جمع بندی علمایی که با فلسفه مخالفند چگونه وجود خدا را برای یک بی دین اثبات می کنند؟

تب‌های اولیه

84 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صدور انقلاب;385142 نوشت:
در بین علما گروهی هستند که با فلسفه مخالفت می کنند.
برادر عزیزم. تمام راویان و محدثان شیعه فلسفه را تحریم کرده و یا حد اقل با این علم که از اقسام ضاله بشمار میرود مثل علم جادوگری، مبارزه کرده اند.

این فکر بی خردانه جا افتاده که فلسفه همان عقل است، درحالی که خود فلاسفه ایین جمله را نقض میکنند. فلسفه از عقل استفاده میکند مثل سایر علوم اما عقل نیست.

ضمنا برای وجود خدا چه کسی نیاز به فلسفه دارد؟ برادرم امروزه دارند با استفاده از فلسفه عدم وجود خدارا در دنیا اثبات میکنند. تشیع علم کلام دارد و علم کلام قدرت ماست و شما رجوع کنید به کتاب توحید شیخ صدوق، مناظرات ائمه معصومین س با کافران که بر اساس استنباط کلامی صورت گرفته و به نتیجه رسیده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

صدور انقلاب;385677 نوشت:
لازم به ذکر است هاوکینگ می گوید قوانین فیزیک به تنهایی برای بوجود آمدن این جهان از هیچ کافی است و نیازی به خدا نیست. ولی حواسش نبوده بگه خود این قوانین فیزیک از کجا آمدن و چرا اصلا بر جهان حاکم هستند.

بله.اساساً از حرف هاوکینگ نتیجه نمی شود که خدا نیست.منتهی هاوکینگ می خواهد بگوید اعتقاد به وجود خدا ضرورت ندارد.چون اکثراً به این دلیل به خدا اعتقاد دارند که عالم حادث است و یک خالق آن را به وجود آورده.حال هاوکینگ می گوید عالم حادث هم باشد،شاید خالق نداشته باشد.
به همین دلیل است که اگر در استدلال های معصومین (ع) نگاه کنید،معصومین (ع) فقط به این بسنده نمی کنند که عالم حادث است.بلکه می گویند تمامی آن چه که در اطرافمان می بینیم حادث است.در اینصورت شبهه هاوکینگ اساساً مطرح نخواهد بود چون ثابت کرده ایم که حتی آن قوانین مذکور هم حادث هستند.به روایت زیر نگاه کنید:
حسين بن خالد مى‏گويد: مردى به نزد امام رضا (عليه السلام) آمد و عرض كرد: چه دليلى بر حادث بودن جهان هستى وجود دارد؟ آن حضرت فرمودند: تو نبودى و سپس به وجود آمدى و مى‏دانى كه خود به خود ايجاد نشده‏اى، و كسى كه مثل تو است (انسان ديگر) تو را به وجود نياورده است.
توحید شیخ صدوق (ره)،باب اثبات حدوث عالم (42)،روایت 3.
این اوج نظر فلسفی است.امام رضا (ع) مستقیم می گوید انسانی تو را به وجود نیاورده.یعنی علت حقیقی تو،یک انسان دیگر نیست.یعنی علت تامه انسان،انسان نیست.این ها مطالبی است که فلاسفه به آن ها رسیده اند.این مطلب را کاملاً فلاسفه قبول دارند.ولی ببینید ائمه (ع) چقدر علم داشته اند.در زمانی که فلسفه تازه در جهان اسلام داشته به وجود می آمده،امام رضا (ع) چنین حرف بزرگی زده.
این یعنی ائمه (ع) تاکیدشان روی این بوده که هر آنچه در اطرافمان می بینیم حادث است و معلول و در نتیجه خدا هست.در حالی که متکلمین در برهان هایشان بیشتر اتکا می کنند به حدوث عالم.نه حدوث هر چیزی که می بینیم.

صدور انقلاب;385683 نوشت:
ایشالا این دو گروه برادران باهم آشتی کنند. ظاهرا مخالفت آنها بیشتر به دلیل مسائل به اصطلاح عرفانی است که با شرع تضاد دارد نه با استدلالات صرفا عقلی فلسفه. و ریشه اینها بیشتر بر می گردد به حرفهای ابن عربی. چون آن بخشی از حرفهای عرفا که فقها با آنها مخافت می کنند نهایتا ریشه اش به حرفهای ابن عربی بر می گردد. در این زمینه بد نیست این کتاب جهت آشنایی بیشتر با نظرات فقها و ریشه های این اختلاف مطالعه شود. یعنی ظاهرا ریشه اختلافات به ابن عربی بر میگردد و نه به استدلالات عقلی فلاسفه.

حقیر هم امیدوارم هر چه زودتر اختلافات درون دینی ما حل شود.منتهی حل این اختلافات نیازمند حوصله است.برخی از مدافعان فلسفه طوری از فلسفه دفاع می کنند که انگار فلسفه هیچ اشکالی ندارد و تقدس دارد.بعضی از مخالفین فلسفه هم آشنایی با مبانی فلسفه ندارند و بدون این که واقعاً بدانند فلاسفه چه گفته اند،صرفاً با اتکا به شنیده هایشان می گویند فلسفه بد است.حقیر مثالی هم زدم در این رابطه که می گویند فلاسفه معتقد به قدیم بودن عالم هستند.در حالی که اصلاً چنین چیزی نیست.باید طرفین حوصله کنند،اخلاق را رعایت کنند.
شما می توانید ببینید که حقیر با برخی از برادران مخالف فلسفه و عرفان در حال تعامل هستم و از نظرشان استفاده می کنم.منتهی بجز تعداد اندکی از موافقان و مخالفان،عده ای هستند هم از مخالفان و هم از موافقان که اخلاق بحث را رعایت نمی کنند.ولی در عوض با یکی از برادران مخالف داریم در کمال آرامش بحثمان را می کنیم بدون این که من به ایشان توهینی کنم یا ایشان به من توهینی کنند و در موضوعات بسیار زیادی اتفاق نظر داریم.حتی موضوعات غیرفلسفی.اگر طرفین اخلاق را رعایت کنند،موضوع به آسانی قابل حل است.

بیشتر مخالفت ها هم با عرفان مصطلح است که حتی حقیر هم که تا حدودی فلسفه را قبول دارم،نظرات ابن عرابی را نمی پذیرم و خیلی از آن ها را مصداق شرک و کفر می دانم.اگر فلسفه ای داشته باشیم که با عرفان های این چنینی مخلوط نشود و عقلی باشد و مطابق ثقلین و کلام معصومین (ع) باشد،در اینصورت قطعاً عده زیادی از برادران مخالف فلسفه دیگر با فلسفه مخالفت نخواهند کرد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

صدور انقلاب;385740 نوشت:
اعتبار نظریه (theory) کم نیست. شاید منظورتان فرضیه (hypothesis) باشد.
تعریف هیچ در فیزیک و فلسفه فرق دار
البته بشتر میخواستم اصل رو با نظریه مقایسه کنم.گرچه ما اینجا نمیخواهیم بحث فییکی بکنیم یا روی الفاظ بحث کنیم.اصل مطلب گفته شد.(البته بیان شما هم درست است)
صدور انقلاب;385740 نوشت:
این تعریف شما از فلسفه است. تعاریف مختلفی است. مثلا کتب پایه فسلفه در غرب می گویند فلسفه مطالعه مسائل کلی و بنیادی است مانند مسائلی که به واقعیت، وجود، دانش، ارزشها، دلیل، ذهن و زبان مرتبط است. منبع
بله.البته فکر نکنم منافاتی باشد...فقط مقصود بیان منظور بود بزرگوار

[="Indigo"]

CELLAR;385768 نوشت:
برادرم امروزه دارند با استفاده از فلسفه عدم وجود خدارا در دنیا اثبات میکنند.

سلام
علاوه بر آنکه منکرین خدا از فلسفه برای رد خدا اثبات می کنند مسیحیت هم تثلیث خود را با وحدت وجود که از فلسفه است ثابت می کند!(در یک تاپیک به این مورد خواهم پرداخت)

عده ای زیادی از علمای مسیحیت آمدند مسلمان شدند بعد گفتند افسوس! کاش ما مسیحی می ماندیم ما از مسیحیتی فرار کردیم که می گفت وحدت در عین تثلیث و تثلیث در عین وحدت. آمده ایم به علوم و معارف اهل بیت شما دوباره ما را به همان ها ارجاع می دهید! آن ها که اصلش دست ماست! به شما شش دفعه ترجمه شده اش را داده اند! اصلش دست ماست؛ ما چرا بیاییم این ها را از شما یاد بگیریم؟ علی قلی جدید الاسلام در زمان صفویه کتابی دارد به نام هدایة الضالین که مفصل گله می کند، می گوید آخر اسفار چیست که به من می دهید؟ من از این ها فرار کردم! یا شیخ محمد صادق فخر الاسلام کشیش مسیحی بود آمد مسلمان شد بهترین کتاب را نوشته برای ما شیعه ها! ما داریم می گوییم توحید تو باطل است و وحدت وجود درست است! او هم به ما می خندد؛ حالا این مسلمان شده آمده به ما درد دلش را می گوید؛ بقیه شان به ما می خندند و می گویند بروید برایشان از مولوی و ابن عربی تعریف کنید! بگذارید همین غذایی که را که ما برایشان پختیم بخورند؛ این اشکال ما به این آقایان است ما می گوییم معارف بسیار عالی و کاملی داریم که با آن در برابر شرق و غرب می توانیم بایستیم این وحدت وجود مال خود آن هاست که دارند ما را بیچاره می کنند.
[/]

ملاصدرا;385746 نوشت:
سلام
به نظر من باید دو چیز را از هم جدا کرد!
1-نظرات فلسفی برای اثبات وجود خداکه این مورد قبول است و کسی نیست وقتی شما نظری می دهید مثلا به فلان دلیل خدا هست فقها و متکلمین بگویند نه شما باطل هستید!! بلکه آنها هم شما را تشویق می کنند! از هر علمی مثلا فیزیک هم بتوانید خدا را اثبات کنید مانعی ندارد
2-نظرات فلسفی در مورد خدا پس از اثبات وجود خدا که مثلا خدا و موجودات به فلان دلیل اینگونه هستند---که فقها و متکلمین با این قسمت مخالف هستند! اینها می گویند نه تنها از توصیف خدا توسط غیر معصوم نهی شده (مثله خداوند به این دلیل اینگونه است) بلکه خداوند تنزیه هم شده از توصیف! فقها مخالف اینگونه توصیفاتی هستند که از خدا می شود به دلیل قرآن مگر اینکه توصیف،توصیف معصوم باشد.
سُبْحانَ اللهِ عَمّا يَصِفُونَ إِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ
که این آیه به طور صریح بیان می کند خداوند از هر توصیفی توسط هر کسی بشود (فلاسفه یا عرفا و یا فقها و یا ...) منزه است مگر توصیف عباد الله المخلَصین که طبق تفاسیر معصومین هستند!!

پس این قسمت که در اثبات خدا از فلسفه و یا هر علم دیگری اثبات شود مورد قبول تمامی متکلمین است اما مشکلی که متکلمین با فلاسفه دارند توصیف خداست در حالی که خدا منزه است از توصیف غیر معصوم


از شما تعجب میکنم!
شما حکمت خدا وند رو اثبات نکنید چه طور نبوت رو اثبات میکنید؟!
عدالتش رو اثبات نکنید چه طور معاد رو اثبات میکنید؟!؟!
اینها اصول دین است جناب ملاصدری با نقل حل نمیشود!!!....
اصلا اساس ضرورت دین نیازمند بررسی بسیاری از صفات خداست...

hoorshid;385780 نوشت:
ز شما تعجب میکنم!
شما حکمت خدا وند رو اثبات نکنید چه طور نبوت رو اثبات میکنید؟!
عدالتش رو اثبات نکنید چه طور معاد رو اثبات میکنید؟!؟!
اینها اصول دین است جناب ملاصدری با نقل حل نمیشود!!!....
اصلا اساس ضرورت دین نیازمند بررسی بسیاری از صفات خداست...

من نگفتم برهان باطل است گفتم اگر توصیف خود خداوند نه اثبات وجود و حتی توصیف ما سوی الله مانعی ندارد اما توصیف خداوند مثلا موجودی است که تمام فضای عالم را گرفته و یا اینطور است یا نیست اگر از سخن معصوم نباشد طبق قرآن باطل است!
سُبْحانَ اللهِ عَمّا يَصِفُونَ إِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ
که این آیه به طور صریح بیان می کند خداوند از هر توصیفی توسط هر کسی بشود (فلاسفه یا عرفا و یا فقها و یا ...) منزه است مگر توصیف عباد الله المخلَصین که طبق تفاسیر معصومین هستند!!

اینکه فرمودید اگر عدالتش را اثبات نکنید.... بله عدالت اثبات می شود چون که عدالت خداوند در سخن معصوم است اما اینکه خود ما صفتی را به خدا مثلا طبق عقل نسبت دهیم بدون اینکه در کلام معصومین باشد طبق خود قرآن خدا از آن توصیف منزه است

اینکه اساس دین نیازمند بررسی صفات خداست کاملا صحیح است اما به شرطی که توصیف معصوم باشد در غیر اینصورت اگر هر کس دیگری خدا را توصیف کند طبق قرآن خداوند منزه است از توصیفش!

خلاصه سخنان:اگر صفت خدا ریشه در کتاب و سنت داشت اثبات آن به همان نحوی که در قرآن و حدیث است از عقل مانعی ندارد اما اینکه خود عقل صفاتی را به خدا نسبت دهد خیر! قبول ندارم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

صدور انقلاب;385700 نوشت:
اگر میزان یک عارف ثقلین باشد که عالی است ولی مسئله عارف نما ها هستند که میزان آنها ثقلین نیست و مثلا میزان آنها ابن عربی است که ممکن است لزوما با ثقلین یکی نباشد و سعی می کنند که با توجیه حرفهای ابن عربی را به ثقلین بخورانند در حالی که بعضی معتقدند ابن عربی جاسوس و مهره مسیحی ها در بین مسلمانها بوده برای شکست مسلمانها با استفاده از سلاح دینی قدرتمند کابالا پس از 600 سال شکست از مسلمانها در جنگهای صلیبی. البته این نقل قول است و درست یا غلط بودن آن باید بررسی شود. برای توضیح بیشتر این نظریه این کتاب و دیگر کتب و مقالات این سایت معرفی می شود.

حقیر ابن عربی را قبول ندارم.ولی با این حال صحیح نیست که هر مشکلی در تاریخ را به گردن کابالا و فراماسونری بندازیم.درست است که چنین جریان هایی در تاریخ بوده،اما نه دیگر انقدر.اگر واقعاً مبارزه ابراهیم (ع) و سایر پیامبران آنطور که این کتابی که به آن استناد کردید باز با کابالا بوده،چرا قرآن نیامده مستقیماً کابالا را تحریم کند؟
حقیقت این است که پیروان کابالا و فراماسونری،مشرک و کافر هستند.قرآن یک مبارزه کلی تری را مطرح می کند.مبارزه با شرک و کفر و نفاق و باطل که کابالا زیر مجموعه از این هاست.پس به نظر حقیر اصل مبارزه ما باید با شرک و کفر و نفاق و باطل باشد.در اینصورت خود به خود با کابالا هم مبارزه کرده ایم.
علاوه بر این درست است که حقیر ابن عربی را قبول ندارم،منتهی این که بگوییم ابن عربی جاسوس مسیحی های دروغین و فراماسونر ها بوده،ادعای بزرگی است و اگر ثابت نشود و صرفاً با شواهد کمی چنین چیزی به او نسبت داده شود،بسیار تهمت بزرگی است و خداوند چنین تهمتی را نخواهد بخشید.هر چند باز هم می گویم که من ابن عربی را قبول ندارم.

صدور انقلاب;385705 نوشت:
مسئله این است که آیا اساتید مخالف فلسفه هم همچین نظری دارند یا خیر؟ بی خدا ها میگن برای ما ثابت کنید خدا وجود دارد تا ما قبول کنیم. البته ردیه های زیادی هم برای استدلال های موجود گفته اند.مثلا یک نمونه اش این است که می گویند طبق فیزیک کوانتوم اصل علیت را می شود نقض کرد.

علیت هیچ گونه تناقضی با فیزیک کوانتوم ندارد.افرادی که گمان کرده اند چنین تناقضاتی هست،درک صحیحی از علیت ندارند.برای مثال میچیو کاکو یکی از فیزیک دانان معروف گفته حرکت مولکول های گاز در یک ظرف بسته به طور آزادانه،علیت را نقض می کند.در حالی که از نظر فلسفی کاملاً ممکن است که علت حرکت یک چیز،خود آن چیز باشد.

صدور انقلاب;385705 نوشت:
براهین ارائه شده ولی ردیه های بی خداها بر آن براهین به خوبی پاسخ داده نشده است.

پاسخ های خوبی داده شده،منتهی هر برهانی در هر مرحله ای توصیه نمی شود.برای مثال برای کسی که خیلی می خواهد دقیق شود،نمی توان برهان نظم را آورد.

صدور انقلاب;385705 نوشت:
فکر نکنید که شما اگر مثلا برهان صدیقین را بیاورید آنها زود وجود خدا را قبول می کنند. برای شما ده تا دلیل در رد آن ردیف می کنند. یعنی اینها را قبلا رویش کار کرده اند.

چیزی که هست خیلی از بیخداها نمی دانند برهان صدیقین چیست.برهان صدیقین سینوی را با برهان صدیقین ملاصدرا یکی می گیرند.

من یک چیز کوتاه بگویم.اکثر اشکالاتی که بی خدایان کشور ما به براهین خداباورانه می گیرند،از خودشان نیست.یعنی خودشان به چنین اشکالاتی نرسیده اند.بلکه اشکالاتی که فلاسفه غربی بر براهین خداورانه وارد کرده اند را میاورند.یعنی کپی پیست می کنند.دقت کنید که من می گویم اکثرشان.از طرفی فلاسفه غربی،به برهان هایی که در فلسفه غرب برای وجود خدا آمده اشکال وارد می کنند.نه به برهان هایی که در فلسفه اسلامی برای اثبات وجود خدا آمده.
به همین دلیل اکثر اشکالاتی که وارد می شود به براهین اثبات وجود خدا در فلسفه اسلامی،اشکالات الکی ای هستند و اصلاً موضوعیت ندارند.چون تقریر های فلسفه اسلامی با فلسفه غرب خیلی تفاوت دارد.
من یک مثالی می زنم برای شما.در فلسفه غرب فلاسفه خداباور برهان علیت را اینطور تقریر می کنند:
هر چیزی علتی دارد.بعد نتیجه می گیرند:پس ما علتی داریم به نام خدا.
فلاسفه ناخدا باور می گویند:اگر هر چیزی علتی دارد،پس نتیجه گرفته می شود خدا هم علتی دارد و برهان علیت نقض می شود.

این اشکال به این تقریر از علیت وارد است.منتهی این تقریری است مربوط به فلسفه غرب.نه مربوط به فلسفه اسلامی.در فلسفه اسلامی گفته می شود هر ممکن الوجودی علت دارد.نه این که هر چیزی علت دارد.حال ناخداباوران ایرانی و آتئیست های ایرانی،میروند علیت را از عمد مثل بالا تقریر می کنند و به همان شیوه ای که فلاسفه غرب آن را باطل کرده اند،نقضش می کنند!در حالی که اگر این اشکالات را به کسی که فلسفه اسلامی خوانده بگویند،برایش در حد جوک است این تقریر از علیت.

پس فکر نکنید آتئیست ها خیلی قوی هستند و بر هر چیزی یک نقد عالی دارند.اصلاً از این خبر ها نیست.آتئیست های ایرانی کپی پیست می کنند از فلسفه غرب و چون مطالعاتشان کم است،فکر می کنند بهترین نظریه مربوط به فلاسفه غرب است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بن موسی;385548 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

اگر فلسفه بخواهد به مسائل مورد دوم پاسخ دهد،به مشکل بر می خورد.چون همانطور که گفتید فعلاً علوم تجربی نمی توانند به آن پاسخ دهند.بعداً ممکن است علوم تجربی به آن پاسخی بدهند خلاف پاسخ فلسفه.به نظر حقیر بحث فلسفه روی این موارد اشتباه است.یعنی فلسفه نباید راجع به مسائلی که علمی هستند،منتهی پاسخی به آن ها داده نشده بحث کند.بجای چنین کاری می توانیم برای حل آن موضوع خاص،یک پژوهش علمی را شروع کنیم،نه یک پژوهش فلسفی را.

اما مباحثی هستند که فارغ از تجربیات اند و با عقل بدون در نظر گرفتن تجربه باید بررسی شوند.این ها را می توان به فلسفه نسبت داد.چنین موضوعاتی را علوم تجربی نمی توانند جواب دهند،منتهی یک نظام عقلانی بدون در نظر گرفتن تجربه می تواند جواب دهد.

من با شما موافقم ولی مشکل اینجاست که حد فاصل بین این دو مورد خیلی ساده نیست و به راحتی نمی توان گفت چه چیزی فعلا بطور علمی قابل بررسی نیست و چه چیزی بطور کامل از حیطه علم خارج است.

بن موسی;385548 نوشت:
ما فرض می کنیم مغز انسان نیست،در اینصورت آیا نتیجه گرفته می شود 2=3؟بسیاری از مسائل ارتباطی با مغز انسان ندارند.چون اثبات غیر از ثبوت است.می توان مواردی را در نظر گرفت که پاسخ به آن ها نیازمند به دستگاه ادراکی انسان نباشد.این که تناقض ممتنع است برای مثال،نیازی به ادراک تجربی ندارد.

مواردی که پاسخ آنها نیازمند دستگاه ادراکی انسان نباشد = علم
مواردی که پاسخ آنها نیازمند دستگاه ادراکی انسان باشد = برداشت ها از علم

بن موسی;385548 نوشت:
قطعاً ذهن انسان از خطا به دور نیست و خیلی جاها اشتباه می کند.چه در علوم تجربی و چه در فلسفه.منتهی در بعضی موارد ما چاره ای نداریم جز استفاده از این ذهن که خطا می کند.یعنی برای آن که خیلی از مسائل را بفهمیم مجبوریم از این ذهن خطاگر انسانی استفاده کنیم.در غیر اینصورت پاسخ به خیلی از مسائل ممکن نیست.

در برداشت هایی که از علم می کنیم خطا هست، علم خود به خود صرفا مشاهدات است و در مشاهدات خطا وجود ندارد. حرف شما صحیح است که در خیلی مواقع نیاز داریم برداشت انسانی از مشاهدات داشته باشیم و همواره باید در نظر داشته باشیم امکان خطا وجود دارد.

نقل قول:
لطفاً سوره و آیه اش را مشخص کنید.

21:33
“(God is) the one Who created the night, the day, the sun and the moon. Each one is travelling in an orbit with its own motion”

36:40It is not permitted to the Sun to catch up the Moon, nor can the Night outstrip the Day: Each (just) swims along in (its own) orbi

91:1-2
By the Sun and his (glorious) splendour; By the Moon as she follows him…

بن موسی;385548 نوشت:

به خاطر همین حقیر می گویم فلسفه نباید در علوم تجربی اصلاً دخالت کند.بجای آن که فلسفه پاسخ موقتی بدهد به مسائل تجربی،سعی کنیم آن مسائل را با روش علوم تجربی حل کنیم.وقتمان را با فلسفه تلف نکنیم.

به هر حال علوم تجربی از نظر منطقی بر اساس استقراء ناقص هستند و یقین آور نیستند.ما به یک معرفتی نیاز داریم که به ما یقین بدهد که فلسفه تا حدودی این را انجام می دهد.منتهی نه هر فلسفه ای.

مشکل اینجاست که این دو قابل جداسازی نیستند. راهی وجود نداره که بفهمیم مسئله X آیا فعلا بطور علمی قابل پاسخ دادن نیست یا اصلا در حیطه علم نمی گنجه. صرفا همه فرض می کنند.

الرد علی فلسفه

ملاصدرا;385779 نوشت:
علاوه بر آنکه منکرین خدا از فلسفه برای رد خدا اثبات می کنند مسیحیت هم تثلیث خود را با وحدت وجود که از فلسفه است ثابت می کند!(در یک تاپیک به این مورد خواهم پرداخت)
برادر گرامی ام.

دقیقا بموضوعی عمیق اشاره کردی. در عوام جا افتاده:
1. فلسفه عقل است.
2. کار فلسفه اثبات وجود خداست.

درمورد اول توضیح دادم در پست پیش، اما دومی، فلسفه ابزاریست برای اثبات هرچیز یا رد آن، شما میتوانی با فلسفه به الحاد و انکار الله برسی مثل سروش، یا مثل مسیحیت به تثلیث...

اصالتا فلسفه مال مسیحیان است. این سایت http://www.reasonablefaith.org/forums/ یک سایت فلسفی از قدرتمندترین و یکی از هزاران سایت فلسفی مسیحیان است که در آن با فلسفه به انکار وجود خدای مسلمانان و اثبات تثلیث میپردازند تا آنجایی که یک فروم به trinity یا تثلیث اختصاص داده شده: http://www.reasonablefaith.org/forums/trinity/

فلسفه فاسد است و مفسد، برخی تاپیک های این فروم:
http://www.reasonablefaith.org/forums/trinity/is-there-good-analogy-trinity-5968557.0.html
http://www.reasonablefaith.org/forums/trinity/my-argument-trinity-5596264.0.html

دقت بفرمائید که هدف اصلی فلسفه تفکر در ذات خداست، و این امر نهی کامل شده در اصول کافی باب نهی تفکر فی الذات. ضمن اینکه فلسفه درنهایت به وحدت وجود و همه خدایی ختم می گردد.

دوستان، خود ولی عصر عج فرموده در حوادث به راویان حدیث رجوع کنید. و چکسی راوی حدیث میباشد جز کلینی و مفید و صدوق و مجلسی و حلی و طبرسی و طوسی و ابن طاووس و...؟

همه این افراد فلسفه را تحریم کرده اند.

1-مرحوم نادر دهر علامه شیخ مفید ره:فلاسفه از ملحدین هستند
اوائل المقالات: ۱۰۱٫ الفلاسفة الملحدین ـ ج۴ از مصنّفات الشیخ المفید ۱۴۳۵ه. ق.

2-فخر شیعه علامه حلی ره: بین اسلام و توحید و فلسفه فرق بسیار است
نهج الحق وکشف الصدق: ۱۲۵

3-نبض تشیع جناب سید ابن طاووس: بدان فلاسفه بین مسلمین تفرقه و عداوت ایجاد نمودند و مسلمین را نزد دیگران محکوم به کفر کردند
فرج المهموم: ۲۱۶

4-جناب علامه مجلسی ره:فلسفه مانند علم موسیقی و سحر و کهانت(ارتباط اواح بشر با اجنه) حرام میباشد مگر تحصیل ان برای رد خودش
بحارالانوار ج8 / 350َ

5-جناب عالی مقام مقدس اردبیلی:بعضى من جمله ابن عربى و عبدالرزاق کاشانى قائل به وحدت وجود شده‏ اند و گفته‏ اند: هر موجودى خدا است! تعالى الله عمّا یقول الملحدون علوّاً کبیراً. باید دانست سبب کفر ایشان این بود که به مطالعه کتب فلاسفه پرداخته ‏اند… حال اگر کسى نیک تأمّل کند، خواهد دانست که سبب گمراهى این اهل باطل ـ خصوصاً ملاحده ـ فلاسفه شده‏ اند؛
حدیقه الشیعه ج2 754

6-جناب سید احمد بن زین العابدین:باید دانست که اکثر رؤوس ملحده و صوفیّه ،فلسفى بوده‏ اند که پروا از حدیث «لا تُفکّروا فی ذات اللّه‏» نداشتند و چشمه چشمِ عقل کوته‏ اندیش خویش را به خاک «غوائط» انباشته ‏اند و بعضى از متعلّمین فلسفه مى‏ گویند: مقصود ما از قرائت علوم فلسفه و مطالعه کتب صوفیّه، استعداد فهمیدن احادیث مشکله است! غلط فهمیده‏ اند یا مغالطه مى‏ کنند. کلاّ و حاشا، مگر قبل از شیوع فلسفه و ظهور مبتدعه در میان طوایف اسلامیّه، فهم کسى بر معانى آن احادیث راه نداشت؟! همانا به گمان این گروه بدنام، اکمال دین و اتمام شریعت غرّاء موقوف به وجود ابن عربى و ابن سینا و ملاّ صدرا بوده

از امام هادی ع و رد فلاسفه و تکفیر و جهاد علیه فلاسفه در فتوی علامه حلی تا تحریم فلسفه توسط کل راویان ما، استفتای حضرت آقا مکارم بر ضد مبانی فلسفی و... رو مشاهد کنید:

www.borhannews.com/news/?p=1378
www.borhannews.com/news/?p=580
http://www.borhannews.com/news/?p=2657
http://www.borhannews.com/news/?p=2335
http://www.borhannews.com/news/?p=2672
http://www.borhannews.com/news/?p=2636

ملاصدرا;385790 نوشت:
من نگفتم برهان باطل است گفتم اگر توصیف خود خداوند نه اثبات وجود و حتی توصیف ما سوی الله مانعی ندارد اما توصیف خداوند مثلا موجودی است که تمام فضای عالم را گرفته و یا اینطور است یا نیست اگر از سخن معصوم نباشد طبق قرآن باطل است!
سُبْحانَ اللهِ عَمّا يَصِفُونَ إِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ
که این آیه به طور صریح بیان می کند خداوند از هر توصیفی توسط هر کسی بشود (فلاسفه یا عرفا و یا فقها و یا ...) منزه است مگر توصیف عباد الله المخلَصین که طبق تفاسیر معصومین هستند!!

اینکه فرمودید اگر عدالتش را اثبات نکنید.... بله عدالت اثبات می شود چون که عدالت خداوند در سخن معصوم است اما اینکه خود ما صفتی را به خدا مثلا طبق عقل نسبت دهیم بدون اینکه در کلام معصومین باشد طبق خود قرآن خدا از آن توصیف منزه است

اینکه اساس دین نیازمند بررسی صفات خداست کاملا صحیح است اما به شرطی که توصیف معصوم باشد در غیر اینصورت اگر هر کس دیگری خدا را توصیف کند طبق قرآن خداوند منزه است از توصیفش!

خلاصه سخنان:اگر صفت خدا ریشه در کتاب و سنت داشت اثبات آن به همان نحوی که در قرآن و حدیث است از عقل مانعی ندارد اما اینکه خود عقل صفاتی را به خدا نسبت دهد خیر! قبول ندارم

دقت نکردید!عرض بنده بیان مثال نقضی بود برای انکه نشان دهم ایه را اشتباه تفسیر کردید!!!....(که شما هم مثال نقض رو پذیرفتید.)
شما معاد و نبوت را اثبات نکردید میخواهید به سخن معصوم استناد کنید؟!؟!؟...اصول دینتان را از نقل میگیرید؟!؟!...جالب است!

CELLAR;385768 نوشت:
برادر عزیزم. تمام راویان و محدثان شیعه فلسفه را تحریم کرده و یا حد اقل با این علم که از اقسام ضاله بشمار میرود مثل علم جادوگری، مبارزه کرده اند.

بستگی دارد چه فلسفه ای را تحریم کرده باشند.قبلاً هم بنده نقدم را بر حرف شما وارد کرده ام.حرف شما مثل این است که چون هاوکینگ می گوید نیازی به خدا برای پیدایش جهان نیست،پس برویم فیزیک را تحریف کنیم.
در حالی که باید آنجا که نیازمند اصلاح است را اصلاح کنیم.نه این که آن علم را ترک کنیم.

CELLAR;385768 نوشت:
این فکر بی خردانه جا افتاده که فلسفه همان عقل است، درحالی که خود فلاسفه ایین جمله را نقض میکنند. فلسفه از عقل استفاده میکند مثل سایر علوم اما عقل نیست.

تفکر فلسفی مبتنی بر منطق است.آنجا که فلسفه از منطق و عقل دور می شود را نباید اسمش گذاشت فلسفه.بلکه باید اسمش را گذاشت سفسطه.

CELLAR;385768 نوشت:
ضمنا برای وجود خدا چه کسی نیاز به فلسفه دارد؟ برادرم امروزه دارند با استفاده از فلسفه عدم وجود خدارا در دنیا اثبات میکنند.

هاوکینگ هم از طریق فیزیک عدم نیاز به خدا را اثبات می کند.پس فیزیک را باید بندازیم دور.
اگر اشکالی در دانشی هست،باید رفع شود.نه این که تحریمش کنیم.مثل این است که هر جا یک گزاره ریاضی اشتباه دیدیم،بگوییم ریاضی غلط است و نباید برویم سراغ آن،چون ما را به خطا می اندازد.در تمامی دانش های بشری تعارض و تضاد وجود دارد.تعارض و تضاد هم خیلی اوقات خوب است و باعث پیشرفت علوم می شود.

CELLAR;385768 نوشت:
تشیع علم کلام دارد و علم کلام قدرت ماست و شما رجوع کنید به کتاب توحید شیخ صدوق، مناظرات ائمه معصومین س با کافران که بر اساس استنباط کلامی صورت گرفته و به نتیجه رسیده است.

شما یک تاپیکی بزنید،بنده تعدادی از دوستان را می فرستم خدمتتان تا ببینم چطور می توانید آن ها را متقاعد کنید.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

ملاصدرا;385779 نوشت:
سلام
علاوه بر آنکه منکرین خدا از فلسفه برای رد خدا اثبات می کنند مسیحیت هم تثلیث خود را با وحدت وجود که از فلسفه است ثابت می کند!(در یک تاپیک به این مورد خواهم پرداخت)

چه بسا عده ای با استفاده از فیزیک نظرات مسیحیت راجع به پیدایش عالم را ثابت کنند (مثل طبیعیاتی که در زمان قدیم به کار می رفت).در حالی که اثباتشان اشکال داشته باشد.
حقیر قصد دارم بگویم صرف این که فلسفه چیز های مختلفی را به ظاهر ثابت می کند،دلیل بر ترک آن نیست.چون خیلی از استدلال ها ممکن است سفسطه و غلط باشند.ممکن است کسی مغالطه زیر را بکند:
1-در باز است.
2-باز پرنده است.
نتیجه:در پرنده است.
حال ممکن است یکی بگوید منطق بد است،چون ما را به چنین نتیجه ای رساند.پس نباید برویم سراغ منطق.این که در علمی ادعاهای متضاد وجود دارد،دلیل بر این نیست که باید آن علم را ترک کنیم.بلکه باید مغالطات و اشتباهات را تشخیص بدهیم و اصلاح کنیم.
ضمناً وحدت وجود همانطور که حقیر گفتم،اگر وحدت تشکیکی باشد یک بحث فلسفی است.منتهی اگر وحدت شخصیه باشد یک بحث عرفانی است.

ملاصدرا;385779 نوشت:
عده ای زیادی از علمای مسیحیت آمدند مسلمان شدند بعد گفتند افسوس! کاش ما مسیحی می ماندیم ما از مسیحیتی فرار کردیم که می گفت وحدت در عین تثلیث و تثلیث در عین وحدت. آمده ایم به علوم و معارف اهل بیت شما دوباره ما را به همان ها ارجاع می دهید! آن ها که اصلش دست ماست! به شما شش دفعه ترجمه شده اش را داده اند! اصلش دست ماست؛ ما چرا بیاییم این ها را از شما یاد بگیریم؟ علی قلی جدید الاسلام در زمان صفویه کتابی دارد به نام هدایة الضالین که مفصل گله می کند، می گوید آخر اسفار چیست که به من می دهید؟ من از این ها فرار کردم! یا شیخ محمد صادق فخر الاسلام کشیش مسیحی بود آمد مسلمان شد بهترین کتاب را نوشته برای ما شیعه ها! ما داریم می گوییم توحید تو باطل است و وحدت وجود درست است! او هم به ما می خندد؛ حالا این مسلمان شده آمده به ما درد دلش را می گوید؛ بقیه شان به ما می خندند و می گویند بروید برایشان از مولوی و ابن عربی تعریف کنید! بگذارید همین غذایی که را که ما برایشان پختیم بخورند؛ این اشکال ما به این آقایان است ما می گوییم معارف بسیار عالی و کاملی داریم که با آن در برابر شرق و غرب می توانیم بایستیم این وحدت وجود مال خود آن هاست که دارند ما را بیچاره می کنند.

از وحدت تشکیکی نمی توان برای اثبات تثلیت استفاده کرد.منتهی از وحدت شخصیه چرا.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

[="Indigo"]

hoorshid;385801 نوشت:
دقت نکردید!عرض بنده بیان مثال نقضی بود برای انکه نشان دهم ایه را اشتباه تفسیر کردید!!!....(که شما هم مثال نقض رو پذیرفتید.)
شما معاد و نبوت را اثبات نکردید میخواهید به سخن معصوم استناد کنید؟!؟!؟...اصول دینتان را از نقل میگیرید؟!؟!...جالب است!

این سخن شما به دلیل این است که رابطه عقل با دین را در نظر نمی گیرید!
رابطه عقل و دین کجاست؟؟؟
ابتدا باید تمام گزاره ها با عقل اثبات شود سپس ببینیم این گزاره ها که برای ما اثبات شد با کدام دین تطابق دارد؟؟
یا باید با توجه به محتوای دین گزاره های دینی را با عقل اثبات کرد؟؟(یعنی مثلا دین گفته آخرتی وجود دارد ما این را با عقل تطابق دهیم و آن را بپذیریم)
و یا ...[/]

ملاصدرا;385819 نوشت:
این سخن شما به دلیل این است که رابطه عقل با دین را در نظر نمی گیرید!
رابطه عقل و دین کجاست؟؟؟
ابتدا باید تمام گزاره ها با عقل اثبات شود سپس ببینیم این گزاره ها که برای ما اثبات شد با کدام دین تطابق دارد؟؟
یا باید با توجه به محتوای دین گزاره های دینی را با عقل اثبات کرد؟؟(یعنی مثلا دین گفته آخرتی وجود دارد ما این را با عقل تطابق دهیم و آن را بپذیریم)
و یا ...

البته ربط سخن تون رو با پست قبل متوجه نشدم
اما پاسخ:
اول باید ثابت کنیم وجود دین ضرورت دارد که بعد دنبال مصداق درست بگردیم یا نه؟!...
هنوز ضرورت وجود دین اثبات نشده ما ببینیم کدام دین درست است؟!برای اثبات ضرورت وجود دین شما نیاز دارید معاد و نبوت رو اثبات کنید(البته بعد از توحید) که برای اثبات معاد و نبوت نیاز دارید صفات خداوند رو بررسی کنید....(مثلا بسیط بودن رو که مثال زدید هم نیاز است چون قبل از اینها ما باید بی نقص و بی نیاز بودن خداوند رو اثبات کنیم)
مشکل ما ارثی بودن دینمان است(روشی که به شدت در قران نهی و نکوهش شده) اگر میخواستیم تازه در مورد اسلام تحقیق کنیم و دینمان رو به تبعیت از ابا و اجادمان انتخاب نکنیم درک اینها مشکل نبود

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
من با شما موافقم ولی مشکل اینجاست که حد فاصل بین این دو مورد خیلی ساده نیست و به راحتی نمی توان گفت چه چیزی فعلا بطور علمی قابل بررسی نیست و چه چیزی بطور کامل از حیطه علم خارج است.

برای چنین مسئله ای به یک شناخت شناسی دقیق نیاز داریم.شما فرض کنید ما بگوییم جمع نقیضین تجربی و خارج از حیطه علوم تجربی است.این گزاره هم که «واقعیتی هست» باز همینطور است.حال اگر این دو و چند اصل بدیهی دیگر را بپذیریم،نتیجه ای که از آن ها بدست می آید تجربی نخواهد بود و خارج از حیطه علوم تجربی می شود.چون اصول بالا عقلانی و بدیهی صرف هستند.

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
مواردی که پاسخ آنها نیازمند دستگاه ادراکی انسان نباشد = علم
مواردی که پاسخ آنها نیازمند دستگاه ادراکی انسان باشد = برداشت ها از علم

حقیر فکر می کردم مقصود شما از علم،علوم تجربی است.چون بین ساینس و دانشی مثل فلسفه معمولاً تمایز قائل می شوند و فلسفه را جزئی از ساینس نمی دانند.اگر اینطور تقسیم بندی کنیم،می توانیم بگوییم فلسفه علمی است که بدون نیاز به دستگاه ادراکی به یک سری مسائل خاص که آن ها هم غیر از مسائل ادراکی هستند پاسخ می دهد.

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
در برداشت هایی که از علم می کنیم خطا هست، علم خود به خود صرفا مشاهدات است و در مشاهدات خطا وجود ندارد. حرف شما صحیح است که در خیلی مواقع نیاز داریم برداشت انسانی از مشاهدات داشته باشیم و همواره باید در نظر داشته باشیم امکان خطا وجود دارد.

در مشاهده ممکن است خطایی باشد.شما دقت کنید که مشاهده خودش یک نوع ادراک است و حقیقت این است که هر ادراک ما احتمال خطا دارد.می توان مثال هایی زد از خطا در مشاهده.ولی حتی اگر مشاهده هم خطا نداشته باشد،برداشت از مشاهده کاملاً ممکن است خطا داشته باشد.برای مثال برداشت ارسطو از مشاهداتش درباره حرکت مشکل داشت.

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
21:33
“(God is) the one Who created the night, the day, the sun and the moon. Each one is travelling in an orbit with its own motion”

«وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»
و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در مدارى [معين] شناورند.
سوره الانبیاء (21)،آیه 33
در این آیه حرفی از زمین اصلاً زده نشده.بلکه می گوید خورشید و ماه هر دو در مداری معین در حال حرکت هستند که با علم امروز مطابقت دارد.

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
36:40It is not permitted to the Sun to catch up the Moon, nor can the Night outstrip the Day: Each (just) swims along in (its own) orbi

«لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »
نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.
سوره یس (36)،آیه 40
در اینجا هم باز همان مطلب قبلی گفته شده.هیچ جا حرفی از زمین زده نشده است.این آیه هم هیچ تناقضی با علم امروز ندارد.

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
91:1-2
By the Sun and his (glorious) splendour; By the Moon as she follows him…

«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»
«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»

سوگند به خورشيد و تابندگی ‏اش.
سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود.
سوره الشمس (91)،آیات 1 و 2.

باز در اینجا هیچ حرفی از زمین و چرخش خورشید به دور زمین زده نشده است.واقعاً برای من جای تعجب است شما چطور از این آیات چنین برداشتی کردید.وقتی در هیچ کدام از این آیات حتی واژه زمین نیاورده شده است.

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
مشکل اینجاست که این دو قابل جداسازی نیستند. راهی وجود نداره که بفهمیم مسئله X آیا فعلا بطور علمی قابل پاسخ دادن نیست یا اصلا در حیطه علم نمی گنجه. صرفا همه فرض می کنند.

بستگی دارد مبنا ها را چه بگیریم.تعریف هر علمی باید مشخص باشد.در اینصورت موضوعات علوم هم تا حدودی مشخص می شود و در نتیجه تمایز ها روشن می شود.اگر اینطور شود،حوزه فلسفه هم معلوم می شود.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

CELLAR;385768 نوشت:
برادر عزیزم. تمام راویان و محدثان شیعه فلسفه را تحریم کرده و یا حد اقل با این علم که از اقسام ضاله بشمار میرود مثل علم جادوگری، مبارزه کرده اند.

امام خمینی (ره) راوی و محدث بوده است یا خیر؟ آیا ایشان هم تحریم کرده است؟
منظور ایشان از فلسفه چیست؟ آیا برهان عقلی را تحریم کردن یا چیز دیگر را؟ (مثلا حرفهای ابن عربی)
اگر بعضی به اسم فلسفه عدم وجود خدا را ثابت می کنند آیا ما باید فلسفه را رها کنیم؟ شاید استدلال آنها خطا دارد.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

CELLAR;385793 نوشت:
دقیقا بموضوعی عمیق اشاره کردی. در عوام جا افتاده:
1. فلسفه عقل است.
2. کار فلسفه اثبات وجود خداست.

درمورد اول توضیح دادم در پست پیش، اما دومی، فلسفه ابزاریست برای اثبات هرچیز یا رد آن، شما میتوانی با فلسفه به الحاد و انکار الله برسی مثل سروش، یا مثل مسیحیت به تثلیث...


هر کسی اندکی با تاریخ فلسفه آشنا می داند که عقیده ای که شما دارید،عقیده سوفیست هاست.سوفیست های عیناً استدلال های شما را به کار می بردند.می گفتند دانشی که داریم،همه چیز را ثابت و همه چیز را رد می کند.پس دانشی در کار نیست.حال شما دقیقاً همان استدلال را دارید راجع به فلسفه به کار می برید.پاسخ این حرف های شما از زمان به وجود آمدن فلسفه (یعنی زمان سقراط) داده شده است.اصلاً انگیزه به وجود آمدن فلسفه پاسخ به حرفی مثل حرف شما بود.

CELLAR;385793 نوشت:
اصالتا فلسفه مال مسیحیان است.

این نشان دهنده آن است که شما کوچکترین آشنایی ای با تاریخ فلسفه ندارید.چون فلسفه اولین بار توسط سقراط و چند سال قبل از میلاد حضرت عیسی (ع) به وجود آمده است.پس فلسفه ساخته مسیحیان نیست.این مسیحیان بودند که با فلسفه سعی کردند در دین خود کاوش عقلی کنند.

CELLAR;385793 نوشت:
این سایت http://www.reasonablefaith.org/forums/ یک سایت فلسفی از قدرتمندترین و یکی از هزاران سایت فلسفی مسیحیان است که در آن با فلسفه به انکار وجود خدای مسلمانان و اثبات تثلیث میپردازند تا آنجایی که یک فروم به trinity یا تثلیث اختصاص داده شده: http://www.reasonablefaith.org/forums/trinity/

فلسفه فاسد است و مفسد، برخی تاپیک های این فروم:
http://www.reasonablefaith.org/forum...5968557.0.html
http://www.reasonablefaith.org/forum...5596264.0.html


پاسخ این ادعای سوفیستانه شما را که چون با فلسفه هر چیزی ثابت می شود،پس فلسفه بد است را دادیم.مانند شما می توانیم بگوییم فیزیک الحادی است.فیزیک بد است.چون استیون هاوکینگ گفته برای خلق جهان نیازی به خدا نداریم.

CELLAR;385793 نوشت:
دقت بفرمائید که هدف اصلی فلسفه تفکر در ذات خداست،

شما که با تاریخ فلسفه آشنایی ندارید،یحتمل تعریف فلسفه را هم نمی دانید.فلسفه دانشی است درباره وجود بماهو وجود یا همان موجود بماهو موجود.کجای این تعریف راجع به تفکر درباره ذات خدا چیزی گفته شده است؟

CELLAR;385793 نوشت:
و این امر نهی کامل شده در اصول کافی باب نهی تفکر فی الذات.

قصد فلسفه به معنی حقیقی تفکر در ذات نیست.

CELLAR;385793 نوشت:
ضمن اینکه فلسفه درنهایت به وحدت وجود و همه خدایی ختم می گردد.

وحدت شخصیه وجود موضع عرفان است.وحدت تشکیکی وجود که موضع فلسفه است هیچ ارتباطی با همه خدایی ندارد.
ضمناً عارف اگر می گوید چیزی جز خدا نیست،شاید منظورش این باشد که من نیستم و فقط خدا هست.نه این که هم من هستم و هم خدا هست و هر دو یکی هستیم.به هر حال عرفان غیر از فلسفه است.

CELLAR;385793 نوشت:
1-مرحوم نادر دهر علامه شیخ مفید ره:فلاسفه از ملحدین هستند
اوائل المقالات: ۱۰۱٫ الفلاسفة الملحدین ـ ج۴ از مصنّفات الشیخ المفید ۱۴۳۵ه. ق.

در زمان شیخ مفید (ره) فلسفه تقریباً کپی ای بود از یونان.ولی اکنون اینطور نیست.ضمناً شیخ مفید (ره) در اینجا می گوید فلاسفه از ملحدین هستند.نمی گوید فلسفه الحاد است.فلاسفه با فلسفه فرق می کنند.

CELLAR;385793 نوشت:
2-فخر شیعه علامه حلی ره: بین اسلام و توحید و فلسفه فرق بسیار است
نهج الحق وکشف الصدق: ۱۲۵

همانطور که بنده عرض کردم دلیلش این است که بین علم کلام و فلسفه در ابتدا فاصله بود.منتهی بعد ها این دو به هم نزدیک شدند.

CELLAR;385793 نوشت:
3-نبض تشیع جناب سید ابن طاووس: بدان فلاسفه بین مسلمین تفرقه و عداوت ایجاد نمودند و مسلمین را نزد دیگران محکوم به کفر کردند
فرج المهموم: ۲۱۶

این نقد عملکرد فلاسفه است.نه نقد فلسفه.

CELLAR;385793 نوشت:
4-جناب علامه مجلسی ره:فلسفه مانند علم موسیقی و سحر و کهانت(ارتباط اواح بشر با اجنه) حرام میباشد مگر تحصیل ان برای رد خودش
بحارالانوار ج8 / 350َ

ما هم می گوییم از فلسفه استفاده می کنیم برای اصلاح آن و رد مطالبی اشتباهی که در آن آمده.

CELLAR;385793 نوشت:
5-جناب عالی مقام مقدس اردبیلی:بعضى من جمله ابن عربى و عبدالرزاق کاشانى قائل به وحدت وجود شده‏ اند و گفته‏ اند: هر موجودى خدا است! تعالى الله عمّا یقول الملحدون علوّاً کبیراً. باید دانست سبب کفر ایشان این بود که به مطالعه کتب فلاسفه پرداخته ‏اند… حال اگر کسى نیک تأمّل کند، خواهد دانست که سبب گمراهى این اهل باطل ـ خصوصاً ملاحده ـ فلاسفه شده‏ اند؛
حدیقه الشیعه ج2 754

باز هم نقد فلاسفه است نه فلسفه.

CELLAR;385793 نوشت:
6-جناب سید احمد بن زین العابدین:باید دانست که اکثر رؤوس ملحده و صوفیّه ،فلسفى بوده‏ اند که پروا از حدیث «لا تُفکّروا فی ذات اللّه‏» نداشتند و چشمه چشمِ عقل کوته‏ اندیش خویش را به خاک «غوائط» انباشته ‏اند و بعضى از متعلّمین فلسفه مى‏ گویند: مقصود ما از قرائت علوم فلسفه و مطالعه کتب صوفیّه، استعداد فهمیدن احادیث مشکله است! غلط فهمیده‏ اند یا مغالطه مى‏ کنند. کلاّ و حاشا، مگر قبل از شیوع فلسفه و ظهور مبتدعه در میان طوایف اسلامیّه، فهم کسى بر معانى آن احادیث راه نداشت؟! همانا به گمان این گروه بدنام، اکمال دین و اتمام شریعت غرّاء موقوف به وجود ابن عربى و ابن سینا و ملاّ صدرا بوده

این هم باز بیشتر نقد فلاسفه است.آنجا را هم که مربوط به فلسفه است،بنده توضیح دادم وحدت شخصیه وجود مربوط به عرفان است نه فلسفه.

CELLAR;385793 نوشت:
از امام هادی ع و رد فلاسفه و تکفیر و جهاد علیه فلاسفه در فتوی علامه حلی تا تحریم فلسفه توسط کل راویان ما، استفتای حضرت آقا مکارم بر ضد مبانی فلسفی و... رو مشاهد کنید:

آیت الله مکارم شیرازی وحدت شخصیه را باطل دانسته اند.منتهی وحدت تشکیکی را خیر.در اینجا کارشناس محترم استفتاء ایشان را آورده اند که در اولش خودشان می گویند که وحدت وجود معانی متفاوتی دارد.ضمناً در خود سایت ایشان در قسمت معارف اسلامی،بخش خداشناسی برهان امکان و وجوب و صرف الوجود و چند برهان فلسفی دیگر آمده.این نشان می دهد ایشان مخالفتی با فلسفه ندارند.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

hoorshid;385728 نوشت:
شما به صحبت بنده دقت نکردید.عرض بنده نحوه ی شیعه شدن خود شماست بزرگوار...دقت بفرمایید!منظور بنده توجه به اصل است.فرض کنید امام برای اولین بار بخواهند تبلیغ کنند وقتی هیچ موحدی نباشد.قطعا مجبورند از فلسفه استفاده کنند

اگر هر استدلال عقلی ای را یک استدلال فلسفی بدانیم حرف شما درست است.در واقع اگر بگوییم فلسفه روش حل مسائل از طریق منطق است،فرمایش شما صحیح است.منتهی برخی از مبانی فلسفه ای که الان داریم بیشتر عرفانی هستند تا فلسفی.اگر اصلاح شوند آنوقت آن فلسفه که شما می گویید بدست خواهد آمد.

ملاصدرا;385746 نوشت:
سلام
به نظر من باید دو چیز را از هم جدا کرد!
1-نظرات فلسفی برای اثبات وجود خداکه این مورد قبول است و کسی نیست وقتی شما نظری می دهید مثلا به فلان دلیل خدا هست فقها و متکلمین بگویند نه شما باطل هستید!! بلکه آنها هم شما را تشویق می کنند! از هر علمی مثلا فیزیک هم بتوانید خدا را اثبات کنید مانعی ندارد
2-نظرات فلسفی در مورد خدا پس از اثبات وجود خدا که مثلا خدا و موجودات به فلان دلیل اینگونه هستند---که فقها و متکلمین با این قسمت مخالف هستند! اینها می گویند نه تنها از توصیف خدا توسط غیر معصوم نهی شده (مثله خداوند به این دلیل اینگونه است) بلکه خداوند تنزیه هم شده از توصیف! فقها مخالف اینگونه توصیفاتی هستند که از خدا می شود به دلیل قرآن مگر اینکه توصیف،توصیف معصوم باشد.
سُبْحانَ اللهِ عَمّا يَصِفُونَ إِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ
که این آیه به طور صریح بیان می کند خداوند از هر توصیفی توسط هر کسی بشود (فلاسفه یا عرفا و یا فقها و یا ...) منزه است مگر توصیف عباد الله المخلَصین که طبق تفاسیر معصومین هستند!!

پس این قسمت که در اثبات خدا از فلسفه و یا هر علم دیگری اثبات شود مورد قبول تمامی متکلمین است اما مشکلی که متکلمین با فلاسفه دارند توصیف خداست در حالی که خدا منزه است از توصیف غیر معصوم


فرمایش شما کاملاً صحیح است.بنده هم با حرف شما موافقم.باید پس از اثبات وجود خدا خیلی دقیق و با احتیاط رفت جلو و قطعاً دقت و احتیاط بدون در نظر گرفتن آراء معصومین ممکن نیست.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

کاربر شریف، صدور انقلاب شما در تعریف فلسفه چیزی بنام عقل نمیابید: Philosophy is the study of general and fundamental problems, such as those connected with
reality, existence, knowledge, values, reason, mind, and language.

^ Jenny Teichmann and Katherine C. Evans, Philosophy: A Beginner's Guide (Blackwell Publishing, 1999), p. 1: "Philosophy is a study of problems which are ultimate, abstract and very general. These problems are concerned with the nature of existence, knowledge, morality, reason and human purpose."

^ A.C. Grayling (1999). "Editor's Introduction". In A.C. Grayling, ed. Philosophy 1: A Guide through the Subject. vol. 1. Oxford University Press. p. 1. ISBN 978-0-19-875243-1. "The aim of philosophical inquiry is to gain insight into questions about knowledge, truth, reason, reality, meaning, mind, and value. Other human endeavors explore aspects of these same questions, not least art and literature, but it is philosophy that mounts a direct assault upon them..."

همانطور که عرض کردم، اگرچه فلسفه با عقل مرتبط است__که نه تنها فلسفه بلکه کلیه علوم حتی سحر و جادو نیز با عقل مرتبط اند__اما نقض میکند این تعریف بی خردانه که میگوید "فلسفه عقل است". فلسفه مرده است. آیا میتوان فلسفه را بدون هیچ تجربه ای فرض کرد؟ و جز سنتی های پیروی ارسطو کسی به دامان فلسفه چنگ نمیزند مگر بی خرد(حضرت آقا وحید از بزرگترین مراجع عظام شیعی میفرماید چرا فلسفه را "نوشخوار میکنند؟")، عنایت بفرمائید برادر، حقیر نمیگویم که چون فلسفه علمیست غربی باید کنار گذاشته شود، مثلا علمی مثل سایکولوژی یا ایکونومیک هم غربی است اما ما میتوانیم اسلامیش کنیم.

اما فلسفه بنیادا نجس است، چراکه کار فلسفه صرفا با عقل__منهای وحی__است. محکوم است به وحدت وجود و همه خدایی چراکه فلسفه به هیچ مکتبی چک سفید امضا نمیدهد، درحالی که ما برایمان مهم است سخن قرآن و سنت محمد و آلش علیه و علیهم السلام. کسی میآید تفسیری فلسفی مینویسد بانام المیزان اما آخرش بدین ختم میشود که کاتب علنا احادیث نهی از تفکر در ذات را در اصول کافی زیر سوال میبرد. (اگر از هریک از صحبتهای حقیر منبع میخواهید بفرمائید تقدیمتان کنم)

صدور انقلاب;385142 نوشت:
در بین علما گروهی هستند که با فلسفه مخالفت می کنند. (اسمش تفکیکی ها یا هرچی که هست).
جدای از اینکه کدام طرف درست هستند و کدام طرف غلط، این دوستانی که با فلسفه مخالفند در برخورد با کسی که اصلا وجود داشتن خدا را قبول ندارند (چه برسد به پیامبر و دین و قرآن) چگونه وجود داشتن خدا را ثابت می کنند؟
اگر بخواهند از براهین فلاسفه استفاده کنند یعنی خودشان فلسفه را قبول دارند. ولی اگر فلسفه را قبول ندارند و فقط قرآن و اهل بیت را قبول دارند باید بتوانند با همین دو منبع وجود داشتن خدا را اثبات کنند.
البته فکر نکنید که بی دین های خارجی خیلی سریع و راحت دلایل شما را قبول می کنند. مثلا اگر بگویید قرآن معجزه است تعداد زیادی ایراد علمی از قرآن ردیف می کنند که پاسخ دادن به آنها خیلی هم ساده نیست. حتی وجود داشتن روح را هم قبول ندارند و همه چیز را که ما به روح نسبت می دهیم به مغز نسبت می دهند حتی شخصیت هم به مغز نسبت می دهند و خیلی از دلایل مطرح شده از طرف علمای ما را رد می کنند.
به هر حال اثبات های این دوستان چیست؟ چگونه می توانند بدون استفاده از فلسفه وجود خدا را اثبات کنند.

بنده از شما به عنوان یک شیعه سوال میکنم ایا این دین را به عنوان یک دین کامل قبول دارید یا نه؟ااگر قبول دارید پس ولارطب ولایابس الا فی کتاب مبین/اگر قبول ندارید پس چگونه متمسک به این مذهب ناقص شده اید؟؟ثانیا ایا اهل بیت با مادیون مناظره نمیکردند؟ایا مادیون ودهریون در زمان ما پیدا شده اند؟؟ایا اهل بیت دربرخوردبا مادیون از استدلالات فلسفی استفاده میکردند؟این همه مناظره با دهریون را شما ندیده اید؟

بن موسی;385791 نوشت:
صحیح نیست که هر مشکلی در تاریخ را به گردن کابالا و فراماسونری بندازیم.درست است که چنین جریان هایی در تاریخ بوده،اما نه دیگر انقدر.اگر واقعاً مبارزه ابراهیم (ع) و سایر پیامبران آنطور که این کتابی که به آن استناد کردید باز با کابالا بوده،چرا قرآن نیامده مستقیماً کابالا را تحریم کند؟

آیا شما می دانید کابالا چیست؟ معمولا کابالا را به اسم تصوف یهودی می شناسند ولی واقعیت بسیار فراتر از این است و عمق فاجعه بسیار شدید تر از این است که فقط عرفان یهودی باشد. فراماسونری زیرمجموعه رده سوم کابالا است. اگر کابالا را دانشگاه شیطان در نظر بگیریم فراماسونری یک واحد درسی آن می شود.
از کجا می دانید که قرآن تحریم نکرده است؟ لفظ مهم نیست. معنا مهم است. همین که قرآن می فرماید أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿يس: ٦٠﴾ تحریم کابالا است.

نقل قول:
قرآن یک مبارزه کلی تری را مطرح می کند.مبارزه با شرک و کفر و نفاق و باطل که کابالا زیر مجموعه از این هاست.

اتفاقا برعکس است. البته شاید بتوان کابالا را با کفر یکی گرفت. شرک زیرمجموعه کفر است. کابالا اگر از کفر کلی تر نباشد کوچکتر نیست.

نقل قول:
علاوه بر این درست است که حقیر ابن عربی را قبول ندارم،منتهی این که بگوییم ابن عربی جاسوس مسیحی های دروغین و فراماسونر ها بوده،ادعای بزرگی است و اگر ثابت نشود و صرفاً با شواهد کمی چنین چیزی به او نسبت داده شود،بسیار تهمت بزرگی است و خداوند چنین تهمتی را نخواهد بخشید.هر چند باز هم می گویم که من ابن عربی را قبول ندارم.

بهتر است که در مورد ابن عربی در یک موضوع جداگانه بحث شود و اگر این واقعا تهمت است باید به ادله آقای مرتضی رضوی پاسخ داده شود. ولی همانطور که گفتم این نقل قول است (النقال کالبقال) و نویسنده ادله زیادی در کتاب محي الدين در آئينه فصوص آورده است. اگر وقت مطالعه این دوجلد کتاب را ندارید می توانید حداقل این مقاله کوتاه را ملاحظه فرمائید:

دليل بيست و دوم: كاباليست بزرگ كه كاباليسم را در ميان مسلمانان نفوذ داد

نویسنده می گوید ابن عربی خودش مسیحی بود و از طرف جبهه یهودی-مسیحی به داخل مسلمانان فرستاده شده که تعالیم کابالا (که خود یهودی ها هم آن را ممنوع کرده اند) را اسلامیزه کند و در میان مسلمانان ترویج دهد تا مسلمانها از خط قرمزهای دین دست بردارند و راحت تر بتوان مسلمانها را در جنگ شکست داد که شکست آندولس هم اولین نتیجه موفقیت آمیز این پروژه بود. نویسنده می گوید که کتاب فصوص دقیقا نسخه اسلامیزه شده کتاب ظهر (Zohar) که کتاب مرجع و اصلی کابالیسم است می باشد.

نقل قول:
علیت هیچ گونه تناقضی با فیزیک کوانتوم ندارد.افرادی که گمان کرده اند چنین تناقضاتی هست،درک صحیحی از علیت ندارند

اگر واقعا اینچنین است باید این شبهات به درستی پاسخ داده شوند و به دنیا عرضه شوند. البته باید با دانشمندان دنیا از طریق اینترنت در تعامل بود و دید که پاسخ آنها چیست. نه اینکه ما به خیال خودمان یک شبهه را پاسخ دهیم و خوش باشیم. امروزه با اینترنت این کار بسیار ساده است و ظرف ده دقیقه می توان پاسخ آنها را دریافت کرد. مثلا با مطرح کردن یک سوال ساده در سایت answers.yahoo.com ظرف چند دقیقه از سراسر دنیا پاسخهای متعدد دریافت می کنید. البته ممکن است تمام آنها پاسخهای علمی نباشند ولی این ساده ترین راه است و سایتهای دیگری هم هست.

نقل قول:
پاسخ های خوبی داده شده،منتهی هر برهانی در هر مرحله ای توصیه نمی شود.برای مثال برای کسی که خیلی می خواهد دقیق شود،نمی توان برهان نظم را آورد.

اینها کجاست؟ اگر هم هست به دنیا عرضه نشده است. تولید و عدم رساندن به مخاطب به درد نمی خورد. قرآن از واژه بلاغ استفاده می کند. به رسل نمی گوید که فقط بگو بلکه می گوید بلغ. بلغ یعنی به گوش طرف برسان. تا به گوش طرف مقابل نرسد بلاغ صورت نگرفته است.

نقل قول:
من یک چیز کوتاه بگویم.اکثر اشکالاتی که بی خدایان کشور ما به براهین خداباورانه می گیرند،از خودشان نیست.یعنی خودشان به چنین اشکالاتی نرسیده اند.بلکه اشکالاتی که فلاسفه غربی بر براهین خداورانه وارد کرده اند را میاورند.یعنی کپی پیست می کنند.دقت کنید که من می گویم اکثرشان.

همینطور است. اگر هم بگویید همه شان به گزاف نگفته اید. البته این نشانه پویایی و حرکت فضای گفتگوی غرب است.

نقل قول:
از طرفی فلاسفه غربی،به برهان هایی که در فلسفه غرب برای وجود خدا آمده اشکال وارد می کنند.نه به برهان هایی که در فلسفه اسلامی برای اثبات وجود خدا آمده.

اینطور نیست. آنها برهانهای تمام دنیا را رصد می کنند و رویش کار می کنند. مثلا برهان کلام اسلامی را به اسم ابوسیف کندی و غزالی می شناسند و همین الان هم دارند رویش کار می کنند و اتفاقا این برهان الان بحث روز غرب است. یکسری فیلسوف های مسیحی غرب هم این برهان را به اسم خودشان زده اند و دارند به شدت روی آن تبلیغ می کنند تا مسیحی های فراری از دین را به مسحیت برگردانند.
مثلا این قسمت سایت پروفسور ویلیام لین انواع فیلم و مطالب آموزشی برای این برهان را ارائه می دهد:
http://www.reasonablefaith.org/kalam
این صفحه ویکی پدیای انگلیسی برای برهان علیت کلامی است که آن را نسخه پیشرفته برهان علیت می دانند:
Kalām cosmological argument

نقل قول:

به همین دلیل اکثر اشکالاتی که وارد می شود به براهین اثبات وجود خدا در فلسفه اسلامی،اشکالات الکی ای هستند و اصلاً موضوعیت ندارند.چون تقریر های فلسفه اسلامی با فلسفه غرب خیلی تفاوت دارد.
من یک مثالی می زنم برای شما.در فلسفه غرب فلاسفه خداباور برهان علیت را اینطور تقریر می کنند:
هر چیزی علتی دارد.بعد نتیجه می گیرند:پس ما علتی داریم به نام خدا.
فلاسفه ناخدا باور می گویند:اگر هر چیزی علتی دارد،پس نتیجه گرفته می شود خدا هم علتی دارد و برهان علیت نقض می شود.

اینطور نیست. شما خیلی آنها را دست کم گرفته اید. مثلا صفحه ویکی پدیای بالا را ببینید که آیا واقعا اینطور می گویند؟
البته رسانه ها و سایتهای مغرض و به ظاهر علمی و به واقع کابالیستی برهان های فلسفی را همانطور که شما می فرمائید به مردم و جوانهای غربی بیچاره معرفی می کنند. همه دنیا دارند از دست این صهیونیست ها می کشند و ما هم در سطح دنیا فعال نیستیم.

نقل قول:

این اشکال به این تقریر از علیت وارد است. منتهی این تقریری است مربوط به فلسفه غرب.نه مربوط به فلسفه اسلامی.در فلسفه اسلامی گفته می شود هر ممکن الوجودی علت دارد.نه این که هر چیزی علت دارد.حال ناخداباوران ایرانی و آتئیست های ایرانی،میروند علیت را از عمد مثل بالا تقریر می کنند و به همان شیوه ای که فلاسفه غرب آن را باطل کرده اند،نقضش می کنند!در حالی که اگر این اشکالات را به کسی که فلسفه اسلامی خوانده بگویند،برایش در حد جوک است این تقریر از علیت.

نقل قول:
پس فکر نکنید آتئیست ها خیلی قوی هستند و بر هر چیزی یک نقد عالی دارند.اصلاً از این خبر ها نیست.آتئیست های ایرانی کپی پیست می کنند از فلسفه غرب و چون مطالعاتشان کم است،فکر می کنند بهترین نظریه مربوط به فلاسفه غرب است.

درست است.

[="Indigo"]

hoorshid;385801 نوشت:
دقت نکردید!عرض بنده بیان مثال نقضی بود برای انکه نشان دهم ایه را اشتباه تفسیر کردید!!!....(که شما هم مثال نقض رو پذیرفتید.)
شما معاد و نبوت را اثبات نکردید میخواهید به سخن معصوم استناد کنید؟!؟!؟...اصول دینتان را از نقل میگیرید؟!؟!...جالب است!

سلام
من متوجه ایراد شما به سخنانم نشدم!
من عرض کردم:
ملاصدرا;385746 نوشت:
به نظر من باید دو چیز را از هم جدا کرد!
1-نظرات فلسفی برای اثبات وجود خداکه این مورد قبول است و کسی نیست وقتی شما نظری می دهید مثلا به فلان دلیل خدا هست فقها و متکلمین بگویند نه شما باطل هستید!! بلکه آنها هم شما را تشویق می کنند! از هر علمی مثلا فیزیک هم بتوانید خدا را اثبات کنید مانعی ندارد
2-نظرات فلسفی در مورد خدا پس از اثبات وجود خدا که مثلا خدا و موجودات به فلان دلیل اینگونه هستند---که فقها و متکلمین با این قسمت مخالف هستند! اینها می گویند نه تنها از توصیف خدا توسط غیر معصوم نهی شده (مثله خداوند به این دلیل اینگونه است) بلکه خداوند تنزیه هم شده از توصیف! فقها مخالف اینگونه توصیفاتی هستند که از خدا می شود به دلیل قرآن مگر اینکه توصیف،توصیف معصوم باشد.
سُبْحانَ اللهِ عَمّا يَصِفُونَ إِلّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ
که این آیه به طور صریح بیان می کند خداوند از هر توصیفی توسط هر کسی بشود (فلاسفه یا عرفا و یا فقها و یا ...) منزه است مگر توصیف عباد الله المخلَصین که طبق تفاسیر معصومین هستند!!

پس این قسمت که در اثبات خدا از فلسفه و یا هر علم دیگری اثبات شود مورد قبول تمامی متکلمین است اما مشکلی که متکلمین با فلاسفه دارند توصیف خداست در حالی که خدا منزه است از توصیف غیر معصوم

یعنی شما می فرمایید توصیفی که توسط غیر معصوم از خدا می شود خداوند از آن منزه نیست و آن توصیف صحیح است؟!
یا می گویید غیر معصوم هم می تواند خدا را بما هو توصیف کند؟!
یا اینکه ....[/]

وایسلی گوجا;385792 نوشت:
در مشاهدات خطا وجود ندارد

در مشاهدات هم خطا هست. حتی در بعضی موارد اصلا امکان مشاهده نیست. مخصوصا در فیزیک کوانتومی. همین که گزاره های علمی در طول زمان تغییر می کنند نشان دهنده خطا است. وقتی فیزیک نیوتونی تبدیل به فیزیک نسبیتی می شود این یعنی اینکه فیزیک نیوتونی خطا داشته است. همین خطای چشم هم خطای مشاهده است. انواع خطاها در علوم تجربی هست.
شما اگر علم را فقط علم تجربی می دانید بهتر است به جای علم از علم تجربی استفاده کنید. فلسفه و منطق و عقل آنوقت چی می شود؟ علم نیست؟

ملاصدرا;385883 نوشت:
یعنی شما می فرمایید توصیفی که توسط غیر معصوم از خدا می شود خداوند از آن منزه نیست و آن توصیف صحیح است؟!
یا می گویید غیر معصوم هم می تواند خدا را بما هو توصیف کند؟!
بزرگوار چرا لقمه رو دور سرتان میپیچانید؟!؟
استدلال واضح بود!...
شما اصول دینتان رو نمیتونید از نقل بگیرید
برای اثبات اصول دینتان نیازمند بررسی و اثبات بعضی صفات خداوند هستید(که امثالش عرض شد مثل توحید و یگانگی خدا،عدل،حکمت،...)
پس باید بتوانید با این عقلی تا حدودی صفات الهی رو تشخیص بدید...و الا حقانیت دین هرگز ثابت نمیشه.

حالا ایه ای که فرمودید
ببینید قطعا نه معصومین که هیچ مخلوق دیگر قادر نیست به دستیابی به کنه ذات الهی (در همین فلسفه اثبات میشود ذات الله یا همان واجب بالذات غیب محض است_البته براهین درون دینی کم نیست در این مورد الان چون بحث فلسفه است میگویم_ و دست یابی به کنه وجود او ناممکن!اما هر بنده ای به اندازه وسع و ظرفیت وجودی خودش به او معرفت پیدا میکند اما با این حال در هر مرحله از این معرفت باز هم الله برای او غیب است)

این ایه را ببینید: اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللّطيفُ الخَبيرُ
استفهام انکاریست.از مردم میپرسد.که مگر شما نمیدانید خدا علم دارد؟! نمیگوید بدانید علم دارد.(مردم را به وجدانشان ارجاع میدهد که در همان حد که علم الهی رو میفهمید...)ااین گونه ایات بسیار است.ایه ای که فرمودید میگوید :
هرصفتى كه شما با ذهنيت خود براى خدا بيان كنيد، خدا از آن صفت منزه تر است. در بعضى از روايات آمده است كه آنچه را شما در ذهن خود تصور كنيد، با دقيق ترين معانى هم كه باشد، باز آفريده شماست و خدا از آن بالاتر است.(1)
اما بندگن مخلص این صفات را به بهترین شکل درک میکنند.(برای فهم بهتر ایه به تفاسیر مراجعه کنید...چون مربوط به بحث ما نیست پاسخ بحث همان پاراگراف اول بود که گذاشت.)

راستی پست قبلی چه شد؟حل شد؟ منظورم (http://www.askdin.com/thread30380-7.html#post385825 ) است.

موفق باشید.

(1):http://mesbahyazdi.com/farsi/?speeches/courses/marefquran/course12.htm

بن موسی;385826 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

برای چنین مسئله ای به یک شناخت شناسی دقیق نیاز داریم.شما فرض کنید ما بگوییم جمع نقیضین تجربی و خارج از حیطه علوم تجربی است.این گزاره هم که «واقعیتی هست» باز همینطور است.حال اگر این دو و چند اصل بدیهی دیگر را بپذیریم،نتیجه ای که از آن ها بدست می آید تجربی نخواهد بود و خارج از حیطه علوم تجربی می شود.چون اصول بالا عقلانی و بدیهی صرف هستند.

حقیر فکر می کردم مقصود شما از علم،علوم تجربی است.چون بین ساینس و دانشی مثل فلسفه معمولاً تمایز قائل می شوند و فلسفه را جزئی از ساینس نمی دانند.اگر اینطور تقسیم بندی کنیم،می توانیم بگوییم فلسفه علمی است که بدون نیاز به دستگاه ادراکی به یک سری مسائل خاص که آن ها هم غیر از مسائل ادراکی هستند پاسخ می دهد.

در مشاهده ممکن است خطایی باشد.شما دقت کنید که مشاهده خودش یک نوع ادراک است و حقیقت این است که هر ادراک ما احتمال خطا دارد.می توان مثال هایی زد از خطا در مشاهده.ولی حتی اگر مشاهده هم خطا نداشته باشد،برداشت از مشاهده کاملاً ممکن است خطا داشته باشد.برای مثال برداشت ارسطو از مشاهداتش درباره حرکت مشکل داشت.

در مشاهدات ما خطا وجود دارد ولی در مشاهدات خطا وجود ندارد. به طور مثال زمین به دور خورشید در حال چرخش است و مشاهدات ما با دقت خاصی قادر به اندازه گیری هستند با اینکه در این مشاهدات خطا وجود دارد ولی خطا نتیجه نمیده که زمین به دور خورشید نمی چرخه و این چرخش هم یک سرعت دقیق و خاص دارد که قابل اندازه گیری است حالا با دستگاه های دقیق تر و ...

برداشت ها از مشاهدات قطعا خطا دارند برای همین هم نباید مثلا با استفاده از فلان مسئله علمی سعی کرد چیزی مثل وجود خدا رو اثبات با نقض کرد.

بن موسی;385826 نوشت:

«وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»
و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در مدارى [معين] شناورند.
سوره الانبیاء (21)،آیه 33
در این آیه حرفی از زمین اصلاً زده نشده.بلکه می گوید خورشید و ماه هر دو در مداری معین در حال حرکت هستند که با علم امروز مطابقت دارد.

«لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »
نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.
سوره یس (36)،آیه 40
در اینجا هم باز همان مطلب قبلی گفته شده.هیچ جا حرفی از زمین زده نشده است.این آیه هم هیچ تناقضی با علم امروز ندارد.

«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»
«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»

سوگند به خورشيد و تابندگی ‏اش.
سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود.
سوره الشمس (91)،آیات 1 و 2.

باز در اینجا هیچ حرفی از زمین و چرخش خورشید به دور زمین زده نشده است.واقعاً برای من جای تعجب است شما چطور از این آیات چنین برداشتی کردید.وقتی در هیچ کدام از این آیات حتی واژه زمین نیاورده شده است.

در هر سه این آیه ها حرکت خورشید و ماه مشابه بیان شده و حتی گفته شده ماه خورشید رو تعقیب می کنه و درباره به هم نخوردنشون بحث می کنه که نشان از عدم آگاهی شخص نویسنده درباره وضعیت حقیقی این اجرام آسمانی بوده و البته این صحبت کاملا مطابق با علم همان زمان بوده که جامعه نجوم اون دوران بر اساس باورهای بطلمیوسی به چنین چیزی اعتقاد داشتند. این فقط یک مثال بود، در قرآن بارها درباره مسطح بودن زمین، منیر بودن ماه، جفت بودن همه موجودات، افتادن ستاره ها بر روی زمین، نحوه تهیه عسل، نحوه ارتباط مورچه ها با هم، آفرینش از خاک، جد مشترک همه انسان ها و ... اطلاعات کاملا و واضحا غلط و اشتباه وجود داره که فقط یکی از اینها به نظر من خط باطلی است بر این فرضیه که این کتاب نوشته خدایی کاملا دانا و تواناست گرچه قبول نکردن این فرضیه اصلا نیاز به رد کردن نداره چون الهی بودن کتاب لازمه توسط افراد مدعی اثبات بشه ولی خب زمانی که ما ردیاتی بر اون فرضیه داریم کار برای ما ساده تر است.

نقل قول:

بستگی دارد مبنا ها را چه بگیریم.تعریف هر علمی باید مشخص باشد.در اینصورت موضوعات علوم هم تا حدودی مشخص می شود و در نتیجه تمایز ها روشن می شود.اگر اینطور شود،حوزه فلسفه هم معلوم می شود.

تعریف علم مربوط به مسائل قابل تجربه است:

Science is a systematic enterprise that builds and organizes knowledge in the form of testable explanations and predictions about the universe.

مشکل اینجاست که ما نمی دونیم چه چیزی قابل تجربه و تست است. من "وجود یا عدم وجود خدا" رو یک مسئله علمی می دونم چون دنیایی که بدون خدا پدید میاد (یا وجود داره) و دنیایی که برای وجود داشتن نیاز به خالق داره با هم بسیار متفاوت هستند و این تفاوت ها باید در ساختار اون دنیا پدیدار باشه. یا چیزی مثل خودآگاهی انسان که بر اساس بعضی باورهای مذهبی و فلسفی وابسته به روح است و خیلی ها اون رو وابسته به مغز انسان می دونند. این مسائل به نظر من مسائل علمی هستند ولی ممکنه شما موافق نباشید و برای همین هم میگم حد فاصل مسائلی که لازمه توسط علم یا فلسفه بررسی بشن بسیار نازک است و خیلی مواقع همپوشانی هایی هست که نمیشه از بینشون برد.

CELLAR;385793 نوشت:
اصالتا فلسفه مال مسیحیان است.

یعنی افلاطون هم مسیحی بوده؟

CELLAR;385861 نوشت:
کاربر شریف، صدور انقلاب شما در تعریف فلسفه چیزی بنام عقل نمیابید: Philosophy is the study of general and fundamental problems, such as those connected with
reality, existence, knowledge, values, reason, mind, and language

reason یعنی عقل. البته شما درست می فرمائید. فلسفه از دید غربی ها خیلی کاری به عقل ندارد. هر بحثی که در مورد موضوعات کلی و بنیادی باشد میگن فلسفه.

نقل قول:
اما فلسفه بنیادا نجس است

فلسفه اصلا یک جسم نیست که نجس باشد. چگونه چیزی که در ذهن انسان است نجس می شود؟

نقل قول:
چراکه کار فلسفه صرفا با عقل__منهای وحی__است

به هر حال برای دعوت کسی که خدا را قبول ندارد به دین استدلال لازم است. اگر منظورتان از فلسفه حرفهای ابن عربی است آن بحث دیگریست. ولی دوستان منظورشان از فلسفه بیشتر خود استدلال عقلی است.
نقل قول:

ما برایمان مهم است سخن قرآن و سنت محمد و آلش علیه و علیهم السلام.

برای شما مهم است (و البته ما) ولی برای کسی که خدا را قبول ندارد مهم نیست. او را چه کار کنیم؟ او می گوید اول ثابت کن اصلا خدایی وجود دارد تا بعد من به بقیه حرفهات در مورد قرآن و دین گوش بدم.

نقل قول:

کسی میآید تفسیری فلسفی مینویسد بانام المیزان اما آخرش بدین ختم میشود که کاتب علنا احادیث نهی از تفکر در ذات را در اصول کافی زیر سوال میبرد. (اگر از هریک از صحبتهای حقیر منبع میخواهید بفرمائید تقدیمتان کنم)

شما با دلیل نقد کنید. چه اشکالی دارد؟ شخص را نباید پرستید.
مشکل اینجاست که فلسفه با عرفان قاطی شده و عرفان هم با ابن عربی قاطی شده. اگر فلسفه خالص باشد مشکلی نیست. مشکل این است که جنس خالص گیر نمیاد. ما هم به درد معتادها گرفتار شدیم.

علی313;385873 نوشت:
بنده از شما به عنوان یک شیعه سوال میکنم ایا این دین را به عنوان یک دین کامل قبول دارید یا نه؟

بله

نقل قول:
ااگر قبول دارید پس ولارطب ولایابس الا فی کتاب مبین/اگر قبول ندارید پس چگونه متمسک به این مذهب ناقص شده اید؟؟

این کتاب کدام کتاب است؟ آیا همین کتاب کاغذی است که دست ماست؟ آن کتاب کامل دست اهل بیت است. در این کتاب کاغذی که ما هرچه گشتیم تعدا رکعات نماز صبح را نیافتیم.

نقل قول:
ثانیا ایا اهل بیت با مادیون مناظره نمیکردند؟

بله مناظره می کردند.

نقل قول:
ایا مادیون ودهریون در زمان ما پیدا شده اند؟؟

بله ولی شبهات مادیون پیشرفته شده است. آنوقت که فیزیک کوانتوم نبود.
نقل قول:

ایا اهل بیت دربرخوردبا مادیون از استدلالات فلسفی استفاده میکردند؟

از اگر فلسفه را معادل استدلال عقلی بدانیم بله وگرنه خیر.

نقل قول:
این همه مناظره با دهریون را شما ندیده اید؟

همش را نه.
برادر شما با چندتا دانشمند خارجی که خدا را قبول ندارند تا به حال بحث کردید؟ وقتی میگن فیزیک کوانتوم اصل علیت را نقض می کند شما چی میگی؟ این فقط یک نمونه است.
البته شاید ه همان مناظره ها با دهریون کافی باشد ولی نیاز به بررسی دقیق تر آنها است. بنده راستش با کتاب توحید صدوق تا به حال به این شکل آشنا نبودم. فقط اسمش را شنیده بودم. راستی آیا این کتاب و روایات آن از نظر سند معتبر است؟

صدور انقلاب;385935 نوشت:
یعنی عقل. البته شما درست می فرمائید. فلسفه از دید غربی ها خیلی کاری به عقل ندارد. هر بحثی که در مورد موضوعات کلی و بنیادی باشد میگن فلسفه.

reason بمعنای استدلال و mind در جمله مذکور بمعنی تعقل و عقل میباشد. منظور حقیر: فلسفه همانند علموم و فنون دیگر به اندازه خود از عقل یوز میکند ، اما عقل محض نیست.
صدور انقلاب;385935 نوشت:
به هر حال برای دعوت کسی که خدا را قبول ندارد به دین استدلال لازم است.
کسی ستدلال را تکذیب نکرده، احادیث معروف ما در رویارویی با ملحدین بسیار از استدلال های عقلی استفاده میکردند، اما آیا هر استدلال عقلی فلسفیست؟؟ مثلا مولانا صادق ع در کتاب توحید شیخ صدوق ره، فرد ملحد را با استدلال عقلی از مرحله انکار به تشکیک و سپس به یقین سوق میدهد.
صدور انقلاب;385935 نوشت:
ابن عربی
ابن عربی ملعون بیشتر یک عارف کذاب بود تا فیلسوف. ضمنا ابن عربی در تاریخ تشیع کارنامه ای درخشان ندارد.
صدور انقلاب;385935 نوشت:
اگر فلسفه خالص باشد مشکلی نیست.
بدبختی همینجاست! هیچ فیلسوف مسلمانی ادعا نکرده که تمام فلسفه صحیح است لذا آنهایی را که به دینش لطمه میزده را حذف کرده و فلسفه مصطلح یا بنظرم تحریف شده را بوجود آورده که پس از آن با عرفان و فزیک و شیمی هم کمی قاطی شده...

وایسلی گوجا;385919 نوشت:
در هر سه این آیه ها حرکت خورشید و ماه مشابه بیان شده و حتی گفته شده ماه خورشید رو تعقیب می کنه و درباره به هم نخوردنشون بحث می کنه که نشان از عدم آگاهی شخص نویسنده درباره وضعیت حقیقی این اجرام آسمانی بوده و البته این صحبت کاملا مطابق با علم همان زمان بوده که جامعه نجوم اون دوران بر اساس باورهای بطلمیوسی به چنین چیزی اعتقاد داشتند. این فقط یک مثال بود، در قرآن بارها درباره مسطح بودن زمین،

شما اگر منصف هستید اول این یکی را که گفتید تمام کنید بعد شبهه های دیگر را رگباری شلیک کنید. در این سه آیه ای که ادعا کردید. اصلا اسمی از زمین نیست. بعد چگونه این سه آیه می گوید که زمین دور خورشید می گردد؟! شما اول گفتی قرآن میگه خورشید دور زمین میگرده و الان حرفت را عوض کردی و این ثابت می کنه شما در بحث منصف نیستی. اول این یکی را تا آخر برید و اگر اشتباه کرده بودید منصفانه قبول کنید بعد شبهه های دیگر.
آتئیست ها هم مثل شما هستن فقط بلدن رگباری شبهه شلیک کنن و تا کم میارن حرف را عوض می کنند و اشتباهشان هم قبول نمی کنند. معلوم نیست هدفشان از این لجاجت ها چیست. حقیقت تلخ است و کسی که آمادگی نوشیدن این تلخی را ندارد نباید وارد بحث شود.

CELLAR;385929 نوشت:
شرمنده ازین که تاپکتون مخدوش شد، روایت داریم کسی که به تشیع و اهل بیت توهین کند ناصبی است و ناصبی یا ولدالزناست یا ولد حیض.

بله ولی هر روایتی را نباید به هر کسی و در هر جایی گفت. در مورد آبروی مومن روایت نداریم؟
آیا واقعا اهل بیت گفتن اینجوری بحث کنید؟
کونوا زینا لنا و لا تکونو شینا علینا
ادع الی سبیل ربک بالجکمة و الموعظة الحسنه. نفرموده است بالتکفیر
سعی کنید از این بنده خدا حلالیت بطلبید.
نقل قول:

اما منظور از اصالت فلسفه، برمیگردد به شرایط امروزی که فلسفه در دنیا به دستگیره ای برای مسیحیان تبدیل شده و اصالت خودش رو مسیحی کرده. تا آنجایی که کتابش را هاوکینگ چاپ نمی کند مگر در ایام سفر پاپ.

دشمنی هاوکینگ با فلسفه، کفر پاپ و مسیحیان رو دراورده


فلسفه یک ابزار است که هر کسی از آن استفاده می کند. اگر یکی با چاقو آدم کشت نباید چاقو را تحریم کرد.
پاپ مشل از خودشان است. وقتی میگن عمر کره زمین 5000 سال است و هرکس این را قبول نداشته باشد کافر است دانشمندای بدبخت چه کار کنن؟ مسیحیت امروز تحریف شده است و در برابر علوم تجربی چیزی برای گفتن ندارد و محکوم به شکست است و مسیحی ها دارن بی دین میشن و این بهترین فرصت برای تبلیغ اسلام است. البته ما به جای اینکه طرف دانشمندها را در ابطال مسیحیت تحریف شده بگیریم متاسفانه طرف کلیسا را میگیریم و ندانسته مواضع کلیسا در برابر علوم تجربی را تکرار می کنیم. اگر کلیسا بگه نظریه تکامل با دین تناقض دارد ما هم فرداش میگیم نظریه تکامل با اسلام تناقض دارد بدون اینکه اول بررسی دقیق در قرآن و روایات داشته باشیم.

وایسلی گوجا;385442 نوشت:
فلسفه شیوه و تکنیکی است برای پاسخ دادن به سوالاتی که:

1. یا از طریق علمی قابل پاسخ داده شدن نیستند.
2. یا فعلا از طریق علمی قادر به پاسخ دادن آن نیستیم.

و هدف هم این است که فعلا یک پاسخ نصفه نیمه برای این سوالات پیدا کنیم تا ببینیم در آینده چه می شود. فلسفه و کلا استدلال های منطقی و عقلی (بر خلاف استدلال های علمی) وابسته هستند به مغز انسان که یک واحد پردازشی است که از طریق تکامل برای بقا در محیط جنگل و رفع خطر موجودات درنده پدید آمده و اصلا ابزای برای پیدا کردن واقعیت های دنیا نیست و برای همین هر استدلالی که بطور عقلی و بدون شواهد و مدارک علمی و Imperical باشه لزوما صحیح مطلق نیست و صرفا پاسخی برای رفع نیاز ارائه می کنه.

البته این اهمیت فلسفه رو اصلا کم نمی کنه و برعکس، چون سوالات بی پاسخ زیادی داریم که با اینکه به پاسخ آنها نیاز داریم ولی از نظر علمی به رسیدن به پاسخ ها نزدیک نیستیم پس ناچار مجبوریم دست به دامان فلسفه باشیم و اهمیت فلسفه به این دلیل بسیار بالاست ولی همزمان باید این رو دونست که فلسفه قادر به یافتن واقعیت های محض در جهان نیست چون مرجع قضاوت درباره فلسفه یعنی ساختار استدلالی مغز انسان یک ساختار ناکارآمد و پرخطاست و در طول تاریخ هم هر دو این موارد یعنی اشتباهات محض فلسفه و همینطور ناکارآمدی مغز انسان در استدلال های علمی رو مشاهده کردیم.

اگه به طور فلسفی اثبات کردیم خورشید به دور زمین می چرخد (که اثبات شده بود و در کتب آسمانی، از جمله همین قرآن، هم موجود است) قطعا این واقعیت جهان نیست بلکه یک نیمچه پاسخ درباره دنیا بر اساس دانسته های اون زمان بود که کار مردم رو در اون دوران راه می انداخت. زمانی که شواهد علمی نشون دادند این صحیح نیست جای کل اون فلسفه در سطل آشغال است و کلا درباره چیزی که بطور علمی قابل مشاهده و اندازه گیری است بحث فلسفی حتی ارزش جوهر و مرکبی که مصرف می کنه رو هم نداره.

باسمه تعالی

اولا: بیان شما را از فلسفه و هدف از خواندن آن را خواندیم ، خوب است ببینیم ملاصدرا بزرگ‌ترين فيلسوف در جهان اسلام چه می گوید.که طبيعی است سراغ کلمات وی برویم و تعريف فلسفه را از او بخواهيم. ملاصدار در کتاب اسفار در باب تعريف فلسفه می‌گويد:
اعلم أن الفلسفة استكمال النفس الإنسانية بمعرفة حقائق الموجودات على ما هي عليها و الحكم بوجودها تحقيقا بالبراهين لا أخذا بالظن و التقليد بقدر الوسع الإنساني. (1).
فلسفه عبارت است از کمال يافتن نفس انسان به سبب معرفتی که به حقائق موجودات می‌يابد, معرفتی که مطابق با واقع باشد و نيز حکم به موجوديت آنها به وسيلة برهان و نه از روی ظن و تقليد,‌ به قدری که در توان اوست.
آنچه از اين تعريف برمي‌آيد اين است: 1.فلسفه وقتی تحقق بيابد جزو کمالات انسان خواهد بود. 2.فلسفه کمال نفس آدمی است, نه کمال بدن وی. 3.اين کمال از سنخ معرفت و حکم است. 4.منظور از معرفت, معرفت دربارة حقيقت موجودات است. 5.معرفت حاصل از فلسفه دربارة حقيقت اشياء, بايد مطابق با واقع باشد. 6.منظور از حکم, حکم به موجوديت موجودات است. 7.حکم داده شده در فلسفه دربارة موجوديت موجودات بايستی بر اساس براهين عقلانی باشد. 8.احکام ظنی و تقليدی دربارة موجوديت موجودات حکم فلسفی نيستند. 9.معرفت حاصل شده و حکم داده شده در حدی خواهد بود که برای يک انسان مقدور است.

پی‌نوشت:
1-ملاصدرا, اسفار, ج 1, ص 20

پرسش:
علمایی که با فلاسفه مخالفند چگونه خدا را اثبات می کنند؟
پاسخ:
برای کسی که منکر خدا می باشد راه های اثبات وجود خدا به سه دسته فطری، تجربی و عقلی تقسیم می شود فطری بودن خداشناسی و خداخواهی نیز به دو معنی است: گاهی انسان به مجرد توجه به نظام و انتظام عالم هستی، به حکم عقل فطری، به وجود خدای متعال اعتراف نموده و اعتقاد پیدا می کند؛ و گاهی انسان از نظر روانی یک نوع کشش، تمایل و عشق و جذبه ای به خدا دارد، که صورت اول با عنوان فطرت عقل، و صورت دوم با عنوان فطرت دل خوانده می شود.
اساس خلقت و حدوث موجودات، با نظام و تشکیلاتی که در اصل ساختمان آن ها به چشم می خورد، همراه با هدایت هایی که در آن ها مشاهده می شود، نشان از آن دارد که عالم هستی مسخّر یک موجود مافوق طبیعی است؛ حالا خود آن موجود واجب الوجود بالذات است یا واجب الوجود بالغیر؛ دیگر حس توان نفی و اثبات آن را ندارد، بلکه عهده دار این مسأله براهین عقلی است.
مانند برهان بوعلی سینا که همان برهان امکان و وجوب است، و یا برهان ملاصدرا که برهان صدیقین خاص خود صدرالمتالهین بوده، و بر اصالت وجود استوار است.
نتیجه آنکه وجود خدای متعال قابل اثبات است؛ اما مطالعه خلقت، یعنی راه علوم حسی و تجربی جواب گوی تمام مسائل مورد نیاز بشر نیست، و برهان دل و فطرت هم یک برهان شخصی بر اثبات وجود خداوند است. بنابر این، براهین عقلی کامل ترین راه اثبات وجود خداوند متعال خواهد بود.
پس در واقع کسانی که به طور کلی فلسفه را که ابزارش برهان و استدلال است منکر می شوند در واقع کاملترین راه اثبات حق تعالی را منکر شده اند.

موضوع قفل شده است