جمع بندی فرایند عقلی پذیرش دین و عصمت

تب‌های اولیه

81 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شریعت عقلانی;391390 نوشت:
در واقع به قول یکی از فلاسفه معاصر خاتمیت یعنی خاک زمین دیگر پیامبرپرور نبود.
در واقع از فرمایشات شما اینچنین برداشت می شود عاملی که باعث ظهور ادیان شد همان استعداد جامعه های مذکور بود نه اراده مستقیم الهی. اراده الهی در این موارد کاملا بر اساس قوانین جاری و معمول طبیعت است. این قوانین جاری طبیعت بودند که در درون قومی دین را نازل کردند. دین بر اساس یک سری خواسته ها و نیازمندی های بشر ظهور کرد. عمر انسان امروزی نزدیک به یک میلیون سال است. (‌شاید کمی کمتر یا بیشتر مهم نیست. ) در برهه ای از این تاریخ زندگی انسان امروزی؛ بشر نیاز به دین احساس کرد و در واقع نیازمند آن شد که جواب سوالات خود را از منبعی بالاتر از جهان مادی بگیرد. برای همین هم با آن عالم اتصال برقرار کرد. همین پروسه ای که باعث ظهور ادیان شد خودش آن را ختم کرد.

سلام
ایراد این بیان انستکه اراده الهی را از جریان عادی عالم و طبیعت جدا کرده است
اما چنین نیست
تمام وقایع هستی در تحت اراده الهی است چه عادی چه غیر عادی
والله الموفق

حامد;391509 نوشت:
ایراد این بیان انستکه اراده الهی را از جریان عادی عالم و طبیعت جدا کرده است
اما چنین نیست
تمام وقایع هستی در تحت اراده الهی است چه عادی چه غیر عادی

با سلام.
ما اراده الهی را جدا نکردیم. بلکه آن را مانند تمام پدیده های هستی در طول اراده بشر قرار دادیم.
لازمه دیدگاه شما همین بود. وقتی نزول دین توسط خداوند را به استعداد بشر ربط می دهید می شود همین.
یعنی بشر خودش استعداد داشت و دین نازل کرد. بشری هم که استعداد نداشت دین نازل نکرد. اگر خداوند قادر مطلق است که نباید برای نزول دین محدود به استعداد بشر باشد.
در واقع اگر اراده خداوند را بدون در نظر گرفتن اراده بشر در نزول دین در نظر بگیریم می بایست دقیقا عکس این می بود. چرا که اگر بشری استعداد کمتری برای رسیدن به کمال و عالم معنا را داشته باشد بیشتر نیازمند هدایتگر و راهنماست. لذا خداوند هم که قادر مطلق است می تواند در هر قومی حتی اقوامی با استعداد وجودی پایین هم شخصی را به نبوت برانگیزد تا هدایتگر و راهنمای آنها باشد.
در واقع سوالی که مطرح می شود این است که آیا خداوند می تواند کاری کند که بدون ابر هم باران ببارد؟ اگر بله پس می تواند در میان قومی با استعداد وجودی پایین هم نبی ارسال کند.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;391554 نوشت:
ما اراده الهی را جدا نکردیم. بلکه آن را مانند تمام پدیده های هستی در طول اراده بشر قرار دادیم.
لازمه دیدگاه شما همین بود. وقتی نزول دین توسط خداوند را به استعداد بشر ربط می دهید می شود همین.
یعنی بشر خودش استعداد داشت و دین نازل کرد. بشری هم که استعداد نداشت دین نازل نکرد. اگر خداوند قادر مطلق است که نباید برای نزول دین محدود به استعداد بشر باشد.
در واقع اگر اراده خداوند را بدون در نظر گرفتن اراده بشر در نزول دین در نظر بگیریم می بایست دقیقا عکس این می بود. چرا که اگر بشری استعداد کمتری برای رسیدن به کمال و عالم معنا را داشته باشد بیشتر نیازمند هدایتگر و راهنماست. لذا خداوند هم که قادر مطلق است می تواند در هر قومی حتی اقوامی با استعداد وجودی پایین هم شخصی را به نبوت برانگیزد تا هدایتگر و راهنمای آنها باشد.

سلام
همین که می فرمایید انسان استعداد داشت و دین را نازل کرد یعنی جدا کردن پدیده دین از اراده الهی
در نگاه دینی و الهی این خداست که در راس همه امور است
لذا دین و بالتبع متدین می گوید : خدای قادر متعال حکیم انسانهایی پرورش داد و هدایتش را فرو فرستاد
والله الموفق

حامد;391556 نوشت:
سلام
همین که می فرمایید انسان استعداد داشت و دین را نازل کرد یعنی جدا کردن پدیده دین از اراده الهی
در نگاه دینی و الهی این خداست که در راس همه امور است
لذا دین و بالتبع متدین می گوید : خدای قادر متعال حکیم انسانهایی پرورش داد و هدایتش را فرو فرستاد
والله الموفق

سلام.
اگر همین متدین بگوید باران بوسیله برخورد دو ابر با بارهای منفی و مثبت و .... می بارد یعنی پدیده باران را از اراده الهی جدا می کند؟
اگر اینطور باشد هیچ متدینی نباید به تحصیل علوم طبیعی بپردازد. چرا که بدنبال علتی دیگر غیر از اراده الهی برای پدیده های طبیعی است و این به قول شما یعنی جدا کردن اراده خدا از آن پدیده ها!
راستی به سوال بنده پاسخ نگفتید :
آیا خداوند می تواند بدون ابر بر زمینی باران بباراند؟
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;391559 نوشت:
سلام.
اگر همین متدین بگوید باران بوسیله برخورد دو ابر با بارهای منفی و مثبت و .... می بارد یعنی پدیده باران را از اراده الهی جدا می کند؟
اگر اینطور باشد هیچ متدینی نباید به تحصیل علوم طبیعی بپردازد. چرا که بدنبال علتی دیگر غیر از اراده الهی برای پدیده های طبیعی است و این به قول شما یعنی جدا کردن اراده خدا از آن پدیده ها!
راستی به سوال بنده پاسخ نگفتید :
آیا خداوند می تواند بدون ابر بر زمینی باران بباراند؟
و من الله توفیق

سلام
اقتضای نگاه الهی دیدن و متذکر شدن حقیقت است و حقیقت این است که هرچند شما بدن دوستتان را می بینید اما هیچوقت نمی گویید من بدن دوستم را دیدم بلکه می گویید دوستم را دیدم و هیچوقت حقیقت حاکم بر آن بدن را فراموش نمی کنید که اگر فراموش کنید دوستتان را فراموش کرده اید
اقتضای سخن ما این نیست که مومن علوم روز را فرا نگیرد بلکه باید این علوم را تعالی بخشیده و در تحت نگاه الهی باز آفرینی فلسفی کند و ادبیاتش را متناسب آن قرار دهد
ببینید علی ع چقدر موحد است که به اهل بصره می گوید :
شهر شما بدبوترین شهرهای خداست
علی ع شهر را نیز شهر خدا می داند
چون عین حقیقت است
و اما
جواب سوال شما مثبت است
خدای متعال می تواند تمام پدیده های مادی را بدون اسباب مادیش بیافریند
والله الموفق

حامد;391570 نوشت:
ببینید علی ع چقدر موحد است که به اهل بصره می گوید :
شهر شما بدبوترین شهرهای خداست
علی ع شهر را نیز شهر خدا می داند
چون عین حقیقت است

با سلام.
مگر ما نگاهی متناقضی داشتیم.
ما هم می گوییم به ادیان با وجود بشری بودنشان می توان گفت ادیان الهی. ما مشکلی با این نگاه نداریم و اتفاقا آن را مفید هم می دانیم. چه اشکالی دارد که هم ادیان را در واقع ناشی از اراده بشر بدانیم ولی در حقیقت شکل گیری آن را هم تحت لوای اراده الهی بدانیم.
البته وقتی سخن از ادیان می کنیم یعنی تمام ادیان. وقتی می گویید باید به دین نگاه الهی داشت به تمام ادیان باید داشت. حتی ادیان خداناباور.
حامد;391570 نوشت:
و اما جواب سوال شما مثبت است
خدای متعال می تواند تمام پدیده های مادی را بدون اسباب مادیش بیافریند

پس در نتیجه خدا می تواند در قومی که استعدادش را ندارد نبی ارسال کند. حال اگر می تواند چرا این کار را نکرده است؟
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;391576 نوشت:
با سلام.
مگر ما نگاهی متناقضی داشتیم.
ما هم می گوییم به ادیان با وجود بشری بودنشان می توان گفت ادیان الهی. ما مشکلی با این نگاه نداریم و اتفاقا آن را مفید هم می دانیم. چه اشکالی دارد که هم ادیان را در واقع ناشی از اراده بشر بدانیم ولی در حقیقت شکل گیری آن را هم تحت لوای اراده الهی بدانیم.
البته وقتی سخن از ادیان می کنیم یعنی تمام ادیان. وقتی می گویید باید به دین نگاه الهی داشت به تمام ادیان باید داشت. حتی ادیان خداناباور.

سلام
قل الله ثم ذرهم
هرچند در بررسی وحی و امثال آن حضور و نقش آفرینی بشر را معتقدیم و آنرا مطرح هم می کنیم اما هیچگاه فراموش نمی کنیم که در همین بحث هم بگوییم
انسان الهی
چون کافی است شما در این قیود کوتاهی کنید تا فرصت طلبان انرا بی قید و بند کنند و بگویند هرچه هست و نیست بشر است و از آن به خود بی مایه شان نقب بزنند و بگویند منظور منم من بشر بعد ته قضیه اینطور میشود که یک بی مایه منحرف جای رسول اعظم ص می نشیند و میگوید حرف من هم وحی است و کلامم هدایت
این پافشاریها حساب دارد حتی امثال حقیر هم کمی کوتاه امده ایم که نباید بیاییم
هستی را فقط و فقط با خدا تفسیر می کنیم که هرچه هست اثر لطف اوست

شریعت عقلانی;391576 نوشت:
پس در نتیجه خدا می تواند در قومی که استعدادش را ندارد نبی ارسال کند. حال اگر می تواند چرا این کار را نکرده است؟

صرف توانایی خدا بر انجام کار دلیل بر انجامش نمی شود چون او بر هر کاری تواناست پس ایا همه کاری می کند مثلا انسانها را به صرف تمایل به پرواز پرواز دهد یا به صرف گرسنگی سیر کند
خیر بلکه هستی را سنتهای الهی است و اراده او تعالی بر این قرار گرفته که انسانها را از طریق عادی و توسط انبیاءی که محکوم به احکام عالم طبیعت اند هدایت فرماید
والله العالم

حامد;391586 نوشت:
هرچند در بررسی وحی و امثال آن حضور و نقش آفرینی بشر را معتقدیم و آنرا مطرح هم می کنیم اما هیچگاه فراموش نمی کنیم که در همین بحث هم بگوییم انسان الهی
چون کافی است شما در این قیود کوتاهی کنید تا فرصت طلبان انرا بی قید و بند کنند و بگویند هرچه هست و نیست بشر است و از آن به خود بی مایه شان نقب بزنند و بگویند منظور منم من بشر بعد ته قضیه اینطور میشود که یک بی مایه منحرف جای رسول اعظم ص می نشیند و میگوید حرف من هم وحی است و کلامم هدایت
این پافشاریها حساب دارد حتی امثال حقیر هم کمی کوتاه امده ایم که نباید بیاییم
هستی را فقط و فقط با خدا تفسیر می کنیم که هرچه هست اثر لطف اوست

با سلام.
اگر دیدگاه شما را درست متوجه شده باشم فکر نمی کنم اختلاف چندانی با هم داشته باشیم. ما در کلیات و اصول اشتراک داریم. اختلاف صرفا در یک سری جزییاتی است که ان شاء الله اگر عمری بود تاپیکی برای آن ایجاد خواهم کرد. موضوع تاپیک هم باید درمورد فلسفه دین و ارسال رسل و اینکه سعادت و کمال در چیست و ادیان برای چه آمده اند صرف نظر از الهی یا بشری بودنشان و ذات و عرض آنها چیست و وجه بشری و وجه الهیشان دقیقا کدام است بیشتر مباجثه کنیم.
ومن الله توفیق

بنده از عدم دسترسی برخی افراد این نتیجه را نمیگیرم که خدای متعال به نیازشان پاسخ نداده و به آنان لطف نکرده بلکه می گویم حتما میدانسته آنها استعداد و زمینه پذیرش نداشته اند که عطا نکرده است

deltaban;391787 نوشت:
بنده از عدم دسترسی برخی افراد این نتیجه را نمیگیرم که خدای متعال به نیازشان پاسخ نداده و به آنان لطف نکرده بلکه می گویم حتما میدانسته آنها استعداد و زمینه پذیرش نداشته اند که عطا نکرده است

با سلام.
مگر آنهایی که دین بهشان عرضه شده پذیرش داشتند. چند درصد دینداران که دین به آنها رسیده پذیرای خوبی برای دین بودند؟ چند درصد آنها دین را خوب فهمیدند؟ اگر نگاهی به تاریخ انبیا بیاندازید می بینید که بسیاری از انسانهای روی زمین پذیرای بسیار بهتری از قوم بنی اسرائیل هستند که آمار کشتار پیامبران در آن قوم سر به فلک می کشد.
به اعتقاد بنده خداوند اگر قرار بود به بندگانش از طریق نزول دین لطف کند باید به همه آنها می کرد و در واقع بوسیله دین حجت را تمام می کرد.
و من الله توفیق

حامد;391314 نوشت:
پاکی ذاتی از رذائل به معنای برخورداری از سرشت پاک است که گاهی اوقات و اغلب از والدین شایسته در وجود فرزند نهاده می شود چنین شخصی استعداد قوی و گاهی از فعلیت در پاکیها و نیکیها برخوردار است بدون اینکه تبعیت دینی کرده باشد
و فراموش نکنیم که دین بر مبنای سرشت الهی انسان و فعلیت بخش ویژه آن است
مستضعفان فکری مرجون لامر الله هستند ما برای خدا تعیین تکلیف نمی کنیم ولی امید است بفضلش ایشان را از عقاب مبری ساخته و به اندازه شایستگیشان به آنها لطف فرماید ، و لدینا مزید

با سلام.

تشکر از توضیحات شما. ابهام دیگر بنده این بود که چرا پاکی ذاتی را به مستضعف فکری منضم فرمودید؟

حامد;390042 نوشت:
ممکن نیست که کسی تابع دین الهی نباشد و به سعادت اخروی هم برسد مگر اینکه ضمن پاکی ذاتی از رذائل وظلم ، مستضعف فکری هم باشد بگونه ای که مستحق رحمت و فضل الهی شود

یعنی اگر کسی پاکی ذاتی نداشته باشد اما مستضعف فکری باشد نمی تواند بدون دین به سعادت اخروی برسد؟

با تشکر. :Hedye:

حامد;391314 نوشت:
قاعده لطف اصل ارسال را ثابت می کند اما برای اثبات وجود استعداد آمدن پیامبر برای یک قوم همین اندازه کافی است که بدانیم:
پیامبران الهی از میان قوم خویش بر می خواستند و مقصد اولیه تبلیغ دینشان قومشان بود پس قومی که مستعد حضور و پرورش یک پیامبر است شایستگی بهره وری از تعالیبم اورا هم دارد و قومی که پیامبری در ان حضور یا پرورش نیافته قاعدتا باید خالی از این استعداد باشد مگر اینکه استعداد را از جهتی دیگر مثل حضور پیامبری پیش از این در خود داشته باشد
به هر حال استعداد ظهور نبی در میان اقوام و ملتها مانند استعداد زمین برای رویاندن گیاهی خاص است ولو اینکه به ظاهر آن زمین پرت و بی استعداد به نظر برسد ...
و اما قوم لوط
لوط از قوم خود بود و او خانواده اش را انذار کرد و همه اهل او بغیر از همسرش دعوتش را پذیرفتند همین اندازه برای حضور لوط در میان قومش کافی است ضمن اینکه گاهی اوقات موانعی(مثل ملکه شدن رفتار زشت لواط در میان قوم لوط) بر سر راه استعداد قرار می گیرد وگرنه اصل استعداد هست

با سلام.

در هر قومی بالاخره یکی دو نفر که ایمان می آورند. نمی آورند؟ اگر این استعداد هدایت است به نظرم همه اقوام آن را دارند و نمی توان گفت هر قومی که پیامبری نداشته قطعاً حتی یکی دو نفر هم از آن قوم استعداد هدایت نداشته اند. تازه مگر قرآن کریم نفرموده که اقوام بدون رسول حق دارند نزد خدا شکایت کنند که برای ما انذارکننده ای نیامد؟ بنابراین استدلال زیر نمی تواند پاسخ مناسبی به این پرسش بدهد:

حامد;391314 نوشت:

و در پایان اینکه شک نداریم که :
برخی اقوام از پیامبر و هدایت خاص الهی محروم بوده اند
و لطف خدای متعال محذور نیست
پس یکی از دلایل این امر می تواند عدم وجود استعداد باشد

شاید اشکال کار در تعمیم زیر است:

حامد;390043 نوشت:
ما لطف را برای همه انسانها ثابت کردیم

یعنی حداکثر می توانیم بگوییم لطف خدا ایجاب می کند که هرجا زمینه ظهور پیامبری بود او را به قومش معرفی کند. یعنی ضرورتی محدود به شرایط زمان و مکان.

ضمن این که به نظر حقیر باید استعداد پیامبر شدن پیامبران را نیز در نظر گرفت و چه بسا این استعداد مهم تر از استعداد هدایت پذیری مردم باشد. بدین ترتیب ممکن است قومی استعداد برانگیخته شدن دو پیامبر را داشته باشد و مردمی دیگر سال های سال استعدادی برای این امر نداشته باشند. چون قرار است پیامبر از خود آنها باشد.

با تشکر.

شریعت عقلانی;391386 نوشت:
جسارتا بنده هم این فرمایش شما را قبول ندارم. چراکه مشاهدات دقیقا عکس این را نشان می دهد. اکثریت انسان هایی که زشت صورت هستند زیبا سیرتند و اکثریت آنهایی که خوش سیما هستند آلوده به گناهانی چون غرور و تکبر. درست است که بسیاری از گناهان نتیجه فقر و نداری است. ولی تجارب بنده نشان میدهد که قشر مستضعف جامعه معمولا دیندارترند تا قشر متمول.

سلام.

منظور حقیر این بود که برخلاف فرمایش شما نمی توان گفت زیبایی و ثروت هیچ ارتباطی به سعادت معنوی ندارند. هرچند تأثیر هدایت و تعلیم را نیز کوچک نمی دانم.

به نظر بنده برای شرایط مادی و جسمانی حد بهینه ای وجود دارد. اکثر تبهکاران اجتماعی و اراذل و اوباش نیز از افراد زشترو یا کم ثروتند. ضمن این که بنده ایمان از سر ناچاری و فقر را خیلی قابل اعتنا نمی دانم. پس نمی توان استقرای فوق را پذیرفت. به نظر بنده هر حسنی چه مادی و چه معنوی در به کمال رسیدن انسان مؤثر است. زشتی یا فقر شدید مانعی برای کمال است. زیبایی و ثروت بیش از حد نیز مانع است و کلاً هر چیزی که انسان را از تعادل خارج کند مانع رشد است.

تشکر از شما. :Hedye:

حامد;390042 نوشت:
ممکن نیست که کسی تابع دین الهی نباشد و به سعادت اخروی هم برسد مگر اینکه ضمن پاکی ذاتی از رذائل وظلم ، مستضعف فکری هم باشد بگونه ای که مستحق رحمت و فضل الهی شود

با سلام.

قاعده لطف فرع بر تکلیف است. این طور نیست؟ پس چه اشکالی دارد که بگوییم اگر لطف الهی شامل حال قومی نشده است معنایش این است که تکلیفی نداشته اند که لطفی برای هدایت تشریعی لازم آید.

با سپاس از پیگیری شما. :Gol:

مؤمن;392164 نوشت:
چرا پاکی ذاتی را به مستضعف فکری منضم فرمودید؟

سلام
چون اگر مستضعف فکری نباشد بخاطر عدم تبعیت از دین و عدم کمال مطلوب معاقب است

مؤمن;392164 نوشت:
یعنی اگر کسی پاکی ذاتی نداشته باشد اما مستضعف فکری باشد نمی تواند بدون دین به سعادت اخروی برسد؟

چنین فردی به گناهان و مظالم مبتلا می شود و صفحه وجودش آلوده می گردد و طبق سنتهای هستی باید پاک شود لذا عقاب در پی دارد اما بواسطه استضعاف فکری در حد عقلش مورد عقاب قرار می گیرد به عبارت دیگر چون گناه می کند عقاب می شود اما چون عقلش کم است متناسب با آن عقاب صورت می گیرد
تفاوتی که در عقاب اینجا هست با یک مثال ذکر میکنم :
فرض کنید پدری دو فرزند دارد یکی عاقل و بالغ و یکی کودک و نادان . هردو اینها دست به بازیگوشی می زنند و حسابی خودشان را کثیف می کنند هیچ راهی نیست جز اینکه هردو پاک شوند اما وقتی پدر یا مادر انها را می شوید به بالغ و عاقل عتاب می کند و با خشم و عصبانیت و گاهی با زدن چند ضربه به او این کار را انجام می دهد اما با کودک نادان با مهربانی و نصیحت کودکانه

مؤمن;392166 نوشت:
در هر قومی بالاخره یکی دو نفر که ایمان می آورند. نمی آورند؟ اگر این استعداد هدایت است به نظرم همه اقوام آن را دارند و نمی توان گفت هر قومی که پیامبری نداشته قطعاً حتی یکی دو نفر هم از آن قوم استعداد هدایت نداشته اند. تازه مگر قرآن کریم نفرموده که اقوام بدون رسول حق دارند نزد خدا شکایت کنند که برای ما انذارکننده ای نیامد؟ بنابراین استدلال زیر نمی تواند پاسخ مناسبی به این پرسش بدهد:

لازم نیست خدای متعال برای هدایت یک قومی که یکی دو نفر مستعد دارد یک پیامبر بفرستد بلکه او قادر است این استعداد را به انحاء مختلف شکوفا سازد چه اینکه او مسبب الاسباب است
خلاصه مطلب اینستکه که او خیر الرازقین است و کسی را نیز محروم نمی گذارد بخصوص نیاز معنوی مبتنی بر استعداد که اساس نیازهاست
و اما بحث احتجاج اقوام محروم از پیامبر :
این احتجاج صورت نمی گیرد به دو دلیل یا اینکه به دلیل نبود استعداد آنها ظرفیت درک موهبت کمال ناشی از ارسال نبی را نخواهند داشت تا بواسطه عدم برخورداری اعتراض کنند یا اینکه خود میدانند عدم استعداد مستلزم عدم ارسال است لذا موضوع اعتراض منتفی است
و آخرین بحث که باید بین این دو ( حصول استعداد در امتها و پرورش نبی در میانشان ) تناسبهایی باشد بطوریکه یکی دیگری را پوشش دهد


مؤمن;392168 نوشت:
قاعده لطف فرع بر تکلیف است. این طور نیست؟ پس چه اشکالی دارد که بگوییم اگر لطف الهی شامل حال قومی نشده است معنایش این است که تکلیفی نداشته اند که لطفی برای هدایت تشریعی لازم آید.

تکلیف فرع بر لطف است لذا با عدم لطف تکلیفی نیست تا عقابی باشد اما عقاب مبتنی بر تکلیف تنها نیست چه اینکه خدای متعال حجت دیگری بنام عقل هم دارد اگر ان هم منتفی باشد عقاب به معنای تطهیر عتاب آمیز منتفی است اما خود تطهیر منتفی نیست برای تفاوت این دو به مثال بالا مراجعه فرمایید
والله العالم

با سلام خدمت استاد گرامی حامد عزیز.
2 سوال داشتم :

حامد;392194 نوشت:
فرض کنید پدری دو فرزند دارد یکی عاقل و بالغ و یکی کودک و نادان . هردو اینها دست به بازیگوشی می زنند و حسابی خودشان را کثیف می کنند هیچ راهی نیست جز اینکه هردو پاک شوند اما وقتی پدر یا مادر انها را می شوید به بالغ و عاقل عتاب می کند و با خشم و عصبانیت و گاهی با زدن چند ضربه به او این کار را انجام می دهد اما با کودک نادان با مهربانی و نصیحت کودکانه

1. مگر پاداش و عذاب عین عمل انسان نیست و درجا و آنی آن را دریافت نمی کند. پس چگونه است که دو عمل یکسان مستلزم 2 پاداش متفاوت است؟
حامد;392194 نوشت:
این احتجاج صورت نمی گیرد به دو دلیل یا اینکه به دلیل نبود استعداد آنها ظرفیت درک موهبت کمال ناشی از ارسال نبی را نخواهند داشت

2. چرا ظرفیت نداشته باشند؟ مگر قرار نیست نبی از میان خودشان انتخاب شود؟ خوب چون از میان خودشان است مطمئنا ظرفیت را هم داراهستند. منتهی ممکن است ظرفیتشان با رفیت قومی دیگر متفاوت باشد. در واقع هر قومی ظرفیت پذیرش نبی ای که از میان خودشان است را دارا هستند. مگر اینکه قرار باشد چیزی از قوم بخواهد برای به کمال رسیدن که در ظرفیتشان نباشد. که الیته دلیلی هم وجود ندارد که اعراب جاهلیت زمان پیامبر اسلام این ظرفیت را بیشتر از مثلا اقوام آسیای غربی یا آمریکا دارا بودند. لذا به اعتقاد بنده مسئله ظرفیت اقوام چیزی نیست که بشود به آن استناد کرد. چون قابل اثبات یا اندازه گیری مشخص نیست.
حامد;392194 نوشت:
تکلیف فرع بر لطف است لذا با عدم لطف تکلیفی نیست تا عقابی باشد اما عقاب مبتنی بر تکلیف تنها نیست چه اینکه خدای متعال حجت دیگری بنام عقل هم دارد اگر ان هم منتفی باشد عقاب به معنای تطهیر عتاب آمیز منتفی است اما خود تطهیر منتفی نیست

3. قبول دارم که انسان ها یا با اختیار یا جبرگونه آلوده می شوند و باید تطهیر شوند. در دین آمد مثلا شرک گناهی نابخشودنی است ولی ممکن است همین شرک هم بدون اختیار انسان به او تحمیل شود. حال آیا تطهیر انسان از شرک قابل انجام است یا تطهیر نیافتنی است. اگر تطهیریافتنی است پس عذاب ابدی ای که در قرآن آمده چگونه معنا پیدا می کند؟ اصولا آیا عادلانه است که انسانی که آلودگی های بالاجبار دریافت می کند به هیچ عنوان تطهیر نشود؟
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;392309 نوشت:
مگر پاداش و عذاب عین عمل انسان نیست و درجا و آنی آن را دریافت نمی کند. پس چگونه است که دو عمل یکسان مستلزم 2 پاداش متفاوت است؟

سلام
دو عمل یکسان در دو ساختار وجودی با ویژگیهای متفاوت جلوه گر شده لذا طبیعی است تاثیر متفاوتی خواهد داشت ظاهرا در این جلوه گری عقل محوریت ویژه دارد چه اینکه عقل دارایی حقیقی وجود فرد و سعه وجودیش را تعیین می کند لذا در روایات محور پاداش و عذاب ، عقل است

شریعت عقلانی;392309 نوشت:
چرا ظرفیت نداشته باشند؟ مگر قرار نیست نبی از میان خودشان انتخاب شود؟ خوب چون از میان خودشان است مطمئنا ظرفیت را هم داراهستند. منتهی ممکن است ظرفیتشان با رفیت قومی دیگر متفاوت باشد. در واقع هر قومی ظرفیت پذیرش نبی ای که از میان خودشان است را دارا هستند. مگر اینکه قرار باشد چیزی از قوم بخواهد برای به کمال رسیدن که در ظرفیتشان نباشد. که الیته دلیلی هم وجود ندارد که اعراب جاهلیت زمان پیامبر اسلام این ظرفیت را بیشتر از مثلا اقوام آسیای غربی یا آمریکا دارا بودند. لذا به اعتقاد بنده مسئله ظرفیت اقوام چیزی نیست که بشود به آن استناد کرد. چون قابل اثبات یا اندازه گیری مشخص نیست.

ظاهرا فرض را فراموش کردید . فرض بر این بود که برای قومی پیامبری نیاید

شریعت عقلانی;392309 نوشت:
قبول دارم که انسان ها یا با اختیار یا جبرگونه آلوده می شوند و باید تطهیر شوند. در دین آمد مثلا شرک گناهی نابخشودنی است ولی ممکن است همین شرک هم بدون اختیار انسان به او تحمیل شود. حال آیا تطهیر انسان از شرک قابل انجام است یا تطهیر نیافتنی است. اگر تطهیریافتنی است پس عذاب ابدی ای که در قرآن آمده چگونه معنا پیدا می کند؟ اصولا آیا عادلانه است که انسانی که آلودگی های بالاجبار دریافت می کند به هیچ عنوان تطهیر نشود؟

مستضعفین که پذیرش عمل یا عقیده ای بخاطر نبود عقل کافی به نوعی از حوزه اختیار انها خارج محسوب می گردد در تعالیم دین مرجون لامرالله هستند یعنی وضعیتشان موکول به تعیین تکلیف از ناحیه خدای متعال است لذا حکم مشخصی نمی شود بر انها کرد
چه اینکه از یک سو الوده شده اند و از سویی مستضعف بوده اند ظاهرا ترجیح یکی از این دو بر دیگری مشکل است لذا امرشان بدست خدای آنهاست
ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم (مائده 118)
والله الموفق

حامد;392194 نوشت:
لازم نیست خدای متعال برای هدایت یک قومی که یکی دو نفر مستعد دارد یک پیامبر بفرستد بلکه او قادر است این استعداد را به انحاء مختلف شکوفا سازد چه اینکه او مسبب الاسباب است

با سلام.

پس نتیجه می گیریم که هر کسی استعداد هدایت داشت لزوماً با پیامبر و دینی آشنا نمی شود و ضرورتی برای هدایت او از این طریق نیست.

حامد;392194 نوشت:
این احتجاج صورت نمی گیرد به دو دلیل یا اینکه به دلیل نبود استعداد آنها ظرفیت درک موهبت کمال ناشی از ارسال نبی را نخواهند داشت تا بواسطه عدم برخورداری اعتراض کنند یا اینکه خود میدانند عدم استعداد مستلزم عدم ارسال است لذا موضوع اعتراض منتفی است

یعنی شما معتقدید کسانی هستند که ذاتاً قرار نیست به نهایت کمال انسانی برسند؟ یعنی کمال تعریف شده در شاکله آنها حد پایین تری در مقایسه با کمال مقربین دارد و لذا مقامات بالاتر اصلاً به فکرشان هم خطور نمی کند که احتجاج کنند؟

حامد;392194 نوشت:
تکلیف فرع بر لطف است لذا با عدم لطف تکلیفی نیست

عجیب است. همه جا عکس این مطلب را دیده بودم که لطف متفرع بر تکلیف است و تا تکلیف نباشد لطف معنا ندارد.

با تشکر فراوان. :Hedye:

مؤمن;393226 نوشت:
پس نتیجه می گیریم که هر کسی استعداد هدایت داشت لزوماً با پیامبر و دینی آشنا نمی شود و ضرورتی برای هدایت او از این طریق نیست.

سلام
بنده نگفتم با دین آشنا نمی شود گفتم لازم نیست پیامبری برای او بفرستد بلکه از طرق دیگر می تواند وی را به برنامه هدایت الهی خود متصل سازد ولو با آشنایی با یک بنده مومن

مؤمن;393226 نوشت:
یعنی شما معتقدید کسانی هستند که ذاتاً قرار نیست به نهایت کمال انسانی برسند؟ یعنی کمال تعریف شده در شاکله آنها حد پایین تری در مقایسه با کمال مقربین دارد و لذا مقامات بالاتر اصلاً به فکرشان هم خطور نمی کند که احتجاج کنند؟

کمال نهایی که به تصور و خیال قاطبه انسانها نمی آید
بلکه منظور این است که آنها از لحاظ استعداد و مشتهیات و مطالبات ناشی از آن در حدی نیستند که کمال ناشی از تعالیم دین را درک کنند و آنرا طلب نمایند

مؤمن;393226 نوشت:
عجیب است. همه جا عکس این مطلب را دیده بودم که لطف متفرع بر تکلیف است و تا تکلیف نباشد لطف معنا ندارد.

منظور از لطف در اینجا لطف ارسال نبی است و تا نبی نیاید دینی نیست و تا دین نباشد تکلیف نیست
احتمالا منظور از لطف در مباحث مد نظر شما به معنای دیگری بوده است
والله الموفق

حامد;392448 نوشت:
ظاهرا فرض را فراموش کردید . فرض بر این بود که برای قومی پیامبری نیاید

با سلام خدمت استاد عزیز.
خیر فرض نیامدن پیامبر نیست. نزاع بر سر همین ارسال رسل از سوی خداست که آیا از سوی خدا انجام می شود یا خیر.
ظاهرا استدلال عقلی شما مختصرا بدین شکل است :
1. بشر نیاز به هدایت دارد.
2. خدا برای قومی که استعدادش را داراست دین نازل می کند تا هدایت یابد.
3. قومی هم که استعداد ندارد تکوینا و بوسیله عقلشان هدایت می شود.
4. برخی از اقوام خاورمیانه استعداد پیامبری داشتند .
5. لذا خداوند برای آنها دین نازل کرد.
ولی باید توجه داشت مقدمه شماره 4 نه بدیهی است و نه قابل اثبات. لذا حکم مسئله که نزول دین توسط خداست اثبات نمی شود.
نمی توان گفت چون دین نازل شده است پس استعداد داشتند و چون دین نازل نشده است پساستعداد نداشتند. اصولا از کجا معلوم خدا دینی نازل کرده باشد؟

شریعت عقلانی;393402 نوشت:
با سلام خدمت استاد عزیز.
خیر فرض نیامدن پیامبر نیست. نزاع بر سر همین ارسال رسل از سوی خداست که آیا از سوی خدا انجام می شود یا خیر.
ظاهرا استدلال عقلی شما مختصرا بدین شکل است :
1. بشر نیاز به هدایت دارد.
2. خدا برای قومی که استعدادش را داراست دین نازل می کند تا هدایت یابد.
3. قومی هم که استعداد ندارد تکوینا و بوسیله عقلشان هدایت می شود.
4. برخی از اقوام خاورمیانه استعداد پیامبری داشتند .
5. لذا خداوند برای آنها دین نازل کرد.
ولی باید توجه داشت مقدمه شماره 4 نه بدیهی است و نه قابل اثبات. لذا حکم مسئله که نزول دین توسط خداست اثبات نمی شود.
نمی توان گفت چون دین نازل شده است پس استعداد داشتند و چون دین نازل نشده است پساستعداد نداشتند. اصولا از کجا معلوم خدا دینی نازل کرده باشد؟

سلام
بنده نمی دانم شما چیزی را هم باور دارید که در صدد اثباتش باشید یا اینکه صرفا می خواهید به مطلب حقیر اشکال کنید
یعنی بعد اینهمه حرف و حدیث تازه باید بیاییم برای شما ثابت کنیم خدا دینی نازل کرده است ؟
از طرفی استعداد یعنی ظرف پذیرش وقتی ظرف پذیرش نباشد مظروف کجا جا بگیرد ؟
والله الموفق

حامد;393266 نوشت:
منظور از لطف در اینجا لطف ارسال نبی است و تا نبی نیاید دینی نیست و تا دین نباشد تکلیف نیست
احتمالا منظور از لطف در مباحث مد نظر شما به معنای دیگری بوده است

سلام.

منظور حقیر همان قاعده لطف بود که برای اثبات لزوم بعثت و عصمت پیامبران و ... به کار می رود.

در منابع پی نوشت صریحاً به این مسأله که لطف متفرع بر تکلیف است و بدون تکلیف معنایی ندارد اشاره شده است.

با تشکر. :Hedye:


[/HR]پی نوشت:
[1] http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/sobhani/osool/88/880711/
[2] http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/emamat/89/003/
[3] http://www.wikiporsesh.ir/%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87_%D9%84%D8%B7%D9%81
[4] http://www.andisheqom.com/Files/kalam.php?idVeiw=5725&level=4&subid=5725
[5] http://library.tebyan.net/newindex.aspx?pid=102834&ParentID=0&BookID=113379&MetaDataID=77614&Volume=1&PageIndex=2&PersonalID=0&NavigateMode=CommonLibrary&Content=

مؤمن;393644 نوشت:
منظور حقیر همان قاعده لطف بود که برای اثبات لزوم بعثت و عصمت پیامبران و ... به کار می رود.

در منابع پی نوشت صریحاً به این مسأله که لطف متفرع بر تکلیف است و بدون تکلیف معنایی ندارد اشاره شده است.


سلام
[=eshiatrad_ttf] اللطف فرع التکليف. تا تکليفی در کار نباشد، لطف معنی ندارد. پس مادام که تکليفی در کار نباشد (حتی تکليف عقلی مانند معرفت الله که عقلی است و شرعی نيست) لطف معنی ندارد. خداوند برای اين که بندگان اين تکليف را انجام دهند، لطف اعطای فطرت و عقل و سپس بعثت انبياء را داشته است. گاهی هم علماء کمک می کنند و همه اينها از نمونه­های لطف است.
[=eshiatrad_ttf]اگر منظورتان امثال این بیان است به نظر می رسد منظور از تفرع لطف بر تکلیف در معرفت است . یعنی اینکه ما وقتی می دانیم خدای متعال لطفی کرده که تکلیفی کرده باشد چرا که بدون تکلیف سعادت و کمال حاصل نمی شود . اما در مقام تحقق خارجی اول لطف می آید و بعثت رسول را محقق می سازد سپس تکلیف در دین الهی ارائه می گردد .
پس در تفاوت این دو مطلب دقت بفرمایید
ببینید این بحثی که در سایت مدرسه فقاهت مطرح شده اثبات حجیت اجماع بنابر قاعده لطف است و استدلال اینطور است که اگر اجماع که نوعی تکلیف است نباشد ( با آن ویژگیها و جایگاه اجماع در فقه اسلامی ) ما به لطف الهی مطمئن نمی شویم پس باید اجماع باشد معتبر هم باشد تا بگوییم خداوند به ما لطفی کرده است . پس اینجا بحث بر سر اطلاع و آگاهی ما از تحقق لطف نسبت به خودمان است که بدون تکلیف حاصل نمی شود .
ولی لطف بر تکلیف به لحاظ تحقق خارجی ( ونه شناخت و اطلاع ما ) مقدم است به همان نحو که عرض شد .
والله الموفق
[=eshiatrad_ttf]

حامد;393438 نوشت:
بنده نمی دانم شما چیزی را هم باور دارید که در صدد اثباتش باشید یا اینکه صرفا می خواهید به مطلب حقیر اشکال کنید
یعنی بعد اینهمه حرف و حدیث تازه باید بیاییم برای شما ثابت کنیم خدا دینی نازل کرده است ؟
از طرفی استعداد یعنی ظرف پذیرش وقتی ظرف پذیرش نباشد مظروف کجا جا بگیرد ؟

با سلام خدمت استاد گرامی.
حالا چرا عصبانی می شوید.
ببینید تمام سعی بنده این است که مکانیزم شکل گیری ادیان را تبیین کنم و وجه بشری آن را پررنگ نمایم. ولی قصد این را ندارم که خدا را از این عرصه جدا کنم.
بنده می خواهم بگویم مکانیزم شکل گیری ادیان با اراده بشر صورت پذیرفته است. همین. و بر همین اساس عدم وجود ادیان الهی در برخی نقاط کره زمین را به اختیار انسان مرتبط سازم نه به اراده خاص الهی. ولی قصد این را ندارم که ادیان را ( چه الهی و چه غیر الهی ) در یک رتبه قرار دهم. بنده هم معتقدم دین اسلام بالاترین معارف را داراست. البته این برتریت را مربوط به اراده خاص الهی نمی دانم. بلکه بشری میدانم. چرا که نتیجه معراج پیامبر و اتصال او به عالم بالا بود.
در واقع اینگونه نیست که خداوند در لحظه ای خاص و در مکانی خاص اراده خاصی کرده باشد و دینی نازل فرموده باشد. خیر. لطف خداوند دایم و پیوسته و فراگیر است. نمی توانی بگویی خداوند به عده ای لطف کرده و به عده ای لطف نکرده است. در واقع وجه آنسویی آن ثابت و لایتغیر و همه گیر استاست. این تفاوت در وجه اینسویی است که تفاوت در ادیان را بوجود آورده و یکی را الهی و یکی را غیر الهی کرده است.
منتها شما قصد دارید این مسئله را و وجه بشری ادیان را با واژه های مبهمی چون انسان الهی، استعداد نبوت و .... پنهان نمایید. در واقع شما از وجه خدایی و الهی اش دارید نگاه می کنید. بنده وجه بشری و دنیایی شکل گیری ادیان را تبیین می کنم. اینها منافاتی با هم ندارند.
در واقع انسان الهی یعنی چه؟ غیر از این است که آن انسان با اراده خود با عالم معنا اتصال برقرارکرده است.
یا استعداد نبوت یعنی چه؟ غیر از این است که انسان با اراده و اختیار خود سیر تکاملی و تعالی را طی کرده است و این استعداد را در خود پرورش داده است و توانسته به عالم ملکوت اتصال برقرار کند.
مطلب دیگر اینکه اینگونه نیست که فقط در ادیان الهی این اتصال برقرار شده است. این اتصال ممکن است در هر مکانی و زمانی و توسط هر انسانی صورت پذیرفته باشد. منتها چون در منطقه خاور میانه ادیان الهی با آن شکل و سیاق وجود داشت نتیجه اتصال پیامبر هم به عالم ملکوت شد شریعت محمدی (ص) با این شکل و قیاس. ولی این دلیل نمی شود که هیچ کس در هیچ جای دنیا این اتصال را برقرار نکرده باشد. ما عرفای غیر مسلمان هم داریم. یا مثلا در دین بودا عالم معنا می شود نیروانا. هر کسی بسته به فهم خود و شرایط محیطی حاکم بر جامعه خود خروجی ای متفاوت را از این اتصال بیان کرده است.
لذا وقتی می گویم خدا دینی نازل نکرده است منطور این است که اراده متفاوت و خاصی برای مردمی خاصی صورت نگرفته است. لطف خاصی به کسی نکرده است. لطف خدا عام است و فراگیر.
عرض بنده همین بود.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;393784 نوشت:
با سلام خدمت استاد گرامی.
حالا چرا عصبانی می شوید.
ببینید تمام سعی بنده این است که مکانیزم شکل گیری ادیان را تبیین کنم و وجه بشری آن را پررنگ نمایم. ولی قصد این را ندارم که خدا را از این عرصه جدا کنم.
بنده می خواهم بگویم مکانیزم شکل گیری ادیان با اراده بشر صورت پذیرفته است. همین. و بر همین اساس عدم وجود ادیان الهی در برخی نقاط کره زمین را به اختیار انسان مرتبط سازم نه به اراده خاص الهی. ولی قصد این را ندارم که ادیان را ( چه الهی و چه غیر الهی ) در یک رتبه قرار دهم. بنده هم معتقدم دین اسلام بالاترین معارف را داراست. البته این برتریت را مربوط به اراده خاص الهی نمی دانم. بلکه بشری میدانم. چرا که نتیجه معراج پیامبر و اتصال او به عالم بالا بود.
در واقع اینگونه نیست که خداوند در لحظه ای خاص و در مکانی خاص اراده خاصی کرده باشد و دینی نازل فرموده باشد. خیر. لطف خداوند دایم و پیوسته و فراگیر است. نمی توانی بگویی خداوند به عده ای لطف کرده و به عده ای لطف نکرده است. در واقع وجه آنسویی آن ثابت و لایتغیر و همه گیر استاست. این تفاوت در وجه اینسویی است که تفاوت در ادیان را بوجود آورده و یکی را الهی و یکی را غیر الهی کرده است.
منتها شما قصد دارید این مسئله را و وجه بشری ادیان را با واژه های مبهمی چون انسان الهی، استعداد نبوت و .... پنهان نمایید. در واقع شما از وجه خدایی و الهی اش دارید نگاه می کنید. بنده وجه بشری و دنیایی شکل گیری ادیان را تبیین می کنم. اینها منافاتی با هم ندارند.
در واقع انسان الهی یعنی چه؟ غیر از این است که آن انسان با اراده خود با عالم معنا اتصال برقرارکرده است.
یا استعداد نبوت یعنی چه؟ غیر از این است که انسان با اراده و اختیار خود سیر تکاملی و تعالی را طی کرده است و این استعداد را در خود پرورش داده است و توانسته به عالم ملکوت اتصال برقرار کند.
مطلب دیگر اینکه اینگونه نیست که فقط در ادیان الهی این اتصال برقرار شده است. این اتصال ممکن است در هر مکانی و زمانی و توسط هر انسانی صورت پذیرفته باشد. منتها چون در منطقه خاور میانه ادیان الهی با آن شکل و سیاق وجود داشت نتیجه اتصال پیامبر هم به عالم ملکوت شد شریعت محمدی (ص) با این شکل و قیاس. ولی این دلیل نمی شود که هیچ کس در هیچ جای دنیا این اتصال را برقرار نکرده باشد. ما عرفای غیر مسلمان هم داریم. یا مثلا در دین بودا عالم معنا می شود نیروانا. هر کسی بسته به فهم خود و شرایط محیطی حاکم بر جامعه خود خروجی ای متفاوت را از این اتصال بیان کرده است.
لذا وقتی می گویم خدا دینی نازل نکرده است منطور این است که اراده متفاوت و خاصی برای مردمی خاصی صورت نگرفته است. لطف خاصی به کسی نکرده است. لطف خدا عام است و فراگیر.
عرض بنده همین بود.
و من الله توفیق

سلام
تمام این عقایدی که مطرح نمودید بر مبنای همان نگاه اقای سروش است که در بحث مکانیزم وحی هم سعی در دفاع از آن دارید هرچند میدانم از مقاصد اصلی حضرات مطلع نیستید و نمیدانید آنها دانسته یا ندانسته چه فکر خطرناکی را دارند ترویج می کنند
بنده با یک جمله و فقط یک جمله جواب همه این حرفها را می دهم که گفته اند : در خانه اگر کس است یک حرف بس است :
قل اغیرالله ابغی ربا و هو رب کل شی ( انعام 164)
بگو آیا پروردگاری غیر از خدای یکتا بطلبم در حالی که اوست پروردگار هرچیز
حالا هرچه دلتان می خواهد الهی و بشری بکنید
در تمام هستی در زمین و آسمان در عرش و کرسی فقط یک خداست که خدایی می کند و بس و خداییش را به کسی واگذار نکرده است
و هوالله الواحد الموفق المعین

با سلام.

حامد;393791 نوشت:
تمام این عقایدی که مطرح نمودید بر مبنای همان نگاه اقای سروش است که در بحث مکانیزم وحی هم سعی در دفاع از آن دارید

تمام این عقایدی که عرض شد بر مبنای عقلانیت است. حالا اگر جناب سروش به آنها عقیده دارد چه بهتر.
حامد;393791 نوشت:
هرچند میدانم از مقاصد اصلی حضرات مطلع نیستید

چرا آگاهی دارم. مقاصد اصلی حضرات ارایه تفسیری از دین است که هم مبتنی بر عقلانیت باشد و هم تفسیری باشد که تاویل در آن حداقل باشد یا اصلا نباشد.
حامد;393791 نوشت:
و نمیدانید آنها دانسته یا ندانسته چه فکر خطرناکی را دارند ترویج می کنند

فکر خطرناک دو حالت است :
یا اینکه درست است ولی اگر عامه مردم بفهمند از دین بر می گردند.
یا اصلا درست نیست.
اگر حالت اول است خوب در پیام خصوصی بگویید تا کسی نفهمد.
اگر حالت دوم است بر مبنای عقلانیت غلط بودن آن را نشان دهید. اینگه ترویج آن هم خطری برای مردم نخواهد داشت.
حامد;393791 نوشت:
قل اغیرالله ابغی ربا و هو رب کل شی ( انعام 164)
بگو آیا پروردگاری غیر از خدای یکتا بطلبم در حالی که اوست پروردگار هرچیز
حالا هرچه دلتان می خواهد الهی و بشری بکنید
در تمام هستی در زمین و آسمان در عرش و کرسی فقط یک خداست که خدایی می کند و بس و خداییش را به کسی واگذار نکرده است

عجب! خوب شد گفتید وگرنه خیال می کردم دو خدا یا بیشتر هست. آخه انصافا از کجای صحبت های بنده دو یا چند خدایی را برداشت کردید. جدا کنجکاوم بدانم.
بنده باز هم عرضم را تکرار می کنم :
اگر جوابی منطقی و عقلانی دارید بفرمایید. تکیه بر واژه های مبهمی چون انسان الهی یا استعداد اقوام مشکلی را حل نمی کند. شفاف و صریح و منطقی صحبت کنید.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;394632 نوشت:
تمام این عقایدی که عرض شد بر مبنای عقلانیت است. حالا اگر جناب سروش به آنها عقیده دارد چه بهتر.

سلام
خدا کند عقلانیت باشد
خوب و البته عقلانیت چه کسی هم مطرح است

شریعت عقلانی;394632 نوشت:
چرا آگاهی دارم. مقاصد اصلی حضرات ارایه تفسیری از دین است که هم مبتنی بر عقلانیت باشد و هم تفسیری باشد که تاویل در آن حداقل باشد یا اصلا نباشد.

خیر مقصد نهایی این راه اومانیسم هست

شریعت عقلانی;394632 نوشت:
فکر خطرناک دو حالت است :
یا اینکه درست است ولی اگر عامه مردم بفهمند از دین بر می گردند.
یا اصلا درست نیست.
اگر حالت اول است خوب در پیام خصوصی بگویید تا کسی نفهمد.
اگر حالت دوم است بر مبنای عقلانیت غلط بودن آن را نشان دهید. اینگه ترویج آن هم خطری برای مردم نخواهد داشت.

همان بالایی است
خطرناک است چون توجیه کننده یک تفکر الحادی است

شریعت عقلانی;394632 نوشت:
عجب! خوب شد گفتید وگرنه خیال می کردم دو خدا یا بیشتر هست. آخه انصافا از کجای صحبت های بنده دو یا چند خدایی را برداشت کردید. جدا کنجکاوم بدانم.
بنده باز هم عرضم را تکرار می کنم :
اگر جوابی منطقی و عقلانی دارید بفرمایید. تکیه بر واژه های مبهمی چون انسان الهی یا استعداد اقوام مشکلی را حل نمی کند. شفاف و صریح و منطقی صحبت کنید.
و من الله توفیق

شفاف همین است
که عالم یک خدا و یک رب بیشتر ندارد
تقویت بعد بشری در مقابل بعد الهی در این نگاه بی معناست
اتفاقا جناب سروش که ریزه خوار خوان جناب صدراست باید به تمام جان ، فقر نوری را باور داشته باشند
آنوقت باید بگویند فقیر از خود چه دارد که در مقابل مهمترین فعل الهی ( وحی ) دارایی به او نسبت دهند
او هر چه دارد بخصوص در این وادی از اوست
و تنها با او جهان و پدیده هایش معنا دار می شود
وحی هم همینطور
والله الهادی


باسلام وتشکر از همه دوستان .
در پایان بحث باید در چند محور نکته های ارائه شود:
الف: چون در گفته های دوستان مطالب متنوع و مبسوطی بیان گردیده و پيوسته مسله عقل مطرح شده است لذا به نظر مي‌رسد كه به اختصار به اين نكته بايد اشاره شود كه واژه عقل كاربرد‌هاي مختلف دارد از جمله:
1. عقل به مفهوم غريزه‌اي كه انسان به وسيلة آن از ساير حيوانات متمايز مي‌شود و به كمك آن غريزه علوم گوناگون و صنايع مختلفي را مي‌تواند پديد آورد. عقل بدين معنا در همه افراد انسان به نحوي وجود دارد.
2. عقل به مفهومي كه در اصطلاح متكلمين نوعاً زياد كاربرد دارد مثلاً مي‌گويند: اين مطلب را عقل ثابت مي‌كند، يا فلان مطلب از نظر عقل ناصواب است. مراد آن‌ها از عقل همان چيزي است كه اكثريت مردم از آن بهره‌مند هستند، و دانش ضروري نظير علم به اين كه: دو بيشتر از يك است، يا مساوي شئ، مساوي با شئ ماسوي آن است، يا مثلاً دو جسم در يك محل در آن واحد نمي‌تواند جمع شود، به وسيلة اين عقل درك مي‌شود.
3. عقل به مفهومي كه در كتاب‌هاي اخلاقي آمده است، مراد از اين عقل جزء نفس انسان است كه بر اثر تكرار و مواظبت بر مسئله‌اي در انسان ملكه مي‌شود و در واقع يكي از ملكات نفساني انسان است.
4. عقل به مفهومي كه نوعاً همگان مي‌گويند: فلاني عاقل است. و مرادشان از عقل آن است كه فلاني انسان به اصطلاح زرنگي است و خوب مي‌داند كه در امور زندگي چگونه عمل كند كه به منافع بزرگي دست پيدا نمايد و فوايدي از كارهايش عايد او شود.[1]
5. عقل به مفهومي كه در باب معرفة النفس مطرح است كه در واقع مراتب توانايي درك نفس است كه عبارت است از: عقل بالقوه، كه صرفاً استعداد و توانايي درك را دارد. عقل بالملكه كه نفس در اين مرتبه تنها قادر به درك امور بديهي است. عقل بالفعل كه نفس در اين مرتبه به كمك امور بديهي مي‌تواند امور نظري را هم درك كند. عقل مستفاد، نفس در اين مرحله حقايق هستي را به طور دقيق و كاملاً مطابق با واقع مي‌تواند درك كند.[2]
6. و بالاخره يكي از معاني و كاربردهاي واژة عقل همان است كه در كتاب الهيات و به اصطلاح معرفة الربوبيّه، مطرح است. مراد از عقل در آن جا موجودي است كه هيچ گونه تعلقي به چيزي ندارد مگر به مبداء هستي بخش خود يعني خداوند قيّوم، و مراد از عقل بدين معني همان چيزي است كه در اصطلاح ديني به ملائكه اطلاق مي‌شود.[3]
ب: با توجه به كاربردهاي مختلف و متعدد واژه عقل بايد توجه داشت هريك از مواردي كه در آموزه‌هاي ديني كلمه عقل آمده مي‌تواند به تناسب ناظر به يك معنا از معاني ياد شده و يا چند معنا از معاني ياد شده باشد مثلاً در روايت آمده: «جبرئيل به آدم نازل شد و گفت از عقل، حياء و دين يكي شان را انتخاب نما، آدم عقل را برگزيد، جبرئيل به حياء و دين گفت شما دو تا برگرديد آن‌ها به جبرئيل گفتند ما مأموريم كه هرجا كه عقل باشد با او باشيم. بعد جبرئيل آن دو را به نزد عقل گذاشت و خود برگشت.[4]» عقل در اين روايت مي‌تواند به معناي هر يكي از معاني اول، دوم، سوم، چهارم و يا پنجم باشد يعني هيچ محذوري ندارد كه عقلي كه در اين روايت آمده به معناي يكي از معاني پنجگانه ياد شده باشد. و همچنين آن گونه كه در پرسش اشاره شده، در روايتي آمده: عقل چيزي است كه خداي رحمان با او عبادت مي‌شود و بهشت به وسيله آن به دست مي‌آيد.[5] عقل در اين روايت نيز مي‌تواند به معناي ياد شده تلقي شود به خصوص عقل به معناي سوم، زيرا عقل به معناي سوم در واقع همان چيزي است كه از آن به عقل عملي تعبير مي‌شود كه داراي مراتب متعدد است. مرتبه اول تهذيب ظاهر به وسيله عبادت‌ها و دوري از نبايدهاي ديني است. مرتبه دوم آن تطهير باطن از رذايل نفساني است. به طوري كه حقايق هستي در آن تجلي كند. مرتبه سوم آن مشاهده همه يا اكثر حقايق عالم است، مرتبه چهارم آن است كه عقل عمل انسان به گونه‌اي فاني در حق شود كه همه هستي را جلوه‌اي از وجود حق تلقي كند.[6]
بنا بر اين در مجموع مي‌توان گفت: كه به تعبير ی آنچه در حيطه شرع و آموزه‌هاي ديني درباره عقل آمده بر مفاهيم مختلف عقل قابل تطبيق است.
ج: اما درباره اصل پرسش مجددا باید اشاره شود بايد گفت: واژه عاقل در متون ديني (آيات و روايات) بر خداوند اطلاق نشده است. اما از تعبيرات برخي از علماي محدّث كه معتقدند موجود مجرد غير از خداوند وجود ندارد و پذيرش عقل مجرد مستلزم انكار بسياري از ضروريات ديني خواهد شد. از اين مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه موجود مجرد تنها خداوند است، پس تنها حق تعالي عقل محض يعني مجرد محض است، و گرنه غير او هيچ موجودي عقل و مجرد محض نيست.[7]
نكته ديگر اين كه گرچه در كلمات فلاسفه نيز به طور صريح واژه عاقل به عنوان اسم بر خداوند اطلاق نشده اما در بحث اتحاد عاقل و معقول، احياناً درباره اتحاد خداوند با علم خود به تعبير اتحاد (اتحاد عاقل با معقول در واجب تعالي) مطالبي مطرح شده است، اما بايد توجه داشت، كه اين تعبير تنها از باب ادني مناسبت است كه عبارت از تجرد محض بودن خداوند است. يعني چون در بحث اتحاد عاقل و معقول سخن از اتحاد مطرح شده است، گفته مي‌شود عميق‌ترين اتحاد در اين مسئله از آن خداوند است چون او عقل و مجرد محض است و كامل‌ترين تجرد را دارد لذا اتحاد عاقل و معقول در او كامل‌تر است.[8]
بنابر اين از اين گونة تعبيرات هرگز نمي‌توان نتيجه گرفت آن گونه كه انسان و ملائكه عاقل‌اند خداوند نيز عاقل است و اسم عاقل بر او اطلاق مي‌شود. سپس عاقل بودن خداوند اولاً تعبيري ناتمام است، ثانياً تنها در مفهوم تجرد و عاقل به معنا تجرد محض كه آن هم هيچ مجردي به اندازة تجرد ساحت قدس الهي نمي‌رسد، ممكن است گفته شود كه خداوند عاقل است، وگرنه به تعبير پرسشگر محترم عقل به معنايي كه براي ما تفسير شده است به خدا اطلاق نمي‌شود. زيرا بر اساس روايات عقل جزء مخلوقات خداوند است لذا اطلاق واژه عاقل بر خدا آن هم به مفهوم متداول كاملاً نادرست است.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج1، ص223 تا226، نشر مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي تهران، 1366ش.
[2] . علامه طباطبايي، بداية الحكمة، المرحلة 11، فصل 5، ص180، نشر مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1419 ق، ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج1، ص226، نشر پيشين، شرح اصول كافي ملاصالح مازندراني، اصول كافي، ج1، ص18، نشر مكتبة الاسلاميه تهران.
[3] . همان، ص227.
[4] . اصول كافي، ج1، ص11، نشر دفتر فرهنگ اهل بيت، تهران، بي تا.
[5] . اصول كافي، ج1، ص11، نشر پيشين.
[6] . ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج1، ص222، نشر پيشين، ملاصالح مازندراني، شرح اصول كافي، ج1، ص18 تا 83، نشر مكتبة الاسلاميه، تهران، 1342ش.
[7] . به نقل از شعراني، تعليقه شرح اصول كافي، ج1، ص70، نشر پيشين.
[8] . صدر المتألهين، اسفار، ج3، ص439، نشر دارالاحياء لتراث العربي، بيروت، بي‌تا.

سوال ؟
خدا موجود عاقلی است و نقض غرض نمی کند. آیا تعبیر درست است ؟

پاسخ :
تعبیر « خداوند عاقل » نادرست است چون این تعبیر بر خدا اطلاق نمی شود و باید تعبیر خدای حکیم را جایگزین نمایید .

موضوع قفل شده است