عارف کیست؟ و عرفان چیست؟

تب‌های اولیه

44 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

آنچه را میدانید زیر پا نگذارید ، این تمام عرفان است.
آیت الله بهجت(روحی له الفداه)

گر کسی طالب معرفت باشد و در طلب ، جدیت و خلوص داشته باشد در و دیوار به اذن الله معلمش خواهد بود وگرنه سخن پیامبر(ص) هم در او اثر نخواهد کرد چنانچه در ابوجهل هم اثر نکرد.
آیت الله بهجت(روحی له الفداه)

آنچه را که حاضر است پنهانش کن که این دنیای تو در این دنیاست.
آنچه را که غایب است احضار کن که این دنیای اخروی است.
آنچه را که وجود دارد نابود کن که این هوس است.
آنچه را که وجود ندارد ایجاد کن که این اراده است.

از درخت بیاموزیم که :
نه تنها در برابر بی‌آبی و کم‌آبی از پای در نمی‌آید، بلکه برای بدست آوردن آب، ریشه‌های خود را عمیق‌تر می‌کند و در نتیجه در مقابل طوفان و بادهای شدید نیز مقاوم‌تر می‌گردد.

در جنگل با وجود کمبود نور و رقابت با دیگر درختان ، قد خود را برافراشته‌تر می‌کند و سر به آسمان می‌ساید تا برای بهره‌مند شدن از نور الهی از دیگر رقیبان پیشی بگیرد.

سازگاری را، که در مسیر تکامل خود، سرما را با سوزنی شکل کردن برگها تحمل می‌کند و گرما را با ضخیم‌تر کردن برگها و ذخیره آب برای روزهای سخت.

همیشه رنج تازیانه آفتاب و سوزش گرمای کویری را تحمل کرده تا لذت سایه انداختن بر سر دیگر مخلوقات را بچشد.

حسین انصاریان در کتاب عرفان اسلامی کلامی صریح از معنی عرفان از زبان امام علی بیان نموده اند
العلم نهر و العلماء یطوفون حول النهر
علم نهری است که علما حول آن طواف کرده و مقدار ناچیزی از آن میچشند
الحکمه بحر و الحکماء یغوصون فی البحر
حکمت دریائی است که حکیمان و فیلسوفان در آن دریا غواصی میکنند تا در عمق حکمت فروبروند
و العارفون یسیرون فی السفن النجات
و عارفان سوار بر کشتیهای نجات از این دریا و نهر ها گذشته به جائی میروند که دیگر در آنجا آبی نیست بلکه چیزی فراتر از دریا و خشکی است
اگر بخواهیم مثالی بزنیم طبق فرموده قران
اگر خشکی را زمینهای هفت گانه قران فرض کنیم
و دریاها را نیز آسمانهای هفت گانه که در قران آمده است
فراتر از اینها وجودی هست که عارفان بدانجا رهسپارند
عرفان در اصل به معنی معرفت پیدا کردن است و معرفت پیدا کردن با کمک عقل و منطق و تقسیم بندی آن به دو بخش عملی و نظری به نظر منطقی نمی آید
تقسیم بندی عرفان عملی و نظری را عده ای استدلالیان که میخواسته اند عرفان را در چهار چوب
تفکرات و تعقلات خود بگنجانند ایجاد نموده اند به قول مولوی اصول و زیر بنای فکری استدلالیان چوبین بود لذا نه تنها عالم و علامه و برترین دانشمند چه در حوزه دینی و چه در حوزه علمی و فناوری و فیزیک و ریاضی نمیتواند به حوزه عرفان وارد شده و نظر بدهد
بلکه طبق فرموده امام علی حکیمان نیز خود راسر درگم دریائی نموده اند که در عمیق ترین این دریای حکمت نیز گمشده خود را نمیتوانند پیدا کنند
همین موضوع را شاعر ایرانی سهراب سپهری در یکی از شعر هایش گفته است :
آن سوی دریاها شهری است قایقی باید ساخت
شاید اگر بخواهیم به زبانی قابل درک این مراحل سیر را از طواف کردن حول نهر تا فرو رفتن در عمق دریا و سپس پیدا کردن کشتی نجات و سوار شدن بر آن و رسیدن به آن سوی دریاها که همان آسمان هفتم خلقت یا به قول عوام بهشت است بیان نمائیم
میتوان دانستن این امور را عرفان نظری و انجام دادن این امور را عرفان عملی نامید
اما این را باید دانست که از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن
و یا "آن را که خبر شد خبری باز نیامد" لذا کسی که با درک و شهود عرفان را طی میکند سوار بر کشتی نجات است و کسی که در مسیر عرفان مطالعه و تحقیق میکند در اصل مسیر نهر یا عمق دریا را میکاود و دیگر به او نمیتوان عارف گفت بلکه او یا دانشمند و علامه است و یا در مرحله ای تخصصی تر حکیم است که به مراحلی از مسیر آشنائی پیدا کرده است
و در اصل عارف کسی است که سوار بر کشتی نجات شده و میتواند علامه ها و حتی حکیمان را نیز سوار کشتی خود نموده و با خود به آن سوی دریاها ببرد.
حرف زدن درباره آن سوی دریاها که همان ذات پروردگار و دنیائی ورای توهمات و درک عقل بشری و خارج از حد کلماتی است که به زبان فارسی یا عربی بشر زمینی خلق کرده و تحویل یکدیگر میدهد غیر ممکن است و به همین دلیل است که 2500 سال پیش که زرتشت پیامبر باستانی ایران که تا انتهای آسمان هفتم رفته و در مغان موبدان را تربیت میکرده است با آنها به زبان اشاره ارتباط برقرار میکرده و حرف نمیزده است تا مفهوم واقعی انتهای خلقت تحریف نشود.
که البته به نظر بنده هر چه بشر پیشرفت نموده و در زبان و خط و کتابت و ادبیات پیشرفت کرده احتمال تحریف کمتر شده و شاید به خاطر همین است که آخرین کتاب آسمانی به صورت کتاب و مکتوب به بشر نازل شده و بعد از 1400 سال ما میبینیم که دانشمندان کل قران را با هزاران جلد تفسیر بر روی یک کارت فلش کوچکی ریخته و در مراکز فوق تخصصی حتی آن را به مغز پیوند داده اند تا فرد مذکور حافظ کل قران شود.
در حالت کلی دین به بحث در حوزه علم میپردازد که به آن فقه یا شریعت نیز میتوان گفت و در بحثی عمیق تر از دین تعاریفی به نام حکمت یا فلسفه به کاربرده میشود که بحثهائی عمیق تر درباره مراحل تکامل معنوی انسان را مطرح میکنند.
البته همان گونه که در جامعه همیشه بوده اند افرادی با درک غلط از دین و تفسیر غلط از نهر آبی که به سوی دریا در حرکت است ادیان ساختگی و گمراه کننده مانند شیطان پرستی را ابداع میکنند و افرادی که در دین مهارت پیدا کرده و وارد دریای حکمت میشوند با فرو رفتن در عمق زیاد دریای حکمت که بسیار خطر ناک و تاریک است در صورتی که بدون عارف راهنما پا به اعماق دریای حکمت الهی بگذارند به قول علامه بحر العلوم در کتاب رساله سیر و سلوک ، دچار توهماتی شده و در گیر عالم توهم گردیده و نه تنها خود بلکه علما و عوام و خواص دنباله رو خود را نیز گمراه مینمایند. برای مثال میتوان موارد متعددی را در تاریخ بشری دید که افراد زیادی فرقه های ساختگی کرده اند مانند فرقه وهابیت بابیت و غیره ...
اگر در حالت کلی بخواهیم مدلی که امام علی از مراحل سیر عارف از دانشمند و علامه شدن تا حکیم شدن و سپس عارف شدن و سوار بر کشتی شدن را با مدل عارفان و صوفیان و حتی ادیانی مانند ادیان تبتی مقایسه کنیم
طبق دسته بندی عارفانی که خود مستقیما دیده و در آثار خود نوشته اند
هفت آسمان که در سه قسمت عمده امام علی آن را تقسیم بندی کرده است
طبق فرموده قران به خصوص در آیه الکرسی خلقتی که روح انسان بدانها دسترسی دارد به دو بخش دنیاهای نور و ظلمت تقسیم میشود
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم جهانهای زیرینی دارد که آنها را فرض میکنیم زیر صفر باشند
جهان ما اولین دنیائی است که ما تجربه انسان بودن را وارد روح الهی مان میکنیم
جهان بالاتر از ما جهان اثیری نام دارد که ما در آن دنیا بدنی نیمه مادی داریم که به بیانی دیگر جهان احساسات نیز نامیده میشود در آنجا به قول قران فی ما اشتهت انفسهم خالدون است. هر چیزی بخواهیم در همان لحظه مقابلمان ظاهر میشود.
جهان اثیری جهانی است که کل جهان مادی ما با تمامی میلیاردها کهکشان و کل فضا را در گوشه ای از خود جا داده است. هر چه بالاتر در آسمانهای هفت گانه میرویم جهان زیرین آن در گوشه ای از آسمان بالاتر جای میگیرد.
جهان بالاتر از آن جهانی ما بین احساسات و عقل است
در این جهان است که نامه اعمال تمامی انسانها ضبط و ثبت و نگهداری و عدالت خداوند بر اساس آنها شامل تک تک افراد میگردد یا به عبارتی دیگر سریع الحساب بودن خداوند و حساب و کتاب خداوند که در روز قیامت برخی میگویند انجام میشود در این آسمان دائم در حال انجام است
و بر اساس این تعریف است که قیامت مستقل از زمان و مکان هم اکنون وجود دارد
و لذا اینکه برخی میگویند در آینده قیامتی بر پا خواهد شد غلط است چون آینده در داخل زمان است و قیامت نیز مستقل از زمان است.
تبتی ها و عرفائی که به این مکان که کتاب اعمال کل خقلت در آن ثبت میشود قدم گذارده اند
این کتاب را دقیقا همانند قران تعریف کرده اند که از جزئیات هیچ اتفاقی در آن کتاب چشم پوشی نشده و ریز ترین نکات نیز در آنجا ثبت میشود
همچنین بنا به گفته بر خی از عرفا در این عالم موزه ای وجود دارد که منشاء تمامی ابداعات و اختراعات و نو آوری های بشری است. در این جا است که برخی از مخترعین در حین خواب یا بیداری از این موزه بازدید و دستگاهی جدید را میسازند بدون اینکه از بازدید از آن موزه فناوری خلقت اطلاع داشته باشند.
جهان بالاتر از آن جهان عقل مطلق است که خداوند در قران بدان اشاره فرموده است
عرفائی که به این جهان قدم گذارده اند آن جهان را جهانی بسیار پر از شگفتی و خارق العاده توصیف کرده اند و به خصوص یکی از این عرفا میگوید که در این جهان هر چیزی را دیدی باید همان گونه قبول کنی و اگر بخواهی آن را تجزیه و تحلیل کنی و توصیف کنی دیوانه خواهی شد.
برخی دیگر این دنیا را دنیای رنگها نامیده اند و برخی منشاء اصلی رنگین کمان را همین دنیا شمرده اند.
بالاتر از جهان عقل بنا به فرموده خداوند در آیه الکرسی دنیای ظلمت تمام شده و انسان وارد دنیای نور میشود. پنجمین جهان از جهانهای هفت گانه و اولین جهان از جهانهای سه گانه نور الهی و یا جهان روح میباشد بسیار عظیم بوده و جهانی است که همه چیز در آن مجرد است
و معنی زن یا مرد و نر و ماده تاریکی یا روشنی خوب و بد زشت و زیبا و غیره در آنجا وجود ندارد
اصطلاحات فوق مربوط به دنیای عقل است و چون عقل را در جهان پنجم راهی نیست لذا این مفاهیم نیز در آنجا رنگ خود را از دست میدهند بنا به گفته برخی از عرفا در این جهان موزه ای عظیم از تمامی علائم و نشانه ها و مفاهیمی که به وسیله آنها جهان زیرین آن یعنی جهان عقل ساخته میشود وجود دارد.
تمامی زبانها و خطوط و تمامی احساسات و تمامی فلسفه و حکمت و همه چیز در جهان پنجم در موزه مانندی نگهداری میشوند که به عنوان آجرهای خلق جهان زیرین آن یعنی جهان عقل از آنها استفاده میشود.
در این جهان دیگر زمان معنی خود را از دست داده و انسان تمامی دوستان و آشنایان و عزیزان خود را مستقل از زمان و مکان با شهود کامل و احساسی فراتر از احساس قابل بیان پیدا میکند
در این جهان که تنها روح مجرد انسان بدانجا میتواند راه یابد و باید عقل خود را در جهان زیرین کنار بگذارد زندگی به گونه ای است که زندگی امثال ماها بر روی زمین همانند مردگان است
و شاید بتوان گفت بهشت برین که خداوند فرموده است و روح مجرد انسان از جدائی اصل خود رنج میبرد در اینجا تمام شده و به سرچشمه نور خلقت یا روح متصل میشود.
جهان بالاتر جهان ششم و جهان بالاتر از آن جهان هفتم است و همان جائی است که پیامبر اسلام در آنجا تجربه قاب قوسین را بنا به فرموده قران به دست آورد.
در اینجا است که انسان به این درک میرسد که با خالق خود یکی شده است و به منزل ابدی خود رسیده است سخن درباره جهانهای ششم و هفتم غیر ممکن است و تنها موارد کمی در قران و احادیث آمده است تصور اینکه جهان ششم یا هفتم چگونه است یا چیست بدون شهود و درک غیر ممکن است تعداد بسیار اندکی در طول خلقت به جهانهای ششم و هفتم راه یافته اند از جمله اهل بیت و امامان شیعه و بسیاری از بزرگترین عارفان به جز تعداد اندکی تنها توانسته اند خود را به جهان پنجم که روح مجرد است برسانند چه برسد به ششم یا هفتم
یکی از عارفان و از شاگردهای شمس تبریز درباره جهان ششم مینویسد که وقتی انسان به جهان ششم راه مییابد شاید میلیاردها سال در آن جهان بماند و به تصورش هم نیاید که بالاتر از این جهان جهانی هم هست که خداوند را میتواند پیدا کند لذت در جهان ششم به حدی است که انسان نمیتواند تصور آن را بکند
در آسمانهای هفت گانه به جز آسمان هفتم خداوند نمایندگان یا فرشتگان یا هر چیزی که نامش را بگذارید برای اداره آن جهان گذارده که وقتی فردی از جهان زیرین وارد آن میشود و قدرت و عظمت پادشاه آن جهان را مشاهده میکند تصور میکند که خدا این است ولی وقتی به جهانی بالاتر میرود میفهمد که اشتباه کرده است.
در هر حال فقط افرادی که در زندگی زمینی آمادگی کامل را کسب کرده اند میتوانند از آسمان ششم عبور و به آسمان هفتم و به قول معروف قاب قوسین برسند.
در این جهان همه خود را در یک پارچگی کامل با خداوند میبینند و شاید به این دلیل است که پیامبر اسلام فرمود سلمان منا اهل البیت ، زیرا که سلمان نیز به احتمالی به آسمان هفتم رسیده بوده و جزئی از اهل بین و محرم با امام علی و پیامبر و حتی حضرت زهرا شده بوده است. و یا شاید به این دلیل است که حلاج بعد از سالها عبادت و زحمت که در آسمان هفتم به حق رسید در میان مردم داد میزد انا الحق تا مردم او را بکشند و به جائی که دیده است بازگردد زیرا کسی که یک لحظه از این مکان بازدید کند غیر ممکن است که آرزوی مرگ را یک لحظه فراموش کند.

عرفان چیست 1

در روایات آمده است که دو دوست با همدیگر در میان باران میرفته اند
ناگهان در میان جنگل به دختری برخورده اند که پشت آبی که جمع شده بوده نمیتوانسته از میان آب رد شود

یکی از آن دو نفر جلو میرود و دختر را بغل میکند و به آن سوی آب میبرد

و آن دو به راه خود ادامه میدهند
وقتی به روستائی میرسند دوست دوم به دوست اول میگوید که
توخجالت نکشیدی که آن دختر را بغل کردی

نفر اول میگوید که من آن دختر را همانجا رها کردم
ولی تو هنوز آن را رها نکرده ای و در ذهن خود مشغولی

عرفان یعنی خالی شدن از افکار نفسانی و شیطانی و زندگی در میان نور

عرفان یعنی اینکه خداوند به قول ایه الکرسی انسان را از حوزه حجابهای ظلمانی خارج و از ظلمات به نور وارد کند

که البته این کار با وسیله انجام میشود و خداوند ابا دارد از اینکه کاری را بدون وسیله انجام دهد
و آن وسیله به جز امام زمان چیز دیگری نمیتواند باشد

عرفان چیست 2

در حکایات امده است که در کنار دریائی پیر مرد عارفی تنها با مردم روستائی زندگی میکرده است
همسایه آن پیر مردعارف دختر جوانی داشته و دختر جوان نیز دلباخته جوان ماهیگیری بوده است

روزی از روزها دختر و پسر جوان به جای خلوتی رفته و ارتباط با هم برقرار کرده و دختر آبستن میشود
بعد از مدتی بچه دختر و مرد جوان به دنیا می آید ولی دختر از ترسش در مقابل اعتراض اهل روستا
تقصیر را به گردن پیر مرد عارف تنهای بیچاره می اندازد

تمامی اهل روستا به سراغ پیر مرد می آیند و شروع میکنند هر چی از دهنشان بیرون می آید نصیب پیر مرد میکنند و در نهایت بچه آن دختر را تحویل پیر مرد میدهند و میگویند که پیر مرد باید آن بچه را بزرگ کند و کل روستا ارتباط با پیر مرد را برای همه تحریم میکنند

پیر مرد عارف در پاسخ به رفتار و تهمت کل مردم روستا و اذیت ها و آزارهای آنان تنها یک کلمه می گوید :" عجب "

روزها میگذرد و پیر مرد بدون اینکه کسی به او غذائی و چیزی بدهد بچه شیر خواره را با سختی فراوان نگهداری میکند

سر انجام دختری که مادر بچه است احساس مادری اش اجازه نمیدهد که بیشتر از آن بچه اش گرسنگی بکشد و کل داستان را به اهالی روستا میگوید

اهالی روستا شرمنده از رفتار زشت شان به سراغ پیر مرد عارف می آیند و از او عذر خواهی میکنند و سعی میکنند از او دلجوئی کنند و اذیتهایشان را جبران کنند

این بار نیز پیر مرد عارف تنها یک کلمه بر زبان جاری میکند : " عجب "

عارف یعنی کسی که به قول قران
در آیه 23 سوره حدید

لکی لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم

این را بدانید که آنچه را که خداوند از شما میگیرد ناراحت نباشید و آنچه به شما میدهد دلشاد نباشید که خداوند دوست دار هیچ متکبر خود ستائی نیست
شاید معنی این کلام در این باشد که وقتی خداوند چیزی را از ما میگیرد که ما ناراحت میشویم و یا چیزی و نعمتی به ما میدهد که خوشحال میشویم هر دو اینها که اکثریت مردمی که میشناسیم
در گرفتن ناراحت و در دادن از سوی خداوند شاد میشوند نوعی تکبر و فخر فروشی نهفته دارد

که عارف کسی است که همانند آن پیر مرد در از دست دادن موقعیت اجتماعی و یا به دست آوردن موقعیت اجتماعی هیچ تفاوتی در رفتارش مشاهده نمیشود و در هر حال خدا را در تک تک سلولهای وجودش حس میکند.

در آخرین کلام از قول یکی از علمای حوزه قم عارف بدین عنوان تعریف گشته است :

عارف کسی است که همه کس را عارف میبیند

و اگر کسی از این و آن ایراد گیری و منطق گرائی و مقایسه گرائی و مقیاس گرائی کرد بدانید که بوئی از عرفان نبرده است

و بنا یه تعریف فردی دیگر عارف کسی است که مفهوم واقعی توهمات نفس را لمس کرده باشد.

به امید روزی که همه ما کنار حوض کوثر لذت عارف بودن و متصل شدن به سرچشمه خلقت و چرخی از چرخهای خلقت بودن را درک نمائیم

خداوند در قران میفرماید

خضر عارف است و رفتارش در مقابل دیدگان پیامبرانی مانند موسی منطقی به نظر نمیرسد

عارف بودن میتوان برای افراد عادی مانند من و شما گیج کننده به نظر برسد

گاهی اوقات برای افراد معمولی مانند من و شما تشخیص عارف از شیاد مانند پیدا کردن یک مورچه بر روی سنگ سیاهی در شب تاریک است

شاید رفتار هر دو مشابه هم به نظر برسد

آیا باید به خیال اینکه ممکن است رفتار طرف مقابل از نظر ما منطقی نباشد با او درگیر شویم

مانند موسی که به حضر اعتراض کرد ؟

یا اینکه گول هر فردی که ادعای عرفان میکند را بخوریم ؟

برای تشخیص این کار تنها تلاش ما در مسیر ارتباط با خداوند میتواند نجات بخش باشد

که سرمان را پائین بیاندازیم و مانند عارفان همه را به چشم عارف ببینیم و بر روی کسب معرفت از زمین و زمان و در و دیوار باشیم نه اینکه مانند بعضی از افراد

دنبال این مدعی و آن مدعی بیافتیم به خیال اینکه بدون زحمت کشیدن و رنج دوستی با خدا
ناگهان همه چیز از آسمان توسط یک عارف مدعی بر ما نازل شود

بهتر است که همانند عرفا همه چیز را مانند عارف ببینیم

آنگاه است که به قول آقای بهجت در و دیوار با ما از اسرار الهی سخن خواهند گفت و اگر کسی
با یقین این قدم را بگذارد دیگر نیاز به این نخواهد داشت که من عارف هستم یا فلانی عارف است و یا فلان دیگر مدعی است و یا عرفان های ساختگی وجود دارد .....

و فرد خواهد توانست از میان سهمگین ترین طوفانهای مسیر حرکت به سوی خدا و از میان جهنم نفس به سلامت عبور کند

زیرا دنباله رو فطرتی است که خداوند به عنوان قطب نما در درونش خلق کرده است

اگر بخواهیم مثالی بزنیم
به قول یکی از عرفا وقتی صبح اول وقت به سر کار میروید و دو نفر را دیدید که یکی به آن دیگری گفت صبح به خیر بدانید که خداوند از زبان آنها به شما میگوید صبح به خیر و اگر فردی به دیگری گفت که خیلی تو را دوست دارم
بدان که خداوند از زبان آن اولی به تو میگوید که تو را دوست دارد.
اگر بر روی در و دیوار مقابل یک مدرسه دخترانه دیدید که پسر جوانی خطاب به دختری کلمات عاشقانه نوشته آن را از زبان خداوند خطاب به خود بخوانید که خداوند به شما ابراز علاقه میکند
و اگر چنین حسی را پیدا کردید و همانند همام جانتان از جسمتان بیرون نرفت آنگاه به قول مولوی
درد بی دردی علاجش آتش است.

و این است جرعه ای از کهکشان بیکران عرفان که به اذن خداوند در و دیوار به انسان عرفان را یاد میدهند و دیگر نیازی به نگرانی وجود ندارد که به دنبال کسی باشیم که عارف است و نگران باشیم که وی آیا مدعی است یا عارف واقعی است؟

اد حدیث قدسی افتادم که خداوند می فرماید :

لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا

آنانکه از ما روی برگرداندند میدانستند که چقدر مشتاق آنانم
از شوق جان میدادند

اگر کسی این کلام را بفهمد آن وقت میتواند درک کند که عرفان چیست

در حدیثی قدسی خداوند می فرماید :

من طلبنی وجدنی
هر کس مرا بجوید پیدایم میکند

من وجدنی عشقنی
هر کس مرا پیدا کرد عاشقم میشود

من عشقنی عشقته
هر کس عاشقم شود عاشقش میشوم

من عشقته قتلته
هر کس عاشقش شوم او را میکشم

و من قتلته فعلی دیته
و هر کس را بکشم باید دیه اش را بپردازم

و انا دیته
و خود دیه او خواهم شد

هر کس این کلام خداوند را بفهمد نباید جانی در جسمش بماند

و این است عرفان

برای این شماره، در محضر استاد گرانقدر آیت‏الله ممدوحی (دامت توفیقاته)، سؤال یکی از خواهران طلبه مدرسه علمیه الزهرا (علیهاالسلام) را مطرح کردیم . ایشان در پاسخ سؤال، بیاناتی را فرمودند که خدمت‏شما خوانندگان ارائه می‏گردد .
با عرض سلام
این جانب طلبه سال سوم مدرسه علمیه الزهرا (علیهاالسلام) می‏باشم . علاقه شدید من به عرفان باعث‏شد که به حوزه وارد شوم; چرا که بر اثر تحقیقاتی که داشتم، به من گفتند که برای رسیدن به مقصودم (عرفان)، باید دروس حوزوی را بخوانم .
سؤال من این است که نحوه ورود به وادی عرفان چیست؟ آیا قبل از آن دروس خاصی را باید خواند؟ آیا در کلاسهایی که در این زمینه تشکیل می‏شود و هیچ گونه شرط یا پیشنیازی ندارند می‏توانیم شرکت کنیم .
×××
پاسخ: مسائل عرفانی از دقت فوق العاده‏ای برخوردار است که وصول به مقاصد و مطالب آن کار بسیار دشواری است و قبل از هر چیز باید بدانیم که عرفان به دو قسم تقسیم می‏شود: 1- عرفان نظری، 2- عرفان عملی .
1- عرفان نظری:

عرفان نظری، دسترسی به یک سری مفاهیم بسیار عمیق و بلند است که با مقدمات طولانی و بسیار گسترده، قابل تحصیل است و از شرایط مهم آن تدرب و تمرین و مطالعات زیاد و تفکر و تعمق است تا ذهن بتواند ظرف آن قرار بگیرد .
برای گام نهادن در وادی عرفان، انسان باید قدرت تفسیر و فهم تفسیر داشته باشد، با آیات و روایات آشنا باشد و به منطق و فلسفه، اعم از مشاء، اشراق و حکمت متعالیه تسلط کامل داشته باشد .
کتابهایی که در این علم خوانده می‏شود، عبارتند از: «تمهید القواعد» ابن ترکه، «مصباح الانس‏» قونوی، «فتوحات مکیه‏» محی‏الدین، «فصوص الحکم‏» محی الدین و نیز «رسالة الولایة‏» علامه طباطبایی و مسائلی که در برخی قسمتهای «المیزان‏» به نحو برهانی بیان شده است .
یکی دیگر از مسائل بسیار مهمی که در این علم مطرح می‏شود، این است که عرفان نظری، فقط باید در محضر استاد کسب گردد و انسان به هر اندازه دقیق و دانشمند باشد، با مطالعه کتابهای عرفانی، بدون حضور استاد نمی‏تواند اصطلاحات آن را درک کند; چرا که اصطلاحات آن دارای حدود و ثغوری است که فقط با ذهن بسیار تیز استاد متخصص فن تفهیم می‏شود و بعد با تکرار مکررات حاصل می‏شود .
از طرف دیگر، امروزه می‏بینیم که مدعیان این فن در سراسر جهان زیاد شده‏اند . مدعیان دروغینی که یک سلسله مسائل را به صورت بدعت گذاری مقدمه چینی کرده و باعث ایجاد فرقه گرایی، تحزب و چند گانگی شده‏اند .
آنها با ادعاهای غلط و با زهد فروشی و . . . یک عده افرادی را دور خود جمع می‏کنند و با افکار غلط ولی براق و لعاب خورده، آنان را اغوا می‏کنند .
خلاصه آنکه عرفان نظری حاصل نمی‏شود، مگر با:
الف - مقدمات فوق العاده تحصیل;
ب - لطافت ذهن;
ج - استاد بسیار ماهر و متخصص فن;
د - تمرین ذهنی .
2- عرفان عملی:

برای گام نهادن در وادی عرفان عملی شرایط ذیل لازم است:
الف - ترک معصیت‏بطور مطلق . برای انسانی که آلوده به یک گناه صغیره باشد، وصول به این سلسله معارف، محال قطعی است . پس انسان باید ملکه عدالت داشته باشد و به تمام دستورات شارع، اعم از واجبات و مستحبات کاملا عمل کند .
ب - باید دارای استعداد لازم باشد و استعداد علمی برای این کار کافی نیست . استعداد روحی فوق العاده‏ای می‏خواهد که اساتید فن آن را می‏شناسند .
ج - انسان باید از نظر نظام علمی فوق العاده باشد; یعنی مثلا مجتهد در فقه باشد و به فلسفه مسلط باشد تا بتواند خوب پیش برود . البته اندک کسانی هستند که مقدمات علمی ندارند و به جاهایی رسیده‏اند، لیکن اگر همانها مقدمات علمی داشتند، حتما به مقامات عالی‏تری می‏رسیدند .
د - داشتن اساتید ماهر . هر استادی استعداد لازم را جهت‏شناسایی و راهنمایی ندارد . بزرگانی هستند که خودشان واصل‏اند، لیکن مربی افراد دیگر نمی‏توانند باشند . استادی می‏تواند دستگیر باشد که علاوه بر آن که واصل است، مکمل دیگری نیز باشد .
ه - پشتکار فوق‏العاده، که اگر فرد پشتکار لازم را نداشته باشد، در میانه راه خسته می‏شود . نباید به مقدمات قناعت کرد، بلکه به هر مرحله‏ای که رسید، آن مرحله را مقدمه بداند و با مراقبه و دقت و حوصله فراوان فیوضات را نگه دارد و مرحله به مرحله بالا رود .
اگر در هر مرحله‏ای پیش‏آمدی برای سالک روی داد، گمان نکنند که مقصد همین است، بلکه آنها را نیز مقدمات بدانند که این پیش‏آمدها نورانیت فراوانی برای سالک ایجاد می‏کند . عرفان عملی چون حرکت‏به سوی خداست، پس حرکتی است‏بی‏نهایت و آخر ندارد .
از شرایط دیگر این است که پیوسته همراه و ملازم استاد باشد و استاد، ناظر بر حالات و کردارش و بدون مشورت استاد حرکت نکند که بدون استاد راه خیلی خطرناک است; به قول حافظ (رحمه‏الله): «باخبر باش که سر می‏شکند دیوارش‏»
شرط دیگر این است که باید دائم بداند که اگر خدای متعال او را لحظه‏ای رها کند، از بلندترین قله پرتاب می‏شود به قعر عمیق‏ترین دره . هر چه در این وادی مقام انسان بالاتر رود، نگه‏داری‏اش سخت‏تر است و باید با تضرع و زاری از خدا بخواهد که او را لحظه‏ای به خودش واگذار نکند .
شرط دیگرش این است که انسان بداند به هر مرحله که می‏رسد، عطیه‏ای است از عطایای الهی، پس به خودش مغرور نشود و گمان نکند اوست که دارای این کمالات است، بلکه هر چه هست، در کنار دریای عظمت‏حضرت حق، ذره‏ای هم نیست و هر چه هست، قائم و وابسته به حق است .

بنام محبوب دلها ...
ضمن تشکر از همۀ دوستانی که با عشق پاک و در اوج تشنگی به معارف الهی در جهت غنای بحث مشارکت می کنند.
ناگفته پیداست که لازمۀ فهم دقیق و درست از هر مبحثی، آشنائی با مفاهیم اصلی و کلیدی آن بحث است، در این مجال، و در مبحث شناخت عرفان حقیقی و حقیقت عرفان ابتداً به مفهوم شناسی عرفان می پردازیم:

تعریف عرفان و اقسام آن
عرفان به دو شاخه نظری و عملی تقسیم می شود. مباحث هر دو شاخه با شناخت نفس ارتباط تنگاتنگ دارند.
در عرفان نظری عارف به تفسیر هستی می پردازد ؛ درباره خدا و جهان و انسان بحث و تصور خود را از هریک از آن ها ارائه می دهد در واقع عرفان نظری پایه های علمی و نظری عرفان عملی را مورد بحث و بررسی خود قرار می دهد.1
به عبارتی وقتی عرفان نظری ابعاد وجود انسان و جهان را تحلیل کرد و به یقین، حقیقت رستگاری انسان را درک کرد، عرفان عملی می گويد باید بر طبق چنین الگو و مدلی عمل کرد؛ اگر حقیقت و واقع امور عالم، آن گونه است که عرفان نظری تبیین می کند، باید به همان نحو که عرفان نظری ترسیم نموده حرکت کرد و عمل خود را سامان داد.
در هر صورت از یک سو در تعریف عرفان نظری گفته اند: «عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان، از حیث اسما و صفات و مظاهرش و علم به احوال معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است.2
و از سوی دیگر عرفان عملی عبارت از آن قسمت از عرفان است که به توضیح روابط و وظایف انسان با خود او، با جهان و با خدای عالمیان می پردازد. عرفان عملی بیان می دارد که سالک برای این که عملاً و حقیقتاً به قلّه منیع انسانیت یعنی توحید برسد باید حرکت را از کجا آغاز کند، چه منازل و مراحلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای روح و نفس او رخ می دهد، در عرفان عملی سخن از آغاز، منازل، مراحل و مقصدی است که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سر منزل نهائی برسد ، عرفا بر این اعتقادند که رسیدن به منزلی بدون گذر از منزل و مرحله قبل امکان پذیر نیست یعنی بین مقامات و منازل عرفانی رابطه علی و معلولی برقرار است که رسیدن به هرکدام بدون طی منزل قبلی محال است.3
مباحث هر دو شاخه عرفان نظری و عملی، با شناخت نفس ارتباط تنگاتنگ دارند. از اینرو ما در آینده و در ادامۀ بحث به بررسی رابطۀ عرفان و شناخت نفس خواهیم پرداخت.
در پایان برای همۀ دوستان و همراهان، آرزوی دستیابی به شناخت و معرفت حقیقی و عرفان راستین که همانا در پرتو عمل به احکام و دستورات شریعت حقۀ اسلام ناب محمدی (ص) و پیروی از نورانیت و هدایت ائمۀ اهل البیت (ع) و به تعبیری طریقت توأم با شریعت محقق است، را آرزو می کنم. التماس دعا...
این بحث ادامه دارد ....

پاورقی_______________________
1. مطهری ، مرتضی ، آشنایی با علوم اسلامی (کلام ـ عرفان ـ حکمت عملی)ج2، ص 89.
2. یحیی یثربی ، عرفان عملی در اسلام ، ص 19 و 20.
3. شهید مطهری ، آشنایی با علوم اسلامی (کلام ـ عرفان ـ حکمت عملی)ج2، ص85 و 87.



امیر مومنان می فرماید: العارف من عرف نفسه فاعتقها ونزهها عن کل ما یبعدها.

یعنی عارف کسی است که نفسش را شناخت سپس اور ا آزاد کرد.واز هر چیزی که او را از خداوند دور کند پاکش کرد.

ببینید امیر مومنان عارف را چه کسی می داند..
1- کسی است که نفسش را شناخت.

2-نفسش را آزاد کرد.

3- واورا از هر چه پلیدی است پاک کرد.
واما اول.شناخت معرفت نفس وجایگاه نفس انسانی مهمترین ملاک برای عارف شدن است.
که خود حدیث مفصلی دارد..

اما در مورد آزاد کردن نفس.

اینست که انسان از هر چه که او را به غیر حق وادارد دور کند.تا جاییکه برای خدا حاضر شود همه چیزش را بدهد.
وبه قول شاعر:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

کم کم که دل از تعلقات خالی شد وجایگاه دوست شد می شود بیت الله.

که امام صادق علیه السلام می فرمایند:دل حریم خداست غیر خدا را درآن سالن نکنید.
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب کن خانه سپس میهمان طلب

وچه زیباست وقتی شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:معنی این آیه که می فرماید:وسقاهم ربهم شرابا طهورا چیست.

فرمود:اینست که خداوند شرابی به انسان در بهست می دهد که انسان از ماسوی الله پاک می شود یعنی همه وجودش خدایی می شود.

ونفس با عبادت خدا وعمل به دستوراتش پال می شود.

[=arial, helvetica, sans-serif]کسیکه حاظر نیست برای خدا تعظیم کند ونمازش را به پا دارد کجا وادعای عرفان کجا....

ادامه دارد...
[/]




استفتاء :

خواهشمند است تعريفي از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائيد و آيا افراد مخصوصي به اين مقام مي رسند يا براي هر کس ممکن است؟



حضرت آيت الله صافي گلپايگاني :

متأسفانه لفظ و عارف در عصر ما مورد سوء استفاده و منحرف کردن مردم از تعليم واضح دين شده است، اين دو لفظ قابل اطلاق بر هر مسلماني است که معرفت به توحيد خدا و ساير عقايد حقه داشته باشد. هر کس در خلقت آسمان و زمين و آيات الهي و عجايب عالم آفرينش و عظمت و وسعت عالم و دلايل بي شمار بر علم و قدرت و حکمت خدا بيشتر فکر کند علم و عرفانش بيشتر است. « إن في خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولي الالباب، الذين يذکرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفکرون في خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار » تفکر در خلق و تفکر در فناء دنيا همه عرفان بخش است، تفکر در خود انسان در چشم و گوش و بيني و ميليونها اسرار وجود انسان که هنوز هم بيشترش نا شناخته است همه معرفت بخش است، متوجه باشيد به اسم عارف و سير و سلوک افراد خاصي را صاحب رابطه نگيريد.

حضرت آيت الله تبريزي (ره) :

عارف حقيق در زمان کسي است که در معارف حق و اعتقادات صحيحه تحصيل يقين کرده که هيچ شبهه و وسوسه اي در او اثر ندارد گويا مانعي از ديدن حق ندارد و خداي متعال را ناظر بر خود ديده و به وظايف شرعي خود عامل و مراقب نفس خود مي باشد.

حضرت آيت الله سيستاني :

عرفان شناخت خداوند است و عرفان واقعي آن است که انبياء و ائمه (ع) پرچمدار آن بودند و مردم را به سوي آن هدايت مي کردند و اما مدعيان عرفان که در مقابل آنها مکتبي بنا نهاده اند پيروان باطل هستند و بايد با آنها مبارزه شود.

حضرت آيت الله مکارم شيرازي :

عرفان همان شناخت خداوند و صفات جمال و جلال اوست و هرکس به مقدار توان خود و صفاي قلبش مي تواند از آن بهره اي داشته باشد، درباره عرفان اسلامي به کتاب اخلاق در قرآن مراجعه کنيد.

حضرت آيت الله بهجت :

مهم عمل به وظيفه شرعيه است، عمل به دستورات آسماني عرفان واقعي را به انسان مي نماياند و به جايي مي رسد که مي گويد : « ما اعبد ربا لم اره » ، عرفان حقيقي از التزام کامل به تمامي دستورات شرع مقدس که اهم دستورات آن ترک معصيت در اعتقاد و عمل است، حاصل مي گردد و منحصر به شخص مخصوصي نيست، بلکه براي همه مي باشد و اين التزام به عقيده و عمل، بايد در همه باشد تا نتيجه دهد آن هم به مراتب.

(مسائل جديد سيد محسن محمودي/جلد سوم/ص193)

عرفان حقیقی آن نیست که کشف و کرامات صوری و خیالی یا ادعایی دارد ؛ مانند : عرفان مرتاض های هندی که رسیدن به آن ، حتی طهارت نیز نمی خواهد .
عرفان دکه ای نیست و متاع بازاری ندارد ، بلکه رسیدن به حقیقت است . اگر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه در دعای شریف عرفه می فرمایند :

« عمیت عین لاتراک » کور است چشمی که تو را نمی بیند .
این کلام را در وصول به حق می گوید ، نه به صرف گفتار . چنین عارفی چون به وصال حق رسید ، در هر شرائطی ثبات دارد . ندای « ان الله شاء أن یراک قتیلاَ » 1 را می شنود ، ولی از کشتن و کشته شدن باکی ندارد ؛ مانند آنان که به صدق به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله بودند ، یا کشته شدند یا مورد آزار بودند .

عرفان ، وقوف عندالله و معرفت و تعبد به الله است و میزان صدق آن نیز متابعت حضرات معصومین سلام الله علیهم ؛ هم چون امام صادق و امام حسین سلام الله علیهما است . امیر مؤمنان سلام الله علیه خود به تنهایی میزان حق است .
عارف آن است که به کسی جفایی نکند ؛ نه به خود ، نه به خلق خدا و نه به خدای خویش .2

پی نوشت :
1 - همانا خداوند خواست که تو را کشته ببیند . بحارالانوار ج44ص364 .
2 - درسهایی از استاد نکونام در کتاب صحیفه عشق .

باسمه تعالي

عرفان از ماده عرف به معناي شناخت است. اگه بخواهيم تعريفي از عرفان ارائه بديم كمي مشكل است چون عرفان داراي جنبه هاي مختلفي است و هر بخشي از آن تعريف مستقلي دارد. از جمله اين جنبه هاي مي توان به عرفان عملي، عرفان نظري، عرفان شعري و ... اشاره كرد.

عرفان نظري نظير فلسفه نوعي روش شناخت است. همان طوري كه به كمك فلسفه شناختي از خدا، عالم و انسان بدست مي آيد از طريق عرفان نيز آگاهي ما نسبت به خدا ، عالم و انسان زيادتر مي شود. در واقع فلسفه و عرفان هر دو به دنبال ارائه يه نظام هستي شناختي هستند. و حاصل يكي هستي شناختي فلسفي است و حاصل ديگري هستي شناختي عرفاني است.

تفاوت فلسفه و عرفان نظري اين است كه فلسفه مبتني بر استدلال و برهان و عقل است ولي در عرفان نظري اساس استدلالات بر كشف و شهود عارف است. جناب ملاصدرا در حكمت متعاليه تلاش كردند بين وجه استدلالي فلسفه و وجه كشفي عرفان جمع كنند. اما اين كه چه مقدار توانست در اين امر موفق شود جاي بحث و گفتگو دارد.

جنبه ديگر عرفان، عرفان عملي است. عرفان عملي كه از آن به سير و سلوك نيز تعبير مي شود عبارتست از برنامه هايي كه سالك در خود پياده مي كند تا آرام آرام مراحل و منازلي را طي كرده و به مقام قرب حق تعالي برسد. اعمال سالك الي الله هم شامل اعمال جوانحي است و هم شامل اعمال قلبي است.

عرفان عملي از جهتي شبيه به علم اخلاق است ولي تفاوتهايي بين اين دو وجود دارد كه شهيد مطهري در كتاب «آشنايي با عرفان اسلامي» به برخي از آنها اشاره كرده است.

عرفان عملي از جهتي مقدم بر عرفان نظري است. وقتي عارف در مسير سير و سلوك قرار گرفت، هر مقدار كه جلوتر مي رود حقايقي از عالم نيز به مرور براي او آشكار مي شود تا اين كه به منزل مقصود و نهايت قرب مي رسد.

در مراحل نهايي كشفياتي براي عارف پيدا مي شود كه وقتي شروع به تبيين آن كشفيات مي كند حقيقتي به نام عرفان نظري شكل مي گيرد. در كشفيات مراحل نهايي است كه عارف رابطه خود با خدا، رابطه خود با عالم و عالم با خداوند را بالعيان مشاهده مي كند و به اين حقيقت ناب مي رسد كه جز حضرت حق تعالي و تجليات او چيزي در عالم از بهره اي از وجود ندارد.

وقتي سالكي از ذوق شعري بهره مند باشد كشفيات خود را در قالب شعر يا نثر زيبا بيان مي دارد . حاصل سخنان او چيزي است كه از آن به عرفان شعري تعبير مي كنيم.

سلام علیکم جمیعا

استاد شهید مرتضی مطهری طی طریق را دسته بندی کردند به عرفان عملی و نظری .
مباحثی که اساتید محترم و دوستان در ارتباط با عرفان مطرح نمودند حول محور این مطلب می گردد.

اگر بخواهیم عرفان را به این شکل مورد بحث قرار بدهیم باید سلسله مراتب را رعایت نمائیم.
باید بگوئیم ابتدا عرفان عملی سپس عرفان نظری.

این مقوله برعکس تمام مقولات علمی دیگر در ابتدا طالب بهتر است بدنبال تحقیق در این مورد نرود .

همانطوریکه دوستان فرمودند در این طریقت نیاز به استادی است که نامش استاد نیست بلد راه است.

گفت که شیخی و سری پیشرو و راهبری -- شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

در این مسیر هرچه انسان کمتر بداند بهتر است چراکه امکان این هست که مطلبیکه مثلا همین الان من درج می کنم مانعی ایجاد کند.

طلب کلید درب هدایت است. تنها کسانی به این کلید دست پیدا می کنند که
1- صادق باشند
2- دین مدار یا دین دار باشند ( این هم حتی برای خدا شرط نیست که یارم چو قدح بدست گیرد بازار بتان شکست گیرد)
3- عادل و منصف باشند با خودشان و بندگان خدا
یعنی اعمال خود را آنچنان در موردش قضاوت کنند که انگار دیگری یا حتی دشمنی منصف دارد در حق آنها قضاوت می کند.
4- در نهایت کیمیاگری دست اوست و آن کیمیاگری زمانی روی می دهد که انسان همه چیز با بفروشد و خدا را بخرد.

تا زمانیکه این شرط آخر در انسان پدید نیامده تنها او طالب علم الهی است.
مانند دیگران.
این طلب از طرف خودش ایجاد و از طرف خودش اجابت شده و نه از طرف خدا.

یاحق

bina88;42138 نوشت:

در این مسیر هرچه انسان کمتر بداند بهتر است چراکه امکان این هست که مطلبیکه مثلا همین الان من درج می کنم مانعی ایجاد کند.

باسمه تعالي

جناب بينا از محقق برجسته اي مثل شما چنين سخني دور از انتظار است. اين روزها روزهايي است كه بايستي از علامه طباطبايي ياد كرد. كسي كه تحت فشار بسياري از بزرگان توانست فلسفه صدرايي را در حوزه هاي عمليه زنده كند و به بركت همان جلسات و شاگرداني كه تربيت شدند عرفان اسلامي نيز تا حدودي جاي خود را پيدا كرد.

دوست عزيز كاربر محترم بيناي گرامي هر چه آگاهي انسان از حقايق فلسفي و عرفاني بيشتر شود يقينا سخنان قرآن و معصومين عليهم السلام را كه در باب معارف اصول دين مطرح كردند بهتر درك خواهد شد.

بله عرفان خطراتي دارد كما اين كه علوم تجربي هم خطراتي دارند . يك دانشمند هسته اي مي‌توان بمب هستي توليد كند و هم مي تواند انرژي هسته اي . برخلاف كساني كه مدعي هستند علم جهت دار است، علم هيچ جهتي ندارد و همانند يك ابزار است.

عرفان نظري خطراتي دارد منتهي انسان بايد استاد ماهر و حاذق پيدا كند و به فرمايش حضرت آيه الله جوادي، كساني كه قصد دارند عرفان نظري ياد بگيرند، بايستي قبل از آن يك دور كامل اسفار ملاصدرا را نزد استادي فراگيرند.

يادگيري علم عرفان عملي نيز مثل ديگر علوم بايد توسط استادي كه توانسته مراتب و منازل عرفاني را در خود پياده كند تعليم داده شود.

اين مشكلات هيچ گاه نبايد باعث دلسردي مريد اين راه شود و به ظن اين كه ممكن است در گمراهي بيفتم دست از كار بكشد.

غفرالله لنا و لكم

سلام علیکم

حاج صالح;42391 نوشت:
جناب بينا از محقق برجسته اي مثل شما چنين سخني دور از انتظار است

من محقق برجسته یا بر نجسته نیستم این سخنان اخوی برای من یزاد دهان پر کن است.

حاج صالح;42391 نوشت:
بله عرفان خطراتي دارد كما اين كه علوم تجربي هم خطراتي دارند . يك دانشمند هسته اي مي‌توان بمب هستي توليد كند و هم مي تواند انرژي هسته اي . برخلاف كساني كه مدعي هستند علم جهت دار است، علم هيچ جهتي ندارد و همانند يك ابزار است.

حاج صالح گرامی
در عرفان حقیقی اگر کسی که عرفان عملی را به نقل از استاد مطهری به سر منزل وثوق الهی رسانده عرفان نظری تازه برایش ارزشمند می گردد.

تفاوت ایندو در این مطلب است که :
اولی که طلبش مورد پذیرش الهی واقع شده اگر بدنبال تحقیقی برود برای این است که معشوقش را ببیند.
مثال ایشان مانند تشنه ای است که طلب آب می کند تا نمیرد.

ولی دومی که عرفان نظری را در ابتدا طلب کرده تحقیقش علم اندوزی است و ماهیت و نتیجه ایندو با هم بسیار متفاوت است.

عرض کردم این مسیر با دیگر مسیرها کمی متفاوت است.

در مورد شاگردان جناب علامه فرمودید.
طلبه کارش و میلش به آموختن است. شغلش این است که بیاموزدو روزی معلمی کند.

غیر طلبه چطور ؟
آیا شیخ رجبعلی خیاط و آن بزار و آن پینه دوز و آن حلاج هم همه طلبه حوزوی بودند؟

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت -- به یک غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

لذا عرفان نظری ای نمی توان تعریف کرد مگر طلبی باشد و آن طلب به درگاه ایزد منان مهر تائید بخورد بعد آن طالب عرفان نظری را اولا از معلم خود که خداوند است که با او سخن می گوید و سپس قرآن است و ... خواهد جست.

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ارادت خدمت تمامی دوستان گرامی

bina88;42397 نوشت:
سلام علیکم

من محقق برجسته یا بر نجسته نیستم این سخنان اخوی برای من یزاد دهان پر کن است.


شکسته نفسی می فرمائید.

bina88;42397 نوشت:

حاج صالح گرامی
در عرفان حقیقی اگر کسی که عرفان عملی را به نقل از استاد مطهری به سر منزل وثوق الهی رسانده عرفان نظری تازه برایش ارزشمند می گردد.

تفاوت ایندو در این مطلب است که :
اولی که طلبش مورد پذیرش الهی واقع شده اگر بدنبال تحقیقی برود برای این است که معشوقش را ببیند.
مثال ایشان مانند تشنه ای است که طلب آب می کند تا نمیرد.

ولی دومی که عرفان نظری را در ابتدا طلب کرده تحقیقش علم اندوزی است و ماهیت و نتیجه ایندو با هم بسیار متفاوت است.

دوست عزیز کاربر محترم بینای گرامی عرفان عملی از جهتی مقدم بر عرفان نظری است. در متن قبلی هم توضیح دادم که

حاج صالح;42089 نوشت:

عرفان عملي از جهتي مقدم بر عرفان نظري است. وقتي عارف در مسير سير و سلوك قرار گرفت، هر مقدار كه جلوتر مي رود حقايقي از عالم نيز به مرور براي او آشكار مي شود تا اين كه به منزل مقصود و نهايت قرب مي رسد.
در مراحل نهايي كشفياتي براي عارف پيدا مي شود كه وقتي شروع به تبيين آن كشفيات مي كند حقيقتي به نام عرفان نظري شكل مي گيرد. در كشفيات مراحل نهايي است كه عارف رابطه خود با خدا، رابطه خود با عالم و عالم با خداوند را بالعيان مشاهده مي كند و به اين حقيقت ناب مي رسد كه جز حضرت حق تعالي و تجليات او چيزي در عالم بهره اي از وجود ندارد.

بنابراین کسی که به مقام وصول به حق می رسد نیازی به عرفان نظری ندارد ولی اگر قصد داشته باشد آن حقایق و کشفیات نهایی را برای دیگران باز کند حاصل آن عرفان نظری است. این مطلب نیازمند توضیح مفصل است.

ولی از جهتی دیگر عرفان نظری تقدم دارد. چرا؟ چون علم عرفان نظری یه نوع هستی شناختی عرفانی به شما ارائه می دهد و نگاه شما را (در حد علمی) به عالم به انسان و به خداوند تغییر می دهد.
علم عرفان نظری فوائد دیگری نیز دارد که ان شاءالله بعدا خدمت حضرتعالی عرض می کنم .

bina88;42397 نوشت:

عرض کردم این مسیر با دیگر مسیرها کمی متفاوت است.

در مورد شاگردان جناب علامه فرمودید.
طلبه کارش و میلش به آموختن است. شغلش این است که بیاموزدو روزی معلمی کند.

غیر طلبه چطور ؟
آیا شیخ رجبعلی خیاط و آن بزار و آن پینه دوز و آن حلاج هم همه طلبه حوزوی بودند؟

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت -- به یک غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

یاحق

دوست عزیز بینای گرامی یک روش عمومی است و یک روش غیر معمول و نادر. امثال رجبعلی خیاط این ها از نوادرند. روش عمومی روش تحصیل علم است. قرآن کریم که مهم ترین کتاب عرفان است ما را ملزم به تفکر و تدبر و دقت و استفاده از خرد کرده است . این که خداوند به افرادی که تعدادشان به انگشتان دو دست هم نمی رسد عنایت خاصی می کند این روشی غیر معمول و نادر است.

اگر کسی به دنبال کسب معارف است باید سختی های آن را نیز به جان بخرد و هر کجا ولو در چین هم آن معرفت را یافت به آنجا کوچ کند و آن را به دست آورد.

غفرالله لنا و لکم

سلام علیکم

حاج صالح;42426 نوشت:
بنابراین کسی که به مقام وصول به حق می رسد نیازی به عرفان نظری ندارد ولی اگر قصد داشته باشد آن حقایق و کشفیات نهایی را برای دیگران باز کند حاصل آن عرفان نظری است. این مطلب نیازمند توضیح مفصل است.

حاج صالح گرامی
عرفان نظری همانطوریکه عرض کردم برای سالک همچون اب است برای لب تشنه .
اگر
کسی معشوق خود را در حد پرستیدندوست داشته باشد لاجرم راههائی را بدنبالش است که او را به معشوق و عاشق خود نزدیک نماید.

عرفان نظری هم یکی از آن راههاست .

مثلا اگر سالکی که طلبش مورد تائید حق تعالی است اگر نخواهد به مطالب دیگر راهپویان وصال دست بیابد لازمش میشود که خودش تجربه نماید.

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل-- کجا دانند ...

اما در مورد شیخ رجبعلی خیاط و ..

عرفاء موید الهی 3 دسته اند.
1- انهائیکه از معرفت خود در حق بندگان امساک می کنند و از تعلم شانه خالی می کنند بدلایلی .
2- عده ای که تعلم را می پذیرند ولی آنچه خلق الله از تعلم انها میشنوند همچون یک عالم و یا یک انسان باتجربه می پذیرند و آنها مخصوصا هرکاری می کنند تا مردم به ماهیت ایشان پی نبرند آنهم به دلایلی
3- دسته سوم کسانی هستند اهل آب و آتش
چراکه معلمند . آنها در بینم مردم زندگی می کنند و صادقانه مطالب را می گویند و خود را کاملا به خدا سپرده از شر بلاهادی که ممکن است سرشان بیاید آنها نیز این کار را می کنند آنهم به دلایلی

لذا با عنایت به مطالب مذکورتعداد این اشخاص خیلی کم هم نیست ولی از دیده ما پنهانند.

اما در مورد تعلیم علوم حوزوی اینطور که از مطالب شما دستگیرم شد منظور شما این است که بغیر از حدود خوزه ها
هر انکس که هدایت می یابد انگشت شمار است.

ولی باید عرض کنم که درست برعکس این مطلبی که شما می فرمائید صادق است.

دلیلش را بگذارید با مثالی عرض کنم ولی از شرح مبسوط بنده را معاف نمایئد.

ما مدتی خدمت کسی بودیم خلقی مانند برسیسای عابد داشت و منحرف شده بود.
ولی قبل از انحراف کمالات فوق العاده ای داشت.

مثلا هرگاه زیارت یکی از ائمه را می خواند در اتاقی که با او نشسته بودیم عطر گل یاس تمام اتاق را پر میکرد.

وقتی به اصرار چند تن از دوستان را به خدمت ایشان بردم که یکی از آنها از طلاب علمیه تهران (مروی) هم بود وقتی از این دست کرامات را مشاهده کردند دو تن از انها ایمان اورده و یقینی درخور حاصل کردند.

من از طلبه انتظار این انقلاب روحی را داشتم ولی این دوست ما که اتفاقا از صادقترین دوستان من هست شروع کرد به گفت و پرس از علمای حوزه نهایتا در مورد مطلبی امد گفتک
می دانی طرف چطور از احوال فلانی خبردار بود و اگاهمان کرد/
گفتم چطور
گفت چیزی نیست خیلی ها اینطور بودند یک روز کسی آمد پیش پیامبر به او گفت بگو در دستم چیست آن شخص گفت تسبیح و ....

حتما داستان این مطلب را شنیده اید.
من معتقدم اگر این دوست حوزوی من اگر بجای ایمان به گفتار معلمینی که شاید هیچ اطلاعی از عرفان نداشتند توجه و تفکری مستقل می داشت این اتفاق نمی افتاد.
اینمطلب نادر نیست.
اتفاقا عمومیت هم دارد.

در همین مطلب عرفان عملی و عرفان نظری که جناب مطهری مطرح کرده اند.
من برای نخستین بار است چنین دسته بندی ای را می بینم.

عرفان عبارت است از خودشناسی ای که منتهی به خداشناسی و خدائی گردد.
یعنی از خودآئی به خدائی رسیدن.

مراتبی هم دارد که عرفاء و فلاسفه و همینطور متالهین در این مراتب کتابها نوشته اندولی دسته بندی آنها اینگونه بنوده و نمی تواند باشد.

یاحق

باسلام
كشف و يقين در عرفان عكس فلسفه است يعني در فلسفه انسان با استفاده از برهان و دليل و استدلال ممكن است به يقين برسد(كه بسيار هم نادر است) يعني در فلسفه ابتدا استدلال است بعد يقين از اين استدلالها ايجاد مي شود ولي در عرفان انسان از طريق تزكيه نفس و مهمتر لطف خدا به حقيقت نائل مي شود و وقتي از حالت عرفاني ناب كمي فرو مي ايد براي معارف كشف شده ممكن است استدلال و برهان نيز پيدا كند.بنابراين اينطور نيست كه عارف نيازي به عرفان نظري نداشته باشد بلكه پس از دريافت معارف به ناچار گاهي دچار انديشه مي شود و به انديشه مي رود كه اين كشفيات چه چيزي هستند(البته وقتي عارف از ان حال عرفاني كمي نزول مي كند) بنابراين در اينجا مطالعه در عرفان نظري هم سودمند خواهد بود خصوصا اگر ان عارف بخواهد به ديگران هم كمك كند

با سلام

در مورد نیاز به مرشد و پیر و استاد در طریق سیر و سلوک و عرفان آیا حدیث یا آیه ای هم داریم یا نه ؟

به چه استنادی می فرمایید :

گمنام;103 نوشت:
یکی دیگر از مسائل بسیار مهمی که در این علم مطرح می‏شود، این است که عرفان نظری، فقط باید در محضر استاد کسب گردد و انسان به هر اندازه دقیق و دانشمند باشد، با مطالعه کتابهای عرفانی، بدون حضور استاد نمی‏تواند اصطلاحات آن را درک کند; چرا که اصطلاحات آن دارای حدود و ثغوری است که فقط با ذهن بسیار تیز استاد متخصص فن تفهیم می‏شود و بعد با تکرار مکررات حاصل می‏شود .

این استاد خودش از کجا به این فهم و ذکاوت و تیزی ذهن رسیده ؟

اصلا از کجا معلوم که این استاد به این مرحله از فهم و درایت رسیده ؟

لطفا مستند و طبق آیات و روایات پاسخ بدین
با تشکر

(( هو ))

بسم الله خیرالاسماء
با احترام، از آنجا که سوالات متعدد رسیده به کارشناسان محترم اخلاق و عرفان در مورد لغت عرفان و مسائل پیرامونی آن و تعاریف ارائه شده نسبت بدان، بیان شده است. بر آن شدیم تاپیکی مجزا در باره این موضوع ایجاد نماییم.ان شاء الله مورد پسند افتد.


[=trebuchet ms][=&quot]عرفان از ماده عرف به معنای شناختن است و [/][=&quot]در اصطلاح شناخت خاصی است از حق تعالی است که مبتنی بر کشف و شهود است[/][=&quot]. در واقع عارف کسی است که با تصفیه دل از هر چه غیر حق است، زمینه معرفت جدیدی را به روی خود باز کرده و حقایق را نه با اصطلاحات و کلمات و مفاهیم بلکه خود آن ها را مشاهده می کند. از دعاهای منسوب به پیامبر اکرم صلوات الله علیه این است که «[/][=&quot]اللهم ارنی الاشیاء کما هی[/][=&quot]». [/][=&quot]خدایا حقایق اشیاء را آن گونه که هستند بر من بنما[/][=&quot]. در این سخن شریف بحث از رؤیت مطرح است نه بحث از علم. آن هم رویت حقیقت اشیاء نه آثار و لوازم و عوارض جانبی آن.

عرفان نوعی گرایش درونی و رجوع به باطن و فطرت اصلی انسان است و چون [/][=&quot]هیچ انسانی از داشتن ساحت باطنی و گرایش های شور انگیز معنوی خالی نبوده[/][=&quot]، پس قدمت مباحث عرفانی به قدمت انسان است و در تمام ادیان توجه خاص به این گرایش ها شده است[/][=&quot].

[/][/]

[=trebuchet ms][=&quot]با ظهور دين اسلام علاوه بر مطرح شدن مباحث علمي ، حرکتي پرشور در راستاي عرفان و سير باطني و روحي تحقق پيوست که از آن به [/][=&quot]عرفان اسلامي [/][=&quot]تعبير مي‌کنيم و چون [/][=&quot]خاستگاه اصلی عرفان تعالیم قرآن کریم و سخنان پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است[/][=&quot] و در فضای فرهنگی جامعه اسلامی رشد و نموه کرده، عنوان اسلامی را نیز یدک می کشد[/][=&quot].

رشد عرفان در همان سده هاي اوليه به گونه‌اي بود که به [/][=&quot]لحاظ علمی و مباحث نظری ، خود را در مقابل علم کلام و فلسفه ديد[/][=&quot] و با آن ها به رقابت برخاست و [/][=&quot]در مباحث عملي نيز با ظرافت هايي که مطرح کرد گوي سبقت را از علم اخلاق ربود[/][=&quot].

[/][=&quot]عرفان خواهان رسيدن به حقيقت نهايي هستي و معرفت نسبت به اوست[/][=&quot]. حقيقتي که همه از اويند و به او بر مي‌گردند. حقيقت يگانه اي که نور وجودش همه جا را فراگرفته است . آن حقيقت نهايي خداوند تبارک و تعالي است. دل مشغولي عارف چنين حقيقي است که عاشقانه مي خواهد به سمت او حرکت کند و با او به سر برد و در او فاني شده و بدو باقی شود.
[/]
[/][=trebuchet ms][=&quot]
[/]
[=&quot]چنين سير و سلوک و معرفتي سراسر با عشق و شور و سوز و گذاز همراه است و تمام وجود عارف را فراگرفته و وي را سوعلم عرفان اسلامی که در فضای فرهنگی جامعه اسلامی رشد کرده دارای جنبه ها و مولفه های متعددی است که در ذیل به صورت اختصار عرض خواهد شد و در پست های آینده برخی از آنها را به صورت مفصل تر بیان خواهم کرد[/]
[/]
[=trebuchet ms][=&quot]
[/]
[/]

[=trebuchet ms][=&quot]
[/]
[=&quot]يک. عرفان عملي[/][=&quot]:[/][=&quot] سه اصطلاح در بین اهل معرفت وجود دارد که عبارتند از «شریعت، طریقت و حقیقت». عرفان عملی بیان طریقت است. [/][=&quot]طريقت يعني سير وسلوک. يعني تلاش عارف براساس يک خيزش معنوي روحي که در اثر اين خيزش از خودي و انائيت و تعلقات برهد و در صراط مستقيم الهي قدم بردارد و به او برسد[/][=&quot].[/][=&quot] اين سير در درون انسان شکل مي گيرد و يک نوع معامله قلبي با حق است.

عرفان عملي راه و رسم بندگي است که زمينه قرب الهي را فراهم مي‌کند. به تعبير ديگر: (([/][=&quot]عرفان عملي مجموعه‌ي قواعد و دستورات و تببين هاي معطوف به اعمال قلبي و احوال باطني به صورت منازل و مقامات براي رسيدن به کمال توحيد است[/][=&quot])).

[/][=&quot]دو. عرفان نظري[/][=&quot]:[/][=&quot] از عرفان نظري تعبير به «حقيقت» هم کرده اند. عرفان نظري علمي است که حقايق و معارفي را که سالک در سير عمليش يافته را تبيين و تفسير مي‌کند و عمدتا ناظر به مراحل نهایی شهود عارفان است. به عبارت ديگر (([/][=&quot]عرفان نظري توصيف و تببين حقايق و معارف توحيدي است که از راه شهود بدست آمده است[/][=&quot])). چون بحث عرفان نظری مفصل است در پست های آینده توضیحات تکمیلی ارائه خواهد شد.

[/][/]

[=trebuchet ms][=&quot]سه. عرفان ادبي و شعري و ذوقي[/][=&quot]:[/][=&quot] حقايقي را که عارف در سير وسلوک مشاهده مي کند شاعر (که خود نیز عارف و سالک است) به زبان شعر بيان مي‌کند. ادبيات عرفاني علاوه بر آن که بيانگر حالات روحي عارفان است باعث شور و خيزش عواطف ديگران نيز مي‌شود.

[/][=&quot]چهار. تفسيرهاي باطني عارفان از قرآن و احاديث[/][=&quot] [/][=&quot]. وقتی که انسان به مرتبه شهود حقایق رسید سخنان انبیاء و اولیاء را که حکایت از آن مقامات عالی است را بهتر از دیگران درک کرده و تفسیر می کند. بخش عظیمی از دست آوردهای عارفان همین تبین ها و شرح های ایشان بر قرآن کریم و احادیث شریف ائمه معصومین علیهم السلام است . این مجموعه با ارزش نشان خواهد داد که اولا واژه «عرفان اسلامی» معنا و مفهوم دارد و ثانیا نشان می دهد که چقدر عارفان به شريعت و حقايقي که در شريعت مطرح شده پايبند هستند و بهتر از هر گروه ديگر به تببين آن ها مي پردازند

مباحث ديگري نيز در عرفان مطرح است: مثل بحث هاي مربوط به [/][=&quot]فلسفه عرفان[/][=&quot] که جذابیت خاصی دارد و در کل دنیا به خصوص در بین غربی ها به صورت مفصل به آن پرداخته شده است[/][=&quot]. مباحث فلسفه عرفان عبارتند از : «[/][=&quot]بحث از مفهوم عرفان؛ بحث از حجيت عرفان؛ ميزان بررسی درستي و نادرستي کشف و شهوات عارفان؛ مباحث مربوط به داروهاي روان گردان و تاثیر آن در داشتن روحیات شبه عرفانی؛ بررسي گوهر عرفان[/][=&quot]» از بحث های دیگر بحث از مستحسنات صوفیه و علوم غریبه از جمله جفر و رمل و کیمیا و سیمیا و لیمیا و ... است خته‌اي پرشور ساخته است.[/][/]

باید مسیری راحت رفت بعضی برگزیده می شوند وبعضی مستعد برگزیدگی

اگر ارام نداری گاهی استادی میروی گاهی کتابی می خوانی گاهی از کسی یا کتابی به ذکری مشغول ،اما بازارام نداری این بهترین حالت است چون اینها همه محدودند وتوازمحدود فرار می کنی

گاهی گاهی کسی پیدا میشود اما چیزی درست نمی شود به اندرون اگر سری بزنی ومقلد نباشی بلکه محقق ،خواهی دید

تمام این واژه ها منحرفند وقابل خدشه وگمراهی پس گمراهی ...ادامه دارد

بنده در تعجبم که تاکی باید جوانان را سرگردان گذاشت وباسخنانی مهمل وکذائی درمعرفی عرفان گام برداشت چقدر اسیب ولطمه باید بجا گذارد وانرا یک وادی مخوف ودست نایافتنی با کتابهای انچنانی معرفی کرد

باید باب گفتگو راباز کرد وهمه مستعدین را به مطالعه وازلد اندیشی ونه مرده خواری با پاکی سیرت که اگر نباشد خود بیرون خواهد رفت دعوت کرد

گمنام;103 نوشت:
برای گام نهادن در وادی عرفان عملی شرایط ذیل لازم است: الف - ترک معصیت‏بطور مطلق . برای انسانی که آلوده به یک گناه صغیره باشد، وصول به این سلسله معارف، محال قطعی است . پس انسان باید ملکه عدالت داشته باشد و به تمام دستورات شارع، اعم از واجبات و مستحبات کاملا عمل کند . ب - باید دارای استعداد لازم باشد و استعداد علمی برای این کار کافی نیست . استعداد روحی فوق العاده‏ای می‏خواهد که اساتید فن آن را می‏شناسند . ج - انسان باید از نظر نظام علمی فوق العاده باشد; یعنی مثلا مجتهد در فقه باشد و به فلسفه مسلط باشد تا بتواند خوب پیش برود . البته اندک کسانی هستند که مقدمات علمی ندارند و به جاهایی رسیده‏اند، لیکن اگر همانها مقدمات علمی داشتند، حتما به مقامات عالی‏تری می‏رسیدند .

سلام
از این بیانات شریف تقریبا می توان نتیجه گرفت که جز معدودی از افراد بقیه باید دور عرفان را خط بکشند .
اما اینطور نیست حضرت آقا آن حد اعلای عرفان نظری و عملی را بیان فرموده اند .
عرفان مراتب دارد و این قله ای که جناب ممدوحی معرفی فرمودند مراتب عالیه عرفان را نشان کرده است .
انسان می تواند در حد استطاعت هر اندازه از این راه را که می تواند بپیماید و به اندازه سعی و همتش بهره مند خواهد شد .
شرط عرفان کسب طهارت است . طهارت از مرحله بدن و لباس تا مرحله قلب .
هرقدر پاک شدی همانقدر بهره معرفتی خواهی داشت .
موفق باشید

باسلام

به نظر می رسد این کلمات یک نمای کلی است که همه مدرسین حوزه عرفان به این نوع پرسشها پاسخ می دهند

وهیچ راهی وسلوکی با ان روشن نمی شود وپاسخ گیرنده هم به خاطر احترام سکوت می کند ودرهمان سردرگمی خود باقی است راهی راباید باز کرد که در ان باز راهی باشد که با سنت گفتگو ونه اشخاص گفتگو باز می شود

با سلام و احترام
راه عرفان عملی در سراسر زندگی انسان و در کلیه اعمال و حرکات و سکنات او باز است. رسول اکرم
صلي الله عليه وآله وسلم در این باره فرمودند:من أخلص لله أربعين صباحاً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه(بحار، ج 67، ص 249)
كسي كه چهل شبانه روز با اخلاص عمل كند، خداوند چشمه‏هاي حكمت را در قلب او مي‏جوشاند و بر قلم و زبانش جاري مي‏كند.
اگر نتوان به همه این دستور عمل کرد اما در این فکر بود قطعا خدای متعال نیز راه های هدایت خویش را نشان خواهد داد که این مقتضای رحمت و حکمت الهی است.

alisadra;110242 نوشت:
بنده در تعجبم که تاکی باید جوانان را سرگردان گذاشت وباسخنانی مهمل وکذائی درمعرفی عرفان گام برداشت چقدر اسیب ولطمه باید بجا گذارد وانرا یک وادی مخوف ودست نایافتنی با کتابهای انچنانی معرفی کرد

باید باب گفتگو راباز کرد وهمه مستعدین را به مطالعه وازلد اندیشی ونه مرده خواری با پاکی سیرت که اگر نباشد خود بیرون خواهد رفت دعوت کرد


چه خوب است منظورتان را بیشتر توضیح فرمایید و محتوای پست ها را بیشتر و عمیق تر کنید.

پاسخ به عرفان:

گرچه دراین فضا نمی توان گفتگو کرد اما انچه گفتنیست اینکه همانطورکه مستحضرید یک راه عرفان داریم ویک اشخاص عارف شدیدا باید ایندو راازهم جدا کرد ودرابتدای باخودراه دقیقا اشناشدکه این اشنایی هم خیلی دقیق است یعنی کسی بگوید با خواندن کتاب روشن می شود خطا کرده است هیچ کتابی ندیدم که این راه را توضیح داده باشد باانکه می دانید دراین حوزه چه کتابها نوشته وچاپ شده است لازمه شتاخت این فقط از راه گفتگو ودران گفتگو بودن اندیشه هایی باز و ازاد و اصالت گفتگووفرع بودن اشخاص گفتگو خواهد بود البته که گفتگو با عبارت پرسش وپاسخ متفاوت است ومی بینیم گه هر سخن ازگفتگوست فقط مواجه باپرسش وپاسخیم که لاجرم کسی دربحث غالب است ویک طرف چیزی یاد می گیرد وکمالی متصوراست. برخلاف گفتگو که شخص اصالت ندارددرانجا اصالت باشخص است

پس جوانان ما شدیدا ازاین راه پرهیز کنندتا به رشد عقلی (که خود تعریف دارد)برسندوبعد وارد گفتگو شوندودرحد عمل سبک ومختصربه دستورات شرع بنابردین خودش وخلاف اخلاق انجام ندادن

انجام دهند که اگر درانجا هم تردید وسوالاتی دارند باید به انها پرداخت تا بعدا برسند به ابن راه

که ان حوزه هم باز باگفتگو به همان معنا که عرض کردم راه گشاست

اما شخص عارف: متاسفانه دراین باره هیچ اسیب شناسی نشده وشاید هم جرأت پرداختن به ان نبوده زیرا عارف کسی را به خود راه نمی دهد تا زوایای پنهان زندگی او که تاثیر واقعی در انتخاب منش وروش اودارد روشن باشدواین به ان منظوراست که انچه دربیرون عنوان می کند بادرون مطابق باشد وعمدتا کسانی که به درون راه یافتند جداشدند مگرمنافعی وکسب عنوانی به سبب با ان عارف بودن باشد که ان هم عجیب قصه ایست واقعا نگفتنی

همه انان لازمندنه متعدی برای خودشان خوبند ونه حتی برای خانواده شان وبسیار کمندکه متعدیند اما
هزاران سلسله است این موی که از ان میگذریم

باب گفتگو باان روشی که عرض شد باز شود به نظر می اید که تمام انچه باید اتفاق بیفتد می افتد وجوانان ما ازاین همه جواب کلیشه ای وتکراری یک ریتم فارغ ورها می شوند
اینجا سخن در بیان تصوف وصوفی ونوظهور نیست که باانها اصلا کاری نداریم دقت شودحرف کجایی است........
ادامه دارد

عارف کسی است که معرفت و شناخت داشته باشد به هر چیزی

سلام.
اينگونه كه در پست اول گفته شده همانطور كه من هميشه با خودم فكر ميكردم تنها راه رسيدن به كمال انسانيت رفتن به حوزه است!. فرض كنيد 1/5 جمعيت ايران بخواهند به كمال عرفان دست پيدا كنند چه ميشود؟!!
اگر هم بگوييد تنها راه رفتن به حوزه نيست پست اول قسمتي كه در مورد عرفان نظري صحبت لغو ميشود؟چطور ميشود انساني روزي 10 ساعت كار كند روزي دست كم 6 ساعت استراحت كند و مابقي انبوهي از مطالب، كتابهاو... را آنهم بدون استاد مطالعه كند و به جايي برسد. پس چنين چيزي غير ممكن است و اكثر مردم اگر هم بخواهند نميتوانند به كمال عرفان دست پيدا كنند.
اساتيد لطفا راهنمايي كنيد

shaolin;148855 نوشت:
اگر هم بگوييد تنها راه رفتن به حوزه نيست پست اول قسمتي كه در مورد عرفان نظري صحبت لغو ميشود؟چطور ميشود انساني روزي 10 ساعت كار كند روزي دست كم 6 ساعت استراحت كند و مابقي انبوهي از مطالب، كتابهاو... را آنهم بدون استاد مطالعه كند و به جايي برسد. پس چنين چيزي غير ممكن است و اكثر مردم اگر هم بخواهند نميتوانند به كمال عرفان دست پيدا كنند.

سلام
اساس موجبات معرفت پاکی باطنی است . اگر کسی بتواند با برنامه های دینی این طهارت را در خود محقق سازد علوم و معارف به جان او جاری می شوند البته باید بدانیم خداوند حکیم است و از غذای معرفتی که به جان بنده مومن جاری می سازد آنقدر که قادر به هضم آن باشد بر او آشکار می کند . هرچه سعه صدر او بیشتر باشد میزان ظهور معارف هم بیشتر خواهد بود . البته آگاهی بر دقایق معارف ویژه عالمان ربانی است .
موفق باشید

shaolin;148855 نوشت:
سلام.
اينگونه كه در پست اول گفته شده همانطور كه من هميشه با خودم فكر ميكردم تنها راه رسيدن به كمال انسانيت رفتن به حوزه است!. فرض كنيد 1/5 جمعيت ايران بخواهند به كمال عرفان دست پيدا كنند چه ميشود؟!!
اگر هم بگوييد تنها راه رفتن به حوزه نيست پست اول قسمتي كه در مورد عرفان نظري صحبت لغو ميشود؟چطور ميشود انساني روزي 10 ساعت كار كند روزي دست كم 6 ساعت استراحت كند و مابقي انبوهي از مطالب، كتابهاو... را آنهم بدون استاد مطالعه كند و به جايي برسد. پس چنين چيزي غير ممكن است و اكثر مردم اگر هم بخواهند نميتوانند به كمال عرفان دست پيدا كنند.
اساتيد لطفا راهنمايي كنيد

با سلام به دوستان ؛

بقول عرفا " عرفان گفتنی نیست ؛ رفتنی است " بقول حضرت امام (ره) مثل اینست که بگوییم " مرده ترس ندارد " این را به لحاظ نظری همه قبول دارند ولی درعمل این فقط" مرده شور" است که واقعآ از مرده نمیترسد چرا که یک عمر با مرده ها سروکار داشته و اینکه "مرده ترس ندارد" برایش ملکه شده . یا مثل اینست که بگوییم معتاد برای ترک اعتیاد فقط کافیست به زندگی سالم برگردد . ولی انجام این یک جمله (بسته به استعداد شنونده) ممکن است از یک سال تا یک عمر تلاش نیاز داشته باشد . در مورد عرفان هم میتوان مبانی فکری و نظری آن را ظرف چند ساعت توضیح داد ولی انجام عملی آن !!!

گمنام;94 نوشت:
آنچه را که حاضر است پنهانش کن که این دنیای تو در این دنیاست. آنچه را که غایب است احضار کن که این دنیای اخروی است. آنچه را که وجود دارد نابود کن که این هوس است. آنچه را که وجود ندارد ایجاد کن که این اراده است.

سلام علیکم

ببخشید میشه لطفا کمی در مورد این جملات توضیح بدید که به چه معناست ؟

رحمت بیکران الهی;275304 نوشت:
سلام علیکم

ببخشید میشه لطفا کمی در مورد این جملات توضیح بدید که به چه معناست ؟


سلام در یک جمله خلاصه میگم

یعنی خود را بشکن و از اول بساز که کلید سعادت انسان زیر پا گذاشتن خود است

[="blue"]

در مصباح الشريعه‏ در تعريف عارف آمده: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله، و لوسهى قلبه عن الله طرفه عين لمات شوقاً اليه، و العارف امين ودايع الله و كنز اسراره و معدن نوره و دليل رحمته على خلقه و مطيه علومه و ميزان فضله و عدله و قد غنى عن الخلق و المراد و الدنيا و لامونش له سوى الله و لا نطق [و لا منطق‏] و لا اشاره و لا نفس الا بالله و لله و من الله و مع الله فهو فى رياض قدسه متردد و من لطائف فضله اليه متزود و المعرفه اصل و فرعه الايمان،
[="darkred"] (آن كس كه معرفت خداى تعالى نصيبش شده باشد، تنش با خلق است ولى دلش با خداست، آن چنان كه اگر يك چشم به هم زدن، دلش خداى را از ياد ببرد، از شوق خدا مى‏ميرد و عارف، امين امانت‏هاى الهى است و گنجينه اسرار اوست. كان نور او ود دليل رحمت اوست بر خلقش، و حامل علوم خداوندى و ميزان فضل و عدل الهى است. عارف از خلق و مراد [و مقاصد و مطلوب‏هاى دنيوى‏] و دنيا بى‏نياز است و جز خداى تعالى همدمى ندارد و هيچ گفتار و اشاره و نفسى ندارد، مگر آن كه به وسيله خدا و براى خدا و از جانب خدا و با خدا مى‏باشد. پس عارف در چمن زارها و گلزارهاى قدس خداوندى در رفت و آمد و از لطائف فضل او خوشه چين است؛ و براى وصول به مقام شامخ انسانيت، اصل و پايه، معرفت است و ايمان فرع اوست).[/]
[/]

موضوع قفل شده است