عشق در دوران نوجوانی باز هم حادثه آفرید!

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
دوستان گلم؛
اگر نظر خوب و منطقی دارید و می تونید به این دوست ما کمک کنید، بسم الله!

تو بهتر می دانی یا طبیب .

پیرزنی را فرزندش نزد طبیب برد ، طبیب پس از معاینه گفت :

او را شوهر بده خوب می شود یا اینکه هر روز کره بخورد ،

پیرزن گفت : آقای طبیب منکه دندان کره خوری ندارم . باید راه دوم را انتخاب کرد
فرزندش که ناراحت شده بود گفت : در این سن و سال عیب است ،
مادرش رو به پسر كرده و گفت : تو بهتر می دانی یا طبیب !؟ :Nishkhand:

اين مثل - متل را خرج لبخندتان كردم . حقيقت امر اين است كه عاشقي در اين سن بخصلت ابر بهاري ( تجربه نموده ام بشخصه ) ,
تند است و دوام ندارد . كوري است كه عصا ندارد
با اينحال به خود شخص و اطرافيان آسيب ميزند .

قوه خيال و وهم اين بنده خدا را بسختي ميتوان مهار كرد . پيشگيري ميشد بهتر بود .

حال
ميخواي فالت بگيرم ؟ بعد از كلي سر و صدا و كش مكش , منتظر شعرهاي جانسوزش باشيد

سلام

البته این نظر شخصی من هست و ممکنه کارشناسی نباشه.

تا حالا اینجا چند تا از این تاپیکها دیدم که پسری دبیرستانی عاشق!! و شیفته پسری هم سن خودش شده....

به نظر من این موضوع اصلا چیز عجیب و بدی نیست و جزو خواص این دوران هست ، و نباید بهش گیر داد ، بلکه بعد از دو سه سال همه چیز رفع میشه و تموم میشه ... وقتی ما (پسرها اینطور هستن ، دختر خانمها رو نمیدونم ) به خاطرات دوران دبیرستان برمیگردیم ، از این مدل علاقه ها و دوست داشتنها زیاد میشه پیدا کرد... عشق و علاقه ای که یک پسر به یک همکلاسی خودش داره و یا به یک هم محلی و حتی معلم خودش داره...

وقتی یک نفر ادم مثلا چهل ساله ، خاطرات زندگیش رو مرور میکنه ، خیلی ها اذعان میکنن ، عمیق ترین و بی شیله پیله ترین دوستی ها مربوط به همین دوران دبیرستان هست... پس این موضوع چیز بد و قبیحی نیست ، یک عشق خالصانه و یک رفاقت ناب هست....

شاید دلیل این موضوع هم این باشه که یک پسر با حدود 15-16 سال سن ، در یک دوران گذر قرار داره ... از یکطرف از دوران کودکی خودش پاکی و صداقت رو یدک میکشه و از یک طرف ، نیاز به دوست و همراه و تعاملات اجتماعی ، دوران بزرگسالی در اون فرد در حال شکل گرفتن هست ... اما ما ادم بزرگها ، چون معمولا ارتباطات و دوستیهامون در دوران بزرگسالی ، بر اساس منافع شکل میگیره ، دیگه نمیتونیم اون خلوص و عشق و علاقه رو در دوستیها تجربه کنیم ، ولی یک پسر که در حدود سن بلوغ قرار داره ، این دوستیهای عاشقانه و خالصانه رو میتونه تجربه کنه و بعدها حتما از این دوران بعنوان دوران قشنگ زندگیش ، یاد خواهد کرد.

باز هم تاکید میکنم این نظر شخصی من هست و احتمالا غیر کارشناسی، و اگر اشتباه هست ، لطفا کارشناس محترم حذفش کنن تا خدای نکرده اسیب زا نباشه.

سلام
عارضم خدمت شما که هر کاری که از دستتون برمیاد رو زمین نذارید و براش انجام بدید
چه در راستای عشقش و چه برعکس
فقط اینو میگم که به کمک احتیاج داره و به حرف زدن
و به کسی که بتونه حرف دلش رو بهش بگه
شما میتونید اون کسی باشید که...
به شرطی که راز دار باشید.
وگرنه خودتون رو از جریان خارج کنید
موفق و پیروز باشید

جواب اين سوال را در همين ابتداي مقاله به شما مي‌گوييم: «نه» واقعا هيچ محدوديت سني براي عاشق شدن براي ازدواج وجود ندارد. هر شخصي با هر سني مي‌تواند در هر شرايطي عشق را تجربه كند و به‌دنبال عشق، زندگي زير يك سقف مشترك را شروع كند. گاه يك فرد 50‌ساله و گاه يك نوجوان 16‌ساله در يك دوره زماني كاملا شبيه هم عمل مي‌كنند آن هم تنها درصورت مسئله! يعني عاشق شدن و تشكيل زندگي دادن اما اين‌كه عاشق شدن و ازدواج در سنين پايين يا سنين بالا مي‌تواند چه تفاوت‌هايي داشته باشد؛ داستانش كاملا متفاوت است. اگر شما به تازگي عاشق شده‌ايد و قصد ازدواج با فرد مورد علاقه‌تان را داريد و به‌دنبال اين تصميم‌تان، ديگران با زبان انتقاد به شما گفته‌اند: الان خيلي زود است» بهتر است قبل از اين‌كه در اين مورد موضع‌گيري كنيد قدري بيشتر روي نكاتي كه براي‌تان شرح مي‌دهيم، تامل كنيد. در پايان اين مقاله متوجه مي‌شويد كه بهترين سن براي انتخاب فرد مورد علاقه‌تان چه زماني است و آيا الان شرايط ازدواج را داريد يا نه!

در سنين پايين، افراد به دليل نداشتن تجربه‌هاي كمتر اسير احساسات زودگذر مي‌شوند. درست است كه عشق و ازدواج در سنين پايين پرسوز و گداز‌تر از ازدواج در سنين بالاتر است اما اين نكته را هم درنظر داشته باشيد كه همين احساسات مهيج و پرسوز و گداز و ازدواج‌هاي زودهنگام مي‌تواند پاياني تلخ و ناخوشايند را هم براي طرفين داشته باشد. در سنين پايين انسان‌ها واقع بين نيستند و اگر پايان يك ارتباط زناشويي به جدايي ختم شود، افراد قادر به درك درستي نيستند و وقفه بلندمدت تري را در زندگي افراد به جا مي‌گذارد ولي در سنيني كه افراد به رشد اجتماعي بيشتري رسيده اند، با وجود سختي و درد شكست ازدواج، راحت‌تر با اين اتفاق كنار مي‌آيند. ترس از تنهايي يكي از علت‌هاي عاشق شدن و ازدواج در سنين پايين است و همين ترس باعث مي‌شود در مواردي كه حتي فرد مورد علاقه‌تان مناسب با معيارهاي شما نيست، در كنارش بمانيد و خودتان را قرباني يك ارتباط زناشويي ناموفق بدانيد اما اگر فرد با تجربه‌اي باشيد به‌خوبي تصميم مي‌گيريد و خود را براي تجربه‌اي بهتر آماده مي‌كنيد. چه خوش‌مان بيايد يا نه در سنين پايين به خصوص تا 20‌سالگي چنين درك درستي از ازدواج و عشق در ما وجود ندارد و به همين دليل عاشق شدن در اين دوره پر دردسر‌تر از سنين بالاتر است.

اين انتخاب شماست كه در سنين كم به‌دنبال عشق و ماجراجويي‌هاي آن برويد يا در سني كه كاملا با تجربه هستيد دل به كسي ببنديد و باقي‌مانده مسير را با همسر ايده‌آلي كه انتخابش كرده‌ايد، ادامه دهيد اما يادتان باشد آدم مناسبي كه شما قرار است عاشق و دلباخته‌اش شويد و به‌عنوان همسر او را به همه معرفي كنيد، در زماني مناسب به سمت شما خواهد آمد. در سنين بسيار كم كه هنوز ديدگاه‌ها و ايده‌هاي فكري فرد شكل نگرفته، انتخاب‌ها هم به همان اندازه مي‌تواند ناپخته و نادرست باشد. ممكن است فردي كه شما در 17‌سالگي علاقه به ازدواج با او را داشتيد چند‌سال بعد مثلا در 25 سالگي، به‌نظرتان كامل و مناسب نيايد اما دليل اين تغيير عقيده به دليل بد بودن يا نامناسب بودن فرد مورد علاقه‌تان نيست بلكه اين اتفاق به دليل تغييراتي است كه همزمان با رشد اجتماعي و فردي شما صورت گرفته است. معيارهاي شما مدام در حال تغيير هستند تا زماني كه شما به يك ثبات درستي از زندگي برسيد. فردي كه در 20 سالگي براي ازدواج عاشقش شده‌ايد با فردي كه شما در سنين بالاتري نسبت به او علاقه‌مند شده‌ايد، كاملا با يكديگر متفاوت هستند. زيرا معيارها و نوع ديدگاه شما در مورد انتخاب افراد تغيير بزرگي كرده است. پيشنهاد ما به شما اين است در سنيني ازدواج كنيد كه شناخت كافي از اطراف خود و آدم‌هاي زندگي‌تان داشته باشيد. هرچه‌قدر شما كامل‌تر باشيد، فرد مناسبي كه وارد زندگي‌تان مي‌شود، به معيارهاي شما نزديك‌تر خواهد بود و ارتباطي ماندگار‌تر را تجربه خواهيد كرد.

بيشتر از اين‌كه به‌دنبال زماني مناسب براي عاشق شدن و تشكيل زندگي مشترك باشيد و ذهن‌تان را درگير پيدا‌كردن يك فرد ايده‌آل براي ازدواج كنيد، اين نكته را در ذهن‌تان بسپاريد كه تا زماني كه شما درست عمل نكنيد و فرد ايده‌آلي نباشيد، فرد مناسبي براي شما پيدا نخواهد شد. بيشتر ما به‌دنبال اين هستيم كه ديگران چه چيزي به ما مي‌دهند. ما هميشه به اين سوال فكر مي‌كنيم كه وقتي زمان درست عشق ورزيدن رسيد و شخص مورد علاقه‌مان را براي ازدواج پيدا كرديم، چه چيزهايي از سمت عشق‌مان در انتظارمان است اما هرگز به اين فكر نمي‌كنيم كه ما در اين عشق قرار است چه كارهايي را براي عشق‌مان انجام دهيم. اين‌كه هميشه به‌دنبال دريافت خدمت باشيم و خودمان دست روي دست بگذاريم، كار درستي نيست و حتي با وجود زمان درست و شخص مناسب، عشق خوبي در انتظارمان نخواهد بود. اگر چيزي ندهيد نمي‌توانيد چيزي هم دريافت كنيد.

عشق خوبه من که تا حالا تجربه نکردم

ولی عشقی که پاک باشه و در ان گناهی نباشه

نه دوستی های خیابونی و ......... که طرف دختر مردم یک مدت سر کار میزاره و بعد میپیچوندش

یا میبینی پسره با چندین دختر رابطه داره

یا دختر با چندین پسر رابطه داره این ها عشق نیست

به نظر من ادم باید یکبار عاشق بشه و تا ابد کنار عشقش بمونه .........

Farzandeh-Shahid;764964 نوشت:
عشق خوبه من که تا حالا تجربه نکردم ولی عشقی که پاک باشه و در ان گناهی نباشه نه دوستی های خیابونی و ......... که طرف دختر مردم یک مدت سر کار میزاره و بعد میپیچوندشیا میبینی پسره با چندین دختر رابطه داره یا دختر با چندین پسر رابطه داره این ها عشق نیست به نظر من ادم باید یکبار عاشق بشه و تا ابد کنار عشقش بمونه .........
نمیتونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه این عشق رو تجربه نکردی، من عاشق یه دختر شدم نابودم کرد اصلا یه چیز عجیب بود تمام زندگیم و رویاهام و ارزوهام در اون خلاصه شد ولی افسوس که به دستش نیاوردم یعنی شرایط نبود وگرنه اگه شرایط بود صد در صد باهاش ازدواج میکردم بسیار زیبا بسیار باجذبه بسیار خوش اخلاق چقد مهربون بود عاشقش بودم دیونش بودم هیچ دختری جای اون رو برام نمیگیره خیلی دوسش داشتم خیلی وای الان این نوشته رو مینویسم قلبم تند تند داره میزنه دلم میخواد یه بار دیگه کنارم باشه

پسر خوشبخت;765015 نوشت:
دلم میخواد یه بار دیگه کنارم باشه

اگر قسمتتون می بود،مطمئنا الان کنارتون بود
حتما قسمت نبوده...
راضی باشید به رضا و قسمت خدای بزرگ

پسر خوشبخت;765015 نوشت:
نمیتونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه این عشق رو تجربه نکردی، من عاشق یه دختر شدم نابودم کرد اصلا یه چیز عجیب بود تمام زندگیم و رویاهام و ارزوهام در اون خلاصه شد ولی افسوس که به دستش نیاوردم یعنی شرایط نبود وگرنه اگه شرایط بود صد در صد باهاش ازدواج میکردم بسیار زیبا بسیار باجذبه بسیار خوش اخلاق چقد مهربون بود عاشقش بودم دیونش بودم هیچ دختری جای اون رو برام نمیگیره خیلی دوسش داشتم خیلی وای الان این نوشته رو مینویسم قلبم تند تند داره میزنه دلم میخواد یه بار دیگه کنارم باشه

با سلام و دورد بر پسر خوشبخت و دوست داشتنی
جسارتا سعی کنیم مطالب را طوری بیان کنیم که به حال پرسشگر مفید شود، و از گفتن روضه مکشوف خودداری کنیم.

مولکول 68;764911 نوشت:
سلام

البته این نظر شخصی من هست و ممکنه کارشناسی نباشه.

تا حالا اینجا چند تا از این تاپیکها دیدم که پسری دبیرستانی عاشق!! و شیفته پسری هم سن خودش شده....

به نظر من این موضوع اصلا چیز عجیب و بدی نیست و جزو خواص این دوران هست ، و نباید بهش گیر داد ، بلکه بعد از دو سه سال همه چیز رفع میشه و تموم میشه ... وقتی ما (پسرها اینطور هستن ، دختر خانمها رو نمیدونم ) به خاطرات دوران دبیرستان برمیگردیم ، از این مدل علاقه ها و دوست داشتنها زیاد میشه پیدا کرد... عشق و علاقه ای که یک پسر به یک همکلاسی خودش داره و یا به یک هم محلی و حتی معلم خودش داره...

وقتی یک نفر ادم مثلا چهل ساله ، خاطرات زندگیش رو مرور میکنه ، خیلی ها اذعان میکنن ، عمیق ترین و بی شیله پیله ترین دوستی ها مربوط به همین دوران دبیرستان هست... پس این موضوع چیز بد و قبیحی نیست ، یک عشق خالصانه و یک رفاقت ناب هست....

شاید دلیل این موضوع هم این باشه که یک پسر با حدود 15-16 سال سن ، در یک دوران گذر قرار داره ... از یکطرف از دوران کودکی خودش پاکی و صداقت رو یدک میکشه و از یک طرف ، نیاز به دوست و همراه و تعاملات اجتماعی ، دوران بزرگسالی در اون فرد در حال شکل گرفتن هست ... اما ما ادم بزرگها ، چون معمولا ارتباطات و دوستیهامون در دوران بزرگسالی ، بر اساس منافع شکل میگیره ، دیگه نمیتونیم اون خلوص و عشق و علاقه رو در دوستیها تجربه کنیم ، ولی یک پسر که در حدود سن بلوغ قرار داره ، این دوستیهای عاشقانه و خالصانه رو میتونه تجربه کنه و بعدها حتما از این دوران بعنوان دوران قشنگ زندگیش ، یاد خواهد کرد.

باز هم تاکید میکنم این نظر شخصی من هست و احتمالا غیر کارشناسی، و اگر اشتباه هست ، لطفا کارشناس محترم حذفش کنن تا خدای نکرده اسیب زا نباشه.


شما فرمودید که طی دوسه سال حل میشه باید توجه کرد که همین دوسه ساله که مشرف به کنکوره و سرنوشت آدمو میسازه
من خود بارها تجربه کرده ام که دوستی و مودت خیلی بهتر از عشق و وابستگیه
که البته این خود سواله واسم که چرا تو منابع اسلامی به عشق کمتر توجه شده و مطلب کم داریم

توجهتونو به تفاوت عشق و دوست داشتن از کتاب هبوط در کویر دکترشریعتی جلب میکنم که واقعا راست گفته:
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد.

عشق در غالب دل‌ها، در شکلها و رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی می‌شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه‌ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح‌ها، برخلاف غریزه‌ها، هر کدام رنگی و ارتفاعی و بُعدی و طعم و عطری ویژه خویش دارد، می‌توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی هست.

عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سالها بر آن اثر می‌گذارد، اما دوست داشتن در وَرای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه بلندش، روز روزگار را دستی نیست...

عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور می‌گوید:
"شما بیست سال بر سن معشوقتان بیافزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آن را بر احساس‌تان مطالعه کنید"!
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی‌های روح که زیبایی‌های محسوس را به گونه‌ای دیگر می‌بیند.

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می‌کشد، و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز"، زنده و نیرومند می‌ماند.

اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است . دنیایش دنیای دیگری است.

عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد که کیست ؟! یک "خود جوشی ذاتی" است ، و از این رو همیشه اشتباه می‌کند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یک جانبه می‌ماند و گاه ، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی‌بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را می‌توانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می‌نگرند، احساس می کنند که همدیگر را نمی‌شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پی از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است.

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می‌بندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این روست که همواره پس از آشنایی پدید می‌آید، در حقیقت، در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می‌خوانند، و پس از "آشنا شدن" است که خودمانی می‌شوند، - دو روح ، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی‌ها، احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرّار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می‌گریزد - و سپس طعم خویشاوندی، و بوی خویشاوندی، گرمای خویشاوندی، از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان، خود بخود ، دو همسفر بچشم می‌بینند که به پهن دشت بی‌کرانه مهربانی رسیده‌اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی "ایمان" در برابرشان باز می‌شود و نسیمی نرم و لطیف - همچون یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش‌اش ، مناره تنها و غریب آن را به لرزه می آورد.

هر لحظه پیام الهام‌های تازه آسمان‌های دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه‌ای بازیگر و شیرین و شوخ، هر لحظه، بر سر و روی این دو میزند.

عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن" و "اندیشیدن" نیست. اما دوست داشتن ، در اوج معراج‌اش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌کند و با خود به قله بلند اشراق میبرد.

عشق زیبایی‌های دلخواه را در دوست می‌آفریند و دوست داشتن زیبایی‌های دلخواه را در "دوست" میبیند و می‌یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.

عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
ادامه دارد...

rreezzaa;757091 نوشت:
سلام

با درود به پرسشگر محترم

rreezzaa;757091 نوشت:
خخخخخخ موضوع رو کف کردین

من فکر کردم مشکل اورژانسی و حاد هست که خودم رو درجا رسودم ! :Cheshmak::Gig:

rreezzaa;757091 نوشت:
بنده 17 سالمه، کلاس سوم ریاضی، پسری ایده آل و اجتماعی که البته موضوع به من ربطی نداره!

نیازی به درج بود !! :Cheshmak: :khandeh!: - -
خوشوقتم . . .

rreezzaa;757091 نوشت:
بلکه به دوست من که 16 سالشه ربط داره
راسنش یکی از دوستای بنده البته صمیمی و بهترینشون ، عاشق شده

چه کاری از دست من بعنوان داداش متهم برمیاد؟

1. اولین کار به نظرم دور کردن متهم از محل وقوع حادثه و از سوژه هست !

هر چه قدر دور باشند به همان میزان امکان فراموشی بیشتر هست ( اگر امکانش باشد )

2. اگاه کردن متهم از عواقب احتمالی این مورد
( که اینگونه موارد در اکثر موارد سرانجام خوبی ندارد )

3. ریختن یک گالن اب سرد به سر متهم تا عقلش سر جاش بیاد

4.ریشه یابی علت حادثه ؟ که چرا اینجور شده ؟ طرف کی هست ؟ ایا عشق هست ؟ یا احساس زود گذر ؟

فعلا همینا به ذهنم رسید

چقدر بچه عاشق میشه زمان ما تا پیش دانشگاهی جرات نداشتیم بگیم زن میگفتن بشین سرجات برو درست بخون :khandeh!:

این دهه 70 به بالا چقدر میل به ازدواج توشون زیاده :Gig:البته 90 درصدشون احساس زود گذره

سلام به نظر من خیلی نگران دوستتون نباشین چون در سن نوجوانی احساسات خیلی متلاطمه به قول یه مثلی در این سن یه روز عاشقن یه روز فارغ!البته توصیه های کارشناس محترم هم مشکل گشاس!ولی بدون نگرانی شما هم فرد از این مرحله عبور میکنه
بهترین کاری که شما میتونین برا دوستتون انجام بدین اینکه راهنماییش کنین که دیگه دچار این مسیله نشن و به قولی پیشگیری کنن مثل مهار ذهن

ابوالفضل;765177 نوشت:
3. ریختن یک گالن اب سرد به سر متهم تا عقلش سر جاش بیاد

با توجه به برودت هوا و یخبندان این مورد در روز های آتی انجام خواهد گرفت
با تشکر از استاد ابوالفضل:Hedye:

سلام

برو پیش یک پزشک متخصص اعصاب و روان ، و در این خصوص با او مشاوره کن.
متخصصین اعصاب و روان ، در این جور زمینه ها و زمینه هایی مثل اختلافات خانوادگی ، تحصیل ، تربیت فرزند و ... هم کار می کنند.

سلام عليكم

حكم شريعت بر ما حجت است در كنار حجت باطن كه عقلانيت است بايد رعايت شود .

راه حلي كه ميتواند مشكل را بشكلي منطقي حل كند اين است كه اين بنده خدا با خانواده اش صحبت كند و از طريق خانواده با خانواده دختر ارتباط برقرار كنند و خودش تصميم در اين مساله را به آنها واگذار نمايد .

حكم شرع اين است كه او به سن ازدواج رسيده و لازم است ازدواج كند و تا جائيكه ممكن هست لوازم آن در حد و اندازه اقل هم شده بايد تهيه شود . مساله كفويت و اقتصاد خانواده و مهارتهاي زندگي نيازي است كه هر دو خانواده بايد در نظر بگيرند .

فاتح;765321 نوشت:
سلام عليكم

حكم شريعت بر ما حجت است در كنار حجت باطن كه عقلانيت است بايد رعايت شود .

راه حلي كه ميتواند مشكل را بشكلي منطقي حل كند اين است كه اين بنده خدا با خانواده اش صحبت كند و از طريق خانواده با خانواده دختر ارتباط برقرار كنند و خودش تصميم در اين مساله را به آنها واگذار نمايد .

حكم شرع اين است كه او به سن ازدواج رسيده و لازم است ازدواج كند و تا جائيكه ممكن هست لوازم آن در حد و اندازه اقل هم شده بايد تهيه شود . مساله كفويت و اقتصاد خانواده و مهارتهاي زندگي نيازي است كه هر دو خانواده بايد در نظر بگيرند .

آقا این همه آمار طلاق بالا در کشور فکر می کنید به خاطر چیست؟ به خاطر ازدواج های احساسی است دیگه. کسی که توی این سن عاشق می شه معمولا دیدش نسبت به همسر مثل یک بازی پلی استیشن می مونه. یعنی خیلی رویایی فکر می کنه. توی این سن که هچی درسنین23تا24 هم وضعیت به همین منوال است. اون دیدش نسبت به زندگی اینه که قراره درکنار یک نفر هیچ سختی ای نکشه یا هروقت سختی کشید یک نگاه بکنه به معشوقش و همه چیز یادش بره. این ها چیزهایی رویایی هستند. به همین خاطر هم وقتی دید همسرش اون چیزی که می خواد نیست وشاید یک دهم آن هم نیست دلش رو می زنه و طلاق. اگر تربیت خانواده ها درست بود می شد پسر رو 17 سالگی زنش داد اما متاسفانه تربیت خرابه و به همین دلیل بچه در اون سن عقل و شعور و هوش وماش نداره.

سلام عليكم

روابط احساسي در هر سني ممكنه پيش بياد , همينطور ميشه در هر سني با ايجاد رابطه مشروع معقولانه آموزش مهارت هاي ارتباط صحيح و ديگر مهارت هاي زندگي را آموزش داد.

قبل از دوره ما ازدواج ها در همين سنين صورت ميگرفت و پايدار بود . دليل اصلي اين پايداري اولا مهار و حذف رفتارها و عادات سوء بدليل تاخير در ازدواج و بعد قناعتي كه در فرهنگ سنتي ما جريان داشت و مقبول بود.

تربيتي كه اشاره كرديد هم مساله خيلي مهمي است . تربيت صحيح , زمينه مسئوليت پذيري , توانائي بالا در ايجاد استقلال فكري و عملي را ميسر ميكند .

اگر چنين تربيتي هم نبوده ميتوان به آنها كمك كرد و خودشان هم در سني هستند كه آزمون و خطا و امتحان دوباره را راحت تر بپذيرند .

فاتح;765346 نوشت:
سلام عليكم

روابط احساسي در هر سني ممكنه پيش بياد , همينطور ميشه در هر سني با ايجاد رابطه مشروع معقولانه آموزش مهارت هاي ارتباط صحيح و ديگر مهارت هاي زندگي را آموزش داد.

قبل از دوره ما ازدواج ها در همين سنين صورت ميگرفت و پايدار بود . دليل اصلي اين پايداري اولا مهار و حذف رفتارها و عادات سوء بدليل تاخير در ازدواج و بعد قناعتي كه در فرهنگ سنتي ما جريان داشت و مقبول بود.

تربيتي كه اشاره كرديد هم مساله خيلي مهمي است . تربيت صحيح , زمينه مسئوليت پذيري , توانائي بالا در ايجاد استقلال فكري و عملي را ميسر ميكند .

اگر چنين تربيتي هم نبوده ميتوان به آنها كمك كرد و خودشان هم در سني هستند كه آزمون و خطا و امتحان دوباره را راحت تر بپذيرند .


حالاهمه این ها درست اما به نظر شما در شرایطی که تا سن 27 سالگی طرف نمی تونه ازدواج کنه چگونه بچه 17 ساله رو زنش بدیم.

ابوالبرکات;765355 نوشت:
حالاهمه این ها درست اما به نظر شما در شرایطی که تا سن 27 سالگی طرف نمی تونه ازدواج کنه چگونه بچه 17 ساله رو زنش بدیم.

بله توجه به اقتصاد خانواده نكته اساسي اي است . اين مساله در هر سني شرط است خواه 17 يا 97 سال :Nishkhand:

اولا نياز دارند اين را درك كنند كه در ابتدا زندگي مشترك سختي هائي از اين دست براي اكثر افراد حال با هر سني وجود دارد و نگاه ايدآل مالي به زندگي نداشته باشند آنچه كه در زندگي مشترك اهميت اساسي دارد كميت مالي نيست و مشكلي ندارد ميزان در آمد تنها در حد رفع نياز باشد ( اين را بايد درست درك كنند و بپذيرند )
بلكه آنچه كه اهميت دارد كيفيت در ارتباط بين طرفين است كه بايد در حد مطلوبي حفظ گردد .

ثانيا خانواده طرفين لازم است تا جائيكه ميتوانند حمايت شان كنند .

انتخاب اول;765359 نوشت:
بگذار هرکار دل می خواد بکنه. اون احتمالا بعد از یک مدت می ره به پدر و مادرش می گه و اونا هم می زنند توی دهنش می گن برو توهنوز دهنت بوی شیر می ده . بعدش هم عقده ای می شه. بعدش هم یا رو به کار خلاف میاره یا خوب می شه. یا نابود می شه یا نابود نمی شه.

اينو خوب اومدي :Nishkhand:

ولي همه اينطوري نيستند مثل اين خانواده : ( كليك كنيد )

فاتح;765360 نوشت:
بله توجه به اقتصاد خانواده نكته اساسي اي است . اين مساله در هر سني شرط است خواه 17 يا 97 سال :Nishkhand:

اولا نياز دارند اين را درك كنند كه در ابتدا زندگي مشترك سختي هائي از اين دست براي اكثر افراد حال با هر سني وجود دارد و نگاه ايدآل مالي به زندگي نداشته باشند آنچه كه در زندگي مشترك اهميت اساسي دارد كميت مالي نيست و مشكلي ندارد ميزان در آمد تنها در حد رفع نياز باشد ( اين را بايد درست درك كنند و بپذيرند )
بلكه آنچه كه اهميت دارد كيفيت در ارتباط بين طرفين است كه بايد در حد مطلوبي حفظ گردد .

ثانيا خانواده طرفين لازم است تا جائيكه ميتوانند حمايت شان كنند .


قبول که در اول زندگی باید این ها رو پذیرفت اما مگه یک پسر 17ساله چقدر درآمدبالای صفر دارد؟یک بار می گوییم درآمد کم است اون وقت می گیم بساز با همین درآمد. یک بار می بینی درآمد صفر است. هیچ کس این را درک نمی کند. اون بچه 17 ساله که هیچی مادر 50 ساله اش درک نمی کنند این چیزی را که شما می گویید باید درک کنند.

ابوالبرکات;765355 نوشت:
.

جناب ابوالبرکات نمیخواد خیلی دور بریم من خودم 27 سالمه چرا ازدواج نکردم

به نظر شما چند دلیل نیست که باعث شده سن ازدواج افزایش پیدا کنه نسبت به گذشته

1- در گذشته دختره عقد کرده مرد بود از حجب حیاش هم باز هم با اجازه والدین هم میدیدن
ولی الان چی بی حیایی و بی عفتی در بین خانم ها به اوج خودش رسیده و داشتن دوست پسر کلاس هست و داشتن حجاب و عفیف بودن امل بودن میدونن

و بعضی دخترها یک پسر که هیچ همزمان با چند پسر رابطه دارن و انگار نه انگار ولی در گذشته این جور نبود صداقت کم شده

2- سطح توقعات بانوان زیاد شده : در گذشته میگفتن مرد با ایمان و کاری باشه نون از زیر سنگ هم باشه در میاره : الان دختره هیچی نشده اول خونه مستقل میخوان و سطح سواد مرد عالی و ماشین و حقوق عالی که مدام در خرید باشه و تحمل کوچیک ترین مشکلی ندارن تا کوچیک ترین مشکلی پیش بیاد فورا میرن درخواست طلاق میدن ........... ولی درگذشته یک خانم با لباس سفید میومد و با لباس سفید تو قبر میگذاشتن و با همه مشکلات مردش می ساخت

3- الان طلاق گرفتن روز به روز داره بیشتر میشه و برای بعضی ها شده کلاس در حالی که گذشه مایه ننگ بود برای یک دختر اسم طلاق میاوردن

فاتح;765361 نوشت:

اينو خوب اومدي :Nishkhand:

ولي همه اينطوري نيستند مثل اين خانواده : ( كليك كنيد )

اتفاقا چند وقت پیش داشت این خانواده رو در تلویزیون نشون می داد. مادر من اون قدر مسخره کردشون که من کانال رو عوض کردم. متاسفانه خانواده های اینچنینی یک صدهزارم جمعیت کشور را هم تشکیل نمی دهند. ما که 23 سالمونه می زنند توی دهنمون می گن بچه برو برای تو زوده.

Farzandeh-Shahid;765363 نوشت:
جناب ابوالبرکات نمیخواد خیلی دور بریم من خودم 27 سالمه چرا ازدواج نکردم

به نظر شما چند دلیل نیست که باعث شده سن ازدواج افزایش پیدا کنه نسبت به گذشته

1- در گذشته دختره عقد کرده مرد بود از حجب حیاش هم باز هم با اجازه والدین هم میدیدن
ولی الان چی بی حیایی و بی عفتی در بین خانم ها به اوج خودش رسیده و داشتن دوست پسر کلاس هست و داشتن حجاب و عفیف بودن امل بودن میدونن

و بعضی دخترها یک پسر که هیچ همزمان با چند پسر رابطه دارن و انگار نه انگار ولی در گذشته این جور نبود صداقت کم شده

2- سطح توقعات بانوان زیاد شده : در گذشته میگفتن مرد با ایمان و کاری باشه نون از زیر سنگ هم باشه در میاره : الان دختره هیچی نشده اول خونه مستقل میخوان و سطح سواد مرد عالی و ماشین و حقوق عالی که مدام در خرید باشه و تحمل کوچیک ترین مشکلی ندارن تا کوچیک ترین مشکلی پیش بیاد فورا میرن درخواست طلاق میدن ........... ولی درگذشته یک خانم با لباس سفید میومد و با لباس سفید تو قبر میگذاشتن و با همه مشکلات مردش می ساخت

3- الان طلاق گرفتن روز به روز داره بیشتر میشه و برای بعضی ها شده کلاس در حالی که گذشه مایه ننگ بود برای یک دختر اسم طلاق میاوردن

خدا به هممون رحم کنه.معلوم نیست بچه های ما دیگه چی بشن.

ابوالبرکات;765368 نوشت:
خدا به هممون رحم کنه.معلوم نیست بچه های ما دیگه چی بشن.

فکرکنم دوره بچه های ما دیگه چیزی به نام ازدواج وجود نداشته باشه.همینطوری همه با هم خواهند بود و لذتش رو خواهند برد.

ابوالبرکات;765368 نوشت:
خدا به هممون رحم کنه.معلوم نیست بچه های ما دیگه چی بشن.

شوخی و مزاح

بچه اجنه و شیاطین که نمیشن

فقط از دیوار راست میکشن بالا و مدام سرشون تو تبلت و موبایل و کامپیوتره :khandeh!:

همه اینا به کنار ولی کاش خودمون یعنی این نسل راه گذشتگانمونو نریم ما که فهمیدیم چقدر سخته حواسمون به بچه هامون و نسلای بعدی باشه

[="Tahoma"][="Black"]بخونيد:

شیرین احمدنیا در اردبیل تصریح کرد: الگوهای ازدواج در جامعه ایرانی رو به تغییر است و از جمله آن‌ها ازدواج در چارچوب استیجاری است که مردان متمول خانه مستقل در برخی مناطق تهران برای همسر دوم خود اجاره می‌کنند.وی بابیان اینکه نسل امروزی با نسل‌های پیش از خود تغییرات اساسی دارد، متذکر شد: ازجمله اگر نقطه تمرکز خود را در خانواده قرار دهیم، شاهد افزایش طلاق، همباشی یا ازدواج سفید، ازدواج مجرد و ازدواج‌های بازسازی‌شده هستیم.

به گزارش مهر، مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی بهزیستی کشور با ذکر مثالی به ازدواج‌های مجدد اشاره کرد و افزود: ازدواج مجدد رو به افزایش است و ۸۰ درصد از افرادی که طلاق گرفته‌اند ظرف مدت چند سال بعد با فرد دیگری ازدواج می‌کنند. احمدنیا اینکه خانواده در شرایط بحرانی است یا نه را قابل‌بررسی بر اساس آمارهای احصا شده دانست و متذکر شد: به‌عنوان‌مثال ما با پدیده‌های ازجمله زوجین بدون فرزند، مجرد ماندن، والده شدن دختران ۳۵ سال به بالای مجرد و ازدواج در چارچوب استیجاری مواجه ایم که پیش‌ازاین وجود نداشت.

وی با تأکید به اینکه تمامی این اتفاقات و پدیده موجب افزایش آمار زنان سرپرست خانوار از ۷.۸ درصد در سال ۱۳۳۵ به ۱۲.۱ درصد در سال ۱۳۹۰ شده است، ادامه داد: حتی دلایل افزایش زنان سرپرست خانوار نیز تغییریافته و اگر زمانی به دلیل فوت همسر بود امروز طلاق ازجمله دلایل اصلی است.

افزایش درصد طلاق به ازدواج در کشور
مدیر گروه جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه‌شناسی ایران با استناد به پژوهش‌ها و اظهارات مدیران دستگاه‌های اجرایی متولی متذکر شد: بر اساس آمارها میانگین سن اولین ازدواج در شهر و روستا افزایش دارد. وی با اشاره به وضعیت جامعه زنان در مقایسه سال‌های ۱۳۳۵ و ۱۳۹۰ افزود: میانگین سنی ازدواج در زنان شهری از ۱۸.۵ به ۲۳.۶، رنان روستایی از ۱۹.۳ به ۲۳ و کل زنان از ۱۹ به ۲۳.۴ افزایش‌یافته است.

احمدنیا با تأکید به اینکه پیرو تأخیر در سن ازدواج اقدام به باروری و کاهش تعداد فرزندان را شاهد هستیم، ادامه داد: میزان باروری کل از حدود شش سال در سال ۶۵ به حدود دو سال در سال ۹۰ کاهش پیداکرده است. وی افزود: علاوه بر این بررسی‌ها نشان می‌دهد درصد طلاق به ازدواج از ۸.۸۱ در سال ۷۰ به ۱۸.۱۱ در سال ۹۱ افزایش‌یافته است و در خود شهر تهران در سال ۹۱ به ۳۴.۹۶ درصد رسیده است.

مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی بهزیستی کشور تعداد مجردان در کشور را ۱۱ میلیون نفر عنوان کرد و متذکر شد: از این تعداد پنج میلیون و ۵۷۰ هزار نفر مردان و پنج میلیون و ۶۷۰ هزار نفر شامل زنان است. به گفته احمدنیا یک‌میلیون و ۳۰۰ هزار نفر بالای سن متعارف که برای مردان ۲۰ الی ۳۴ سال و برای زنان ۱۵ الی ۲۹ سال است هرگز ازدواج‌نکرده‌اند.

ثبت دو ازدواج موقت به ازای هر ۱۰ ازدواج دائم
وی با تأکید به اینکه در جامعه ایرانی عرصه‌های همسرگزینی تغییریافته و امروز به محل تحصیل، محل کار، خیابان و معابر و میادین، اینترنت و کافی شاپ کشیده شده است، تصریح کرد: شیوه‌های همسرگزینی نیز از درون‌همسری به برون‌همسری و انتخاب والدین و بزرگان قوم به انتخاب فردی تغییریافته است.

احمد نیا متذکر شد: ما شاهد این هستیم که شرایط فرهنگی و مذهبی کشور موجب شده به دلایل مختلف وقتی امکان و تمایل ازدواج دائم برای فرد فراهم نیست به ازدواج موقت و شرعی روی می‌آورد و بر اساس آمارها از هر ۱۰ ازدواج دائم دو ازدواج موقت نیز در دفترخانه‌ها ثبت‌شده است. مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی بهزیستی کشور درعین‌حال به تغییر معیارهای همسرگزینی نیز اشاره کرد و بیان داشت: در پرسشی که بر اساس یک تحقیق میدانی از دختران و پسران به عمل آمده شاهد این تغییرات هستیم.

وی افزود: بطوریکه در مورد دختران معیارها از اخلاق، اصالت خانواده و ایمان به ثروت، خوش‌تیپ بودن و درآمد تغییریافته است. به گفته احمدنیا در مورد پسران نیز معیارها باز از اخلاق، اصالت خانواده و ایمان به زیبایی، ثروت، درآمد، تحصیلات و نوع شغل تغییر پیداکرده است. این پژوهشگر علوم اجتماعی تأکید دارد تغییر الگوهای ازدواج به دنبال خود افزایش رفتارهای پرخطر و افزایش ریسک بیماری‌های مراقبتی را به همراه داشته است.

منبع:رجانيوز[/]

rreezzaa;757091 نوشت:
سلام
خخخخخخ موضوع رو کف کردین :khandeh!:
بنده 17 سالمه، کلاس سوم ریاضی، پسری ایده آل و اجتماعی که البته موضوع به من ربطی نداره!
بلکه به دوست من که 16 سالشه ربط داره:ok:
راسنش یکی از دوستای بنده البته صمیمی و بهترینشون ، عاشق شده:Ghamgin:

چه کاری از دست من بعنوان داداش متهم برمیاد؟

پ.ن:لدفن مسئولین زود پاسخگو باشن یا حداقل تاپیکو باز کنن ملت جواب بدن
با تشکر


با سلام
بحث روابط عاطفی چه به صورت شدید و یا ضعیف در دوره نوجوانی یک چیز معمولی و طبیعی است، آما آنچه مهم است، شناخت حد و مرز و رعایت اعتدلال و مرز بندی در مورد جنسیت شخص می باشد.
اگر رابطه عاطفی در حد نرمال و خارج از افراط با جنس موافق خودشان باشد، مشکل ساز نیست، ولی اگر بیشتر وشدید تر باشد و به حد وابستگی برسد، نیاز است که به یک شخص متخصص مشاوره مراجعه کند.
اما علاقه و محبت شدید به جنس مخالف اگر در این سال ایجاد شود، از دو حال خارج نیست؛ یا خود فرد از این مسئله بیزار است و می خواهد درمان شود، راهکارهای خاص خودش را دارد و به راحتی می توان درمان کرد، منتها اگر شخص اسیر محبت دختر خانم می باشد و نمی تواند دل بکند؛ اگر شرایط ازدواج مهیاست، و خانواده می توانند از هر جهت پشتیبانی کنند، و خود این فرد آمادگی روحی را داراست، می توان ترتبیت عقد و ازدواج را داد.و در عین حال تلاش لازم برای مسائل مهم زندگی از قبیل کار و فعالیت و ... باید در ترتیب برنامه ها قرار بگیرد.
و اگر شرایط ازدواج فراهم نیست، و خانواده اصلا آمادگی روحی و معنوی و مادی برای این قضیه ندارند و خود فرد ذهن و فکرش برای ورود به زندگی خیلی بزرگ نشده و بیشتر کارهایش بر اساس احساس و عواطف است، در این صورت اولا: ادامه این دوستی یک رابطه حرام و گناه است و باید شخص ترک کند، و ثانیا: چه بسا در آینده و مراحل بعدی این وصلت اتفاق نیافتد و ازدواج شکل نگیرد ، در این صورت آسیب روحی متوجه هر دو یا یکی از این افراد خواهد شد.
ثالثا: مورد بهتر و مناسبی پیدا شود، و نتواند به راحتی از این گزینه منصرف شود.( خوب طبیعی است که حسرت و پشیمانی دارد)
اگر زمینه و شرایط ازدواج هم از جانب خودشان و هم از حانب دختر خانم و خانواده فراهم است، اگر واقعا مورد مطلوب و مناسبی است ( در این موارد توصیه می شود که پیش یک مشاور متخصص رجوع کنند تا مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیرد) ترتیب عقد و ازدواج را فراهم کنند.
اما اگرشرایط ازدواج را ندارد، باید اولا بپذیرد که چنین روشی برای ازدواج مسیر خوب و منطقی نیست، همه چیز در علاقه و احساس و ظاهرفرد خلاصه نمی شود، زندگی یک مسیر عاقلانه و منطقی است و اگر از پشتوانه تصمیم عاقلانه نباشد، شاید ریزش داشته باشد.
تصمیم قاطع بگیرند که رابطه را قطع کنند، به آن فرد فکر نکنند با دوستان هم جنس خودشان رابطه دوستی برقرار کنند، فضای ذهنی را با مسائل مهم و بهتری پر کنند، اهداف و آینده زندگی خودشان را ترسیم کنند، و برای رسیدن به آن تلاش کنند.
یا با هماهنگی خانواده ها برای مدتی به یکدیگر فرصت فکر کردن و مهیا کردن شرایط را قرار دهند ( در این مدت صحبت و گفتگو توصیه نمی شود)
در کل یک مشاوره حضوری لازم است.
البته مطرح کردن این قضیه پیش خانواده شاید به مصلحت هم باشد.
شما فقط می توانید او را آگاه کنید که شناخت خودشان را نسبت به این رابطه بیشتر و به این موضوع واقع بینانه نگاه کنند، چون اگر نپذیرند که مسیر اشتباه را انتخاب کرده اند، هیچ تدبیر و مشورتی فایده ندارد.

فاتح;765346 نوشت:
سلام عليكم

روابط احساسي در هر سني ممكنه پيش بياد , همينطور ميشه در هر سني با ايجاد رابطه مشروع معقولانه آموزش مهارت هاي ارتباط صحيح و ديگر مهارت هاي زندگي را آموزش داد.

قبل از دوره ما ازدواج ها در همين سنين صورت ميگرفت و پايدار بود . دليل اصلي اين پايداري اولا مهار و حذف رفتارها و عادات سوء بدليل تاخير در ازدواج و بعد قناعتي كه در فرهنگ سنتي ما جريان داشت و مقبول بود.

تربيتي كه اشاره كرديد هم مساله خيلي مهمي است . تربيت صحيح , زمينه مسئوليت پذيري , توانائي بالا در ايجاد استقلال فكري و عملي را ميسر ميكند .

اگر چنين تربيتي هم نبوده ميتوان به آنها كمك كرد و خودشان هم در سني هستند كه آزمون و خطا و امتحان دوباره را راحت تر بپذيرند


منم موافقم پسره خودم هرموقع احساس نیاز به همسر وهمدم داشته باشه در هرسنی که باشه برای ازدواجش اقدام میکنم نهایتش اینه که فکر میکنم دوتا بچه دارم دیگه

تنهای تنها;765796 نوشت:
منم موافقم پسره خودم هرموقع احساس نیاز به همسر وهمدم داشته باشه در هرسنی که باشه برای ازدواجش اقدام میکنم نهایتش اینه که فکر میکنم دوتا بچه دارم دیگه

خوش بحال پسرتون :khaneh:

تنهای تنها;765796 نوشت:
منم موافقم پسره خودم هرموقع احساس نیاز به همسر وهمدم داشته باشه در هرسنی که باشه برای ازدواجش اقدام میکنم نهایتش اینه که فکر میکنم دوتا بچه دارم دیگه

سلام عليكم

از دواج در اين سنين سنت است و ايدآل . ولي در اين جامعه هرچه به جلوتر ميرويم حفظ سلامت روحي و خانوادگي اي كه در سنت ما بوده مشكل تر ميشود.

متاسفانه تصميم گيري هاي غلط و مخرب , جامعه ما رو به سمت مدرنيته سرمايه داري سوق داده و براي همين حفظ سنت نبوي و فضليت هاي انساني روز به روز سخت تر و سخت تر ميشود .

مصداق آن حديث از رسول خدا كه فرمود در آخرالزمان نگاه داري از دين مانند نگه داشتن آتش در كف دست مشكل خواهد شد و جز اندكي از عهده انجام آن بر نمي آيند . اگر اقتصاد گوساله پرستان امروز متوقف نشود اين روال من بعد براي مردم بمانند نگاه داشتن آتش در كف دست است.

خداوند خودش جامعه امان را حفظ كند .

فاتح;765930 نوشت:
خداوند خودش جامعه امان را حفظ كند .

بله متاسفانه اوضاع خرابه من که بچه دبیرستانی ام بهتر میدونم

به نطر بنده حس تنوع طلبی در قشر امروز احساسات و عواطف رو به شدت تحت تاثیر قرار داده به صورتی که در سنین نوجوانی افکاری داریم که 4 سال بعد به همون افکار به دیده ی تمسخر نگاه میکنیم . بحث اینجاست نوجوانی که در سن 16 سالگی عاشق میشه شناختی از خودش و نیاز هاش داره و میتونه مثل یک فرد بالغ تصمیم گیری کنه ؟! اگه به زن دلخواهش رسید که با علایقش سازگار بود ، 4 سال بعد علایقش تغییر نمی کنه !؟

سلام عليكم

به نكته خوبي اشاره كرديد . آنچه كه مايه تمسخر است اصل نياز به ازدواج نيست بلكه پاسخ اوليه افراد است در برخورد با اين نياز . مثلا فرد ممكن است عاشق فلاني شود چون در كليپش اين كار را كرده آرزوي ازدواج با او را داشته باشد . يا كسي بود عاشق زني شده بود كه فرزندش سن بيشتري از او داشت . سراغ دارم فردي را كه عاشق كسي شده بود كه هيچ تناسب فرهنگي و اخلاقي و كفوي با او نداشت و تنها شبيه به فلان هنرپيشه بود برايش كفايت ميكرد كه در خيال خود تصورها بسازد.
ولي
آنچه كه حقيقي است نياز انسان است به ازدواج . اين قابل كتمان نيست . پس از ازدواج تفكرات او ديگر معطوف به اين نياز نميشود چراكه نياز او تامين شده .
اصولا
كسي كه نيازش تامين نشده باشد درگيري فكري مربوط به آن را خواهد داشت او سعي بر ايدآل كردن يا تغئير معيار خود ميدهد .

اما اگر كسي ازدواج كرده باشد و رعايت مسائل ازدواج و نيازها را بكند دغدغه هاي فكري او عموما معطوف به غير از اين مساله خواهد شد .

ضمن اينكه ازدواج در سنين بالا عموما اين معيارها را در ذهن افراد به تكاملي منطقي نميرساند . آنها هم معيارهاي خنده دار زيادي در ذهن ميپرورانند.

فاتح;766041 نوشت:
سلام عليكم

به نكته خوبي اشاره كرديد . آنچه كه مايه تمسخر است اصل نياز به ازدواج نيست بلكه پاسخ اوليه افراد است در برخورد با اين نياز . مثلا فرد ممكن است عاشق فلاني شود چون در كليپش اين كار را كرده آرزوي ازدواج با او را داشته باشد . يا كسي بود عاشق زني شده بود كه فرزندش سن بيشتري از او داشت . سراغ دارم فردي را كه عاشق كسي شده بود كه هيچ تناسب فرهنگي و اخلاقي و كفوي با او نداشت و تنها شبيه به فلان هنرپيشه بود برايش كفايت ميكرد كه در خيال خود تصورها بسازد.
ولي
آنچه كه حقيقي است نياز انسان است به ازدواج . اين قابل كتمان نيست . پس از ازدواج تفكرات او ديگر معطوف به اين نياز نميشود چراكه نياز او تامين شده .
اصولا
كسي كه نيازش تامين نشده باشد درگيري فكري مربوط به آن را خواهد داشت او سعي بر ايدآل كردن يا تغئير معيار خود ميدهد .

اما اگر كسي ازدواج كرده باشد و رعايت مسائل ازدواج و نيازها را بكند دغدغه هاي فكري او عموما معطوف به غير از اين مساله خواهد شد .

ضمن اينكه ازدواج در سنين بالا عموما اين معيارها را در ذهن افراد به تكاملي منطقي نميرساند . آنها هم معيارهاي خنده دار زيادي در ذهن ميپرورانند.

منظور بنده هم همین بود و بیشتر بر بلوغ فکری توجه داشتم در جهت نیاز سنجی درست و شناخت طرف مقابل.

من فکر میکنم یه چیز کاملا عادی هست اونم تو این سن

و باید این دوران رو بگذرونه

دوست داشتن این دوران رو نمیشه عشق گفت

یه جور حسیه که هر شخصی تو این سن و سال دچارش میشه

افسردگی و این چیزا هم داره دنبالش اونم به خاطر احساسی بودنشون تو این سن هست

ولی به نظر من باید خودش طی کنه

ان شاءالله که راهش بازه و به مشکل نمیخوره و اگه هم به مشکل بر خورد

میتونه مثل همه از زیر این عذاب جان فرسا :Nishkhand: بلند شه

زیاد نگرانش نباشین

موضوع قفل شده است