علل انشعاب مذهب شیعه به چند فرقه ؟؟-----وجود افراد ضعیف النفس

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علل انشعاب مذهب شیعه به چند فرقه ؟؟-----وجود افراد ضعیف النفس

مهم ترین عامل انشعاب مذهبی، اختلافات کلامی و سیاسی است که در طول زمان میان پیروان یک مذهب ایجاد می شود. مذهب شیعه نیز از این قاعده مستثنی نیست، از این رو انشعاب آن امری ناگزیر می نماید.
هر چند فرقه های بسیاری را برای مذهب شیعه ذکر کرده اند، اما در اصل وجود آن ها تردید اساسی وجود دارد. از این رو تعداد فرقه های غیر قابل تردید از سه فرقه تجاوز نمی کند که به اختصار به آرای هر یک می پردازیم:
1 . اثنی عشریه "دوازده امامی ها" : مهم ترین و بزرگ ترین گروه شیعه است که قائل به خلافت بلافصل امام علی(ع) بعد از پیامبر از طریق "نصب" و "نص" است.
نیز امامت امام حسن و امام حسین(ع) و نه فرزند از سلاله حضرت سیدالشهدا، که پیامبر اکرم(ص) آنان را نام برده و معین کرده است، که آخرین ایشان امام غایب و منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) است.
2 . فرقه زیدیه(1): منظور از زیدیه کسانی هستند که خود را پیروان زید بن علی بن حسین(ع) می دانند، پس از شهادت زید، بین پیروان او دانشمندانی به وجود آمدند که به تنظیم عقاید و احکام زیدیه پرداختند، بدین ترتیب، این فرقه را پدیدآوردند. گرچه دانشمندان زیدیه به سیره عملی و نوشته های زید توجه داشتند ، اما در عقاید از معتزله و در فقه از مکتب ابوحنیفه تاثیر پذیرفته اند.
علت به وجود آمدن فرقه زیدیه : کسانی که به امامت حسین بن علی (ع) معتقد بودند، پس از او پسرش علی بن الحسین(ع) را امام دانستند. پس از رحلت او شیعیان حسنی و حسینی درباره جانشینی وی اختلاف نمودند.
زیدیه گفتند که پس از او "زید" امام است، چون به شمشیر رو آورده و جهاد نموده است.(2)
به عقیده آنان یکی از این شرایط امام، جهاد علنی و مبارزه مسلحانه با ستمکاران است و دومین آن فاطمی بودن است، یعنی امام از طریق پدر به یکی از حسن و حسین (ع) برسد.
3. اسماعیلیه : اسماعیلیه فرقه ای هستند که به امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشر معتقدند، اما پس از امام صادق(ع) بزرگ ترین فرزند او اسماعیل ؤ یا فرزند اسماعیل محمد) را به امامت می پذیرند.(3)
شاید بتوان گفت که علت یا زمینه پیدایش شیعه اسماعیلیه این باشد که او پسر بزرگ امام صادق(ع) بود، و برخی گمان می کردند که حتما پسر بزرگ می بایست امام باشد، نیز تلاش برخی از غلات همانند ابی الخطاب و پیروانش که حاضر نشدند مرگ اسماعیل را در زمان حیات امام صادق (ع) بپذیرند.
این ها گفتند اسماعیل نمرده است. او و یا پسرش محمد امام است.
مهم ترین ویژگی این گروه باطن گری و تأویل آیات و احادیث و معارف و احکام اسلامی است، از این رو به آنان "باطنیه" هم می گویند آنان معتقدند که متون دینی و معارف اسلامی دارای ظاهر و باطن است که باطن آن را امام می داند و فلسفه امامت ، تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنی است.(4)
با صرف نظر از این گروه های رسمی ، از فرقه های بسیاری در شیعه نام برده شده که به عنوان غلاة (غالیان) شناخته می شوند. این گروه ها که فرقه رسمی شیعه محسوب نمی شوند، کسانی هستند که در حق حضرت علی(ع) یا یکی از امامان شیعه غلو می کردند و آنها را تا حد الوهیت و خداوندگاری بالا می برند. سبب اساسی پیدایش این گروه ها از یک طرف عظمت امامان شیعه بوده و از طرف دیگر عدم درک صحیح برخی از این همه عظمت انسانی، که آنها را تا حد خدایی بالا دانسته اند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1 - آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی ، ص 88 ؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ص 1215 به بعد؛ تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، دکتر مشکور، ص 142 به بعد.
2 - ترجمه فرق الشیعه نوبختی، صفحه هشتاد و نه (مقدمه)، دکتر محمد جواد مشکور.
3 - فرق الشیعه ص 68، به نقل از آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 96 .
4 - فرق الشیعه، ص 69؛ المقالات و الفرق ، ص 81، به نقل از آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 96.

[=&quot]
یك سلسله علل و عواملی باعث شد كه امر بر بعضی از شیعیان مشتبه شود و عده ای از آنها از جاده مستقیم منحرف گردند.
[=&quot]این عوامل را می توان به شرح زیر بیان كرد--- به علت حجم بسيار مطالب در چند پست بيان مي شود--

[=&quot]اختناق

[=&quot] بعد از سال 40 هجری، اختناق و خفقان بر خاندان پیامبر و پیروان آنان حاكم شد. این اختناق باعث می شد كه شیعیان نتوانند با امامانشان رابطه برقرار كنند و شناخت لازم را بدست آورند.

[=&quot] در نیمه دوم قرن اول بعد از سال 72 هـ . و شكست ابن زبیر كه ضد شیعه بود، حجاج بن یوسف 20 سال بر عراق و حجاز حاكم شد و شیعیان را به شدت كوبید و آنان را گشت و زندانی كرد و از عراق و حجاز پراكنده كرد.(1)

امام سجاد (ع) در تقیه بود و حتی معارف شیعی را در قالب دعا بیان می كرد. فرقه كیسانیه در این زمان شكل گرفت.

[=&quot] امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ ، اگر چه از آزادی نسبی برخوردار بودند و توانستند مبانی و معارف شیعی را گسترش دهند،

ولی آن هنگام كه منصور عباسی بر اریكه قدرت استوار شد، به سوی شیعه متوجه گشت و آنگاه كه خبر وفات امام صادق به او رسید، به والی خود در مدینه نوشت كه وصی امام صادق(ع) را شناسی كند و گردنش را بزند.

امام صادق (ع)پنج نفر را وصی خود كرده بود: ابو جعفر منصور(خلیفه)، محمد بن سلیمان، عبدالله، موسی و حمیده.(2)

امام كاظم (ع) مدت درازی از عمر خویش را در زندان به سر برد؛ نخست موسی هادی عباسی آن جناب را زندانی و پس از مدتی آزاد كرد.

هارون چهار مرتبه امام را بازداشت كرد و مانع رفت و آمد و ملاقات او با شیعیان شد(3) و شیعیان سرگردان و بی سرپرست ماندند و زمینه برای مبلغان اسماعیلیه و فطحیه فراهم شد.
در این زمان، شیعه كسی را نداشت كه به شبهات آنها جواب گوید. كنترل حكومت عباسی و جاسوسی آنان از فعالیت های امام كاظم(ع) به حدی بود كه علی بن اسماعیل، برادر زاده آن حضرت نیز به ضرر عمویش سخن چینی می كرد.(4)

آری اكثر شیعیان، در آن وقت نیم دانستند امام كاظم (ع) زنده است یا خیر؛ چنانم كه یحیی بن خالد برمكی می گفت:
[=&quot] «من دین رافضی ها را از بین بردم، چون آنها گمان می كردند كه دین بدون امام زنده، استوار نمی ماند، در صورتی كه نمی دانند امروز امامشان زنده است یا مرده»(5)

[=&quot] هنگام وفات آن حضرت هیچ كدام از شیعیان حاضر نبودند. گویا همین مسئله باعث شد كه واقفیه مرگ آن جناب را انكار كنند؛ اگر چه مسائل مالی در انشعاب وافقیه مؤثرتر بود.

[=&quot] آری امامان معصوم پیوسته تحت كنترل حاكمان عباسی بودند، ‌حتی اما هادی و امام عسكری ـ علیهم السّلام ـ را در مقر نظامیان سامرا ساكن كرده بودند، تا نظارت دقیق تری بر آن دو بزرگوار داشته باشند.

پس از شهادت امام عسكری (ع) برای شناسایی وصی او(حضرت ولی عصر) كنیزان و همسران امام عسكری(ع) را زندانی كردند، حتی جعفر بن علی، معروف به جعفر كذاب علیه برادرش امام عسكری(ع) فعالیت می كرد،

لذا عقاید غلات به وسیله نصریه، محمد بن نصیر فهری منتشر می شد؛ عده ای اطراف جعفر را گرفته بودند و او ادعای امامت می كرد.(6)

ادامه دارد....

پي نوشت:

[=&quot]1-[=&quot] زین عاملی، محمد حسین. شیعه در تاریخ، ترجمه محمد رضا عطائی،ص 120.
2- طبرسی، ابو علی فضل بن حسن ج 2، ص 13.
3-مظفر، ‌محمد حسین. تاریخ الشیعه، ص 47.
4-ابوالفرح اصفهانی. مقاتل الطالبیین، ص 414.
5- زین عاملی، محمد حسین.
[=&quot]. شیعه در تاریخ، ترجمه محمد رضا عطائی[=&quot]، ص 123.
6- همان، ص 508.

[=&quot] تقیه

[=&quot] تقیه عبارت است از اظهار خلاف واقع، هنگام ترس بر جان كه شیعه آن را به تبع شرایع قبلی و شریعت اسلام، ‌از شرع و عقل گرفته؛ که ایمان خود را كتمان می كرد.

از میان اصحاب رسول خدا(ع) نیز عمار در اثر شكنجه و آزار مشركان تقیه می كرد و اقرار به كفر نمود، آنگاه كه گریه كنان نزد پیامبر آمد،
‌حضرت فمود:
«اگر دوباره شكنجه ات دادند باز این كار را بكن».(1)

شیعیان چون پیوسته در اقلیت بودند، برای حفظ موجودیت خویش تقیه می كردند و این روش باعث حفظ مكتب تشیع شد؛
چنان كه خانم دكتر سمیره مختار اللیثی می نویسد:«از عوامل استمرار حركت شیعه.

تقیه و دعوت سری است كه فرصتی داد تا حركت نو پای شیعه، دور از چشم خلفای عباسی و والیان رشد كند»(2)

اما از سوی دیگر، تقیه یكی از عوامل انشعاب در شیعه بوده است؛ زیرا شیعیان از ترس جباران روزگار، عقاید خود را پنهان می داشتند، حتی امامان نیز چنین می كردند و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بر اثر اختناق، نوعاً ‌از تصریح به امامت خویش خودداری می كردند.
از محاوره ای كه میان امام رضا (ع) و چند نفر از وافقیان رخ داد، این مطلب به وضوح روشن می شود.

علی بن ابی حمزه كه وافقی بود، از امام رضا (ع)پرسید: پدرت چه شد؟ امام فرمود: در گذشت.
ابن ابی حمزه گفت: چه كسی را پس از خود وصی خویش قرار داد؟ امام فرمود: مرا. گفت: پس تو امام واجب الاطاعه هستی؟ فرمود: آری.

ابن سراج و ابن مكاری(دو نفر از وافقیان) گفتند: پدرت آن را برای تو تعیین كرده است؟ امام رضا (ع) فرمود: وای بر شما، لازم نیست كه بگویم: مرا تعیین كرده است؛

آیا شما می خواهید كه من به بغداد بروم و به هارون بگویم: من امام واجب الاطاعه هستم؟ به خدا سوگند كه من چنین وظیفه ای ندارم.

ابن ابی حمزه گفت: تو چیزی را اظهار كردی كه هیچ یكی از پدرانت آن را اظهار نكرده بودند.
امام فرمود: به خدا سوگند آن را بهترین نیاكانم، یعنی پیامبر وقتی كه آیه نازل شد و خداوند دستور بیم خویشان نزدیكش را داد، اظهار فرمود.(3)

در زمان امام باقر (ع)به سبب تقیه كه آن جناب در جواب مسئله ای كردند، عده ای از شیعیان از اعتقاد به امامت آن حضرت برگشتند و در زمره زیدیه بتریه درآمدند.(4)

از سوی دیگر، بعضی از مردم مصلحت تقیه را نمی فهمیدند و ائمه اظهار ـ علیهم السّلام ـ را در عدم اظهار امامت خویش تخطئه می كردند، به اصطلاح تندرو و افراطی بودند . این انگیزه در ایجاد مذهب زیدی مؤثر بوده است.

لذا آنگاه كه فشار و خفقان كاهش یافت و زمینه اندكی مساعد شد و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ توانستند اقامه حجت كنند، انشعاب گروه های شیعی كاهش یافت.

در زمان امام صادق (ع)كه به سبب كشمكش امویان و عباسیان فرصتی پدید آمده بود و امام صادق(ع) آزادی عمل داشت، شاهد كمترین انشعاب هستیم،‌

ولی بعد از وفات آن جناب كه فشار و اختناق منصور، خلیفه مقتدر عباسی، حاكم بود،‌فرقه های ناوویسه، اسماعیلیه، خطابیه، قرامطه، سمطیه و فطحیه شدند(5)

در زمان امام رضا(ع) باز وضع مساعد شد و حتی در زمان هارون آن حضرت آزادی عمل نسبی ای داشت و در این زمان عده ای از بزرگان وافقیه مثل: عبدالرحمن بن حجاج، رفاعه بن موسی، ‌یونس بن یعقوب، جمیل بن دراج، حماد بن عیسی و ... از عقیده خود برگشتند و به امامت آن حضرت قائل شدند.

همچنین بعد از شهادت آن جناب با این كه امام جواد (ع) از لحاظ سنی كوچك بود، ولی به سبب فعالیت های امام رضا (ع) و شناساندن فرزندش به عنوان وصی و جانشین او، كمتر انشعاب در شیعه واقع شد.

پی نوشت:
[=&quot]1-[=&quot] امین، سید محسن. اعیان الشیعه، ج 1، ‌ص 199.
2- جهاد الشیعه، ص 394.
3- همان، ص 763.
4- اشعری قمی، سعد بن عبدالله. المقالات و الفرق، ص 75.
5-همان، ص 79.

[=&quot]

[=&quot] ریاست و دنیا دوستی

[=&quot] وقتی كه خفقان حاكم می شد و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ برای صیانت اساس تشیع و حفظ جان شیعیان تقیه می كردند، افراد سودجو و ریاست طلب كه در صفوف شیعیان بودند، ولی اعتقاد چندانی به دیانت نداشتند، ‌از این وضع سوء استفاده می كردند؛ چنان كه امام صادق (ع) در جواب یكی از اصحاب كه از اختلاف احادیث می پرسید، فرمود:
[=&quot] «عده ای هستند كه با تأویل احادیث ما می خواند به دنیا و ریاست برسند».(1)

[=&quot]بدین سبب در قرن دوم هجری و بعد از آن كه تشیع توسعه پیدا كرده بود، بعد از وفات امام صادق (ع) و امام كاظم (ع)ـ و امام عسكری (ع) این گونه افراد سودجو و ریاست طلب،‌ درمیان شیعیان زیاد پیدا می شدند

و با انگیزه های مالی و ریاستی فرقه هایی را ایجاد می كردند؛ بعد از امام باقر (ع)، مغیره بن سعید ادعا كرد كه او امام است و امام سجاد و امام باقر ـ علیهما السّلام ـ به او وصیت كرده اند؛‌ لذا طرفدارانش مغیره نامیده می شدند[=&quot].


[=&quot]بعد از رحلت امام صادق (ع) فرقه های ناووسیه و خطابیه پدید آمدند كه رهبران آنها به منظور جذب مردم به سوی خود، از نام صادق و فرزندش ، اسماعیل، استفاده می كردند؛ این ناووس رهبر فرقه ناووسیه است؛

آنان مرگ امام صادق (ع) را انكار كردند و او را مهدی انگاشتند و خطابیه مرگ اسماعیل فرزند امام صادق (ع) را منكر شدند رهبرانشان خود را بعد از این دو بزرگوار، امام معرفی کردند(2)


[=&quot] اوج انگیزه های مالی در ایجاد فرقه، ‌بعد از شهادت امام كاظم (ع) است. یونس یكی از اصحاب امام كاظم (ع) نقل می كند كه وقتی ابوالحسن امام كاظم (ع) از دنیا رفت،‌

هر یك از نوابش پول و مال فراوانی در اختیار داشتند،‌ لذا بر آن حضرت توقف كردند و منكر وفات وی شدند؛ ‌به طور نمونه نزد زیاد قندی انباری هفتاد هزار دینار و نزد علی بن حمزه سی هزار دینار بود؛

یونس می گوید:

[=&quot] «وقتی كه من آن وضع را دیدم و حقیقت برایم روشن شد و نیز جریان امامت حضرت رضا(ع) را دانستم، شروع كردم به بازگو كردن حقایق و مردم را به سوی آن حضرت دعوت كردم، آن دو نفر دنبالم فرستادند و گفتند:

‌چرا مردم را به امامت رضا دعوت می كنی؟ اگر مقصود او رسیدن به پول است،‌ما تو را بی نیاز می كنیم و ده هزار دینار به من پیشنهاد كردند؛ اما من قبول نكردم. آنها بر من خشم گرفتند و اظهار دشمنی و عداوت با من كردند».(3)

[=&quot] سعد بن عبدالله اشعری نیز می گوید:
[=&quot] «بعد از شهادت امام كاظم (4) ‌فرقه هسمویه معتقد شدند: امام كاظم (ع)نمرد و زندانی نشده، بلكه غایب شده و همان مهدی است؛ رهبرشان محمد بن بشیر بود كه ادعا می كرد امام هفتم او را وصی خود كرده و انگشتری و تمام چیزهایی را كه مردم در امر دین و دنیا به آن نیازمند هستند، به او عطا كرده و اختیارات خود را به دست او تفویض نموده و او را به جای خود نشانده است،

پس او امام بعد از كاظم (ع) است و هنگامی كه همین محمد بن بشیر می خواست بمیرد، پسرش سمیع بن محمد را به جای خود نشاند و اطاعت او را تا خروج كاظم(ع) واجب گردانید و به مردم سپرده كه هر چه را بخواهد در راه خدا عطا كنند، به سمیع بن محمد بدهند؛ اینان ممطوره نام گرفتند».(5)



پی نوشت:
[=&quot]1-[=&quot] شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال (رجال كشی)، ج 1،‌ ص 374.
[=&quot]2-[=&quot] همان كتاب،‌ ص 80..
[=&quot] 3- غیبه شیخ طوسی، ص 46.
[=&quot] 4- اشعری قمی، سعد بن عبدالله. همان،‌ ص 91.



[=&quot]وجود افراد ضعیف النفس

[=&quot] [=&quot]در میان شیعیان افراد ضعیف النفسی بودند كه وقتی كرامتی را از امامی می دیدند، ‌عقولشان تحمل نمی كرد و غلو می كردند،‌

اگر چه خود ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ به شدت با چنین عقایدی مبارزه می كردند؛ بنا به نقل كشی،‌ هفتاد نفر از سیاه پوستان مقیم بصره، بعد از جنگ جمل در مورد علی(ع) غلو كردند[=&quot].(1)

[=&quot]افراد سود و ریاست طلب نیز از روحیه این مردم سوء استفاده می كردند و صاحبان این روحیه را منحرف می كردند و به سوی خود به كار می گرفتند؛

چنان كه ابی الخطاب فرقه خطابیه را ایجاد كرد و امام صادق (ع) را به عنوان پیغمبری كه خدا در او حلول كرده، معرفی كرد و خود را نیز امام و جانشین او قلمداد كرد[=&quot].(2)

[=&quot]در غیبت صغرای امام زمان (عج) نیز، ابن نصیر ابتدا خود را به عنوان باب و وكیل امام در نشر احكام و جمع اموال معرفی می كرد؛ بعد ادعای پیامبری كرد و سرانجام تا ادعای خدایی خود را رساند[=&quot].(3) [=&quot]

پیروان او نیز او را می پذیرفتند. بلكه او با توجه به روحیه پیروانش چنین ادعایی می كرد. اصولاً فرقه های غلات در چنین بسترهایی ایجاد شدند[=&quot].




پي نوشت:
[=&quot]1-[=&quot] وقتی امیر المؤمنان از جنگ جمل فارغ شد، هفتاد نفر از سیاه پوستان ساكن بصره خدمت آن حضرت رسیدند و به زبان خود با ایشان سخن گفتند،‌
علی (ع) نیز به زبان خودشان جواب داد؛ آنان درباره آن جناب غلو نمودند.

علی(ع) به آنها فرمود: من بنده خدا و مخلوق او هستم، نپذیرفتند و گفتند: بلكه تو همویی.
در این هنگام حضرت از آنان خواست كه توبه كنند ولی توبه نكردند؛ لذا آنان را اعدام كرد.(شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال(رجال كشی)، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1404 هـ ، ج 1، ص 325.)

2- شهرستانی. كتاب الملل و النحل، ج 1، ص 160.
3- شیخ طوسی. همان، ج 2، ص 805. غلامحسين محرمي- تاريخ تشيع٬ ص213


موضوع قفل شده است