جزع از حیث حكم به سه قسم حرام، مكروه و مستحب تقسیم مى شود. از حیث موضوع نیز به سه نوع قابل تقسیم است:

الف. جزعى كه از روى نارضایتى به قضا و قدر الهى صورت گیرد. چنین جزعى قطعا حرام است، حتى اگر در مصیبت اولیاى خدا باشد، زیرا عدم رضایت به قضاى الهى استثنا بردار نیست و به هرشكلى و از هر كسى رخ دهد، حرام است و از اعمال جاهلیت به شمار مى رود. فقها نیز بر آن اتفاق نظر دارند، بلكه هیچ مسلمانى یافت نمى شود كه چنین عملى را حلال بداند.

ب. جزعى كه در مصیبت هاى عادى و براى فرونشاندن غم و غصه شخصى صورت مى گیرد. در این نوع از جزع، هر چند نارضایتى از قضاى الهى در كار نیست، اما هدف و جهت الهى هم ندارد. چنین جزعى نیز به طور مطلق حرام نیست، بلكه به اتفاق فقها مكروه است، مگر برخى مصادیق جزع كه بر حرمت آنها به جهت وجود دلیل خاص، ادعاى اجماع شده است. مواردى از قبیل كندن مو، لطمه و خراش وارد كردن بر سر و صورت و گریبان چاك كردن مگر در مواردى همچون مرگ برادر. هر چند برخى مانند آیت الله خویى(ره) ادله حرمت مصادیق یادشده را ضعیف و امام خمینى(ره) نیز احتیاط را در ترك این اموردانسته است. در چنین مواردى توصیه شریعت این است كه انسان نفس خود را مهار و با تسلیم به قضا و قدر خداوند متعال، بر آن مصیبت صبر كند واز این شكیبایى اجر برد، زیرا تنها این گونه مى توان از مصیبت پیش آمده براى قرب پروردگار بهره جست. بنابر این تمام روایاتى كه به نكوهش جزع در مصیبت ها پرداخته و حتى كفاره نیز بر آنها قرار داده اند، بر اقسام یاد شده، حمل مى شوند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به یکی از اصحاب خود در مرگ فرزندش، چنین تسلیت نوشت: «فلا تجزعن أن تحبط جزعك أجرك- و أن تندم غدا على ثواب مصیبتك- فإنك لو قدمت على ثوابها علمت أن المصیبة قد قصرت عنها- و اعلم أن الجزع لا یرد فائتا و لا یدفع حسن قضاء- فلیذهب أسفك ما هو نازل بك مكان ابنك»: مبادا بیتابی تو اجرت را از بین ببرد، و فردا(ی قیامت) برای از دست دادن ثواب مصیبت پشیمان شود. اگر ثواب آنرا می دیدی در می یافتی که آن مصیبت در برابرش ناچیز است. بدان که بیتابی کردن آنچه را از دست رفته بر نمی گرداند و هیچ اندوهی قضای الهی را دفع نمی کند. پس آنچه به جای فرزندت به تو داده می شود، سزاست که اندوه تو را ببرد. و امیر مؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند: « إیاك و الجزع فإنه یقطع الأمل و یضعف العمل و یورث الهم و اعلم أن المخرج فی أمرین ما كانت فیه حیلة فالاحتیال و ما لم تكن فیه حیلة فالاصطبار»: از بیتابی کردم بپرهیز که قطع امید می کند و کار را به ضعف می کشاند و اندوه به بار می آورد. بدان که دو راه نجات بیشتر نیست: مشکلی که چاره دارد که باید چاره اندیشی کرد و آنچه که چاره ندارد، پس باید بر آن صبر کرد. و باید دانست که جزع و فزع و بیتابی کردن فائده ای ندارد و بلکه کار را برای انسان سخت تر می کند. امام علی(ع) فرمودند: «الجزع عند المصیبة اشد من المصیبة»: بیتابی کردن بر مصیبت سخت تر از خود مصیبت است. و فرمودند: «الجزع عند البلاء تمام المحنة»: بیتابی کردن در گرفتاری سراسر رنج و مهنت است. و همچنین فرمودند: «بکثرة الجزع تعظم الفجیعة»: بیتابی زیاد، مصیبت را بزرگ می کند. و در روایتی دیگر فرمودند: « الجزع لایدفع القدر ولکن یحبط الاجر»: بیتابی کردن تقدیر را دفع نمی کند بلکه اجر را از بین می برد.

ج. جزعى كه در مصیبت اولیاى خدا، براى اظهار خشم و غضب بر دشمنان و برائت جستن از كردار و رفتار آنان و بروز محبت به اولیاى الهى كه در حقیقت همان محبت به خداوند است صورت مى گیرد. چنین جزعى كه جزع بر سیدالشهدا(ع) نیز از بارزترین مصادیق آن است، مستحب و از عبادت هاى بزرگ شمرده مى شود، چون اولا مصیبت وجهه الهى دارد و ثانیا نیت جزع كننده فرونشاندن غم و غصه خود نیست، بلكه بى تابى كردن در مصیبت ولى خدا و به قصد اظهار نفرت از ظلم ظالمان و اعلان آن به جهانیان و زنده نگاه داشتن بزرگى و عظمت صاحب مصیبت و ظلم انجام شده است. در این زمینه، به برخى از روایات اشاره می كنیم: امام صادق(ع) می فرمایند: «كل الجزع و البكا مكروه سوى الجزع و البكا على الحسین(ع)»: هر جزع و گریه اى مكروه است مگر جزع و گریه بر حسین (ع). این روایت كه با اندكى تفاوت در منابع متعدد و معتبر روایى آمده است، علاوه بر جواز گریه بر سید الشهدا(ع)، به روشنى دلالت برجواز جزع بر آن حضرت نیز دارد. صاحب جواهر این حدیث را حسنه نامیده و بر اساس آن و دیگر احادیث مشابه و به ضمیمه سیره مستمره شیعیان و متدینان، حكم به جواز جزع بر امام حسین(ع) كرده است. نكته اى كه باید در این جا یادآور شویم این است كه به یقین، گریه بر غیر سید الشهدا(ع) نیز جایز و ادله عقلى و نقلى آن بیش از آن است كه بتوان برشمرد. لذا فقها و محدثان بزرگوار در توضیح معناى «مكروه» كه در روایت آمده، احتمالاتى ذكر كرده اند:
الف. مراد، همراهى گریه با جزع باشد، بدین معنا كه گریه همراه با جزع، مگر بر امام حسین(ع) مكروه است.
ب. مراد این است كه گریه بر سایرین ثواب كامل را ندارد و هیچ گریه و جزعى از جهت ثواب به پاى گریه و جزع بر سید الشهدا(ع)نمى رسد، چراكه كراهت به معناى «اقل ثوابا» در روایات و كلمات فقها به كار رفته است.

امام صادق(ع) در روایت دیگری می فرمایند :«ان البكا و الجزع مكروه للعبد فى كل ما جزع ما خلا البكا و الجزع على الحسین بن علی(ع) فانه فیه ماجور»: راستى كه جزع و گریه براى بنده در هر موردى مكروه است مگر گریه و جزع براى حسین بن على(ع) كه در آن ماجور است. نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) هنگام دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر سر قبر او فرمود: « ان الصبر لجمیل الا عنك و ان الجزع لقبیح الاعلیك»: به راستى صبر نیكو است مگر در مورد شما و همانا جزع قبیح است مگر بر شما(یعنى در مصیبت شما). صفوان جمال گوید: همراه امام صادق(ع) از مدینه به قصد كوفه خارج شدم، تا این كه از حیره عبور كردیم، حضرت بر موضع قبركنونى امیرمؤمنان(ع) ایستاد، مشتى از خاك آن را برداشت و بویید، سپس چنان فریادى زد كه گمان كردم دنیا را وداع گفت. وقتى به خود آمد فرمود: به خدا قسم مشهد امیرالمؤمنین(ع) این جا است. این گونه روایات معتبر به روشنى دلالت دارند كه علاوه بر گریه، جزع بر اباعبدالله و معصومان (علیهم السلام) مستحب است وخوشنودى اهل بیت(علیهم السلام) و اجر الهى را درپى دارد.

بسمه تعالی

صبرو استقامت، سر آمد صفات پسندیده است؛ یعنى به وسیله استقامت مى توان جمیع كمالات نفسانى وغیر نفسانى را به دست آورد، هر صفت پسندیده اى كه انسان بخواهد كسب كند، باید به وسیله استقامت باشد و راه دیگرى ندارد و همچنین براى رسیدن به هر مقصودی و نگهداری آن، اعم از آنکه هدفی دنیوی و یا اخروی باشد، صبر و استقامت لازم است. و اساسا صبر یکی از شرائط اصلی ظفر و موفقیت است. استقامت، هم رساننده به مقصود است، هم نگهدارنده آن. برای کسب این صفت برجسته - با توجه به انواع و موارد مختلف آن – می توان راههای مختلفی را ارائه کرد که برخی از آنها اختصاص به نوع خاصی از صبر دارند و برخی دیگر در تمامی موارد کاربرد دارند. اکنون به بیان برخی از این راهها می پردازیم:

- توجه به آثار مثبت صبر و استقامت: توجه به فوائد مهم پایداری و صبر - از قبیل: پیروزى دنیایى، تبدیل مصائب به لطف و رحمت خداوند و استجابت دعا، آسودگى خاطر از حساب آخرت، دخول در بهشت و... و اندیشیدن به این واقعیت که كسى كه شكیبایى مى كند افزون بر آنكه آخرتى نیكو دارد، زندگى دنیایى او نیز آرام و موفقیت آمیزتر است - یکی از عوامل مؤثر در صبور شدن و تشویق انسان به پایداری و استقامت در امور مختلف است.

- توجه به آثار سوء ناشکیبایی: به عواقب و نتایج سوء ناشكیبایى اندیشه كنیم تا ناخوشایندى آن عواقب، ما را از ناشكیبایى باز دارد. آثار سوئى همچون اضطراب در زندگى دنیا، دورى از رحمت و پاداش خداوند، پشیمانى و سرافكندگى در درگاه خداوند و....

- تفکر در مورد ارزش هدف و موانع آن: شخصی که می خواهد کاری را شروع کند برای کسب صبر و استقامت در آن کار، پیش از قدم برداشتن به سوى مقصود، تامل كافى و تفكر كامل بنماید و هدف خویش را از دو نظر، مورد مطالعه دقیق قرار دهد:
الف) یكى آن كه مقدار ارزش مقصود را به طور تحقیق به دست آورد كه آیارزش دارد كه براى رسیدن به آن مقصود، شداید فراوان و مشقت بى پایان را متحمل شود یا نه؟ در صورتى كه پس از محاسبه دقیق، نسبت ارزش مقصود را با تحمل فشارها و سختى ها، دریافت و دانست كه هدف، ارزش همه گونه پافشارى وتحمل رنجى دارد، رسیدن به مقصود آسان خواهد شد و از زیر بارهاى موانع، كم تر شانه خالى خواهد كرد، ولى اگر ارزش مقصود را قبلا تعیین نكرد و شتاب زدگى به خرج داد و كوركورانه بدون فكر و تامل وارد عمل شد و بى گدار به آب زد، مقاومت و پایدارى او در برابر فشارهاى موانع كم تر خواهد بود و پیوسته متزلزل است كه آیا پایدارى بكند یا نه؟ و همین تزلزل در عقیده، پایدارى او را ضعیف تر خواهد نمود و در صورتى كه فشار موانع قدرى شدید شود، تاب نخواهد آورد و دست از هدف خود خواهد كشید و این شكست، موجب شكست هاى پى درپى دیگرى نیز براى وى خواهد شد.
ب) قبل از ورود در عمل، بیاندیشد و براى كیفیت مبارزه با موانع و یافتن راه براى ریشه كن كردن آن ها تفكرى عمیق بنماید و به تعبیر روشن تر؛ باید پیش از دخول در كار، براى انتخاب راه رسیدن به هدف و چگونگى نبرد با مشكلات و پایدارى در برابر فشارها و موانع قطعى یا احتمالى و تشخیص مقدار مقاومت خود نقشه و برنامه اى تنظیم نماید تا چنان چه اگر در وسط راه به مانعى بزرگ برخورد كند و پیش آمدى سهمگین روى دهد، روحیه خود را نبازد و به واسطه پیش بینى دقیق و تفكر كامل، در برابر آن مانع، توانا و استوار باشد و به هیچ وجه خون سردى خویش را از دست ندهد؛ زیرا با داشتن نقشه قبلى، این پیش آمد براى او غیر منتظره نخواهد بود، علاوه بر این، قبلا نقشه مبارزه، با آن را نیز تنظیم كرده است و به آسانى مى تواند در دفع آن همت گمارد و صددرصد موفقیت و كام یابى نیز از آن او خواهد بود. امام صادق(علیه السلام) فرمودند :«مع التثبت تكون السلامة؛ نجات و سلامتى، همیشه هم راه تفكر و استوارى است». اگر این دستور بزرگ، پیش از اقدام و ورود در عمل به كار بسته شود، بى گمان، موفقیت قطعى در انتظار، خواهد بود.

- حفظ اعتدال و پرهیز از عجله: یکی دیگر از راههایی که در صبر کردن و استقامت ورزیدن در مقابل سختی ها و مشکلات انجام امور مختلف ( تهذیب نفس، تحصیل، امور روزمره زندگی و ...) به انسان کمک می کند، به طور اعتدال به سوى مقصود قدم برداشتن و پرهیز از شتاب زدگی است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «مع العجلة تكون الندامة؛ شتاب، همیشه با پشیمانى هم راه است ». اگر با اعتدال و تأنى به سوى مقصود گام برداشته شود، در هر قدمى، نیروى تازه اى كسب مى شود و اگر باشتاب و تندى قدم برداشته شود، به زودى خسته شده و دراثر خستگى، نیرویى كم تر از قدم پیشین همراه خواهد بود و پس از چند قدم، نیروى انسان تمام خواهد شد و پیش از رسیدن به مقصود واخواهد ماند.

اسب تازى دو تك رود به شتاب *** شتر آهسته مى رود شب و روز

از پندهاى معروف است كه: «آهسته برو، همیشه برو»، شتاب، خستگى مى آورد و نیروى پایدارى و مقاومت را ضعیف مى نماید و اگر به مقصود هم برسد، در نگاهدارى و حفظ آن ناتوان خواهد بود و به فوریت از دستش خواهد رفت و جز كوشش بیهوده و فرسوده كردن خویش، نتیجه اى نخواهد برد. انورى در این مورد مثلى زده است: ساقه كدویى بیست روزه، خودرا به چنارى سیصد ساله رسانید و چنار را سرزنش كرد كه: تو چه قدر بى عرضه هستى، من در بیست روز، راهى را كه تو در سیصد سال پیموده اى، پیمودم؛ چنار گفت: هنگامى كه باد پاییز وزید، مرد از نامرد شناخته خواهد شد. باد مهرگان، هزاران كدو و گیاه تندرو را از میان برداشت، ولى چنار كندرو همان طور استوار و محكم بر جاى خویش ماند.

اى بسا اسب تیز رو كه بمرد *** خرك لنگ، جان به منزل برد

كندرو از خطراتى كه ممكن است از پشت سر بر او وارد شود، محفوظ خواهد ماند؛ چون كاملا آن ها را برطرف كرده و قدم برداشته است، ولى براى تندرو شاید خطراتى از پشت سر ایجاد شود كه ناچار بشود. براى دفع آن ها بازگردد و در صورتى كه این پیش آمد، چند بار تكرار شود، به ضمیمه خستگى اى كه از دویدن و تند رفتن نصیب او شده است، به مقصد رسیدن او بسیار دشوار به نظر مى آید، بلكه غیر ممكن خواهد بود.

البته نكته اى که شایان ذكر است این كه تأنى و عجله در هر مقصدى بسته به خود آن مقصد است و باید در همان مقصد، نسبت به هم سنجیده شود نه به مقصد دیگر، چنان چه یك جور قدم برداشتن نسبت به هدفى كند خوانده مى شود و نسبت به هدف دیگر تند نامیده مى شود، چنان چه نسبت به یك هدف در بعضى اوقات، كندروى و در وقت دیگر، سرعت عمل لازم باشد و سرعت عمل غیر از عجله است. چیزى كه در اثر كوشش بسیار نصیب شود دیرتر از كف خواهد رفت؛ چون به طور آسان، یافت نشده است كه به نظر به قیمت بیاید، چنان كه كسانى كه با خون دل ثروتى جمع كرده اند یا به قول مردم: یك شاهى یك شاهى روى هم گذاشته اند تا ثروتمند شده اند، در خرج كردن، بسیار سخت و ممسك خواهندبود، برخلاف كسانى كه به آسانى مالى به دستشان آمده است كه به زودى از دست مى دهند و كم تر توانایى نگاه دارى آن را دارند. رسول خدا فرمود :«ان الاناة من الله والعجلة من الشیطان؛ تأنى در كارها از خداست و شتاب زدگى از شیطان». تانى از خداست؛ چون با تانى در كار و رفتار، مى توان به هر مقصدى رسید، و شتاب و عجله از شیطان است؛ چون با آن به هیچ مقصدى نمى توان رسید.

- هدف را ممکن دانستن: عامل مؤثر در پیدایش استقامت و پایداری در برابر مشکلات از نظر روان شناسى، هدف و مقصود را شدنى و ممكن دانستن، نه آن كه وصول به مقصود را غیرممكن و رفع موانع را محال و ناشدنى بداند. به عبارت روشن تر، هر گاه مقصود و هدف خویش را به نظر بیاورد، جنبه اثبات آن؛ یعنى انجام شدن و رسیدن به آن را تقویت كند و به هیچ وسیله اى نگذارد یاس و نومیدى در او راه یابد، به هر حال كه باشد نفى را به خود راه ندهد، خواه پیش از اقدام در كار، خواه در حال اقدام؛ و هم چنین اگر به موانع مى نگرد، جنبه از میان برداشتن و نابود كردن آن را در خاطر خود تقویت كند نه عظمت و سختى آن را. مردمان بسیارى هستند كه كاملا بر خلاف آن چه كه ذكر شد، فكر مى كنند و به همین جهت عقب افتاده اند، ولى سر عقب افتادن خود را نمى دانند، با آن كه خود را بسیار عاقل و خردمند مى پندارند، موانع را همیشه بزرگ مى بینند و رسیدن به مقصد را بسیار سخت و دشوار مى شمارند. بالاتر آن كه: در هر كارى در خاطر خود موانع پندارى و خیالى ایجاد مى كنند و اگر كسى با آن ها به مشورت بپردازد موانع را آن قدر بزرگ جلوه مى دهند و مقصود را به قدرى دور و دراز مى شمارند تا عاقبت او را از مقصود خویش منصرف مى سازند، نه تنها در یك موضوع، بلكه در هر موضوعى كه با آن ها سخن گویى، چنین مى گویند.

- تلقین به نفس: تلقین به نفس نیز یكى از وسایل پیدا كردن صبر و استقامت است، بلكه هر صفت كمالى را كه انسان بخواهد دارا شود، به وسیله تلقین به خود مى تواند آن را دارا شود. اسلام به این موضوع بسیار اهمیت داده و به عبارات مختلف، مسلمانان را ترغیب نموده كه به واسطه تلقین به خود راه حق و حقیقت را بپیمایند. براى به دست آوردن استقامت به وسیله تلقین، دو راه را مى توان در نظر گرفت:
الف) راهى كه دانشمندان روان شناسى گفته اند كه: پیش از خواب رفتن، هنگامى كه همه اعضا به طور استراحت در بستر آرمیده، چشمان را برهم گذارد تا كاملا شعور ظاهرى به خواب رود و شعور باطنى در تن حكومت كند، در این موقع، آن مقصودى را كه دارد بیست دفعه با كلام مثبت نه منفى تكراركند؛ مثلا بگوید من با استقامت هستم و آن را بیست دفعه تكرار نماید و همچنین، هنگامى كه از خواب بیدار مى شود ولى هنوز چشمان را باز نكرده و كاملا هشیار نشده است، این عمل را تكرار كند و نیز در وقت تنهایى به خصوص در تاریكى نیز این سخن را بسیار بگوید كه سودمند خواهد بود. موقع سخن گفتن با دیگران اگر سخنى را با حرارت ادا كند، در مغز خود گویند تاثیر خواهد كرد؛ لذا از طرف شارع مقدس اسلام دستور رسیده است كه هیچ گاه طرفدارى از باطل نكنید، هر چند صورى و تفریحى باشد.
ب) یكى از راه هاى تلقین به نفس، مطالعه شرح حال مردان با استقامت مى باشد كه در اثر كوشش و پایدارى، به هدف هاى خود رسیده اند؛ مانند: رسول خدا و یاران با ایمان و با وفاى آن حضرت و كوشش هاى آن ها براى پیش رفت دین خدا، و نیز مطالعه شرح حال مردان بزرگ تاریخ كه در اثر كوشش به مقامات عالى نایل شدند. و هم چنین، مطالعه شرح حال علما و دانشمندانى كه در راه تحصیل علم و كشف مجهولات، با چه سختى هایى دست به گریبان شدند ولى شانه خالى نكردند تا به مقصود رسیدند.

عادت دادن خود به اینکه انگیزه دین را بر انگیزه هوى غلبه دهیم و هوی و هوس را بر زمین افكنیم، تا لذت پیروزى را دریابیم، و در این كشتى گیرى و نبرد انگیزه دین را نیرومند سازیم. هوی و هوس انسان را به تنبلی، اهمال کاری، خوشگذرانی و بهره برداری بیش از حد از نعمت های دنیوی، ترک فرامین الهی و بی تابی در برابر مشکلات سوق می دهند. عادت كردن و ممارست نمودن به كارهاى سخت و دشوار قوائى را كه آن اعمال از آنها سر مى زند تقویت مى كند. و این تمرین با عادت دادن خود به انجام اوامر و ترک نواهی الهی محقق می شود؛ بدین گونه که هر بار که با اراده واجبی را انجام می دهیم یا حرامی را ترک می کنیم، اراده و انگیزه دین و طاعت تقویت می شود. و از این رو نیروى كارگرانى كه كارهاى سخت و دشوار انجام مى دهند - مانند باربران و كشاورزان - از نیروى كسانى كه آنها را رها مى كنند، زیادتر مى شود. پس هر کس كه نفس خود را به مخالفت هوى و هوس عادت و خو دهد تا هر جا كه بخواهد بر آن چیره مى گردد. رعایت امور زیر در صبر کردن بر مصائب و مشکلات رخ داده برای انسان، کمک می کند:

- تقویت معرفت و یقین به خداوند و حكمت و خیرخواهى او یعنی اینکه بدانیم که هر کاری که خداوند انجام می دهد از روی حکمت و مصلحت است و او جز خیر بندگانش را نمی خواهد.

ـ توجه به اینكه صبر، شرط توفیق به انجام تكالیف و پرهیز از گناهان است و همه كارهاى انسان با صبر به نتیجه خواهد رسید؛

- اندیشیدن در اخبار و احادیثى كه در فضیلت صبر و فرجام نیك آن در دنیا و آخرت وارد شده است، و دانستن اینکه كه ثواب صبر بر مصیبت بیش از آن چیزى است كه از دست رفته، و پاداش آن مورد حسرت خواهد بود، زیرا چیزى را از دست داده كه حتى در مدت زندگى دنیا با او باقى نمى ماند، و چیزى را بدست آورده كه بعد از مرگ جاودانه خواهد ماند. پس براى صبر در مدت كوتاه گذرا ،پاداش او جاویدان خواهد بود و به جای نتیجه و سود نزدیك و زایل شدنى فایده و غایت دائم و باقى بهره او خواهد شد. و كسى كه چیز پست و كم ارزشى را فداى چیز عالى و نفیس مى كند، نباید به سبب از دست رفتن آن چیز پست اكنون اندوهگین گردد. و دانستن اینکه كه جزع و بى تابى كارى است زشت و به دین و دنیاى شخص زیان مى رساند، و هیچ فایده اى ندارد جز اینكه ثواب را باطل و ضایع مى كند و انسان را گرفتار عقاب مى سازد، چنانكه امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: «اگر صبر كنى آنچه مقدر است واقع خواهد شد و تو اجر مى برى، و اگر بى تابى نمائى آنچه مقدر است واقع خواهد شد و براى تو بار گناه و عقوبت خواهد بود».

پس از توجه و تفكر در تمام واقعیات فوق، باید بكوشیم پیش از آنكه ملكه صبر تحصیل شود، در معرض امورى كه بالاتر از توان شكیبایى ماست واقع نشویم.

[="Arial"][="Black"]با سلام خدمت کارشناس محترم
در مورد صبر فرمودید و چه زیبا گفتید، اما سوالی برایم پیش آمد:
اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد یا بطور کامل از جانب خداست یعنی ما هیچ گونه اختیاری در وقوع اونها نداریم، مثلا مرگ عزیزی بطور ناگهانی
یا فعل ما هم نقشی توی اون اتفاق بازی میکنه...مثلا مرگ عزیزی در اثر تصادف
حال دغدغه من اینجاست که صبر بر اتفاقاتی که بر اثر اعمال ما واقع شدند بسیار برایم سخت و دشوار است. و این فرموده شما که،

نقل قول:
سوم – اموری که شخص هیچ قدرت و اختیارى نسبت به آنها ندارد، مانند مصبیتها و بلاها. و صبر بر آن ها در نهایت دشوارى و صعوبت است،

بنظر من صبر بر این مورد راحت تر هست.. چرا که میدانی آن از طرف خدا بوده و مقصر تو نبودی و راحت تر میتوانی بپذیری
یعنی صبر بر اموری که ما دخالتی در اون نداریم راحت تر هست ...
صبر در جایی سخت و دشوار هست که با خود بیندیشی که کوتاهی و قصور از من بوده و اونجاست که دشواری صبر کردن به اوج میرسه...
خواهش میکنم بفرمایید که در این موارد باید چه کرد؟ سراسر زندگی ما اختیار و تصمیم گیری هست و مصبیت ها و بلا هایی که بر اثر اختیار و فعل ما رخ میده باید چجور خودمون رو قانع کنیم؟
برای من مرگ عزیزی که خودم هیچ تقصیری تو اون نداشتم راحت تر از از دست دادن استادی هست که عمل خودم باعث فراق بینی و بینک شده!
[/]

صبر تاااااااااااااااااااااااااااا................................................................................................................................................ابد:hamdel:

*گوهــر*;455173 نوشت:
بنظر من صبر بر این مورد راحت تر هست.. چرا که میدانی آن از طرف خدا بوده و مقصر تو نبودی و راحت تر میتوانی بپذیری

سلام علیکم
این راحت یا سخت بودن به طرز فکر اشخاص بر میگردد،کما اینکه برخی چنین فکر می کنند که اگر من در قضیه ای مقصر باشم و بلایی رخ دهد خُب تقصیر خودم بوده ولی اگر من در مبتلا شدن هیچ نقشی نداشته باشم،برای چه باید مبتلا شوم.حتما این جمله را زیاد شنیده اید: آخه من چه گناهی کرده بودم که اینطوری شد!؟

*گوهــر*;455173 نوشت:
خواهش میکنم بفرمایید که در این موارد باید چه کرد؟

در مواردی که خود فرد نقشی در بروز بلا داشته باشد مثل انجام گناهانی که عوارضی هم دارند،در مرحله اول باید درس گرفت و سعی در جبران کرد و اگر جبران ممکن نبود برای آینده بیشتر مراقب بود.
اما همین موارد نیز بالأخره از حکمت و قدرت الهی خارج نیست و هر فعلی که از خداوند صادر شود حتما خیر بوده و جنبه های مختلف در آن ملاحظه شده است زیرا او جل و أعلا حکیم نیز هست.
به طور مثال گناهی که از بنده سر میزند،هر مجازاتی که برای او تعیین شود،برای آن بنده خیر بوده و حتما جنبه های حکمت آمیزی در آن لحاظ شده است.