عاطفه و علاقه زیاد به دوست؛نیاز یا وسیله؟

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استادنشاط

با سلام
دوستان گلم اگر نظری مفید دارند در این بحث شرکت کنند،
تا بتوانیم با همکاری یکدیگر راهکار مناسبی را برای این عزیزمان، ارائه دهیم.

نشاط;758066 نوشت:
با سلام
دوستان گلم اگر نظری مفید دارند در این بحث شرکت کنند،
تا بتوانیم با همکاری یکدیگر راهکار مناسبی را برای این عزیزمان، ارائه دهیم.

سلام به شما کارشناس گرامی و همه ی دوستان مخصوصا آقایmohammad.sh

باید بگم خدمتتون من تجربه چند نمونه از این دوستی ها رو داشتم و به حدود ده بیست نفر از دوستانم که درگیر این مشکل بودند مستقیما مشاوره می دادم
این دوستی ها از نظر من بسیار عالیه و خیلی چیزا به آدم میده
فقط باید مواظب باشی که وابستگی اون اذیتت نکنه چون غالبا وابستگی داره و اون وابستگی خیلی آدم رو اذیت می کنه

mohammad.sh;757133 نوشت:
غالبا به این فکر میکنم که چی بگم و چی نگم

توی این مورد هم هر وقت به این فکر افتادی به خودت بگو برای چی به این فکر می کنی؟دلیلش رو پیدا کن
اگه بره اینه که دنبال راهی هستی تا رابطه با اون رفیقت بهتر بشه به خودت بگو من چه کاره ام، خوبی یا بدیش دست خداست
تو این مورد توکل محض کن
اصن نمی خواد کاری کنی یا حرفی زنی که مثلا رابطه بهتر شه

کلا هم پیشنهاد می کنم کتابهایی که در مورد دوستی هست رو بخونی.البته اصل احادیثشه که تو اینترنتم پیدا میشه

اینم بگم که طبق تجربیات من این دوستی ها معمولا زمان زیادی پایدار نمیمونه، راسی استاد نشاط چرا این دوستی ها زودگذره؟

شهادت;758223 نوشت:
سلام به شما کارشناس گرامی و همه ی دوستان مخصوصا آقایmohammad.sh

باید بگم خدمتتون من تجربه چند نمونه از این دوستی ها رو داشتم و به حدود ده بیست نفر از دوستانم که درگیر این مشکل بودند مستقیما مشاوره می دادم
این دوستی ها از نظر من بسیار عالیه و خیلی چیزا به آدم میده
فقط باید مواظب باشی که وابستگی اون اذیتت نکنه چون غالبا وابستگی داره و اون وابستگی خیلی آدم رو اذیت می کنه

توی این مورد هم هر وقت به این فکر افتادی به خودت بگو برای چی به این فکر می کنی؟دلیلش رو پیدا کن
اگه بره اینه که دنبال راهی هستی تا رابطه با اون رفیقت بهتر بشه به خودت بگو من چه کاره ام، خوبی یا بدیش دست خداست
تو این مورد توکل محض کن
اصن نمی خواد کاری کنی یا حرفی زنی که مثلا رابطه بهتر شه

کلا هم پیشنهاد می کنم کتابهایی که در مورد دوستی هست رو بخونی.البته اصل احادیثشه که تو اینترنتم پیدا میشه

اینم بگم که طبق تجربیات من این دوستی ها معمولا زمان زیادی پایدار نمیمونه، راسی استاد نشاط چرا این دوستی ها زودگذره؟


مرسی داداش ک وقت گذاشتی و پیگیر شدی
اما خب باید گفت _براساس چیزایی ک هم توی کتاب آقای فلسفی خوندم هم توی اینترنت_دراصل این نوع دوستی ها بخاطر یه نقص بوجود میان،مثلا احساس نیاز. به یک نفر برای ارضای علایق و احساسات(منظورم غیر جنسی هست)یا نیاز به یک نفر برای تکیه گاه داشتن!
این در حالیه ک من نیاز به تکیه گاهی از این جنس ندارم ولی از وقتی پایه ی این دوستی گذاشته شده،فقط ذهن منو اشغال کرده!(البته برام مفید هم بوده)
به این نتیجه رسیدم_با ویژگی هایی ک قبلا دیده بودم و همفکری دیگران_این نوع رابطه ها تو این سن و به صرف احساسات توأم با این دلمشغولی ها هست!
اگر شما بعضا دوست خوب و صمیمی داشته باشین ذهنتون درگیر نمیشه ک چی بهش بگین یا نگین یا بطور کلی غیر از یه سری موارد خاص مثلا کمک کردن برای حل مشکل یا هرچیز دیگه ذهنتون رو به اشغال رفیقتون در نمیارین!چون به معنای واقعی دل شما با اون دوسته نه توهم ذهنی و درگیری ذهنی و گاها نشخواری ذهنی !
بنظر من اون چیزی ک از این دوستی باید یاد گرفت،رفاقت به شکل صميميه بجای ذهن مشغولی
خوشحال میشم دراین باره هم شما هم استاد نشاط و هم بقیه عزیزان بیشتر صحبت کنيم

نقل قول:
اینم بگم که طبق تجربیات من این دوستی ها معمولا زمان زیادی پایدار نمیمونه، راسی استاد نشاط چرا این دوستی ها زودگذره؟

بله،خوشبختانه یا متاسفانه زیاد پایدار نمیمونه!
فکر میکنم همین احساس محض بودن توی رفاقت(بدون تعقل یا هدف خاصی داشتن برای تعالی یا کمک یا دلایل منطقی دگ) و اینکه ما توی سن نوجوانی هستیم و احساساتمون زودگذره،باعث میشه اینقدر زود این دوستی ها بپاشن.

سلام
ادامه بدید دوستیتونو اما با کنترل ذهنی و جسمی خودتون(تقوا)
نگذارید افکار باطل در ذهنتون جولان بدن...و راحت و صمیمی برخورد کنید(یکرنگ)
تنها آسیبی و آفتی ک ممکنه این موضوع رو تهدید کنه افراط شما یا دوستتون هست ...
ب عنوان هدف نباید باشه بلکه ب عنوان وسیله است اما نه وسیله ای برای تجربه حال حاضر اتفاقات احتمالی ک ممکنه در آینده پیش بیان. بلکه ابزاری برای کمک و دوستی و یاری و هم دلی و رشد مشترک و لذت و ...

یا علی...:Gol:

adler;758316 نوشت:
سلام
ادامه بدید دوستیتونو اما با کنترل ذهنی و جسمی خودتون(تقوا)

میشه اینو بیشتر توضیح بدین؟

adler;758316 نوشت:
سلام
ب عنوان هدف نباید باشه بلکه ب عنوان وسیله است اما نه وسیله ای برای تجربه حال حاضر اتفاقات احتمالی ک ممکنه در آینده پیش بیان. بلکه ابزاری برای کمک و دوستی و یاری و هم دلی و رشد مشترک و لذت و ...

بله درست می فرمایین،اینکه فقط بخام بعنوان وسیله ای برای آینده به این دوست نگاه کنم کاملا خودخواهانه هست،اما باید توجه داشت بدون این رابطه احساسی هم میشه زمینه ی رشد ،یاری،همدلی و ... رو فراهم کرد.دراصل یکی از سوالات اینه که آیا رابطه ی عاطفی و آتشینی که شاید دیده باشین آیا واقعا نیازه که محرک اصلی برای یک رفاقت باشه؟
یکی از نگاه هایی که من به این مسئله دارم آمادگی برای علایق یا حتی قوت اراده توی آیندس.بنظر شما این نگاه میتونه درست باشه؟یا یه نتیجه گیری اشتباه کردم؟

mohammad.sh;758340 نوشت:
میشه اینو بیشتر توضیح بدین؟

گفتار اول از کتاب 10 گفتار شهید مطهری رو مطالعه کنید.ب جوابتون میرسید.البته قدری زحمت داره...

mohammad.sh;758340 نوشت:
دراصل یکی از سوالات اینه که آیا رابطه ی عاطفی و آتشینی که شاید دیده باشین آیا واقعا نیازه که محرک اصلی برای یک رفاقت باشه؟

عاطفه مقدمه و پیش نیاز شروع رابطه است البته در حین رابطه هم ب مقدار اعتدال(کم) نیازه تا رابطه درستی باشه.اما اینکه هدف دوستیتون ب خاطر مسائل عاطفی باشه اینجا باید ی تجدید نظر بکنید در هدف و نوع رفتار های متقابلتون.
همیشه ب یاد داشته باشید عاطفه و محبتی ک گفتید مثل نمک و چاشنی دوستی میمونه.کم یا زیادش غذا(دوستی) رو بی نمک یا شور خواهد کرد.باید از این شی بصورت ابزاری در جهت تثبیت و قوام دوستی استفاده بشه .

mohammad.sh;758340 نوشت:
یکی از نگاه هایی که من به این مسئله دارم آمادگی برای علایق یا حتی قوت اراده توی آیندس.بنظر شما این نگاه میتونه درست باشه؟یا یه نتیجه گیری اشتباه کردم؟

البته ک درسته...
در کتاب جاذبه و دافعه علی مطلبی هست ک میگه (ب مضمون و برداشت من از کتاب):
رعایت اعتدال و حد و حدود در این نوع دوستی ها باعث نزدیکی ب خدا میشه...
در قالب دوستی میشه تمرین بعضی از صفات رو کرد.البته باز هم این مورد ب نظرم نباید ب عنوان هدف نهایی قرار بگیره...
نباید در دوستی مثل انگل بود یعنی ز وجود دوست ب نفع خود استفاده کرد...

امیدوارم تونسته باشم کمکی هر چند کوچک کرده باشم

یا علی ..

اساتید عزیز پاسخ هامون رو ارزیابی نمیکنید؟
dear friend
i would be pleased if you evaluate my opinions
thanks

adler;758425 نوشت:
گفتار اول از کتاب 10 گفتار شهید مطهری رو مطالعه کنید.ب جوابتون میرسید.البته قدری زحمت داره...

عاطفه مقدمه و پیش نیاز شروع رابطه است البته در حین رابطه هم ب مقدار اعتدال(کم) نیازه تا رابطه درستی باشه.اما اینکه هدف دوستیتون ب خاطر مسائل عاطفی باشه اینجا باید ی تجدید نظر بکنید در هدف و نوع رفتار های متقابلتون.
همیشه ب یاد داشته باشید عاطفه و محبتی ک گفتید مثل نمک و چاشنی دوستی میمونه.کم یا زیادش غذا(دوستی) رو بی نمک یا شور خواهد کرد.باید از این شی بصورت ابزاری در جهت تثبیت و قوام دوستی استفاده بشه .

البته ک درسته...
در کتاب جاذبه و دافعه علی مطلبی هست ک میگه (ب مضمون و برداشت من از کتاب):
رعایت اعتدال و حد و حدود در این نوع دوستی ها باعث نزدیکی ب خدا میشه...
در قالب دوستی میشه تمرین بعضی از صفات رو کرد.البته باز هم این مورد ب نظرم نباید ب عنوان هدف نهایی قرار بگیره...
نباید در دوستی مثل انگل بود یعنی ز وجود دوست ب نفع خود استفاده کرد...

امیدوارم تونسته باشم کمکی هر چند کوچک کرده باشم

یا علی ..


تشکر فراوان از فرصتی که در اختیارم گذاشتين[emoji257]

تجربه شخصی من اینو ثابت کرده که طبق گفته دوستان، در دوستی باید حتما اعتدال داشت،

چند ماه حتی یکی دوسال بشناسی و بعد بهش اعتماد کنی

قابل اعتماد، صادق، با ایمان، رازنگهدار، کسی که چیزی به شما اضافه کنی

کسی که زمانی که در کنارش هستی به شماچیزی یاد بده،ایراد های شما رو بهتون بگه، باعث پیشرفت شمابشه

مبادا از سر نداشتن دوست سریع با کسی صمیمی شید، چرا که در نوجوانی یکی از افتخارات افراد اینه که دوست صمیمی داشته باشن

شما دراین سن یه دوستی که از شما دو سال کوچکتر باشه به عنوان دوست صمیمی که اصلا انتخاب نکن

چراکه دو سال در نوجوانی خیلی زیاده، ولی در جوانی زیاد مهم نیست

نوجوان به خاطر قلیان درونی، دنبال کسی از همسن های خودش میگرده تا هم به واسطه دوستش هویت پیدا کنه و هم درونیات خودش رو باهاش مطرح کنه

و برای همین دوست هم جنس در این دوره از اهمیت زیادی برخورداره، ولی مواظب باشید این تمایل به داشتن دوست ، شما رو از چاله به چاه نندازه

من خودم اگر در کسی ویژگی مثبتی نمی دیدم هرگز باهاش دوست نمی شدم و برا ی انتخاب دوست معیار هایی داشتم

شما باید ارزیابی کنی دوست شما، از لحاظ اعتقادی،فرهنگی، اجتماعی چقدر با شما سنخیت داره؟

اهداف زندگی تو در نظر بگیر، اگر دوست شما، در رسیدن به این اهداف کمکت می کنه، خوبه، اگر نه که دنبال دوست بهتر ی بگرد

رنگین;758535 نوشت:
تجربه شخصی من اینو ثابت کرده که طبق گفته دوستان، در دوستی باید حتما اعتدال داشت،

چند ماه حتی یکی دوسال بشناسی و بعد بهش اعتماد کنی

قابل اعتماد، صادق، با ایمان، رازنگهدار، کسی که چیزی به شما اضافه کنی

کسی که زمانی که در کنارش هستی به شماچیزی یاد بده،ایراد های شما رو بهتون بگه، باعث پیشرفت شمابشه

مبادا از سر نداشتن دوست سریع با کسی صمیمی شید، چرا که در نوجوانی یکی از افتخارات افراد اینه که دوست صمیمی داشته باشن

شما دراین سن یه دوستی که از شما دو سال کوچکتر باشه به عنوان دوست صمیمی که اصلا انتخاب نکن

چراکه دو سال در نوجوانی خیلی زیاده، ولی در جوانی زیاد مهم نیست

نوجوان به خاطر قلیان درونی، دنبال کسی از همسن های خودش میگرده تا هم به واسطه دوستش هویت پیدا کنه و هم درونیات خودش رو باهاش مطرح کنه

و برای همین دوست هم جنس در این دوره از اهمیت زیادی برخورداره، ولی مواظب باشید این تمایل به داشتن دوست ، شما رو از چاله به چاه نندازه

من خودم اگر در کسی ویژگی مثبتی نمی دیدم هرگز باهاش دوست نمی شدم و برا ی انتخاب دوست معیار هایی داشتم

شما باید ارزیابی کنی دوست شما، از لحاظ اعتقادی،فرهنگی، اجتماعی چقدر با شما سنخیت داره؟

اهداف زندگی تو در نظر بگیر، اگر دوست شما، در رسیدن به این اهداف کمکت می کنه، خوبه، اگر نه که دنبال دوست بهتر ی بگرد


یه سوال برام مطرح شد از گفته هاتون
دوستی با دوست بزرگتر یا کوچکتر از خود.
بنظر شما این درسته یا غلط؟
اگر در انتخاب دوستی ک از ما بزرگتره دقت عمل به خرج بدیم چی؟نمیتونه موجب توسعه روح،بهتر کردن روابط اجتماعی و افزایش دایره دوستی ما بشه؟
اگر می تونید درمورد اینکه چرا توی سن نوجوانی اختلاف دوسال زیاده بیشتر توضیح بدین

البته من بگم این دوست دوست صمیمی من نیست و حتی شاید هم نشه،اما بخاطر موقعیت احساسی که برام بوجود اومد سعی دارم از این دوستی به نفع احسن استفاده کنم
ولی همین احساسات خودشون بخشی از مشکلن!
دوست ندارم وقتی سرم ب سنگ خورد متوجه اشتباهم بشم،اینه که دوست دارم از تک تک راهنمایی ها و تجربيات شما استفاده کنم
واقعا از همتون ک دارین تجربیات گرانبهاتون رو در اختیارم قرار ميدين تشکر ميکنم[emoji257] [emoji257] [emoji255]

با سلام

ارتباط با دیگران و پیدا کردن دوست یکی از معمول‌ترین کارهایی است که هر انسانی انجام می‌دهد، اما در پشت این ارتباط ساده پیچیدگی‌های زیادی نهفته است.
بر خلاف تصور بسیاری از مردم، انسان‌ها لزوما به دلیل آن‌که به یکدیگر علاقه دارند با یکدیگر دوست نمی‌شوند بلکه اهداف و سرگرمی‌های مشترک آن‌هاست که باعث می‌شود چند نفر ارتباط نزدیک‌تری نسبت به سایرین بین خود برقرار کنند.
محققان متوجه شدند داشتن علائق و اهداف مشترک باعث به وجود آمدن گروه‌های دوستانه می‌شود و هر زمان که ما سلیقه و خواست خود را در مورد یک موضوع خاص عوض می‌کنیم ممکن است دوستانمان را هم تغییر دهیم.
دانشمندان با مطالعه رفتار انسان‌ها در سایت‌های اجتماعی به رازهای دوستی در زندگی حقیقی پی بردند و متوجه شدند گاهی اوقات علاقه به یک هنرمند خاص می‌تواند باعث به وجود آمدن یک رابطه دوستانه بین دو یا چند نفر شود. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان در این سایت‌ها عضویت دارند و ممکن است در گروه‌های خاصی عضو شوند که مهم‌ترین دلیل این کار نیز داشتن سلیقه‌ها و علائق مشترک است.
در حین تحقیقات، دانشمندان یک مدل کامپیوتری از یک شبکه اجتماعی حقیقی ساختند. آن‌ها متوجه شدند که در جامعه ما اغلب بر اساس توجه به یک موضوع مانند سیاست، موسیقی، مذهب، ورزش، هم‌شغل بودن و مانند آن روابط دوستانه با دیگران تشکیل می‌شود. در طول دوره زندگی ما ممکن است به موارد مختلفی علاقه‌مند شده و از بعضی چیزها بدمان بیاید، که همین موضوع باعث می‌شود ما بارها در این دوره دوستان خود را عوض کنیم.
البته در این بین ما ممکن است به برخی از دوستان خود علاقه پیدا کنیم و به همین دلیل آن‌ها را تا سالیان دراز و حتی تا پایان عمر در کنار خود نگاه می‌داریم، اما در مورد دیگران صرفا اهداف مشترک است که باعث تداوم ارتباط یا قطع آن می‌شود.
دانشمندان دانشگاه ساوث‌همپتون دانشگاه لندن، رویال هالوی همگی به این نتیجه رسیدند که ما بیش‌تر به سمت افرادی جذب می‌شویم که با آن‌ها اشتراکاتی داریم، به همین دلیل است که طرفداران یک تیم فوتبال ممکن است به سادگی با هم دوست شوند.
دکتر سباستین فانک از موسسه زوآلجی در این باره گفت: ما یک مدل طراحی کردیم و توانستیم به صورت علمی این ادعا را ثابت کنیم. ما سپس تحقیق کردیم که اگر یک فرد خاص علاقه‌مندی‌های خود را تغییر دهد و سراغ سرگرمی‌های جدید برود چه اتفاقی می‌افتد.
جالب بود که در این حالت انسان‌ها به سادگی از یگ گروه دوستانه به گروه دیگر مهاجرت می‌کنند. در این بین ممکن است حتی یک جمع دوستانه از بین برود و یک تشکل جدید تشکیل شود.
سالمندان در انتخاب دوست بهتر عمل می‌کنند
زمانی که بحث انتخاب دوست می‌رسیم، متوجه می‌شویم سالمندان در این بین بهتر از جوانان عمل می‌کنند و دوستان ماندگارتری را پیدا می‌کنند.
محققان معتقدند سالمندان واقعا در پیدا کردن دوست یک کارشناس هستند. بررسی‌ها نشان می‌دهد افراد بالای ۶۰ سال معتقدند شما باید حداقل یک سال با یک فرد ارتباط داشته باشید تا بتوانید لقب دوست واقعی را به او بدهید.
این در حالی است که بسیاری از جوانان فقط با دو بار دیدن یک فرد و چند بار تماس تلفنی او را دوست خود خطاب می‌کنند. بسیاری از آن‌ها نیز در سایت‌های اجتماعی بیش از ۲۰۰ دوست آنلاین دارند.
اما سه چهارم جوانان بین ۱۶ تا ۲۵ سال معتقدند دوستی‌هایی که با استفاده از فضای مجازی به وجود می‌آید حداکثر دو سال دوام دارد و بسیاری از آن‌ها در همان ماه‌های اولیه از بین می‌روند.
یکی از محققان در این باره گفت: با وجود سایت‌های اجتماعی پیدا کردن دوست به یکی از ساده‌ترین کارهای ممکن تبدیل شده است. اما با این حال هنوز هم پیدا کردن دوستان حقیقی و واقعی کار بسیار مشکل است، چرا که بسیاری از این دوستی‌ها هرگز دوام پیدا نمی‌کنند. این در حالی است که تقریبا نیمی از نسل‌های قدیمی معتقدند دوستی‌های واقعی باید حداقل ۳۰ سال به طول بینجامد.

با تشکر

yalda solimani;758728 نوشت:

بر خلاف تصور بسیاری از مردم، انسان‌ها لزوما به دلیل آن‌که به یکدیگر علاقه دارند با یکدیگر دوست نمی‌شوند بلکه اهداف و سرگرمی‌های مشترک آن‌هاست که باعث می‌شود چند نفر ارتباط نزدیک‌تری نسبت به سایرین بین خود برقرار کنند.

چند روز پیش بود یه تعریف از دوستی میخوندم میگفت : رابطه ی صمیمانه ی داوطلبانه بین دونفر که دارای علایق و منافع مشترک باشند.
من یه سوال دارم درمورد این تعریف و حرف شما : قاعدتا من باید از یکی صمیمی ترین دوست هام که الان رشتش از من جداس قط رابطه میکردم،یا با یکی دیگه از صمیمی دوستانم که 3 سال نه توی یه مدرسه بودیم نه جای خاصی همدیکه رو میدیدیم،بلکه فقط با تلفن باهم رابطه داشتیم هم قطع رابطه میکردم یا روابطم با اونها کم میشد.
یا قاعدتا هیچ دو دوستی که یک عقیده ندارن نباید با هم دوست بشن.ابن درحالیه که موضع های من و دوستام هم باهم متفاوت بود،ولی این تمایز موجب اختلاف یا انقطاع دوستی نشد.
این هست که تا حدی این تعریف رو قبول ندارم.
اگر علاقه به معنی احساس باشه که دیگه با اینجور چیزا سرکار نداره،به قول پاسکال احساس دلایل خودش رو داره ( ک گاها) عقل هم اون دلایل رو نمیپذیره!.
حقیقتا ک رفاقت اینترنتی نه سری داره نه تهی! اینه که اصلا فضای مجازی جای خوبی برای انتخاب دوست نیست.

سوالات و پاسخ هایی رو که نتیجه گرفتم بگم،امیدوارم استاد نشاط نظرشون رو بگن:
(معذرت میخام از همگی که اینقدر تند تند پیام میدم،ولی دوست دارم توی این موقعیتی که هستم زودتر بتونم راه درست رو انتخاب کنم)

سوال اول:آیا واقعا اینجور رفاقت ها نیازه؟یعنی توی سن نوجوانی-جوانی باید اینجور رفاقت ها باشه تا ما یاد بگیریم علایق خودمون رو کنترل کنیم؟(یعنی مثلا این علاقه رو حفظ کنم و این دغدغه رو از بین ببرم که در آینده اگر موقعیت این شکلی پیش اومد بتونم باهاش کنار بیام؟) یا باید این نیاز رو توی این سن داشته باشم؟(

اینطور که متوجه شدم نیاز به دوست ذاتا امری هست که انسان توی اجتماع به اون نیاز داره،یعنی برای پیشرفت و ترقی،توسعه روح،رفع نیازهای اجتماعی هم برای خود هم برای دیگران و ... باید دوستی داشته باشه.اما کمیت و کیفیت اون متفاوته.شاید واقعا نیاز نباشه علاقه آتشینی به دوست داشت یا اون علاقه آتشینی به ما داشته باشه،اما رفاقت و دوستی بدون وجود عاطفه و علاقه نمیشه،دراصل باید عاطفه باشه اما در حد نیاز.همونطور که امام علی(ع) میفرماین:خیرالامور اوسطها.
یعنی در رفاقت علاقه افراطی و تفریطی ممنوع! بلکه امری بین این دو امر.
اما همین سوال جدیدی رو رقم میزنه : دقیقا این حد وسط چیه؟اینجور که معلومه مسئله ای سلیقه ایه،یعنی حد وسط در دوستی از نظر من با نظر یکی دیگه از رفقام متفاوت ممکنه باشه.توی اینترنت هم سرچ کردم نتونستم به این نکته پی ببرم که حد وسط دقیقا یعنی چی؟

سوال دوم اینکه : اگر نداشته باشم آیا مشکلی پیش میاد؟بنظرتون نیازه این دوستی رو حفظ کنم و ازش بهترین استفاده ها رو برای رفع عیوبم بکنم یا علاقه رو کم کنم خوبه؟(راستش میتونم به این احساس غلبه کنم اما کنترل کردنش برام یکم سخته،مثلا اون فکرای آزار دهنده برام مشکله بیان تو ذهنم و علاقه ای هم ب اومدنشون ندارم و هروقت هم میان ب خودم میگم به چی فکر میکنی؟آخه چ اهمیتی داره این مسئله؟)
سوال سوم اینکه: از این دوستی حالا به عنوان به ابزار برای کنترل کردن احساسات استفاده کنم یا به شیوه ی قبلی عمل کنم و این احساس رو کمرنگ کنم؟

اونموقه که این سوال رو مینوشتم تصورم این بود که باید آتشین یک نفر رو توی این سن دوست داشت در حد افراط ! ولی یاد گرفت این افراط رو کنترل کرد، اما الان نتیجه گیری که کردم اینه که نیاز نیست برای دوست شدن یک نفر رو در حد افراط دوست داشت،دراصل همین علاقه افراطی مسئله مشکل اصلیه که باید رفع بشه.
همینطور فکر میکردم به پای این دوست باید تمامی محبت و عاطفت رو بریزی و یه فرق کلی بین اون و بقیه دوستات براش قائل بشی،این درحالیه که این هم یه اشتباهه توی دوستی،همونطور که دوستان گفتن این رفتار باید درست انجام بشه،یعنی نباید تمامی علاقه رو روی یک دوست متمرکز کرد.برداشتی که دارم اینه که اینطور دوستی هم انتظار آوره هم وابسته کننده.پس باز هم بهتره حد وسط رعایت بشه.


پرسش جدیدی هم ک برام پیش اومد اینه که حالا اگر یک نفر وابسته به ما بود باید چی کار کنیم؟

شهادت;758223 نوشت:
این دوستی ها از نظر من بسیار عالیه و خیلی چیزا به آدم میده
فقط باید مواظب باشی که وابستگی اون اذیتت نکنه چون غالبا وابستگی داره و اون وابستگی خیلی آدم رو اذیت می کنه

سلام
بله متاسفانه از معایب این دوستی ها همین وابستگیشه
بنده تا حالا تجربه ی دوستی خیلی صمیمی و محبتی رو نداشتم تا اینکه امسال با یکی دوست شدم که زیاد بهم ابراز علاقه میکنیم
اما یه چیزی خیلی جالبه و اون اینه که من هر چقدر وابستگی و محبتمو به دوستم کمتر میکنم روابطمون باهم بهتر میشه و در عوض علاقه و وابستگی اون به من بیشتر میشه و برعکس و این دور باطل هرهفته دوبار تکرار میشه!

adler;758316 نوشت:
دامه بدید دوستیتونو اما با کنترل ذهنی و جسمی خودتون(تقوا)
نگذارید افکار باطل در ذهنتون جولان بدن...و راحت و صمیمی برخورد کنید(یکرنگ)
تنها آسیبی و آفتی ک ممکنه این موضوع رو تهدید کنه افراط شما یا دوستتون هست ...
ب عنوان هدف نباید باشه بلکه ب عنوان وسیله است اما نه وسیله ای برای تجربه حال حاضر اتفاقات احتمالی ک ممکنه در آینده پیش بیان. بلکه ابزاری برای کمک و دوستی و یاری و هم دلی و رشد مشترک و لذت و ...

احسنتم

mohammad.sh;758340 نوشت:
بله درست می فرمایین،اینکه فقط بخام بعنوان وسیله ای برای آینده به این دوست نگاه کنم کاملا خودخواهانه هست،اما باید توجه داشت بدون این رابطه احساسی هم میشه زمینه ی رشد ،یاری،همدلی و ... رو فراهم کرد.دراصل یکی از سوالات اینه که آیا رابطه ی عاطفی و آتشینی که شاید دیده باشین آیا واقعا نیازه که محرک اصلی برای یک رفاقت باشه؟
یکی از نگاه هایی که من به این مسئله دارم آمادگی برای علایق یا حتی قوت اراده توی آیندس.بنظر شما این نگاه میتونه درست باشه؟یا یه نتیجه گیری اشتباه کردم؟

به اینگونه دوستی بعنوان یک ابزار رشد هم نمیشه نگا کردم برای مثال بنده سال قبل افسار دلمو به دست گرفته بودم و نمیذاشتم محبت (یا عشق)کسی وارد قلبم بشه .از همه چیز مهمتر برام خودم بودم.باورتون نمیشه تبدیل به یک ربات شده بودم که فکرش فقط درس خوندن بود.البته خیلی هم عالی بود کلی هم پیشرفت کردم اما امسال که یک چنین دوستی دارم متاسفانه نصف وقتم صرف دوستم میشه

mohammad.sh;758689 نوشت:
دوست ندارم وقتی سرم ب سنگ خورد متوجه اشتباهم بشم

این خیلی خوبه کاش همه ی ما اینطوری باشیم

jahad mog;758951 نوشت:
سلام
بله متاسفانه از معایب این دوستی ها همین وابستگیشه
بنده تا حالا تجربه ی دوستی خیلی صمیمی و محبتی رو نداشتم تا اینکه امسال با یکی دوست شدم که زیاد بهم ابراز علاقه میکنیم
اما یه چیزی خیلی جالبه و اون اینه که من هر چقدر وابستگی و محبتمو به دوستم کمتر میکنم روابطمون باهم بهتر میشه و در عوض علاقه و وابستگی اون به من بیشتر میشه و برعکس و این دور باطل هرهفته دوبار تکرار میشه!

یکی دیگه از دوستان هم همچین چیزی به من گفته بودم اما خیلی با ذهنیت من سازگاری نداشت
میگفت:"اگه می بینی یکی از دوستات خیلی بهت توجه نمیکنه تو بهش توجه نکن، او خودش میاد سراغت"
اما این با مجموعه افکار من تناقض داره
پیامبر میگن:وقتی یکی از دوستانت رو دوست داری بهش بگو چون این باعث افزایش محبت بین شما میشه
روایت داریم : زیاد به دیدن دوست خود بروید که این دوستی شما رو ماندگار میکنه
روایت داریم: به دوست خود زیاد هدیه دهید...
اینا همش با اون حرف در تناقضه. اصلا به گفته نویسنده کتاب دوستی و دوستان شما باید در زمینه ی محبت بین خودتون و رفیقتون مثل بنده باشید
اما تجربه یه چیز دیگه میگه
مثلا من خودم امتحان کردم
وقتی به یکی بگی دوستت دارم خیلی خوبه، رابطه به اوج خودش میرسه اما پس از مدتی با کله میخوره زمین و از هم میپاشه
برای همین بود که پرسیدم

نقل قول:
اینم بگم که طبق تجربیات من این دوستی ها معمولا زمان زیادی پایدار نمیمونه، راسی استاد نشاط چرا این دوستی ها زودگذره؟

خیلی حرفا دارم که توی نظرات بعدی میزنم...
میخوام اندفه با روایات و آیات بیام و خیلی از حرفای دوستان رو نقد کنم...

mohammad.sh;758789 نوشت:
چند روز پیش بود یه تعریف از دوستی میخوندم میگفت : رابطه ی صمیمانه ی داوطلبانه بین دونفر که دارای علایق و منافع مشترک باشند.
من یه سوال دارم درمورد این تعریف و حرف شما : قاعدتا من باید از یکی صمیمی ترین دوست هام که الان رشتش از من جداس قط رابطه میکردم،یا با یکی دیگه از صمیمی دوستانم که 3 سال نه توی یه مدرسه بودیم نه جای خاصی همدیکه رو میدیدیم،بلکه فقط با تلفن باهم رابطه داشتیم هم قطع رابطه میکردم یا روابطم با اونها کم میشد.
یا قاعدتا هیچ دو دوستی که یک عقیده ندارن نباید با هم دوست بشن.ابن درحالیه که موضع های من و دوستام هم باهم متفاوت بود،ولی این تمایز موجب اختلاف یا انقطاع دوستی نشد.
این هست که تا حدی این تعریف رو قبول ندارم.
اگر علاقه به معنی احساس باشه که دیگه با اینجور چیزا سرکار نداره،به قول پاسکال احساس دلایل خودش رو داره ( ک گاها) عقل هم اون دلایل رو نمیپذیره!.
حقیقتا ک رفاقت اینترنتی نه سری داره نه تهی! اینه که اصلا فضای مجازی جای خوبی برای انتخاب دوست نیست.

با سلام

جزییات زیادی باید دست به دست هم دهند تا بتوانید یک رابطه صمیمی با کسی داشته باشید. برای این که بتوانید دوست خوبی باشید باید دیگران به شما اعتماد داشته باشند. اعتماد دیگران هرچقدر محکم تر باشد پایه های دوستی شما نیز به همان اندازه محکم می شوند.
یک روش برای به دست آوردن اعتماد دیگران داشتن اعتماد به نفس کافی است.
اعتماد دیگران به شما وقتی شکل می گیرد که اعتماد به نفس خوبی داشته باشید. هریک از اشخاصی که به نوعی با شما ارتباط دارند به همان اندازه ای که به خودتان اطمینان دارید به شما اعتماد می کنند.
وقتی با کسی صحبت می کنید دیگران به حرفهایتان توجه می کنند. این مهم نیست که در چه مقامی قرار دارید. اگرمی خواهید اطرافیانتان به حرفهای شما گوش کنند، باید بدانید که تاثیر شما روی آنها بسته به نیروی ایمان و اعتقاد خودتان است.
شما می توانید این ایمان و اعتقاد را به دیگران منتقل کنید. اگر برای خود ارزشی قائل نباشید و دائما درباره شکست و ناامیدی صحبت کنید دیگران هم ارزشی برای شما قائل نمی شوند. و
گاهی اوقات ارتباط اولیه ادامه نمی‌یابد. در صورتی که عامل قطع ارتباط شما نباشید شاید احساس طردشدن کنید، در حالی که باید در نظر داشته‌باشید معمولاً افراد با یک شبکه اجتماعی و مجموعه‌ای از دوستان در ارتباط هستند و شاید علت عدم ارتباط با شما برآورده شدن نیاز به دوستی توسط دیگران باشد و قطع رابطه دلیل بر دوست داشتنی نبودن شما نیست. مسلماً شما نیز همه آشنایی‌های اولیه را به دوستی صمیمانه تبدیل نمی‌کنید. البته شما می‌توانید با بررسی اینگونه روابط و شناسایی نقاط قوت و ضعف خود، از این تجربیات در برقراری روابط جدید استفاده نمایید.

شهادت;758969 نوشت:
وقتی به یکی بگی دوستت دارم خیلی خوبه، رابطه به اوج خودش میرسه اما پس از مدتی با کله میخوره زمین و از هم میپاشه
برای همین بود که پرسیدم

سلام
اشتباه میکنید...
بنده امتحان کردم و شده... . قاعدتا روش یا شرایطتون ایراد داشته...

jahad mog;758951 نوشت:
به اینگونه دوستی بعنوان یک ابزار رشد هم نمیشه نگا کردم برای مثال بنده سال قبل (((((افسار)))) دلمو به دست گرفته بودم و نمیذاشتم محبت (یا عشق)کسی وارد قلبم بشه .از همه چیز مهمتر برام خودم بودم.باورتون نمیشه تبدیل به یک ربات شده بودم که فکرش فقط درس خوندن بود.البته خیلی هم عالی بود کلی هم پیشرفت کردم اما امسال که یک چنین دوستی دارم متاسفانه نصف وقتم صرف دوستم میشه

چ جالب در اولین بار مطالعه این کلمه رو اسفار خوندم و فکر کردم مشغول مطالعه کتب حوزوی هستید شاید...:khandeh!:

شهادت;758969 نوشت:
یکی دیگه از دوستان هم همچین چیزی به من گفته بودم اما خیلی با ذهنیت من سازگاری نداشت
میگفت:"اگه می بینی یکی از دوستات خیلی بهت توجه نمیکنه تو بهش توجه نکن، او خودش میاد سراغت"
اما این با مجموعه افکار من تناقض داره
پیامبر میگن:وقتی یکی از دوستانت رو دوست داری بهش بگو چون این باعث افزایش محبت بین شما میشه

.

منم حرف شما رو قبول دارم اما فکر نمیکنم دوستتون اشتباه گفته باشن
متاسفانه وقتی این ابراز احساسات از حد میگذره دیگه شکل وظیفه به خودش مییگیره و میشه انتظار.طوریکه کوچکترین بی توجهی انگار یعنی «من دیگه از تو خوشم نمیاد»
این رو که دوستتون میگن من بارها بین دوستانم دیدم،هرچی یک نفر بیشتر خاطرخواهی یک نفرو میکنه یا بیشتر بهش ابراز علاقه میکنه اونطرف بیشتر شخص رو طرد میکنه.اینه که این حدیث رو درک نمیکنم که یکی از معصومین میفرماین اگر میخاید ببینید دوستتون چقدر شما رو دوست داره به دل خودتون نگاه کنید.
قاعدتا این علاقه باید دو طرفه باشه بر اساس این حدیث و علاقه یه نفره بوجود نیاد در حالیه این که ما علاقه یک طرفه هم میبینیم.
فکر نمیکنم منظور پیامبر از این حرف این باشه که هرچی علاقه داری به دوستت بگو چون گاهی بخای همه علاقه خودت رو ابراز کنی افسار تعادل رو پاره کردی و حد وسط رو نگه نداشتی.
اما من هنوز متوجه این حد وسط ک میگن نمیشم.دقیقا چه چیزیه این حد وسط؟

jahad mog;758951 نوشت:

به اینگونه دوستی بعنوان یک ابزار رشد هم نمیشه نگا کردم برای مثال بنده سال قبل افسار دلمو به دست گرفته بودم و نمیذاشتم محبت (یا عشق)کسی وارد قلبم بشه .از همه چیز مهمتر برام خودم بودم.باورتون نمیشه تبدیل به یک ربات شده بودم که فکرش فقط درس خوندن بود.البته خیلی هم عالی بود کلی هم پیشرفت کردم اما امسال که یک چنین دوستی دارم متاسفانه نصف وقتم صرف دوستم میشه

حقیقتا مثل رباط بودن یه اشتباهه،شکی نیست.ولی زیاد از حد احساساتی بودن هم خوب نیست.
بنظر من اینجور دلمشغولی هم که دوست وقتت رو برای مدت طولانی بگیره خوب نیست.نگاه من ب این رفاقت ،رفتاری دور از تعادله.
همونطور که دوستمون گفتن احساسات و عواطف چاشنی رفاقته،نمیشه که من بی عاطفه و احساس با کسی دوستی کنم.اما حد این مهمه.اینکه افراطی نباشه.اگر درست از این دوستی استفاده بشه و علایق کنترل بشن بدون شک موجبات رشد رو هم فراهم میکنه.

yalda solimani;758976 نوشت:

شما می توانید این ایمان و اعتقاد را به دیگران منتقل کنید. اگر برای خود ارزشی قائل نباشید و دائما درباره شکست و ناامیدی صحبت کنید دیگران هم ارزشی برای شما قائل نمی شوند
.

بله متاسفانه،اینطوره.
یکی از دوستانم اینطور هستن و شدیدا به من وابستگی دارن،ولی این مشکلی رو که شما میگین دارن.
من واقعا کلافه شدم،نمیدونم چجور باید ب ایشون کمک کنم.وقتی هم کمکی از دستم بر نمیاد واقعا آزار میبینم.
واقعا سخته به علایق یک نفر بی توجه بود.اما هنوز راهی برای درست رفتار کردن با ایشون پیدا نکردم.
میتونین در این زمینه هم به من کمک کنید؟اینکه چطور رفتار کنم که صحیح باشه؟

شهادت;758969 نوشت:
یکی دیگه از دوستان هم همچین چیزی به من گفته بودم اما خیلی با ذهنیت من سازگاری نداشت
میگفت:"اگه می بینی یکی از دوستات خیلی بهت توجه نمیکنه تو بهش توجه نکن، او خودش میاد سراغت"
اما این با مجموعه افکار من تناقض داره
پیامبر میگن:وقتی یکی از دوستانت رو دوست داری بهش بگو چون این باعث افزایش محبت بین شما میشه
روایت داریم : زیاد به دیدن دوست خود بروید که این دوستی شما رو ماندگار میکنه
روایت داریم: به دوست خود زیاد هدیه دهید...
اینا همش با اون حرف در تناقضه. اصلا به گفته نویسنده کتاب دوستی و دوستان شما باید در زمینه ی محبت بین خودتون و رفیقتون مثل بنده باشید
اما تجربه یه چیز دیگه میگه
مثلا من خودم امتحان کردم
وقتی به یکی بگی دوستت دارم خیلی خوبه، رابطه به اوج خودش میرسه اما پس از مدتی با کله میخوره زمین و از هم میپاشه
برای همین بود که پرسیدم

البته سخنانی که شما آورده اید فکر کنم برای دوستی های متعادله در حالی که این تاپیک اگه اشتباه نکنم در مورد دوستی افراطی و اینا باشه
بهر حال این احادیثو قبلا خونده و عمل کرده ام برای مثال هفته قبل به دوستم یه اسپری هدیه دادم یا اینکه به همدیگه گفته ایم که همدیگرو دوس داریم یا به تک تک چیزایی که استاد پناهیان تو کلیپ زیر میگه عمل کرده ایم منتها مشکل من تحکم دوستی نیس بلکه وابستگی در اون هست:

کلیپی از استاد پناهیان که البته قابل نقده

منظورتونو با کله میخوره زمین نفهمیدم:Gol:

adler;758979 نوشت:
چ جالب در اولین بار مطالعه این کلمه رو اسفار خوندم و فکر کردم مشغول مطالعه کتب حوزوی هستید شاید...

نخیر بنده دانش آموزم دوست هم ندارم حوزوی باشم:Nishkhand::Cheshmak:

mohammad.sh;758986 نوشت:
حقیقتا مثل رباط بودن یه اشتباهه،شکی نیست.ولی زیاد از حد احساساتی بودن هم خوب نیست.
بنظر من اینجور دلمشغولی هم که دوست وقتت رو برای مدت طولانی بگیره خوب نیست.نگاه من ب این رفاقت ،رفتاری دور از تعادله.
همونطور که دوستمون گفتن احساسات و عواطف چاشنی رفاقته،نمیشه که من بی عاطفه و احساس با کسی دوستی کنم.اما حد این مهمه.اینکه افراطی نباشه.اگر درست از این دوستی استفاده بشه و علایق کنترل بشن بدون شک موجبات رشد رو هم فراهم میکنه.

اما من هرچی فکر میکنم می بینم من برای دوستم فایده دارم میتونم تو موارد مختلف کمکش کنم اما اون تنها فایدش محبتیه که بهم میکنه!نمیدونم دیگه چجور میخواد موجبات رشدمو فراهم کنه هرچند دوستش دارم
این کنترل کردن حد دوستی هم کار آسونی نیس برای مثال تصمیم میگیرم زیاد بهش وابسته نشم چند روز میتونم اما بعدش وقتی باهم مدتی دوستی میکنیم باز وابسته میشم:Moteajeb!:

از همه دوستان و بزرگواران ممنونم
بنده هم تقریبا این مشکل مشابه رو دارم یا بهتر بگم داشتم! چون دارم سعی میکنم این احساسات رو کنترل کنم! هفده سالمه و تقریبا یک سال و نیمه که با شخصی دوست شدم و ،اصلا رابطه آتشینی نیست و خبری از ابراز علاقه های افراطی هم درش نیست صمیمیت عجیب غریبیم نداریم فقط اینکه من بیشتر از دوستای دیگه م یا حتی دوستای نزدیکم بهش علاقه دارم!
ولی مثل این دوستمون منم خیلی فکرم مشغول این میشد که به دوستم چی بگم چی نگم یا در مقابلش چیکار کنم! با وجود اینکه یکسالونیمه که باهاش دوستم!
از طرفی این دوستی برام مفید بوده چون این توجه بیش از حدم به پایداری و عمق رابطه باعث رفع بعضی از رذایل اخلاقیم شده چون این دوست بنده به واسطه داشتن یک سری عقاید و اخلاقیات خوب و حساسیت در مقابل رفتارهای ناشایست!! بروز بعضی از رفتارهارو از سمت من سلب کرده!که به مرور زمان کلا ترکشون کردم! و از طرفی گاهی انقدر رفتارها و گفته هام در مقابل دوستم یا رفتارهای اون ذهنم رو مشغول کرده که وقت خیلی زیادی سر مسایل بیخود ازم تلف شده و گاها تمرکزم به کل از بین رفته و حتی روی درس خوندنم تاثیر گذاشته!
براورد که میکنم میبینم فعلا این دوستی بودنش بهتر از نبودنشه به واسطه اخلاقیات خیلی خوبی که دوستم داره و علاقه و احترامی که من برای اون قایلم خیلی از ویژگی های بدی که داشتم ترک شده!و اگر ایشون این خلقیات خوب رو نداشت دوست داشتن زیادش و اهمیت زیاد به رابطه اصلا درست و عاقلانه نبود! اما اگه این علاقه و رابطه وابستگی بیش از حد بیاره که بخواد همش برای من درگیری ذهنی ایجاد کنه مشکل ساز میشه!چون نهایتا شخصی که ازاین وابستگی ضربه میخوره منم و حتی ممکنه باعث کمرنگ شدن حضور خدا تو زندگیم بشه هر چقدر هم که این افکارو روابط بی اهمیت به نظر برسه! به ویژه توی این سن. پس باید عاقلانه هم بهش نگاه کنم!
از طرفی با نبود همچین رابطه ای من از نظر تمرکز حواس! وضعم بهتر بود و خب خودمم اصلا نیازی به وجود یه دوست خاص نمیدیدم!ولی الانم دارم خودمو کنترل میکنم که افکار مسخره به فکرم نرسه و این افکارو کنترل میکنم و خب دوستیمو ادامه میدم و طبعا سعی میکنم من هم وظایف دوستی رو تا اونجا که بشه بجا بیارم.

ازونجایی که بنده هم تجربه کافی ندارم و خب هر پیشامد اینچنینی توی آینده م تاثیر میزاره خوشحال میشم بازم از توصیه هاتون بهره ببرم...

a.sadr;758991 نوشت:
از همه دوستان و بزرگواران ممنونم
بنده هم تقریبا این مشکل مشابه رو دارم یا بهتر بگم داشتم! چون دارم سعی میکنم این احساسات رو کنترل کنم! هفده سالمه و تقریبا یک سال و نیمه که با شخصی دوست شدم و ،اصلا رابطه آتشینی نیست و خبری از ابراز علاقه های افراطی هم درش نیست صمیمیت عجیب غریبیم نداریم فقط اینکه من بیشتر از دوستای دیگه م یا حتی دوستای نزدیکم بهش علاقه دارم!
ولی مثل این دوستمون منم خیلی فکرم مشغول این میشد که به دوستم چی بگم چی نگم یا در مقابلش چیکار کنم! با وجود اینکه یکسالونیمه که باهاش دوستم!
از طرفی این دوستی برام مفید بوده چون این توجه بیش از حدم به پایداری و عمق رابطه باعث رفع بعضی از رذایل اخلاقیم شده چون این دوست بنده به واسطه داشتن یک سری عقاید و اخلاقیات خوب و حساسیت در مقابل رفتارهای ناشایست!! بروز بعضی از رفتارهارو از سمت من سلب کرده!که به مرور زمان کلا ترکشون کردم! و از طرفی گاهی انقدر رفتارها و گفته هام در مقابل دوستم یا رفتارهای اون ذهنم رو مشغول کرده که وقت خیلی زیادی سر مسایل بیخود ازم تلف شده و گاها تمرکزم به کل از بین رفته و حتی روی درس خوندنم تاثیر گذاشته!
براورد که میکنم میبینم فعلا این دوستی بودنش بهتر از نبودنشه به واسطه اخلاقیات خیلی خوبی که دوستم داره و علاقه و احترامی که من برای اون قایلم خیلی از ویژگی های بدی که داشتم ترک شده!و اگر ایشون این خلقیات خوب رو نداشت دوست داشتن زیادش و اهمیت زیاد به رابطه اصلا درست و عاقلانه نبود! اما اگه این علاقه و رابطه وابستگی بیش از حد بیاره که بخواد همش برای من درگیری ذهنی ایجاد کنه مشکل ساز میشه!چون نهایتا شخصی که ازاین وابستگی ضربه میخوره منم و حتی ممکنه باعث کمرنگ شدن حضور خدا تو زندگیم بشه هر چقدر هم که این افکارو روابط بی اهمیت به نظر برسه! به ویژه توی این سن. پس باید عاقلانه هم بهش نگاه کنم!
از طرفی با نبود همچین رابطه ای من از نظر تمرکز حواس! وضعم بهتر بود و خب خودمم اصلا نیازی به وجود یه دوست خاص نمیدیدم!ولی الانم دارم خودمو کنترل میکنم که افکار مسخره به فکرم نرسه و این افکارو کنترل میکنم و خب دوستیمو ادامه میدم و طبعا سعی میکنم من هم وظایف دوستی رو تا اونجا که بشه بجا بیارم.

ازونجایی که بنده هم تجربه کافی ندارم و خب هر پیشامد اینچنینی توی آینده م تاثیر میزاره خوشحال میشم بازم از توصیه هاتون بهره ببرم...

چه جالب هردو نفری که این مشکلو دارن به اضافه ی خودم 17 سالمونه
شاید این اقتضای این سنه
میشه بگید دوستاتون چن سالشونه؟
دوست من که یه سال ازم کوچیکتره یعنی 16 سالشه

jahad mog;758993 نوشت:
چه جالب هردو نفری که این مشکلو دارن به اضافه ی خودم 17 سالمونه
شاید این اقتضای این سنه
میشه بگید دوستاتون چن سالشونه؟
دوست من که یه سال ازم کوچیکتره یعنی 16 سالشه

همسن خودمه!

mohammad.sh;757133 نوشت:
سلام و خسته نباشید
دوستای خوب زیادی در اطراف من هست و با سه نفر از این دوستام خیلی بیشتر از بقیه انس و الفت دارم و از دوستی با اونها کمال رضایت رو دارم چون موجبات رشد من رو فراهم کردن.
یکی از خرده هایی که بعضی از دوستام به من میگیرن غلبه بر احساساتمه و بهم میگن باید با یک نفر رابطه احساسی(قلبی،احساسی،معنوی یا هرچیز دگ) برقرار کنی.دراصل به شکل یک نیاز این رو میبینن و از نظر اونها داشتن رابطه اینجوری ی نیازه!.
مدتیه در پی همین مسئله هستم و اینطور دوستی برای خودم دست و پا کردم.قبلا این تجربه رو داشتم و آتشین به یک نفر علاقه مند بودم،اما چون درست نمیدونستم اون شخصی رو که دوست دارم از روی احساساته یا هوس،بخاطر همین رابطه دوستیم با اون شخص رو کم و نهایتا به دو دوست معمولی بدل شدیم.
تو این مدتی که با این دوست آشنا شدم،چون میدونستم نباید به هرکسی اعتماد کرد،تااونجا که میتونستم سعی کردم بشناسمش و بعدا اگر دیدم اون شخصی هست که هم رازدار باشه هم قابل اعتماد و هم واقعا دوست بعد پی یه رابطه دوستی عاطفی - عقلانی رو بگیرم(البته میشه گفت غالبا احساسی)
این دوست دو سال از من کوچیکتره!در اصل الان اون 15 سالشه و من 17 سال و هردومون هم پسریم.
ولی ناگفته نماند برام خیلی سخته به دغدغه های فکری ک برام ایجاد میکنه غلبه کنم(آدم اینجوری نیستم ک 24 ساعت بشینم ب یارو فک کنم الان حالش خوبه،حالش بده،چجوره و ...) غالبا به این فکر میکنم که چی بگم و چی نگم.به یقین بنظرم خیلی این کار کار مزخرفیه و اصلا هم نیاز نیست صورت بگیره ولی به هرحال به ذهنم این حرفها میان ک وقتی دیدمش چی بگم و چی نگم و غالبا هم وقتی دیدمش چیزی نمیگم! اما این دغدغه منو آزار میده،هم وقت درس خوندن،هم قبل از خواب و حتی گاهی به هنگام پیامک دادن)
ی نکته دگ اینکه آدم وابسته ای خدارو شکر نیستم ،یعنی اینجور نیستم ک توی عواطفم یا حرف دلم به این یارو وابسته باشم ک حتما بهش بگم حرفامو! و همونطور که گفتم صرفا به این جهت میخام باهاش دوست بشم که عیوب خودم رو بشناسم و بعنوان نیاز بهش نگا کنم
با این اوصاف تو این مدت چند سوال برام پیش اومد و یه نتیجه:

سوال اول اینکه:آیا واقعا اینجور رفاقت ها نیازه؟یعنی توی سن نوجوانی-جوانی باید اینجور رفاقت ها باشه تا ما یاد بگیریم علایق خودمون رو کنترل کنیم؟(یعنی مثلا این علاقه رو حفظ کنم و این دغدغه رو از بین ببرم که در آینده اگر موقعیت این شکلی پیش اومد بتونم باهاش کنار بیام؟) یا باید این نیاز رو توی این سن داشته باشم؟(

سوال دوم اینکه : اگر نداشته باشم آیا مشکلی پیش میاد؟بنظرتون نیازه این دوستی رو حفظ کنم و ازش بهترین استفاده ها رو برای رفع عیوبم بکنم یا علاقه رو کم کنم خوبه؟(راستش میتونم به این احساس غلبه کنم اما کنترل کردنش برام یکم سخته،مثلا اون فکرای آزار دهنده برام مشکله بیان تو ذهنم و علاقه ای هم ب اومدنشون ندارم و هروقت هم میان ب خودم میگم به چی فکر میکنی؟آخه چ اهمیتی داره این مسئله؟)

سوال سوم اینکه: از این دوستی حالا به عنوان به ابزار برای کنترل کردن احساسات استفاده کنم یا به شیوه ی قبلی عمل کنم و این احساس رو کمرنگ کنم؟

و نتیجه ای هم ک گرفتم اینکه اگر نداشته باشی هیچ مشکلی پیش نمیاد،ولی یه سوال ک باعث میشه فکر کنم نداشتن اینجور رابطه مشکل سازه صرفا برای آیندس و اینکه شاید نیاز باشه بعدها با اینجور مسائل روبرو بشم!

لطفا راهنماییم کنید که چجور عمل کنم بهتره!
باتشکر


با سلام و احترام
ضمن تشکر از دوستان گلم؛
آنچه در این سن به عنوان یکی از نیازهای مهم مطرح است، نیاز به داشتن یک دوست می باشد، منتها به خاطر موقعیت هیجانی و احساساتی فرد، ایجاد تعادل در کنترل عواطف دوستی خیلی سخت است، من احساسم این است، دوستی های که بر محور ایمان و تدین باشد، از لحاظ عمق تاثیر روانی و اعتقادی می تواند موثر باشد، باز در این موارد هم نباید افراط کرد.
فکر نکنیم که با همین ارتباط دوستی ها می توان خود را محک زد و به یک تعادل احساسی رسید، بلکه تعادل احساسی تصمیم و اراده خود فرد است. و باید با بینش بالا این مسئله را در وجود خود حل کرد.( البته این تجربه ها بی تاثیر هم نیست، ولی به هر حال باید انگیزه درونی و آگاهی را در کنار این تجربه ها حتما در نظر گرفت، تا بعدا پشیمانی ایجاد نشود)
سعی کنید برای دوستی های خود یک قانون کلی وضع کنید، تا هم از افراط و هم از تفریط فاصله بگیرید، چون اگر این تعادل احساسی و هیجانی را نتوانید کنترل و مسلط شوید، ضرر دوستی ها بیشتر خواهد شد و چه بسا بعد مدتی پشیمان شوید، مواردی که می تواند به عنوان یک الگو و سبک رفتاری برای دوستی ها و ادامه آن می توان در نظر گرفت تا مشکلی برای شما پیش نیاد، می توان گفت:
1. دوستی ها فقط به خاط خدا باشد.
2. هر جا احساس کردی که شما را وادی گنا می اندازد، از او بپرهیز، تذکر بده، اگر برگشت، متوجه خطایش شد،خوب است و الا او را رها کنید
3. اسرار زندگی خودت را با او در میان نگذار
4. با فردی که حسود، متکبر، بد دل،بی انصاف،اهل هوی و هوس و علاقه مند به گناه و معصیت است، به هیچ وجه رابطه دوستی برقرار نکنید
5. از اول با او شرط کن نباید از همدیگر انتظار بیشتری داشته باشند
6. شرط کن که نباید وقت همدیگر ا بیشتر بگیرند
7. شرط کنید که در صورت ناراحتی، به همدیگر خبر دهید.
8. از وابستگی عاطفی بپرهیزید( خیلی مشکل ساز خواهد شد)
9. از همدیگر بخواهید که در صورت دیدن ایراد و اشکال به همدیگر تذکر دهید.
10. برای صحبت ها و مکالمات خودتان از اول حریم خاصی را تعیین کنید.
11. احترام همدیگر را نگه دارید.
12. فاصله سنی و تناسب اخلاقی را حتما در نظر بگیرید(کوچکتر و بزرگتر خوب نیست)
13. در ابراز محبت به هیچ وجه زیاده روی نکنید، در حد معمولی و مختصری صمیمی باشید،خوبه.بیشتر از آن سفارش نمی شود.
...

a.sadr;758991 نوشت:
از همه دوستان و بزرگواران ممنونم
بنده هم تقریبا این مشکل مشابه رو دارم یا بهتر بگم داشتم! چون دارم سعی میکنم این احساسات رو کنترل کنم! هفده سالمه و تقریبا یک سال و نیمه که با شخصی دوست شدم و ،اصلا رابطه آتشینی نیست و خبری از ابراز علاقه های افراطی هم درش نیست صمیمیت عجیب غریبیم نداریم فقط اینکه من بیشتر از دوستای دیگه م یا حتی دوستای نزدیکم بهش علاقه دارم!
ولی مثل این دوستمون منم خیلی فکرم مشغول این میشد که به دوستم چی بگم چی نگم یا در مقابلش چیکار کنم! با وجود اینکه یکسالونیمه که باهاش دوستم!
از طرفی این دوستی برام مفید بوده چون این توجه بیش از حدم به پایداری و عمق رابطه باعث رفع بعضی از رذایل اخلاقیم شده چون این دوست بنده به واسطه داشتن یک سری عقاید و اخلاقیات خوب و حساسیت در مقابل رفتارهای ناشایست!! بروز بعضی از رفتارهارو از سمت من سلب کرده!که به مرور زمان کلا ترکشون کردم! و از طرفی گاهی انقدر رفتارها و گفته هام در مقابل دوستم یا رفتارهای اون ذهنم رو مشغول کرده که وقت خیلی زیادی سر مسایل بیخود ازم تلف شده و گاها تمرکزم به کل از بین رفته و حتی روی درس خوندنم تاثیر گذاشته!
براورد که میکنم میبینم فعلا این دوستی بودنش بهتر از نبودنشه به واسطه اخلاقیات خیلی خوبی که دوستم داره و علاقه و احترامی که من برای اون قایلم خیلی از ویژگی های بدی که داشتم ترک شده!و اگر ایشون این خلقیات خوب رو نداشت دوست داشتن زیادش و اهمیت زیاد به رابطه اصلا درست و عاقلانه نبود! اما اگه این علاقه و رابطه وابستگی بیش از حد بیاره که بخواد همش برای من درگیری ذهنی ایجاد کنه مشکل ساز میشه!چون نهایتا شخصی که ازاین وابستگی ضربه میخوره منم و حتی ممکنه باعث کمرنگ شدن حضور خدا تو زندگیم بشه هر چقدر هم که این افکارو روابط بی اهمیت به نظر برسه! به ویژه توی این سن. پس باید عاقلانه هم بهش نگاه کنم!
از طرفی با نبود همچین رابطه ای من از نظر تمرکز حواس! وضعم بهتر بود و خب خودمم اصلا نیازی به وجود یه دوست خاص نمیدیدم!ولی الانم دارم خودمو کنترل میکنم که افکار مسخره به فکرم نرسه و این افکارو کنترل میکنم و خب دوستیمو ادامه میدم و طبعا سعی میکنم من هم وظایف دوستی رو تا اونجا که بشه بجا بیارم.

ازونجایی که بنده هم تجربه کافی ندارم و خب هر پیشامد اینچنینی توی آینده م تاثیر میزاره خوشحال میشم بازم از توصیه هاتون بهره ببرم...



با سلام بر شما عزیز و بزرگوار
انسان موجودی است که از روحیه تاثیر پذیری بالایی برخوردار است،حال اگر شما با چنین فردی که این قدر تاثیر مثبت بر شما گذاشته، می توانید بر پایه ادب و احترام این رابطه را حفظ و از آن بنحو احسن استفاده کنید.
البته باید هر لحظه مواظب باشید که از حالت تعادل احساس و هیجان خارج نشوید.

mohammad.sh;758986 نوشت:

بله متاسفانه،اینطوره.
یکی از دوستانم اینطور هستن و شدیدا به من وابستگی دارن،ولی این مشکلی رو که شما میگین دارن.
من واقعا کلافه شدم،نمیدونم چجور باید ب ایشون کمک کنم.وقتی هم کمکی از دستم بر نمیاد واقعا آزار میبینم.
واقعا سخته به علایق یک نفر بی توجه بود.اما هنوز راهی برای درست رفتار کردن با ایشون پیدا نکردم.
میتونین در این زمینه هم به من کمک کنید؟اینکه چطور رفتار کنم که صحیح باشه؟

با سلام مجدد.
اکثر ما دوست داریم دیگران دوستمان داشته باشند انگار زندگی بهتر می شود اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملا به خودما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم خیلی وقتها آنطور که باید با یه دوست برخورد صحیح نداریم ما می گوییم می خواهیم دوستان ما را همین طور که هستیم دوستمان داشته باشند.
این بدان معناست که ما کارهای را که باید انجام بدهیم نمی دهیم و قصد تغییر دادن راه و روش خود را نیز نداریم خیلی راحت می گوییم چرا نمی توانند من را همین طور که هستم بپذیرند و دوست داشته باشند؟
واقعیت این است که برای انکه دوستمان بدارند باید دوست داشتنی باشیم.
دوست داشتنی شدن کار زیاد سختی نیست برای شروع بهتر است وقتی با دوستان روبه رو می شوید لبخند بزنید و با روی باز با آنها صحبت کنید رفتاری دوستانه و صمیمی داشته باشید از مشکلات آنها با خبر شوید و سعی کنید درکشان نمایید و به احساساتشان توجه کنید.
وقتی با دوستان رو به رو می شوید بلافاصله سلام کنید منتظر نمانید آنها سلام کنند آنها را به اسم کوچک صدا بزنید نشان دهید که از دیدنشان خوشحال هستید.

mohammad.sh;758812 نوشت:
سوالات و پاسخ هایی رو که نتیجه گرفتم بگم،امیدوارم استاد نشاط نظرشون رو بگن:
(معذرت میخام از همگی که اینقدر تند تند پیام میدم،ولی دوست دارم توی این موقعیتی که هستم زودتر بتونم راه درست رو انتخاب کنم)

سوال اول:آیا واقعا اینجور رفاقت ها نیازه؟یعنی توی سن نوجوانی-جوانی باید اینجور رفاقت ها باشه تا ما یاد بگیریم علایق خودمون رو کنترل کنیم؟(یعنی مثلا این علاقه رو حفظ کنم و این دغدغه رو از بین ببرم که در آینده اگر موقعیت این شکلی پیش اومد بتونم باهاش کنار بیام؟) یا باید این نیاز رو توی این سن داشته باشم؟(

اینطور که متوجه شدم نیاز به دوست ذاتا امری هست که انسان توی اجتماع به اون نیاز داره،یعنی برای پیشرفت و ترقی،توسعه روح،رفع نیازهای اجتماعی هم برای خود هم برای دیگران و ... باید دوستی داشته باشه.اما کمیت و کیفیت اون متفاوته.شاید واقعا نیاز نباشه علاقه آتشینی به دوست داشت یا اون علاقه آتشینی به ما داشته باشه،اما رفاقت و دوستی بدون وجود عاطفه و علاقه نمیشه،دراصل باید عاطفه باشه اما در حد نیاز.همونطور که امام علی(ع) میفرماین:خیرالامور اوسطها.
یعنی در رفاقت علاقه افراطی و تفریطی ممنوع! بلکه امری بین این دو امر.
اما همین سوال جدیدی رو رقم میزنه : دقیقا این حد وسط چیه؟اینجور که معلومه مسئله ای سلیقه ایه،یعنی حد وسط در دوستی از نظر من با نظر یکی دیگه از رفقام متفاوت ممکنه باشه.توی اینترنت هم سرچ کردم نتونستم به این نکته پی ببرم که حد وسط دقیقا یعنی چی؟

سوال دوم اینکه : اگر نداشته باشم آیا مشکلی پیش میاد؟بنظرتون نیازه این دوستی رو حفظ کنم و ازش بهترین استفاده ها رو برای رفع عیوبم بکنم یا علاقه رو کم کنم خوبه؟(راستش میتونم به این احساس غلبه کنم اما کنترل کردنش برام یکم سخته،مثلا اون فکرای آزار دهنده برام مشکله بیان تو ذهنم و علاقه ای هم ب اومدنشون ندارم و هروقت هم میان ب خودم میگم به چی فکر میکنی؟آخه چ اهمیتی داره این مسئله؟)
سوال سوم اینکه: از این دوستی حالا به عنوان به ابزار برای کنترل کردن احساسات استفاده کنم یا به شیوه ی قبلی عمل کنم و این احساس رو کمرنگ کنم؟

اونموقه که این سوال رو مینوشتم تصورم این بود که باید آتشین یک نفر رو توی این سن دوست داشت در حد افراط ! ولی یاد گرفت این افراط رو کنترل کرد، اما الان نتیجه گیری که کردم اینه که نیاز نیست برای دوست شدن یک نفر رو در حد افراط دوست داشت،دراصل همین علاقه افراطی مسئله مشکل اصلیه که باید رفع بشه.
همینطور فکر میکردم به پای این دوست باید تمامی محبت و عاطفت رو بریزی و یه فرق کلی بین اون و بقیه دوستات براش قائل بشی،این درحالیه که این هم یه اشتباهه توی دوستی،همونطور که دوستان گفتن این رفتار باید درست انجام بشه،یعنی نباید تمامی علاقه رو روی یک دوست متمرکز کرد.برداشتی که دارم اینه که اینطور دوستی هم انتظار آوره هم وابسته کننده.پس باز هم بهتره حد وسط رعایت بشه.


پرسش جدیدی هم ک برام پیش اومد اینه که حالا اگر یک نفر وابسته به ما بود باید چی کار کنیم؟



با سلام و احترام
از اینکه به نتایج خوب و منطقی رسیدید، خوشحالم، ان شاء الله که همیشه موفق باشید، و از عزیزانی که در این تاپیک شرکت کرده و نکات خوبی را بیان کرده اند، تشکر و قدردانی دارم.
اما :
برای پاسخ این پرسش:
1. عوامل وابستگی را شناسایی، بعد آنها را کمتر
2. آگاه کردن طرف از این اشتباهات و بیان آسیب های آن،بهتر است نخست ؛به طور غیر مستقیم تذکر داده شود.
3. ارتباط را به مرور محدودتر
4. عدم حساسیت به انتظارات غیر منطقی طرف مقابل
5. ایجاد و تلقین دغدغه های ذهنی برای شخص مقابل، تا احساساتش کنترل و فکرش به یک جای دیگری مشغول شود، مثلا: بگوید برای کنکور برنامه ریزی کرده ام باید این قدر مطالعه کنم و فلان هدفی دارم، شما چه طور؟
6. دوستی ها را تبدیل به دوستی گروهی کند، وارد کردن دوست وابسته در یک جمع دوستان خوب، می تواند از تمرکز زدایی عاطفی و فردی خارج و نسبت به تعادل احساسی او موثر واقع شود.

adler;758979 نوشت:
سلام
اشتباه میکنید...
بنده امتحان کردم و شده...

شرمنده دقیق متوجه نشدم
چی رو امتحان کردین وشد؟

jahad mog;758993 نوشت:
دوست من که یه سال ازم کوچیکتره یعنی 16 سالشه

jahad mog;758993 نوشت:
چه جالب هردو نفری که این مشکلو دارن به اضافه ی خودم 17 سالمونه
شاید این اقتضای این سنه
میشه بگید دوستاتون چن سالشونه؟
دوست من که یه سال ازم کوچیکتره یعنی 16 سالشه

بنده هم 17 ساله ام
جهت اطلاع دوستان

نشاط;758997 نوشت:
با سلام و احترام
ضمن تشکر از دوستان گلم؛
آنچه در این سن به عنوان یکی از نیازهای مهم مطرح است، نیاز به داشتن یک دوست می باشد، منتها به خاطر موقعیت هیجانی و احساساتی فرد، ایجاد تعادل در کنترل عواطف دوستی خیلی سخت است، من احساسم این است، دوستی های که بر محور ایمان و تدین باشد، از لحاظ عمق تاثیر روانی و اعتقادی می تواند موثر باشد، باز در این موارد هم نباید افراط کرد.
فکر نکنیم که با همین ارتباط دوستی ها می توان خود را محک زد و به یک تعادل احساسی رسید، بلکه تعادل احساسی تصمیم و اراده خود فرد است. و باید با بینش بالا این مسئله را در وجود خود حل کرد.( البته این تجربه ها بی تاثیر هم نیست، ولی به هر حال باید انگیزه درونی و آگاهی را در کنار این تجربه ها حتما در نظر گرفت، تا بعدا پشیمانی ایجاد نشود)
سعی کنید برای دوستی های خود یک قانون کلی وضع کنید، تا هم از افراط و هم از تفریط فاصله بگیرید، چون اگر این تعادل احساسی و هیجانی را نتوانید کنترل و مسلط شوید، ضرر دوستی ها بیشتر خواهد شد و چه بسا بعد مدتی پشیمان شوید، مواردی که می تواند به عنوان یک الگو و سبک رفتاری برای دوستی ها و ادامه آن می توان در نظر گرفت تا مشکلی برای شما پیش نیاد، می توان گفت:
1. دوستی ها فقط به خاط خدا باشد.
2. هر جا احساس کردی که شما را وادی گنا می اندازد، از او بپرهیز، تذکر بده، اگر برگشت، متوجه خطایش شد،خوب است و الا او را رها کنید
3. اسرار زندگی خودت را با او در میان نگذار
4. با فردی که حسود، متکبر، بد دل،بی انصاف،اهل هوی و هوس و علاقه مند به گناه و معصیت است، به هیچ وجه رابطه دوستی برقرار نکنید
5. از اول با او شرط کن نباید از همدیگر انتظار بیشتری داشته باشند
6. شرط کن که نباید وقت همدیگر ا بیشتر بگیرند
7. شرط کنید که در صورت ناراحتی، به همدیگر خبر دهید.
8. از وابستگی عاطفی بپرهیزید( خیلی مشکل ساز خواهد شد)
9. از همدیگر بخواهید که در صورت دیدن ایراد و اشکال به همدیگر تذکر دهید.
10. برای صحبت ها و مکالمات خودتان از اول حریم خاصی را تعیین کنید.
11. احترام همدیگر را نگه دارید.
12. فاصله سنی و تناسب اخلاقی را حتما در نظر بگیرید(کوچکتر و بزرگتر خوب نیست)
13. در ابراز محبت به هیچ وجه زیاده روی نکنید، در حد معمولی و مختصری صمیمی باشید،خوبه.بیشتر از آن سفارش نمی شود.
...

[=arial]سلام و تشکر از استاد نشاط
من میخوام با توجه به اینکه بحث مناسبی تا اینجا داشتیم سوالاتی رو بپرسم که هم یه تاپیک جامع وجود داشته باشه هم خودم جواب سوالاتم رو بگیرم هم اینکه دوستان دانش آموزی که توی بحث هستن استفاده کن
فقط خواهشمندم جواب سوالای من رو با دلیل روایی یا عقلانی بدید
با توجه به آیات قران و روایات میفهمیم که دوستی و دوستان نقش مهمی رو توی زندگی انسان دارن(اگه خواستید میتونم آیات و روایاتش رو هم بگم)
پس دوستی نیاز هست تا جایی که ائمه در بعضی احادث از دوست به عنوان برادر یاد کردن
اما شما توی صحبتهاتون (تا جایی که عقل ناقص من میگه) دوستی رو یه رابطه ی ساده می دونید
مثلا فرمودید:

نشاط;758997 نوشت:
. اسرار زندگی خودت را با او در میان نگذار

در حالیکه امام علی توی حدیث خودشون برای این اسرار شرط گذاشتن و اونم اینکه اگر بعدا ازت جدا شد نتونه علیه تو استفاده کنه
جای دیگه داریم که امام علی می فرمایند: سر خود را جز به مومن باوفا بازنگو...
و کدوم مومن لایق تر از دوست مخصوصا دوست صمیمی برای حفظ اسرار
غیر از اون عقل اینو میگه که آدم اسرارش رو به اونی میگه که بهش اعتماد داشته اشه و تجربه به من ثابت کرده که وقتی یکی از اسرارت رو به دوستی بگی رابطه صمیمی تر میشه چون اثبات کردی که به اون اعتماد داری

نشاط;758997 نوشت:
. از وابستگی عاطفی بپرهیزید( خیلی مشکل ساز خواهد شد)

شما می فرمایید از وابستگی بپرهیزید اما راهکار نمی دید که چجوری
بینید اصلا وابستگی یکی از چیزاییه که توی دوستی های صمیمی عادیه
وقتی محبت بین دو نفر باشه وابستگی بوجود میاد
بین مادر و فرزند به شدتی که محبت وجود داره وابستگی هم وجود داره و و ابستگی بین مادر و فرزند،زن و شوهر و ... و دلتنگی اونها برای هم به هیچ وجه نفی نشده اما چرا توی بحث دوستی که میاد میشه بد؟
به علاوه توی روایات داریم که هرگاه دلتنگ دوست شدید به دیدارش برید و دیدار دوست هم چقدر ثواب داره
فرق این وابستگی،دلبستگی و محبت که گاها مطرح میشه رو بیان کنید

نشاط;758997 نوشت:
12. فاصله سنی و تناسب اخلاقی را حتما در نظر بگیرید(کوچکتر و بزرگتر خوب نیست)

این رو هم قبول ندارم چا اصلا توی روایات همچین چیزی نداریم و حتی برعکس این رو میشه از توی روایات درآورد
بعلاوه اینکه خود ائمه هم از کسانی که به عنوان دوست یاد کردن سنخیت سنی ندارن

و حالا آخرین نکته و مهمترین سوال

نشاط;758997 نوشت:
آنچه در این سن به عنوان یکی از نیازهای مهم مطرح است، نیاز به داشتن یک دوست می باشد، منتها به خاطر موقعیت هیجانی و احساساتی فرد، ایجاد تعادل در کنترل عواطف دوستی خیلی سخت است، من احساسم این است، دوستی های که بر محور ایمان و تدین باشد، از لحاظ عمق تاثیر روانی و اعتقادی می تواند موثر باشد، باز در این موارد هم نباید افراط کرد.

نشاط;758997 نوشت:
13. در ابراز محبت به هیچ وجه زیاده روی نکنید، در حد معمولی و مختصری صمیمی باشید،خوبه.بیشتر از آن سفارش نمی شود.

توی یه دوستی خوب و خدایی که پایه هاش روی بستر دینی بسته شده چرا نباید محبت به اوج خوش برسه؟
اصلا نیاز به محبت یکی از نیاز های بسیار مهم توی این سنه
و معمولا هم به خاطر مشغله ی خانواده ها به درستی(گاها هم اصلا) برطرف نمی شه
پس نوجوان برای ارضای نیاز محبتش یا به سراغ دوست میره یا جنس مخالف
او قرار نیست این نیازو سرکوب کنه
پس خیلی بهتره که یه دوست صمیمی نیاز آدم رو برطرف کنه تا جنس مخالف
اصن اوج دوست داشتن توی روایات ائمه ی ما هم بد دونسته نشده
تازه برعکس داریم:
مومن به واسطه برادرش آرام میگیرد همچنان که تشنه با آب خنک(امام صادق)
دوست دلداده کسی است که سه خصلت در خود داشته باشد:1.سخن دلدارش را بر سخن دیگران 2.همنشینی محبوبش را بر همنشینی دیگران 3. خشنودی حبیبش را بر خشنودی دیگران ترجیح دهد(پیامبر اکرم)
کسی که محبت برادر مومنش را در دل داشته باشد و او را از این محبت آگاه نکند به تحقیق به او خیانت ورزیده است(پیامبر اکرم)
و ....

+
سوالی که دوست عزیزمون پرسید

mohammad.sh;758986 نوشت:
ینه که این حدیث رو درک نمیکنم که یکی از معصومین میفرماین اگر میخاید ببینید دوستتون چقدر شما رو دوست داره به دل خودتون نگاه کنید.
قاعدتا این علاقه باید دو طرفه باشه بر اساس این حدیث و علاقه یه نفره بوجود نیاد در حالیه این که ما علاقه یک طرفه هم میبینیم.

دقیقا.......علاقه یه طرفه چیه؟ طبق این حدیث اصن نباید وجود داشته باشه
(ببخشید اگه غلط املایی داره)

نشاط;759006 نوشت:

با سلام و احترام
از اینکه به نتایج خوب و منطقی رسیدید، خوشحالم، ان شاء الله که همیشه موفق باشید، و از عزیزانی که در این تاپیک شرکت کرده و نکات خوبی را بیان کرده اند، تشکر و قدردانی دارم.
اما :
برای پاسخ این پرسش:
1. عوامل وابستگی را شناسایی، بعد آنها را کمتر
2. آگاه کردن طرف از این اشتباهات و بیان آسیب های آن،بهتر است نخست ؛به طور غیر مستقیم تذکر داده شود.
3. ارتباط را به مرور محدودتر
4. عدم حساسیت به انتظارات غیر منطقی طرف مقابل
5. ایجاد و تلقین دغدغه های ذهنی برای شخص مقابل، تا احساساتش کنترل و فکرش به یک جای دیگری مشغول شود، مثلا: بگوید برای کنکور برنامه ریزی کرده ام باید این قدر مطالعه کنم و فلان هدفی دارم، شما چه طور؟
6. دوستی ها را تبدیل به دوستی گروهی کند، وارد کردن دوست وابسته در یک جمع دوستان خوب، می تواند از تمرکز زدایی عاطفی و فردی خارج و نسبت به تعادل احساسی او موثر واقع شود.

با تشکر فراوان هم از شما و هم از همه دوستان
متاسفانه نه من دلیل این وابستگی رو میدونم نه ایشون.فقط فهمیدم اعتماد به نفس پایینی داره دوستم و آدم احساساتيه اما درسهاش بااین وجود هم از من بهتره.
این دوساله من بااین رفیق دوستم.خیلی ناراحت میشم ک اون کمکي ک ميخاد نمیتونم کنم.وقتی بهش میگم چطور میتونم کمکت کنم میگه کنارم باش،برام مث آب شفافه ک منظورش اینه تو هم احساسی رو ک من ب تو دارم ب من داشته باش،در حالیه این ک من ابدا این احساس رو ندارم.
درمورد اینکه نباید اینطور وابستگی رو داشته باشه میگه نميخام تو رو هم از دست بدم.
ی دوره رابطمون رو کم کردیم ولی باز هم تاثیری نداشت.حتی بعد از اون من عذاب وجدان داشتم ک چرا اینقدر ب این رفیق عذاب دادي؟؟؟این بود ک فهمیدم محدود کردن هم ج نداد!
درخواست های غیرمنطقی(یا شاید عاطفی احساسی)اینه ک مثلا منو در آغوش بگیره،دستش توی دستم باشه،ببوسه صورتم و و .... ، حالا نمیدونم اینکه من از این رفتارها خوشم نمیاد عیب منه یا اون،تو این مدت سعی کردم ولو از این چیزا متنفرم حداقل بخاطر دوستم پا بذارم رو این،چون اینجور کمتر آزار می بینه.
درمورد درس و کنکور باید عرض کنم ایشون بیشتر درمورد این باهام صحبت میکنه و توی اجتماع هم کسی از دوستی ما خبر نداره،یعنی تو اجتماع حرفای معمولی میزنیم.
غیر از من رفيقاي دگ ای هم داره ولی میگه فقط به تو این احساسات رو دارم ن بقیه.
درکل من الان دگ گیر کردم،نمیدونم چی کار کنم.

جمع پیش دانشگاهيا جمه!

راستش من یه دوستی دارم که تو حوزس با وجود سن کمشم ماشائ الله عالمیه برا خودش.توصیه های خوبی بهم کرد .به اشتراک میزارم تا شما هم استفاده کنین:

اول از همه باید هدف دوستی تو مشخص کنی

با خودت بگی من چرا با این دوستم....

اگه از نیاز عاطفیه، نباید بهش وابسته بشی!

همیشه خودت عمدا باعث بشی تو مرحله ی پایینی از دوستی بمونی

مثلا زیاد حرف محبت امیز نزنی... هر از گاهی بد نیس

همیشه با اون نباشی، بلکه طبق احادیث حد اقلش یک روز در میانه

کلا کاری کنی وابسته نشی، چون اگه بشی

بعد یه مدت حتی اگه اونم نا مردی نکنه، کم کم خود ادمم حس میکنه دگ شورش درومد، دگ حال نمیده!!! گرچه هیچ مشکلی هم نباشه

واسه همین تو روایات خیلی رو اعتدال و نگهداشتن اندازه تاکید شده

چون اگه میخوای دوستی ای داشته باشی که حد اقلش از لحاظ عاطفی ازش منتفع بشی نباید از حد بگزرونی! عین غذا که معصومین میگن قبل سیر شدن دست بکش از خوردن

این هم مهمه چون اگه انسان از لحاظ عاطفی تامین نشه خیلی خطرناکه براش

یجور باهاش دوستی کن که اگه برید، ضربه نخوری!

چون خیلیا حتی مومناش هم اینطورن... یعنی تقصیر اونا نیس طبع ذات انسان اینچمینه

و اما از نظر دوم

نیتت رو برا خدا بکت

بگو خدایا بخاطر تو دوستی میکنم چون تو خیلی دوس داری که مومنا با هم دوستی کنن

اینم نعمت توعه

که ممکنه ازمایشتم باشه

منو از ایم منتفع کن

جوری نباشه ذهنمو پراکنده کنه تو نماز تو که باید شکرتو بگم، نعمتت باعث بشه من ازت دور بشم و یادت تو قلبم نباشه! که اونوقت نعمت تبدیل به نقمت میشه

جوری نباشه تو کلاس بجا حواس جمعی به دزسم فکرم پیشش باشه!!

من تو رومیبینم، و ب دید نعمت تووووو به دوستم نگاه میکنم!!! اگر بگیری نعمتیه ک خودت دادی اگرم نگیری و برام حفظش کنی از کرمته و اینو ازت درخواست میکنم و دعا میکنم! ولی اگر باعث بشه من از راه راست خارج بشم و منو از درس و ییاد تو و... بندازه و بهم ضرر بزنه اینو از ذست من بگیر

استخاره کن

استخاره یعنی طلب خیر نمودن

دائما و.بخصوص در سجده ی بعد از نماز از خدا بخواه این دوستی رو برات با خیر و.برکت کنه نه ضرر و آفت

هر روز باید دایم دعا کنی

چون عین شارژ باتری مبایل میمونه

موبایل*

پس الان وظیفه ی تو اینه که :
1-اول آزمایشش کنی در امانت و.وفا و نمازها و ایمان و صداقت و... که ببینی بدرد دنیا و اخرتت میخوره یا نه

2- از حدش نگذرونی و ملاک لذت نیست! مثلا بگی اخه چه عیبی داره من تو درجه س صمیمیت بالاتر بیشتر لذت میبرم!!!! به این نیست! همین لذت اخرش ب زهر مار تبدیل میشه! مثل اثر شرابه اولش کیف میکنی بعد...

3- دائما از خدا طلب خیر بکنی

اسم خودش+عکسش + اسم مادرش (اگه میدونی) رو بگو تا منم یه تفالی از قرآن براش بکنم ببینم چجور ادمیه

البته یادم رف بگم

در چگونگی اینکه نیتتو برا خدا بکنی اینطور کارایی باید بکنی:

مثلا سعی کنی بخاطر خدا و اطاعت از امر خدا و انجام وظیفه ی عبادیت دوستتو.تو ایمان ترقی بدی ! چجوری مثلا جوریش کنی که واسه نماز جماعت اول وقت ببریش مسجد...وقت تولدش برا چیزهای مذهبی مانند کتب مذهبی و... بگیری! اماکنی ک باهاش بگردش میری هر از گاهی مذهبی باشه... مثلا امامزاده، هیئت مسجد، نمایشگاه های مذهبی و کلاس ها و.جلسات قرانی ...

بهییییییچ وجه تو گفتارتون حرفای دو پهلو ک معنای بد برسونه نزنین ک خطرناااااک ترینه

کلا جوری باشه که تو با این دوستی ثواب انجام بدی و دوستتو بیییییشتر و بیییشتر ب طرف خدا و اسلام بکشی! مثلا بگی چرا دروغکی وقتمو تلف کنیم، بیا طبق این روش حفظ، این صفحه قران رو حفظ کنیم فردا از هم بپرسیم! میدونی چقد ثواب داره?! بعد بگو مثلا اگه اینجور پیش بریم تو چهار سال میشیم حافظ کل!!!
بطور کلی اگه دوستیتو جوری کنی که باعث بشه هم دوستت تو رو بیاد خدا بندازه هم تو و رفاقتتون معصیت نباشه! اونوقت خدا هم درهای رحمتشو باز میکنه و فسیقع ما سیقع!!!

در واقع تو با خدات دوستی میکنی، دلت پیش اونه، داری حرف اونو عملی میکنی، و تنها کست اونه گرچه در ظاهر با اینی

mohammad.sh;759047 نوشت:
جمع پیش دانشگاهيا جمه!

نع سوم دبیرستانیا

شهادت;759034 نوشت:
[=arial]سلام و تشکر از استاد نشاط
من میخوام با توجه به اینکه بحث مناسبی تا اینجا داشتیم سوالاتی رو بپرسم که هم یه تاپیک جامع وجود داشته باشه هم خودم جواب سوالاتم رو بگیرم هم اینکه دوستان دانش آموزی که توی بحث هستن استفاده کن
فقط خواهشمندم جواب سوالای من رو با دلیل روایی یا عقلانی بدید
با توجه به آیات قران و روایات میفهمیم که دوستی و دوستان نقش مهمی رو توی زندگی انسان دارن(اگه خواستید میتونم آیات و روایاتش رو هم بگم)
پس دوستی نیاز هست تا جایی که ائمه در بعضی احادث از دوست به عنوان برادر یاد کردن
اما شما توی صحبتهاتون (تا جایی که عقل ناقص من میگه) دوستی رو یه رابطه ی ساده می دونید
مثلا فرمودید:

در حالیکه امام علی توی حدیث خودشون برای این اسرار شرط گذاشتن و اونم اینکه اگر بعدا ازت جدا شد نتونه علیه تو استفاده کنه
جای دیگه داریم که امام علی می فرمایند: سر خود را جز به مومن باوفا بازنگو...
و کدوم مومن لایق تر از دوست مخصوصا دوست صمیمی برای حفظ اسرار
غیر از اون عقل اینو میگه که آدم اسرارش رو به اونی میگه که بهش اعتماد داشته اشه و تجربه به من ثابت کرده که وقتی یکی از اسرارت رو به دوستی بگی رابطه صمیمی تر میشه چون اثبات کردی که به اون اعتماد داری

شما می فرمایید از وابستگی بپرهیزید اما راهکار نمی دید که چجوری
بینید اصلا وابستگی یکی از چیزاییه که توی دوستی های صمیمی عادیه
وقتی محبت بین دو نفر باشه وابستگی بوجود میاد
بین مادر و فرزند به شدتی که محبت وجود داره وابستگی هم وجود داره و و ابستگی بین مادر و فرزند،زن و شوهر و ... و دلتنگی اونها برای هم به هیچ وجه نفی نشده اما چرا توی بحث دوستی که میاد میشه بد؟
به علاوه توی روایات داریم که هرگاه دلتنگ دوست شدید به دیدارش برید و دیدار دوست هم چقدر ثواب داره
فرق این وابستگی،دلبستگی و محبت که گاها مطرح میشه رو بیان کنید

این رو هم قبول ندارم چا اصلا توی روایات همچین چیزی نداریم و حتی برعکس این رو میشه از توی روایات درآورد
بعلاوه اینکه خود ائمه هم از کسانی که به عنوان دوست یاد کردن سنخیت سنی ندارن

و حالا آخرین نکته و مهمترین سوال

توی یه دوستی خوب و خدایی که پایه هاش روی بستر دینی بسته شده چرا نباید محبت به اوج خوش برسه؟
اصلا نیاز به محبت یکی از نیاز های بسیار مهم توی این سنه
و معمولا هم به خاطر مشغله ی خانواده ها به درستی(گاها هم اصلا) برطرف نمی شه
پس نوجوان برای ارضای نیاز محبتش یا به سراغ دوست میره یا جنس مخالف
او قرار نیست این نیازو سرکوب کنه
پس خیلی بهتره که یه دوست صمیمی نیاز آدم رو برطرف کنه تا جنس مخالف
اصن اوج دوست داشتن توی روایات ائمه ی ما هم بد دونسته نشده
تازه برعکس داریم:
مومن به واسطه برادرش آرام میگیرد همچنان که تشنه با آب خنک(امام صادق)
دوست دلداده کسی است که سه خصلت در خود داشته باشد:1.سخن دلدارش را بر سخن دیگران 2.همنشینی محبوبش را بر همنشینی دیگران 3. خشنودی حبیبش را بر خشنودی دیگران ترجیح دهد(پیامبر اکرم)
کسی که محبت برادر مومنش را در دل داشته باشد و او را از این محبت آگاه نکند به تحقیق به او خیانت ورزیده است(پیامبر اکرم)
و ....

+
سوالی که دوست عزیزمون پرسید

دقیقا.......علاقه یه طرفه چیه؟ طبق این حدیث اصن نباید وجود داشته باشه
(ببخشید اگه غلط املایی داره)


انما المؤمنون اخوه،مومنان برادر همديگن
وقتی سعدی میگه بنی آدم اعضای یکدیگرند... داره میگه برا همه دلسوز باش و. ... ، یعنی اشاره میکنن ب نوعی دوستی ک بین همه هست،اما اعتمادی ک ب دوستت داری و همینطور شناخت ،از دوست رفیق ميسازه.
اما خب متاسفانه اول از هم خودم این روش و این تعادل رو نمیتونم برقرار کنم.اما اون چیزی ک متوجه شدم اینه گفتن اسرار مهم زندگی ب دوست فایده ای نداره.دقیقا همون که فرمودین،اسرارت رو درست و سنجیده بگو.

اما بااین حال درمورد اختلاف سنی در نوجوانی متوجه شدم دوسال واقعا زیاده،دوسال تو دوره نوجوانی انگار 10سال معموليه!اینه ک منم.ب اختلاف سنی عقیده ای ندارم.فایده بیشتر ی طرفس!

امام باقر علیه السلام میفرمایند:
اِعرِف المَودَّهَ فِی قَلبِ اَخیکَ بِما لَه فِی قَلبِکَ؛
دوستی قلبی برادرت را از اندازه دوستی قلبی خودت نسبت به او بفهم.
تحف العقول ، ص 295

این یکی از احادیثیه که دوستان گفتن،به شیوه ی دیگه ام شنیدم...
اگر اینجا دوستی همون برداشتیه که ما داریم که به قول دوستمون اصلا علاقه یه طرفه نباید وجود داشته باشه،اگر نه و منظور این نیست،بنابراین چیه؟

و دوتا حدیث هم خوندم که بنظرم جالب بودن
گفتم شاید برای بقیه دوستان هم مفید باشه:

حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: دوستی و رفاقت حدودی دارد، کسی که واجد تمام آن حدود نیست اساساً دوست نیست. اوّل آن که ظاهر و باطن رفیقت نسبت به تو یکسان باشد ، دوّم آن که زیبائی و آبروی تو را جمال خود بیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند، سوم دست یافتن به مال یا رسیدن به مقام، روش دوستانه ی او را نسبت به تو تغییر ندهد، چهارم در زمینه ی رفاقت از آنچه و هر چه در اختیار دارد نسبت به تو مضایقه ننماید، پنجم تو را در مواقع آلام و مصائب ترک نگوید.

منبع : امالی صدوق ،ص397

حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: رفقای صمیمی که همانند برادر به آدمی وابسته و نزدیک هستند سه قسمتند. اول، کسی است که مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب می آید و در همه ی حالات، آدمی به وی نیاز دارد، او رفیق عاقل است. دوم، کسی است که وجود او برای انسان به منزله ی یک بیماری مزاحم و رنج آور است و او رفیق احمق است. سوم، رفیقی است که وجود نافعش به منزله ی داروی شفا بخش و ضد بیماری است و او رفیق لبیب یعنی روشنفکر بسیار عاقل است.

منبع: تحف العقول،ص323

jahad mog;759048 نوشت:
در واقع تو با خدات دوستی میکنی، دلت پیش اونه، داری حرف اونو عملی میکنی، و تنها کست اونه گرچه در ظاهر با اینی

عالی بود عالی بود
حرف منم همینه

jahad mog;759048 نوشت:
اسم خودش+عکسش + اسم مادرش (اگه میدونی) رو بگو تا منم یه تفالی از قرآن براش بکنم ببینم چجور ادمیه

این دیگه قضیش چیه؟مگه میشه؟ مگه داریم؟

jahad mog;759049 نوشت:
نع سوم دبیرستانیا

البته من پیشی ام.......میو....:khaneh::Khandidan!::khoshgel:

شهادت;759072 نوشت:
این دیگه قضیش چیه؟مگه میشه؟ مگه داریم؟

نمیدونم این دوست ماهم دوبار تفال کرد آدم عالم و تواب و اینا در اومد .میگف استادش یادش داده که بشرح زیره:

قران کاملی بدستت بگیر سمت قبله بشین با حضور قلب 3 بار سوره توحید + 10 صلوات+ گفتن: الله محمد علی فاطمه حسن حسین...

بعد نیت کن دوستم چجور ادمیه...

بعد یه صفحه باز کن!

دقت کنی که ناخنتو فرو ببری تو صفحات و اصلا ورق نخوره همونی بیاد ک ناخنت روشه صفحات عوض نشه... گویا داخل صفحات چاقو فرو میکنی!

mohammad.sh;758684 نوشت:
یه سوال برام مطرح شد از گفته هاتون
دوستی با دوست بزرگتر یا کوچکتر از خود.
بنظر شما این درسته یا غلط؟
اگر در انتخاب دوستی ک از ما بزرگتره دقت عمل به خرج بدیم چی؟نمیتونه موجب توسعه روح،بهتر کردن روابط اجتماعی و افزایش دایره دوستی ما بشه؟
اگر می تونید درمورد اینکه چرا توی سن نوجوانی اختلاف دوسال زیاده بیشتر توضیح بدین

ببینید در نوجوانی دو سال یعنی کلی فاصله تجربی و رشدی،

شما خودت رو با دو سال پیشت مقایسه کن، ببین چقدر فرق کردی؟ ولی در جوانی در طی دو سال تجربه بیشتر میشه ولی از لحاظ فکری آدم زیاد عوض نمیشه

منظورم از دوست همسن کسی که بتونه پشتیبان و همراهت باشه، اما کسی که از شما دو سال کوچکتره، شما حکم راهنما رو براش داری تا دوستت، این

بد نیست که به کسی کمک کنی، ولی کسی رو انتخاب کن که بتونه به خودت هم کمک کنه، کسی که اینقدر قابل اعتماد باشه که بتونی باهاش مشورت کنی

اما اگر دوست بزرگتر انتخاب کنید که خیلی خوبه، چرا که همیشه کسی هست که تجربه اش بیشتر از شما باشه،

البته من خودم در سن شما که بودم به قدری از لحاظ فکری با همسن هام فاصله داشتم که حتی هم سن ها هم برام کوچیک بودن، چه برسه کوچکتر ها

رنگین;759144 نوشت:
ببینید در نوجوانی دو سال یعنی کلی فاصله تجربی و رشدی،

شما خودت رو با دو سال پیشت مقایسه کن، ببین چقدر فرق کردی؟ ولی در جوانی در طی دو سال تجربه بیشتر میشه ولی از لحاظ فکری آدم زیاد عوض نمیشه

منظورم از دوست همسن کسی که بتونه پشتیبان و همراهت باشه، اما کسی که از شما دو سال کوچکتره، شما حکم راهنما رو براش داری تا دوستت، این

بد نیست که به کسی کمک کنی، ولی کسی رو انتخاب کن که بتونه به خودت هم کمک کنه، کسی که اینقدر قابل اعتماد باشه که بتونی باهاش مشورت کنی

اما اگر دوست بزرگتر انتخاب کنید که خیلی خوبه، چرا که همیشه کسی هست که تجربه اش بیشتر از شما باشه،

البته من خودم در سن شما که بودم به قدری از لحاظ فکری با همسن هام فاصله داشتم که حتی هم سن ها هم برام کوچیک بودن، چه برسه کوچکتر ها


راهنمایی خوبی کردین،خیلی ممنون
گفته هاتون رو تا حد زیادی قبول دارم

دوستان من کلا دیگه درمورد دوستم سردرگمم
میگه بهم زنگ میزنه اما نمیزنه
میگه فلان کارو میکنم اما نمیکنه
خییییلی بدقولی میکنه
بنظرتون چیکار کنم؟
این بدقولیاش نشان گر این نیس که میلی به من نداره؟
یعنی طبق حدیث امام علی من اگه برم دنبالش ذلیل میشم؟

[="Navy"]

jahad mog;758951 نوشت:
اما یه چیزی خیلی جالبه و اون اینه که من هر چقدر وابستگی و محبتمو به دوستم کمتر میکنم روابطمون باهم بهتر میشه و در عوض علاقه و وابستگی اون به من بیشتر میشه و برعکس و این دور باطل هرهفته دوبار تکرار میشه!

يه دوست روانشناس دارم ميگه وابستگي باعث ميشه که طرف مقابل از خودش واکنش منفي نشون بده.[/]

سلام من همه مطالب را مطالعه کردم چیزی که اینجا به ذهنم میرسه این که این دوستیها هم جنبه مثبت داره و هم منفی!
جنبه مثبت این رابطه روی روابط اجتماعی شما اثر مثبت میذاره و شما میتونین با دوست بون با کسی به نوعی از لحاظ احساسی خودتونو ارضا بکنین ولی وقتی آدم احساساتی باشین و نتونین خودتونو کنترل بکنین و به نوعی وابستگی روحی و عاطفی پیدا کنین تاثیرات منفی داره در هر رابطه ای باید عقل قبل از احساسات حکم فرما باشه وگرنه جز زحمت برای فرد فایده دیگه ای نداره!

موضوع قفل شده است