عدم اطلاع همسر و ایجاد فرزند در نکاح موقت

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

خانم طلبه;381448 نوشت:
برادر گرامی میشه بفرمایین کدوم یک از فقهای عادل معتقد به شرط رضایت زن اول هستن؟

سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر بزرگوار.

اگر منظور شما از

معتقد این است که آن را نافذ و لازم الوفا بدانند در پست های قبلی بر اساس اطلاعات حقیر عرض شد:
مؤمن;373477 نوشت:
برخی همچون آیات عظام سیستانی، تبریزی، صانعی و صافی گلپایگانی شرط صحیح بوده و لازم الوفاست.

البته بنده نمی دانم مقصود شما از فقهای عادل دقیقاً چه بود. ولی تا جایی که می دانم عادل بودن یا نبودن فقها مسأله ای شخصی است و تشخیص آن بر عهده مکلف است.

موفق باشید. :Hedye:

مؤمن;381502 نوشت:
اگر منظور شما از معتقد این است که آن را نافذ و لازم الوفا بدانند

با سلام و تشکر
پس منظور شما شرط ضمن عقد بود!
اما بنده گمان کردم شما می خواهید بفرمایید ازدواج دوم بدون رضایت زن اول باطل است!
تاکید بنده روی این قسمت است. یعنی خواستم عرض کنم که مشروعیت و حلال بودن ازدواج دوم مشروط بر رضایت یا اجازه همسر اول نیست.
و اما شروط ضمن عقد بنا بر اعتقاد فقهایی که قبول دارند اثرش تنها این است که زن اول در صورت وقوع چنین ازدواجی می تواند خود را طلاق بدهد!نه اینکه ازدواج دوم باطل باشد.

تشکر از تمامی دوستان
من الان دوتا سوال برام به وجود اومد.

نقل قول:
احکام شرعی با ذهنیتهای من و شما به وجود نمیاد و با این سنجشها تغییر هم نمی کنه.

دوست عزیز من یه تحصیل کرده جامعه هستم ، توی دانشگاه وقتی علوم پزشکی میخوندیم امکان نداشت رو هوا یه چیزی رو بپذیریم و به قول معروف پوست استاد رو میکندیم تا یه مطلب کاملا علمی برامون جا بیوفته.
من میدونم که عقل در کنار وحی هست که کامل میشه اما قبول نمیکنم هرچیزی کهشد طرف بیاد به من بگه وحی فلان حرفو میزنه پس باید قبولش کنی و تمام.یعنی شما هیچ وقت روی این مساله ازدواج موقت فکر نمیکنید؟به نظرتون چرا این انجمن به وجود اومده؟اگر قرار بود هر مساله وحی رو بپذیریم چه نیازی به ایجاد این انجمن برای پرسش و پاسخ بود؟شما عملا دارین عقل امروزی آدمیزاد رو حذف میکنین
نقل قول:
واقعا جالب بود. ای کاش ما خانوما کمی ذهنیتهامون رو عوض کنیم!

خانم عزیز دو نوع فرض برای شما توضیح میدم و میخوام که نظرتون رو در موردش بگین
1-شما امروز روز ازدواجتون هست ، دقیقا یک ساعت قبل از مثلا عقد متوجه میشین که شوهر شما با یه خانم دیگه ازدواج موقت دارد و در ازدواج موقت اون خانم هست و به شما هم تا امروز نگفته حالا چه میکنید؟
2-شما امروز عقد میکنید و یک ماه بعد متوجه میشید شوهرتون با یک خانم مجرد و جوان و ترجیحا هم سن خودتون ازدواج دیگری حدود یک هفته پیش کرده حالا چه میکنید؟
حالا من فقط یه سوال ازتون دارم اونم اینکه توی جواب سوال دوم ، بینی و بین الله ، از شوهرتون نمیپرسید که فلانی چرا منو مطلع نکردی که میخوای زن دیگری بگیری؟اگر بهتون گفت اسلام بهم اجازه داده که تو خبر نداشته باشی منم رفتم گرفتم خداییش چیکار میکنین؟بین شما دو نفر ناراحتی و کدورت به وجود نمیاد؟بنیان خونواده این جوری ضعیف نمیشه؟
حالا به نظرتون این دوستور اسلام بهتر نبود تغییر میکرد؟

muiacir;381545 نوشت:
دوست عزیز من یه تحصیل کرده جامعه هستم ، توی دانشگاه وقتی علوم پزشکی میخوندیم امکان نداشت رو هوا یه چیزی رو بپذیریم و به قول معروف پوست استاد رو میکندیم تا یه مطلب کاملا علمی برامون جا بیوفته.

دوست عزیز منم یه تحصیل کرده این جامعه هستم. البته اگر فقه و حدیث و تفسیر و ...را علم و تحصیل بدونید! بنابراین ما هم در علم خودمون بدون دلیل چیزی رو نمی پذیریم. و دلیل علم ما هم قرآن و سنته. بنابراین وقتی همه علمایی تاریخ اسلام که مو رو از ماست می کشن بر اساس قرآن و سنت میگن فلان جیز واجبه یا حرومه یا جایزه یا مستحبه و اختلاف نظری هم در اون مورد ندارن و ما هم که شاگردان اون علمیم دلایل رو به روشنی می بینیم و متقاعد می شیم پس دیگه معنا نداره قبول نکنیم و بگیم چون ما از این حکم خوشمون نمیاد.
نباید عقل و علم رو با خوش اومدن و نیومدنها اشتباه گرفت. عقل میگه ما به همه حکمت ریز و درشت احکام خدا دسترسی نداریم ولی وقتی فهمیدیم حرفی از طرف خدای خالق ماست دیگه خود عقل میگه چون و چرا و انکار معنا نداره. بله فهمیدن حکمتها خوبه اما وقتی حکمت یه چیزی رو نمی دونیم یا اصلا نمی تونیم بدونیم دلیل بر انکار حکم خدا نمیشه چون ما خوشمون نمیاد. دلیل نمیشه بگیم خدایا بیا اینجای دینتو عوض کن!
و اصلا خدا برای امتحان تعبد ما بعضی چیزها رو حکمتش رو نگفته تا ببینه چقدر تسلیم خواسته او هستیم.
دلیل این انجمنها و بحثها برای ما مسلمونها هم اینه که اول بدونیم چی حکم خدا هست چی نیست و از اهلش بپرسیم و وانا هم با مدرک از قرآن و سنت و فتوای مورد اتفاق نظر علما جواب بدن.
بعد از این بیاییم در مورد اجرای اون احکام و فوایدش و حکمتهاش و نوع اجراش و ...صحبت کنیم. نه اینکه هنوز از اصل حکم از راهش اطلاع پیدا نکرده بخواهیم بحث کنیم و بگیم من خوشم میاد پس جایزه و دیگری بگه خوشم نمیاد پس حرامه و اگر هم تا حالا جایز بوده از این به بعد باید حرام بشه!

muiacir;381545 نوشت:
خانم عزیز دو نوع فرض برای شما توضیح میدم و میخوام که نظرتون رو در موردش بگین 1-شما امروز روز ازدواجتون هست ، دقیقا یک ساعت قبل از مثلا عقد متوجه میشین که شوهر شما با یه خانم دیگه ازدواج موقت دارد و در ازدواج موقت اون خانم هست و به شما هم تا امروز نگفته حالا چه میکنید؟ 2-شما امروز عقد میکنید و یک ماه بعد متوجه میشید شوهرتون با یک خانم مجرد و جوان و ترجیحا هم سن خودتون ازدواج دیگری حدود یک هفته پیش کرده حالا چه میکنید؟ حالا من فقط یه سوال ازتون دارم اونم اینکه توی جواب سوال دوم ، بینی و بین الله ، از شوهرتون نمیپرسید که فلانی چرا منو مطلع نکردی که میخوای زن دیگری بگیری؟اگر بهتون گفت اسلام بهم اجازه داده که تو خبر نداشته باشی منم رفتم گرفتم خداییش چیکار میکنین؟بین شما دو نفر ناراحتی و کدورت به وجود نمیاد؟بنیان خونواده این جوری ضعیف نمیشه؟ حالا به نظرتون این دوستور اسلام بهتر نبود تغییر میکرد؟
فکر می کنم از جواب بالایی جواب اینم مشخص بشه. قبلا هم عرض کرده بودم به شخصه دوست دارم دینمو فارغ از احساساتم بشناسم و بپذیرم. البیته نمیگم به این مرحله رسیدم. حالا فرض کنین منم مثل خیلی از خانومای دیگه از این مساله ناراحت بشم خب چی ثابت میشه؟! ثابت میشه خدا بد گفته یا اینکه معلوم بشه من دارم بد عمل می کنم؟! مگه همه احکام دینی خوشایند طبع ماست. مثلا جهاد برای مردا واجب شده خیلی چیز خوشایندیه از جهت جسمی و لذت و...؟! یا روزه گرفتن در تابستان گرم خیلی کیف دنیایی داره؟! اون مادری که داره بچه شو برای شهادت می فرسته خیلی احساس شادی دنیایی داره؟! پس با احساس من و شما که نباید دین عوض بشه ما باید احساساتمونو عوض کنیم حداقل اگه این کارو نمی کنیم دیگه توقع نداشته باشیم احکام خدا عوض بشه! حکم خدا میتونه هزاران حکمت داشته باشه که ما ازش بی خبر باشیم. هر چند در حکمت ازدواج موقت یا دوم اگه تنها به جمله همون خانم بیوه توجه کنیم خیلی چیزا رو متوجه میشیم! ضمنا اگه برخورد ما خانوما با این قضیه اینقدر خشن و بد نبود شاید خیلی از شوهرا دلیلی برای پنهان کردن ازدواج دومشون یا ازدواج قبلیشون نداشتن! خانمی رو سراغ دارم که حتی روی حور العینی که تو بهشت هستن حساسه؟! حالا این دلیل میشه خدا حور العینو حذف کنه؟! یا اصلا بگیم حور العین دروغه ـ پناه بر خدا ـ
ضمن اینکه خوبه آدم به معدود خانومایی که با این قضایا خوب و مومنانه برخورد کردن نگاه کنه.

سلام
چقدر دلم برای بحث کردن تنگ شده... یادش بخیر... عالمی داشتیم واسه خودمون
این صفحه و صفحه قبل رو خوندم... ظاهرا بحث اجازست... یه دوستی خیلی جالب و میتونم بگم بامزه نوشته بود که زمانی که امام زمان بیاد... که انشالله همین فردا هم نه.. همین الان که دارم این متن و مینویسم باشه... خانوما به اون درجه میرسن که دیگه با این موضوع کنار میان و حساسیت ها و این چیزا وجود نداره... تو دلم گفتم حالا چرا اون طرفی نگیم؟... یعنی مردا به اون درجه میرسن که عین بچه آدم سر خونه زندگیشون بمونن و به همسرشون وفا دار باشن... البته یه چیز دو طرفه است ها... اگه زندگیشون براشون اصل باشه و همسرشون اولویت اصلی... دیگه طرفین تمام هم و غم هاشون رو میذارن برای رسیدگی به همسرشون... اگه لازمه زن بمونه خونه و به شوهرش برسه خوب بمونه و برسه و از اون طرف هم توقع مالی کمتری داشته باشه و کاهش درامدشون باعث اختلاف و دعوا نشه... اینم بگم اون جوری نشه که زن مجبور باشه کلا بشینه تو خونه و از اجتماع فاصله بگیره... از اون طرف مرد هم باید حواسش باشه که به همسرش این امکان و اجازه رو بده که تو اجتماع فعالیت داشته باشه و اون حس رضایت مندی که هر کسی دنبالشه بدست بیاره و خدای نکرده فکر نکنه تو خونه محبوس شده... روحیات فرق میکنه البته... شاید یکی واقعا خونه رو دوست داشته باشه و بیرون رفتن براش تو خرید و مسافرت و مهمونی خلاصه بشه... و از این سطح راضی باشه... یکی هم حتما بخواد کار کنه و فعالیت اقتصادی داشته باشه... دید ها مختلفه
من بیشتر بجای بحث سر ازدواج دوم دوست دارم در مورد خود خانواده صحبت کنم... ولی خوب مجالش نیست... اینجا هم جاش نیست.. فقط خواستم بگم دو سه تا اصل هست که یادمون نره... البته دید من و اونچه بهش رسیدم این هست و شاید نظر دوستان متفاوت باشه و دلایل قابل بحث خودشو داشته باشه
اول اینکه ازدواج موقت اصل نیست
دوم اینکه.. تاکید میکنم که نظر منه و اونچه بهش رسیدم اینه... ازدواج موقت نباید ازدواج اول باشه
سوم اینکه ازدواج موقت یه راه حل هست برای یک سری مشکلات خاص... یه دارو... پس موارد استفاده خودشو داره...
یه زمانی بعضی ها طوری صحبت میکردن انگار ازدواج موقت قرص جوشان هست... یه آمپول تقویتی... یه نوشابه انرژی زا... گیرت اومد معطلش نکن و بزن به بدن...
ولی من گفتم و میگم که تقویتی نیست... مرفینه... مرفین و برای کسی استفاده میکنن که اگه نزنی میمیره... اگه خداییش مردا به اون درجه برسن که این امر عین مرفین میمونه و عوارض داره و چیز نیست که تفریحی مصرف کنی... اصل مشکل حل شده است
یکی از بچه ها از حرفای یه خانوم بیوه گفت... از نیازاش... اونم از دید من میتونه قبل از همسر دوم شدن به گزینه های دیگه ای فکر کنه... ولی قبول دارم که بالاخره یه تعدادی به همین گزینه میرسن... باشه... عب نداره... این جا واقعا زندگی طرف مختل شده و اگه کسی وارد زندگیش نشه زندگیشو از دست میده... در درجه اول یکی مثل خودش... اما اگه قرار شد یه مرد متاهلی بخاطر نیاز اون زن و در حالی که خودش نیازی نداره و با این نیت که دست یه نفر رو بگیره و حمایتش کنه و بهش کمک کنه و زندگیشو یه سامانی بده این کارو کنه... به نظر من زنش باید بدونه... و اینکه خودش یا همسرش به دلیل شغلشون یا هر دلیل دیگه ای زمان هایی رو با هم نباشن... مثل ماموریت کاری... تحصیل... شغل شیف شب... و یا اینکه مسائلی مثل بیماری و این چیزا در میون باشه... میخوام بگم بازم ترجیح میدم طوری نباشه که طرف برای اون زندگی دوم از زندگی اولش بزنه
حرف زیاده ولی مجال نیست... بازم سر میزنم انشالله... موفق باشید

یه چیزی رو هم اضافه کنم
این جوری نگیم که دین رو باید فارغ از احساسات دید... دین ما مگه خالی از احساساته یا به احساسات بی توجهی کرده؟... کلی برا تفاوت های زن و مرد احکامش رو تغییر داده... تازه کلی به خانوما بها داده و در مورد رفتار با زن به مردا توصیه و هشدار داره
اما خوب گاهی جای احساسات نیست... هیچ دکتری نمیآد بزنه تو گوش بیمارش... مخصوصا اگه طرف بچه باشه... مخصوصا اگه کوچیک باشه... ولی بچه تا به دنیا میآد گریه کرد که کرد نکرد شترق میزننش که گریه کنه... اتفاقا تا گریه هم نکنه بی خیال نمیشن.. چرا؟... مردم آزارن؟... جنون دارن؟... نه... برای اینکه بچه باید گریه کنه تا تار های صوتیش باز بشه و از سلامتی راه های تنفسی و این چیزا مطمئن بشن
یه جاهایی هم شاید ما متوجه مصلحت ها نشیم... همون خدایی که به مرد میگه تو خونه خوب برخورد کن... یه جا هم اجازه داده طرف بره ازدواج دوم داشته باشه... ولی خوب جای خودش نه هر جا
اگه مریض تو ماشینت داری و طرف داره میمیره شما آزادی سرعت غیر مجاز بری و از چراغ قرمز رد بشی... عذرت موجهه... ولی به این معنی نیست که چون یه جا اجازه داد پس حله هر جا آدم دیرش شد گازشو بگیره و بگه کار واجب دارم
دین ما پایه های احساسی خیلی قوی ای داره و بدون دخالت احساسات نمیشه به مقام های بالا رسید... خیلی چیزا رو باید حس کرد... همش علم و حساب کتاب نیست
ببخشید زیاده گویی کردم... حس کردم یکم دین و خدا مظلوم شدن تو بحث احساسات

عزیزی که برای این خانوم شرایطی رو متصور میشی و یه جورایی میخوای اونو با خودش درگیر کنی... در این که طرف ناراحت میشه هیچ شکی نیست... اتفاقا اگه ناراحت نشه و اخم نکنه و اعتراض نکنه جای سوال داره... زنی که برای زندگیش و شوهرش این قدر ارزش قائل نباشه که وقتی متوجه میشه طرف برای چیزی که الان وظیفه ی اونه یکی دیگه رو شریک گرفته خم به ابروش نیاره و خیلی ساده از کنارش رد بشه یعنی زن زندگی نیست... باید ناراحت شه و باید اعتراض کنه و سوال کنه که چرا... ولی... نقطه عطفش اینجاست که باید گوش هم کنه... باید دلایل طرف رو بشنوه... نه اینکه تا شنید بگه خداحافظ من دارم میرم خونه بابام مهریه ام رو حاضر کن توی دادگاه میبینمت.. این هم اشتباهه... این هم مورد پسند نگاه دینی نیست... باید بشینه در درجه اول با شوهرش صحبت کنه که چرا... بعد از شنیدن دلایلش با یه مشاور دلسوز و آگاه و معتقد صحبت کنه و برای آینده ی زندگیش تصمیم بگیره

در ضمن اصلا فرقی نمیکنه یک ساعت قبل از عقد بدونه یا بعدش... کسی که یک ساعت دیگه عقدشه یعنی تصمیمش رو گرفته... و باز باید با همون دیدی که بالا گفتم با موضوع برخورد کنه... البته جای تردیدی نیست که من به شخصه میگم تا این موضوع روشن نشده عقد نکنه

سلام مجدد
باز هم تشکر از تمامی دوستام بالاخص کاربر محترم "خانم طلبه"

نقل قول:
البته اگر فقه و حدیث و تفسیر و ...را علم و تحصیل بدونید!

خانم عزیز علم شما بسیار برتر از علم منه و علم من پشیزی در برابر علم شما نیست چون شما چیز یاد ملت میدیدن و پولی دریافت نمیکنین مثل مراجع عظام اما ما پزشکا کم پیش میاد کاری رو مجانی انجام بدیم
ولی نمیدونم چجوری شما برداشت بدی از حرف من کردین و منم از پست هایی که مثل این جمله شما توش تیکه انداخته بشه اصلا خوشم نمیاد
به هر حال من ادامه بحث رو جایز نمیبینم شاید بهتر باشه تاپیک بسته بشه چون نه کارشناسی اومد که منو عقلی قانع کنه و نه شما توی پستاتون عقلی قانعم نکردید و نمیدونم چرا همه فکر میکنند من از حکمت خدا چیزی نمیدونم.بابا من توی پست های صفحات قبل هم گفتم
" من میدونم این حکمت خداست خودمم حرفی توش ندارم و مطمئن باشین الان هم که سوال میپرسم فقط میخواستم ببینم چرا از نظر عقلی این حکم تغییر نمیکنه و این جوری بیان شده وگرنه من نمیخوام بگم حکمتی در کار نیست و نعوذ بالله خدا داره اشتباه میکنه"
ممنون در تاپیک شرکت کردید

muiacir;381669 نوشت:
خانم عزیز علم شما بسیار برتر از علم منه و علم من پشیزی در برابر علم شما نیست

خانم یا آقای دکتر محترم و گرامی! منم تعجب کردم که چرا شما از این جمله ناراحت شدین! دقت کنین این جمله من در جواب این عبارات شما بود:
"دوست عزیز من یه تحصیل کرده جامعه هستم ، توی دانشگاه وقتی علوم پزشکی میخوندیم امکان نداشت رو هوا یه چیزی رو بپذیریم و به قول معروف پوست استاد رو میکندیم تا یه مطلب کاملا علمی برامون جا بیوفته."!
خوب به نظرم جوابم متناسب با این حرف بوده خواستم عرض کنم ما شاگردای کلاس دین هم سعی می کنیم تو هوا حرف نزنیم و تو هوا نپذیریم. نه خواستم ارزش پزشکی رو انکار کنم و نه برتری خودم بر شما رو اثبات کنم ـ پنا بر خدا ـ !
حالا اصلا این مهم نیست و اگه شما میگین پاسخ من تیکه بوده ولی
حرف شما تیکه نبوده من از شما جدا عذر خواهی می کنم و خواهش می کنم به خاطر این تیکه بنده رو حلال کنید.
و البته بقیه جواب بنده رو نادیده نگیرین. خلاصه جوابم این بود اگر چیزی حکمتش رو درک نکردیم نگیم پس حکمت نداره همین! و خواستم بگم بنا نیست همه احکام مطابق احساسات ما باشه چون شما سوالاتی مطرح کردین و خواستین بگین حالا که هر خانومی از این قضایا ناراحت میشه بهتر نیست بگیم حکم خدا تغییر پذیره.
متشکرم
:Gol:

فرزند فاطمه;381661 نوشت:
این جوری نگیم که دین رو باید فارغ از احساسات دید... دین ما مگه خالی از احساساته یا به احساسات بی توجهی کرده؟

من نگفتم دین خالی از احساساته. هیچ عاقلی اینو نمیگه. دینی که محبت اهل بیت رکنشه! دینی که میگه شاد کردن دل مومن فلان اجرها رو داره. دینی که در مورد بچه ها اون حرفعا رو داره.
منظورم احساساتی بود که در مقابل احکام الهی به کسی دست میده. مثلا همین حس اکثر خانوما نسبت به هوو به طوری که حتی از فکر کردن بهش آشفته میشن!
دین میگه اینجور احساسات اصیل و فطری نیست و باید باهاش مبارزه بشه و حداقل سعی بشه که تعدیل بشه. مثل حس حسادت حس بخل حس شیفتگی به خود حس تکبر و...

ممنون از شما

موضوع قفل شده است