جمع بندی عرفای در قید حیات

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عرفای در قید حیات

بسم الله الرحمن الرحیم
جزی الله عنا محمد ما هو اهله

با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟
با تشکر

[=arial]

با نام الله


[=arial]


[=arial] کارشناس بحث: استاد بصیر

مهدی بیا مهدی بیا;510206 نوشت:
با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟

باسلام و عرض ادب
تا منظورتان از عارف چه کسی باشد. البته همیشه اولیای الهی، در بین مردم بوده و هستند، و مخفی اند و کسی آنها را نمی شناسد و عارف بودن نشانِ ظاهری خاصی ندارد که مردم بتوانند حتما او را بشناسند. چه بسا افرادی را هم که به عنوان عارف می شناسند، به ظاهر عارف باشند ولی در واقع عارف حقیقی نباشند.
منتهی بعضی از بزرگواران مانند آیت الله بهجت که نام ایشان را بردید، به علت عالم و مرجع بودن، و یا شاگرد داشتن، مورد شناخت واقع شده اند، خیلی از عرفا شاگرد خاصی ندارند، یا اگر دارند مخفی است و مطرح نیستند. و لازم است که بدانیم، عارف با استاد اخلاق فرق می کند. استاد اخلاق کسی است که ممکن است کرسی درس داشته باشد و همه او را بشناسند و عموم مردم هم بتوانند خدمت ایشان برسند، اما عارف، بین مردم مطرح نیست، و مباحث اخلاقی و عرفانی خود را به عموم مردم مطرح نمی کند. البته بعضی از عرفا، درس اخلاق هم داشتند که در سمت استاد اخلاقی، مردم می توانند با آنها در ارتباط باشند.

مهدی بیا مهدی بیا;510206 نوشت:
با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟
با تشکر

اگر منظورتان از عارف همان صاحبدلان حقیقی باشد که فراوان اند،اما مطرح نیستند چون سالک نمیتواند عارف بودن خود را افشا کند و نمیتواند بگوید من مکاشفه کردم مردم! آیت الله بهجت نیز هیچوقت خود اقرار نکردند و به سبب اطرافیانشان است که ما از حال عرفانی ایشان مطلع بودیم

مهدی بیا مهدی بیا;510206 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
جزی الله عنا محمد ما هو اهله

با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟
با تشکر

باسلام

عرفای معروف : علامه حسن حسن زاده آملی و ...

عرفای مخفی: اَولِيائِی تَحْتَ قُبائِی‏ لا يَعْرفُهم‏ غَيْرِی اولیای من، تحت قبای من هستند؛ غیر از من کسی آنها را نمی‌شناسد.
فِی السّماءِ مَعْروفون وَ فِی الاَرضِ مَجْهولون: نزد آسمانیان معروفند و نزد اهل زمین ناشناخته!

کسانی که در احادیث جزو فرماندهان و یاران نزدیک امام زمان علیه السلام معرفی شده اند مانند شعیب بن صالح، سید یمانی و... این بزرگان هم جزو اولیای الهی و از نوع مجذوبین اویسی هستند!

حتی همان 313 سرباز آن حضرت، اکثرا از اولیای الهی هستند!


[="Microsoft Sans Serif"]درود:Gol:

مهدی بیا مهدی بیا;510206 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
جزی الله عنا محمد ما هو اهله

با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟
با تشکر

شمار عارفان زنده، زیاد است ولی بیشتر آن‌ها، برای اینکه کسی پی به عارف بودنشان نبرد، همانند مردم ساده رفتار می‌کنند - غیبت می‌کنند، از کارهای ساده‌ی خود، بسیار تعریف می‌کنند و دیگر کارهایی که برای مردمان خُرد است؛ نه یک عارف - که با این‌کارها، نه‌تنها مردم پی به درجه‌ی وی نمی‌برند بلکه آن عارف راستین را، حتی از خود نیز پایین‌تر می‌دانند.
البته یک عارف گاهی، شمه‌ای از کارهای عارفانه‌ی خود را در میان مردم انجام می‌دهد ولی بازهم مردم متوجه نمی‌شوند؛ زیرا با توجه به کارهای پیشین او، وی را در حد یک عارف نمی‌دانند.
*****

SeYEd MohAMad;511789 نوشت:
اگر منظورتان از عارف همان صاحبدلان حقیقی باشد که فراوان اند،اما مطرح نیستند چون سالک نمیتواند عارف بودن خود را افشا کند و نمیتواند بگوید من مکاشفه کردم مردم! آیت الله بهجت نیز هیچوقت خود اقرار نکردند و به سبب اطرافیانشان است که ما از حال عرفانی ایشان مطلع بودیم

بستگی دارد.
برخی از عارفان اجازه دارند به‌گونه‌ای غیر مستقیم رفتار کنند که مردم پی به عارف بودن آن‌ها ببرند و برخی هم، نه. البته بیشترشان، چنین اجازه‌ای را ندارند.

آبـرنـگـ;512503 نوشت:
بستگی دارد.
برخی از عارفان اجازه دارند به‌گونه‌ای غیر مستقیم رفتار کنند که مردم پی به عارف بودن آن‌ها ببرند و برخی هم، نه. البته بیشترشان، چنین اجازه‌ای را ندارند

درست است و برخی از عارفان بسته به ذات و تقرب و درجه ای که دارند اندکی مجاز هستند!! ولی قلیل اند

آبـرنـگـ;512503 نوشت:
غیبت می‌کنند،

سلام و عرض ادب

منظورتون گناه غیبت هست یا مدتی حضور نداشتن در بین مردم؟

مهدی بیا مهدی بیا;510206 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
جزی الله عنا محمد ما هو اهله

با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟
با تشکر

نقل قول:


مردان خدا هیچ وقت در عموم مشخص و معروف نیستند ! ممکن است هزار هزار عارف واصل در این کشور وجود داشته باشد که هیچ نشانی هم از خود ندارند ! و در نهج البلاغه حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه میفرماید : مردان خدا گمنام در میان خلایق هستند ! ولی اگر از میان معروفان عمامه به سر فقط مد نظر دارید قطب ایشان ایت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه بود و تمامی اساتید اخلاق در شهرهای مختلف که خود را مزین به اخلاق شرع کرده اند عارف بالله محسوب میشوند ! اگر در شهر تهران هستید نفس زکیه حضرت ایت الله العظمی مرتضی تهرانی مد ظله العالی که شب های جمعه در خیابان نیاوران محفل اخلاق دارند از دست ندهید ! ایشان برادر بزرگ مرحوم ایت الله مجتبی تهرانی هستند و وصی اولی پدرشان که بزرگ عالم شهر تهران در 50 سال قبل بوده اند !

[="Microsoft Sans Serif"]درود:Gol:

رحمت بیکران الهی;512509 نوشت:
سلام و عرض ادب
منظورتون گناه غیبت هست یا مدتی حضور نداشتن در بین مردم؟

بله منظور، همان پشت سر کسی حرف زدن است که این‌ها همگی دلیل دارد (به داستان ذوالنون یا شاه و دوغلام در مثنوی نگاه شود).
عارفان کارهایشان دلیل دارد و نباید کار آنان را، همچون کار یک آدم ساده فرض کرد:
width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]کار پاکان را قیاس از خود مگیر
[/TD]
[TD]گرچه باشد در نبشتن شیر، شیر

همانند داستان موسی و خضر که موسی، کارهای خضر (که هرکس انجامش دهد، مجازات می‌شود)، را به ظاهر قضاوت کرد.

آبـرنـگـ;512592 نوشت:
بله منظور، همان پشت سر کسی حرف زدن است که این‌ها همگی دلیل دارد (به داستان ذوالنون یا شاه و دوغلام در مثنوی نگاه شود).

با سلام...
عجب حرف هایی می فرمایید جناب آبرنگ...

مگه میشه یک عارف کار گناهی انجام دهد؟ اصلا چطور به مقام عرف رسیده؟همین ترک گناهانه دیگه...
شما کدام شخصیت بزرگ اسلام رو دیدین که به خاطر خدا گناه انجام بده؟
اینکه مثل به دیوان مثنوی می زنید اصلا این فرد که به احتمال بیشتر از اهل سنت بوده،خود اشعارش اصلا قابل قبول عرفا و علما نیست...
شما مراجعه کنید به نظر شیخ رجبعلی خیاط یا مرحوم دولابی و علامه طباطبایی و.. که حتی به او خطاب بی ادب داده اند و حتی شیخ رجبعلی احوال او را در برزخ گرفتار بیان نموده و حتی ایشان وقتی دیوان ایشان رو می خوانند توسط فرشتگان مستمع می شدند که نگذارید بخوابد...و این ماجرا برای بسیاری از عرفا رخ داده...

و همنطور که میدونین در احادیث مشهوده که هر کی پشت سر کسی غیبت کنه تمام اعمال خوبش میره به اون و گویا هیچ عمل خیری انجام نداده...آیا این با روحیه و ذات عرفان سازگاره؟
و اینکه منظورتون رو از حضرت موسی و حضر (علیهما السلام) نفهمیدم...

[="DarkOrchid"]

مهدی بیا مهدی بیا;513759 نوشت:
اینکه مثل به دیوان مثنوی می زنید اصلا این فرد که به احتمال بیشتر از اهل سنت بوده،

جناب مولانا جلال الدین بلخی از بزرگان عرفان هستند و ایشان در اوایل راه اهل سنت بوده اند. به چه دلیل ؟
به دلیل اینکه جناب شیخ عطار و حضرت مولانا در اواسل راه در جامعه کاملا سنی و متعصب زندگی میکردند و بعد از ورود به راه طریق عرفان بر اثر رد شدن از عالم های عقول و مثال و باز شدن عالم مکاشفه به ولایت مولا حضرت حیدر علی ابن ابی طالب و حضرت فاطمه و فرزندانشان پی بردند ....
شعر حضرت مولانا در مدح مولا علی در مثنوی :
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا
انت مولی القوم من لا یشتهی
قدردی، کلا لئن لم ینتهی.
شعری دیگر :
غرق نورم گرچه سقفم شد خراب
روضه گشتم گرچه هستم بوتراب
شعری دیگر:هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن *هم عابد و هم معبد و معبود ، علی بود این کفر نباشد ، سخن کفر نه این است * تا هست علی باشد و تا بود علی بود
[/]

[="DarkOrchid"]

مهدی بیا مهدی بیا;513759 نوشت:
خود اشعارش اصلا قابل قبول عرفا و علما نیست...

کتاب سوخته شرح حال آیت الله سوخته شیخ محمد جواد انصاری همدانی ص 299:
سوال : نظر ایشان در مورد مولوی چه بود ؟!
جواب: ایشان نسبط به مولانا ارادت خاصی داشتند و حافظ را هم اهل جذبه میدانستند و به حافظ خیلی احترام میگذاشتند... . و از ایشان در مورد مثنوی پرسیدم فرمودند :
(( شما قدرت درک آن را ندارید ))
__________
کتاب عطش آقا سید علی قاضی : ص 404 :
(( آقا سید علی قاضی علاقه ی زیادی به مولانا داشتند ))
_____________
در روح مجرد شرح حال عارف توحیدی سید هاشم حداد میتوانید ببینید ایشون فسمتی از وقتش رو مثنوی میخوندند و علاقه ی زیادی به جناب مولانا داشته اند
____________
جناب علامه طهرانی هم از ایشون دفاعیاتی در کتاب روح مجرد دارند...

[/]

مهدی بیا مهدی بیا;513759 نوشت:
با سلام...

اینکه مثل به دیوان مثنوی می زنید اصلا این فرد که به احتمال بیشتر از اهل سنت بوده،خود اشعارش اصلا قابل قبول عرفا و علما نیست...
شما مراجعه کنید به نظر شیخ رجبعلی خیاط یا مرحوم دولابی و علامه طباطبایی و.. که حتی به او خطاب بی ادب داده اند و حتی شیخ رجبعلی احوال او را در برزخ گرفتار بیان نموده و حتی ایشان وقتی دیوان ایشان رو می خوانند توسط فرشتگان مستمع می شدند که نگذارید بخوابد...و این ماجرا برای بسیاری از عرفا رخ داده...

[="Microsoft Sans Serif"]درود:Gol:

مهدی بیا مهدی بیا;513759 نوشت:
مگه میشه یک عارف کار گناهی انجام دهد؟ اصلا چطور به مقام عرف رسیده؟همین ترک گناهانه دیگه...
شما کدام شخصیت بزرگ اسلام رو دیدین که به خاطر خدا گناه انجام بده؟

بنده نگفتم عارفان گناه می‌کنند؛ بلکه گفتم آنان کارهایی می‌کنند که برای یک آدم ساده، گناه است ولی برای آنان، نه؛ همچون خضر، که بچه‌ای را پیش از انجام گناه، کشت؛ آن کار، به ظاهر گناه است ولی در درون، چنان نیست.
موضوع این گفتار، در مورد شناخت عارفان است؛ بنده گفتم: «یکی از مشکلاتی که مردم دارند، شناخت عارفان است؛ زیرا آنان کارهایی انجام می‌دهند، که کسی به عارف بودن آن‌ها پی نبرد، همچون: همانند مردم ساده گفت و گو می‌کند».
یک عارف، حتی، برای شاگردش نیز گاهی کارهای به ظاهر ناپسند انجام می‌دهد که آن شاگرد، در دل خود، از آن کارها بدش می‌آید؛ دلیل انجام چنین کاری، این است که آن شاگرد، عارف را بت نکند و او را هدف خود قرار ندهد؛ یعنی عارف کارهای به ظاهر ناپسند انجام می‌دهد، تا شاگرد زیادی دل به او نبندد که اگر آن کارها را انجام ندهد، شاگرد، پیر خود را، خدای خود می‌کند.
width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]گــر خطا گــوید، وِرا خــاطی مــگو
[/TD]
[TD]گـــر بـود پــرخون شهـید، او را مــشو

نقل قول:
اینکه مثل به دیوان مثنوی می زنید اصلا این فرد که به احتمال بیشتر از اهل سنت بوده،خود اشعارش اصلا قابل قبول عرفا و علما نیست...
شما مراجعه کنید به نظر شیخ رجبعلی خیاط یا مرحوم دولابی و علامه طباطبایی و.. که حتی به او خطاب بی ادب داده اند و حتی شیخ رجبعلی احوال او را در برزخ گرفتار بیان نموده و حتی ایشان وقتی دیوان ایشان رو می خوانند توسط فرشتگان مستمع می شدند که نگذارید بخوابد...و این ماجرا برای بسیاری از عرفا رخ داده...

در این زمینه، دوستان بزرگوار سخن مورد نیاز را گفتند.
width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]مـثـنـوی او، چــو قـــــرآنـی مــــدل
[/TD]
[TD]هــــادی بـعضـی و بـعضـی را مـظل

آدمی چه شیعه باشد چه سنی، چه مسلمان و چه هرچه که باشد، هیچ تفاوتی ندارد؛ مهم رفتار آدمی است؛ زیرا دین، یک چیز ظاهری است و تا با رفتار همراه نباشد، سودی ندارد و هرگاه با کردار همراه شد، اگر فرد حتی به ظاهر بی‌خدا هم باشد، یک یکتاپرست راستین است:
width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه
[/TD]
[TD]چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند

اگر کسی رنگ خدایی گرفت و مذهب عشق را برگزید، او پیروز میدان است:
width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]ملت عشق، از همه دین‌ها جداست
[/TD]
[TD]عاشقان را ملت و مذهب، خداست

نقل قول:
و همنطور که میدونین در احادیث مشهوده که هر کی پشت سر کسی غیبت کنه تمام اعمال خوبش میره به اون و گویا هیچ عمل خیری انجام نداده...آیا این با روحیه و ذات عرفان سازگاره؟

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]در حـق او مــدح و در حقّ تــو ذَم
[/TD]
[TD]در حـق او، شهــد و در حـقّ تــو سَــم

باسلام...

با تشکر از تذکر دوستان...واقعا حرفاتون عالی بود...متشکرم از همه تون

ولی متاسفانه جناب مولوی از معاویه و... در کنار اون تعریف کردند که البته شاید به خاطر تقیه باشه...

حالا برای من خیلی جای سوال شد که چرا حرف عارفانی مثل شیخ رجبعلی خیاط و حاج اسماعیل دولابی و علامه طباطبایی (رحمة الله علیهم اجمعین) با حرف عارفانی که ذکر کردین تضاد داره؟

مهدی بیا مهدی بیا;514181 نوشت:
باسلام...

حالا برای من خیلی جای سوال شد که چرا حرف عارفانی مثل شیخ رجبعلی خیاط و حاج اسماعیل دولابی و علامه طباطبایی (رحمة الله علیهم اجمعین) با حرف عارفانی که ذکر کردین تضاد داره؟



باسلام

هیچ عارفی نسبت به مولانا جسارتی نداشته!


در خصوص دروغی که به آقای خیاط نسبت داده شده در همان لینکی که گذاشتم جواب دادم!
جناب علامه طباطبائی و دولابی هم سخنی سوء نسبت به مولانا نداشته اند! دکتر دینانی، مرتضی مطهری و مهدی طیب از شاگردان این بزرگان هستند! کدامشان عاشق مولانا نیست؟!!!

نمونه ای دیگر از عناد "جماعت صورت پرست " با "مقربان الهی"

askdin.com/thread25331.html#post306499

اویس قرنی;514225 نوشت:
هیچ عارفی نسبت به مولانا جسارتی نداشته!
در خصوص دروغی که به آقای خیاط نسبت داده شده در همان لینکی که گذاشتم جواب دادم!

سلام...برادر چرا این حرفو میزنین...من که مستند حرف میزنیم...تو کتاب کیمیای محبت و در محضر لاهوتیان موجوده...اگه لازمه آدرس صفحه شو بدم بفرمایین نگاه کنین...الحمدالله ما رو هم دروغگو فرض کردین...پناه بر خدا

مهدی بیا مهدی بیا;514429 نوشت:
سلام...برادر چرا این حرفو میزنین...من که مستند حرف میزنیم...
تو کتاب کیمیای محبت و در محضر لاهوتیان موجوده...اگه لازمه آدرس صفحه شو بدم بفرمایین نگاه کنین...الحمدالله ما رو هم دروغگو فرض کردین...پناه بر خدا

با سلام

بنده مولف کتاب را دروغ ساز گفتم نه شما را! در همان لینک در موردش مطلبی قرار دادم!

کدوم یک از همین دو نفری که مولف کتاب در محضر لاهوتیان و کیمیای محبت هستند اهل سیر و سلوکند؟؟!!!

عمر و ابوبکر هم با پیامبر بودند اما علی کجا و آنها کجا؟ شناخت علی از پیامبر کجا و شناخت آنها کجا؟!

منابعی که شما به آن استناد میکنید جزو منقولات است! شما همین الان از همین عرفای معاصر یک نفر را بیابید که ضد مولانا باشد! مگر میشود یکی مخالف مولانا باشد و دیگری بگوید که دهنم هنوز پاک نشده که اشعار مولانا را بخوانم؟!!!

تمام حرفهایی که در کتب یا سایتها گفته شده سخن عرفا در ضدیت با مولاناست، منقول است و خود عارف مذکور هم زنده نیست که تایید یا ردش کند!

بنده مطلب کیمیای محبت را دیده ام اما صفحه کتاب لاهوتیان را بگویید تا خودم ببینم چه نوشته؟!

بعضی داستانها و حرفهای منقول از آقای مجتهدی هم عجیب بنظر میرسد! مانند اینکه نقل شده که گفته اند: دست امام خمینی در توحید به نقطه ای رسیده است که دست احدی از اولیاءالله به آن نرسیده است

مطلب زیر را هم مطالعه کنید!

http://porseman.org/q/show.aspx?id=132811

سلام خدمت برادر عزیزم،اویس قرنی

من بعد از تحقیق و بررسی به این نتایج دست یافتم:

موضع آیت الله نوری همدانی درباره ­ی مولوی:

آقای نوری همدانی در دیدار با مسئولین هماهنگ کننده سازمان تبلیغات سراسر کشور گفت: «کتاب شعر مولوی از نظر ادب و تمثیل قابل استفاده است، ولی در این کتاب انحرافات بسیاری وجود دارد که با اصول و عقاید ما همخوانی ندارد و سبب منحرف شدن جامعه می­شود. »

وی مولانا جلال­الدین را شاعری منحرف معرفی کرده و گفت: « مولوی بینش درستی نسبت به اهل بیت نداشت و برخی از آثار او از اندیشه­های انحرافی سرچشمه گرفته است. »

ایشان یکی از دلایل منحرف خواندن مولوی را این دانسته که « مولوی کلمه مولا را در روایت من کنت مولاه فهذا علی مولاه به معنای دوست می گیرد در حالیکه در تفکر شیعی به معنای سرپرست و زعامت جامعه است. »

وی بـا اعتراض بـه بـرگزاری کنگـره­ی مـولـوی شناسی در تهران و تبریز گفت: « مراسمی که برای مولوی در چند روز اخیر بر پا شد، برای پیامبر و ائمه اطهار برپا نمی شود».

آیت الله نوری همدانی، در حین برگزاری درس خارج فقه، بار دیگر مولانا جلال الدین را مور تهاجم قرار داد و گفت: « بعضی چند صفحه از مثنوی را خوانده­اند و تصور کرده­اند که کتاب خوبی است، اما اگر با دقت آن را مطالعه کنند با لغزش­های فراوانی مواجه خواهندشد. »

وی گفت: « ملای رومی، شاعر بسیار قوی است و در تمثیل خیلی مهارت دارد، اما نمی­توان مثنوی را به کسی داد تا از راهنمایی­های آن استفاده کند. »

آیت الله نوری همدانی در توضیح دلایل منحرف خواندن مولوی، این بار با اشاره به تمجید مولوی از منصورحلاج گفت: « این در حالی است که در جلد پنجاه و یک بحارالانوار توقیعی از امام عصر در انتقاد از حلاج آمده است. »

وی علاوه بر مولانا جلال­الدین، شاعرانی چون شیخ فریدالدین عطّار نیشابوری را مورد نقد قرار داد و گفت: « در کتاب تذکرة الاولیاء شیخ عطار، با عبارت­های پر آب و تاب، برای صوفی­ها چهره سازی شده­است و برخی چون، بایزید بسطامی، ذوالنون مصری و منصور حلاج را از ائمه علیهم السلام نیز بالاتر دانسته­اند. »

آیت الله نوری همدانی، در ادامه­ی سخنانش با انتقاد از رواج صوفی­گری در کشور، دراویش را از جمله دشمنان امام شیعه معرفی کرد و گفت: « در روایات به نقل از ائمه آمده است که صوفی­ها، دشمنان ما هستند. »

وی همچنین مدعی شد: « سلاطین جور و جباران روزگار مانند هارون الرشیدها و پادشاهان صفویه برای کسب وجهه­ی دینی خود به تقویت صوفی­ها و ساختن خانقاه­ها روی آوردند. »

‌آیت‌الله‌ نوری همدانی علّت اصلی مخالفت خود با برگزاری کنگره مولوی شناسی و انتشار آثار مولانا را نیز پنهان نکرد و با بیان اینکه « مولوی، صوفی و سنّی است »، گفت: « او ] مولوی [، ابوطالب ] عموی پیامبر اسلام [ را کافر و مشرک می­داند و در اشعار خود، ماجرای غدیرخم را لوث کرده­ است. »

نظر آیت الله سید عزالدین زنجانی درباره ­ی مولوی
در اینکه ایشان ] مولوی[ اعتقاد به اهل بیت علیهم السّلام ندارند و مطالبی بسیار بسیار بد و زننده دارند، حرفی نیست.مشرب ایشان، سنی است و عایشه را که در مقابل حجت عصر امیرالمؤمنین علیه السلام لشگرکشی کرد و جنگ جمل را به راه انداخت و دشمن مولای متقیان بود، را خاتون پاک معرفی می­کند.بدبختی مولـوی این است که ابوطالب علیه السلام را مشرک می­داند. بدبخت بیچاره می­گوید که ابوطالب علیه السلام در جهنم، کفش آهنی از آتش دارد. در حالی­که حضرت ابوطالب علیه السلام معصومند؛ کما اینکه در زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام می­خوانیم : « اَشهَدُ اَنَّکَ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ» . بلکه این عبارت به نظر من بالاتر از عصمت را می­رساند.حضرت ابوطالب علیه السلام چه خدماتی که به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نکردند تا مادامی که زنده بودند کسی جرأت جسارت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نداشت.اما در اینکه مولوی معلومات زیاد داشته حرفی نیست و منافات ندارد که مولوی علیرغم عقائد نادرستش، حرف­های خوبی هم داشته باشد، حرف­هایی که عالم پسند باشد.اگر ما حرف­هـای خوب او را انکـار کنیم بـه او صدمه نمی­خورد، به مـا صدمه می­خورد چون این حرف­ها در تمام دنیا روشن است و جای انکار ندارد و اشکالی در گفتن حرف­های خوبش نیست، چنانچه در روایات هم آمده است.] سپس معظم­له به حالت شوخی فرمودند: [ مولوی حرف­های خوبی دارد، کما اینکه چرچیل هم حرف­های بسیار خوبی داشت و لابد بوش هم حرف­های خوبی دارد.

نقد آیت الله کعبی

آیت الله کعبی/ قاسمیون

آیت‌الله کعبی، عضو مجلس خبرگان رهبری، معتقدا ست بر خلاف دیدگاه آیت‌الله نوری همدانی که مولوی را دشمن اهل بیت(ع) اعلام کرده است، مولوی نقطه‌ی تلاقی عقل و عشق براساس موازین اسلام و جایگاه محبت اهل بیت(ع) است.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) مرجع عالیقدر آیت‌الله نوری همدانی در دیدار با مسوولان کانون‌های قرآنی دزفول، مولوی و عرفایی ‌چون بایزید بسطامی، شیخ عطار و جنید بغدادی را دشمن اهل بیت(ع) معرفی کرده‌اند.

خبرگزاری قرآنی پس از دریافت این خبر، دیدگاه اندیش‌مندان و عالمان حوزه و دانشگاه را در مورد نظر این مرجع عالیقدر در باب مولوی جویا شده است. دراین میان آیت‌الله عباس کعبی ـ عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو حقوقدانان شورای نگهبان ـ درباره‌ی تأثیرپذیری مولانا از دین اسلام و اهل بیت(ع) گفت: تعالیم عالی اسلامی که در اشعار مولوی وجود دارد آکنده از معارف الهی و سیره‌ی اهل بیت(ع) است و ابیاتی هم که در ابهام سروده شده قابل تأویل هستند.

وی افزود: در بسیاری از اشعار مثنوی آمیزه‌ای از هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی وجود دارد که باعث آشتی عقل و دل و فلسفه و عرفان می‌شود.

این عضو حقوقدانان شورای نگهبان از مثنوی معنوی به عنوان جایگاه محبت اهل بیت(ع) نام برد و اضافه کرد: مثنوی کتاب تهذیب نفس است و تنها راه تهذیب نفس توسل به اهل بیت(ع) و صحبت از محبت آن‌ها است.

آیت‌الله کعبی افزود: نقطه‌ی تلاقی عقل و قلب، اهل بیت(ع) هستند و تنها راه عبور از چهار راه سعادت توسل به اهل بیت(ع) است.

وی درپایان با ارج نهادن به شخصیت‌های ادبی و عرفانی تأکید کرد: باید با شخصیت‌های بزرگ و عرفانی به شکل مثبت و با شناخت کامل برخورد کرد و هرگونه نقطه‌ی منفی نسبت به آنان را باید با دیدگاهی تخصصی نگریست.

منبع:http://ghasemiyon.ir

خب از مجموع این بحث ها معلومه که تو مولوی خیلی اختلاف وجود داره که احتمال داره خود جناب مولوی شیعه بوده و برخی صوفیها و یا افراد سودجو مطالب کتاب را تحریف کرده اند...الله اعلم...اگه شما تونستین به عارفانی چون استاد شوشتری یا علامه حسن زاده و... نامه ای بفرستین و مطلب را جویا شوید...متاسفانه من روش ارسال نامه به آن بزرگوران را نمی دانم...من هم مطلب را از آیت الله مکارم جویا می شوم و به اطلاع می رسانم

مهدی بیا مهدی بیا;514978 نوشت:
سلام خدمت برادر عزیزم،اویس قرنی
آقای نوری همدانی در دیدار با مسئولین هماهنگ کننده سازمان تبلیغات سراسر کشور گفت: «کتاب شعر مولوی از نظر ادب و تمثیل قابل استفاده است، ولی در این کتاب انحرافات بسیاری وجود دارد که با اصول و عقاید ما همخوانی ندارد و سبب منحرف شدن جامعه می­شود. »
وی مولانا جلال­الدین را شاعری منحرف معرفی کرده و گفت: « مولوی بینش درستی نسبت به اهل بیت نداشت و برخی از آثار او از اندیشه­های انحرافی سرچشمه گرفته است. » ایشان یکی از دلایل منحرف خواندن مولوی را این دانسته که « مولوی کلمه مولا را در روایت من کنت مولاه فهذا علی مولاه به معنای دوست می گیرد در حالیکه در تفکر شیعی به معنای سرپرست و زعامت جامعه است. »
آیت الله نوری همدانی در توضیح دلایل منحرف خواندن مولوی، این بار با اشاره به تمجید مولوی از منصورحلاج گفت: « این در حالی است که در جلد پنجاه و یک بحارالانوار توقیعی از امام عصر در انتقاد از حلاج آمده است. »
وی علاوه بر مولانا جلال­الدین، شاعرانی چون شیخ فریدالدین عطّار نیشابوری را مورد نقد قرار داد و گفت: « در کتاب تذکرة الاولیاء شیخ عطار، با عبارت­های پر آب و تاب، برای صوفی­ها چهره سازی شده­است و برخی چون، بایزید بسطامی، ذوالنون مصری و منصور حلاج را از ائمه علیهم السلام نیز بالاتر دانسته ­اند. »
آیت الله نوری همدانی، در ادامه­ی سخنانش با انتقاد از رواج صوفی­گری در کشور، دراویش را از جمله دشمنان امام شیعه معرفی کرد و گفت: « در روایات به نقل از ائمه آمده است که صوفی­ها، دشمنان ما هستند. »
گفت: « او ] مولوی [، ابوطالب ] عموی پیامبر اسلام را کافر و مشرک می­داند و در اشعار خود، ماجرای غدیرخم را لوث کرده­ است. »

با سلام خدمت شما

مکتب تفکیک و چندین فقیه و مرجع هستند که نه با مولانا و ابن عربی که با عرفان و فلسفه مخالفند! ربطی به شیعه و سنی بودن هم ندارد! میگویند آنها سنی و صوفی هستند تا کسی اصلا سراغ کتبشان هم نرود!

شناخت این مراجع نسبت به اهل بیت به همان اندازه ای است که در احادیث آمده که البته منکر بعضی احادیث هم هستند چون شناخت کامل ندارند چه برسد به شهود! مثلا خطبه البیان مولا علی را کلا رد میکنند!

مولانا در تفسیر من کنت مولاه میگوید: کیست مولا؟ آنکه آزادت کند--- بند رقیت ز پایت برکند! خوب آیا مولا و امام کسی نیست که ما از هواهای نفس آزاد کند و....؟ انتقاد این افراد از روی غرض هست برای همین بقیه ابیات را ذکر نمیکنند و تنها به بیت اول مولانا اکتفا میکنند!

در مورد جناب ابوطالب هم مولانا، داستانی راجع به اوایل رسالت پیامبر گفته که جناب ابوطالب، اسلام رو نمی پذیرند ولی بعدها مسلمان میشوند!
حتی در اون قضیه ای که پیامبر فرمودند : اگر خورشید را در دست راستم بگذارند و ماه را در دست چپم و... خب چرا کفار از ابوطالب که بزرگ قریش بود نخواستند دست از اسلام بردارد؟ بلکه از پیامبر خواستند! این قضیه به این معنی است که ایشان هنوز مسلمان نشده بودند! و بعدها مسلمان شدند! و مولانا این زمان قبل از اسلام آوردنشان را در شعرش آورده!

در خصوص منصور حلاج، حرف خیلی گفته اند و همه اش صحیح نیست! اما شیخ عطار در اول شرح احوال حلاج میگوید:

و اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در تصوف قدمی نیست مگر عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جملۀ متأخران الاماشاءالله که او را قبول کردند و ابوسعید ابوالخیر قدس الله روحه العزیز و شیخ ابوالقاسم گرگانی و شیخ ابوعلی فارمدی و امام یوسف همدانی رحمةالله علیهم اجمعین در کار او سیری داشته‌اند و بعضی در کار او متوقف‌اند چنانکه استاد ابوالقاسم قشیری گفت: درحق او که اگر مقبول بود به ردّ خلق مردود نگردد و اگر مردود بود به قبول خلق مقبول نشود و باز بعضی او را به سحر نسبت کردند و بعضی اصحاب ظاهر به کفر منسوب گردانیدند و بعضی گویند از اصحاب حلول بود و بعضی گویند تولّی باتحاد داشت اما هر که بوی توحید بوی رسیده باشد هرگز او را خیال حلول و اتحاد نتواند افتاد و هر که این سخن گوید سرش از توحید خبر ندارد و شرح این طولی دارد این کتاب جای آن نیست

عطار هیچ کدام از اولیاء را از ائمه بالاتر ندانسته است! بلکه چون گفته اولیای الهی مثلا کشف و کرامات دارند یا انا الحق گفتند و... این جماعت نتیجه میگیرند که عطار گفته: عرفا در حد ائمه هستند یا حتی بالاتر از آنها!

روایات جعلی منتسب به ائمه علیهم السلام در مورد صوفیان هم در لینک زیر مورد نقد قرار گرفته

http://www.askdin.com/thread23924.html

امام خمینی میفرمایند : البته قول عرفا باطل نیست، ولی ما نمی توانیم قول ایشان را هضم کنیم؛ زیرا فهم قول آنها ذوق عرفانی لازم دارد.
چنانکه کثیری از ناس، شعر مثنوی را جبر می دانند و حال آنکه
مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معنای جبر را نمی دانند. و چنانکه مرحوم حاجی نیز در شرح خود بر مثنوی نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوی را برساند؛

زیرا حکیمی قول عارفی را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانی داشته باشد و بلا تشبیه مثل این است که ملحدی، مرام نبی مرسلی را شرح کرده باشد.

بیان مرام، شخصی قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته باشد مانند نسیمی که از سطح آبی برمی خیزد، به شرح آن بپردازد.

مطالب عرفا فوق برهان بوده و برهان وافی به آنها نیست. و اهل تصوف گویند: تا شهود و کشف حاصل نشده و بارقه الهی در قلبی متنفذ نگردد، نمی توان فهمید که عرفا چه می گویند و اگر کسی بدون ذوق عرفانی چیز گفت، مثل حکم پینه دوز محله است در بحث ترتب، که حکمش بدون تصور موضوع و طرفین قضیه است. این است که چون ما عارف نیستیم از روی براهین فلسفی به مراتب علّی و معلولی قائل هستیم.

البته نباید از شنیدن لفظ صوفیه فرار کرد که ما با آنها نیستیم؛ چون اگر قومی با ما موافق نشدند، نباید اگر یک جهت حقی را هم قائل شدند، ما به مناسبت احراز عداوت کلی، زمزمه مخالفت کلی با آنها سر داده و حرف حق را هم به جهت مخالفت با آنها، قائل نشویم. و الّا اگر بنا بر این باشد باید ما با تمام الهیین عالم بنای مخالفت گذاشته و اعتقاد به وحدانیت و توحید را هم از دست بدهیم. بلکه لازم است انسان طریقی که حق است با هر آشنایی مشی کند و تا وقتی که مقصد یکی است با آنها همراه باشد و هر جا مقصد او با مقصد آنها تفاوت کرد و راه او از راه آنها جدا شد، او راه منزل خود را پیش گرفته و آنها را در راه خودشان واگذارد.

منبع: سیری در کتاب تقریرات فلسفه امام خمینی
پدید آورنده : محمّد حسین ساعی ، صفحه 208

مهدی بیا مهدی بیا;514978 نوشت:
سلام خدمت برادر عزیزم،اویس قرنی
خب از مجموع این بحث ها معلومه که تو مولوی خیلی اختلاف وجود داره که احتمال داره خود جناب مولوی شیعه بوده و برخی صوفیها و یا افراد سودجو مطالب کتاب را تحریف کرده اند...الله اعلم...اگه شما تونستین به عارفانی چون استاد شوشتری یا علامه حسن زاده و... نامه ای بفرستین و مطلب را جویا شوید...متاسفانه من روش ارسال نامه به آن بزرگوران را نمی دانم...من هم مطلب را از آیت الله مکارم جویا می شوم و به اطلاع می رسانم

نظر علامه حسن زاده آملی نسبت به مولانا را همه میدانند! تو نت بگردید خواهید یافت . در سایت استاد رمضانی هم مطالبی هست! که در همان لینک قبلی گذاشته بودم!!!

آقای مکارم مثل بعضی مراجع دیگر جزو عرفا که نیستند که هیچ، بلکه تا جایی که بنده میدونم مخالف شدید هم هستند! پس پرسش از آنها بیفایده است!

حضرت آیت الله العظمی علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) می فرمایند:
حدود سیزده چهارده سال بیشتر نداشتم که شبی در خواب دیدم در میان باغی هستم به انواع درختان میوه آراسته. شخصی را می بینم که قدری معتدل و قدکی و برکی در بر و کلاهی کشیده بر سر دارد.
سلام کردم و پرسیدم:کیستی؟
گفت:مولویم. گفتم:همان که اشعار مثنوی دارد؟
گفت:آری گفتم:اگر راست می گویی چند بیت شعر بگو.
رو به من نمود و اشارت به نهال پرتقالی کرد که تازه بار آورده بود و ارتجالا دو بیت شعر در وصف پرتقال گفت.
من از خوشحالی بیدار شدم و شبانه برخاستم و چراغ را روشن کرده و دفترم را برداشتم و آن دو بیت را یادداشت کردم که مبادا از یادم برود .بعد چراغ را خاموش کردم و خوابیدم.
صبح که از خواب برخاستم،دیدم آن دو بیت را در خاطر ندارم.
خیلی خوشوقت بودم که دیشب تنبلی نکرده و یادداشت کرده ام. به سراغ دفتر رفتم.چند بار آن را ورق ورق زدم ولی چیزی نیافتم،تا اینکه پدرم رحمت الله علیه از حال من آگاه شد.
ماجرا را به او باز گفتم.گفت:فرزندم آنکه برخواستی و چراغ روشن کردی و در دفتر ضبط کردی همه در خواب بود!
خواب دیدی که بیدار شدی و در خواب بودی.
باز باورم نشد و دفتر را ورق می زدم تا بالاخره تسلیم نظر پدر شدم.

اویس قرنی;515048 نوشت:
آقای مکارم مثل بعضی مراجع دیگر جزو عرفا که نیستند که هیچ، بلکه تا جایی که بنده میدونم مخالف شدید هم هستند! پس پرسش از آنها بیفایده است!

کی گفته ایشون مخالف عرفانه!!!!

اصلا چنین نیست بلکه شدیدا موافقه...
ایشون مخالف عرفان های کاذبه مثل همون دوستمون که گفت واژه ی "طیهار" رو به خدا نسبت میدن ایشون از صدا و سیما گلایه کرده که عرفان های کاذب رو رواج ندید...

باور ندارین به سایت ایشون مراجعه کنین و سوال ارسال کنین که نظرشون رو راجع به عرفان بگن...ایشون تصوف و غیره رو قبول نداره مثل همه، نه اینکه عرفان اسلامی صحیح رو...

مهدی بیا مهدی بیا;515135 نوشت:
کی گفته ایشون مخالف عرفانه!!!!
اصلا چنین نیست بلکه شدیدا موافقه... ایشون مخالف عرفان های کاذبه مثل همون دوستمون که گفت واژه ی "طیهار" رو به خدا نسبت میدن ایشون از صدا و سیما گلایه کرده که عرفان های کاذب رو رواج ندید...
باور ندارین به سایت ایشون مراجعه کنین و سوال ارسال کنین که نظرشون رو راجع به عرفان بگن...ایشون تصوف و غیره رو قبول نداره مثل همه، نه اینکه عرفان اسلامی صحیح رو...


آیت الله جوادی آملی میفرمایند :
منش استاد علاّمه طباطبائی رحمةالله‌علیه ارزنده بود که با اینان(مخالفان عرفان و فلسفه) رابطه‌ای دوستانه داشت و می‌فرمود: «اینها قابل ترحّمند زیرا هر ذهن و مغزی مطالب عمیق فلسفه و عرفان را نمی فهمد

مخالفان عرفان و فلسفه نمیگویند مخالف عرفان هستند بلکه میگویند موافق معرفت ائمه که در احادیث، روایات و قرآن هست هستیم نه موافق معرفت عرفا! و معرفت عرفا را جدا از معرفت ائمه میدانند که این هم از عدم آگاهی و معرفت آنان است! حتی در تفسیر احادیث ائمه در مورد وجود و... با عرفا اختلاف دارند! و میگویند منظور ائمه از وجود این بوده و آن نبوده و...

بنده تا جایی که از سخنان آقای مکارم دیدم، نظرم اینکه ایشان مطالعاتی ممکن است در مورد عرفان داشته باشند اما اینکه مخالف عرفان هستند یا نه رو دقیق نمیدونم. چون دو پهلو حرف میزنند هم اسم عرفان اسلامی و سیر و سلوک را بر زبان می آورند هم تصوف حقیقی که همان عرفان است را قبول ندارند. تصوف قلابی که توسط شیادان ترویج میشد را نباید جزو تصوف بشمار آورد و عرفا هم با آن مقابله میکنند!

خودتان به لینک زیر در سایت ایشان مراجعه کنید.


موضع آقای مکارم نسبت به مولوی

امام على(ع) نيز مى فرمايد:

«به خدا سوگند! اگر در اين لشكرم، از حقى سخن بگويم كه خدا آن را بر پيامبرش فرو فرستاد و آن را آشكار سازم و طبق آنچه كه از پيامبر خدا شنيدم، شرح و تفسير كنم، در اين لشكر جز اندكى ناچيز نخواهند ماند و همه از من دهشت كرده و از پيرامون من پراكنده خواهند شد.»

امام زين العابدين(ع) نيز در قالب شعرى فرموده است: «انى لاكتم من علمى جواهره***كيلا يرى الحقَّ ذو جهل فيفتننا;
من از دانش هايم گوهرهايش را پنهان مى دارم از آن رو كه مبادا فرد ناآگاهى كه ظرفيت و آمادگى لازم را نداردحق را ببيند و ما را در فتنه بيندازد.»

حضرت امام سجاد سلام الله علیه فرمودند: « اگر بعضی از چیزهایی را که می دانم بگویم، همین مسلمان ها مرا کافر میدانند و خونم را می ریزند. »

ائمه خیلی سخنان رو نگفتند اما حافظ و مولانا و... در پرده عبارات و اصطلاحات این سخنان رو تا حدودی گفتند!

اگر ائمه هم مانند حافظ و مولانا، حقایق رو میگفتند آیا این جماعت به ائمه جرات جسارت و توهین داشتند؟!!!

همین الان منکر خطبه البیان از مولا علی هستند! اگه خطبه های بیشتری مثل این وجود داشت چه میکردند؟!!!


مهدی طیّب در شب بیست‌ودوم رمضان ۱۴۳۲ ق. (۳۱ مرداد ۱۳۹۰) در برنامه این شبها از شبکه اول سیما حضور داشت و برای شب بیست‌وسوم ماه رمضان یک ذکر عرفانی که در آثار حسن‌زاده آملی و بعضی عرفای شیعه نیز توصیه شده[۲] را نقل کرد که با واکنش آیت‌الله مکارم شیرازی روبرو شده و مهمل، انحرافی و کاذب خوانده شد.[۳]

متعاقبا در خبر ۲۰:۳۰ شبکه دو سیما روز سوم شهریور با پخش تصویر و صدای وی به مردم هشدار داده شد مراقب باشند. تاکنون فرصتی برای این استاد داده نشده که از خود دفاع کند. وی برای شب بیست‌وسوم ماه رمضان این ذکر عرفانی که حاوی اسامی خدا از ریشه (طهر) است را بیان داشت:
یا طُهر یا طاهِر یا طهور یا طَیهور یا طَیهار


آیت‌الله شیرازی با مهمل خواندن ذکر مربوطه مدعی شد: «
(طیهور و طیهار) که ما بررسی کرده‌ایم در هیچ لغت عربی چنین واژه‌هایی نداریم... این حرف مهمل را به عنوان حرف خدا یاد مردم می‌دهند در صورتی که در هیچ کجا بیان نشده‌است.»[۴]

علاوه بر ایرادات آیت‌الله شیرازی، روحانی دیگری در تهران - با لقب آیت‌الله العظمی - بر روی منبر، ضمن تخطئه این ذکر،

عارف مشهور شیعه دولابی بعنوان استاد طیب را بی‌سواد خواند.

حسن‌زاده آملی به نقل از اساتید خود، در کتاب هزار و یک نکته این ذکر را در اعمال مستحب شب یبیست‌وسوم ماه رمضان آورده و توصیه کرده اگر کسی در سجده این ذکر را به تعداد ۲۲۵ بار بخواند ملائک الهی بر او نازل شده و قلب و جان او را شستشو می‌دهند.

وی در مقدمه کتاب مذکور آورده‌است: «هزار و یک نکته هزار و یک اصل فصل است که نه هذل و مطایبه را به حریم آن راه‌است و نه مزاح وافسانه را در حرم آن بار». و در ذیل ذکر مذکور نوشته: «مجرب جدا (به صورت جدی تجربه شده‌است) باید به معنی نزول ملائکه توجه داشت.»

این ذکر علاوه بر حسن‌زاده آملی، از طرف عارف بزرگ شیعه سید علی قاضی و علمایی چون: صمدی آملی، خلیل مبشر کاشانی و احمد عابدی توصیه شده‌است.[۴][۵][۶]

در مورد معنای طیهار و طیهور: علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی، در صفحهٔ ۲۰۰ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، در شرح دعایی منقول از سید بحرالعلوم، در پاورقی می‌نویسند: "دَیْهار و دَیْهُور" مبالغه دهر است و مراد از دهر خدا است، کما ورد فی الرّوایة: "لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللهُ." لذا نتیجه می‌شود: طیهار و طیهور هم مبالغه در طهارت را می‌رساند.

طیهور بر وزن فیعول است مثل صفت قیوم و فیعول از اوزان مبالغه‌است. منقول است شیخ جعفر کاشف‌الغطاء غبار نعلین سید بحرالعلوم را با حنک عمامه خود پاک می‏کرد و مورد توجه تمام علما بوده از جمله آیت‌الله بهجت و.... و وی همان کسی است که در ادعیه خود از واژه دیهور و دیهار در دعا استفاده می‌نموده‌است.

وحید خراسانی نیز در شعری درباره علی بن ابی‌طالب این دو واژه را آورده‌است:

به وصفش بس که باشد ظل ممتد
ز دیهور و ز دیهار و ز سرمد

تلفن‌های موافق این برنامه تلویزیونی - و از جمله تلفن خود طیب به مجری و مسؤل برنامه در توضیح سند این ذکر به کارافتاد و از دست اندرکاران برنامه خواسته شد که دراین زمینه لااقل با معرفی کتابها و شماره صفحاتی که این ذکر از آنها نقل شده توضیحی به مردم داده شود از مسؤلان این برنامه در سیما هیچ عکس‌العملی دیده نشد


گوشه ای از نامه اخلاقی عرفانی امام به فاطمه طباطبایی

دخترم! سعى کن اگر اهلش نیستى و نشدى، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى، بسیارى از آنچه آنان گفته ‏اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم.

گویند صدر المتألّهین دید در جوار حضرت معصومه- سلام اللَّه علیها- شخصى او را لعن مى‏کند، پرسید: چرا صدر را لعن مى‏ کنى؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را لعن کن!
این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد. واقعیت دردناکى که من خود قصه‏ هایى را دیده یا شنیده‏ام که در زمان ما بوده است.

من نمى‏ خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد».
مى‏ خواهم اصل معنى و معنویت را انکار نکنى، همان معنویتى که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کرده ‏اند و مخالفان آن یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداخته‏ اند. و من به تو توصیه مى‏ کنم که اول قدم، بیرون آمدن از حجاب ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدمْ کمال نیست، لکن راهگشاى به سوى کمال است چنانچه «یقظه» را که در منازل سالکان اول منزل محسوب شده است از منازل نتوان شمرد،بلکه مقدمه و راهگشاى منازل سالکین است. در هر صورت با روح انکار نتوان راهى به سوى معرفت یافت.

آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهى و خودبینى‏ شان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوى از میان برداشته نشود راهى به سوى او- جلّ و علا- نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. از معصوم نقل شده که: شَیْطانى‏ آمَنَ بِیَدى‏ از این نقل معلوم شود که هر کس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شیطانى است و اولیاى خدا موفق شده‏ اند به مهار کردن بلکه مؤمن نمودن آن.

با سلام...بله راست میفرمایین ولی خب ایشون نسبت به علم خود رفتار میکنن اگه ایشون طبق علم خود رفتار نکنن باید مواخذه بشن...الله اعلم
بالاخره شما تشیع رو قبول دارین یا تصوف؟

مهدی بیا مهدی بیا;515411 نوشت:
با سلام...بله راست میفرمایین ولی خب ایشون نسبت به علم خود رفتار میکنن اگه ایشون طبق علم خود رفتار نکنن باید مواخذه بشن...الله اعلم

بالاخره شما تشیع رو قبول دارین یا تصوف؟

باسلام خدمت شما

امام خمینی و بقیه بزرگان همیشه گفته اند که فقیه در فقه و عارف در عرفان و فیلسوف در فلسفه و هر کسی در علمی که به آن تخصص دارد باید اظهارنظر کند اما بعضی مراجع ........

تصوّف همان تهذیب نفس یعنی صافی شدن از رذائل و صفا یافتن دل است!


صوفی
کسی است که سلوک کرده و به غایت رسیده است.
متصوف کسی است که در حال سلوک است. بنابراین به سالک، متصوف می گویند.
اما مستصوف کسی است که ادعای تصوّف می کند، ولی از تصوّف بهره ای ندارد.

تصوّف از این لحاظ که تهذیب نفس است قسمتی از عرفان محسوب میشود و از لحاظ دیگر برابر با عرفان!

صوفیان ناصافی مثلا نماز نمیخواندند و ترک واجبات میکردند اما در ظاهر خود را با لباس و شمایل صوفیان صافی آراسته میکردند!

امام خمینی، علامه حسن زاده آملی و تمام عرفا اهل تصوّف حقیقی هستند! اما می بینید که ظواهر صوفیان را ندارند و بر انجام واجبات تاکید دارند!

خود اولیای الهی در سخنانشان بر ضدّ صوفیان ناصافی سخن رانده اند:

نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خوش بود گر محك تجربه آيد بميان
تا سيه روي شود هر كه در او غشّ باشد

در لینک زیر مطالب بیشتری هست

http://www.askdin.com/thread23966.html

مهدی بیا مهدی بیا;510206 نوشت:
با سلام...
ببخشید عرفای در قید حیات چه کسانی هستن؟
آیا اصلا عارفی باقی مانده؟
یا تنها سرمایه مان یعنی آیت الله بهجت رضی الله عنه بود که به ملکوت اعلا پیوستند؟
با تشکر

بسمه تعالى
بر اساس آنچه در روايات ما آمده است هرگز هيچ عصر و زماني از ولي خدا خالي نميشود.
اولياء الهي به حسب مقامات و مراتبي كه دارند به چند قسم تقسيم شدند 1- قطب 2-اوتاد 3- ابدال 4- نجباء 5- صلحاء
سيد نعمت الله جزايري در كتاب انوار نعمانيه از جناب امير المؤ منين على (عليه السلام ) روايت كرده است كه: هميشه در زمين يك قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجباء و سيصد و شصت صلحا مى باشند.
مقام قطب همان مرتبت امامت و مقام خلافت است كه نه تعدد در آن راه دارد و نه انقسام به ظاهر و باطن و نه شقوق اعلم و اعقل و غيرها.
اين انسان كامل قطب است كه همه بر گرد او دور مى زنند و بر حول حركت دوريه دارند. شيخ اكبر را در اين مقام در اواخر فص نوحى فصوص الحكم بيانى بلند است آنجا كه گويد: فالحائر له الدور و الحركة الدورية حول القطب فلا يبرح منه ...
قطب در هر عصر بيش از يك شخص نيست و آن مقام در اين زمان قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مهدى موعود منتظر روحى له الفداء را است.
در فرق اوتاد و ابدال گفته شده است كه : الأبدال ينقلبون من حالٍ الى حالٍ و يُبدَّلون من مقامٍ الى مقامٍ ؛ و الاوتاد بلغ بهم النهاية و تثبت اركانهم فهم الذين بهم قوام العالم و هم فى مقام التمكين .
براى انسان اين اقتدار هست كه از خود امثالى مختلف انشاء نمايد و آنها را به اماكن گوناگون بفرستد كه از اين امثال به ابدال نام برده مى شود. و با اين ابدال حوائج بندگان خداى را بر آورده مى سازند. چه اينكه نفوس كامله انسانى نيز به اشكال گوناگون به غير اشكال ظاهرى در آيند و از بدنشان در دنيا مسلخ مى شوند (كه اين قوه انسلاخ را دارند)، و بعد از انتقال از دنيا به آخرت نيز به جهت همان قوت همان قوه انسلاخ به ارتفاع مانع بدنى ، هم به اشكال گوناگون در آيند و در عوالم ملكوتيه داخل مى شوند و نيز در خيالات مكاشفين ظاهر مى گردند كه از اين نفوس انسانى به ((بدلاء)) نام مى برند.
شير مردانند در عالم مدد آن زمان كافغان مظلومان رسد
بانك مظلومان ز هر جا بشنوند آن طرف چون رحمت حق مى دوند

و نفوس كامله به جهتى اتصاف و اتحادشان با روح اول و صادر نخستين در ظاهر سرايت مى كنند، لذا همانگونه كه در اين عالم ظاهرند و براى دخول در آن عالم غيب مانعى ندارند، اگر به عالم غيب هم بروند منعى براى ظهور در عالم ظاهر ندارند و اين دخول و ظهور را به حسب قوه جوهر نفس مراتب است .
بنابراين در عصر حاظر نيز زمين از اين كاملان خالي نيست و با مرگ هر يك از اين كاملان، كسي ديگر كه به مقام او رسيده است جانشين او خواهد شد.
اما اين اولياء الهي به حسب اقتضاي اسم الوليِ خدا كه اقتضاي خفا و بطون دارد در ميان مردم در خفاء و پنهاني هستند. حضرت وصي علي عليه السلام مي فرمايد خدا چهار چيز را در چهار چيز ديگر مخفي نمود: كه در مورد چهارم ميفرمايد: خدا وليّ خود را در ميان بندگان خويش پنهان نموده است پس مبادا هيچ بنده‏ اى از بندگان خدا را كوچك بشماريد، زيرا اى بسا، همو ولىّ او باشد و تو نمى ‏دانى..(1)
اوليا الهي در هر لباسي و در هر نقطه اي از اين عالم ميتوانند باشند گاه در لباس گدا و گاه در لباس غني ، گاه در لباس كارگري ساده گاه در لباس تاجري فاخر. و خدا به هر يك از اولياء خود ــ به حسب اقتضاي ذات و عين ثابت او ــ امري را محوَّل مي نمايد پس بدين جهت برخي را متصدي نفوس مستعده ميكند و برخي را در امور ديگر ياري رسان خلق خويش قرار ميدهد. بدين جهت ممكن است تنها بعضي از عارفان معروف و مشهور شوند تا خلق خدا در رسيدگي به مشكلاتشان به آنها رجوع كنند.
اگر كسي از بندگان خدا استعداد سلوكي داشته باشد قطعا خدا به او استادي عطا ميكند تا استعدادش به فعليت برسد چون (يعطي كلَ ذي حق حقَّه) خدا حق هر صاحب حقي را به او ميدهدو امكان ندارد خدا دهان باز را بي روزي قرار دهد. طبيب روحاني طبيب دوار است كه خود به دنبال مريضش ميچرخد و اگر كسي را بيابد كه در پي درمان امراض روحاني خويش باشد خود به سراغ او ميرود.

(1)ـــ إنَّ اللّه‏َ ـ تَبارَكَ وَ تَعالى ـ اَخْفى اَرْبَعَةً فى اَرْبَعَةٍ: اَخْفى رِضاهُ فى طاعَتِهِ فَلا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيئا مِن طاعَتِهِ، فَرُبَّما و افَقَ رِضاهُ وَ اَنْتَ لا تَعْلَمُ وَ اَخْفى سَخَطَهُ فى مَعصيَتِهِ فَلا تَستَصْغِرَنَّ شَيئا مِن مَعصيَتِهِ فَرُبَّما و افَقَ سَخَطَهُ مَعصيَتُهُ و اَنتَ لا تَعلَمُ و اَخفى اِجابَتَهُ فى دَعوَتِهِ فَلا تَستَصغِرَنَّ شَيئا مِن دُعائِهِ فَرُبَّما و افَقَ اِجابَتَهُ و اَنتَ لا تَعلَمُ و اَخفى وَليَّهُ فى عِبادِهِ فَلا تَستَصغِرَنَّ عَبدا مِن عَبيدِ اللّه‏ِ فَرُبَّما يَكونُ وَليَّهُ وَ اَنتَ لا تَعلَمُ؛
خداوند تبارك و تعالى چهار چيز را در دلِ چهار چيز مخفى نموده است:
[1] خشنودى‏ اش را در طاعتش مخفى نموده، پس مبادا كه چيزى از طاعت او را كوچك بشماريد، زيرا ممكن است خشنودى او در همان باشد و تو نمى ‏دانى .
[2] و ناخشنودى ‏اش را در معصيتش مخفى كرده، پس مبادا كه چيزى از معصيت او را كوچك بشماريد، زيرا ممكن است ناخشنودى او در همان باشد و تو نمى‏ دانى.
[3] و اجابتش را در دعاى از خود مخفى ساخته، پس چه بسا كه اجابت او در همان باشد و تو نمى‏ دانى.
[4] و ولىّ‏ اش را در ميان بندگانش مخفى نموده است. پس مبادا هيچ بنده‏ اى از بندگان خدا را كوچك بشماريد، زيرا اى بسا، همو ولىّ او باشد و تو نمى ‏دانى.
خصال: ص 209، ح 31

سوال:
در حال حاضر در بین مردم عارف واقعی وجود دارد؟

پاسخ:
باسلام و عرض ادب
باید دید منظور از عارف چه کسی است. البته همیشه اولیای الهی، در بین مردم بوده و هستند، و مخفی اند و کسی آنها را نمی شناسد و عارف بودن نشانِ ظاهری خاصی ندارد که مردم بتوانند حتما او را بشناسند. چه بسا افرادی را هم که به عنوان عارف می شناسند، به ظاهر عارف باشند ولی در واقع عارف حقیقی نباشند.
منتهی بعضی از بزرگواران مانند آیت الله بهجت که نام ایشان را بردید، به علت عالم و مرجع بودن، و یا شاگرد داشتن، مورد شناخت واقع شده اند، خیلی از عرفا شاگرد خاصی ندارند، یا اگر دارند مخفی است و مطرح نیستند.

و لازم است که بدانیم، عارف با استاد اخلاق فرق می کند. استاد اخلاق کسی است که ممکن است کرسی درس داشته باشد و همه او را بشناسند و عموم مردم هم بتوانند خدمت ایشان برسند، اما عارف، بین مردم مطرح نیست، و مباحث اخلاقی و عرفانی خود را به عموم مردم مطرح نمی کند. البته بعضی از عرفا، درس اخلاق هم داشتند که در سمت استاد اخلاقی، مردم می توانند با آنها در ارتباط باشند.

موضوع قفل شده است