فشار اقوام بر دوستی با دختر و تاکید بر ضربه خوردن هنگام ازدواج

تب‌های اولیه

64 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فشار اقوام بر دوستی با دختر و تاکید بر ضربه خوردن هنگام ازدواج

سلام خدمت دوستان عزیز

راستش یه پسر 22 ساله هستم
یه چند وقتی هست تو خانواده اقوام یه سری بحث ها میکنن که رو اعصابمه !!! (( دختر عمه - پسر عمه ))

اینکه
در این سن باید تجربه دوستی با جنس مخالف رو داشته باشم و اگه نداشته باشم ضرر میکنن
و چون تجربه ندارم بعد ها موقع ازدواج برای پیدا کردن دختر مورد نظر آسیب میبینم
مثلا اینکه دخترها الان همه از این دوستی ها دارن (( البته این نظر من نیست ))و خیلی واردن و در آینده اگه پسری که تاحالا همچین دوستی نداشته سرش کلاه میره ...

راستش من خودم به شخصه تو اقوام یه ذره با بقیه فرق دارم
مثلا نماز و روزه رو کامل به جا میارم و شاید خیلی از اون (( به جرائت میگم همشون )) این اعمال رو انجام نمیدن !!
و به نوعی حالا چه به شوخی یا جدی اذیت هم میکنن !!!

و خیلی با اعتقادات من مخالفن و مسخرم میکنن !!

مثلا
من رو سنگین بودن دختر اعتقاد زیادی دارم و معتقدم دختر نباید تو جمعی که پسر نامحرم هست راحت باشه و با انجام هرکاری به چشم بیاد !! (( حرکاتی که بعضی دخترها انجام میدن تا بیشتر به چشم بیان ))
و یا اینکه خیلی راحت با نامحرم شوخی میکنن و به قول معروف ریلکس هستن ولی از نظر من این کار غلطه !!!

و یا اینکه
با پوشش نامناسب میگردن و لباس های که تو تو مهمونی ها و یا بیرون از خونه میگردن مناسب نیست
چیزی که من به شدت باهاش مخالفم !!

در مقابل همچین حرکاتی هم که من انجام میدن و حرفایی که میزنم جواب هایی مثل امل - پشت کوهی - و یه آدم معتقد دینی خشک نصیبم میشه !!!
راستش نمیدونم مشکل از منه یا اونا !!!

و اما سوالی که از کارشناس محترم دارم (( بعد از مطالعه حرفای بالا ))

1 - واقعا رفتار من با همچین اعمالی بده ؟؟؟
2 - آیا واقعا باید در دوران جوانی با جنس مخالف ارتباط داشت و اگه این کار رو نکنم موقع ازدواج ضرر میکنم ؟؟

خیلی از این حرف ها منو میترسونه
اینکه شاید در موقع ازدواج چون تجربه همچین دوستی هایی رو نداشتم ضرر کنم !:Ghamgin:

لطفا کمک کنید
با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما دوست بزرگوارم

مهدي با هزار زحمت تونسته بود گوشي همراه مورد علاقه اش را بخرد آخه مدت زيادي بود پول توجيبش رو جمع كرد و كمي هم از داداشش قرض گرفته بود.
امروز گوشيش پيوسته هنگ مي كرد
هركسي توصيه اي مي كرد و حتي مي خواست بگيرد و از روي كنجكاوي به گوشي ور بره ببينه مي تونه درست كنه.
مهدي كه گوشيش براش باارزش بود با گفتن شرمنده ام آن را به كسي نمي دادن و توصيه هاي اين و اون رو جدي نمي گرفت
فقط مي گفت بايد ببرم پيش تعميركار وارد و كار بلدش.

.......................
به نظر شما مهدي كار درستي مي كرد يا نه؟
گاهي وسائلي را كه از آن سر در نمي آوريم وقتي مي خواهيم خودمان مشكلش را رفع كنيم، چندتا مشكل ديگه هم بهش اضافه مي كنيم جتي گاهي كاري مي كنيم كه غيرقابل تعمير ميشود.

خداوند ما را خلق كرده است و دستورات زندگي سالم متعالي و آرام را به ما داده است و پيامبر در آخرين لحظات زندگيشون هم برقرآن و اهل بيت تأكيد كردند و از دنيا رفتند تا ما با ندانم كاري مشكلات خود را زياد نكنيم.
در مشاوره هايم مثل روز شاهد اين هستم كه افرادي كه از دستورات حيات بخش اسلام فاصله مي گيرند چگونه گرفتار زندگي سخت و پيچيده اي در همين دنيا هم مي شوند
دختري كه در كودكي شاهد روابط زناشويي والدين بود گرفتار انحرافات جنسي شده و در زندگي زناشويي خود مشكل دارد.
خانمي كه با مردي ازدواج كه اهل خوش بش حتي با نامحرم بود و اول او را اجتماعي مي دانست الان به خاطر هر رفتار و گفتار شوهرش از او مي رنجد و مانع ارتباط او با خانم هاي فاميل مي شود او ديگر مردان سرسنگين را امل نمي داند
خانمي كه نمي خواست زندگي اش خشك باشد و متحجر. با خريد ماهواره براي تولد شوهر او غافل گير كرد و سال ها است كه گرفتار هووهاي ديجيتالي شده و از اعتياد شوهر به امور پورنوگرافي بيزار است و رابطه اش با او سرد شده است.
پسري كه ارتباط با دختران را در دانشگاه تشويق مي كرداز اين كه مي بيند همسرش با مردان بيگانه خوش وبش مي كند و راحت از تيپ و سليقه اونا نزدش سخن مي گويد خسته شده است
دختري كه دوستانش را به داشتن دوست پسر تشويق مي كرد امروز مي خواهد هر طوري شده از خواستگارش اقرار بگيرد كه او با دختري نبوده و.
.
.
بله دوست من
دين آيين بهتر زيستن است.
همان افرادي كه در ظاهر به شما خشك مي گويند به فرزندانشان مي گويند كه مثل فلاني باش سنگين و مودب و اهل احترام به والدين و فاميل.
خلباني مي گفت در خانواده ما فرد مذهبي نداشتيم ناباورانه برادرم با معدل بالا تصميم گرفت به حوزه برود همه او را مسخره كردند اما بعد از چند ماهي چنان محبوبيتي در فاميل پيدا كرده كه مثل آن بي سابقه بود.
برادرم ديندار است و اهل ورزش
برادرم ديندار است و اهل رفت و آمد با فاميل
بردارم ديندار است و در غم و شادي فاميل شريك
برادرم ديندار است و با كودكان فاميل همبازي و آنها نيز از او خوششان مي آيد
برادرم ديندار است و اهل احترام فوق العاده به مادر و پدرم
برادرم ديندار است و بشاش و خنده رو نه اهل نق زدن و ناله و منفي بافي
برادرم ديندار است و اهل تلاش علمي
برادرم ديندار است و اهل برنامه و نظم
برادرم ديندار است و اهل سفرهاي زيارتي و تفريح و سياحت
برادرم ديندار است و

و اين گونه دينداري او سبب شده كه اهل فاميل بدشان نمي شد دامادشان بشود.

دوست بزگورارم
اگر دينداري خودمان را ناقص اجرا نكنيم
اگر اهل برنامه(كار، عبادت، معاشرت سالم، تفريحات سالم) باشيم جاي خود را در قلب ها باز مي كنيم هرچند در ظاهر برخي به رو نياورد و يا از روي حسادت چيزي نگويند
مهم اين است كه راه را يافته ايم و از ارزش آن با خبريم اگر خودمان به مسيرمان شك كنيم ديگران نيز خوشش نمي آيد يا زنگي زنگي يا رومي روم
افرادي كه هدف دارند رفتارشان منظم و قابل تفسير و پيش بيني است به همين دليل براي ديگران جذابيت دارند
و جهان بيني توحيدي به رفتار و گفتار و افكار ريز و درشت ما به يك سمت و سو جهت مي دهد و چينن زندگي اي با معنا است حتي دردش حتي مرگش
پيشنهاد مي كنم درباره اصول عقايد كتاب هايي را مطالعه كنيد مثل
اصول عقايد استاد قرائتي
50درس اصول عقايد آيت الله مكارم
اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي
دعا كنيم: اهدنا صراط المستقيم
اللهم ثبت قلبي علي دينك

اين دعا را در زمان غيبت توصيه شده ايم زياد بخوانيم( توحيد - نبوت و امامت و معاد)

« اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
‏‏ »
پروردگارا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، نمیتوانم پیغمبرت را بشناسم.
پروردگارا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، نمیتوانم حجت تو را بشناسم.
پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، دین خود را از دست میدهم، و گمراه خواهم شد"

یک کلام
خیر ..شما اشتباه نمیکنید و بهترین کار اینه که از ارتباط با نا محرم خود داری کنید
ان شاءالله همسری مثل خودتون نجیب و دین دار نسیب تون بشه

حامی;548459 نوشت:
اين دعا را در زمان غيبت توصيه شده ايم زياد بخوانيم( توحيد - نبوت و امامت و معاد)

« اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
‏‏ »


پروردگارا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، نمیتوانم پیغمبرت را بشناسم.
پروردگارا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، نمیتوانم حجت تو را بشناسم.
پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، دین خود را از دست میدهم، و گمراه خواهم شد"

سلام این دعا چه اثری داره و اثرش چجوری معلوم میشه؟

اين دعا اثرش اينه كه خدا كمك مي كنه باورهاي مان در زمان غيبت از بين نرود
قسمت اول درباره خدااست(توحيد)
قسمت دوم درباره پيامبر( نبوت)
قسمت سوم درباره ائمه( امامت)
بخش آخر قسمت سوم اشاره به معاد و عدل الهي دارد

علی 23;544832 نوشت:
سلام خدمت دوستان عزیز

راستش یه پسر 22 ساله هستم
یه چند وقتی هست تو خانواده اقوام یه سری بحث ها میکنن که رو اعصابمه !!! (( دختر عمه - پسر عمه ))

اینکه
در این سن باید تجربه دوستی با جنس مخالف رو داشته باشم و اگه نداشته باشم ضرر میکنن
و چون تجربه ندارم بعد ها موقع ازدواج برای پیدا کردن دختر مورد نظر آسیب میبینم
مثلا اینکه دخترها الان همه از این دوستی ها دارن (( البته این نظر من نیست ))و خیلی واردن و در آینده اگه پسری که تاحالا همچین دوستی نداشته سرش کلاه میره ...

راستش من خودم به شخصه تو اقوام یه ذره با بقیه فرق دارم
مثلا نماز و روزه رو کامل به جا میارم و شاید خیلی از اون (( به جرائت میگم همشون )) این اعمال رو انجام نمیدن !!
و به نوعی حالا چه به شوخی یا جدی اذیت هم میکنن !!!

و خیلی با اعتقادات من مخالفن و مسخرم میکنن !!

مثلا
من رو سنگین بودن دختر اعتقاد زیادی دارم و معتقدم دختر نباید تو جمعی که پسر نامحرم هست راحت باشه و با انجام هرکاری به چشم بیاد !! (( حرکاتی که بعضی دخترها انجام میدن تا بیشتر به چشم بیان ))
و یا اینکه خیلی راحت با نامحرم شوخی میکنن و به قول معروف ریلکس هستن ولی از نظر من این کار غلطه !!!

و یا اینکه
با پوشش نامناسب میگردن و لباس های که تو تو مهمونی ها و یا بیرون از خونه میگردن مناسب نیست
چیزی که من به شدت باهاش مخالفم !!

در مقابل همچین حرکاتی هم که من انجام میدن و حرفایی که میزنم جواب هایی مثل امل - پشت کوهی - و یه آدم معتقد دینی خشک نصیبم میشه !!!
راستش نمیدونم مشکل از منه یا اونا !!!

و اما سوالی که از کارشناس محترم دارم (( بعد از مطالعه حرفای بالا ))

1 - واقعا رفتار من با همچین اعمالی بده ؟؟؟
2 - آیا واقعا باید در دوران جوانی با جنس مخالف ارتباط داشت و اگه این کار رو نکنم موقع ازدواج ضرر میکنم ؟؟

خیلی از این حرف ها منو میترسونه
اینکه شاید در موقع ازدواج چون تجربه همچین دوستی هایی رو نداشتم ضرر کنم !:Ghamgin:

لطفا کمک کنید

دقيقا برعكس حرف شما درسته رابطه نداشتن و دوست نبودن از بعد ديني كه كاملا مشخصه كه اشتباهه ، اما اگه بخوايم از ديد روانيش نگاه كنيم شما فكر كن هنگام ازدواجت هيج رابطه اي رو قبلا تجربه نكرده باشي چه قدر برات شيرين و تازگي داره ارتباط با يه دختر! منظورم همه نوع ارتباط هست از كلامي بگير تا گرفتن دست و هر چي چيزهايي كه تو دوستي ها پيش مياد ، دومين نكته هم اعتماده تو دوست داري همسر اينده ات هم براي شناخت بيشتر مردها با چند نفر بوده باشه ؟ بعدم وقتي اسلام ميگه نه حتما خيري توش بوده به حرفهاي فاميل و مردم گوش نده هر مدل باشي يه جي دارن بگن خود منم دارم ميكشم از دستشون ، مطمئن باش اگه ارتباط داشته باشي ضرر ميكني من تجربه دارم كه ميكم

Nahal;548650 نوشت:
[QUOTE 23;544832]

دقيقا برعكس حرف شما درسته رابطه داشتن و دوست بودن از بعد ديني كه كاملا مشخصه كه اشتباهه ، اما اگه بخوايم از ديد روانيش نگاه كنيم شما فكر كن هنگام ازدواجت هيج رابطه اي رو قبلا تجربه نكرده باشي چه قدر برات شيرين و تازگي داره ارتباط با يه دختر! منظورم همه نوع ارتباط هست از كلامي بگير تا گرفتن دست و هر چي چيزهايي كه تو دوستي ها پيش مياد ، دومين نكته هم اعتماده تو دوست داري همسر اينده ات هم براي شناخت بيشتر مردها با چند نفر بوده باشه ؟ بعدم وقتي اسلام ميگه نه حتما خيري توش بوده به حرفهاي فاميل و مردم گوش نده هر مدل باشي يه جي دارن بگن خود منم دارم ميكشم از دستشون ، مطمئن باش اگه ارتباط داشته باشي ضرر ميكني من تجربه دارم كه ميكم

با کلمه به کلمه این پاسخ موافقم

علی آقا منم عین خودتم
22 سالمه
خونوادم مذهبی نیستن
یه بار که به مادرم گفتم من در آینده زن چادری میخوام خواهرم به شوخی به مادرم گفت برو ببین چه گناهی تو زندگی انجام دادی که همچین پسری نصیبت شده
تا حالا دوست دختر نداشتم با این که از طرف خونواده خودم (به غیر از پدرم) بهم فشار بود که حتما دوست دختر بگیرم
از آینده خبر ندارم..فقط اینو میدونم:
وقتی با دختری رابطه نداشتم...
وقتی یکی از دخترای دانشگاه بهم پیشنهاد دوستی داد و من رد کردم و بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره
وقتی قلبم دست نخورده باقی مونده...
وقتی میخوام هیچ کسی تو ذهنم و گذشتم نباشه که خدای ناکرده یه وقت زنمو در آینده باهاش مقایسه کنم
وقتی مثل بقیه جوونا نیاز دارم به یه همدم ولی با قرآن به این نفس سرکش سعی میکنم افسار بزنم
وقتی میخوام تمام عمر متعلق به یه نفر باشم
وقتی میخوام یه زنی داشته باشم که به من و فقط به من محبت کنه و منم از عشق سیرابش کنم و همه زندگیمو به پاش بریزم
میدونم که راهو دارم درست میرم
حالا دو حالت پیش میاد:
یا در آینده همون همسر خوش اخلاق و رفتار و مومن که میخوام نصیبم میشه که خدا اونوقت پاداش منو تو این دنیا داده(هرچند وظیفم بوده)
یا اینکه خدا برای امتحان من برعکسشو برام رغم میزنه و من مجبور میشم 50-60 سال تو زندگی با اون فرد صبوری پیشه کنم و بجاش پاداشمو تو اون دنیا از خدا بگیرم

در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

[="DarkRed"]سلام
نمیدونم چه تفکراتی باعث شده که خانوادتان این نظرات داشته باشند؟
فقط یکسری به دادگاه ها بزن ببین امار کدام نوع ازدواجها بیشتر شکست خورده؟
مطمئنا دوستی باعث میشه که تا اخر عمرت دید بدی به همسرت داشته باشی
اینو خیلیا میگن که اهلش بودن
این حرف که همه دخترها دوستی تجربه کردن خیلی غلطه
اوه هزاران تا ان افراد هستن که هنوز خدا رو در نظر میگیرن[/]

*EHSAN*;548673 نوشت:
بهم گفت ایشالله [HL]خدا[/HL] تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره

:Moteajeb!::Gig::Khandidan!::khandeh!::Nishkhand:

علی 23;544832 نوشت:
سلام خدمت دوستان عزیز

راستش یه پسر 22 ساله هستم
یه چند وقتی هست تو خانواده اقوام یه سری بحث ها میکنن که رو اعصابمه !!! (( دختر عمه - پسر عمه ))

اینکه
در این سن باید تجربه دوستی با جنس مخالف رو داشته باشم و اگه نداشته باشم ضرر میکنن
و چون تجربه ندارم بعد ها موقع ازدواج برای پیدا کردن دختر مورد نظر آسیب میبینم
مثلا اینکه دخترها الان همه از این دوستی ها دارن (( البته این نظر من نیست ))و خیلی واردن و در آینده اگه پسری که تاحالا همچین دوستی نداشته سرش کلاه میره ...

راستش من خودم به شخصه تو اقوام یه ذره با بقیه فرق دارم
مثلا نماز و روزه رو کامل به جا میارم و شاید خیلی از اون (( به جرائت میگم همشون )) این اعمال رو انجام نمیدن !!
و به نوعی حالا چه به شوخی یا جدی اذیت هم میکنن !!!

و خیلی با اعتقادات من مخالفن و مسخرم میکنن !!

مثلا
من رو سنگین بودن دختر اعتقاد زیادی دارم و معتقدم دختر نباید تو جمعی که پسر نامحرم هست راحت باشه و با انجام هرکاری به چشم بیاد !! (( حرکاتی که بعضی دخترها انجام میدن تا بیشتر به چشم بیان ))
و یا اینکه خیلی راحت با نامحرم شوخی میکنن و به قول معروف ریلکس هستن ولی از نظر من این کار غلطه !!!

و یا اینکه
با پوشش نامناسب میگردن و لباس های که تو تو مهمونی ها و یا بیرون از خونه میگردن مناسب نیست
چیزی که من به شدت باهاش مخالفم !!

در مقابل همچین حرکاتی هم که من انجام میدن و حرفایی که میزنم جواب هایی مثل امل - پشت کوهی - و یه آدم معتقد دینی خشک نصیبم میشه !!!
راستش نمیدونم مشکل از منه یا اونا !!!

و اما سوالی که از کارشناس محترم دارم (( بعد از مطالعه حرفای بالا ))

1 - واقعا رفتار من با همچین اعمالی بده ؟؟؟
2 - آیا واقعا باید در دوران جوانی با جنس مخالف ارتباط داشت و اگه این کار رو نکنم موقع ازدواج ضرر میکنم ؟؟

خیلی از این حرف ها منو میترسونه
اینکه شاید در موقع ازدواج چون تجربه همچین دوستی هایی رو نداشتم ضرر کنم !:Ghamgin:

لطفا کمک کنید
با تشکر

سلام علیکم خواهر
کار شما کاملا رست و صحیحه و اون بنده خدایی که این حرفا رو میزنه ................(استغفر الله)
رک بگم حرف مفت میزنه و بس:ok:
اگه من جای یکی از بزرگان فامیل بودم و این حرفا رو می شنیدم یکی میزدم تو دهنش تا عمر داره یادش نره ..... ببخشید اینقدر رک حرف زدم نمیتونم این حرفای الکی رو تحمل کنم
این یعنی بی منطقی محض
یا حق

ممنون از همه دوستان
دلگرمی دادن !! :hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:

مطیع سید;548942 نوشت:
سلام علیکم خواهر
کار شما کاملا رست و صحیحه و اون بنده خدایی که این حرفا رو میزنه ................(استغفر الله)
رک بگم حرف مفت میزنه و بس:ok:
اگه من جای یکی از بزرگان فامیل بودم و این حرفا رو می شنیدم یکی میزدم تو دهنش تا عمر داره یادش نره ..... ببخشید اینقدر رک حرف زدم نمیتونم این حرفای الکی رو تحمل کنم
این یعنی بی منطقی محض
یا حق

متاسفانه همچین خانواده ای نیستن !!

و یه جورایی معتقد هستن راه ازدواج همین دوستی ها هست و الان هرکس یه چنتایی رو واسه ازدواج زیر نظر داره !!!! (( به طوری که چند سال قبل از یکی از همین اقوام شنیدم به یکی دیگه گفته بود : فکر کردی بچه های الان مثل قدیما هستن ؟؟؟ الان هرکدوم یکی واسه خودشون نشون کردن ))

اعتقادات هم اونقدرها بیشنون قوی نیست و اگر هم قوی باشه نمیتونن به بچه ها حرف بزنن
چون معتقد هستن نباید تو کار کسی دخالت کرد (( حتی به بچه خودشونم زیاد گیر نمیدن چون میگن بزرگ شده ))

منم سعی میکنم زیاد تو همین فضاهایی قرار نگیرم !!!

یعنی شده بهم گفتن یه دختر با فلان مشخصات هست بیا و برو دوست شو !!!
((من واقعا میمونم دخترای امروزی (( نه همه )) چقدر سبک و جلف شدن که همچین حرکاتی میزنن ))

---

حالا اگه بابای پسر فامیل بدونه پسرش یکی رو زیر نظر داره هیچی نگه مشکلی نیست
ولی وقتی بابای دختر میدونه و هیچی نمیگه آدم مات و مبهوت میمونه :Moteajeb!:!!

که آیا من غیرتم زیادیه یا ملت بخارشون کم شده ؟؟؟

سلام
تا شما نخوای کسی به زور نمیتونه کاری بکنه شما با اقتدار روی حرفات وایسا و با دلایل منطقی و قانع کننده بگو که من الان شرایط ازدواج رو ندارم و از حرفات کوتاه نیا اما کاری نکن که لجبازی پیش بیاد خیلی اروم و متین
و هم میتونی با پدر و مادرت بری پیش مشاور که اونها قانعش کنند

علی 23;548956 نوشت:
یعنی شده بهم گفتن یه دختر با فلان مشخصات هست بیا و برو دوست شو !!!
((من واقعا میمونم دخترای امروزی (( نه همه )) چقدر سبک و جلف شدن که همچین حرکاتی میزنن ))

سلام
عیدتون مبارک. رفتارتون کاملا درسته.
دلتون ی سیب دست نخورده هست وقتی برای اولین بار به کسی بگید عزیزم (منظورم نامحرم هست) دیگه ان کلمه دفعه های بعد لق لقه زبانتان هست و ارزشش از دست میده.
پس احساستون سخت تر میشه, انتخاب براتون به مراتب سخت تر , و درنهایت اینده ای نامعلوم برای فرزندانتان( رطب خورده کی کند منع رطب) و خودتان
رک بگیم هیچ انسانی نیست که شهوتی نشه. شما که اولین بارتون هست اگر ی دختر ناخلف دوست شوید ( هیچکس نمیگه من قبلا با کسی دوست بودم و دختری که با کسی دوست نبوده پس بعدش هم با کسی دیگه دوست نمیشه) و برنامه براتون بچینند و به قول معروف اویزونتون میشه و زندگی تون عملا به گند کشیده میشه چون انموقع مجبورید بخاطر حفظ ابروتونم شده , باهاش ازدواج کنید و حتی ازدواجم نکنید ی عمر عذاب وجدان دارید.

این تصور بالا را تخیل نبینید !! ن من در جامعه زیاد دیدم . :Moteajeb!:

*EHSAN*;548673 نوشت:
وقتی یکی از دخترای دانشگاه بهم پیشنهاد دوستی داد و من رد کردم و بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره

من پسری را می‌شناسم، که تاکنون، هیچ دختربچه، دختر نوجوان، دخترجوان، زن، زن میانسال و حتی استاد دانشگاهی (زن) نبوده است که وی را ببیند و محو نگاه کردن وی نشود.
این پسر، دوست من است. در دانشگاه، می‌شود گفت: «همه‌ی دختران منتظر گوشه چشمی از وی هستند تا به خواستگاری دوست من بیایند» و حتی یکی از محجبه‌ترین استادان دانشگاه که از همسرش جدا شده است، غیر مستقیم به یکی از استادان مورد اعتمادش سپرده بود که به وی پیشنهاد صیغه را بدهد.
ولی تا کنون هیچ دختری خود به صورت مستقیم برای دادن پیشنهاد به برقراری رابطه با وی پا پیش نگذاشته است؛ چون دوست من، با هیچ دختری شوخی نمی‌کند و در محیط بیرون بسیار جدی است.
یک نمونه‌ی دیگر: یکی از مغرورترین و زیباترین دختران دانشگاه که پسران زیادی خواهان وی هستند، آن‌چنان شیفته‌ی دوست من است که از نوع نگاه کردنش به دوستم، حتی استادان نیز پی به احساسش برده‌اند که یکی از استادان به وی گفت: «خانم فلان، تخته این‌ور است!»؛ ولی آن دختر، پس از سه‌سال انتظار، هنوز هم پا پیش نگذاشته است و تنها با نگاهش سخن می‌گوید! چون از پاسخ مثبت دوست من مطمئن نیست.
برای من جای تعجب است که چگونه یک دختر، آن‌هم در محیط دانشگاه بیاید به پسری که از پاسخ مثبتش مطمئن نیست، به صورت مستقیم پیشنهاد بر قراری رابطه بدهد.
این با توجه به تجربه‌ی من، که دوستی با ویژگی‌های بالا دارم، امری کاملا غیرممکن و یک‌طرفه به قاضی رفتن است که دختری اینگونه بیاید و به پسری پیشنهاد بدهد و جواب رد بشنود و از جواب رد، بسیار آزرده دل شود (چون منتظر پاسخ مثبت بوده است).
آیا شما با آن دختر در محیط دانشگاه خوش و بش نداشته‌اید (جزو داد و ستد کردن، صحبت در مورد بدی کلاس‌ها و استادان و ...) که دل آن دختر قرص و محکم شده است و از جواب مثبت شما مطمئن شده است و پا پیش گذاشته است؟
زیرا دوست من می‌گوید: «حتی سبک‌ترین و جلف‌ترین دختران نیز، چنین کاری را نمی‌کنند و تا از نظر مثبت پسر موردنظرشان مطمئن نشوند، پا پیش نمی‌گذارند و پیشنهاد برقراری رابطه را نمی‌دهند؛ زیرا با این‌کار، خود را در میان دختران و پسران، سنگ روی یخ می‌کنند».
حامی;548693 نوشت:
:Moteajeb!::Gig::Khandidan!::khandeh!::Nishkhand:

من بیشتر به خاطر این شکلک‌ها این نوشتار را نوشتم که جناب کارشناس، واژه‌ی «خدا» را پر رنگ کرده و به سخن آن دختر، پنج واکنش تمسخر‌آمیز نشان داده‌اند.
آیا منظورتان از این شکلک‌ها، این است که چنان دختری، اعتقاد به خدا ندارد و دارد کاری را انجام می‌دهد که خلاف گفته‌ی خدا است؟
اگر چنین است، آیا کسی که تنها سخن یک‌طرف ماجرا را شنیده و قضاوت می‌کند، به خدا اعتقاد دارد؟
خدایی که می‌گوید: «برای هر امری، دو شاهد عادل و مومن لازم است؟»

مسعود اکبری;548973 نوشت:
سلام
تا شما نخوای کسی به زور نمیتونه کاری بکنه شما با اقتدار روی حرفات وایسا و با دلایل منطقی و قانع کننده بگو که من الان شرایط ازدواج رو ندارم و از حرفات کوتاه نیا اما کاری نکن که لجبازی پیش بیاد خیلی اروم و متین
و هم میتونی با پدر و مادرت بری پیش مشاور که اونها قانعش کنند

فکر کنم شما متوجه موضوع نشدی !!
اصلا بحث ازدواج نیست !!

میگن واسه تجربه هم شده دوست شو و بعدش سراغ یکی دیگه !!
میگن اصلا دلیلی نداره که بخوای با کسی دوست بشی و بعدش ازدواج کنی
همینجوری دوست شین و بعد یه مدت همدیگه رو ول کنید !!

بحث ازدواج وجود نداره
فقط وفقط دوستی خیابونی !!

[="#008080"][/][="#008080"][/][="#008080"][/]به نام خدا
سلام
[="Tahoma"][="Teal"]

علی 23;548956 نوشت:
یعنی شده بهم گفتن یه دختر با فلان مشخصات هست بیا و برو دوست شو !!!

اين يكي از حرفايي هست كه براي تغيير دادن تدريجي و وسوسه تو به كار ميبرن.اونا ميبينند كه بر خودت تسلط داري و تمايلاتت رو كنترل ميكني و مثل خودشون برده ي شهوتت نيستي برا همين سعي مي كنن تو رو دائم در اين فضا قرار بدن تا تو حتي جهت ارضاي كنجكاوي هم شده okبدي و اونوقت با يه نفر دوستت ميكنن و اينقدر از اين دوستي ها و خوشگذروني ها برات جور ميكنن كه وابسته اين دوستي ها بشي.
اين يه تله اي هست كه اونا برات چيدن هرچند شايد مثل اون دختر خانوم دينداري ميكنن وقصد خراب كردن زندگيتو نداشته باشن.
علی 23;549097 نوشت:
همینجوری دوست شین و بعد یه مدت همدیگه رو ول کنید !!

بحث ازدواج وجود نداره
فقط وفقط دوستی خیابونی !!


براي كلاسش اينو ميگن چون دوست ندارن بچشون از بچه ي بقيه عقب بمونه وشايد اعتقاد عميقي هم به اين موضوع نداشته باشن.بنابراين شما سعي كن به شكل ديگه اي خوتو نشون بدي:
حامی;548456 نوشت:
برادرم ديندار است و اهل ورزش
برادرم ديندار است و اهل رفت و آمد با فاميل
بردارم ديندار است و در غم و شادي فاميل شريك
برادرم ديندار است و با كودكان فاميل همبازي و آنها نيز از او خوششان مي آيد
برادرم ديندار است و اهل احترام فوق العاده به مادر و پدرم
برادرم ديندار است و بشاش و خنده رو نه اهل نق زدن و ناله و منفي بافي
برادرم ديندار است و اهل تلاش علمي
برادرم ديندار است و اهل برنامه و نظم
برادرم ديندار است و اهل سفرهاي زيارتي و تفريح و سياحت
برادرم ديندار است و

[/]

سلام جناب علی آقا ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ... منم نظره خودم رو خدمتتون بگم ...

جناب استاد حامی داستان آقا مهدی رو تعریف کردند که موبایلشون هنگ میکرده و تصمیم میگیرن که ببرنش پیشه فروشنده تا مشگل گوشیشون رو حل کنن ... من هم میتونم داستان دهها نفر مثله خودم رو تعریف کنم که به مسائلی اعتماد و اطمینان کردند و چوب اطمینان و اعتمادشون رو خوردند ... در درون همین سایت اگر کمی ریز بشین میتونین چنین داستانهایی از افراد متفاوتی بخونین ... خاطرم هست که آقایی اومده بودند در درون همین سایت و عنوان میکردند که از دبیرستان لفظ جلاله زیر زبونشون بوده ... زمانی هم که میخواستند همسرشون رو انتخاب کنند تمام مسائل مذهبی رو رعایت کرده بودند ... و دائما در حال ذکر و ... بودند و حالا عنوان میکردند این سهم من از زندگی نیست .... و دائما در کوچه و خیابون در حال نگاه کردن به ناموس دیگران هستند و ....

هر تفکری در درونش عقلانیت هست ... حتی صحبتی که پدر و مادر ارجمندتون انجام دادند به نظره من در درونش عقلانیتی وجود داره ... البته من همینجا عنوان کنم ... من با دوست شدن و رابطه دوستی برقرار کردن صد در صد مخالف هستم .... خطری که در درون دوستی های میان یک پسر و دختر وجود داره به مراتب زیاد هست ... هم برای دختر و هم برای پسر ... ( بحث من مذهبی نیست ) .روابط و دوستی ها به جایی میرسه که ممکن هست در درون یک رابطه کسی شیفته دیگری بشه ... و شخص مقابل اون رو نخواد ... این شیفتگی و نرسیدن به محبوب گاها به جایی میرسه که شخص افسردگی بسیار بسیار شدیدی میگیره و این افسردگی رو تا لحظه مرگ با خودش به همراه داره .... و تمام زندگیش رو از دست میده .... بنابراین دوست شدن از نظره من راهی کلا به ترکستان است ...

اما ...
به نظره من شما باید بتونین روابط کنترل شده و خارج از روابطی که همه نام اون رو دوستی میزارن ... برقرار کنین ... باید سعی کنین بر رویه هیجاناتتون کنترل داشته باشین ... هوش هیجانیتون رو کنترل بگیرین ... وقتی دارین با مخاطبتون صحبت میکنین اون رو خارج از جنسیتش به چشم یک انسان نکاه کنین و بتونین از منظر دو انسان صحبتهایی خارج از احساسات با هم داشته باشین ... از نظره من شما باید چنین تجربه ای رو بدست بیارین ... تجربه ای که در درونش ...

1- هیچ دلوری کردنی وجود نداشته باشه .
2- قصد تحریک کردن طرف مقابلتون رو نداشته باشین .
3- اگر بحث داشت وارد مباحث احساسی میشد ... از بحث فرار کنین .
4- حرمت و عزت نفس تفکرات و تخیلاتتون رو نگه دارین .
5- اگر دیدی طرف مقابلت داره بهت وابسته میشه تندی ازش فاصله بگیری و ...

به نظره من شما به این تجربه نیاز دارین ... تا بتونین انتخابی درست و آگاهانه داشته باشین ... الان هم پسری به خواهرش نمیگه برو دختری انتخاب کن و اون هم بیاد بگه برادر من مومن هست و .... انسانها در درون خیابان ... خمحل کار .... دانشگاه و ... همدیگه رو میبینن و اگر دیدن تونستن با هم تعامل برقرار کنن با هم ازدواج میکنن ...

تازگی روابط هم برای یه دختر اصلا جذاب نیست ... یه دختر وقتی میخواد ازدواج کنه ... دنبال مردی میگرده که بابته یه حرف ساده سرخ و سفید نشه ...

امیدوارم موفق باشین .

نفرنفر;549220 نوشت:
من هم میتونم داستان دهها نفر مثله خودم رو تعریف کنم که به مسائلی اعتماد و اطمینان کردند و چوب اطمینان و اعتمادشون رو خوردند ... در درون همین سایت اگر کمی ریز بشین میتونین چنین داستانهایی از افراد متفاوتی بخونین ... خاطرم هست که آقایی اومده بودند در درون همین سایت و عنوان میکردند که از دبیرستان لفظ جلاله زیر زبونشون بوده ... زمانی هم که میخواستند همسرشون رو انتخاب کنند تمام مسائل مذهبی رو رعایت کرده بودند ... و دائما در حال ذکر و ... بودند و حالا عنوان میکردند این سهم من از زندگی نیست .... و دائما در کوچه و خیابون در حال نگاه کردن به ناموس دیگران هستند و ....

من در انجمن آسیب شناسی و آسیب زدایی 5 صفحه اولو دیدم نتونستم این مطلبو پیدا کنم
دوستان اگه کسی آدرسشو داره بذاره اینجا ممنون میشم..به نظرم به درد خیلی ها بخوره..میخوام بدونم داستان کامل چی بوده؟ دلیلش چی بوده؟اقا هم مقصر بوده؟چیکار باید کرد که اینجوری نشه؟

ویرایش پس از ارسال:منظور این تاپیک بود؟ http://www.askdin.com/thread36497.html

سلام ...
علی آقا و احسان خان ... امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...

قبل از شروع پستم عنوان میکنم که انسانها در درون زندگیشون تجربه های دینی و غیر دینی متفاوتی دارند و پست من تنها ذکر حال ناظری هست که دنیا را اینگونه دیده ... و دوست داره به همنوعش کمک کنه .... احسان خان پست شما رو هم من خوندم ... و تعداد صلوات هایی که به عنوان تایید زیرش زده شده بود رو هم دیدم ... یاده دوران جوونی خودم افتادم ... به هر حال زبان در بیان کردن خیلی چیزها عاجز هست و شاید باید انسانها بشینن و نظاره گر خیلی چیزها باشن ... خوب تا حد توانم برات میگم ... یکی از مهمترین عواملی که من در درون این سایت عضو هستم دقیقا همین مساله هست ... اینکه تا جایی که میتونم در مورد این مساله اطلاع رسانی کنم ...

علی آقا و احسان خان ... من هیچ ایدیولوژی و رفتار و باید و نبایدی رو تحمیل نمیکنم ... و حتی نمیگم که فکر و ایده من صد در صد درست هست .... تنها میخوام براتون توضیح بدم ... و ای کاش زمانی هم کسی برای من چنین مطالبی رو توضیح میداد ...

قبل از اینکه بخوام وارد موضوع بشم ... خدومتتون توضیح دادم که من خودم به شدت مخالف دوستی با جنس مخالف هستم ... چون اساسا ضررهای چنین دوستی هایی بسیار بسیار زیاد هست ... ضررهایی که غالبا به خاطر ساختار روحی و روانی انسان چه برای دخترها و چه برای پسرها غیر قابل جبران میشه ... من تنها موافق روابط و تعاملاتی ملایم با استانداراردهای تعریف شده هستم ... تا دو انسان غیر همجنس بتونن نسبت به هم شناختهایی هدفمند پیدا کنند ... و نظره شخصیم این هست که انسانها نیاز به چنین تعاملاتی دارند تا هوش اجتماعی ... هوش هیجانی ... هوش رفتاری و خیلی چیزهای دیگشون رشد پیدا کنه ...

احسان خان ... دوست دارم داستان من رو بشنوین ...
خوب من هم زمانی 4 ...5 سالم بود و تو کوچه و خیابون با هم سن و سالام بازی میکردم ... و در همسایگی ما پسری بود که سن و سالش یک سال از من بیشتر بود ... من و ایشون با هم بزرگ میشدیم ... سال به سال ... کلاس اول ... کلاس دوم ... کلاس سوم و ... تا اینکه هردومون به سن بلوغ رسیدیم ... خاطرم هست من دوم راهنمایی بودم و پسر همسایمون سوم راهنمایی ... تا اینکه یه چیزهایی در مورده پسر و دختر فهمیدیم ... و هر دومون نسبت به یکدیگر احساس پیدا کردیم ... هم من انسان با خدایی بودم و هم اون .... و هر دومون عذاب وجدان گرفته بودیم ... بار سومی که با هم بیرون قرار گذاشتیم به هم یک قول دادیم ...

قول دادیم که برای خدا رابطمون رو قطع کنیم .... گفتیم محرم و نامحرمیم و این کار درست نیست ... و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتیم یه قول و قرار شاید بچه گونه شاید هم بزرگونه ... پدرم سال سوم راهنمایی بودم که فوت شد و عموم من رو یه مدرسه فوق مذهبی فرستاد ... یه چیزی در حد تیم ملی ... ما به جز معارفی که هر سال پاس میکردیم ... یک استاد مذهبی هم داشتیم که به صورت Advanced در درون کلاس ها حاضر میشد و به ما معارف تدریس میکرد ... یک کلاس احکام Advanced نیر هر سال به ما تدریس میشد و باید اون درس ها رو هم پاس میکردیم .... زیارت عاشورا و یک آقای روحانی که پنج شنبه ها میامد و برامون سخنرانی میکرد ... اون موقع ها خیلی خیلی مذهبی بودم ... یادم هست یک سال تو زمستونش مسیر خیلی خیلی طولانی رو پای پیاده پیاده میرفتم مدرسه به هوای اینکه 500 تومن کرایه ماشین رو بندازم صندوق صدقات ... یادمه با پاهایی که توش پر از برف بود میرسیدم دبیرستان ولی تو دلم شیرینی رو احساس میکردم که با هیچ چیز قابل مقایسه نبود ...

من و پسر همسایه تقریبا هفته ای یکبار همدیگه رو میدیدیم ... ولی هر بار من سریعتر و شاید اون سریع تر رومون رو برمیگردوندیم ... تا اینکه هر دومون از دانشگاه فارغ التحصیل شدیم .... ایشون پزشک میشن ... و در اون مدتی که من سرم رو پایین مینداختم ... شیرینی ایمانی رو در درون دلم بسط و گسترش میدادم ... ایشون عاشق یه زنه 30 ساله میشن ... زنی که روابط اجتماعی خوبی داره ... آتیش بازی رو خوب بلده ... و

و حتی من نتونستم بهش بگم ... من دوستت دارم . نتونستم بهش بگم یادت رفت ... یادمه اون روزها اصلا من رو کاملا فراموش کرده بود . تازه بعد از ازدواج به خودش اومد ... یادمه یک روز تو خیابون جلوم زد زیر گریه ... منم نتونستم خودم رو کنترل کنم و تنذدی مسیرم رو کج کردم و از مسیری دیگه رفتم ... ذمن اطمینان کردم .... به یک سری دستورات ... به یک سری گفته ها ... به 124000 نفر ادم که از اونها راستگو تر و صدیق تر آدم پیدا نمیشه ... و از کسی شکست خوردم که ...

ایشون سالهای سال در درون ذهن من باقی میمونن و از ذهنم بیرون نمیشن ... تا اینکه چند سال پیش در درون محل کارم شخصی دیگر به من ابراز تمایل میکنه ... پسر متدین و خوبی به نظر میومد و میتونم بگم که هیچ گونه چیز بدی هم ازش ندیده بودم ... ایشون طوری وانمود میکرد که اینگار فردا میخواد ازم خواستگاری کنه .... من تجربه پسر همستایمون رو داشتم و میدونستم فراموش کردن یک حس عاشقانه تقریبا غیر ممکن هست ... برای همین گفتم بزار از خدا بپرسم ...

یادم هست تو همین افکار بودم ... یهو نیت کردم و گفتم خدایا اگر من میتونم با این آقا پسر ازدواج کنم .... اولین ماشین قرمز رنگی که میبینم دو رقم اولش 62 باشه ... و دقیقا همین اتفاق افتاد .... راستش خیلی خوشحال بودم .... گفتم نه اینجوری قبول نیست .... بعد از ظهر که اومدم خونه گفتم فردا رو روضه میگیرم و نماز مغرب و اعشا رو در درون مسجد میخونم ... اگر زمانیکه برای قنوت دستهام رو به سمت آسمون میگیرم عقربه ثانیه شمار ساعت بین 2 و 3 بود ... یعنی من میتونم با همکارم ازدواج کنم .... و دقیقا همین اتفاق افتاد .... با چنان خوشحالی از مسجد اومدم بیرون که ... ولش کن ...

فرداش هم با قرآن تفعلی زدم ... و یه آیه اومد با این عنوان ... دقیقش رو یادم نمیاد ... { آیا شما به گفتار خداوند شک میورزید و ... } راستش دیگه کاملا باورم شده بود . یادم هست 3 ماهی که روبرم بود شعبان و رمضان و رجب بود ... من برونشیت ریه دارم و به خاطر برونشیت ریه ام تقریبا روزه گرفتن برام سمه .... ولی تمام روزهایی که از لحاظ شرعی میتونستم روزه بگیرم رو روزه گرفتم ... و میتونم بگم امکان نداره کسی میتونست یک صلوات یا یک آیت الکرسی در اون سه ماه از من بیشتر بفرسته .... تسبیح به دست میخوابیدم و تسبیح به دست از خواب بیدارم میشدم ....

خوب ... ایبشون هم گذاشتن و رفتن !!!!

حکمت خدا شد جواب من ... شاید حکمت خدا همین باشه ... که من چنین پستهایی رو بنویسم ... و برای همه داستانم رو تعریف کنم ... این راهها ... این اطمینان کردن ها ... این مسیرها همه به ترکستان هست ... یاده یه پستی افتادم که استاد حامی چند وقت پیش در درون سایت گذاشتن ...

خبر داغ ؛خدا در دادگاه خانواده محاکمه می شود

این موضوع مربوط به دختر خانومی هست که به خدا اطمینان میکند ... دستورات خدا مبنی بر اینکه اگر کسی آدم خوبی بود و درب خونتون رو برای ازدواج زد او را بپذیرید و اینکه مهریه را پایین بگیرید رو شنفته بود و قول و قرارش رو با خدا گذاشته بود و وقتی به سادگی همسرش او را طلاق میدهد .... خدا را به محاکمه میکشد ... و در نهایت استاد حامی در درون پست مذکور نتیجه گیری کردند اشتباه از خودتون هست چرا به عقلتون اطمینان نکردین ...

راستش من یه مدت در درون یک شرکت کار میکردم که دستگاه حضور و غیاب تولید میکرد ... من در قسمت R&D بودم ... ولی وقتی یه مشتری میومد و از دستگاه شکایت میکرد ... کسایی که دستگاه رو تعمییر میکردن ... دنبال یه اشتباه کوچیک کاربر بودن تا همه خرابی دستگاه رو بندازن تقصیر خودش .... وقتی اینجور پست ها رو میخونم تقریبا همینجوری هستن .... یه جوری باید تقصیر بیوفته گردن خوده کاربر ...

به هر حال ...
راهی رو نرید که بعدا بخواین از ایدیولوژیتون شکایت کنین ... رک بهتون بگم هیچ جا نمیتونین از دست ایدیولوژیتون شکایت کنین ... آخر سر هم همه تقصیر ها میوفته گردن خودتون ... انسانهای موفق رو ببینین چی کار کردن ... مسیرشون رو دقت کنین ... پدر و مادر دلسوز ترین اشخاص هستند ... هیچ لزومی هم نداره که ایدیولوژی و باید ها و نباید های اونها رو صد در صد اجرا کنیم ....

عقلانیت ... هر گفته ای در درونش عقلانیت وجود داره و همه انسانها تجربه های متفاوتی داشته اند ... تعادل رو حفظ کنیم و به تمام نکات مسیر توجه کنیم ...

نفرنفر;549462 نوشت:
عقلانیت ...

1 ساعته که مثل روح سرگردان تو خونه دارم فکر میکنم.راه میرم و فکر میکنم
فکر و فکر
آخراش دیگه مغزم داشت درد میگرفت
نشستم و کلی مطلب تایپ کردم.
اما دلم نیمد ارسالش کنم.
همشو پاک کردم
نمیدونم چرا..
شاید ترس از قضاوت کردن..
...
فقط باید بگم که خیلی خیلی خیلی از شما متشکرم بایت اینکه تجربیات خودتونو در اختیار ما گذاشتین...از جانب خودم میگم که این پست فکر نکنم حالا حالا ها از ذهنم بیرون بره
باز هم تشکر

*EHSAN*;548673 نوشت:
در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

سلام علیکم
برادران گرامی ،وقتی مطالب شما دوبزرگوار (ehsan و 23 علی) را میخواندم افتخار میکردم از اینکه کشورمان چنین جوانان متدین ،غیرتمند و با صلابتی دارد، باید به شما جوانان هزار با رآفرین گفت ،احسنت بر شما که زیبا دین خود را حفظ نموده و با خداوند معامله میکنید ، و البته به درگاه خداوند شرمنده شدم از خودمان که زمینه ها برایمان فراهم است و خداوند دارد عاشقانه خدایی میکند اما امثال من حقیر بی انصافانه بندگی نمیکنم ...و شما بزرگواران زمینه برایتان فراهم نیست اما دارید عاشقانه بندگی میکنید ...و چقد خداوند به جوانانی همچون شماها افتخار میکند ، خداوند شماجوانان باایمان را برای کشور و اسلام حفظ نماید ، قدر خودتان را بدانید و البته مراقب حسادت حسودان و کینه دشمنان باشید که خدایی نکرده سعی نکنند شما را از مسیر درستی که در آن هستید منحرف سازند

اول یک مطلب در مورد عقلانیت بگویم، آن کاربر گرامی(نفرنفر) که در مورد عقلانیت نوشته بودند که البته با حسن نیت نظرشان را فرموده بودند که قابل احترام است و بنده هم فقط نظرم را میگویم چون در این زمینه تخصص علمی کافی را ندارم ، ببنید خداوند که انسان را آفرید مسیری را برای انسان نشان داد که راه سعادت انسان جز از آن راه ممکن نیست و آن دین اسلام است ، ما درصورتی به سعادت میرسیم که مطابق خط کش اسلام عمل کنیم و قرار نیست با تغییر دورانها و گذشت قرنها حلال پیامبر(ص) حرام شود یا اینکه حرام پیامبر (ص) حلال شود پس عقلانیت یعنی اینکه عقل به من حکم میکند راه سعادت فقط با عمل به دستورات الهی میسر است ،اسلام میگوید ارتباط با نامحرم در حد ضرورت باشد در حد ضرورت صحبت کرد نه بیشتر ، چرا ؟ چون به یقین بیش از آن مشکل ساز خواهد بود! هیچکس به اندازه خداوند نمیداند چه چیزی به نفع انسان است چه چیزی به ضرر آن، ضرورت هم قابل تشخیص است مثلا وقتی در دانشگاه هم همکلاسی هم جنس داریم هم همکلاسی غیر هم جنس و هردو هم جزوه مورد نیاز ما را دارند چه لزومی دارد از غیر هم جنس بگیریم ؟ اما اگر این جزوه را فقط غیر هم جنس داشت و ما به ان نیاز داشتیم اینجا میشود ضرورت و ما باید با حظ موازین شرعی از او بگیریم اما باید مواظب شیطان باشیم که از این موقعیت برای ایجاد یک ارتباط صمیمانه بهره نگیرد!! حواسمان باشد شیطان آرام و گام به گام اعتقادات ما را از ما میگیرد و خوب بلد است به اشتباهات ما توجیه به نظر درست بدهد! اتفاقا در این موقعیتها است که خداوند انسان را امتحان میکند!ابزرگواران،قرار نیست کسی از جامعه جداشود یا اینکه از نامحرم فرار کند ! یا رهبانیت را پیش بگیرد! بلکه به افراد اجازه داده در چهار چوب دین با هم ارتباط داشته باشند اما باید حواسمان باشد در ارتباط با نامحرم خط کش اسلام را در نظر بگیریم پس هرچه بیشتر به اسلام عمل کنیم به سعادت نزدیک تریم هرکجا هم در مسیری شک کردیم داریم درست عمل میکنیم یانه ،باید از کارشناسانی که در دین علم دارند کمک بگیریم ، کسی که طبق خط کش دین و طبق آیات و روایات به ما راه را نشان دهد نه هر فردی! وگرنه هرکسی می تواند یک توجیهی بیاورد و یک راهی را به ما نشان دهد!

و اما مطلبی را میخواهم به برادر گرامی 23 علی بگویم، اولان به شما تبریک می گویم که با وجود این همه مخالفتها باز هم مقاومت میکنید ، خداوند دارد با شما و امثال شماها عشق بازی میکند ومیزان عشق شماها را محک میزند پس با توکل و توسل به راه درستی که در پیش گرفته اید ادامه دهید زیرا تدبیر همه امور به دست خود خداوند است ...حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

از آینده خود نگران نباشید زیرا خداوند در قرآن میفرماید الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (نور- 26) ؛ زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروايى كه به آنها داده مى‏شود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى) و روزى پر ارزش است.

البته ممکن است خداوند با شناختی که از ظرفیت بندگانش دارد یک جاهایی به او همسر بدی بدهد تا میزان عشق اورا محک بزند مانند آسیه همسر فرعون که از این امتحان سربلند بیرون آمدند و شدند از زنان بهشتی

در آخر چه همسر خوب و چه همسر بد وقتی شما به تکلیف عمل کنید میشود همان جمله زیبایی که کاربر گرامی فرمودند
در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

موفق و سربلند باشید ، التماس دعا ، یازهرا(س)

نفرنفر;549462 نوشت:
من و پسر همسایه تقریبا هفته ای یکبار همدیگه رو میدیدیم ... ولی هر بار من سریعتر و شاید اون سریع تر رومون رو برمیگردوندیم ... تا اینکه هر دومون از دانشگاه فارغ التحصیل شدیم .... ایشون پزشک میشن ... و در اون مدتی که من سرم رو پایین مینداختم ... شیرینی ایمانی رو در درون دلم بسط و گسترش میدادم ... ایشون عاشق یه زنه 30 ساله میشن ... زنی که روابط اجتماعی خوبی داره ... آتیش بازی رو خوب بلده ... و

و حتی من نتونستم بهش بگم ... من دوستت دارم . نتونستم بهش بگم یادت رفت ... یادمه اون روزها اصلا من رو کاملا فراموش کرده بود . تازه بعد از ازدواج به خودش اومد ... یادمه یک روز تو خیابون جلوم زد زیر گریه ... منم نتونستم خودم رو کنترل کنم و تنذدی مسیرم رو کج کردم و از مسیری دیگه رفتم ... ذمن اطمینان کردم .... به یک سری دستورات ... به یک سری گفته ها ... به 124000 نفر ادم که از اونها راستگو تر و صدیق تر آدم پیدا نمیشه ... و از کسی شکست خوردم که ...

ایشون سالهای سال در درون ذهن من باقی میمونن و از ذهنم بیرون نمیشن ... تا اینکه چند سال پیش در درون محل کارم شخصی دیگر به من ابراز تمایل میکنه ... پسر متدین و خوبی به نظر میومد و میتونم بگم که هیچ گونه چیز بدی هم ازش ندیده بودم ... ایشون طوری وانمود میکرد که اینگار فردا میخواد ازم خواستگاری کنه .... من تجربه پسر همستایمون رو داشتم و میدونستم فراموش کردن یک حس عاشقانه تقریبا غیر ممکن هست ... برای همین گفتم بزار از خدا بپرسم ...

یادم هست تو همین افکار بودم ... یهو نیت کردم و گفتم خدایا اگر من میتونم با این آقا پسر ازدواج کنم .... اولین ماشین قرمز رنگی که میبینم دو رقم اولش 62 باشه ... و دقیقا همین اتفاق افتاد .... راستش خیلی خوشحال بودم .... گفتم نه اینجوری قبول نیست .... بعد از ظهر که اومدم خونه گفتم فردا رو روضه میگیرم و نماز مغرب و اعشا رو در درون مسجد میخونم ... اگر زمانیکه برای قنوت دستهام رو به سمت آسمون میگیرم عقربه ثانیه شمار ساعت بین 2 و 3 بود ... یعنی من میتونم با همکارم ازدواج کنم .... و دقیقا همین اتفاق افتاد .... با چنان خوشحالی از مسجد اومدم بیرون که ... ولش کن ...

فرداش هم با قرآن تفعلی زدم ... و یه آیه اومد با این عنوان ... دقیقش رو یادم نمیاد ... { آیا شما به گفتار خداوند شک میورزید و ... } راستش دیگه کاملا باورم شده بود . یادم هست 3 ماهی که روبرم بود شعبان و رمضان و رجب بود ... من برونشیت ریه دارم و به خاطر برونشیت ریه ام تقریبا روزه گرفتن برام سمه .... ولی تمام روزهایی که از لحاظ شرعی میتونستم روزه بگیرم رو روزه گرفتم ... و میتونم بگم امکان نداره کسی میتونست یک صلوات یا یک آیت الکرسی در اون سه ماه از من بیشتر بفرسته .... تسبیح به دست میخوابیدم و تسبیح به دست از خواب بیدارم میشدم ....

سلام علیکم
خواهر گرامی مطالب شمارا خواندم اینکه همیشه سعی دارید به دینتان عمل کنید جای تحسین دارد اما سوالی ذهنم را مشغول کرده
شما فرمودید برای رضای خدا رابطه اتان را با هم قطع کردید! پس چرا وقتی به هم نرسیدید ناراحت شدید؟شما مگر به خداوند اعتماد نکره بودید؟ شما امورتان را به خدا سپرده بودید پس اگر رضا و مصلحت خداوند در رسیدن شما به هم بود حتما به هم میرسیدید! اگر شما بدون در نظر گرفتن رضای خدا به رابطه اتان ادامه داده بودید و نهایت به ازدواج منجر میشد دیگر مصلحت خداوند نبود بلکه خودتان آینده اتان را رقم زده بودید! خدا آینده شما را می بیند پس وقتی چیزی را به او می سپاریم نباید اگر مخالف میل مابود دلگیر شویم چون میل ما اشتباه میکند اما خداوند هرگز اشتباه نمیکند ! پس قانونا شما باید از این اتفاق خوشحال باشد
نکته بعد اینکه شما ایشان را دوست داشتید اما به خاطر رضای خدا به او نگفتید دوستش دارید ما حدیث داریم پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «من عشق فعفّ ثم مات، مات شهیدا؛ هر کس عاشق شود و عفت بورزد (به گناه آلوده نشود) و آن گاه بمیرد، شهید مرده است.» پس شما ضرر نکرده اید و باید قانونا خوشحال باشید!
و نکته بعد در مورد خواستگاری که برایتان امده بوده و شما به خودتان گفتیداولین ماشین قرمز رنگی که میبینم دو رقم اولش 62 باشه و... باید خدمتتان عرض کنم ماچنین چیزی در اسلام نداریم! از نظر عقلانی و منطقی و اسلامی وقتی فردی به خواستگاری می آید بایدابتدا تمام جوانب آن را برسی کنیم ، در چندین جلسه در حضور خانواده باهم صخبت کنیم، با افراد مشورت کنیم ، تحقیق و برسی کنیم اگر به نتیجه مثبت رسیدیم قبول کنیم اگر به نتیجه منفی رسیدیم رد کنیم اگرهم نتوانستیم بعد از تمام مراحل (تحقیق،برسی، صحبت ،مشورت ) به تنیجه قطعی برسیم و دودل بودیم اینجا استخاره کنیم آن هم نه با ماشین و عقربه ثانیه شمار!!! باید با قرآن استخاره کرد با رعیت شرایط استخاره ، بعد با توسل و توکل به جواب استخاره عمل کنیم
امیدوارم خداوند به همه ما مسیر درست بندگی را نشان بدهد و بتوانیم به سعادت اخروی برسیم
موفق و سربلند باشید ،التماس دعا ، یا زهرا(س)

*EHSAN*;548673 نوشت:
با کلمه به کلمه این پاسخ موافقم

علی آقا منم عین خودتم
22 سالمه
خونوادم مذهبی نیستن
یه بار که به مادرم گفتم من در آینده زن چادری میخوام خواهرم به شوخی به مادرم گفت برو ببین چه گناهی تو زندگی انجام دادی که همچین پسری نصیبت شده
تا حالا دوست دختر نداشتم با این که از طرف خونواده خودم (به غیر از پدرم) بهم فشار بود که حتما دوست دختر بگیرم
از آینده خبر ندارم..فقط اینو میدونم:
وقتی با دختری رابطه نداشتم...
وقتی یکی از دخترای دانشگاه بهم پیشنهاد دوستی داد و من رد کردم و بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره
وقتی قلبم دست نخورده باقی مونده...
وقتی میخوام هیچ کسی تو ذهنم و گذشتم نباشه که خدای ناکرده یه وقت زنمو در آینده باهاش مقایسه کنم
وقتی مثل بقیه جوونا نیاز دارم به یه همدم ولی با قرآن به این نفس سرکش سعی میکنم افسار بزنم
وقتی میخوام تمام عمر متعلق به یه نفر باشم
وقتی میخوام یه زنی داشته باشم که به من و فقط به من محبت کنه و منم از عشق سیرابش کنم و همه زندگیمو به پاش بریزم
میدونم که راهو دارم درست میرم
حالا دو حالت پیش میاد:
یا در آینده همون همسر خوش اخلاق و رفتار و مومن که میخوام نصیبم میشه که خدا اونوقت پاداش منو تو این دنیا داده(هرچند وظیفم بوده)
یا اینکه خدا برای امتحان من برعکسشو برام رغم میزنه و من مجبور میشم 50-60 سال تو زندگی با اون فرد صبوری پیشه کنم و بجاش پاداشمو تو اون دنیا از خدا بگیرم

در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

این از اون پستاییه که باید واسش مراسم ختم صلوات برگزار کرد....احسنتم...احسنتم....:ok:

علی 23;544832 نوشت:
خیلی از این حرف ها منو میترسونه
اینکه شاید در موقع ازدواج چون تجربه همچین دوستی هایی رو نداشتم ضرر کنم

سلام علیکم
به شما تبریک می گویم که با وجود این همه مخالفتها باز هم مقاومت میکنید ، خداوند دارد با شما و امثال شماها عشق بازی میکند ومیزان عشق شماها را محک میزند پس با توکل و توسل به راه درستی که در پیش گرفته اید ادامه دهید زیرا تدبیر همه امور به دست خود خداوند است ...حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

فرمودیدخیلی از این حرف ها منو میترسونه
اینکه شاید در موقع ازدواج چون تجربه همچین دوستی هایی رو نداشتم ضرر کنم
باید خدمت شما بزرگوار عرض کنم اصل این است که به دستورات الهی عمل شود و راه درست این است و برعکس کسی که عمل نکند ضرر کرده ! چه کسی تا به حال با عمل کردن به دستورات الهی ضرر کرده است که شما دومیش باشید!، زیرا خداوند می فرماید: (وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یتَعَدَّ حُدُودَهُ یدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ)«و هر كس از خدا و پیامبر او نافرمانی كند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، [خداوند] وی را در آتشی در آورد كه همواره در آن خواهد بود و برای او عذابی خفّت آور است.» پس فقط ضرر مربوط به جایی است که خلاف دستورات الهی عمل شود (ومن یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقدخسر خسرانا مبینا):(و هرکس به جای خدا شیطان را به عنوان دوست وسرپرست خود بگیرد، به تحقیق دچار خسارت و زیانی آشکار شده است )

نکته بعد اینکه وقتی امورتان را به خدا سپردید دیگر از آینده خود نگران نباشید زیرا خداوند در قرآن میفرماید الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (نور- 26) ؛ زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروايى كه به آنها داده مى‏شود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى) و روزى پر ارزش است.

البته ممکن است خداوند با شناختی که از ظرفیت بندگانش دارد یک جاهایی به او همسر بدی بدهد تا میزان عشق اورا محک بزند مانند آسیه همسر فرعون که از این امتحان سربلند بیرون آمدند و شدند از زنان بهشتی

در آخر بعد از این که امورتان را به خداسپردید و به دستوراتش عمل کردید چه همسر خوب و چه همسر بد نصیبتان بشود دیگر شما به تکلیف عمل نموده اید و نباید نگران باشید،و میشود همان جمله زیبایی که کاربر گرامی فرمودند

در هر دو حالت با خدا معامله کردند
و میدونند خدا سر کسی کلاه نمیگذارد
وخدایا هیچ وقت رهایشان نمیکند و تنهایشان نمیگذارد

در پناه خداوند موفق و سربلند و پیروز باشید ، التماس دعا ، یا زهرا(س)

یارب;549517 نوشت:
سلام علیکم
برادران گرامی ،وقتی مطالب شما دوبزرگوار (ehsan و 23 علی) را میخواندم افتخار میکردم از اینکه کشورمان چنین جوانان متدین ،غیرتمند و با صلابتی دارد، باید به شما جوانان هزار با رآفرین گفت ،احسنت بر شما که زیبا دین خود را حفظ نموده و با خداوند معامله میکنید ، و البته به درگاه خداوند شرمنده شدم از خودمان که زمینه ها برایمان فراهم است و خداوند دارد عاشقانه خدایی میکند اما امثال من حقیر بی انصافانه بندگی نمیکنم ...و شما بزرگواران زمینه برایتان فراهم نیست اما دارید عاشقانه بندگی میکنید ...و چقد خداوند به جوانانی همچون شماها افتخار میکند ، خداوند شماجوانان باایمان را برای کشور و اسلام حفظ نماید ، قدر خودتان را بدانید و البته مراقب حسادت حسودان و کینه دشمنان باشید که خدایی نکرده سعی نکنند شما را از مسیر درستی که در آن هستید منحرف سازند

اول یک مطلب در مورد عقلانیت بگویم، آن کاربر گرامی که در مورد عقلانیت نوشته بودند که البته با حسن نیت نظرشان را فرموده بودند که قابل احترام است و بنده هم فقط نظرم را میگویم چون در این زمینه تخصص علمی کافی را ندارم ، ببنید خداوند که انسان را آفرید مسیری را برای انسان نشان داد که راه سعادت انسان جز از آن راه ممکن نیست و آن دین اسلام است ، ما درصورتی به سعادت میرسیم که مطابق خط کش اسلام عمل کنیم و قرار نیست با تغییر دورانها و گذشت قرنها حلال پیامبر(ص) حرام شود یا اینکه حرام پیامبر (ص) حلال شود پس عقلانیت یعنی اینکه عقل به من حکم میکند راه سعادت فقط با عمل به دستورات الهی میسر است ،اسلام میگوید ارتباط با نامحرم در حد ضرورت باشد در حد ضرورت صحبت کرد نه بیشتر ، چرا ؟ چون به یقین بیش از آن مشکل ساز خواهد بود! هیچکس به اندازه خداوند نمیداند چه چیزی به نفع انسان است چه چیزی به ضرر آن، ضرورت هم قابل تشخیص است مثلا وقتی در دانشگاه هم همکلاسی هم جنس داریم هم همکلاسی غیر هم جنس و هردو هم جزوه مورد نیاز ما را دارند چه لزومی دارد از غیر هم جنس بگیریم ؟ اما اگر این جزوه را فقط غیر هم جنس داشت و ما به ان نیاز داشتیم اینجا میشود ضرورت و ما باید با حظ موازین شرعی از او بگیریم اما باید مواظب شیطان باشیم که از این موقعیت برای ایجاد یک ارتباط صمیمانه بهره نگیرد!! حواسمان باشد شیطان آرام و گام به گام اعتقادات ما را از ما میگیرد و خوب بلد است به اشتباهات ما توجیه به نظر درست بدهد! اتفاقا در این موقعیتها است که خداوند انسان را امتحان میکند!ابزرگواران،قرار نیست کسی از جامعه جداشود یا اینکه از نامحرم فرار کند ! یا رهبانیت را پیش بگیرد! بلکه به افراد اجازه داده در چهار چوب دین با هم ارتباط داشته باشند اما باید حواسمان باشد در ارتباط با نامحرم خط کش اسلام را در نظر بگیریم پس هرچه بیشتر به اسلام عمل کنیم به سعادت نزدیک تریم هرکجا هم در مسیری شک کردیم داریم درست عمل میکنیم یانه ،باید از کارشناسانی که در دین علم دارند کمک بگیریم ، کسی که طبق خط کش دین و طبق آیات و روایات به ما راه را نشان دهد نه هر فردی! وگرنه هرکسی می تواند یک توجیهی بیاورد و یک راهی را به ما نشان دهد!

و اما مطلبی را میخواهم به برادر گرامی 23 علی بگویم، اولان به شما تبریک می گویم که با وجود این همه مخالفتها باز هم مقاومت میکنید ، خداوند دارد با شما و امثال شماها عشق بازی میکند ومیزان عشق شماها را محک میزند پس با توکل و توسل به راه درستی که در پیش گرفته اید ادامه دهید زیرا تدبیر همه امور به دست خود خداوند است ...حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

از آینده خود نگران نباشید زیرا خداوند در قرآن میفرماید الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (نور- 26) ؛ زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند، اينان از نسبتهاى ناروايى كه به آنها داده مى‏شود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى) و روزى پر ارزش است.

البته ممکن است خداوند با شناختی که از ظرفیت بندگانش دارد یک جاهایی به او همسر بدی بدهد تا میزان عشق اورا محک بزند مانند آسیه همسر فرعون که از این امتحان سربلند بیرون آمدند و شدند از زنان بهشتی

در آخر چه همسر خوب و چه همسر بد وقتی شما به تکلیف عمل کنید میشود همان جمله زیبایی که کاربر گرامی فرمودند
در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

موفق و سربلند باشید ، التماس دعا ، یازهرا(س)

دوباره بحث تقابل میان عقل و دین ...
خوب ... زمانی من نظریات خاص و عام انیشتن رو مطالعه میکردم ... انیشتن کسی بود که توانست نظریه های نسبیت عام و خاص رو تعریف کنه ... داستانش داستانه بسیار جالبی هست ... دنیایه بسیار بسیار دلپذیری رو جلوتون باز میکنه ...

یک روز انیشتن در درون وسیله نقلیه ای نشسته بود و در درون تخیلات و هپروته خودش سیر میکرد ... که ناگهان جرقه ای تو سرش میخوره ....

در درون فیزیک و مباحث سرعت قوانینی بسیار راحتی داریم که از اونها با عنوان سینماتیک حرکت یاد میشه ...

1- اگر شما بر رویه متحرکی که در حال حرکت باشد ساکن باشید و متحرک با سرعت a متر بر ثانیه نسبت به زمین حرکت کند سرعت شما نیز برابر a متر بر ثانیه خواهد بود . مثلا اگر شما در درون یک پرایدی که با سرعت 10 متر بر ثانیه در حال حرکت است ساکن نشسته باشید ... سرعت شما هم 10 متر بر ثانیه خواهد بود .

2- اگر شما بر رویه متحرکی که با سرعت a متر بر ثانیه حرکت میکند ... با سرعت b متر بر ثانیه حرکت کنید ( مثلا در درون قطار ) در اینصورت سرعت شما نسبت به زمین برابر a+b یا a-b خواهد شد .... اگر همجهت با قطار حرکت کنین سرعت شما با سرعت قطار جمع میشود و اگر بر خلاف جهت حرکت قطار حرکت کنین سرعت شما از سرعت قطار کم میشود ...

اینها قوانینی بودند که تا قبل از نظریات انیشتن ذکر میشدند و همه دانشمندان این قوانین رو قبول کرده بودند ....

تا اینکه ....

جناب انیشتن ... با خودش فرض کرد که سوار قطاری هست که داره با سرعت a متر بر ثانیه حرکت میکند و چراغ های این قطار نیز روشن باشد ... انتظاری که داشت این بود سرعت نور بیشتر از 300 هزار کیلومتر بر ساعت شود ... چون سرعت نور در حالت عادی برابر 300 هزار کیلومتر بر ساعت است و اگر منبع نورانی بر رویه متحرکی قرار داشته باشد که آن هم در حال حرکت باشد بالاجبار باید سرعت نور با سرعت آن متحرک جمع شود ....

آزمایش کرد نشد ... دوباره ازمایش کرد نشد .... دوبار ازمایش کرد سرعت نور زیاد نشد ... خوب این یعنی یه تناقض در درون فیزیک ... ایشون با خودشون گفتند تناقض محال هست ... فرض کردند که سرعت نور ثابت هست ...و زمان و مکان رو به گونه ای دیگر تعریف کردند و عنوان کردند که اگر متحرکی در حال حرکت باشد زمان برایش کش میآید و مکان برای چنین متحرکی هذلولوی و نه اقلیدوسی میشود ...

جناب انیشتن یه پتک برداشتن و بر رویه فیزیک اون زمان کوبوندن ... و تمام قوانین فیزیک رو له و لورده کردند ... به طوری که شنیدم بسیاری از معلم های فیزیک مجبور شدند بعد از فارغ التحصیلیشون دوباره برگردن به دانشگاه و 3 واحد نسبیت پاس کنن ... تا باسواد محسوب بشن ...

خوب بگذریم ... برگردیم سر موضوع ...
این همه تقابل های میان گفته های روحانی ها ... دو نفر قرآن رو تفسیر میکنن یکی یه چی میگه و دیگری چیزه دیگه میگه ... این همه روایاتی که با هم کانفلیگ دارن ... خوب ... من هم زمانی برای خودم گفتم یه فرمول و یک استاندارد و یک چیز یکتا در نظر میگیرم و همه چیزم رو بر اساس اون میسازم ... و اون چیزی که انتخاب کردم حقیقت بود ...

من با چراغ حقیقت هر جایی میرم .. بهش اطمینان میکنم ... و هیچ وقت هم بهش شک نمیکنم و اگر جایی ا مسیرم خوب نتیجه نگرفتم میگم حقیقت رو خوب نشناختم ...

جناب یارب ...
چندین سال پیش بحث ازدواج موقت و چند همسری یه جورهایی ممنوع بود ... قوانینی داشتیم که جلویه چنین امری رو میگرفتند .... یادم هست وارد سایتی شدم و یک روحانی 10 ها حدیث و روایت رو کنار هم گذاشته بود و استنتاج کرده بود در این زمانه چند همسری و ازدواج موقت کاره درستی نیست و باعث ضرر و خسران میشود و ... تا اینکه مجلس تصویب کرد مشگلی نداره ... بعدها که به همون سایت مراجعه کردم اون تاپیک رو حذف کردند و دقیقا احادیت و آیاتی رو آورده بودند که چند زوجه بودن حق مسلم آقایون هست و از این جور حرفها ....

یا در مورد این آیاتی که شما عنوان کردین ...
زنان ناپاک از آن مردان خبیث هستند و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک ... یادم هست روحانی رو آورده بودند در درون تلویزیون و داشت در مورد همین آیه صحبت میکرد و استنتاج های شما رو میکرد و میگفت دختران خوب به پسران خوب هستند و این وعده قرآن است .... بعد از اینکه بارها و بارها انسانهای مختلفی با داستانهای متفاوتی روبرو شدند ... تفسیبر رو عوض کردند ( چون حقیقت رو دیدند ) و تفسیری دیگر عنوان کردند و گفتند ... خداوند گفته اگر شما ناپاک هستید با ناپاک ازدواج کنین و اگر پاک هستید دنبال همسری شایسته باشین و ...

خوب !!!
من ایدیولوژی هام رو اینجوری نمیسازم ... من فقط یه ایدولوژی دارم که بایدها و نبایدهام رو میسازه ... حقیقت و واقعیت ...

*EHSAN*;549474 نوشت:
1 ساعته که مثل روح سرگردان تو خونه دارم فکر میکنم.راه میرم و فکر میکنم
فکر و فکر
آخراش دیگه مغزم داشت درد میگرفت
نشستم و کلی مطلب تایپ کردم.
اما دلم نیمد ارسالش کنم.
همشو پاک کردم
نمیدونم چرا..
شاید ترس از قضاوت کردن..
...
فقط باید بگم که خیلی خیلی خیلی از شما متشکرم بایت اینکه تجربیات خودتونو در اختیار ما گذاشتین...از جانب خودم میگم که این پست فکر نکنم حالا حالا ها از ذهنم بیرون بره
باز هم تشکر

نفرنفر;549525 نوشت:
دوباره بحث تقابل میان عقل و دین ...
خوب ... زمانی من نظریات خاص و عام انیشتن رو مطالعه میکردم ... انیشتن کسی بود که توانست نظریه های نسبیت عام و خاص رو تعریف کنه ... داستانش داستانه بسیار جالبی هست ... دنیایه بسیار بسیار دلپذیری رو جلوتون باز میکنه ...

یک روز انیشتن در درون وسیله نقلیه ای نشسته بود و در درون تخیلات و هپروته خودش سیر میکرد ... که ناگهان جرقه ای تو سرش میخوره ....

در درون فیزیک و مباحث سرعت قوانینی بسیار راحتی داریم که از اونها با عنوان سینماتیک حرکت یاد میشه ...

1- اگر شما بر رویه متحرکی که در حال حرکت باشد ساکن باشید و متحرک با سرعت a متر بر ثانیه نسبت به زمین حرکت کند سرعت شما نیز برابر a متر بر ثانیه خواهد بود . مثلا اگر شما در درون یک پرایدی که با سرعت 10 متر بر ثانیه در حال حرکت است ساکن نشسته باشید ... سرعت شما هم 10 متر بر ثانیه خواهد بود .

2- اگر شما بر رویه متحرکی که با سرعت a متر بر ثانیه حرکت میکند ... با سرعت b متر بر ثانیه حرکت کنید ( مثلا در درون قطار ) در اینصورت سرعت شما نسبت به زمین برابر a+b یا a-b خواهد شد .... اگر همجهت با قطار حرکت کنین سرعت شما با سرعت قطار جمع میشود و اگر بر خلاف جهت حرکت قطار حرکت کنین سرعت شما از سرعت قطار کم میشود ...

اینها قوانینی بودند که تا قبل از نظریات انیشتن ذکر میشدند و همه دانشمندان این قوانین رو قبول کرده بودند ....

تا اینکه ....

جناب انیشتن ... با خودش فرض کرد که سوار قطاری هست که داره با سرعت a متر بر ثانیه حرکت میکند و چراغ های این قطار نیز روشن باشد ... انتظاری که داشت این بود سرعت نور بیشتر از 300 هزار کیلومتر بر ساعت شود ... چون سرعت نور در حالت عادی برابر 300 هزار کیلومتر بر ساعت است و اگر منبع نورانی بر رویه متحرکی قرار داشته باشد که آن هم در حال حرکت باشد بالاجبار باید سرعت نور با سرعت آن متحرک جمع شود ....

آزمایش کرد نشد ... دوباره ازمایش کرد نشد .... دوبار ازمایش کرد سرعت نور زیاد نشد ... خوب این یعنی یه تناقض در درون فیزیک ... ایشون با خودشون گفتند تناقض محال هست ... فرض کردند که سرعت نور ثابت هست ...و زمان و مکان رو به گونه ای دیگر تعریف کردند و عنوان کردند که اگر متحرکی در حال حرکت باشد زمان برایش کش میآید و مکان برای چنین متحرکی هذلولوی و نه اقلیدوسی میشود ...

جناب انیشتن یه پتک برداشتن و بر رویه فیزیک اون زمان کوبوندن ... و تمام قوانین فیزیک رو له و لورده کردند ... به طوری که شنیدم بسیاری از معلم های فیزیک مجبور شدند بعد از فارغ التحصیلیشون دوباره برگردن به دانشگاه و 3 واحد نسبیت پاس کنن ... تا باسواد محسوب بشن ...

خوب بگذریم ... برگردیم سر موضوع ...
این همه تقابل های میان گفته های روحانی ها ... دو نفر قرآن رو تفسیر میکنن یکی یه چی میگه و دیگری چیزه دیگه میگه ... این همه روایاتی که با هم کانفلیگ دارن ... خوب ... من هم زمانی برای خودم گفتم یه فرمول و یک استاندارد و یک چیز یکتا در نظر میگیرم و همه چیزم رو بر اساس اون میسازم ... و اون چیزی که انتخاب کردم حقیقت بود ...

من با چراغ حقیقت هر جایی میرم .. بهش اطمینان میکنم ... و هیچ وقت هم بهش شک نمیکنم و اگر جایی ا مسیرم خوب نتیجه نگرفتم میگم حقیقت رو خوب نشناختم ...

جناب یارب ...
چندین سال پیش بحث ازدواج موقت و چند همسری یه جورهایی ممنوع بود ... قوانینی داشتیم که جلویه چنین امری رو میگرفتند .... یادم هست وارد سایتی شدم و یک روحانی 10 ها حدیث و روایت رو کنار هم گذاشته بود و استنتاج کرده بود در این زمانه چند همسری و ازدواج موقت کاره درستی نیست و باعث ضرر و خسران میشود و ... تا اینکه مجلس تصویب کرد مشگلی نداره ... بعدها که به همون سایت مراجعه کردم اون تاپیک رو حذف کردند و دقیقا احادیت و آیاتی رو آورده بودند که چند زوجه بودن حق مسلم آقایون هست و از این جور حرفها ....

یا در مورد این آیاتی که شما عنوان کردین ...
زنان ناپاک از آن مردان خبیث هستند و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک ... یادم هست روحانی رو آورده بودند در درون تلویزیون و داشت در مورد همین آیه صحبت میکرد و استنتاج های شما رو میکرد و میگفت دختران خوب به پسران خوب هستند و این وعده قرآن است .... بعد از اینکه بارها و بارها انسانهای مختلفی با داستانهای متفاوتی روبرو شدند ... تفسیبر رو عوض کردند ( چون حقیقت رو دیدند ) و تفسیری دیگر عنوان کردند و گفتند ... خداوند گفته اگر شما ناپاک هستید با ناپاک ازدواج کنین و اگر پاک هستید دنبال همسری شایسته باشین و ...

خوب !!!
من ایدیولوژی هام رو اینجوری نمیسازم ... من فقط یه ایدولوژی دارم که بایدها و نبایدهام رو میسازه ... حقیقت و واقعیت ...

اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست

نسبی گرایی چیست؟ هرمنوتیک چیست؟ پلورالیزم چیست؟
عقلانیت چیست؟ آیا ملاک و معیار دارد؟ ملاک و معیار آن را چه چیزی مشخص می کند؟
حقیقت چیست؟ آیا همان واقعیت است؟ اگر نیست، واقعیت چیست؟
جهان بینی چیست؟
ایدئولوژی چیست؟

خواهر محترم، متاسفانه شما در عقاید خود به نوعی دچار پلورالیزم شده اید و این در نوشته هایتان مشهود است. لطفا یک بار برای همیشه اصول اعتقادات خود را بازبینی کرده و آنها را کاملا مستدل ایجاد نمایید اما فی الحال برای آنکه شبهه ایجاد شده توسط شما برطرف گردد به مطالب زیر توجه کنید.
برای شناخت هرمنوتیک و ارتباط آن با نسبی گرایی لطفا به لینک زیر مراجعه کنید:
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa2532

سعی می کنم تا حد ممکن ساده بنویسم.
اگر نوع عقیده شما را بپذیریم که مبتنی بر آن نسبیت در عقاید پذیرفته شده و مبتنی بر این نسبیت، تعدد برداشت های صحیح از یک موضوع واحد پذیرفته شده، باید مبتنی بر این تعدد برداشت ها، هر نوع عقیده ای را عقلانی و بهره مند از حقیقت بدانیم؛
دقت کنید، جناب انیشتین نیز وقتی این مسائل را دید به این اصل رجوع کرد که تناقض محال است. اما اگر همه چیز نسبی باشد، ثبات این اصل نیز می تواند نسبی باشد، پس ممکن است که تناقض محال نباشد و اگر تناقض محال نباشد، نظریات افراد ماقبل ایشان نیز می تواند صحیح باشد و این خلاف ادعای نظریه نسبیت است.
مبتنی بر نوع عقیده شما هر مسئله و تفکری بهره ای از حقیقت دارد زیرا نمی توان هیچ اصل ثابت و ملاک و معیاری را صحیح دانست. اما سوال اینجاست که اگر هیچ اصل ثابتی وجود ندارد، چگونه و بر چه اساسی می توان ادعا کرد که نظریه ای صحیح است و اگر نمی توانیم ادعای صحت نظریه ای را داشته باشیم، چگونه می توانیم بحث کنیم و نظر بدهیم؟ چرا که وقتی در هر بحثی، نظری می دهیم، فردی که نظر می دهد با ارائه نظر خود بیان می کند که " من حداقل این نظر را صحیح می دانم". اگر شخص نظر خود را نیز صحیح نداند که دارد مغالطه می کند.

بنابراین باید یک سری ملاک ها و معیارهای ثابتی وجود داشته باشد که مبتنی بر این ملاک ها، فقط یک نوع تفکر و نظریه عقلانی است و نمی توان هر تفکری را به نوعی عقلانی دانست. این ملاک ها را قواعد منطقی و پس از آن جهان بینی و ایدئولوژی مبتنی بر این قواعد شکل می دهد.

اما حقیقت و واقعیت.
حقیقت مبتنی بر حق و حقانیت است.
واقعیت چیزی است که واقع شده باشد.
پس اساسا حقیقت و واقعیت از یکدیگر جدا هستند، یعنی ممکن است چیزی حقیقت داشته باشد اما واقعیت نداشته باشد یا چیزی حقیقت نداشته باشد اما واقعیت داشته باشد.
مثلا دروغ، واقعیتی است که حقیقت ندارد، یعنی حق نیست.

مجددا، پیشنهاد می کنم که یک بار برای همیشه، به صورتی کاملا استدلالی در مورد اصول اعتقادات و شبهاتتان تحقیق کنید.
کتاب آموزش عقاید علامه مصباح، کتاب نسبتا سنگینی است. کتاب " معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی" نوشته آقای محمد حسین زاده نیز کتاب خوبی است که می تواند در مورد پلورالیزم به شما کمک کند.

*EHSAN*;549474 نوشت:
فقط باید بگم که خیلی خیلی خیلی از شما متشکرم بایت اینکه تجربیات خودتونو در اختیار ما گذاشتین...

سلام علیکم
برادر گرامی ، شنیدن تجربیات دیگران خیلی خوب است اما ممکن است نتیجه ای که افراد از تجربه هایشان میگیرند درست نباشد !! باید تجربایت را شنید و تحلیل و برسی کرد و نتیجه درست را طبق اصول شرعی از آن کسب نمود ! بنده چند سوال از کاربر محترم و گرامی نفر نفر پرسیدم، اگر فرصت نمودید ان را مطالعه کرده و روی سوالات کمی فکر نمائید، البته این خواهر گرامی کاملا مشخص است بدون غرض و از سر صدق فقط برداشتی که از تجربیات خود داشتند را بیان نمودند و شاید خودشان هم به بعضی نکات این تتیجه گیری آگه نیستند و ایشان نیز مانند همه مادراین تاپیکها دنبال پیدا کردن مسیر درست هستند که انشاالله خداوند مسیر درست را به همه ما نشان دهد .
برادر محترم،مسیر شما مسیر درستی استکه با عنایت الهی توانسته اید آن را به دست آورید ،بعد از این باید از خداوند بخواهید آن را برایتان حفظ نماید! زیرا ما انسانها خیلی چیزها را به دست میآوریم اما نگهش نمی داریم!
امیدوارم در مسیری که پیش رو دارید ثابت قدم باشید
التماس دعا ، یا زهرا(س)

یارب;549519 نوشت:
سلام علیکم
خواهر گرامی مطالب شمارا خواندم اینکه همیشه سعی دارید به دینتان عمل کنید جای تحسین دارد اما سوالی ذهنم را مشغول کرده
شما فرمودید برای رضای خدا رابطه اتان را با هم قطع کردید! پس چرا وقتی به هم نرسیدید ناراحت شدید؟شما مگر به خداوند اعتماد نکره بودید؟ شما امورتان را به خدا سپرده بودید پس اگر رضا و مصلحت خداوند در رسیدن شما به هم بود حتما به هم میرسیدید! اگر شما بدون در نظر گرفتن رضای خدا به رابطه اتان ادامه داده بودید و نهایت به ازدواج منجر میشد دیگر مصلحت خداوند نبود بلکه خودتان آینده اتان را رقم زده بودید! خدا آینده شما را می بیند پس وقتی چیزی را به او می سپاریم نباید اگر مخالف میل مابود دلگیر شویم چون میل ما اشتباه میکند اما خداوند هرگز اشتباه نمیکند ! پس قانونا شما باید از این اتفاق خوشحال باشد
نکته بعد اینکه شما ایشان را دوست داشتید اما به خاطر رضای خدا به او نگفتید دوستش دارید ما حدیث داریم پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «من عشق فعفّ ثم مات، مات شهیدا؛ هر کس عاشق شود و عفت بورزد (به گناه آلوده نشود) و آن گاه بمیرد، شهید مرده است.» پس شما ضرر نکرده اید و باید قانونا خوشحال باشید!
و نکته بعد در مورد خواستگاری که برایتان امده بوده و شما به خودتان گفتیداولین ماشین قرمز رنگی که میبینم دو رقم اولش 62 باشه و... باید خدمتتان عرض کنم ماچنین چیزی در اسلام نداریم! از نظر عقلانی و منطقی و اسلامی وقتی فردی به خواستگاری می آید بایدابتدا تمام جوانب آن را برسی کنیم ، در چندین جلسه در حضور خانواده باهم صخبت کنیم، با افراد مشورت کنیم ، تحقیق و برسی کنیم اگر به نتیجه مثبت رسیدیم قبول کنیم اگر به نتیجه منفی رسیدیم رد کنیم اگرهم نتوانستیم بعد از تمام مراحل (تحقیق،برسی، صحبت ،مشورت ) به تنیجه قطعی برسیم و دودل بودیم اینجا استخاره کنیم آن هم نه با ماشین و عقربه ثانیه شمار!!! باید با قرآن استخاره کرد با رعیت شرایط استخاره ، بعد با توسل و توکل به جواب استخاره عمل کنیم
امیدوارم خداوند به همه ما مسیر درست بندگی را نشان بدهد و بتوانیم به سعادت اخروی برسیم
موفق و سربلند باشید ،التماس دعا ، یا زهرا(س)

سلام جناب یارب چندین سوال پرسیدید که تا جایی که امکانش بود سعی میکنم جوابی صادقانه بدم ...

1- پرسش شما : ( شما فرمودید برای رضای خدا رابطه تان را با با هم قطع کردید ... پس چرا وقتی به هم نرسیدید ناراحت شدید ؟؟؟ مگر شما به خدا اطمینان نکردید )

جواب : من برای رضای خدا رابطه ام رو با ایشون قطع کردم چون بهم گفته بودند خداوند مهربان هست ... گفتم بهش اطمینان میکنم و بهترین ها رو برام رقم میزنه ... نه اینکه الان 30 سالم باشه و نتونسته باشم ازدواج کنم ... البته بحث های مذهبی هیچ وقت به نتیجه نمیرسن ... یعنی هیچ وقت نمیتونی از درونش چیزی در بیاری و بهش اتکا کنی ...
مثلا در همین مورد ...
* از کجا معلوم 2 سال دیگه رئیس جمهور فلان کشور نیاد خواستگاریت .
* از کجا معلوم که اگر شما با ایشون ازدواج میکردین ... تصادف میکردین و میمردین .
* از کجا معلوم خدا برات یه سرنوشت بهتری رو رقم نزده
* از کجا معلوم خدا تو اون دنیا به جاش بهت فلان و بهمان نمیخواد بده .

این حرفها همینجوری ادامه خواهند داشت و هیچ وقت نمیتونی حلقه ای بسته تعریف کنی ... و در درون اون حلقه عقلانیت رو تعریف کنی... این از کجا معلوم ها آنقدر امتداد پیدا میکنند ... که هیچ عقلانیت و هیچ استنتاجی رو نمیتونی در درون زندگیت داشته باشی ... به هرحال من الان 30 سالم شده ... و خدا اگر هم بخواد دیگه نمیتونه خوشحالم کنه ... تابستون یه دونه بستنی خیلی میچسبه ... ولی وقتی از زمانش گذشت خدا یه بستنی رو هزاران برابر کنه ... اصلا من رو تو بستنی غرق کنه ... دیگه بدردم نمیخوره ...

2- در مورده سوال دومتون که اعتماد کردن به عقربه ساعت و ... بود ... من هم با حرف شما صد در صد موافق هستم این ایراد کار من بود که اینگونه استنتاج کردم ... راستش بعد از اون ماجرا افسردگی خیلی شدیدی گرفتم ... و برای مشاوره پیش روانشناسی مراجعه کردم ... حرفهای ایشون رو من خیلی تاثیر گذاشت و مهمترین چیزی که ایشون روش تاکید میکرد ... حقیقت و واقعیت بود ...

ایشون همیشه عنوان میکردند که شخص عاقل کسی هست که دنیا را همانگونه که هست میبیند ... برای رسیدن به هدفش رویه آدمها دقیق میشود ... کارهاشون رو زیر ذره بین قرار میدهد ... و از مسیری حرکت میکند که همه دران ازش نتیجه میگیرن ... نه اینکه مسیری تخیلی رو برای خودش انتخاب کنه ... به هر حال من هم به جناب علی آقا پیشنهاد میکنم حقیقت گرا باشند ... کاره بسیار بسیار سختی هست ... اینکه حقیقت رو همونجوری که هست درک کنی و مسیرهایی حقیقی برای رسیدن به اهدافت امتخاب کنی ...

آمار علم زیبائیست ... زمانهایی که ما مدرسه میرفتیم نام اکثر دبیرستان ها ... مذهبی بود ... ولی کم کم نام دبیرستان ها داره غیر مذهبی میشه ... مردم بچه هاشون رو در درون مدارس غیر مذهبی ثبت نام میکنن ... چون محصولاتی که از درون این مدرسه ها بیرون اومدن رو دیدن ... دیدن که دنبال روشهایی غیر واقعی میگردن تا به اهدافشون برسن و نمیخوان بچشون تخیلی بار بیاد ... میخوان حقیقت بین بشه ... میخوان در درون زندگی حقایق رو ببینه و بر اساس حقایق جلو بره ...

موفق باشین .

علی آقا سلام ... این پست رو حتما میخواستم برات بنویسم شاید مهمترین پستم در درون این موضوع باشه ... دوست دارم این صحبت رو فوق العاده جدی بگیری ... فوق العاده جدی ... درست هست که ختانواده مخصوصا آشنایان و فامیلتون بهتون چنین پیشنهادی داده اند ولی یه خطره بسیار بالقوه ای در کمینتون هست ... من به هیچ وجه بهتون پیشنهاد نکردم که با یک نامحرم دوست بشین و حرفهای احساسی بزنین ... و باز هم تاکید میکنم چنین روابطی بسیار خطرناک هست ... بحث من مذهبی نیست ... اگر شما در درون همین سایت بررسی کنین انسانهای افسرده زیادی رو پیدا میکنین که چنین اشتباهی رو کردند و کلا زندگیشون رو باختن ... مشکل زیبایی همسرم پس از ازدواج؛ بر سر دوراهی مانده ام!راهنمايي جهت كاهش علاقهچگونه همکارم را فراموش کنم؟ کمک کنید.و دهها تاپیک دیگر که اگر بخونین شاید نسبت به مساله با دیدی باز تر اقدام کنین ... واقعا چنین روابطی به جایی میرسه که ممکن هست کل زندگی آیندتون رو تحت شعاع قرار بده ... من یک فرمول بهتون گفتم که حتما حتما باید رعایت کنیدش و اگر حتی یک دونه از بندهای اون رو هم اجرا نکنین ... شاید هر شب با چشمای گریون برین تو رخت خواب و نفر نفر رو نفرین کنین ... من اگر پیشنهاد دادم که به حرف اقوامتون گوش بدین ... منظورم دوستی نیست ... باز هم این مساله رو تاکید کردم ... و تنها خدمتتون گفتم پشت صحبتشون عقلانیتی وجود داره ... روابط باید طوری باشه که 1- هیچ دلوری کردنی وجود نداشته باشه .2- قصد تحریک کردن طرف مقابلتون رو نداشته باشین .3- اگر بحث داشت وارد مباحث احساسی میشد ... از بحث فرار کنین .4- حرمت و عزت نفس تفکرات و تخیلاتتون رو نگه دارین .5- اگر دیدی طرف مقابلت داره بهت وابسته میشه تندی ازش فاصله بگیری و ...

خواهر محترم، سرکار خانم "نفر نفر" از شما معذرت می خواهم اما:

علی آقا و احسان عزیز، از شما می خواهم که به توصیه استاد حامی گوش کنید و خود در مورد عقایدتان تحقیق جامع و مفصلی انجام دهید.
متاسفانه خواهر عزیزمان، بانو " نفر نفر " به دلایلی که در پست قبل ذکر کردم در عقاید خود مشکلی دارند که بدون تحقیق نباید آن را پذیرفت یا رد کرد. ایشان بنا به تجربیاتی که داشته اند و برداشتی که از این تجربه دارند، واقعیت و حقیقت را یکسان می پندارند، حال آنکه این دو مقوله از هم متفاوت هستند.
در علم، هیچ گاه از یک تجربه واحد، قواعد کلی استخراج نمی کنند و دیگر آنکه در تجربه امکان خطا وجود دارد و این امکان کم نیست.
در مسائل علمی تجربی همچون فیزیک که ایشان بیان کردند، هرچند قواعد آن علم مبتنی بر تجربیات فراوان بوده است، اما همچنان می بینیم که با گذشت زمان و پیشرفت علم تجربیات علمی قبل نقض می شود.
ایشان یک تجربه شخصی داشته اند و از روی صداقت و برای رفع مشکلات شما، این تجربه را بیان کردند و متاسفانه از همین تجربه، قواعد کلی تری استخراج کرده اند. اما شما مواظب باشید و بدانید که نمی توان یک تجربه شخصی را تعمیم به کل داد. تجارب متضادی با تجربه ایشان نیز وجود دارد.

مسئله دیگر اینکه بنا بر نوع تفکر ایشان، هر نوع عقیده ای - هرچه که باشد- می تواند بهره ای از حقیقت، عقلانیت و ... داشته باشد یا به عبارت دقیق تر عقلانی باشد. پذیرش یا رد این مسئله نیز نیازمند تحقیق در عقاید است. بنده در پست قبلی خود سعی کردم به صورتی کوتاه این تفکر را مورد نقد قرار دهم.

و مسئله آخر اینکه، عقل و احساس 2 بعد متفاوت از روح انسان هستند. هر چند یک روانشناس در حیطه علم خود می تواند به بهبود شرایط کمک کند اما منطقی نیست که بخواهیم حرف روانشناس را مبنای عقیده خود قرار دهیم، حتی اگر آن روانشناس متخصص در امور عقاید نیز باشد نمی توان حرف وی را مبنای عقاید قرار داد، زیرا عقاید مسئله منطقی و عقلی است و یک فرد صرفا با عقل خود و تحقیق کردن باید به آن برسد.

*EHSAN*;548673 نوشت:
با کلمه به کلمه این پاسخ موافقم

علی آقا منم عین خودتم
22 سالمه
خونوادم مذهبی نیستن
یه بار که به مادرم گفتم من در آینده زن چادری میخوام خواهرم به شوخی به مادرم گفت برو ببین چه گناهی تو زندگی انجام دادی که همچین پسری نصیبت شده
تا حالا دوست دختر نداشتم با این که از طرف خونواده خودم (به غیر از پدرم) بهم فشار بود که حتما دوست دختر بگیرم
از آینده خبر ندارم..فقط اینو میدونم:
وقتی با دختری رابطه نداشتم...
وقتی یکی از دخترای دانشگاه بهم پیشنهاد دوستی داد و من رد کردم و بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره
وقتی قلبم دست نخورده باقی مونده...
وقتی میخوام هیچ کسی تو ذهنم و گذشتم نباشه که خدای ناکرده یه وقت زنمو در آینده باهاش مقایسه کنم
وقتی مثل بقیه جوونا نیاز دارم به یه همدم ولی با قرآن به این نفس سرکش سعی میکنم افسار بزنم
وقتی میخوام تمام عمر متعلق به یه نفر باشم
وقتی میخوام یه زنی داشته باشم که به من و فقط به من محبت کنه و منم از عشق سیرابش کنم و همه زندگیمو به پاش بریزم
میدونم که راهو دارم درست میرم
حالا دو حالت پیش میاد:
یا در آینده همون همسر خوش اخلاق و رفتار و مومن که میخوام نصیبم میشه که خدا اونوقت پاداش منو تو این دنیا داده(هرچند وظیفم بوده)
یا اینکه خدا برای امتحان من برعکسشو برام رغم میزنه و من مجبور میشم 50-60 سال تو زندگی با اون فرد صبوری پیشه کنم و بجاش پاداشمو تو اون دنیا از خدا بگیرم

در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

دوست خوبم
دعا می کنم همون نوع اولش قسمت شما بشه.

نفرنفر;549584 نوشت:
خدا اگر هم بخواد دیگه نمیتونه خوشحالم کنه ..

؟؟؟!!!

ان الله علی کل شی قدیر!

نفرنفر;549616 نوشت:
منظورم دوستی نیست ... باز هم این مساله رو تاکید کردم ... و تنها خدمتتون گفتم پشت صحبتشون عقلانیتی وجود داره ... روابط باید طوری باشه که 1- هیچ دلوری کردنی وجود نداشته باشه .2- قصد تحریک کردن طرف مقابلتون رو نداشته باشین .3- اگر بحث داشت وارد مباحث احساسی میشد ... از بحث فرار کنین .4- حرمت و عزت نفس تفکرات و تخیلاتتون رو نگه دارین .5- اگر دیدی طرف مقابلت داره بهت وابسته میشه تندی ازش فاصله بگیری و ...

سلام خانم نفر نفر
ی سوال من دارم؟؟
من سالها با این تفکر به قول معروف عقلانیت زندگی کردم. مثلا همکلاسی هام را با اینکه همیشه اکثر (تقریبا همه ) پسر بودند اما با دید دوست داشتن و دلبری و... (همه شروط بالای شما) به همین نحو رابطه داشتم جوری که با وجود ان همه پسر ، اساتید من به عنوان نماینده کلاس قبول میکردند . اما ی پسری هم بود که در چارچوب همین نوع رفتاری که شما می گویید به عنوان دوتا هم کلاسی حرف میزدیم و رابطه داشتیم ( عشقولانه و ..... اصلا و هرگز نبود برعکس فقط وقتی کار درسی داشت تماس میگرفت) اما جالب بعد 1 سال فهمیدم ایشون به من نظر داشتن :Moteajeb!::Moteajeb!: جالب تر نه برای ازدواج !!!!!!!!!!!!! فقط خوششون امده و دست خودش نبوده که به فکر .... بوده !! شاید برای شما هم جالب باشه بهم مستقما گفت ما جایی توزندگی هم نداریم فقط نمیتونم اینجوری برم !!!!!!!!!!! ایشون صف اول نماز جمعه و بچه مسجدی هم بودند. ) خب الان مشکل کجاست؟؟؟ من نمیخوام دوباره تکرار شه الان باید چیکار کنم؟؟
الان تومقطع بالاتر دیگه با اینکه بازم نماینده کلاسم اما باکسی شوخی نمیکنم و در حد توان کسی هم که شوخی میکنه سرش به طاق میزنم که دیگه از این غلط ها نکنه :Gig::Gig:) خیلی وقت ها هم اصلا به حرفشون محل نمیدم انگار به انگار !!!!!!!!!!!
ولی دیگه برام ثابت شده است خیلی از ادم ها کنترل روی رفتارشون ندارند با اینکه کاملا مذهبی هستند !!!!!!! میگم مذهبی چون بحث غیرمذهبی ها جدا هست. ادم های غیر مذهبی را هم دیدم که بدتر هستند و البته برعکس هم همیشه بهم ثابت شده اما خوب مشت نمونه خروار نیست اما ی درخت افت زده ، میتونه بقیه درخت ها را هم افتی کنه.

lili66;549647 نوشت:
سلام خانم نفر نفر
ی سوال من دارم؟؟
من سالها با این تفکر به قول معروف عقلانیت زندگی کردم. مثلا همکلاسی هام را با اینکه همیشه اکثر (تقریبا همه ) پسر بودند اما با دید دوست داشتن و دلبری و... (همه شروط بالای شما) به همین نحو رابطه داشتم جوری که با وجود ان همه پسر ، اساتید من به عنوان نماینده کلاس قبول میکردند . اما ی پسری هم بود که در چارچوب همین نوع رفتاری که شما می گویید به عنوان دوتا هم کلاسی حرف میزدیم و رابطه داشتیم ( عشقولانه و ..... اصلا و هرگز نبود برعکس فقط وقتی کار درسی داشت تماس میگرفت) اما جالب بعد 1 سال فهمیدم ایشون به من نظر داشتن :Moteajeb!::Moteajeb!: جالب تر نه برای ازدواج !!!!!!!!!!!!! فقط خوششون امده و دست خودش نبوده که به فکر .... بوده !! شاید برای شما هم جالب باشه بهم مستقما گفت ما جایی توزندگی هم نداریم فقط نمیتونم اینجوری برم !!!!!!!!!!! ایشون صف اول نماز جمعه و بچه مسجدی هم بودند. ) خب الان مشکل کجاست؟؟؟ من نمیخوام دوباره تکرار شه الان باید چیکار کنم؟؟
الان تومقطع بالاتر دیگه با اینکه بازم نماینده کلاسم اما باکسی شوخی نمیکنم و در حد توان کسی هم که شوخی میکنه سرش به طاق میزنم که دیگه از این غلط ها نکنه :Gig::Gig:) خیلی وقت ها هم اصلا به حرفشون محل نمیدم انگار به انگار !!!!!!!!!!!
ولی دیگه برام ثابت شده است خیلی از ادم ها کنترل روی رفتارشون ندارند با اینکه کاملا مذهبی هستند !!!!!!! میگم مذهبی چون بحث غیرمذهبی ها جدا هست. ادم های غیر مذهبی را هم دیدم که بدتر هستند و البته برعکس هم همیشه بهم ثابت شده اما خوب مشت نمونه خروار نیست اما ی درخت افت زده ، میتونه بقیه درخت ها را هم افتی کنه.

سلام لیلی جان ...
به خدا من خودم هزاران مشگل دارم که نمیتونم حلشون کنم ... هدفم هم این نیست که بگم راه حل من درست هست و بقیه راه حل ها غلط هست ... و واقعا قصدم این هست و بوده که تجرباتم رو بگم که حداقل کسی تکرارشون نکنه ...

لیلی جان ببین ... عقلانیت به خدا سخت ترین کار هست ... یه زمانی من هم فکر میکردم عاقل بودن و عقلانی رفتار کردن کاره راحتی هست ولی موضوعاتی پیش اومد که دقیقا فهمیدم چقدر عقلم کم هست ... عقلانی فکر کردن پارامترهای خیلی خیلی زیادی داره که وارد شدن و صحبت کردن در مورده اونها مجالی دیگر رو میطلبه ... ولی منظور من از عقل یعنی اینکه به خواسته ات برسی .... همیکنه شما مسیری رو طی کردین که هدفهای رفتاریتون رو تامین نکرده ... یعنی نتونستین عقلتون رو به کار بگیرین ... نتونستین عقلانی رفتار کنین ...کسی که عقلانی رفتار میکنه اگر از مسیرش نتیجه نگرفت مسیری دیگر رو انتخاب میکنه و اینقدر راهها و روشهای متفاوتی رو تست میکنه تا به اهدافش برسه ... ولی شخص نادان حتی اگر هزاران بار هم از مسیرش نتیجه نگیره رو راه و مسیرش میمونه .

لیلی باز هم میگم به خدا من خودم خیلی مشگل دارم ... ولی راستش اصلا کار شما به هیچ وجه از نظر من عقلانی به نظر نیومد !!!! شما رفتین تو داشنگاه شدین نماینده !!!! با دهها پسر صحبت میکنین !!!! شماره تلفنتون رو دارن !!!! البته بهتون حق میدم ... شما نمیدونین تخیل آقایون چجوری کار میکنه ... تنها کافی هست شما با پسری در مورد مطلب خاصی صحبت کنین ... هم دانشگاهی پسرت که 2 متر اون طرف تر هست تو دلش داره تخیل میکنه که ....

تخیل آقایون خیلی خیلی در مورد اینجور مسائل فعال هست ... از نظر من اینکه شما نماینده کلاس شدین اشتباه محض هست ... مطمئنا حرفهای زیادی در درون دانشگاه پشتتون زده میشه و شما خبر ندارین . همچنین جلوه خوبی هم در درون دانشگاه ندارین ... چون آقایون دوست دارند همسرشون Privacy داشته باشه و به قولی تنها برای خودشون باشه ... نه اینکه به این همه آدم سرویس بده ...

در مورد شوخی کردن که دیگه هیچی کاملا دهنم باز موند !!!! شوخی با نامحرم !!!! شوخی یه پورت هست !!! پورتی که ایستا نیست .... از یه شوخی های بی مزه شروع میشه و تا شوخی های با مزه امتداد پیدا میکنه .... پس هیچ وقت نباید اجازه میدادی کسی باهات شوخی کنه ... من منظورم از دوستی با نامحرم اصلا این نبود که با نامحرم شوخی بکنین و بگین و بخندین ...

و در مورده اینکه یه مرد مذهبی بهتون پیشنهاد داده ... خوب چنین اتفاقهایی میوفته ... کاریش هم نمیشه کرد ... قسمتی از مسیر همین هست ... قبول دارم اعصاب آدم خیلی خیلی خورد میشه ... ولی چاره ای نیست ... یا باید بشینیم تو خونه و با کاموا لباس بدوزیم ... یا اینکه وارد محیط اجتماع بشیم و با چنین مسائلی هم کنار بیایم .

لیلی ... شاید منظورم رو نتونستم خوب توضیح بدم ... منظور من از دوستی این نیست که مثلا یه فرد فوق اجتماعی در درون یه محیط مردونه باشیم .. به نظره من این واقعا اشتباه هست ... بیشتر منظورم این بود که از محیط های مردونه نترسیم ... اگر جمعی وجود داشت که مختلط بود وارد صحبت بشیم ... اگر کسی ابراز تمایل و همصحبتی کرد باهاش صحبت کنیم ... بتونیم روابط رو کنترل کنیم .... بتونیم روابط رو محدود نگه داریم ...

امیدوارم که منظورم رو متوجه شده باشی ...

علی 23;544832 نوشت:
سلام خدمت دوستان عزیز

راستش یه پسر 22 ساله هستم
یه چند وقتی هست تو خانواده اقوام یه سری بحث ها میکنن که رو اعصابمه !!! (( دختر عمه - پسر عمه ))

اینکه
در این سن باید تجربه دوستی با جنس مخالف رو داشته باشم و اگه نداشته باشم ضرر میکنن
و چون تجربه ندارم بعد ها موقع ازدواج برای پیدا کردن دختر مورد نظر آسیب میبینم
مثلا اینکه دخترها الان همه از این دوستی ها دارن (( البته این نظر من نیست ))و خیلی واردن و در آینده اگه پسری که تاحالا همچین دوستی نداشته سرش کلاه میره ...

راستش من خودم به شخصه تو اقوام یه ذره با بقیه فرق دارم
مثلا نماز و روزه رو کامل به جا میارم و شاید خیلی از اون (( به جرائت میگم همشون )) این اعمال رو انجام نمیدن !!
و به نوعی حالا چه به شوخی یا جدی اذیت هم میکنن !!!

و خیلی با اعتقادات من مخالفن و مسخرم میکنن !!

مثلا
من رو سنگین بودن دختر اعتقاد زیادی دارم و معتقدم دختر نباید تو جمعی که پسر نامحرم هست راحت باشه و با انجام هرکاری به چشم بیاد !! (( حرکاتی که بعضی دخترها انجام میدن تا بیشتر به چشم بیان ))
و یا اینکه خیلی راحت با نامحرم شوخی میکنن و به قول معروف ریلکس هستن ولی از نظر من این کار غلطه !!!

و یا اینکه
با پوشش نامناسب میگردن و لباس های که تو تو مهمونی ها و یا بیرون از خونه میگردن مناسب نیست
چیزی که من به شدت باهاش مخالفم !!

در مقابل همچین حرکاتی هم که من انجام میدن و حرفایی که میزنم جواب هایی مثل امل - پشت کوهی - و یه آدم معتقد دینی خشک نصیبم میشه !!!
راستش نمیدونم مشکل از منه یا اونا !!!

و اما سوالی که از کارشناس محترم دارم (( بعد از مطالعه حرفای بالا ))

1 - واقعا رفتار من با همچین اعمالی بده ؟؟؟
2 - آیا واقعا باید در دوران جوانی با جنس مخالف ارتباط داشت و اگه این کار رو نکنم موقع ازدواج ضرر میکنم ؟؟

خیلی از این حرف ها منو میترسونه
اینکه شاید در موقع ازدواج چون تجربه همچین دوستی هایی رو نداشتم ضرر کنم !

لطفا کمک کنید
با تشکر

بله میشه دوست شد اما ....
اما باید اینها رو هم که اثرات اینگونه دوستیاست هم بپذیرید.
اول اثراتش بی مسئولیتی یا کم شدن مسئولیت پذیریتون مقابل همسرتون (چون نگاهتون به زن خود به خود ابزاری و سرگرمی میشه و نمیتونید یک رابطه عاطفی سالم رو با همسرتون داشته باشید)
دلتون در رابطه با مهربانی و رفعت دچار کمرنگی میشه(بنا بر مسائلی که در این دوستیهاست قهرو آشتیو خیانتو و یا حتی وابستگیو دوری.)
درصد گناه در این روابط بالا میره (این طبیعته که نزدیکی بیش از حد و نوع حرفها بین این نوع دوستیها تحریک کنندست)
در صورت عادت شدن نگاهتون به زندگی مشترکتون از لحاظ تعهد و وفاداری به حداقل میرسه (چون ذهنتون عادت میکنه به داشتن چند رابطه حتی شاید وقتی عادت کرد نتونید این عادتو کنار بزارید پس خطر نباید کرد)
با این نوع دوستیها گاهی فراموش میشه که فرد مقابل ممکنه در رابطه با ما دچار ضربه های روحی و حتی جسمی بشه و این خودش گناهه (چون در زندگی مشترکش با فرد دیگری اثر بزاره)

اینها که گفتم تعداد کمی از اثرات این دوستیها در حال و آینده افراد میتونه باشه.
رشد شکستهای عاطفی و بی تفاوتی در زندگی رسمی و مشترک یکی از اثرات حال این نوع دوستیها و رشد آمار طلاقها هم یکی از اثرات این دوستیها در آینده این نوع افراد هستش.

شما اگه اصول انتخاب همسر و معیارهای صحیح رو در انتخاب رعایت کنید دچار شکست نمیشید.
شما راهت سمت خداست و دوری از گناه رو پیش گرفتی پس کجش نکن.اونها دارن اشتباه میکنن , نه شما.

hhosseinn;549660 نوشت:
بله میشه دوست شد اما ....
اما باید اینها رو هم که اثرات اینگونه دوستیاست هم بپذیرید.
اول اثراتش بی مسئولیتی یا کم شدن مسئولیت پذیریتون مقابل همسرتون (چون نگاهتون به زن خود به خود ابزاری و سرگرمی میشه و نمیتونید یک رابطه عاطفی سالم رو با همسرتون داشته باشید)
دلتون در رابطه با مهربانی و رفعت دچار کمرنگی میشه(بنا بر مسائلی که در این دوستیهاست قهرو آشتیو خیانتو و یا حتی وابستگیو دوری.)
درصد گناه در این روابط بالا میره (این طبیعته که نزدیکی بیش از حد و نوع حرفها بین این نوع دوستیها تحریک کنندست)
در صورت عادت شدن نگاهتون به زندگی مشترکتون از لحاظ تعهد و وفاداری به حداقل میرسه (چون ذهنتون عادت میکنه به داشتن چند رابطه حتی شاید وقتی عادت کرد نتونید این عادتو کنار بزارید پس خطر نباید کرد)
با این نوع دوستیها گاهی فراموش میشه که فرد مقابل ممکنه در رابطه با ما دچار ضربه های روحی و حتی جسمی بشه و این خودش گناهه (چون در زندگی مشترکش با فرد دیگری اثر بزاره)

اینها که گفتم تعداد کمی از اثرات این دوستیها در حال و آینده افراد میتونه باشه.
رشد شکستهای عاطفی و بی تفاوتی در زندگی رسمی و مشترک یکی از اثرات حال این نوع دوستیها و رشد آمار طلاقها هم یکی از اثرات این دوستیها در آینده این نوع افراد هستش.

شما اگه اصول انتخاب همسر و معیارهای صحیح رو در انتخاب رعایت کنید دچار شکست نمیشید.
شما راهت سمت خداست و دوری از گناه رو پیش گرفتی پس کجش نکن.اونها دارن اشتباه میکنن , نه شما.

سلام جناب آقا حسین ...
خوب سخن در مورد صحبت های شما بسیار بسیار زیاد هست که واقعا یک تاپیک مجزایی رو میطلبه ... اما بزارین دو تا داستان براتون تعریف کنم ...

1- داستان اول : داستان اولی که میخوام براتون تعریف کنم ... داستان شازده کوچولو هست ... این یک داستان فرانسوی هست که تقریبا به تمامی زبانهای زنده دنیا ترجمه شده ... و به عنوان بهترین کتاب قرن 20 معرفی شده .... شازده کوچولو داستان آدم کوچولویه مهربانی هست که از یک سیاره دیگه به رویه کره زمین میاد و عاشق شدن و عاشقانه زیستن رو یاد میگیره ... شازده کوچولو داستان پسرکی هست که هر روز صبح از خواب بیدار میشده ... و بوته گل سرخی که در سیاره خودش بوده رو آبیاری میکرده ... این بوته گل سرخ همیشه برای شازده کوچولو طنازی میکرده ... مثلا میگفته ...

* تاریخ تولده من ... با تاریخ تولد خورشید در یک روز بوده ...
* اینقدر به من نزدیک نشو ... از دور من رو تماشا کن ....
* مراقبم باش تا برگام صدمه نبینه ...
* تو دنیا فقط من هستم و هیچ گل سرخه دیگه ای وجود نداره ...
و ...

تا اینکه مسافر کوچولو از دست گل سرخ سیاره اش خسته میشه و تصمیم به مسافرت میگیره ... پس از مسافرت کردن به سیاره های متفاوت مسیرش به زمین میخوره ... و بر رویه زمین فرود میاد ... ماجراهایه بسیار زیادی براش پیش میاد ... تا اینکه یهو با یه دشت پر از گل سرخ مواجه میشه ... دشتی که در درونش هزاران گل سرخ وجود داشتند ... گل های سرخی که به مراتب زیبا تر ... شاداب تر ... طناز تر از گل سرخ خودش بودند ... یهو در درون دلش ناراحت میشه و با خودش میگه چرا گول حرفهای گل سرخ سیاره خودم رو خوردم ... چرا بهش اطمینان کردم ... چرا باور کردم که در درون دنیا فقط یک دونه گل سرخ وجود داره ... و تنها و خسته در گوشه ای میشینه ...

تا اینکه سر و کله آقا روباهه پیدا میشه ... آقا روباهه بهش عاشق کردن و عاشق شدن رو یاد میده ... بهش یاد میده چگونه به کسی ابراز تمایل کنه ... میگه ...

1- روز اول نمیخواد بری جلو و سلام و علیک کنی ... از دور بنشین و نظاره گر باش ...
2- روز دوم کمی جلوتر برو و کمی بیشتر بهش توجه کن ...
3- روز سوم ...

به مروز زمان مسافر کوچولو متوجه میشه عشق یعنی چی ... یهو یاده گل سرخ سیاره خودش میوفته ... با خودش میگه ...

درست هست که هزاران گل سرخ بسیار بسیار زیباتر از گل سرخ سیاره من بر رویه زمین وجود دارند ... اما گل سرخ سیاره من گل سرخی متفاوت هست ... من به دنیا اومدن گل سرخم رو دیدم ... گل سرخم هر روز برام طنازی میکرد ... هر روز مراقبش بودم ... و آقا روباهه بهش میگه ... درس آخر ... اگر کسی رو شیفته خودت میکنی نسبت بهش مسئول هستی ...

و مسافر کوچولو تصمیم میگیره برگرده ... ولی سفینه فضایی نداشته بنابراین تصمیم میگیرن برن پیش آقا ماره ... تا جناب مار ایشون رو نیش بزن ... روحشون پرواز کنه و برگرده به سیاره خودش تا بتونه دوباره مراقب مواظب عشق خودش باشه ...

خوب این داستان از نظر من داستان بسیار زیبا و بدون نقصی بود ... کاملا یک رابطه عاشقانه رو به تصویر میکشید ... و چگونگی بوجود آمدن و مراقبت کردن از آن را توضیح میده ...

2- موضوع دومی که میخوام براتون تعریف کنم ... داستان نیست ... یک حدیث هست ... البته از این جور احادیث زیاد هست :

ابو بصیر : از امام صادق (ع) در مورد بهشت پرسیدم ؛ حضرت فرمودند : در بهشت به هر فردی سه تا باغ می دهند که یکی از دیگری ارزشمندتر است و دارای همه گونه نعمت می باشد تا اینکه وارد جنت خلد می گردد در آنجا نهری است که داخل آن حوریه می رویدوقتی مؤمن وارد آنجا می شود از هر حوریه ای که خوشش می آید او را می چیند سپس خداوند به جای آن حوریه دیگری می رویاند

آنگاه فرمودند : مومن در آنجا با ۸۰۰ دختر باکره ، ۴۰۰۰ بیوه و دو تا حورالعین ازدواج می کند .

نهایت صحبتم ... ازدواج کردن ... عشق ورزی کردن ... مسیرهای زندگی عاشقانه داشتن ... به سعادت رسیدن ... از منظر هر انسانی متفاوت هست ... برخی از انسان ها دوست دارند سرشون رو بندازن پائین و خداوند همچین چیزهایی بهشون بده ... عشق رو اینجوری میبینن ... و برخی دیگر از انسانها زندگی عاشقانه داشتن رو در مسیری که با محبوبشون طی میکنن میبینن ... نه اینکه کارهای خوبی انجام بدن و بهشون حور العین بدن ... نه اینکه یک عمر سرشون رو بندازن پائین و در نهایت خدا بهشون 800 دختر باکره و 4000 بیوه و دو تا حورالعین بده .

موفق باشین .

نفرنفر;549654 نوشت:
لیلی باز هم میگم به خدا من خودم خیلی مشگل دارم ... ولی راستش اصلا کار شما به هیچ وجه از نظر من عقلانی به نظر نیومد !!!! شما رفتین تو داشنگاه شدین نماینده !!!! با دهها پسر صحبت میکنین !!!! شماره تلفنتون رو دارن !!!! البته بهتون حق میدم ... شما نمیدونین تخیل آقایون چجوری کار میکنه ... تنها کافی هست شما با پسری در مورد مطلب خاصی صحبت کنین ... هم دانشگاهی پسرت که 2 متر اون طرف تر هست تو دلش داره تخیل میکنه که ....

سلام نفر نفر عزیز
زود قضاوت کردی . کلاس ما کلا 5 نفر هست :Ghamgin: علت نماینده شدن هم من نبودم. خود استاد برنامه اش با من چک میکردند و میگفتن به بقیه اعلام کن :Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin: درسته شماره من دست همکلاسی هام هست ولی این دلیل شوخی ها و حرفهای بدبعضی از افراد نیست. این بارها بقیه دوستان که اتفاقی باهم کلاسی را مشترک داریم میگن : اکثر ادمها از نظر مدیریتی من قبول دارند چه اساتید و چه همکلاسی هام.
گوشی من سالی یکبار هم زنگ نمیخوره ، چون تا کار ضروری پیش نیاد همکلاسی هام زنگ نمیزنن.
فقط ی چیزی از من بشنو. هرکاری بکنی مردم اخرش پشت سرت حرف میزنند. حرف های پشت سر فقط برای پشت سر هست و دقیقا جاشون همون جاست. قبول داری گاهی رفتار دیگران دقیقا در مقابل ما هیچ ربطی به رفتار ما نداره هرچند ممکنه تحت تاثیر بذاره ؟؟؟؟؟؟؟ گاهی ما دنبال رابطه نیستم ولی طرف مقابل با همین عقلانیت نگری هزار تا راه میره تا به هدفش برسه!!!!!
راسی همکلاسی های من همگی ازدواج کردند و بچه هم دارند و اکثرا کارمند هستند :Nishkhand::Nishkhand: من کوچکترین فرد کلاسم :ok: راسی الان تو این مقطع دیگه کسی دنبال دوستی نیست چون سن همه از این حرفها گذشته. این سوالم برمیگرده به محل کارم .

فیل اندر خانه ی تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکی اش کف می بسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن می کرد هرجا می شنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دسترس
مولوی

نفرنفر;549616 نوشت:
من یک فرمول بهتون گفتم که حتما حتما باید رعایت کنیدش و اگر حتی یک دونه از بندهای اون رو هم اجرا نکنین ... شاید هر شب با چشمای گریون برین تو رخت خواب و نفر نفر رو نفرین کنین ... من اگر پیشنهاد دادم که به حرف اقوامتون گوش بدین ... منظورم دوستی نیست ... باز هم این مساله رو تاکید کردم ... و تنها خدمتتون گفتم پشت صحبتشون عقلانیتی وجود داره ... روابط باید طوری باشه که 1- هیچ دلوری کردنی وجود نداشته باشه .2- قصد تحریک کردن طرف مقابلتون رو نداشته باشین .3- اگر بحث داشت وارد مباحث احساسی میشد ... از بحث فرار کنین .4- حرمت و عزت نفس تفکرات و تخیلاتتون رو نگه دارین .5- اگر دیدی طرف مقابلت داره بهت وابسته میشه تندی ازش فاصله بگیری و ...

سلام سرکار نفرنفر
این مواردی را که فرمودید خیلی عالمانه,عاقلانه,همه کس پسند(هم از نظر دیندارها و هم از نظر کم دینها!)و ...همه و همه اوکی...ولی:
یه اشکالی دار......یه مثال:
خدمت همه کسانی که زیر 18 سالن و گواهی رانندگی ندارن و فقط تو پارکینگ خونشون عقب جلو کردن یه فرمول میگم که اگر حتما حتما گوش کنن, میتونن 12شب از خونه تو تهران بزنن بیرون و 4 صبح تو نمک آبرود باشن ولی حتی یک دونه از بندهای اون رو هم اجرا نکنین ... شاید هر شب با چشمای گریون برین تو رخت خواب و "عارف" رو نفرین کنین ...
1-سر پیچ تند و باسرعت زیاد همیشه ترمز نکنید و گاهی دنده معکوس لازمه 2-وقتی جاده خیسه و یا خشکه ترمز دوجور عمل میکنه 3- وقتی جاده مه آلوده ....4- برای سبقت باید....5-همیشه سرعت پائین مفید نیست و ممکنه....
خواهر گرامی پیشنهادهای شما خیلی خوبه ولی اشکالش اینه که برای یک آدمی که تاحالا نزدیک مار خوش خط و خال عشق نشده جواب نمیده!
شما به فرمایش خودتان یک زندگی...یک عمر را تاوان دادید و یک عمر باید با چشم گریان بخوابید ..چرا که کسی این تجربیات را در اختیارتان نذاشته بود....... این نسخه شما برای همه جواب میده...ولی نمیشه همه ریسک کنن...
به شخصه یک عقیده ای دارم...درست و غلطیشو نمیدونم.ولی سخت بهش معتقدم...همیشه در مورد کسانی که تازه گواهینامه میگیرن یه نظری دارم و میگم که تا یه تصادف نکنه راننده نمیشه..فقط خداکنه تصادفش بار جانی نداشته باشه!
شاید دلیل این عقیده تجربه خودم باشه و به قول معروف بعد از اینکه در 21 سالگی با ماشین پدرم یه تصادف کردم که نصفه ماشین از بغل داغون شد و خداراشکر با 3تا از دوستان دوران جاهلیت تو ماشین سالم موندیم...بعدش دیگه شدم راننده!
...........................
یه آدمی که لباس پلاستیکی و بلکه لباس آغشته به بنزین داره و در زمستان تو خیابون داره مثل بید داره میلرزه و میبینه که اونطرف خیابون آتش باحالی درست کردن و مردم دارن خودشونو گرم میکنن...نمیتونه بره خودشو گرم کنه؟ من میگم میتونه ....به شرطها و شوطه ها ....ولی آیا به ریسکش می ارزه؟....من میگم نه!...چون خودم سوخته ام! و شاید هم شما!راه گفتن این که ایشان چطوری خودشو گرم کنه و نسوزه زیاد سخت نیست ولی روش انجام و کنترل خود و فاصله تا آتیش زمانیکه سرما و بوی بنزین با هم دارن دعوا میکنن برای آن آقاه خیلی سخته و به ریسکش نمی ارزه و اینجاست که آقا حامی و دوستان دیگه میگنه به ریسکش نمی ارزه و مثلا میگن فلانی بیاو با کمی ورزش و جنب و جوش و تحمل سرما خودتو نگه دار تا 2 ساعت دیگه بری خونه و لباساتو عوض کنی.....
[SPOILER]واسه شوخی :
بدبختی من بعد از این چن دسال تو اسک دین بودن این شده که دیگه حوصله ندارم زیاد توضیح بنویسم و امیدوارم که دوستان خودشون تا ته خط رو بگیرن...نمیدونم دیگران هم اینطوری شدن یا نه...گاهی کم مینویسم و مخاطب بد برداشت میکنه و دلخور میشه و بعدش مجبورم دوبرابر بنویسم تا از دلش دربیارم:Cheshmak:[/SPOILER]
موفق باشید

نفرنفر;549684 نوشت:
نهایت صحبتم ... ازدواج کردن ... عشق ورزی کردن ... مسیرهای زندگی عاشقانه داشتن ... به سعادت رسیدن ... از منظر هر انسانی متفاوت هست ... برخی از انسان ها دوست دارند سرشون رو بندازن پائین و خداوند همچین چیزهایی بهشون بده ... عشق رو اینجوری میبینن ... و برخی دیگر از انسانها زندگی عاشقانه داشتن رو در مسیری که با محبوبشون طی میکنن میبینن ... نه اینکه کارهای خوبی انجام بدن و بهشون حور العین بدن ... نه اینکه یک عمر سرشون رو بندازن پائین و در نهایت خدا بهشون 800 دختر باکره و 4000 بیوه و دو تا حورالعین بده .

البته من این حدیثو نخونده بودم ولی شبیهش رو خونده بودم.در هر صورت خیلیها فکره حوری هم نیستن چون اونقدر خوده هوسهای جنسی قوی هست که فکره حوری بودن نمیتونه جلوی گناهانی از این قبیل رو بگیره بلکه یک چیزی فراتر از اون میخواد و اون رسیدن به خوده خداست.
الان به یک زناکار بگید هزاران حوری اون دنیا بهت میدیم آیا راهشو عوض میکنه؟نه چون با این چیزها عوض نمیشه.خدا منظورش از پاداش نه اینکه با انگیزه قراردادنشون میشه بهشون رسید .بلکه قولی هست به مومنان نه اینکه باهاش بشه ایمانی قوی رو ساخت.
یکی که میخواد سمت حق بره همین که خداوند هست و محلی برای جمع شدن مومنان واقعی و رهایی از غمهای دنیا قرار داده شده و سرانجام طرف حق بره براش کفایت میکنه.اینکه به خدا نزدیک باشه و مورد لطفو عنایت خداوند در زندگی جاویدانش باشه.
در ضمن با هر نوع روشی که میخوان ادامه بدن یا برای حورالعین یا برای دختران باکره در اون دنیا یا مهمتر از همه برای خداوند باید یک همسری رو با معیارهای درست به دور از مسائلی مثل این نوع دوستیها انتخاب کنن.تا بتونن در اون مسیر عشق بوجود بیارن و عشق رو نگهدارن تا احترام بوجود بیارن
از شما میپرسم با توجه به نوع احساسات یک انسان و تفکراتش اگر در انتخابش درست عمل کنه و در زندگی عشق بوجود بیاد و علاقه به درصد بالایی برسه آیا زوجین به فکره حوری میفتن یا از این قبیل چیزا؟یا اینکه برای صفای زندگیشون برای هم فداکاری گذشت وفا مهرو محبتشون رو میزارن؟من میگم گزینه دوم.
زوجهایی که راهشون رو سمت خدا پیش گرفتن به واسطه عشقی که دارن میخوان همدیگر رو کمک کنن تا به حق برسن.و این نیازمند علاقست و این علاقه بین مردو زن نه تنها سمت کس دیگه ای از انسانها نمیره بلکه انگیزشون دختران باکره در اون دنیا هم نمیشه(بلکه رسیدن به خدا در کنار هم(با کمک به همدیگه) و عشق ورزیدن به یکدیگر در این مسیر میشه هدفشون).و اینم بگم درک اون پاداش در این دنیا شاید صورت نگیره چون درک فهم احساسات همه به نوعی دیگه در اون دنیا هست شاید حتی احساساتی در اون دنیا اضافه بشه یا از این احساسات دنیوی کسر بشه.

در ضمن باید دید چه کسانی بیشتر در آرزوی حوری هستن.کسانی که در انتخابهاشون درست عمل نکردن و در زمانی که به خودشون اومدن اولا نمیتونن زندگی الانشون رو ترک کن به دلایلی و بعد هم به نوعی برای جبران ناکامی در انتخابشون و نوع زندگیشون فکرشون به حوری و ازین مسائل میره.درصورتی که معیارها رعایت بشه و بعضی مسائل که مخرب میتونه باشه ازش دوری شه میتونه زندگی مشترک هم عاشقانه و محبت آمیز و با تعهد اخلاقیو رفتاری طرفین به یکدیگه همراه بشه و هم به همدیگه کمک کنن تا سمت حق برن.دیگه وقتی در این کار موفق بشن پاداش دست خداست و حتما پاداشی خوب در انتظارشونه.و از الان نمیشه رو نوع پاداشها قضاوت کرد چون در اون محیطو احساسات نیستیم.

انتخاب اگه درست باشه خود به خود هدفها درست انتخاب میشن خود به خود ارزشهای خانواده مهمتر از هر فکر دیگه ای میشه و خداوند رو نگهداره خودشون میدونن و این نگهداری رو با رعایت مسائلی که خدا فرموده حفظ میکنن.که همین موجب میشه هر دو به این ایمان برسن که اصل و مقصد خداست.به نوعی کمک میکنن به واسطه عشقشون در کناره هم به خدا برسن.
من بحثم بر روی انتخاب صحیح هستش و دوری از مسائلی مثل دوستیهای دخترو پسر.دلیل مخلفتمم که گفته بودم.
البته من این حدیث رو بازم میگم جایی نخوندم ولی در کل احادیث رو باید با احادیث مربوطه قضاوت کرد یعنی صرفا خوندن یک حدیث نمیتونه معنای کلی و واقعیش رو نمایان کنه و باید عمیقتر بهش توجه کرد و با در نظر گرفتن شرایطو اثراتش در این دنیا و اون دنیا.واقعا نتیجه گیری از یک حدیث به همین راحتیها که بخوایم سطحی بخونیمو نتیجه بگیریم نیست.

*عارف*;549693 نوشت:

سلام سرکار نفرنفر
این مواردی را که فرمودید خیلی عالمانه,عاقلانه,همه کس پسند(هم از نظر دیندارها و هم از نظر کم دینها!)و ...همه و همه اوکی...ولی:
یه اشکالی دار......یه مثال:
خدمت همه کسانی که زیر 18 سالن و گواهی رانندگی ندارن و فقط تو پارکینگ خونشون عقب جلو کردن یه فرمول میگم که اگر حتما حتما گوش کنن, میتونن 12شب از خونه تو تهران بزنن بیرون و 4 صبح تو نمک آبرود باشن ولی حتی یک دونه از بندهای اون رو هم اجرا نکنین ... شاید هر شب با چشمای گریون برین تو رخت خواب و "عارف" رو نفرین کنین ...
1-سر پیچ تند و باسرعت زیاد همیشه ترمز نکنید و گاهی دنده معکوس لازمه 2-وقتی جاده خیسه و یا خشکه ترمز دوجور عمل میکنه 3- وقتی جاده مه آلوده ....4- برای سبقت باید....5-همیشه سرعت پائین مفید نیست و ممکنه....
خواهر گرامی پیشنهادهای شما خیلی خوبه ولی اشکالش اینه که برای یک آدمی که تاحالا نزدیک مار خوش خط و خال عشق نشده جواب نمیده!
شما به فرمایش خودتان یک زندگی...یک عمر را تاوان دادید و یک عمر باید با چشم گریان بخوابید ..چرا که کسی این تجربیات را در اختیارتان نذاشته بود....... این نسخه شما برای همه جواب میده...ولی نمیشه همه ریسک کنن...
به شخصه یک عقیده ای دارم...درست و غلطیشو نمیدونم.ولی سخت بهش معتقدم...همیشه در مورد کسانی که تازه گواهینامه میگیرن یه نظری دارم و میگم که تا یه تصادف نکنه راننده نمیشه..فقط خداکنه تصادفش بار جانی نداشته باشه!
شاید دلیل این عقیده تجربه خودم باشه و به قول معروف بعد از اینکه در 21 سالگی با ماشین پدرم یه تصادف کردم که نصفه ماشین از بغل داغون شد و خداراشکر با 3تا از دوستان دوران جاهلیت تو ماشین سالم موندیم...بعدش دیگه شدم راننده!
...........................
یه آدمی که لباس پلاستیکی و بلکه لباس آغشته به بنزین داره و در زمستان تو خیابون داره مثل بید داره میلرزه و میبینه که اونطرف خیابون آتش باحالی درست کردن و مردم دارن خودشونو گرم میکنن...نمیتونه بره خودشو گرم کنه؟ من میگم میتونه ....به شرطها و شوطه ها ....ولی آیا به ریسکش می ارزه؟....من میگم نه!...چون خودم سوخته ام! و شاید هم شما!راه گفتن این که ایشان چطوری خودشو گرم کنه و نسوزه زیاد سخت نیست ولی روش انجام و کنترل خود و فاصله تا آتیش زمانیکه سرما و بوی بنزین با هم دارن دعوا میکنن برای آن آقاه خیلی سخته و به ریسکش نمی ارزه و اینجاست که آقا حامی و دوستان دیگه میگنه به ریسکش نمی ارزه و مثلا میگن فلانی بیاو با کمی ورزش و جنب و جوش و تحمل سرما خودتو نگه دار تا 2 ساعت دیگه بری خونه و لباساتو عوض کنی.....
[SPOILER]واسه شوخی :
بدبختی من بعد از این چن دسال تو اسک دین بودن این شده که دیگه حوصله ندارم زیاد توضیح بنویسم و امیدوارم که دوستان خودشون تا ته خط رو بگیرن...نمیدونم دیگران هم اینطوری شدن یا نه...گاهی کم مینویسم و مخاطب بد برداشت میکنه و دلخور میشه و بعدش مجبورم دوبرابر بنویسم تا از دلش دربیارم:Cheshmak:[/SPOILER]
موفق باشید

سلام جناب عارف ... امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...
اول پستتون خطاب کردین که مطالب من عالمانه و حکیمانه و ... هست راستش خیلی خوشم اومد ...
مثالها و حرفهاتون رو صد در صد واقعی و درست میدونم ... مثال انسانی که لباس بنزینی پوشیده مثالی کاملا درست هست ... و صحبتتون مبنی بر اینکه آیا به ریسکش میارزه که انسان خودش رو به آتیش نزدیک کنه نیز صحبتی کاملا معقول و منطقی هست ...

جناب عارف فقط چند تا نکته :
1- ببینید در زمانهای قدیم انسانها خیلی خیلی به هم شبیه بودند .. مثلا در زمان حضرت محمد ... زنها باید شیر از گوسفند میدوشیدند ... خونه رو مرتب میکردند ...بچه بزرگ میکردند ... نه درس خوندنی ... نه مسافرتی ... نه کسب علمی ... مردها هم یا شمشیر میکشیدن یا کشاورزی میکردند ... اصولا همه مثله هم بودند ... ازدواج هایی که سنتی بوجود میومد ... همونجور که مد نظره استاد حامی و شما هست ... معمولانتیجه میداد ... ولی به نظره من اون راه و اون مسیر دیگه جواب نمیده ... انسانها اونقدر با هم متفاوت شده اند که چنین نسخه هایی دیگه جوابگو نیست ... اینکه فرض بکنیم لباس بنزینی پوشیدیم و نباید به جنس مخالفمون نزدیک بشیم ... باعث میشه تو زندگی آینده مون صدمه بخوریم ... چند وقت پیش داشتم یه برنامه ورزشی رو نگاه میکردم ... باور کنین خانومی رو دیدم که حداقلش 5 متر پرش ارتفاع با نیزه انجام میداد ... خانومهایی رو در درون کشور خودمون دیدم که موتور پرشی سوار میشن و از کوه صاف میگیرن میرن بالا ... ( کوه های بالای جنت آباد تهران ) ... خانومهایی هم هستند که صبح تا شب پشت کامپیوتر نشستن و دارن تایپ میکنن ... آقایون هم خیلی خیلی متفاوت شدند ... خیلی از آقایون درونگرا هستند ... خیلی هاشون برونگرا هستند ...

به نظره من الان دیگه نمیشه نسخه اون زمانها رو اجرا کرد .... اگر هم چنین نسخه ای اجرا بشه اصلا اسم اون رو من ازدواج نمیزارم ... پسره مامانش رو میفرسته خواستگاری ... یه جلسه میزارن ... پسره سرش پائین ... دختر سرش پائین ... بعدش حرفای به قول خودشون عقلانی میزنن .... ( دروغ بد است ... انسان اشرفمخلوقات است ... کتاب چیزه خوبی هست ... من کتاب خوان هستم ... و از این جور حرفها ) و منتظرن شب عروسی بشه که بترکونن ...

این که اسمش ازدواج نیست ... راهش هم به نظره من این نیست ... اسم این رو اگر نخوام تجاوز بزارم ... برقراری رابطه میزارم ... این دو نفر اگر 100 سال هم کنار هم باشن و زندگی کنن کیفیت زندگیشون مانند یک دقیقه دو نفری که به صورت غیر سنتی ازدواج کردن نمیشه ... ازدواج یعنی دو بال برای پرواز ... یک اندازه و یک فرم ... این مسیری که شما عنوان میکنین مسیری تصادفی هست که میتونه منجر به انتخابی درست یا غلط بشه ...

جناب عارف مشگلی که شما عنوان کردید رو من هم قبول دارم ... ولی به نظره من مهمترین مشگلی که ما داریم این هستش که در درون کشورمون ضعف آموزش و قوانین داریم ... مثلا در درون کشور انگلیس در درون دبیرستانهاشون درسی دارند که در مورده همین مطالبی که داریم صحبت میکنیم صحبت میشه .... اینکه چجوری شریک زندگیشون رو پیدا کنن ... چجوری دیگری ور سره کار نزارن .... بهشون میگن که سره کار گذاشتن جرم هست و اگر دختر و پسری 3 ماه با هم دوست باشند دولت انگلیس اون نوع رابطه رو نوعی ازدواج تلقی میکنه و اگر 6 ماه با هم دوست باشند دولت انگلیس اون نوع رابطه رو کاملا ازدواج تلقی میکنه و اگر یکی از افراد بخواد از رابطه بیرون بره ... دولت موظف هست که نصفه داریی هاش رو به شخص مقابل بده ...

جناب عارف ... الان شما مزاحم تلفنی نمیشین ... چون میدونین اگر مزاحم تلففنی بشین شمارتون میوفته ... اگر واقعا قوانین درست و حسابی داشتیم ... من مطمئن بودم کسی که پا جلو میزاره برای چی داره پا جلو میزاره ...

نهایت صحبتم ...
من هم دوستی رو خطرناک میدونم ... و هم اینکه اگر شخصیب بخواد راز و نیاز کنه و امور رو به دست خدا بسپاره و انتظار داشته باشه همسری شایسته و مهربان گیرش بیاد .... از نظره من هر دویه اینها خطرناک هستند و راهی به ترکستان ... رابطه با جنس مخالف یه مساله صد در صد کنترلی هست که به هوش هیجانی اشخاص برمیگرده و افراد باید بتونن چنین چیزهایی رو یاد بگیرن وگرنه واقعا سرشون کلاه میره ...

متاسفانه یا خوشبختانه این دو تا مسئله هستش:1-به روز بودن و طبق عرف زندگی کردن 2- درست زندگی کردن و خوشبخت بودن
که به ندرت منطبق بر هم میشه ولی نشدنی هم نیست!
یادمه تو یکی از تاپیکها نسبت به بچه های امروزی غبطه میخوردید که چقدر راحت با هم ارتباط دارند و نت و موبایل و ....هستش ولی دوره شما نبود و آدما مجبور بودن که در فراق یار بسوزنو بسازن......
رو حساب همون تنبلی که داشتم...نتونستن جواب بدم ولی اینبار سعی میکنم مختصر اشاره ای بکنم.
من هم یه روزهائی مثل شما فکر می کردم...ولی یه سوال:به نظر شما عشقهای الآن به همون پاکی و صداقت و وفاداری عشقهای اون زمانی هستش که از 7 خان رستم باید رد میشدی تا یه سلام به معشوق بدی یا یک نامه بدی یا بگیری؟اونهم نامه ای که 2 خط احوالپرسی بود و یک خط شعر مثل یک لوح مقدس سالها باهاش رازو نیاز می کردی؟
درست الآن مث لآب خوردن دوست میشن به لطف تکنولوژی ولی مثل آب خوردن هم بهم میزنن و روز نو با یار نو (یا معمولان با یاران نو!)
دیگه باید تو کتابا خوند که دختری یا پسی بعد از 10 سال یا 20 سال سوز و زخم عشق شکست خورده را داشته باشه و با احساسی لطیف و پاک از یار سفرکرده یاد کنه.
دیگه کسی معنی این جمله ....را نمیفهمه : "هنوزم با گله گونه شرم اولین سلامه"...اگه تکنولوژی اون امکانات را داره ...این بیمعرفتیها را داره...به قول معروف همیشه جمع جبری همه چی صفر میشه!
اون کشورهای پیشرفته ای را که فرمودید درسته....ما هم به اونجا میرسیم و اونها هم روزی همینجا بودن که ما هستیم.
کتاب "لذت فلسفه" ویل دورانت را توصیه میکنم بخونید.
راستش آدم شاخ درمیاره که 70 سال پیش داره دردهای امروز کشور ما رو بیان میکنه. خیلیها فکر میکنن ما چون در ایران و مسلمان زندگی میکنیم اینهمه دغدغه فرهنگی و دینی داریم و نمونه اش تو همین سایت اسک دین...ولی وقتی اون کتاب را میخونیم می بینیم که آنها هم دقیقا همین مسائل را داشتند مثلا":تغییر حقوق و ادعاهای زن در جامعه,افزایش سن ازدواج,میل به مجرد ماندن و جایگزینی هم خانگی به جای ازدواج رسمی,افزایش بی کاری و فحشا,فرایند ایجاد فاحشه خانه, میل به چند همسری در مردان,میل به کاهش تعداد فرزندان,مهاجرت از روستا به شهرها,آلودگی هوا,جایگزینی آپارتمان به جای خانه های باصفای قدیمی,ماشینی شدن بچه ها, دلایل خیانت بین افراد متاهل .....خیلی خیلی شبهتهایی هستش که نه تنها آمریکا بلکه تمام کشورهای دنیا "باید "این مسیرها را طی کنند.
تنها فرق اینه که اونها از ما 70-100 سال جلوتر هستن همانطور که در صنعت و تکنولوژی هستن!وگرنه خشت اول اونا رو ما هم گذاشتیم...امروز به نحوه انتخابات,بانکداری,تغییر سبک زندگی و ارتباط بین انسانها دقت کنید داریم همون راه اونارو میریم فقط عقب تریم....در این میان دینداران هم جلوه نمایی می کنن همانطور که آن زمان هم کلیسا و دینداران بودند....به عبارتی جبر تاریخ کار خودشو میکنه!

حامی;548693 نوشت:

*EHSAN*;548673 نوشت:
بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره

:Moteajeb!::Gig::Khandidan!::khandeh!::Nishkhand:

هــُــژبـــــر;549095 نوشت:
من بیشتر به خاطر این شکلک‌ها این نوشتار را نوشتم که جناب کارشناس، واژه‌ی «خدا» را پر رنگ کرده و به سخن آن دختر، پنج واکنش تمسخر‌آمیز نشان داده‌اند.
آیا منظورتان از این شکلک‌ها، این است که چنان دختری، اعتقاد به خدا ندارد و دارد کاری را انجام می‌دهد که خلاف گفته‌ی خدا است؟

lili66;549647 نوشت:
به عنوان دوتا هم کلاسی حرف میزدیم و رابطه داشتیم ( عشقولانه و ..... اصلا و هرگز نبود برعکس فقط وقتی کار درسی داشت تماس میگرفت) اما جالب بعد 1 سال فهمیدم ایشون به من نظر داشتن جالب تر نه برای ازدواج !!!!!!!!!!!!! فقط خوششون امده و دست خودش نبوده که به فکر .... بوده !! شاید برای شما هم جالب باشه بهم مستقما گفت ما جایی توزندگی هم نداریم فقط نمیتونم اینجوری برم !!!!!!!!!!! ایشون صف اول نماز جمعه و بچه مسجدی هم بودند

سلام علیکم،
بنده‌ی خدایی تعریف می‌کرد که وقتی نوجوان بوده و در مدرسه‌اشان برخی پسرها دوست دختر داشته‌اند ایشان که مذهبی بوده‌اند احساس تنهایی می‌کردند و بعد از نمازهای یومیه‌اشان از خداوند یک دختر خوب می‌خواستند که سر راهش بگذارد! نه برای ازدواج که آن موقع اصلاً شرایطش را هم نداشتند بلکه برای دوستی! برای هم‌دم بودن!
البته وقتی داشت تعریف می‌کرد از این کار خودش خنده‌اش می‌گرفت که داشته از خود خداوند موقعیت عصیان خدا را می‌خواسته‌ ... ولی جالبه که میگه اون موقع فقط چیزی که خیلی می‌خواسته یا فکر می‌کرده لازم داره را داشته دعا می‌کرده و کاری به درستی و غلطیش نداشته و شاید بهش فکر هم نمی‌کرده! گاهی داشتن طلب و آرزو انسان را کور می‌کند ...
بعله ... گاهی آدمهای وقتی از داخل میدان زندگی به رخدادهای زندگی نگاه می‌کنند برخی بدیهیات را یک طور عجیب و غریبی می‌بینند و اصلاً متوجه بدیهی بودن درستی یا غلط بودن آن کارها نمی‌شوند ... گاهی یک تلنگور کوچک کافیه که به خودشان بیایند و گاهی باید بین دو دست محکم گرفتشان و چند بار محکم تکانشان داد که از خواب بیدار شوند و چشمشان را باز کنند ... انسان واقعاً موجود عجیبیه ... البته این کور شدن‌های موضعی و غفلت‌ها برای وقتی است که نگاه انسان موضعی باشه و تمرکزش روی برخی و نه همه‌ی ابعاد مسأله جمع شده باشد ... و از بقیه‌ی جهات از حقایق غافل باشه.
و البته «فَيُحِلُّوا مَا حَرَّ‌مَ اللَّـهُ ۚ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ»
و نهایتاً «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ»

خداوند ما را یاری دهد که از کسانی باشیم که گفتند «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» و در این قولشان هم از راستگویانند «يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ».
یا علی

علی 23;544832 نوشت:
سلام خدمت دوستان عزیز

راستش یه پسر 22 ساله هستم
یه چند وقتی هست تو خانواده اقوام یه سری بحث ها میکنن که رو اعصابمه !!! (( دختر عمه - پسر عمه ))

اینکه
در این سن باید تجربه دوستی با جنس مخالف رو داشته باشم و اگه نداشته باشم ضرر میکنن
و چون تجربه ندارم بعد ها موقع ازدواج برای پیدا کردن دختر مورد نظر آسیب میبینم
مثلا اینکه دخترها الان همه از این دوستی ها دارن (( البته این نظر من نیست ))و خیلی واردن و در آینده اگه پسری که تاحالا همچین دوستی نداشته سرش کلاه میره ...

راستش من خودم به شخصه تو اقوام یه ذره با بقیه فرق دارم
مثلا نماز و روزه رو کامل به جا میارم و شاید خیلی از اون (( به جرائت میگم همشون )) این اعمال رو انجام نمیدن !!
و به نوعی حالا چه به شوخی یا جدی اذیت هم میکنن !!!

و خیلی با اعتقادات من مخالفن و مسخرم میکنن !!

سلام علیکم برادر جوان ولی بسیار مؤمنم،

وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ‌ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ‌ / وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَن تُشْرِ‌كَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُ‌وفًا ۖ وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ۚ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْ‌جِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ [لقمان، ۱۴ و ۱۵]

اگر پدر و مادرتان (که احترامشان واجب است) به شما دستوری دادند که خلاف دستور خداست و در امر حکومت بر شما غیر خدا (عرف جامعه، فرهنگ خانوادگی، روان‌شناسان غربزده و ...) را شریک خدا قرار دادند از ایشان تبعیت نکنید و در دنیا به ایشان نیکی کنید. خدا می‌داند و ایشان نمی‌دانند. چه بسا خطاب خداوند به کسانی که ادعای علم و فهم دارند ولی خلاف حکم خداوند حرف می‌زنند بفرماید «فَلَا تَضْرِ‌بُوا لِلَّـهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
یا علی
یا علی

نفرنفر;549654 نوشت:

لیلی جان ببین ... عقلانیت به خدا سخت ترین کار هست ... یه زمانی من هم فکر میکردم عاقل بودن و عقلانی رفتار کردن کاره راحتی هست ولی موضوعاتی پیش اومد که دقیقا فهمیدم چقدر عقلم کم هست ... عقلانی فکر کردن پارامترهای خیلی خیلی زیادی داره که وارد شدن و صحبت کردن در مورده اونها مجالی دیگر رو میطلبه ... ولی منظور من از عقل یعنی اینکه به خواسته ات برسی .... همیکنه شما مسیری رو طی کردین که هدفهای رفتاریتون رو تامین نکرده ... یعنی نتونستین عقلتون رو به کار بگیرین ... نتونستین عقلانی رفتار کنین ...کسی که عقلانی رفتار میکنه اگر از مسیرش نتیجه نگرفت مسیری دیگر رو انتخاب میکنه و اینقدر راهها و روشهای متفاوتی رو تست میکنه تا به اهدافش برسه ... ولی شخص نادان حتی اگر هزاران بار هم از مسیرش نتیجه نگیره رو راه و مسیرش میمونه .

هدف، وسیله را توجیه نمی کند

و اما عشق:
1- شخصی از ظاهر زیبای دیگری خوشش می آید و اسم آن را عشق می گذارد، اما این عشق نیست چون مسائل را حول محور خود و خواسته خود می بیند
2- شخصی از رفتار و اخلاق دیگری خوشش می آید و تلاش می کند که به وصال او برسد و اسم آن را عشق می گذارد، اما این نیز عشق نیست چرا که هرچند شخص خواسته های بهتری دارد اما همچنان تا حدی مسائل را حول محور خود یا شخص مقابل تعریف کرده که حداقل 2 مشکل را دارد: خود بینی و دیگر آنکه خواسته ها بی نهایت نیست.
3- شخصی از اخلاق و ایمان شخص مقابل خوشش می آید و تلاش می کند تا با او ازدواج کند تا به خدا برسد و اسم آن را عشق می گذارد، در اینجا هیچ یک از طرفین موضوعیت ندارند پس هدف وصال به یکدیگر نیست که بعد از رسیدن به یکدیگر، دچار عوارض وصال شوند، عوارضی که یکی از آنها کمتر شدن عشق آتشین پیش از ادواج است. در اینجا هدف رسیدن به خداوند است که بی نهایت مطلق است و ازدواج یک راه برای رسیدن به خداست.

عشق، چون مربوط به بعد روحانی انسان است و این بعد نامحدود است، مسئله ای نامحدود و نامتناهی است.
در نوع اول، زیبایی ظاهری به راحتی می تواند از بین برود در نتیجه عشق نیز از بین می رود و چیزی که از بین برود، نامحدود نیست، پس اساسا نوع اول عشق نیست.
در نوع دوم، هرچند بهتر از نوع اول است اما موضوع این نوع، شخص مقابل و هدف، رسیدن به وی است. یک انسان دارای بعد جسمانی و روحانی بوده که یکی متناهی و دیگری نامتناهی است و در اکثریت قریب به اتفاق موارد بعد روحانی انسان ها کاملا رشد یافته نیست، در نتیجه اینجا هدف رسیدن به یک نامحدود یا بی نهایت مطلق نیست، همچنین در اینجا چون بعد از ازدواج و رسیدن به شخص مقابل، هدف تحقق پیدا می کند، اگر همچنان هدف متعالی ای وجود نداشته باشد، زندگی به آرامی دچار نوعی رکود می شود و می تواند از بین برود. پس این نوع نیز نمی تواند یک عشق کامل باشد.
در نوع سوم، هدف خداوند و رسیدن به وی است که بی نهایت مطلق است. در اینجا رسیدن به شخص مقابل کاتالیزوری برای بهتر رسیدن به خداست. در اینجا رسیدن به شخص مقابل، ابتدای راه است. در اینجا دیگر خودبینی و منیتی وجود ندارد. در اینجا زندگی دچار رکود نمی شود زیرا همیشه هدفی برای رسیدن و انگیزه ای برای تلاش مضاعف هست. این نوع عشق نیز عشق کاملی نیست اما در طول عشق حقیقی قرار دارد و روز به روز کاملتر می شود.

بانو "نفر نفر"،
تجربه شما در بهترین حالت از نوع دوم بوده است، پس تعجبی ندارد که به نتیجه نرسیده باشد.
بنابراین تجربه شما برای کسانی که می خواهند نوع سوم را داشته باشند، مفید نیست.

احمد علی;549761 نوشت:
هدف، وسیله را توجیه نمی کند

و اما عشق:
1- شخصی از ظاهر زیبای دیگری خوشش می آید و اسم آن را عشق می گذارد، اما این عشق نیست چون مسائل را حول محور خود و خواسته خود می بیند
2- شخصی از رفتار و اخلاق دیگری خوشش می آید و تلاش می کند که به وصال او برسد و اسم آن را عشق می گذارد، اما این نیز عشق نیست چرا که هرچند شخص خواسته های بهتری دارد اما همچنان تا حدی مسائل را حول محور خود یا شخص مقابل تعریف کرده که حداقل 2 مشکل را دارد: خود بینی و دیگر آنکه خواسته ها بی نهایت نیست.
3- شخصی از اخلاق و ایمان شخص مقابل خوشش می آید و تلاش می کند تا با او ازدواج کند تا به خدا برسد و اسم آن را عشق می گذارد، در اینجا هیچ یک از طرفین موضوعیت ندارند پس هدف وصال به یکدیگر نیست که بعد از رسیدن به یکدیگر، دچار عوارض وصال شوند، عوارضی که یکی از آنها کمتر شدن عشق آتشین پیش از ادواج است. در اینجا هدف رسیدن به خداوند است که بی نهایت مطلق است و ازدواج یک راه برای رسیدن به خداست.

عشق، چون مربوط به بعد روحانی انسان است و این بعد نامحدود است، مسئله ای نامحدود و نامتناهی است.
در نوع اول، زیبایی ظاهری به راحتی می تواند از بین برود در نتیجه عشق نیز از بین می رود و چیزی که از بین برود، نامحدود نیست، پس اساسا نوع اول عشق نیست.
در نوع دوم، هرچند بهتر از نوع اول است اما موضوع این نوع، شخص مقابل و هدف، رسیدن به وی است. یک انسان دارای بعد جسمانی و روحانی بوده که یکی متناهی و دیگری نامتناهی است و در اکثریت قریب به اتفاق موارد بعد روحانی انسان ها کاملا رشد یافته نیست، در نتیجه اینجا هدف رسیدن به یک نامحدود یا بی نهایت مطلق نیست، همچنین در اینجا چون بعد از ازدواج و رسیدن به شخص مقابل، هدف تحقق پیدا می کند، اگر همچنان هدف متعالی ای وجود نداشته باشد، زندگی به آرامی دچار نوعی رکود می شود و می تواند از بین برود. پس این نوع نیز نمی تواند یک عشق کامل باشد.
در نوع سوم، هدف خداوند و رسیدن به وی است که بی نهایت مطلق است. در اینجا رسیدن به شخص مقابل کاتالیزوری برای بهتر رسیدن به خداست. در اینجا رسیدن به شخص مقابل، ابتدای راه است. در اینجا دیگر خودبینی و منیتی وجود ندارد. در اینجا زندگی دچار رکود نمی شود زیرا همیشه هدفی برای رسیدن و انگیزه ای برای تلاش مضاعف هست. این نوع عشق نیز عشق کاملی نیست اما در طول عشق حقیقی قرار دارد و روز به روز کاملتر می شود.

بانو "نفر نفر"،
تجربه شما در بهترین حالت از نوع دوم بوده است، پس تعجبی ندارد که به نتیجه نرسیده باشد.
بنابراین تجربه شما برای کسانی که می خواهند نوع سوم را داشته باشند، مفید نیست.

سلام جناب احمد علی ...

من دائما دارم میگم شخص عاقل کسی هست که دنیا رو همونطوری میبینه که داره اتفاق میوفته ... حقیقت رو همونجوری میبینه که حقیقتا وجود داره ...

جناب احمد علی ... اگر همکنون یه دختر چادری جلوتون بزارن که دماغ بزرگی داشته باشه ... چشمهایه ریزی داشته باشه ... قد کوتاهی داشته باشه ... آیا اصلا دوست دارین در درون چشمهاش نگاه کنین که اصلا بخواین با اون ازدواج کنین ...

شما در درون تخیلاتتون فکر میکنین که به دنبال یه دختر با ایمان هستین ... چون ایمان رو شیرین میبینید ... فکر میکنیند که دختر با ایمان هم شیرین هست ... داد و بیدادهاشون و هوار کشیدن هاشون رو ندیدین ... شما در درون تصوراتتون یه دختر چادری که مهربان هست ... تناسب اندام داره و زیبایی صورت داره ... خجالتی هست رو به تصویر کشیدین ... و میگین بخاطر ایمانش میخوام باهاش ازدواج کنم ... در صورتی که شما برای چیزی دیگر میخواین دست رویه اون بزارین ...

سخن آخر ...
فقط میتونم بگم حقیقت گرا باشیم و از مسیرهایی حقیقی به هدفمون دست پیدا کنیم ... نه اینکه مسیری تخیلی رو طی کنیم و انتظار داشته باشیم به هدفی واقعی برسیم ... و استدلالمون هم این باشه ... خدا خودش میدونه که من پاکم برای همین یکی مثله خودم جلوم میزاره ... خدا خودش میدونه که من خوبم بنابراین یک انسان خوب جلوم میزاره ...

طلا ... مروارید ... و چیزهایی که ارزششون زیاد هست همواره کم هستند و برای بدست آوردنشون باید سیاست های فکری مربوطه رو داشت ... وگرنه حاصل نمیشن ... به قول مادر علی آقا اگر بلت نباشی سرت کلاه میره ...

خوش باشین ...

[=Times New Roman]

*EHSAN*;548673 نوشت:
با کلمه به کلمه این پاسخ موافقم

علی آقا منم عین خودتم
22 سالمه
خونوادم مذهبی نیستن
یه بار که به مادرم گفتم من در آینده زن چادری میخوام خواهرم به شوخی به مادرم گفت برو ببین چه گناهی تو زندگی انجام دادی که همچین پسری نصیبت شده
تا حالا دوست دختر نداشتم با این که از طرف خونواده خودم (به غیر از پدرم) بهم فشار بود که حتما دوست دختر بگیرم
از آینده خبر ندارم..فقط اینو میدونم:
وقتی با دختری رابطه نداشتم...
وقتی یکی از دخترای دانشگاه بهم پیشنهاد دوستی داد و من رد کردم و بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره
وقتی قلبم دست نخورده باقی مونده...
وقتی میخوام هیچ کسی تو ذهنم و گذشتم نباشه که خدای ناکرده یه وقت زنمو در آینده باهاش مقایسه کنم
وقتی مثل بقیه جوونا نیاز دارم به یه همدم ولی با قرآن به این نفس سرکش سعی میکنم افسار بزنم
وقتی میخوام تمام عمر متعلق به یه نفر باشم
وقتی میخوام یه زنی داشته باشم که به من و فقط به من محبت کنه و منم از عشق سیرابش کنم و همه زندگیمو به پاش بریزم
میدونم که راهو دارم درست میرم
حالا دو حالت پیش میاد:
یا در آینده همون همسر خوش اخلاق و رفتار و مومن که میخوام نصیبم میشه که خدا اونوقت پاداش منو تو این دنیا داده(هرچند وظیفم بوده)
یا اینکه خدا برای امتحان من برعکسشو برام رغم میزنه و من مجبور میشم 50-60 سال تو زندگی با اون فرد صبوری پیشه کنم و بجاش پاداشمو تو اون دنیا از خدا بگیرم

در هر دو حالت با خدا معامله کردم
و میدونم خدا سر کسی کلاه نمیزاره

خدایا هیچ وقت رهام نکن و تنهام نزار

*EHSAN*;548673 نوشت:

وقتی با دختری رابطه نداشتم...
وقتی یکی از دخترای دانشگاه بهم پیشنهاد دوستی داد و من رد کردم و بهم گفت ایشالله خدا تقاص شیکوندن دل منو ازت بگیره
وقتی قلبم دست نخورده باقی مونده...
وقتی میخوام هیچ کسی تو ذهنم و گذشتم نباشه که خدای ناکرده یه وقت زنمو در آینده باهاش مقایسه کنم
وقتی مثل بقیه جوونا نیاز دارم به یه همدم ولی با قرآن به این نفس سرکش سعی میکنم افسار بزنم
وقتی میخوام تمام عمر متعلق به یه نفر باشم
وقتی میخوام یه زنی داشته باشم که به من و فقط به من محبت کنه و منم از عشق سیرابش کنم و همه زندگیمو به پاش بریزم
میدونم که راهو دارم درست میرم

منم همینجوری بودم..
.
ولی جواب نداد..
.
گفتم پاک میشم ، نماز می خوندم ، روزه میگرفتم ، نماز شب می خوندم ، استغفار میکردم ، براش دعا میکردم ، ولی نشد که نشد ، فقط به خدا نزدیک تر میشدم ، همین و بس ، ولی به اون چیزی که می خواستم نرسیدم..
.
خیلی هم ضرر کردم ، مشروط شدم ، نابود شدم ، پشتمو خالی کردن ، و من تبدیل شدم به یه پسر با ایمان و مومن و متدین که کلی بلا سرش آوردن و دم نزده تا خداوند در آن دنیا بهش پاداش بده..
.
گاهی اوقات به خدا شک میکنم ، یاد دیالوگ یه فیلم افتادم که گفت : با شماها باید مثل سیاست انگلیسی ها رفتار کرد ، باید اینقدر بهتون گشنگی داد تا وقتی یه تیکه آشغال گوشت میندازن جلوتون مدت ها دم تکون بدین ، گاهی حس میکنم خدا با من همچین کاری رو کرد..ولی می دونم چون خدا خداست ، آخر سر یه جواب دندان شکنی روز قیامت بهم میده و آخر سر هم می فرستتم جهنم ، واسه همین با شک و تردید و یه خط در میون به دستوراتش عمل میکنم ، ولی از خدا راضی نیستم ، به هیچ وجه راضی نیستم ، اگرچه این رابطه دو طرفه نیست و فقط خداست که باید راضی باشه و اینکه من خدا رو دوست داشته باشم یا نداشته باشم اصلا اهمیتی نداره و خدا هم هیچ تلاشی نمی کنه برای اینکه منم دوستش داشته باشم ، خداست دیگه ، زورش زیاده ، همینی که هست..:ok:
.
.
نمی دونم ، شایدم من اشتباه میکنم..ولی دیگه حوصله زندگی کردن ندارم ، نه کسیو دوست دارم ، نه می خوام کسی دوستم داشته باشه ، بی روح بی روح شدم ، سرد سرد ، یخ یخ ، این نتیجه اعتماد به خدا بود..فقط خود خدا می دونه که چقدر تلاش کردم و زحمت کشیدم ، ولی نشد که نشد..
.
با این حال همیشه امیدوارم ، هیچوقت دست از تلاش بر نمی دارم ، همیشه فکر میکنم یه راهی هست که تمام گذشته رو جبران میکنه..

[="DarkGreen"]سلام

تمام پست های دوستان رو با دقت خوندم

به نظرم بحث خوبی اومد

نظرات خیلی متفاوت بود ولی جدال توشون نبود

خواستم پست های غیر مرتبط رو به تاپیک های مرتبط منتقل کنم ولی دلم نیومد.

بعضی دوستان از تجربه شون گفتند برخی دیگه سعی کردند پاسخ بدهند و همه اینها در کمال احترام

بنده همینجا به عنوان مدیر انجمن مشاوره از تمامی دوستانی که در این موضوع محترمانه بحث کردند تشکر میکنم

اما بعد...
برخی دوستان مطالبی فرمودند که به نظرم کاملا صحیحه و اون بحث عقلانیت و واقع نگری است.اما لازمه بحث عقلانیت بدون ایهام مطرح بشه.
بعضی واژه ها در ذهن های مختلف معانی مختلف دارند.
عقل همون چیزیه که خداوند به انسان عطا کرده و اون رو وجه تمایز انسان و حیوان قرار داده و نیز شخصی از امام ششم(ع) پرسید: عقل چیست؟ فرمود: «چیزی است که به وسیله آن، خدا پرستش شود و بهشت به دست آید». آن شخص گوید: گفتم: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است. آن شیطنت است. آن نمایش عقل را دارد، ولی عقل نیست.

پس اگر ما به چیزی جز این گفتیم عقل باید بدونیم که نتیجه مطلوبی نمیگیریم چون « خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج»

در ثانی باید یک مطلب رو در مورد عقل در نظر داشته باشیم که عقل انسان ناقصه واگر چنین نبود ما نیازی به پیامبر و امام و قرآن و احکام دین نداشتیم پس عقل ما ناقصه و چون عقل ما ناقصه این عقل ناقص نمیتونه همه چیز رو با تمام حقیقتش درک کنه و چاره ای نداره جز اینکه خودش رو به دست عقل کل یعنی خداوند متعال بسپره

برای یک موجود ناقص العقل عاقلانه ترین کار همینه

پس عاقلانه رفتار کردن چه در موضوع مورد سوال چه در جهات دیگر زندگی با این توضیحات بنده عاقلانه ترین کاره.[/]

[="DarkGreen"]در مورد عشق هم برخی دوستان مطالب فرمودند که پیشنهاد میکنم برای اینکه بدونید چه جور احساسی عشقه و چه جور احساسی هوس حتما این تاپیک رو مطالعه کنید.

[/]
موضوع قفل شده است