جمع بندی علت توقف در پیشرفت فردی و اجتماعی

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت توقف در پیشرفت فردی و اجتماعی

به نام خدا
با سلام و عرض ادب

مقدمه :

آیا شما از وضعیت و جایگاهی که در زندگی شخصی و اجتماعی خودتان دارید راضی هستید؟

خیلی از افراد که به احتمال زیاد از نظر خودشان و دیگران افرادی توانمند ، جدی و با پشتکار هستند وجود دارند که از موقعیت و جایگاهی که دارند راضی نیستند و خیلی دوست دارند که شرایط را عوض کنند ولی به دلایل مختلف این کار را نمی کنند (یا نمی کنیم) ....!

دلایلی وجود دارند که اگر از آنها به عنوان بهانه نام برده شود، بی انصافیست ولی از طرفی هم دلایلی نیستند که واقعا باعث فلج کردن و از کار انداختن انسان در رسیدن به اهدافش شوند!

پس چه چیزی باعث میشود که ما از یکطرف احساس نیاز به ایجاد تغییر و ترقی در زندگی خود یا حتی بهتر کردن زندگی دیگران کنیم واز طرفی دیگر توان، انگیزه، اراده و یا چیزی که ماهیتش مبهم است را نداریم!

مدتها فکر کردم تا پاسخی برای این معما پیدا کردم....
الان که اکثر افراد و کل کشور با مشکلات عدیده شخصی و اجتماعی روبرو هستیم، چرا هیچکس قادر نیست کاری کند؟! نه تک تک افراد و نه دولتمردان و مسئولین!
در حال حاضر در چرخه ای افتاده ایم که انتهای آن ممکن است شرایط وخیمتر باشد ..... .مقصر هر کسی باشد، مردم یا مسئولین، نتیجه آن واحد و مشترک است و آن نابودی همگانی است!

پاسخ به معما (اکتشاف شخصیhappy@};-)

احتمالا شما هم داستان معروف زیر را شنیده اید:

در یک آزمایش جالب، تعدادی غورباقه را در ظرفی گذاشتند و در ارتفاع 20 سانتیمتر بالاتر از آنها شیشه ای قرار دادند، هر بار که غورباقه ای قصد بیرون پریدن از ظرف را داشت، به شیشه برخورد میکرد و به داخل ظرف برمیگشت، کم کم غورباقه ها باور کردند که امکان خروج از ظرف وجود ندارند و دیگر تلاشی برای خارج شدن نمی کردند، بطوریکه حتی بعد از برداشتن شیشه دیگر غورباقه ای از ظرف بیرون نپرید!

ولی آیا تا حالا فکر کرده ایم که احتمالا خود ما هم بسان آن غورباقه ها تحت باورهایمان سقفی برایمان ایجاد کرده ایم یا کرده اند که شاید هرگز نتوانیم از آن بالاتر رویم؟!

کشف من پیدا کردن همین سقف شیشه ای و باور کاذب فلج کننده است که با شما درمیان خواهم گذاشت، نه برای ازبین بردن آن در مورد خودمان، که احتمالا امکانش نیست و یا خیلی مشکل است، بلکه به این دلیل آن را میگویم که برای فرزندانمان و برای کسانی که هنوز وارد این دنیا نشده اند، بکوشیم تا این سقف شیشه ای و باور نابود کننده را ایجاد نکنیم!

احتمالا همگی شاهد بوده ایم که در دوران کودکی، نوجوانی یا جوانی، در مقابل این سوال که در آینده میخواهی چه کاره شوی 95% از افراد پاسخی مشابه داشتند و حتی الآن هم کودکان همین نظرات یا مشابه آن دارند که میخواهند مهندس، پزشک،روحانی، معلم، خلبان،فروشنده و.... شوند، قطعا این خواسته یا تمایل برای یک کودک یا نوجوان تحت تاثیر سخنان مستقیم یا غیر مستقیم والدین یا دیگران از زبان آنها خارج میشود و یا حتی ممکن است زائیده افکار یا خواسته های خود کودک باشد، تفاوتی ندارد...نتیجه مشترک است!

ما تحت تاثیر آن خواسته که کم کم به باوری تبدیل شد و پس از سالها ما را به همان جایگاه رساند توانستیم به هدفمان برسیم...!
درست است به هدفمان رسیدیم! ولی دلیل این عدم رضایت و اینهمه مشکلات لاینحل چیست؟!

دلیل این عقیم ماندن و عدم رضایت درونی، ناقص و عقیم بودن همان خواسته و آرزوهای دوران کودکی و نوجوانی است!
برای ما ناخواسته سقفی شیشه ای با ارتفاع کوتاه توسط خودمان یا دیگران ایجاد شد و آن چیزی جز سقف باور کوتاهمان نبود.

کسی که آرزو داشت یک مهندس شود، به محض فارغ التحصیل شدن، به آرزوی خود یا به عبارتی سقف شیشه ای خود رسید! یک دفعه انرژی تحلیل می رود، مسابقه ماراتنی که طی کردیم برای عبور از کنکور و دانشگاه خیلی نفسگیر و مشکل بود ولی چون باورمان این بود که این مسیر باید طی شود، بدون نگاه به چپ و راست و مشکلات موجود، مستقیم رفتیم تا به هدف رسیدیم! .....هدف!

افسوس که هدفمان ناقص بود...افسوس که سقف آرزوهایمان خیلی پایین و بدون ثمر بود...

آرزو و باور داشتیم که روزی یک پزشک شویم، و شدیم....حتی رییس بیمارستان!
ولی ای کاش آرزو می کردیم که پزشکی خواهم شد که هر سال یک کتاب خواهم نوشت و یک کشف جدید خواهم کرد!
کاش ارزو میکردیم که بیمارستانی را ریاست خواهم کرد که از تمام نقاط دنیا برای درمان به انجا خواهند امد و مردم حاضر خواهند بود ماهها در صف انتظار و پذیرش قرار گیرند!

آرزو کردیم که یک روحانی معمم شویم....شدیم!....ای کاش آرزو می کردیم که یک نسخه کپی از شهید مطهری یا علامه امینی می شدیم...ولی یک پیش نماز یا حد اکثر یک خطیب هفته ای یک شب شدیم!

خودمان و تحت تلقینات دیگران آرزو کردیم که یک مهندس شویم و شدیم! ولی کاش آرزو میکردیم مهندسی خواهم شد که هر سال در رشته خودم یک نوآوری ثبت خواهم کرد که تولید و کیفیت یک محصول را بیشتر کند و هر سال اختراعی جدید خواهم کرد و باعث افزایش صادرات بیشتری خواهم شد.

کاش آرزو میکردیم که یک نسحه جدید از شهید چمران یا پروفسور حسابی می شدیم....اگر اینچنین آرزو و ایمانی در ذهن میساختیم، قطعا به همان جایگاه می رسیدیم!

آرزو کردیم فروشنده یا تولید کننده یا صادر کننده شویم و شدیم... همین! فقط شدیم، آیا بهبود پیوسته کیفیت کارمان راهم آرزو کردیم؟ آیا آرزو و باور داشتیم که روزی رقیب برندهای معتبر جهانی شویم؟!

آیا وقتی آرزو داشتیم که معلم شویم، آرزو داشتیم که شاگردانی تربیت کنیم که هر سال شاهد برنده شدن اسکار یا نوبل شوند؟!

اصلا بلد بودیم اینگونه تصور کنیم؟!

اصلا دیگران بلد بودند اینگونه در ذهنمان تلقین کنند که صرف خلبان یا معلم یا تاجر یا کشاورز شدن کافی نیست؟
آیا هیچوقت آرزو کردیم که دامداری خواهم شد که محصولاتش هر روز بهتر و بیشتر از روز قبل خواهد شد؟ و روزی لبنیات خاورمیانه از کارخانه من تامین خواهد شد؟!

حتی کسی که روزگاری در باغ آرزوهایش خود را یک رییس جمهور یا وزیر می دیده، آیا در تصوراتش مردم زیر دست خود را هم می دیده که هر روز از مشکلاتشان کم میشود و خود را رییسی میدیده که باعث پیشرفت و رضایت مردم و کشورش شده یا فقط میدیده که رییس جمهور شده؟! و حالا هم شده! ولی آیا خودش یا دیگران از عملکردش راضی هستند؟ یا فقط هدف همان حکم تنفیذ بود؟!

آیا وقتی آرزو داشتیم که یک کشتی گیر یا ژیمناست شویم، آیا در ذهنمان به مدال المپیک هم فکر کردیم؟!

متاسفانه 99٪ پاسخ این سوالات خیر است.

ما و جامعه ما امروز جایی ایستاده که سالها قبل آرزویش را داشتیم، نه کمتر و نه بیشتر!

پس بیاییم برای آیندگان بذر آرزو و باور را درست بکاریم، سقف شیشه ای را برای نسل آینده آنقدر بلند بگیریم که با گرفتن یک مدرک از دانشگاه، حوزه یا تاسیس یک شرکت یا نوشتن یک کتاب به آخر خط نرسند که بعد از آن دیگر انگیزه برای بالاتر رفتن نداشته باشند.

البته امروز تعدادی انگشت شمار از نوابغ و پیشتازان علم و تولید و پیشرفت در بین هم میهنان عزیزمان وجود دارند، و اینها همان معدود کسانی هستند که در کودکی و نوجوانی سقف باورهایشان را در مکانی مناسب قرار دادند!

اینجا از کارشناس محترم و دوستان دیگر درخواست دارم که نظرشان در مورد این موضوع بفرمایند که تا چه حد این مطالب صحت دارد!
با تشکر@};-

سلام جناب عارف ...
من با صحبتهاتون مخالف هستم .
من فکر نمیکنم که مشگل از دانشجوها و افراد باشه ...
من فکر میکنم مشگل از سیستمی هستش که داریم در درونش زندگی میکنیم .

مثالی براتون میزنم .
الان شما اگر بخواید در درون کشور انگلیس ازدواج کنین و ماشین یخرید و یک زندگی رو جمع و جور کنین تقریبا نیاز به دو سال کار کردن دارید ...
یعنی اون غورباقه هه ... اصلا نیاز به پریدن نداره ... یه غور میکنه پریده اون طرف ...

ببینید ... من این جمله رو خیلی دوست دارم و فکر میکنم که خیلی خیلی به حقیقت نزدیک هست .
جهان اول جایی است که اگر بخوای خودت رو خوشبخت کنی ... مجبور هستی ... مجبور هستی که دیگران رو هم خوشبخت کنی و جهان سوم جایی است که اگر بخواهی خوشبخت بشی ... مجبوری ... مجبوری که دیگران رو بدبخت کنی ...

دردی که همکنون کشور ما باهاش برخورد کرده همینه ...
اگر میخوای خوشبخت بشی ...

1. یا باید دنبال اختلاص کردن باشی
2. یا باید به دنبال کلاه برداری باشی
3. یا باید به دنبال جابجا کردن مواد مخدر باشی
4. یا باید به دنبال رانت باشی
5. یا باید دنبال کلک و ئحقه و نیرنگ باشی .

الان شما اگر یک برنامه نویس باشید و بالای 10 سال سابقه کار داشته باشید ... در درون کشورهایی مانند انگلیس و کانادا درآمدتون سالی 1 میلیارد تومن هست ....

مشگل کنونی ملت ما چی هست ...
علی کریمی اومد و گفت که ....
مردم میبینند که سکه داره گرون میشه ... میگن بریم که سکه بخریم ... همه هجوم میبرن که سکه بخرن ... چون تقاضا برای خرید سکه بالا میره ... بنابراین قیمتش زیاد میشه ... قیمت سکه رو زیاد میکنند ... بعدش میبینن که دیگه سکه فایده نداره ... میگن چی کار کنیم ... بریم خونه رو گرون کنیم .... هجوم میبرن که ساخت و ساز کنن و قیمت زمنی رو بالا ببرن ... بعدش میگن چی کار کنیم و این کار ادامه داره ....
و چاره رو در نخریدن دونستند ... و ....

اگر میخوای در درون جهان سوم به نون و نوایی برسی ... باید از اینجور کارها بکنی ... و اگر میخوای در جهان اول به جایی برسی ... باید بری درس بخونی و حرفه ای رو یاد بگیری ....

چرا اینجوری هست ...

خیلی دلایل ...
1. فرهنگ ماها رو خراب کردند ....
2. ریل گذاری های کشور درست نیست ...
3. برنامه ریزی کلان نداریم و یا اگر داریم بر اساس اون جلو نمیریم ...

راه حل ...
1. اولین راه حل و من این میدونم که فرهنگ جامعه رو درست کنند ... اونم نه اینکه یک روحانی بیارن تو صدا و سیما و بگه دزدی نکنین و سره هم کلاه نزارین .... باید ملی گرایی مردم رو قوی کنن ... باید به دست هر دانش آموز یک پرچم ایران بدن که ببره خونشون و در درون اتاقش نصب کنه ... باید مهربانی به دیگران در درون ابتدایی و ... آموزش داده بشه ... باید ارق ملی وروحیه همکاری و تیم گروپ بودن رو آموزش بدن . نباید نباید نباید نباید یک روحانی یا یک مسول دولتی که مردم بهش اطمینان دارن دزدی بکنه ... اگر این کار رو کرد ... باید زنده زنده بکننش در درون قیر ... چون اعتماد عمومی مردم رو از بین برده ....
و ...

[=Times New Roman]عارف عزیز تاپیک بسیار خوبی رو ایجاد کردی و من هم کاملا با بسیاری از صحبت های شما موافقم.

مطالبی که به ذهنم میرسه رو عرض میکنم

1- اولین مطلبی که باید بگم فارغ التحصیل بودن با مهندس بودن خیلی فرق میکنه

همونطور که گواهینامه گرفتن با راننده بودن خیلی فرق میکنه

2- تلاش کردن مفید نیست. اصل درست تلاش کردن هست که مفید هست

چندین سال پیش قبل از اینکه کلاس شنا برم شنا بلد نبودم و وقتی توی قسمت عمیق استخر سعی میکردم خودم رو روی آب نگه دارم نمی تونستم

و بعد از نهایتا پنج ثانیه میرفتم پایین. با تمام توان هم دست و پا میزدم و خیلی انرژی میزاشتم

ولی یه پسر ده دوازده ساله که شنا بلد بود خیلی خیلی نرم دست و پا میزد و خیلی راحت روی آب می موند و ربع منم انرژی نمی گذاشت.

این بخاطر اینه که من تلاش میکردم ولی درست تلاش نمی کردم و وقتی که شنا یاد گرفتم دیدم خیلی راحت میشه روی آب موند

اینکه ما فقط از همون راهی که بلدیم زور بزنیم و تلاش کنیم و عرق بریزیم باعث پیشرفت ما نمیشه

ما باید راه های دیگه و راه حل های دیگه رو هم ببینیم و برای دیدن باید بخوایم که ببینیم

3- اولویت بندی و تمرکز بر یک هدف: یکی از قطعات پازل موفقیت داشتن اطلاعات زیاد نیست بلکه داشتن اطلاعات مفید هست.

من برخی دوستانم در همین اسکدین می بینم که اطلاعات زیاد و بی ارتباطی به تخصصشون و علایقشون دارند

و این اطلاعات کمکی بهشون نمی کنه که شرایط مالی شونو بهتر کنند

و از وضعیت مالی خوب برای خرید کتاب و شرکت دورها و کلاس های کاربردی مفید و پیشرفت استفاده کنند.

مثلا یکی از رفقا به نقاشی علاقه داره ، بعد ارسطو و سقراط و افلاطون و هفت نسل قبلش رو هم میشناسه

ولی نمی تونه از طریق همین نقاشی کسب درآمد کنه.

حالا اینکه خوندن چندین جلد کتاب در رابطه با ارسطو و سقراط و افلاطون چه کمکی بهش میکرد

که رفتن به یک کلاس نقاشی و یا شرکت در یک کلاس موفقیت یا NLP بهش نمی کرد واقعا نمی دونم.

اگر ما کارهامون رو اولویت بندی نکنیم انرژی هامون هرز میره

یه کتاب از روانشناسی می خونیم. یه کتاب از خانه داری. یه کتاب از بچه داری . یه کتاب از هنرهای رزمی

در نهایت هم هیچ کدوم رو بلد نیستیم و از هرکدوم در حد یه کاربر معمولی اطلاعات داریم

که هیچ کمکی به بهبود وضعیت مالی و زندگیمون نمی کنند.

باید بررسی کنیم توی زندگیمون که الان اون چیزی که باعث میشه ما موفق نشیم چی هست ؟

نداشتن پول ؟ نداشتن ذهن سالم و قوی ؟

اگر ذهن سالم و قوی نداریم و می خوایم پول به دست بیاریم با شکست مواجه خواهیم شد.

چون پول سالم نصیب آدمی که ذهن ناسالم داره نمیشه.

پس اگر پول می خوایم بهترین کار اینه که یه مدت روی ذهنمون کار کنیم تا باورهای سالم رو جایگزین باورهای مخرب کنیم

بعدش با ذهن سالم می تونیم تمام انرژی هامون رو روی یک هدف متمرکز کنیم و به همون سمت پیش بریم

اون وقت می بینید که در کمال شگفتی چقدر زود به آن چیزی که می خواستید می رسید

به این دلیل که تمام انرژی هامون رو یک جا جمع کردیم و با تمام قدرت به سمت فقط و فقط یک هدف رفتیم.

4- کنار گذاشتن غرور : بچه که بودیم یه رفیقی داشتیم خیلی آدم پوست کلفتی بود. گاهی حین بازی برای عرض اندام روی آسفالت پشتک میزد

و گاهی هم که نمی تونست با کمر میومد روی آسفالت و از درد به خودش می پیچید و ما مسخره اش می کردیم و اون ناراحت میشد

افتخار ما این بود که مثل اون تاحالا شکست نخوردیم چون تلاشی نکردیم که شکست بخوریم

به مرور زمان این مسخره کردن های ما برای رفیقمون عادی شد و اون دیگه ترسش از شکست خوردن و مورد تمسخر قرار گرفتن ریخت

و بدون توجه به تمسخرهای ما راه ها و روشهای مختلف رو امتحان میکرد و بعد ها تبدیل به یکی از بهترین کشتی گیرهای استان شد.

برای موفقیت باید غرور و ترس از مورد تمسخر قرار گرفتن رو بزاری کنار و جرات تست کردن کارهایی که فکر میکنی در شان تو نیست رو داشته باشی.

گاهی برخی رو می بینم که بسیار آدم های منطقی هستند. در بحث های اعتقادی و کلام عالی صحبت میکنند.

ولی غرورشون اجازه نمیده در مواردی که بلد نیستند بپرسند و یاد بگیرند و امتحان کنند و پیشرفت کنند و همین باعث میشه به جایگاهی که می خوان نرسند.

و این غرور رو پشت ظاهر منطقیشون قایم میکنند.

یاد گرفتن از هرکسی که باشه عالیه و باید غرور رو گذاشت کنار و پیشرفت کرد

الان توی فوتبال همه رونالدو و مسی رو می بینن نه مربی هاشون رو و نه کسانی که درسهای بزرگی بهشون آموختند

وقتی شما برسی نوک قله همه اونی که نوک قله هست رو می بینند.

5- منطق جهان هستی و منطق انسان: منطق جهان هستی با منطق ما انسان ها متفاوت هست.

در منطق جهان هستی دو دوتا چهارتا نمیشه. دودوتا میشه هزارتا

منطق جهان هستی مثل داستان مخترع شطرنج هست که در لینک زیر می تونید بخونید

https://www.chess.com/blog/rezabarazandeh1375/content2

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد باور

با سلام و احترام
این سوال بسیار طولانی که جای سپاس از نویسنده است جنبه های مختلفی دارد.
امور تربیتی مانند چگونگی آموزش به کودکان درباره اهداف آینده شان
لزوم معنا دار بودن زندگی
مشکلات حال حاضر کشور و نظر شروع کننده محترم
نا امیدی و یاس و درمان آن
و ...
در پاسخ اولیه به چند مورد اشاره می گردد تا بعد از نظر دوستان پاسخی جامع تر ارائه گردد.

عارف;989257 نوشت:
مدتها فکر کردم تا پاسخی برای این معما پیدا کردم....
الان که اکثر افراد و کل کشور با مشکلات عدیده شخصی و اجتماعی روبرو هستیم، چرا هیچکس قادر نیست کاری کند؟! نه تک تک افراد و نه دولتمردان و مسئولین!
در حال حاضر در چرخه ای افتاده ایم که انتهای آن ممکن است شرایط وخیمتر باشد ..... .مقصر هر کسی باشد، مردم یا مسئولین، نتیجه آن واحد و مشترک است و آن نابودی همگانی است!

فشار روانی می تواند عوامل مختلفی داشته باشد. اما افراد در مقابله با آن یکسان رفتار نمی کنند. اصولا این افکار است که نحوه احساس و پاسخ افراد را رقم می زند.
اگر فرد یک چالش را به عنوان مشکلی قابل حل نگاه کند و به دنبال حل مساله باشد چنین فردی آرامش بیشتری خواهد داشت و کارهای مفیدتر بیشتری انجام خواهد داد تا فردی که مشکلات را غیر قابل حل بداند و اساسا دچار خطای شناختی فاجعه سازی گردد. سبک های تفکر دیگری نیز می تواند مشکل ساز گردد. گاهی افراد تفکر سیاه و سفید (همه یا هیچ) دارند و این باعث می شود که اگر نقطه سیاهی در چیزی ببینند آن برایشان قابل قبول نباشد در حالی که اکثر چیزها خاکستری هستند و چیز مطلقا خوب و یا مطلقا بد کم داریم و شاید نداریم. خطای شناختی پیش گویی منفی نیز خطایی است که افراد نمی توانند شواهد کافی برای پیش گویی شان ارائه نمایند. این نوع تفکر مختلط با خطاهای شناختی گوناگون آسیب زا است.

عارف;989257 نوشت:
درست است به هدفمان رسیدیم! ولی دلیل این عدم رضایت و اینهمه مشکلات لاینحل چیست؟!

اصولا وقتی نگاه به داشته ها است و نداشته ها چالشی جدی نیست فرد دارای رضایت بالایی از زندگی خواهد بود و این مسئله ربطی به میزان داشته ها و نداشته ها ندارد. بنابراین چه بسا افرادی که فقر انتخابی دارند مانند اولیاء الهی رضایت بالایی از زندگی دارند و فرقی نمی کند که واقعا در چه وضعیتی باشند فقیر یا ثروتمند. حتی افراد فقیری که چنین انتخابی نیز ندارند ممکن است با داشتن سبک تفکری که عرض کردم به رضایت بالاتری از دیگران دست یابند. (برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب «
توجه آگاهی: راه حلی برای مشکلات روزمره»

رونالد د. سیگل و ترجمه
مرتضی کشمیری
از انتشارات ارجمند مراجعه کنید.
)
اما گاه افراد تحت تاثیر رسانه ها هستند و مقایسه صعودی می کنند. مثلا وقتی رسانه از زندگی مرفه مردمی خبر می دهد و فرد می بیند به تجملاتی که آنها دارند دست نیافته است نارضایتی ایجاد می شود. در حالی که درست است که درآمد بیشتر باعث مسرت افرادی که زیر خط فقرند می شود ولی درآمد بیشتر برای افرادی که بالای خط فقرند ایجاد شادی پایدار نمی کند. (در این رابطه می توانید به کتاب روانشناسی مثبت، نوشته آلان کار، صفحه 72 مراجعه کنید)
اما درباره مشکلات که برای آن از صفت لاینحل استفاده شده است، باید گفت که مشکلات همیشه وجود دارند و آیه شریفه قرآن نیز می گوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَد» (سوره بلد : 4) همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. اساسا زندگی انسان توام با سختی است و نوع نگاه به سختی است که زندگی را معنا دار یا بی معنی می کند.
اگر بخواهیم طبق روانشناسی اسلامی صحبت بکنیم باید بگوییم که یک فرد مومن نگاهش به زندگی اینگونه است: وی چالشهای زندگی را به عنوان آزمایش می بیند و خوش بینی و خیر باوری او را نسبت به حل مشکلات امیدوار می کند و در این راه احساس تنهایی نمی کند زیرا خداوند را دوستدار و یاری گر مومنان می داند که حتی مشکلات و سختی ها را وسیله رشد مومنان قرار داده است. وی امیدش تنها به خدا است و از غیر خدا انتظاری ندارد. او بزرگان دین سرمشق هایی قرار داده است که با مرور چگونگی مقابله آنها با سختی، یادگیری اش افزایش می یابد و انگیزه بیشتری می یابد و هیجان مثبت تری درک می کند. یک مومن پویا است و با وجود خیرباوری همواره به دنبال خیرآوری نیز می باشد لذا طبق روایت او مؤونه اش (هزینه زندگی اش) کم و معونه اش (یاری اش به دیگران) زیاد است (الغارات، ج‏2، 892).

اما در مورد تخصص حق با شماست. امام علی ع می فرمایند: قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ‏، ارزش هر فردی به آن کاری است که خوب انجام می دهد. (الأمالي ( للصدوق)، ص 447)
اینکه افراد سعی نمایند تخصصی در یک موضوع داشته باشند بسیار مهم است و این کار آنها را در امور مادی و معاش نیز بیشتری یاری می کند و این کار در معنا دادن به زندگی نیز نقش مهمی دارد.
آنچه در صحنه اجتماع مهم است فرهنگ سازی مراجعه به متخصص است، چه در مشکلات کلان و چه در مشکلات فردی.

عارف;989257 نوشت:
پس بیاییم برای آیندگان بذر آرزو و باور را درست بکاریم، سقف شیشه ای را برای نسل آینده آنقدر بلند بگیریم که با گرفتن یک مدرک از دانشگاه، حوزه یا تاسیس یک شرکت یا نوشتن یک کتاب به آخر خط نرسند که بعد از آن دیگر انگیزه برای بالاتر رفتن نداشته باشند.

تلاش و کوشش به همراه تخصص برای پیشرفت لازم است. آموختن راه های تفکر و خلاقیت بیشتر، نیز خوب و موثر است ولی نباید در دام کمال خواهی افتاد. داشتن انتظارات بالا از خویشتن، در واقع ایجاد سدی در مقابل حرکت است نه ایجاد انگیزه بیشتر برای حرکت.

عارف;989257 نوشت:
آیا شما از وضعیت و جایگاهی که در زندگی شخصی و اجتماعی خودتان دارید راضی هستید؟

آیا نارضایتی از وضعیت موجود فرد، می تواند عامل پیشرفت باشد؟
یک ارتکاز ذهنی وجود دارد که فرد وقتی راضی شد دیگر می ایستد و حرکت نمی کند ولی اگر هنوز ناراضی بود حرکت خواهد کرد.
آیا این باور درست است؟
شاید یکی از نظریه های انگیزش بتواند در این راستا کمک کند. نظریه رشد و تسلط جویی یکی از نظریه های انگیزش است. در این نظریه چون فرد از درون احساس می کند بین آنچه هست و آنچه می خواهد باشد فاصله وجود دارد پس تکاپو می کند تا به آن برسد.
اما آیا همیشه نارضایتی خوب است؟
نه، فرد ناراضی آرامش لازم و لذت لازم را از زندگی نمی برد. برای مثال ممکن است دچار جبران افراطی برای مقابله با احساس حقارت شده باشد اما هنوز ناراضی باشد. از طرف دیگر نارضایتی همیشه باعث انگیزش و حرکت نمی شود بلکه بسیاری اوقات به درماندگی و تصور منفی از خود و احساس ناکارآمدی ختم می شود. درست مانند قورباغه هایی که مثال زدید آن قورباغه ها دچار درماندگی آموخته شده بودند لذا دیگر حرکتی نداشتند.
نارضایتی از وضعیت موجود فرد زمانی می تواند باعث حرکت باشد که فرد دارای جهت گیری انگیزشی تسلط باشد. جهت گیری انگیزشی تسلط جویی به تصویری قوی و مقاوم از خود هنگام مواجه شدن با مشکلات و شکست اشاره دارد. این تصویر از ان ناشی می شود که فرد به توانایی ها و شایستگیها و مهارتهایش باور دارد زیرا توانسته است پیامدهای متناسب با آنها را رقم بزند و اِسنادهای فرد نیز درونی است احساس فاعلیت، قوی است در این حال هر چه بین دو وضعیت موجود و آنچه می خواهد باشد فاصله زیاد باشد انگیزه فرد بیشتر خواهد بود.
در مقابل اگر اسناد های فرد بیرونی باشد و بر توانایی ها و شایستگی های او تمرکز نداشته باشد آنگاه درماندگی در برابر مشکلات بیشتر می شود و فاصله بین خواستن و بودن عملا به احساسات منفی ختم می شود.
این نظریه انگیزش یعنی نظریه رشد و تسلط جویی در مقابل سایر نظریه های انگیزش (نیاز ، غریزه، نظریه های شناختی) محبوبیت چندانی در فضاهای دانشگاهی ندارد. از آن گذشته برای تبیین پیچیدگی های رفتار انسان نیز جامعیت ندارد. برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب انگیزش و هیجان دکتر محمد صادق شجاعی مراجعه کنید.

یکی از وجوهی که این نظریه نمی تواند تبیین کند آن حالتی است که فرد رضایت از زندگی و وضع موجود دارد ولی باز روند پیشرفت او ادامه می یابد. مثلا او قناعت دارد رضایت دارد اما تلاش و جهاد را نیز در کنار این دو دارد. حال یک سوال مطرح می شود: قناعت یک فضیلت است. چگونه یک فرد می تواند بین قناعت به داشته ها و حرکتی تسلط جویانه و پیشرفت خواهانه جمع کند؟

باور;989607 نوشت:
با سلام و احترام
این سوال بسیار طولانی که جای سپاس از نویسنده است جنبه های مختلفی دارد.
امور تربیتی مانند چگونگی آموزش به کودکان درباره اهداف آینده شان
لزوم معنا دار بودن زندگی
مشکلات حال حاضر کشور و نظر شروع کننده محترم
نا امیدی و یاس و درمان آن
و ...
در پاسخ اولیه به چند مورد اشاره می گردد تا بعد از نظر دوستان پاسخی جامع تر ارائه گردد.

سلام علیکم و رحمه الله
با تشکر از پاسخگویی شما.

وجه اشتراک مواردی که گفتید در نگرش و باور ما در حل کردن آنهاست که نقطه تاکید بنده در این تاپیک هستش و معتقدم که دلیل ناتوانی ما یا مسئولین در حل مشکلات فعلی یا عدم توانایی ما از استفاده بهینه از تواناییهای فردی عدم باور و عدم وجود بستر فکری در ضمیر ناخودآگاه است!

به عنوان مثال در ده های قبل که ورود به دانشگاه جزء لاینفک اکثر جوانان بود و زمانی که هنوز دانشگاه آزاد آنقدرها گسترش نیافته بود، جوانان به هر طریقی بود (به خاطر باورهایی که از کودکی یا بعد از آن در ذهن خود ایجاد کرده بودن،) وارد دانشگاه می شدند و نهایتا مدرک مورد نظر را دریافت می کردند و گاهی 4-5 سال در صف کنکور می ماندند و هرگز احساس عجز و ناتوانی نمیکردند....ولی به دلیل عدم برنامه ریزی ذهنی و باور اینکه آنها خواهند توانست به بهترین وجه از تخصص و مهارتی که سالها بابت آن زحمت کشیده اند، در جهت ارتقاء سطح کیفی خود و دیگران گامی بر نمیدارند و به راحتی تسلیم مشکلات میشوند!

باور;989607 نوشت:
اصولا وقتی نگاه به داشته ها است و نداشته ها چالشی جدی نیست فرد دارای رضایت بالایی از زندگی خواهد بود و این مسئله ربطی به میزان داشته ها و نداشته ها ندارد. بنابراین چه بسا افرادی که فقر انتخابی دارند مانند اولیاء الهی رضایت بالایی از زندگی دارند و فرقی نمی کند که واقعا در چه وضعیتی باشند فقیر یا ثروتمند. حتی افراد فقیری که چنین انتخابی نیز ندارند ممکن است با داشتن سبک تفکری که عرض کردم به رضایت بالاتری از دیگران دست یابند. (برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب «
توجه آگاهی: راه حلی برای مشکلات روزمره»
رونالد د. سیگل و ترجمهمرتضی کشمیری
از انتشارات ارجمند مراجعه کنید.

با این طرز تفکر مشکلی ندارم، اگر واقعا انسان به رضایت درونی برسد و با حداقلها هم مشکلی نداشته باشد، یک مسئله شخصی است ولی موضوعی که من بر آن تاکید داشتم این است که بسیاری را می بینیم که از شرایط خود و جامعه رضایت ندارند و در عین حال برای بهتر کردن اوضاع کاری هم نمیکنند و نه به این دلیل که واقعا نمیتوانند، بلکه به این دلیل که واقعا نمیخواهند! و در پیام قبلی از نظر بنده دلیلش این است که از کودکی در ذهن و باور خود تصویرسازی انجام نشده و حالا خیلی راحت همه قادرند که طوماری از مشکلات اجتماعی و موانع پیشرفتشان بنویسند که دردی را دوا نمیکند!

به عنوان مثال احیرا که سرگذشت برخی از فوتبالیستها یا دیگر قهرمانان ورزشی در فضاهای مجازی یا صدا و سیما مطرح میشه، ملاحظه میشه که باور و اراده شخصی چطور بر مشکلات فائق میشه!

باور;989607 نوشت:
اما گاه افراد تحت تاثیر رسانه ها هستند و مقایسه صعودی می کنند. مثلا وقتی رسانه از زندگی مرفه مردمی خبر می دهد و فرد می بیند به تجملاتی که آنها دارند دست نیافته است نارضایتی ایجاد می شود. در حالی که درست است که درآمد بیشتر باعث مسرت افرادی که زیر خط فقرند می شود ولی درآمد بیشتر برای افرادی که بالای خط فقرند ایجاد شادی پایدار نمی کند. (در این رابطه می توانید به کتاب روانشناسی مثبت، نوشته آلان کار، صفحه 72 مراجعه کنید)

ببینید استاد در این تاپیک تمرکزم به عدم رضایت تو‌أم با عدم انجام کار به دلیل عدم باور به توانائیهای فردیست و موردی که شما ذکر کردید مد نظرم نیست.

باور;989607 نوشت:
اما درباره مشکلات که برای آن از صفت لاینحل استفاده شده است، باید گفت که مشکلات همیشه وجود دارند و آیه شریفه قرآن نیز می گوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَد» (سوره بلد : 4) همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. اساسا زندگی انسان توام با سختی است و نوع نگاه به سختی است که زندگی را معنا دار یا بی معنی می کند.

بنده هم این آیه را قبول دارم ولی نباید از آن اینچنین استنباط شود که حالا که مشکلات همیشگی هستند، پس همان غار نشین بمانیم!

بنده عرضم این است که انسان نباید پشت صف مشکلات بماند...یکی یکی معضلات را حل کنیم و خدا هم طبق سنتش یکی یکی مشکلات را ایجاد کند!

الآن ما محتاج کشورهای دیگریم، آیا آنها مشکلات ندارند؟!

ادیسون حدودا 1400 اختراع داشت یعنی بطور متوسط هفته ای یک اختراع در عمر پربارش! ولی بیشتر از همه ماها شب را گرسنه خوابید!

بنده تاکیدم این است که ما به دلیل عدم باور به تواناییهای شخصی و برنامه ریزی کامل برای یک عمر زندگی بعد از رسیدن به سن 25-30 سالگی که مدرکی از دانشگاه یا پستی در اداره یا حجره ای در بازار یا منبری در مسجد میگیریم تقریبا انگار به پایان عمر پیشرفت شخصی و اجتماعی می رسیم و منحنی پیشرفتمان به اشباع می رسد...البته یک حداقل افرادی هستند که تا پایان عمر زندگی پر باری دارند و خود و جامعه همیشه مدیون دسترنج و زحمات ایشان است.(اینها دقیقا باور درستی دارند و موفقیت و پر بار بودنشان اتفاقی و شانسی نیست)

باور;989607 نوشت:
اگر بخواهیم طبق روانشناسی اسلامی صحبت بکنیم باید بگوییم که یک فرد مومن نگاهش به زندگی اینگونه است: وی چالشهای زندگی را به عنوان آزمایش می بیند و خوش بینی و خیر باوری او را نسبت به حل مشکلات امیدوار می کند و در این راه احساس تنهایی نمی کند زیرا خداوند را دوستدار و یاری گر مومنان می داند که حتی مشکلات و سختی ها را وسیله رشد مومنان قرار داده است. وی امیدش تنها به خدا است و از غیر خدا انتظاری ندارد. او بزرگان دین سرمشق هایی قرار داده است که با مرور چگونگی مقابله آنها با سختی، یادگیری اش افزایش می یابد و انگیزه بیشتری می یابد و هیجان مثبت تری درک می کند. یک مومن پویا است و با وجود خیرباوری همواره به دنبال خیرآوری نیز می باشد لذا طبق روایت او مؤونه اش (هزینه زندگی اش) کم و معونه اش (یاری اش به دیگران) زیاد است (الغارات، ج‏2، 892).

دقیقا همینطور است و ای کاش باورمان نیز اینچنین باشد و روزی به یک رضایت همگانی از وضع موجود برسیم و در عین حال عملا هم پرچمدار پیشرفت و زندگی سالم در کل عرصه جهانی باشیم و شعائر اسلامی محدود به کتاب و سخن نباشد...امیدوارم روزی برسد که تک تک مسلمانان نمونه برای پیروان ادیان دیگر باشند و از این وضعیت رغت بار رها شویم که چشم به دست غیر مسلمانان دوخته ایم که آیا قطره ای آب از دستشان میچکد که از تشنگی هلاک نشویم؟!

باور;989607 نوشت:
تلاش و کوشش به همراه تخصص برای پیشرفت لازم است. آموختن راه های تفکر و خلاقیت بیشتر، نیز خوب و موثر است ولی نباید در دام کمال خواهی افتاد. داشتن انتظارات بالا از خویشتن، در واقع ایجاد سدی در مقابل حرکت است نه ایجاد انگیزه بیشتر برای حرکت.

منظور بنده انتظار بالا داشتن از خود نیست، بلکه منظورم استفاده از تمام تواناییهاست.

یک شخص که دو دست و دو پا و چشم و گوش و ...سالم دارد، ولی از رسیدن به یک زندگی حداقلی وا مانده و هزار و یک دلیل میاره را در کنار شخصی قرار دهید که از دو دست فلج است و با دهان آنچنان نقاشی می کشد که فروش بین المللی دارد!

شخصی که با امکانات کافی و وافی خانواده در زندگی شهری به زور دیپلمش را می گیرید در برابر کسی که در یک روستا با حداقل امکانات به دانشگاه راه میابد و یک پزشک موفق یا یک روحانی پویا و مفید واقع میشود...

فرق آنها فقط در باور از خود و تلقینات شخصی یا خانوادگیست که امیدوارم روزی جامعه به اهمیت این موضوع پی ببرد و یک جامعه فعال، خود جوش، حلال مشکلات و الگویی برای کل جهان باشیم.

باور;990059 نوشت:
آیا نارضایتی از وضعیت موجود فرد، می تواند عامل پیشرفت باشد؟
یک ارتکاز ذهنی وجود دارد که فرد وقتی راضی شد دیگر می ایستد و حرکت نمی کند ولی اگر هنوز ناراضی بود حرکت خواهد کرد.
آیا این باور درست است؟
شاید یکی از نظریه های انگیزش بتواند در این راستا کمک کند. نظریه رشد و تسلط جویی یکی از نظریه های انگیزش است. در این نظریه چون فرد از درون احساس می کند بین آنچه هست و آنچه می خواهد باشد فاصله وجود دارد پس تکاپو می کند تا به آن برسد.
اما آیا همیشه نارضایتی خوب است؟
نه، فرد ناراضی آرامش لازم و لذت لازم را از زندگی نمی برد. برای مثال ممکن است دچار جبران افراطی برای مقابله با احساس حقارت شده باشد اما هنوز ناراضی باشد. از طرف دیگر نارضایتی همیشه باعث انگیزش و حرکت نمی شود بلکه بسیاری اوقات به درماندگی و تصور منفی از خود و احساس ناکارآمدی ختم می شود. درست مانند قورباغه هایی که مثال زدید آن قورباغه ها دچار درماندگی آموخته شده بودند لذا دیگر حرکتی نداشتند.
نارضایتی از وضعیت موجود فرد زمانی می تواند باعث حرکت باشد که فرد دارای جهت گیری انگیزشی تسلط باشد. جهت گیری انگیزشی تسلط جویی به تصویری قوی و مقاوم از خود هنگام مواجه شدن با مشکلات و شکست اشاره دارد. این تصویر از ان ناشی می شود که فرد به توانایی ها و شایستگیها و مهارتهایش باور دارد زیرا توانسته است پیامدهای متناسب با آنها را رقم بزند و اِسنادهای فرد نیز درونی است احساس فاعلیت، قوی است در این حال هر چه بین دو وضعیت موجود و آنچه می خواهد باشد فاصله زیاد باشد انگیزه فرد بیشتر خواهد بود.
در مقابل اگر اسناد های فرد بیرونی باشد و بر توانایی ها و شایستگی های او تمرکز نداشته باشد آنگاه درماندگی در برابر مشکلات بیشتر می شود و فاصله بین خواستن و بودن عملا به احساسات منفی ختم می شود.
این نظریه انگیزش یعنی نظریه رشد و تسلط جویی در مقابل سایر نظریه های انگیزش (نیاز ، غریزه، نظریه های شناختی) محبوبیت چندانی در فضاهای دانشگاهی ندارد. از آن گذشته برای تبیین پیچیدگی های رفتار انسان نیز جامعیت ندارد. برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب انگیزش و هیجان دکتر محمد صادق شجاعی مراجعه کنید.

یکی از وجوهی که این نظریه نمی تواند تبیین کند آن حالتی است که فرد رضایت از زندگی و وضع موجود دارد ولی باز روند پیشرفت او ادامه می یابد. مثلا او قناعت دارد رضایت دارد اما تلاش و جهاد را نیز در کنار این دو دارد. حال یک سوال مطرح می شود: قناعت یک فضیلت است. چگونه یک فرد می تواند بین قناعت به داشته ها و حرکتی تسلط جویانه و پیشرفت خواهانه جمع کند؟


در خصوص این پاسختان، متوجه ارتباط با نظر بنده نشدم.
آیا بنده چنین نظری داشتم که نارضایتی از وضع فعلی اشخاص میتواند در آنها ایجاد انگیزه کند؟!

بنده عرض کردم که در حال حاضر بسیاری افراد از وضع خود و جامعه راضی نیستند و در عین حال قدمی هم برای برطرف کردن مشکلات بر نمیدارند و به عبارتی از تواناییها و پتاسیل خود استفاده بهینه نیمکنند و دلیل آن را عدم باور و عدم وجود تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده از دوران کودکی توسط والدین یا دیگران می دانم.

سلام
از نظر من اقتصاد اشتباه باعث تخریب فرهنگ و اخلاق میشود و راه کار اساسی را ابتدائا در اصلاح سیستم اقتصادی می بینم..
مشکل فرهنگی :
کسی که از کارش میزند زرنگ است و کسی که وظیفه شناس است ساده لوح. مثلا آیا فرهنگ ما طوری هست که همکاری به همکارش گفته باشد هنوز یک دقیقه از وقت اداری باقی مانده؟! خیلی ها خجالت میکشند وظیفه شناس باشند...و همکارانشان یا وظیفه شناسی اش را به دید ریاکاری می بینند یا سادگی... اما به ''از زیر کار در رفتن'' افتخار میکنند...
کلا هر جا قانونی شکسته میشود، افتخاری کسب میگردد...

مشکل اقتصادی :
سیستم اقتصادی طوری است که باید دلالی کنی ... باید به هر روشی کالایت را به خورد خریدار بدهی... دیگر تولید جایی ندارد... پول روز به روز بی ارزش میشود... روابط بر اقتصاد حاکم است نه سیستم بر روابط...و این عیب سیستم است... سیستم صحیح یک کافر را به راه درست میبرد ...

کلا نا امیدی ما از سیستم اقتصادی و مدیریتی ما است.

عارف;989257 نوشت:
پس چه چیزی باعث میشود که ما از یکطرف احساس نیاز به ایجاد تغییر و ترقی در زندگی خود یا حتی بهتر کردن زندگی دیگران کنیم واز طرفی دیگر توان، انگیزه، اراده و یا چیزی که ماهیتش مبهم است را نداریم!

سلام
موضوع تاپیکتان خیلی مهم است و برای پاسخ به آن باید از زوایای مختلف نگاه کرد تا بتوان آن را بررسی کرد.

از نظر فردی میزان خودآگاهی افراد از خود میتواند کمک زیادی به نقص ها و قوت ها بکند.

اغلب از خودمان دوریم و خودمان را نمی شناسیم و همین میتواند مهم ترین عامل در عدم تغییر و ترقی باشد،
گاهی نیز خودمان را نصفه نیمه می شناسیم ولی نیازهایمان را هم چنان نمی شناسیم و نمی توانیم آنها را در زندگیمان تشخیص دهیم که البته این قضیه با مسائل اقتصادی بی ارتباط نیست، یعنی انقدر غرق در تامین نیازهای اولیه هستیم که نمیتوانیم اهداف و نیاز را تفکیک کنیم و نیازها جای اهداف را خواهند گرفت.مثلا پاس کردن یک چک می شود هدف یک فرد! در صورتیکه این نیاز است نه هدف...

حال اگر نیاز را از اهدافمان بتوانیم جدا کنیم و اگر برای اهدافمان دلیل داشته باشیم هیچ چیزی نمیتواند مانع رشد و ترقی باشد. که همانطور اشاره داشتید چگونگی شکل گرفتن نگرش و بینش مان که خود تحت تاثیر عوامل گوناگون است در همه قسمت های زندگی نقش تعیین کننده دارد.

عارف;990188 نوشت:
در خصوص این پاسختان، متوجه ارتباط با نظر بنده نشدم.
آیا بنده چنین نظری داشتم که نارضایتی از وضع فعلی اشخاص میتواند در آنها ایجاد انگیزه کند؟!

بنده عرض کردم که در حال حاضر بسیاری افراد از وضع خود و جامعه راضی نیستند و در عین حال قدمی هم برای برطرف کردن مشکلات بر نمیدارند و به عبارتی از تواناییها و پتاسیل خود استفاده بهینه نیمکنند و دلیل آن را عدم باور و عدم وجود تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده از دوران کودکی توسط والدین یا دیگران می دانم.

با سلام مجدد
تشکر از مطالب خوبتان و دغدغه تان در مورد مشکلات موجود در جامعه
لازم دانستم کمی درباره جوابم توضیح دهم.
سوال شما درباره موانع پیشرفت فردی و اجتماعی است. ابتدا سخن را با سوال از نارضایتی از وضع موجود شروع کرده اید و با مثالی نشان داده اید که این باور فرد است که با وجود نارضایتی او را به سکون می کشد. پس باید از کودکی تدبیری اندیشیده شود و استفاده از توانایی ها و پتانسیلها با تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده در کودکی توسط والدین بوجود آورد.
از نظر بنده این پیشنهاد شما مربوط به مسئله انگیزش برای پیشرفت است. مثالی هم که زدید مربوط به آزمایش درماندگی آموخته شده است که مربوط به همان نظریه ای است که توضیح دادم.
برای بیان موانع پیشرفت فردی نشانه گیری خوبی کرده اید و یک مانع مهم را بیان نموده اید و آن مشکلات تربیتی و نبود هدف دهی مناسب از همان کودکی است. اما موانع دیگری نیز وجود دارد که بیان نشده است.
انگیزه در روانشناسی به یک عمل جهت می دهد و شدت آن را مشخص می کند. اگر بخواهیم جواب تحقیقی به سخن شما بدهیم (که تلاش ما به عنوان کارشناس همین است) باید سراغ نظریه های انگیزش در روانشناسی برویم. در اینکه باور یک فرد می تواند انگیزه فرد را برای پیشرفت شدت بخشد، کم کند یا از بین برد شکی نیست. ولی تبیین ها مختلفی برای این مسئله است که با توجه به نوع دیدگاهتان و مثالتان، نزدیکترین نظریه به سخن شما، نظریه افرادی مثل پیاژه درباره چگونگی انگیزش افراد برای پیشرفت است که به نظریه «رشد و تسلط جویی» معروف است.
به نظر بنده رسید چون شما از نارضایتی شروع کرده اید چنین توهمی ایجاد می کند که آیا فقط پیشرفت برای کسانی است که از موقعیت خود ناراضی اند و اگر کسی از موقعیتش راضی باشد دیگر حرکتی نخواهد کرد و به قول شما «انگار به پایان عمر پیشرفت شخصی و اجتماعی می رسیم و منحنی پیشرفتمان به اشباع می رسد»، طبق یک نظریه که عرض کردم، بله این چنین است که نارضایتی از موقعیت موجود و داشتن فاصله از یک هدف انگیزه ساز است. یعنی لازم بودن همیشگی هدفی برای داشتن پیشرفت و در واقع همواره در حالت عدم تعادل بودن و تلاش و تکاپو برای رسیدن به تعادل.
این تایید حرف شما بود از یک منظر روانشناختی. البته خالی از نقد هم نیست که اشاره کوتاهی کردم.
بنابراین اجمالا سخن شما درباره اینکه یکی از مسائل مهم در پیشرفت فردی، انگیزش بالا است و باید انگیزش لازم را داشته باشیم صحیح است.

اما در مورد بحثی که راجع به پیشرفت اجتماع (غیر از پیشرفت اجتماعی یک فرد) و رفع مشکلات آن مطرح کردید با اینکه در تخصص بنده نیست و یک جامعه شناس باید درباره آن پاسخ دهد ولی فارغ از اینکه با سیاه نمایی (خطای شناختی سیاه و سفید) مخالفم، حداقل این را نیز واقفم که مشکلات یک جامعه را نمی شود در یک علت منحصر کرد و آن را ناشی از «عدم استفاده از توانایی ها و پتانسیلهایی خود، که در اثر عدم وجود تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده در کودکی توسط والدین بوجود می آید،» دانست. بله این علت می تواند باشد ولی منحصر در این علت نیست و علتهای چه بسا مهمتری نیز هست.
مثلا قانون شکنی یا قانون گریزی به راحتی یک جامعه را دچار مشکل می کند و جالب است که یافتن راه های فرار از قانون نیز ورزیدگی، تحصیلات و هوش و استعداد بد شکوفا شده بالایی می خواهد و به نظر من حرکت به سوی قانون مداری در تربیت کم از تصویرسازی مورد نظر شما ندارد. این نیز یک علت می تواند باشد و علتهای دیگری وجود دارد مانند عدم ترویج ارزشهای اصیلی مانند فرهنگ جهاد (یعنی تلاش و کوشش) و عدم تنافی آن با فرهنگ قناعت و فرهنگ میانه روی در مصرف و اساسا منفور بودن سستی و تنبلی از نظر دین. مثالهای زیاد دیگری در این رابطه می توان زد، از مصرف بالاتر از استاندارد جهانی که مسلما شایسته جامعه ما نیست و آسیبهای بسیاری به عزت ملی وارد می کند که مربوط به بدنه جامعه است تا مشکلات دیگری که باید یک جامعه شناس و سیاستمدار درباره آن سخن گوید.
بنابراین به طور خلاصه نظر شما را به عنوان یکی از موانع پیشرفت فردی، موافق با یک نظریه روانشناختی می دانم و درباره مشکلات واقعی موجود در جامعه با تاکید بر عدم تاثیر پذیری از تبلیغات جهت دار و بیش از حد بزرگ جلوه دادن آنها، به دلیل عدم تخصص نه به عنوان کارشناس بلکه به عنوان نظر شخصی، علتی را که بیان نمودید یک مورد از ده ها علت می دانم نه تمام العلة.

سلام علیکم و رحمه الله

باور;990308 نوشت:
اما در مورد بحثی که راجع به پیشرفت اجتماع (غیر از پیشرفت اجتماعی یک فرد) و رفع مشکلات آن مطرح کردید با اینکه در تخصص بنده نیست و یک جامعه شناس باید درباره آن پاسخ دهد ولی فارغ از اینکه با سیاه نمایی (خطای شناختی سیاه و سفید) مخالفم، حداقل این را نیز واقفم که مشکلات یک جامعه را نمی شود در یک علت منحصر کرد و آن را ناشی از «عدم استفاده از توانایی ها و پتانسیلهایی خود، که در اثر عدم وجود تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده در کودکی توسط والدین بوجود می آید،» دانست. بله این علت می تواند باشد ولی منحصر در این علت نیست و علتهای چه بسا مهمتری نیز هست.

استاد بنده مخالف سیاه نمایی و نگرش سفید و سیاه هستم و احتمالا در پیام اول به دلیل نگاهم به موضوع اصلی، در اینخصوص توضیحی ندادم و شما حق دارید که اینگونه برداشت کنید...فقط میخواستم اشاره ای به دیدگاه عمومی در محافل اجتماعی و مجازی که مملو از اینگونه حرفهاست داشته باشم که انگار تمام مشکلات لاینحل مانده.

یک سوال: آیا جامعه ای که تک تک افرادش باور، تفکر و اعمال درست داشته باشند را نمیتوان یک جامعه سالم دانست؟

باور;990308 نوشت:
مثلا قانون شکنی یا قانون گریزی به راحتی یک جامعه را دچار مشکل می کند و جالب است که یافتن راه های فرار از قانون نیز ورزیدگی، تحصیلات و هوش و استعداد بد شکوفا شده بالایی می خواهد و به نظر من حرکت به سوی قانون مداری در تربیت کم از تصویرسازی مورد نظر شما ندارد.

ببینید استاد، در خصوص عوامل دیگر در تعیین سطح کیفی جامعه قطعا خیلی عوامل دخیل هستند ولی چیزی که مد نظر بنده است این است که کسی که در جایگاه مسئول رسیدگی به این ناهنجاریهاست توانایی استفاده بهینه از قابلیتهای خود را ندارد و دلیلش عدم تخصص یا عدم امکانات نیست بلکه باز همان عدم باور به توانایی شخصی یا جمعیست.

معمولا خود را محدود به همان کارهای روزمرگی و تهیه یک گزارش کار برای ارسال به مافوق و اکتساب یک آرامش درونی در حد حلال بودن روزی در قبال شغل دولتی میشویم.

مثلا به نظرم اگر از کودکی، یک شخص خود را در مقام یک مامور مبارزه با مواد مخدر که با تدبیر و هوشمندی توانسته از پس قاچاق فروشان و حتی افراد فاسد و نفوذی در سیستم مبارزه با مواد بر می آید، نیز تصور کرده و با این باور زندگی کند، قطعا نتیجه کارش خیلی بالاتر خواهد بود.

نظر شما چیست؟

[="Times New Roman"][="Black"]

عارف;990316 نوشت:

مثلا به نظرم اگر از کودکی، یک شخص خود را در مقام یک مامور مبارزه با مواد مخدر که با تدبیر و هوشمندی توانسته
از پس قاچاق فروشان و حتی افراد فاسد و نفوذی در سیستم مبارزه با مواد بر می آید، نیز تصور کرده
و با این باور زندگی کند، قطعا نتیجه کارش خیلی بالاتر خواهد بود.


نتیجه کارش خیلی بالاتر نخواهد بود

بلکه نتیجه کارش دقیقا همان خواهد بود که تصور می کرده

شما وقتی مهارت های ذهنتان را بالا ببرید می توانید با تمام تمرکز و انرژی مثبت به سمت یک هدف حرکت کنید

حال هرچه مهارت های ذهنی شما بالاتر باشد و روی یک هدف تمرکز کنید آنوقت

خیلی سریع تر یاد می گیرید

خیلی عمیق تر یاد می گیرید

استرس و نگرانی شما به حداقل می رسد

اکثر قدم هایی که بر می دارید کاملا درست است

اشتباهاتتان را زودتر تشخیص می دهید و کمترین ضرر را می دهید

و....

آنوقت در کمال حیرت می بینید که چقدر زودتر از آنچه فکر می کردید به هدف خود می رسید

ولی ما می خواهیم به هر چیزی سرک بکشیم و مثلا همه فن حریف باشیم ولی در نهایت یک فن هم بلد نیستیم

متاسفانه مثال های من از خودم همه خصوصی و غیر قابل پخش هستند. فقط یک مثال از خودم میزنم.

من با عمل کردن به همین حرفهایی که به شما میزنم با لپ تاپ اعصاب خورد کنی که من دارم

یک پروژه برنامه نویسی که دو هفته زمان نیاز داشت را صفر تا صدش را دو روزه انجام دادم و هزینه اش را گرفتم

و مطمئنا هرچه زمان بگذرد توانمندی هایم بیشتر و بیشتر خواهد شد

این مسیر را به شما هم توصیه میکنم[/]

[="Times New Roman"][="Black"]این رو هم برای عارف عزیز میزارم امیدوارم مفید واقع بشه[/]

فایل: 

عارف;990316 نوشت:
به نظرم اگر از کودکی، یک شخص خود را در مقام یک مامور مبارزه با مواد مخدر که با تدبیر و هوشمندی توانسته از پس قاچاق فروشان و حتی افراد فاسد و نفوذی در سیستم مبارزه با مواد بر می آید، نیز تصور کرده و با این باور زندگی کند، قطعا نتیجه کارش خیلی بالاتر خواهد بود.

ببینید بحث داشتن خلاقیت در برخورد با مشکلات و بحث داشتن تعهد کاری بحثی است که جایگاه خود را دارد ولی کودک هنوز کودک است هنوز ذهنش شکل نیافته است هنوز نمی تواند درباره آینده تصمیم بگیرد که چه شغلی داشته باشد تا خود را آماده آن کند، هنوز ذهنش در گیر و دار مراحل رشد شناختی است. بعد از دوازده سالگی تازه تفکر انتزاعی پیدا می کند و می تواند اندیشه ای خالص و صرفا با تصورات ذهنی داشته باشد. اگر چیزی دوست داشته باشد ثابت نمی ماند. حتی در نوجوانی نیز این چنین است او در جوانی به تثبیت در بسیاری از مسائل دست می یابد یعنی بعد از 20 یا 22 سالگی.
بنابراین کودکی که می گوید می خواهد پلیس شود نباید انتظار داشت پلیس شود و یا کودکی می خواهد دکتر شود نباید چنین انتظاری داشت و ...
پدر مادر نباید به کودک شغل آینده را دیکته کنند.
در راستای هدف شما که داشتن افرادی در جامعه با قابلیت بالا و همیشه پویا است، هدف پدر و مادر فقط باید تربیت کودک فعال، مثبت اندیش، متعهد و تکمیل کننده کارها و خلاق باشد. و از هرگونه آرمان گرایی درباره کودکانشان اجتناب کنند.
اگر اصول تربیت رعایت شود کافی است.

باور;990465 نوشت:
ببینید بحث داشتن خلاقیت در برخورد با مشکلات و بحث داشتن تعهد کاری بحثی است که جایگاه خود را دارد

سلام علیکم و رحمه الله

ما برای اینکه زندگی مثمر ثمر و رضایت بخشی داشته باشیم به پارامترهای زیادی نیاز داریم که برخی از اینها بدیهیست و در در این تاپیک هم اشاره فرمودید...مثلا عوامل اجتماعی و اقتصادی , تعلیم و تربیت و همین دو عاملی که اینجا ذکر فرمودید : خلاقیت و تعهد کاری.

اینها عوامل شناخته شده ای هستند که تقریبا در مراحل مختلف زندگی از طریق والدین, مدارس,دین و جامعه هم آموزش داده میشوند و هم مورد انتظار هستند و دیده میشوند.
هم توسط دیگران دیده می شوند و هم توسط خود شخص.

یکی از عوامل حیاتی که به نظرم مورد اغفال قرار گرفته و ای کاش که در خیلی مواقع مورد اغفال قرار می گرفت, بلکه کد اشتباهی توسط خود شخص و یا دیگران براش تجویز میشه و چون بندی بر گردن انسان تا آخر عمر رشد و شکوفایی او را می گیرد, بحث باور و قرار دادن صحیح آن سقف شیشه ای بر سر ماست!

بسیار افرادی بوده اند که خلاقیت یا تمکن مالی و ....نداشته اند ولی فقط به دلیل باور درست از خود و خدای خود (به نظرم که باور همان معنای ایمان است) به آنچه باید و شاید رسیده اند و در عین حال عکس آن هم مصداق دارد,..

بسیاری از تولیدکنندگان پوشاک یا لبنیات بزرگ داخلی هستند که کار خود را با یک چرخ خیاطی دستی و در اتاق محقر خود شروع کردند یا با دو رأس دام کار را شروع کردند و به دلیل ایمان و باوری که به کار و آینده خود داشتندامروز در زمره صادر کنندگان بزرگ قرار گرفته اند و بالعکس!

به هر حال به نظر حقیر بحث باور و تلقین صحیح یکی از مهره های مهم در پازل زندگی همه و مخصوصا ما ایرانیهاست که در جایگاه خود قرار نگرفته.

باور;990465 نوشت:
کودک هنوز کودک است هنوز ذهنش شکل نیافته است هنوز نمی تواند درباره آینده تصمیم بگیرد که چه شغلی داشته باشد تا خود را آماده آن کند، هنوز ذهنش در گیر و دار مراحل رشد شناختی است. بعد از دوازده سالگی تازه تفکر انتزاعی پیدا می کند و می تواند اندیشه ای خالص و صرفا با تصورات ذهنی داشته باشد. اگر چیزی دوست داشته باشد ثابت نمی ماند. حتی در نوجوانی نیز این چنین است او در جوانی به تثبیت در بسیاری از مسائل دست می یابد یعنی بعد از 20 یا 22 سالگی.

بله کاملا صحیح میفرمایید...البته باز به شرایط بستگی دارد, همانطور که در پیام اول عرض کردم و همین الآن هم قابل تجربه است, اینکه اگر همین امروز در یک پیش دبستانی از بچه ها 5-6 ساله در مورد آینده شان سوال کنیم, بعید میدانم که مفهوم سوال را نفهمند و به احتمال قوی همان چند شغل معروف را نام می برند!

و اگر این سوالات در دبیرستان هم پرسیده شود, نتیجه باز همان خواهد بود تا اینجا مشکلی نیست و خیلی هم خوب است, تنها چیزی که باید مورد دقت قرار گیرد و نقش حیاتی دارد دورنما و چگونگی این آرمان است (در حد کلی و فقط نگاه به نتیجه و بدون جزئیات) که توضیحات آن قبلا بیان شد.

این موضوع از نظر حقیر بقدری حاِئز اهمیت است که نبودن آن خیلی بهتر از ناقص بودن آن است...یعنی خیلی احتمال دارد که شخص بدون یک هدف کامل و از پیش تعیین شده تا حدی از مسیر را طی کند و در یک فرصت مناسب ناگهان یک تصمیم خیلی خوب بگیرد (در واقع یک ایمان بکر و بالا پیدا کند) نسبت به کسی که باوری غلط و ناقص دارد که دیگر توان تغییر آن را ندارد.

باور;990465 نوشت:
بنابراین کودکی که می گوید می خواهد پلیس شود نباید انتظار داشت پلیس شود و یا کودکی می خواهد دکتر شود نباید چنین انتظاری داشت و ...

این مطلب هم درسته و اتفاقا در پیام اول عرض کردم که اینچنین تصویرسازی و باور همان محدود کردن درجه رشد انسان است....

ولی یک کودک یا نوجوان یا جوان اگر با خود عهد کند که روزی شب را مانند روز روشن میکنم تا هیچ مادر دیگری مانند مادر من به خاطر تاریکی شب زیر دست پزشک نمیرد...ممکن است روزی در تمام خانه های دنیا اثر کارش را ببینیم (ادیسون)

اگر کودک انچنین تصور کند که روزی چون پرندگان پرواز خواهم کرد و باور داشته باشد, روزی هواپیمایی خواهد ساخت, اگرچه نه معلمی داشته باشد و نه دانشگاهی شامل رشته هوا فضا وجود داشته باشد.(برادران رایت)

کودکی که در تمام زندگی اش جز اتاق محقرش سقفی نداشته به دلیل باور و تصویر سازی ذهنی مالک هتلهای زنجیره ای هتل در سرتاسر دنیا می شود, در حالیکه اگر یک بالاسری ناقص می داشت که بهش میگفت روزی در رشته هتلداری دکترا خواهی گرفت, حداکثر همان میشد!(موسس هتلهای هیلتون)

و شهدای جنگ که باور داشتند که دشمن را شکست خواهند داد یا شهید خواهند شد....مردانه پای حرف خود می ایستادند و تمام تاکتیکهای شناخته شده دنیا را تغییر می دادند!

باور;990465 نوشت:
پدر مادر نباید به کودک شغل آینده را دیکته کنند.

دقیقا همینطوره ولی ای کاش که نمیکردند و یا حداقل درست دیکته می کردند.

در همین اسک دین تاپیکهای زیادی زده شده که دوستان از رشته تحصیلی خود راضی نبودند ولی از پس والدین خود بر نمی آیند...

البته در همین مورد هم بنده اعتقاد دارم که باورشان به خواسته قلبیشان ناقص یا ضعیف است که از پس چنین سد کوتاهی (مخالفت والدین) بر نمی آیند و در واقع اگر والدین را هم راضی کنند پشت سد بعدی گیر خواهند افتاد!

بسیاری از بزرگان ما مانند استاد شهریار, دکتر حسابی, برخی از موسیقیدانها و دیگر هنرمندان بعد از اتلاف انرژی و توان زیاد در مسیرها ناخواسته بالاخره با همان باور و ایمان قلبی جایگاه واقعی خود را یافتند...

باور;990465 نوشت:
در راستای هدف شما که داشتن افرادی در جامعه با قابلیت بالا و همیشه پویا است، هدف پدر و مادر فقط باید تربیت کودک فعال، مثبت اندیش، متعهد و تکمیل کننده کارها و خلاق باشد. و از هرگونه آرمان گرایی درباره کودکانشان اجتناب کنند.
اگر اصول تربیت رعایت شود کافی است.

دقیقا همینطوره استاد و ای کاش....کو گوش شنوا!

استاد در خصوص بحث باور بنده دیگر عرض ندارم و باعث کمال امتنان است اگر جنابعالی و دوستان دیگر مسائل تکمیلی را بفرمایند

اگر عمری باشد, یکی دو مورد دیگر هم بجز مبحث باور مد نظرم هست که در ادامه تقدیم خواهد کرد تا از تبیین حضرتعالی مستفیض گردیم.

آیتمهای مد نظرم فعلا این دو مورد است:

1-باور شخصی و آثار آن بر زندگی شخصی و اجتماعی (بحث جاری ....)
2-علاقه واقعی و آثار آن بر زندگی شخصی و اجتماعی
3-آثار دخالتهای خیرخواهانه ولی مخرب برخی والدین و آثار آن بر زندگی شخصی و اجتماعی (دوستیهای خاله خرسه ای والدین)

بنام خدا

سلام و عرض احترام

ممنون از ایجاد تاپیک حاضر

بنده فکر می کنم شروع کننده محترم تاپیک بسیار تحت تاثیر کتب مخصوص عقاید باور و تلقین و اثارشان قرار گرفته اند...
هر چند همانطور که فرمودند ما تحت تاثیر عوامل مختلف هستیم و اندازه تاثیر هر کدام بنا به نظرات مختلف ، مختلف می باشد.
با توجه به اینکه، به عوامل دیگر مثل وراثت و عوامل اجتماعی ما چندان دسترسی نداریم، و می توانیم برتربیت فرزندانم و شکل دهی باورهایشان مبنی بر بزرگ اندیشی کار کرد؛
منتها همیشه مشکل ما در چگونگی شکل دادن باور و شخصیت بوده و هست؛
پس جا دارد بخش اعظمی از این مباحث را به نحوه و روش های شکل دهی این‌باور متناسب با سن فرزندانمان قرار دهیم.

مبنای 2;989262 نوشت:
سلام جناب عارف ...
من با صحبتهاتون مخالف هستم .
من فکر نمیکنم که مشگل از دانشجوها و افراد باشه ...
من فکر میکنم مشگل از سیستمی هستش که داریم در درونش زندگی میکنیم .

سلام سرکار مبنای ۲
اگر دقت کنید،می بینید که تمرکز من بر نوع نگرش، باور و روش تلقین و کاشت بذر نگرش به آینده توسط دیگران (والدین، معلم و مدرسه، صدا و سیما و فیلم و ترانه و...) در ذهن بکر و دست نخورده کودک و نوجوان است که متاسفانه یا خوشبختانه (به خوبی یا بدی افکار و پلان بستگی داره)آثار بسیار بزرگ و سرنوشت سازی بر آینده انسانها می گذارد.

سخنان بنده کلی هستش و ویژه یک سیستم یا ناحیه خاص جغرافیایی نیست.

سخن بنده در مورد مقایسه بین ایران و خارج نیست!

شما از دیدگاه خاص خودتان نگاه کردید....از دید شما احتمالا ایران 100 درجه از اروپا پایینتره ولی 100 درجه از عراق بهتره (فرض کنید)...ولی چه بسا کسی که عشق حوزه و دین و الهیات داره همین عراق و تحصیل در نجف و ....بزرگترین آرزو و عراق بهترین کشور جهان باشه!

سخن من شامل هر دو طرف میشه یعنی چه کسی که قصد داره بره عراق و خواه کسی که بخواد در ایران یا انگلستان زندگی کنه...

به نظرم شما کلا منظورمو نگرفتید...

مبنای 2;989262 نوشت:
مثالی براتون میزنم .
الان شما اگر بخواید در درون کشور انگلیس ازدواج کنین و ماشین یخرید و یک زندگی رو جمع و جور کنین تقریبا نیاز به دو سال کار کردن دارید ...
یعنی اون غورباقه هه ... اصلا نیاز به پریدن نداره ... یه غور میکنه پریده اون طرف ...

این حرف شما درسته و من از قبل این جواب را براش داشتم:

عارف;989257 نوشت:
دلایلی وجود دارند که اگر از آنها به عنوان بهانه نام برده شود، بی انصافیست ولی از طرفی هم دلایلی نیستند که واقعا باعث فلج کردن و از کار انداختن انسان در رسیدن به اهدافش شوند!

یعنی نمیشه گفت شما دارید بهانه میارید که اینجا نمیشه پیشرفت کرد و فلان جا میشه...ولی عرض من اینه که مشکلات اینجا یا هرجای دیگه به اندازه ایمان و باورهای ما میتونه مارو فلج کنه!

بخوام خلاصه کنم، از یک برهان خلف استفاده می کنم!

زمانی حرف شما صحیح هستش که تمام ایرانیها از تمام انگلیسیها شرایط زندگی پایینتری داشته باشن و اگر یک نفر (دقت کنید حتی یک نفر) خلاف این باشه، حرف شما کلا باطل میشه!

و خودتان هم خوب می دانید که خیلی از ایرانیها به دلیل همان باورهای درست و روحیه سالمشان امروز در جاهایی در دنیا کار میکنن که بسیاری از انگلیسیها (یا هر کشوری دیگه) تو خواب هم نمیبینن!...مثلا در شرکتهایی مثل میکروسافت، گوگل، ناسا....یا از اساتید دانشگاههایی مثل استنفورد، هاروارد و .....

همانطور که در پیام قبلی گفتم نوابغی از ایران بلند شده اند ولی تعداد آنها کم است...چون اکثر ماها افکار بیمار و نقشه هایی عقیم داشته ایم و داریم!

مبنای 2;989262 نوشت:
ببینید ... من این جمله رو خیلی دوست دارم و فکر میکنم که خیلی خیلی به حقیقت نزدیک هست .
جهان اول جایی است که اگر بخوای خودت رو خوشبخت کنی ... مجبور هستی ... مجبور هستی که دیگران رو هم خوشبخت کنی و جهان سوم جایی است که اگر بخواهی خوشبخت بشی ... مجبوری ... مجبوری که دیگران رو بدبخت کنی ...

دردی که همکنون کشور ما باهاش برخورد کرده همینه ...
اگر میخوای خوشبخت بشی ...

1. یا باید دنبال اختلاص کردن باشی
2. یا باید به دنبال کلاه برداری باشی
3. یا باید به دنبال جابجا کردن مواد مخدر باشی
4. یا باید به دنبال رانت باشی
5. یا باید دنبال کلک و ئحقه و نیرنگ باشی .

دقیقا منظور من هم همینه...اون قسمت قرمز رنگ!

این دقیقا همان باور اشتباه و فلج کننده است!

کسی که به این گفته باور داشته باشد آیا به نظرتان اگر در ایران و در خانه ای که ستونهایش از طلا باشد زندگی کند، آیا به نظرتان احساس خوشبختی میکند؟

این شخص آیا هر گز قدمی برای پولدار شدن بر میداره؟

همیشه در مغزش جنگی بین خیر و خوشبختیست!

همیشه آسایش و خوشبختی را برابر بدبخت کردن دیگران میبینه!

و مسلما اگر دکترا از شریف هم داشته باشه، حقوقش هیچوقت از ماهی 3 تومان بیشتر نخواهد شد (در ایران).

حرف در این مقوله زیاده ولی فرصتی نیست و سعی کردم کلیات دیدگاهم را بگم خدمتتان.

مبنای 2;989262 نوشت:
الان شما اگر یک برنامه نویس باشید و بالای 10 سال سابقه کار داشته باشید ... در درون کشورهایی مانند انگلیس و کانادا درآمدتون سالی 1 میلیارد تومن هست ....

کاملا موافق هستم ولی منظور من در این تاپیک این نیست...بلکه اینه:

اگر شما به جایی برسید که در ایران سالی 60 میلیون تومان (ماهی 5 تومان) و در انگلستان سالی 1 میلیارد تومان (ماهی 75 میلیون تومان) درآمد داشته باشد ولی بعدش حالتون بد باشه و حس کنید که خیلی کارهای دیگه لازمه که انجام بدید و تواناییش را هم دارید ولی حسه فلج شدگی دارید، در واقع سرتون خورده به اون سقف شیشه ای!

چه ارتفاعش 60 میلیون باشه و چه ارتفاعش 1 میلیارد باشه..اصلا مهم نیست.

دوتا مثال میزنم یکیش در کتاب خوندم و دومیش را خودم دیدم!

از کتاب :‌کارمند ساده ای در اداره ای کار میکرد که ماهی 2000 دلار حقوق میگرفت ولی به قدری با عشق و حرارت و دقیق و منظم بود که هر ماه 1500 دلار هم پاداش میگرفت بعد از ۶ ماه مدیرش پست سازمانی جدیدی با 5000 دلار حقوق برایش تعیین کرد، دقیقا بعد از این قضیه وضعیت کار اون کارمند خوبه عوض شد!!

صبحها دیر میومد، بی نظم شده بود و مرخصی زیاد مرفت و خلاصه طوری شده بود که هر ماه از حقوقش کم میشد و همون 3500 دلار دریافتی داشت!!

چرا؟!!

چون ایشان سقف شیشه ای خودش را روی 3500 دلار تنظیم کرده بود و نمیتونست بالاتر را ببینه!

مثال دوم که خودم دیدم : از روستایی در کنکور حقوق رتبه یک شده بود که وقتی اومده بود تهران، بزرگترین مشکلش این بود که نمیتونه از خیابان عبور کنه!
چون همیشه چوپانی میکرده و از آموزش عالی درخواست داشت که برای اینچنین افراذی که تا حالا شهر نیامده اند، امکاناتی پیش بینی کنه...تو خود حدیث مفصل کن ازین مجمل!
بنده خدا میگفت یک هفته بود که اول شده بودم ولی خودم نمیدانستم! چون در روستای ما یک روزنامه فروشی نیست! (قضیه مال 20 سال پیشه حدودا)

خلاصه اینکه شاید شما در ایران با صرف ماهی 10 مگا ژول یک پراید بخری و در اروپا با صرف 10 مگا ژول یک بنز! این مهم نیست، چیزی که مد نظر منه (موضوع این تاپیک) اینه که کسی که میتونه 10 مگا ژول مصرف کنه اگر باور و رویاهایش درست نباشه، نمیتونه از 1 مگا ژول بیشتر خرج کنه و بیشتر از یک دوچرخه یه دست نمیاره چه در ایران وچه در اروپا!

نمیخوام بحث را سیاسی کنم، شما هم نکنید...این موضوع کاملا روانشناسی و رفتاری هستش و ریشه این افکار یا در منابع اروپایی و آمریکایی (مثل فیلم راز) یا در روایات و احادیث ماست (که 1400 سال قبل گفته شده) و ربطی به ایران و آمریکا و انگلیش نداره!

مبنای 2;989262 نوشت:
خیلی دلایل ...
1. فرهنگ ماها رو خراب کردند ....
2. ریل گذاری های کشور درست نیست ...
3. برنامه ریزی کلان نداریم و یا اگر داریم بر اساس اون جلو نمیریم ...

دقیقا همینطوره و هر سه مورد دقیقا همان باورهای غلطه ماست!

فرهنگ خراب = خود کم بینی، مرغ همسایه قازه،من نمیتونم، من بدم.....
ریل گذاری های کشور = باور غلطه من باور غلطه تو، باور غلطه اون...چون هر مسئولی هم یه روز مثله من و تو و او بوده....چرا من نشدم؟! چرا تو نشدی؟ چون نخواستیم! من به شخصه مهندسم و کار مهندسی را دوست دارم . از مدیریت و ریاست و ...بیزارم (باور غلط = بیماری)...اونی هم که مسئول شده و کاری نمیتونه بکنه چون از اول بنایی نداشته که کار مفید کنه و فقط میخواسته مدیر و مسئول بشه و شده!...همین! هر دوتامون مشکل داریم! من فقط شدم مهندس و اونم شده یک مسئول ، هر دوتامون داریم درجا میزنیم و فلجیم!

ولی مثلا دکتر حسابی اینطوری نبود یا دکتر چمران یا مطهری یا بیل گیتس و ....

مبنای 2;989262 نوشت:
راه حل ...
1. اولین راه حل و من این میدونم که فرهنگ جامعه رو درست کنند ... اونم نه اینکه یک روحانی بیارن تو صدا و سیما و بگه دزدی نکنین و سره هم کلاه نزارین .... باید ملی گرایی مردم رو قوی کنن ... باید به دست هر دانش آموز یک پرچم ایران بدن که ببره خونشون و در درون اتاقش نصب کنه ... باید مهربانی به دیگران در درون ابتدایی و ... آموزش داده بشه ... باید ارق ملی وروحیه همکاری و تیم گروپ بودن رو آموزش بدن . نباید نباید نباید نباید یک روحانی یا یک مسول دولتی که مردم بهش اطمینان دارن دزدی بکنه ... اگر این کار رو کرد ... باید زنده زنده بکننش در درون قیر ... چون اعتماد عمومی مردم رو از بین برده ....
و ...
احسنت!

سلام علیکم و رحمه الله

همره;993437 نوشت:
بنده فکر می کنم شروع کننده محترم تاپیک بسیار تحت تاثیر کتب مخصوص عقاید باور و تلقین و اثارشان قرار گرفته اند...

این مطلب درسته ولی سوال این است که این موضوع (اثر تلقین و باور)چقدر صحت دارد و از آن مهمتر اینکه :آیا چنین اعتقادی نقش سازنده دارد یا مخرب؟!
در عین حال نبی اکرم ص میفرمایند:
«من تفاقر افتقر کسی كه خود را به فقر بزند فقير گردد. و امام علي(ع) فرمود: «اظهار التبأوس يجلب الفقر»اظهار نمودن ناداري فقر را به دنبال دارد.

قطعا همانطور که سرکار و خانم مبنای ۲ فرمودید و البته مسلماً مطلب صحیحی هم هست، پارامترهای زیادی در ترقی و موفقیت انسانها دخیل هستند، ولی عاقلانه است که هر یک درجه بندی و میزان آثار آن مشخص شوند، زیرا در غیر اینصورت ممکن است آثار زیان بار غیر قابل جبرانی داشته باشند!

من باب مثال یکی از دوستانم دختری 16 دارد که 11 سال است که ژیمناستیک کار میکند با وجود اینکه هر سال چندین مسابقه در سطح استان و کشور دارند، هنوز نسبت به موفقیت خود شک دارد و هنوز با گریه از روی تشک مسابقات خارج میشود و معمولا با وجود داشتن امکانات، مربی، خانواده مشتاق و علاقه شخصی و پشتکار....حداکثر از 60٪ تواناییهای خود در مسابقات استفاده میکند!

این موضوع ادامه داشت تا امسال با معرفی یکی از دوستان خانم دکتر روانشناس ورزشی در یکی از دانشگاههای کشور را پیدا کرده اند که الآن 2-3 ماهه تحت جلسات ایشان کارهای تلقینی و تصویرسازی ذهنی میکند و به گفته خودش خیلی بهبود یافته است.

بنده منکر پارامترهای دیگر نیستم ولی :

قهرمانان فقیر زیاد داشته ایم (پله، تختی،خواهران تکواندوکار منصوریان...) ولی حتی یک قهرمان بدون باور و ایمان به قهرمان شدن نداشته ایم!
دانشمند از کشورهای عقب مانده و بدون امکانات زیاد داشته ایم ولی حتی یک دانشمند بدون باور و مطمئن به خود نداشته ایم!
هنرمند درجه یک و موفق ولی با نقص بزرگ جسمانی زیاد داشته ایم ولی افراد سالم بدون روحیه و باور شخصی زیادی هستند که فقط زنده هستند و زندگی نمیکنند!

همره;993437 نوشت:
منتها همیشه مشکل ما در چگونگی شکل دادن باور و شخصیت بوده و هست؛

این مطلب درست است!

به نظرم در اکثر موارد اگر ما کر و کور بودیم و آثار منفی و مخرب از خانواده و جامعه را دریافت نمیکردیم، احتمالا شرایط بهتری داشتیم!

همانطور که والدین حاضر نیستند هر چیزی را به عنوان خوراکی به کودک خود بدهند، به همانصورت ورودی های گوش و چشم کودک باید کنترل شود!

برای پرورش یک اسب مسابقه ای یا یک جفت قناری مولد از یک نژاد گرانبها یا گلهای آپارتمانی به نظرم مطالعه 2-3 کتاب در همان زمینه ها نتیجه کار را دوچندان میکند....

به همین ترتیب واقعا جای تعجب دارد که نه تنها والدین بلکه معلمین مخصوصا پایه ابتدایی و مهد کودک حد اقل تا 10-15 سال پیش حتی یک کتاب روانشناسی عمومی نخوانده بودند و الآن ثمره کارشان در جامعه مشهود است.

البته خوشبختانه الآن فقط صدا و سیما و رادیو خودش در حد یک دانشگاه برنامه های کارشناسی و تربیتی با همکاری بهترین روانشناسها و متخصصین دارد....ولی افسوس که نوش داروست بعد از مرگ سهراب!...باز خدا را شکر.

عارف;989257 نوشت:
به نام خدا
با سلام و عرض ادب

مقدمه :

آیا شما از وضعیت و جایگاهی که در زندگی شخصی و اجتماعی خودتان دارید راضی هستید؟

خیلی از افراد که به احتمال زیاد از نظر خودشان و دیگران افرادی توانمند ، جدی و با پشتکار هستند وجود دارند که از موقعیت و جایگاهی که دارند راضی نیستند و خیلی دوست دارند که شرایط را عوض کنند ولی به دلایل مختلف این کار را نمی کنند (یا نمی کنیم) ....!

دلایلی وجود دارند که اگر از آنها به عنوان بهانه نام برده شود، بی انصافیست ولی از طرفی هم دلایلی نیستند که واقعا باعث فلج کردن و از کار انداختن انسان در رسیدن به اهدافش شوند!

پس چه چیزی باعث میشود که ما از یکطرف احساس نیاز به ایجاد تغییر و ترقی در زندگی خود یا حتی بهتر کردن زندگی دیگران کنیم واز طرفی دیگر توان، انگیزه، اراده و یا چیزی که ماهیتش مبهم است را نداریم!

مدتها فکر کردم تا پاسخی برای این معما پیدا کردم....
الان که اکثر افراد و کل کشور با مشکلات عدیده شخصی و اجتماعی روبرو هستیم، چرا هیچکس قادر نیست کاری کند؟! نه تک تک افراد و نه دولتمردان و مسئولین!
در حال حاضر در چرخه ای افتاده ایم که انتهای آن ممکن است شرایط وخیمتر باشد ..... .مقصر هر کسی باشد، مردم یا مسئولین، نتیجه آن واحد و مشترک است و آن نابودی همگانی است!

پاسخ به معما (اکتشاف شخصیhappy@};-)

احتمالا شما هم داستان معروف زیر را شنیده اید:

در یک آزمایش جالب، تعدادی غورباقه را در ظرفی گذاشتند و در ارتفاع 20 سانتیمتر بالاتر از آنها شیشه ای قرار دادند، هر بار که غورباقه ای قصد بیرون پریدن از ظرف را داشت، به شیشه برخورد میکرد و به داخل ظرف برمیگشت، کم کم غورباقه ها باور کردند که امکان خروج از ظرف وجود ندارند و دیگر تلاشی برای خارج شدن نمی کردند، بطوریکه حتی بعد از برداشتن شیشه دیگر غورباقه ای از ظرف بیرون نپرید!


[=#0000cd]ولی آیا تا حالا فکر کرده ایم که احتمالا خود ما هم بسان آن غورباقه ها تحت باورهایمان سقفی برایمان ایجاد کرده ایم یا کرده اند که شاید هرگز نتوانیم از آن بالاتر رویم؟!
....

سلام وقت شما بخیر

مبحث جالبی شروع کردید

من شخصا در چند زمینه تلاش کردم متولد 1360 هستم و شرایط و تجربهای شخصی خودم را خدمت شما میگم
من درس خواندم در رشته ای دوست داشتم ولی بنا به دلایلی به بازار روی اوردم
نه اهل وام بودم نه اهل نزول و....
جاه طلبی جوانی را هم داشتم
با یک وام 10تومنی توانستم به مرور از سال 1383تا 1387 فروشگاهی راه بندازم و....وضع خوبی بود کاملا راضی بودم
برای من که پدرم کارمند بود این نوع درامد واقعا عالی بود ،کلاس کاری خوب ،کالای خاص و معتبر و....
میدونی چی شد ؟؟
1392به دلیلی که همه میدانیم بازار شروع به افت کرد
1393 عملا فروش بنده از روی 3تومن شد 100تومن
1394 به دلیل هزینهای بالای فروشگاها(اجاره انبار شاگرد مغازه) با حدود700تومن تراز مالی منفی فروشگاه را جمع کردم و خانه و هر چه در این سالها بدست اورده بودم بر باد رفت!!
تمام مدارک کارب من موجوده حتی رسیدهای حسابداری که اگر کسی اینجا حس میکنه من دروغ میگم ارائه بدم
میدونی مقصر که بود؟؟؟؟
دولت محترم !!! من بیچاره شدم به دلیل سیاستهای دولت و بعد 2سال فراری بودن و دور از خانواده تازه 1سال است حسابها تمام شده و زیر یه سقف هستیم و شدم شاگرد مغازه!!!
اومدیم کمر راست کنیم گفتیم دوباره راه میندازیم،سرمایه کاسب درستی کارش هست
دیدیم الانم بدتر شده
مغازهای خالی
هزینهای بالا و.....

از ان طرف
همسر من داره مراحل پایان نامه برای دکترا رشته پژوهش اجتماعی را ارائه میده
دانشگاع تهران بود
خب عملا باید مراکزی مثل شهرداری
سازمان دارایی
پژوهش اسلامی و....ایشان را راحت استخدام کنند

فکر میکنی الان همسر بنده داره چکار میکنه؟؟
در یک شرکت خصوصی کار ساده ای انجام میده

ختم کلام عزیز دل
این مملکت نه اجازه تولید میده نه رسیدن به ارزوها
به قول اخوی ما "اقتصاد این مملکت مسموم است"
دهه 70 ملت الکی الکی میلیاردر شدن
یادته شما؟
هر کاری میزدی پول داشت اخوی
الان شما حتی 1 شغل نمیتونی پیشنهاد بدی که من مثلا 2میلیارد سرمایه گذاری مطمئن داشته باشم و سود +وقت+هزینه اش بهتر از پول در بانک گذاشتن و سود گرفتن باشد

میدونی این یعنی چی ؟؟
یعنی جو بازار مملکت اسلامی شمارا تشویق میکند رباخواری کنید اقا

مملکتی که دست 400 500 عاقا و عاقا زاده با 30شغل بکجا برای یک نفر هست

مملکتی که 2 وزیر امور خارجه داره:))
همینه عزیز جان

این مملکت هیچ وقت محلی نیست که شما سالم و درست بتونی بلندپروازی کنی دوست عزیز
بله برخی اندک ممکنه از دست در رفته باشند و به هدف خود رسیده باشند
ولی پارتی و لابی در این مملکت حرف اول را میزند
و ما

البته این مملکت را پدران ما ساختند و انها این اشتباهات فردی را انجام دادند
و شخصا اعتقاد دارم شاید شاید شاید با تربیت فرزند خودم بتونم کمی نقش در اصلاحش داشته باشم

درکل "خودم کردم که لعنت بر خود باد "است عزیز دل

سید محمد جواد;993455 نوشت:
سلام وقت شما بخیر

سلام علیکم و رحمه الله.
با سپاس از مشارکت حضرتعالی
مطالبی که فرمودید همگی درست هستند ولی لازم است که چند نکته را عرض کنم.

ببین برادر گرامی, موضوعی که در این تاپیک مد نظر بنده هستش, بررسی عواملی شخصی یا ذهنی (درونی) هستش که یک فرد را زمین گیر میکنه و باعث میشه که منه نوعی نتونم از تمام توان , پتانسیل و امکاناتم استفاده کنم و علیرغم نارضایتی از وضعیت موجودم, باز هم کاری نمیکنم.

هدفم در این تاپیک بررسی عوامل و موانع ئیشرفت بصورت مطلق و از منظر کلان اجتماعی یا سیاسی نیست.

البته آن بخش از عوامل خارجی(اجتماعی,فرهنگی و خانوادگی) در محدوده تاپیک قرار دارد که باعث باور و تلقین غلط در ذهن فرد (از جمله کودک) می شود.

شما به نوبه خود تمام تلاشتان را کرده اید (البته تنها قاضی در این میدان فقط خود شما هستید!)
اگر از جانب خودتان طیب خاطر دارید که به هیچ عنوان کم نگذاشته اید و تمام دلایل ناکامیتان جامعه است و به قول معروف هیچ سقف شیشه ای کوتاه توسط خودتان, خانواده تان یا جامعه بالای سرتان قرار نداشته.....بسیار عالی!
در اینصورت باید به شما تبریک گفت, زیرا درسته که از نقطه نظر سیستهای غلط مسئولین شما در رسیدن به هدفتان ناکام مانده اید ولی حداقل سقف باورها و ایمان شخصیتان در حد و حدود پتانسیل و قابلیتهای درونیتان تنظیم شده است و حداقل جای امید هست که اگر فردا روزی دراین مملکت سیستم مدیریتی باب میلتان گردد, حداقل مینونید به خواسته هایتان برسید و یا حتی شاید (فرض کنید) یک روز قصد مهاجرت به یک کشور دیگه که به نظرتان سیستمش درسته برید و آن روز میتونید کشتی زندگیتان را به افق مد نظرتان برسونید!

ولی ذکر یک نکته مرتبط با تاپیک در فرمایش شما :

سید محمد جواد;993455 نوشت:
من درس خواندم در رشته ای دوست داشتم ولی بنا به دلایلی به بازار روی اوردم
نه اهل وام بودم نه اهل نزول و....
جاه طلبی جوانی را هم داشتم
با یک وام 10تومنی توانستم به مرور از سال 1383تا 1387 فروشگاهی راه بندازم و....وضع خوبی بود کاملا راضی بودم
برای من که پدرم کارمند بود این نوع درامد واقعا عالی بود ،کلاس کاری خوب ،کالای خاص و معتبر و....

به نظرتان این موضوع اتفاقی بوده؟!

شاید شما باور و اعتقادی از قبل در ذهن خود داشته اید که مثلا :"من یک بیزینس موفق راه اندازی خواهم کرد, حتی اگر در رشته تحصیلی خودم نباشد"!
و یا اینکه " من یک کاسبی پر رونق خواهم داشت که یک کالای خاص, یک شغل با کلاس, یک کالای معتبر....را مدیریت و راه اندازی خواهم کرد!"
شما تونستید با یک وام ده تومانی آن کار را بکنید, ولی آیا همه میتونن؟
سال 83 دلار 800 تومان بود..الآن مثلا 8000 تومان, یعنی ده تومان آن موقع برابر است با 100 تومان الآن!
آیا الآن همه میتونن با 100 تومان یک کاسبی خوب راه بیاندازند؟
پاسخ: به باور و ایمان شخص بستگی دارد ! برخی میتونن و برخی هم نمیتونن!
برخی با 50 تومان هم میتونن و برخی با 200 تا هم نمیتونن!

سید محمد جواد;993455 نوشت:
از ان طرف
همسر من داره مراحل پایان نامه برای دکترا رشته پژوهش اجتماعی را ارائه میده
دانشگاع تهران بود
خب عملا باید مراکزی مثل شهرداری
سازمان دارایی
پژوهش اسلامی و....ایشان را راحت استخدام کنند

فکر میکنی الان همسر بنده داره چکار میکنه؟؟
در یک شرکت خصوصی کار ساده ای انجام میده

جسارتا به نظر بنده به باور و ایمان ایشان که از سالها قبل از آینده خودش داشته بستگی دارد!

من چیزی را که دارم میبینم , نمیتونم منکر بشم!
باز عرض میکنم که مشکلات بیرونی را منکر نیستم و حتی در پیام اول تاکید کردم که آنها بهانه نیستند:

عارف;989257 نوشت:
دلایلی وجود دارند که اگر از آنها به عنوان بهانه نام برده شود، بی انصافیست ولی از طرفی هم دلایلی نیستند که واقعا باعث فلج کردن و از کار انداختن انسان در رسیدن به اهدافش شوند!

آیا تمام همکلاسهای همسر شما به چنین سرنوشتی دچار شده اند؟!
اگر چنین است که باز ایرادی بر باور فردی نیست و حداقل آدم از خودش راضی هست که سقف باورهایش را درست جایگذاری کرده است!

ولی در ئیامهای قبل, مثالهایی در مورد موفقیت یا عدم موفقیت افراد مختلف را با ذکر توضیحات عرض کرده ام که نقش باور و تصویرسازی دهنی از دوران کودکی چه نقش حیاتی ای دارد!

یا به عنوان آخرین مثال, آیا به نظرتان چند درصد از افرادی که در ایران نتونستند به جایگاه اجتماعی رضایت بخشی (از نظر خودشان) برسند و بعد از مهاجرت رسیدند؟!

به نظرمن 0%..!

یعنی تمام افرادی که در اقشار مختلف تحصیلکرده, زیر دیپلم, متخصص و ....هر قدر رضایت فردی در ایران داشتند آنجا هم همان درجه از رضایت را دارند فقط سطحش فرق داره!

یعنی اینجا با سود بردن از 60% توانیهایش مثلا یک آپارتمان 50 متری و یک پژو دارد ولی در فلان کشور اروپایی با همان مقدار تلاش یک آپارتمان 100 متری و یک بنز دارد (مثلا)...که اینها کلا خارج از محدوده موضع تاپیک است.

(البته مواردی مثل قوام و ثبات جامعه یا استرسهای فردی در مورد آینده و امکانات اجتماعی و....مجه تمایز ایران با کشورهای پیشرفته است که موضوع تاپیک نمیباشد)

برعکسشم هست..مثلا شهید چمران عزیز در ایران یک شب نان خانه را به فقیر میدهد و کل خانواده مجبور میشوند آن شب را گرسنه بخوابند...آنوقت همین آقای مصطفی چمران در درس ترمو دنامیک از مهندس بازرگان که میانگین نمرات دانشجوهایش 12 بوده, آنچنان خوش میدرخشد و آنچنان پاسخ سوالات مهندس بازرگان را میدهد که به جای 20 از ایشان 22 میگیرید!
(نقل از خاطرات شهید)
بعد همین آقای دکتر در یکی از بهترین دانشگاههای جهان در دانشگاه برکلی در عنفوان جوانی به عنوان استاد تمامی شناخته میشود (چیزی که شاید حد اقل بعد از 30 سال تدریس نصیب کسی شود) و اولین دکترای فیزیک پلاسما را به ایران به ارمغان می آورد!

عارف;993570 نوشت:

سلام علیکم و رحمه الله.
با سپاس از مشارکت حضرتعالی
مطالبی که فرمودید همگی درست هستند ولی لازم است که چند نکته را عرض کنم.

ببین برادر گرامی, موضوعی که در این تاپیک مد نظر بنده هستش, بررسی عواملی شخصی یا ذهنی (درونی) هستش که یک فرد را زمین گیر میکنه و باعث میشه که منه نوعی نتونم از تمام توان , پتانسیل و امکاناتم استفاده کنم و علیرغم نارضایتی از وضعیت موجودم, باز هم کاری نمیکنم.

هدفم در این تاپیک بررسی عوامل و موانع ئیشرفت بصورت مطلق و از منظر کلان اجتماعی یا سیاسی نیست.

البته آن بخش از عوامل خارجی(اجتماعی,فرهنگی و خانوادگی) در محدوده تاپیک قرار دارد که باعث باور و تلقین غلط در ذهن فرد (از جمله کودک) می شود.

شما به نوبه خود تمام تلاشتان را کرده اید (البته تنها قاضی در این میدان فقط خود شما هستید!)

سلام
چند نکته
اولا همه اندیشمند و دانشمند و...نیستند ،در کلامم هم عرض کردم هستند افرادی که در همین موقعیت بهتر بوده اند

بستر نا مطمئن اقتصادی این مملکت مخصوصا در دهه اخیر باعث میشه شما با کوچکتدین اشتباهی له بشید

شغل حضرت عالی چیه اخوی؟؟
با قدیمیهای بازار سر و کار دارید؟؟
میتوانید فقط 1عدد بازاری قدیمی موفق نشان بدهید که شکست نخورده باشد !!؟؟
خیر نمیتوانید ولی همانها توانستند مجدد کمر راست کنند

درضمن حکومت یا دولت باب دل من شخص و اشخاص نیستند چون حکومت و دولت دست من و...نیست
همینکه یک ثبات نسبی حاکم باشد هر فردی میتواند حرکت رو بجلو حال کوچکی انجام بدهد

دراینکه هر فردی باید بالاترین تلاش خود را انجام بدهد و روحیه و اعتقاد خود را به خداوند از دست ندهد شکی نیست
ولی یکی توان حداکثرش 100است یکی 60
وضعیت وخیم اقتصادی و جو حاکم بر بازار و...برادر کمترین جای مانور را به همه میدهد

سوال:
آیا شما از وضعیت و جایگاهی که در زندگی شخصی و اجتماعی خودتان دارید راضی هستید؟

پاسخ:
آیا نارضایتی از وضعیت موجود فرد، می تواند عامل پیشرفت باشد؟
یک ارتکاز ذهنی وجود دارد که فرد وقتی راضی شد دیگر می ایستد و حرکت نمی کند ولی اگر هنوز ناراضی بود حرکت خواهد کرد.
آیا این باور درست است؟
شاید یکی از نظریه های انگیزش بتواند در این راستا کمک کند. نظریه رشد و تسلط جویی یکی از نظریه های انگیزش است. در این نظریه چون فرد از درون احساس می کند بین آنچه هست و آنچه می خواهد باشد فاصله وجود دارد پس تکاپو می کند تا به آن برسد.
اما آیا همیشه نارضایتی خوب است؟
نه، فرد ناراضی آرامش لازم و لذت لازم را از زندگی نمی برد. برای مثال ممکن است دچار جبران افراطی برای مقابله با احساس حقارت شده باشد اما هنوز ناراضی باشد. از طرف دیگر نارضایتی همیشه باعث انگیزش و حرکت نمی شود بلکه بسیاری اوقات به درماندگی و تصور منفی از خود و احساس ناکارآمدی ختم می شود. درست مانند قورباغه هایی که مثال زدید آن قورباغه ها دچار درماندگی آموخته شده بودند لذا دیگر حرکتی نداشتند.

نارضایتی از وضعیت موجود فرد زمانی می تواند باعث حرکت باشد که فرد دارای جهت گیری انگیزشی تسلط باشد. جهت گیری انگیزشی تسلط جویی به تصویری قوی و مقاوم از خود هنگام مواجه شدن با مشکلات و شکست اشاره دارد. این تصویر از ان ناشی می شود که فرد به توانایی ها و شایستگیها و مهارتهایش باور دارد زیرا توانسته است پیامدهای متناسب با آنها را رقم بزند و اِسنادهای فرد نیز درونی است احساس فاعلیت، قوی است در این حال هر چه بین دو وضعیت موجود و آنچه می خواهد باشد فاصله زیاد باشد انگیزه فرد بیشتر خواهد بود.

در مقابل اگر اسناد های فرد بیرونی باشد و بر توانایی ها و شایستگی های او تمرکز نداشته باشد آنگاه درماندگی در برابر مشکلات بیشتر می شود و فاصله بین خواستن و بودن عملا به احساسات منفی ختم می شود.
این نظریه انگیزش یعنی نظریه رشد و تسلط جویی در مقابل سایر نظریه های انگیزش (نیاز ، غریزه، نظریه های شناختی) محبوبیت چندانی در فضاهای دانشگاهی ندارد. از آن گذشته برای تبیین پیچیدگی های رفتار انسان نیز جامعیت ندارد. برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب انگیزش و هیجان دکتر محمد صادق شجاعی مراجعه کنید.

یکی از وجوهی که این نظریه نمی تواند تبیین کند آن حالتی است که فرد رضایت از زندگی و وضع موجود دارد ولی باز روند پیشرفت او ادامه می یابد. مثلا او قناعت دارد رضایت دارد اما تلاش و جهاد را نیز در کنار این دو دارد. حال یک سوال مطرح می شود: قناعت یک فضیلت است. چگونه یک فرد می تواند بین قناعت به داشته ها و حرکتی تسلط جویانه و پیشرفت خواهانه جمع کند؟

لازم دانستم کمی درباره جوابم توضیح دهم.
سوال شما درباره موانع پیشرفت فردی و اجتماعی است. ابتدا سخن را با سوال از نارضایتی از وضع موجود شروع کرده اید و با مثالی نشان داده اید که این باور فرد است که با وجود نارضایتی او را به سکون می کشد. پس باید از کودکی تدبیری اندیشیده شود و استفاده از توانایی ها و پتانسیلها با تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده در کودکی توسط والدین بوجود آورد.
از نظر بنده این پیشنهاد شما مربوط به مسئله انگیزش برای پیشرفت است. مثالی هم که زدید مربوط به آزمایش درماندگی آموخته شده است که مربوط به همان نظریه ای است که توضیح دادم.
برای بیان موانع پیشرفت فردی نشانه گیری خوبی کرده اید و یک مانع مهم را بیان نموده اید و آن مشکلات تربیتی و نبود هدف دهی مناسب از همان کودکی است. اما موانع دیگری نیز وجود دارد که بیان نشده است.

انگیزه در روانشناسی به یک عمل جهت می دهد و شدت آن را مشخص می کند. اگر بخواهیم جواب تحقیقی به سخن شما بدهیم (که تلاش ما به عنوان کارشناس همین است) باید سراغ نظریه های انگیزش در روانشناسی برویم. در اینکه باور یک فرد می تواند انگیزه فرد را برای پیشرفت شدت بخشد، کم کند یا از بین برد شکی نیست. ولی تبیین ها مختلفی برای این مسئله است که با توجه به نوع دیدگاهتان و مثالتان، نزدیکترین نظریه به سخن شما، نظریه افرادی مثل پیاژه درباره چگونگی انگیزش افراد برای پیشرفت است که به نظریه «رشد و تسلط جویی» معروف است.

به نظر بنده رسید چون شما از نارضایتی شروع کرده اید چنین توهمی ایجاد می کند که آیا فقط پیشرفت برای کسانی است که از موقعیت خود ناراضی اند و اگر کسی از موقعیتش راضی باشد دیگر حرکتی نخواهد کرد و به قول شما «انگار به پایان عمر پیشرفت شخصی و اجتماعی می رسیم و منحنی پیشرفتمان به اشباع می رسد»، طبق یک نظریه که عرض کردم، بله این چنین است که نارضایتی از موقعیت موجود و داشتن فاصله از یک هدف انگیزه ساز است. یعنی لازم بودن همیشگی هدفی برای داشتن پیشرفت و در واقع همواره در حالت عدم تعادل بودن و تلاش و تکاپو برای رسیدن به تعادل.
این تایید حرف شما بود از یک منظر روانشناختی. البته خالی از نقد هم نیست که اشاره کوتاهی کردم.
بنابراین اجمالا سخن شما درباره اینکه یکی از مسائل مهم در پیشرفت فردی، انگیزش بالا است و باید انگیزش لازم را داشته باشیم صحیح است.

اما در مورد بحثی که راجع به پیشرفت اجتماع (غیر از پیشرفت اجتماعی یک فرد) و رفع مشکلات آن مطرح کردید با اینکه در تخصص بنده نیست و یک جامعه شناس باید درباره آن پاسخ دهد ولی فارغ از اینکه با سیاه نمایی (خطای شناختی سیاه و سفید) مخالفم، حداقل این را نیز واقفم که مشکلات یک جامعه را نمی شود در یک علت منحصر کرد و آن را ناشی از «عدم استفاده از توانایی ها و پتانسیلهایی خود، که در اثر عدم وجود تصویر سازی و انگیزه نهادینه شده در کودکی توسط والدین بوجود می آید،» دانست. بله این علت می تواند باشد ولی منحصر در این علت نیست و علتهای چه بسا مهمتری نیز هست.
مثلا قانون شکنی یا قانون گریزی به راحتی یک جامعه را دچار مشکل می کند و جالب است که یافتن راه های فرار از قانون نیز ورزیدگی، تحصیلات و هوش و استعداد بد شکوفا شده بالایی می خواهد و به نظر من حرکت به سوی قانون مداری در تربیت کم از تصویرسازی مورد نظر شما ندارد. این نیز یک علت می تواند باشد و علتهای دیگری وجود دارد مانند عدم ترویج ارزشهای اصیلی مانند فرهنگ جهاد (یعنی تلاش و کوشش) و عدم تنافی آن با فرهنگ قناعت و فرهنگ میانه روی در مصرف و اساسا منفور بودن سستی و تنبلی از نظر دین. مثالهای زیاد دیگری در این رابطه می توان زد، از مصرف بالاتر از استاندارد جهانی که مسلما شایسته جامعه ما نیست و آسیبهای بسیاری به عزت ملی وارد می کند که مربوط به بدنه جامعه است تا مشکلات دیگری که باید یک جامعه شناس و سیاستمدار درباره آن سخن گوید.

بنابراین به طور خلاصه نظر شما را به عنوان یکی از موانع پیشرفت فردی، موافق با یک نظریه روانشناختی می دانم و درباره مشکلات واقعی موجود در جامعه با تاکید بر عدم تاثیر پذیری از تبلیغات جهت دار و بیش از حد بزرگ جلوه دادن آنها، به دلیل عدم تخصص نه به عنوان کارشناس بلکه به عنوان نظر شخصی، علتی را که بیان نمودید یک مورد از ده ها علت می دانم نه تمام العلة.

بحث داشتن خلاقیت در برخورد با مشکلات و بحث داشتن تعهد کاری بحثی است که جایگاه خود را دارد ولی کودک هنوز کودک است هنوز ذهنش شکل نیافته است هنوز نمی تواند درباره آینده تصمیم بگیرد که چه شغلی داشته باشد تا خود را آماده آن کند، هنوز ذهنش در گیر و دار مراحل رشد شناختی است. بعد از دوازده سالگی تازه تفکر انتزاعی پیدا می کند و می تواند اندیشه ای خالص و صرفا با تصورات ذهنی داشته باشد. اگر چیزی دوست داشته باشد ثابت نمی ماند. حتی در نوجوانی نیز این چنین است او در جوانی به تثبیت در بسیاری از مسائل دست می یابد یعنی بعد از 20 یا 22 سالگی.
بنابراین کودکی که می گوید می خواهد پلیس شود نباید انتظار داشت پلیس شود و یا کودکی می خواهد دکتر شود نباید چنین انتظاری داشت و ...
پدر مادر نباید به کودک شغل آینده را دیکته کنند.
در راستای هدف شما که داشتن افرادی در جامعه با قابلیت بالا و همیشه پویا است، هدف پدر و مادر فقط باید تربیت کودک فعال، مثبت اندیش، متعهد و تکمیل کننده کارها و خلاق باشد. و از هرگونه آرمان گرایی درباره کودکانشان اجتناب کنند.
اگر اصول تربیت رعایت شود کافی است.

موضوع قفل شده است