جمع بندی عدالت خداوند در مورد انتخاب دین و مذهب مردم هم عصر ما

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد کریم

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
آیا این عدالت هست که ما پیامبر و امام نداریم؟ امامی که مثل هزاران سال پیش ظاهر باشه و بشه بهش رجوع کرد مستقیم و راهنمایی گرفت؟

سلام عرض ادب
دنیا بر اساس علل طبیعی گردش می کند. امامها هم 12 تا بیشتر نبودند ولی چون مردم قدر آنها را ندانستند و11 را شهید کردند خداوند آخری را از دیده ها غایب کرد تا مردم از وجود حجت الهی بی نصیب نباشند. از قضا با یک دید دیگر می توان گفت: این از لطف خداوند بود که آخرین امام را از دیده ها غایب کرد تا جانش حفظ شود وما بدون امام نمانیم چون برکات وجودی امام ونقشش در هدایت مردم منحصر به حضور ایشان نیست. بلکه امام برای بقای زمین ونزول برکات زمینی ودر عین حال نظارت بر احوال مردم وبالاخص شیعیان لازم است. ونقش خود را از پشت پرده انجام می دهد. بله وجودش لطف دیگری بود که بخاطر عللی که برخی ذکر شد از دیده ها غایب شد.
اما برای هدایت علاوه بر امام خداوند به ما عقل داده است، وروایان احادیث اهل بیت که در زمان غیبت ما را به آنها ارجاع داده اند وجود دارند وراه هدایت بسته نیست.
علاوه بر این ایمانی که در عصر غیبت باشد به مراتب از ایمان عصر حضور با ارزش تر است. به این حدیث توجه فرمایید:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَيَا طُوبَى لِلثَّابِتِينَ عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ يُنَادِيَهُمُ الْبَارِئُ جَلَّ جَلَالُهُ فَيَقُولَ عِبَادِي‏ وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بِغَيْبِي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً مِنْكُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْكُمْ أَعْفُو وَ لَكُمْ أَغْفِرُ وَ بِكُمْ أَسْقِي عِبَادِيَ الْغَيْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاكُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَفْضَلُ مَا يَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَالَ حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومُ الْبَيْتِ.
(صدوق، کمال الدین، ج1، ص330)
طبق این حدیث شریف امام باقر علیه السلام می فرمایند: خوشا به حال آنهایی که در عصر غیبت در امر ولایت ثابت قدم باشند، که خداوند نداء میکند بر اینها که ای بندگان من به سر من ایمان آوردید وغیب را تصدیق کردید، که شما را بشارت باد به ثواب نیک...اعمال شما را قبول می کنم واز شما می گذرم وبخاطر شما به بندگانم باران می فرستم، وبلا را از آنها دفع می کنم واگر شما نبودید عذابم را بر آنها نازل می کردم.
بعد جابر جعفی از امام باقر(ع) می پرسد: بهترین کاری که مومن در این زمان انجام می دهد چیست؟ حضرت می فرماید: حفظ زبان وحضور در خانه.
کسی که دین خود را در این عصر حفظ کند رسول خدا فرمود: به اصحاب خود که از شما برتر هستند چون آنها بدون اینکه مرا ببینند به من ایمان آورده اند.
در مقابل این سختیها که خود نوعی امتحان است وخداوند وعده داده بندگانش را امتحان کند ثواب بیشتری هم می برند.

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
آیا این عدالت هست که ما مذهبمون رو فقط از یه تعداد حدیث انتخاب کنیم که هر فرقه و مذهبی یه تعداد حدیث نقل میکنن و هرکدوم خودشون رو حق میدونن و بقیه رو رد میکنن.
اصلا از کجا معلوم این احادیث درست باشند؟ از کجا معلوم تغییر و جعلی صورت نگرفته باشه؟ از کجا معلوم اون کسی که حدیث رو برای بار اول نقل کرده و آدم معتبری هم بوده اون روز دروغ نگفته باشه؟ یا مطلبی رو به میل خودش تغییر نداده باشه.

ما علم حدیث شناسی داریم واحادیث بررسی می شوند وما قبل از این احادیث قرآن را داریم. وهر کس باید تحقیق کند تا درستی اعتقاد خود را پیدا کند. ودر راس حدیث شناسی ما این است که هر حدیثی که مخالف با قرآن باشد به دیوار بکوبید. باید احادیث را بررسی کرد تا درستی آنها را به دست آورد واگر در این زمینه تخصص نداشتیم طبق فرمایش اهل بیت(ع) باید به روایان احادیث آنها که در این زمینه تخصص دارند مراجعه کنیم.

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
اصلا از کجا معلوم احادیث شیعه صحیح و احادیث اهل سنت باطل باشه؟ هر چقدر هم حدیث متواتر باشه بعد از هزاران سال نمیشه سند قرار داد واقعا. بعد ما بمیریم و مذهبون حق نباشه و بریم جهنم این عدالت هست؟

گتره ای نیست که، علم حدیث شناسی برای همین است واگر معنای حدیث متواتر را مطالعه کرده باشید نمی تواند حدیث متواتر دروغ باشد. چون باید در هر مرحله یعنی هر 70 سال یکبار یک مرحله حساب می شود آنقدر روات احادیث یک حدیث را نقل کرده باشند که هماهنگی آنها برای اینکه چنین دروغی بسازند غیر ممکن باشد. مثل حدیث ثقلین.

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
بعضی از احادیثی که اساس مذهب تشیع هست رو اهل سنت جعلی میدونن و برعکس. پس آدم باید چیکار کنه واقعا؟ امام معصومی هم که ظاهر باشه نداریم.

اون موقعی که امام معصوم ظاهر بود چقدر حمایت وپیروی کردند؟ زمانی این سخنان درست است که راه باری کشف حقیقت بسته باشد در حالی ک خداوند به ما عقل داده وبعد قرآنی وجود دارد که عین فرمایشات خداوند متعال است. در راستی ومحبت اهل بیت هم مسلمانان اتفاق نظر دارند بلکه سخن در این است که ما آنها را خلفا به حق می دانیم واهل سنت چنین اعتقادی ندارند. وادله ما هم وجود داد که در راس آنها کتاب الغدیر علامه امینی است ا زمنابع خود اهل سنت این مساله را روایت کرده است. واز علماء اهل سنت قندوزی حنفی در ینابیع المودة بیان می کند که خلفاء اثنی عشر بر غیر ائمه(ع) شیعه قابل تطبیق نیست.
حقیقت واضح است برای کسی که متعصب نباشد ومطالعه داشته باشد.

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
روز قیامت میتونیم اعتراض کنیم که خدایا ماهم مثل بقیه امت های گذشته امام میخواستیم پیامبر میخواستیم تا مستقیم هدایتمون کنه نه اینکه مذهبمون رو از راویان حدیث بگیریم.
لطفا دقت کنید کاری به دین ندارم چون قرآن رو معتبر میدونم منظور من انتخاب مذهب هست.

وقتی می توانیم که راه هدایت بسته باشد وزمانی که کسی مثل ادواردو آنیلی پسر اولین فرد ثروتمند ایتالیا آنهم ثروت را رها کرده وبا تحقیق ومطالعه به حقانیت تشیع پی برده وحتی جان خود را در این راه از دست می دهد.مسلم راه عذر برای ما بسته است.

واینجاست که باید پرسید :

اطیعوا الله و اطیعوا کدام رسول؟
رسول سنی ها یا رسول شیعیان؟
اگرچه اطیعوا الرسول به گمان مذهبیون آمده است تا نواقص قران را بپوشاند و مجملات آن را تکمیل نماید اما خود به نقیصه ای بس مبهم و مجمل مبدل شده که احدی را توان گره گشایی از کارش نیست.
به عبارت دیگر قران گفته اطیعوا الرسول اما نگفته کدام رسول:
رسول اهل عترت یا رسول اهل سنت؟
یک قاعده قرانی میگوید هرگاه این دو بر علیه شخص سومی در کنار هم قرار گیرند مذهب را کنار گذاشته و به امت اسلام مبدل میشوند و رسول خود را یکی میدانند در این صورت از کلیه اختلافات خود چشم پوشی میکنند و تظاهر به عدم وجود اختلاف در میان خود مینمایند.
اگر راست میگویند پس چرا سنی ها شیعه نشدند و شیعیان سنی؟
یک قاعده دیگر قرانی میگوید وقتی این دو در مقابل هم قرار میگیرند خودشان بر حق و مقابلشان را ناحق میپندارند شیعه سنی را اهل جهنم دانسته و آیینش را باطل میشمارد و سنی نیز شیعه را.
اما حقیقت این است که هر دو گروه بر طریقتی نا مستقیم حرکت می کنند و برشان مشتبه شده که به راه هستند.
در حقیقت پیامبران آمدند تا ما را به راه راست هدایت کنند و راه راست راهی است که به هیچ هدایتگر و رهنمایی نیاز ندارد و این یک اصل بسیار بنیادی و مهم در اعراض از تفرقه و فرقه سازی است. و اینکه قرآن هیچ حکم ناقص و مجملی ندارد و در نهایت روشنی و وضوح نگاشته شده است و یگانه رهنمونی است که بشر را کفایت می کند.

سلام
ما هم امام داریم ولی توفیق دیدار نداریم! تقریبا همه کسانی که مشرف به محضر امام زمان شدن این جمله رو نقل کردن از حضرت که اگر شیعیان ما خوب باشند ما خودمون به دیدار اونها میریم! پس اگر امام رو نمیبینیم ایراد از گناهکاری خود ماست!

در مورد احادیث هم علوم مربوطه هست و هم قرآن به عنوان شاخص و معیار و هم عقل و منطق و بحث و استدلال! در نهایت اگر شما به هر یقین برسید همون ملاک هست و در آخرت طبق همون محاسبه میشوید.(نهایتش مستضعف حساب میشیم دیگه)

یادمه یک روایتی از حضرت علی علی السلام خوندم با این مضمون که اگر مردم در عصر غیبت به اندازه ۱/۱۰ شما (منظور مردم زمان خودشان) ایمان داشته باشند برای نجاتشون کافیه!! یعنی خدا که امتحان مارو سختتر گرفته در عوض موقع نمره دادن کلی بهمون ارفاق میکنه!

در مورد اثبات شیعه هم نهج البلاغه کافیه به نظرم!!!! از کافی هم کافی تره! نهج البلاغه رو کافر و بی دین هم میخونه عاشق مولا علی میشه چه برسه در قیاس با ۳ نفر دیگه بخوایم مولارو مقایسه کنیم! اظهر من الشمسه! تازه واقعه غدیر و حدیث ثقلین رو همه مسلمون ها قبول دارن! و دیگه بیشتر توضیح ندم بهتره! (صلاح کار خویش خسروان دانند و بس)

shahed1;663115 نوشت:
واینجاست که باید پرسید :

اطیعوا الله و اطیعوا کدام رسول؟
رسول سنی ها یا رسول شیعیان؟
اگرچه اطیعوا الرسول به گمان مذهبیون آمده است تا نواقص قران را بپوشاند و مجملات آن را تکمیل نماید اما خود به نقیصه ای بس مبهم و مجمل مبدل شده که احدی را توان گره گشایی از کارش نیست.
به عبارت دیگر قران گفته اطیعوا الرسول اما نگفته کدام رسول:
رسول اهل عترت یا رسول اهل سنت؟
یک قاعده قرانی میگوید هرگاه این دو بر علیه شخص سومی در کنار هم قرار گیرند مذهب را کنار گذاشته و به امت اسلام مبدل میشوند و رسول خود را یکی میدانند در این صورت از کلیه اختلافات خود چشم پوشی میکنند و تظاهر به عدم وجود اختلاف در میان خود مینمایند.
اگر راست میگویند پس چرا سنی ها شیعه نشدند و شیعیان سنی؟
یک قاعده دیگر قرانی میگوید وقتی این دو در مقابل هم قرار میگیرند خودشان بر حق و مقابلشان را ناحق میپندارند شیعه سنی را اهل جهنم دانسته و آیینش را باطل میشمارد و سنی نیز شیعه را.
اما حقیقت این است که هر دو گروه بر طریقتی نا مستقیم حرکت می کنند و برشان مشتبه شده که به راه هستند.
در حقیقت پیامبران آمدند تا ما را به راه راست هدایت کنند و راه راست راهی است که به هیچ هدایتگر و رهنمایی نیاز ندارد و این یک اصل بسیار بنیادی و مهم در اعراض از تفرقه و فرقه سازی است. و اینکه قرآن هیچ حکم ناقص و مجملی ندارد و در نهایت روشنی و وضوح نگاشته شده است و یگانه رهنمونی است که بشر را کفایت می کند.

و اینجاست که باید دوباره پرسید چطور پیامبران امدند تا ما را به راه راست هدایت کنند اما ما نیازی به راهنمایی کسی ( از جمله پیامبران ) نداشتیم ؟ پس پیامبران کار بیهوده ای انجام دادند؟!!!
و برای سه باره باید پرسید ، چطور بعد از هزار سال هیچکس نفهمید راه مستقیم چیست و کجاست اما شما بعد از هزار سی صد و نود و چهار سال هجری شمسی فهمیدید ؟
اگر قران به تنهایی بشر را هدایت میکند پس این همه تفرقه در چیست ؟ قرانی که هزاران معنی و تفسیر داشته باشد باعث تفرقه میشود پس این قران کامل نیست؟!
قصد توهین نداشتم اما لازم دونستم با لحن خودتون بپرسم چون به خودتون اجازه دادید تو سایت دینی همچین حرف هایی بزنید

در عدالتش که هیچ شکی نیست چون خودمون انتخاب کردیم در این زمان و در این شرایط باشیم حتی خودمون دینمون رو انتخاب کردیم
در مورد اعتماد به راویان میشه گفت در هر حادثه ی تاریخی روایت های مختلفی طبق برداشت های متفاوت انسان ها وجود داره و مهم اون حادثه هست که اتفاق افتاده

shahed1;663115 نوشت:
اطیعوا الله و اطیعوا کدام رسول؟
رسول سنی ها یا رسول شیعیان؟
اگرچه اطیعوا الرسول به گمان مذهبیون آمده است تا نواقص قران را بپوشاند و مجملات آن را تکمیل نماید اما خود به نقیصه ای بس مبهم و مجمل مبدل شده که احدی را توان گره گشایی از کارش نیست.
به عبارت دیگر قران گفته اطیعوا الرسول اما نگفته کدام رسول:
رسول اهل عترت یا رسول اهل سنت؟
یک قاعده قرانی میگوید هرگاه این دو بر علیه شخص سومی در کنار هم قرار گیرند مذهب را کنار گذاشته و به امت اسلام مبدل میشوند و رسول خود را یکی میدانند در این صورت از کلیه اختلافات خود چشم پوشی میکنند و تظاهر به عدم وجود اختلاف در میان خود مینمایند.
اگر راست میگویند پس چرا سنی ها شیعه نشدند و شیعیان سنی؟
یک قاعده دیگر قرانی میگوید وقتی این دو در مقابل هم قرار میگیرند خودشان بر حق و مقابلشان را ناحق میپندارند شیعه سنی را اهل جهنم دانسته و آیینش را باطل میشمارد و سنی نیز شیعه را.
اما حقیقت این است که هر دو گروه بر طریقتی نا مستقیم حرکت می کنند و برشان مشتبه شده که به راه هستند.
در حقیقت پیامبران آمدند تا ما را به راه راست هدایت کنند و راه راست راهی است که به هیچ هدایتگر و رهنمایی نیاز ندارد و این یک اصل بسیار بنیادی و مهم در اعراض از تفرقه و فرقه سازی است. و اینکه قرآن هیچ حکم ناقص و مجملی ندارد و در نهایت روشنی و وضوح نگاشته شده است و یگانه رهنمونی است که بشر را کفایت می کند.

سلام عليكم
اينهايي كه مرقوم فرمودید ادعاهای بدون دلیل است.
اول: رسول همه مسلمانان یکی است وسر آن اختلاف ندارند.
دوم: این قواعد قرآن که بیان فرموده وبه راحتی نتیجه می گیرد کجای قرآن است.
سوم: کدام شیعه یا سنی غیر وهابی وناصبی مذهب دیگر را کاملا اهل جهنم می داند؟
چهارم: شیعیان برای حقانیت خود دلیل دارند وهمچنین اهل سنت. باید دید دلیل کدام یکی درست است. وشمایی که هر دو را به ناحق می دانید باید ادله آنها را رد کنید که با فلان دلیل اینها ناحق هستند وحق با کیست؟
در کل سخنان بدون دلیل بود که اقامه فرمودید.

shahed1;663115 نوشت:
در حقیقت پیامبران آمدند تا ما را به راه راست هدایت کنند و راه راست راهی است که به هیچ هدایتگر و رهنمایی نیاز ندارد و این یک اصل بسیار بنیادی و مهم در اعراض از تفرقه و فرقه سازی است. و اینکه قرآن هیچ حکم ناقص و مجملی ندارد و در نهایت روشنی و وضوح نگاشته شده است و یگانه رهنمونی است که بشر را کفایت می کند.

قرآن تناقض ندارد بلکه تفسیر آن اختلافی است. آن اولی الامری که شیعه اهل می داند سنی قبول ندارد وبر امراء وعلماء تطبیق می دهد. اگر قرآن مجمل نداشت که اختلاف پیش نمی آمد. قرآن می فرماید در سوره آل عمران که برخی آیات محکم وبرخی متشابه هستند. ومتشابه باید به محکم بر گردد. حال شما که خلاف خود قرآن سخن می گویید.
مشکل در همین راهنما است که اگر همه راهنمایی اهل بیت معصوم نبی مکرم(ص) را که عدل وهمسان قرآن هستند ومفسران حقیقی قرآن قبول می کردند این اختلافات هم به وجود نمی آمد. از قضا اصل مشکل به عدم وجود راهنما بر می گردد.

shahed1;663115 نوشت:
واینجاست که باید پرسید :

اطیعوا الله و اطیعوا کدام رسول؟
رسول سنی ها یا رسول شیعیان؟
اگرچه اطیعوا الرسول به گمان مذهبیون آمده است تا نواقص قران را بپوشاند

کدام قرآن؟!

در تاپیک دیگری همین سؤال رو از شما پرسیدم که پاسخی نداشتید و فقط گفتید من نمیتوانم حقانیت این قرآن را ثابت کنم!!! و شما باید با دل آن را بفهمید!!!!

عجب که ما باید به حرف شما اعتماد کنیم اما به حرف پیامبر(ص) نه!!!

برای هدایت به فرمایشات شما احتیاج داریم اما به نصایح پیامبر(ص) نه!!!

به تفسیر شما از قرآن باید گوش فرا دهیم اما به تفسیر مفسرین از قرآن نه!!!

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
اصلا از کجا معلوم احادیث شیعه صحیح و احادیث اهل سنت باطل باشه؟ هر چقدر هم حدیث متواتر باشه بعد از هزاران سال نمیشه سند قرار داد واقعا. بعد ما بمیریم و مذهبون حق نباشه و بریم جهنم این عدالت هست؟
سلام برادر

لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا
خداوند هیچ کسی را جز به اندازهء توانش تکلیف نمیکند

مطمئن باشید که خدا تفاوت کسی که پیامبر(ص) رو دیده و کسی که ایشون رو ندیده میدونه. اما درمورد اختلاف ها

برادر عزیز

اولاً مگه در زمان خود پیامبر(ص) اختلاف نبوده؟

ثانیاً آدم یه پیراهن میخواد بخره 10 تا مغازه رو میره و تحقیق میکنه ، خب برای دین هم تحقیق کنیم. شما کمی تحقیق کنید به راحتی میتونید حقانیت رو تشخیص بدید

شما میفرمایید:

مصیب قاسمی;662265 نوشت:
لطفا دقت کنید کاری به دین ندارم چون قرآن رو معتبر میدونم منظور من انتخاب مذهب هست
اشکال کار شما از صورت مسئلهء اشتباهی بوجود اومده که متاسفانه برخی افراد به اون دامن زدن و رواج دادن. خوب به حرف بنده دقت بفرمایید

الان شما سه گزینه در نظر گرفتید: دین ، شیعه ، سنی

اشکال دقیقاً همینجاست که فرض رو بر این گرفتیم که دین یه چیز دیگه میگه و مذاهب کلاً یه چیز دیگه میگن. در حالیکه یکی از مذاهب یعنی همون دین که شما باید تشخیص بدید. دقت بفرمایید که مذهب به خودی خود از دین منشعب نشده ، بلکه پیدایش یک مذهب ثانوی ، ناچاراً باعث شده که برای اصل دین هم یک نام (به عنوان مذهب) مطرح بشه

تصور کنید شما یک رانندهء ماهر هستید. اینجا شما خود راننده هستید و مصیب قاسمی بودن شما مطرح نیست. اما شخصی میاد و ادعا میکنه که نخیر! رانندهء ماهر بنده هستم! و طرفدارانی برای خودش پیدا میکنه. اینجاست که برای تشخیص درست و غلط بودن رانندهء ماهر ، دو اسم (دو مذهب) مطرح میشه:
رانندگی مصیب قاسمی
رانندگی (مثلاً) Reza-D

بعد هم عده ای این تفکر رو باب میکنن که خب نه مصیب قاسمی بر حقه و نه Reza-D ، بلکه رانندگی ماهر اصله!!!
بدون توجه به اینکه رانندهء ماهر همون مصیب قاسمی بوده که صرفاً برای تشخیص از Reza-D نام خودش رو مطرح کرده

لذا شما باید دو گزینه در نظر بگیرید: دین ، غیر دین

و بعد مذاهب رو با این دو گزینه تطبیق بدید

کنجکاو بی گناه;663172 نوشت:
و اینجاست که باید دوباره پرسید چطور پیامبران امدند تا ما را به راه راست هدایت کنند اما ما نیازی به راهنمایی کسی ( از جمله پیامبران ) نداشتیم ؟ پس پیامبران کار بیهوده ای انجام دادند

سلام
اصولاً کار پیامبران و شهداء راهنمایی به راه راست می باشد اما خود این راه نیاز به راهنما ندارد چرا؟ چون : خود راه بگویدت که چون باید رفت.
راه مستقیم خداوند فقط و فقط قرآن است که پیامبر، ما را به آن رهنمایی می کند تا چکار کنیم؟
تا فقط از این راه برویم و فقط این کتاب را طریق حرکتمان قرار دهیم نه هیچ راه و کتاب دیگری را .

نقل قول:
و برای سه باره باید پرسید ، چطور بعد از هزار سال هیچکس نفهمید راه مستقیم چیست و کجاست اما شما بعد از هزار سی صد و نود و چهار سال هجری شمسی فهمیدید ؟

بگو ببینم شما از کجا متوجه شدید که هیچکس دیگری نفهمید؟ ختماً مدرک محکمی دارید اینطور نیست؟
بدان که اعتماد و تکیه دادن به قدمت و کثرت چیزی است که قرآن به شدت ما را از آن برحذر می دارد و این حربه شوم ، بزرگترین مانع راه پیامبران الهی بوده است. اگر باو نداری تا شرح آن را از قرآن برایت بگویم. زین پس هیچگاه نگو : چطور بعد از این همه سال(قدمت) این همه آدم(کثرت) نفهمید و فقط تو ....

نقل قول:
اگر قران به تنهایی بشر را هدایت میکند پس این همه تفرقه در چیست ؟ قرانی که هزاران معنی و تفسیر داشته باشد باعث تفرقه میشود پس این قران کامل نیست

برای این است که کمتر کسی قرآن(=خدا) را به تنهایی باور داشته و دارد

نقل قول:
قصد توهین نداشتم اما لازم دونستم با لحن خودتون بپرسم چون به خودتون اجازه دادید تو سایت دینی همچین حرف هایی بزنید

کدام قسمت حرفهای من مناسب سایت دینی نبوده است؟

بلا;663178 نوشت:
در عدالتش که هیچ شکی نیست چون خودمون انتخاب کردیم در این زمان و در این شرایط باشیم حتی خودمون دینمون رو انتخاب کردیم
در مورد اعتماد به راویان میشه گفت در هر حادثه ی تاریخی روایت های مختلفی طبق برداشت های متفاوت انسان ها وجود داره و مهم اون حادثه هست که اتفاق افتاده

طبق این تعریف مسیحیت طرفدار بیشتری داره انگار!! حتی قبل از حیات ما!!!

shahed1;663344 نوشت:
راه مستقیم خداوند فقط و فقط قرآن است که پیامبر، ما را به آن رهنمایی می کند تا چکار کنیم؟
تا فقط از این راه برویم و فقط این کتاب را طریق حرکتمان قرار دهیم نه هیچ راه و کتاب دیگری را .

سلام علیکم
این قرآن راهنما ومفسری نمی خواهد؟ الان همه فرق اسلامی می گویند ما بر اساس قرآن حرکت می کنیم. داعش هم قرآن دارد ووسنس وشیعه وهر مذهب اسلامی وهیچکدام به قرآن بی احترامی نمی کنند. اما در مقام عمل به جان هم افتاده اند که اخبار که نگاه می کنید هویدا است. پس این قرآن چرا همه اینها را به یک راه هدایت نکرده است؟
مشکل از آنجایی پیدا شد که در نزد رسول اکرم (ص) برخی گفتند حسبنا کتاب الله، کتاب خدا برای ما بس است. اما الان 14 قرن است که بین همین مسلمانها خونریزی وجود دارد. واختلاف وهمه هم فکر می کنند به قرآن عمل می کنند. لذا رسول خدا(ص) در حدیث ثقلین، سفینه که مورد قبول سنی وشیعه است. گوشزد فرمودند که قرآن همراه با اهل بیت(ع) که در غیر اینصورت به گمراهی وهلاکت کشیده خواهید شد.

بلا;663178 نوشت:
در عدالتش که هیچ شکی نیست چون خودمون انتخاب کردیم در این زمان و در این شرایط باشیم حتی خودمون دینمون رو انتخاب کردیم
در مورد اعتماد به راویان میشه گفت در هر حادثه ی تاریخی روایت های مختلفی طبق برداشت های متفاوت انسان ها وجود داره و مهم اون حادثه هست که اتفاق افتاده

سلام علیکم
متاسفانه سخنان شما ناقص است ومرادتان دقیقا واضح نیست. در صورت امکان بیشتر توضیح دهید که مقصودتان چیست؟

کریم;663186 نوشت:
سلام عليكم
اينهايي كه مرقوم فرمودید ادعاهای بدون دلیل است.
اول: رسول همه مسلمانان یکی است وسر آن اختلاف ندارند.

سلام
در مورد ما که رسول را به چشم ندیده ایم و صدایی از او نشنیده ایم ، اطاعت از رسول به چه معناست ؟ آیا سوای اطاعت از همین حرف و حدیثهاست که به او نسبت داده شده ؟
اگر غیر از این است بگو تا دیگر اشتباه نکنم و اگر همین است پس چرا ادعای بنده را بی دلیل می دانید؟
در همین سایت ، تاپیکهایی وجود دارند که برخی احادیث نسبت داده شده به رسول ( در صحیح بخاری) را به تمسخر گرفته اند
در حالی که اهل سنت ، صحیح بخاری را همچون قرآن می پرستند! اگر مسلمانان بر سر رسول اختلاف ندارند پس این اختلافات برای چیست؟ چرا شیعیان صحیح بخاری و سایر کتابهای اهل سنت را معتبر نمی دانند و چرا اهل سنت نیز کتابهای شیعه را باور ندارند ؟!

نقل قول:
دوم: این قواعد قرآن که بیان فرموده وبه راحتی نتیجه می گیرد کجای قرآن است.

قواعد قرآن از لابلای آیات قرآن نمایان می شوند . وقتی یهود و نصارا (فریقین دیروز) در مقابل اسلام و پیامبر قرار می گیرند با هم متحد می شوند و دین و آئین خود را یکی می بینند و یک صدا می گویند : جز یهود و نصارا احدی داخل بهشت نمی شود و انگار نه انگار که بینشان اختلافی وجود دارد .
از آن طرف وقتی این دو فرقه درمقابل یکدیگر قرار می گیرند هر یک آئین دیگری را باطل و آیین خود را بر حق می انگارد . اگر لازم است تا به اصل آیات اشاره کنم.

نقل قول:
سوم: کدام شیعه یا سنی غیر وهابی وناصبی مذهب دیگر را کاملا اهل جهنم می داند؟

پس حدیث افتراق که 72 فرقه را اهل جهنم و فقط یکی را اهل بهشت معرفی می کند دروغ است ؟!
آن یک فرقه ناجیه کدام است؟ شیعه نیست؟

نقل قول:
چهارم: شیعیان برای حقانیت خود دلیل دارند وهمچنین اهل سنت. باید دید دلیل کدام یکی درست است. وشمایی که هر دو را به ناحق می دانید باید ادله آنها را رد کنید که با فلان دلیل اینها ناحق هستند وحق با کیست؟
در کل سخنان بدون دلیل بود که اقامه فرمودید.

دلیلتان را بیاورید

نقل قول:
قرآن تناقض ندارد بلکه تفسیر آن اختلافی است. آن اولی الامری که شیعه اهل می داند سنی قبول ندارد وبر امراء وعلماء تطبیق می دهد. اگر قرآن مجمل نداشت که اختلاف پیش نمی آمد. قرآن می فرماید در سوره آل عمران که برخی آیات محکم وبرخی متشابه هستند. ومتشابه باید به محکم بر گردد. حال شما که خلاف خود قرآن سخن می گویید.
مشکل در همین راهنما است که اگر همه راهنمایی اهل بیت معصوم نبی مکرم(ص) را که عدل وهمسان قرآن هستند ومفسران حقیقی قرآن قبول می کردند این اختلافات هم به وجود نمی آمد. از قضا اصل مشکل به عدم وجود راهنما بر می گردد.

اگر ممکن است چند آیه محکم و متشابه را معرفی کنید همچنین تعدادی از این مجملات را که باعث تفرق انسانها از یکدیگر شده اند بیان نمایید.

shahed1;663344 نوشت:
سلام
اصولاً کار پیامبران و شهداء راهنمایی به راه راست می باشد اما خود این راه نیاز به راهنما ندارد چرا؟ چون : خود راه بگویدت که چون باید رفت.
راه مستقیم خداوند فقط و فقط قرآن است که پیامبر، ما را به آن رهنمایی می کند تا چکار کنیم؟
تا فقط از این راه برویم و فقط این کتاب را طریق حرکتمان قرار دهیم نه هیچ راه و کتاب دیگری را .

بگو ببینم شما از کجا متوجه شدید که هیچکس دیگری نفهمید؟ ختماً مدرک محکمی دارید اینطور نیست؟
بدان که اعتماد و تکیه دادن به قدمت و کثرت چیزی است که قرآن به شدت ما را از آن برحذر می دارد و این حربه شوم ، بزرگترین مانع راه پیامبران الهی بوده است. اگر باو نداری تا شرح آن را از قرآن برایت بگویم. زین پس هیچگاه نگو : چطور بعد از این همه سال(قدمت) این همه آدم(کثرت) نفهمید و فقط تو ....

برای این است که کمتر کسی قرآن(=خدا) را به تنهایی باور داشته و دارد

کدام قسمت حرفهای من مناسب سایت دینی نبوده است؟

سلام
شما هم حتما مدرک محکمی دارید که ادعا میکنید جز عده کمی قران را نفهمیدند
اساسا شما هم حرف من را زدید و گفتید
کمتر کسی خدا را به تنهایی باور دارد ، پس عده زیادی ( کثرت ) قران را به تنهایی باور ندارند
پس با استدلال خودتون حرفتون مردود است .
.....
لحن شما بد است چون اعتقاد دارید امامان ، فقها ، کارشناسان دین همه توهم زده اند که در راه مستقیم هستند و این کاملا برعکسه و توهم شماست .

reza-d;663333 نوشت:
کدام قرآن؟!

در تاپیک دیگری همین سؤال رو از شما پرسیدم که پاسخی نداشتید


اگر شما در جایی دیگر از من سئوال پرسیدید و جواب نگرفتید حتماً مانند اینجا مبهم صحبت کرده اید و منظور خود را نرسانده اید

نقل قول:
و فقط گفتید من نمیتوانم حقانیت این قرآن را ثابت کنم!!! و شما باید با دل آن را بفهمید!!!!

لطفاً عین جمله بنده را نقل قول کنید ببینم چه گفته ام چون بسیار شک دارم گفته باشم از راه دل باید قرآن را فهمید

نقل قول:
عجب که ما باید به حرف شما اعتماد کنیم اما به حرف پیامبر(ص) نه!!!

شما نه به حرف من نه هیچ کس دیگری اعتماد نکن و خودت قرآن بخوان و فراوان بخوان تا ببینی پروردگارت چه گفته است.
درضمن مواظب باش هنگام مطالعه هیچ گونه عینکی که به رنگ فرقه خاصی باشد برچشم نداشته باشی که در اینصورت از قرآن هیچ نخواهی فهمید حتی اگر هزاران بار هم آن را بخوانی

نقل قول:
برای هدایت به فرمایشات شما احتیاج داریم اما به نصایح پیامبر(ص) نه!!!

شما برای هدایت فقط و فقط به یک چیز نیاز دارید : قرآن.
در اینصورت اگر خداوند بخواهد حتماً از ره یافته گان خواهی بود

نقل قول:

به تفسیر شما از قرآن باید گوش فرا دهیم اما به تفسیر مفسرین از قرآن نه!!!

حالا فرض کن من هم یکی از آن مفسرین. البته اگر منظورت مفسرین ماورایی نباشد!

shahed1;663480 نوشت:
اگر شما در جایی دیگر از من سئوال پرسیدید و جواب نگرفتید حتماً مانند اینجا مبهم صحبت کرده اید و منظور خود را نرسانده اید
اتفاقاً در همون تاپیک هم 4 - 5 پست گذاشتم و سؤالم رو تکرار میکردم و شما هم مدام میگفتید لطفاً واضح تر بگو!

من در پست

69 سؤالم رو مطرح کردم:
http://www.askdin.com/thread47393-7.html#post654386

و شما بعد از بارها توضیح من و در پست 81 نهایتاً گفتید که از هیچ طریقی نمیشود صحت این قرآن را اثبات کرد! و تنها راه تقواست. یعنی همان درک قلبی:
http://www.askdin.com/thread47393-9.html#post654621

shahed1;663480 نوشت:
شما نه به حرف من نه هیچ کس دیگری اعتماد نکن و خودت قرآن بخوان و فراوان بخوان تا ببینی پروردگارت چه گفته است
اتفاقاً من به حرف کسی که دلیل قاطع داشته باشه اعتماد میکنم و تا الان دلیل ناقص هم از شما ندیدم ، چه برسد به دلیل قاطع


shahed1;663480 نوشت:
شما برای هدایت فقط و فقط به یک چیز نیاز دارید : قرآن
باز هم همان سؤال. شما از کجا فهمیدید که این قرآن کامل و درسته که بعد به هدایتگری اون پی بردید؟ با توجه به نوع تفکر شما که اعتقاد دارید برای هدایت نیاز به هیچ کسی نیست ، حتی پیامبر(ص) ، اینطور باید نتیجه بگیریم که شما بطور اتفاقی با کتابی به اسم قرآن آشنا شدید و باز بطور اتفاقی اون رو خوندید و باز بطور اتفاقی فهمیدید که باید تقوا داشته باشید تا حقیقت اون رو بفهمید و باز بطور اتفاقی راه و روش درست تقوا رو هم خودبخود میدونستید و باز بطور اتفاقی در عمل هم تقوا رو به کاملترین شکل انجام دادید و در کل بطور اتفاقی به حقانیت و صحت کتابی به اسم قرآن پی بردید

shahed1;663480 نوشت:
حالا فرض کن من هم یکی از آن مفسرین
این فرض کل ادعاهای شما مبنی بر بی نیازی از مفسر رو باطل خواهد کرد :ok:

کریم;663370 نوشت:
سلام علیکم
این قرآن راهنما ومفسری نمی خواهد؟ الان همه فرق اسلامی می گویند ما بر اساس قرآن حرکت می کنیم. داعش هم قرآن دارد ووسنس وشیعه وهر مذهب اسلامی وهیچکدام به قرآن بی احترامی نمی کنند. اما در مقام عمل به جان هم افتاده اند که اخبار که نگاه می کنید هویدا است. پس این قرآن چرا همه اینها را به یک راه هدایت نکرده است؟
مشکل از آنجایی پیدا شد که در نزد رسول اکرم (ص) برخی گفتند حسبنا کتاب الله، کتاب خدا برای ما بس است. اما الان 14 قرن است که بین همین مسلمانها خونریزی وجود دارد. واختلاف وهمه هم فکر می کنند به قرآن عمل می کنند. لذا رسول خدا(ص) در حدیث ثقلین، سفینه که مورد قبول سنی وشیعه است. گوشزد فرمودند که قرآن همراه با اهل بیت(ع) که در غیر اینصورت به گمراهی وهلاکت کشیده خواهید شد.

سلام

قرآن کریم در عین وضوح و صراحت می فرمایند:

وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَ‌اطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّ‌قَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿الأنعام: ١٥٣﴾
این کتاب راه مستقیم من است پس آن را تبعیت کنید و راههای دیگر نروید که شما را از راه پروردگار پراکنده می سازد تبعیت نکنید.....

و یا می فرماید:

اتَّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّ‌بِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُ‌ونَ ﴿الأعراف: ٣﴾
آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده تبعیت کنید و اولیاء من دون او را پیروی نکنید چه کمید که پند می گیرید.

و صدهها آیه دیگر به همین مضمون که علت تفرق و فرقه گرایی را اعتصام و پیروی از غیر قرآن می داند.
اگر داعش می گفت حسبنا کتاب الله
اگر وهابیت حسبنا کتاب الله را باور داشت
و اگر فریقین شیعه و سنی به حسبنا کتاب الله التزام عملی داشتند جامعه آرمانی قرآن به خواست پروردگارمان فراهم می شد ولی افسوس که هیچ یک کتاب خدا را به تنهایی کافی ندانسته و با اعتصام به سبل متفرق از یکدیگر پراکنده شده اند و این حقیقتی بس غم انگیز است که در طول تاریخ همواره اکثریت مردمان چنین کرده اند و با بریدن از ریسمان الهی ره گم کرده و متفرق شده اند.
اکثر جنایاتی که داعش و وهابیت مرتکب می شوند بر اساس همین احادیث و روایات کذب است نه قرآن چرا که قرآن عقیده را با شمشیر جواب نمی دهد .
قرآن به خودی خود واضح و مبین است و هر چیزی را که برای رستگاری بشر لازم بوده بصورت جزء به جزء و بند بند توضیح داده است بلکه این رسوبات و زنگارهای باقیمانده از خروارها حدیث و روایت است که چهره آن را مخدوش کرده و دگر گون ساخته است. بعنوان مثال همین آیه ای که شما در امضایتان به آن اشاره کرده اید. انصافاً اگر حدیث و روایتی آن را تلبیس نکند محال است و محال که در ذهن کسی خطور کند ممکن است منظور از بقیه الله شخصی باشد بلکه واضح است که در آنجا منظور رزق حلال است . اما حدیث معنای آن را دگرگون ساخته و متعاقب آن جدایش بوجود آمده است.

Reza-D;663495 نوشت:
اتفاقاً در همون تاپیک هم 4 - 5 پست گذاشتم و سؤالم رو تکرار میکردم و شما هم مدام میگفتید لطفاً واضح تر بگو!

من در پست

69 سؤالم رو مطرح کردم:
http://www.askdin.com/thread47393-7.html#post654386

و شما بعد از بارها توضیح من و در پست 81 نهایتاً گفتید که از هیچ طریقی نمیشود صحت این قرآن را اثبات کرد! و تنها راه تقواست. یعنی همان درک قلبی:
http://www.askdin.com/thread47393-9.html#post654621

درست است این حرف من است که با آنچه اولین بار از زبان بنده گفتید از زمین تا آسمان متفاوت است. و امروز و تا هر زمانی که زنده باشم می گویم برای اثبات حقانیت قرآن تنها راه تقواست که ما را به مقصد می رساند اگر شما راه دیگری سراغ دارید بفرمایید تا استفاده کنیم.

shahed1;663396 نوشت:
در مورد ما که رسول را به چشم ندیده ایم و صدایی از او نشنیده ایم ، اطاعت از رسول به چه معناست ؟ آیا سوای اطاعت از همین حرف و حدیثهاست که به او نسبت داده شده ؟
اگر غیر از این است بگو تا دیگر اشتباه نکنم و اگر همین است پس چرا ادعای بنده را بی دلیل می دانید؟
در همین سایت ، تاپیکهایی وجود دارند که برخی احادیث نسبت داده شده به رسول ( در صحیح بخاری) را به تمسخر گرفته اند
در حالی که اهل سنت ، صحیح بخاری را همچون قرآن می پرستند! اگر مسلمانان بر سر رسول اختلاف ندارند پس این اختلافات برای چیست؟ چرا شیعیان صحیح بخاری و سایر کتابهای اهل سنت را معتبر نمی دانند و چرا اهل سنت نیز کتابهای شیعه را باور ندارند ؟!

این گفته شما با قبل فرق کرد پس در مورد شخص نبی مکرم اسلام(ص) اختلافی نیست. بله ما وظیفه داریم از سیره وسنت آنحضرت پیروی کنیم. ولی حدیث صحیح وغیر صحیح دارد وعلم حدیث متولی همین است که احادیث از نظر قوت وضعف مشخص باشند. واهل سنت هم همین مسائل را بااختلافات علمی ورجالی که هست دارند. اما اینطور نیست که هر حدیثی را قبول کنند.
در مورد صحیح بخاری ومسلم بله آنها بعد از قرآن این دو را صحیح ترین کتب می دانند.
اما اینها به این معنی نیست که همه سخنانی که آنها از آنحضرت نقل می کنند صد در صد در مقابل سخنانی است که ما می گوییم. حتی برخی احادیث متواتر بین هر دو است مثل حدیث ثقلین وغدیر، اما تفسیرها فرق می کند که آنها به روشها بر می گردد. ولی اینها به این معنی نیست که ما یک کلمه کلی بگوییم که رسول آنها یکی است ورسول ما دیگری، چون برداشت اولی همان است که بنده کرده بودم. مرادتان را باید توضیح دهید.

shahed1;663396 نوشت:
از آن طرف وقتی این دو فرقه درمقابل یکدیگر قرار می گیرند هر یک آئین دیگری را باطل و آیین خود را بر حق می انگارد . اگر لازم است تا به اصل آیات اشاره کنم.

اشاره کرده وبفرمایید که این قواعد چطور از این آیات برداشت شده.

shahed1;663396 نوشت:
پس حدیث افتراق که 72 فرقه را اهل جهنم و فقط یکی را اهل بهشت معرفی می کند دروغ است ؟!
آن یک فرقه ناجیه کدام است؟ شیعه نیست؟

سنی معاند با شیعه واهل بیت(ع) دارید وسنی مستضعف، آیا اینها یکسان هستند چون همان قرآن می فرماید: امید است خداوند مستضعفین را ببخشد. حدیث درست است وگروه ناجیه شیعه واقعی نه اسمی. ا زطرف دیگر شما الان شیعه 12 امامی دارید که علماء طراز اول مثل آیت الله بهجت را کافر می داند. آیا اینها شیعه هستند؟ باید بین افراد یک مذهب اختلاف گذاشت ومعیار درست را بدست آورد وبر اساس آن سنجید. چون شیعه اسمی کافی نیست.

shahed1;663396 نوشت:
دلیلتان را بیاورید

شما ادعای بدون دلیل داشته اید من دلیل بیاورم. برای چی دلیل بیاوم؟ در عین حال که این مباحث که شیعه حق است یا سنی خارج از موضوع تاپیک است. می توانید برای بحث در این رابطه تاپیک جدایی ایجاد کنید.

shahed1;663396 نوشت:
اگر ممکن است چند آیه محکم و متشابه را معرفی کنید همچنین تعدادی از این مجملات را که باعث تفرق انسانها از یکدیگر شده اند بیان نمایید.

البته این بحث مربوط به بخش علوم قرآنی است اما چون سوال فرمودید بنده اشاره کوتاه می کنم.
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ‏ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ماتَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّابِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آل عمران/7)
اوست كسى كهاين كتاب [=قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آيات محكم [=صريح و روشن‏]است. آنها اساس كتابند؛ و [پاره‏اى‏] ديگر متشابهاتند [كه تأويل ‏پذيرند]. اماكسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏ جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،]از متشابه آن پيروى مى‏ كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه ‏داران در دانش كسى نمى‏ داند. [آنان كه‏] مى‏ گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏ شود.
این اصل آیه ای که می فرماید قرآن دارای آیات محکم ومتشابه است وجزء راسخون در علم آنها را نمی دانند.
اما همانطور که علامه طباطبایی فرموده: محکم ترین آیه قرآن
لیس کمثله شئ است. اما زا جمله متشابهات آیات زیر است.
إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ (قیامت/23)، و به سوى پروردگارخود مى ‏نگرند.
لاتُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ(انعام/103)،چشمها او را درنمى ‏يابند و اوست كه ديدگان رادرمى‏ يابد، و او لطيفِ آگاه است.
آیه اول می فرماید: به پروردگار خود می نگرند در حالی که در آیه دوم می فرماید: چشمها او را در نمی یابند.
این دو آیه شریفه به ظاهر با هم در تناقض هستند. لذا اینجاست که راسخون در علم با ارجاع همین آیات دو پهلو ومتشابه به آیات محکم حقیقت را روشن می کنند. که مراد از این نظاره بر پروردگار چیست؟ چون نمی تواند مراد دیدن ظاهر باشد زیرا هم آیه بعد نفی می کند ومی دانیم که خداوند همانند چیزی نیست. پس مانند اجسام نمی باشد که دیده شود. لذا این نظاره یا نظاره بر نعم الهی است یا چیز دیگر که باید به بخش علوم قرآنی یا تفاسیر قرآنی مراجعه بفرمایید.


این سوال برمیگرده به بحث های فلسفی کلامی
وقتی ما تو عالم ذر بودیم خودمون دینمون خانوادمون و محیطی که توش زندگی میکنیم رو انتخاب کردیم و با توجه به اینکه میدونستیم چه جور جاییه اومدیم این دنیا و به خدا هم قول دادیم ولی چون مثله اسممون فراموشکاریم دیگه یادمون نمیاد
حالا بر حسب داده هامون هم باید جواب پس بدیم ما وقتی تو مسائل بحث عِوض داریم یعنی همه چیز ما تو عدالته ...

کریم;663714 نوشت:

این گفته شما با قبل فرق کرد پس در مورد شخص نبی مکرم اسلام(ص) اختلافی نیست. بله ما وظیفه داریم از سیره وسنت آنحضرت پیروی کنیم. ولی حدیث صحیح وغیر صحیح دارد وعلم حدیث متولی همین است که احادیث از نظر قوت وضعف مشخص باشند. واهل سنت هم همین مسائل را بااختلافات علمی ورجالی که هست دارند. اما اینطور نیست که هر حدیثی را قبول کنند.
در مورد صحیح بخاری ومسلم بله آنها بعد از قرآن این دو را صحیح ترین کتب می دانند.
اما اینها به این معنی نیست که همه سخنانی که آنها از آنحضرت نقل می کنند صد در صد در مقابل سخنانی است که ما می گوییم. حتی برخی احادیث متواتر بین هر دو است مثل حدیث ثقلین وغدیر، اما تفسیرها فرق می کند که آنها به روشها بر می گردد. ولی اینها به این معنی نیست که ما یک کلمه کلی بگوییم که رسول آنها یکی است ورسول ما دیگری، چون برداشت اولی همان است که بنده کرده بودم. مرادتان را باید توضیح دهید.

سلام
در اینجا بحث بر سر نقاط اتفاق که غالباً به آیات قرآن برمی گردد نیست . اگر از شیعه و سنی بپرسی چه کسی قرآن را آورده به اتفاق خواهند گفت محمد رسول الله و کاملاً درست است.
در اینجا مسئله بر سر نقاط افتراق است که غالباً به خارج از قرآن مربوط می شود. مثلاً در همین صحیح بخاری احادیثی به رسول منسوب شده که شیعه آن را قبول ندارد و در کتب حدیثی (صحیحه) شیعه نیز احادیثی به رسول منسوب شده که سنی ها قبولش ندارند . هم آنها صحت احادیث کتاب خود را تایید می کنند و هم شما .
هم شما و هم اهل سنت اتفاق نظر دارید که وقتی خداوند می گوید اطعوا الله و اطیعوا الرسول منظورش از اطیعوا الرسول همین احادیث صحیحه می باشد . من در اینجا هیچ کاری با احادیث صحیحه مورد اتفاق ندارم .
در مورد احادیث صحیحه مورد اختلاف می پرسم: اطیعوا الله و اطیعوا کدام رسول؟ رسولی که احادیث مورد قبول اهل سنت و مورد مخالفت شیعه را گفته یا آن رسولی که احادیث مورد قبول شیعه و مورد اختلاف اهل سنت را گفته کدامیک؟

نقل قول:
اشاره کرده وبفرمایید که این قواعد چطور از این آیات برداشت شده.

مهمترین آیه ای که می توان از آن اساس قواعد مورد اشاره را استخراج نمود ایه 52 سوره مومنون است:

فَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍۭ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿٥٣

و بعد از همان ابتدای قرآن شروع کن و شمارش نما:
یکتا پرستان به اهل کتاب می گویند در زمین فساد نکنید و آنها ادعا می کنند که فقط اهل کتاب است که به صلاح عمل می کند:

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ قَالُوٓا۟ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿١١

اهل کتاب وقتی در مقابل یکتاپرستان قرار می گیرند می گویند:

وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿البقرة: ١١١﴾
آنها گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» این آرزوی آنهاست! بگو: «اگر راست می‌گویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!»

وقتی این دو فرقه دیروز در مقابل هم قرار می گیرفتند همان می کردند که دو فرقه امروز می کنند
وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىشَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّـهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿البقرة: ١١٣﴾
یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند»، و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند)»؛ در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می‌خوانند (و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند) افراد نادان (دیگر، همچون مشرکان) نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، در باره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می‌کند.

شیعیان می گویند ما فرقه ناجیه هستیم و سنی ها نیز خود را فرقه ناجیه می دانند و پر واضح است آن فرقه یا فرقه هایی که در مقابل فرقه ناجیه قرار می گیرند بر هیچ چیزی نیستند و اهل دوزخند

نقل قول:

البته این بحث مربوط به بخش علوم قرآنی است اما چون سوال فرمودید بنده اشاره کوتاه می کنم.

هُوَ الَّذيأَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ‏ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ماتَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُتَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّابِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آلعمران/7)
اوست كسى كهاين كتاب [=قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آيات محكم [=صريح و روشن‏]است. آنها اساس كتابند؛ و [پاره‏اى‏] ديگر متشابهاتند [كه تأويل ‏پذيرند]. اماكسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏ جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،]از متشابه آن پيروى مى‏ كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه ‏داران در دانش كسىنمى‏ داند. [آنان كه‏] مى‏ گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چهمتشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏ شود.
این اصل آیه ای که می فرماید قرآن دارای آیات محکم ومتشابه است وجزء راسخون در علم آنها را نمی دانند.
اما همانطور که علامه طباطبایی فرموده: محکم ترین آیه قرآن
لیس کمثله شئ است. اما زا جمله متشابهات آیات زیر است.
إِلى‏رَبِّها ناظِرَةٌ (قیامت/23)، و به سوى پروردگارخود مى ‏نگرند.
لاتُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ(انعام/103)،چشمها او را درنمى ‏يابند و اوست كه ديدگان رادرمى‏ يابد، و او لطيفِ آگاه است.
آیه اول می فرماید: به پروردگار خود می نگرند در حالی که در آیه دوم می فرماید: چشمها او را در نمی یابند.
این دو آیه شریفه به ظاهر با هم در تناقض هستند. لذا اینجاست که راسخون در علم با ارجاع همین آیات دو پهلو ومتشابه به آیات محکم حقیقت را روشن می کنند. که مراد از این نظاره بر پروردگار چیست؟ چون نمی تواند مراد دیدن ظاهر باشد زیرا هم آیه بعد نفی می کند ومی دانیم که خداوند همانند چیزی نیست. پس مانند اجسام نمی باشد که دیده شود. لذا این نظاره یا نظاره بر نعم الهی است یا چیز دیگر که باید به بخش علوم قرآنی یا تفاسسیر قرآنی مراجعه بفرمایید.



مسلماً قرآن به زبان قوم پیامبر نازل شده و در زبان این قوم و نیز سایر اقوام بشری پر است از صنایع ادبی نظیر : تمثیل، استعاره ، کنایه و غیره.
مثلاً من همین الآن از اینترنت جمله ای پیدا کردم که نوشته بود: شاه برای حفظ تاج و تختش اجازه چپاول ایران را داد!
یک عقل ناسالم ممکن است گمان کند شاه برای آن تختی که رویش می نشیند و یا تاجی که روی سرش می گذارد چنان کرده اما عقلی که از سلامت بهرمند است نیک متوجه می شود که اراده شاه از این کار حفظ حکومتش بوده نه صرفاً تخت و آن تاج جواهر نشان و فهمیدن این مضمون نیاز به کمک هیچ موجود ماورایی هم ندارد. بنابراین اطلاق این صنایع ادبی به محکم و متشابه کار درستی نیست و باید به فکر چاره ای دیگر افتاد.
درضمن حرف واو در « وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» استیناف است و این در تفسیر المیزان نیز مورد اشاره قرار گرفته ، بنابر این در اینجا راسخون فی العلم کسانی هستند که به آیات الهی ایمان دارند نه آن کس که تأویل متشابهات می داند.

shahed1;664122 نوشت:
شیعیان می گویند ما فرقه ناجیه هستیم و سنی ها نیز خود را فرقه ناجیه می دانند و پر واضح است آن فرقه یا فرقه هایی که در مقابل فرقه ناجیه قرار می گیرند بر هیچ چیزی نیستند و اهل دوزخند

سلام علیکم
در تطبیق قواعدی که از آیات استخراج کرده اید درست عمل نکرده اید. شما باید ببینید این یهود ونصارا سر چی خود را محق می دانستند آیا با استناد به ادله دینی یا صرف تعصب مذهبی؟ در عین حال که ما همه اهل سنت را قبلا هم گفتم اهل آتش نمی دانیم. سخن ما این است. کسی که حق برایش روشن شود ولی یخاطر تعصب مذهبی از حق دفاع نکند وطرف باطل بماند اهل آتش است. حتی این سخنان را نه تنها در مورد سنی ها بلکه در مورد پیروان سایر ادیان هم می گوییم.
آیا این سخن کل حزب بما لدیهم فرحون است. ما صرفا به اسنکه شیعه هستیم خوشیم یا اینکه در مذهب حق قرار داریم خوشحالیم. بنده گفتم شیعه با اسم نیست بلکه با عمل است. اسم شیعه باشد وقتی عمل نداشته باشد، از نماز وروزه ودین خبری نباشد وضعش از غیر شیعه بمراتب بدتر است. در مورد اهل سنت هم باید خودشان بگوبند که آیا به صرف سنی بودن خوشند؟ شیعه وغیر خود را اهل جهنم می دانند و...؟

shahed1;664122 نوشت:
مسلماً قرآن به زبان قوم پیامبر نازل شده و در زبان این قوم و نیز سایر اقوام بشری پر است از صنایع ادبی نظیر : تمثیل، استعاره ، کنایه و غیره.
مثلاً من همین الآن از اینترنت جمله ای پیدا کردم که نوشته بود: شاه برای حفظ تاج و تختش اجازه چپاول ایران را داد!
یک عقل ناسالم ممکن است گمان کند شاه برای آن تختی که رویش می نشیند و یا تاجی که روی سرش می گذارد چنان کرده اما عقلی که از سلامت بهرمند است نیک متوجه می شود که اراده شاه از این کار حفظ حکومتش بوده نه صرفاً تخت و آن تاج جواهر نشان و فهمیدن این مضمون نیاز به کمک هیچ موجود ماورایی هم ندارد. بنابراین اطلاق این صنایع ادبی به محکم و متشابه کار درستی نیست و باید به فکر چاره ای دیگر افتاد.

این محکم و متشابه را خدا نامیده است، وخود می فرماید محکمات ام الکتاب هستند، پس متشابهات باید به این محکمات ارجاع داده شوند تا معنایشان واضح شود. علامه هم که در همان المیزان معنای محکم ومتشابه را فرموده اند: محکم معنایش واضح وروشن است ولی متشابه نه. این صنایع ادبی دیگر چه ربطی به محکم ومتشابه دارد؟

shahed1;664122 نوشت:
درضمن حرف واو در « وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» استیناف است و این در تفسیر المیزان نیز مورد اشاره قرار گرفته ، بنابر این در اینجا راسخون فی العلم کسانی هستند که به آیات الهی ایمان دارند نه آن کس که تأویل متشابهات می داند.

بله نظر علامه همین است ودر واقع بین مفسران اختلاف است که برخی می گویند واو عاطفه است وعطف می شود به الله یعنی تاویل آنرا غیر پیامبر(ص) وراسخین در علم نمی دانند. اما برخی مثل علامه می گویند نه استئیناف است. ونظر صاحب مجمع البیان اولی است.
اما خود علامه طباطبایی در ادامه بیان داشته اند که معنای این سخن این نیست که حضرت پیامبر(ص) از راسخین در علم نیست بلکه مثل علم غیب در اینجا فرموده فقط خدا از این علم آگاه است ودر جای دیگری می تواند رسول را استثناء کرده باشد.
چون اگر غیر خدا(ص) بر تاویل وارجاع متشابه به محکم آگاه نباشد وما هم که ارتباط مستقیم با خدا نداریم هیچوقت نمی توانیم نسبت به آیات متشابه آگاهی پیدا کنیم که خود این نقض غرض است چون کتابی که برای هدایت ما نازل شده است نمی توانیم به آن علم پیدا کنیم.

کریم;664335 نوشت:
سلام علیکم
در تطبیق قواعدی که از آیات استخراج کرده اید درست عمل نکرده اید. شما باید ببینید این یهود ونصارا سر چی خود را محق می دانستند آیا با استناد به ادله دینی یا صرف تعصب مذهبی؟ در عین حال که ما همه اهل سنت را قبلا هم گفتم اهل آتش نمی دانیم. سخن ما این است. کسی که حق برایش روشن شود ولی یخاطر تعصب مذهبی از حق دفاع نکند وطرف باطل بماند اهل آتش است. حتی این سخنان را نه تنها در مورد سنی ها بلکه در مورد پیروان سایر ادیان هم می گوییم.
آیا این سخن کل حزب بما لدیهم فرحون است. ما صرفا به اسنکه شیعه هستیم خوشیم یا اینکه در مذهب حق قرار داریم خوشحالیم. بنده گفتم شیعه با اسم نیست بلکه با عمل است. اسم شیعه باشد وقتی عمل نداشته باشد، از نماز وروزه ودین خبری نباشد وضعش از غیر شیعه بمراتب بدتر است. در مورد اهل سنت هم باید خودشان بگوبند که آیا به صرف سنی بودن خوشند؟ شیعه وغیر خود را اهل جهنم می دانند و...؟

با سلام
مضمون حدیث افتراق این است که در کل یگ فرقه اهل بهشت و 72 فرقه نیز اهل دوزخ است.
و اینگونه نیست که یک فرقه اهل بهشت از همه خوبان و از تمام فرقه ها و فرقه های اهل جهنم نیز بدان از همه فرقه ها باشند. بلکه آن فرقه خوبان از نظر شیعه فقط فرقه شیعه می باشد. حالا شما بگو مستضعفین تمام فرقه ها و خوبان همه فرقه ها نیز به بهشت می روند ، این چیزی است که نه از حدیث افتراق فهمیده می شود و نه از آنکه مد نظر کاربران آن است.

نقل قول:

این محکم و متشابه را خدا نامیده است، وخود می فرماید محکمات ام الکتاب هستند، پس متشابهات باید به این محکمات ارجاع داده شوند تا معنایشان واضح شود. علامه هم که در همان المیزان معنای محکم ومتشابه را فرموده اند: محکم معنایش واضح وروشن است ولی متشابه نه. این صنایع ادبی دیگر چه ربطی به محکم ومتشابه دارد؟

در قرآن کریم مفهوم ام الکتاب مشخص است : کتابی است که قرآن از آن اخذ شده است.
و از این مفهوم قرآنی در می یابیم تنها محکمات به قرآن تعلق دارند و متشابهات فقط از روی کتاب شبیه سازی شده اند و تعلقی به آن ندارند.
ربط صنایع ادبی به محکم و متشابه این است که مفسرین این صنایع را متشابهات معرفی کرده اند .مثلاً می گویند آیاتی که برای خداوند چشم و دست و نخت و امثال اینها را تعریف می کنند آیات متشابه هستند در حالی که اینها فقط استعاره ، کنایه نماد و بطور کلی صنایع ادبی می باشند که دیگران نیز می توانند منظور آن را دریابند در حالی که از نظر شما ، تأویل و معنای آنها را فقط راسخون در علم می دانند.

نقل قول:
چون اگر غیر خدا(ص) بر تاویل وارجاع متشابه به محکم آگاه نباشد وما هم که ارتباط مستقیم با خدا نداریم هیچوقت نمی توانیم نسبت به آیات متشابه آگاهی پیدا کنیم که خود این نقض غرض است چون کتابی که برای هدایت ما نازل شده است نمی توانیم به آن علم پیدا کنیم.

آنچه از آیه مورد بحث مشخص می شود این است که منشابهات آمده اند تا کتاب را تأویل کنند در حالی که تأویل کتاب را احدی غیر از خداوند نمی داند چون غیر از او کسی بر غیب آگاهی ندارد.
خداوند تأویل صحیح و حق کتاب را صریح و کاملاً واضح در اختیار ما قرار داده و بر این علم غیبی آگاهمان ساخته است. بنا براین اگر کسی گفت جز یهود و نصارا کسی به بهشت نمی رود یا بهشت فقط از آن محبان علی است و چنین است و چنان است و... او دروغ می گوید چون خداوند ویژگی بهشت و جهنم(= تأویل کتاب) و ساکنین آنها را بطور کامل تشریح کرده است تا اگر کسی خواست بهشت را برای فرقه خودش اختصاصی کند دستش رو شود.

shahed1;664541 نوشت:
با سلام
مضمون حدیث افتراق این است که در کل یگ فرقه اهل بهشت و 72 فرقه نیز اهل دوزخ است.
و اینگونه نیست که یک فرقه اهل بهشت از همه خوبان و از تمام فرقه ها و فرقه های اهل جهنم نیز بدان از همه فرقه ها باشند. بلکه آن فرقه خوبان از نظر شیعه فقط فرقه شیعه می باشد. حالا شما بگو مستضعفین تمام فرقه ها و خوبان همه فرقه ها نیز به بهشت می روند ، این چیزی است که نه از حدیث افتراق فهمیده می شود و نه از آنکه مد نظر کاربران آن است.

سلام علیکم
وقتی می خواهیم قاعده قرآنی بیان کنیم یعنی عنوان کلی که شامل جزئیات مختلف می شود. باید همه آیات قرآن در آن مورد را دیده باشیم نه اینکه یک آیه یا حدیث را مستمسک قرار دهیم وبگوییم با بقیه کاری نداریم. آنوقت کلی قواعد ضد هم از همین قرآنی که آیاتش هیچ تناقض واختلافی با هم ندارند خواهید یافت.
إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ‏ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيهافَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً (97)
كسانى كه بر خويشتن ستمكاربوده‏ اند، [وقتى‏] فرشتگان جانشان را مى‏ گيرند، مى‏ گويند: «در چه [حال‏] بوديد؟»پاسخ مى ‏دهند: «ما در زمين از مستضعفان بوديم.» مى‏ گويند: «مگر زمين خدا وسيع نبودتا در آن مهاجرت كنيد؟» پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و [دوزخ‏] بد سرانجامى است.
إِلاَّالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةًوَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً (98)
مگر آنمردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره ‏جويى نتوانند و راهى نيابند.
فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)
پس آنان [كهفى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد، كه خدا همواره خطابخش وآمرزنده است.

طبق این آیات شریف که آیا97تا99 سوره مبارکه نساء هستند،مستضعفین یعنی کسانی که دین به آنها نرسیده است وموقع مردن ایمان لازم را ندارند وقتی استضعاف خود را بهانه می کنند فرشتگان جواب می دهند که مگر زمین خدا واسع نبود تا مهاجرت کنید. پس اینها جاهل مقصر هستند. اما در ادامه کسانی را که چاره وراهی نداشته اند از همین مستضعفان استثناء می کند که امید است مورد عفو وغفران الهی قرار گیرند چون چاره ای نداشته اند وقاصر بوده اند نه مقصر.
از این آیات شما می توانید این قاعده را به دست آورید که اگر کسی در جهل وکوتاهی خود مقصر باشد عذری برای او نیست ومورد عفو قرار نمی گیرد اما کسی که قاصر باشد وچاره ای نداشته باشد چنین حالتی ندارد. این می شود قاعدع قرآنی.
ما نمی توانیم این آیات وروایات مختلف را کنا ربگذاریم وبراساس یک حدیث یا آیه قاعده درست کنیم. اگر سخن شیعه را بخواهیم ملاک قرار دهیم علاوه بر این حدیث شیخ صدوق صفات الشیعه نوشته است که شیعه باید چه خصوصیاتی داشته باشد. که مشتمل بر 71حدیث است. شما این احادیث را مطالعه کنید وببینید چند درصد شیعیان چنین هستند. واگر شیعه می گوید شیعه فرقه ناجیه است این شیعه است نه شیعه اسمی .

shahed1;664541 نوشت:
و از این مفهوم قرآنی در می یابیم تنها محکمات به قرآن تعلق دارند و متشابهات فقط از روی کتاب شبیه سازی شده اند و تعلقی به آن ندارند.
ربط صنایع ادبی به محکم و متشابه این است که مفسرین این صنایع را متشابهات معرفی کرده اند .مثلاً می گویند آیاتی که برای خداوند چشم و دست و نخت و امثال اینها را تعریف می کنند آیات متشابه هستند در حالی که اینها فقط استعاره ، کنایه نماد و بطور کلی صنایع ادبی می باشند که دیگران نیز می توانند منظور آن را دریابند در حالی که از نظر شما ، تأویل و معنای آنها را فقط راسخون در علم می دانند.

پس چرا این فرقه های مختلف اسلامی مثل اشاعره که اکثریت اهل سنت را هم تشکیل می دهند از این صنایع ادبی این منظور را نفهمیده اند یا بر همان ظاهر معنی کرده اند که خدا دست وپا دارد ویا گفته اند معنایش را ما نمی فهمیم. این صنایع ادبی که می فرمایید فهمش اگر خیلی راحت بود خیلی از فرق ومذاهب کلامی بوجود نمی آمد.
سوای اینکه وقتی آیه شریفه می فرماید:
وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (فجر/22)،اگر طبق همان ادبیات معنی کنیم باید ترجمه کنیم، پروردگارت وفرشتگان صف در صف آمدند.
صنایع ادبی در اینجا چیست که فهمش بریا همه راحت است؟ ظاهر آیه می گوید خدا آمد، این آمدن لازمه اش داشتن دست وپاست. شما یان آیه را بدون ارجاع به محکمات قرآن چطو رمی خواهید معنی کنید که وجود الهی العیاذ بالله همانند اجسام انگاشته نشود؟

shahed1;664541 نوشت:
آنچه از آیه مورد بحث مشخص می شود این است که منشابهات آمده اند تا کتاب را تأویل کنند در حالی که تأویل کتاب را احدی غیر از خداوند نمی داند چون غیر از او کسی بر غیب آگاهی ندارد.

فرمایشتان که خلاف قرآن است، به این دو آیه شریفه توجه بفرمایید:
عالِمُ الْغَيْبِ‏ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (جن/26)، داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى ‏كند،
اما در آیه بعدی پیامبر را استثناء می کند یعنی او این علم غیب را دارد.

إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (جن/27)، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت‏] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت.
البته بنده فکر می کنم شما اگر تفسیر قرآن را به اهل آن واگذار کنید وبرای سخنان خود از تفاسیر معتبر دلیل بیاورید ومطالعه کنید بهتر است چون بریا فهم یک آیه قرآن باید همه آیات مربوط به آن مساله را مطالعه کرده باشید.


shahed1;664541 نوشت:
خداوند تأویل صحیح و حق کتاب را صریح و کاملاً واضح در اختیار ما قرار داده و بر این علم غیبی آگاهمان ساخته است. بنا براین اگر کسی گفت جز یهود و نصارا کسی به بهشت نمی رود یا بهشت فقط از آن محبان علی است و چنین است و چنان است و... او دروغ می گوید چون خداوند ویژگی بهشت و جهنم(= تأویل کتاب) و ساکنین آنها را بطور کامل تشریح کرده است تا اگر کسی خواست بهشت را برای فرقه خودش اختصاصی کند دستش رو شود.

البته اگر لطف کنید همان یک آیه را که خدمتتان عرض کردم بر اساس همین ظواهر قرآن برایمان معنی کنید زمینه ای خواهد بود برای بحث بیشتر. اما این سخنان شما همه ادعای بدون دلیل است. اول بهتر است بفرمایید این تاویل چیست، وچطور خداوند آشکارا علم آنرا در اختیار ما قرار داده است؟ بنده فکر می کنم اگر کمی در تفاسیر مثل المیزان وکتب لغت معتبر مثل لسان العرب در معنای تاویل مطالعه کنید اشتباه سخن خود را خواهید یافت.
باز سخنتان خلاف صریح قرآن است. خداوند طبق همان دو آیه سوره جن می فرماید: غیر پیامبر(ص) را بر غیب خود آگاه نمی سازد. العیاذ بالله همه مگر پیامبر شده اند که خداوند غیب خود را بر آنها آشکار ساخته است.
البته علم به غیب با تاویل تفاوت دارد که شما این دو را یکی گرفته وبین آنها خلط کرده اید. تاویل معانی باطنی یک کلام است که در احادیث داریم که هر آیه قرآن هفت بطن دارد ودر برخی گفته اند هفتاد بطن واین معانی باطنی با معانی ظاهری ارتباط دارد وکسی که خداوند از علم خود به او چشانده در سایه تقوا به اندازه علم وتقوای خود می تواند به این معانی باطنی علم پیدا کند.
اما علم غیب اموری پنهانی است مثل حوادث آینده که اتفاق خواهد افتاد. این ربطی به تاویل ندارد.

کریم;664683 نوشت:

سلام علیکم
وقتی می خواهیم قاعده قرآنی بیان کنیم یعنی عنوان کلی که شامل جزئیات مختلف می شود. باید همه آیات قرآن در آن مورد را دیده باشیم نه اینکه یک آیه یا حدیث را مستمسک قرار دهیم وبگوییم با بقیه کاری نداریم. آنوقت کلی قواعد ضد هم از همین قرآنی که آیاتش هیچ تناقض واختلافی با هم ندارند خواهید یافت.
إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ‏ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيهافَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً (97)
كسانى كه بر خويشتن ستمكاربوده‏ اند، [وقتى‏] فرشتگان جانشان را مى‏ گيرند، مى‏ گويند: «در چه [حال‏] بوديد؟»پاسخ مى ‏دهند: «ما در زمين از مستضعفان بوديم.» مى‏ گويند: «مگر زمين خدا وسيع نبودتا در آن مهاجرت كنيد؟» پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و [دوزخ‏] بد سرانجامى است.
إِلاَّالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةًوَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً (98)
مگر آنمردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره ‏جويى نتوانند و راهى نيابند.
فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)
پس آنان [كهفى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد، كه خدا همواره خطابخش وآمرزنده است.

طبق این آیات شریف که آیا97تا99 سوره مبارکه نساء هستند،مستضعفین یعنی کسانی که دین به آنها نرسیده است وموقع مردن ایمان لازم را ندارند وقتی استضعاف خود را بهانه می کنند فرشتگان جواب می دهند که مگر زمین خدا واسع نبود تا مهاجرت کنید. پس اینها جاهل مقصر هستند. اما در ادامه کسانی را که چاره وراهی نداشته اند از همین مستضعفان استثناء می کند که امید است مورد عفو وغفران الهی قرار گیرند چون چاره ای نداشته اند وقاصر بوده اند نه مقصر.
از این آیات شما می توانید این قاعده را به دست آورید که اگر کسی در جهل وکوتاهی خود مقصر باشد عذری برای او نیست ومورد عفو قرار نمی گیرد اما کسی که قاصر باشد وچاره ای نداشته باشد چنین حالتی ندارد. این می شود قاعدع قرآنی.
ما نمی توانیم این آیات وروایات مختلف را کنا ربگذاریم وبراساس یک حدیث یا آیه قاعده درست کنیم. اگر سخن شیعه را بخواهیم ملاک قرار دهیم علاوه بر این حدیث شیخ صدوق صفات الشیعه نوشته است که شیعه باید چه خصوصیاتی داشته باشد. که مشتمل بر 71حدیث است. شما این احادیث را مطالعه کنید وببینید چند درصد شیعیان چنین هستند. واگر شیعه می گوید شیعه فرقه ناجیه است این شیعه است نه شیعه اسمی .

سلام
من با راهکار شما برای اخذ صحیح قواعد قرآن کاملاً موافقم . اما آیا خود شما و یا سایر فرقه هااین راهکار را در پیش می گیرند ؟ هرگز !
این همه مطا لبی که در سایتهای معتبر نظیر سایت حوزه و غیره درباره فرقه هفتادو سوم یا بگو فرقه ناجیه نوشته شده خلاف ادعای شما را بیان می کنند و به هیچ قاعده قرآنی هم پایبند نیستند ولی اگر مورد سئوال قرار گیرند صدها تبصره برای ادعای خود بیان می کنند.
من یک بار دیگر این سئوال را از شماپرسیده ام و چون جواب نگرفته ام دوباره تکرار می کنم: کلمه بقیّةالله که در امضایتان بدان اشاره کرده اید ، در موضعی که آمده به معنای رزق حلال است حالا شما بر اساس چه قاعده قرآنی آن را مهدی می دانید؟ آیا اگر حدیثی این آیه سوره هود را تلبیس نمی کرد به مخیله کسی خطور می کرد که ممکن است منظور از آن مهدی باشد؟

نقل قول:
پس چرا این فرقه های مختلف اسلامی مثل اشاعره که اکثریت اهل سنت را هم تشکیل می دهند از این صنایع ادبی این منظور را نفهمیده اند یا بر همان ظاهر معنی کرده اند که خدا دست وپا دارد ویا گفته اند معنایش را ما نمی فهمیم. این صنایع ادبی که می فرمایید فهمش اگر خیلی راحت بود خیلی از فرق ومذاهب کلامی بوجود نمی آمد.

نقل قول:

برای اینکه ملاک آنها نیز قرآن نیست و کتبی همچون بخاری و مسلم و غیره است و چون آنها این کتابها را مانند قرآن می دانند درنتیجه فکر می کنند هرچه در آنها آمده است درست می باشد .اگر به جای جستجوی جواب در میان احادیث و روایات بدنبال آن در خود قرآن بودند هرگز چنانچه شما می گویید( و من صحت و سقمش را نمی دانم ) عمل نمی کردند

نقل قول:
سوای اینکه وقتی آیه شریفه می فرماید:
وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (فجر/22)،اگر طبق همان ادبیات معنی کنیم باید ترجمه کنیم، پروردگارت وفرشتگان صف در صف آمدند.
صنایع ادبی در اینجا چیست که فهمش بریا همه راحت است؟ ظاهر آیه می گوید خدا آمد، این آمدن لازمه اش داشتن دست وپاست. شما یان آیه را بدون ارجاع به محکمات قرآن چطو رمی خواهید معنی کنید که وجود الهی العیاذ بالله همانند اجسام انگاشته نشود؟

آیا برای هر آمدنی نیاز به دست و پاست؟ در قرآن کریم دهها آیه وجود دارد که خبر از آمدن چیزی می دهند در حالی که آن چیز دست و پا ندارد مانند آمدن حکم و فرمان خداوند یا آمدن بینات یا آمدن کتاب یا:
وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ ﴿ق: ١٩﴾
آیا سکرات موت با دوپا می آید؟

نقل قول:
فرمایشتان که خلاف قرآن است، به این دو آیه شریفه توجه بفرمایید:
نقل قول:
عالِمُ الْغَيْبِ‏ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (جن/26)، داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى ‏كند،
اما در آیه بعدی پیامبر را استثناء می کند یعنی او این علم غیب را دارد.

إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (جن/27)، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت‏] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت.
البته بنده فکر می کنم شما اگر تفسیر قرآن را به اهل آن واگذار کنید وبرای سخنان خود از تفاسیر معتبر دلیل بیاورید ومطالعه کنید بهتر است چون بریا فهم یک آیه قرآن باید همه آیات مربوط به آن مساله را مطالعه کرده باشید.


برادر جان فکر می کنم به دلیل مشغله پاسخگویی، فرصت مطالعه دقیق مطالب را ندارید بنابراین یک بار دیگر جوابم را تکرار می کنم:
آنچه از آیه مورد بحث مشخص می شود این است که منشابهات آمده اند تا کتاب را تأویل کنند در حالی که تأویل کتاب را احدی غیر از خداوند نمی داند چون غیر از او کسی بر غیب آگاهی ندارد.
خداوند تأویل صحیح و حق کتاب را صریح و کاملاً واضح در اختیار ما قرار داده و بر این علم غیبی آگاهمان ساخته است بنا براین اگر کسی گفت جز یهود و نصارا کسی به بهشت نمی رود یا بهشت فقط از آن محبان علی است و چنین است و چنان است و... او دروغ می گوید چون خداوند ویژگی بهشت و جهنم(= تأویل کتاب) و ساکنین آنها را بطور کامل تشریح کرده است تا اگر کسی خواست بهشت را برای فرقه خودش اختصاصی کند دستش رو شود.
توضیح اینکه: خداوند از طریق غیبی گه تحت الحفظ ذر اختیار رسولش قرار می دهد ما را آگاه می سازد

نقل قول:

البته اگر لطف کنید همان یک آیه را که خدمتتان عرض کردم بر اساس همین ظواهر قرآن برایمان معنی کنید زمینه ای خواهد بود برای بحث بیشتر. اما این سخنان شما همه ادعای بدون دلیل است. اول بهتر است بفرمایید این تاویل چیست، وچطور خداوند آشکارا علم آنرا در اختیار ما قرار داده است؟ بنده فکر می کنم اگر کمی در تفاسیر مثل المیزان وکتب لغت معتبر مثل لسان العرب در معنای تاویل مطالعه کنید اشتباه سخن خود را خواهید یافت.
باز سخنتان خلاف صریح قرآن است. خداوند طبق همان دو آیه سوره جن می فرماید: غیر پیامبر(ص) را بر غیب خود آگاه نمی سازد. العیاذ بالله همه مگر پیامبر شده اند که خداوند غیب خود را بر آنها آشکار ساخته است.
البته علم به غیب با تاویل تفاوت دارد که شما این دو را یکی گرفته وبین آنها خلط کرده اید. تاویل معانی باطنی یک کلام است که در احادیث داریم که هر آیه قرآن هفت بطن دارد ودر برخی گفته اند هفتاد بطن واین معانی باطنی با معانی ظاهری ارتباط دارد وکسی که خداوند از علم خود به او چشانده در سایه تقوا به اندازه علم وتقوای خود می تواند به این معانی باطنی علم پیدا کند.
اما علم غیب اموری پنهانی است مثل حوادث آینده که اتفاق خواهد افتاد. این ربطی به تاویل ندارد.

وَجَاءَ ( امر) رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿الفجر: ٢٢﴾

این آیه اشاره به روز قیامت دارد که ملائکه ( مدبران و مچریان امر خداوند) با امر پروردگار در می رسند . اگر بخواهم آیه دیگری شبیه آیه فوق ارائه نمایم ، آیه زیذ ذا معرفی می کنم:

هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّـهُ وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿النحل: ٣٣﴾

و تا حدودی این آیات که در آنها به آمدن امر پروردگار اشاره شده است:

يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَـٰذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴿هود: ٧٦﴾

وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـٰكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مِن شَيْءٍ لَّمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ ﴿هود: ١٠١﴾

shahed1;664750 نوشت:
کلمه بقیّةالله که در امضایتان بدان اشاره کرده اید ، در موضعی که آمده به معنای رزق حلال است حالا شما بر اساس چه قاعده قرآنی آن را مهدی می دانید؟ آیا اگر حدیثی این آیه سوره هود را تلبیس نمی کرد به مخیله کسی خطور می کرد که ممکن است منظور از آن مهدی باشد؟

بله ظاهر معنی با توجه به اینکه درمورد قوم حضرت شعیب هست همین است که فرمودید، ولی مهدی اگر حدیث نمی فرمود نه ما هیچ دلیلی نداشتیم که بگوییم اوست.
د رمورد بخش اول فرمایشتان هم بنده مطالعه نکردم منابعی که اشاره فرمودید چطور استناد کرده اند ولی راهش این است.

shahed1;664750 نوشت:
برای اینکه ملاک آنها نیز قرآن نیست و کتبی همچون بخاری و مسلم و غیره است و چون آنها این کتابها را مانند قرآن می دانند درنتیجه فکر می کنند هرچه در آنها آمده است درست می باشد .اگر به جای جستجوی جواب در میان احادیث و روایات بدنبال آن در خود قرآن بودند هرگز چنانچه شما می گویید( و من صحت و سقمش را نمی دانم ) عمل نمی کردند

shahed1;664750 نوشت:
آیا برای هر آمدنی نیاز به دست و پاست؟ در قرآن کریم دهها آیه وجود دارد که خبر از آمدن چیزی می دهند در حالی که آن چیز دست و پا ندارد مانند آمدن حکم و فرمان خداوند یا آمدن بینات یا آمدن کتاب

سخن من هم همین بود که فهمیدن اینها به همین راحتی هم نیست. واشاره ای که شما می فرمایید درست است ولی اگر راحت بود دیگر این اختلافات بوجود نمی آمد. پس قرآن به تنهایی کافی نیست تا مقصودش کاملا روشن باشد بلکه مفسر می خواهد. مفسری که معصوم باشد تا سخنش باز اختلاف برانگیز نباشد.

shahed1;664750 نوشت:
توضیح اینکه: خداوند از طریق غیبی گه تحت الحفظ ذر اختیار رسولش قرار می دهد ما را آگاه می سازد

خوب احسنت، حال بفرمایید که رسول خدا(ص) رد زمان حیات خود این علوم غیبی را بطور کامل بیان کرد؟ اگر کرد چرا اختلاف به وجود آمد؟ واگر فرصت نشد بیان کند پس حالا از کی باید اینها را بیاموزیم؟

shahed1;664750 نوشت:
وَجَاءَ ( امر) رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿الفجر: ٢٢﴾

این آیه اشاره به روز قیامت دارد که ملائکه ( مدبران و مچریان امر خداوند) با امر پروردگار در می رسند . اگر بخواهم آیه دیگری شبیه آیه فوق ارائه نمایم ، آیه زیذ ذا معرفی می کنم:

هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّـهُ وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿النحل: ٣٣﴾

و تا حدودی این آیات که در آنها به آمدن امر پروردگار اشاره شده است:

يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَـٰذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴿هود: ٧٦﴾

وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـٰكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مِن شَيْءٍ لَّمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ ﴿هود: ١٠١﴾


اگر بخواهید طبق قواعد معنی کنید آیه اول جاء ماضی است، در حالی که قیامت در آینده است. این قیامت را شما از کجا بیان می کنید؟ چطور می شود که ماضی اینجا معنای آینده می دهد؟
چون دوآیه بعد یکه شاهد آورده اید مربوط به حضرت ابراهیم ومشرکان است که قابل معنی به ماضی است.

کریم;665253 نوشت:
بله ظاهر معنی با توجه به اینکه درمورد قوم حضرت شعیب هست همین است که فرمودید، ولی مهدی اگر حدیث نمی فرمود نه ما هیچ دلیلی نداشتیم که بگوییم اوست.
د رمورد بخش اول فرمایشتان هم بنده مطالعه نکردم منابعی که اشاره فرمودید چطور استناد کرده اند ولی راهش این است.

نقل قول:
سخن من هم همین بود که فهمیدن اینها به همین راحتی هم نیست. واشاره ای که شما می فرمایید درست است ولی اگر راحت بود دیگر این اختلافات بوجود نمی آمد. پس قرآن به تنهایی کافی نیست تا مقصودش کاملا روشن باشد بلکه مفسر می خواهد. مفسری که معصوم باشد تا سخنش باز اختلاف برانگیز نباشد.

سلام

و احادیث اینگونه قرآن راتحت تأثیر خود قرار می دهند و معنای واضح و روشنش را مغلق و مبهم می سازند و بر سر معانی آن اختلاف و تشطط آراء بوجود می آورند آنگاه شخص بیگانه با قرآن تصور می کند این اختلافات نشأت گرفته از خود قرآن است درحالی که این احادیث و روایات مختلف هستند که ازیک طرف فرقه ها را خلق می کنند و ازطرف دیگر اختلافات فرقه ای را دامن می زنند.
وقتی ملاک فقط قرآن نباشد هر کسی می تواند هر حدیث و روایتی را به آن ببندد و هرچه بیشتر بر آتش اختلافات فرقه ای بدمد.
برادر عزیز، باور کنید متشابهات از قرآن نیستند و به ام الکتاب تعلق ندارند بلکه همین احادیث و روایات هستند که فرایند شبیه سازی را دقیقاً از روی کتاب انجام داده اند و به قول مولایمان ما تشابه منه (= من الکتاب) می باشند. شما حتماً حدیث سنگسار را خوانده اید، دیده اید چگونه این حدیث شبیه قرآن بیان شده تا خواننده تصور کند از قرآن است در حالی که از آن نیست ، می گویند از نزد خداوند نازل شده در حالی که اینگونه نیست.
در فرازهای آخر حدیث کسا ، آنجا که پیامبر دست به دعا برمی دارد مضمون دعایش تا حدود زیادی شبیه انتهای آیه 33 سوره احزاب است چون می خواهد این آیه را تلبیس و شبیه سازی نماید تا مفهومی را که قرآن ابداً پذیرای آن نیست با فشار به آن تحمیل نماید درست همانگونه که در کارتون سیندرلا می خواستند کفشهای او را را به زور در پای بد قواره آناستازیا کنند .
همین تصور ناکامل و مجمل بودن قرآن است که برداشتها را از آن متفاوت ساخته و تفرقه بوجود آورده است.
این موضوع مرا یاد قصه گاو بنی اسرائیل می اندازد که خداوند خیلی واضح و روشن به بنی اسرائیل امر کرد گاوی بکشند ولی بنی اسرائیل این حکم را کامل ندانستند و شروع به ایرادهای بنی اسرائیلی کردند.
از نظر آنها حکم زمانی کامل بود که رنگ گاو، سن و سالش و سایر ویژگیهای مد نظر آنها در آن لحاظ شده باشد!
بخاطر دارم شخصی برای اثبات مجمل بودن قرآن ، بریدن دست دزد را مثال می زد و از نظر او حتماً رای معصوم لازم بود تا آن را کامل کند چون در حکم قرآن مشخص نشده بود که باید دست را از کجا برید. یا مثلاً خداوند در کتابش فقط گفته : صید و طعام دریا حلال شده است اما نگفته چه چیزی حرام است!
چه چیزی حرام است؟
صید و طعام دریا حرام شده است الا ماهی پولک دار و میگو !
حالا خدا پدر و مادرشان را بیامرزد که ما را در این جکم مجمل یاری داده و از سردرگمی نجاتمان دادند!
در قرآن کریم هیچ حکم مجملی وجود ندارد و این کتاب همانگونه که مولایمان الله بارها و بارها تأکید کرده است کامل و روشن است. آنکس که به قرآن برچسب مجمل بودن و ناکامل بودن زده می خواسته متشابهات خود را به قرآن تحمیل نماید و مردم را از گرد آن پراکنده سازد. او بر سر راه مستقیم نشسته تا با نشانیهای غلط مردم را از این راه منحرف سازد و بهد سبل متفرق هدایت نماید.

نقل قول:
خوب احسنت، حال بفرمایید که رسول خدا(ص) رد زمان حیات خود این علوم غیبی را بطور کامل بیان کرد؟ اگر کرد چرا اختلاف به وجود آمد؟ واگر فرصت نشد بیان کند پس حالا از کی باید اینها را بیاموزیم؟


تنها غیبی که برای هدایت بشر لازم بود و خداوند در زمان حیات پیامبر آن را بطور کامل در اختیار قرار داد همین قرآن است و بس. علت بوجود آمدن اختلاف نیز بطوری که مولایمان بارها و بارها در کتاب شریفشان فرموده اند ورود همین علم حق غیبی بوده است. چراکه در طول تاریخ همواره با ورودش در مقابل دانش کذب آباء اولین قرار می گرفته و با آن مواجه می شده است. اگر این دانش آباء اولین وجود نداشت قطعاً بشر اولین و آخرین مسلمان بودند ( مسلمان = کسی که فقط حکم یک رب و اله را تعبد می کند)

ببینید ملکه سبا در این باره چه می گوید:

http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=27&AYID=43

نقل قول:
اگر بخواهید طبق قواعد معنی کنید آیه اول جاء ماضی است، در حالی که قیامت در آینده است. این قیامت را شما از کجا بیان می کنید؟ چطور می شود که ماضی اینجا معنای آینده می دهد؟
چون دوآیه بعد یکه شاهد آورده اید مربوط به حضرت ابراهیم ومشرکان است که قابل معنی به ماضی است.

من به شما برادر بزرگوار توصیه می کنم کلمه جاء یا جاءت و امثال اینها را در قرآن جستجو کنید ببینید چند بار در مورد آینده بکار رفته اند تا متوجه شوید در قرآن استفاده از افعال گذشته برای بیان آینده امری کاملاً عادی است.

shahed1;665514 نوشت:
برادر عزیز، باور کنید متشابهات از قرآن نیستند و به ام الکتاب تعلق ندارند بلکه همین احادیث و روایات هستند که فرایند شبیه سازی را دقیقاً از روی کتاب انجام داده اند و به قول مولایمان ما تشابه منه (= من الکتاب) می باشند. شما حتماً حدیث سنگسار را خوانده اید، دیده اید چگونه این حدیث شبیه قرآن بیان شده تا خواننده تصور کند از قرآن است در حالی که از آن نیست ، می گویند از نزد خداوند نازل شده در حالی که اینگونه نیست.

سلام علیکم
شما با کدام دلیل وسند چنین ادعایی می کنید. خلاف ظاهر صریح قرآن سخن می فرمایید وبعد تازه به خدا هم نسبت می دهید. شما متاسفانه در اینجا فرمایش صریح قرآن را که آیه اش هم بنده بیان کردم ودلیلی از شما در ردّ آن نشنیدم کنار گذاشته ومی فرمایید این متشابهات کار احادیث است.
در مورد سنگسار کدام امام یا اهل علمی چنین ادعایی کرده که شما دارید تصورات خود را به احادیث نسبت می دهید؟
برادر من اگر قرار باشد هر کسی تصورات خود را سخن خدا بداند در عین اینکه خلاف صریح قرآن است وائمه هم نبودند الان دیگر از دین اسمی باقی نمانده بود.
چطور می فرمایید قرآن به تنهایی کافی بود در حالی که الان من وحضرتعالی در مورد یک آیه قرآن ومراد از متشابه باهم اختلاف داریم. اگر معنی واضح بود که این اختلافات به وجود نمی آمد.
نکته دیگر اینکه قرآن تماما در زمان رسول خدا(ص) نازل شده، وغیر ایشان هم حدیث در آن زمان نمی فرمودند، چون جعل احادیث هم که عمدتا بعد از حیات ایشان بوده، آیه 7سوره بقره که می فرماید آیات قرآن برخی محکم وبرخی متشابه هستند در زمان حیات ایشان بوده، پس طبق فرمایشات شما عامل تشابه آیات قرآن احادیث صحیح رسول الله بوده، پیامبری که مورد تایید خداوند وفرستاده اوست وقرآن را آوده وطبق آیات اولیه سوره نجم هر آنچه می گوید وحی است. پس چون فرمایشات ایشان برگرفته از وحی وسخن خداوند است. در نتیجه این متشابهات باز به خود خداوند متعال بر می گردد. که در این صورت قضیه خیلی بدتر است. چون آنچه نزد خداست ام الکتاب است وتشابه در ظف وجودی ما وضعف وجودی ماست.
دوست عزیز بیان شما به مراتب خطرناک تر است. ونسبت چیزی به خداوند است که منزه از آن است. بنده تمام این استدلال را بر طبق آیات قرآن عرض کردم شما هم لطف کنید با دلیل سخن بگویید.

shahed1;665514 نوشت:
در فرازهای آخر حدیث کسا ، آنجا که پیامبر دست به دعا برمی دارد مضمون دعایش تا حدود زیادی شبیه انتهای آیه 33 سوره احزاب است چون می خواهد این آیه را تلبیس و شبیه سازی نماید تا مفهومی را که قرآن ابداً پذیرای آن نیست با فشار به آن تحمیل نماید درست همانگونه که در کارتون سیندرلا می خواستند کفشهای او را را به زور در پای بد قواره آناستازیا کنند .

این برداشت ناقص شماست وپیامبر(ص) ابدا چنین قصدی ندارد وکسی هم تا بحال چنین برداشتی نکرده است. چطور حالا شما بعد از 1400 سال چنین برداشتی دارید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فکر کنم اگر مقداری با علوم قرآنی وادبیات آشنا بودید این متشابهات برایتان رخ نمی داد.
در عین حال وقتی شما پیامبر(ص) را زیر سوال می برید، العیذ بالله پیامبر که دارد به قرآن خیانت می کند وطوری سخن می فرماید که با قرآن متشابه شود تا مردم در سرگردانی بیفتند. این توهین به خود خداوند است چون خداوند این پیامبر(ص) را فرستاده، وتاییدش کرده وسوره به اسمش نازل کرده است. در عین اینکه اصلا کسی احادیث را با آیات متشابه نکرده است چون مرز آنها جداست ودر کتاب خدا حدیثی را پیامبر(ص) نقل نشده تا تشابه ایجاد شود. آیه 7سوره بقره در مورد خود قرآن است نه احادیث وقرآن.

shahed1;665514 نوشت:
بخاطر دارم شخصی برای اثبات مجمل بودن قرآن ، بریدن دست دزد را مثال می زد و از نظر او حتماً رای معصوم لازم بود تا آن را کامل کند چون در حکم قرآن مشخص نشده بود که باید دست را از کجا برید. یا مثلاً خداوند در کتابش فقط گفته : سید و طعام دریا حلال شده است اما نگفته چه چیزی حرام است!
چه چیزی حرام است؟
سید و طعام دریا حرام شده است الا ماهی پولک دار و میگو !
حالا خدا پدر و مادرشان را بیامرزد که ما را در این جکم مجمل یاری داده و از سردرگمی نجاتمان دادند!

خوب حدیث نباشد شما بفرمایید که طبق آیه قرآن دست دزد باید از کجا قطع شود آیا قرآن مشخص کرده است؟ وحدیثی که در مورد بریدن جهار انگشت هست زا امام جواد(ع) است که چون طبق آیه قرآن وأنّ المساجد لله (الجن/18) محل های سجده ویژه خداست.
وامام با استناد به این آیه شریفه فرمودند باید چهار انگشت بریده شود چون کف دست باید در سجده روی زمین باشد.
اما آیه قرآن می فرماید: فاقطعوا أدیهما، دست دزد مرد یا زن را ببرید. خوب با توجه به این توضیحات باید دست دزد را از کجا برید؟

shahed1;665514 نوشت:
در قرآن کریم هیچ حکم مجملی وجود ندارد و این کتاب همانگونه که مولایمان الله بارها و بارها تأکید کرده است کامل و روشن است. آنکس که به قرآن برچسب مجمل بودن و ناکامل بودن زده می خواسته متشابهات خود را به قرآن تحمیل نماید و مردم را از گرد آن پراکنده سازد. او بر سر راه مستقیم نشسته تا با نشانیهای غلط مردم را از این راه منحرف سازد و بهد سبل متفرق هدایت نماید.

نتیجه این سخنان با توجه به سخنان بالا که پیامبر(ص) هم در حدیث کسا چنین قصدی داشته این می باشد که حضرت قصد انحراف مردم را داشته، این به نظر خود شما معقول است؟ این نتیجه گیری که خلاف خود قرآنه چون قرآن پیامبر را تمجید کرده واز اینکه اینقدر برای حدایت مردم عصه می خوره منع می کنه.
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ ،قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى،

إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى، جز اينكه براى هر كه مى‏ترسد، پندى باشد.

اینها آیات دو وسه سوره طه است. که هیچ سنخیتی با نظرات حضرتعالی ندارد.

shahed1;665514 نوشت:
تنها غیبی که برای هدایت بشر لازم بود و خداوند در زمان حیات پیامبر آن را بطور کامل در اختیار قرار داد همین قرآن است و بس. علت بوجود آمدن اختلاف نیز بطوری که مولایمان بارها و بارها در کتاب شریفشان فرموده اند ورود همین علم حق غیبی بوده است.

لطف می کنید از موارد زیاد چند تاش را بفرمایید؟

shahed1;665514 نوشت:
من به شما برادر بزرگوار توصیه می کنم کلمه جاء یا جاءت و امثال اینها را در قرآن جستجو کنید ببینید چند بار در مورد آینده بکار رفته اند تا متوجه شوید در قرآن استفاده از افعال گذشته برای بیان آینده امری کاملاً عادی است.

بنده نگفتم نیست بلکه شمایی که با صنایع ادبی همه چیز را حل کردید وتمام اتهامات را سوی نبی مکرم اسلام نشانه گرفتید، توضیح دهید طبق کدام یک از این صنایع ادبی ماضی می تواند معنای مضارع دهد. همان موادی هم که هست باید یکی یکی بحث شود. والا همینطور یکه ماضی معنای مضارع نمی دهد.

کریم;665586 نوشت:
سلام علیکم
شما با کدام دلیل وسند چنین ادعایی می کنید. خلاف ظاهر صریح قرآن سخن می فرمایید وبعد تازه به خدا هم نسبت می دهید. شما متاسفانه در اینجا فرمایش صریح قرآن را که آیه اش هم بنده بیان کردم ودلیلی از شما در ردّ آن نشنیدم کنار گذاشته ومی فرمایید این متشابهات کار احادیث است.

سلام
در آدرس زیر بطور کامل و روشن درباره مفهوم محکم و متشابه صحبت شده است اگر تمایل داشتید می توانید مطالعه بفرمایید و بعد از آن اگر مسئله ای باشد در خد مت خواهم بود.
http://www.askquran.ir/thread590-2.html

نقل قول:
در مورد سنگسار کدام امام یا اهل علمی چنین ادعایی کرده که شما دارید تصورات خود را به احادیث نسبت می دهید؟

شاید منظور بنده را متوجه نشده اید ، من می گویم کسی که حدیث سنگسار و امثال آن را به قرآن بسته بگونه ای ماهرانه آن را شبیه آیه قرآن بیان نموده تا شخص فکر کند واقعاً حکم خداوند است. بنا بر آنچه قرآن به ما می آموزد، سخنانی که به قرآن افتراء می بندند ربطی به آنهایی که از زبانشان نقلش می کنند ندارد مثلاً اگر حدیث سنگسار به پیامبر منسوب شده باشد او هرگز از آن با خبر نبوده .

نقل قول:

برادر من اگر قرار باشد هر کسی تصورات خود را سخن خدا بداند در عین اینکه خلاف صریح قرآن است وائمه هم نبودند الان دیگر از دین اسمی باقی نمانده بود.
چطور می فرمایید قرآن به تنهایی کافی بود در حالی که الان من وحضرتعالی در مورد یک آیه قرآن ومراد از متشابه باهم اختلاف داریم. اگر معنی واضح بود که این اختلافات به وجود نمی آمد.

اشتباه نکنید؛ اختلاف من با شما بر سر قرآن نیست ؛بلکه از آنجا ناشی می شود که شما فقط به قرآن احتجاج و استدلال نمی کنید وحرف و حدیث من دون الله را نیز به میان می کشید که اگر اینگونه نبود نه تنها بین من و شما بلکه بین هیچ شخص یا جماعت دیگری اختلاف بوجود نمی آمد

نقل قول:

نکته دیگر اینکه قرآن تماما در زمان رسول خدا(ص) نازل شده، وغیر ایشان هم حدیث در آن زمان نمی فرمودند، چون جعل احادیث هم که عمدتا بعد از حیات ایشان بوده، آیه 7سوره بقره که می فرماید آیات قرآن برخی محکم وبرخی متشابه هستند در زمان حیات ایشان بوده، پس طبق فرمایشات شما عامل تشابه آیات قرآن احادیث صحیح رسول الله بوده، پیامبری که مورد تایید خداوند وفرستاده اوست وقرآن را آوده وطبق آیات اولیه سوره نجم هر آنچه می گوید وحی است. پس چون فرمایشات ایشان برگرفته از وحی وسخن خداوند است. در نتیجه این متشابهات باز به خود خداوند متعال بر می گردد. که در این صورت قضیه خیلی بدتر است. چون آنچه نزد خداست ام الکتاب است وتشابه در ظف وجودی ما وضعف وجودی ماست.
دوست عزیز بیان شما به مراتب خطرناک تر است. ونسبت چیزی به خداوند است که منزه از آن است. بنده تمام این استدلال را بر طبق آیات قرآن عرض کردم شما هم لطف کنید با دلیل سخن بگویید.

خدمت برادر بزرگوارم عرض کنم بسیاری از خطابهای قرآن شامل همه مردم و همه اعصار می شود چرا که قرآن برای کافه مردم( چه گذشته وحال و چه آینده) نازل شده است .
از طرفی در همان روزگار حیات پیامبر افرادی وجود داشتند که سخنانی شبیه به کتاب آسمانی بیان می کردند و آن را به خداوند افتراء می بستند که اگر بخواهم نمونه ای خدمتتان عرض کنم آیه 78 همین سوره آل عمران است که فعلاً آیه شماره 7 آن مورد بحث است:

وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُۥنَ أَلْسِنَتَهُم بِٱلْكِتَـبِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ ٱلْكِتَـبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلْكِتَـبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ ٱللَّـهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ ٱللَّـهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّـهِ ٱلْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ

آنها از خودشان می بافتند و و بگونه ای شبیه سازی می کردند که تصور کنی از کتاب خداوند است ولی از کتاب نبود و می گفتند از جانب پروردگار است در حالی که چنین نبود.

به دوجمله زیر توجه کنید، یکی از آنها بریده ای از حدیث کساء و دیگری قسمتی از آیه 33 سوره احزاب است گوینده حدیث ( که روح پیامبرنیز از آن بی خبر بوده) آن را شبیه آیه قرآن بیان نموده تا بر خواننده مشتبه شود که از قرآن است.

إنّما یریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنكُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیراً(قرآن)

اللّهُمَّ هولاء أهلُ بَیتی، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهیراً (حديث)

یا حدیث زیر که مربوط به سنگسار است در تشابه ساختاری با آیه سوره مائده درباره سارق:

وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقْطَعُوٓا۟ أَيْدِيَهُمَا جَزَآءًۢ بِمَا كَسَبَا نَكَـلًا مِّنَ ٱللَّـهِ وَٱللَّـهُ عَزِيزٌ حَكِيم (قرآن)

الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم(حدیث)

نقل قول:

این برداشت ناقص شماست وپیامبر(ص) ابدا چنین قصدی ندارد وکسی هم تا بحال چنین برداشتی نکرده است. چطور حالا شما بعد از 1400 سال چنین برداشتی دارید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فکر کنم اگر مقداری با علوم قرآنی وادبیات آشنا بودید این متشابهات برایتان رخ نمی داد.
در عین حال وقتی شما پیامبر(ص) را زیر سوال می برید، العیذ بالله پیامبر که دارد به قرآن خیانت می کند وطوری سخن می فرماید که با قرآن متشابه شود تا مردم در سرگردانی بیفتند. این توهین به خود خداوند است چون خداوند این پیامبر(ص) را فرستاده، وتاییدش کرده وسوره به اسمش نازل کرده است. در عین اینکه اصلا کسی احادیث را با آیات متشابه نکرده است چون مرز آنها جداست ودر کتاب خدا حدیثی را پیامبر(ص) نقل نشده تا تشابه ایجاد شود. آیه 7سوره بقره در مورد خود قرآن است نه احادیث وقرآن.

برادر جان پیامبر از احادیثی که پس از مرگش به او بسته اند کاملاً بی خبر بوده است و مطالبی که به او نسبت داده اند هرگز از آن او نبوده اند. از شما انتظار دارم به مطالبی که می نویسم بیشتر دقت فرمایید تا این خطاها در ذهنتان رخ ندهند.

نقل قول:
خوب حدیث نباشد شما بفرمایید که طبق آیه قرآن دست دزد باید از کجا قطع شود آیا قرآن مشخص کرده است؟ وحدیثی که در مورد بریدن جهار انگشت هست زا امام جواد(ع) است که چون طبق آیه قرآن وأنّ المساجد لله (الجن/18) محل های سجده ویژه خداست.
وامام با استناد به این آیه شریفه فرمودند باید چهار انگشت بریده شود چون کف دست باید در سجده روی زمین باشد.
اما آیه قرآن می فرماید: فاقطعوا أدیهما، دست دزد مرد یا زن را ببرید. خوب با توجه به این توضیحات باید دست دزد را از کجا برید؟

اما نتیجه أَنَّ ٱلْمَسَـجِدَ لِلَّـهِبطوری که خیلی واضح از ظاهر آیه مشخص است فَلَا تَدْعُوا۟ مَعَ ٱللَّـهِ أَحَدًا ست و از آن به هیچ روی قضیه چهار انگشت نتیجه نمی شود مگر اینکه شخص بخواهد بی قاعده حرفی زده باشد و امثال این احادیثی که هیچ ربطی با آیات مورد تلبیس شان ندارند فراوان هستند که نمونه آن مورد بقیت الله و کساء بود که شرحش گذشت.
توضیح می دهم در قرآن کریم قطع کردن دست به یک خراش ساده تا قطع کامل
اطلاق می شودو میزان آن به جرم طرف بستگی دارد و تعیین آن به عهده دستگاههای ذیصلاح خواهد بود اگر واضع شریعت لازم می دانست حتماً جزئیات آن را بیان می کرد.

ن

نقل قول:
تیجه این سخنان با توجه به سخنان بالا که پیامبر(ص) هم در حدیث کسا چنین قصدی داشته این می باشد که حضرت قصد انحراف مردم را داشته، این به نظر خود شما معقول است؟ این نتیجه گیری که خلاف خود قرآنه چون قرآن پیامبر را تمجید کرده واز اینکه اینقدر برای حدایت مردم عصه می خوره منع می کنه.
ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ ،قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى،

إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى، جز اينكه براى هر كه مى‏ترسد، پندى باشد.

اینها آیات دو وسه سوره طه است. که هیچ سنخیتی با نظرات حضرتعالی ندارد.

با توجه به آیه ای که حدیث کساء تلبیسش کرده است، محال است رخدادی که از آن سخن می گوید حقیقت خارجی داشته باشد

نقل قول:
لطف می کنید از موارد زیاد چند تاش را بفرمایید؟

إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّـهِ ٱلْإِسْلَـمُ وَمَا ٱخْتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْكِتَـبَ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِـَٔايَـتِ ٱللَّـهِ فَإِنَّ ٱللَّـهَ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ(آل عمران/105)

وَلَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُوا۟ وَٱخْتَلَفُوا۟ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْبَيِّنَـتُ وَأُو۟لَـٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم (آل عمران/105)

وَءَاتَيْنَـهُم بَيِّنَـتٍ مِّنَ ٱلْأَمْرِ فَمَا ٱخْتَلَفُوٓا۟ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُمْ يَوْمَ ٱلْقِيَـمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُون( جاثیه/17)

نقل قول:

بنده نگفتم نیست بلکه شمایی که با صنایع ادبی همه چیز را حل کردید وتمام اتهامات را سوی نبی مکرم اسلام نشانه گرفتید، توضیح دهید طبق کدام یک از این صنایع ادبی ماضی می تواند معنای مضارع دهد. همان موادی هم که هست باید یکی یکی بحث شود. والا همینطور یکه ماضی معنای مضارع نمی دهد.

shahed1;663516 نوشت:
درست است این حرف من است که با آنچه اولین بار از زبان بنده گفتید از زمین تا آسمان متفاوت است. و امروز و تا هر زمانی که زنده باشم می گویم برای اثبات حقانیت قرآن تنها راه تقواست که ما را به مقصد می رساند اگر شما راه دیگری سراغ دارید بفرمایید تا استفاده کنیم
قدم به قدم.....
شما ابتدا صحت قرآن رو بدون استفاده از تفاسیر و روایات برای ما اثبات کنید تا بریم سر موضوعات بعد

قبلاً هم گفتم:

تقوا سفارش خود قرآن است
لذا شما برای اثبات یک کتاب ، نمی توانید از متن همان کتاب راهکار ارائه کنید

Reza-D;666088 نوشت:
قدم به قدم.....
شما ابتدا صحت قرآن رو بدون استفاده از تفاسیر و روایات برای ما اثبات کنید تا بریم سر موضوعات بعد

قبلاً هم گفتم:

تقوا سفارش خود قرآن است
لذا شما برای اثبات یک کتاب ، نمی توانید از متن همان کتاب راهکار ارائه کنید

مشک آن است که خود ببوید
نه آنکه عطار بگوید

shahed1;666086 نوشت:
سلام
در آدرس زیر بطور کامل و روشن درباره مفهوم محکم و متشابه صحبت شده است اگر تمایل داشتید می توانید مطالعه بفرمایید و بعد از آن اگر مسئله ای باشد در خد مت خواهم بود.

سلام عليكم
بنده کامل مطالعه کردم ولی تصور می کنم شما غیر از پست اول بقیه را مطاله نکرده اید چون جوابهایی را که پاسخگوی اعتقادی در آنجا داده اند بر اساس ادله نفی دیدگاه شما وایجاد کننده تاپیک مورد اشاره شماست.
همان تاپیک را کامل مطالعه کنید.

shahed1;666086 نوشت:
شاید منظور بنده را متوجه نشده اید ، من می گویم کسی که حدیث سنگسار و امثال آن را به قرآن بسته بگونه ای ماهرانه آن را شبیه آیه قرآن بیان نموده تا شخص فکر کند واقعاً حکم خداوند است.

اینها صرفا ادعای بدون دلیل است، بنده قبلا هم گفتم سخن را دلیل بگویید تا قابل بحث باشد. والا نظرات شخصی شما چیزی عوض نمی کند.

shahed1;666086 نوشت:
اشتباه نکنید؛ اختلاف من با شما بر سر قرآن نیست ؛بلکه از آنجا ناشی می شود که شما فقط به قرآن احتجاج و استدلال نمی کنید وحرف و حدیث من دون الله را نیز به میان می کشید که اگر اینگونه نبود نه تنها بین من و شما بلکه بین هیچ شخص یا جماعت دیگری اختلاف بوجود نمی آمد

باز من بهترم ، شما که بجای قرآن برداشت های شخصی خود را به قرآن می بندید. نمی شود که من خلاف صریح قرآن حرف بزنم که در قرآن آیه متشابه نیست. وبجای استدلال استدلال ودلیل قرآنی به یک آدرس دیگر که همین استدلات شخصی را دارد ارجاع دهم. بعد ادعای قرآنی حرف زدنم هم داشته باشم. آنچه پیامبر آورنده قرآن فرموده موجب تشابه قرآن شده ولی برداشتهای شما بعد از 1400سال بدون اینکه تخصص این موضوع را هم داشته باشید عین قرآن شمرده می شود؟!!!!!!!!!

shahed1;666086 نوشت:
از طرفی در همان روزگار حیات پیامبر افرادی وجود داشتند که سخنانی شبیه به کتاب آسمانی بیان می کردند و آن را به خداوند افتراء می بستند که اگر بخواهم نمونه ای خدمتتان عرض کنم آیه 78 همین سوره آل عمران است که فعلاً آیه شماره 7 آن مورد بحث است:

وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُۥنَ أَلْسِنَتَهُم بِٱلْكِتَـبِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ ٱلْكِتَـبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلْكِتَـبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ ٱللَّـهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ ٱللَّـهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّـهِ ٱلْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ

آنها از خودشان می بافتند و و بگونه ای شبیه سازی می کردند که تصور کنی از کتاب خداوند است ولی از کتاب نبود و می گفتند از جانب پروردگار است در حالی که چنین نبود.


می گویم تخصص ندارید همین است، آیه 78سوره آل عمران در مورد اهل کتاب است وکتاب مورد نظر در این تورات است نه قران.
د رثانی سخن ما در مورد رسول خداست، نه دیگرانی که از اهل کتاب بودند.

shahed1;666086 نوشت:
به دوجمله زیر توجه کنید، یکی از آنها بریده ای از حدیث کساء و دیگری قسمتی از آیه 33 سوره احزاب است گوینده حدیث ( که روح پیامبرنیز از آن بی خبر بوده) آن را شبیه آیه قرآن بیان نموده تا بر خواننده مشتبه شود که از قرآن است.

إنّما یریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنكُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیراً(قرآن)

اللّهُمَّ هولاء أهلُ بَیتی، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهیراً (حديث)


چرا مغالطه می کنید، حدیث دوم در مقام شبیه سازی نیست بلکه بیان مصداق آیه است. این همان تاویل است که شما ومن به آن آگاهی نداریم وباید در خانه اهل بیت(ع) یاد بگیریم.
شیعه وسنی حدیث کساء را در کتب معتبر خود نقل کرده اند وتا به الان هم احدالناسی از علمای طراز اول آنها ادعا نکرده اند که پیامبر در اینجا قصد شبیه سازی با آیه قرآن را داشته.
البته خوشحالم که حضرتعالی متوجه شدید جسارتهای که علیه نبی مکرم(ص) در پست قبلی نثار فرمودید اشتباه بوده ودر این پست سخن پیامبر(ص) را که شیعه وسنی نقل کرده اند وحدیث صحیحی است جعل دیگران قلمداد کرده اید.

shahed1;666086 نوشت:
وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقْطَعُوٓا۟ أَيْدِيَهُمَا جَزَآءًۢ بِمَا كَسَبَا نَكَـلًا مِّنَ ٱللَّـهِ وَٱللَّـهُ عَزِيزٌ حَكِيم (قرآن)

الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم(حدیث)


این دومی که می فرمایید هیچ عام شیعه ای آن را نقل نکرده وقبول ندارد. بلکه زا افاضات خلیفه دوم است. که به نظر اهل سنت این جزء آیات قرآن بوده والان منسوخ التلاوة است. یعنی خوانده نمی شود ولی جزء قرآن بوده. وآنوقت حضرات وهابیین به ما تهمت می زنند که شما قائل به تحریف قرآن هستید.
در عین حال از نظر ساختاری این دو خیلی فرق دارند شما آیه را نگاه کنید وحدیث جعلی را که چقدر تفاوت دارند. لحن آنها وترکیب شان اصلا با هم سازگا رنیست.
در مورد این حدیث جعی باید از آقایان وهابی سوال کنید که این چه ننگی است که به اسلام نسبت داده اید؟ شما وآباء شما.

shahed1;666086 نوشت:
برادر جان پیامبر از احادیثی که پس از مرگش به او بسته اند کاملاً بی خبر بوده است و مطالبی که به او نسبت داده اند هرگز از آن او نبوده اند. از شما انتظار دارم به مطالبی که می نویسم بیشتر دقت فرمایید تا این خطاها در ذهنتان رخ ندهند.

بنده از قضا سخن شما را چند مرتبه خواندم چون باور چنین برداشتی برایم سخت بود که چنین چیزی به پیامبر نسبت داده شود. ولی به هر حال خوشحالم که ادبیات خود را عوض کردید، واحتمالا سهوی بوده است. این مطلب شما در پست قبلی است، خوب مطالعه بفرمایید:
در فرازهای آخر حدیث کسا ، آنجا که پیامبر دست به دعا برمی دارد مضمون دعایش تا حدود زیادی شبیه انتهای آیه 33 سوره احزاب است چون می خواهد این آیه را تلبیس و شبیه سازی نماید تا مفهومی را که قرآن ابداً پذیرای آن نیست با فشار به آن تحمیل نماید درست همانگونه که در کارتون سیندرلا می خواستند کفشهای او را را به زور در پای بد قواره آناستازیا کنند .


shahed1;666086 نوشت:
اما نتیجه أَنَّ ٱلْمَسَـجِدَ لِلَّـهِبطوری که خیلی واضح از ظاهر آیه مشخص است فَلَا تَدْعُوا۟ مَعَ ٱللَّـهِ أَحَدًا ست و از آن به هیچ روی قضیه چهار انگشت نتیجه نمی شود مگر اینکه شخص بخواهد بی قاعده حرفی زده باشد و امثال این احادیثی که هیچ ربطی با آیات مورد تلبیس شان ندارند فراوان هستند که نمونه آن مورد بقیت الله و کساء بود که شرحش گذشت.
توضیح می دهم در قرآن کریم قطع کردن دست به یک خراش ساده تا قطع کامل اطلاق می شودو میزان آن به جرم طرف بستگی دارد و تعیین آن به عهده دستگاههای ذیصلاح خواهد بود اگر واضع شریعت لازم می دانست حتماً جزئیات آن را بیان می کرد.

حالا فارغ از برداشت شما که باز بدون ارائه دلیل ومدرک است. آیا امام معصومی چون امام جواد(ع) حجت الهی برروی زمین ومبین شریعت دینی به اندازه العیاذ بالله یک دستگاه ذی صلاح جایگاه ندارد که این چهارانگشت را فرموده است؟!!!!!!
عن الجواد أنّ القطع يجب أن يكون من مفصل أصول الأصابع فيترك الكفّ و الحجّة في ذلك قول رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم السجود على سبعة أعضاء الوجه و اليدين و الرّكبتين و الرّجلين فإذا قطعت يده من الكوع‏ أو المرفق لم يبق له يد يسجد عليها و قال اللَّه تعالى‏ وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ‏ يعني به هذه الأعضاء السبعة التي يسجد عليها فلا تدعوا مع اللَّه أحداً و ما كان للَّه لم يقطع.(فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسير الصافي، ج2، ص34، مكتبه الصدر - تهران، چاپ: دوم، 1415 ق.)
در این شریف امام جوادعلیه السلام می فرماید: قطع باید از ته واول انگشتان باشد وکف دست قطع نمی شود چون رسول خدا ص) فرموده: سجده در نماز بر هفت عضو است...اگر دست از مچ قطع شود یا آرنج دیگر این شخص دستی ندارد که بر آن سجده کند. در حالی که خداوند فرموده است: محل های سجده برای خداوند است. یعن یاین هفت عضوکه بر آنها سجده می شود، وبا خدا چیزی را نخوانید، وهر چیزی که مخصوص برای خدا باشد قطع نمی شود.
البته یک نکته دیگر اینکه از نظر فقه شیعه که امری اجماعی است منابع فقه عبارت از قرآن، سنت ، عقل واجماع است. وسیره وسنت ائمه علیهم السلام برای استنباط احکام حجت است. لذا این فرمایش برای ما حجت است.


shahed1;666086 نوشت:
إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّـهِ ٱلْإِسْلَـمُ وَمَا ٱخْتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْكِتَـبَ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِـَٔايَـتِ ٱللَّـهِ فَإِنَّ ٱللَّـهَ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ(آل عمران/105)

وَلَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُوا۟ وَٱخْتَلَفُوا۟ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْبَيِّنَـتُ وَأُو۟لَـٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم (آل عمران/105)

وَءَاتَيْنَـهُم بَيِّنَـتٍ مِّنَ ٱلْأَمْرِ فَمَا ٱخْتَلَفُوٓا۟ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُمْ يَوْمَ ٱلْقِيَـمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُون( جاثیه/17)


اینها هیچ ربطی به ادعای شما ندارد.

shahed1;666086 نوشت:
راستی یک سئوال:
من در پست قبلی سهواً بجای صید نوشته بودم سید که خیلی پیش تر از آنکه شما نقل قولش کنید اصلاحش کردم اما حالا می بینم در نقل قول شما اصلاح نشده و همچنان سید است ، موضوع چیست؟

شما به همه چیز شک دارید، نترسید هیچ موضوعی نبوده. اگر اصلاح شده بود قبل پست زدن ما همان اصلاح شده می آمده در عین حال که روی الفاظ ما زیاد بحثی نداریم.
shahed1;666086 نوشت:
مطالعه «اصل جایگزینی» افعال در بافت آیات قرآنی

این اصل جایگزینی دلیلی هم می خواهد دیگر چنانچه خود احب مقاله اشاره کرده است. در اینجا که مورد بحث ما بوده چه نکته بلاغی ودلیل ادبی برای این مساله است؟

shahed1;666106 نوشت:
مشک آن است که خود ببوید
نه آنکه عطار بگوید

دقیقاً حرف منم همینه که در بحث علمی:

مشک

= موضوع بحث
بو و عطر
= دلیل
گفتهً عطار
= ادعای بدون دلیل

لذا منم موافقم که مشک آن است که عطر و بو (دلیل بر خوشبویی) داشته باشه و صرف ادعای عطار قابل پذیرش نیست

موفق باشید

کریم;666119 نوشت:

اینها صرفا ادعای بدون دلیل است، بنده قبلا هم گفتم سخن را دلیل بگویید تا قابل بحث باشد. والا نظرات شخصی شما چیزی عوض نمی کند.

اما حکم خداوند در باره زنا به شرط شهادت چهار شاهد، فقط 100 ضربه تازیانه است نه بیشتر و کسی که سنگسار را جایگزینش کرده است حکم خود را به خداوند بسته تا آیه قرآن را تلبیس نماید. دلیل من بر دروغ بودن سنگسار قرآن است شما که حرف بنده را بی دلیل می دانید بگو ببینم دلیل شما چیست ؟حرف و حدیث درگذشتگان و اموات ؟!

نقل قول:
باز من بهترم ، شما که بجای قرآن برداشت های شخصی خود را به قرآن می بندید. نمی شود که من خلاف صریح قرآن حرف بزنم که در قرآن آیه متشابه نیست. وبجای استدلال استدلال ودلیل قرآنی به یک آدرس دیگر که همین استدلات شخصی را دارد ارجاع دهم. بعد ادعای قرآنی حرف زدنم هم داشته باشم. آنچه پیامبر آورنده قرآن فرموده موجب تشابه قرآن شده ولی برداشتهای شما بعد از 1400سال بدون اینکه تخصص این موضوع را هم داشته باشید عین قرآن شمرده می شود؟!!!!!!!!!

قوم پیامبر نیز هر عملی انجام می دادند آن را به خداوند می بستند چرا که به گمان آنها ، فرشتگان( = بنات الله = اولیاء الله و مقربین درگاه الهی) حکم آن عمل را از خداوند ستانده و به ایشان رسانده اند. پیروان عیسی و موسی نیز همین باور را داشتند چون به گمان ایشان نیز پیامبرانشان ( = ابناء الله = اولیاء الله ) احکام آن را از طرف پروردگار به ایشان رسانده اند. پیروان پیامبر آخر نیز گمان می کنند رضی الله و آل الله و اولیاء الله از خدا ستانده و به ایشان رسانده اند.
و امروز دیگر هیچ نیازی به نزول کتابی دیگر نیست تا اشتباه قوم آخر را به آنها نشان دهد چرا که قرآن بکر و دست نخورده همچون خورشیدی رخشنده خود نمایی می کند و با نشان دادن احوال گذشتگان به ما نشان می دهد آیندگان نیز دارند همان می کنند که گذشتگان کردند و اینها همه اسناد صحت و اعتبار قرآن است.

نقل قول:
می گویم تخصص ندارید همین است، آیه 78سوره آل عمران در مورد اهل کتاب است وکتاب مورد نظر در این تورات است نه قران.
د رثانی سخن ما در مورد رسول خداست، نه دیگرانی که از اهل کتاب بودند.

وقتی آیه قرآن به صراحت چنین می گوید ، فهمیدن منظور آن دیگر تخصص نمی خواهد :

أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُوا۟ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَـمَ ٱللَّـهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿٧٥وَإِذَا لَقُوا۟ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوٓا۟ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّـهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِۦ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿بقره/٧٦

برادرجان آیا باز هم فکر می کنی دارم بی دلیل حرف می زنم؟

يَـٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحْزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَـرِعُونَ فِى ٱلْكُفْرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِأَفْوَهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ سَمَّـعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّـعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ ٱلْكَلِمَ مِنۢ بَعْدِ مَوَاضِعِهِۦ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَٱحْذَرُوا۟ وَمَن يُرِدِ ٱللَّـهُ فِتْنَتَهُۥ فَلَن تَمْلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّـهِ شَيْـًٔا أُو۟لَـٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمْ يُرِدِ ٱللَّـهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌ وَلَهُمْ فِى ٱلْـَٔاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿مائده/٤١

اگر بس نیست تا شروع کنم برایت سوره توبه را بخوانم تا ببینی حتی امی ها نیز همان می کردند که فریقین دیروز و فریقین امروزمی کنند.

نقل قول:

چرا مغالطه می کنید، حدیث دوم در مقام شبیه سازی نیست بلکه بیان مصداق آیه است. این همان تاویل است که شما ومن به آن آگاهی نداریم وباید در خانه اهل بیت(ع) یاد بگیریم.
شیعه وسنی حدیث کساء را در کتب معتبر خود نقل کرده اند وتا به الان هم احدالناسی از علمای طراز اول آنها ادعا نکرده اند که پیامبر در اینجا قصد شبیه سازی با آیه قرآن را داشته.
البته خوشحالم که حضرتعالی متوجه شدید جسارتهای که علیه نبی مکرم(ص) در پست قبلی نثار فرمودید اشتباه بوده ودر این پست سخن پیامبر(ص) را که شیعه وسنی نقل کرده اند وحدیث صحیحی است جعل دیگران قلمداد کرده اید.

اگر شما برادر بزرگوار مطالب این برادرتان را به دقت می خواندید قطعاً درباره اش چنین قضاوت نمی کردید اما چه کنم که احتمالاً پاسخگویی به مطالب زیاد فرصت مطالعه دقیق آنها را از شما سلب کرده است

نقل قول:
این دومی که می فرمایید هیچ عام شیعه ای آن را نقل نکرده وقبول ندارد. بلکه زا افاضات خلیفه دوم است. که به نظر اهل سنت این جزء آیات قرآن بوده والان منسوخ التلاوة است. یعنی خوانده نمی شود ولی جزء قرآن بوده. وآنوقت حضرات وهابیین به ما تهمت می زنند که شما قائل به تحریف قرآن هستید.
در عین حال از نظر ساختاری این دو خیلی فرق دارند شما آیه را نگاه کنید وحدیث جعلی را که چقدر تفاوت دارند. لحن آنها وترکیب شان اصلا با هم سازگا رنیست.
در مورد این حدیث جعی باید از آقایان وهابی سوال کنید که این چه ننگی است که به اسلام نسبت داده اید؟ شما وآباء شما.

اینکه چه کسی آن را گفته و اهل کدام فرقه بوده اهمیت ندارد ، مهم حکمی است که که قصد صدورش را دارد: حکم سنگسار.
آیا این ننگی که می گویید مربوط به حکم است یا نحوه بیان آن؟ درست متوجه نمی شوم، شما سنگسار را ننگ می دانید یا نحوه صدور حکم آن را؟

نقل قول:
بنده از قضا سخن شما را چند مرتبه خواندم چون باور چنین برداشتی برایم سخت بود که چنین چیزی به پیامبر نسبت داده شود. ولی به هر حال خوشحالم که ادبیات خود را عوض کردید، واحتمالا سهوی بوده است. این مطلب شما در پست قبلی است، خوب مطالعه بفرمایید:
در فرازهای آخر حدیث کسا ، آنجا که پیامبر دست به دعا برمی دارد مضمون دعایش تا حدود زیادی شبیه انتهای آیه 33 سوره احزاب است چون می خواهد این آیه را تلبیس و شبیه سازی نماید تا مفهومی را که قرآن ابداً پذیرای آن نیست با فشار به آن تحمیل نماید درست همانگونه که در کارتون سیندرلا می خواستند کفشهای او را را به زور در پای بد قواره آناستازیا کنند .


شاید اگر مطالب پیشین شما را نخوانده بودم باور نمی کردم که از نوشته های بنده چنین برداشتی کرده باشید اما حالا بطور کامل باور دارم و سعی می کنم من بعد با جزئیات بیشتری برایتان بنویسم.
حالا از شما سئوالی دارم:
اگر فیلمی را دیده باشید و بخواهید آن را نقل کنید چگونه این کار را می کنید برای تک تک کارکترهای فیلم اسمهای جدید درست می کردید؟

برای درک بهتر اجازه دهید مطلبم را به این شکل بنویسم کنم:

در فرازهای آخر حدیث کسا ، آنجا که پیامبر دست به دعا برمی دارد مضمون دعایش تا حدود زیادی شبیه انتهای آیه 33 سوره احزاب است چون ( حدیث کسا) می خواهد این آیه را تلبیس و شبیه سازی نماید تا مفهومی را که قرآن ابداً پذیرای آن نیست با فشار به آن تحمیل نماید...

نقل قول:
حالا فارغ از برداشت شما که باز بدون ارائه دلیل ومدرک است. آیا امام معصومی چون امام جواد(ع) حجت الهی برروی زمین ومبین شریعت دینی به اندازه العیاذ بالله یک دستگاه ذی صلاح جایگاه ندارد که این چهارانگشت را فرموده است؟!!!!!!
عن الجواد أنّ القطع يجب أن يكون من مفصل أصول الأصابع فيترك الكفّ و الحجّة في ذلك قول رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم السجود على سبعة أعضاء الوجه و اليدين و الرّكبتين و الرّجلين فإذا قطعت يده من الكوع‏ أو المرفق لم يبق له يد يسجد عليها و قال اللَّه تعالى‏ وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ‏ يعني به هذه الأعضاء السبعة التي يسجد عليها فلا تدعوا مع اللَّه أحداً و ما كان للَّه لم يقطع.(فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسير الصافي، ج2، ص34، مكتبه الصدر - تهران، چاپ: دوم، 1415 ق.)
در این شریف امام جوادعلیه السلام می فرماید: قطع باید از ته واول انگشتان باشد وکف دست قطع نمی شود چون رسول خدا ص) فرموده: سجده در نماز بر هفت عضو است...اگر دست از مچ قطع شود یا آرنج دیگر این شخص دستی ندارد که بر آن سجده کند. در حالی که خداوند فرموده است: محل های سجده برای خداوند است. یعن یاین هفت عضوکه بر آنها سجده می شود، وبا خدا چیزی را نخوانید، وهر چیزی که مخصوص برای خدا باشد قطع نمی شود.
البته یک نکته دیگر اینکه از نظر فقه شیعه که امری اجماعی است منابع فقه عبارت از قرآن، سنت ، عقل واجماع است. وسیره وسنت ائمه علیهم السلام برای استنباط احکام حجت است. لذا این فرمایش برای ما حجت است.

اما قرآن به ما می آموزد که در محدوده شریعت جز حکم خداوند( که بصورت مکتوب در کتابش ثبت گردیده) هیچ حکم دیگری را حجت نشماریم

نقل قول:
اینها هیچ ربطی به ادعای شما ندارد.

چطور ندارد؟!
مگر نمی بینید آیات تأکید می کنند اختلاف با ورود کتاب آسمانی شروع می شود؟!
حتماً نمی دانستید در قرآن العلم به معنای کتاب آسمانی است اینطور نیست؟

نقل قول:
شما به همه چیز شک دارید، نترسید هیچ موضوعی نبوده. اگر اصلاح شده بود قبل پست زدن ما همان اصلاح شده می آمده در عین حال که روی الفاظ ما زیاد بحثی نداریم.

اما ساعت ثبت شده برای ویرایش نشان می دهد من قبل از پست شما این کار را کرده ام
درضمن وقتی خداوند می بیند و می شنود دیگر ترس برای چه؟

کریم;666119 نوشت:
سلام عليكم
بنده کامل مطالعه کردم ولی تصور می کنم شما غیر از پست اول بقیه را مطاله نکرده اید چون جوابهایی را که پاسخگوی اعتقادی در آنجا داده اند بر اساس ادله نفی دیدگاه شما وایجاد کننده تاپیک مورد اشاره شماست.
همان تاپیک را کامل مطالعه کنید.

سلام
قبل از اینکه وارد جزئیات آیه 7 سوره آل عمران شویم لازم می دانم معنای حقیقی کلمات کلیدی آن را از قرآن استخراج کنم . هر جا مرتکب خطایی شدم از شما تقاضا دارم فوراً هشدار دهید و علت خطایم را با دلایل قرآنی بیان نمایید.

کلمه ام الکتاب سه بار در قرآن مورد اشاره قرار گرفته که دوتای دیگر آن در آیات 4 زخرف و 39 رعد آمده است.
در آیه سوره زخرف ام الکتاب به کتابی تشبیه شده که مأخذ قرآن است و بعضی همچون مرحوم طباطبایی معتقدند ام الکتاب مأخذ تمام کتب آسمانی است . در آیه سوره رعد نیز ام الکتاب باز هم به معنای مأخد کتاب آسمانی آمده و مفسرین به آن اذعان داشته اند.
بنابراین در مورد سوم یعنی آیه 7 آل عمران نیز مجاز نیستیم معنای آن را تغییر دهیم مگر اینکه برای این تغییر دلیل قرآنی بیاوریم نه وهم و گمانی.
کلمه فتنه در قرآن کریم به معانی متعدد اما با ریشه ثابت آمده است. در آیه 102 بقره نقل این است که یهودیان( دقیقاً مانند سایر مذاهب بشری و آبائی) کتاب خداوند را رها کرده و به جای تبعیت از حکم پروردگارشان، احکامی را تبعیت می کردند که شیاطین بعنوان حکم سلیمان در گوش مردم می خواندند( در حالی که سلیمان حتی روحش از این ماجرا بی اطلاع بود). آنها همچنین همچنین از چیزهای تبعیت می کردند که فتنه بود و نتیجه آن تفرق زن و مرد. یعنی یکی از نتایج فتنه تفرق است.
و یکی دیگر از نتایج فتنه افتراء بستن به خداوند است:

وَإِن كَادُوا۟ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِىٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنَا غَيْرَهُۥ وَإِذًا لَّٱتَّخَذُوكَ خَلِيلًا ﴿اسراء/73﴾

القائات شیطان برای کسانی که در قلوبشان زیغ و مرضی است مایه فتنه است.

لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى ٱلشَّيْطَـنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَٱلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ ٱلظَّـلِمِينَ لَفِى شِقَاقٍۭ بَعِيدٍ﴿حج/٥٣

کلمه تأویل به معنای مصداق خبری است که در آینده به وقوع می پیوندد :
مثلاً یوسف در زندان به دو هم سلولی اش می گوید:

قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ...(یوسف/37)

قبل از اینکه تأویل آن برایتان به وقوع بپیوندد خبرش را به شما خواهم داد

یا رفیق همبند یوسف که نجات یافته بود می گوید:

وَقَالَ ٱلَّذِى نَجَا مِنْهُمَا وَٱدَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِۦ فَأَرْسِلُونِ ﴿یوسف/٤٥

من خبر تأویلش را به شما می رسانم

یا معلم موسی در سوره کهف می گوید:

قَالَ هَـذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا﴿الكهف: ٧٨﴾

بزودی خبر تأویل چیزی را که بر آن صبر نداشتی به تو خواهم گفت
بنابراین این نکته مهم را به خاطر داشته باشید که تأویل ( مصداق خبر) یک چیز است و خبر آن یک چیز دیگر. خبرهمیشه اول است و تأویل همان مصداقی است که با اول خودش منطبق می شود و به به آن بر می گردد.

کلمه راسخون به شکل الراسخون دوبار در قرآن آمده است و بار دوم آن در سوره نساء آیه 162 می باشد:

لَّـكِنِ ٱلرَّسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ مِنْهُمْ وَٱلْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَٱلْمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوةَ وَٱلْمُؤْتُونَ ٱلزَّكَوةَ وَٱلْمُؤْمِنُونَ بِٱللَّـهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ أُو۟لَـٓئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴿نساء/١٦٢

باتوجه به اینکه کلمه العلم در قرآن غالباً به معنای کتاب آسمانی است. راسخون اهل کتاب ( چه متأخرین و چه متقدمین) آنهایی هستند که ملاکشان کتاب است نه ظن و گمان اقوامشان . اینها چون با فرازهای کتاب آشنایی دارند و به حرف و حدیث خارج کتاب اعتنایی ندارند شرط اصلی کتاب(= تقوی = در محدوده کتاب آسمانی حرکت کردن) را رعایت کرده اند در نتیجه هم کتاب خود و هم کتاب سایر پیامبران را حق می دانند و صحتش را تصدیق می کنند و به جای اینکه در صحت سندش کنکاش کنند تا ببینند چگونه به دستشان رسیده ، به خداوندی که از طریق کتاب به او ایمان آورده اند و همیشه حاضر و ناظر است اعتماد می کنند و فقط در بیانات او کنکاش می نمایند.

ادامه دارد

shahed1;666709 نوشت:
اما حکم خداوند در باره زنا به شرط شهادت چهار شاهد، فقط 100 ضربه تازیانه است نه بیشتر و کسی که سنگسار را جایگزینش کرده است حکم خود را به خداوند بسته تا آیه قرآن را تلبیس نماید. دلیل من بر دروغ بودن سنگسار قرآن است شما که حرف بنده را بی دلیل می دانید بگو ببینم دلیل شما چیست ؟حرف و حدیث درگذشتگان و اموات ؟!

از نظر قاطبه فقهاء شیعه روایات اهل بیت(ع) وسیره آنها از منابع فقه است. برای بحث بیشتر واطلاعات بیشتر در این زمینه باید با بخش احکام مطرح کنید چون خود این یک بحث طولانی وجداست.

shahed1;666709 نوشت:
قوم پیامبر نیز هر عملی انجام می دادند آن را به خداوند می بستند چرا که به گمان آنها ، فرشتگان( = بنات الله = اولیاء الله و مقربین درگاه الهی)

اقوام جاهلیت چه ربطی به قرآن ومسلمانان ومتشابهات قرآن دارند؟!!!!!!!!!!!!

shahed1;666709 نوشت:
وقتی آیه قرآن به صراحت چنین می گوید ، فهمیدن منظور آن دیگر تخصص نمی خواهد :

أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُوا۟ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَـمَ ٱللَّـهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿٧٥﴾ وَإِذَا لَقُوا۟ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوٓا۟ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّـهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِۦ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿بقره/٧٦﴾

برادرجان آیا باز هم فکر می کنی دارم بی دلیل حرف می زنم؟

يَـٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحْزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَـرِعُونَ فِى ٱلْكُفْرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِأَفْوَهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ سَمَّـعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّـعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ ٱلْكَلِمَ مِنۢ بَعْدِ مَوَاضِعِهِۦ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَٱحْذَرُوا۟ وَمَن يُرِدِ ٱللَّـهُ فِتْنَتَهُۥ فَلَن تَمْلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّـهِ شَيْـًٔا أُو۟لَـٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمْ يُرِدِ ٱللَّـهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌ وَلَهُمْ فِى ٱلْـَٔاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿مائده/٤١﴾

اگر بس نیست تا شروع کنم برایت سوره توبه را بخوانم تا ببینی حتی امی ها نیز همان می کردند که فریقین دیروز و فریقین امروزمی کنند.


شما بجای سوال بنده آیه ردیف می کنید. این آیات در مورد یهودیان است که تورات را تحریف کردند. چه ربطی به متشابهات ومحکمات قرآن دارد؟! سوره توبه ک سهله کل قرآن را هم به همین شکل بیاوری ربط به موضوع بحث ندارد.
اینها دلیل نیست برادر من. شما یک توضیح مختصر بفرمایید کار یهودیان چه ربطی به مشابهات قرآن دارد. کجای قرآن گفته که مسلمانان قصد تحریف یا به تعبیر شما جلوه دادن سخنان خود بجای قرآن دارند؟

shahed1;666709 نوشت:
اگر شما برادر بزرگوار مطالب این برادرتان را به دقت می خواندید قطعاً درباره اش چنین قضاوت نمی کردید اما چه کنم که احتمالاً پاسخگویی به مطالب زیاد فرصت مطالعه دقیق آنها را از شما سلب کرده است

شما بفرمایید ایراد جواب چیست؟

shahed1;666709 نوشت:
اینکه چه کسی آن را گفته و اهل کدام فرقه بوده اهمیت ندارد ، مهم حکمی است که که قصد صدورش را دارد: حکم سنگسار.
آیا این ننگی که می گویید مربوط به حکم است یا نحوه بیان آن؟ درست متوجه نمی شوم، شما سنگسار را ننگ می دانید یا نحوه صدور حکم آن را؟

هیچکدام، ننگ کار کسانی است که شیعه را متهم به تحریف قرآن می کنند واز طرف دیگر چیزهایی را به قرآن نسبت مب دهند که زا نظر آنها تلاوت نمی شود ولی حکمش باقی است. این سخن مال اهل سنت است وودر بحث ما خیلی فرق است چون ما براساس مبانی شیعه سخن می گوییم نه همه فرق دنیا. سنگسار هم دلایل روایی خودرا دارد که می توانید با کارشناسان بخش فقه مطرح بفرمایید.

shahed1;666709 نوشت:
در فرازهای آخر حدیث کسا ، آنجا که پیامبر دست به دعا برمی دارد مضمون دعایش تا حدود زیادی شبیه انتهای آیه 33 سوره احزاب است چون ( حدیث کسا) می خواهد این آیه را تلبیس و شبیه سازی نماید تا مفهومی را که قرآن ابداً پذیرای آن نیست با فشار به آن تحمیل نماید...

این برداشت شماست وتا حالا احدالناسی چنین برداشتی نکرده است. شما نمی توانید برداشت خود را به حدیث کساء یا هرچیز دیگری تحمیل کنید.

shahed1;666709 نوشت:
اما قرآن به ما می آموزد که در محدوده شریعت جز حکم خداوند( که بصورت مکتوب در کتابش ثبت گردیده) هیچ حکم دیگری را حجت نشماریم

کجای قرآن، فأسئلوا اهل الذکر الذکر، کونوا مع الصادقین برا ی چیست؟

کریم;667163 نوشت:

اقوام جاهلیت چه ربطی به قرآن ومسلمانان ومتشابهات قرآن دارند؟!!!!!!!!!!!!

سلام
ربطش را خودت خوب می دانی و الا نصفه نیمه نقل قولش نمی کردی . شما ادعا می کنید چون پیامبر رسول خدا بوده پس حرف و حدیثی که به او بسته می شود و از اعماق تاریک تاریخ می آید حکم و سخن خداوند است و این ادعایی بسیار قدیمی است . اگر اجازه دهید دوباره کامل آن چه را نصفه نیمه آوردید می آورم و ربطش را برایتان پر رنگ می کنم:

قوم پیامبر نیز هر عملی انجام می دادند آن را به خداوند می بستند چرا که به گمان آنها ، فرشتگان( = بنات الله = اولیاء الله و مقربین درگاه الهی) حکم آن عمل را از خداوند ستانده و به ایشان رسانده اند. پیروان عیسی و موسی نیز همین باور را داشتند چون به گمان ایشان نیز پیامبرانشان ( = ابناء الله = اولیاء الله ) احکام آن را از طرف پروردگار به ایشان رسانده اند. پیروان پیامبر آخر نیز همچون اقوام سایر پیامبران گمان می کنند رضی الله و آل الله و اولیاء الله از خدا ستانده و به ایشان رسانده اند.

ربطش را فهمیدید؟!
ربطش همین بنات الله( دختران خدا) - ابناء الله ( پسران خدا) و آل الله ( خانواده خدا ) می باشد.

نقل قول:
شما بجای سوال بنده آیه ردیف می کنید. این آیات در مورد یهودیان است که تورات را تحریف کردند. چه ربطی به متشابهات ومحکمات قرآن دارد؟! سوره توبه ک سهله کل قرآن را هم به همین شکل بیاوری ربط به موضوع بحث ندارد.
اینها دلیل نیست برادر من. شما یک توضیح مختصر بفرمایید کار یهودیان چه ربطی به مشابهات قرآن دارد. کجای قرآن گفته که مسلمانان قصد تحریف یا به تعبیر شما جلوه دادن سخنان خود بجای قرآن دارند؟

ندید، ربطی نداره ها؟!

نقل قول:
این برداشت شماست وتا حالا احدالناسی چنین برداشتی نکرده است. شما نمی توانید برداشت خود را به حدیث کساء یا هرچیز دیگری تحمیل کنید.

می دانید این سخن شما مرا یاد چه انداخت؟ یاد این آیه:

مَا سَمِعْنَا بِهَـذَا فِى ٱلْمِلَّةِ ٱلْـَٔاخِرَةِ إِنْ هَـذَآ إِلَّا ٱخْتِلَـقٌ ﴿صر / ٧
ما هرگز چنین چیزی در آیین دیگری نشنیده‌ایم؛ این تنها یک آئین ساختگی است!

برادر شما خیلی به این کثرت تکیه کرده اید در حالی که قرآن در محدوده شریعت مرتب ما را از پیروی اکثریت منع می کند.
یعنی اگر اکثریت چیزی گفتند حتماً درست است و اگر نگفتند نا درست است؟ این دیگر چه استدلالی است؟!

نقل قول:
کجای قرآن، فأسئلوا اهل الذکر الذکر، کونوا مع الصادقین برا ی چیست؟

اهل ذکر معنیش با خودش است :یعنی اهل کتاب و آیه می گوید پیامبران گذشته مردانی از جنس بشر بودند اگر نمی دانید از اهل کتاب بپرسید
آیا این پاسخی به نوشته من است ؟!

من نوشته بودم :اما قرآن به ما می آموزد که در محدوده شریعت جز حکم خداوند( که بصورت مکتوب در کتابش ثبت گردیده) هیچ حکم دیگری را حجت نشماریم

اگر آن حدیثی را که مفهوم آیه را برایت دگرگون کرده می آوردی خیلی بهتر منظورت را می فهمیدم


معمولاً در هر زبان و فرهنگی گاهی اینگونه است که موضوعی بطور نسل به نسل و سینه به سینه بر سر زبانها و در باورهای مردم جا خوش کرده و همواره بطور مکرر نقل می شود و مورد استناد قرار می گیرد در حالی که وقتی تا ته آن می روی می بینی در آنجا هیچ چیزی وجود ندارد و به اصطلاح خودمانی : سر کاری است. مخصوصاً در جوامعی که به شایعات بیشتر اهمیت می دهند و عادت به مطالعه و تحقیق ندارند و دنبال حرف و حدیث این و آن را می گیرند این معضل از شدت بیشتری برخودار است و باور پوچ بودنش برای مردم بسی سخت می نماید و نمی پذیرند عقیده ای را که قرنها در جریان بوده و مردمان بسیاری باورش داشته اند حقیقت نداشته باشد. بطور قطع و یقین این باورهای بی اساس و سرابگونه یکی از بزرگترین موانعی است که همواره بر سر راه جریان حقیقت و شریعت راستین قرار داشته است.
یکی از ابوابی که پای غیر را به قرآن باز می کند و تفسیر آن را به من دون الله وا می گذارد باب متشابهات است . اینکه قرآن دارای یک سری آیات است که مبهم ، مغلق و دو پهلو هستند و اگر شخص بدون رهنمونهای مفسرین ماورایی به سراغ قرآن برود گرفتار فتنه شده و گمراه می شود.
در حدیث غدیر به روایت این جریر طبری آمده : «افهموا محکم القران و لا تتبعوا متشابهه و لن یفسر ذلک لکم الا من انا اخذ بیده و شائل بعضده ...»
یعنی آیات محکم قرآن را درست بفهمید و در پی آیات متشابه نروید و هرگز کسی این کتاب را برای شما تفسیر نخواهد کرد مگر این کس که من دست او را گرفته و بلند کرد ه و به شما نشان می دهم (علی بن ابی طالب(ع)) (امینی، ج1،ص215)

همین الآن آیات محکم و متشابه را در قرآن جستجو کنید ببینید چه می یابید : یک سری مطالب تکراری که انگار همه از روی دست هم نوشته باشند !

محکمات؟ لیس کمثله شی

متشابهات؟ یداللّه فوق ایدیهم

جالب این است که خود مفسرین اذعان دارند متشابهات را باید به وسیله محکمات تفسیر کرد. و حقیقت این است که تفسیر قرآن به وسیله قرآن بهترین روش درک معنای حقیقی قرآن است و نیاز به هیچ موجود ماورایی نیست . اگر یک قرآن پژوه نتواند مفهوم آیه ای را با تحقیق در قرآن و تفاسیر مفسران دریابد، در میان احادیث و روایات به مفهوم آن نخواهد رسید . اگر واقعاً موجوداتی با قدرتهای علمی مافوق بشری برای تفسیر قرآن وجود داشتند خوب بود پرده از راز هزار و چهارصد ساله حروف مقطعه که جزء پوشیده ترین مفاهیم قرآنی هستند بر داشته می شد . و الا استعارات، کنایات و امثال اینها در تمام زبانها یافت می شود و برای پی بردن به مفاهیم آنها هیچ نیازی به موجودات فوق بشری نیست.
محکم و متاشبه بگونه ای که معروف است ابداً حقیقت ندارد و متشابهات متعلق به قرآن نیستند بلکه برخاسته از احادیث و روایاتی است که به پیامبر و مقدسین فرقه ها منسوب شده اند و حقیقتاً ربطی به آنها ندارند.
اگر بخواهم خیلی واضح و کوتاه معنای آیه 7 سوره آل عمران را بنویسم به اینصورت است:

هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـبَ
او کسی است که کتاب ( قرآن) را بر تو نازل کرد

مِنْهُ ءَايَـتٌ مُّحْكَمَـتٌ
آیات محکمات از آن قرآن هستند

هُنَّ أُمُّ ٱلْكِتَـبِ
این آیات به ام الکتاب ( مادر کتابهای آسمانی) تعلق دارند

وَأُخَرُ مُتَشَـبِهَـتٌ
و (کتابهای) دیگر متشابهات هستند

فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـبَهَ مِنْهُ
اما آنها که در قلبهایشان انحرافی است ، آنچه را از کتاب تشابه یافته پیروی می کنند

ٱبْتِغَآءَ ٱلْفِتْنَةِ وَٱبْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِۦ
آنها به دنبال فتنه انگیزی و تأویل کتاب هستند

وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّـهُ
اما احدی غیر از الله تأویل کتاب را نمی داند

وَٱلرَّسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا
حال آنکه محققین کتابهای آسمانی ( بر خلاف فتنه جویان) می گویند به قرآن (همچون دیگر کتب آسمانی) ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارمان هستند.

وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـبِ
اما این حقیقت را ( که تنها محکمات من عند الله و ما انزل الله هستند) جز خردمندان در نمی یابند

أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ٱلْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٓ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـبِ ﴿رعد/١٩
آیا آن کس که می داند حق تنها آن چیزی است که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده مانند آن کسی است که چون نابینایان راه را از چاه تشخیص نمی دهد (و هر سخنی را پیروی می کند ) این را جز خردمندان در نمی یابند

shahed1;667273 نوشت:
قوم پیامبر نیز هر عملی انجام می دادند آن را به خداوند می بستند چرا که به گمان آنها ، فرشتگان( = بنات الله = اولیاء الله و مقربین درگاه الهی) حکم آن عمل را از خداوند ستانده و به ایشان رسانده اند.

مراد از قوم پیامبر امت اسلام است یا قبل اسلام، که مراد قریش باشد.
این چیزی که قرآن می فرماید، مربوط به مسلمانان نیست بلکه عرب جاهلی است.

shahed1;667273 نوشت:
ربطش را فهمیدید؟!
ربطش همین بنات الله( دختران خدا) - ابناء الله ( پسران خدا) و آل الله ( خانواده خدا ) می باشد.

خیر بنده چیزی متوجه نشدم واگر از کاربران دیگر کسی متوجه شده است بفرماید، ما هم متوجه شویم. این آل الله کیست؟ مگر خداوند خانواده هم دارد؟!

shahed1;667273 نوشت:
برادر شما خیلی به این کثرت تکیه کرده اید در حالی که قرآن در محدوده شریعت مرتب ما را از پیروی اکثریت منع می کند.
یعنی اگر اکثریت چیزی گفتند حتماً درست است و اگر نگفتند نا درست است؟ این دیگر چه استدلالی است؟!

بنده به اکثریت استناد نمی کنم. بلکه به رای علماء متخصص در امر حدیث وتفسیر قرآن، چطور شده که رای این همه عالم ارزش ندارد ولی سخن وبرداشت شخصی شما که زا نظر یک نفر آشنا به حدیث وتفسیر کاملا اشتباه است درست می باشد؟
با این حساب حر دانشمندان ارزشی ندارد. وهر کس تابع نظر خودش است که نسبی گرایی محض خواهد بود واین هیچ سنخیتی با اسلام وقرآن ندارد. چون اگر قرار باشد هر کسی چه متخصص در علوم قرآنی وچه غیر متخصص دیدگاه خود را به قرآن تحمیل کند چیزی از قرآن باقی نمی ماند.
اینکه قرآن می فرماید: کونوا مع الصادقین، ملازم با صادقان باشید. این تبعیت برای چیست؟ جواب نفرمودید.
آیات قرآن به صراحت می فرماید از رسول خدا(ص) واولی الامر اطاعت کنید، چطور شده شما می فرمایید خود قرآن کافی است در حالی که سخن قرآن عکس این است. به این آیات توجه فرمایید:
يا أَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِمِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْويلاً (نساء/59)
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امرى [دينى‏] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب‏] خدا و [سنت‏] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر ونيك ‏فرجام ‏تر است.
ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ‏ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (حشر/7)
و آنچه رافرستاده [او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، بازايستيد و ازخدا پروا بداريد كه خدا سخت‏ كيفر است.
صراحتا می فرماید: آنچه رسول خدا به شما داد بگیرد واز آنچه نهی کرد برحذر باشید. حال چطور شده که شما همین رسول را متهم می کنید به اینکه قصد تلبیس آیات قرآن را داشته است، با کلماتی که همانند قرآن می فرمود؟
دادش من سخنان شما خلاف صریح آیات قرآن است. این آیاتی که تنها دو مورد بود وزیاد است که قرآن می فرماید از رسول خدا اطاعت کنید مقداری تامل کنید، تا اشتباه برداشت خود را متوجه شوید.
ما به سخن اکثریت نمی چسبیم بلکه دلیل از قرآن، روایات وسخنان علماء ذکر می کنیم که آنها هم بدون دلیل سخن نمی گویند.

shahed1;667273 نوشت:
من نوشته بودم :اما قرآن به ما می آموزد که در محدوده شریعت جز حکم خداوند( که بصورت مکتوب در کتابش ثبت گردیده) هیچ حکم دیگری را حجت نشماریم

اگر آن حدیثی را که مفهوم آیه را برایت دگرگون کرده می آوردی خیلی بهتر منظورت را می فهمیدم


خوب حالا گیریم فرمایش شما در مورد فاسئلوا اهل الذکر درست، در مورد کونوا مع الصادقین جواب نفرمودید؟
اگر قرآن به تنهایی کافی است خود همین قرآن می فرماید: آنچه رسول خدا داد بگیرد وآنچه از آن نهی کرد برحذر باشید.
یا امر به اطاعت از رسول واولی الامر می کند. وشما که به صنایع ادبی آشنا هستید می دانید که امر ظهور در وجوب دارد یعنی برشما واجب است که به رسول واولی الامر رجوع کنی.

کریم;667330 نوشت:

خیر بنده چیزی متوجه نشدم واگر از کاربران دیگر کسی متوجه شده است بفرماید، ما هم متوجه شویم. این آل الله کیست؟ مگر خداوند خانواده هم دارد؟!

مگر نمی دانستید به اهل بیت می گویند آل الله؟
احتمالاً این را بر اساس حدیثی منسوب به امام حسین می گویند که گفته: نحن آل الله وورثة رسوله
بعضیها برای اینکه آل الله را توجیه کنند به هر دری زده اند ولی آنچه در جامعه جاری است با این توجیهات نمی خواند.
بعضی می گویند آل الله از باب قرب است. بله، یهودیان زمان پیامبر نیز می گفتند : نحن ابناء الله و احباوه و مسلماً خودشان اعتقاد نداشتند پسران خداوند باشند بلکه این را من باب قرب می گفتند



نقل قول:
خوب حالا گیریم فرمایش شما در مورد فاسئلوا اهل الذکر درست، در مورد کونوا مع الصادقین جواب نفرمودید؟

من در این باره هر چه بگویم فایده ای ندارد چون معیار شما قرآن نیست. قطعاً‌ حدیثی این آیه را تلبیس کرده و الآن همان حدیث مد نظر شماست و کوچکترین توجهی به معنای قرآنی این آیه ندارید. درست مثل بقیة الله ، اهل بیت و صدها مفهوم دیگر .

shahed1;667723 نوشت:
مگر نمی دانستید به اهل بیت می گویند آل الله؟
احتمالاً این را بر اساس حدیثی منسوب به امام حسین می گویند که گفته: نحن آل الله وورثة رسوله
بعضیها برای اینکه آل الله را توجیه کنند به هر دری زده اند ولی آنچه در جامعه جاری است با این توجیهات نمی خواند.
بعضی می گویند آل الله از باب قرب است. بله، یهودیان زمان پیامبر نیز می گفتند : نحن ابناء الله و احباوه و مسلماً خودشان اعتقاد نداشتند پسران خداوند باشند بلکه این را من باب قرب می گفتند

ببینید قبل از اینکه ائمه(ع) را آل الله بخوانند قریش را آل الله می گفتند واین قبل از ظهور اسلام بوده است وآنهم نه اینکه خداوند خانواده مثل ما داشته باشد بلکه بخاطر اینکه آنها در خانه خدا بودند ورسیدگی به امور آن به دست آنها بود.
وَعَظُمَتْ قُرَيْشٌ فِي الْعَرَبِ وَ سُمُّوا آلَ‏اللَّهِ‏ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع إِنَّمَا سُمُّوا آلَ‏اللَّهِ‏ عَزَّ وَجَلَّ لِأَنَّهُمْ فِي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَام‏.
(ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، ص286، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.)
قریش در نزد عرب با عظمت بودند وآل الله خوانده می شدند وامام صادق علیه السلام فرمود: چون آنها در داخل خانه خدا بودند.
ودر حدیث دیگر نقل شده است که آنها آباد کنندگان خانه خدا بودند لذا آل الله خوانده می شدند.

الأهل مأخوذ من أهالة البيت و هم الذين يعمرونه فقيل لكل من عمر البيت أهل كما قيل لمن عمرالبيت أهله و لذلك قيل لقريش آل‏الله‏ لأنهم عماربيته‏.
(ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص241، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق.
اهل از اهلی خانه گرفته شده است وآنها کسانی هستند که خانه را آباد می کنند. وبرای هر کسی که خانه را تمییز کند اهل گفته می شود، وبه همین خاطر به قریش آل الله گفته اند چون آباد کنندگان خانه خدا بودند.
شما که با صنایع ادبی آشنا هستید اگر دقت داشته باشید اینجا مراد خانواده خدا مثل ما نیست که مشکل اعتقادی ایجاد کند بلکه استعاره استعاره یعنی از باب علاقه ای که بین قریش وخانه خدا بوده به آنها آل الله گفته اند. وبه تبع آن به ائمه (ع) هم چون از قریش بودند آل الله گفته اند.
دلیل دیگر اینکه ما به کعبه می گوییم بیت الله، د رحالی که العیاذ بالله خداوند جسم نیست که خانه داشته باشد بلکه از باب اینکه در آنجا ذکر خدا گفته می شود بیت الله خوانده می شود. در اینجا همین چون آّبادگر خانه خدا هستند.

shahed1;667723 نوشت:
من در این باره هر چه بگویم فایده ای ندارد چون معیار شما قرآن نیست. قطعاً‌ حدیثی این آیه را تلبیس کرده و الآن همان حدیث مد نظر شماست و کوچکترین توجهی به معنای قرآنی این آیه ندارید. درست مثل بقیة الله ، اهل بیت و صدها مفهوم دیگر .

اولا ما قرآن جلوی چشمانمان هست وقرار نیست گفته شما که خلاف صریح قرآن است قرآن بدانیم. ثانیا بنده آیات مختلفی از قرآن ذکر کردم در اینکه سخنان شما خلاف صریح هست با خود قرآن. از تهمتی که به پیامبر زدید تا رد آیات متشابه وغیره،ومساله رجوع به اهل بیت در فهم قرآن که شما لطف کنید با همین قرآن این ادله را ردّ کنید.
ما برای شما فقط از قرآن دلیل آورده ایم ولی در مقابلش دلیل ندیده ایم وفقط ادعا ونسبت دادن سخنان خودتان به قرآن بوده است. که اینرا در بین ما تفسیر برأی می گویند که به شدت زا آن نهی شده است. وانشاء الله کا رشما هم از روی غفلت بوده است.

کریم;667851 نوشت:

ببینید قبل از اینکه ائمه(ع) را آل الله بخوانند قریش را آل الله می گفتند واین قبل از ظهور اسلام بوده است وآنهم نه اینکه خداوند خانواده مثل ما داشته باشد بلکه بخاطر اینکه آنها در خانه خدا بودند ورسیدگی به امور آن به دست آنها بود.
وَعَظُمَتْ قُرَيْشٌ فِي الْعَرَبِ وَ سُمُّوا آلَ‏اللَّهِ‏ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع إِنَّمَا سُمُّوا آلَ‏اللَّهِ‏ عَزَّ وَجَلَّ لِأَنَّهُمْ فِي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَام‏.
(ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، ص286، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.)
قریش در نزد عرب با عظمت بودند وآل الله خوانده می شدند وامام صادق علیه السلام فرمود: چون آنها در داخل خانه خدا بودند.
ودر حدیث دیگر نقل شده است که آنها آباد کنندگان خانه خدا بودند لذا آل الله خوانده می شدند.

الأهل مأخوذ من أهالة البيت و هم الذين يعمرونه فقيل لكل من عمر البيت أهل كما قيل لمن عمرالبيت أهله و لذلك قيل لقريش آل‏الله‏ لأنهم عماربيته‏.
(ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص241، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق.
اهل از اهلی خانه گرفته شده است وآنها کسانی هستند که خانه را آباد می کنند. وبرای هر کسی که خانه را تمییز کند اهل گفته می شود، وبه همین خاطر به قریش آل الله گفته اند چون آباد کنندگان خانه خدا بودند.
شما که با صنایع ادبی آشنا هستید اگر دقت داشته باشید اینجا مراد خانواده خدا مثل ما نیست که مشکل اعتقادی ایجاد کند بلکه استعاره استعاره یعنی از باب علاقه ای که بین قریش وخانه خدا بوده به آنها آل الله گفته اند. وبه تبع آن به ائمه (ع) هم چون از قریش بودند آل الله گفته اند.
دلیل دیگر اینکه ما به کعبه می گوییم بیت الله، د رحالی که العیاذ بالله خداوند جسم نیست که خانه داشته باشد بلکه از باب اینکه در آنجا ذکر خدا گفته می شود بیت الله خوانده می شود. در اینجا همین چون آّبادگر خانه خدا هستند.


پس حقیقت اینگونه است؟!
"و نحن آل الله" صرفاً بخاطر اصطلاح نا درست قریش است والا منظور خاصی در کار نیست . شاید اینکه مسیحیان مسیح را پسر خدا می خوانند ناشی از این باشد که یهودیان که آئینشان قبل از مسیح بوده خود را به غلط ابناء الله می خوانده اند و مسیحیان بر اساس همان باور نادرست گذشته ، پیامبر خود را پسر خدا می خوانده اند .
قریشیان بت پرست بودند و اشتباهات زیادی مرتکب می شدند یعنی دیگران نیز به صرف اینکه یک وقتی آنها اشتباهی کرده اند باید این اشتباه را تکرار کنند؟!
آیا اگر کسی آباد کننده خانه خدا باشد در حد آل الله مقامش بالا می رود؟
اما خداوند آباد کننده خانه خدا را حتی با کسی که به او ایمان آورده مساوی نمی داند تا چه رسد به آل الله ...

أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را مانند [كار] كسى قرار داده‏ايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ [اين دو] نزد خدا يكسان نيستند، و خداوند بيدادگران را هدايت نمى‏كند

نقل قول:
اولا ما قرآن جلوی چشمانمان هست وقرار نیست گفته شما که خلاف صریح قرآن است قرآن بدانیم. ثانیا بنده آیات مختلفی از قرآن ذکر کردم در اینکه سخنان شما خلاف صریح هست با خود قرآن. از تهمتی که به پیامبر زدید تا رد آیات متشابه وغیره،ومساله رجوع به اهل بیت در فهم قرآن که شما لطف کنید با همین قرآن این ادله را ردّ کنید.
ما برای شما فقط از قرآن دلیل آورده ایم ولی در مقابلش دلیل ندیده ایم وفقط ادعا ونسبت دادن سخنان خودتان به قرآن بوده است. که اینرا در بین ما تفسیر برأی می گویند که به شدت زا آن نهی شده است. وانشاء الله کا رشما هم از روی غفلت بوده است.

همه آن چیزهایی را که در باره رجوع به اهل بیت گفتی اگر حدیثی در کار نبود که آیه قرآن را برایت تلبیس کند قطعاً نمی گفتی
اینکه بنده به رسول تهمت زده ام خود تهمتی است واز شما خواهش می کنم صادق باشید .
در باره محکم و متشابه نیز تا اینجا دو مطلب نوشته ام و ندیدم کلامی بنویسید و من سکوت شما را در این باره نشانه تایید می دانم .

shahed1;668242 نوشت:
"و نحن آل الله" صرفاً بخاطر اصطلاح نا درست قریش است والا منظور خاصی در کار نیست . شاید اینکه مسیحیان مسیح را پسر خدا می خوانند ناشی از این باشد که یهودیان که آئینشان قبل از مسیح بوده خود را به غلط ابناء الله می خوانده اند و مسیحیان بر اساس همان باور نادرست گذشته ، پیامبر خود را پسر خدا می خوانده اند .
قریشیان بت پرست بودند و اشتباهات زیادی مرتکب می شدند یعنی دیگران نیز به صرف اینکه یک وقتی آنها اشتباهی کرده اند باید این اشتباه را تکرار کنند؟!
آیا اگر کسی آباد کننده خانه خدا باشد در حد آل الله مقامش بالا می رود؟
اما خداوند آباد کننده خانه خدا را حتی با کسی که به او ایمان آورده مساوی نمی داند تا چه رسد به آل الله ...

أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را مانند [كار] كسى قرار داده‏ايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ [اين دو] نزد خدا يكسان نيستند، و خداوند بيدادگران را هدايت نمى‏كند


سلام علیکم
مگر ما گفتیم تمام قریش با این تسمیه به مقام آل الله رسیده اند؟! بلکه عرض کردیم، بخاطر این علت چنین اسمی گذاشته بودند که ریشه لغوی آن را هم طبق حدیث توضیح دادیم. مقایسه به مسیحیان هم غلط است . چون اینها نمی گویند ما وایقعا خانواده خدا هستیم که از او العیاذ بالله متولد شده باشیم. بلکه به حسب استعاره ای است که پست قبلی عرض کردم. وبنده حالا متوجه نمی شوم که شما به این صنایع ادبی که تمسک می کردید باور دارید یانه؟! اگر گفته شد شیر را در حمام دیدم. یعنی واقعا شیر جنگلی را دیده است. هر انسانی زود متوجه می شود که مرادش مرد شجاع است.

shahed1;668242 نوشت:
همه آن چیزهایی را که در باره رجوع به اهل بیت گفتی اگر حدیثی در کار نبود که آیه قرآن را برایت تلبیس کند قطعاً نمی گفتی
اینکه بنده به رسول تهمت زده ام خود تهمتی است واز شما خواهش می کنم صادق باشید .
در باره محکم و متشابه نیز تا اینجا دو مطلب نوشته ام و ندیدم کلامی بنویسید و من سکوت شما را در این باره نشانه تایید می دانم .

بجای این فرضیات راحت می توانی بگویی جواب ندارم نه اینکه باور غلطی که در ذهن دارید همه چیز را با آن توجیه کنید. بنده برای شما آیات خود قرآن را ذکر کردم ودلیل نشنیدم.
در مورد متشابهات هم وقتی شما خلاف ظاهر قرآن حرف می زنید. ود رمقابل دلیل باز سخنان خود را تکرار می کنید بنده چه باید بگویم. بنده خیلی شفاف گفتم اگر با دلیل ومدرک سخن گفتید جواب هم دارد ولی اگر سخنان خلاف قرآن را بخواهید تحمیل کنید هیچکس اینجا مقلد نیست. بله اگر بدون دلیل ومدرک سخن بگویید بنده جواب نخواهم داد. نه اینکه تایید کرده باشم. اینجا بحث علمی است وسخن بدون دلیل ومدرک ارزش علمی ندارد. شما که ادعا می کنید با قرآن سخن می گویید از همین قرآن دلیل بیاورید.

کریم;668347 نوشت:

در مورد متشابهات هم وقتی شما خلاف ظاهر قرآن حرف می زنید. ود رمقابل دلیل باز سخنان خود را تکرار می کنید بنده چه باید بگویم. بنده خیلی شفاف گفتم اگر با دلیل ومدرک سخن گفتید جواب هم دارد ولی اگر سخنان خلاف قرآن را بخواهید تحمیل کنید هیچکس اینجا مقلد نیست. بله اگر بدون دلیل ومدرک سخن بگویید بنده جواب نخواهم داد. نه اینکه تایید کرده باشم. اینجا بحث علمی است وسخن بدون دلیل ومدرک ارزش علمی ندارد. شما که ادعا می کنید با قرآن سخن می گویید از همین قرآن دلیل بیاورید.

سلام
من چند کلمه از آیه 7 آل عمران را بوسیله آیات قرآن معنا کرده ام اگر خلاف ظاهر قرآن است اشکالش را بنویس و بگو به چه دلیل آنها را درست معنا نکرده ام. و باز اگر در قرآن معنایی غیر از آن برای این چند کلمه می شناسی بگو اما اگر چیزی ننویسی حتم پیدا می کنم بجای خواندن قرآن صرفاً حدیث گردی می کنی.


کلمه ام الکتاب سه بار در قرآن مورد اشاره قرار گرفته که دوتای دیگر آن در آیات 4 زخرف و 39 رعد آمده است.
در آیه سوره زخرف ام الکتاب به کتابی تشبیه شده که مأخذ قرآن است و بعضی همچون مرحوم طباطبایی معتقدند ام الکتاب مأخذ تمام کتب آسمانی است . در آیه سوره رعد نیز ام الکتاب باز هم به معنای مأخد کتاب آسمانی آمده و مفسرین به آن اذعان داشته اند.
بنابراین در مورد سوم یعنی آیه 7 آل عمران نیز مجاز نیستیم معنای آن را تغییر دهیم مگر اینکه برای این تغییر دلیل قرآنی بیاوریم نه وهم و گمانی.
کلمه فتنه در قرآن کریم به معانی متعدد اما با ریشه ثابت آمده است. در آیه 102 بقره نقل این است که یهودیان( دقیقاً مانند سایر مذاهب بشری و آبائی) کتاب خداوند را رها کرده و به جای تبعیت از حکم پروردگارشان، احکامی را تبعیت می کردند که شیاطین بعنوان حکم سلیمان در گوش مردم می خواندند( در حالی که سلیمان حتی روحش از این ماجرا بی اطلاع بود). آنها همچنین همچنین از چیزهای تبعیت می کردند که فتنه بود و نتیجه آن تفرق زن و مرد. یعنی یکی از نتایج فتنه تفرق است.
و یکی دیگر از نتایج فتنه افتراء بستن به خداوند است:

وَإِن كَادُوا۟ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِىٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنَا غَيْرَهُۥ وَإِذًا لَّٱتَّخَذُوكَ خَلِيلًا ﴿اسراء/73﴾

القائات شیطان برای کسانی که در قلوبشان زیغ و مرضی است مایه فتنه است.

لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى ٱلشَّيْطَـنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَٱلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ ٱلظَّـلِمِينَ لَفِى شِقَاقٍۭ بَعِيدٍ﴿حج/٥٣

کلمه تأویل به معنای مصداق خبری است که در آینده به وقوع می پیوندد :
مثلاً یوسف در زندان به دو هم سلولی اش می گوید:

قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ...(یوسف/37)

قبل از اینکه تأویل آن برایتان به وقوع بپیوندد خبرش را به شما خواهم داد

یا رفیق همبند یوسف که نجات یافته بود می گوید:

وَقَالَ ٱلَّذِى نَجَا مِنْهُمَا وَٱدَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِۦ فَأَرْسِلُونِ ﴿یوسف/٤٥

من خبر تأویلش را به شما می رسانم

یا معلم موسی در سوره کهف می گوید:

قَالَ هَـذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا﴿الكهف: ٧٨﴾

بزودی خبر تأویل چیزی را که بر آن صبر نداشتی به تو خواهم گفت
بنابراین این نکته مهم را به خاطر داشته باشید که تأویل ( مصداق خبر) یک چیز است و خبر آن یک چیز دیگر. خبرهمیشه اول است و تأویل همان مصداقی است که با اول خودش منطبق می شود و به به آن بر می گردد.

کلمه راسخون به شکل الراسخون دوبار در قرآن آمده است و بار دوم آن در سوره نساء آیه 162 می باشد:

لَّـكِنِ ٱلرَّسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ مِنْهُمْ وَٱلْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَٱلْمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوةَ وَٱلْمُؤْتُونَ ٱلزَّكَوةَ وَٱلْمُؤْمِنُونَ بِٱللَّـهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ أُو۟لَـٓئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴿نساء/١٦٢

باتوجه به اینکه کلمه العلم در قرآن غالباً به معنای کتاب آسمانی است. راسخون اهل کتاب ( چه متأخرین و چه متقدمین) آنهایی هستند که ملاکشان کتاب است نه ظن و گمان اقوامشان . اینها چون با فرازهای کتاب آشنایی دارند و به حرف و حدیث خارج کتاب اعتنایی ندارند شرط اصلی کتاب(= تقوی = در محدوده کتاب آسمانی حرکت کردن) را رعایت کرده اند در نتیجه هم کتاب خود و هم کتاب سایر پیامبران را حق می دانند و صحتش را تصدیق می کنند و به جای اینکه در صحت سندش کنکاش کنند تا ببینند چگونه به دستشان رسیده ، به خداوندی که از طریق کتاب به او ایمان آورده اند و همیشه حاضر و ناظر است اعتماد می کنند و فقط در بیانات او کنکاش می نمایند.

shahed1;668432 نوشت:
یا معلم موسی در سوره کهف می گوید:

قَالَ هَـذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا﴿الكهف: ٧٨﴾

بزودی خبر تأویل چیزی را که بر آن صبر نداشتی به تو خواهم گفت
بنابراین این نکته مهم را به خاطر داشته باشید که تأویل ( مصداق خبر) یک چیز است و خبر آن یک چیز دیگر. خبرهمیشه اول است و تأویل همان مصداقی است که با اول خودش منطبق می شود و به به آن بر می گردد.


سلام علیکم
این خبر از کجا اضافه کردید، لفظ وجمله یک معنای ظاهری دارد ویک معنایی مخفی تر از آن ظاهر که بسادگی به ذهن نمی آید:
مرحوم طریحی می گوید:
قوله‏ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏ [3/ 7] التَّأْوِيل‏ إرجاع الكلام و صرفه عن معناه الظاهري إلى معنى أخفى منه، مأخوذ من‏ آلَ‏ يَئُولُ‏: إذا رجع و صار إليه. و تَأَوَّلَ‏ فلان الآية أي نظر إلى ما يئول معناه. (مجمع البحرین، ج5، ص312)
تاویل برگرداندن کلام است از معنای ظاهری، به معنایی مخفی تر.
در داستان حضرت یوسف آن دو در خواب دیده بودند که یکی بالای سر خود نان می برد وکبوترها از آن می خوردند. ودیگری انگور برای شراب می فشرد.
ظاهر معنی همین است که حضرت اولی را به اعدام شدن تعبیر کرد که کبوترها از بالای سر او می خوردند. ودیگری هم در نزد پادشاه شراب می فشرد.
این معنی از ظاهر این رؤیا به دست نمی آید. ولی معنای مخفی وباطنی آنها همین بود که ظاهر خود قرآن است.
پس تاویل به معنای مخفی که از ظاهر قابل برداشت نیست گفته می شود. در سائر آیاتی هم که اشاره کرده اید چنین معنایی وجود دارد.


shahed1;668432 نوشت:
لَّـكِنِ ٱلرَّسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ مِنْهُمْ وَٱلْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَٱلْمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوةَ وَٱلْمُؤْتُونَ ٱلزَّكَوةَ وَٱلْمُؤْمِنُونَ بِٱللَّـهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ أُو۟لَـٓئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴿نساء/١٦٢﴾

باتوجه به اینکه کلمه العلم در قرآن غالباً به معنای کتاب آسمانی است. راسخون اهل کتاب ( چه متأخرین و چه متقدمین) آنهایی هستند که ملاکشان کتاب است نه ظن و گمان اقوامشان . اینها چون با فرازهای کتاب آشنایی دارند و به حرف و حدیث خارج کتاب اعتنایی ندارند شرط اصلی کتاب(= تقوی = در محدوده کتاب آسمانی حرکت کردن) را رعایت کرده اند در نتیجه هم کتاب خود و هم کتاب سایر پیامبران را حق می دانند و صحتش را تصدیق می کنند و به جای اینکه در صحت سندش کنکاش کنند تا ببینند چگونه به دستشان رسیده ، به خداوندی که از طریق کتاب به او ایمان آورده اند و همیشه حاضر و ناظر است اعتماد می کنند و فقط در بیانات او کنکاش می نمایند.


بله راسخون به کتاب آسمانی علم دارند. آنوقت شما بفرمایید پیامبر(ص) آورنده این کتاب وجانشینان او جزء این راسخان هستند یا نه؟ واگر هستند این احادیثی که از آنها نقل شده وبرخی مثل حدیث ثقلین به ما رسیده است. جزء قرآن است یا تفسیر وتاویل قرآن است. اگر ظاهر خود آیات قرآن کافی بود این فرمایشات راسخون در علم برای چه بوده است. ودلیل شما برای نادرستی این احادیث چیست؟
چرا خداوند در سوره نجم می فرماید: وما ینطق عن الهوی إن هو إلّا وحی یوحی، سخن پیامبر از روی هوی وهوس نیست بلکه هر چه می گوید وحی است که بر او نازل شده است.
حال سوا این است. آیا این سخنان پیامبر که هوی وهوس نیست ووحی است مراد همین قرآن است یا سائر سخنان حضرت که غیر قرآن است واحادیثی که به دست ما رسیده است؟
اگر بفرمایید مراد آیات قرآن است، مگر کسی از مسلمانان در درستی آیات قرآن وحی بودن آنها شک دارد؟ واز طرف دیگر آیه مطلق است وشامل تمام سخنان پیامبر است. وحداقل شامل احادیث غیر قرآن می شود؟
دفعه قبلی که در برابر آیاتی که نقل کردیم جوابی نفرمودید که ما طبق روش خودتان آنها را تایید شده شما تلقی می کنیم. ولی جای تعجب است که باز همان سخنان اولیه را دوباره تکرار می کنید بدون اینکه ادله قرانی ما را نقد کرده باشید ویا دلیل قرآنی در برابر آنها ارائه داده باشید.

کریم;668751 نوشت:
سلام علیکم
این خبر از کجا اضافه کردید، لفظ وجمله یک معنای ظاهری دارد ویک معنایی مخفی تر از آن ظاهر که بسادگی به ذهن نمی آید:



سلام آقا کریم

اگر اجازه دهید اول از معنای تأویل شروع کنیم و بعد یکی یکی جلو برویم.
این خبر از سَأُنَبِّئُكَ اضافه شده است و نبأ به معنای خبر است.

قَالَ هَـذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا﴿الكهف: ٧٨﴾
آنچه معلم موسی به وی گفت در واقع خبر تأویل آن حوادث و رخدادها بود نه خود تأویل بلکه تأویل آنها قرار بود در آینده به وقوع بپیوندد
یعنی موقعی که پادشاه غاصب سر می رسید
غلام کوچک بزرگ می شد
و آن دو بچه یتیم به سن رشد می رسیدند و گنج را از زیر دیوار در می آوردند
قرآن از بهشت و جهنم خبر می دهد و این دو در واقع تأویل این خبر قرآن هستند و طبیعی است که احدی جز خداوند این تأویل را نمی داند و بنابراین تنها خبر خداوند مصداق و تأویل دارد . اگر یهود و نصارا گفتند جز آنها کسی به بهشت نمی رود دارند دروغ می گویند چون از آینده آگاهی ندارند


در میان آنچه بنده درباره تأویل نوشته ام و نیز در آیات قرآن خوب بگرد ، اگر مطلبی مغایر با آنچه بنده درباره تأویل گفتم
به چشمتان خورد ، در بیانش درنگ نکنید ولی خواهش می کنم حرفهای غیر مستند (که دارای سند قرآنی نباشند) نزنید

shahed1;668818 نوشت:
و آن دو بچه یتیم به سن رشد می رسیدند و گنج را از زیر دیوار در می آوردند
قرآن از بهشت و جهنم خبر می دهد و این دو در واقع تأویل این خبر قرآن هستند و طبیعی است که احدی جز خداوند این تأویل را نمی داند و بنابراین تنها خبر خداوند مصداق و تأویل دارد . اگر یهود و نصارا گفتند جز آنها کسی به بهشت نمی رود دارند دروغ می گویند چون از آینده آگاهی ندارند
در میان آنچه بنده درباره تأویل نوشته ام و نیز در آیات قرآن خوب بگرد ، اگر مطلبی مغایر با آنچه بنده درباره تأویل گفتم
به چشمتان خورد ، در بیانش درنگ نکنید ولی خواهش می کنم حرفهای غیر مستند (که دارای سند قرآنی نباشند) نزنید

سلام علیکم
بنده آنچه در اشتباه بودن نوع فکر شما لازم بود ازآیات قرآن ذکر کردم والبته جوابی برای اکثر آنها نیافتم جز طفره رفتن. در مورد تاویل که ریشه آنرا را باید لغت دان معنی کند دلیل ذکر کردم. وادامه بحث را دیگر لازم نمی دانم چون عمده سخنانتان بدون دلیل است وبرداشت خود را به قرآن دارید تحمیل می کنید. در عین حال که این بحثها مربوط به تاویل وغیره خارج از موضوع تاپیک است.
موفق وموید باشید.

جمع بندی: عدالت خداوند در مورد انتخاب دین و مذهب مردم هم عصر ما

سوال: آیا این عدالت است که امام معصوم در عصر ما در پس پرده غیبت باشد، وتصرف در امور نداشته باشد؟ ومذهب واعتقاد ما مستند به یک احادیث باشد که درستی آنها مشخص نیست؟ وآیا هدایت منحصر در حضور معصوم است؟
جواب: دنیا بر اساس علل طبیعی گردش می کند. امامها هم 12 تا بیشتر نبودند ولی چون مردم قدر آنها را ندانستند و11 را شهید کردند خداوند آخری را از دیده ها غایب کرد تا مردم از وجود حجت الهی بی نصیب نباشند. از قضا با یک دید دیگر می توان گفت: این از لطف خداوند بود که آخرین امام را از دیده ها غایب کرد تا جانش حفظ شود وما بدون امام نمانیم.
علاوه بر این ایمانی که در عصر غیبت باشد به مراتب از ایمان عصر حضور با ارزش تر است. به این حدیث توجه فرمایید:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَيَا طُوبَى لِلثَّابِتِينَ عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ يُنَادِيَهُمُ الْبَارِئُ جَلَّ جَلَالُهُ فَيَقُولَ عِبَادِي‏ وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بِغَيْبِي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً مِنْكُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْكُمْ أَعْفُو وَ لَكُمْ أَغْفِرُ وَ بِكُمْ أَسْقِي عِبَادِيَ الْغَيْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاكُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَفْضَلُ مَا يَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَالَ حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومُ الْبَيْتِ.[1]
طبق این حدیث شریف امام باقر علیه السلام می فرمایند: خوشا به حال آنهایی که در عصر غیبت در امر ولایت ثابت قدم باشند، که خداوند نداء میکند بر اینها که ای بندگان من به سر من ایمان آوردید وغیب را تصدیق کردید، که شما را بشارت باد به ثواب نیک...اعمال شما را قبول می کنم واز شما می گذرم وبخاطر شما به بندگانم باران می فرستم، وبلا را از آنها دفع می کنم واگر شما نبودید عذابم را بر آنها نازل می کردم.
بعد جابر جعفی از امام باقر(ع) می پرسد: بهترین کاری که مومن در این زمان انجام می دهد چیست؟ حضرت می فرماید: حفظ زبان وحضور در خانه.
واعتقادات ما صرفا از یک عده احادیث مجعول گرفته نشده بلکه ما علم حدیث شناسی داریم واحادیث بررسی می شوند وما قبل از این احادیث قرآن را داریم. وهر کس باید تحقیق کند تا درستی اعتقاد خود را پیدا کند. ودر راس حدیث شناسی ما این است که هر حدیثی که مخالف با قرآن باشد به دیوار بکوبید. باید احادیث را بررسی کرد تا درستی آنها را به دست آورد واگر در این زمینه تخصص نداشتیم طبق فرمایش اهل بیت(ع) باید به روایان احادیث آنها که در این زمینه تخصص دارند مراجعه کنیم.
ومسلم می توان در عصر غیبت راه هدایت را پیمود هرچند دشوار تر از قبل است وراه هدایت بسته نیست، ومعذور در معصیت وگمراهی مذهبی نیستسم چون وقتی می توانیم عذر داشته باشیم، که راه هدایت بسته باشد وزمانی که کسی مثل ادواردو آنیلی پسر اولین فرد ثروتمند ایتالیا آنهم ثروت را رها کرده وبا تحقیق ومطالعه به حقانیت تشیع پی برده وحتی جان خود را در این راه از دست می دهد.مسلم راه عذر برای ما بسته است.
سوال: آیا راه هدایت منحصر در قرآن است؟
جواب: خیر: قرآن راهنما ومفسری نمی خواهد؟ الان همه فرق اسلامی می گویند ما بر اساس قرآن حرکت می کنیم. داعش هم قرآن دارد وسنی وشیعه وهر مذهب اسلامی وهیچکدام به قرآن بی احترامی نمی کنند. اما در مقام عمل به جان هم افتاده اند که اخبار که نگاه می کنید هویدا است. پس این قرآن چرا همه اینها را به یک راه هدایت نکرده است؟
مشکل از آنجایی پیدا شد که در نزد رسول اکرم (ص) برخی گفتند حسبنا کتاب الله، کتاب خدا برای ما بس است. اما الان 14 قرن است که بین همین مسلمانها خونریزی وجود دارد. واختلاف وهمه هم فکر می کنند به قرآن عمل می کنند. لذا رسول خدا(ص) در حدیث ثقلین، سفینه که مورد قبول سنی وشیعه است. گوشزد فرمودند که قرآن همراه با اهل بیت(ع) که در غیر اینصورت به گمراهی وهلاکت کشیده خواهید شد.
فقط در اینجا حدیث ثقلین را که نقلهای متعددی دارد مختصر عرض می کنیم:
حدیث ثقلین از احادیث متواتری است که محدثان زیادی از: صحابه و ومحدثان موثق در نزد شیعه واهل سنت آنرا نقل کرده اند. ونقلهای متعددی دارد که نشانگر صدور این روایت در مکانهای وزمانهای مختلف از جانب رسول خدا(ص) می باشد،[2]
ترمذی نیز به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند: قال: رَأَیتُ رَسُولَ اللهَ فِي حَجَّتِهِ یَومَ عَرَفَةَ وَهُوَ عَلَی نَاقَتِهِ القَصوَاءِ یَخطُبُ فَسَمِعتُهُ یَقُولُ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَد تَرَکتُ فِیکُم مَا إِن أَخَذتُم بِهِ لَن تَضِلُّوا کِتَابَ اللهِ وَعِترَتِي أَهلِ بَیتِي .[3]
در حجة الوداع روز عرفه رسول خدا(ص) را دیدم که بر شتری سوار بود وخطبه می خواند. شنیدم که حضرت می فرمود: من در میان شما دو چیز می گذارم که اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا وعترتم
در این حدیث شریف رسول خدا(ص) امت خود را توصیه محبت اهل بیت (ع) و عمل به سیره وروش آنها و اعتماد به سخنان آنها می کند واطلاق این حدیث در پیروی از آن بزرگواران نشانگر این است که اعمال، سخنان وسیره اهل بیت (ع) مطابق با اسلام بوده و ذره ای خروج از اسلام وقرآن در اعمال وسیره آنها وجود ندارد.
پس اعتقاد به اینکه حسبنا کتاب الله مثل خلیفه دوم ویا حسبنا اهل البیت مثل روش اخباری های افراطی خلاف فرمایش رسول اکرم(ص)بوده وتنها راه سعادت در این است که انسان هم به اهل بیت وهم به قرآن تمسک جوید.


[/HR]
[1] . صدوق، کمال الدین، ج1، ص330، ناشر: اسلامیه، تهران، 1395ق، چ دوم.

[2]. قندوزی، ینابیع المودة، ص40؛ شرف الدین، المراجعات، ص70

[3] . ترمذی، سنن ترمذی، باب مناقب اهل البیت، ج5، ص621

موضوع قفل شده است