عصمت حضرت آدم از دید تشیع و اهل تسنن

تب‌های اولیه

154 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صدرا;174346 نوشت:
معلوم مى شود نهى لاتقربا مولوى و تشريعى نبوده تا بحث شود كه آيا تحريمى است يا كراهتى، يا گفته شود كه ارتكاب آن چگونه با عصمت انبيا جمع مى شود؟ بلكه نهى ارشادى است. .

جناب صدرا بیشتر سخنانشان و سخن اول و اخرشان اینست که مخالفت حضرت آدم با نهی مولوی نبوده بلکه مخالفت ایشان با نهی ارشادی بوده و مخالفت با نهی ارشادی تضادی با عصمت مطلق ندارد البته این سخن ایشان نیست تمام سایتها و همه مفسرینشان این رابه عنوان استدلال قبول کرده اند
صدرا;174346 نوشت:
ه آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه مى‏خواهيد از نعمت‏هاى آن گوارا بخوريد«وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما». که این بهشت دار تکلیف نبوده است همچنان که مجازاتی هم که متفرع بر عمل آدم بود نشانگر این امر است که نهی مذکور نهی ارشادی بوده است.

صدرا;174346 نوشت:
از اين دو قسم نهي تنها قسم اول است كه دال بر حرمت بوده و مخالفت با آن منافات با عصمت دارد و با توجه به اين مطالب هيچ دليل قاطع و روشني در دست نيست كه نهي اي كه در مورد خوردن از شجره ممنوعه خطاب به حضرت آدم علیه السلام رسيده بود نهي مولوي بوده است بلكه با توجه به آيات روشن می شود كه اين نهي جنبه ارشادي داشته است

صدرا;174346 نوشت:
ابراین خروج از بهشت بر اثر تناول از درخت مزبور يك اثر ضروري و تكويني بوده نظير تاثير سم و آتش در كشتن و سوزاندن همچنان كه تمام موارد تكاليف ارشادي نيز از همين قبيل است و هرگز شبيه مجازاتهاييكه در موارد تكاليف مولوي به فرد تعلق مي گيرد نمي باشد . بنابراين مخالفت آدم علیه السلام با آن نهي ارشادي با مقام عصمت اومنافات ندارد.

صدرا;174346 نوشت:
ارشادى بودن نهى در داستان حضرت آدم علیه السلام از اموری فهمیده می شود:


صدرا;174346 نوشت:
نابراين، آيه با توجه به قراين ديگر اين را مى‏فهماند كه حضرت آدم، با امر ارشادى مخالفت كرده است و ادله عصمت، انبيا را از مخالفت چنين اوامر و نواهى منزه نمى‏داند.


صدرا;174346 نوشت:
و همچنین در آیۀ شریفۀ:«فانكحوا مَا طَابَ لَكُمْ مّنَ النساء مثنى وثلاث وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَن لا تَعْدِلُواْ فواحدة أَوْ مَا مَلَكَتْ أيمانكم ذلك أدنى أَن لا تَعُولُواْ»؛فالظاهر أنّ الأمر فيها للإرشاد (جامع لطائف التفسير).

شاید شما هم مثل بنده برایتان سوال باشد چرا علمای شیعه بجای اینکه ثابت کنند نافرمانی حضرت آدم عملی مباح بوده در حال اثبات نهی ارشادی برای عمل ایشان هستند آیا اثبات نهی ارشادی یعنی اثبات مباح بودن ودرست بودن عمل ؟
اما اول بدانیم نهی مولوی و نهی ارشادی چیست
[=arial,helvetica,sans-serif]نهی مولوی : عبارتست از منع شارع از انجام عملی از باب ولائی مثل نهی از زنا و قمار .
[=arial,helvetica,sans-serif]نهی ارشادی : عبارتست از منع شارع از انجام عملی از باب ارشاد به حکم عقل مثل نهی از خیانت در امانت
باتوجه به این تعریفات مقصد نهی مولوی و ارشادی تقسیم بندی حالت فرمان خدااست نه اثبات احکام تکلیفی ( واجب - حرام - مکروه- مندوب-مباح )

خوب ما می پرسیم چرا حضرت ادم از فرمان خدا نافرمانی کردوعلمای شیعه به جای اثبات عمل مباح بودن حضرت ادم جواب می دهند نوع فرمان بکار رفته ارشادی است تا این باعث تدلیس و عوام فریبی شود بگونه ای که مردم اینگونه بفهمند نهی ارشادی همیشه مباح است و نمی تواند مکروه یا حرام باشد
مثال براین مثل آنکه قاضی به شخص می گوید چرا پلیس را کشتید شما قاتل هستید شخص می گوید نه من قاتل نیستم می گویند چطور تو قاتل نیستی می گوید نهی پلیس نهی ارشادی بود پلیس به من گفت منو نکش اگر من را بکشی تو به زندان میروی واعدام می شوی قاضی می گوید من سوال در مورد پلیس ونوع فرمان او نکردم من گفتم آیا درست است که تو پلیس را کشتی باز قاتل می گوید پلیس نهی ارشادی کرده و عمل بنده مباح بوده است و من با نهی ارشادی مخالفت کردم اینگونه است روش پاسخ دادن دوستمان صدرا
اما تعریف مباح آیا ارتباطی مستقیم بین عمل مباح و نهی ارشادی وجود دارد

مباح شرعی - به عنوان یکی از احکام پنجگانه- عملی است که فعل و ترک آن از نظر شارع یکسان باشد و مدح و ذمّی در هیچکدام نباشد.

[=arial,helvetica,sans-serif]

mkk1369;174108 نوشت:
سلام

یه سوال؟

چه لزومی دارد حضرت ادم معصوم باشد؟

ایا عصمت مراتب دارد؟

اگر بله چه مراتبی؟

آیا صرف نهی از خوردن منجر به حرمت می شود؟

ظلم چیست؟
و به چه معنا است؟

لطفا هم کارشناس محترم جواب دهند و هم طالب علم:gol:


سلام برشما
شما گفتید یک سوال اما شش سوال کردید تقریبا بحثهای بنده و جناب صدرا در موردجواب این سوالات شماست
دوست عزیز لطف کنید دیگر سوال نپرسید چون در این تایپک تنها بنده با جناب صدرا گفتمان دینی انجام می دهم
اگر سوالی هم دارید در تایپکی جدا مطرح کنید که کارشناسان جواب شما را بدهند
امیدوارم که ناراحت نشوید
با تشکر

طالب علم;174864 نوشت:
سلام به جناب صدرا و دیگر دوستان

1-ظاهرا برای شما هم فرقی ندارد حرفتان بی ربط باشد یانه
اینکه من بگویم این روایات از منابع ما نیست چه ربطی به اثبات تقسیم بندی امرمولوی و امر ارشادی در کتب متاخرین دارد
شما گفتید
مگر این اصل شما درست نیست و انرا قبول ندارید حال چه فرق می کند در روزه وصال باشد یا غیر روزه وصال پس شما فقط اینرا در روزه وصال قبول دارید عجب

اهل بیت بزرگتر از انند که این سخنان از انان باشند سخنی از دکتر شریعتی یا چه می دانم سخن داریوش کبیر که امروزه باب شده می گفتید خیلی قابل تامل تر بود تا این سخنان
البته نظیر این روایات در منابع عامه هم یافت می شود:

یعنی شما می گویید هر کسی در کتبش حرفی بزند جزء روایات است جالبه شما اقول منسوب به علما را هم روایت می دانید

این حدیث نزد اهل سنت ضعیف است جالب آنست هر حدیثی که جاعلین حدیث برای ضربه زدن به دین اسلام درست کرده اند جزء اصح روایات برای شماست

با سلام و عرض ادب

البته بنای ما بحث علمی است نه لجاجت و بغض و غرض ورزی

اگر نگاهی به صفحات گذشته بیندازید خواهید دید که استدلال ما در مورد فعل حضرت آدم علیه السلام حمل بر مخالفت با امر ارشادی بود.
شما فرمودید کتب شما و اهل سنت خالی از چنین تقسیم بندی است.
ما مواردی از آیات و روایات را بیان نمودیم که با اینکه صیغه امر و نهی ظهور در وجوب و حرمت دارند؛ با این حال در برخی مواقع حمل بر غیر وجوب و حرمت از استحباب و کراهت و ارشاد می شوند.
شما فرمودید مثالی بیاورید که نهی شدید باشد و با این حال ارشاد از آن استفاده شود.
ما گفتیم نفس صیغه نهی دال بر حرمت است و لزومی به شدت خطاب نیست و در آیۀ « لاتسالوا ...»نهی حمل بر ارشاد شده و این برای مدعای ما کافی است.
و گفتیم در روایات البته نهی شدید آمده که از آن حرمت استفاده نشده و مثال به صوم وصال زدیم و برخی روایات اهل بیت علیهم السلام.
شما در جواب گفتید که روزه وصال طبق فتوای شیعه و سنی حرام است.
در جواب گفتیم : شیعه که قائل به حرمت است به خاطر این روایت نیست بلکه روایات دیگری بر این امر قائم است اما جمهور اهل سنت قائل به کراهت و ارشاد هستند.
شما در این کراهت خدشه نمودید که اکثر قائل به حرمت هستند و تمسک به برخی نقلها نمودید. وما هم تمسک به برخی نقلهای مخالف نقل شما نمودیم.
البته با دقت در متون اختلاف در جواز و عدم جواز دیده می شود[1] حال اینکه اکثر قائل به حرمت شوند یا اباحه آنچه محل استشهاد ما بود این است که اصحاب و گروهی از فقها (حال اینها چه اکثر باشند یا نباشند)از این نهی حرمت استنباط ننموده اند و همین امر برای ما کافی است.
حتی اگر استنباط همۀ فقها حمل بر حرمت باشد؛ همین که تعدادی از صحابه(که در منظر شما همه مجتهد بودند) بااین نهی مخالفت نموده باشند باز مطلوب ما حاصل است.(یعنی نهی شدید بوده و برداشت غیر حرمت بوده).
اما اینکه روایتی را اهل بیت علیهم السلام گفته اند یا خیر در شان شما نیست که در بارۀ آن قضاوت کنید البته نمی دانم جناب ابن حجر و سیوطی که خود از ائمۀ حدیث می باشند چرا این احادیث را آورده اند؟در حالی که به گمان و ظن شما چنین حدیثی دور از شان آنها است؟!
ودر مورد سخن طبیب مامون ما گفتیم در برخی از متون عامه آمده(جناب ابن قیم که ظاهرا با ایشان هم مسلک هستید) و توجه به این امر داشتیم که این متن روایت نیست اما سخنی است منطبق بر روایت.فافهم.
البته شما این روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام را حمل بر جعل می کنید لابد با این ملاک بسیاری از احادیث بخاری و مسلم هم از منظر شما مجعول است.

----------------------------------------------------------

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. موسوعۀ کویتیه:
1- «ذهب جمهور الفقهاء - الحنفيّة والمالكيّة والحنابلة والشّافعيّة في قول - إلى كراهة صوم الوصال ، وهو : أن لا يفطر بعد الغروب أصلاً ، حتّى يتّصل صوم الغد بالأمس ، فلا يفطر بين يومين ، وفسّره بعض الحنفيّة بأن يصوم السّنة ولا يفطر في الأيّام المنهيّة. وإنّما كره ، لما روي عن ابن عمر - رضي الله تعالى عنهما - قال : « واصل رسول اللّه صلى الله عليه وسلم في رمضان ، فواصل النّاس.. فنهاهم ، قيل له : إنّك تواصل ، قال : إنّي لست مثلكم ، إنّي أطعم وأسقى .
والنّهي وقع رفقاً ورحمةً ، ولهذا واصل النّبيّ صلى الله عليه وسلم.

ابن قدامۀ مقدسی
2-.(فصل) في الوصال وهو ان لا يفطر بين اليومين أو الايام بأكل وشرب وهو مكروه في قول اكثر أهل العلم وروي عن ابن الزبير انه كان يواصل اقتداء برسول الله صلى الله عليه وسلم ولنا ما روى ابن عمر قال واصل رسول الله صلى الله عليه وسلم في رمضان فواصل الناس فنهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن الوصال فقالوا انك تواصل فقال " إني لست مثلكم اني اطعم واسقي " متفق عليه وهذا يقتضي اختصاصه بذلك ومنع الحاق غيره به.
إذا ثبت هذا فان الوصال غير محرم وظاهر قول الشافعي(نه نص فافهم) أنه حرام لظاهر النهي ولنا أنه ترك الاكل والشرب المباح فلم يكن محرما كما لو تركه في حال الفطر فان قيل فصوم يوم العيد محرم مع كونه تركا للاكل والشرب المباح قلنا ما حرم ترك الاكل والشرب بنفسه وانما حرم نية الصوم ولهذا لو تركه من غير نية الصوم لم يكن محرما وأما النهي فانما أتى به رحمة لهم ورفقا بهم لما فيه من المشقة عليهم كما نهى عبد الله بن عمرو عن صيام النهار وقيام الليل وعن قراءة القرآن في أقل من ثلاث.
وقالت عائشة نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن الوصال رحمة لهم وهذه قرينة صارفة عن التحريم.
ولهذا لم يفهم منه اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم التحريم بدليل أنهم واصلوا بعده ولو فهموا منه التحريم لما فعلوه.

بدایع الصنایع:فقه احناف(البته تفسیر آنها از صوم وصال روزۀ دهر است ولی به همین روایت تمسک جسته اند).
3- وَعِنْدَنَا يُكْرَهُ الصَّوْمُ في هذه الْأَيَّامِ وَالْمُسْتَحَبُّ هو الْإِفْطَارُ
وَمِنْهَا صَوْمُ الْوِصَالِ لِمَا رُوِيَ عن النبي أَنَّهُ قال لَا صَامَ من صَامَ الدَّهْرَ
وَرُوِيَ أَنَّهُ نهى عن صَوْمِ الْوِصَالِ فَسَّرَ أبو يُوسُفَ وَمُحَمَّدٌ رَحِمَهُمَا اللَّهُ الْوِصَالَ بِصَوْمِ يَوْمَيْنِ لَا يُفْطِرُ بَيْنَهُمَا لِأَنَّ الْفِطْرَ بَيْنَهُمَا يَحْصُلُ بِوُجُودِ زَمَانِ الْفِطْرِ وهو اللَّيْلُ
قال النبي إذَا أَقْبَلَ اللَّيْلُ من هَهُنَا وَأَدْبَرَ النَّهَارُ من هَهُنَا فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ أَكَلَ أو لم يَأْكُلْ
وَقِيلَ في تَفْسِيرِ الْوِصَالِ أَنْ يَصُومَ كُلَّ يَوْمٍ من السَّنَةِ دُونَ لَيْلَتِهِ وَمَعْنَى الْكَرَاهَةِ فيه أَنَّ ذلك يُضْعِفُهُ عن أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَالْوَاجِبَاتِ وَيُقْعِدُهُ عن الْكَسْبِ الذي لَا بُدَّ منه وَلِهَذَا رُوِيَ أَنَّهُ لَمَا نهى رسول اللَّهِ عن الْوِصَالِ وَقِيلَ له إنَّك تُوَاصِلُ يا رَسُولَ اللَّهِ قال إنِّي لَسْتُ كَأَحَدِكُمْ إنِّي أَبِيتُ عِنْدَ رَبِّي يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِي أَشَارَ إلَى الْمُخَصِّصِ وهو اخْتِصَاصُهُ بِفَضْلِ قُوَّةِ النُّبُوَّةِ.

طالب علم;175054 نوشت:
[=black]
]مثال براین مثل آنکه قاضی به شخص می گوید چرا پلیس را کشتید شما قاتل هستید شخص می گوید نه من قاتل نیستم می گویند چطور تو قاتل نیستی می گوید نهی پلیس نهی ارشادی بود پلیس به من گفت منو نکش اگر من را بکشی تو به زندان میروی واعدام می شوی قاضی می گوید من سوال در مورد پلیس ونوع فرمان او نکردم من گفتم آیا درست است که تو پلیس را کشتی باز قاتل می گوید پلیس نهی ارشادی کرده و عمل بنده مباح بوده است و من با نهی ارشادی مخالفت کردم اینگونه است روش پاسخ دادن دوستمان صدرا

[/font]

سلام.

دوست عزیز موردی که اوردید ارتباطی به نهی ارشادی ندارد بلکه خود نهی ای مولوی است،..

حداقل این مثال را می زدید،که شخصی می رود دکتر و دکتر به او می گوید برای سلامتی دواها را حتما بخور و این غذا را اصلا نخور حالا شخص دوا ها را می خورد و غذای مورد نظر را نیز که نهی شده بود را نیز میل می کند،به عبارتی خوردن غذای مربوطه در رشد او برای تکامل سلامتیش مواثر است،وقتی ان غذا را خورد رشد مورد نظر را نخواهد داشت نتیجتا دودش به چشم بیمار می رود از کمال مورد نظر عقب می ماند و سلامتیش یا به تاخیر می افتد یا اینکه ممکن است بدتر شود که خود باز تاخر بیشتری در جبران می پذیرد....

در نهی مولوی اصالت در نافرمانی از حق است در قبال انچه واجب و تکلیف نموده،ولی اینکه چیزی گناه باشد فرع بر نافرمانی می باشد،مثلا جماع و یا دروغ و غیره نفسا گناه نیستند ولی ان جهت وتعلقی که در امر الهی و خلاف ان می گیرند گناه و غیر انرا از ان انتزاع می کند...

از جهتی در امور شرعی گناه و معصیت فرع بر تکلیف است،وتا تکلیفی نباشد گناه معنی ندارد،...
یاحق

به نام الله

با سلام به دوستان

بنده كه تا به حال نديده ام اين آقايون حديثي رو از منابع و كتب معتبرشون آروده بشه و قبول كنن . هر جا به مذاقشون جور نياد آن حديث ضعيف و قابل خدشه است . صحيح بخاري كه هر سال برايش ختم هم مي گيرند !!! و در مقدمه آن چه تأكيداتي بر دقت در جمع آوري احاديث آن از سوي مؤلف انجام شده باز هم به قول آقايون احاديث آن ضعيف است .
قرآن هم كه يؤمنون ببعض و يكفرون ببعض هستند . آيات محكم رو رها مي كنند و به متشابهات رو مي آورند . اينقدر آيات دال به عصمت مطلق رو كنار مي گذارند و آياتي كه ظاهراً خطا و اشتباهي را به پيامبران نسبت مي دهد علم مي كنند .
حال خطاب بنده به شما كه در حقيقت نه قرآن ، نه روايات ، نه عقل و ... قبول داريد ، فقط فهم سلف صالح مورد نظر خود كه آن هم اگر بفهم بودند كه اينگونه نبود هر كدامشان هر گندي بالا مي آوردند بگويند اجتهاد كرده اند . حتي عليه هم جنگيدند و كشتار كردند و ... و بعد هم مي گويند : تلك امة قد خلت ... بله ما حق نداريم راجع به آنها قضاوت كنيم . اعمال آنها با خودشان است . لعنشان هم كه نبايد بكني ! در حالي كه همين سلف به اصطلاح صالح ( معاويه ) سالها بر منابر دستور لعن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب را داد .
اين هم از سلف ناصالحشان !!!
بله حال خطاب من به شما اين است :
يا پيامبران عليهم السلام عصمت مطلق دارند يا خير .
اگر معصوم مطلق نيستند كه ما فقط آنها را از خطا و گناه مبرا دانسته ايم و مرتكب گناهي نشده ايم . ولي اگر معصوم مطلق باشند و شما آنها را در حد اشخاص معمولي تنزل مقام داده ايد و هر گونه گناه و رجس و ناپاكي را به آنها منتسب مي دانيد ، فرداي قيامت آيا جوابگوي تهمت و بهتان خودتان هستيد ؟!!!
با عرض پوزش از ورودم ميان بحث شما

طالب علم;174935 نوشت:

این ادعای اشتباه به ابن حجر زیاد عجیب نیست من این سخن شما را به عنوان مزاح قبول می کنم به نظرم لازم است امام ابن حجر بیاد پیش شما احکام اهل سنت را یاد بگیرد

کراهت به معنای ارشاد در کلام برخی از آقایانتان آمده است.
لطف بفرمائید مزاح بودن کلام ما را ثابت بفرمائید و بفرمائید چگونه ابن حجر و نووی به صورت صریح قائل به تحریم هستند .

طالب علم;175171 نوشت:
شما گفتید یک سوال اما شش سوال کردید تقریبا بحثهای بنده و جناب صدرا در موردجواب این سوالات شماست

سلام

اگر دقت نمایید همه این سوالات یک دانه است

که چند قسمت دارد

طالب علم;175171 نوشت:
دوست عزیز لطف کنید دیگر سوال نپرسید چون در این تایپک تنها بنده با جناب صدرا گفتمان دینی انجام می دهم

بنده از هر دو شما بزرگواران سوال کردم!!!

تازه کی گفته در مباحثه

برای کسی که می خواهد مطالب را بفهمد

کسی جواب گو نباشد!!!!

ببخشید 11 صفحه گذشته

بنده می خواهم بدانم تعریف دو طرف از این سوالات چیست!!!

اینجا یک محیط عمومی است اگر می خواهید با جناب صدرا خصوصی مطرح نمایید و خودتان یا هدایت کنید یا هدایت شوید!!!

طالب علم;175171 نوشت:
اگر سوالی هم دارید در تایپکی جدا مطرح کنید که کارشناسان جواب شما را بدهند

نه خیر من دوست دارم نظر غیر شیعه یا مخالفین عصمت را بدانم!!!!

این طوری که نظر یک طرفه می شود

جوابی دارید بفرمایید بگویید!!!

و اگرنه حق با جناب صدرا خواهد بود!!!

اینطور نیست؟:Gig:(فکر کنم در قوانین مناظرات اگر هر کدام از طرفین جوابی نداشته باشند که منطقی باشد

طرف مقابل پیروز خواهد بود؟):Gol:

صدرا;174346 نوشت:

همچنین ظلم در آيه نظير ظلم در آيه كلتا الجنتين اتت اكلها ولم تظلم منه شيئا است که در معناى لغوى خود، يعنى مطلق نقصان و محروميت به كار رفته است و چنان كه لم تظلم منه شيئا به اين معناست كه هيچ يك از درختان آن دو باغ ناقص و بى ثمره نبود، جمله فتكونا من الظالمين نيز بدين معناست كه اگر شما از اين درخت بخوريد، بى ثمر مى شويد و بهره هايى كه در بهشت برايتان تدارك ديده شد از شما گرفته مى شود.

از همون سایتی که کپی کردید اینرا هم می نوشتید
http://www.aviny.com/quran/tasnim/jeld-3/tasnim-07.aspx
شكى نيست كه الظالمين در اين آيه از ظلم به معناى ستم است
[=&quot]لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً"-" ظلم" در اينجا به معناى نقص است. و ضمير" منه" به" اكل" برمى‏گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد" وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً" يعنى وسط آن دو باغ نهرى از آب كنديم كه به وسيله آن نهر باغها آبيارى مى‏شدند، و از نزديك‏ترين راه احتياجشان به آب برآورده مى‏شد و حاجت نبود كه از راه دور آب بياورند.
[=&quot]تفسیر الميزان
[=&quot]و لم تظلم منه شیئا)) آن باغها هیچگونه سـتـمـی در تـقـدیـم ثـمرات خود به جهان انسانیت نداشتند

تفسیر نمونه
ظلم:
معنای لغوی
در لغت به معنای ستم کردن و بیداد کردن، اصل آن به معنی ناقص کردن حق و یا گذاشتن شئی در غیر موضع خویش است و در قرآن کریم در هر سه معنی نیز بکار رفته است. الف) الظلم: قرار دادن چیزی در غیر جای خودش a{الذین ءامنوا و لم یلبسوا ایمنهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدونm{}aکسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی نیامیختند (اعتقاد به مبدأ را با ثنویّت یا تثلیت یا تعدد ارباب و یا عقاید قلبی را با فسق عملی مخلوط و جابه جا نکرده‏اند}m آنهایند که برایشان ایمنی است، و آنها هدایت یافتگانند. ب) الظُلم: کم و ناقص کردن حق a{کلتا الجنتین ءاتت أُکلها و لم تظلم منه شیئا و فجّرنا خللهما نهراm{}aهر دو باغ میوه‏های خود را میآورند و از آن چیزی نمیکاستند، و میان آن دو (باغ) نهرآبی روان ساختیم. و آیاتی دیگر که همین معنا را میرساند.}mج) الظلم: ستم، جور، بیداد a{لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیماm{}aخداوند، بدگویی بلند و آشکار را دوست ندارد. جز برای کسی که بر او ستم رفته باشد، و خدا شنوا و داناست}mt

برگرفته از
از سایت: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی
پس ظالم مرتکب نقص کردن فرمان حق می شود
حال دوستمان صدرا لطف کنند وبگویند در اصطلاح ظالم به چه کسی گفته می شود
ودر قران هر گاه گفته شود شخصی از ظالمین است به چه معنا است ؟

صدرا;174346 نوشت:
وعصى ادم ربه فغوى. ضلالت، راه گم كردن است در حالى كه اگر مراد، ظلم و عصيان مصطلح باشد، بايد مورد غضب قرار گيرد و از مغضوب عليهم باشد، نه از ضالين.

در ارتباط با جمله «عصى آدم ربّه فغوى» چند احتمال داده شده است:
الف: آدم گناه نكرد، بلكه مرتكب ترك اولى شد و«غوى» يعنى رشد نكرد، نه‏اينكه گمراه شد.
ب: نهى آدم از درخت ممنوعه، نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى.
ج: «عصيان» هم در ترك واجب بكار مى‏رود و هم در ترك مستحب.

امّا هيچ كدام از اين احتمالات مورد پذيرش نيست زيرا؛
اوّلاً: اين آيه و آيات مشابه آن صراحت در عصيان آدم دارند.
ثانياً: دليلى بر ارشادى بودن نهى نداريم.
ثالثاً: ادعاى نبودن حكم تكليفى در آن زمان درست نيست، زيرا در اين صورت بايد بگوييم كه شيطان هم مرتكب خلافى نشده و گناه نكرده است.
رابعاً: مگر توبه از كار منهىّ‏عنه با نهى ارشادى معنا دارد؟
خامساً: عصيان در قرآن، تنها به معناى گناه بكار رفته است.

برگرفته از تفسیر نور یکی از تفسیر های معتبر شیعه
اینکه مفسران اهل تشیع هم گاهگاهی به اشتباهاتشان اعتراف می کنند جای بسی امیدواری است پس نمی توان گفت همه شیعیان از حق گریزانند

طالب علم;175509 نوشت:
از همون سایتی که کپی کردید اینرا هم می نوشتید
http://www.aviny.com/quran/tasnim/jeld-3/tasnim-07.aspx
شكى نيست كه الظالمين در اين آيه از ظلم به معناى ستم است
[=&quot]لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً"-" ظلم" در اينجا به معناى نقص است. و ضمير" منه" به" اكل" برمى‏گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد" وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً" يعنى وسط آن دو باغ نهرى از آب كنديم كه به وسيله آن نهر باغها آبيارى مى‏شدند، و از نزديك‏ترين راه احتياجشان به آب برآورده مى‏شد و حاجت نبود كه از راه دور آب بياورند[/].
[=&quot]تفسیر الميزان[/]
[=&quot]و لم تظلم منه شیئا)) آن باغها هیچگونه سـتـمـی در تـقـدیـم ثـمرات خود به جهان انسانیت نداشتند[/]

تفسیر نمونه

با سلام وعرض ادب
1- قسمتی از مطالبی که بیان شد برگرفته از تفسیر تسنیم تالیف حضرت آیت الله جوادی املی بود واینکه سایتی این مطالب را در آن گذاشته باشد دلیل بر این نیست که ما این سخنان را از آنجا کپی نموده باشیم.فافهم.
البته در مجموع ما سخنی از خودمان نداریم(همچنان که شما ندارید) و آنچه هست انتخابی از مجموع کلام بزرگان است که به نظرمان از بیانات دیگر بهتر است.

2- اینکه بیان نمودید:(شکی نیست که ظالمین در این آیه به معنای ستم است)برداشت خودتان است یا این برداشت را می خواهید تحمیل بر تفاسیر شیعه بنمائید:

در آیه شریفه به اجماع مفسرین ظلم به معنای نقص به کار رفته که ما نمونه هایی را ذکرمی کنیم:

تفسیر المیزان:« وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً»: " ظلم" در اينجا به معناى نقص است. و ضمير" منه" به" اكل" برمى‏گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننها.

تفسیر نمونه: " اين دو باغ از نظر فرآورده‏هاى كشاورزى كامل بودند درختان به ثمر نشسته، و زراعتها خوشه بسته بود، و هر دو باغ چيزى فروگذار نكرده بودند" (كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً).
اگر شما چیزی را از جایی قل می کنید ببینید موضوع بحث چه بوده اینکه بیان نمودید:
آن باغها هیچگونه سـتـمـی در تـقـدیـم ثـمرات خود به جهان انسانیت نداشتند چه ارتباطی با آیه دارد.

مجمع البیان: كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً: أي لم تنقص منه شيئا بل أدته على التمام و الكمال: هر يك از اين دو باغ، ثمر خود را بدون كم و كاست، بطور كامل مى‏داد.

جوامع الجامع: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً هيچ نقصى در محصولات اين دو باغ وجود نداشت.

تفسیر صافی: لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ‏، و لم تنقص من أكلها شَيْئا.

تفسیر شبر: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها» ثمرها «وَ لَمْ تَظْلِمْ» تنقص «مِنْهُ شَيْئاً» بل أدته تماما.

تفسیر المبین:محمد جواد مغنیه: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً لم تنقص من الثمر شيئا.

تفسیر لاهیجی: وَ لَمْ تَظْلِمْ اى و لم تنقص، يعنى و كم نمى‏كردند.

تفسیر روض الجنان: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً، و هيچ كم نكردى از آن كه سال اوّل بودى، و الظّلم فى اللّغة، هو النّقصان، يقال: ظلمه حقّه اذا نقصه..

زبدة التفاسیر ملا فتح الله کاشانی: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ و لم تنقص من أكلها شَيْئاً يعهد في سائر البساتين، فإنّ الثمار تتمّ في عام و تنقص في عام غالبا.

تفاسیر اهل سنت:

جامع البیان، طبری: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً يقول: و لم تنقص من الأكل شيئا، بل آتت ذلك تاما كاملا.

الدرالمنثور،السیوطی: و أخرج ابن ابى حاتم و ابن المنذر عن ابن عباس رضى الله عنهما في قوله آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً قال لم تنقص كل شجر الجنة أطعم.

فتح القدیر،شوکانی: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاًأي: لم تنقص من أكلها شيئا، يقال: ظلمه حقّه، أي: نقصه.

روح المعانی،سید محمود آلوسی: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ أي لم تنقص من أكلها شَيْئاً من النقص على خلاف ما يعهد في سائر البساتين.

الجامع لاحکام القرآن:قرطبی: وَ- لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً)أي لم تنقص.

الکشاف،زمخشری: وَ لَمْ تَظْلِمْ و لم تنقص.

بحر العلوم، سمرقندی: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً، يعني: لم ينقص من ثمر الجنتين شيئا.

التبیان فی تفسیر غریب القرآن،ابن هائم شهاب الدين احمد بن محمد: وَ لَمْ تَظْلِمْ‏: و لم تنقص مما عهد.

تفسیر الجلالین،سیوطی: وَ لَمْ تَظْلِمْ تنقص مِنْهُ شَيْئا.

تفسیر القرآن العظیم،ابن کثیر: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً أي و لم تنقص منه شيئا.

تفسیر القرآن العظیم،ابن ابی حاتم: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً قال: لم تنقص، كل شجر الجنة أطعم.

تفسیر الوسیط،سید محمد طنطاوی: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً أى و لم تنقص من هذا المأكول شيئا في سائر السنين، بل كان أكل كل واحدة منهما وافيا كثيرا في كل سنة، على خلاف ما جرت به عادة البساتي

تفسیر روح البیان، بروسوی: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ لم تنقض من أكلها شَيْئاً كما يعهد فى سائر البساتين فان الثمار تتم فى عام واحد و تنقص فى عام غالبا.

لذا ظلم در آيه نظير ظلم در آيه كلتا الجنتين اتت اكلها ولم تظلم منه شيئا است که در معناى لغوى خود، يعنى مطلق نقصان و محروميت به كار رفته است(ظلم به نفس نه ظلم به خالق) و چنان كه لم تظلم منه شيئا به اين معناست كه هيچ يك از درختان آن دو باغ ناقص و بى ثمره نبود، جمله فتكونا من الظالمين نيز بدين معناست كه اگر شما از اين درخت بخوريد، بى ثمر مى شويد و بهره هايى كه در بهشت برايتان تدارك ديده شد از شما گرفته مى شود. به همين جهت، در سوره طه از نتيجه عصيان به غوايت تعبير شده كه به معناى رهايى هدف است، نه مغضوبيت : وعصى ادم ربه فغوى. ضلالت، راه گم كردن است در حالى كه اگر مراد، ظلم و عصيان مصطلح باشد، بايد مورد غضب قرار گيرد و از مغضوب عليهم باشد، نه از ضالين.

همچنین اگر مراد از ظلم در آيه محل بحث معصيت مصطلح باشد، در سوره طه كه جايگزينى براى آن ذكر مى شود مى بايست آثار و لوازم معصيت خدا باشد؛ يعنى كيفر و عذاب اخروى. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِين# فَلا يُخرِجَنَّكُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقى...».نه سختی و گرسنگی و برهنگی.

طالب علم;175509 نوشت:

در ارتباط با جمله «عصى آدم ربّه فغوى» چند احتمال داده شده است:
الف: آدم گناه نكرد، بلكه مرتكب ترك اولى شد و«غوى» يعنى رشد نكرد، نه‏اينكه گمراه شد.
ب: نهى آدم از درخت ممنوعه، نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى.
ج: «عصيان» هم در ترك واجب بكار مى‏رود و هم در ترك مستحب.
امّا هيچ كدام از اين احتمالات مورد پذيرش نيست زيرا؛
اوّلاً: اين آيه و آيات مشابه آن صراحت در عصيان آدم دارند.
ثانياً: دليلى بر ارشادى بودن نهى نداريم.
ثالثاً: ادعاى نبودن حكم تكليفى در آن زمان درست نيست، زيرا در اين صورت بايد بگوييم كه شيطان هم مرتكب خلافى نشده و گناه نكرده است.
رابعاً: مگر توبه از كار منهىّ‏عنه با نهى ارشادى معنا دارد؟
خامساً: عصيان در قرآن، تنها به معناى گناه بكار رفته است.
برگرفته از تفسیر نور یکی از تفسیر های معتبر شیعه
اینکه مفسران اهل تشیع هم گاهگاهی به اشتباهاتشان اعتراف می کنند جای بسی امیدواری است پس نمی توان گفت همه شیعیان از حق گریزانند

نکته ای از تفسیر نور آوردید البته قبل از اینکه شما تفسیر این آیه را از این تفسیر ببینید ما دیده بودیم .
البته در تفسیر ظالمین در سوره بقره در این تفسیر آمده:
«فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ» آدم و همسرش نيز براى توبه گفتند: «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» البتّه با توجّه به عصمت انبيا مراد از ظلم در اين قبيل موارد، ترك اولى‏ است.

اما آنچه در رابطه با تفسیر نور باید خدمتتان عرض کنم(با اینکه تفسیر نور یکی از تفاسیر خوب و ساده برای عامۀ مردم است)این است که از لحاظ علمی کسی از علما نگفته که این تفسیر یکی از تفاسیر معتبر شیعه باشد.

اگر اینگونه است خوب در برخی تفاسیر که ما به خاطر معروف نبودن آن(در بین علمای عامه) متعرض آن نشدیم عین کلام حکمای شیعه بیان شده است همچون تفسیر «جامع لطائف التفسير» که می گوید نهی مذکور ارشادی بوده نه مولوی.

ملاحظه بفرمائید:
«...وكذا قول آدم وزوجته فيما حكاه الله عنهما {ربنا ظلمنا أنفسنا وإن لم تغفر لنا وترحمنا لنكونن من الخاسرين : الاعراف - 23 } بناء على أن ظلمهما كان معصية لنهى إرشادى لا مولوى.

... ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا وترحمنا لنكونن من الخاسرين ] (الأعراف : 23 ) ومن هنا يظهر أن وبال هذا الظلم إنما كان هو الوقوع في تعب حياة هذه الأرض من جوع وعطش, وعراء وعناء وعلى هذا, فالظلم منهما إنما هو ظلمهما لأنفسهما, لا بمعنى المعصية المصطلحة, والظلم على سبحانه, ومن هنا يظهر أيضاً أن هذا النهي أعني : قوله : [ولا تقربا] إنما كان نهياً تنزيهياً إرشادياً يرشد به إلى ما فيه خير المكلف وصلاحه في مقام النصح لا نهياً مولوياً.
فهما إنما ظلما أنفسهما في ترك الجنة على أن جزاء المخالفة للنهي المولوي التكليفي يتبدل بالتوبة إذا قبلت, ولم يتبدل في موردهما, فإنهما تابا وقبلت توبتهما, ولم يرجعا إلى ما كانا من الجنة , ولولا أن التكليف إرشادي ليس له إلا التبعة التكوينية دون التشريعية لاستلزم قبول التوبة رجوعهما إلى ما كانا فيه من مقام القرب.

البته در تفسیر سمرقندی نیز نکته ای است قابل توجه:
وروي عن قتادة أنه قال : وذكر لنا أنها شجرة التين ويقال : إنما كان النهي عن الأكل من الشجرة للمحنة ، لأن الدنيا دار محنة ، وقد خلقه من الأرض ليسكن فيها ، فامتُحِن بذلك ، كما امتُحن أولاده في الدنيا بالحلال والحرام . فذلك قوله عز وجل : { وَلاَ تَقْرَبَا هذه الشجرة فَتَكُونَا مِنَ الظالمين } ، أي فتصيرا من الضالين بأنفسكما .
که ظاهر کلام ایشان نیز ارشادی بودن نهی را می رساند.

بنابراین ما در جواب بی ادبی شما می گوئیم برخی از مفسرین سنی در تفسیر آیه به حق بار یافته اند و همۀ مفسرین اهل سنت از حق گریزان نیستند. البته ظاهراشما هنوز نمی دانید که در بحث عصمت انبیاء قبل از رسیدن به نبوت گروهی از متکلمین اهل سنت نیز نظر شیعه را دارند.فافهم.

طالب علم;174276 نوشت:
ما هیچ نفی از طرف خدا ندیدیم فقط شما عقاید خودتان را بیان کردید و در آخر نتیجه گرفتید که حرف شما درست است
دوست عزیز من آمده ام با شما بحث علمی کنم نه خودتان از لپ لپ تقسیم بندی دراورید و مشغول به نفی و اثبات باشید هر حرفی را که می گویید باید اول آنرا ثابت کنید
شما ثابت کنید در قرآن به کسی که مرتکب ظلم شده و ازآن توبه کرده باز ظالم می گویند
حتی اگر با این برداشت شما پیش برویم هر کس که مرتکب کفر شده دیگر کافر است
وخداوند گفته جای کافرین جهنم است
چه تفکرات جالبی
خداروند در مورد توبه چنین می فرماید
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
‏ مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد ، كه خداوند ( گناهان چنين كساني را مي‌بخشد و ) بديها و گناهان ( گذشته ) ايشان را به خوبيها و نيكيها تبديل مي‌كند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است ( و نه تنها كه سيّئات را مي‌بخشد ، بلكه آنها را تبديل به حسنات مي‌نمايد )
نتیجه توبه اینست که بدیها و گناه تبدیل به حسنات می شود
جالبه شما دم از تناقض می زنید با این گفته بنده این دو آیه قابل جمع هستند اما شما با اين همه أيه كه صراحت دارد که پیامبران مرتکب گناه و خطا شده اند چکار می کنید
خداوند به آدم می گوید با تقرب به ان درخت مرتکب ظلم می شوید و حضرت آدم بعد از ارتکاب به گناه آیا ظلم را از خود نفی می کند یا اثبات
می گوید قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَاگفتند : پروردگارا ! ما ( با نافرماني از تو ) بر خويشتن ستم كرده‌ايم
حال بگویید تفکر چه کسی با قران تناقض دارد

حتی بعضی از مفسرین منظور از ظلم را در لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ به شرک و کفر معنی کرده اند چون خداوند شرک را ظلم می نامد
[=&quot]وقال سعيد بن جبير: { لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ } المراد به المشرك، لا يكون إمام ظالم. يقول: لا يكون إمام مشرك[/]
[=&quot]إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[/]
واقعاً شرك ستم بزرگي است
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ
و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ! شما با پرستيدن گوساله ، بر خود ستم كرده‌ايد ،


ما بیان حصر عقلی نمودیم(البته اگر عقلی باشد) جواب شما در نفی این استدلال نیز باید عقلی باشد؛ لذا گفتۀ سعید بن جبیر طبق مبنا اجتهاد خود اوست که فاقد ارزش است.
البته اگر بین کلام شما و جناب سعید جمع کنیم نبوت به انسان کافری که توبه کرده هم خواهد رسید و لذا باید به این نحوه برداشت شما از آیات تحسین گفت.

بله طبق سخن جناب طالب علم نبوت انسانی که قسمتی از عمرش را در جهالت و کفر سپری نموده باشد اشکالی نخواهد داشت؟!!!!!

لذا باز ما سخن خود را تکرار می کنم:

مراد از کلمه (ظالمين) در آيه مورد بحث (كه ابراهيم درخواست كرد امامت را به ذريه من نيز بده، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: اين عهد من به ظالمين نمى‏رسد) مطلق هر كسى است كه ظلمى از او صادر شود، هر چند آن كسى كه يك ظلم و آنهم ظلمى بسيار كوچك مرتكب شده باشد، حال چه اينكه آن ظلم شرك باشد، و چه معصيت، چه اينكه در همه عمرش باشد، و چه اينكه در ابتداء باشد، و بعد توبه كرده و صالح شده باشد، هيچيك از اين افراد نمى‏توانند امام باشند، پس امام تنها آن كسى است كه در تمامى عمرش حتى كوچكترين ظلمى را مرتكب نشده باشد.
زیرا مردم به حكم عقل از يكى از چهار قسم بيرون نيستند، و قسم پنجمى هم براى اين تقسيم نيست.

يا در تمامى عمر ظالمند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏كارند، و يا به عكس، در اول صالح، و در آخر ظالمند، و ابراهيم علیه السلام نیز شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را به دسته اول، و چهارم، از ذريه‏اش بدهد، پس به طور قطع دعاى ابراهيم علیه السلام شامل حال اين دو دسته نيست.

باقى مى‏ماند دوم و سوم، يعنى آن كسى كه در تمامى عمرش ظلم نمي كند، و آن كسى كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مى‏ماند يك قسم و آن كسى است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم علیه السلام از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آن كسى است كه در تمامى عمر معصوم باشد.
و آدم علیه السلام طبق برداشت شما مرتکب ظلم شده(آنهم گناه کبیره چون مخالفت با نهی شدید نموده) لذا نباید به رسالت می رسید در حالی که رسید و این تناقضی آشکار است.

باسلام به جناب صدرا و دیگر دوستان

صدرا;175627 نوشت:
با سلام وعرض ادب
1- قسمتی از مطالبی که بیان شد برگرفته از تفسیر تسنیم تالیف حضرت آیت الله جوادی املی بود واینکه سایتی این مطالب را در آن گذاشته باشد دلیل بر این نیست که ما این سخنان را از آنجا کپی نموده باشیم.فافهم.
البته در مجموع ما سخنی از خودمان نداریم(همچنان که شما ندارید) و آنچه هست انتخابی از مجموع کلام بزرگان است که به نظرمان از بیانات دیگر بهتر است.

2- اینکه بیان نمودید:(شکی نیست که ظالمین در این آیه به معنای ستم است)برداشت خودتان است یا این برداشت را می خواهید تحمیل بر تفاسیر شیعه بنمائید:


نه از همون تفسیر تسنیمی بود که کپی کرده بودید اما دقت نکرده بودید خود ایشان فعل حضرت آدم را ستم می دانند یا دانسته اید وبخاطر بعضی دلایل ذکر نکردید

صدرا;175627 نوشت:
در آیه شریفه به اجماع مفسرین ظلم به معنای نقص به کار رفته که ما نمونه هایی را ذکرمی کنیم:

شما باید ظلم را به اجماع مفسرین در فعل حضرت آدم بررسی می کردید من هم که تفسیر المیزان را برای شما آوردم و مخالفتی با معنای لم تظلم به معنای نقص نداشتم
ومحل بحث بنده و شما ظلم در فتکونا من الظالمین است نه لم تظلم منه

صدرا;175627 نوشت:
لذا ظلم در آيه نظير ظلم در آيه كلتا الجنتين اتت اكلها ولم تظلم منه شيئا است که در معناى لغوى خود، يعنى مطلق نقصان و محروميت به كار رفته است

نقص در برابر تمام و کمال چیزی است اماکدام مفسر لم تظلم را به معنای محرومیت آورده اند

صدرا;175627 نوشت:
(ظلم به نفس نه ظلم به خالق) و چنان كه لم تظلم منه شيئا به اين معناست كه هيچ يك از درختان آن دو باغ ناقص و بى ثمره نبود،

لم تظلم به معنای بی ثمر نیست اینراهم از کجا آوردید
تفسیر شبر:«كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها» ثمرها «وَ لَمْ تَظْلِمْ» تنقص «مِنْهُ شَيْئاً» بل أدته تماما.
لم تظلم اگر همراه منه باشد و و ضمير" منه" به" اكل" بر‏گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد.
صدرا;175627 نوشت:
جمله فتكونا من الظالمين نيز بدين معناست
كه اگر شما از اين درخت بخوريد، بى ثمر مى شويد و بهره هايى كه در بهشت برايتان تدارك ديده شد از شما گرفته مى شود.

دوست عزیز لم تظلم به معنای ثمر و بهره نیست به معنای نقص است اینرا به جناب آیت الله جواد آملی بگید

تغییر دادن معنی نقص
نقص مرحله بعد محرومیت مرحله بعد بی ثمر
در هر جای قران هر گاه لفظ من الظالمین بکار رود منظور ستمکار و ظالم اصطلاحی است

سلام

با اجازه من یک فکر کردم بگزارید بگم

ببینید ما می رویم پیش دکتر دکتر می گوید این قرص را بخور این را نخور

اگر این غذا را بخوری مریض می شی!!

مثلا مرض قند داشته باشیم

دکتر بگوید قند نخوری ها به خودت ستم می کنی!!!
مرضت عود می کنه!!!

اما یکی میاد می گه بخور بابا دکتر چی می گه طوری نمی شه

می خواهد تو دهنت شیرین نشه!!!

حال می خوری و مرضت عود می کنه

می گی اقای دکتر چه کنم مرضم عود کرده منو به حالت قبل برگردون!!!!
حالمو خوب کن

حالا آقای دکتر می گه این کار رو بکن تا مریضی ات خوب شده

و برگرده!!!

حالا چند سوال؟
آیا قند خوردن گناه است؟
حرام است؟

حالا ماجرا چیست؟

خداوند به ادم می گه شیطان دشمن اشکار تو است
به حرف اش گوش نده!!!

حالا می گذرد
شیطان می گوید بیا بخور!!! بیا بخور!!!

به خدا من خیر خواهتم!!

حالا می خوره و عورت اش پیدا می شه

خجالت می کشه شرم می کنه

می گه خدا یا برگردون منو بپوشون

به نظرتون می تواند درست باشد؟

ایا توبه به معنای بازگشت نیست؟

البته من برای عصمت مراتب قائلم

که اکمل ان 14 تن دارا هستند

همان طور که پرتو نور روشنایی دارد اما منبع بیشتر!!!

:Gol:

صدرا;175628 نوشت:
. به همين جهت، در سوره طه از نتيجه عصيان به غوايت تعبير شده كه به معناى رهايى هدف است، نه مغضوبيت : وعصى ادم ربه فغوى. ضلالت، راه گم كردن است در حالى كه اگر مراد، ظلم و عصيان مصطلح باشد، بايد مورد غضب قرار گيرد و از مغضوب عليهم باشد، نه از ضالين.

اولاهمیشه در قران لفظ عصیان در برابر گناه بکار رفته است ظاهرا در این مورد هم شما متفق هستید و ایرادی نداشتید
اما در مورد غوی
شیطان چه می گوید
‏ ‏ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ‏
‏ گفت : به عزّت و عظمتت سوگند كه ( در پرتو عمر جاويدان و تلاش بي‌امان ) همه آنان را گمراه خواهم كرد . ‏
ومشخص است منظور از غوی اینست که انسانها را به ارتکاب به گناه وا می دارم وکاری می کنم که انسانها گنهکار شوند واز خدا دور شوند

حال شیطان برای آنکه این ماموریت خود را به انجام برساند به آدم نزدیک می شود واو را به خوردن آن میوه ای که از ان نهی شده وا می دارد
و آدم به جای آنکه حرف خدا را گوش دهد حرف شیطان را گوش می دهد و خدوند می فرماید
وعصى ادم ربه فغوى
وخداوند به ما می فرماید
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ
اي آدميزادگان ! شيطان شما را نفريبد ، همان گونه كه پدر و مادرتان را ( فريفت و ) از بهشت بيرونشان كرد
و پیام این داستان اینست که خداوند به ما می گوید که مثل ادم از فرمان شیطان پیروی نکنیم تا گمراه نشویم
وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً
و اهريمن مي‌خواهد كه ايشان را بسي گمراه ( و از راه حق و حقيقت بدر ) كند
پس وظیفه شیطان گمراه کردن انسان است و در عصی آدم ربه فغوی خدا مهر تایید می گزارد که شیطان انسان را گمراه کرد
فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ
امّا او از ( دستور ) آنها بيرون رفت ( و بدانها توجّه نكرد ) و شيطان بر او دست يافت و از زمره گمراهان گرديد
پس تبعیت از شیطان برابر ست با گمراه شدن

اما همانطور هم قبلا گفتم لازم نمی کند انسان با گناه از رحمت خدا دور شود و تنها کافرین برای همیشه از رحمت خدا دور هستند و ارتباط نزدیکی بین ملعون و مغضوب وجود دارد

طالب علم;175813 نوشت:
وخداوند به ما می فرماید يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ اي آدميزادگان ! شيطان شما را نفريبد ، همان گونه كه پدر و مادرتان را ( فريفت و ) از بهشت بيرونشان كرد و پیام این داستان اینست که خداوند به ما می گوید که مثل ادم از فرمان شیطان پیروی نکنیم تا گمراه نشویم

استدلال قشنگی بود. اما خداوند میفرماید شیطان شما را نفریبد همانگونه والدین شما را فریفت. خوب این مسلمه که شیطان حضرت آدم رو فریفت. اما هر فریبی منجر به گناه نمیشود. چون شیطان گاهی انسان در مسائل دنیوی هم فریب میدهد و انسان ضرر مادی میکند. اینجا شخص فریب خورده مرتکب گناه نشده است.

البته ببخشید در بحث خصوصی شما وارد شدم:Gol:

صدرا;175628 نوشت:

همچنین اگر مراد از ظلم در آيه محل بحث معصيت مصطلح باشد، در سوره طه كه جايگزينى براى آن ذكر مى شود مى بايست آثار و لوازم معصيت خدا باشد؛ يعنى كيفر و عذاب اخروى.«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِين# فَلا يُخرِجَنَّكُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقى...».نه سختی و گرسنگی و برهنگی.

همچنان که قبلا هم گفتم
یکی از روشهای که خداوند برای نشان دادن گناه انسانها بکار می برد محرومین از نعمتهاو برکات خداست ولازم نمی کند بعد از گناه عذاب اخروی تذکر داده شود همچنانکه در بیشتر آیات از گناه صحبت شده و در مورد عذاب اخروی آن صحبتی نشده است
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ
‏ اگر مردمان اين شهرها و آباديها ( به خدا و انبياء ) ايمان مي‌آوردند و ( از كفر و معاصي ) پرهيز مي‌كردند ، ( درگاه خيرات و ) بركات آسمان و زمين را بر روي آنان مي‌گشوديم ( و از بلايا و آفات به دورشان مي‌داشتيم ) ولي آنان به تكذيب ( پيغمبران و انكار حقائق ) پرداختند و ما هم ايشان را به كيفر اعمالشان گرفتار و مجازات نموديم ( و عبرت جهانيانشان كرديم ) . ‏

(ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم و ان الله سميع عليم ):(اين به دليل آنست كه خداوند تغيير دهنده نعمتي كه به قومي داده نيست ،تا زمانيكه خود ايشان آنچه را كه در نفسشان است تغييردهندو اينكه خدا شنوا و داناست )، يعني خداوند نعمت قومي را تغيير و تبديل نمي كند و آن را از آنان سلب نمي نمايد،تا زمانيكه آنها خودشان ، خود را تغييردهند ،پس نعمتي كه خداوند به بندگانش افاضه مي كند به جهت استعداد وآمادگي كه در نفس آنهاست مي باشد و زمانيكه به جاي شكران نعمت كفربورزند و به جاي طاعت معصيت به جاي آورند و به جاي اصلاح ،افساد نمايندو به عوض اشتغال به ذكر خدا به لهويات مشغول شوند و به جاي قيام در راه امور مفيد جامعه به امور بيهوده و به جاي جهاد به سستي گرايش يابند، در اين صورت استعداد نفساني خود براي نعمات را زايل كرده و خود را شايسته نقمت و هلاكت نموده اند و اين امر يك ضابطه كلي در تغيير نعمت و تبديل آ ن به نقمت و عقاب است و در آخر مي فرمايد: خداوند شنواي دعاي شما و داناي نسبت به حاجات شماست ، پس شما را اجابت نموده و كافران را عذاب مي كند،يا آنكه خداوند چون شنواي گفتار آنان و عالم به كارهاي ايشان است ، پس آنان را عذاب مي نمايد، به هر جهت اين فراز آخر در حكم تعليل فراز قبلي است .تفسیر اطیب البیان

صدرا;175633 نوشت:
ما بیان حصر عقلی نمودیم(البته اگر عقلی باشد)

'گمان نکنم این سخن شما باشد چون در پست قبلی سخن از ادب می کردید احتمالا مال جناب جستجو است که اینجا جامانده

صدرا;175633 نوشت:
جواب شما در نفی این استدلال نیز باید عقلی باشد؛ لذا گفتۀ سعید بن جبیر طبق مبنا اجتهاد خود اوست که فاقد ارزش است.

میشه بگید شما بر مبنای اجتهاد چه کسی حرف می زنید و آیا با این استدلال سخن شما هم فاقد ارزش نمی شود
صدرا;175633 نوشت:
البته اگر بین کلام شما و جناب سعید جمع کنیم نبوت به انسان کافری که توبه کرده هم خواهد رسید و لذا باید به این نحوه برداشت شما از آیات تحسین گفت.
بله طبق سخن جناب طالب علم نبوت انسانی که قسمتی از عمرش را در جهالت و کفر سپری نموده باشد اشکالی نخواهد داشت؟!!!
!!
من چنین حرفی را قبول ندارم نه بخاطر آنکه بنده هم مثل شما عقیده دارم که هر کسی که کفر کندکافراست اگر چه توبه کند و مسلمان هم شود باز خداوند او را برای همیشه در جهنم قرار می دهد
اما قبول نداشتن بنده بخاطر آنست که باتفاق مسلمانا ن شیعه وسنی ثابت نشده و مقبول نیست که کسی که مرتکب کفر شده باشد
پیامبر شودو ثابت است که خداوند کسی را که بیشتر از دیگران لیاقت بار امانت را داشته باشدبه پیامبری بر می گزیند
صدرا;175633 نوشت:
ذا باز ما سخن خود را تکرار می کنم:

قبلا از سایتها ی دیگران کپی می گرفتید حال دارید از کپی خود در اینجا کپی می گیرید
دوست عزیز بنده انچه را درست بدانم می گویم و قضاوت با کاربران حال به نظر شما من هم باید از جوابم کپی بگیریم برای جواب این سخنان شما


صدرا;175633 نوشت:
مراد از کلمه (ظالمين) در آيه مورد بحث (كه ابراهيم درخواست كرد امامت را به ذريه من نيز بده، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: اين عهد من به ظالمين نمى‏رسد) مطلق هر كسى است كه ظلمى از او صادر شود، هر چند آن كسى كه يك ظلم و آنهم ظلمى بسيار كوچك مرتكب شده باشد، حال چه اينكه آن ظلم شرك باشد، و چه معصيت، چه اينكه در همه عمرش باشد، و چه اينكه در ابتداء باشد، و بعد توبه كرده و صالح شده باشد، هيچيك از اين افراد نمى‏توانند امام باشند، پس امام تنها آن كسى است كه در تمامى عمرش حتى كوچكترين ظلمى را مرتكب نشده باشد.

دوست بزرگوار به این سخنان می گویند عقیده شخصی نه استدلال وقتی چیزی را می گویید باید ثابت کنید البینه علی المدعی
صدرا;175633 نوشت:
زیرا مردم به حكم عقل از يكى از چهار قسم بيرون نيستند، و قسم پنجمى هم براى اين تقسيم نيست.

يا در تمامى عمر ظالمند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏كارند، و يا به عكس، در اول صالح، و در آخر ظالمند، و ابراهيم علیه السلام نیز شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را به دسته اول، و چهارم، از ذريه‏اش بدهد، پس به طور قطع دعاى ابراهيم علیه السلام شامل حال اين دو دسته نيست.اقى مى‏ماند دوم و سوم، يعنى آن كسى كه در تمامى عمرش ظلم نمي كند، و آن كسى كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مى‏ماند يك قسم و آن كسى است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم علیه السلام از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آن كسى است كه در تمامى عمر معصوم باشد.
و آدم علیه السلام طبق برداشت شما مرتکب ظلم شده(آنهم گناه کبیره چون مخالفت با نهی شدید نموده) لذا نباید به رسالت می رسید در حالی که رسید و این تناقضی آشکار است.

من هم ایراد عقلی دارم به این سخنان و هم ایراد نقلی
اولا هیچگاه استثنا را به عنوان اصل تقسیم قرار نمی دهند
مثلا می گویند انسانها را تقسیم کنید چند پا دارند شما درست نیست
بگوید یک پا دو پا و سه پا و.....
این تقسیم بندی شما درست نیست چون اصل اینست که انسانها دو پا دارند و شما نمی توانید بخاطر انکه احتمال یک پا و سه پا وجود دارد انرا جزء تقسیم بندی قرار دهید
پس استثنا از تقسیم بندی خارج است
این اصل در همه تقسیم بندیهای وجود دارد چه دینی و چه دنیایی
ایراد نقلی همچنانکه قبلا هم گفتم اینست باید ببینیم در تعریف خداوند ظالم چه کسی است چون قرار است خداوند عهد را به ضالم ندهد نه من و شما آیا خداوند کسی را که توبه کرده باشد ظالم می داند یانه ؟

mkk1369;175806 نوشت:

البته من برای عصمت مراتب قائلم

که اکمل ان 14 تن دارا هستند

همان طور که پرتو نور روشنایی دارد اما منبع بیشتر!!!

:gol:


اینکه شما امامانتان را معصوم می دانید جای هیچ شکی نیست به قول دوستی که جناب صدرا نوشته شان را حذف کردند گفت کی گفته ما حضرت ادم را معصوم می دانیم
البته اینرا هم در سر زبانها می توانیم بشنویم به حق معصومین که امامان منظور است یا به حق دوازه تن معصوم یا چهارده تن معصوم
معصوم بودن پیامبران خود برای اثبات معصوم بودن امامان هست مگر نه زیاد فرقی ندارد پیامبران معصوم باشند یا نه
امامان کجا و پیامبران کجا

muhammad-aga;175851 نوشت:
استدلال قشنگی بود. اما خداوند میفرماید شیطان شما را نفریبد همانگونه والدین شما را فریفت. خوب این مسلمه که شیطان حضرت آدم رو فریفت. اما هر فریبی منجر به گناه نمیشود. چون شیطان گاهی انسان در مسائل دنیوی هم فریب میدهد و انسان ضرر مادی میکند. اینجا شخص فریب خورده مرتکب گناه نشده است.

البته ببخشید در بحث خصوصی شما وارد شدم:gol:


در تعریف عصمت مطلق شیطان به پیامبران راه ندارند و در قران منظور از فریب شیطان برای عمل گناه است

erfan_alavi;175218 نوشت:

سلام.

دوست عزیز موردی که اوردید ارتباطی به نهی ارشادی ندارد بلکه خود نهی ای مولوی است،..

حداقل این مثال را می زدید،که شخصی می رود دکتر و دکتر به او می گوید برای سلامتی دواها را حتما بخور و این غذا را اصلا نخور حالا شخص دوا ها را می خورد و غذای مورد نظر را نیز که نهی شده بود را نیز میل می کند،به عبارتی خوردن غذای مربوطه در رشد او برای تکامل سلامتیش مواثر است،وقتی ان غذا را خورد رشد مورد نظر را نخواهد داشت نتیجتا دودش به چشم بیمار می رود از کمال مورد نظر عقب می ماند و سلامتیش یا به تاخیر می افتد یا اینکه ممکن است بدتر شود که خود باز تاخر بیشتری در جبران می پذیرد....

یاحق


شماها فقط آنچه که در کتابها است بلدید حتی اگر مثال باشد و ظابطه برای فهم آنها ندارید
اگر هم دوست دارید با دکتر برات مثال میاورم
دکتر به شخصی می گوید زیاد از این دارو استفاده نکن زیاد مصرف کردن ان سم استو باعث مرگ می شود و شخص بدان اعتنا نمی کندومی گوید نهی دکتر ارشادی بوده و مخالفت باان مباح پس میمیرد
خداوند در قیامت بهش می گویید تو مرتکب قتل نفس شدی می گوید من گناهی مرتکب نشده ام فقط با نهی ارشادی مخالفت کرده ام

برخی از طوائف اهل سنت (مثل حشویّه[۱]، سلفی ها و بعضی از اهل حدیث) معتقدند که انبیاء تنها در دریافت و ابلاغ وحی معصوم می باشند و در بقیه حالات گناه کار و خطاکار هستند. و به آیاتی از قرآن مثل سورۀ طه آیۀ ۱۲۱ و سورۀ یوسف آیات ۱۰۹و۱۱۰استناد می کنند.[۲]

اما همه متکلمین اسلام، از شیعه و اهل سنت قائل به عصمت انبیاء در دریافت وحی و ابلاغ وحی و تبلیغ رسالت بوده و در این مرحله متفق القول هستند؛ مگر این که جایز بودن خطا در ابلاغ رسالت را از روی سهو و نسیان، به ابی بکر باقلانی نسبت داده اند[۳] و دلایلی که در این مرحله می آورند تقریباً مثل هم است.[۴]

از جمله کسانی که قائل به عدم عصمت پیامبران و به تبع آنها ائمه اطهار (ع) شدهاند سلفی ها (وهابی ها) می باشند که به اعتراف بزرگانشان عصمت را برای پیامبران قبول ندارند.

مثلاً ابن تیمیه از بزرگان اهل سنت در یکی از اقوالش ادعا کرده که هیچ کس معصوم نیست نه پیغمبر نه غیر پیغمبر[۵] و بعد از آنکه عصمت پیامبر ثابت نشد عصمت هیچ کسی غیر از پیغمبر نیز ثابت نمی شود. وی می گوید: « بدرستی که از بعد رسول هیچ معصومی نیست و طاعت هیچ کسی بعد از پیغمبر در هیچ چیزی واجب نیست ».[۶]

در این جا به جهت اختصار تنها به دو مورد از آیات اشاره می شود:

۱- «سر انجام هر دو از آن درخت خوردند و عورتهایشان به ایشان نمودار شد و بنا کردند از برگهاى بهشت به خودشان بچسبانند، آدم نافرمانى پروردگار خویش کرد و از راه برفت».[۷]‏

در این آیه و آیات قبل از آن داستان داخل شدن آدم و همسرش در بهشت، و بیرون شدنشان به وسوسه‏اى از شیطان، و حکمى که خداى تعالى در این موقع راند که دینى تشریع نموده،سعادت و شقاوت بنى نوع آدمى را منوط به پیروى هدایت او و اعراض از آن نموده بیان مى‏کند.

این آیه شریفه و آیات دیگری که درباره حضرت آدم (ع) و همسرش حوا، در قرآن کریم مبنی بر رانده شدن آنها از بهشت بیان شده، مهم ترین دلیلی است که برخی از اهل سنت دلیل بر نفی عصمت انبیاء در غیر وحی قرار داده و صدور معصیت را از رسل و انبیاء جایز دانسته اند.[۸]

[۱] . سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص ۱۶۵٫

[۲] . تفسیر الألوسی، در تفسیر سوره طه، ذیل آیه ۱۲۱: « نعم لا اشکال فیه على ما قاله القاضی أبو بکر من أنه لا یمتنع عقلاً ولا سمعاً أن یصدر من النبی علیه السلام قبل نبوته معصیة مطلقاً ».

[۳] . سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص ۱۸۳٫

[۴] . ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص ۱۸۳-۱۸۹٫

[۵] . أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس ؛ منهاج السنه النبویه ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم ، ج۷، ص ۸۵،مصر ، مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، چاپ اول؛ جامع الرسائل لابن تیمیه، رشاد سالم، بخش «المجموعة الثانیة»، بحث غلو الشیعة فی دعوی العصمة: وَادعوا عصمتهم من صَغِیر الذُّنُوب وکبیرها وَغیر ذَلِک وَادعوا ذَلِک فِی الْأَنْبِیَاء أَیْضا لأَنهم أفضل من الْأَئِمَّة؛ و همچنین: در بحث « مذهب السلف و اهل السنة هو القول بتوبة الانبیاء» و همچنین در بحث « بطلَان القَوْل بعصمة الْأَنْبِیَاء من التَّوْبَة من الذُّنُوب».

[۶] . جامع الرسائل لابن تیمیه، رشاد سالم، بخش «المجموعة الاولی»، بحث « لاعصمة لاحد بعد الرسول » و در بحث « مذهب السلف و اهل السنة هو القول بتوبة الانبیاء» و همچنین در بحث « بطلَان القَوْل بعصمة الْأَنْبِیَاء من التَّوْبَة من الذُّنُوب».

[۷] . طه، ۱۲۱: (فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ ).

[۸] . سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج۵، ص

طالب علم;175900 نوشت:
شماها فقط آنچه که در کتابها است بلدید حتی اگر مثال باشد و ظابطه برای فهم آنها ندارید

طالب علم;175900 نوشت:

اگر هم دوست دارید با دکتر برات مثال میاورم
دکتر به شخصی می گوید زیاد از این دارو استفاده نکن زیاد مصرف کردن ان سم استو باعث مرگ می شود و شخص بدان اعتنا نمی کندومی گوید نهی دکتر ارشادی بوده و مخالفت باان مباح پس میمیرد
خداوند در قیامت بهش می گویید تو مرتکب قتل نفس شدی می گوید من گناهی مرتکب نشده ام فقط با نهی ارشادی مخالفت کرده ام

سلام بر شما.

حضرت عالی یا واقعا متوجه نمی شود یا خودتان را به عدم تفهم می زنید،قتل نفس یا گناه هست یا نیست اگر هست پس فرع تکلیف است،نتیجتا در حصر تکلیف قرار می گیرد با این حساب از دامنه ارشاد خارج می گردد...چون ارشاد متوجه خود شخص است در کمال ونقصش نه در تبع عملش از باب تکلف که وعده و وعید عذاب داشته باشد،به عبارتی امر متعلق نفس خود شخص است نه عمل شخص......

ولی اگر فقط من باب فرمان باشد،بدون در نظر گرفتن عذاب و یا تکلیفی ،این از باب ارشاد خود شخص است نتیجتا اگر هم نافرمانی از امر دکتر کند وبمیرد باز عذابی بر او نیست فقط ضرری کرده است که متوجه خودش است،واثاری که پیامدش به خودش بر می گردد نه تکلف عملش ...

پس باز مثال حضرت عالی در باب موضوع صحیح نیست،چون دو مقوله را با هم خلط نموده اید...

طالب علم;175792 نوشت:
باسلام به جناب صدرا و دیگر دوستان

نه از همون تفسیر تسنیمی بود که کپی کرده بودید اما دقت نکرده بودید خود ایشان فعل حضرت آدم را ستم می دانند یا دانسته اید وبخاطر بعضی دلایل ذکر نکردید

شما باید ظلم را به اجماع مفسرین در فعل حضرت آدم بررسی می کردید من هم که تفسیر المیزان را برای شما آوردم و مخالفتی با معنای لم تظلم به معنای نقص نداشتم
ومحل بحث بنده و شما ظلم در فتکونا من الظالمین است نه لم تظلم منه

نقص در برابر تمام و کمال چیزی است اماکدام مفسر لم تظلم را به معنای محرومیت آورده اند

لم تظلم به معنای بی ثمر نیست اینراهم از کجا آوردید
تفسیر شبر:«كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها» ثمرها «وَ لَمْ تَظْلِمْ» تنقص «مِنْهُ شَيْئاً» بل أدته تماما.
لم تظلم اگر همراه منه باشد و و ضمير" منه" به" اكل" بر‏گردد، يعنى از خوردنى آن چيزى كم ننهاد.

دوست عزیز لم تظلم به معنای ثمر و بهره نیست به معنای نقص است اینرا به جناب آیت الله جواد آملی بگید
تغییر دادن معنی نقص
نقص مرحله بعد محرومیت مرحله بعد بی ثمر
در هر جای قران هر گاه لفظ من الظالمین بکار رود منظور ستمکار و ظالم اصطلاحی است

با سلام و عرض ادب
چرا خلط مبحث می فرمائید؟
شما در ذیل تفسیر آیۀ «و لم تظلم منه شیئا»آوردید:
آن باغها هیچگونه سـتـمـی در تـقـدیـم ثـمرات خود به جهان انسانیت نداشتند.واین سخن را به تفسیر نمونه استناد دادید در حالی که این کلام تفسیر نمونه نبود.
وما در «اینجا: و لم تظلم منه شیئا» گفتیم مفسرین اجماع دارند ظلم در اینجا به معنای نقص است نه ستم.
بنا براینکه بپذیریم ظلم در اینجا به معنای ستم است آیا این ستم ستم مصطلح ما خواهد بود؟

در آیۀ شریفه«وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِين# فَلا يُخرِجَنَّكُما مِنَ الجَنَّةِفَتَشقى».
علامه طباطبایی می فرمایند: كلمه ظالمين اسم فاعل از ظلم است، نه ظلمت، چون خود آدم و همسرش در آيه: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا)، اعتراف به ظلم خود نمودند.
ولی چيزى كه هست خداى تعالى اين تعبير را در سوره (طه) مبدل به تعبير شقاوت كرده در اينجا فرموده: (فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ)، و در آنجا فرموده (فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏)، و شقاء بمعناى تعب است، هم چنان كه خود قرآن آن را تفسير نموده، و تفصيل داده به اينكه (إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها، وَ لا تَعْرى‏، وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏)، که از اينجا روشن مى‏گردد كه وبال ظلم نامبرده همان واقع شدن در تعب زندگى در دنيا، از گرسنگى، و تشنگى، و عريانى، و خستگى بوده، و بنا بر اين ظلم آدم و همسرش، ظلم بنفس خود بوده، نه نافرمانى خدا.
پس آدم و همسرش به نفس خود ظلم كردند، و خود را از بهشت محروم ساختند، نه اينكه نافرمانى خدا را كرده باشند، و به اصطلاح گناهى مرتكب شده باشند.

و این همان است که آیت الله جوادی املی می فرمایند ظلم در اینجا نظیر ظلم در آیۀ«كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَرا؛هر دو بوستان ميوه خود را مى‏داد و چيزى از آن نمى‏كاست، و ميان آن دو بوستان جويى فراخ روان ساختيم».
که ظلم در اینجا به معنای نقصان است وایشان فرمودند: ظلم در معناى لغوى خود، يعنى مطلق نقصان و محروميت به كار رفته است«که محرومیت همان حرمان از نعمت است که خود نقص است»و چنان كه لم تظلم منه شيئا به اين معناست كه هيچ يك از درختان آن دو باغ ناقص و بى ثمره نبود«یعنی میوۀ کامل می داد»،جمله فتكونا من الظالمين نيزبدين معناست كه اگر شما از اين درخت بخوريد، بى ثمر مى شويد و بهره هايى كه در بهشتبرايتان تدارك ديده شد از شما گرفته مى شود. به همين جهت، در سوره طه از نتيجهعصيان به غوايت تعبير شده كه به معناى رهايى هدف است، نه مغضوبيت : وعصى ادم ربه فغوى. ضلالت، راه گم كردناست در حالى كه اگر مراد، ظلم و عصيان مصطلح باشد، بايد مورد غضب قرار گيرد و ازمغضوب عليهم باشد، نه از ضالين.
بنابراین نتیجۀ ظلم در آیۀ«فتکونا من الظالمین» که در آن «ظلم» به معنای ستم آمده، نظیر آیۀ« وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» خواهد بود که در آن «ظلم» به معنای نقصان آمده.فافهم.

نقل نوشته اصلی توسط : صدراما بیان حصر عقلی نمودیم(البته اگر عقلی باشد)

'گمان نکنم این سخن شما باشد چون در پست قبلی سخن از ادب می کردید احتمالا مال جناب جستجو است که اینجا جامانده

به نام الله

مثل اين كه جناب طالب علم نسبت به عقل شرطي شده اند يا بهتر بگويم نسبت به عدم استفاده از عقل كه هر گاه نامي از عقل مي آيد به بنده مي پرند . دليلش هم اين است كه در مقابل عقل محكوم به سكوت بودند و هيچگاه نتوانستند جوابي براي اباطيل خود بيابند .

طالب علم;175895 نوشت:
در تعریف عصمت مطلق شیطان به پیامبران راه ندارند و در قران منظور از فریب شیطان برای عمل گناه است

يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ

پس خودتون هم قبول کردید که از این آیه گناهکار بودن فهمیده نمیشود. چون گفتید در عصمت مطلق شیطان به پیامبران راه ندارد. اما نگفتید از کجای این آیه گناه فهمیده میشود.

خداوند میفرماید شیطان بر علیه انسان فتنه میکند. حالا آیا همه فتنه های شیطان سبب گناهکار شدن انسان میشود؟ نخیر بلکه بعضی از فتنه های انسان ضرر معنوی برای انسان ندارد بلکه فقط ضرر مادی دارد. مثلا آیه انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله
در این آیه ثابت میشود که شیطان حتی بر علیه پیامبران نیز فتنه میکند و ممکن است با افکار بد آنها را محزون کند در حالیکه بندگان مومن خدا لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

حالا سوال من این است: خداوند فرمود شیطان بر علیه شما فتنه نکند همانطور که بر علیه پدر شما فتنه کرد. یعنی شیطان اهل فتنه کردن است. اما بعضی مواقع، فتنه شیطان منجر به گناه میشود و بعضا نمیشود. حالا شما باید ثابت کنید که فتنه شیطان بر علیه حضرت آدم سبب گناهکار بودن آنها شده است.
از کجا معلوم؟ شاید شیطان فتنه کرده اما نه به صورتی که سبب گناهکار بودن شود.

ثانیا اینکه میگویید، در عصمت مطلق شیطان به پیامبران راه ندارد، یعنی چه ؟ یعنی اصلا دور و بر پیامبر نمیپلکد؟ پس چرا حضرت ابراهیم علیه السلام به شیطان سنگ انداخت؟ اما شیطان پیامبران را نیز ممکن است فریب دهد، اما فریب دادن همیشه مساوی با گناه نیست

طالب علم;175889 نوشت:
به قول دوستی که جناب صدرا نوشته شان را حذف کردند گفت کی گفته ما حضرت ادم را معصوم می دانیم

سلام

اینکه شیعیان درست با اصول دین و عقاید مذهب آشنا نیستن ملاک سنجش نمی تواند قرار گیرد

و من در مقام قضاوت نیستم که ان دوست بزرگوار چه گفته اند

یه نکته در مورد مطالب و عقاید بهترین روش مراجعه به اسناد و مدارک و سخنان بزرگان ان عقیده است

چرا که ممکن است مردم چیز هایی را ندانند

طالب علم;175889 نوشت:
البته اینرا هم در سر زبانها می توانیم بشنویم به حق معصومین که امامان منظور است یا به حق دوازه تن معصوم یا چهارده تن معصوم

اینکه در سر زبان ها می شنوید ممکن است درست نباشد

در مورد 14 تن مراد

حضرت خاتم(ص) و 13 فرزند ایشان هستند

که گاهی بعضی از ان معصومین منظور است گاهی همه

طالب علم;175889 نوشت:
معصوم بودن پیامبران خود برای اثبات معصوم بودن امامان هست

می شود مطلب را باز کنید؟

طالب علم;175889 نوشت:
مگر نه زیاد فرقی ندارد پیامبران معصوم باشند یا نه امامان کجا و پیامبران کجا

منظورتان را روشن تر نمایید

از نظر ما

بالا ترین درجه خلقت حضرت رسول(ص) و دارای مقام نبوت خاصه و ختم نبوت هستند
که اکمل و افضل و افقه و اعلم و...از همه انبیا و مرسلین و اوصیا هستند

و بعد از مقام نوبت خاصه مقام امامت
و بعد از ان نبوت دیگر انبیا است

یعنی امامان از تمامی انبیا و اوصیا و مرسلین به غیر از رسول خدا(ص) برترند
و یک درجه از مقام نبوت خاصه پایین تر است

موفق باشید:Gol:

صدرا;176047 نوشت:

پس آدم و همسرش به نفس خود ظلم كردند، و خود را از بهشت محروم ساختند، نه اينكه نافرمانى خدا را كرده باشند، و به اصطلاح گناهى مرتكب شده باشند.
.

باسلام به جناب صدرا و دیگر دوستان
سخنانتان همان تکرار نکات قبلی بود که ما جواب داددیم ظاهرا فشنگ تمام شده است اما در مورد ظلم حضرت ادم که گفتید ظلم به نفس خود بوده و مرتکب گناه نشده دقیقا این حرف مخالف قران است
بله انسان با گناه کردن به نفس خود ظلم می کند که آیات قران موید انست

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ
و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ! شما با پرستيدن گوساله ، بر خود ستم كرده‌ايد ، پس به سوي آفريدگار خويش برگرديد و توبه كنيد

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا
( آن گاه بديشان گفتيم : اي بني‌اسرائيل ! ) اگر نيكي كنيد ( و از خدا اطاعت نمائيد ) به خودتان نيكي مي‌كنيد ( و سود آن در دنيا و آخرت به خودتان برمي‌گردد ) و اگر بدي كنيد ( و از فرمان خدا سركشي نمائيد ) به خودتان بدي مي‌كنيد

پس انسان با گناه کردن به خود ظلم می کند

mkk1369;176483 نوشت:

یعنی امامان از تمامی انبیا و اوصیا و مرسلین به غیر از رسول خدا(ص) برترند
و یک درجه از مقام نبوت خاصه پایین تر است

موفق باشید:gol:


میشه بپرسم دلیل برای این سخنان چیست ؟

نقل قول:

طالب علم:

سخنانتان همان تکرار نکات قبلی بود که ما جواب داددیم ظاهرا فشنگ تمام شده است اما در مورد ظلم حضرت ادم که گفتید ظلم به نفس خود بوده و مرتکب گناه نشده دقیقا این حرف مخالف قران است
بله انسان با گناه کردن به نفس خود ظلم می کند که آیات قران موید انست

سلام.

دوست عزیز،کسی نگفت کسی که در امر مولوی گناه می کند ظلمی به نفسش روا نمی دارد،بلکه گناه نیز از مصادیق ظلم به نفس است،که اثر تکوینی ان در قیامت ظاهر می گردد،بحث بر سر این است،که اطاعت از امر حق یا متعلق تکلیف است یا متعلق ان نیست....اطاعت ونافرمانی از امر نفسا و ذاتا متعلق به تکلیف نیست،هر چند متعلق به نفس شخص است،مانند ملائک و انسان....شخصی که به شما امر می کند برای رسیدن به فلان مقصد از فلان راه برو واز فلان راه نرو،حال اگر از راه مورد نظر نرفتید و ضررهای مالی و جسمی به شما وارد گردید که به تبع از مصادیق ظلم و ضرر نفسانی است،این ارتباطی به تکلیف عمل ندارد،مگر اینکه عذاب و عقابی بر ان مترتب کرده باشد...

ضرر و خسارتی که به نفس وارد می گردد یا تابع امر ارشادی است که البته وضعی است،ویا تابع امر مولوی است که تکوینی است،هر چند اثر وضعی ان نفسا دال بر ان نیست،مثلا کسی که شراب می خورد و کبدش نقص می بیند خوردن شراب در حکم عدم پیروی از امر الهی در حرمت ان اثری بر نفسش می گذارد که غافل از ان در دنیا است ولی در اخرت واقع در ان می گردد،ولی نقص کبد که اثر وضعی این گناه است دال بر گناه بودن شراب خوردن نیست،بلکه اثر طبیعی ان چنین است و البته بعد از توبه نیز این اثر از بین نمی رود و لی اثر تکوینی که بر نفس وارد گشته ازبین می رود،پس خسارت و ظلم اثر وضعی بر سر جایش باقیست چه توبه کند چه نکند مگر اینکه رجوع کند به دکتر و دستورات او را مو به مو انجام دهد تا ان کمالی را که در سلامتی از دست داده دوباره به دست اورد و حتی بهتر نیز گردد،این امر دومی ربطی به گناه این امر ندارد ....بلکه صرفا ارشادی است و به نقص و کمال شخص مربوط می شود،نه به تکلف عملش در شرع..(دقت کنید).....

توحید درجاتی دارد که ملاک این برتری را همین رتبه عصمت به عهده دارد،به عبارتی در جات توحیدی انبیا ارتباط مستقیم با درجه عصمت انها داشته است،معصوم کسی است که یک لحظه نیز غافل از توجه والتفات به حق نیست و استغفار ایشان نیز تحت همین موضوع است در امور جزئی زندگی انان در داد وستد و موارد مادی دیگر ....یعنی خداوند این موارد را در ان توجه و التفات بپوشاند....نتیجتا برخی از امور غیر مقربین و اصحاب یمین برای مقربین ناشایست و ناپسند است،واصلا در رتبه وجودی انها جایگاهی ندارد.....کدام استاد و دانشجویی می اید از فهم یک دانش اموز ابتدایی برای کمالات ذهنی خود بهره ببرد ،کسی که مراتب بالا را داراست ،کمالات پایین را نیز به طور قطع واجد است برای همین برای سیر صعودی و رشدی خود هیچ وقت از مرتبه پایین استمداد نمی کند ...بلکه از انچه به ان رسیده است بهره می برد.....

خلاصه اوامر الهی بعد از تشریع دین ،و انچه مربوط به ان است حکم مولوی به خود می گیرد چه در اصول چه در فروع ،هر چند همین دستورات نیز به نوبه خود حکم کمال و نقصان نفس را به عهده دارند،هر چند اثر وضعی داشته باشند یا نداشته باشند ولی اثر تکوینی ان مبرز و قطعی است هر چند انسان از ان در دنیا غافل باشد....


خلاصه ظلمی که حضرت ادم به نفسش انجام داد،اثری وضعی داشت،چون شرط تنعم از نعمات و عدم رنج گرما و بودن در بهشت و غیره همان عدم تصرف در درخت بود که در هنگام تصرف این شرط از بین رفت و به حکم ضرورت انسان از بهشت و ان نعمات و کمالات خارج گردید،وتوبه او نیز به خاطر خوردن نبود بلکه به خاطر عدم توجه او در ان هنگام به حضرت حق بود و نقص رتبه ای که با حق داشت،وبازگشت به ان رتبه..البته شیطان به مخلصین نیز راهی دارد ولی اثری در انجام گناه بر انها نمی تواند بگذارد و همین مخلصین نیز درجاتی دارند..پس ظلم ادم به نفسش اثر وضعی داشت نه تکلیفی و تکوینی....


یاحق

باسلام
دیروز این مبحث قفل شده بود حال هم ظاهرا پست ها حذف می شود میشه بپرسم علت چیست ؟

erfan_alavi;176657 نوشت:

سلام.

دوست عزیز،کسی نگفت کسی که در امر مولوی گناه می کند ظلمی به نفسش روا نمی دارد،بلکه گناه نیز از مصادیق ظلم به نفس است،که اثر تکوینی ان در قیامت ظاهر می گردد،بحث بر سر این است،که اطاعت از امر حق یا متعلق تکلیف است یا متعلق ان نیست....اطاعت ونافرمانی از امر نفسا و ذاتا متعلق به تکلیف نیست،هر چند متعلق به نفس شخص است،مانند ملائک و انسان....شخصی که به شما امر می کند برای رسیدن به فلان مقصد از فلان راه برو واز فلان راه نرو،حال اگر از راه مورد نظر نرفتید و ضررهای مالی و جسمی به شما وارد گردید که به تبع از مصادیق ظلم و ضرر نفسانی است،این ارتباطی به تکلیف عمل ندارد،مگر اینکه عذاب و عقابی بر ان مترتب کرده باشد...

ضرر و خسارتی که به نفس وارد می گردد یا تابع امر ارشادی است که البته وضعی است،ویا تابع امر مولوی است که تکوینی است،هر چند اثر وضعی ان نفسا دال بر ان نیست،مثلا کسی که شراب می خورد و کبدش نقص می بیند خوردن شراب در حکم عدم پیروی از امر الهی در حرمت ان اثری بر نفسش می گذارد که غافل از ان در دنیا است ولی در اخرت واقع در ان می گردد،ولی نقص کبد که اثر وضعی این گناه است دال بر گناه بودن شراب خوردن نیست،بلکه اثر طبیعی ان چنین است و البته بعد از توبه نیز این اثر از بین نمی رود و لی اثر تکوینی که بر نفس وارد گشته ازبین می رود،پس خسارت و ظلم اثر وضعی بر سر جایش باقیست چه توبه کند چه نکند مگر اینکه رجوع کند به دکتر و دستورات او را مو به مو انجام دهد تا ان کمالی را که در سلامتی از دست داده دوباره به دست اورد و حتی بهتر نیز گردد،این امر دومی ربطی به گناه این امر ندارد ....بلکه صرفا ارشادی است و به نقص و کمال شخص مربوط می شود،نه به تکلف عملش در شرع..(دقت کنید).....

توحید درجاتی دارد که ملاک این برتری را همین رتبه عصمت به عهده دارد،به عبارتی در جات توحیدی انبیا ارتباط مستقیم با درجه عصمت انها داشته است،معصوم کسی است که یک لحظه نیز غافل از توجه والتفات به حق نیست و استغفار ایشان نیز تحت همین موضوع است در امور جزئی زندگی انان در داد وستد و موارد مادی دیگر ....یعنی خداوند این موارد را در ان توجه و التفات بپوشاند....نتیجتا برخی از امور غیر مقربین و اصحاب یمین برای مقربین ناشایست و ناپسند است،واصلا در رتبه وجودی انها جایگاهی ندارد.....کدام استاد و دانشجویی می اید از فهم یک دانش اموز ابتدایی برای کمالات ذهنی خود بهره ببرد ،کسی که مراتب بالا را داراست ،کمالات پایین را نیز به طور قطع واجد است برای همین برای سیر صعودی و رشدی خود هیچ وقت از مرتبه پایین استمداد نمی کند ...بلکه از انچه به ان رسیده است بهره می برد.....

خلاصه اوامر الهی بعد از تشریع دین ،و انچه مربوط به ان است حکم مولوی به خود می گیرد چه در اصول چه در فروع ،هر چند همین دستورات نیز به نوبه خود حکم کمال و نقصان نفس را به عهده دارند،هر چند اثر وضعی داشته باشند یا نداشته باشند ولی اثر تکوینی ان مبرز و قطعی است هر چند انسان از ان در دنیا غافل باشد....

خلاصه ظلمی که حضرت ادم به نفسش انجام داد،اثری وضعی داشت،چون شرط تنعم از نعمات و عدم رنج گرما و بودن در بهشت و غیره همان عدم تصرف در درخت بود که در هنگام تصرف این شرط از بین رفت و به حکم ضرورت انسان از بهشت و ان نعمات و کمالات خارج گردید،وتوبه او نیز به خاطر خوردن نبود بلکه به خاطر عدم توجه او در ان هنگام به حضرت حق بود و نقص رتبه ای که با حق داشت،وبازگشت به ان رتبه..البته شیطان به مخلصین نیز راهی دارد ولی اثری در انجام گناه بر انها نمی تواند بگذارد و همین مخلصین نیز درجاتی دارند..پس ظلم ادم به نفسش اثر وضعی داشت نه تکلیفی و تکوینی....
یاحق


باسلام
حرفهای شما از چند قسمت تشکیل شده
1- ادعا بدون استدلال شرعی که اگر به حرف زدن باشد خواهر زاده کوچکم بیشتر از شما حرف می زند
2- حرفهای که بنده نیز آنرا قبول دارم ودر تایید سخنان بنده است
3- حرفهای متناقض و مخالف حتی با علمای اهل تشیع
مانند
تعریف معصوم پیش شما

erfan_alavi;176657 نوشت:
معصوم کسی است که یک لحظه نیز غافل از توجه والتفات به حق نیست
erfan_alavi;176657 نوشت:
وتوبه او نیز به خاطر خوردن نبود بلکه به خاطر عدم توجه او در ان هنگام به حضرت حق بود
چه جالب خودتان دارید عصمت حضرت آدم را رد می کنید
پس با این تعریف شما حضرت آدم معصوم نبود
اما در مورد توبه حضرت ادم
آیا علمای اهل تشیع هم همین نظر را دارند که توبه حضرت آدم بخاطر خوردن نبوده آیا عدم توجه حضرت آدم در عملی دیگر بغیر از خوردن آن میوه بوده
دوست عزیز بخاطر آنکه اصل را برآن قرار داده ام با عالمترین شما حرف بزنم وتنها با یک نفر
ازبحث با شما همچنانکه به دوستان دیگرتان هم گفتم معذورم

طالب علم;169764 نوشت:
در نظر بگیرید یک اهل تشیع درجواب اهل سنت در اینکه حضرت ادم چرا نافرمانی کرد از شما دلیل بخواهد آیا به نظر شما آن اهل تشیع چه بگوید ؟

باسمه تعالی، سلام برتمام دوستان

جناب طالب علم، مسأله افتراق شیعه و سنی، از جهت شیعه و سنی بودن، یک بحث است، و اینکه یک شیعه ای در جواب این سوال جنابعالی چه بگوید یک بحث دیگر.

مسأله شیعه و سنی و اختلاف اساسی آنها، هیچ ارتباطی به مباحث علمی در یک مسأله معرفتی، بین شیعه و سنی ندارد.(دقت کنید)

طالب علم;176788 نوشت:

باسلام
حرفهای شما از چند قسمت تشکیل شده
1- ادعا بدون استدلال شرعی که اگر به حرف زدن باشد خواهر زاده کوچکم بیشتر از شما حرف می زند
2- حرفهای که بنده نیز آنرا قبول دارم ودر تایید سخنان بنده است
3- حرفهای متناقض و مخالف حتی با علمای اهل تشیع
مانند
تعریف معصوم پیش شما

چه جالب خودتان دارید عصمت حضرت آدم را رد می کنید
پس با این تعریف شما حضرت آدم معصوم نبود
اما در مورد توبه حضرت ادم
آیا علمای اهل تشیع هم همین نظر را دارند که توبه حضرت آدم بخاطر خوردن نبوده آیا عدم توجه حضرت آدم در عملی دیگر بغیر از خوردن آن میوه بوده
دوست عزیز بخاطر آنکه اصل را برآن قرار داده ام با عالمترین شما حرف بزنم وتنها با یک نفر
ازبحث با شما همچنانکه به دوستان دیگرتان هم گفتم معذورم

سلام بر شما.

دوست عزیز مشکل شما این است که مقامات اولیا، را تفهم نکرده اید وانها در سطح عامه و عموم قرار داده اید،وگرنه توبه بر اساس انچه گفته شد حالتی است نفسانی که درجاتی دارد که درجه انرا همان مقام ومنزلت نفس به عهده دارد،با این حساب توبه اولیا و توبه دیگر اشخاص در یک رتبه نیست تا حضرت عالی ویژگیهای انها را در هم سرایت دهید و همین موضوع باعث خلط حضرت عالی از مبحث گردد،....از قرار معلوم ازاین حیث فرقی بین شما وخواهر زاده اتان نیست.....

در ثانی ،پندار های حضرت عالی از ادعا ارزشی برای ما در جواب ندارد بلکه اصل ان است که این ادعا همچنان بدون پاسخ مانده است،نتیجتا پندار شما نتوانست در برابر موارد مطروحه قد علم نماید...

ثالثا تناقض در دو امر سطحی اتفاق می افتد،نه در دو مرتبه طولی در حالی که ما حرف از کمالات طولی می زنیم نه سطحی تا حضرت عالی محل توبه خودتان را صدق بر توبه معصوم و پیامبر نمایید،و ویژگیهای انرا در توبه انحضرت سرایت دهید در حالی که توبه ایشان با توبه حضرت عالی در یک سطح نیست تا محلی برای درستی گفته شما باشد ....

دوست عزیز عصمت دو جور است یا عصمت محض است یعنی عصمت بالفعل است که حتی امکان گناه نیز در ان نیست که این امر از ان ملائک مقرب می باشد،به عبارتی انها همیشه اطاعت امر می کنند،چون عصمت انها بالفعل است و ورود عصیان در انها ممتنع است یعنی تکلیف منتفی است.....یک وقت عصمت بالفعل نیست به عبارتی امکان گناه و ورود گناه ونافرمانی نیز در ان راه دارد به عبارتی تکلیف بر سر جایش باقی است مانند عصمت معصومین که در محیط عصیان و نافرمانی حق هستند و همچنین امکان خطا در انها هست ولی این امکان دال بر گناه کردن انها نیست بلکه دال بر تکلیف انهاست ،ولی باید در نظر داشت که این امر دلیل بر ان نیست که درجه عصمت این اشخاص از عصمت فرشتگانی که بالفعل هستند کمتر باشد،وگرنه حضرت ادم معلم و مدرک اسماء حق و مسجود ملائک قرار نمی گرفت....

رابعا عصمت بر اساس انچه گفته شد مراتب دارد و بالاترین ان از ان مقربترین هاست که حتی در فرشتگان نیز جایی ندارد بلکه این عصمت رتبه ای است که انسان را به جایی می رساند که جز او نمی تواند در انجا پا بگذارد همان طور که این موضوع معلوم است،واین یعنی بین حق و ان شخص واسطه ای نیست،واین عدم واسطه دال بر توجه تام به حق است ،ولی گفته شد که این توجه در مراتب مختلف است ویک لحظه غفلت در وجهی برای این درجه ومقام منجر به اثاری عینی و حقیقی می گردد که منجز به توبه این اشخاص می گردد که توبه حضرت ادم نیز به این مقام اشاره دارد نه در مرتبه علمای ظاهری و اشخاص عامی......پس توبه ادم به دلیل عدم توجه به حضرت حق بود که منجر به خوردن ان میوه گردید نه اینکه توبه کند که چرا از ان میوه خورد تا از نعمات بهشت محروم گشته باشد،بلکه خوردن ان میوه انتزاع از عدم توجه و غفلت اوست در مقامش از حضرت حق ،بنابراین در اصل توبه از خوردن به توبه از خروج و نقص از مقامش می باشد نه ذاتی خوردن از میوه در حالی توبه به ذات خوردن میوه تعلق نمی گیرد،بلکه توبه به عدم اطاعت امر بر می گردد که منجر به نقص می شود....

در جات توبه اینهاست:

1- توبه عمال، و رجوع از اعمال زشت به اعمال نيكوست.
2- توبه زهاد، و آن رجوع از ميل به بى رغبتى نسبت به دنياست.
3- توبه اهل حضور و آن رجوع از تخلف است.
4- توبه متخلق، آن رجوع از رذايل اخلاقى به فضائل اخلاقى است.
5- توبه عارفان، و آن رجوع از ديدن فعل نيكو به حق، يعنى: وقتى كار خوبى را به خود نسبت مى دهد بعد از آن توبه مى كند و آن را از حق مى داند، مثلا: اگر توبه را نيكو مى داند از اين توبه، توبه مى كند
6- توبه موحدان، و آن رجوع از غير خدا بسوى خداست، موحد در اين مقام وجود خود را فراموش مى كند.(توجه تام به حق)..

تفصیل توبه را این سایت خوب توصیف نموده است می توانید رجوع نمایید تا بهتر تفهم نمایید:

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=11396&PageIndex=2&Language=1

خلاصه اینکه توبه یک حالت نفسانی است که مراتب دارد ،و ویژگیهای هر مرتبه مغایر با مراتب دیگر است،نتیجتا نمی توان این مراتب را در یکدیگر سرایت داد وهمه انها را در یک سطح گنجاند.......

یاحق

جمع بندی
اصلهای ثابت در قران
اصل اول درقرآن هیچ گاه از عملی نهی متاکد به لفظ لاتقربانمی شود مگر آنکه انجام دادن آن عمل گناه می باشد

خداوند صراحتا می فرماید لا تقربا هذه الشجره به اين درخت نزديك نشويد
خداوند نمی فرماید از ان درخت نخورد بلکه می فرماید که به آن نزدیک نشود چه رسد به انکه از آن بخورد

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را بمن نشان دهند که خداوند لفظ لاتقربا را برای انجام دادن عملی بکار ببرد و انجام دادن آن عمل مباح باشد
اصل دوم

خداوند هیچگاه شخصی را با انجام دادن فعل مباح از ظالمین نمی داند و همیشه ظالم در برابرفعل گناه وجود دارد

وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
و گفتيم: «اى آدم، خود و همسرت در اين باغ سكونت گير [يد] و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد و [لى‏] به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود.»

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را به من نشان دهید که خداوند گفته باشد شخصی من الظالمین است و انجام دادن ان عمل مباح باشد و گناه نباشد

اصل سوم

خداوند در قرآن هیچ عملی را عصیان نام نمی برد مگر آنکه انجام دادن آن عمل گناه باشد

وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى و [اين گونه‏] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را بمن نشان دهند که خداوند شخصی را عاصی بداند اما شخص مرتکب عملی مباح شده باشد وعصی دربرابر گناه نباشد

اصل چهارم

خداوند در قران نیاز به توبه و بخشش را هیچگاه در برابر فعل مباح قرار نمی دهد مگر انکه آن عمل گناه باشد

فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى، او [ست كه‏] توبه‏ پذيرِ مهربان است

قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
گفتند: «پروردگارا، ما بر خويشتن ستم كرديم، و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى، مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.»

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را بمن نشان دهند که توبه و بخشش در برابر فعل مباح باشد

حال باید پرسید چرا علمای اهل تشیع با اصلهای ثابت در قرآن مخالفت می کنند ؟
حال اگر همه این اصلها در یک موضوع باشد چگونه است حال کسانی که با آن مخالفت می کنند ؟

ازدوستانی که میخواستن با بنده مباحثه کنند به این ادرس و عنوان جدید سری بزنند
کافر بودن منکر امامت از منظر قرآن

به نام الله

با سلام به دوستان

جناب طالب علم ؛ مشكل شما اينه كه فقط به ظاهر آيات توجه داريد و با اين شيوه قطعاً به نتيجه نخواهي رسيد . چون بسياري از آيات در ظاهر ممكن است متناقض باشند . شما خود بايد اين مشكلتان را حل كنيد . شما پيرو هماني هستيد كه گفت : " حسبنا كتاب الله " و چه دانسته گفت !!! اگر او آن ثقل ديگر رو كنار نگذاشته بود كه اين چك و چونه ها نداشتيم . اصلاً اگه اينو نگفته بود كه كارش پيش نمي رفت !!!
يادت باشه لفظ هميشه تو رو به مفهوم حقيقي هدايت نميكنه . ميشه معني اين آيه رو بر اساس قاعده " حسبنا كتاب الله " بگي !!! :
قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ
بگو شما از جرمي كه ما انجام داده ايم بازخواست نمي شويد و ما هم از كارهايي كه شما انجام داده ايد
ميشه بگي چرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خودشان جرم را نسبت داده اند ؟
آيا كارهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مجرمانه و اعمال مشركان غير مجرمانه است ؟ !

طالب علم;176911 نوشت:
جمع بندی
اصلهای ثابت در قران
اصل اول درقرآن هیچ گاه از عملی نهی متاکد به لفظ لاتقربانمی شود مگر آنکه انجام دادن آن عمل گناه می باشد

خداوند صراحتا می فرماید لا تقربا هذه الشجره به اين درخت نزديك نشويد
خداوند نمی فرماید از ان درخت نخورد بلکه می فرماید که به آن نزدیک نشود چه رسد به انکه از آن بخورد

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را بمن نشان دهند که خداوند لفظ لاتقربا را برای انجام دادن عملی بکار ببرد و انجام دادن آن عمل مباح باشد
اصل دوم

خداوند هیچگاه شخصی را با انجام دادن فعل مباح از ظالمین نمی داند و همیشه ظالم در برابرفعل گناه وجود دارد

وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
و گفتيم: «اى آدم، خود و همسرت در اين باغ سكونت گير [يد] و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد و [لى‏] به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود.»

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را به من نشان دهید که خداوند گفته باشد شخصی من الظالمین است و انجام دادن ان عمل مباح باشد و گناه نباشد

اصل سوم

خداوند در قرآن هیچ عملی را عصیان نام نمی برد مگر آنکه انجام دادن آن عمل گناه باشد

وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى و [اين گونه‏] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را بمن نشان دهند که خداوند شخصی را عاصی بداند اما شخص مرتکب عملی مباح شده باشد وعصی دربرابر گناه نباشد

اصل چهارم

خداوند در قران نیاز به توبه و بخشش را هیچگاه در برابر فعل مباح قرار نمی دهد مگر انکه آن عمل گناه باشد

فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى، او [ست كه‏] توبه‏ پذيرِ مهربان است

قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
گفتند: «پروردگارا، ما بر خويشتن ستم كرديم، و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى، مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.»

تحدی برای کل علمای اهل تشیع یک آیه را بمن نشان دهند که توبه و بخشش در برابر فعل مباح باشد

حال باید پرسید چرا علمای اهل تشیع با اصلهای ثابت در قرآن مخالفت می کنند ؟
حال اگر همه این اصلها در یک موضوع باشد چگونه است حال کسانی که با آن مخالفت می کنند ؟

سلام.

دوست عزیز تا اصل هست هیچ وقت نوبت به فرع نمی رسد!!!!،ابتدا شما ثابت کن که شریعتی در بهشت ادم بوده است انوقت شروع نمایید به فروعات ان شریعت ،از قبیل گناه وحرمت و غیره که همه از امور مولوی است که حضرت حق انجام انرا لازم شمرده و تخطی کردن از انرا به عذاب نوید داده......همه مواردی که اوردید فرع بر شریعت است...

خداوند می فرماید:
[="red"]شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13).[/]
این یعنی شریعت از حضرت نوح اغاز گردید...

حضرت عالی بدون توجه به قراین ایات هر کدام را که خواستید بر انچه دوست دارید فرود می اورید،برای اثبات مصداق نیاز به قراین و ادله است وگرنه بر اساس ایات دار بهشت دار نزاع و خصومت است در حالی که خصومت ونزاع شرعی چیز دیگری است....

شما از اصل خارج شو انوقت دنبال فرع بگرد!

یاحق

طالب علم;176942 نوشت:
ازدوستانی که میخواستن با بنده مباحثه کنند به این ادرس و عنوان جدید سری بزنند
کافر بودن منکر امامت از منظر قرآن

سلام:

دوست عزیز تا خود امامت ویژگیهای ان معلوم نگردد چگونه می خواهید بفهمید که مقابل امامت چه چیزی هست،ابتدا تا امامت و خصوصیات ان مشخص نگردد حرف از مقابل ان زدن بی ثمر است!

یاحق

erfan_alavi;176950 نوشت:

سلام.

دوست عزیز تا اصل هست هیچ وقت نوبت به فرع نمی رسد!!!!،ابتدا شما ثابت کن که شریعتی در بهشت ادم بوده است انوقت شروع نمایید به فروعات ان شریعت ،از قبیل گناه وحرمت و غیره که همه از امور مولوی است که حضرت حق انجام انرا لازم شمرده و تخطی کردن از انرا به عذاب نوید داده......همه مواردی که اوردید فرع بر شریعت است...

خداوند می فرماید:
شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13).
این یعنی شریعت از حضرت نوح اغاز گردید...

حضرت عالی بدون توجه به قراین ایات هر کدام را که خواستید بر انچه دوست دارید فرود می اورید،برای اثبات مصداق نیاز به قراین و ادله است وگرنه بر اساس ایات دار بهشت دار نزاع و خصومت است در حالی که خصومت ونزاع شرعی چیز دیگری است....

شما از اصل خارج شو انوقت دنبال فرع بگرد!

یاحق


اینکه باعث شدم شما یکبار هم شده به قران نگاهی کنید جای خوشحالی است اگر چه حتی معنای آیات را هم نمی دانید
اولا میشه بفرمایید شرع نزد علما چه معنای دارد ؟

خداوند می فرماید:

erfan_alavi;176950 نوشت:

شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13).
این یعنی شریعت از حضرت نوح اغاز گردید...

متاسفانه اینقدر از قرآن دور بوده اید و مشغول کلام و سفسطه بوده اید معنای این آیه را به واضحی نمی دانید
در برابر فرمان الهی پیامبران دو قسم هستند
1- انهای که کتاب دارند مانند پیامبران اوالعزم که خداوند در این آیه از آنها نام می برد و انها را صاحب کتاب آسمانی می داند
1- و آنهای که کتاب نداشتند

اما اینکه شرع و شریعت از نوح شروع شده باشد پس با این حرف شما حضرت آدم نمی تواند پیامبر باشد
خداوند می فرماید
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً
( اي مردم ! ) براي هر ملّتي از شما راهي ( براي رسيدن به حقائق ) و برنامه‌اي ( جهت بيان احكام ) قرار داده‌ايم
البته در پستهای قبلی هم به این موضوع اشاره کردیم اگر می خواهید سخنان قبلی که جواب داده شده را تکرار کنید می توانید هم سخنان قبلی و هم جواب بنده را کنار هم بزارید مشکلتان حل می شود
پس لطفا از سوالات تکراری بپرهیزید

نقل قول:
اینکه باعث شدم شما یکبار هم شده به قران نگاهی کنید جای خوشحالی است اگر چه حتی معنای آیات را هم نمی دانید
اولا میشه بفرمایید شرع نزد علما چه معنای دارد ؟

سلام بر شما.

البته من نمی دانم چون اگر می دانستم ،انوقت بیان و حقیقت هر چیزی را می فهمیدم،همانطور که شما فهمیده اید و در مقدمه امر امامت و لازمه ان که عصمت باشد همچنان دارید تحت توهم ،تخیل می کنید،امامت با خصوصیاتش و اینکه هیچ زمانی خالی از امام نیست در قران موجود است حال شما که هر روز قران می خوانید و لی تفهم نمی کنید این دیگر مشکل خواندن و نخواندن بنده نیست...

دوست فاهم کتاب ،شریعت راهی است برای تسلیم و دین و خود دین هم متعلق حق است و هم باطل ،نتیجتا شرع دین را تخصیص می زند،ولی خود جامع ان می گردد نه مجموع ان،پس برای رسیدن به هدف و غایت این تسلیم در جهت صحیح نیاز به معرفت و قوانینی است که از طریق وحی وعقل باید به ان نائل گشت و این خصوصیت راه را شرع گویند برای ان هدف اصلی دین که تسلیم است،وخود تسلیم نیز مراتبی دارد که از مرتبه پایین ان یعنی اسلام که به ظاهر و احکام وقوانین فروعی مربوط می گردد شروع می شود و بعد از ان به مرتبه ایمان می رسد و همینطور این مراتب برای رسیدن به غایت اصلی که تسلیم محض می باشد ادامه پیدا می کند....

خلاصه دین همان تسلیم است و قوانین و احکامی که انسان در زندگی در پیش می گیرد برای رسیدن به ان می شود شریعت.....ایات را نیاوردم چون می دانم شما خوب ایات را می خوانید و لی انشاالله پا را فرا تر قرار دهید و تفهمی نیز داشته باشید....

نقل قول:
متاسفانه اینقدر از قرآن دور بوده اید و مشغول کلام و سفسطه بوده اید معنای این آیه را به واضحی نمی دانید
در برابر فرمان الهی پیامبران دو قسم هستند
1- انهای که کتاب دارند مانند پیامبران اوالعزم که خداوند در این آیه از آنها نام می برد و انها را صاحب کتاب آسمانی می داند
1- و آنهای که کتاب نداشتند
اما اینکه شرع و شریعت از نوح شروع شده باشد پس با این حرف شما حضرت آدم نمی تواند پیامبر باشد
خداوند می فرماید
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً
( اي مردم ! ) براي هر ملّتي از شما راهي ( براي رسيدن به حقائق ) و برنامه‌اي ( جهت بيان احكام ) قرار داده‌ايم
البته در پستهای قبلی هم به این موضوع اشاره کردیم اگر می خواهید سخنان قبلی که جواب داده شده را تکرار کنید می توانید هم سخنان قبلی و هم جواب بنده را کنار هم بزارید مشکلتان حل می شود
پس لطفا از سوالات تکراری بپرهیزید

البته شما بهتر از بنده می فهمید...

خب سوال شما قبل از هبوط از بهشت است یا بعد از ان،فعلا شما ما را به همان اصل اول برسان تا بعد به شما مسئله دوم را نیز توضیح دهیم ...چون حضرت عالی هنوز در تفهم اینکه ایشان در بهشت به مقام نبوت رسیده باشند دارید سیر معنایی می کنید تا حداقل فرق بین جامع اصول و فروع را در شرایع برای شما توضیح دهیم ،هر چند قوانین و احکامی که رافع بین مذاهب و اختلاف انها،وهمچنین زندگی اجتماعی اشخاص باشد تا قبل از حضرت نوح نبوده است...

خب به نظر حضرت عالی ایا پیامبر اکرم قبل از بعثت نبی بود یا خیر واگر بود از کدام شریعت پیروی می کرد!؟

یاحق

طالب علم;175813 نوشت:
اولاهمیشه در قران لفظ عصیان در برابر گناه بکار رفته است ظاهرا در این مورد هم شما متفق هستید و ایرادی نداشتید
اما در مورد غوی
شیطان چه می گوید
‏ ‏ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ‏
‏ گفت : به عزّت و عظمتت سوگند كه ( در پرتو عمر جاويدان و تلاش بي‌امان ) همه آنان را گمراه خواهم كرد . ‏
ومشخص است منظور از غوی اینست که انسانها را به ارتکاب به گناه وا می دارم وکاری می کنم که انسانها گنهکار شوند واز خدا دور شوند
حال شیطان برای آنکه این ماموریت خود را به انجام برساند به آدم نزدیک می شود واو را به خوردن آن میوه ای که از ان نهی شده وا می دارد
و آدم به جای آنکه حرف خدا را گوش دهد حرف شیطان را گوش می دهد و خدوند می فرماید
وعصى ادم ربه فغوى
وخداوند به ما می فرماید
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ
اي آدميزادگان ! شيطان شما را نفريبد ، همان گونه كه پدر و مادرتان را ( فريفت و ) از بهشت بيرونشان كرد
و پیام این داستان اینست که خداوند به ما می گوید که مثل ادم از فرمان شیطان پیروی نکنیم تا گمراه نشویم
وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً
و اهريمن مي‌خواهد كه ايشان را بسي گمراه ( و از راه حق و حقيقت بدر ) كند
پس وظیفه شیطان گمراه کردن انسان است و در عصی آدم ربه فغوی خدا مهر تایید می گزارد که شیطان انسان را گمراه کرد
فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ
امّا او از ( دستور ) آنها بيرون رفت ( و بدانها توجّه نكرد ) و شيطان بر او دست يافت و از زمره گمراهان گرديد
پس تبعیت از شیطان برابر ست با گمراه شدن

سخن شما متفرع بر این است که امر متوجه حضرت آدم علیه السلام امری تکلیفی بوده باشد، نه ارشادی.ودر صورت تکلیفی باز امرو نهی دارای مراتبند از وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه.
آیا به نظر شما قبح مخالفت با نهی تنزیهی با نهی تحریمی یکسان خواهند بود؟ وآیا عتاب مولی نسبت به همۀ افراد در این دو نهی یکسان خواهد بود؟
مثلا اگر پیامبری مرتکب کبیره شود با فرد عادی ای که مرتکب کبیره شده، در قبح عمل و عتاب از جانب خداوند یکسان خواهند بود؟ و یا اگر انجام کار مکروه از جانب مردم کوچه و بازار جایز و امری عادی باشد، دلیل بر جواز انجام آن از سوی انبیاء خواهد بود؟
عصیان به معنای مخالفت امر است که طبق برداشت برخی از اهل سنت اگر عمدی باشد گناه است و اگر سهوی باشد زلت است.(که البته برخی از اهل سنت قائل به زلت بودن چنین امری از جانب حضرت ادم هستند و برخی همین زلت با معنای رایج آنرا هم در مورد انبیاء نمی پذیرند».
البته ظاهرا شما خود را برتر از حضرت آدم علیه اسلام می دانید که گفته اید:«و پیام این داستان اینست که خداوند به ما می گوید که مثل ادم از فرمان شیطان پیروی نکنیم تا گمراه نشویم».
ما نمی دانیم چرا خداوند افرادی را برگزیده خود نمود که اهل گناه و معصیت هستند و آنان را واسطه بین خود و مردم قرار دادو آنها را الگوی دیگران نمود واین در حالی که خود گمراهند؟وافرادی مانند طالب علم از این گناهان مبرا و پاک هستند؟!
اگر شما قائل به توبه آدم علیه السلام هستید چرا اینقدر دم از انحراف و گمراهی ایشان میزنید؟
اینکه شما در میان آیات آیه ای را آوردید و آنرا به حضرت آدم استناد دادید به چه علت است؟«فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین»[1] این آیه در قران دربارۀ چه کسی است که شما آنرا به عمل ادم علیه السلام استناد دادید؟!

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].الاعراف/175.

طالب علم;175884 نوشت:

میشه بگید شما بر مبنای اجتهاد چه کسی حرف می زنید و آیا با این استدلال سخن شما هم فاقد ارزش نمی شود
!!
من چنین حرفی را قبول ندارم نه بخاطر آنکه بنده هم مثل شما عقیده دارم که هر کسی که کفر کندکافراست اگر چه توبه کند و مسلمان هم شود باز خداوند او را برای همیشه در جهنم قرار می دهد
اما قبول نداشتن بنده بخاطر آنست که باتفاق مسلمانا ن شیعه وسنی ثابت نشده و مقبول نیست که کسی که مرتکب کفر شده باشد پیامبر شودو ثابت است که خداوند کسی را که بیشتر از دیگران لیاقت بار امانت را داشته باشدبه پیامبری بر می گزیند

قبلا از سایتها ی دیگران کپی می گرفتید حال دارید از کپی خود در اینجا کپی می گیرید
دوست عزیز بنده انچه را درست بدانم می گویم و قضاوت با کاربران حال به نظر شما من هم باید از جوابم کپی بگیریم برای جواب این سخنان شما

دوست بزرگوار به این سخنان می گویند عقیده شخصی نه استدلال وقتی چیزی را می گویید باید ثابت کنید البینه علی المدعی

من هم ایراد عقلی دارم به این سخنان و هم ایراد نقلی
اولا هیچگاه استثنا را به عنوان اصل تقسیم قرار نمی دهند
مثلا می گویند انسانها را تقسیم کنید چند پا دارند شما درست نیست
بگوید یک پا دو پا و سه پا و.....
این تقسیم بندی شما درست نیست چون اصل اینست که انسانها دو پا دارند و شما نمی توانید بخاطر انکه احتمال یک پا و سه پا وجود دارد انرا جزء تقسیم بندی قرار دهید
پس استثنا از تقسیم بندی خارج است
این اصل در همه تقسیم بندیهای وجود دارد چه دینی و چه دنیایی
ایراد نقلی همچنانکه قبلا هم گفتم اینست باید ببینیم در تعریف خداوند ظالم چه کسی است چون قرار است خداوند عهد را به ضالم ندهد نه من و شما آیا خداوند کسی را که توبه کرده باشد ظالم می داند یانه ؟


درباب تفسیر سعید بن زید در مورد آیۀ « لاینال عهدی الظالمین» که ایشان طبق گفته شما ظلم را به شرک و کفر تفسیر نموده بودند و ما گفتیم این سخن مبناء اجتهاد خود اوست و ارزشی نداردو شما در جواب ما فرمودید:«میشه بگید شما بر مبنای اجتهاد چه کسی حرف می زنید و آیا با این استدلال سخن شما هم فاقد ارزش نمی شود».

عرض می شود ظاهرا جنابعالی آشنایی با علم رجال ندارید؛ چه اینکه اگر می داشتید متوجه منظور ما می شدید.
سعید بن جبیر جزو تابعین است و سخنی را که بیان می دارد یا روایت است و یا روایت نیست. اگر روایت است یا متصل است و یا منقطع، اگر اسناد کامل باشد با حفظ شرایط قبول روایت، روایت مورد پذیرش است و اگر منقطع و مرسل باشد، در باب مرسلات تابعین دوقول در میان اهل سنت موجود است: حجیت از جانب احناف و عدم حجیت از جانب غیر احناف.
و یا اینکه سخن تابعی اجتهاد خود اوست، که در این صورت اجتهاد او حجیتی بر دیگران نخواهد داشت.
اما آنچه را ما از سخن بزرگانمان نقل نمودیم حصری عقلی بود نه نقلی. ومعارضه با دلیل عقلی تنها با دلیل عقلی صورت می پذیرد نه نقلی، فافهم.

اما اینکه شما به حصر عقلی ما در تقسیم ظلم در آیۀ شریفۀ «لاینال عهدی الظالمین» اشکال گرفتید که:«اولا هیچگاه استثنا را به عنوان اصل تقسیم قرار نمی دهند»؛ در جواب شما می گوئیم ما استثناء را مقسم تقسیم قرار ندادیم؛ بلکه مقسم انسانها به لحاظ تلبس به ظلم و عدم آن است که به حکم عقل از چهار حالت خارج نمی باشند يا در تمامى عمر ظالمند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏كارند، و يا به عكس، در اول صالح، و در آخر ظالمند، و گفتیم: ابراهيم علیه السلام نیز شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را به دسته اول، و چهارم، از ذريه‏اش بدهد، پس به طور قطع دعاى ابراهيم علیه السلام شامل حال اين دو دسته نيست.

باقى مى‏ماند دوم و سوم، يعنى آن كسى كه در تمامى عمرش ظلم نمي كند، و آن كسى كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مى‏ماند يك قسم و آن كسى است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم علیه السلام از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آن كسى است كه در تمامى عمر معصوم باشد.
به نظرم برای شما لازم است که به کتاب منطق قسمت تقسیم مراجعه نمائید تا در آنجا با انواع تقسیم و شرایط آن آشنا شوید تا این مثالهای بی ربط را ذکر ننمائید.

اما اینکه گفتید:«من چنین حرفی را قبول ندارم نه بخاطر آنکه بنده هم مثل شما عقیده دارم که هر کسی که کفر کندکافراست اگر چه توبه کند و مسلمان هم شود باز خداوند او را برای همیشه در جهنم قرار می دهد
اما قبول نداشتن بنده بخاطر آنست که باتفاق مسلمانا ن شیعه وسنی ثابت نشده و مقبول نیست که کسی که مرتکب کفر شده باشد پیامبر شودو ثابت است که خداوند کسی را که بیشتر از دیگران لیاقت بار امانت را داشته باشدبه پیامبری بر می گزیند»

ما چنین سخنی را نگفتیم که کسی اگر گناه کند و توبه نماید مورد مغفرت خدا قرار نمی گیرد بلکه می گوئیم از قرآن استفاده می شود نبوت به این افراد نمی رسد چون مرتکب ظلم شده اند و لو اینکه توبه نموده باشند.
اما شما در تفسیر آیه به سخن سعید بن زید احتجاج نمودید که وی ظلم را به شرک و کفر تفسیر نموده بود، و سخن او را به تائید گفتار خود آوردید بنابراین باید بپذیرید که طبق مبنای مورد انتخابتان اگر شخصی از کفر نیز توبه نماید صلاحیت نبوت را خواهد داشت.
اگر خداوند برای نبوت کسی را انتخاب می کند که لیاقت بیشتری برای برداشتن امانت الهی دارد چرا کسی را انتخاب نمود که در اولین مراحل آزمایش طبق مبنای شما عصیان ورزید و با نهی شدید الهی مخالفت نمود و مرتکب گناه بزرگ شد؟

عصمت انبیاء قبل از رسالت از دید گروهی از اهل سنت

با تشکر از جوابهای خوب دوستان عزیز و بزرگوار
نکته ای که همواره در برخی تایپیکهای مسائل خلافی اتفاق می افتد این است که سوال کننده؛ وقوف بر مساله و اقوال پیرامون آن مساله ندارد.
مساله عصمت انبیاء علیهم السلام نیز بدین صورت است که اقوال مختلفی راجع به آن موجود است.
دربارۀ عصمت انبیاء قبل از نبوت، تنها شیعه نیست که قائل به عصمت آن بزرگواران در این مرتبه نیز هست؛ بلکه طوایفی از اهل سنت نیز قائل به همین نظر هستند.

اکثر معتزله معقدند که قبل از بعثت ممتنع است صدور کبیره از انبیاء ولو اینکه بعد از آن توبه نمایند.[1] (در حالی که طبق تقریر جناب طالب علم آدم علیه السلام با نهی شدید مخالفت نموده که این مخالفت جز با کبیره بودن تناسب ندارد).
همچنین جماعتی از اهل سنت قائل به عصمت قبل از نبوت انبیاء نیز هستند، همچون جماعتی از ماتریدیه و اباضیه.

«ملاعلی قاری» در ذیل کلام ابو حنیفه:«والانبیاء علیهم السلام کلهم منزهون عن الصغائر و الکبائر»می گوید:« هذه العصمة ثابتة للانبیاء قبل النبوة و بعدها علی الاصح».[2]
بنابر اصح عصمت انبیاء قبل از نبوت و بعد از آن ثابت است.

صاحب کتاب «نبراس» می گوید: بعضی از مشایخ می گویند:«زلات الانبیاء بسبب زیادة قربهم الی الله سبحانه، وفی تفسیر النسفی :ان ائمة سمرقند لایطلقون اسم الزلة علی افعال الانبیاء، لانها نوع ذنب، ویقولون فعل الفاضل و ترک الافضل، فعوتبوا عطیة، لان ترک الافضل منهم کترک الواجب من الغیر».
لغزشهای انبیاء به سبب زیادت قربشان به خداوند متعال است و در تفسیر نسفی است که:ائمۀ سمرقند بر افعال انبیاء اسم زلت را اطلاق نمی نمودند زیرا «زلت» نوعی گناه است، بلکه در بارۀ این افعال معتقدند: این افعال انجام دادن فعل فاضل و ترک کار افضل است ودر برابر این افعال عتاب می شدند از باب عطیه و لطف خدا، زیرا ترک افضل از جانب آنها مانند ترک واجب از غیر ایشان است.

صاحب کتاب نبراس سپس به آیۀ«وعصی آدم ربه و غوی» اشاره می کند ومی گوید:«بان الحق سبحانه و تعالی سمی ترک الافضل منهم معصیة، لعلو شانهم و عظم رتبتهم، ولا یجوز هذه التسمیة من غیره لان الملک اذا عاتب وزیره بخطاب خشن لم یجز للسوقی ان یخاطبه بذلک الاسم».[3]

همانا خداوند سبحان ترک افضل از جانب انبیاء را معصیت نامیده، بخاطر علو و برتری شان و بزرگ بودن مقام آنها. و جایز نیست دیگران چنین اطلاقی را در مورد آنها داشته باشند؛ زیرا وقتی پادشاهی وزیر خود را مورد عتاب شدید قرار می دهد؛ برای مردم کوچه و بازار جایز نیست که وزیر را با لفظی مخاطب سازند که پادشاه وزیر خود رابا آن الفاظ مورد عتاب قرار داده بود.

شیخ احمد بن حمد الخلیلی«از علمای بزرگ اباضیة» نیز می نویسد:«ذهب اصحابنا الی انهم معصومون عن الکبائر والصغائر فی حال النبوة و قبلها ...وهذا هو اللائق بمقام المختصین بالاصتفاء الالهی..».[4]
اصحاب ما معتقدند که انبیاء از کبائر و صغائر در حال نبوت و قبل از آن معصومند ...و این عصمت مناسب با مقام افراد مخصوص و انتخاب شده توسط خداوند هستند.

بنابراین باید دانست که درباب عصمت انبیاء قبل از رسالت نیز طوایفی از اهل سنت چنین اعتقادی را دارند.


[1] .شرح المواقف،ج،ص265.«و قال أكثر المعتزلة تمتنع الكبيرة و ان تاب منها لانه أي صدور الكبيرة يوجب النفرة».

[2] .شرح الفقه الاکبر،ص68.

[3] .النبراس،ص454.

[4] جواهر التفسیر،ج3،ص127-129.

طالب علم;177160 نوشت:
متاسفانه اینقدر از قرآن دور بوده اید و مشغول کلام و سفسطه بوده اید معنای این آیه را به واضحی نمی دانید

طالب علم;177160 نوشت:
اینکه باعث شدم شما یکبار هم شده به قران نگاهی کنید جای خوشحالی است اگر چه حتی معنای آیات را هم نمی دانید

با سلام خدمت دوستان عزیز
لطفا در لابلای ابراز نظرات خود از گوشه و کنایه زدن بپرهیزید.
ضمنا این کار علاوه بر اینکه توهین به دیگران است خود یک نوع مغالطه و تضعیف فرد مقابل است. اگر این آقا معنای این آیه رو درست متوجه نشد(البته فرض کنید)، خوب برخی از صحابه هم متوجه نمیشدند، این بدین معنا نیست که صحابه از قرآن دور بودند. اگر مقصود شما بحث علمی است، فقط اشتباه را به فرد مقابل تذکر دهید.
قطعا توهین و کنایه های توهین آمیز از هیچ یک از طرفین قابل قبول نیست

با سلام و تشکر از همۀ دوستان بزرگوار

دوست عزیز جناب طالب علم
نظر به طولانی شدن مباحث ولزوم نتیجه گیری مباحث بی زحمت یک بار دیگر اهم مطالب خود را در نقد عصمت حضرت آدم علیه السلام بیان بفرمائید تا در پایان ما هم نتیجه گیری ای از مباحث طرح شده داشته باشیم.

با آرزوی موفقیت برای همۀ دوستان بزرگوار

صدرا;177351 نوشت:
سخن شما متفرع بر این است که امر متوجه حضرت آدم علیه السلام امری تکلیفی بوده باشد، نه ارشادی.ودر صورت تکلیفی باز امرو نهی دارای مراتبند از وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه.

بهرحال باید فعل حضرت آدم مباح باشد حتی اگر هم خطا و عملی مکروه هم بوده باشد بازادعای عصمت مطلق بجز ادعا چیزی از آن باقی نمی ماند و عقیده ای که اینقدر پایه های آن سست است نمی تواند اصلی دردین خدا داشته باشد

صدرا;177351 نوشت:
آیا به نظر شما قبح مخالفت با نهی تنزیهی با نهی تحریمی یکسان خواهند بود؟ وآیا عتاب مولی نسبت به همۀ افراد در این دو نهی یکسان خواهد بود؟
مثلا اگر پیامبری مرتکب کبیره شود با فرد عادی ای که مرتکب کبیره شده، در قبح عمل و عتاب از جانب خداوند یکسان خواهند بود؟

وقتی کسی به پیامبری مبعوث شود دیگر گناه نمی کند

صدرا;177351 نوشت:
عصیان به معنای مخالفت امر است که طبق برداشت برخی از اهل سنت اگر عمدی باشد گناه است و اگر سهوی باشد زلت است.(که البته برخی از اهل سنت قائل به زلت بودن چنین امری از جانب حضرت ادم هستند و برخی همین زلت با معنای رایج آنرا هم در مورد انبیاء نمی پذیرند».
البته ظاهرا شما خود را برتر از حضرت آدم علیه اسلام می دانید که گفته اید:«و پیام این داستان اینست که خداوند به ما می گوید که مثل ادم از فرمان شیطان پیروی نکنیم تا گمراه نشویم».

نکنه پیام این داستان اینه و خدا این داستان را می گوید که ثابت کند پیامبران عصمت مطلق دارند چه اثبات جالبی
نقل قول:
ما نمی دانیم چرا خداوند افرادی را برگزیده خود نمود که اهل گناه و معصیت هستند و آنان را واسطه بین خود و مردم قرار دادو آنها را الگوی دیگران نمود واین در حالی که خود گمراهند؟وافرادی مانند طالب علم از این گناهان مبرا و پاک هستند؟!
خداوند حتی گناه و اشتباه برگزیدگانش را می گوید چون میدانسته کسانی هستند که منحرف می شوندو در آینده ادعای عصمت مطلق می کنند
صدرا;177351 نوشت:
اگر شما قائل به توبه آدم علیه السلام هستید چرا اینقدر دم از انحراف و گمراهی ایشان میزنید؟
اینکه شما در میان آیات آیه ای را آوردید و آنرا به حضرت آدم استناد دادید به چه علت است؟«فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین»[1] این آیه در قران دربارۀ چه کسی است که شما آنرا به عمل ادم علیه السلام استناد دادید؟!

[1].الاعراف/175.


هرکسی از فرمان شیطان در مخالفت با فرمان خدا اطاعت کند مرتکب غوی می شود و حکم این آیه عام است
قطعا اگر حضرت آدم توبه نکرده بود از خاسرین بود

صدرا;177376 نوشت:
.

اما اینکه شما به حصر عقلی ما در تقسیم ظلم در آیۀ شریفۀ «لاینال عهدی الظالمین» اشکال گرفتید که:«اولا هیچگاه استثنا را به عنوان اصل تقسیم قرار نمی دهند»؛ در جواب شما می گوئیم ما استثناء را مقسم تقسیم قرار ندادیم؛ بلکه مقسم انسانها به لحاظ تلبس به ظلم و عدم آن است که به حکم عقل از چهار حالت خارج نمی باشند يا در تمامى عمر ظالمند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏كارند، و يا به عكس، در اول صالح، و در آخر ظالمند، و گفتیم: ابراهيم علیه السلام نیز شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را به دسته اول، و چهارم، از ذريه‏اش بدهد، پس به طور قطع دعاى ابراهيم علیه السلام شامل حال اين دو دسته نيست.

باقى مى‏ماند دوم و سوم، يعنى آن كسى كه در تمامى عمرش ظلم نمي كند، و آن كسى كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مى‏ماند يك قسم و آن كسى است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم علیه السلام از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آن كسى است كه در تمامى عمر معصوم باشد.
به نظرم برای شما لازم است که به کتاب منطق قسمت تقسیم مراجعه نمائید تا در آنجا با انواع تقسیم و شرایط آن آشنا شوید تا این مثالهای بی ربط را ذکر ننمائید.


اینقدر به این اشتباه شما جواب دادیم که خسته شدیم
شما می گویید ما استثنا را مقسم قرار ندادیم پس حتما ما داریم با یکی دیگر حرف می زنیم
یکی از تقسیم بندی شما این بوده که کسانی که اصلا ظلم نمی کنند
حتی اگر به ادعای شما بپزیریم این می شود استثنا
وهمچنان که گفتم خداوند کسی را که از ظلم توبه کند ظالم نمی داند

صدرا;177376 نوشت:
عصمت انبیاء قبل از رسالت از دید گروهی از اهل سنت

با تشکر از جوابهای خوب دوستان عزیز و بزرگوار
نکته ای که همواره در برخی تایپیکهای مسائل خلافی اتفاق می افتد این است که سوال کننده؛ وقوف بر مساله و اقوال پیرامون آن مساله ندارد.
مساله عصمت انبیاء علیهم السلام نیز بدین صورت است که اقوال مختلفی راجع به آن موجود است.
دربارۀ عصمت انبیاء قبل از نبوت، تنها شیعه نیست که قائل به عصمت آن بزرگواران در این مرتبه نیز هست؛ بلکه طوایفی از اهل سنت نیز قائل به همین نظر هستند.

اکثر معتزله معقدند که قبل از بعثت ممتنع است صدور کبیره از انبیاء ولو اینکه بعد از آن توبه نمایند.[1] (در حالی که طبق تقریر جناب طالب علم آدم علیه السلام با نهی شدید مخالفت نموده که این مخالفت جز با کبیره بودن تناسب ندارد).
همچنین جماعتی از اهل سنت قائل به عصمت قبل از نبوت انبیاء نیز هستند، همچون جماعتی از ماتریدیه و اباضیه.

«ملاعلی قاری» در ذیل کلام ابو حنیفه:«والانبیاء علیهم السلام کلهم منزهون عن الصغائر و الکبائر»می گوید:« هذه العصمة ثابتة للانبیاء قبل النبوة و بعدها علی الاصح».[2]
بنابر اصح عصمت انبیاء قبل از نبوت و بعد از آن ثابت است.

صاحب کتاب «نبراس» می گوید: بعضی از مشایخ می گویند:«زلات الانبیاء بسبب زیادة قربهم الی الله سبحانه، وفی تفسیر النسفی :ان ائمة سمرقند لایطلقون اسم الزلة علی افعال الانبیاء، لانها نوع ذنب، ویقولون فعل الفاضل و ترک الافضل، فعوتبوا عطیة، لان ترک الافضل منهم کترک الواجب من الغیر».
لغزشهای انبیاء به سبب زیادت قربشان به خداوند متعال است و در تفسیر نسفی است که:ائمۀ سمرقند بر افعال انبیاء اسم زلت را اطلاق نمی نمودند زیرا «زلت» نوعی گناه است، بلکه در بارۀ این افعال معتقدند: این افعال انجام دادن فعل فاضل و ترک کار افضل است ودر برابر این افعال عتاب می شدند از باب عطیه و لطف خدا، زیرا ترک افضل از جانب آنها مانند ترک واجب از غیر ایشان است.

صاحب کتاب نبراس سپس به آیۀ«وعصی آدم ربه و غوی» اشاره می کند ومی گوید:«بان الحق سبحانه و تعالی سمی ترک الافضل منهم معصیة، لعلو شانهم و عظم رتبتهم، ولا یجوز هذه التسمیة من غیره لان الملک اذا عاتب وزیره بخطاب خشن لم یجز للسوقی ان یخاطبه بذلک الاسم».[3]

همانا خداوند سبحان ترک افضل از جانب انبیاء را معصیت نامیده، بخاطر علو و برتری شان و بزرگ بودن مقام آنها. و جایز نیست دیگران چنین اطلاقی را در مورد آنها داشته باشند؛ زیرا وقتی پادشاهی وزیر خود را مورد عتاب شدید قرار می دهد؛ برای مردم کوچه و بازار جایز نیست که وزیر را با لفظی مخاطب سازند که پادشاه وزیر خود رابا آن الفاظ مورد عتاب قرار داده بود.

شیخ احمد بن حمد الخلیلی«از علمای بزرگ اباضیة» نیز می نویسد:«ذهب اصحابنا الی انهم معصومون عن الکبائر والصغائر فی حال النبوة و قبلها ...وهذا هو اللائق بمقام المختصین بالاصتفاء الالهی..».[4]
اصحاب ما معتقدند که انبیاء از کبائر و صغائر در حال نبوت و قبل از آن معصومند ...و این عصمت مناسب با مقام افراد مخصوص و انتخاب شده توسط خداوند هستند.

بنابراین باید دانست که درباب عصمت انبیاء قبل از رسالت نیز طوایفی از اهل سنت چنین اعتقادی را دارند.



این اولین بار نیست که شما مجبور می شوید اینگونه استدلال کنید من دقیقا نمی دانم اسم این عمل شماچیست دوستان می دانند ؟

برای نمونه
صدرا;177376 نوشت:
شیخ احمد بن حمد الخلیلی«از علمای بزرگ اباضیة» نیز می نویسد:«ذهب اصحابنا الی انهم معصومون عن الکبائر والصغائر فی حال النبوة و قبلها ...وهذا هو اللائق بمقام المختصین بالاصتفاء الالهی..».[4]
اصحاب ما معتقدند که انبیاء از کبائر و صغائر در حال نبوت و قبل از آن معصومند ...و این عصمت مناسب با مقام افراد مخصوص و انتخاب شده توسط خداوند هستند.

بنابراین باید دانست که درباب عصمت انبیاء قبل از رسالت نیز طوایفی از اهل سنت چنین اعتقادی را دارند


اباضیه که هم از سنی‌گری و هم از شیعه‌گری جداست هرچند از نظر شمار پیروان در مقایسه با سنیان و شیعیان گروه کوچکی به حساب می‌آید
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D9%87
لطفا به این سوالات هم پاسخ دهید
1- صاحب کتاب نبراس چه کسی است
2- کامل این سخن را بیاورید
هذه العصمة ثابتة للانبیاء قبل النبوة و بعدها علی الاصح

سلام

جناب طالب علم جواب سوالتان را اینجا بدهم یا جای دیگر؟

صدرا;177610 نوشت:
با سلام و تشکر از همۀ دوستان بزرگوار

دوست عزیز جناب طالب علم
نظر به طولانی شدن مباحث ولزوم نتیجه گیری مباحث بی زحمت یک بار دیگر اهم مطالب خود را در نقد عصمت حضرت آدم علیه السلام بیان بفرمائید تا در پایان ما هم نتیجه گیری ای از مباحث طرح شده داشته باشیم.

با آرزوی موفقیت برای همۀ دوستان بزرگوار



ان شا ء الله در پست دیگر جمع بندی کلی از سخنانم را میگذاریم و بحث را تمام می کنم
موضوع قفل شده است