غرانیق (سجده پیامبر بر بتها)،واقعیت یا افسانه

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غرانیق (سجده پیامبر بر بتها)،واقعیت یا افسانه

واقعیت داستان غرانیق چیست ؟ آیا پیامبر در برابر بتها سجده کرد ؟ آیا خداوند او را به این خاطر توبیخ کرد؟

:Sham::Sham::Sham:سران قريش مانند « ولید » ،« عاص » ، « اسود » و « امیه » با پیامبر ملاقات و درخواست کردند که برای رفع اختلاف ،طرفین خدایان یکدیگر را بپذیرند . در این موقع ،سوره « کافرون » در پاسخ آنان نازل مشد و پیامبر مامور گشت که در پاسخ آنان چنین بگوید : « لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدم ما اعبد » . با این حال پیامبر علاقخ مند بود که با مشرکین کنار بیارید و با خود می گفت : ای کاش ! دستوری نازل می گردید که فاصله ما را از قریش کمتر می ساخت . روزی که در کنار کعبه با صدای دلنشین خود سوره والنجم را می خواند ،هنگامی که به این دو آیه رسید : « افریتم اللات و العزی و مناة الثلاثة الاخری » ناگهان شیطان بر زبانش این جمله را جاری ساخت ،« تلک الغرانیق العلی ،منها الشفاعة ترتجی »، « اینها مرغان عالی مقامند ، وشفاعتشان مورد رضایت است » . البته الاصنام آورده است که این جریان مال دوران جوانی و قبل از بعثت پیامبر است .( الاصنام ، ابن هشام کلبی ،تحقیق زکی باشا ،القاهره ،افست تهران ، نشر نو ، 1364 ش) .علاوه بر« طبری » ،« مقدسی در البدء و التاریخ »، « طبقات الکبری »، « عیون الاثر » و « الکامل ابن اثیر » به این بحث پرداخته اند . پیامبر باقی آیات را خواند .هنگامی که به آیه سجده رسید ،پیامبر و تمامی حاضران در بابر بتها سجده کردند بجز ولید که سالخورده بود که نتوانست خم شود و کمی خاک برداشته و بر پیشانی گذاشت به جای سجده . غلغله ای در مکه به پا شد و مشرکان می گفتند : « محمد » خدایان ما را به نیکی باد کرده است . خبر این صلح به گوش مهاجران حبشه رسید و گروهی از آنان به مکه بازگشتند که پس از بازگشت دیدند اوضاع دوباره دگرگون شده و فرشته وحی به پیامبر نازل شده و او را بار دیگر به پیکار با مشرکان مامور ساخته است و گفته است که این جمله ها را من نگفته ام بلکه شیطان بر زبان من جاری ساخته است . در این موقع آیات 52 تا 54 سوره حج نازل شد . این داستان اشکالات فراوانی دارد 1- چطور است که پیامبر در برابر قریش که تمام مناصب و ثروتشان را به او می بخشیدند دست از پیامبری خود برنداشت و حالا به این راحتی و مفتی دعوت خود را بدون به دست آوردن چیزی بی اثر یا همسو با قریش می کند ؟ در برابر این کار پیامبر جز یک سجده و خوشحالی از قریش چه چیزی نصیب پیامبر شد ؟ در حالی که اگر آنجا که پیشنهاد مقام و ثروت به او دادند می پذیرفت و کنار می گشید هم مال و مقام داشت و هم مشرکین خوشحال می شدند !
2- این داستان از این جا نشات گرفته که پیامبر از وضعیت پیش آمده خسته شده بوده و میخواسته به نحوی دل قریش را بدست آورد . ولی واقعیت و دقت در تاریخ دیگر پیامبران می رساند که پیامبر باید بسیار صبور و بردبار باشد .و هرگز فکر فرار بر سرش خطور نکند . در داستان حضرت یونس می خوانیم که او زودتر از موعد از قومش خارج شد و فکر کرد خداوند به او سخت نمی گیرد در حالیکه خداوند او را در شکم نهنگ کرد و اگر استغفار نمی کرد تا قیامت در آنجا می ماند .حال آنکه اگر پیامبر اسلام اینکار را کرده باشد باید عقوبت می شد ولی همواره می بینیم که قرآن با عبارات بسیار ستایشگری از او یاد می کند .
3- سازنده این داستان تصور نکگرده که قرآن به باطل بودن این قصه بافی گواهی داده است آنجا که می فرماید : « لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » ، یا « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون »
4- این داستان سرا حتی به خود اینقدر زحمت دقت نداده است که ببینید در هیمن سوره خداوند در ادامه چه فرموده است ، پروردگار می فرماید : « و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » . یعنی « پیامبر از روی هوس سخن نمی گوید ،این قرآن نیست مگر وحیی که به او نازل شده است » .
5- افرادی که دراین داستان از آنها نام برده یا به آنها اشاره رفته است خود از بهترین سخندانان عرب بوده اند و علم و آگاهی آنها به فصاحت و بلاغت زبانزد بوده است ، چطور به این دو جمله اکتفی کرده اند ؟ و آنرا ستایش بتان دانسته اند در حالیکه قبل و بعد از این دو جمله ،سراسر سرزنش و بدگویی از خدایان آنهاست .( الکم الذکر و له النثی تلک اذا قسمة ضیزی ،ان هی الا اسماء سمیتوموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها نم سلطان ) یعنی ( آیا پسر از آن شما باشد و دختر خاص خدا ؟ این یک تقسیم ظالمانه است . بتان جز نام هایی بیش نیستند که شمام و پدرانتان نامیده اید و خدا هیچ حجتی درباره آنها نازل نکرده است .)
6- عده ای می گویند اگر این خبر دروغ است ، چرا مسلمانان که به حبشه رفته بودند پس از شنیدن این خبر بازگشتند به مکه ؟ در جواب می گوییم احتمال درست این است که مشرکین از طریق تجار و رفقائی که در حبشه داشته اند این سخن را در آنجا شایع کرده اند که پیامبر و مشرکان با هم به نیکی رفتار می کنند و مشرکان دست از آزار پیامبر برداشته اند .و این شایعه باعث شده است که مسلمانان به مکه باز گردند .و اگر پیامبر می خواست دل مشرکین را به دست بیاود کافی بود مدتی از بتهای آنها بدگویی نکند تا آن ها نیز به پیامبر کاری نداشته باشند .
7- برخی گفته اند آیات « و ما ارسلناک من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینشخ الله ما یلقی الشیطان ثم یحکم الله آیاته و الله علیم حکیم » که معنی اش این است : « ما هیچ رسول و پیامبری پیش از تو نفرستادیم ، جز اینکه هرگاه تمنا می کرد ،شیطان در خواهش او دخالت کرده و خداوند آن چه زا که شیطان القا مینماید ، محو می کند و به آیات خود استواری می بخشد . خداوند دانا و حکیم است .« لیجعل ما یلقی الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض و القاسیة قلوبهم و ان الظالمین لفی شقاق بعید » که یعنی : « خداوند آنچه را که شیطان انجام می دهد ،مایه آزمایش براین آن گروه قرار می دهد که قلب هایشان بیمار است و قساوت دارد وهمانا ستمگران ،سخت در شقاوت و دور از نجات هستند ».« و لیعلم الذین اوتوالعلم انه الحق من ربک فیومنوا به فتخبت له قلوبهم و ان الله لهادالذین آمنوا الی سراط مستقیم » ،« تا افراد دانا بدانند که قرآن ، حق است و از طرف پرودگار تواناست و به آن ایمان بیاودند و دل هایشا بر برابر آن خضوع کند ؛ خداوند کسانی را که ایمان آوده اند ، به راه راست هدایت می کند » .اما این سه آیه این مفاد را در بردارندکه ؛ رسولان تمنا می کنند، شسطان در تمناهای آنان دخالت می کند ، خداوند آثار
آن را محو می کند .اما تمنای پیامبر همان هدایت بشر است و مداخله شیطان به دو صورت ، یا با ایجاد تردید و شک در تصمیم پیامبر که نمی شود به هدف هدایت مردم دست یافت ،یا با تحریک مردم بر ضد پیامبران آنان را از رسیدن به اهدافشان منع می کرد . اما اینجا باید بگوییم که احتمال اول درست نیست چون با آیات قرآن سازگاری ندارد چرا که قرآن به صراحت می گوید « ان عبادی لیس لک علیهم سلطان » یعنی « شیطان تو بر بندگان من تسلطی نداری » و آیه دیگر « انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون » که معنی اش این است : « شیطان بر بندگان مومن و متوکل به خدا ، تسلطی ندارد » .پس مداخله شیطان در خواسته های پیامبران به طریق تحریک مردم به ضد آنان است . در این حال محو و نابودی عمل شیطان به این است که شر آنان را از سر رسولان خود دفع کند تا حق بر مومنان آشکار شود چنانکه می فرماید : « انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا » .
در پایان از حیث تاریخی می توان این نتیجه را بدست داد که همه کتب دارنده این داستان ساختگی دارای نقص محتوایی هستند گرچه شهرت بسیاری در میان اهل تحقیق داشته باشند .
برای مطالعه بیشترجوع شود به ( فروغ ابدیت از جعفر سبحانی ):khandeh!::khandeh!::khandeh!:

داستان افسانة غرانیق ـ كه به آیات شیطانی معروف گشته است ـ یكی از داستان‌هایی است كه دست‌آویز بیگانه‌گان قرار گرفته و سند نبوّت را زیر سؤال برده‌اند.
داستان سرایان آورده‌اند: پیامبر اسلام(ص)‌پیوسته در این آرزو بود كه میان او و قریش هم بستگی صورت گیرد;زیرا ایشان ازجدایی قوم خویش نگران بود. در یكی از روزها كه در كنار كعبه نشسته و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیكی او بودند، در آن هنگام سورة "نجم‌" بر ایشان نازل گردید.
پیامبر همان گونه كه سوره نازل می‌شد، آن را تلاوت می‌فرمود: "وَ النَّجْم‌ِ إِذَا هَوَی‌َ # مَا ضَل‌َّ صَاحِبُكُم‌ْ وَ مَا غَوَی‌َ...تا رسید به آیة "أَفَرَءَیْتُم‌ُ اللَّـَت‌َ وَ الْعُزَّی‌َ # وَمَنَات‌َ الثَّالِثَة‌َ الاْخْرَی‌ََّ ; در این هنگام شیطان دخالت نمود و بی آن كه پیامبر پی ببرد، به او القا كرد: "تلك الغرانیق العلی و ان‌ّ شفاعتهن‌ّ لترجی‌; این پرندگان زیبا (لات‌، عزّی‌َ و منات‌، بزرگ‌ترین بت‌های عرب‌) كه بلند پروازند از آن‌ها امید شفاعت می‌رود." مشركان با شنیدن این عبارت‌ها ـ كه وصف بت‌ها بود و شفاعت آنان را نوید می‌داد ـ خرسند شدند و موضع‌شان را نسبت به مسلمانان تغییر داده‌، دست برادری به سوی آنان دراز كردند. شب كه پیامبر به خانه بازگشت‌، جبرئیل فرود آمد و از او خواست تا سوره را بخواند. پیامبر خواند تا به عبارت‌های یاد شده رسید. ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساكت باش‌! این چه گفتاری است كه بر زبان می‌رانی‌. این جا بود كه پیامبر به اشتباه خود پی برد و دانست فریبی در كار بوده و ابلیس دست كاری كرده است‌، لذا به شدت ناراحت گردید و گفت‌: عجبا! بر خدا دروغ بسته‌ام‌، چیزی گفته‌ام كه خدا نگفته است‌، آه چه بدبختی بزرگی‌.

نقد وبررسی:
گر چه جمعى از مخالفان اسلام براى تضعیف برنامه هاى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سـلّم ) بـه گـمـان ایـنـکـه دسـتـاویـز خـوبى پیدا کرده اند این قضیه را با آب و تاب فـراوان نـقـل کـرده و شاخ و برگهاى زیادى به آن داده اند ولى قرائن فراوان نشان مى دهـد کـه ایـن یـک حدیث مجعول و ساختگى است که براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن و کلمات پـیـامـبـر اسـلام (صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ) وسـیـله شـیـطـان صـفـتـان جعل شده است زیرا:
اولاً:
بـه گـفـتـه مـحققان، راویان این حدیث افراد ضعیف و غیر موثقند، و صدور آن از ابن عـبـاس نـیـز بـه هـیـچـوجـه معلوم نیست ، و به گفته محمد بن اسحاق این حدیث از مجعولات زنادقه مى باشد و او کتابى در این باره نگاشته است{تفسیركبیرفخررازی،ج23،ص50}.

ثـانـیـاً:
احـادیث متعددى در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر و مسلمانان در کـتـب مـختلف نقل شده ، و در هیچیک از این احادیث سخنى از افسانه غرانیق نیست ، و این نشان مى دهد که این جمله بعدا به آن افزوده شده است{همان مدرك}.

ثـالثـاً:
آیـات آغـاز سـوره نـجـم صـریـحـا ایـن خـرافـات را ابطال مى کند آنجا که مى گوید «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى : پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید تنها وحى الهى است»؛ حال این آیه با افسانه فوق چگونه سازگار است ؟

رابعاً:
آیاتى که بعد از ذکر نام بتها در این سوره آمده ، همه بیان مذمت
بـتـهـا و زشـتـى و پـسـتـى آنها است و با صراحت مى گوید:«اینها اوهامى است که شما با پندارهاى بى اساس خود ساخته اید و هیچگونه کارى از آنها ساخته نیست: ان هى الا اسماء سـمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس و لقد جائهم من ربهم الهدى» .
بـا ایـن مـذمـتـهـاى شـدیـد چـگـونـه مـمـکـن اسـت چـنـد جـمـله قـبـل از آن ، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صریحا یادآور شده که خدا تمامى آن را از هر گونه تحریف و انحراف و تضییع حفظ مى کند چنانکه در آیه 9 سوره حجر مى خوانیم :«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون».

خامساً:
مبارزه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با بت و بت پرستى یک مبارزه آشتى نـاپـذیر و پیگیر و بى وقفه از آغاز تا پایان عمر او است ، پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سـلّم ) در عـمـل نـشـان داد کـه هـیـچـگـونـه مـصـالحـه و سـازش و انـعـطـافـى در مـقابل بت و بت پرستى حتى در سخت ترین حالات نشان نمى دهد، چگونه ممکن است چنین الفاظى بر زبان مبارکش جارى شود.

و سـادساً:
حتى آنها که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را از سوى خدا نمى دانـنـد و مـسـلمان نیستند او را انسانى متفکر و آگاه و مدبر مى دانند که در سایه تدبیرش بـه بـزرگـترین پیروزیها رسید، آیا چنین کسى که شعار اصلیش لا اله الا الله و مبارزه آشـتـى نـاپـذیـر بـا هـر گـونـه شرک و بت پرستى بوده ، و عملا نشان داده است که در ارتـبـاط بـا مـسـاءله بـتـها حاضر به هیچگونه سازشى نیست ، چگونه ممکن است برنامه اصـلى خـود را رهـا کـرده و از بـتـهـا ایـن چـنـیـن تـجـلیـل بـه عمل آورد؟!
از مـجـمـوع این بحث بخوبى روشن مى شود که افسانه غرانیق ساخته و پرداخته دشمنان ناشى و مخالفان بیخبر است که براى تضعیف موقعیت قرآن و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین حدیث بى اساس را جعل کرده اند.
لذا تمام محققان اسلامى اعم از شیعه و اهل تسنن این حدیث را قویا نفى و تضعیف کرده اند و به جعل جاعلین نسبت داده اند.
البـتـه بـعـضـى از مـفـسران توجیهى براى این حدیث ذکر کرده اند که بر فرض ثبوت اصـل حدیث ، قابل مطالعه بود و آن اینکه : (پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آیـات قـرآن را آهسته و با تاءنى مى خواند، و گاه در میان آن لحظاتى سکوت مى کرد، تـا دلهـاى مـردم آن را بـخـوبـى جـذب کـنـد، هـنـگـامـى کـه مـشـغـول تـلاوت آیـات سـوره نـجـم بـود و بـه آیـه (افـراءیـتم اللات و العزى و منات الثـالثـة الاخـرى ) رسید بعضى از شیطان صفتان (مشرکان لجوج ) از فرصت استفاده کـرده و جـمـله تـلک الغـرانـیـق العـلى و ان شـفـاعـتـهـن لتـرتـجـى را در ایـن وسط با لحن مـخـصـوصـى سر دادند تا هم دهن کجى به سخنان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کـنـنـد و هم کار را بر مردم مشتبه سازند، ولى آیات بعد به خوبى از آنها پاسخ گفت و بت پرستى را شدیدا محکوم کرد).{تفسیر قرطبی،ج7،ص4474}.
و از ایـنـجـا روشـن مـى شـود اینکه بعضى خواسته اند داستان غرانیق را نوعى انعطاف از نـاحـیه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختى آنها و علاقه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به جذب آنان به سوى اسلام بدانند و از ایـن راه تـفـسـیـر کنند، مرتکب اشتباه بزرگى شده اند، و نشان مى دهد که این توجیه گـران مـوضـع اسـلام و پـیـامـبـر (صـلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را در برابر بت و بت پـرسـتـى درک نـکـرده انـد و مـدارک تـاریـخى که مى گوید دشمنان هر بهائى را حاضر شـدنـد بـه پـیـامـبـر (صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ) در ایـن زمـیـنـه بـپـردازنـد و او قـبـول نـکـرد و ذره اى از بـرنـامـه خـود عـدول نـنـمـود نـدیـده انـد، و یـا عـمـدا تجاهل مى کنند.{تفسیر نمونه،آیت الله مكارم شیرازی ؛جلد14ص141- 144}.
علاوه بر این دلایلی كه ذكرشده است، انبیاء همواره بوسیله نیروی عصمت از هر گونه خطاء محفوظند، زیرا اگر آنان نیز در امور دینی دچار اشتباه و خطاء شوند، اساس اعتقاد مردم به گفتار وی از بین می‌رود

سلام خیی علمی و خوب نوشته اید

موضوع قفل شده است