جمع بندی عزاداری عايشه براي پيامبر + سند

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عزاداری عايشه براي پيامبر + سند

يكي از اشكالاتي كه جماعت مخالفين بر شيعيان حيدر كرار مي گيرند اين است كه چرا شيعيان عزاداري مي كنند و به سينه خود مي زنند.حال اگر ثابت شود كه عايشه در وفات رسول خدا عزاداري كرده و به سر و سينه خود زده است چه ميگوييد؟؟

... «رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قُبِضَ وَهُوَ فِي حِجْرِي، ثُمَّ وَضَعْتُ رَأْسَهُ عَلَى وِسَادَةٍ وَقُمْتُ أَلْتَدِمُ مَعَ النِّسَاءِ وَأَضْرِبُ وَجْهِي»

با زنان عزاداري و به سينه و صورتمان مي زديم.

مسند أبو يعلى، ج8، ص63 المؤلف: أبو يعلى أحمد بن علي بن المثُنى بن يحيى بن عيسى بن هلال التميمي، الموصلي (المتوفى: 307هـ)، المحقق: حسين سليم أسد، الناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984، عدد الأجزاء: 13مسند احمد بن حنبل، ج6، ص274 - تاريخ الطبري، ج2، ص441 - الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص323 - سيره ابن كثير، ج4، ص477.

و احمد حنبل در مسند خود این روایت را ذکر کرده است:

26348 - حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ أَبِيهِ عَبَّادٍ، قَالَ: وَضَعْتُ رَأْسَهُ عَلَى وِسَادَةٍ، وَقُمْتُ أَلْتَدِمُ مَعَ النِّسَاءِ، وَأَضْرِبُ وَجْهِي "

مسند الإمام أحمد بن حنبل ج43 ص369 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م

با زنان عزاداري و به سينه و صورتمان مي زديم.


نتيجه :

۱ ـ ثابت شد كه عايشه در وفات و یا شهادت پيامبر نوحه خوانده است و سينه زني كرده است. پس اگر سينه زني بدعت است ، عايشه بدعت گذار است ، پس در نتيجه بدعت گذار كافر است.

۲ ـ پس اگر عايشه براي پيامبر سينه زني كرده است ، مانعي نيست كه شيعيان براي فرزند رسول خدا حضرت سيد الشهداء صلوات الله عليه سينه زني كنند.

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

سوال:
يكي از اشكالاتي كه جماعت مخالفين بر شيعيان مي گيرند اين است كه چرا شيعيان عزاداري مي كنند و به سينه خود مي زنند.حال اگر ثابت شود كه عايشه در وفات رسول خدا عزاداري كرده و به سر و سينه خود زده است چه ميگوييد؟؟

پاسخ:

گریه بر مصیبت اموات؛ امری عاطفی بوده که از رحمت و محبت افراد به یکدیگر حاصل می گردد و خلاف چنین امری حاکی از قساوت قلب می باشد. در هیچ روایتی در منابع اهل سنت از گریه ی به تنهایی نهی نشده؛ بلکه آنچه ناپسند دانسته شده، انجام اعمالی است که ریشه در دوران جاهلیت داشته و یا اعمالی که حاکی از اعتراض و نارضایتی در مقابل مصیبت وارد شده می باشد.[1]

در احوالات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مشاهده می گردد که آنحضرت در سوک فرزند خویش،[2] و به هنگام زیارت قبر مادر خویش،[3] و در عزای حمزه،[4] و به هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام در آینده ای پس از خویش، به سختی گریستند.[5]

پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) اصحاب آنحضرت در چنین مصیبتی عزاداری نمودند. «ابوذوئب هذلى» مى گويد: «پس از رسيدن خبر وفات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به سوى مدينه حركت كردم پس از ورود به مدينه با گريه و آواز و سر و صداى مردم روبرو شدم، گريه ها به گونه اى بلند بود كه گويا مردم براى احرام حج، محرم مى شوند و لبيك مى گويند: «و لها ضجيج بالبكاء كضجيج الحاج اذا أهلوا بالاحرام فقلت مه؟ فقالوا قبض رسول الله(صلى الله عليه وآله)».[6]

مرثيه سرايى فاطمه زهرا(عليها السلام)

بخارى از انس روايت می کند: پس از وفات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فاطمه(عليها السلام)مى فرمود:«وا أبتاه ربّاً دعاه، يا أبتاه من جنة الفردوس مأواه يا أبتاه الى جبرئيل ننعاه. فلما دفن قالت فاطمة: يا أنس أطابت أنفسكم ان تحثوا على رسول الله (صلى الله عليه وآله)التراب»؛[7] اى پدر بزرگوار كه دعوت پروردگارت را لبيك گفتى! اى پدرى كه فردوس برين جاى توست! اى پدرى كه جبرييل مى خواهد تو را همراه خود ببرد. پس از آن كه جنازه آن حضرت را دفن كردند به انس بن مالك فرمود: چگونه راضى شديد كه خاك بر بدن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بريزيد.

در روايت ديگرى آمده است كه ايشان پس از وفات آن حضرت گفت: «ما ذا على من شم تربة أحمد أن لا يشم مدالزمان غواليا، صبت على مصائب لو أنها صبّت على الايام عدن لياليا»:[8]چه مى‏ شود بر آن كسى كه خاك قبر احمد را ببويد و ديگر تا زنده است مشگ‏هاى گران قيمت را نبويد. مصيبت‏هايى بر من وارد شد كه اگر به روزهاى روشن وارد مى ‏شد، به شب تار تبديل مى‏ شدند.

در حديث ديگرى نقل شده كه:«أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، كَانَتْ «تَزُورُ قَبْرَ عَمِّهَا حَمْزَةَ كُلَّ جُمُعَةٍ فَتُصَلِّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ»؛[9]فاطمه در هر روز جمعه قبر عمويش حمزه را زيارت مى كرد، نماز مى خواند و اشك مى ريخت.

گريستن خليفه اول و دوم در سوگ پيامبر(صلى الله عليه وآله) همراه سخنان ام ايمن


انس بن مالك روايت كرده است، خليفه اول پس از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به خليفه دوم گفت:«انْطَلِقْ بِنَا إِلَى أُمِّ أَيْمَنَ نَزُورُهَا، كَمَا كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَزُورُهَا، فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَيْهَا بَكَتْ، فَقَالَا لَهَا: مَا يُبْكِيكِ؟ مَا عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ لِرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَتْ: مَا أَبْكِي أَنْ لَا أَكُونَ أَعْلَمُ أَنَّ مَا عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ لِرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَكِنْ أَبْكِي أَنَّ الْوَحْيَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاءِ، فَهَيَّجَتْهُمَا عَلَى الْبُكَاءِ. فَجَعَلَا يَبْكِيَانِ مَعَهَا»؛[10]به زيارت ام ايمن مادر اسامه بن زيد برويم. پس از ورود ما، ام ايمن گريه كرد. ابوبكر گفت چرا گريه مى كنى؟ پيشگاه خداوند براى رسول بهتر است. ام ايمن گفت: اين را مى دانم و گريه من از اين جهت نيست بلكه گريه من بدان جهت است كه وحى و دستورات الهى قطع شده و ما از بهره گيرى آن محروم شديم. اين سخنان مادر اسامه موجب تحريك آن دو گرديد به گونه اى كه پس از سخنان وى خليفه اول و دوم شروع به گريه كردند.

از عايشه نیز نقل شده: سر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم در دامن من بود[11] كه قبض روح شد، سر حضرت را روى بالش گذاشتم و با زنها به سينه و صورتم زدم‏: «ثُمَّ وَضَعْتُ رَأْسَهُ عَلَى وِسَادَةٍ وَقُمْتُ أَلْتَدِمُ مَعَ النِّسَاءِ وَأَضْرِبُ وَجْهِي».[12]

پی نوشت:

[1]. المصنف في الأحاديث والآثار، أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)، ج3، ص62، ح:12124، مكتبة الرشد – الرياض:«عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: أَخَذَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِيَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ فَخَرَجَ بِهِ إِلَى النَّخْلِ فَأُتِيَ بِإِبْرَاهِيمَ وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَوُضِعَ فِي حِجْرِهِ فَقَالَ: «يَا بُنَيَّ لَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا» وَذَرَفَتْ عَيْنُهُ، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: تَبْكِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوَ لَمْ تَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ؟ قَالَ: «إِنَّمَا نَهَيْتُ عَنِ النَّوْحِ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ، صَوْتٍ عِنْدَ نَغَمَةِ لَهْوٍ وَلَعِبٍ وَمَزَامِيرِ شَيْطَانٍ، وَصَوْتٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ خَمْشِ وُجُوهٍ، وَشَقِّ جُيُوبٍ، وَرَنَّةِ شَيْطَانٍ، إِنَّمَا هَذِهِ رَحْمَةٌ وَمَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ، يَا إِبْرَاهِيمَ لَوْلَا أَنَّهُ أَمْرٌ حَقٌّ وَوَعْدٌ صِدْقٌ، وَسَبِيلٌ مَأْتِيَّةٌ، وَإِنَّ أُخْرَانَا لَنَلْحَقُ أُولَانَا لَحَزِنَّا عَلَيْكَ حُزْنًا أَشَدَّ مِنْ هَذَا، وَإِنَّا بِكَ لَمَحْزُونُونَ تَبْكِي الْعَيْنُ، وَيَحْزَنُ الْقَلْبُ، وَلَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ».

[2]. سنن ابن ماجة، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، ج1، ص506، ح:1589،دارالفکر، بیروت: «لما توفي ابن رسول الله صلى الله عليه و سلم إبراهيم بكى رسول الله صلى الله عليه و سلم . فقال له المعزي ( إما أبو بكر وإما عمر ) أنت أحق من عظم الله حقه قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ( تدمع العين ويحزن القلب ولا نقول ما يسخط الرب . لولا أنه وعد صادق وموعود جامع وأن الآخر تابع للأول لوجدنا عليك يا إبراهيم أفضل مما وجدنا . وإنا بك لمحزونون )؛ وسايل الشيعه، ج 2، ابواب دفن، باب 87، ص 922، روايت 8: آنحضرت در مصيبت فرزندشان ابراهيم، به گونه‏اى گريه‏ كردند كه اشك از چشمان مباركشان جارى شد، و در نتيجه، مورد سؤال و اعتراض‏ واقع شدند كه: چرا با اين كه از گريستن ديگران [بر اموات‏] نهى مى‏فرماييد، خودتان گريه مى‏نماييد؟ سپس حضرت در جواب آنان فرمود: اين گريه [اعتراض به قضاى الهى‏] نيست؛ بلكه رحمت است و كسى كه ترحّم نكند، به او ترحّم نمى‏شود.

[3]. صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیسابوری، باب اسْتِئْذَانِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِى زِيَارَةِ قَبْرِ أُمِّهِ، ح:2304، دارالجیل بیروت:« أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ زَارَ النَّبِىُّ -صلى الله عليه وسلم- قَبْرَ أُمِّهِ فَبَكَى وَأَبْكَى مَنْ حَوْلَهُ». و...

[4]. مصنف عبد الرزاق، أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني،‌ج3، ص561، المكتب الإسلامي – بيروت:« عن عكرمة قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه و سلم من أحد سمع لأهل المدينة نحيبا وبكاء فقال ما هذا قيل الأنصار تبكي على قتلاهم فقال النبي صلى الله عليه و سلم لكن حمزة لا بواكي له فبلغ ذلك الأنصار فجمعوا نساءهم وأدخلوهم دار حمزة يبكين فسمعهن رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال ما هذا فقيل إن الأنصار حين سمعوك تقول لكن حمزة لا بواكي له جمعوا نساءهم يبكين عليه فقال النبي صلى الله عليه و سلم للأنصار خيرا ونهاهم عن النياحة».

[5]. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي، دار الفكر،ح: 15121-15110، بيروت - 1412 هـ.


[6]. أسد الغابة، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيباني الجزري، عز الدين ابن الأثير(المتوفى: 630هـ)، ج5، ص103، دار الفكر – بيروت.

[7]. صحیح البخاری، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، بَابُ مَرَضِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَفَاتِهِ، ح:4462، دار طوق النجاة.

[8]. إرشاد الساري لشرح صحيح البخاری،‌ أحمد بن محمد بن أبى بكر بن عبد الملك القسطلاني القتيبي المصري، أبو العباس، شهاب الدين (المتوفى: 923هـ)، ج2، ص378،المطبعة الكبرى الأميرية، مصر.

[9]. المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)، ج1، ص533، دار الكتب العلمية – بيروت.


[10]. صحیح مسلم،‌زمسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)، بَابُ مِنْ فَضَائِلِ أُمِّ أَيْمَنَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا،ح:2454، دار إحياء التراث العربي – بيروت.

[11] . چنین نقلی ادعای عایشه است.

[12] . مسند أبي يعلى، أبو يعلى أحمد بن علي بن المثُنى بن يحيى بن عيسى بن هلال التميمي، الموصلي (المتوفى: 307هـ)،ج8، ص63، دار المأمون للتراث – دمشق.

با سلام
حزن و گريه، از امور اختياري نيستند تا مورد امر و نهي قرار گيرند.
همان گونه كه انسان ها - نوعاً - نمي توانند به اختيار و از سر عزم و تعهّد، بگريند، وقتي مقدّمات گريه در آنان حاصل شد، گريزي از گريستن ندارند. نهي از گريه، از جمله نهي هاي عبث و بي وجه است؛ مانند نهي از گذشت زمان.
مقدّمات گريستن و در وضع و مكان گريه قرار گرفتن، در اختيار انسان است و بدين رو، مي تواند مورد امر و نهي باشد؛ بنابر اين در اين جا مراد از نهي از گريستن، نهي از مقدمات آن است.

اصلِ گريه و عزاداري براي مردگان، مشمول اصل اباحه است و موضوع هيچ يك از نهي هاي شريعت نيست. غير از آنچه در سيره نبوي آمده است، شواهد و دلايل روشني بر تأييد اين نوع از گريستن، در تاريخ اسلام دريافت مي شود.

در كتاب صحيح بخاري، رواياتي نقل شده است كه بر اساس آنها، مردگان به جرم گريستن خويشانشان بر آنان، معذّب مي شوند: «إنّ الميّت لَيُعذّب بِبُكاءِ اَهلِه عليه». [1] اين روايت را خليفه دوم از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل كرده است. او با نقل اين حديث، عايشه را از گريستن در عزاي پيامبر صلي الله عليه وآله پرهيز مي داد.
روايت ديگري نيز به پيامبر نسبت داده اند كه در آن نيز مرده، به جرم نوحه بازماندگانش عذاب مي شود: «يُعذّب في قبرهِ بالنّياحهِ عليه». [2] اين روايت را نيز عبداللَّه بن عمر، خطاب به عايشه در عزاي شويش، نقل مي كند. در كتب روايي، پاسخ عايشه به خليفه دوم و فرزندش نقل شده است. عايشه، در پاسخ به آن دو، آيه 164 سوره انعام را مي خواند: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي». بدين ترتيب، عايشه به آنان مي گويد: اگر عمل عزادار خطاست، نبايد ميّت را عذاب كنند، و چون اين سخن با نخستين قواعد عقلي و عدل الهي سازگار نيست، پس به حتم، سخن رسول اللَّه نيست. فاضل نووي، از عالمان برجسته شافعي، در اين باره مي نويسد:

«تمام اين روايات از عمر بن خطاب و فرزندش عبداللَّه نقل شده است. عايشه سخن آن دو را انكار مي كرد و آنان را به فراموشي و خطا [در نقل روايت نبوي] منسوب مي كرد و در اين باره به اين آيه استناد مي كرد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي»». [3] .

مرحوم سيّد عبد الحسين شرف الدين پس از نقل سخن فاضل نووي، مي افزايد: «ابن عبّاس نيز اين روايات را انكار كرده و بر خطاي راويانش حجّت آورده است. تفصيل اين مطلب در صحيح بخاري و صحيح مسلم و شروح آن دو آمده است. عمر و عايشه در اين موضوع، پيوسته، مخالف يكديگر بودند.
طبري در نقل حوادث مربوط به سال 13 هجري در جلد چهارم تاريخ خود، به نقل از سعيد بن مسيّب چنين آورده است: چون ابوبكر وفات يافت، عايشه براي او مجلس سوگواري و گريه ترتيب داد. عمر بر در خانه او ايستاد و آنان را از گريه و عزاداري براي ابوبكر نهي كرد. زنان سوگوار از اين نهي سرپيچيدند.
عمر به هشام بن وليد گفت: وارد خانه شو و دختر ابوبكر را به نزد من بياور. عايشه، چون اين سخن عمر را شنيد، گفت: اجازه ورود به خانه ام را به تو نمي دهم. عمر به هشام گفت: وارد شو، من به تو اذن مي دهم. هشام وارد خانه شد و امّ فروه، دختر ابوبكر، را به نزد عمر آورد. عمر او را به ضرباتي فرو كوفت و عزاداران چون چنين ديدند، پراكنده شدند». [4] .

نويسنده المجالس الفاخره، پس از نقل حوادث پيش گفته، چنين قضاوت مي كند: «گويا عمر نمي دانست كه پيامبر در ماجراي جنگ احد، گريه زنان انصار را شنيد و مخالفتي نكرد و حتّي گفت كه حمزه، عمويم امروز گريه كننده اي ندارد. گويا عمر اين سخن پيامبر صلي الله عليه وآله را نشنيده بود كه فرمود: براي كسي مانند جعفر بايد گريست و گويا عمر فراموش كرده بود كه پيامبر صلي الله عليه وآله او را از زدن زنان گريان در عزاي رقيه، دخترش منع فرمود». [5] .

غير از همه اينها، كتب تاريخي و منابع روايي، مشحون است از فعل و قول و تقرير نبي كه در آنها وجهي براي جواز گريه در عزاي مؤمنانِ درگذشته هست. از جمله، گريه آن حضرت در روز مرگ عمّ بزرگوارش، ابو طالب [6] ، و در روز شهادت حمزه سيّدالشهدا [7] ، و جعفر [8] و زيد بن حارثه [9] و عبداللَّه بن رواحه. [10] در بسياري از منابع، درباره شدّت گريه پيامبر صلي الله عليه وآله در عزاي حمزه، آمده است كه آن بزرگوار چنان گريست كه حالت غشي در او پيدا شد. [11] .

همچنين در روز مرگ فرزندش، ابراهيم، بر جنازه او گريست. در آن حال، عبد الرحمن بن عوف گفت: «آيا شما نيز گريه مي كنيد؟» پاسخ پيامبر به او، پاسخ به همه آناني است كه گريه و عزاداري را ناپسند و بدعت مي شمارند؛ فرمود: «قلب، اندوهگين مي شود و چشمْ گريان و ما [در هنگام عزاداري] سخني نمي گوييم كه خدا را ناخشنود كند». بنابر اين، گريه چشم، تابعي از حزن قلب است. نمي توان قلبي محزون داشت، امّا نگريست. [12]
رواياتي نيز درباره گريه پيامبر صلي الله عليه وآله بر قبر مادرش، آمنه، وارد شده است. [13] حاكم در مستدرك از گريه هر جمعه فاطمه عليها السلام بر قبر حمزه خبر مي دهد و مي نويسد: «فاطمه - رضي اللَّه عنها - در هر روز جمعه به زيارت مزار عمويش حمزه مي رفت، نماز مي گزارد و مي گريست». [14] .

اين سنّت انساني و ديني در زمان زندگاني پيامبر صلي الله عليه وآله چنان مرسوم و رايج بود كه كسي در جواز و استحباب آن شك نمي كرد؛ چنان كه نوشته اند پس از ارتحال پيامبر صلي الله عليه وآله، مردم مي آمدند و بر سر قبر آن بزرگوار سخت مي گريستند و كسي از ياران و پيروان آن حضرت، مردم را نهي نمي كرد.

اين روايات فراوان و سيره منقول، دست محدّث و محقّق را براي توجيه يا تضعيف رواياتي كه بر كراهت گريه و عزاداري بر مردگان و شهيدان دلالت مي كنند، باز مي گذارد. [15] .

پاورقي

[1] صحيح بخاري، ج 2، ص 80.

[2] سنن نسايي، ج 4، ص 16.

[3] شرح صحيح مسلم المطبوع في هامش شرحي القسطاني وزکريا الانصاري، مجلد الخامس، ص 318، به نقل ازعبد الحسين شرف الدين، المجالس الفاخرة، ص 17؛ و منتهي الآمال، تاريخ حضرت سيّدالشهدا، خاتمه.

[4] المجالس الفاخره، ص 17.

[5] همان.

[6] ر. ک: سيره حلبي، باب ابي طالب و خديجه، ص 462، به نقل از المجالس الفاخره، ص 13. مؤلف المحاسن، منابع بسياري براي اين خبر و خبرهاي پس از آن نقل مي‏کند.

[7] سيره حلبي، جزء 2، ص 323، به نقل از همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] صحيح بخاري، الجزء الاول، ابواب الجنائز، ص 155. تشبيه گريه چشم به حزن قلب، براي آن است که معلوم شود آن دو در حکم (جواز) يکسانند و چنان‏که بر يکي (حزن قلب) حرجي نيست، ديگري نيز همين حکم را دارد.

[13] حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 377؛ سمهودي، وفاء الوفاء، ج 2، ص 112.

[14] وفاء الوفاء، تج 4، ص 1361.

[15] مرحوم علامه اميني در الغدير، سيّد شرف الدين در المجالس الفاخره و آيت اللَّه سيّد جعفر سبحاني در آيين وهّابيت، به پاره‏اي از اين روايات اشاره کرده و پاسخ گفته‏اند.

موضوع قفل شده است