فاصله سنی چقدر مهم است؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فاصله سنی چقدر مهم است؟

چه کنیم که خانواده ای با دوام و مستحکم داشته باشیم؟
این سئوالی اساسی استکه هر جوانی در آستانه ازدواج مصمم به یافتن پاسخ آن است ، گرچه پاسخگویی به آن بعداز ازدواج هم دارای اهمیت است. جالب است که بدانیم جواب شرع ، عقل ، علم و عرف بهاین سؤال یکسان است. و آن یک کلمه یعنی " کفو همدیگر بودن " است. کفو هم بودن دوهمسر یعنی تناسب، همشأنی و همطرازی و در اصطلاح عرف یعنی با هم جور بودن.

زدواج پیوند بین دو انسان و دو خانواده است که اجزاء اصلی و اساسی آن ، زن ومرد می باشند و هر قدر بین این اجزاء و عناصر هماهنگی ، تناسب و سنخیت بیشتری باشد. آن پیوند استوارتر ، مستحکم تر، پرثمرتر و لذت بخش تر خواهد بود. و به تعبیر "فلسفهالسنخیه عله الانضمام" ، سنخیت و همتایی سبب جذب و پیوند است . به عکس ، هر چه اینتناسب و هماهنگی کمتر باشد، زندگی سست تر، تلخ تر، کم ثمرتر و ناپایدارتر خواهدبود. علم و تجربه گویای آن است که علت اساسی بیشتر ناهنجاری ها و ناسازگاری هایزندگی زناشویی ، عدم تناسب و ناهماهنگی بین زن و شوهر است، بنابراین شناخت اموری کهموجب هماهنگی و تناسب بین زوجین است ضروری و لازم می باشد و به هیچ وجه نباید اینمسئله را به بعد از ازدواج موکول کرد. یکی از امور مسئله تناسب و هماهنگی در سنزوجین است. لزوم تناسب سنی از اطلاق آیاتی مثل " فانکحوا ما طاب لکم من النساء " همسری مورد پسند و دلنشین انتخاب کنید، استنباط می شود. همچنین در روایات اسلامی بهصراحت ، هم کفو بودن مطرح شده است. پیامبر اسلام می فرماید: با همسان و هم شأن خودازدواج کنید.

می توان گفت اسلام معیار و دلایل هماهنگی در سن را به عقل و عرف و علم سپردهاست. اگر فرد به تجارب فراوان و واقعیت های موجود در جامعه و استدلال های علمی دراین مسئله نظری بیفکند به راحتی پی خواهد برد که همسر دلنشین و مورد پسند همسری استکه دارای هماهنگی و تناسب سنی باشد. قابل توجه است که کفو هم بودن از نظر سن، تفاوتدر سن است نه تساوی ؛ زیرا این تفاوت در آفرینش مرد و زن در مورد سن بلوغ قرار دادهشده است.

در مطلب ذیل ابعاد مسئله مورد نظر از دیدگاه علم و عرف مورد بررسی قرار گرفتهاست:

فاصله سنی مناسب میان زن و شوهر را می توان 4) 3 سال در نظر گرفت. البته اینبدان معنا نیست که اگر یکی دو سال به این سنین افزوده و یا از آن کاسته شود، حتماًنباید ازدواجی انجام گیرد. شاید بتوان گفت که اگر تمام زمینه ها بررسی شده باشد ومشکل خاصی دیده نشود، می توان فاصله سنی را به دیده اغماض نگریست، ولی در عین حالبهترین و مناسب ترین فاصله سنی 4) 3 سال است. طبیعی است که اگر سایر شرایط ، مناسبنباشد، باز هم ازدواج نمی تواند موفق باشد.

بارها با خانواده هایی مواجه می شویم که فاصله سنی زوجین حتی به 25، 20، 15، 13سال و سال های بین این ارقام بالغ می شود و با یکدیگر مشکلات عدیده ای دارند . مادراینجا به بررسی معایب ازدواج هایی می پردازیم که فاصله سنی بین زن و شوهر در آنهازیاد است.

1) مشکل عدم درک مطلوب یکدیگر
وجود فاصله سنی زیاد موجب آن می شود که زن وشوهر نتوانند به خوبی یکدیگر را درک نمایند. فردی با داشتن بیست سال سن بیشتر ،طبیعی است که می تواند از تجارب بیشتری برخوردار باشد یا لااقل می تواند چنیناحساسی داشته باشد. لذا این مسئله زمینه ای فراهم می کند که شخص ارزش لازم را بهنظرات فرد کوچکتر ندهد یا طرف مقابل بیش از اندازه احساس کوچکی نماید و همیشه درحال اضطراب و تشویش باشد و بالاخره از اداره زندگی درمانده شود و همین مورد زمینهعدم تفاهم را به وجود می آورد که خود سبب پدید آمدن مشکلاتی عظیم در روابط زناشوییخواهد شد. اینان اغلب در وضع و موقعیتی هستند که توافق روحی ندارند و نمی توانندمسائل و مواضع یکدیگر را درک کنند.

2) عدم تناسب در تواناییهای جسمی
وقتی که فاصله سنی بین زن و شوهر زیادباشد، هر یک در دوره ای از زندگانی به سر می برند که به لحاظ قوت و توان با همسرخود تفاوت های عمده دارند. مثلاً زنی که هفده سال دارد ، در دوران جوانی به سر میبرد و همسر او که در 35 سالگی است، به مرز میان سالی نزدیک شده است. یکی غالباًفعال است و دیگری زودتر خسته و در اوقاتی منفعل می شود، گاه این خستگی و انفعال ازطرف همسر جوان به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد و به حساب کم کاری گذاشتهمی شود، یا به عنوان شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت مطرح می گردد، و وقتی که بااین عنوان طرح می نماید، طبیعی است که طرف مقابل احساس ناراحتی می کند و ممکن استاین امر عاملی برای برانگیختگی او شود و در نتیجه محیط امن خانه تبدیل به فضاییناامن و غیر قابل تحمل شود. در حالی که مرد قصد شانه خالی کردن از مسئولیت را نداردولی از طرف همسرش متهم به تنبلی و بی مسئولیتی می شود و از آنجا که در چنین مواردیمرد تنبلی را نمی پذیرد، مجادلاتی در می گیرد.

3) انعطاف پذیری کمتر فرد بزرگتر
وقتی دو جوان با یکدیگر زندگی می کنند ،به دلیل جوانی انعطاف پذیری بیشتری دارند. فرد در سنین پایین تر چون نهال جوان است،امکان تغییر فراوانی را دارد. اما درختان ، مجال کمتری برای تغییر باقی گذاشته اند.

همین امکان تغییر و تحول است که ما را به یاد کلام گهربار پیامبر اسلام (ص) میاندازد که فرمود : بیشتر کسانی که به من ایمان آوردند، جوانان بودند.

وقتی که دو نفر جوان با هم ازدواج می کنند ، برای دست یافتن به سازگاری تلاش میکنند به نظر همدیگر توجه می کنند و خود را طوری تطبیق می دهند که مورد پسند دیگریواقع شوند و بدین ترتیب رضایت طرف مقابل را جلب نمایند، حال آنکه با افزایش سن،انعطاف آدمی کاهش می یابد و همین امر در زندگانی مشترک معضل آفرین است.

4) پیدا شدن سوءظن
گاه وجود فاصله های سنی زیاد باعث می شود که زوجین سوءظن هایی نسبت به یکدیگر پیدا کنند و ممکن است حتی نتوانند دلایلی هم برای این گونهافکار ارائه نمایند.

5) عدم ارضای غرایز
کی از اهداف ازدواج ، ارضای غرایز است و این خود میتواند عامل مؤثری در تداوم زندگی خانوادگی باشد. اما در سنین بالا، به لحاظ غریزیافول می نماید، به نحوی که زوجین نمی توانند موجبات رضایت یکدیگر را در روابطزناشویی به نحو مطلوب تأمین نمایند و همین امر ممکن است موجبات درگیری را فراهمآورده ، محیط خانواده را متشنج کند. این مسئله در موارد چشمگیری به بروز افسردگی درزنان جوان می انجامد و در برخی از زنانی که خویشتندار و باتقوا نباشند، گرایش بهانحرافات و لغزشها دیده می شود.

6) امر و نهی پیوسته ی فرد بزرگتر

در چنین خانواده هایی فرد بزرگتر به دلیلداشتن تجربه، خود را ملزم می داند که مدام به همسر خود امرو نهی کند و امر و نهیبیش از حد- که همیشه مبتنی بر حق نیست، بلکه سلیقه نیز در آن سخت مداخله می کند - موجبات ناراحتی همسر را فراهم می آورد. فرد بزرگتر احساس می کند که باید فرد کوچکتررا تربیت کند و حال آنکه او انتظار دارد که با همسر زندگی کند، نه آنکه همسر وی نقشپدر و مادر را بر عهده گرفته، به امر و نهی و تربیت وی مبادرت نماید. البته زن وشوهر باید برای تکامل وتعالی یکدیگر تلاش کنند و در مواقع ضروری به امر به معروف ونهی از منکر یکدیگر بپردازند.

7) کمرویی با همسر
یکی از مواردی که در این گونه خانواده ها دیده می شود،این است که فرد کوچکتر دچار نوعی کمرویی رنج آور است و نمی تواند به راحتی مشکلاتخود را با همسر خویش در میان بگذارد. لذا حرف های ناگفته در این خانواده ها بسیاراست و مجال مناسبی برای طرح آنها وجود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجیده سنگینیمی کند و گاه به فضای بیرون از خانه کشیده شده، برای دیگران مطرح می شود و این امرمورد قبول و پذیرش فرد بزرگتر نیست. زیرا او فکر می کند که همسرش اسرار خانواده رابه بیرون از خانه برده ، برای این و آن نقل می کند و این خود موجب بروز اختلافاتتازه ای می شود و اگر فرد کوچکتر دردها را بازگو نکند، آنها بر روی هم انباشته شده، او را افسرده می کند. در حالی که درد دل کردن به آرامش فرد کمک می کند و او ازاین که همسری دارد که به درد دلهای وی گوش می دهد، احساس آرامش می کند، زیرا خوبشنیدن درد دلها بخشی از تسکین آلام است و بدین ترتیب فرد به پالایش روانی دست مییابد. وجود چنین فضایی در خانواده ضامن سلامت و بهداشت روانی زوجین است. وجودکمرویی بسیار و رنج آور مانع بیان دردها شده ، چون تخلیه روانی صورت نمی گیرد،سلامت روانی فرد کوچکتر در معرض خطر قرار می گیرد. خانم جوانی می گفت: همسرم سالهااز من بزرگتر بود و من همیشه با وی رودربایستی داشتم. از وی سؤال شد : تا کی باهمسرت رودربایستی داشتی؟ او گفت: تا دو ساعت قبل از مرگ شوهرم.

8) دادن امتیازات بیش از حد
در این نوع خانواده ها ، معمولاً مشکل دیگر ایناست که فرد بزرگتر برای این که فرد کوچکتر را جذب کند و زندگی تداوم یابد، بایدمدام به او امتیازاتی بدهد که وی را به دوام زندگی دلگرم کند. اما هر کس قادر نیستکه مدام چنین امتیازاتی بدهد ، زیرا گاه دادن این نوع امتیازها برای فرد بزرگتر غیرقابل تحمل و یا غیر ممکن می گردد و بدین ترتیب از انگیزه طرف مقابل برای ادامهزندگی می کاهد. از سویی طرف کوچکتر که از نقطه ضعف همسر خویش اطلاع یافته درصدد اخذامتیازهای بیشتری بر می آید و تقاضاهای فراوان جوانی پر انرژی و توانا ، اختلافاتخانواده را تشدید و جو ناامنی را بر خانه حکمفرما می کند و بدین ترتیب خانواده اینابسامان شکل می گیرد که کشمکشهای ناشی از آن، از ارزش والدین در نزد فرزندان میکاهد و در نتیجه تأثیرات تربیتی آنها را نیز کاهش می دهد.

9) ترس و ناامنی
در مواردی هم دیده می شود که فرد کوچکتر ، دچار ترس و وحشت می شود و این هنگامی اتفاق می افتد که مرد خانواده از سن و سال بیشتری برخورداراست.

خانمی می گفت با اینکه چند ماهی از مرگ همسرش نگذشته بود، و چندان متأثر هم بهنظر نمی رسید. وقتی از اختلافات خانوادگی و تأثیرات منفی آن بر روی فرزندانش سخن میگفت، به تفاوت سنی زیاد خود با همسرش اشاره کرد و گفت : روزی که ازدواج کردم سیزدهسال بیشتر نداشتم، در حالی که شوهرم در آن روزها سی ساله بود و من از دیدن او سختدچار وحشت شده ، پیوسته از او می ترسیدم و این ترس و ناامنی تمامی وجودم را پر کردهبود و تا زمان مرگ او نیز وجود داشت، این ترس شدید همه ی آرامش مرا سلب کرده بود.

پس اگر فاصله سنی میان زوجین زیاد نباشد، این گونه ترسها کمتر دیده می شود.

10) نتایج نامطلوب دیگر
تفاوت سنی زیاد بین زوجین مشکلات دیگری نیز در پیدارد که در دوره های پایانی زندگانی رخ می دهد و از آن میان می توان به موارد ذیلاشاره کرد:

الف- احساس پشیمانی
در غالب موارد ، این نوع ازدواجها با پشیمانی همراه می شود، زیرا مشکلات فراوانناشی از این نوع ازدواجها به قدری زیاد و غیر قابل تحمل است که در اکثر مواردموجبات پشیمانی را فراهم می کند.

ب- بروز مشکلات غیر منتظره
پیدایی مشکلات غیر قابل انتظار، پیامد نامطلوب دیگر چنین ازدواج هایی است. خانمیکه همسرش را از دست داده بود و با او تفاوت سنی زیادی هم داشت، اظهار می کرد : بهدلیل عدم درک یکدیگر، زندگانی ما سراسر پر ازمشاجره و دعوا بود. او در مورد عاقبتزندگانی اش با همسر بزرگتر از خود می گفت: حالا که او مرده ، پسر بزرگم مرا رها نمیکند و پیوسته به من می گوید: بالاخره با آن همه دعوا و جار و جنجالهایی که به راهمی انداختی کاری کردی که پدرم بمیرد و در واقع تو پدرم را کشتی ومن هر چه می گویممرگ پدر به دعواهای ما ربطی ندارد از من نمی پذیرد و با من سر این موضوع درگیریپیدا کرده است، یعنی تا وقتی که همسرم بود ، با او دعوا می کردیم و حالا پسرم جایاو را در دعوا و مشاجره گرفته است.

ج- جرم زایی فرزندان
مشکل دیگری که در این گونه ازدواجها دیده می شود ، این است که امکان جرم زایی درفرزندان آنها بیشتر از مواردی است که زوجین فاصله سنی مناسبی با یکدیگر دارند.

د- طلاق
معضل دیگری که گاه در خانواده هایی که تفاوت سنی زوجین زیاد است دیده می شود ،مسئله عدم تحمل یکدیگر و وقوع طلاق است و در نهایت می توان گفت که مشکلاتی نظیر عدمدرک یکدیگر ، نداشتن تفاهم ، عدم انعطاف پذیری کافی و عدم ارضای غرایز ، گاه بهعنوان موانعی جدی بر سر راه تداوم زندگی تلقی می شوند و طلاق که مرگ اجتماع کوچکخانواده است ، رخ می دهد.

توجه
با بررسی سن ازدواج در میان قشرهای مختلف و جوامع گوناگون در می یابیمکه غالبا ًسن مردان در جریان ازدواج بیش از زنان است. آلن ژیرار می نویسد : آگاهیهای جمعیت شناسانه درباره سن همسران به هنگام ازدواج آموزنده است و می دانیم کهبیشتر اوقات ، افرادی با هم پیوند زناشویی می بندند که از لحاظ سنی به هم نزدیکباشند. از این رو تناسب سنی را باید به عنوان یک ضریب مهم همسان همسری که در جامعهاز اهمیت والایی برخوردار است، در نظر بگیریم.

دیدگاه دینی
از نظر اسلام ازدواج کردن با تفاوت سنی زیاد ، امر نامشروعینیست و آنچه در سنت پیامبر دیده می شود، حکایت از مشروعیت این نوع ازدواج دارد. کمالات پیامبر به عنوان انسانی کامل به حدی بود که به خوبی با حضرت خدیجه (س) زندگانی کرد و در آن زندگانی معضلی به خاطر تفاوت سن و سال دیده نمی شد و از سویدیگر خدیجه (س) نیز زنی با کمال و بی نظیر بود. تمامی ثروت فراوان خود را در راهتبلیغ اسلام صرف نمود و اولین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد، در شعب ابیطالب بادیدن تمامی مشقت ها، به دلیل علاقه ای که به اسلام و پیامبر داشت، همه آنها را تحملکرد و فاطمه (س) را برای پیامبر به یادگار گذاشت. پیامبر نیز به عنوان همسری باوفاهر گاه که نام خدیجه (ع) را می شنید اشک در چشمان مبارکش حلقه می زد، به نحوی کهاطرافیان آن حضرت ، تأثر او را به خوبی حس می کردند.

نتیجه آن که فقط کسانی می توانند در این نوع ازدواج ها موفق باشند که از رفتارپیامبر (ص) و خدیجه (ع) به خوبی متأثر باشند.

امام صادق ( ع ) می فرمایند :
العارفه لاتوضع الا عندالعارف
زن فهمیده ی فرزانه باید در کنار مرد فهمیده قرار گیرد نه غیر آن .

در پایان تأکید می کنیم که ضمن رفع مشکلات چنین خانواده هایی از طریق مشاورخانواده باید به دختران و پسرانی که قصد ازدواج دارند ، آموزش داد که فاصله سنی بینآنان بین سه یا چهار سال و حداکثر هفت سال باشد و این چیزی است که باید در موقعراهنمایی قبل از ازدواج برای آنان تشریح نمود تا دریابند که با فاصله سنی کمتر ،مشکلات کمتری خواهند داشت، مشروط بر این که به سایر جنبه های لازم برای ازدواج موفقنیز توجه کافی مبذول دارند.

منبع:http://chamber5.mihanblog.com/post/144

سلام علیکم
بنده عوارض ذکر شده در بالا را نمی پذیرم،
خود بنده دوست دارم با کسی که هفت سال از من بزرگتر است ازدواج کنم، من 20 سال دارم.

اجازه بدید حالا من به مزایای اختلاف سن نیز بپردازم:

1- موقع پیری وقتی مرد پیر تر از زن باشد، قضیه برعکس عمل می کند و هر کس به پیری نزدیکتر است نیاز به حمایت بیشتری دارد. لذا اگر کسی که پیر تر است "اگر مرد پیر تر است" بر اثر پیری دچار سکته ی مغزی و فلج شدن مبتلا شود، خود او دیگر نیازمند به حمایت دارد، حالا چه کسی از همسرش حمایت می کند؟ معلوم می شود که مجبوراً تحمل زندگی سخت می شود و مرد باید برود آسایشگاه و احساس شکستگی اقتدار به مرد دست دهد. و بعد از سکته ی مرد ممکن است زن سکته کند، و او نیز این قضیه را که محکوم به سربار شدن برای بقیه است را تحمل کند و ببیند که دارد به آسایشگاه میرود و انجام خصوصیترین مسائلش بر عهده ی غریبه هاست. این را از خودم نمی گم چون تجربه شده می گویم. اما اگر قضیه بر عکس باشد، و زن بر اثر کهولت سن سکته کند، زندگی طبق روال طبیعی پیش می رود و نیاز به حمایت از طرف زن تشدید می شود و مرد بیشتر احساس اقتدار و می کند چون به اهمیت حمایت خود پی میبرد. پس هر کسی به پیری نزدیک تر است، احتمال ابتلا به امراض پیری و نیاز به حمایت در او بیشتر است.

آیا اگر ما 500 سال عمر کنیم، بیشتر عمرمان را جوان بودیم یا بیشتر عمرمان را پیر؟ پس روزگار پیری اهمیت دارد.

2- از نظر منطقی سن فقط مدت زمان حضور در دنیاست، نه نشان دهنده ی تجربه است و نه نشان دهنده ی دانایی و نه نشان دهنده ی بزرگی جسمی، چون هر کدام تعریفی برای خود دارند، پس ذهن انسان باید برداشت صحیحی از سن داشته باشد.
مسأله:
و اما تنها مشکلی که میماند این است که شخصی که سنش زیاد است، ممکن است در چشم کسی که کوچک است نوعی احساس خواهری یا مادری را ایجاد کند.
راه حل:
مسئولیت امور شخصی وخانه همه بر عهده ی مرد باشد و روابط و سخنانی گفته شود که این سخنان منحصر به روابط زن و شوهر است، و حس زن شوهری را تشدید کند.

اجازه بدید در همین پستم هدف خودم را از ازدواج بیان کنم:
بنده دوست دارم با کسی که صفات پسنده ی مورد نظر من را دارد ازدواج کنم تا صفات نیک همدیگرمان با همنشینی و زندگی به همدیگر منتقل شود.

موضوع قفل شده است