علم رجال؟؟ بدعت یا سنت؟!

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد پیام

باسلام به تدریج به این سوال پاسخ داده میشود .اما بررسی دلیل اول :
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ (6حجرات )
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد تحقيق كنيد، مباد از روى نادانى به مردمى آسيب برسانيد، آن گاه از كارى كه كرده‏ايد پشيمان شويد

در مورد تعليلى كه ذيل آيه آمده است ظاهر اين است كه هر گونه عمل به ادله" ظنيه" را شامل نمى‏شود، بلكه ناظر به مواردى است كه در آنجا عمل، عمل جاهلانه يا سفيهانه و ابلهانه است، چرا كه در آيه روى عنوان" جهالت" تكيه شده، و مى‏دانيم غالب ادله‏اى كه تمام عقلاى جهان در مسائل روزمره زندگى روى آن تكيه مى‏كنند دلائل ظنى است (از قبيل ظواهر الفاظ، قول شاهد، قول اهل خبره، قول ذو اليد و مانند اينها).يعنى تفسير فاسق همه افرادى است كه عرف‏ آنان راصادق دركلام نمى دانند
في كتاب معاني الاخبار حدثنا أبى رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا احمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن على بن فضال عن أبى جميلة المفضل بن صالح عن زيد الشحام قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرفث و الفسوق و الجدال، قال: اما الرفث فالجماع، و اما الفسوق فهو الكذب، الا تسمع قول الله عز و جل: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» و اما الجدال هو قول الرجل: لا و الله و بلى و الله و سباب الرجل الرجل.

تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص: 82


راه های شناخت یک راوی برای اعتماد به یک خبر
شناخت راویان حدیث به سه گونه قابل تصور است:

  1. 1)شناخت واقعی: این شناخت در صورتی ممکن است که شخصیت او از نزدیک و به صورت مستقیم مورد بررسی قرار گیرد و ما با مشاهدۀ او بتوانیم با معیارهایی که علم رجال به ما می دهد، او را بشناسیم.
  2. 2)شناخت ظاهری: این شناخت، از طریق توصیفاتی که شاهدان امر برای ما گزارش می دهند، به دست می آید. این شاهدان باید خود به طور مستقیم با راویان ارتباط داشته و ایشان را بشناسند.
آنچه مسلّم است، شناخت راویان احادیث معصومین(علیهم السلام) از راه اول و دوم برای کسانی که در این عصر زندگی می کنند و از زمان حضور معصومین (علیهم السلام) فاصله گرفته اند میسر نمی باشد و تنها راهی که برای شناخت راویان ممکن است، راه علمی است.
  1. 3)شناخت علمی: این نوع شناخت، از طریق روشها واسنادهای علمی و با مراجعه به کتاب های رجالی که در این زمینه نوشته شده اند، حاصل می شود.
به همین خاطر، شناخت منابع رجالی که بتوان راویان احادیث را شناخت امری بسیار مهم است.صفات لازم برای یک راویحالا باید به پاسخ این پرسش بپردازیم، که برای بررسی شخصیت حدیثی یک راوی ، لازم است به چه صفاتی توجه نماییم.در بررسی شخصیت یک راوی باید سه ویژگی، در سه حوزۀ متفاوت، مورد توجه قرار بگیرد:سه ویژگی ------- حوزۀ شخصیتی ------ حوزۀ اخلاقی ------ حوزۀ عقیدتی
  1. 1)ویژگی شخصیتی راوی: این ویژگی بدین معناست که او باید توان درک حدیث و به خاطر سپردن آن را داشته باشد.
  2. 2)ویژگی اخلاقی راوی: راوی باید منتسب به صفت عدل بوده و کسی او را به فسق و دروغ متّهم نکرده باشد.
  3. 3)ویژگی عقیدتی: شخص راوی باید شیعۀ 12امامی باشد، به گونه ای که کسی او را منتسب به فرقه های انحرافی در اسلام همچون: غالیان، ناصبیان و... نکرده باشد و یا در مورد او، لفظ فاسدالعقیده را به کار نبرده باشند
صحیح، حَسَن، مُوَثَّق و ضعیفبه اعتبار راوی، اگر شخصی به عنوان راوی تمامی صفات ذکر شده را داشت و او را فردی موثق و حدیثی را که نقل کرده است، حدیث صحیح می نامند ولی اگر راویِ حدیثی، صفت عدالت را نداشت و لیکن دو صفت دیگر را دارا بود، حدیثی را که او نقل کرده است، حدیث حَسَن می شمارند.در مقابل، اگر از میان آن سه ویژگی، فقط ویژگی عقیدتی را نداشت، روایت نقل شده از او را روایتی موثق می شمارند و اگر هیچ کدامیک از صفات را نداشت و یا فردی مجهول در کتاب های رجالی برشمرده شده بود، حدیث او را حدیث ضعیف می دانند.راه های شناخت علمیهمانطور که در مطالب گذشته ذکر شد، از میان راه های شناخت یک راوی،تنها راهی که برای ما میسّر و امکان پذیر است، شناخت علمی راویان است که از راه مراجعه به کتاب های رجالی – که به معرفی راویان ثقه و قابل اعتماد و جدا کردن این دسته از راویان از دیگر راویان که در حدیث ضعیف شمرده می شوند – است.در این نوع از کتاب ها، راویان ثقه از دو راه قابل اعتماد شده اند:اولین راه از طریق توثیق خاص می باشد( مقصود از توثیق خاص آن است که در خصوص یک راویِ مشخص شده از سوی ائمۀ معصومین(علیهم السلام) یا علمای رجال، الفاظی بر وثاقت و عدالت ایشان وارد شده است).دومین راه که علمای این علم برای نشان دادن وثاقت راویان به کار می برند، استفاده از توثیقات عام است ( منظور از توثیق آن است که توثیق نسبت به جمع و گروهی خاص رسیده که آن راوی، یکی از ایشان است).انواع توثیق خاصراه های توثیق خاص عبارتند از:
  1. 1)تایید یکی از معصومین(علیهم السلام)
این نوع از توثیق بدین معناست که از سوی معصومین(علیهم السلام) بر وثاقت شخص مورد نظر، روایتی وارد شده است.به عنوان نمونه در توثیق زکریا بن آدم قمی اینگونه آمده است:علی بن مُسَیِّب می گوید:«خدمت امام رضا(علیه السلام) شرفیاب شدم و به ایشان عرض کردم: وطن من دور است و نمی توانم در هر زمان خدمت شما برسم، پاسخ سئوالات خویش را از چه کسی دریافت نمایم؟امام (علیه السلام) در پاسخ من فرمودند:«از زکریّا بن آدم قمی که پناهگاهی برای دین و دنیای شماست.»[2]تعبیر امان بودن بر دین و دنیا، بالاترین تعبیری است که برای بیان وثاقت یک شخص و قابل اعتماد بودن او می توان ذکر کرد و از آنجا که این روایت صحیح است می توان این نتیجه را گرفت که او یک راوی قابل اعتماد است.یکی از شرایط مهم که باید در تنصیص معصوم(علیه السلام) در نظر گرفته شود، این است که آن حدیث مدح خود راوی نباشد، چرا که ممکن است خود راوی آن حدیث را در مورد خویش ساخته و به معصوم(علیه السلام) نسبت داده باشد.
  1. 2)تأیید یکی از علمای قبل از شیخ طوسی(م 460 ه.ق).
همچون: برقی، ابن قولویه قمی، کَشّی، صدوق، مفید، نجاشی و...
  1. 3)تأیید یکی از علمای بعد از شیخ طوسی(م 460 ه.ق).
همچون: ابن شهر آشوب، شیخ مُنتَجَب الدّین، میرزا استر آبادی، سیّد تفرشی، محقق اردبیلی، قَهپائی، علامۀ مجلسی و آیت الله خویی.[3]
  1. 4)ادعای اجماع بر وثاقت راوی از سوی علمای رجالی
برای آموختن مطالب بیشتر در این مورد، لازم است به کتاب هایی که به بیان این موارد وتفصیل این مطالب پرداخته اند، مراجعه شود. اصحاب اجماعاصحاب امام باقر(ع) اصحاب خاص اصحاب امام کاظم(ع)زراره بن اعین جمیل بن درّاج یونس بن عبدالرحمانمعروف بن خرَبوذ عبدالله بن مسکان محمد بن ابی عمیربریدبن معاویه عبدالله بن بکیر عبدالله بن مغیرهابو بصیر اسدی حمّاد بن عیسی حسن بن محبوبفضیل بن یسار حمّاد بن عثمان احمد بن محمدمحمد بن مسلم ابان بن عثمان صفوان بن یحییتوثیقات عام، راه دومتوثیق عام به عنوان دومین راه برای پی بردن به وثاقت یک راوی خود به 5 گونه ممکن است:
  1. 1)اصحاب اجماع: نخستین بار ابو عمر کشّی(م329 ه.ق) بود که این ادعا را در کتاب رجالی خویش مطرح نمود و22 نفر از یاران ائمه معصومین(علیهم السلام) را به عنوان کسانی اسم برد که علمای رجال بر وثاقت ایشان اتفاق نظر دارند و این لفظ را برای این گروه قرار داد.
این نوع از توثیق عام، گسترده ترین ومهم ترین شیوه در میان توثیقات عام است.نام این افراد عبارتند از:در برخی از کتاب های رجالی به جای ابا بصیر اسدی، ابابصیر مرادی و به جای حسن بن محبوب از فضالۀ بن ایوب و حسن بن علی فضال و به جای فضاله بن ایوب از عثمان بن عیسی نام برده اند.حال اگر نام این چهار تن را به مجموعۀ 18 نفری اضافه نماییم، مجموعۀ اصحاب اجماع به 22 تن خواهد رسید که همگی ثقه و قابل اعتماد در حدیث می باشند.
  1. 2)مشایخ ثقات: منظور از مشایخ ثقات: محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی بَیاع سابری، احمد بن محمد بن عیسی قمی، بنو فضال می باشند.
  2. 3)راویانی که احادیث ایشان در کتاب «کامل الزیارات»[4] آمده است.
  3. 4)راویان احادیث کتاب «تفسیر قمی» نوشتۀ علی بن ابراهیم قمی.
  4. 5)مشایخ اجازه: منظور از مشایخ اجازه کسانی هستند که یک کتاب را خود جمع آوری نموده بودند و کتاب خویش ویا روایتی خاص را به دیگری برای روایت اجازه می دادند.
الفاظ توثیق و تضعیفعالمان رجالی برای نشان دادن وثاقت یک راوی در کتاب های خویش از سه دسته الفاظ استفاده نموده اند:دستۀ اول) الفاظی که همگی این عالمان آن را دلالت بر ثقه بودن شخص می دانند؛ همچون: عدل، ثقه، حجة و...
دستۀ دوم) الفاظی که تنها بر عدالت شخص دلالت می کند و در مورد دو ویژگی دیگر سکوت دارد؛ همچون: صحیح الحدیث، وجه، عین، شیخ، جلیل القدر، عظیم المنزلة، صدوق، مرضی، شکور، زاهد و...
دستۀ سوم) الفاظی که صرفاً نوعی مدح وستایش برای راوی است و در مورد سه صفت مورد نظر حرفی را بیان نمی دارد؛ همچون: فاضل، دیّن، سلیم الجنة، مُحدِّث، حافظ، خاصی، صاحب الامام، وعتمد الکتاب و...
در مقابل این دسته از لفاظ که بر وثاقت راوی دلالت دارند، دسته ای دیگر از الفاظ نیز به ضعیف بودن راوی اشاره دارد.
این الفاظ عبارتند از: لیس بعادل، لیس بِصادقٍ، لیس بمرضی، لیس بمشکور، ضعیف، ضعیف الحدیث، ساقط، متروک، لیس بشیءٍ، متهم بالکذب، متهم بالغلو، متعصب، متهم، مخلّط، غال، مختلط، کذّاب، وضّاع، ملعون، خبیث.[5]

برخورد با نظرات مختلفدر هنگام مراجعه به کتاب های رجالی گاهی دیده شده است برخی از عالمان، راوی را ثقه و قابل اعتماد دانسته اند ولی عالم دیگری، همان شخص را ضعیف و یا غیر عادل دانسته است.در این میان دیدگاه های مختلفی ارائه شده است که از جملۀ این نظریات، سه نظریه می باشد:دیدگاه اول) این دسته از صاحب نظران قائل هستند که اگر در کتابی در ضعف راوی مطالب آمده بود، همان ضعف مورد قبول است، چرا که به هر حال، متخصصی او را ضعیف در حدیث دانسته است.دیدگاه دوم) این گروه قائل هستند که در صورت تعارض بین دو نظریه، آن نظری که دلالت بر ثقه بودن راوی است، همان معتبر است.دیدگاه سوم) این گروه نیز قائلند که در صورت امکان در جمع میان این دو نظر باشد، باید این دو نظر را با هم جمع کرد و اگر جمع ممکن نبود و دلیلی هم بر قبولی یکی از دو طرف نداشتیم در بارۀ آن راوی سکوت می کنیم.دیدگاه چهارم) نظر نجاشی به علّت اینکه از دیگران در امر راوی شناسی متبحّرتر است، بر نظرات دیگر ترجیح و برتری دارد.
سوال:آیا با این دقتها بهتر نمتوان ازخطایی که درآیه شریفه نسبت به آن هشدار داده شده ایمن بود؟


[/HR] [1] . آشنایی با علوم حدیثی، محمد حسین افشاری

[2] . رجال کشی، ص595

[3] . فرق طریق دوم و سوم این است که در طریق دوم این دسته از علما، تاییداتشان از روی حس است ولی علمای طریق سوم از روی حدس این تایید را انجام می دهند.

[4] . نویسندۀ این کتاب جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه قمی است که در مقدمۀ کتاب مدعی می شود در کتاب خویش به جز از افراد ثقه روایت نقل نکرده است.

[5] . هر کدام از این الفاظ در نشان دادن شدت ضعف یک راوی متفاوت بوده و یکسان نیستند.

یکی از بهترین معیارها برای تأیید درستی یا نادرستی یک خبر، بررسی کسانی است که آن را برای ما گزارش می‌دهند.

این امر باعث می‌شود، در صورت اعتماد به راویان خبر، یقین انسان به درستی خبر بیشتر شود و بر عکس، در صورت عدم اطمینان به نقل‌کنندگان، باید به صورت تردید به آن خبر نگریست تا بلکه دلایل دیگری برای تایید آن یافت شود.

حدیث هم از این قاعده مستثنی نیست، بلکه به علّت مهم بودن جایگاه حدیث، این قاعده باید با دقّت بیشتری عمل شود تا از نقل غیر احادیث به عنوان سخنان معصومین(علیهم السلام) جلوگیری شود.
علم رجال، علم راوی شناسی
همانطور که در درس پیش گذشت، برای پی بردن به درستی یک سخن به عنوان حدیث معصومین(علیهم السلام) و فهم درست آن لازم است، گفتار را از دو جنبه مورد بررسی قرار دهیم: اول از لحاظ سند و دوم از لحاظ متن حدیث.
علمی که در بررسی سند یک حدیث یعنی تأیید و یا رد راویان آن تأثیر مستقیم دارد علم رجال[۱] می‌باشد.
علم رجال را اینگونه تعریف کرده‌اند:
عِلْمٌ یُبْحَثُ فیهِ عَنْ اَحْوالِ الرُّواةِ مِنْ حَیْث اِتِّصافِهِم بِشَرائِطِ قَبوُلِ اَخْبارِهِم وَ عَدَمِه.[۲]
علم رجال، علمی است که در مورد برخی از صفات راویان یک حدیث، از آن جهت که باعث می‌شود روایات ایشان پذیرفته و یا رد شود، صحبت می‌کند.
آنچه در اوّلین نگاه به این تعریف به دست می‌آید، موضوع این علم، یعنی راویان حدیث است و در دومین نگاه اختصاص یافتن علم رجال به بررسی برخی از صفات راویان است نه همة آن صفات.
در این علم به بررسی آن دسته از صفاتی می‌پردازد که در پذیرش و یا عدم پذیرش روایات ایشان نقش دارد؛ همچون: عدالت، وثاقت[۳]، قوة ضبط حدیث، ولی سایر حالات و صفات ایشان نظیر سیاست مداری، شاعر بودن و دیگر شخصیت‌های اجتماعی ایشان مد نظر نیست.[۴] [۵]
یک مثال
حدیث زیر را به دقت بنگرید:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ: قَالَ لِی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام):
مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ.[۶]
شیخ کلینی (صاحب کتاب اصول کافی) این حدیث را از علی بن ابراهیم قمی و او نیز از پدرش، ابراهیم بن هاشم قمی و او نیز از قاسم بن محمد اصفهانی، او نیز از سلیمان بن داود منقری و او نیز از حفض بن غیاث نقل کرده است؛ که امام(علیه السلام) به او فرمود :…[۷]
در قسمت سند این حدیث نام ۵ تن از راویان ذکر شده ،که این افراد، زنجیره وار این حدیث را از امام صادق(علیه السلام) به دست شیخ کُلینی رسانده‌اند.
پیداست که عصر مرحوم کلینی (متوفای ۳۲۹ه.ق) که از محدثان قرن چهارم است تا عصر امام صادق(علیه السلام) یعنی سالهای بین ۱۱۴ تا ۱۴۸ ه.ق، بیش از ۱۵۰ سال فاصله دارد.
اگر ایشان نام راویان قبل از خود را برای ما نقل نمی‌نمود و حدیث را بدون سند ذکر می‌کرد، ما راهی برای بررسیِ درستیِ نسبت دادن این حدیث به معصومین(علیهم السلام) نداشتیم، مگر اینکه با اعتماد به شیخ کلینی; و اینکه او فقط احادیث معصومین(علیهم السلام) را نقل می‌کند، به احادیث او اعتماد می‌نمودیم.
ولی آنچه مسلّم است، این برداشت باعث آرامش خاطر ما نمی‌شود، علاوه بر آنکه ممکن بود او در قضاوت در مورد عدالت، قابل اطمینان بودن راویان و ایمان ایشان دچار اشتباه شده و یا قرینه‌ای بر ضدّ آن پیدا نکرده است.
اما با ذکر سند روایت، این امکان برای ما در این زمان فراهم شده است که با نگاهی دیگر و قرائنی ویژه به بررسی آن اشخاص بپردازیم که آن قرینه‌ها به دست شیخ کلینی نرسیده است.
دایرة پاسخ گویی علم رجال
سؤالاتی که با علم رجال می‌توان به جواب ایشان دست یافت، عبارتند از:
۱٫ این شش راوی چه کسانی هستند؟
۲٫ در چه عصری می‌زیسته و با چه کسانی هم عصر بوده‌اند؟
۳٫ آیا در حوزة عقیده، شیعه بوده‌اند؟
۴٫ آیا در حوزة اخلاق، انسان‌های عادل یا حداقل راستگو بوده‌اند؟
با آموختن علم رجال می‌آموزیم که چگونه به سؤالات بیان شده، پاسخ دهیم.
مبانی نظری و جنبة عملی علم رجال
برای آموختن این علم، لازم است به دو جنبة خاص نظر داشت:
نخست جنبة نظری این علم است که یاد گرفتن برخی از مسائل مورد قبول و پذیرش بین علمای این علم است[۸] و در مرتبة دوم، توجّه به جنبة عملی این علم است، که با مراجعه به کتاب‌های رجالی‌ای که به بررسی تک تک راویان پرداخته، این امر آموخته می‌شود.[۹]
آنچه از بیان ذکر شده به دست می‌آید این است که بخشی از این علم صرفاً جنبة نظری دارد و بخشی دیگر از این علم صرفاً جنبة تحقیقِ میدانی و کاربردی داشته و نیاز به آن دارد که آموزندة این علم، با مراجعة مستقیم به منابع رجالی، شخصیت راوی را مورد نقد و نظر قرار دهد.
اهمیت علم رجال
علمای رجال برای اثبات نیاز به این علم، دلایلی را در کتاب‌های خویش ذکر کرده‌اند که می‌توان از جملة دلایل ایشان مطالب زیر را بیان نمود :
۱) دستور از سوی ائمه(علیهم السلام)
ائمه(علیهم السلام) که خود راهنمایان انسان به سوی سعادت می‌باشند، راه به دست آوردن و تشخیص درست سخنان خویش را به ما آموخته‌اند.
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤال عُمَربن حَنظَله از اختلاف نظر قاضیان که برآمده از اختلاف در به دست آوردن حدیث بود، این چنین می‌فرمایند:
« حکم آن قاضی که عادل تر، فقیه تر، راستگوتر در حدیث و با تقواتر است را بپذیر و به حکم آن قاضی دیگر توجه نکن.» [۱۰]
اگر چه فرمایش امام صادق(علیه السلام) در مورد صفات قاضی بیان شده است ولیکن این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که قاضیان عصر امام صادق(علیه السلام)، کسانی بودند که راوی احادیث ایشان بوده و بر مبنای احادیث این بزرگواران، قضاوت می‌نمودند. [۱۱]
۲) وجود جَعل‌کنندگان حدیث
آنچه پس از بررسی دقیق راویان برخی احادیث به دست می‌آید، وجود افرادی است که برای اهداف خاص خویش، احادیثی را به دروغ به ائمه(علیهم السلام) نسبت می‌دادند.
این امر تاریخی بس طولانی دارد، بطوریکه این اتفاق حتی در زمان حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز اتفاق افتاده بود و حضرت(صلی الله علیه و آله) به کسانی که احادیثی را به دروغ به ایشان نسبت می‌دادند، وعدة آتش جهنم می‌دادند.[۱۲]
امام صادق(علیه السلام) در مورد مُغَیرة بن سعید که یکی از غالیان[۱۳] زمان حضرت(علیه السلام) بود اینگونه می‌فرمایند: «مغیرة بن سعید در کتاب‌های اصحاب پدرم، روایاتی را وارد کرد که پدرم آن احادیث را نفرموده بود.»[۱۴]
در جای دیگر حضرت در این موضوع می‌فرمایند: «ما خانواده‌ای راستگو هستیم. دروغگویانی بر ما دروغ می‌بندند تا راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند.» [۱۵]
با نگاه به تاریخ حدیث از این نمونه افراد، بسیار قابل مشاهده هستند و اهمیت علم رجال در اینجا جلوه گری خاصی دارد، ‌چرا که با مذموم خواندن اینگونه افراد به معرفی و عقاید هرکدام از ایشان می‌پردازد.
۳) اجماع دانشمندان
علمای شیعه و برخی فرقه‌های مسلمین، در دوران‌های مختلف، به نوشتن کتاب‌هایی در علم رجال می‌پرداختند که این مطلب نشان‌دهندة ارزش این علم در بین عالمان بوده است.
[۱]. این علم در قدیم به نام جَرْح و تعدیل شناخته می‌شد.
[۲]. جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، مؤسسه امام صادق۷، اول، ۱۴۲۷ ص ۱۳
[۳]. وثاقت به معنای قابل اعتماد بودن یک راوی در بیان احادیث است.
[۴]. یکی از علومی که به بررسی زندگی اشخاص مهم در تاریخ می‌پردازد، علم تَراجّم و یا همان بیوگرافی شناسی است. در این علم از احوال شخصیت‌ها، اعم از علماء و غیر علماء و نیز راویان و غیر ایشان که در تاریخ نقش به سزایی داشته‌اند، بحث می‌کند.
ارتباط این دو علم با هم، عموم و خصوص مِن وجه می‌باشد؛ بدین معنا که این دو علم در برخی از موارد اشتراکی دارند و در برخی موارد اختلافی. آنچه از این تعریف به دست می‌آید این است اگر شخصی هم از لحاظ تاریخی، شخصیتی مهم و مورد نظر بود و هم جزو راویان احادیث اهل‌بیت: بود، جزو مشترکات این دو علم است وگرنه اینگونه نیست.
[۵]. از شاخه‌های علم رجال می‌توان معرفة الطبقات، الموتلف و المختلف، المتفق و المفترق، منبع شناسی و تاریخ علم رجال را نام برد
[۶]. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۵، ح ۶
[۷]. هر که برای خدا علم را بیاموزد و بدان عمل نماید و به دیگران نیز بیاموزد، در مقام‌های بلند آسمان عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا، عمل کرد برای خدا و تعلیم داد برای خدا.
[۸]. همچون: الفاظ رجالیون برای تعدیل و یا جرح راویان، مبنای توثیق راویان، توثیقات خاص معصومین:، اجماع اصحاب بر وثاقت راویان، راه‌های حل تعارض بین جرح و تعدیل، مبنای رجالی علمای شیعه و سنی در برخورد با راویان و…
[۹]. علم رجال همانند کتاب فرهنگِ لغتی است که واژه‌هایی را که معانی آن برای انسان دشوار است حل می‌کند.
این دسته از کتاب‌های رجالی که بدین منظور تدوین شده‌اند نیز اینگونه عمل می‌نمایند که در جای خود به معرفی برخی از این کتاب‌ها پرداخته خواهد شد.
[۱۰]. وسائل الشیعه، ج ۱۸، کتاب القضاء، باب ۹، ح ۱، ص ۷۵
[۱۱]. کلیات فی علم الرجال، ص ۲۹
[۱۲]. مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّا مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار. (بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۶۱)
[۱۳]. غالی به معنای کسی است که در مقام امام بسیار غلو میکند و برای او مقام الوهیت قائل می‌شود.
[۱۴]. رجال کشی، ص ۱۹۵
[۱۵]. همان، ص

[=arial]علم رجالضرورت وتاریخچه آن
[=arial]از جمله علومی که از دیر باز مورد توجه شیعیان قرار گرفته است علم رجال و شناخت راویان وناقلان حدیث می باشد. با توجه به آنچه در کتب تاریخ حدیث ذکر شده است این علم از پیشینه ای قوی برخوردار می باشد ویکی از کهن ترین دانشهایی است که در حوزه علوم دینی راه یافته و هموار ه از سوی علمای دین و حدیث پژوهان مورد عنایت ویژه ای بوده است.
[=arial]دستور قرآن کریم به مسلمانان مبنی بر تحقیق وتفحص در مقابل گزارش فاسقان :[=arial] "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِین" (حجرات49/آیه 6 )[=arial] و نیز گفتار پیامبر(صل الله علیه و آله وسلّم) در مور هشدار به دورغ پردازان :[=arial]"قد کثرت علیّ الکذّابه فمن کذب علیَّ متعمدا فلیتبوا مقعده مِنَ النار" (کافی ، ج 1، ص62 و نیز بحارالانوار ، ج ،ص 225) [=arial].[=arial]سبب شد تا حافظان حریم سنّت نبوی با دقت واحتیاط دو چندان به بیان سخنان پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله وسلّم ) بپردازند و کوشش نمایند احادیث ایشان را تنها از زبان افرادی صادق روایت نمایند .[=arial]البتّه لازم به ذکر است که منظور از «علم رجال» در این گفتار ، علم رجال به معنای عام آن می باشد که آن را میتوان چنین تعریف نمود : "« دانش شناسایی گروهی از مردم که درجهت خاصی مشترکند واطلاع از احوال یا انساب یا تألیفات یا برخی دیگر از خصوصیّات ایشان » . بنابر این تعریف علم رجال به معنای خاص ، فهرست، تراجم ، انساب و مشیخه را شامل می -شود . چون در اصطلاح ِ خاص «علم رجال» آن است که در شناسایی راویان حدیث ،از لحاظ نام یا اوصافی که در قبول یا رد گفته وروایت آنان دخالت دارد ، بحث می کند . فهرست مجموعه ای است که در آن نام مؤلّفان و مصنّفان گردآوری شده است .تراجم به طور عام ، شرح حال علماء یا راویان است بدون اشاره به جهاتی که در ، رد و قبول روایت مؤثّرند ، و مشیخه نشان دهنده ی سلسله ی اساتید حدیث است و باز علم رجال ، به معنای خاص ، بر حسب انگیزه های گونا گون به رشته ها موضوعات محدودتری تقسیم می -شود و کتابهای مربوط به آن شکلهای مختلفی می گیرد . بعضی از این کتابها به طور عام ، شامل نام راویان است ، بی تعرض به وثاقت یا عدم وثاقت ایشان ، مانند طبقات الرجال تألیف احمد بن ابی عبد الله برقی . بعضی دیگر درباره ی ممدوحین یا مذمومین است ، مانند کتاب ابن داوود قمی و برخی فقط درباره ی اصحاب یک امام است مانند کتاب ابن عقده که فقط در خصوص اصحاب ا مام صادق (علیه السّلام) تألیف شده است ، و در برخی دیگر ، جهت خاص دیگری در نظر گرفته شده ، مانند کتاب عبدالعزیز بن یحیی الجلودی که مشتمل است بر نام آن عده از اصحاب رسول اکرم(صل الله علیه وآله وسلّم) که از حضرت علی (علیه السّلام) روایت کرده اند." (چهار کتاب اصلی علم رجال ، صص7-5) .[=arial]حال با توجه به آنچه بیان شد می توان بیان داشت ا ساس و پایه ی ا ین دا نش از نخستین سده پس از هجرت نهاده شده است و در طول حیات اسلام ، اشکال مختلف و شاخه های متنوّعی بر خود دیده است

هشام بن الحكم عن أبي عبدالله (عليه السلام): « لا تقبلوا علينا حديثاً إلاّ ما وافق القرآن والسنّة، أو تجدون معه شاهداً من أحاديثنا المتقدّمة، فإنّ المغيرة بن سعيد لعنه الله دسّ في كتب أصحاب أبي، أحاديث لم يحدّث بها أبي، فاتّقوا الله، ولا تقبلوا علينا ما خالف قول ربّنا تعالى وسنّة نبيّنا محمّد (صلى الله عليه وآله)... )البحار: ج2 ص249 ح62.
این روایت دلیلی است برای فهم روایت مورد استفاده برای نفی علم رجال که مقصود روایت ذیل رد ابتدایی است وآنکه سخن باید بررسی شود وبدون دلیل رد نگردد ودرعلم رجال نیز چنین است وبررسی راوی دلیلی عقلی وقرآنی برای بررسی خبراست و هچنین دلیلی برای رد وقبول آن خبراست.زیا رد وقبول خبر هردو دلیل می خواهد

أحمد بن محمد بن خالد البرقي، عن محمد بن اسماعيل، عن جعفر بن بشير، ( عن أبي الحصين ) عن أبي بصير، عن أبي جعفر (ع) أو عن أبي عبد الله (ع) قال :
لا تكذبوا الحديث إذا أتاكم به مرجئي ولا قدري ولا حروري ينسبه إلينا فانكم لا تدرون لعله شئ من الحق فيكذب الله فوق عرشه
احادیث را تکذیب نکنید حتی اگر مرجعی یا قدری یا حروری آن را به ما نسبت دهد . زیرا شما نمی دانید ، شاید که در آن چیزی از حق باشد و شما با این کارتان خداوند را بر فوق عرشش تکذیب می کنید

المحاسن لأحمد بن محمد بن خالد البرقى ج 1 ص 230 . علل الشرائع ج 2 ص 395

[="Indigo"]

ask;364454 نوشت:
1) نهی قرآن و اهل بیت (ع) از این بدعت
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ . اى مؤمنان اگر فرد فاسقى خبرى برايتان آورد، آن را بررسى كنيد مبادا نادانسته به قومى زيان رسانيد، آنگاه به خاطر كارى كه كرده ايد پشيمان شويد . الحجرات:6

اولا خود این آیه قبول روایت از فاسق را موجب انجام عمل جاهلانه می داند(ان تصیبوا قوما بجهاله)
شما باید بدانید که ليس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن پس ما برای شما تفسیر امام صادق علیه السلام را می آوریم:
وَ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ التَّارِيخِيِ‏ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَاوُدَ الشَّعِيرِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ صَاحِبِ الْمَنْصُورِ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ لِلْمَنْصُورِ لَا تَقْبَلْ فِي ذِي رَحِمِكَ وَ أَهْلِ الرِّعَايَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَوْلَ مَنْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ فَإِنَّ النَّمَّامَ شَاهِدُ زُورٍ وَ شَرِيكُ إِبْلِيسَ فِي الْإِغْرَاءِ بَيْنَ النَّاسِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ‏- وَ إِنْ كَانَ يَجِبُ عَلَيْكَ أَنْ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطِيَ مَنْ حَرَمَكَ وَ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ فَإِنَّ الْمُكَافِئَ لَيْسَ بِالْوَاصِلِ إِنَّمَا الْوَاصِلُ الَّذِي إِذَا قَطَعَتْهُ رَحِمٌ وَصَلَهَا الْحَدِيثَ.
وسائل الشيعة، ج‏12، ص: 309
امام صادق (ع) به منصور فرمود: از كسى كه بهشت بر او حرام و جايگاهش آتش است هيچ سخنى را در باره خويشاوندان و خدمتكاران خانواده‏ات نپذير، زيرا سخن چين دروغگوى آشكار، و در ايجاد دشمنى بين مردم‏ شريك شيطان است. چون خداوند متعال فرمود: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر فاسقى خبرى براى شما آورد جستجو نماييد مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب رسانيد و سپس بر عمل خود پشيمان شويد»البتّه بر تو واجب است، نسبت به كسى كه خويشاوندى‏اش از تو قطع كرده صله رحم كنى و به كسى كه ترا محروم كرده عطا و بخشش كنى و كسى را كه به تو ستم كرده عفو نمائى چون پاداش نيكى، صله رحم نيست، بلكه صله رحم آن است كه اگر خويشاوندان از تو بريدند تو صله رحم بجاآورى‏

اما احادیث پیرامون علم رجال:
حدیث اول:خود امامان اولین کسانی بودند که علم رجال را پایه گذاری کردند
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنِي زِيَادُ بْنُ أَبِي الْحَلَّالِ قَالَ: اخْتَلَفَ النَّاسُ فِي جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ وَ أَحَادِيثِهِ وَ أَعَاجِيبِهِ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْهُ فَابْتَدَأَنِي مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ رَحِمَ اللَّهُ جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ الْجُعْفِيَّ كَانَ يُصَدِّقُ عَلَيْنَا وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ كَانَ يَكْذِبُ‏ عَلَيْنَا.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 238
زياد بن ابى حلال گفت مردم در باره روايتها و كارهاى عجيب جابر بن يزيد اختلاف كردند. من خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيدم ميخواستم در اين مورد از او سؤالى بكنم. قبل از اينكه من چيزى بپرسم فرمود خدا رحمت كند جابر بن يزيد جعفى را كه احاديث ما را درست نقل ميكرد ولى خدا لعنت كند مغيرة بن سعيد را كه بر ما دروغ مى‏بست.

حدیث دوم:در احادیث متعارض ببینید چه کسی عادل تر است و این همان رجال است

وَ رَوَى الْعَلَّامَةُ قُدِّسَتْ نَفْسُهُ مَرْفُوعاً إِلَى زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ الْبَاقِرَ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَأْتِي عَنْكُمُ الْخَبَرَانِ أَوِ الْحَدِيثَانِ الْمُتَعَارِضَانِ فَبِأَيِّهِمَا آخُذُ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ دَعِ‏ الشَّاذَّ النَّادِرَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّهُمَا مَعاً مَشْهُورَانِ مَرْوِيَّانِ مَأْثُورَانِ عَنْكُمْ فَقَالَ ع خُذْ بِقَوْلِ أَعْدَلِهِمَا عِنْدَكَ وَ أَوْثَقِهِمَا فِي نَفْسِك‏

عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص: 133
- علّامه روايت كرده و آن را به زرارة بن اعين رسانده كه زرارة گفته: از حضرت باقر پرسيده گفتم: فداء و خونبهايت شوم دو خبر و آگهى يا دو حديث و سخن كه با يك ديگر مخالف و ناسازگاراند از شما مى‏آيد (بدست ما ميرسد) كدام يك از آن دو را فرا گيرم (بپذيرم و طبق آن رفتار نمايم) امام (عليه السّلام) فرمود:اى زرارة آن خبرى را كه ميان اصحاب و يارانت مشهور و آشكار است فراگير و آن را كه نادر و كمياب است رها كن، گفتم: اى سيّد و سرور من هر دو خبر با هم مشهور و آشكار و از شما روايت‏ و نقل شده است، امام (عليه السّلام) فرمود: گفتار كسى را كه نزد تو عادلتر و دادگرتر است و بيشتر باو اطمينان و آرامش دل دارى فراگير

حدیث سوم:تصریح امام بر گرفتن روایات از شخص صادق

26- ختص، الإختصاص ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُيَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ حَدِيثٌ يَأْخُذُهُ‏ صَادِقٌ‏ عَنْ‏ صَادِقٍ‏ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص: 150

حدیث چهارم:تصریح امام بر گرفتن روایات از شخص صادق

157 عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لِي يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ لَحَدِيثٌ تُصِيبُهُ مِنْ صَادِقٍ‏ فِي‏ حَلَالٍ‏ وَ حَرَامٍ‏ خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ حَتَّى تَغْرُب‏

المحاسن، ج‏1، ص: 227

حدیث پنجم:راویان حدیث باید شیعه باشند

2- كش، رجال الكشي حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمُ ابْنَا نُصَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَبِيبٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ السَّائِيِّ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ وَ هُوَ فِي السِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ يَا عَلِيُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِينِكَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا فَإِنَّكَ إِنْ تَعَدَّيْتَهُمْ أَخَذْتَ دِينَكَ عَنِ الْخَائِنِينَ الَّذِينَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اؤْتُمِنُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِيَ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ شِيعَتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

از علىّ بن سويد سائيّ رسيده كه گفته: حضرت ابو الحسن اوّل (موسى بن جعفر، عليه السّلام) هنگامى كه در زندان بود بمن نوشت: اى علىّ (بن سويد) و امّا آنچه يادآورى نمودى از اينكه معالم و نشانه‏هاى (احكام) دين و آئينت را از چه كسى فرا فراگيرى؟ (پاسخ آن اينست:) معالم دينت را از جز شيعه و پيروان ما فرا مگير، زيرا ...

روایات در رابطه با علم رجال بسیار فراوان است....[/]

[=arial]علم رجال از مستحدثاتی است که در تشیع وارد شده است . به این کلام سید نعمت الله جزائری نگاه کنید :

(الجوهرة الثانية) في أنّ تنويع الحديث الى ما ذكرنا إنما هو اصطلاح طار

(قيل) أول من وضعه العلامة (طاب ثراه).

(و الحق) أنه قد سبقه به السيد علي بن طاوس (رحمه اللّه) و لكن هو قد تمّمه.

و این چیز جدیدی است که در دین وارد شده و اصطلاح طار نیاز به دقت دارد .

اما :
در فرهنگ روایات اهل بیت آمده است :
مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْمَرَاغِي
وَرَدَ تَوْقِيعٌ، يَعْنِي مِنَ الْمَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ وَ ذَكَرَ تَوْقِيعاً شَرِيفاً يَقُولُ فِيه‏مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يَرْوِيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا-.

شما وقتی ثابت کردید کلینی ، صدوق ،؛ فیض و ... ثقه هستند نباید شک کنید در آنچیزی که نقل می کنند پس به علم رجال چه نیازی هست ؟؟؟

آن چیز که ظاهر است این علم از چیزهایی بوده که به دین اضافه شده و اصطلاح سید نعمت الله جزائری طار و بدعت است .

[=arial]شما وقتی ثابت کردید کلینی ، صدوق ،؛ فیض و ... ثقه هستند نباید شک کنید در آنچیزی که نقل می کنند پس به علم رجال چه نیازی هست ؟؟؟
شما یعنی چه کسی ؟این برداشنی سطحی ازعلم رجاله وهرعالمی مبنایی دراعتماد به راویان روایت داره

پیام;364906 نوشت:
این نوع از توثیق عام، گسترده ترین ومهم ترین شیوه در میان توثیقات عام است.نام این افراد عبارتند از:در برخی از کتاب های رجالی به جای ابا بصیر اسدی، ابابصیر مرادی و به جای حسن بن محبوب از فضالۀ بن ایوب و حسن بن علی فضال و به جای فضاله بن ایوب از عثمان بن عیسی نام برده اند.حال اگر نام این چهار تن را به مجموعۀ 18 نفری اضافه نماییم، مجموعۀ اصحاب اجماع به 22 تن خواهد رسید که همگی ثقه و قابل اعتماد در حدیث می باشند.

2)مشایخ ثقات: منظور از مشایخ ثقات: محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی بَیاع سابری، احمد بن محمد بن عیسی قمی، بنو فضال می باشند.
3)راویانی که احادیث ایشان در کتاب «کامل الزیارات»[4] آمده است.
4)راویان احادیث کتاب «تفسیر قمی» نوشتۀ علی بن ابراهیم قمی.
5)مشایخ اجازه: منظور از مشایخ اجازه کسانی هستند که یک کتاب را خود جمع آوری نموده بودند و کتاب خویش ویا روایتی خاص را به دیگری برای روایت اجازه می دادند.

سلام. بسیار عالی و منطقی. تشکر. یه سوال من قسمت بالارو متوجه نشدم، بزرگوار یعنی راویان کتاب تفسیر قمی، همگی ثقه اند که ذکر فرمودین؟

[="Indigo"]

ask;364454 نوشت:
لا تكذبوا الحديث إذا أتاكم به مرجئي ولا قدري ولا حروري ينسبه إلينا فانكم لا تدرون لعله شئ من الحق فيكذب الله فوق عرشه
احادیث را تکذیب نکنید حتی اگر مرجعی یا قدری یا حروری آن را به ما نسبت دهد . زیرا شما نمی دانید ، شاید که در آن چیزی از حق باشد و شما با این کارتان خداوند را بر فوق عرشش تکذیب می کنید
المحاسن لأحمد بن محمد بن خالد البرقى ج 1 ص 230 . علل الشرائع ج 2 ص 395
احمد بن محمد بن خالد الرقی : ثقه . رجال النجاشی ص 76 شماره 182
محمد بن اسماعیل : ثقه . رجال النجاشی ص 330 شماره 893
جعفر بن بشیر : ثقه . رجال النجاشی ص 119 شماره 304
ابو الحصین زحر بن عبد الله الاسدی : ثقه . رجال النجاشی ص 176 شماره 465
ابو بصیر یحیی بن القاسم : ثقه . رجال النجاشی ص 441 شماره 1187
محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن أبي عبيدة الحذاء قال : سمعت أبا جعفر (ع) يقول :
والله إن أحب أصحابي إلي أورعهم وأفقههم وأكتمهم لحديثنا وإن أسوأهم عندي حالاً وأمقتهم للذي إذا سمع الحديث ينسب إلينا ويروى عنا فلم يقبله إشمأز منه وجحده وكفَّر من دان به وهو لا يدري لعل الحديث من عندنا خرج وإلينا اسند، فيكون بذلك خارجا عن ولايتنا
بخدا سوگند كه محبوبترين یارانم نزد من باورع ترین آنها و فقيه ترین آنها و حديث را نهان دارترین آنها است . و بدترين و مبغوض ترين اصحابم نزد من ، كسى است كه هرگاه حديثى را شنود كه بما نسبت دهند و از ما روايت كنند، آنرا نپذيرد و بدش آيد و انكار ورزد و هر كه را به آن معتقد باشد تكفير كند . در صورتيكه او نميداند، شايد آن حديث از ما صادر شده و بما منسوب باشد، و او بخاطر انكارش از ولايت ما خارج می شود
الكافي ج 2 ص 223 . مختصر بصائر الدرجات ص98 . وسائل الشيعة (آل البيت) ج27 ص 87 . مستدرك الوسائل ج1 ص80
محمد بن یحیی : ثقه . رجال النجاشی ص 353 شماره 946
احمد بن محمد : ثقه . خلاصة الاقوال الحلی ص 61
الحسن بن محبوب : ثقه . الفهرست الطوسی ص 96 شماره 162
جمیل بن صالح : ثقه . رجال النجاشی ص 127 شماره 329
ابو عبیدة الحذاء : ثقه . رجال النجاشی ص 170 شماره 449
عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد ومحمد بن خالد البرقي عن عبد الله بن جندب عن سفيان بن السمط قال :
قلت لابي عبد الله (ع) جعلت فداك يأتينا الرجل من قبلكم يعرف بالكذب فيحدث بالحديث فنستبشعه فقال أبو عبد الله (ع) يقول لك اني قلت الليل انه نهار والنهار انه ليل قلت لا قال فان قال لك هذا اني قلته فلا تكذب به فانك انما تكذبني
به امام صادق (ع) گفتم : فدایتان شوم ، شخصی از نزد شما می آید که به کذب و دروغ گویی معروف است و از شما حدیث روایت می کند و ما نسبت به او اکراه داریم . پس امام صادق (ع) فرمود : آیا می گوید که من گفته ام شب روز است و یا روز شب است ؟ گفتم : خیر . فرمود : حتی اگر گفت که من آن را گفته ام ، آن را تکذیب نکن که اگر تکذیب کنی بدرستی که مرا تکذیب کرده ای
مختصر بصائر الدرجات للحسن بن سليمان الحلي ص 76 وفي طبعة أخرى ص 234
احمد بن محمد بن عیسی : ثقه . خلاصة الاقوال الحلی ص 61
الحسین بن سعید : ثقه . رجال الطوسی ص 355 شماره 5257
محمد بن خالد البرقی : ثقه . رجال الطوسی ص 363 شماره 5391
عبد الله بن جندب : ثقه . رجال الطوسی ص 340 شماره 5059
سفیان بن السمط : ثقه . رجال الطوسی ص 220 شماره 2926
2) کاملا روشن و واضح است که علمای رجال معصوم نیستند . پس کلام آنها در مورد یک شخص حجت نیست
3) علمای رجال که معروف ترین آنها نجاشی و طوسی هستند در باره بعضی اشخاص با یکدیگر اختلاف نظر دارند . مثلا یک شخص را شیخ طوسی ثقه می شمارد در حالی که نجاشی او را ضعیف می داند و برعکس . بلکه حتی می بینیم که عالمی در اقوال خودش نسبت به یک شخص نظر متناقض دارد . مثلا شیخ طوسی شخصی را در رجالش ثقه می داند اما او را در کتاب فهرست ضعیف می شمرد
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ قَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ قَالُوا أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ قَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ بِالْأَشْعَارِ وَ الْعَرَبِيَّةِ فَقَالَ النَّبِيُّ ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل‏. كافى ج 1 ص 32
از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر از پدرانش (عليهم السّلام) رسيده كه فرموده: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بمسجد در آمده ناگاه ديد گروهى گرد مردى را گرفته‏اند فرمود: اين چيست (چه شده است)؟ گفتند: علّامه و مرد بسيار دانائى است (كه گردش را گرفته‏اند) فرمود: علّامه چيست (چگونه كسى است)؟ گفتند: داناترين مردم است به نسب شناسى و نژادهاى عرب و پيشآمدهاى سخت ايشان و بروزگار جاهليّت و شعرها و عربيّت پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود:اين دانشى است كه زيان ندارد نادانيش و سودى ندهد دانستن آن ، پس از آن آن حضرت (صلّى اللَّه عليه و آله) فرمود: جز اين نيست علم و دانائى " سه علم است: آيه محكمه‏ و نشانه استوار و فريضه عادله‏ و سنّت قائمه و احكام برپا و هميشه و جز اينها فضل و برترى است

سلام
به نظرم به این قسمت ها جواب کاملی در تاپیک داده نشده
با تشکر[/]

سلام علیکم

مصدر اول استخراج مفاهیم و علوم ، قرآن است نه امام صادق و خود حضرت رسول و نیز سائر ائمه بزرگوار می فرمایند احادیث ما را بر قرآن عرضه کنید ، هر کدام که موافق قرآن نبود بر دیوار بکوبید .

قرآن وقتی به بررسی افراد در پذیرش سخن آنان دستور داده حجت بر همه تمام می شود .به اخبار فاسق نباید اعتماد کرد ، خب این یعنی رجال شناسی .

ثانیا اگر بخواهیم هر چه از ائمه نقل شده است را قبول کنیم ، باید دین را ببوسیم بگذاریم کنار !!!

موفق باشید .

آنچه پیرامون اعتبار تفسیر علی بن ابراهیم مي گوييم معتبر به معاي صحت و صدور صد در صدي روايات آن از ائمه معصومين نيست بلكه به اين معني است كه روايات اين كتب مورد توجه و اعتناي علماي شيعه در طول تاريخ بوده است لكن جهت حكم به صحت روايت, هر روايت آن با توجه به سلسله اسناد و متن روايت به صورت جداگانه مورد ارزيابي واقع مي شود ضمن آن كه مطالبي كه در تفسير علي ابن ابراهيم بدون ذكر سند نقل شده مورد بحث است كه آيا ميتوان روايت محسوب نمود به اين اعتبار كه ايشان از غير معصوم ذكر نمي كند يا خير در پاسخ به قسمت پاياني سوال كه كدام تفسير معتبر تر است قضاوت مشكل است شايد تفسير عياشي معتبر تر باشد ضمن آن كه تفسير برهان ونور الثقلين كه تقريبا هم زمان در حدود سيصد سال قبل نوشته شده اند جامع اكثر قريب به اتفاق روايات تفسيري هستند كه در منابع روايي شيعه نقل شده و مشتمل بر تفاسيري همچون عياشي علي ابن ابراهيم فرات كوفي ومانند ان هستند و روايات تفسيري اي كه در كتب روايي معتبر ديگر همچون كافي نقل شده نيز در آن آمده است و با داشتن يكي از اين دوكتاب از تفسير روايي تقربا مستغني خواهيد بود .

[h=3]منابع شيعه در اصول و فروع دين
[/h] يكى از بحث‌هاى مهم در شناخت شيعه، بحث در مورد منابع مذهب شيعه است. يعنى بحث در اين باره كه شيعه عقايد و آراى خود در مورد اصول و فروع دين را از كجا و چگونه به دست مى‌آورد، و نقاط اشتراك و امتياز آن در اين باره با ديگر مذاهب اسلامى كدام است؟ شيعه اماميه، اصول و فروع دين اسلام را از چهار منبع به دست مى‌آورد كه عبارتنداز: 1. قرآن كريم، 2. سنت نبوى، 3. احاديث ائمه‌ى اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ، 4. عقل و تفكر عقلى. اينك به تبيين اين منابع چهارگانه مى‌پردازيم:
الف) قرآن كريم
قرآن كريم مورد قبول و احترام همه‌ى مذاهب اسلامى است و از منابع مشترك آنان به شمار مى‌رود، هر چند در چگونگى بهره‌گيرى معرفتى از قرآن و روش فهم مفاهيم و معارف قرآنى اختلاف نظراتى وجود دارد. از ديدگاه شيعه ـ به پيروى از ائمه‌ى اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ـ قرآن كريم نخستين و مهم‌ترين منبع و سرچشمه‌ى عقايد، معارف و احكام دينى است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين باره فرموده است:
«انّ الله تبارك و تعالى أنزل فى القرآن تبيان كلّ شىء حتى و الله، ما ترك الله شيئاً يحتاج اليه العباد حتّى لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا أنزل فى القرآن، الاّ وقد انزله الله فيه»[1]؛ خداوند بزرگ بيان همه چيز را در قرآن نازل كرده است، سوگند به خدا چيزى را كه بندگان (در زمينه‌ى هدايت) به آن نياز دارند، ‌فروگذار نكرده است تا كسى نتواند بگويد اگر اين حكم از خداوند بود، در قرآن نازل مى‌شد، آگاه باشيد كه خداوند آن را در قرآن نازل فرموده است.
آن حضرت در حديث ديگرى فرموده است:
«ما من أمر يختلف فيه اثنان الاّ و له اصل فى كتاب الله عزّ و جلّ، و لكن لا تبلغه عقول الرّجال»[2]؛ هيچ مسأله‌اى كه مورد اختلاف قرار گيرد، وجود ندارد مگر اين كه اصل آن در كتاب الهى آمده است؛ ولى عقول افراد به آن نمى‌رسد (بنابراين، قرآن به مفسرانى توانمند كه حقايق قرآن را مى‌دانند نياز دارد).
اصالت قرآن كريم از ديدگاه ائمه‌ى اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تا حدّى است كه هم آهنگ بودن احاديث اسلامى با قرآن از شرايط مقبوليت احاديث است و هرگاه حديثى فاقد چنين ويژگى بوده و با قرآن ناسازگار باشد، مردود خواهد بود. چنان كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرموده است:
«ما وافق كتاب الله فخذوه، و ما خالف كتاب الله فدعوه».[3]
و در حديث ديگرى فرموده است:
«ما لم يوافق من الحديث القرآن، فهو زخرف».[4]
[h=3]مصونيت قرآن از تحريف [/h] تحريف در كتاب آسمانى به دو صورت قابل فرض است: يكى تحريف لفظى و ديگرى تحريف معنوى. مقصود از تحريف لفظى اين است كه بر آيات و عبارات كتاب آسمانى افزوده، يا از آن كاسته شود. تحريف معنوى آن است كه آيات و عبارات كتاب آسمانى به گونه‌اى نادرست تفسير و تأويل گردد كه در اصطلاح آن را «تفسير به رأى» مى‌گويند.
آنچه در مورد تحريف، مورد بحث و گفتگوى محقّقان قرار گرفته تحريف لفظى قرآن، آن هم از جنبه‌ى كاهش است؛ زيرا در اين كه بر قرآن كريم آيه يا سوره‌اى افزوده نشده و از اين جهت تغييرى در آن رخ نداده است مورد اجماع مسلمانان است. اما در موضوع كاهش، برخى توهم كرده‌اند كه آيات يا سوره‌ها و احياناً كلماتى از قرآن كريم كاهش يافته است. و از آنجا كه در ميان شيعه، برخى ـ خصوصاً در مورد امامت ـ به چنين تحريفى معتقد شده‌اند، مخالفان شيعه به ويژه وهابيان، آن را دستاويز مناسبى براى اعتراض عليه شيعه قرار داده‌اند. اما اين عقيده از نظر دانشمندان بزرگ شيعه مردود دانسته شده، و آنان آشكارا بر صيانت قرآن كريم از تحريف، اعم از افزايش يا كاهش آن، تأكيد نموده‌اند.
از ديدگاه اكثريت قاطع شيعه فرض نخست تحريف در قرآن كريم راه ندارد و قرآن موجود در ميان مسلمانان، همان است كه از جانب خداوند و از طريق وحى بر پيامبر اكرم ـ صلّى الله عليه و آله و سلّم ـ نازل شده است. بزرگان و برجستگان از متكلّمان، مفسّران و فقيهان شيعه از دير زمان بر اين مطلب تصريح و تأكيد كرده‌اند. شيخ صدوق (متوفاى 381 هـ)، شيخ مفيد (متوفاى 413 هـ)، سيد مرتضى (متوفاى 436 هـ)، شيخ طوسى (متوفاى 460 هـ)، امين الاسلام طبرسى (متوفاى 548 هـ)، علامه حلى (متوفاى 726 هـ) محقق كركى (متوفاى 940 هـ)، شيخ بهايى (ـ متوفاى 1031 هـ) ملا محسن فيض كاشانى (متوفاى 1090 هـ) شيخ جعفر كاشف الغطا (متوفاى 1228 هـ)، شيخ محمد حسين كاشف الغطا (متوفاى 1373 هـ)، علامه سيد محسن امين (متوفاى 1371 هـ)، امام شرف الدين عاملى (متوفاى 1402 هـ)، علامه امينى (متوفاى 1390 هـ)، علامه طباطبايى (متوفاى 1402 هـ)، امام خمينى (متوفاى 1409 هـ)، آيت الله خويى (متوفاى 1413 هـ)، برخى از متفكران بزرگ شيعه‌اند كه بر مصونيت قرآن كريم از تحريف لفظى (به كاهش يا افزايش) تصريح كرده‌اند. از آنجا كه نقل سخنان نامبردگان در گنجايش اين بحث نيست، به نقل سخن شيخ صدوق و امام خمينى ـ رحمه الله عليهما ـ بسنده مى‌كنيم:
شيخ صدوق در كتاب اعتقادات خود چنين گفته است:
«اعتقاد ما بر اين است كه قرآنى كه بر پيامبر ـ صلّى الله عليه و آله و سلّم ـ نازل شده همان است كه در بين مسلمانان موجود است، و بيش از اين نبوده است، و هر كس به ما نسبت دهد كه ما مى‌گوييم: قرآن بيش از آنچه در دست مسلمانان است بوده است، دروغ گفته است.»[5]
امام خمينى ـ رحمه الله ـ در اين باره گفته است:
«هر كس به عنايت ويژه‌ى مسلمانان نسبت به حفظ و ضبط قرآن از نظر قرائت و كتابت آشنا باشد، بر نادرستى پندار تحريف آگاه خواهد بود، و رواياتى كه بر اثبات عقيده‌ى تحريف به آنها استناد شده است يا از جنبه سند ضعيف‌اند و قابل استدلال نيستند، يا جعلى و ساختگى‌اند، چنان كه نشانه‌هاى جعلى بودن آنها نمايان است و مفاد آن دسته از اين روايات كه صحيح و معتبر مى‌باشند، ‌اين است كه در تفسير و تأويل قرآن تحريف رخ داده است نه در لفظ و عبارت آن.»[6]
در كلام امام خمينى دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. مطلب نخست دليل بر مصونيت قرآن كريم از تحريف است و مطلب دوم نقد استدلال قايلان به تحريف. دليل بر نفى تحريف اين است كه قرآن كريم پيوسته مورد اعتنا و اهتمام خاص مسلمانان بوده است، و آنان در حفظ و حراست آن از هيچ گونه كوششى دريغ نكرده‌اند، و حتى هنگام جمع و تدوين قرآن در عصر خلفا وقتى عمر بن خطاب آيه‌اى را به نام آيه‌ى رجم مطرح كرد از وى نپذيرفتند. زيرا هيچ كس نظر وى را در اين باره تأييد نكرد.[7] اين دليل پيوسته مورد توجه منكران تحريف در قرآن بوده است، چنان كه سيد مرتضى گفته است: «ان العنايه اشتدت و الدواعى توفرت على نقله و حراسته... فكيف يجوز أن يكون مغيّرا او منقوصاً مع العنايه الصادقه و الضبط الشديد.»[8] البته بر نفى تحريف قرآن دلايل ديگرى نيز اقامه شده است كه نقل آنها در اين مجال نمى‌گنجد.
مطلب دوم اين است كه قايلان به تحريف قرآن (تحريف به كاهش) به برخى از روايات استدلال كرده‌اند كه ظاهراً بر چنين مطلبى دلالت مى‌كند. پاسخ اين است كه اين روايات يا از نظر سند اعتبار ندارند و نمى‌توان به آنها استدلال كرد، يا جعلى و ساختگى بودن آنها آشكار است. اگر احياناً روايات درستى نيز در اين باره وجود داشته باشد، قابل تأويل و توجيه مى‌باشد، و آن اين كه ناظر به تحريف معنوى در آن است نه تحريف لفظى.
اين حقيقت كه ديدگاه اكثريت قاطع شيعه، بر مصون ماندن قرآن كريم از هر گونه كاهش و افزايشى است را، برخى از محققان اهل سنت دريافته و دامن مذهب شيعه را از اتهام اعتقاد به تحريف منزّه دانسته‌اند. چنان كه شيخ رحمت الله هندى مؤلف كتاب ارزشمند و معروف «اظهار الحق» گفته است:
«قرآن كريم از نظر اكثر علماى شيعه اماميه از هر گونه تغيير و تبديل محفوظ مانده است، و قول كسانى كه قايل به تحريف به كاهش در قرآن مى‌باشند، را مردود مى‌دانند.»[9]
شيخ محمد، محمد مدنى از اساتيد الازهر نيز در اين باره گفته است:
«اماميه هرگز به كاسته شدن آيات يا سوره‌هايى از قرآن قايل نيستند، هر چند در اين باره رواياتى در كتاب‌هاى حديث آنان نقل شده است: همان گونه كه نظير آن روايات در كتاب‌هاى حديث ما نيز نقل شده است. و محققان هر دو مذهب (شيعى و سنى) آنها را نادرست مى‌دانند. هر كس به اتقان سيوطى رجوع كند نمونه‌هايى از اين روايات را خواهد يافت كه از نظر ما اعتبارى ندارند. علماى بزرگ اماميه نيز روايات مربوط به تحريف و كاهش در قرآن را مردود دانسته‌اند.»[10]
استاد مدنى، در ضمن گفتار خود اين مطلب را نيز يادآور شده است كه هرگاه فردى از شيعه يا اهل‌سنت با استناد به پاره‌اى روايات فاقد اعتبار، قايل به تحريف قرآن گردد، ‌سخن وى، ميزان نسبت دادن چنين اعتقادى به آن مذهب نخواهد بود، چنان كه يكى از علماى مصر، كتابى به نام «الفرقان» تأليف كرد و روايات مربوط به وقوع كاهش در قرآن را گردآورى كرد. ولى دانشگاه الأزهر پس از اثبات بى‌پايگى آن كتاب از حكومت خواست تا آن را توقيف نموده، نسخه‌هاى آن را جمع كند، و حكومت نيز چنين كرد.
بنابراين، گروهى از علماى وهّابى كه بر نسبت دادن اعتقاد به تحريف لفظى در قرآن به شيعه اصرار ورزيده و ديدگان خود را بر آن همه اقوال صريح بر نفى تحريف قرآن فرو مى‌بندند، از جاده‌ى انصاف خارج شده، و راه عناد و لجاج را مى‌پويند.[11]
[h=3]پى نوشتها:[/h][h=5][1] . اصول كافى: 1/59، باب الرد الى الكتاب و السنّه، حديث1.
[2] . همان، حديث 6، ص60.
[3] . همان، باب الاخذ بالسنه و شواهد الكتاب، ج1.
[4] . همان، حديث 4.
[5] . الاعتقادات فى دين الاماميه، ص59.
[6] . تهذيب الاصول: 2/165.
[7] . سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن: 1/244.
[8] . مجمع البيان، ص15، پنجم از مباحث مقدماتى.
[9] . الفصول المهمه، ص175.
[10] . صيانه القرآن من التحريف، ص84 به نقل از مجله‌ى «رساله الاسلام» چاپ قاهره، سال 11، شماره‌ى 44، ص382 ـ 385.
[11] . جهت آگاهى بيشتر از دلايل نفى تحريف قرآن و نقد ديدگاه مخالفان به كتاب‌هاى ذيل رجوع شود: الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص114 ـ 133؛ البيان فى تفسير القرآن، ص197 ـ 235؛ آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ص17 ـ 29؛ صيانه القرآن من التحريف.
[/h]

با سلام به شما

آنچه باید بدان توجه کرد دو مطلب است :

اولا :ضعف سند حدیث دلیل بر عدم صدورآن از معصوم نمی باشد

ثانیا :صحت سند حدیث دلیل برصدورآن از معصوم نمی باشد

لذا علم رجال به تنهایی بدون موافقت متن حدیث با قرآن وسنت قطعیه ارزش ندارد

به عنوان مثال :احادیثی که دلالت برتحریف لفظی قرآن می کند بعضا سند معتبر دارند ولی چون مخالف قرآن است پذیرفته نمی شوند

درمقابل خطبه غدیریه وخطبه فدکیه و.. برخی راویان آن مجهولند ولی متن فریاد می کشد که از معصوم صادرگردیده است

پس همه چیز منحصردرعلم رجال نمیشود

فقهای بزرگی همچون آیت الله خوئی که خود بسیاری از اسناد کافی را ضعیف می شمارد به متن روایت عمل نموده است چرا که موافق قرآن وسنت بوده است اگر منظور از بدعت بودن علم رجال نگاه تک بعدی به آن بدون توجه به متن حدیث است وهرحدیثی که رجال ان مجهول یا مهمل هستند راکناربگذاریم باید به یقین گفت بیش از نیمی از احادیث شیعه از بین می رود لذا این نگاه تک بعدی غلط است

ملاصدرا;409470 نوشت:
سلام
به نظرم به این قسمت ها جواب کاملی در تاپیک داده نشده
با تشکر

برادر انچه كه منطق پيروان مكتب اهل بيت بوده و هست ثقل اكبر و ثقل اصغر يعني قران و اهل بيت هست، و اهل بيت بر وزن قران هستند و هر انچه خلاف قران باشد باطل هست، خود معصوم دستور داه امد هر انچه خلاف قران باشد باطل مي باشد كل حديث لايوافق كتاب الله فهو زخرف اين روايت در كتاب كافي هست و سند ان نيز صحيح هست لذا رواياتي كه از ناحيه اهل بيت باشد در خحلاف جهت قران باشد يعني مفسده اي در ان وجود داشته باشد لذا پاخ ما به ان حديثي كه مي گويد روايتي كه مي فرمايد حديثي كه از ناحيه ما وارد هست حتي اگر ضعيف هم بود باطل نكنيد

مقارن به قران هست زيرا قران به ما دستور داده است اخبار و اقوالي را كه تهيه مي كنيد به سخنران و گوينده و اخبار گوي ان دقت كنيد و اگر او مورد تصديق نيست روايتي قابل پذيرش نيست ايه 6 سوره حجرات اين ايه من بطلان به اين روايت بلكه حجيت و مشروعيت علم رجال را هم براي ما ثابت مي كند دوما اينه رجال نتنها مشروعيت نقلي دارد بلكه عقلي هم دارد ، اگر يك فردي ا اجتماع ادعاي كند و ان را به دادگاه ارائه كند با توجه به اينكه شخصيت او نزد دادگاه حجت هم باشد علي ايحال چون اين شخص مصادره حقوق خود ر نموده دادگاه از او شاهد مي خواهد و در صورت عدم اقامه شاهد و يا اثبات عدم وثاقت شاهد، مطالبات شاكي منفك و بايكوت خواهد شد

abolfazl133;449786 نوشت:
فقهای بزرگی همچون آیت الله خوئی که خود بسیاری از اسناد کافی را ضعیف می شمارد به متن روایت عمل نموده است چرا که موافق قرآن وسنت بوده است

برادر علم رجال متفاوت با درايه هست زيرا در علم درايه، يك مجتهد و متخصص بررسي متون و حديث مي كند و اگر روايتي با تعدد طرق به حد استفاضه رسيد مبيني براي ثابت شدن يك مفهوم دارد اما وقتي روايتي به لحاظ سندي مورد بررسي رجال قرار گرفت و بعد از استشهاد مفسده بين روايت مشاهده شد ديگر روايت حجت و قابل احتجاح نيست لذا علم درايه و رجال با هم متفاوت هست اما هر دو مشروعيت در قران و سنت دارند براي علم درايه رجوع كنيد به ايه 17 و 18 سوره زمر فبشر عباد الذين يستمعون قول.... و علم رجال هم رجوع كنيد به ايه 6 سوره حجرات

و دوستان به مبذولات زير نيز دقت نماييند، همان طور كه احاديثي از ناحيه اهل بيت وارد شده است كه روايت هاي ما را تكذيب نكنيد بايد بدانيم كه در تقابل اين روايات نيز احاديثي وارد شدهاست كه خود معصوم فروده اند كه اگر راوي يك روايت مورد جرح هست براي اورنده اش سزاوار تر هست دقيقا كلامي كه قران در ايه 6 سوره حجرات مويد ان هست لذا رواياتي كه ناقلين ان مورد ضعف باشند از درجه اعتبار ساقط هستند مگر اينكه به حد استفاضه برسند:

مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنّهُ حَضَرَ ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَإ؛ش‏ش‏ عَبْدِ اللّهِ ع عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللّهِ ص وَ إِلّا فَالّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ‏
ابن ابى يعفور گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم درباره اختلاف حديث كه آنرا روايت كند كسى كه به او اعتماد داريم و كسى كه به او اعتماد نداريم فرمود: چون حديثى به شما رسيد و از قرآن يا قول پيغمبر (ص) گواهى بر آن يافتيد اخذش كنيد و گرنه براى آورنده‏اش سزاوارتر است. (شما نپذيريد و به كسى كه نقل مى‏كند برگردانيد).
اصول كافى- جلد 1، صفحه 88، ح 2

اشاره به روايت امام صادق عليه السلام‌: «إنّا أهل بيت صادقون، لا نخلو من كذّاب يكذب علينا فيسقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس»
ما اهل بيت صادق هستيم و هرگز دروغ نمي‌گوييم، دروغ‌گوياني هستند كه به ما دروغ مي‌بندند تا با دروغ‌هايشان روايات راست ما را نزد مردم خراب كنند
رجال كشّي: ص 108 رقم 174، و305 رقم549.

من گفتم: در روايت امام صادق عليه السلام آمده كه فرمودند: «إنّ المغيرة بن سعيد دسّ في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدّث بها أبي»
مغيره بن سعيد در كتاب هاي صحابه پدرم دسيسه مي كرد و احاديثي را از او نقل مي كرد كه هرگز پدرم نفرموده بود
رجال الكشّي، 224 رقم401.

و همچنين يكي از وضاعان و جاهلان حديث نيز از ناحيه اهل بيت مورد لعن و نفرين قرار گرفته است:::::

و نيز از ابو الحسن الرضا عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «لعن يونس بن ظبيان ألف لعنة يتبعها ألف لعنة
امام رضا يونس بن ظبيان را هزار بار لعن و نفرين كرد كه در پي آن هزار بار لعن و نفرين ديگر بوده است
رجال الكشّي،364 رقم 673.

نتيجه گيري::::::::

پس هر حديثي كه بر ما از ناحيه اهل بيت وارد شود طبق قران و سنت نياز به بررسي دارد و بعد از بررسي در صورت عدم عدول از قوانين ان روايت حجت و قابل احتجاج هست

موضوع قفل شده است