جمع بندی فرق معاد جسمانی با تناسخ

تب‌های اولیه

142 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

غریبه آشنا;908895 نوشت:
معاد قرآن عمومی است نه انفرادی و شخصی

سلام
این نظر شما با بیان قرآن در تضاد است. حق تعالی در سوره مریم ایه 95 می فرماید : وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدا
هم چنین در آیات دیگر : کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا و ...
پس در قیامت همه محشور می شوند اما حساب و کتاب هر کس مربوط به خود اوست. هر کس عالم خودش را دارد.

غریبه آشنا;908895 نوشت:
معاد قرآن استناد به زنده شدن مجدد اموات از دل همین خاک شده نه احیای در عالم ارواح

خیر ، چنین نیست و نظر شما با صریح قرآن در تضاد است:
قرآن می فرماید : یوم تبدل الارض غیر الارض ... زمین به غیر زمین تبدیل می شود. پس "همین خاک" در کار نیست.
همچنین زمین منقبض و مندمج در کف قدرت الهی و آسمان در هم پیچیده می شود و الارض قبضتها و السموات مطویات بیمینه

غریبه آشنا;908895 نوشت:
نه احیای در عالم ارواح

مگر ارواح می میرند که ملا صدرا بخواهد احیای دوباره آنها را اثبات کند ؟؟؟
غیر از گروهی از متکلمین سنی و قلیلی از متکلمین شیعی متاثر از اهل سنت، چه کسی قائل به مرگ روح است ؟؟

ملا صدرا نمی خواهد چیزی که ثابت هست را ثابت کند
خود او متوجه این هست!!

غریبه آشنا;908895 نوشت:
در ضمن تعریف جسم مشخص است اگر بخواهیم مفهوم جسم را تاویل کنیم و تعمیمش دهیم به مجردات..دیگر غیر جسمی باقی نمیماند و خدا هم جسمانی میشود

قطعا خدا جسمانی نمی شود !
برادرم! هرگز بخاطر ترس از این مساله، مانع امتداد و ارتقای جناب جسم به دیگر عوالم نشوید!

آیا معنای نوشتن مشخص است یا خیر؟
حتما می گویید که معنای آن در طول تاریخ کتابت واضح بوده است.
اما یک سوال جدی و سرنوشت ساز:
آیا شما به تایپ کردن با رایانه هم نوشتن می گویید؟
بله ! همه آن را نوشتن می دانند !
یک سوال دیگر و دقیقا در راستای و مشابه همین جسمی که شما منکر امتداد آن به عالمی غیر از عالم ماده هستید:
آیا خداوند تعلیم با قلم را به خود نسبت نمی دهد: اقرا و ربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ! ؟
بلی ! نسبت می دهد
چون الفاظ برای روح معانی وضع شده اند نه برای یک مصداق خاص!
اگر این طور بود که قلم فقط باید بر اولین وسیله نوشتن اطلاق می شد و دیگر نوبت به خودکار، مداد نوکی، قلم نی، و اخیرا هم رایانه نمی رسید!

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;908897 نوشت:
نتیجه اینکه در برابر نص صریح اشکالات فلسفی قابل اعتنا نیستند

سلام
نصی در مورد مادی بودن وجود ندارد
بلکه نص در مورد تغییرات اساسی وجود دارد مانند یوم تبدل الارض
اگر بود ما در مقابلش اجتهاد نمی کردیم
یا علیم[/]

[=microsoft sans serif]

غریبه آشنا;908219 نوشت:
از اونجایی که محل بحث احیای اموات است( و قرار است معاد جسمانی از این زوایه برسی شود) بفرمایید آیاتی که از احیای اموات در دنیا سخن میگویند در واقعیت این امر نص و صریح اند یا فقط ظهور دارند؟

باسلام
احتمالا منظور شما دلالت آیات بر احیای اموات بعد از مرگ در دنیای دیگر است.
اگر این باشد، باید عرض کنم تقریبا کسی(نه طرفداران معاد جسم عنصری و نه جسم برزخی و نه دیگران) معتقد نیست که این آیات در این دلالت، نص و صریح هستند.
نهایتا برخی از طرفداران جسم عنصری، مدعی هستند ظهور خیلی قوی ای دارد نزدیک به نص. ولی نص نیست

[=microsoft sans serif]

سید حماد;908887 نوشت:
خدشه در ادله استحاله تناسخ، باعث اثبات طرف دیگر نمی شود. یعنی هیچ لزوم منطقی در کار نیست که بلافاصله بگید : پس تناسخ ملکی فی نفسه هیچ! مانعی ندارد. این بیان حضرت عالی شبیه اصل مثبت در اصول بود.

باسلام
دوست عزیز
بنده در این طرح بحث، صرفا نظرات مقابل هم را گفتم تا مشخص شود نظریات دیگری نیز در حالت تعارض وجود دارد.
در این صورت، از تعارض معاد جسم عنصری و تناسخ، لزوما نمیشود گفت که معاد جسم عنصری کنار گذارده شود، بلکه اگر سخن این اندیشه ور معاصر صحیح باشد، بطلان تناسخ را کنار میگذاریم.

[=microsoft sans serif]

سید حماد;908887 نوشت:
بیان حضرت عالی شبیه اصل مثبت در اصول بود.

پس قصد ما اثبات هیچ کدام از نظرها نبود بلکه خدشه در ملازمه مورد ادعای استارتر محترم بود.

سید حماد;908887 نوشت:
همان طور که اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند ، خدشه در یک چیزی، اثبات ما عدا نمی کند . شاید ادله دیگری هم باشد یا شاید اشکالات مستشکل مخدوش باشد!

اگر در مقام بررسی ادله بر بیائیم هر چیزی ممکن است.
ممکن است حق با ایشان باشد و یا فلاسفه.

[=microsoft sans serif]

غریبه آشنا;908219 نوشت:
از اونجایی که محل بحث احیای اموات است( و قرار است معاد جسمانی از این زوایه برسی شود)

اما اگر منظور همین است که اوردید، باید عرض کنم که مقدمه شما اشتباه است.
بحث ما در احیای اموات در این دنیا نبود.
بلکه آنچه محل بحث ما در این تاپیک بود و استارتر در سوالش آورده است، احیای اموات در عالم پس از دنیاست.

سید حماد;908900 نوشت:

قطعا خدا جسمانی نمی شود !
برادرم! هرگز بخاطر ترس از این مساله، مانع امتداد و ارتقای جناب جسم به دیگر عوالم نشوید!

آیا معنای نوشتن مشخص است یا خیر؟
حتما می گویید که معنای آن در طول تاریخ کتابت واضح بوده است.
اما یک سوال جدی و سرنوشت ساز:
آیا شما به تایپ کردن با رایانه هم نوشتن می گویید؟
بله ! همه آن را نوشتن می دانند !
یک سوال دیگر و دقیقا در راستای و مشابه همین جسمی که شما منکر امتداد آن به عالمی غیر از عالم ماده هستید:
آیا خداوند تعلیم با قلم را به خود نسبت نمی دهد: اقرا و ربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ! ؟
بلی ! نسبت می دهد
چون الفاظ برای روح معانی وضع شده اند نه برای یک مصداق خاص!
اگر این طور بود که قلم فقط باید بر اولین وسیله نوشتن اطلاق می شد و دیگر نوبت به خودکار، مداد نوکی، قلم نی، و اخیرا هم رایانه نمی رسید!

سلام
قلم ،لوح ،چراغ ،آسمان و از این دست لغات که معنای متعالی تر هم دارند بیگانه در فرهنگ و زبان عرف نیستند
اما اطلاق جسم به غیر جسم در زبان و فرهنگ ما جایی ندارد و
هم مشکلی را که در پست قبل عرض کردم را دارد

ضمن اینکه اگر قرار باشد کلام خداوند در مورد معاد متوقف به فهم عرفی نباشد و از حیث تشبیه معقول به محسوس باشد..به هیچ سطحی از ظاهر نمیتوان اتکا کرد
یعنی لزومی ندارد حتی به جسم مثالی نیز قایل باشیم و حتما مطلب بالاتر از اینهاست و ما نمیفهمیم...و خاک و تصور را به عرش برده ایم!
انچه که در اندیشه ناید آن خداست

لذا اگر در مورد معاد هم مثل توحید بخواهیم صحبت کنیم هیچی برای بحث کردن باقی نمیموند و حتی تشویق و بیم از جهنم هم مفهوم خود را از دست میدهند..چون مسله ورای درک ما است

در واقع با پذیرش این نوع سخنان در مورد زبان قرآن نه تاکی از قران میماند نه تاکستانی

سید حماد;908899 نوشت:

این نظر شما با بیان قرآن در تضاد است. حق تعالی در سوره مریم ایه 95 می فرماید : وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدا
هم چنین در آیات دیگر : کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا و ...
پس در قیامت همه محشور می شوند اما حساب و کتاب هر کس مربوط به خود اوست. هر کس عالم خودش را دارد.

خیر ، چنین نیست و نظر شما با صریح قرآن در تضاد است:
قرآن می فرماید : یوم تبدل الارض غیر الارض ... زمین به غیر زمین تبدیل می شود. پس "همین خاک" در کار نیست.
همچنین زمین منقبض

در مورد معاد و قیامت که فقط یک آیه که نداریم!
برای معنای اینکه زمین به غیر خاک تبدیل میشود باید آیات دیگر تاییدش کنند...مثلا برای معنای شما از این آیه لازم بود در دیگر آیات گفته شود که شما از خاکید و از آن خارج میشوید
اما در چندین آیه آمده که شما از خاکید و به آن برمیگردید و دوباره از آن خارج میشوید..صریحا اشاره به بدن ما دارد نه روح
این بدن است که به خاک برمیگردد و قرار است دوباره زنده شود نه روح
اگر حقیقت انسان روح بدون خاک بود لازم بود آیه بگوید از خاکید و از آن خارج میشوید..مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک.....دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

در یکی از پستاتون هم دیدم که لازمه بازگشت به خدا را این میدانید که خاک و عنصر دنیا در آخرت نباشد...این معنا هم اشکال دارد
اولا معاد غیر از مبدا است و بازگشت به مبدا فقط با صور اول موافق است نه صور دوم
دوما مگر الآن خارج از خداوندیم که با معاد بخواهیم برگردیم و جسم مانع باشد
در نظر متکلمین بازگشت به خدا به معنی ارجاع به نتیجه عمل است که خداوند مقرر کرده و به خود نسبت میدهد نه به معنای فنای در ذات خداوند

صدیق;908937 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
احتمالا منظور شما دلالت آیات بر احیای اموات بعد از مرگ در دنیای دیگر است.
اگر این باشد، باید عرض کنم تقریبا کسی(نه طرفداران معاد جسم عنصری و نه جسم برزخی و نه دیگران) معتقد نیست که این آیات در این دلالت، نص و صریح هستند.
نهایتا برخی از طرفداران جسم عنصری، مدعی هستند ظهور خیلی قوی ای دارد نزدیک به نص. ولی نص نیست

سلام
عرض شد که اشکال تناسخ قبل از معاد جسمانی به احیای اموات در دنیا هم وارد است...یعنی لازمه آن این است که منکر احیای اموات در دنیا شویم مثل حضرت عزیر و پرندگان و دیگر امواتی که در قرآن آمده
اگر دلالت آیات در مورد معاد جسمانی نص نیستند در مورد احیای اموات در دنیا صریح اند
پس در واقع اشکال تناسخ جدای از مسله معاد جسمانی در مقابل دیگر آیاتی هستند که نص و صریح اند لذا قابل اعتنا نیست

محی الدین;908908 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
نصی در مورد مادی بودن وجود ندارد
بلکه نص در مورد تغییرات اساسی وجود دارد مانند یوم تبدل الارض
اگر بود ما در مقابلش اجتهاد نمی کردیم
یا علیم
[/]

سلام
شما منکر زنده شدن پرندگان به دست ابراهیم، زنده شدن حضرت عزیر و دیگر اموات که در قرآن آمده هستید؟
یعنی به خاطر اشکال فلسفی که قطعا متوجه علم کم فلاسفه است نه خداوند...این نصوص را رد میکنید و افسانه میپندارید؟
خسته نباشید

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;908962 نوشت:
سلام
شما منکر زنده شدن پرندگان به دست ابراهیم، زنده شدن حضرت عزیر و دیگر اموات که در قرآن آمده هستید؟
یعنی به خاطر اشکال فلسفی که قطعا متوجه علم کم فلاسفه است نه خداوند...این نصوص را رد میکنید و افسانه میپندارید؟
خسته نباشید

سلام
برادر زنده شدن جسم یک مرده یا جمع شدن اجزاء بدن یک پرنده و حیات دوباره آن امری ممکن است و هیچ فیلسوف و عارفی آنرا رد نمی کند
اما اینکه کیفیت معاد هم بر مبنای این امر ممکن باشد محل بحث است.
اینها همه تمثیلی از معاد واقعی است و نه عین آن.
یعنی ما می گوییم:
هرچند جمع شدن اجزاء به قدرت الهی ممکن است ( با صرف نظر از شبهه آکل و ماکول در خصوص معاد و نه در خصوص این دو معجزه مذکور در قرآن کریم) اما معاد مد نظر در دین این نیست بلکه ارتقاء به حیات برزخی و قیامتی بلکه استمرار کمال انسان تا نهایت درجه ممکن است.
بر این موضوع اصول و ادله و شواهدی وجود دارد که کمابیش ذکر شد.
یا علیم[/]

محی الدین;908968 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
برادر زنده شدن جسم یک مرده یا جمع شدن اجزاء بدن یک پرنده و حیات دوباره آن امری ممکن است و هیچ فیلسوف و عارفی آنرا رد نمی کند
اما اینکه کیفیت معاد هم بر مبنای این امر ممکن باشد محل بحث است.
اینها همه تمثیلی از معاد واقعی است و نه عین آن.
یعنی ما می گوییم:
هرچند جمع شدن اجزاء به قدرت الهی ممکن است ( با صرف نظر از شبهه آکل و ماکول در خصوص معاد و نه در خصوص این دو معجزه مذکور در قرآن کریم) اما معاد مد نظر در دین این نیست بلکه ارتقاء به حیات برزخی و قیامتی بلکه استمرار کمال انسان تا نهایت درجه ممکن است.
بر این موضوع اصول و ادله و شواهدی وجود دارد که کمابیش ذکر شد.
یا علیم
[/]

سلام
اگر زنده شدن مرده ممکن است پس اشکال تناسخ به معاد جسمانی نیست
و مابقی سخنتون جای دیگر باید بحث شود

اگر دوست دارید دلایل دیگرتونو توی تاپیک های دیگر در رد معاد جسمانی طرح کنید تا در مورد اونها بحث کنیم
شاید اونجا بنده قانع شدم
تا به اینجا نه در اشکال تناسخ و نه در موضوع آیا جسم مادی جزء حقیقت انسان است...دلایل محکم و قطعی طرح نشد و حداقل بنده را قانع نکرده

فکر میکنم که توی تاپیک زبانشناسی قرآن هم میتونیم بحث داشته باشیم
و یک تاپیک هم بزنید در مورد ماده و تجرد

محی الدین;905453 نوشت:
با سلام
در بحث معاد قاطبه متکلمین قائل به معاد جسمانی اند . یعنی انسان در آخرت و قیامت با همین بدن مادی بلکه با اجزاء همین بدن محشور می شود. اشکالات زیادی بر این معنای از معاد جسمانی وارد است از جمله شبهه آکل و ماکول که پاسخ آن آرزوی برخی متکلمان بوده است. اما ظاهرا اشکالی دیگر بر این نگاه وجود دارد که اینجا مطرح می کنیم.
می دانیم که یکی از مسائل رد شد در علم کلام مساله تناسخ است. تناسخ یعنی بازگشت روح انسان به این دنیا با بدن و شخصیتی جدید. این موضوع در عقاید ما مردود است و آنرا به دلایلی رد می کنیم از جمله اینکه: روح قابلیت بازگشت به دنیا بصورت یک نوزاد را ندارد چون تناسبی بین روح بالفعل و بدن جدید نیست.
حال سوال این است که :
اگر معاد جسمانی بازگشت به همین بدن مادی است
و تناسخ هم بازگشت به بدنی مادی است
حال تفاوت این دو در چیست؟ شاید گفته شود در تناسب و عدم تناسب بدن جدید با روح. خب این اشکال اشکال چندان بزرگی نیست. خدایی که می تواند اجزاء پراکنده بدن مادی را بطور کامل جمع کند چگونه نمی تواند فعلیتهای روح را بگیرد تا تناسب لازم با بدن جدید را داشته باشد؟ به نظر می رسد تفاوت چندانی بین تناسخ و معاد جسمانی کذایی نیست. اگر هست کارشناسان محترم بفرمایند.
با تشکر
یا علیم

سلام برادر محی‌الدین،
هم شبهه‌ی آکل و مأکول جواب‌های احتمالی قابل تأملی دارد که البته باید مورد بحث قرار بگیرند، و هم شبهه‌ی مدّ نظر شما جواب ساده‌ای دارد ...
علت مخالفت ما با تناسخ این نیست که یک انسان نتواند به صورت یک حیوان دیگر به دنیا بازگردد یا یک حیوان نتواند به صورت یک انسان به دنیا بازگردد، بلکه به این دلیل است که تناسخ منکر وجود برزخ و مهم‌تر از آن قیامت است ... مگرنه روح به قول شما بالفعل که می‌تواند با تناسخ در بدنی حیوانی قرار بگیرد چطور نتواند در بدن یک نوزاد انسان قرار بگیرد؟ انسان‌هایی که در قیامت با صورت حیوانی محشور می‌شوند و جانوران دیگری که با صورت انسانی محشور شده و وارد بهشت می‌شوند مؤید این مطلب هستند که اشکال ما به تناسخ بخاطر غیرممکن بودن پدیده‌هایی که در ضمن آن رخ می‌دهند نیست و بخاطر این است که کل مکتب تناسخ مدعی چرخه‌ای است که خداوند وضعش ننموده است ... تکامل و رشد و پاداش و عذاب در مکتب تناسخ متفاوت از چیزی است که آن‌ها که می‌دانند برای ما خبر آورده‌اند ... آیا آنکه می‌بیند مانند کسی است که کور است و چیزی نمی‌بیند؟ هرگز ...
در ضمن اینکه توجه داشته باشید که لازم نیست تناسخ را با حشر مادی و جسمانی و امثال آن مقایسه کنید، مثال بهتر را می‌توانید در رجعت از دنیا رفتگان به دنیا بجویید که از اعتقادات شیعه است ... برخی از رجعت‌کنندگان بدن‌هایشان در قبرهایشان سالم است و برخی دیگر از نو بدنی برای ایشان خلق خواهد گشت، حالا اگر قرار باشد این بدن به جای شکل اولیه به یک شکل دیگر خلق شود آیا غیرممکن است؟ غیرممکن نیست ولی از ظاهر روایات برمی‌آید که در دنیا چنین نشود و با همان شکل قبلی محشور شوند و در قیامت باشد که چنان تبدلاتی صورت گیرد ... شاید

[=microsoft sans serif]

غریبه آشنا;908961 نوشت:
عرض شد که اشکال تناسخ قبل از معاد جسمانی به احیای اموات در دنیا هم وارد است...یعنی لازمه آن این است که منکر احیای اموات در دنیا شویم مثل حضرت عزیر و پرندگان و دیگر امواتی که در قرآن آمده

بله اگر تناسخ را به معنای بازگشت دوباره روح به بدن معنا کنیم، اشکال تناسخ به احیای اموات در این دنیا نیز وارد میشود.
اما اگر بگوییم تناسخ عبارت است از بازگشت روح به بدنی دیگر، مشخص است که این بدن غیر از بدن سابق نیست و همان است، و در این صورت اشکال تناسخ بر آن وارد نمیشود.
در مورد ادله نیز همین تفصیل وجود دارد.
اگر بگوییم که تناسخ باطل است زیرا مستلزم آن میشود که امر بالفعل دوباره بالقوه شود، اشکال تناسخ به این نحوه احیای اموات وارد است.
اما اگر بگوییم به این جهت باطل است که یک بدن دارای دو نفس و روح میشود، اشکال در این صورت بر این نحوه احیای اموات وارد نیست چرا که با جدا شدن روح از بدن، بدن قبلی، روحی ندارد تا تعدد دو نفس در یک بدن پیش بیاید. همانطور که در این نگاه، معاد جسمانی نیز مشکلی ندارد چرا که جسم در آن هنگام بازگشت در معاد، نفس نداشته است تا این اشکال پیش بیاید.

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;908984 نوشت:
سلام
اگر زنده شدن مرده ممکن است پس اشکال تناسخ به معاد جسمانی نیست

سلام
اشکال برطرف نمی شود یعنی باور به معاد جسمانی همچنان موید تناسخ خواهد بود لذا یا باید معاد جسمانی را کنار بگذاریم تا تناسخی نباشد یا از رد تناسخ دست برداریم
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

نقطه;909102 نوشت:
سلام برادر محی‌الدین،
هم شبهه‌ی آکل و مأکول جواب‌های احتمالی قابل تأملی دارد که البته باید مورد بحث قرار بگیرند، و هم شبهه‌ی مدّ نظر شما جواب ساده‌ای دارد ...
علت مخالفت ما با تناسخ این نیست که یک انسان نتواند به صورت یک حیوان دیگر به دنیا بازگردد یا یک حیوان نتواند به صورت یک انسان به دنیا بازگردد، بلکه به این دلیل است که تناسخ منکر وجود برزخ و مهم‌تر از آن قیامت است ... مگرنه روح به قول شما بالفعل که می‌تواند با تناسخ در بدنی حیوانی قرار بگیرد چطور نتواند در بدن یک نوزاد انسان قرار بگیرد؟ انسان‌هایی که در قیامت با صورت حیوانی محشور می‌شوند و جانوران دیگری که با صورت انسانی محشور شده و وارد بهشت می‌شوند مؤید این مطلب هستند که اشکال ما به تناسخ بخاطر غیرممکن بودن پدیده‌هایی که در ضمن آن رخ می‌دهند نیست و بخاطر این است که کل مکتب تناسخ مدعی چرخه‌ای است که خداوند وضعش ننموده است ... تکامل و رشد و پاداش و عذاب در مکتب تناسخ متفاوت از چیزی است که آن‌ها که می‌دانند برای ما خبر آورده‌اند ... آیا آنکه می‌بیند مانند کسی است که کور است و چیزی نمی‌بیند؟ هرگز ...
در ضمن اینکه توجه داشته باشید که لازم نیست تناسخ را با حشر مادی و جسمانی و امثال آن مقایسه کنید، مثال بهتر را می‌توانید در رجعت از دنیا رفتگان به دنیا بجویید که از اعتقادات شیعه است ... برخی از رجعت‌کنندگان بدن‌هایشان در قبرهایشان سالم است و برخی دیگر از نو بدنی برای ایشان خلق خواهد گشت، حالا اگر قرار باشد این بدن به جای شکل اولیه به یک شکل دیگر خلق شود آیا غیرممکن است؟ غیرممکن نیست ولی از ظاهر روایات برمی‌آید که در دنیا چنین نشود و با همان شکل قبلی محشور شوند و در قیامت باشد که چنان تبدلاتی صورت گیرد ... شاید

سلام برادر
بحث در رجعت خود بحث دامنه داری است
اما در مورد تناسخ باید عرض شود که اگر تناسخ فی نفسه امکان پذیر باشد رد بر تناسخ بر اساس نوع عقیده ما به معاد صحیح نیست
چون آنهایی که به تناسخ باور دارند یا معاد را باور ندارند یا آنطور که ما باور داریم باور ندارند آنوقت ترجیحی بین این دو نخواهد بود
چون هردو قول به نقل متکی خواهند بود ( و نه عقل) و ترجیح یکی بر دیگری از نظر شخص ثالث دلیل ندارد
یا علیم[/]

محی الدین;909243 نوشت:
سلام برادر
بحث در رجعت خود بحث دامنه داری است

سلام برادر،
با شما موافق نیستم که آن بحث دامنه‌دار باشد ... می‌دانم چه بحث‌هایی بر روی آن می‌کنند ولی تا جایی که فهمیده‌ام این بحث‌ها نارواست ... حدیث امام صادق علیه‌السلام به مرد شامی را حتماً شما هم می‌دانید که وقتی گفت برای مناظره‌ی کلامی آمده‌ام حضرت چه جوابی به او دادند ... فرمودند که آیا در بحث کلامی خودت از حرف خدا و رسولش استفاده می‌کنی یا حرف خودت را می‌خواهی بزنی، او جواب داد که هم از حرف‌های خدا و رسولش استفاده می‌کند و هم از حرف‌های خودش که به آن‌ها اضافه کرده است، و همین جواب او نقطه‌ی ضعف او در ادامه‌ی گفتگو برای او بود، چرا که حرف‌های او حجیتی نداشت ... دست آخر هم امام صادق علیه‌السلام به صحابی خود فرمودند که من از کلامی که در آن حرف ما را رها کرده و به دنبال حرف‌های خودشان بروند نهی می‌کنم ... فلاسفه‌ی ما نیز هم از حرف‌های خدا و رسولش استفاده می‌کنند و هم حرف‌های خودشان را می‌زنند، تا اینجا به عنوان یک علم حصولی از جنس ظن و گمان قابل قبول است، حجیت ندارد ولی خوب است، مثل خیلی از علوم دیگر، مثل نظریات علوم طبیعی، فقط قطعیتی ندارد، اما گاه می‌بینیم که آیات و روایات را چنان توجیه می‌کنند که عملاً حرف‌های خودشان را زده باشند، حرف‌هایی که با ظاهر آیات و روایات تعارض دارد، طبیعتاً خود فلاسفه‌ی ما باید خودشان را از این کار منع کنند چون امام صادق علیه‌السلام قبلاً ایشان را منع کرده است، ولی نمی‌کنند چرا؟ چون می‌گویند عقل هم به همان میزان حجیت دارد که قرآن و روایات، اما اینکه آن عقلی که حجت است آیا همین عقلی است که ایشان می‌گویند ما کارمان در فلسفه تعقل است دیگر چیزی است که از خودشان بافته‌اند ... جسارت نشود به ساحت شما، پیامبران الهی که حجت‌های خدا بوده‌اند همه مصدق پیامبران دیگر بوده‌اند، ولی در فلسفه حتی آن فلاسفه‌ای که در یک مکتب هستند هم مدام دارند از حجت‌های قبلی خودشان اشکال می‌گیرند یا نظریات آن‌ها را تصحیح کرده و تعمیم می‌دهند و امثال آن ... وقتش رسیده که به خودشان بیایند و آیات و روایات را به دلخواه خود با توجیه اینکه بحث ما عقلانی است و عقل هم حجت است مهجور نکنند ...
بحث رجعت هم چنین بحثی است ... شما آیه یا روایتی سراغ دارید که آن را تمثیلی معرفی کرده یا در جهت تضعیف آن باشد یا صرفاً برخی هستند که یک سری نظریات فلسفی دارند و این همه آیه و روایت در جهت تأیید رجعت را مزاحم نظریات خود یافته و سپس سعی کرده‌اند با توجیه آن آیات و روایات و تأویل‌به‌رأی‌های خودشان تعارضات را برطرف کنند تا نظریات و آراء فلسفی خودشان ظاهراً استوار باقی بمانند؟ ... به شخصه توبه می‌کنم از تمام سال‌هایی که گمان می‌کردم حقیقت را باید از طریق فلسفه جستجو کرد ...

محی الدین;909243 نوشت:
اما در مورد تناسخ باید عرض شود که اگر تناسخ فی نفسه امکان پذیر باشد رد بر تناسخ بر اساس نوع عقیده ما به معاد صحیح نیست چون آنهایی که به تناسخ باور دارند یا معاد را باور ندارند یا آنطور که ما باور داریم باور ندارند آنوقت ترجیحی بین این دو نخواهد بود چون هردو قول به نقل متکی خواهند بود ( و نه عقل) و ترجیح یکی بر دیگری از نظر شخص ثالث دلیل ندارد یا علیم

خداوند حکیم است و نه فیلسوف ... فیلسوف مدام می‌خواهد بگوید چرا تنها این مسیر است که امکان دارد و مابقی امکان ندارند، ولی برای حکیم بحث متفاوت است، لزوماً بحث امکان و عدم امکان نیست که مطرح است، بلکه ممکن است هزار مسیر متفاوت ممکن باشد ولی در نگاه کل‌نگرانه‌ی شخص لطیف و خبیر تنها یکی از این مسیرها باشد که بهترین مسیر است، که مصلحت در آن باشد، همان می‌شود انتخاب حکیم، بدون آنکه بشود گفت مابقی عقلاً محال بوده‌اند ... خدا فلاسفه‌ی ما را توفیق بدهد که دست از تعصب بر فلسفه برداشته و وارد در میدان حکم شوند و علم و حکمتشان را از خدا و رسولش دریافت کنند و دست از تکبر و ادعای عقلانیت و ژرف‌اندیشی خود بردارند و دیگران را کوچک و خود را فخر بشریت ندانند ...
ترجیح بین معاد بر تناسخ بخاطر این است که معاد وجود دارد و تناسخ باطل است ... مثل اینکه الله وجود دارد و خدایان دیگر همه باطل هستند ... مشکل اینجاست که در فلسفه ابتدا شما خدا را اثبات می‌کنید و سپس معاد را و سپس نبوت عامه را و تازه نوبت به اثبات نبوت خاصه می‌رسد و تازه بعد از آن است که می‌توانید به دلایل نقلی بسنده کنید، حال آنکه سیاق کار انبیاء علیهم‌السلام این‌گونه بوده است که بلافاصله بعد از خدا نوبت به نبوت خاصه می‌رسیده است و با معجزه و یا حتی بدون معجزه به سراغ اثبات نبوت خودشان می‌رفتند و دیگر این پیامبر مفترض‌الطاعة می‌شده است و حرفش حجت برای بندگان خدا می‌شده است ... با این حساب چون پیامبر می‌گوید قیامت هست و برای آن مهیا شوید ما هم می‌گوییم که قیامتی هست و تناسخ باطل است ... مگرنه خدایی که از عصا مار خارج کند و از مار عصا خارج کند، خدایی که مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج کند، خدایی که کافران را مسخ کرده و از انسان بوزینه و سگ و خوک و انواع حیوانات دیگر خارج کند، آیا قادر نیست که انسانی را مجددا بعد از مرگش در قالب انسانی دیگر به دنیا آورد، در قالب حیوانی دیگر به دنیا آورد؟
جناب محی‌الدین نظر شما چیست در مورد جسد بزرگانی که بعد از هزاران سال در قبر خود سالم مانده‌اند؟ عقل فلاسفه در مورد غذا و طعامی که برای حضرت عزیر علیه‌السلام بیش از ۱۰۰ سال تغییر نکرد و فاسد نگشت چه می‌گوید؟ چرا اگر یکجا خود را مجبور به سکوت دید جای دیگر فکر می‌کند که هر حرفی بزند حتماً باید برای همگان حجت باشد که ما بخواهیم معاد را برای باورمندان به تناسخ از این مسیر اثبات کنیم؟ آیا اگر اثبات کنیم دلیلی هم خواهیم داشت که هیچ کسی تا قیام قیامت نتواند نقدی به دلیل ما وارد کند؟ اگر نظریه‌ی خود را نقدپذیر بدانیم و انتظار داشته باشیم باورمندان به تناسخ بر اساس آن و تنها همان ایمان بیاورند در واقع ما انتظار داریم که آن‌ها بر اساس عدم علم کافی خود که به تعبیری نوعی جهل است ایمان بیاورند و نه از روی علم، و این ایمان از روی جهل همان است که فلاسفه در مورد ایمان عوام‌الناس گمان برده‌اند ...
جناب محی‌الدین، به نظر شما چرا جسد بزرگانی بعد از هزاران سال در قبرشان سالم مانده است؟ این بار به دنبال چگونگی توضیح آن و فروماندن علم بشر در ان ندارم، این بار صحبتم سر چرایی آن است وقتی خدا را حکیم می‌دانیم ... بدنی که دیگر قرار نیست بازگشتی به آن انجام شود به چه کار آن مردگان می‌آید؟ فقط هم بدن شهیدان معرکه نیست که بفرمایید به تعبیر خداوند ایشان همچنان زنده هستند و بخواهید مرگ ایشان را مانند خواب دانسته باشید، مثل خواب اصحاب کهف، چه آنکه بسیاری از شهدا هستند که در جنگ‌ها چنان بدنشان منهدم می‌شود که عملاً بدنی برایشان نمی‌ماند، و چه بسیار کسانی هم که صرفاً عالم دین بوده‌اند و با شهادت در معرکه هم از دنیا نرفته‌اند ولی بدنشان سالم مانده است، و یا حتی کسانی که چه بسا انسان‌هایی که خوب هم نبوده‌اند ولی بدنشان سالم مانده است که اگر این مورد اخیر را مستند نمی‌دانید از رویش بگذرید ...
به همین دلایل شخصاً و فعلاً بر همان جواب قبلی خودم اصرار دارم و اصولاً دلایلی که تحت عنوان عقلی مطرح می‌شوند و سعی دارند مخالفان را منکوب خود کنند را قبول ندارم مگر با یک توضیح اضافه که چون در مباحث فلاسفه معمولاً جایی برای آن نیست از روی آن عبور می‌کنم ...
توفیق خدا یاورتان

[="Tahoma"][="Navy"]

نقطه;909296 نوشت:
سلام برادر،
با شما موافق نیستم که آن بحث دامنه‌دار باشد ... می‌دانم چه بحث‌هایی بر روی آن می‌کنند ولی تا جایی که فهمیده‌ام این بحث‌ها نارواست ... حدیث امام صادق علیه‌السلام به مرد شامی را حتماً شما هم می‌دانید که وقتی گفت برای مناظره‌ی کلامی آمده‌ام حضرت چه جوابی به او دادند ... فرمودند که آیا در بحث کلامی خودت از حرف خدا و رسولش استفاده می‌کنی یا حرف خودت را می‌خواهی بزنی، او جواب داد که هم از حرف‌های خدا و رسولش استفاده می‌کند و هم از حرف‌های خودش که به آن‌ها اضافه کرده است، و همین جواب او نقطه‌ی ضعف او در ادامه‌ی گفتگو برای او بود، چرا که حرف‌های او حجیتی نداشت ... دست آخر هم امام صادق علیه‌السلام به صحابی خود فرمودند که من از کلامی که در آن حرف ما را رها کرده و به دنبال حرف‌های خودشان بروند نهی می‌کنم ... فلاسفه‌ی ما نیز هم از حرف‌های خدا و رسولش استفاده می‌کنند و هم حرف‌های خودشان را می‌زنند، تا اینجا به عنوان یک علم حصولی از جنس ظن و گمان قابل قبول است، حجیت ندارد ولی خوب است، مثل خیلی از علوم دیگر، مثل نظریات علوم طبیعی، فقط قطعیتی ندارد، اما گاه می‌بینیم که آیات و روایات را چنان توجیه می‌کنند که عملاً حرف‌های خودشان را زده باشند، حرف‌هایی که با ظاهر آیات و روایات تعارض دارد، طبیعتاً خود فلاسفه‌ی ما باید خودشان را از این کار منع کنند چون امام صادق علیه‌السلام قبلاً ایشان را منع کرده است، ولی نمی‌کنند چرا؟ چون می‌گویند عقل هم به همان میزان حجیت دارد که قرآن و روایات، اما اینکه آن عقلی که حجت است آیا همین عقلی است که ایشان می‌گویند ما کارمان در فلسفه تعقل است دیگر چیزی است که از خودشان بافته‌اند ... جسارت نشود به ساحت شما، پیامبران الهی که حجت‌های خدا بوده‌اند همه مصدق پیامبران دیگر بوده‌اند، ولی در فلسفه حتی آن فلاسفه‌ای که در یک مکتب هستند هم مدام دارند از حجت‌های قبلی خودشان اشکال می‌گیرند یا نظریات آن‌ها را تصحیح کرده و تعمیم می‌دهند و امثال آن ... وقتش رسیده که به خودشان بیایند و آیات و روایات را به دلخواه خود با توجیه اینکه بحث ما عقلانی است و عقل هم حجت است مهجور نکنند ...
بحث رجعت هم چنین بحثی است ... شما آیه یا روایتی سراغ دارید که آن را تمثیلی معرفی کرده یا در جهت تضعیف آن باشد یا صرفاً برخی هستند که یک سری نظریات فلسفی دارند و این همه آیه و روایت در جهت تأیید رجعت را مزاحم نظریات خود یافته و سپس سعی کرده‌اند با توجیه آن آیات و روایات و تأویل‌به‌رأی‌های خودشان تعارضات را برطرف کنند تا نظریات و آراء فلسفی خودشان ظاهراً استوار باقی بمانند؟ ... به شخصه توبه می‌کنم از تمام سال‌هایی که گمان می‌کردم حقیقت را باید از طریق فلسفه جستجو کرد ...

سلام
جایگاه عقل و تعقل در دین ما روشن است
این زمان هم زمان حضور اهل بیت نیست طرف ما هم امام معصوم ع نیست بلکه یک دیندار مثل ماست که سر همین سفره نشسته و برداشت خودش را ارائه می کند نه امام معصومی که کلامش برای مومن و کافر حجت است.
به عبارت ساده تر ما با معرفت دینی خودمان با هم بحث می کنیم نه با دین. کسی که با دین صحبت می کند خدا و معصوم است و لا غیر.
و اما آثار اهل بیت ع که در کتب روایی آمده حتی در فقه هم آنطور که شما تصور می کنید مورد استعمال نیست چه رسد در عقاید که ظنیات چندان ورودی ندارند.
خلاصه مطلب اینکه خودتان را جای امام معصوم نگذارید که بفرمایید ما بر اساس سخن خدا و رسول صحبت می کنیم و شما بر اساس عقل و نقل. بلکه هردو ما امروز براساس معرفت دینی مان یعنی برداشتی که از مسائل عقلی و نقلی داریم بحث می کنیم.

نقطه;909296 نوشت:
خداوند حکیم است و نه فیلسوف ... فیلسوف مدام می‌خواهد بگوید چرا تنها این مسیر است که امکان دارد و مابقی امکان ندارند، ولی برای حکیم بحث متفاوت است، لزوماً بحث امکان و عدم امکان نیست که مطرح است، بلکه ممکن است هزار مسیر متفاوت ممکن باشد ولی در نگاه کل‌نگرانه‌ی شخص لطیف و خبیر تنها یکی از این مسیرها باشد که بهترین مسیر است، که مصلحت در آن باشد، همان می‌شود انتخاب حکیم، بدون آنکه بشود گفت مابقی عقلاً محال بوده‌اند ... خدا فلاسفه‌ی ما را توفیق بدهد که دست از تعصب بر فلسفه برداشته و وارد در میدان حکم شوند و علم و حکمتشان را از خدا و رسولش دریافت کنند و دست از تکبر و ادعای عقلانیت و ژرف‌اندیشی خود بردارند و دیگران را کوچک و خود را فخر بشریت ندانند ...
ترجیح بین معاد بر تناسخ بخاطر این است که معاد وجود دارد و تناسخ باطل است ... مثل اینکه الله وجود دارد و خدایان دیگر همه باطل هستند ... مشکل اینجاست که در فلسفه ابتدا شما خدا را اثبات می‌کنید و سپس معاد را و سپس نبوت عامه را و تازه نوبت به اثبات نبوت خاصه می‌رسد و تازه بعد از آن است که می‌توانید به دلایل نقلی بسنده کنید، حال آنکه سیاق کار انبیاء علیهم‌السلام این‌گونه بوده است که بلافاصله بعد از خدا نوبت به نبوت خاصه می‌رسیده است و با معجزه و یا حتی بدون معجزه به سراغ اثبات نبوت خودشان می‌رفتند و دیگر این پیامبر مفترض‌الطاعة می‌شده است و حرفش حجت برای بندگان خدا می‌شده است ... با این حساب چون پیامبر می‌گوید قیامت هست و برای آن مهیا شوید ما هم می‌گوییم که قیامتی هست و تناسخ باطل است ... مگرنه خدایی که از عصا مار خارج کند و از مار عصا خارج کند، خدایی که مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج کند، خدایی که کافران را مسخ کرده و از انسان بوزینه و سگ و خوک و انواع حیوانات دیگر خارج کند، آیا قادر نیست که انسانی را مجددا بعد از مرگش در قالب انسانی دیگر به دنیا آورد، در قالب حیوانی دیگر به دنیا آورد؟
جناب محی‌الدین نظر شما چیست در مورد جسد بزرگانی که بعد از هزاران سال در قبر خود سالم مانده‌اند؟ عقل فلاسفه در مورد غذا و طعامی که برای حضرت عزیر علیه‌السلام بیش از ۱۰۰ سال تغییر نکرد و فاسد نگشت چه می‌گوید؟ چرا اگر یکجا خود را مجبور به سکوت دید جای دیگر فکر می‌کند که هر حرفی بزند حتماً باید برای همگان حجت باشد که ما بخواهیم معاد را برای باورمندان به تناسخ از این مسیر اثبات کنیم؟ آیا اگر اثبات کنیم دلیلی هم خواهیم داشت که هیچ کسی تا قیام قیامت نتواند نقدی به دلیل ما وارد کند؟ اگر نظریه‌ی خود را نقدپذیر بدانیم و انتظار داشته باشیم باورمندان به تناسخ بر اساس آن و تنها همان ایمان بیاورند در واقع ما انتظار داریم که آن‌ها بر اساس عدم علم کافی خود که به تعبیری نوعی جهل است ایمان بیاورند و نه از روی علم، و این ایمان از روی جهل همان است که فلاسفه در مورد ایمان عوام‌الناس گمان برده‌اند ...
جناب محی‌الدین، به نظر شما چرا جسد بزرگانی بعد از هزاران سال در قبرشان سالم مانده است؟ این بار به دنبال چگونگی توضیح آن و فروماندن علم بشر در ان ندارم، این بار صحبتم سر چرایی آن است وقتی خدا را حکیم می‌دانیم ... بدنی که دیگر قرار نیست بازگشتی به آن انجام شود به چه کار آن مردگان می‌آید؟ فقط هم بدن شهیدان معرکه نیست که بفرمایید به تعبیر خداوند ایشان همچنان زنده هستند و بخواهید مرگ ایشان را مانند خواب دانسته باشید، مثل خواب اصحاب کهف، چه آنکه بسیاری از شهدا هستند که در جنگ‌ها چنان بدنشان منهدم می‌شود که عملاً بدنی برایشان نمی‌ماند، و چه بسیار کسانی هم که صرفاً عالم دین بوده‌اند و با شهادت در معرکه هم از دنیا نرفته‌اند ولی بدنشان سالم مانده است، و یا حتی کسانی که چه بسا انسان‌هایی که خوب هم نبوده‌اند ولی بدنشان سالم مانده است که اگر این مورد اخیر را مستند نمی‌دانید از رویش بگذرید ...
به همین دلایل شخصاً و فعلاً بر همان جواب قبلی خودم اصرار دارم و اصولاً دلایلی که تحت عنوان عقلی مطرح می‌شوند و سعی دارند مخالفان را منکوب خود کنند را قبول ندارم مگر با یک توضیح اضافه که چون در مباحث فلاسفه معمولاً جایی برای آن نیست از روی آن عبور می‌کنم ...
توفیق خدا یاورتان

برادر
اگر نقل بخواهد محور گفتگوی دو طرف باشد باید هردو طرف به آن نقل باور داشته باشند بلکه بطور ظریفتر باید در بهره گیری از نقل هم اصول و روش مشابهی داشته باشند وگرنه به نتیجه ای نمی رسند چه رسد که نقلی مورد توافق طرفین هم نباشد.
شما با این ادعا باب هرنوع گفتگو بین ادیان و افراد بشر را می بندید و اسلام بلکه مذهب تشیع را در عقاید خود منحصر می سازید.
خیلی از حرفهای شما حتی در علم کلام هم مورد توافق نیست مثل اینکه رجعت به این نحو است چون حکیم خواسته. پس بفرمایید توحید هم بدین نحو است چون حکیم خواسته. مثل اینکه عقاید دینی پایه ای در حقایق تکوینی ندارند که هربار مجبوریم آنرا حواله به مشیتی کنیم که معیاری ندارد یا اگر دارد ناشناخته است.
برادر
لطفا نگاه خود را وسیعتر سازید. در همان روایاتی که خودتان آنرا بعنوان تنها معیار قبول دارید می فرماید خداوند دو حجت برای انسان قرار داد یکی عقل و یکی پیامبر. حال شما می فرمایید عقل را رها کنید که چنین و چنان ...
مگر گفتگوی دینی منحصر به گفتگوی اهل مذهب شیعه با یکدیگر است یا منحصر به گفتگوی اهل اسلام است. در همین جامعه ای که تصور می کنید تنها شیعیان در آن زندگی می کنند هم اهل سنت هستند هم مسیحیان هم یهودیان هم بی باوران و هم دشمنان دین چه رسد در دنیای هفت میلیاردی.
ما نه تنها تعصب بر عقل و نقل دینی نداریم بلکه حتی اگر از علوم تجربی هم چیزی باشد که برای اثبات حق بکار آید استفاده می کنیم.
به هر حال عقل از اصول فهم دین و معارف آن است و این پایه دینی هم دارد و گریزی از آن نیست لذا همه اهل اسلام فی الجمله به آن معترف اند.
و اما در مورد سلامت ابدان در قبور:
اولا منحصر در مسلمانان نیست
ثانیا اگر روایتی دارید که فلسفه آنرا بیان کرده باشد ما قبول می کنیم اما اگر می خواهید با ظن و گمان خودتان ( همان چیزی که در روایت امام صادق ع رد شده بود) نتیجه ای بگیرید بفرمایید نظر شخص من است نه نظر دین.
یا علیم[/]

محی الدین;909375 نوشت:

سلام
جایگاه عقل و تعقل در دین ما روشن است
این زمان هم زمان حضور اهل بیت نیست طرف ما هم امام معصوم ع نیست بلکه یک دیندار مثل ماست که سر همین سفره نشسته و برداشت خودش را ارائه می کند نه امام معصومی که کلامش برای مومن و کافر حجت است.
به عبارت ساده تر ما با معرفت دینی خودمان با هم بحث می کنیم نه با دین. کسی که با دین صحبت می کند خدا و معصوم است و لا غیر.
و اما آثار اهل بیت ع که در کتب روایی آمده حتی در فقه هم آنطور که شما تصور می کنید مورد استعمال نیست چه رسد در عقاید که ظنیات چندان ورودی ندارند.
خلاصه مطلب اینکه خودتان را جای امام معصوم نگذارید که بفرمایید ما بر اساس سخن خدا و رسول صحبت می کنیم و شما بر اساس عقل و نقل. بلکه هردو ما امروز براساس معرفت دینی مان یعنی برداشتی که از مسائل عقلی و نقلی داریم بحث می کنیم.

برادر
اگر نقل بخواهد محور گفتگوی دو طرف باشد باید هردو طرف به آن نقل باور داشته باشند بلکه بطور ظریفتر باید در بهره گیری از نقل هم اصول و روش مشابهی داشته باشند وگرنه به نتیجه ای نمی رسند چه رسد که نقلی مورد توافق طرفین هم نباشد.
شما با این ادعا باب هرنوع گفتگو بین ادیان و افراد بشر را می بندید و اسلام بلکه مذهب تشیع را در عقاید خود منحصر می سازید.
خیلی از حرفهای شما حتی در علم کلام هم مورد توافق نیست مثل اینکه رجعت به این نحو است چون حکیم خواسته. پس بفرمایید توحید هم بدین نحو است چون حکیم خواسته. مثل اینکه عقاید دینی پایه ای در حقایق تکوینی ندارند که هربار مجبوریم آنرا حواله به مشیتی کنیم که معیاری ندارد یا اگر دارد ناشناخته است.
برادر
لطفا نگاه خود را وسیعتر سازید. در همان روایاتی که خودتان آنرا بعنوان تنها معیار قبول دارید می فرماید خداوند دو حجت برای انسان قرار داد یکی عقل و یکی پیامبر. حال شما می فرمایید عقل را رها کنید که چنین و چنان ...
مگر گفتگوی دینی منحصر به گفتگوی اهل مذهب شیعه با یکدیگر است یا منحصر به گفتگوی اهل اسلام است. در همین جامعه ای که تصور می کنید تنها شیعیان در آن زندگی می کنند هم اهل سنت هستند هم مسیحیان هم یهودیان هم بی باوران و هم دشمنان دین چه رسد در دنیای هفت میلیاردی.
ما نه تنها تعصب بر عقل و نقل دینی نداریم بلکه حتی اگر از علوم تجربی هم چیزی باشد که برای اثبات حق بکار آید استفاده می کنیم.
به هر حال عقل از اصول فهم دین و معارف آن است و این پایه دینی هم دارد و گریزی از آن نیست لذا همه اهل اسلام فی الجمله به آن معترف اند.
و اما در مورد سلامت ابدان در قبور:
اولا منحصر در مسلمانان نیست
ثانیا اگر روایتی دارید که فلسفه آنرا بیان کرده باشد ما قبول می کنیم اما اگر می خواهید با ظن و گمان خودتان ( همان چیزی که در روایت امام صادق ع رد شده بود) نتیجه ای بگیرید بفرمایید نظر شخص من است نه نظر دین.
یا علیم


سلام جناب محی‌الدین،
اینکه فرمودید هیچ کدام از ما نباید خود را نماینده‌ی دین دانسته و از طرف دین صحبت کنیم و باید به خاطر داشته باشیم که آنچه گمان می‌کنیم درست است صرفاً برداشت‌هایمان از دین است کاملاً درست است و با شما موافقم ...
... و اعتراف می‌کنم که بجز چند باور مشخص که رویشان قسم می‌خورم الباقی همه ظنی هستند اگرچه در حال حاضر روی خیلی از آن‌ها اطمینان نسبی داشته باشم یا به اشتباه بودن خیلی از باورهای رایج در میان حتی علما اطمینان نسبی داشته باشم ... اگر می‌بینید آنطور مخالفت کردم برای این بود که دیگران آنچه شما فرمودید را اگرچه به شعار بگویند ولی در عمل رعایت نمی‌کنند و جلوی ایشان دیگر می‌توان ایستاد و گفت نظرات شخصی خودتان را در دین خدا وارد نکنید و از خودتان چیزی که می‌بافید را نگویید که اعتقادات همه‌ی ماست یا باید که باشد ... و کسانی که حرف‌های خودشان را در دهان دین می‌گذارند یک گروهشان کسانی هستند که می‌گویند ما تابع عقل و نقل با هم هستیم و عقل همانقدر حجیت دارد که نقل حجیت دارد و بعد هم می‌گویند عقل این است که ما می‌گوییم ... این مغالطه است، عقل حجیت دارد و حجت باطنی است و در دین هم روایت بر این معنا بسیار داریم ولی هر گردی که گردو نیست که هر کسی بلند شود به تصورات عرفی مردم از عقل نگاه کند و ببیند مردم به چه چیزی می‌گویند عقل و بعد هم بگوید پس لابد منظور دین از عقل هم همین است، شاید اگر در خود آیات و روایات عقل تعریف نشده بود این کار درست بود ولی الآن دیگر این کار درست نیست ... تا جایی که دیدم و البته نظر شخصی‌ام هست که جا برای اعتراض دارد عقلی که در آیات و روایات معرفی شده است به هیچ وجه آن عقلی که فلاسفه به خودشان و کارشان نسبت می‌دهند نیست، آنها صرفاً درگیر یک تفکر منطقی شده‌اند، یک بازی فکری ... فکر کردن چیز بدی نیست ولی نتیجه‌ی هر فکر کردنی هم لزوماً حجیت تعقل کردن را ندارد ... حالا حرفم اینه که اگر آیات و روایات یک چیزی گفتند، اگر در زیارت جامعه آمد که شما رجعت خواهید کرد، اگر در زیارت آل یاسین آمد که شهادت می‌دهم که رجعت شما حق است و لا ریب فیها، دیگر این چگونه عالم بودنی است که در لا ریب فیها هم بیایند و ریب و شکاکیت ایجاد کنند؟ آیا عالم بودن یعنی کمتر دانستن؟ به قول خدا باید از ایشان پرسید که آیا خدا کتابی برای شما از آسمان فرو آورد که بر اساس آن احتجاج می‌کنید یا حرف‌هایی است که صرفاً به ذهن‌های خودتان رسیده است؟
جناب محی‌الدین، برادر گرامی، من نماینده‌ی اسلام نیستم،‌ ولی خدا از عصا آیا مار را بیرون نکشید و سپس از مار عصا را بیرون نکشید؟ حالا اسمش معجزه هم باشد فرقی ندارد وقتی خود فلاسفه هم قائل هستند که معجزات محال عقلی نیستند ... پس جماد حیوان شود و حیوان جماد شود حلاف عقل نیست ... درخت خشکیده اگر برای حضرت مریم سلام‌الله‌علیها سبز و تازه شود خلاف عقل نیست ... رجعت هم مطابق ظاهر آیات و روایات که حجیت دارند تا حجتی به همان قدرت بر علیه آن‌ها پیدا نشود هم خلاف عقل نیست ... الاغ حضرت عزیر علیه‌السلام و آن مرده که توسط حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از مرگشان زنده شدند و رجعت کردند مگر خلاف عقل بود؟ چند ده مرد بنی‌اسرائیل و خود حضرت موسی علیه‌السلام که در کوه طور جان دادند و دوباره زنده شدند یا آن قومی که مطابق قرآن از ترس مرگ از شهر خود فرار کردند و خدا همه را کشت و دوباره زنده کرد تا به ایشان بفهماند که مرگ دست خداست آیا واقعیت نداشته است؟ این همه داستان زنده کردن مردگان بعد از مرگشان، چه از پرنده توسط حضرت ابراهیم علیه‌آلسلام و چه با مالیدن بخشی از بدن گاو ذبح شده به بدن مقتول توسط حضرت موسی علیه‌السلام و چه توسط پیامبران دیگر اینها مگر واقعی نیستند؟ زنده شدن ماهی سرخ شده در مجمع‌البحرین مگر واقعیت نداشت؟ رجعت چه چیزش خلاف عقل است؟ در روایات هم که آمده که هیچ شکی در آن نیست ... دیگر شما که عالم هستید چرا باز خود را گرفتار شک و شبهه می‌کنید؟ در قرآن هم دلیل برای آن هست که مطابق فرمایش امام باقر علیه‌السلام آن زمانی که فوجی از شما برانگیخته شوید و نه همه‌ی شما این زمان رجعت است ...

حالا جناب محی‌الدین، رجعت در اعتقادات ما درست باشد، مسخ شدن هم باز در اعتقادات ما درست باشد، دیگر چه چیز تناسخ باقی می‌ماند که غیرممکن و محال عقلی به نظر برسد؟ ولی اگر تناسخ به خودی خود محال نبود بله چه بسا برخی از نظریات رایج ممکن است اشکالاتی را در خود بیابند ...

اشکال تناسخ در این است که انکار معاد می‌کنند ... راه اینکه بگوییم تناسخ یک سناریوی باطل و دروغین است این است که نشان دهیم که معاد سناریوی درست آن است ... راه اینکه بگوییم دگرگشت نظریه‌ی اشتباهی است این است که نظریه‌ی درستش را بیابیم که همان شواهد نظریه‌ی دگرگشت را توضیح بدهد و مشکلات نظریه‌ی دگرگشت را هم نداشته باشد ... تمام حرفم این بود که بگویم ظاهراً شما صورت مسأله را برعکس کرده‌اید، اینطور نیست که ما اثبات کنیم تناسخ غلط است چون محال است پس نباید منکر برزخ و معاد شد، بلکه باید گفت معاد درست است پس تناسخ درست نیست ...

اینکه در این مسأله اینطور برخورد کنیم دلیل بر این نمی‌شود که در تمام مسائل اینطور با دیگران بحث کنیم که شما گمان کرده‌اید که گفته‌ام کلاً انسان‌ها با هم بحثی نکنند و هر چه شد بگویند در کتب ما اینطور آمده است می‌خواهید قبول کنید و نمی‌خواهید هم قبول نکنید ... در این مسأله ما هم نمی‌توانیم منکر امکان تناسخ به خودی خود بشویم و ایرادی که به آن وارد است محال بودنش نیست بلکه این است که اراده و مشیت خدا به چیز دیگری تعلق گرفته است و این هم مطابق حکمت خداست ... شاید تعجب کنید که حتی کسی مثل من هم قبول داشته باشم که مشیت خدا همان عقل اول است و تطابق کامل با عقلانیت دارد ولی تفاوت نگاهمان در این است که برداشت شخصی‌ام از عقل با برداشت شخصی فلاسفه از عقل متفاوت است و بی‌معنا می‌دانم که تا پای بحث عقلانیت در آیه و روایات مطرح شد یک عده به دنبال این راه بیفتند که اثبات کنند که پس خلاف این مسأله لابد محال عقلی است و این تنها راه ممکن به لحاظ عقلی بوده است که خدا انتخابش کرده است ... جناب محی‌الدین، برادر گرامی، اینکه می‌گویند انتخاب غیرمرجح نداریم به این معنا نیست که هر انتخاب خدا حتماً تنها انتخاب ممکن از نظر منطقی بوده باشد ون هر انتخابی غیر از ان مثلاً به جمع ضدین منجر گردد که محال است، بلکه همینکه مرجح باشد کافی است و اینجا حکمت است که در یک نگاه کلی ولی خبیرانه جهات رجحان را تشخیص می‌دهد و بهترین انتخاب بر اساس بهترین راه ممکن شکل می‌گیرد ... برادر گرامی من حتی با اصل فلسفه و تفکر منطقی هم مخالف نیستم، اگر مخالفتی می‌کنم یکی به این خاطر است که عقلانیت را عده‌ای مصادره‌ی به مطلوب نکنند و اطاعت از تفکران و نظریات خودشان را بر دیگران واجب ندانند و دیگری هم به این دلیل است که خیلی از نظریاتشان به نظرم اشکال دارد و اشتباه است و البته بر کسی واجب نمی‌دانم که به جای ایشان از من تبعیت کند، همه داریم از ظن و گمان و مطابق تفکرات منطقی خودمان نظریه‌پردازی می‌کنیم و همه هم قابل نقد و اعتراض هستیم ...

در مورد بدن‌های سالم در قبر هم بله مختص مسلمان‌های شناسنامه‌ای نیست، ولی به هر حال این هم یک سؤال است که می‌توانید رویش فکر کنید، به هر حال نظریات شما باید مشاهدات موجود را بتواند جواب بدهد دیگر، این هم یک سؤال است و شما هم عالمی از علمای دین، چه جوابی برایش دارید؟ بله منهم شخصاً جواب‌هایی برای این سؤال دارم ولی همانطور که شما هم فرمودید نظرات شخصی‌ام هستند و من هم لازم‌التبعیة نیستم، کما اینکه سایرین هم در این امور لازم‌التبعیة نیستند ... ولی شما دارید از نظریه‌ای دفاع می‌کنید که ظاهراً این سؤال برایتان مشکل‌ساز خواهد شد، پس خوب است اگر تا کنون روی جواب آن فکر نکرده‌اید، اگر فکر نکرده‌اید، یک بار این کار را بکنید، ببینید در حکمت خدا چه لزومی دارد که بدنی بیش از هزار سال در قبر سالم باقی بماند اگر قرار نیست هیچ وقت روح به آن عودت کند؟ به قول شما همه که مثل حرّ بین یزید ریاحی نیستند که شهید زنده باشند، یک عده حتی مسلمان هم نبوده‌اند، پس چرا بدنشان سالم مانده است؟ هم فکر کنید که چطور سالم مانده است (از نظر تصور خودتان نسبت به ماده که آن را فانی می‌دانید و امثال آن) و هم فکر کنید که از نظر حکمت خدا اصولاً چرا لازم است که سالم بماند ... فرض کنید هیچ جوابی هم از قبل در آیات و روایات برای این مطلب نداشته باشیم ولی از شمای عالم دین این سؤال را پرسیده‌اند و می‌خواهند مطابق دانش خودتان و نظریات اعتقادی که دارید به این سؤال هم جوابی قانع‌کننده بدهید ...

در پناه خدا باشید

محی الدین;909241 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
اشکال برطرف نمی شود یعنی باور به معاد جسمانی همچنان موید تناسخ خواهد بود لذا یا باید معاد جسمانی را کنار بگذاریم تا تناسخی نباشد یا از رد تناسخ دست برداریم
یا علیم
[/]

سلام
در واقع شما می فرمایید برای اینکه اشکال تناسخ پیش نیاید باید باور به زنده شدن مردگان که قرآن به آن اذعان دارد را کنار بگذاریم

یاحق

نقطه;909477 نوشت:

در مورد بدن‌های سالم در قبر هم بله مختص مسلمان‌های شناسنامه‌ای نیست، ولی به هر حال این هم یک سؤال است که می‌توانید رویش فکر کنید، شخصاً جواب‌هایی برای آن دارم ولی همانطور که شما هم فرمودید نظرات شخصی‌ام هستند و من هم لازم‌التبعیة نیستم، کما اینکه سایرین هم در این امور لازم‌التبعیة نیستند ...

سلام
جواب شما چیست؟
آیا میتواند ربطی به رجعت یا معاد جسمانی داشته باشد؟

نقطه;909477 نوشت:
رجعت چه چیزش خلاف عقل است؟ در روایات هم که آمده که هیچ شکی در آن نیست ... دیگر شما که عالم هستید چرا باز خود را گرفتار شک و شبهه می‌کنید؟ در قرآن هم دلیل برای آن هست که مطابق فرمایش امام باقر علیه‌السلام آن زمانی که فوجی از شما برانگیخته شوید و نه همه‌ی شما این زمان رجعت است ...

سلام برادر
اولا ما نگفتیم رجعت خلاف عقل است بلکه گفته و می گوییم عقل آنرا تایید می کند
ثانیا اختلافاتی که در بحث معارف وجود دارد عمدتا بلکه تماما به کیفیت برمی گیرد نه اصل موضوع. یعنی دو گروه فلاسفه و عرفا در کیفیت توحید معاد نبوت و از جمله رجعت با متکلمین اختلاف دارند نه در اصل آنها. آنها هم رجعت را قبول دارند چون روایات مستفیضی درباره آن هست و از عقاید قطعی شیعه است اما اینکه رجعت به چه نحوی صورت می گیرد بحث است که آیا با بدن جسمانی است یا با ورود از عالم برزخ به عالم طبیعت یا اینکه اصلا رجعت مربوط به این دوره از حیات بشری نیست و در ادوار دیگر رخ می دهد؟ اینها مورد بحث است نه اصل رجعت.

نقطه;909477 نوشت:
حالا جناب محی‌الدین، رجعت در اعتقادات ما درست باشد، مسخ شدن هم باز در اعتقادات ما درست باشد، دیگر چه چیز تناسخ باقی می‌ماند که غیرممکن و محال عقلی به نظر برسد؟ ولی اگر تناسخ به خودی خود محال نبود بله چه بسا برخی از نظریات رایج ممکن است اشکالاتی را در خود بیابند ...

اشکال تناسخ در این است که انکار معاد می‌کنند ... راه اینکه بگوییم تناسخ یک سناریوی باطل و دروغین است این است که نشان دهیم که معاد سناریوی درست آن است ... راه اینکه بگوییم دگرگشت نظریه‌ی اشتباهی است این است که نظریه‌ی درستش را بیابیم که همان شواهد نظریه‌ی دگرگشت را توضیح بدهد و مشکلات نظریه‌ی دگرگشت را هم نداشته باشد ... تمام حرفم این بود که بگویم ظاهراً شما صورت مسأله را برعکس کرده‌اید، اینطور نیست که ما اثبات کنیم تناسخ غلط است چون محال است پس نباید منکر برزخ و معاد شد، بلکه باید گفت معاد درست است پس تناسخ درست نیست ...


این راه حلی است که شما برای تناسخ پیشنهاد می کنید و چه بسا دیگران هم گفته باشند
اما جواب این اشکال را ندادید که اعتقاد به معاد جسمانی چه ترجیحی به تناسخ دارد؟
قاعدتا به نقل دینی متمسک می شوید . خب اگر کسی نقل دینی شما را قبول نداشت چطور بطلان تناسخ را برایش اثبات می کنید؟

نقطه;909477 نوشت:
در این مسأله ما هم نمی‌توانیم منکر امکان تناسخ به خودی خود بشویم و ایرادی که به آن وارد است محال بودنش نیست بلکه این است که اراده و مشیت خدا به چیز دیگری تعلق گرفته است و این هم مطابق حکمت خداست

شما اینجا یک ادعا را تکرار کرده اید . دلیلی نیاورده اید.

نقطه;909477 نوشت:
جناب محی‌الدین، برادر گرامی، اینکه می‌گویند انتخاب غیرمرجح نداریم به این معنا نیست که هر انتخاب خدا حتماً تنها انتخاب ممکن از نظر منطقی بوده باشد ون هر انتخابی غیر از ان مثلاً به جمع ضدین منجر گردد که محال است، بلکه همینکه مرجح باشد کافی است و اینجا حکمت است که در یک نگاه کلی ولی خبیرانه جهات رجحان را تشخیص می‌دهد و بهترین انتخاب بر اساس بهترین راه ممکن شکل می‌گیرد

شما می گویید بهترین راه است. اما به چه دلیل؟
می بینید که نیازمند به دلیل عقلی هستید یا اینکه لازم است به نحوی تناسخ را اساسا رد کنید.

نقطه;909477 نوشت:
در مورد بدن‌های سالم در قبر هم بله مختص مسلمان‌های شناسنامه‌ای نیست، ولی به هر حال این هم یک سؤال است که می‌توانید رویش فکر کنید، به هر حال نظریات شما باید مشاهدات موجود را بتواند جواب بدهد دیگر، این هم یک سؤال است و شما هم عالمی از علمای دین، چه جوابی برایش دارید؟ بله منهم شخصاً جواب‌هایی برای این سؤال دارم ولی همانطور که شما هم فرمودید نظرات شخصی‌ام هستند و من هم لازم‌التبعیة نیستم، کما اینکه سایرین هم در این امور لازم‌التبعیة نیستند ... ولی شما دارید از نظریه‌ای دفاع می‌کنید که ظاهراً این سؤال برایتان مشکل‌ساز خواهد شد، پس خوب است اگر تا کنون روی جواب آن فکر نکرده‌اید، اگر فکر نکرده‌اید، یک بار این کار را بکنید، ببینید در حکمت خدا چه لزومی دارد که بدنی بیش از هزار سال در قبر سالم باقی بماند اگر قرار نیست هیچ وقت روح به آن عودت کند؟ به قول شما همه که مثل حرّ بین یزید ریاحی نیستند که شهید زنده باشند، یک عده حتی مسلمان هم نبوده‌اند، پس چرا بدنشان سالم مانده است؟ هم فکر کنید که چطور سالم مانده است (از نظر تصور خودتان نسبت به ماده که آن را فانی می‌دانید و امثال آن) و هم فکر کنید که از نظر حکمت خدا اصولاً چرا لازم است که سالم بماند ... فرض کنید هیچ جوابی هم از قبل در آیات و روایات برای این مطلب نداشته باشیم ولی از شمای عالم دین این سؤال را پرسیده‌اند و می‌خواهند مطابق دانش خودتان و نظریات اعتقادی که دارید به این سؤال هم جوابی قانع‌کننده بدهید ...

خداوند متعال در مورد سالم ماندن بدن فرعون ( که نه مسلمان بود و نه موحد ) فرمود برای اینکه عبرتی برای دیگران باشد.
در مورد حضرت عزیر هم فرمود تا همه بدانند که خداوند بر هر چیزی قادر است.
و این حکمت عامی است که می تواند برای همه بدنهای سالم ذکر کرد.
اما حکمت مذکور دیگری ظاهرا در نقل دینی نیست و ما نمی دانیم به چه دلیل دیگری این بدنها سالم نگه داشته شده است
یا علیم

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;909478 نوشت:
که قرآن به آن اذعان دارد

سلام
این برداشت شما از قرآن است. معلوم نیست این نگاه درست باشد. دلیل عقلی برای آن دارید بیاورید.
یا علیم[/]

غریبه آشنا;908958 نوشت:
ضمن اینکه اگر قرار باشد کلام خداوند در مورد معاد متوقف به فهم عرفی نباشد

بسم الله تعالی
سلام علیکم
اتفاقا قرار بر فهم عرفی است.
تازه بزرگان فهم عرفی را کلی توضیح داده اند و تنها به بیان کلیات هم اکتفا نکرده اند.
جز این نیست که کلام خداوند برای بشر نازل شده است و عموم بشر می تواند و باید فهمی درست از آن داشته باشد. اما فهم عمومی غیر از فهم عوامانه است.
باز هم تاکید می کنم:
از یک طرف متکلمین بین فهم عمومی با فهم عوامی خلط کرده اند.
از طرف دیگر با وجودی که در روایات متعددی بر این مساله تاکید شده که سطوح فهم حقیقت متفاوت است و شدت و ضعف دارد ، نتوانسته اند تصویر و توضیح درستی از چند لایه بودن فهم عمومی داشته باشند. لذا همه فهم را یک کاسه و عوامانه کرده اند. آنهم عوامی که زمین خاکی مرکز زندگی و معاش و ممات اوست و بیش از این را نمی فهمد.
روش شناسی فهم متکلمین جزو اولین نوشته های بنده در این موضوع بود.

محی الدین;909578 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
این برداشت شما از قرآن است. معلوم نیست این نگاه درست باشد. دلیل عقلی برای آن دارید بیاورید.
یا علیم
[/]

سلام
دلیل عقلی برای چی؟ اینکه خداوند مردگان را زنده کرده یا نه؟
اثبات تاریخی از من میخواهید؟
خسته نباشید
شما دلیل بیاورید که قرآن افسانه است
اونوقت بنده برای اینکه اشکال تناسخ پیش نیاید همه قرآن را میزارم کنار

سید حماد;909658 نوشت:
بسم الله تعالی
سلام علیکم
اتفاقا قرار بر فهم عرفی است.
تازه بزرگان فهم عرفی را کلی توضیح داده اند و تنها به بیان کلیات هم اکتفا نکرده اند.
جز این نیست که کلام خداوند برای بشر نازل شده است و عموم بشر می تواند و باید فهمی درست از آن داشته باشد. اما فهم عمومی غیر از فهم عوامانه است.
باز هم تاکید می کنم:
از یک طرف متکلمین بین فهم عمومی با فهم عوامی خلط کرده اند.
از طرف دیگر با وجودی که در روایات متعددی بر این مساله تاکید شده که سطوح فهم حقیقت متفاوت است و شدت و ضعف دارد ، نتوانسته اند تصویر و توضیح درستی از چند لایه بودن فهم عمومی داشته باشند. لذا همه فهم را یک کاسه و عوامانه کرده اند. آنهم عوامی که زمین خاکی مرکز زندگی و معاش و ممات اوست و بیش از این را نمی فهمد.
روش شناسی فهم متکلمین جزو اولین نوشته های بنده در این موضوع بود.

با سلام
خب بفرمایید فهم عمومی و درست از این دسته آیات چیست؟
1- آیات برگشت از خاک به خاک و دوباره خارج شدن از آن
2-آیاتی که منکرین جمع شدن استخوانها را کافر میداند
3-آیاتی که ناظر به خروج از اجداث و قبور در قیامت اند
4-آیاتی که زنده شدن مجدد را به روییدن دوباره گیاهان از زمین تشبیه میکند

منتظر پاسخ شما هستم
باتشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;909663 نوشت:
سلام
دلیل عقلی برای چی؟ اینکه خداوند مردگان را زنده کرده یا نه؟
اثبات تاریخی از من میخواهید؟
خسته نباشید
شما دلیل بیاورید که قرآن افسانه است
اونوقت بنده برای اینکه اشکال تناسخ پیش نیاید همه قرآن را میزارم کنار

سلام برادر
فکر میکنم بحث با شما کافی است
بنده نمی خواهم ایمان شما را از بین ببرم
ما همه معتقد به قرآن هستیم و خواهیم بود.
بازهم تکرار می کنم اختلاف ما در اصل موضوعات قرآنی نیست بلکه در کیفیات است
یا علیم[/]

غریبه آشنا;908958 نوشت:
ضمن اینکه اگر قرار باشد کلام خداوند در مورد معاد متوقف به فهم عرفی نباشد و از حیث تشبیه معقول به محسوس باشد..به هیچ سطحی از ظاهر نمیتوان اتکا کرد

اتفاقا مشکل حکما و عرفا با متکلمین در این است که آنجا که فهم عوامانه شان بهم می خورد یا ذهنشان نمی کشد، اصلا به ظواهر پایبند نمی مانند و متمسک به تقدیر در جمله و امثال آن می شوند.
مثلا در تجسم اعمال ، بخلاف بیان قران، قایل به این نمی شوند که خود عمل در قیامت و پس از آن حاضر می شود ، بلکه می گویند نتیجه عمل در انجا دیده می شود.
خود شما هم این را نوشته بودید.
ضمن اینکه نگاه عرفی بین معقول و محسوس ارتباطی نمی بیند. در حالیکه حکیم و عارف بین معقول و محسوس رابطه سایه و صاحب سایه یا بعبارتی رقیقه و حقیقت قائلند که یک رابطه کاملا تکوینی و تعریف شده است که از شدید به ضعیف می باشد.
مشکل از منطق فهم محدود متکلمین است. علاوه بر آن نیمچه نظامواره منطق فهم آنها، به شدت دچار کمبود اصطلاح و ادبیات مورد نیاز در تحلیل است - مانند حمل حقیقت و رقیقه- و توان تحلیل این حقایق را از دست می دهد.

پس باید متکی به ظاهر بود
اما این ظاهر حکایت از حقایق عمیقی دارد که هر چه در آن پیش برویم باز هم جای تعمیق فهم دارد. البته این فهم جدید کاملا همپوشان و در راستای تعمیق فهم قبلی است و تضاد و تعارضی در بین نیست.

سلام علیکم

سید حماد;909704 نوشت:
مثلا در تجسم اعمال ، بخلاف بیان قران، قایل به این نمی شوند که خود عمل در قیامت و پس از آن حاضر می شود ، بلکه می گویند نتیجه عمل در انجا دیده می شود.

با سپاس از سید حماد گرامی و مطالب ارزشمندشان . شاید منظور از نتیجه اعمال که در قول متکلمین است و خود عمل که اشاره فرمودید اختلاف در همان اصطلاح باشد و منظور از نتیجه اعمال همان ماهیت اعمال باشد و آنچیزی که از آن منتج میشود. آیا بنظر شما چنین احتمالی وجود دارد ؟

سلام علیکم

غریبه آشنا;909478 نوشت:
در واقع شما می فرمایید برای اینکه اشکال تناسخ پیش نیاید باید باور به زنده شدن مردگان که قرآن به آن اذعان دارد را کنار بگذاریم

تناسخ یعنی خروج روح از جسمی و حلول آن در جسمی دیگر . این تعریف با معنی لغوی نسخ هم متناسب است . در معاد جسمانی ما عودت و بازگشت به همان بدن و جسم را در آیات داریم و نه در جسمی دیگر و نسخ جسم قبلی لذا آنچه که نتیجه میشود در تناسخ که انکار معاد است در معاد جسمانی معنی پیدا نمیکند.

در مورد رجعت هم همینطور است یعنی نسخ جسمانی ای صورت نمیگیرد عودت و بازگشت است به همان جسم با کیفیتی متفاوت از معاد که عوالم منطبق و اعمال عینیت پیدا میکنند .

محی الدین;909241 نوشت:
اشکال برطرف نمی شود یعنی باور به معاد جسمانی همچنان موید تناسخ خواهد بود لذا یا باید معاد جسمانی را کنار بگذاریم تا تناسخی نباشد یا از رد تناسخ دست برداریم

اشکال تناسخ در معاد جسمانی ، شبیه به پوست موزی است که دستگاه فهم کلامی و مشائی زیر پای دیگر حکما انداخته است.
وقتی دستگاه تحلیلی شما ارتقا پیدا کرد، توقف در این مباحث ، بازی در زمین خاکی و پر چاله ایست که قرار هم نیست معجزه ای کند و به فهم نظامواره ای ما از آیات و روایات کمکی برساند و افقی نو و در شان معارف قیامتی بروی ما بگشاید.

غریبه آشنا;908984 نوشت:
اگر زنده شدن مرده ممکن است پس اشکال تناسخ به معاد جسمانی نیست

سلام اخوی
هم زنده شدن مرده ممکن است
هم معاد ، جسمانی است بلا شک و شبهه.
هم معاد جسمانی به اشکال تناسخ دچار نمی شود.
هم درگیر شدن در بحثهای بیهوده تناسخ کلامی، بازگشت به پانصد سال پیش و ارتجاع معرفتی است.
آنهم پس از اینکه بزرگان دین شناسی، نشان دادند که می توان راهی نو گشود که همه آیات را با هم بفهیمم . نه اینکه از ترس مخالفت با روایات، تنها بخشی از قرآن را معنی کنیم و بخشی دیگر را به علم خدا یا تفاسیر معمولی عوام واگذار نماییم.

غریبه آشنا;908984 نوشت:
آیا جسم مادی جزء حقیقت انسان است

قرآن از قول خداوند می فرماید قل الروح من امر ربی.
پس حقیقت انسان چیزی است که از امر الهی برآمده است. اما این تعبیر برای ماده و جسم عنصری به کار نرفته است. بلکه تعبیر دنیا و پست بر آن اطلاق شده.
لذا بدن مادی هر چند حقیقتا جزو مراتب وجودی انسان است - نه یک امر عرضی که دو سه روزی از آن قفسی ساخته باشند برای روح- ، اما جزو حقیقت انسان نیست.
دقت کنید : حقیقت الهی انسان و فطرتی که قرآن آن را فطرت الله می نامد، بنا بر آیه و ما ننزله الا بقدر معلوم ، تا عالم ماده هم باید تنزل کند و برای اینکه بتواند در آن ورود کند، از عالم ماده ، بدنی متناسب با خود می سازد و دقیقا بخاطر همین علو شان روح و حقیقت الهی انسان که بدن مادی او پیچیده تر، حساس تر و الطف و برتر از دیگر ابدان است
پس حقیقتا جزو مراتب وجودی انسان هست ، اما جزو حقیقت انسان نیست

[="Tahoma"][="Navy"]

سید حماد;909708 نوشت:
اشکال تناسخ در معاد جسمانی ، شبیه به پوست موزی است که دستگاه فهم کلامی و مشائی زیر پای دیگر حکما انداخته است.
وقتی دستگاه تحلیلی شما ارتقا پیدا کرد، توقف در این مباحث ، بازی در زمین خاکی و پر چاله ایست که قرار هم نیست معجزه ای کند و به فهم نظامواره ای ما از آیات و روایات کمکی برساند و افقی نو و در شان معارف قیامتی بروی ما بگشاید.

سلام
به نظر ما این اشکال به معاد جسمانی متکلمین وارد است نه فلاسفه
یا علیم[/]

نقطه;909296 نوشت:
دست آخر هم امام صادق علیه‌السلام به صحابی خود فرمودند که من از کلامی که در آن حرف ما را رها کرده و به دنبال حرف‌های خودشان بروند نهی می‌کنم

سید حماد;909715 نوشت:
نه اینکه از ترس مخالفت با روایات، تنها بخشی از قرآن را معنی کنیم و بخشی دیگر را به علم خدا یا تفاسیر معمولی عوام واگذار نماییم

نگاه و روش غلط کلامی بحثها را به بیراهه برده است و به دلیل تقدم و کثرت آنها ، فلسفه را هم متاثر ساخته و بسیاری از فلاسفه را درگیر مباحث کم ثمر یا اشتباه کرده است.

تحلیل روش کلامی و تاریخچه شروع مباحث آنها و افراد تاثیر گذار و ... تا حد زیادی می تواند به حل مساله کمک کند.
بحث کلامی وقتی سنگ بنا را بر جایگاه غلطی گذاشت و روال عقلی و منطقی بحث را به گره انداخت باعث شد که در طول چند قرن پس از آن هم اذهان درگیر موضوعات انحرافی شوند و از اصل مساله باز بمانند و اشکالات متعدد و لاینحلی خودنمایی کند
تحلیل برخورد متکلمین با آیات و روایات:
1- متکلمین تنها بخشی از آیات را - که فهم عمومی و بلکه عوامی آن را تحمل می کند- بررسی می کنند
2- متکلمین در بررسی این آیات هم از پله دوم شروع می کنند نه از ریشه و آیاتی که بنیادهای هستی شناختی را مطرح می کند.
3- متکلمین در بررسی سطحی این آیات نه تنها خود را متکفل یک فهم نظام مند و منسجم و نظام واره نمی دانند، بلکه حتی وقتی در روالی که پیش گرفته اند به بن بست برخوردند، به لوازم منطقی مبانی و استنباطهای سطحی خود نیز پای بند نمی مانند و سعی می کنند با تمسک به قدرت بی نهایت خدا و اینکه مصلحت خیلی از کارهای خدا را ما نمی دانیم و حتما یک علتی وجود داشته است، در تقدیر گرفتن یک کلمه و جمله که مشکل را آنگونه که آنها می پندارند حل می کند و مانند این توجیهات سطحی، از بن بست فرار کنند.
4- متکلمین در فهم همین آیات، پیش از آنکه روایات را شرح و تفسیر قرآن بدانند و بیشتر از آنکه به خود آیه و جایگاه آن در نظام آیات نگاه کنند و سپس به سراغ روایت بروند، بیشتر روایات را محور قرار می دهد و جمع بندی نهایی را بر اساس چینش و فهم خود از روایات قرار می دهد و ثقل اکبر را در این میان تابع ثقل اصغر قرار می دهد.
در واقع عملکرد آنها باعث می شود بجای اینکه روایات شارح باشند، قرآن تابع می شود.
5- کلام در فهم روایات ، فهم دنیوی و سطوح پایین فهم عرفی و مادی را محور قرار می دهد و در واقع با نگاه از پایین به بالا ، تلاش می کند که مراتب عالیه و برتر را از این زاویه تنگ نگاه کند
نتیجه طبیعی این منطق فهم آن است که نتواند نگاهی نظامواره ای به همه آیات داشته باشد و تحلیل منطقی از همه آنها در یک دستگاه فهم منظم و منطقی و مستدل ارائه کند.
5- نگاه خاص و نامنظم متکلمین به آیات و روایات و حاکمیت نگاه عوامانه در فهم و استنباط آنها، ریشه در اهل سنت دارد. شیعه -ضمن حفظ استقلال عقیدتی خود و بهره مندی از منابع اهل بیت علیهم السلام - اما متاسفانه مسیری که توسط اهل بیت آغاز و بر آن تاکید شده بود را در شروع و نحوه بحث ، ادامه نداد. کاری که در دوره خود اهل بیت بسیار نکوهش می شد و معصومین ، شاگردانشان را از آن برحذر می داشتند.
اما حاکمیت علمی اهل سنت و فضای اختناق و فشاری که حاکم بود باعث شد نسل های بعدی با تعلم در مکتب بغداد و بصره، -که شاید گریز چندانی هم از آن نبود- بسیار تاثیر پذیرند.

برای باور پذیر تر کردن این امر، باید به مشابه این تاثر یعنی دوره معاصر نگاه کرد که تا چه حد مراکز و محققین دانشگاهی و حتی بعضی از حوزویان ، از اندیشه های کلامی، فلسفی و علوم انسانی غرب متاثرند.
ما با اینکه هویت، منابع، آرمانها، روشها و آدمهای مختص به خود را داریم اما فضای علمی، رسانه ای فرهنگی و مهمتر از آن ادبیات اداره کشور به شدت از مکاتب نظری و عملی غرب متاثر است.

سید حماد;909729 نوشت:
نگاه و روش غلط کلامی بحثها را به بیراهه برده است و به دلیل تقدم و کثرت آنها ، فلسفه را هم متاثر ساخته و بسیاری از فلاسفه را درگیر مباحث کم ثمر یا اشتباه کرده است.

البته به نظر می رسد بحث مقایسه روش شناختی کلام و فلسفه،مخصوصا از زاویه رویکرد مواجهه هر کدام با قرآن و روایات و نحوه تفسیر آنها، باید در یک موضوع جداگانه مطرح و به کارشناسان محترم ارجاع داده شود.
بهر حال، این مقایسه ها و ریشه یابی ها و بررسی تاثیر و تاثرات متقابل بین آنها یا تاثر از جاهای دیگر ، خیلی می تواند به روشن شدن بحث کمک کند

مثلا اگر مشخص شود بحث تناسخ و رابطه آن با معاد جسمانی عنصری خاکی - نه اصل معاد جسمانی- بیشتر از هل سنت یا متکلمین شیعی متاثر از جهان سنی شروع شده یا در روایات ، به صورت پر رنگی به آن پرداخته شده است و اینکه این مساله در اندیشه های کلامی یهود و نصاری یا صابئین و ... که معمولا با کلام جهان اسلام تعامل داشته اند ، چه جایگاهی دارد و ... به حل بحث کمک زیادی خواهد کرد.

فاتح;909706 نوشت:
شاید منظور از نتیجه اعمال که در قول متکلمین است و خود عمل که اشاره فرمودید اختلاف در همان اصطلاح باشد و منظور از نتیجه اعمال همان ماهیت اعمال باشد و آنچیزی که از آن منتج میشود. آیا بنظر شما چنین احتمالی وجود دارد ؟

سلام برادر
اکثر متکلمین و دستگاه کلامی مطلوب آنها، بیشتر برای خود کارکردی دفاعی و توجیهی تعریف کرده اند تا تلاشی معرفتی،
کارکرد آنها بیشتر دفاع و تبیین عمومی از بخشها و بحثهای مختلف و مورد سوال یا هجمه در عقاید است،
آنها بیش از هر چیز اندیشه ها و تا حدی عقلانیت عمومی جامعه اسلامی را سامان داده اند. و از این جهت کلام حق بزرگی بر گردن فرهنگ و جامعه دارد اما همین مساله باعث شده است توجه و تمرکز بر دستیابی به یک نظام معرفتی کلان و هستی شناسانه را در دستور کار نداشته باشند و حتی گاهی به لوازم منطقی اندیشه هایشان پایبند نباشند

در باب تجسم اعمال، حتی اگر متکلمین در این باب تصریحاتی هم نداشتند، بر اساس شناختی که از نحوه تفکر کلامی و نوع مواجهه آنها با آیات و روایات داریم و با روش شناسی ، بیشتر خودش را نشان می دهد، می توانستیم بگوییم که آنها قائل به مواجهه با اصل عمل نیستند.

دستگاه تحلیل کلامی ، چون از یک مبنای هستی شناختی توحیدی واحد که همه هستی را با تمام جزییاتش پوشش بدهد و یک ارتباط منطقی بین آنها برقرار کند و نهایتا در یک روند و روال تکوینی به بهشت و جهنم و قیامت ختم شود، شروع نمی کند، تجسم اعمال با مبانی او سازگار نخواهد بود.

متکلمینی هم که قائل به تجسم خود عمل هستند، از دستگاه کلامی فاصله می گیرند و بیشتر متاثر از نگاههای فلسفی هستند.

غریبه آشنا;909665 نوشت:
آیات برگشت از خاک به خاک و دوباره خارج شدن از آن

سلام
یادم نمیاد آیه ای داشته باشیم که اسمی از خصوص خاک برده باشد. بلی بطور کلی بحث ارض هست که انهم به تصریح قرآن، در قیامت به غیر ارض تبدیل می شود.
اتفاقا اگر همین مساله روشن شود که بحث از خاک و مورد تاکید بودن عنصر در معاد جسمانی در قرآن نیامده و یک فهم عرفی است که خود را به قرآن نسبت داده است، خیلی از مشکلات حل می شود.
غریبه آشنا;909665 نوشت:
آیاتی که منکرین جمع شدن استخوانها را کافر میداند

آیه به بالاتر از آنی که شما می گویید هم اشاره دارد: جمع شدن خطوط سر انگشتان: "بلی قادرین علی ان نسوی بنانه"
اما اشاره به خط انگشت غیر از اشاره به خاک سر انگشت است
شما در خواب ، جسم خود را می بینید که سیر می نوشد و پر می خورد و شما بسیار هم لذت می برید، اما از خواب که برمی خیزید هیچ چیز به بدن عنصری شما اضافه نشده و گرسنه اید.
پس شما هم با جسم ، جسمی را خورده یا نوشیده اید هم این نوشیدن عنصری نبوده است.
در قیامت هم استخوان شما جمع می شود اما خاک به دنبال نمی آورد. این تجمیع استخوان ملازمه ای ندارد با اینکه با خود مولکول و اتم به همراه آورده باشد.
غریبه آشنا;909665 نوشت:
آیاتی که ناظر به خروج از اجداث و قبور در قیامت اند

در حدیثی می فرماید : ان القبور روض من ریاض الجنه او حفره من حفر النیران" آیا این باغ قبر، عنصری است ؟ واضح است که خیر. زیرا پس از چند ساعت قبر تبدیل به حفره ای متعفن می شود.
در قیامت هم قرار است مومن و کافر از همین قبری که در روایت حفره جهنم یا باغ بهشتی هستند ، سر برآورند.
بعلاوه در دنیا بسیاری از قبور بهم می خورد و بسیاری از بدنها قبری ندارند یا قبرشان پراکنده می شود و حتی استخوانها و ذرات خاکشان پراکنده می شود. اگر به ظاهر عوامانه قبور و اجداث پای بند بمانید، باید بگویید که این آیه با اشکال مواجه خواهد شد یا اینکه قائل شوید که چون خدا خیلی قدرت مند است، معجزه وار و در نظمی خارج از قواعد تکوینی و طبیعی، قبل از قیامت ، همه این ذرات را دوباره به قبر ها بر میگرداند !!

غریبه آشنا;909665 نوشت:
آیاتی که زنده شدن مجدد را به روییدن دوباره گیاهان از زمین تشبیه میکند

بله ، تشبیه می کند و نکات فراوانی از آن استنباط می شود.
اما از آن معاد عنصری خاکی در قیامتی که زمین را بر هم می زند و به غیر زمین تبدیل می کند فهمیده نمی شود.

سلام علیکم و رحمه الله

سید حماد;909738 نوشت:
در باب تجسم اعمال، حتی اگر متکلمین در این باب تصریحاتی هم نداشتند، بر اساس شناختی که از نحوه تفکر کلامی و نوع مواجهه آنها با آیات و روایات داریم و با روش شناسی ، بیشتر خودش را نشان می دهد، می توانستیم بگوییم که آنها قائل به مواجهه با اصل عمل نیستند.

دستگاه تحلیل کلامی ، چون از یک مبنای هستی شناختی توحیدی واحد که همه هستی را با تمام جزییاتش پوشش بدهد و یک ارتباط منطقی بین آنها برقرار کند و نهایتا در یک روند و روال تکوینی به بهشت و جهنم و قیامت ختم شود، شروع نمی کند، تجسم اعمال با مبانی او سازگار نخواهد بود.

ولی تجسم و عینیت اعمال در آیات و روایات بسیار است و این آیات و روایات از مبادی علم کلام محسوب میشوند . و تبعا این علم خاص با مبادی اش سازگاری و تطابقی بیش از علوم دیگر با مبادی شان باید داشته باشد .

محی الدین;909699 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام برادر
فکر میکنم بحث با شما کافی است
بنده نمی خواهم ایمان شما را از بین ببرم
ما همه معتقد به قرآن هستیم و خواهیم بود.
بازهم تکرار می کنم اختلاف ما در اصل موضوعات قرآنی نیست بلکه در کیفیات است
یا علیم
[/]

سلام
بله همینطوره
اگر دلیلی برای سخنتان داشتید ادامه میدادید..
شما در بحث معاد فقط ادعا میکنید و نهایتا از پاسخ به سوالات طفره میروید و میگویید کافی است تا به مخاطب القا شود که نمیفهمد و مشکل اوست نه حرف ما

این روش درست نیست

سید حماد;909749 نوشت:
سلام
یادم نمیاد آیه ای داشته باشیم که اسمی از خصوص خاک برده باشد. بلی بطور کلی بحث ارض هست که انهم به تصریح قرآن، در قیامت به غیر ارض تبدیل می شود.
اتفاقا اگر همین مساله روشن شود که بحث از خاک و مورد تاکید بودن عنصر در معاد جسمانی در قرآن نیامده و یک فهم عرفی است که خود را به قرآن نسبت داده است، خیلی از مشکلات حل می شود.

آیه به بالاتر از آنی که شما می گویید هم اشاره دارد: جمع شدن خطوط سر انگشتان: "بلی قادرین علی ان نسوی بنانه"
اما اشاره به خط انگشت غیر از اشاره به خاک سر انگشت است
شما در خواب ، جسم خود را می بینید که سیر می نوشد و پر می خورد و شما بسیار هم لذت می برید، اما از خواب که برمی خیزید هیچ چیز به بدن عنصری شما اضافه نشده و گرسنه اید.
پس شما هم با جسم ، جسمی را خورده یا نوشیده اید هم این نوشیدن عنصری نبوده است.
در قیامت هم استخوان شما جمع می شود اما خاک به دنبال نمی آورد. این تجمیع استخوان ملازمه ای ندارد با اینکه با خود مولکول و اتم به همراه آورده باشد.

در حدیثی می فرماید : ان القبور روض من ریاض الجنه او حفره من حفر النیران" آیا این باغ قبر، عنصری است ؟ واضح است که خیر. زیرا پس از چند ساعت قبر تبدیل به حفره ای متعفن می شود.
در قیامت هم قرار است مومن و کافر از همین قبری که در روایت حفره جهنم یا باغ بهشتی هستند ، سر برآورند.
بعلاوه در دنیا بسیاری از قبور بهم می خورد و بسیاری از بدنها قبری ندارند یا قبرشان پراکنده می شود و حتی استخوانها و ذرات خاکشان پراکنده می شود. اگر به ظاهر عوامانه قبور و اجداث پای بند بمانید، باید بگویید که این آیه با اشکال مواجه خواهد شد یا اینکه قائل شوید که چون خدا خیلی قدرت مند است، معجزه وار و در نظمی خارج از قواعد تکوینی و طبیعی، قبل از قیامت ، همه این ذرات را دوباره به قبر ها بر میگرداند !!

بله ، تشبیه می کند و نکات فراوانی از آن استنباط می شود.
اما از آن معاد عنصری خاکی در قیامتی که زمین را بر هم می زند و به غیر زمین تبدیل می کند فهمیده نمی شود.

سلام علیکم

اما این مطالب به خاطر یکسری پیش فرض های فلسفی و عرفانی هستند که معلوم نیست چقدر درست است
کسی که بدون این پیش فرض ها به آیات معاد نگاه میکند به جسم مثالی مواجه نمیشود..بلکه مواجه با زنده شدن همین بدن خاکی میشود...
شما نهج البلاغه رو هم که نگاه کنید همین را میگوید از اجزای پراکنده و نو شدن کهنه سخن میگوید...

شما بر چه مبنایی جسم را از دایره وجود انسان میخواهید حذف کنید؟ در واقع چیزی را دارید کم میکنید از انسان!
چطور جسم را از عالم کبیر جدا نمیکنید وجمع الجمعی آن محفوظ است؟ چرا انسان را از جمع الجمعی در میاورید؟! جسم مثالی که اصلا جسم نیست و ملاکی هم برای نیاز به چنین جسمی وجود ندارد..چی دیگه از انسان در معاد روحانی موند؟ خدا موند و خودش
انسان همان است که خاک و جسم لازمه وجودی اوست و روح تنها نیست

ضمن اینکه پاسخ اشکال مارو ندادید!
اگر قرار نیست درک و تصور دنیارو به عرش و آخرت ببریم چه دلیلی داریم حتی به بدن مثالی اتکا کنیم؟ چرا به بدن عقلی که عاری از خواص جسم نیز هست قایل نباشیم؟

و اما متکلمین نمیگویند آیات قرآن باطن و عمق ندارند
بلکه سخنشان این است که باطن داشتن آیات الهی چه در قرآن و چه در عالم عینی نفی ظاهر و نفی عینیت نمیکند
نفی فهم حداقلی که عوام دارند نمیکند

قرار نیست چون خدا مجرد از ماده است وقتی میگوید شما را بار دیگر زنده میکنم..منظورش حیات مجرد باشد!
چطور وقتی از صفات جنین میگوید موضوع مصداق عینی دارد؟
چرا نوبت به آخرت میرسد میگوییم منظور چیز دیگریست؟

این انکار معاد قرآن نیست؟ برگشت به خدا و مبدا را که کفار هم قبول داشتند! چرا خدا با عقیده درست آنان مبنی بر بازنگشتن اجزای پراکنده مخالفت کرد؟ برای اینکه سوارشان شود و هدف دیگری داشت؟
آیا اینکه در کوچه و بازار میشنویم که بهشت و جهنمی درکار نیست..فقط برای من و تو ساختن که سوارمون بشن نتیجه چنین تاویلاتی از آیات معاد نیست؟

فاتح;909758 نوشت:
آیات و روایات از مبادی علم کلام محسوب میشوند . و تبعا این علم خاص با مبادی اش سازگاری و تطابقی بیش از علوم دیگر با مبادی شان باید داشته باشد

عرض بنده متوجه همین مغالطه تبلیغاتی بود:
با وجودی که بسیاری از متکلمین ، فهم و دفاع از عقاید را منحصرا از آن خود می دانند، اما به خاطر اینکه تکیه بر فهم عرف سطحی می کنند و به دنبال استخراج نگاه معرفتی هستی شناختی در قالب یک نظامواره منطقی و منسجم نیستند، به تقطیع نقلی ، التقاط روشی و استنباط جزیره ای مبتلا شده اند.
اگر حکیم و فیلسوفی چون خواجه نصیر الدین طوسی نبود، کلام شیعی عملا در حد حاشیه ای بر کلام سنی باقی می ماند و در سطح گرایشات شبه اخباری و ظاهر گرایی های متکلمین سنی متوقف می شد.
کلام به شدت از بی نظمی و التقاط روشی رنج می برد. مثلا در مساله واحد ، از بحثی عقلی یا ظواهر نقلی شروع می کنند و در میانه بحث پای ظواهر نقل را وسط می کشانند و به نتایجی می رسند و سپس به اقتضای فضا اگر لازم شد مقداری با پای فهم عرفی و زبان عقلایی جلو می روند و در آخر هم ممکن است سری به روشهای عقلی بزنند.
به لحاظ ادعا ، حکما و عرفا نیز مدعی هستند که ما کار اصلی ما فهم آیات و روایات است. اما چیزی که هست باید روشمند و منظم به فهم و تفسیر برسیم.
ادعای حکیمان این است که قران و روایات یک دستگاه هستی شناختی توحیدی منسجم ارائه کرده اند که تصویر حقیقی عالم را به ما نشان می دهد. در واقع نقل، زبان حقایق و هستی است.
پس حرف اول و آخر در نقل آمده است . منتها برای کشف حقایق نقل، باید حجت باطنی یعنی عقل با طی مسلک و نور الهی برهان، به حظ خود از کشف حقایق دست زند.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
این مطالب به خاطر یکسری پیش فرض های فلسفی و عرفانی هستند که معلوم نیست چقدر درست است

اصل مشکل در پیش فرض ها نیست ، اصل مشکل به روش معرفتی و اسنتباط از نقل برمیگردد و بسیاری از چیزهایی که شما پیش فرض تلقی می کنید از اینجا نشات می گیرد و الا هر سه گروه حکما و عرفا و متکلمین مدعی هستند که به دنبال فهم درست آیات و روایات هستند
در این شکی نیست. اتفاقا ادعاهای رسمی حکما و عرفا بیشتر است.
از آن طرف هم تبلیغات عمومی و مردمی متکلمین به خاطر فهم راحت تر و عوامانه تری که ارائه می کنند و عمدتا هم تریبونها و منابر به آنها تعلق داشته است بیشتر است.
لذا شما احساس می کنید کفه فهم و جو عمومی بیشتر به سمت متکلمین است.
مشکل از آنجا شروع می شود که حکما و عرفا روش کار خود را معرفی می کنند و بدان ملتزم هستند اما متکلمین روش مواجهه شان با آیات و روایات نامنظم و درهم و برهم است.
متکلم هر گاه احساس کند از فهم عوامانه فاصله می گیرد، روش خود را عوض می کند تا مبادا از آنچه او و جامعه دینی، دین می پندارند ذره ای فاصله بگیرد.
اهل کلام ، ضمن اینکه بر سر سفره فلسفه نشستند و فلسفه و خواجه نصیر دستگاه کلامی را نجات داد و از اسارت اندیشه های اشعری ها تا حدی رها کرد ، اما نتوانستند از 800 سال قبل ، سطح معرفت کلامی را ارتقا دهند.
شما از 700- 800 سال قبل تا حالا کتابی در کلام سراغ دارید که عمیق تر از آنچه خواجه در کتاب کلامی اش آورده است، حرفی زده باشد ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

غریبه آشنا;909760 نوشت:
سلام
بله همینطوره
اگر دلیلی برای سخنتان داشتید ادامه میدادید..
شما در بحث معاد فقط ادعا میکنید و نهایتا از پاسخ به سوالات طفره میروید و میگویید کافی است تا به مخاطب القا شود که نمیفهمد و مشکل اوست نه حرف ما

این روش درست نیست


"و یزید الله الذین اهتدوا هدی"[/]

غریبه آشنا;909763 نوشت:
کسی که بدون این پیش فرض ها به آیات معاد نگاه میکند به جسم مثالی مواجه نمیشود..بلکه مواجه با زنده شدن همین بدن خاکی میشود

مواجهه با بدن خاکی؟ خاک خودش یک پیش فرض است.
یعنی ذهن انسان خاکی چون از حقایق برتر و آینده ها خبر ندارد، اگر در گام اول کلیت و اصل قضیه را درست بفهمد ، اما وقتی وارد جزییات می شود و مثلا می خواهد حور و قصور و نعمات و اجسام اخروی را تصور کند ، چون با خاک انس دارد، آن حقایق را ، به زبان دنیا ترجمه می کند.

عرف از الله یتوفی الانفس حین موتها چه می فهمد؟
کلیت معنی را دریافت می کند اما معمولا در جزییات آن اشتباه می کند. یا جزییات برایش مبهم و گنگ است.
نفس یعنی خود شیء . یعنی اصل و حقیقت .
خدا نفس را توفی می کند یعنی به طور کامل خود شیء را می گیرد.
این معانی از لغت بر می آید اما عرف و عوام این قدر را هم از خود ظواهر برداشت نمی کنند.
عرف و عوام، مرگ را نه رفتن حقیقت و اصل و خود شیء به سمت خدا، بلکه از کارافتادن بدن می بیند . البته چون متدین است می گوید: من می میرم. یک روحی هم دارم که درست نمی دانم چیست . این روح به سمت خدا می رود. اما من را که در قبر میگذارند . در حالیکه ایه میفرماید: تو را به سمت خدا می برند و یک بدن خاکی داری که در قبر میگذارند .

غریبه آشنا;909763 نوشت:
شما بر چه مبنایی جسم را از دایره وجود انسان میخواهید حذف کنید؟ در واقع چیزی را دارید کم میکنید از انسان!

خیر
در بالا بر اساس آیه توضیح دادم.
در یک نوشته دیگر هم این مساله یعنی نسبت بین بدن و حقیقت را بر اساس آیه شریفه قل الروح من امر ربی توضیح داده بودم که حقیقت انسان به روح الهی است که خاک و مولکول را به آن راهی نیست. اما خاک حقیقتا در یکی از مراحل ، جزو مراتب وجودی انسان می شود و حقیقتا تحت تربیت و ملکیت روح الهی که -حقیقت انسان است- در می اید
پس بین این دو فرق است : بین حقیقت انسان چیست و اینکه بدن حقیقتا جزو مراتب انسان هست یا نه.
شما بین این دو خلط کرده اید.
بهتر است با تمسک به بعضی از آیات و رها کردن برخی دیگر، به نظریه ای مخالف با نظر قران نرسیم .
کسانی که مصر بر معاد خاکی و مولکولی هستند باید به این آیات جواب بدهند.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
چطور جسم را از عالم کبیر جدا نمیکنید وجمع الجمعی آن محفوظ است؟

این مساله ربطی به معاد جسمانی ندارد
شما هم معاد مولکولی را نمی توانید بر اساس این نگاه هستی شناختی اثبات کنید. چون اگر بخواهیم از این زاویه وارد بحث بشویم دقیقا معاد جسمانی اخروی بیشتر تایید خواهد شد تا معاد اتمی و مولکولی.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
چی دیگه از انسان در معاد روحانی موند؟ خدا موند و خودش

ما مکلف به فهم آیات هستیم.
نگران حذف انسان و تنها شدن خدا هم نباشید
حذف مولکول و خاک، باعث حذف انسانیت نمی شود. انسانیتی من روح الله است و به روح الله برمی گردد
انسانیت نه از اتم الله آمده و نه به اتم الله برمی گردد.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
انسان همان است که خاک و جسم لازمه وجودی اوست و روح تنها نیست

تقابل روح الله و اتم الله !!
ما طبق نظر قرآن قائل به روح اللهی بودن انسان هستیم
ساحت روح اللهی هم منزه است از ترکیبات پست دنیوی.
قرآن دامن قدسی "من روحی" را به خاک آلوده نمی کند
بلکه آن را تحت تدبیر روح الله و جزو جنود و مراتبش می آورد.

متکلمین اختیار شون با خودشون.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
ضمن اینکه پاسخ اشکال مارو ندادید!

نقد قرآن نیاز به یک تاپیک دیگر دارد.
اگر گذاشتید، به بنده اطلاع دهید ، در آن قسمت با شما گفتگو و از منظومه آیات قرآنی دفاع خواهم کرد

غریبه آشنا;909763 نوشت:
و اما متکلمین نمیگویند آیات قرآن باطن و عمق ندارند
بلکه سخنشان این است که باطن داشتن آیات الهی چه در قرآن و چه در عالم عینی نفی ظاهر و نفی عینیت نمیکند
نفی فهم حداقلی که عوام دارند نمیکند

متکلمین نمی گویند قرآن ظاهر و باطن ندارد، تلاشی هم برای اثبات و توضیح آن نمی کنند. مشی آنها هم بر جمع بین این دو نیست.
اگر هم به این مساله ورود کنند گیر می افتند .
توجه بفرمایید: هماهنگ بودن ظاهر و باطن را عرفا و سپس حکما اثبات کرده اند
متکلمین در این زمینه یا کاری نکرده اند یا کار ارزشمندی ارائه نکرده اند.
عوام ، کلیت معنی را دریافت می کند اما معمولا در جزییات آن اشتباه می کند. یا جزییات برایش مبهم و گنگ است.
مشکل از فهم حداقلی عوام نیست. اتفاقا عرفا بیشتر از متکلمین فهم حداقلی عوام را قبول دارند و تثبیت می کنند.
مشکل از آنجاست که این فهم حداقلی توسط علما ، محور تفسیر آیات محیر العقول و کلید فهم حقایق کمر شکن توحیدی و قیامتی قرار گیرد.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
قرار نیست چون خدا مجرد از ماده است وقتی میگوید شما را بار دیگر زنده میکنم..منظورش حیات مجرد باشد!

اولا : خدا را تنزل ندهید، ساخت قدس الهی برتر از تجرد است.
بلکه از تجرد تامه هم برتر است.

ثانیا : عرفا و فلاسفه بخلاف عده زیادی از متکلمین اصلا قائل به مردن روح نیستند تا مجبور باشند اثبات کنند که انسان در قیامت زنده می شود و بدتر از آن اعاده معدوم می شود.
این متکلمین -گروهی از آنها- هستند که مجبورند حیات دوباره روح را هم اثبات کنند.
ثالثا:شما حیات مجرد را با حیات بسیط و یک دستی که هیچ تنوعی ندارد اشتباه گرفته اید.

غریبه آشنا;909763 نوشت:
چرا نوبت به آخرت میرسد میگوییم منظور چیز دیگریست؟

چرا در جزییات فقهی تمام روایات و آیات بررسی می کنید اما وقتی به آخرت می رسید ، علم حقیقی به آیات قرآن و روایات مربوط به معاد را به خدا واگذار می کنید و فهم عوام را قبله گاه و اساس برای تاویل بخشی از روایات و یا آیات قرار می دهید؟

غریبه آشنا;909763 نوشت:
برگشت به خدا و مبدا را که کفار هم قبول داشتند!

انا لله و انا الیه راجعون
اگر کفار قبول دارند، شما چرا این آیه را قبول نمی کنید؟
نکنه شما برگشت را به لذات حور و قصور می دانید نه به محضر خدا و ظهور قهاریت او و نفی ملکیت و استقلال ما؟
ضمن اینکه کفار بازکشت به خدا رو قبول نداشتند

غریبه آشنا;909763 نوشت:
اینکه در کوچه و بازار میشنویم که بهشت و جهنمی درکار نیست..فقط برای من و تو ساختن که سوارمون بشن نتیجه چنین تاویلاتی از آیات معاد نیست؟

احسنت بر شما
وقتی مردم با تاویل و توجیه و تقطیع خلاف عقل آیات مواجه می شوند ، فطرت الهی و روح اللهی آنها که اتمی و خاکی نیست با مشکل مواجه می شود و تقابل روح الله و اتم الله در آنها زنده می شود.

سید حماد;909837 نوشت:
[=#ff0000]

انا لله و انا الیه راجعون
اگر کفار قبول دارند، شما چرا این آیه را قبول نمی کنید؟
نکنه شما برگشت را به لذات حور و قصور می دانید نه به محضر خدا

سلام
چرا قبول داشتند
چیزی رو که قبول نداشتند زنده شدن استخوانها بود برادر
بنده متکلم نیستم یه محقق کوچکم
به نظر میاد که شما مباحث توحید را با معاد خلط کردید
هرچند که طی حدیثی حتی در قیامت مقام توحیدی خداوند هم تا حد فهم مومنین تنزل میکند تا شهادت دهند

حور و قصور را خداوند گفته نه بنده و امثال من که بخواهم حالا جواب پس بدم که چرا چنین اعتقادی دارم! چرا باور به معاد جسمانی دارم..

ضمن اینکه بازگشت به خدا و نفی ملکیت و استقلال ما چه ربطی به پاداش و جزا دارد؟
انگار شما از صور دوم در قرآن خبری ندارید
از نشور که در مقابل حشر آمده بی اطلاعید؟
نشر در مقابل حشر است..یعنی گسترده شدن آنچه که با صور اول جمع شد

خلاصه که از نظر بنده عقیده شما و جناب محی الدین منبع قرآنی ندارد و همه آیاتو باهم نمیبینید
شما برای تاویل آیات معاد جسمانی به روحانی مثالی باید دلیل نقلی و عقلی قطعی بیاورید در غیر اینصورت تاویل به رای کرده اید.رایی که در قرآن نیست
شما توحید و معادو باهم خلط کردید و فکر میکنید چون آخرت الآن غیب است و باطن است پس مجرد است و جسمانی نیست..در حالی که به تصریح خود قرآن ما قرار نیست فقط از ظاهر به باطن برویم بلکه قرار است در قیامت باطن نیز ظاهر شود و تجسم یابد

سید حماد;909775 نوشت:

شما از 700- 800 سال قبل تا حالا کتابی در کلام سراغ دارید که عمیق تر از آنچه خواجه در کتاب کلامی اش آورده است، حرفی زده باشد ؟

با علم محدود مگه باید حرف عمیق زد؟
حرف عمیق زدن با علم محدود نتیجه اش این میشه که بگیم هیچ گرودیی بدون درخت بوجود نیامده پس هر ماده ایی مسبوق به ماده دیگر است پس عالم قدیم است و اینکه بگیم معاد جسمانی نیست چون سخن خدا عمیق است و چون ماده فساد و تغییر دارد

اینه حرف عمیق زدن؟

با سلام وعرض ادب

جناب سید حماد شما خودتون یه مثال خوبی زدید

گفتید که شب خواب میبنیم به فرض غذای خوشمزه ای

رو داریم میل میکنیم خب اگه جسم مادیمون

جزئ از حقیقت وجودیمون نیست پس چرا صبح که

از خواب بیدار میشم, اون سیراب شدنمون رو حس نمیکنیم

اتفاقا برعکس تازه , دلمون هوس همون غذا رو میکنه !

میکنه!

سید حماد;909837 نوشت:

احسنت بر شما
وقتی مردم با تاویل و توجیه و تقطیع خلاف عقل آیات مواجه می شوند ، فطرت الهی و روح اللهی آنها که اتمی و خاکی نیست با مشکل مواجه می شود و تقابل روح الله و اتم الله در آنها زنده می شود.

خیر برادر
مثل اینکه شما کلا دوست دارید معنی همه چیز را عوض کنید!
کسانی که چنین سخنی میگویند(اینکه بهشت و جهنمو برای ما درست کردند که سوارمون بشن) اینها گرفتار کفر همون کافری شده اند که گفت چه کسی این استخوانها را زنده میکند

متاسفانه برخی از عرفا و فلاسفه هم راه انکار اون کافر را هموار کردند و با اندیشه اینان میتوان در جواب خداوند که فرمود آیا گمان میکنید که استخوانهای شما را جمع نمیکنم...گفت که بله جمع نمیکنی

و بلعکس اکثر مسلمانان همان اعتقاد متکلمین و محدثین را دارند
و همچنین طبق پیروی از امامان آموخته اند که :
اسباب اعظم الحاد تاویل بی دلیل است

یاحق

غریبه آشنا;909905 نوشت:
خیر برادر

خیره برادر
خیره ان شاء الله
غریبه آشنا;909905 نوشت:
اکثر مسلمانان همان اعتقاد متکلمین و محدثین را دارند

بنده دقیقا همین مطلب را عرض کرده و تحلیل هم کردم
خب الحمد لله اشتراکات مون داره زیاد می شه.
بحثی خوبه که افراد ، هر چه بیشتر نقاط اشتراک را پیدا کنند

غریبه آشنا;909905 نوشت:
متاسفانه برخی از عرفا و فلاسفه هم راه انکار اون کافر را هموار کردند

در تاریخ علم کسی را نداریم که به استناد ادله و براهین حکما و عرفا، اعلام و اثبات کفر کرده باشد
اما تاریخ معاصر نشان می دهد بسیاری از گروهکهای الحادی چپ در دوره طاغوت، از میان پرورش یافتگان اندیشه کلامی عوامی، امثال انجمن حجتیه و تکفیریهای مشهد و امثال آن یارگیری کرده اند.

غریبه آشنا;909905 نوشت:
طبق پیروی از امامان آموخته اند که :
اسباب اعظم الحاد تاویل بی دلیل است

روایته ؟
کی گفته؟

غریبه آشنا;909905 نوشت:
گفت که بله جمع نمیکنی

طرف می گفت : اقا من زنده ام.
می گفتن : نه تو مردی، منبع موثقه.
خود حکما مصرند بر معاد جسمانی و جمع تمام جزییات
شما می فرمایید حکما منکر جمع اجزایند؟
سبحان الله

غریبه آشنا;909860 نوشت:
با علم محدود مگه باید حرف عمیق زد؟

چرا که نه؟ از خدا توفیق بخواهید، دریغ نمی کند.
همین حرفها رو زدیم که 700 سال درجا زدیم. در حالیکه از آدم تا حضرت ختم المرسلین به ما یاد دادند که "رب زدنی علما"
مگر دعای حضرت خاتم نیست که می فرماید "اللهم ارنی الاشیاء کما هی"؟

ارتجاع و درجا زدن علمی است که باعث گریزان شدن مردم از دین می شود. نه تلاش عرفا و حکما برای تفسیر آیات با محوریت ظواهر خود آیات و تمسک به ظواهر روایات تا حد ممکن. بجای تاویلات کلامی و تمسک به قراین عوامی.

غریبه آشنا;909860 نوشت:
نتیجه اش این میشه که بگیم هیچ گرودیی بدون درخت بوجود نیامده پس هر ماده ایی مسبوق به ماده دیگر است پس عالم قدیم است

من الان دقیقا متوجه نشدم این عبارت آیا از جملات حکماست؟ اگر هست آیا از جملات محوری و مهم حکماست که شما را این قدر ناراحت کرده ؟
خلاصه علت ناراحتی شما هر چه باشد ، بنده بیشتر از این ناراحت می شوم که اگر تحلیل های عوامی کلامی را بپذیرم نخواهم توانست کلمات وحی مانند " قدیم الاحسان" را بفهمم و باید به خدایی معتقد شوم که جود و رحمت و کرمش، حد خورده و در برهه ای معطل مانده است.

غریبه آشنا;909860 نوشت:
و اینکه بگیم معاد جسمانی نیست

خب نگید برادر
نگید
بنده اینقدر تاکید کردم که نگید که معاد جسمانی نیست!
اقا معاد جسمانی است
کی می خواهید از انکار دست بردارید؟

غریبه آشنا;909860 نوشت:
چون ماده فساد و تغییر دارد

کی گفته ماده فساد داره ؟
ماده تغییر دارد، اما فساد ندارد
خدا هدایت کند اندیشه های متکلمین را که هنوز هم باید از کون و فساد در ماده بحث کنیم

غریبه آشنا;909856 نوشت:
چرا قبول داشتند

و اینجا جا دارد که همه با هم بگوییم : "سمع الله لمن حمده"
کفار معاد را قبول داشتند اما فقط بازگشت استخوانها را قبول نداشتند؟ به حق چیزهای ندیده و نشنیده. لطفا نشانی بدهید.

غریبه آشنا;909856 نوشت:
به نظر میاد که شما مباحث توحید را با معاد خلط کردید

نخیر ، بنده معاد و توحید را خلط نکردم، ظواهر قرآن را با فهم عوام خلط نکردم.
ارادتمند شما صرفا آیه قرآن را خدمت شما قراءت کرد که می فرماید : انا لله و انا الیه راجعون.

تمسک به فهم عوام باعث می شود که صریح آیات نادیده انگاشته شود:
متاسفانه شما منکر بازگشت به خدا هستید و آن را خلط بین توحید و معاد می دانید.
در حالیکه این صریح ایه است که ما به سوی الله باز می گردیم.

غریبه آشنا;909856 نوشت:
طی حدیثی حتی در قیامت مقام توحیدی خداوند هم تا حد فهم مومنین تنزل میکند تا شهادت دهند

برادرم ، یک سوال داشتم، لطفا به صراحت پاسخ دهید:
" آیا احتمالا شما از برادران اهل سنت نیستید؟"

غریبه آشنا;909856 نوشت:
حور و قصور را خداوند گفته نه بنده و امثال من که بخواهم حالا جواب پس بدم

اتفاقا خدا حور را فرموده است اما "الی الحور" را نفرموده است.
خدا هدف بازگشت را "الیه" معرفی فرموده است نه " الی الحور"
شما باید جواب پس بدهید که چرا "انا لله و انا الیه راجعون" را تحریف می کنید و کنار میگذارید؟
قیامت هم حور دارد هم قصور و هم جسم، اما اینها در ذیل رجعت الی الله معنی می شود.
بهتر است توحید را فدای حوری نکنیم.

غریبه آشنا;909856 نوشت:
چرا که باور به معاد جسمانی دارم

خیر برادر
خیر،
اگر فقط بحث جسمانیت بود که دعوایی نداشتیم
دعوا بر سر این است که در نظر شما ، قدرت خدا نمی تواند بدون اتم ، جسم بسازد.
شما دقیقا به معاد اتمی باور دارید. و قران قدرت خدا و ساختار خلقت و رجعت را فراتر از این محدودیتها معرفی می فرماید.

مشکل ما با شما بر سر اتم الله بود.
ریشه آن هم به این برمی گشت که شما حقیقت انسان را اتم اللهی می دانید و ما روح اللهی.

غریبه آشنا;909856 نوشت:
در قیامت مقام توحیدی خداوند هم تا حد فهم مومنین تنزل میکند تا شهادت دهند

خب بارها عرض کرده ام عقاید شما با آیات صریح قرآن در تضاد است:
قرآن در آیات متعدد و از جمله در آیه 4 سوره معارج می فرماید :[=Traditional Arabic][=times new roman] تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة
اما متاسفانه نتیجه حرف شما این است که بفرمایید: ینزل الله الی المولکول و التراب فی یوم القیامه

غریبه آشنا;909856 نوشت:
انگار شما از صور دوم در قرآن خبری ندارید

به انگاره ها تکیه نکنید

غریبه آشنا;909856 نوشت:
از نظر بنده عقیده شما و جناب محی الدین منبع قرآنی ندارد و همه آیاتو باهم نمیبینید

محیی الدین کیه ؟
بنده دارم با شما بحث قرآنی می کنم و معترضم که چرا این آیات مهم را تقطیع یا حذف می کنید.

غریبه آشنا;909856 نوشت:
شما برای تاویل آیات معاد جسمانی به روحانی مثالی باید دلیل نقلی و عقلی قطعی بیاورید در غیر اینصورت تاویل به رای کرده اید.رایی که در قرآن نیست

بنده تاکیدی بر جسم مثالی ندارم ، اصلا فرض بفرمایید بنده عالم و جسم مثالی را نمی فهمم.
اما شما بگویید چرا آِیات یوم تبدل الارض غیر الارض را به تاویل بی دلیل می برید؟
از شما یک سوال پرسیدم به زبانهای مختلف: طبق صریح آیات حقیقت انسان -نه مراتب تحت اشراف و تدبیر آن- "روح الله" است یا "اتم الله"؟

یک ابهام جدید هم شما ایجاد کردید که دوباره می پرسم:
آیا قیامت عروج ما به سوی خداست یا آنگونه که شما مطرح کردید نزول خدا در حد فهم مومنین؟
در این صورت آیات مختلفی که بحث عروج امر و روح و ملائکه به سوی خدا را مطرح می فرمایند را چگونه توجیه و تاویل می کنید؟

غریبه آشنا;909856 نوشت:
بلکه قرار است در قیامت باطن نیز ظاهر شود و تجسم یابد

در واقع این حرف شما ادامه همان حرف قبلی است که فرمودید: مقام توحیدی خدا قرار است در قیامت در حد فهم مومنین تنزل کند. و به همان تحریف آیاتی که در بالا گفتم دچار است.
بنا بر این این حرف شما که "در قیامت قرار است بواطن، ظاهر شود" یعنی قیامت قرار است از بالا به پایین یعنی به خاک تنزل کند.
چون معاد در نظر شما خاکی است، پس تجسم بدون خاک هم معنی ندارد، در عوالم بالا هم که خاکی در کار نیست.

لاجرم خدا مجبور است برای قیامت، دست از آسمانها بردارد و آنها را با خود به خاک بکشاند تا فهم عوام هر طور شده از قرآن درست در بیاید.

سبحان الله عما یشرکون

موضوع قفل شده است