جمع بندی ضرورت نبوت را اثبات کنید

تب‌های اولیه

128 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام و عرض ادب

سلمان14;449879 نوشت:
نسبتاً درست، ولی به یاد داشته باشید،[HL] انسان به لحاظ علمی، موجودی در حال رشد [/HL]هم هست.
همین قضیه موجب میشه که به لحاظ دانشی که برای تکامل همه جانبه نیاز دارد وابسته به موجودی باشد که علمش قاطع باشد.

خودتان هم میگویید انسان موجودی در حال رشد است
پس مجموعه سؤالات انسان هم در حال رشد است
حال مجموعه پاسخ ثابت هست یا در حال رشد؟

باز هم دقت کنید هر انسان معما و مجموعه سؤالات منحصر به فرئ خود را دارد
پاسخی یکتا و استاتیک پاسخگوی تمام انسانها نیست
چون یک طرف(سؤال) دینامیک و پویا ست طرف دیگر (پاسخ )هم باید دینامیک و پویا باشد

پاسخ پویا عقل و دانش و سعی و تلاش هست نه کنجکاوی در گنجینه ای که ذاتاً راه بدان نیست

سلمان14;449879 نوشت:
یشنهاد حقیر برای بحثمنطقی و پاسخ دادن به سوالات اینه که آدم تا یک سوال رو جواب نداده سراغ سوال بعدی نرود.

دوست من از این قسمت بحث بگذریم ظاهراً حرف یکدیگر را نمیفهمیم

سلمان14;449879 نوشت:
ما تا الان نتیجه گرفتیم که:
1- پاسخها(همان راهنمایی ها) باید یکتا باشند، نه اینکه در اثر علم انسان تغییر کنند، در صورتیکه ما چنین راهنمای یکتای طبیعی در خودمان نمی بینیم.
پس این گزاره و راه حل شما درست نیست، در ثانی اگر کسی قایل به راهنمای طبیعی باشد، نباید جستجو و تحقیق کند.

برعکس نتیجه گیری میکنید
پاسخ طبیعی تلاش و کوشش هست
هر موجودی که دست از تلاش بردارد پاسخ طبیعی مرگ و انقراض را برمیگزیند
طبیعت عقد اخوت با هیچکس نبسته جز با زندگی تلاش
ولی همیشه هم اینقدر مهربان نیست
زمانهای درازی برسد که زمین ما تحمل حیات را نداشته باشد
شاهد هستیم عرصه های مختلف و گسترده کائنات هم تابحال ردی از حیات نداشته اند

سلمان14;449879 نوشت:
والا چیزی که حقیر میبینم، تناقض در غیر ادیان الهی باوران است، کم هم آشنایی باهاشون ندارم.

ناباوران به خدای ادیان «اُمّی» و بی کتاب هستند و در تفرقه آراء و نظرات هم نه کمتر از مؤمنان به ادیان و مذاهب مختلف هستند و نه بیشتر و لزومی هم نمیبینند که کتاب ثابتی را برگزینند
کتاب طبیعت که با روش علمی قابل خواندن هست جهت راهنمایی زندگی کفایت میکند

ویروس آبله تنها یک کپی از زندگی داشت با آمدن واکسن ریشه کن شد چون بر یک پایه بود
هر ساله ملیاردها انسان ویروس سرماخوردگی را در بدن خود از بین میبرند ولی ویروس سرماخوردگی تابحال ازبین نرفته چرا؟
چون او بر یک ژنوم ثابت نمیماند
حیات تا زمانی که به روش میتوز ادامه داشت تنوع کم و در معرض خطر داشت ولی با بوجود آمدن روش میوز در تکثیر سلولی راه برای بیشتر شدن و گسترده شدن جهش های زنتیکی باز شد
ثمره آن تنوع گسنرده حیات در جای جای زمین شد
الگوی ثابت ترقی و پیشرفت کمی دارد

موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

متحیر;450568 نوشت:
خودتان هم میگویید انسان موجودی در حال رشد است
پس مجموعه سؤالات انسان هم در حال رشد است
حال مجموعه پاسخ ثابت هست یا در حال رشد؟

قبلاً پاسخ نوشته بودم که:

سلمان14;448078 نوشت:
ما تمام اعداد طبیعی را نمیتوانیم جمع کنیم ولی میدانیم:
هر عدد طبیعی = عدد طبیعی قبل + 1.
ما کلیت اعداد و خواص اونها رو میشناسیم.

در این مورد هم، سوال میکنیم: آیا سوالی مشخصی هست که پاسخ یکتایی نداشته باشد؟
حقیر میگویم خیر، کلیت سوالات چنین است.
به چه دلیل شما این قضیه بدیهی را رد میکنید؟

متاسفانه شما مدام اصل مطلب رو از یاد میبرید و برمیگریدید خونه اول.
ما میگیم کل مجموعه اعداد طبیعی را نه میتوانیم بشماریم و نه میتوانیم بشناسیم.

ولی میدانیم هر عدد طبیعی ثابت و برابر است با عدد قبلی + 1 است.

ما میدانیم کل سوالات انسانی را نه میتوانیم بشناسیم و نه میتوانیم جمع کنیم
اما میدانیم هر سوالات پاسخ ثابتی دارد.

آقای محترم، اینکه مجموعه پاسخها در حال رشد باشد تفاوت دارد با اینکه کل پاسخها از اساس تغییر کنه، متوجه شدی؟ آیا این دو یکی هستند؟

به نظر بحث با شما بیفایده است.

موفق باشید.

سلام و عرض ادب

سلمان14;450571 نوشت:
به نظر بحث با شما بیفایده است.

موافقم
سالم و تندرست باشید

[=microsoft sans serif]

هارب;442641 نوشت:
خیلی خوب.ولی سوالی که بنده اول پرسیدم این بود که اصلا چه لزومی دارد که بگوییم نبود حکمت برای خداوند نقص است؟اگر بگوییم نقص هر چیزی است که واجب تعالی را محدود کند و ی نیاز مند چرا انجام فعلی توسط او نشانه ی نقص اوست؟چرا اگر واجب تعالی فاعلی بی هدف باشد مشکلی ایجاد میشود؟چون لزومی ندارد هر چه برای ممکن نقص است برای واجب هم نقص باشد.اگر انجام فعلی بی هدف برای ما نقص است چرا برای خدا هم همین طور است؟

نداشتن حکمت به این معنا است که خداوند در کاری که انجام میدهد، هیچ هدفی ندارد.
حال سوال ما اینجاست که چرا هدف ندارد.
وقتی که یک فاعل معمولی میخواهد کاری را انجام بدهد از انجام کارش هدفی را دارد، ولو سرگرمی و تفریح و استراحت.
هدف هر فاعلی از انجام کاری که انجام میدهد در درجه اول این است که حب به ذات خودش دارد و این کار را به خاطر حب به ذات خودش انجام میدهد.
اگر هدف نداشته باشد، یعنی کار بیهوده انجام داده است.
کار بیهوده را چه کسی انجام میدهد؟
چند فرض بیشتر ندارد:
یا حب به ذات خودش ندارد.
یا نمیداند که چه کاری خوب است که انجام دهد که دارای فایده باشد.
یا می داند اما قدرت انجام ان کار را ندارد. و موانع جلوی او را میگیرد.
یا هم میداند و هم میتواند، اما به خاطر هوای نفس انرا انجام نمیدهد و کار بیهوده انجام میدهد.
تمام موارد فوق، نقص است و مستلزم نقص در علم، قدرت یا کمال خداوند است.
به همین دلیل است که معتقدیم خداوند در کارهایش حکیم است و هدفی را دنبال میکند.
البته نه به این معنا که فاعل بالقصد است.
همانطور که توضیح داده شد.

[=microsoft sans serif]

هارب;442641 نوشت:
اگر بگوییم هر فعل نیازمند هدف است به همان دلیل که نیازمند فاعل است پس امکان ندارد فعلی انجام شود و هدف نداشته باشد.و چون هر فعلی فاعلی دارد و چون هر فعلی غایتی دارد در نتیجه هر فاعلی که فعلی انجم میدهد هدفی دارد.پس ربطی به حکمت ندارد.

اصولا حکمت یعنی همین.
حکمت صفتی در ذات فاعل است که بر اساس آن هر کاری که انجام میدهد، هدفی از انجامش دارد که همان حب به ذات خودش است.
هارب;442641 نوشت:
یعنی خواستم بررسی بشن این دو احتمال به عنوان یکی از حالات ممکن.ولی شما در پاسخ فقط گفتید که دین و انبیا ین طور میگن!!...حالا لطف بفرمایید این مسئله رو هم بررسی کنید که چرا این احتمال و ادعا ی مطرح شده درست است؟

همانطور که عرض شد، این دو مقدمه هیچ ربطی به استدلال ما نداشت.
ما به دنبال اصل نیاز به دین و شریعت بودیم.
و این مقدار با توجه به هدفمندی خداوند و دلیل حکمت اثبات میشود.
هارب;442672 نوشت:
اما این مسئله فقط برای ایجاد شک خوب است که انسان برود تحقیق کند و حقیقت رو پیدا کند نه برای ایمان و یقین!(شک گذرگاه خوب و منزل گاه بدیست...).این که استدلال و دلیل عقلانی نیست که هر جا (ببخشید،عذر میخوام..) دلیل کم اوردیم بگیم شاید حرفشان درست باشد!خیلی خوب.شاید درست باشد.حالا عرض بنده این است که بیایم ثابت کنیم درست است.بیایم ثابت کنیم اگر خدا برای بندگانش نبی نفرستد بندگان تنها با عمل کردن به انچه عقلشان تشخیص میده (هر چند تشخیصی ناقص باشد ) به هدف نمیرسند و نبود انبیا مانعی بر سر راه بشر است در رسیدن به غایتی که خدا برایشان قرار داده و بر خدا لازم است که این مانع رو رفع و انبیا رو مبعوث کند....ثابت کنیم که انتظار خدا از بشر بیش از ان چیزی است که این بشر میتوند با عقل خود به تنهایی بفهمد.

با عرض معذرت باز هم دقت نشد.
احتمال اینکه تمام مسائلی که به صورت روزمره با ان سرو کار داریم، مربوط به سعادت ما باشد، یک مسئله است و اصل نیاز به دین ولو به صورت حداقلی یک مسئله دیگر.
اصل نیاز به دین ربطی به این احتمال و قاعده دفع ضرر محتمل ندارد.
اصل نیاز به دین را با دلیل حکمت اثبات میکنیم.
اما برای اینکه اثبات کنیم، نیاز به دین حداکثری داریم و دین در تمامی شئون ما جاری است به این دلیل که همه ان مسائل در سعادت مانقش دارد، چند دلیل میتواند داشته باشد ولی حداقل دلیلی که قابل تردید نیست، تمسک به قاعده دفع ضرر محتمل و توجه به احتمال موجود است.

[=Microsoft Sans Serif]

هارب;442677 نوشت:
از کجا میدانیم که خدا همان شیوه را برای همه ی بشریت به کار نگیرد؟به هرطریقی (هر چه میخواهد باشد) "به هر طریقی" ان عده ی محروم را به غایتخود رسانده میتواند همه ی بشر را نیز به غایت خود برساند.پس لزومی ندارد پیامبربفرستد. گفتید فرستادن انبیا ضرورت ندارد رساندن بشر به هدفش ضرورت دارد.چون خدااراده کرده از طریق ارسال رسل بشر را به غایت برساند این ضروری شده.بنده پرسیدم ازکجا میدانید خدا چنین اراده ای کرده؟!؟!از کجا میدانید همه ی بشر را به همان طریقیکه ان عده ی محروم را به غایت میرساند باقی را به هدف نمیرساند؟!وقتی چنین شیوه ایهست که با حفظ همین شرایط موجود بشر به غایت خلقت برسد ضرورتی ندارد پیامبر مبعوثکند!

اینکه از کجا میدانیم مسئله عقلی نیست بلکه تاریخی است.
در تاریخ نگاه کنید، عده ای امدند و ادعا داشتند که با خدادر ارتباطند و از خداوند پیامی را برای بشر اوردند.
برای اینکه این ادعا را قبول کنیم، چند مسئله را باید حلکنیم.
اولا: اصل فرستادن نبی برای خداوند ایراد عقلی دارد؟
ثانیا: اصل فرستادن برنامه برای بشر ایراد عقلی دارد؟
ثالثا: اصل ارتباط بشر با ماوراء ایراد عقلی دارد؟
رابعا: راه تشخیص صدق ادعای ارتباط با ماوراء چیست؟
سه مسئله اول که هیچ ایراد عقلی ندارد و محل بحث ما نیزنیست.
اما مسئله چهارم نیز با معجزه حل شده و میشود.
مردم ان زمان نیز بر همین اساس وقتی معجزه را میدیدند بهصدق گفته ان افراد ایمان می اورند و به سخنان انان گوش میدادند.(البته جز برخیافراد که عناد داشته اند.)
حال این افراد در تاریخ امده اند و چنین ادعایی داشته اند وصدق گفته انان نیز با معجزه هایشان اثبات شده است.
بنابراین خداوند چنین کاری را برای نوع بشر انجام داده است.
اما به خاطر تزاحمات مادی یا انسانی این پیام ممکن است بهعده ای نرسیده باشد.
اینجا به خاطر عدالت خدا ، معتقد به این هستیم که رسیدن بهسعادت برای انها نیز ممکن است.
اما به خاطر حکمت خدا در ارسال نبی وفرستادن شرایع، معتقدیمکه این محرومیتها نباید حداکثری باشد.

[=microsoft sans serif]باسلام

شریعت عقلانی;439441 نوشت:
فقط کافیست مطالعه ای اجمالی در فلسفه های مشا و اشراق و متعالیه و .... بیاندازید. خواهید دید که تمام صاحبان این فلسفه ها منبع و ماخذشان دین و سنت است. درست است که تلاش کرده اند از عقل صرف بهره بگیرند. ولی تلاش آنها در جهت اثبات باورهای دینی بوده است و به خیال خود محتوای فلسفه شان با دین تناقضی ندارد. ولی تفاوت ها از زمین تا آسمان است. به گونه ای که همدیگر را تکفیر هم کرده اند.
لذا باز هم با وجود دین برداشت ها متفاوت بوده است. به اعتقاد بنده اگر دین و باورهای دینی نبود هیچ فلسفه ای به این شکل در اسلام بوجود نمی آمد و همه شان به مانند فلسفه غرب می شدند. اتفاقا اینطوری خیلی هم بهتر بود. چرا که انسان بدون ذهنیت به تفکر و تامل می پرداخت. ولی ظاهرا دین مسیری را که فلاسفه می خواستند بروند از پیش مشخص کرده است.

اولا: اینکه می فرمایید منبع تمام مکاتب فلسفی در میان مسلمانان دین و سنت است ، اشتباه است و هیچ دلیلی برای این ادعایتان نیاورده اید.
صرف اینکه در کتاب فلسفی از ایه و روایت نیز استفاده شود معنایش این نیست که منبع این مطلب و دلیل ان ادله نقلی است.
اگر با دقت ملاحظه کنید می بینید که همان مباحث نیز ابتدا ادله عقلی می اید و در ادامه برای اینکه سازگاری عقل و نقل مشخص شود ایات و روایاتی نیز که موید ان مطلب هست را بیان میکنند.
البته این سبک منحصر به حکمت متعالیه است نه مشاء و نه حتی اشراق در غالب موارد.
در حکمت متعالیه نیز منبع اصلی در بحث فلسفی خود همان ادله عقلی و برهان است نه دلیل نقلی.
ثانیا: اگر منبع انها در این کتابهایشان دین و شریعت بوده پس چرا انان را تکفیر میکردند.
ثالثا: اینکه دین و باورهای دینی در نوع نگاه فلاسفه موثر بوده است قابل انکار نیست همانطور که سبک تجربی محض در نگاه فلاسفه انگلوساکسن موثر بوده یا سبک عمل گرایی در نگاه فلاسفه پراگماتیسم و ...
اما این مسئله ربطی به روش بحث انان ندارد.
مهم برای یک فیلسوف در طرح یا نقد یک مسئله، روش بحث و استدلال است.
استدلال اگر عقلی و برهانی باشد، و از مقدمات ضروری و یقینی استفاده شده باشد، دیگر فرقی نمیکند که این حرف را یک ملحد بزند یا یک مومن و عارف.
مهم این است که ببینیم ان شخص چه میگوید و ایا استدلال عقلی برای مطلبش دارد یا ندارد.

[=microsoft sans serif]

هارب;442322 نوشت:
جواب شما جواب سوال من نبود.
من گفتم ما ادما کلی نیاز دیگه داریم که هیچ راهی برای رفعشون غیر رجوع به همین عقل به قول شما ناقص نیست.خدایی که رفع نیاز های پزشکی و فنی و اقتصادیووووو منو فقط گذاشته به عهده ی همین عقل به قول شما ناقص باقی نیازهارم بذاره به عهده ی همون...!!!به همون دلیلی که یک نفر از طرف خدا مامور نشده بیاد بیماری های جسمی بشرو درمان کنه یا نیازهای مدنی و فنی ووووو رو درمان کنه به "همون دلیل" (حالا هر دلیلی که میخواد باشه) نیازی نیست یک پیامبر هم بفرسته که برای بشر دین بیاره!
اگه قرار است همه ی نیازهای ما پاسخ داده بشه و اگه عقل نمیتونه بهشون پاسخ بده باید مهندس و پزشک و خیاط و پلیسو.....هم مبعوث میشدن!

مهم تفاوت این دو دسته موضوعات است.
موضوعاتی که شریعت در مورد انها صبحت کرده است، موضوعاتی است یا اصلا بشر راهی برای رسیدن به ان نداشته یا اگرچه امکانش را داشته، ولی در ان زمان نداشته است همانند مسائلی مربوط به سلامتی و بهداشت فردی و اجتماعی و و.... که در دین وجوددارد... البته موضوع اصلی مباحث دینی همان مباحثی است که عقل بشر به تنهایی توان رسیدن به ان را نداشته است.
عقل بشر به تنهایی راهی به رسیدن فروع عقائدش نداشته است .
راهی برای رسیدن به فروع تکلیفی خود را نداشته است.
راهی برای رسیدن به اصول و فروع اخلاقی خود رانداشته است.

اما اینکه چگونه کشاورزی کند، چگونه سلامتی خود را تامین کند یا باز یابد و اجتماعش را چگونه ایمن کند و ... دین مسئولیتی ندارد انرا بیان کند هرچند راهکارهایی نیز برای ان به بشر اموزش داده است ولی این فرق میکند با اینکه مسئولیت دین چیست.

[=microsoft sans serif]

متحیر;447623 نوشت:
یعنی کمبود پیامبران را در همه عرصه ها و اعصار جبران میکند؟

متحیر;447623 نوشت:
با واکاوی تاریخ به نظر میرسد این بعضی اکثر مردم را تشکیل میدهند

این مدعایی است که یا باید برای ان دلیل عقلی معتبر بیاورید یا دلیل نقلی معتبر.
به صرف ادعا و شاید و اما و اگر چیزی اثبات نمیشود
لازم است که ثابت کنید، دین به انها نرسیده است، نه اینکه رسیده اما ازقبولش سرباز زده اند.

متحیر;447623 نوشت:
امامان حواریون و ابزارهای تبلیغاتی باز نه به حد کافی گسترده بودند و نه مؤثر

کار این بزرگوراان نیز همانند خود انبیاء بوده است.
اینها کار خود را به صورت حداکثری انجام داده بودند و مردم زمان خود به صورت حداکثری از پیام الهی بهره مند شده بودند اما مسئله قبول مخاطبان امری جداگانه است.
[[=microsoft sans serif]quote=متحیر;447623]وقتی از یک ضرورت نام میبرید این ضرورت هدایت توسط نبوت باید همه گیر باشد حتی یک مورد نقص هم آن فرض هدایت را از بین میبرد
من تعجب میکنم با اینکه چند بار گفتم که این ضرورت، ضرورت ذاتی نیست باز هم شما اینطور صبحت میکنید.
دوست عزیز
ضرورتی که فیلسوف و متکلم در مورد دین و شریعت و نبوت صحبت میکند ضرورت وصفی است
یعنی خداوند چون اینطور اراده کرده است فرستادن نبی ضروری شده است.
اما اگر خدا اینطور اراده نمیکرد، ارسال نبی به این صورت چه ضرورتی داشت؟
ایا خدا نمیتوانست عقل همه بندگان را به صورت تکوینی انقدر کامل و مقرب خلق کند که مستقیما به همه انها برنامه را ارسال کند؟
یا اصلا خدا نمیتوانست همه انها را مستقیما به بهشت ببرد؟
و...
میتواند اما اینطور نخواسته است.
لطفا دقت.

[=microsoft sans serif]
متحیر;447623 نوشت:
اشاره به جنگ و کشور گشایی کردید خدای ادیان عجب راه نفوذی به دلها دارد

بله خدا به دلها نفوذ دارد اما دلهایی که بخواهند.
جنگ برای مقابله با حاکمانی است که نمیخواهند خدا در ان کشورها نفوذ داشته باشد زیرا برای قدرت خودشان مشکل ایجاد میکند و جلوی ستمکاری انان را میگیرد.

[=microsoft sans serif]
متحیر;447623 نوشت:
شما فرضی را برای هدایت گرفتید که فراگیر نیست
خدای من و شما خدای فرزندان، پدران و همه مردم جهان هست .
متحیر;447623 نوشت:

[=microsoft sans serif]پس اگر فرض هدایت منحصر به نبی هست همه اعصار و همه عرصه ها باید پیامبر داشته باشند
[=microsoft sans serif]
متحیر;447623 نوشت:
وقتی شما انحصار سعادت را به ارسال نبی میدانید جه سعادتی نصیب محرومان از نبوت شده؟

متحیر;447623 نوشت:
امر هدایت اگر با نبوت انجام میشود درصد بردار نیست قانون همه یا هیچ است
باید مثل هوا به همه برسد و قوم و قبیله ای محروم از هوای هدایت نباشد

؟؟؟؟؟
دوست عزیز، اگر نهایه علامه را خوانده باشید، میبینید که ضرورت ذاتی با ضرورت وصفی فرق دارد.
اگر ضرورت ذاتی باشد، هیچ قیدی را نمیپذیرد و هیچ شرطی را نمیپذیرد و تخصیص بردار نیست.
اما اگر ضرورت، وصفی باشد، مودای ضرورت به اندازه قید و شرط و وصفش است نه بیشتر.

[=microsoft sans serif]باسلام

متحیر;447631 نوشت:
قدری تاریخ جهان بخوانید دریابید که همه زمین خالی از سکنه نبوده در مناطق مختلف کم یا زیاد مردمی با فرهنگهای گوناگون زندگی میکرده اند
و اگر میگویید تاریخ فعلی را به قصد نوشته اند یا دستکاری کرده اند
به یاد داشته باشید در موضوعات دیگر در جاهایی که مسلمین فاتح تاریخ نگار هستند همین اشکال بر ایشان در توجیه اعمال سؤال برانگیزشان هست؟!!!
ولی غیر از نوشته های تاریخی تاریخ تحلیلی هم هست یعنی اگر به گزاره های تاریخی شک کنند با کاوشهای باستانشناسی تحقیق در آداب و رسوم گویش افسانه ها حقایق عمده تاریخی را کشف میکنند
شما که ادعا دارید پیامبران جهانی و در همه اعصار بودند باسعی و همت مواردی را که مشخص میکند پیامبران به همه اقوام ارسال شده اند را اثبات بفرمایید هند و چین و پهنه آمریکا اروپا و آماده کاوشهای شماست

از توصیه شماخیلی ممنون.
اولا: بین زمان انبیاء با بعد از ایشان فرق میکند.
ادعای بنده این بوده که در زمان انبیاء، برای تمام ساکنان زمین و همه ملتها، پیامبران ارسال شده اند.
مستند بنده قران است و دلیل عقلی حکمت.
اما شما که می فرمایید ارسال نشده، دلیل عقلی یا تاریخی معتبر بیاورید.
ثانیا: برفرض در ان مناطقی که می فرمایید در زمان انبیاء یا زمانهای بعد مردم زیادی بوده باشند، خب، این ثابت میکند که دین به انها نرسیده است!؟
اگر دین نداشتند یعنی دین به انها نرسیده است؟
پیامبر سیزده سال در مکه تلاش کرد جز تعداد معدودی به ایشان ایمان نیاوردند، پس ایمان نیاوردن انان به این معناست که پیام به انان نرسیده است؟
حضرت نوح حدود هزار سال مردم را دعوت کرد جز تعداد انگشت شماری ایمان نیاوردند، این یعنی پیام الهی به انان نرسیده است.
ثالثا:اگر مستند شما کاوش های باستان شناسی است، باز هم فایده ندارد زیرا مگر کسی که دیندار است، حتما نشانه خاصی دارد.
مثلا ضرورتا شکل خاصی در اسکلت او ایجاد میشود که با کاوش به دست بیاید.
یا مثلا اگر قران یا کتابهای اسمانی را داشته است، بعد از هزار یا هزاران سال باقی میماند؟

[=microsoft sans serif]
متحیر;447631 نوشت:
قدرتهای ماورایی و اعجاز صرفاً یک ادعا هستند

چه چیزی ادعاست؟
اینکه چنین اموری اتفاق افتاده ادعاست؟
یا اینکه چنین اموری اعجاز انگیز بوده است؟
یا اینکه چنین اعجازهایی دلالت بر ارتباط با غیب دارد؟

[=microsoft sans serif]

متحیر;447631 نوشت:
همین الآن هم دین در بیشتر جزییات خاموش هست که اگر خاموش نیود این همه تفرقه نبود شما یک اتفاق رأی در وضو ندارید یک اجماع در امر ولایت و امامت ندارید اگر جرییات در دین آمده بود این همه اختلاف و برادر کشی نبود

سکوت ندارد بلکه فهم ها از جزئیات و مبانی در فهم ان باعث این اختلافات شده است.
در مسائل اعتقادی نیز علاوه بر اختلاف در فهم ها، هوای نفس و حب شهرت و نام مزید بر علت شده که برخی از قبول سخن حق سرباز بزنند.
دین مردم را مجبور نمیکند که یک گونه حرف بزنند یا فکر کنند.
راه حق را نشان میدهد.
اگر کسی خواست با دلیل معتبر عقلی و نقلی به ان میرسد
اگر نخواست یا درست تحقیق و بررسی نکرد، مقصر خودش است نه دین.

سلام و عرض ادب

صدیق;452384 نوشت:
این مدعایی است که یا باید برای ان دلیل عقلی معتبر بیاورید یا دلیل نقلی معتبر.
به صرف ادعا و شاید و اما و اگر چیزی اثبات نمیشود
لازم است که ثابت کنید، دین به انها نرسیده است، نه اینکه رسیده اما ازقبولش سرباز زده اند.

دوست گرامی در جملات بعد هم توضیح دادم
که ارسال نبی برای تمامی ابناء بشر در تمام پهنه زمین صورت نگرفته
ادعای ما هم این است که غیر از اقوام سامی (عرب و یهود) که خود را منتسب به ابراهیم پیامبر میدانند در هیچ کتیبه تاریخی یا آثار هنری و یا معماری و نقلهای تاریخی و سایر آثار باستانی و تحلیل های مختلف تاریخی در سراسز کره خاک غیر از هلال خصیب و آنهم محل هایی که یهودیان در رفت و آمد بودند اثری از انبیاء الهی نیست
چین هند ژاپن خاور دور آمریکا ایران ماوراءالنهر اروپا آفریقا استرالیا جزایر متفرق اقیانوس آرام هیچکدام یافته ای مبنی بر ارسال نبی و پیامبر به سبک و سیاق اسلام و یهودیت نداشته اند حساب مسحیت درباره پیامبر جداست آنها مسیح را تجسد خدا میدانند نه پیامبر
[SPOILER]در مورد اعراب هم تا قبل از پیامبر اسلام یهودیان اعراب را امی و بی کتاب میدانستند[/SPOILER]

صدیق;452384 نوشت:
کار این بزرگوراان نیز همانند خود انبیاء بوده است.
اینها کار خود را به صورت حداکثری انجام داده بودند و مردم زمان خود به صورت حداکثری از پیام الهی بهره مند شده بودند اما مسئله قبول مخاطبان امری جداگانه است.

دوست گرامی دعوت پنهانی حواریون کجا و همه سالها هزاره های قبل از ایشان که مردم اروپا محروم از نبی بودن کجا تازه بعد از 300 سال پس از مسیح رکنستانتین امپراطور روم شرقی مسیحی شد و بالتبع مردم روم مسیحی شدند این ربطی به گذشته ندارد و تازه همه پهنه زمین را هم روم در سیطره خود نداشت

صدیق;452384 نوشت:
من تعجب میکنم با اینکه چند بار گفتم که این ضرورت، ضرورت ذاتی نیست باز هم شما اینطور صبحت میکنید.
دوست عزیز
ضرورتی که فیلسوف و متکلم در مورد دین و شریعت و نبوت صحبت میکند ضرورت وصفی است
یعنی خداوند چون اینطور اراده کرده است فرستادن نبی ضروری شده است.
اما اگر خدا اینطور اراده نمیکرد، ارسال نبی به این صورت چه ضرورتی داشت؟
ایا خدا نمیتوانست عقل همه بندگان را به صورت تکوینی انقدر کامل و مقرب خلق کند که مستقیما به همه انها برنامه را ارسال کند؟
یا اصلا خدا نمیتوانست همه انها را مستقیما به بهشت ببرد؟
و...
میتواند اما اینطور نخواسته است.
لطفا دقت.

دوست عزیز ما که میگوییم اگر بر خدا هدایت مردم فرض باشد آن را ذاتی قرار میدهد که بر هیچکس حجت ناتمام نباشد و آن عقل و خرد جمعی است
پس چنین حکمتی داشته و اراده اش هم جاری و ساری است ولی شما بر خلاف سنت خدا ادعا میکنید که خدا پیامبر فرستاده
نتیجه کار پیامبران هم شعله ور کردن اختلافات اقوام و کینه جویی بیشتر مردمه بوده تا عقد اخوت بین انسانها
یهودیان در تسلط به فلسطین چه کرده اند و چه میکنند
مسحیان در تسلط یر جهان از چه جنایت ها و فتنه ها که نکردند
مسلمانان هم دست کمی از خونریزی و قتال سایر مردم و تفرقه بین خود نداشته اند
در قدرت رسیدن اهل دین با چنگیز و اسکندرو لنین و مائو چه تفاوت دارد
اگر دین واقعاً از جانب خدا بود باید تفاوت عملی در کردار و سیاست بین بیدینان و دینمداران باشد که نیست

صدیق;452384 نوشت:
بله خدا به دلها نفوذ دارد اما دلهایی که بخواهند.
جنگ برای مقابله با حاکمانی است که نمیخواهند خدا در ان کشورها نفوذ داشته باشد زیرا برای قدرت خودشان مشکل ایجاد میکند و جلوی ستمکاری انان را میگیرد.

توضحیات بال در مورد همین اشاعه دین داران هست که فرقی بین کشورگشایی افراد بیدین و دیندار چه مسیحی یهودی یا مسلمان نیست
در رفتار همه انسانها چه مؤمن به دین یا غیر دیندار غیر از این بوده که هر کس از ما نیست جان و مالش مباح است .!!!
من میگویم اگر دین از جانب خداست اشاعه اش باید با با سایر ادعاها و قومیت گرایی ها تفاوت کند که نمیکند!!

صدیق;452384 نوشت:
؟؟؟؟؟
دوست عزیز، اگر نهایه علامه را خوانده باشید، میبینید که ضرورت ذاتی با ضرورت وصفی فرق دارد.
اگر ضرورت ذاتی باشد، هیچ قیدی را نمیپذیرد و هیچ شرطی را نمیپذیرد و تخصیص بردار نیست.
اما اگر ضرورت، وصفی باشد، مودای ضرورت به اندازه قید و شرط و وصفش است نه بیشتر.

دوست گرامی شما فرضی (نبوت) را بر گردن خدا می اندازید که مغایر اسناد و شواهد تاریخی است

صدیق;452390 نوشت:
ادعای بنده این بوده که در زمان انبیاء، برای تمام ساکنان زمین و همه ملتها، پیامبران ارسال شده اند.

این ادعا را فارغ از قرآن چگونه ثابت میکنید
بحث ما این است که خدا هیچ پیامبری نفرستاده
و عقلاً ضرورتی به ارسال پیامبر هم نیست
آن موقع دلیل آوردن از قرآن حجتی برای اینجانب نیست شما هنوز نبوت پیامبر و اصالت قرآن را ثابت نکردید
تا زمانی که چنی
صدیق;452390 نوشت:
ثانیا: برفرض در ان مناطقی که می فرمایید در زمان انبیاء یا زمانهای بعد مردم زیادی بوده باشند، خب، این ثابت میکند که دین به انها نرسیده است!؟
اگر دین نداشتند یعنی دین به انها نرسیده است؟
پیامبر سیزده سال در مکه تلاش کرد جز تعداد معدودی به ایشان ایمان نیاوردند، پس ایمان نیاوردن انان به این معناست که پیام به انان نرسیده است؟
حضرت نوح حدود هزار سال مردم را دعوت کرد جز تعداد انگشت شماری ایمان نیاوردند، این یعنی پیام الهی به انان نرسیده است.
ثالثا:اگر مستند شما کاوش های باستان شناسی است، باز هم فایده ندارد زیرا مگر کسی که دیندار است، حتما نشانه خاصی دارد.
مثلا ضرورتا شکل خاصی در اسکلت او ایجاد میشود که با کاوش به دست بیاید.
یا مثلا اگر قران یا کتابهای اسمانی را داشته است، بعد از هزار یا هزاران سال باقی میماند؟

این مثالها که میزنید همه درون دینی است از دید من که نه نوح پیامبری بوده و نه طوفان نوح
صرفاً این داستان دینی برگرفته از اسطوره های قدیم مثل گیلگمیش سومریان است
وقتی دین و پیامبری میآید به هر حال باید اثری داشته باشد اگر پیامبر بیاید و اثری نگذاردیعنی ارسال و رسالتش عبث است! مگر به زعم شما خدا کار عبث میکند؟
اگر در آن تاریخ ها پیامبری آمده !چرا غیر از تورات در دیگر کتب و سایر نقل های تاریخی و یا کتیبه ها و یا سفالها و یا ابنیه قدیم اثری نمانده که دلالت کند بر وجود پیامبران باشد؟

صدیق;452390 نوشت:
چه چیزی ادعاست؟
اینکه چنین اموری اتفاق افتاده ادعاست؟
یا اینکه چنین اموری اعجاز انگیز بوده است؟
یا اینکه چنین اعجازهایی دلالت بر ارتباط با غیب دارد؟

اعجازها و معجزات ادعاهایی درون دینی هستند هیچ نقل تاریخی و یا آثار به جا مانده مبنی بر وقوع معجزه در دست نیست
در ثانی راجع به خود اعجاز هم به شرط قبول جز اینکه ثابت کند خدایی دمدمی مزاج بر جهان حاکم است و تحت تأثیر عمل مخلوقاتش تحریک میشود چیز دیکری ثابت نمیکند بهتر است به چنین خدایی ایمان نیاوریم

صدیق;452390 نوشت:
سکوت ندارد بلکه فهم ها از جزئیات و مبانی در فهم ان باعث این اختلافات شده است.
در مسائل اعتقادی نیز علاوه بر اختلاف در فهم ها، هوای نفس و حب شهرت و نام مزید بر علت شده که برخی از قبول سخن حق سرباز بزنند.
دین مردم را مجبور نمیکند که یک گونه حرف بزنند یا فکر کنند.
راه حق را نشان میدهد.
اگر کسی خواست با دلیل معتبر عقلی و نقلی به ان میرسد
اگر نخواست یا درست تحقیق و بررسی نکرد، مقصر خودش است نه دین.

همین سکوت و یا همین عدم شرح جزییات باعث چه اختلافهایی شده و چه خونها که بر زمین ریخته نمیشود از یک وهابی شرور بپرسید با ریختن خون چند شیعه بهشت بر او واجب میشود؟ یا از یک شیعه بپرسید با چند بار قرائت با اخلاص زیارت عاشورا و فرستادن لعن و نفرین بر مسببین جنایت کربلا و غاصبان خلافت بهشت بر او واجب میشود و همین لعن و نفرین خون چند سلفی را به جوش میآورد ؟این یعنی جرقه جنگ و خونریزی!!
چرا سکوت دین باعث چنین کینه ها و عداوتها و آدم کشی ها بشود
البته تنها مسلمین نیستند یهودیان بدتر از مسیحیان و مسیحیان هم بدتر از همه و همه ایدئولوژیست پرستها مثل لنینیسم و استالینیزم و مائوییست ها هم در این ددمنشیها روی یکدیگر را سفید میکنند
محال است اگر خدا فرستاده ای فرستاده باشد ،نتیجه آن پیام آسمانی با اعمال و گفتار انسانی یکی باشد
اجبار مردم به یک تفکر و یک کردار نمیخواهیم گر چه از مدعیان حاکم منتسب به دبن جز اجبار هم ندیده ایم
ولی متوقع هستیم لحن و نتیجه دین اگر آسمانی باشد آبی بر شرارت ها و زیاده خواهی بشد ورفع کینه و دشمنی کند
با چه لحنی دین کافران را خطاب میکند از چهارپایان بدتر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

پیروز و موفق باشید

[=microsoft sans serif]باسلام

متحیر;452819 نوشت:
ادعای ما هم این است که غیر از اقوام سامی (عرب و یهود) که خود را منتسب به ابراهیم پیامبر میدانند در هیچ کتیبه تاریخی یا آثار هنری و یا معماری و نقلهای تاریخی و سایر آثار باستانی و تحلیل های مختلف تاریخی در سراسز کره خاک غیر از هلال خصیب و آنهم محل هایی که یهودیان در رفت و آمد بودند اثری از انبیاء الهی نیست
چین هند ژاپن خاور دور آمریکا ایران ماوراءالنهر اروپا آفریقا استرالیا جزایر متفرق اقیانوس آرام هیچکدام یافته ای مبنی بر ارسال نبی و پیامبر به سبک و سیاق اسلام و یهودیت نداشته اند

اینکه در آنجاها مردمی زندگی می کردند، فرق میکند با اینکه چقدر بوده اند و نسبت انها به مردمی که از ادیان خبرداشته اند چقدر بوده است و نیز در طول تاریخ چه مدت زمانی در آنجا مردمی بوده که از ادیان خبری نداشته اند.
باستان شناسی تنها نشان میدهد که در فلان تاریخ مثلا در منطقه فلان، مردمی بوده اند.
حالا این مردم از دین آیا خبر نداشته اند.
یا داشته اند ولی اثار دین داری آنان باقی نمانده است.
یا خبر داشته اند اما به ان ادیان ایمان نیاورده اند.
شما به صرف احتمال نمیتوانید مطلبتان را اثبات کنید.

اما کسانی که مدعی هستند ادیان در تمام مناطق نفوذ داشته، حرف و ادعایشان را بر اساس دلیل عقلی حکمت و عدالت بیان میکنند و دلیل نقلی صرفا موید است .

متحیر;452819 نوشت:
دوست گرامی دعوت پنهانی حواریون کجا و همه سالها هزاره های قبل از ایشان که مردم اروپا محروم از نبی بودن کجا تازه بعد از 300 سال پس از مسیح رکنستانتین امپراطور روم شرقی مسیحی شد و بالتبع مردم روم مسیحی شدند این ربطی به گذشته ندارد و تازه همه پهنه زمین را هم روم در سیطره خود نداشت

اولا: نهایت اطلاعات مستند تاریخی ما مربوط میشود به دوره ای که تاریخ نگاری شروع شده است، اما قبل از ان هیچ اطلاعی نداریم نه مستند و نه غیر مستند.
بنابراین نه میتوان با ادله نقلی رسیدن ادیان به ان مردم را اثبات کردو نه نرسیدنش را.

ثانیا: قبل از حضرت عیسی ع، پیامبران زیادی بوده اند. از نوح و ابراهیم و اسماعیل گرفته تا داود و سلیمان و موسی علیهم السلام.
مگر کسی ادعا کرده که پیامبران از عیسی ع شروع میشوند که شما اشکال را به قبل از وی می برید؟
قبل از ایشان نیز پیامبران بوده اند و بر اساس دلیل حکمت و عدالت که عقلی است، اگر مجتمع بوده اند حتما پیام الهی را درک کرده اند.

متحیر;452819 نوشت:
پس چنین حکمتی داشته و اراده اش هم جاری و ساری است ولی شما بر خلاف سنت خدا ادعا میکنید که خدا پیامبر فرستاده

شما از کجا به چنین نتیجه و مطلبی رسیدید؟
عقل شما چنین حکم کرده است؟
بر اساس کدام دلیل عقلی؟
یا اینکه خود خداوند به شما گفته که من اگر بخواهم پیامم را به شما بدهم، حتما به عقل شما میرسانم؟
متحیر;452819 نوشت:
نتیجه کار پیامبران هم شعله ور کردن اختلافات اقوام و کینه جویی بیشتر مردمه بوده تا عقد اخوت بین انسانها

؟؟؟؟؟؟
اینکه پیامبران جلوی ستمکاران می ایستادند و برده بودن انسان ها در مقابل طاغوتیان و چپاول ثروت و غیرتشان توسط انان را میگرفتند و مردم را اگاه میکردند، ایجاد کینه است؟
اگر مردم را به حال خود واگذار میکردند که باز هم توسط ثروتمندان و متنفذین بلعیده شوند و دم بر نیاورند آنوقت انسانها خوبی بودند؟؟

متحیر;452819 نوشت:
یهودیان در تسلط به فلسطین چه کرده اند و چه میکنند
[=microsoft sans serif]یهودیان در تسلط به فلسطین چه کرده اند و چه میکنند
[=microsoft sans serif]مسحیان در تسلط یر جهان از چه جنایت ها و فتنه ها که نکردند

[=microsoft sans serif]

اینکه عده ای چنین کرده اند چه ربطی به خود ادیان دارد.
عده ای خودشان را به ظاهر در لوای دین قرار دهند و به ستمکاری بپردازند چه ربطی به دین دارد.
اگر تعدادی از پزشکان از موقعیت خود سوء استفاده کند و به مریض خیانت کند شما نتیجه میگیرید که پزشکی بد است و نتیجه اش جنایت است؟
متحیر;452819 نوشت:
اگر دین واقعاً از جانب خدا بود باید تفاوت عملی در کردار و سیاست بین بیدینان و دینمداران باشد که نیست

اگر میگذاشتند حکومت به معصومین برسد آنوقت تفاوت را متوجه میشدیم.

متحیر;452819 نوشت:
در رفتار همه انسانها چه مؤمن به دین یا غیر دیندار غیر از این بوده که هر کس از ما نیست جان و مالش مباح است .!!!

دین حق هیچ گاه چنین گزاره ها و احکامی ندارد.
تمام ادیان در تحت لوای پرچم اسلام حق زندگی دارند مگر اینکه برای مسلمانان مزاحمتی ایجاد کنند یا به جنگ با آنان بپردازند.

[=microsoft sans serif]

متحیر;452850 نوشت:
دوست گرامی شما فرضی (نبوت) را بر گردن خدا می اندازید که مغایر اسناد و شواهد تاریخی است

اسناد و شواهد مستند و معتبر تاریخی بر اینکه دین به این مردم نرسیده اگر دارید ارائه نمایید.. البته به این شرط که تعداد آنان نسبت به کسانی که دین به انان رسیده بیشتر باشد یا درصد زیادی از کل جمعیت باشند.
تا به حال هرچه سند ارائه شد، برفرض صحت، تنها بیان میکند که در لابلای چیزهای به دست امده، مطلبی دال بر دینداری انان نبوده است.
اما هیچ سندی نداریم که
تعداد انها چقدر بوده؟
درصد انها نسبت به کل جمعیت چقدر بوده؟
دین به انها رسیده یا نه؟
اگر رسیده قبول کرده اند یا نه؟
اگر قبول کرده اند، اعمال عبادی شان به چه صورتی بوده و ...

متحیر;452850 نوشت:
این ادعا را فارغ از قرآن چگونه ثابت میکنید
بحث ما این است که خدا هیچ پیامبری نفرستاده
و عقلاً ضرورتی به ارسال پیامبر هم نیست
آن موقع دلیل آوردن از قرآن حجتی برای اینجانب نیست شما هنوز نبوت پیامبر و اصالت قرآن را ثابت نکردید
تا زمانی که چنی

دلیلش حکمت و عدالت خداوند است.
حکمت و عدالت خدا نیز به دلیل عقلی اثبات میشود؛ زیرا اگر نداشته باشد خداوند ناقص میشود و نقص برای خدا محال است.

متحیر;452850 نوشت:
وقتی دین و پیامبری میآید به هر حال باید اثری داشته باشد اگر پیامبر بیاید و اثری نگذاردیعنی ارسال و رسالتش عبث است! مگر به زعم شما خدا کار عبث میکند؟
اگر در آن تاریخ ها پیامبری آمده !چرا غیر از تورات در دیگر کتب و سایر نقل های تاریخی و یا کتیبه ها و یا سفالها و یا ابنیه قدیم اثری نمانده که دلالت کند بر وجود پیامبران باشد؟

اولا: شاید تمام این ها مربوط به افراد معدودی است که دین به انها نرسیده.( احتمال ندارد؟)
ثانیا: شاید تمام این اثار مربوط به کسانی است که دین را نپذیرفته اند.( احتمال ندارد؟)
ثالثا: نقل های تاریخی در مورد دینداری ایرانیان قدیم چه میشود؟
ایرانیان زرتشتی.
متحیر;452850 نوشت:
در ثانی راجع به خود اعجاز هم به شرط قبول جز اینکه ثابت کند خدایی دمدمی مزاج بر جهان حاکم است و تحت تأثیر عمل مخلوقاتش تحریک میشود چیز دیکری ثابت نمیکند بهتر است به چنین خدایی ایمان نیاوریم

عجب.
خدا اگر بخواهد ادعای پیامبرش را اثبات کند تا دیگران سخن او را قبول کنند دمدمی مزاج میشود ولی اگر چین نکند و به عقل تک تک انسانها لجوج احکام خود را بدهد دمدمی مزاج نیست.
اگر اینطور است باید همه را یک جور خلق بکند تا همگان بتوانند از عقل خود به یک اندازه استفاده کنند و در ان صورت مسئله ازمایش و ابتلاء و خوبی و بدی و ... فلسفه اخرت و کمال یابی و رسیدن به کمال چه میشود؟

صدیق;452374 نوشت:
نداشتن حکمت به این معنا است که خداوند در کاری که انجام میدهد، هیچ هدفی ندارد.
حال سوال ما اینجاست که چرا هدف ندارد.
وقتی که یک فاعل معمولی میخواهد کاری را انجام بدهد از انجام کارش هدفی را دارد، ولو سرگرمی و تفریح و استراحت.
هدف هر فاعلی از انجام کاری که انجام میدهد در درجه اول این است که حب به ذات خودش دارد و این کار را به خاطر حب به ذات خودش انجام میدهد.
اگر هدف نداشته باشد، یعنی کار بیهوده انجام داده است.
کار بیهوده را چه کسی انجام میدهد؟
چند فرض بیشتر ندارد:
یا حب به ذات خودش ندارد.
یا نمیداند که چه کاری خوب است که انجام دهد که دارای فایده باشد.
یا می داند اما قدرت انجام ان کار را ندارد. و موانع جلوی او را میگیرد.
یا هم میداند و هم میتواند، اما به خاطر هوای نفس انرا انجام نمیدهد و کار بیهوده انجام میدهد.
تمام موارد فوق، نقص است و مستلزم نقص در علم، قدرت یا کمال خداوند است.
به همین دلیل است که معتقدیم خداوند در کارهایش حکیم است و هدفی را دنبال میکند.
البته نه به این معنا که فاعل بالقصد است.
همانطور که توضیح داده شد.

سلام
من متوجه نمیشم چه اشکالی دارد خدا هم علم داشته باشد هم قدرت اما کاری بی هدف انجام دهد؟لازم نیست حتما هوای نفس داشته باشد!چرا توانایی در انجام کاری حتما موجب میشود خدا ان را انجام دهد؟خدا میتواند بری کارش هدفی قرار دهد اما چه لزومی ارد حتما این کار را بکند؟اگر این کا ر را نکرد چه نقصی برای خداست؟از کجا میدانید هر کسی که توانایی انجام کار هدف ار را دارد و انجامش نمیدهد به خاطر هوای نفس اوست؟به نظر من لزومی ندارد این طور برداشت کنیم؟
صدیق;452376 نوشت:
با عرض معذرت باز هم دقت نشد.
احتمال اینکه تمام مسائلی که به صورت روزمره با ان سرو کار داریم، مربوط به سعادت ما باشد، یک مسئله است و اصل نیاز به دین ولو به صورت حداقلی یک مسئله دیگر.
اصل نیاز به دین ربطی به این احتمال و قاعده دفع ضرر محتمل ندارد.
اصل نیاز به دین را با دلیل حکمت اثبات میکنیم.
اما برای اینکه اثبات کنیم، نیاز به دین حداکثری داریم و دین در تمامی شئون ما جاری است به این دلیل که همه ان مسائل در سعادت مانقش دارد، چند دلیل میتواند داشته باشد ولی حداقل دلیلی که قابل تردید نیست، تمسک به قاعده دفع ضرر محتمل و توجه به احتمال موجود است.
جناب صدیق بنده حرفی از دین حد اقلی و حد اکثری نزدم!میگویم عقل بشر تا حودی درست و غلط را میفهمد.این طور نیست که همه ی انچه عقل فهمید غلط باشد.میگوییم درک ناقص دارد اما تشخیصش تا حدی درست است.همیشه که اشتباه نمیکند...حالا سوالم این است که شاید همین مقداری که عقل درک میکند برای رسیدن به هدف خلقت کافی باشد.مگر نگفتیم خدا از هر کس به اندازه توانش انتظار دارد؟شاید تا همین مقدار توان عقل برای فهم کافی باشد.از کجا میدانیم به دستورات بیشتری نیاز داریم؟دستوراتی به عنوان دین که عقل قادر به تشخیصش نیست و باید از طرف خداوند برای بشر فرستاده شود
باز هم تاکیید میکنم که من نمیگویم عقل اشتباه نمیکند!میگویم در بعضی موارد لااقل درست و غلط را میفهمد.شاید همان مقدار تشخیص هر چند ناقص عقل برای رسیدن به هدف کافی باشد.و مشکی هم برای حکیم بون خداوند پیش نمی اید.
شما فرمودید بله شاید باشد شاید نباشد و دفع ضرر محتمل وووو....
این ایراد به اصل ضرورت دین است نه دین حد اکثری و حد اقلی!بنده میگویم این را اثبات کنید که اصلا ما نیاز به دین داریم....(پس در مور دفع ضرر محتمل هم باز همان صحبتهای پست قبل سرجایش هست..که فقط برای شک خوب است ولی چیزی را اثبات نمیکند!با دفع ضرر محتمل که نمیشود ضرورت دین را اثبات کرد!در این تاپیک میخواهیم این مسئله را ثابت کنیم.)
صدیق;452378 نوشت:
اینکه از کجا میدانیم مسئله عقلی نیست بلکه تاریخی است.
در تاریخ نگاه کنید، عده ای امدند و ادعا داشتند که با خدادر ارتباطند و از خداوند پیامی را برای بشر اوردند.
برای اینکه این ادعا را قبول کنیم، چند مسئله را باید حلکنیم.
اولا: اصل فرستادن نبی برای خداوند ایراد عقلی دارد؟
ثانیا: اصل فرستادن برنامه برای بشر ایراد عقلی دارد؟
ثالثا: اصل ارتباط بشر با ماوراء ایراد عقلی دارد؟
رابعا: راه تشخیص صدق ادعای ارتباط با ماوراء چیست؟
سه مسئله اول که هیچ ایراد عقلی ندارد و محل بحث ما نیزنیست.
اما مسئله چهارم نیز با معجزه حل شده و میشود.
مردم ان زمان نیز بر همین اساس وقتی معجزه را میدیدند بهصدق گفته ان افراد ایمان می اورند و به سخنان انان گوش میدادند.(البته جز برخیافراد که عناد داشته اند.)
حال این افراد در تاریخ امده اند و چنین ادعایی داشته اند وصدق گفته انان نیز با معجزه هایشان اثبات شده است.
بنابراین خداوند چنین کاری را برای نوع بشر انجام داده است.
اما به خاطر تزاحمات مادی یا انسانی این پیام ممکن است بهعده ای نرسیده باشد.
اینجا به خاطر عدالت خدا ، معتقد به این هستیم که رسیدن بهسعادت برای انها نیز ممکن است.
اما به خاطر حکمت خدا در ارسال نبی وفرستادن شرایع، معتقدیمکه این محرومیتها نباید حداکثری باشد.

یعنی میگوییم فرستادن نبی از طرف خداوند محال عقلی نیست(اما ضرورت هم نیست!به همان دلیلی که عرض شد و در نمایش متن دوباره کپی کردم) و بعد با اثبات نبوت خاصه نبوت عامه را اثبات میکنیم؟(یعنی برعکس؟از نبوت خاصه به عامه می اییم نه از عامه به خاصه؟)

[SPOILER]

از کجا میدانیم که خدا همان شیوه را برای همه ی بشریت به کار نگیرد؟به هرطریقی (هر چه میخواهد باشد) "به هر طریقی" ان عده ی محروم را به غایتخود رسانده میتواند همه ی بشر را نیز به غایت خود برساند.پس لزومی ندارد پیامبربفرستد. گفتید فرستادن انبیا ضرورت ندارد رساندن بشر به هدفش ضرورت دارد.چون خدااراده کرده از طریق ارسال رسل بشر را به غایت برساند این ضروری شده.بنده پرسیدم ازکجا میدانید خدا چنین اراده ای کرده؟!؟!از کجا میدانید همه ی بشر را به همان طریقیکه ان عده ی محروم را به غایت میرساند باقی را به هدف نمیرساند؟!وقتی چنین شیوه ایهست که با حفظ همین شرایط موجود بشر به غایت خلقت برسد ضرورتی ندارد پیامبر مبعوثکند!
[/SPOILER]

سلام و عرض ادب

صدیق;453901 نوشت:
اینکه در آنجاها مردمی زندگی می کردند، فرق میکند با اینکه چقدر بوده اند و نسبت انها به مردمی که از ادیان خبرداشته اند چقدر بوده است و نیز در طول تاریخ چه مدت زمانی در آنجا مردمی بوده که از ادیان خبری نداشته اند.
باستان شناسی تنها نشان میدهد که در فلان تاریخ مثلا در منطقه فلان، مردمی بوده اند.
حالا این مردم از دین آیا خبر نداشته اند.
یا داشته اند ولی اثار دین داری آنان باقی نمانده است.
یا خبر داشته اند اما به ان ادیان ایمان نیاورده اند.
شما به صرف احتمال نمیتوانید مطلبتان را اثبات کنید.

اما کسانی که مدعی هستند ادیان در تمام مناطق نفوذ داشته، حرف و ادعایشان را بر اساس دلیل عقلی حکمت و عدالت بیان میکنند و دلیل نقلی صرفا موید است .


دوست عزیز
شما مقرمایید یاستان شناسی و مطالع تاریخ میگوید در چه دورانی و چه در چه جاهایی بشر زندکی میکرده
ولی تنها این موارد نیست بلکه در مطالعه آثار اعم از ابنیه آثار به جا مانده اعم ظروف مختلف قبور و یا بررسی یقایای اجساد و استخوانها شیوه زندگی و سطح زندگی گذشتگان را هم مورد مطالعه قرار میدهد
از آنجا که انبیاء آنطور که پیروان ادیان الهی میگویند یک شیوه زندگی را تبلیغ میکردند پس [HL]اشتراکهایی شاخص [/HL]که مؤید تبلیغ دین در بین رفتار و آثار گذشتگان باید به یادگار میماند، که نمانده!!
این آثار در نقلهای اسطوره های و یا افسانه های گذشتگان و گویش نقش ظروف کتیبه ها و یا سایر امور که مربوط به فرهنگ میشود باید رد و نقشی از خود به یادگار گذاشته باشد متأسفانه شواهد و یا مستنداتی این چنین تابحال کشف نشده

صدیق;453901 نوشت:
ولا: نهایت اطلاعات مستند تاریخی ما مربوط میشود به دوره ای که تاریخ نگاری شروع شده است، اما قبل از ان هیچ اطلاعی نداریم نه مستند و نه غیر مستند.
بنابراین نه میتوان با ادله نقلی رسیدن ادیان به ان مردم را اثبات کردو نه نرسیدنش را.

ثانیا: قبل از حضرت عیسی ع، پیامبران زیادی بوده اند. از نوح و ابراهیم و اسماعیل گرفته تا داود و سلیمان و موسی علیهم السلام.
مگر کسی ادعا کرده که پیامبران از عیسی ع شروع میشوند که شما اشکال را به قبل از وی می برید؟
قبل از ایشان نیز پیامبران بوده اند و بر اساس دلیل حکمت و عدالت که عقلی است، اگر مجتمع بوده اند حتما پیام الهی را درک کرده اند.


تاریخ نگاری و فرهنگ متعلق به چند هزاره ساله اخیر هست در همین چند هزار ساله که آثاری از ابناء بشر باقی مانده دقیق میشویم ردی از آنچه متعلق به هدایت الهی میشود یافت نشده
باز هم خدمت شما تکرار میکنم آن پیامبران که شما میگویید مربوط به نقلیات درون دینی و مرتبط با قوم بنی اسراییل است نه سایر اقوام . در هند ،چین ،ایران ،ژاپن آفریقا اسکاندیناوی اروپا و سایر مکانهای کره زمین ردی از هیچ پیامبری نیست.

صدیق;453901 نوشت:
شما از کجا به چنین نتیجه و مطلبی رسیدید؟
عقل شما چنین حکم کرده است؟
بر اساس کدام دلیل عقلی؟
یا اینکه خود خداوند به شما گفته که من اگر بخواهم پیامم را به شما بدهم، حتما به عقل شما میرسانم؟

دوست گرامی
عقل در نهاد هر انسانی هست
و انسان موجودی اجتماعی است مسلم در رتق و فتق امور زندگی خود تنها وسیله ممکن و همیشه در دسترس عقل و خرد جمعی است
چنین موهبتی را همه انسانها در همه زمین و همه اعصار و زمانها داشته اند
چنین موهبت همه گیر و بی تبعیض در اختیار همه انسانها بوده و هست
مگر اینکه بگویید انسانه بدون دین و نبوت عقل ندارند.

صدیق;453901 نوشت:
؟؟؟؟؟؟
اینکه پیامبران جلوی ستمکاران می ایستادند و برده بودن انسان ها در مقابل طاغوتیان و چپاول ثروت و غیرتشان توسط انان را میگرفتند و مردم را اگاه میکردند، ایجاد کینه است؟
اگر مردم را به حال خود واگذار میکردند که باز هم توسط ثروتمندان و متنفذین بلعیده شوند و دم بر نیاورند آنوقت انسانها خوبی بودند؟؟

اول که تا بحال هیچ دینی بر علیه برده داری حکم نکرده
ولی اشکال من نحوه پیام و اشاعه دین است
اگر دین پیامی الهی است چرا در نحوه اشاعه اش مثل سایر روشهای انسانی از قبیل جنگ و خونریزی و برتری و تبعیض بین پیروان خود و سایر مردم استفاده میکند
اگر پیامی الهی است میباید شیوه گسترش آن تفاوت فاحش و منحصر به فرد داشته باشد آیا روشی یکتا و روشن در امر گسترش و تبلیغ از ادیان الهی سراغ داریم؟
که آن تبلیغ دین منجر به اشاعه و تقویت کینه و عداوت و خونریزی نشود.

صدیق;453901 نوشت:
اینکه عده ای چنین کرده اند چه ربطی به خود ادیان دارد.
عده ای خودشان را به ظاهر در لوای دین قرار دهند و به ستمکاری بپردازند چه ربطی به دین دارد.
اگر تعدادی از پزشکان از موقعیت خود سوء استفاده کند و به مریض خیانت کند شما نتیجه میگیرید که پزشکی بد است و نتیجه اش جنایت است؟

برای اینکه شیوه دیگری از ادیان سراغ نداریم در عمل اشاعه دین منجر به تقویت عداوت انسانها شده مثل سایر حکومتها

صدیق;453901 نوشت:
اگر میگذاشتند حکومت به معصومین برسد آنوقت تفاوت را متوجه میشدیم.

دوست گرامی هیچ شاهدی مبنی بر صدق گفتار تان نبوده، نیست و نخواهد بود
وقتی قرآن کافران را از چهارپایان کمتر میداند
معصومین که مجریان قرآن هستند میتوانند دعوت به صلح و آشتی و رفع کدورت در میان انسانها با عقاید مختلف کنند؟

صدیق;453901 نوشت:
دین حق هیچ گاه چنین گزاره ها و احکامی ندارد.
تمام ادیان در تحت لوای پرچم اسلام حق زندگی دارند مگر اینکه برای مسلمانان مزاحمتی ایجاد کنند یا به جنگ با آنان بپردازند.

دوست عزیز اینطور هم که میفرمایید نیست!
برای نمونه
دیه یک فرد مسلمان با غیر مسلمان برابر است؟
موفق باشید

سلام و عرض ادب

برگشت به سؤال اصلی تاپیک
شما در پست 3 مطالبی فرمودید

صدیق;436555 نوشت:
باسلام
در مورد سوال بالا، همانطور که شما نیز بیان کردید، ابتدا باید ضرورت دین اثبات شود و انگاه به ضرورت نبوت برای ارسال دین پرداخته شود.
این دو مسئله پیوستگی تامی با هم دارند، به صورتی که نتیجه بحث ضرورت دین، ضرورت نبی میشود.

برای اثبات این مسأله، چند اصل باید اثبات شود که در این مساله به عنوان اصل موضوعی انگاشته میشود تا بحث به درازا کشیده نیشود.
اصل اول: خداوند متعال خالق انسان و جهان است.

اصل دوم: خداوند متعال حکیم است و همانند هر موجود حکیمی، از کار خودش هدفی را دنبال میکند.

اصل سوم: قصد فاعل حکیم از انجام یک کار، رسیدن به نفع است.

اصل چهارم: نفعی که خداوند به دنبال ان است، مربوط به خودش نیست؛ یعنی خدا از انجام این کار، نفعی را برای خودش نمیخواهد؛ وگرنه نیازمند میشود که با غنای مطلق خودش و کمال مطلق ناسازگار است. قران کریم به زیبایی می فرماید که خداوند نیازی به بندگانش ندارد و کسی که کفران نعمت میکند و شکر او را به جای نمی آورد، به خودش ضرر رسانده و خدا نیازی به شاکر بودن او ندارد.

«فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني‏ أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ»[1]

اصل پنجم: هدف خدا از خلقت عالم، رسیدن انسان و جن به کمال و سعادت است.

اصل ششم: کمالی که انسان میخواهد به آن برسد، قرب به خداوند و معرفت و شناخت اوست.[2]« کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف»[3]

اصل هفتم: این هدف، از طریق عبادت حاصل میشود. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»[4]

با توجه به پیش فرضهای فوق، حال به بررسی ضرورت میپردازیم.
بر اساس این اصول، برای اینکه هدف خداوند در خلقت تأمین شود و نقض غرضش نشود، باید انسان بتواند به این مسیر دست بیابد.
دستیابی به این هدف، چند فرض و راه حل بیشتر ندارد.

راه حل اول: خداوند بدون اینکه انسان را به مشقت بیندازد، انسان را همانند فرشتگان، از اول کامل خلق کند.
این راه حل که خلف فرض ماست. فرض ما این است که انسان به صورت مکلف خلق شده و مختار است. میتواند با انجام کارهای نیک و عمل به دستورات، به کمال بالایی دست بیابد و حتی از فرشتگان نیز بالاتر برود و یا برعکس به قهقرا برود.

راه حل دوم: از اول کامل خلق نشوند اما مستقیما به تمام انها از طریق وحی، راه و برنامه راه را با تمام جزئیاتش نشان دهد.
این راه حل نیز عملا محقق نشده است، زیرا همه انسانها توان بهره مندی از ارتباط با وحی و برقراری رابطه بافرشته وحی راندارند.

راه حل سوم: از اول کامل خلق نکند اما از طریق عقل، راه را به انان نشان دهد.
این راه حل نیز عملا تحقق نیافته است؛ زیرا با مراجعه به عقل خود و متون اصیل دینی و اختلاف انسانها در طول تاریخ در این مسئله و راه رسیدن به سعادت، در می یابیم که عقل انسان توان درک جزئیات برنامه دینی را ندارد.
بعلاوه، عقل قوه درک کلیات است و از درک جزئیات ناتوان است. بنابراین، عقل تنها میتواند در مورد اصول عقلی و کلی به ما کمک کند و در مورد جزئیات این برنامه، فایده ندارد.

راه حل چهارم: کسی را بفرستد تا از طریق او برنامه سعادت را به انسانها برساند. این شخص نیز یا باید شبیه خودشان باشد یا موجودی از جنس دیگر، مثلا فرشته باشد.
این شخص باید از جنس خود انسان باشد تا بتواند با انان ارتباط برقرار کند وگرنه اگر همه انسانها از نظر روحی میتوانستند با فرشته ارتباط داشته باشند که نیازی به ارسال یک رسول نبود.

بنابراین، نتیجه ای که گرفته میشود این است که
اولا: برای تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، باید برنامه ای به او رسانده شود که دین نامیده میشود؛
ثانیا: این برنامه باید توسط انسانی اورده شود که رسول نامیده میشود.

[1] . سوره نمل، ایه 40
[2]. درخشان پرتوی از اصول کافی، ج1 ص 293
[3] . بحار الانوار ، ج84 ص 344
[4] . سوره ذاریات، ایه 56


شما اصول هفتگانه ای را عنوان کردید که با بیان آنها رفته رفته بحث از یک منظر برون دینی به اهداف درون دینی محدود میشود
ما به این باور میرسیم که این جهان را آفریدگاری هست و انسان هم به عنوان زیرمجموعه جهان مخلوق آفریدگار هست
ولی اینکه بگوییم خدا حکیم هست و حکیم هدف دارد و نفعی برای بندگانش طلب میکند از کجا چنین نتایجی در مورد آفریدگار بدست آورید؟
یعنی اصول 2،3 و 4 را چطور اثبات میکنید؟
اصول 5،6 و 7هم باز بیشتر نتایج متون دینی است تا از منظر برون دینی !!بعد از باور به آفریدگار چطور این همه نتیجه را منتسب به آفریدگار کردید؟
به فرض این اصول شما اثیات شود
راه حل اول را نمیتوان به یکباره حذف کرد چرا که اگر به زعم شما خدا از آفرینش هدف داشته باشد چرا یکباره هدف را خلق نکند؟و متوسل به اسباب شود!!
جهان که دار قرار نیست و از بین میرود و آن اهداف و نتایج جهان باقی میمانند. چرا برای خدایی با آن مفروضات شما یکباره همان هدف خلق نشود؟ منظور انسان و یا اجنه عابد و عارف از همان اول خلق میشد! نیازی به خلق جهان هم نبود!
راه حل دوم فرمایش شما صحیح است اگر انسانها در گوهر آفرینش یکسان هستند چرا به عده ای وحی شود و به عده ای وحی نشود ما هم معتقدیم هیچ وحی و امداد غیبی عملاً وجود نداشته و ندارد اگر برای عده قلیلی برخورداری از وحی مهیاست و برای عده ای نه این به معنی تبعیض در آفرینش و یا عجز در آفرینش است نه چیز دیگر
راه حل سوم منظور شما چیست؟ از اول کامل خلق نکند! اتفاقآ ما معتقدیم که آفریدگار از اول همه موجودات را کامل خلق کرده همان ظرافت طبع که در آفرینش گل و پروانه هست در آفرینش سنگ و میکروب و انسان هم هست همه در خلقت کامل هستند
انسانها و موجودات هر کدام به نسبت رشد خود بهترین استعداد ها را برای ادامه حیات دارند هیچ نقص و کمی و کاستی در آفرینش نیست
راه حل چهارم شما اگر برای هدایت انسانها تنها راه باشد چون شاهدی برای همه گیر بودن این راه حل نداریم پذیرفته نیست باید اثبات کنید که فرستادن نبی برای همه انسانه در همه عرصه ها موجود بوده
موفق باشید

[=microsoft sans serif]باسلام

هارب;454477 نوشت:
من متوجه نمیشم چه اشکالی دارد خدا هم علم داشته باشد هم قدرت اما کاری بی هدف انجام دهد؟لازم نیست حتما هوای نفس داشته باشد!چرا توانایی در انجام کاری حتما موجب میشود خدا ان را انجام دهد؟خدا میتواند بری کارش هدفی قرار دهد اما چه لزومی ارد حتما این کار را بکند؟اگر این کا ر را نکرد چه نقصی برای خداست؟از کجا میدانید هر کسی که توانایی انجام کار هدف ار را دارد و انجامش نمیدهد به خاطر هوای نفس اوست؟به نظر من لزومی ندارد این طور برداشت کنیم؟

چون مستلزم نقص در خداست و نقص نیز درذات کامل مطلق راه ندارد.
هارب;454477 نوشت:
شاید همین مقداری که عقل درک میکند برای رسیدن به هدف خلقت کافی باشد.مگر نگفتیم خدا از هر کس به اندازه توانش انتظار دارد؟شاید تا همین مقدار توان عقل برای فهم کافی باشد.از کجا میدانیم به دستورات بیشتری نیاز داریم؟دستوراتی به عنوان دین که عقل قادر به تشخیصش نیست و باید از طرف خداوند برای بشر فرستاده شود

باشاید و اما واگر نمیتوان به سعادت رسید.
به همان اندازه که شاید عقل ما انچه فهمیده واقعا برنامه درست باشد، به همان اندازه هم شاید برنامه نادرست باشد و ما را به سعادت نرساند.


[=microsoft sans serif]

هارب;454477 نوشت:
یعنی میگوییم فرستادن نبی از طرف خداوند محال عقلی نیست(اما ضرورت هم نیست!به همان دلیلی که عرض شد و در نمایش متن دوباره کپی کردم) و بعد با اثبات نبوت خاصه نبوت عامه را اثبات میکنیم؟(یعنی برعکس؟از نبوت خاصه به عامه می اییم نه از عامه به خاصه؟)

فکر میکنم به اندازه کافی پاسخ این سوال و مدعای شما را دادم. قضاوت با مخاطبان دیگر سایت.

[=microsoft sans serif]باسلام

متحیر;454503 نوشت:
تاریخ نگاری و فرهنگ متعلق به چند هزاره ساله اخیر هست در همین چند هزار ساله که آثاری از ابناء بشر باقی مانده دقیق میشویم ردی از آنچه متعلق به هدایت الهی میشود یافت نشده

دوست عزیز میشود از یک تاریخ معتبری که مربوط به وقایع دوران حضرت عیسی باشد تا چه رسد به تاریخ دوره موسای نبی یا حتی بالاتر تا زمان نوح نبی و ابراهیم و ادم علیم السلام.
جدای از کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان کدام منبع تاریخی را دارید که به شما بگوید در ان دوران ها چه گذشته است؟

فرمودید:

متحیر;454503 نوشت:
تاریخ نگاری و فرهنگ متعلق به چند هزاره ساله اخیر هست در همین چند هزار ساله که آثاری از ابناء بشر باقی مانده دقیق میشویم ردی از آنچه متعلق به هدایت الهی میشود یافت نشده

این اثر و نشانه چیست که شما از آن اطلاع ندارید.
ایا باید در استخوابندی و اسکلت انان تغییری ایجاد میشد یا مثلا باید حتما مهر نماز و تسبیح داشته باشند.
مگر یک انسان دیندار چه چیزی دارد که بعد از صد سال باقی میماند تا چه رسد به هزار و هزاران سال.

در ثانی، شما که به تمام احتمالهای یک بحث توجه دارید، که البته شیوه ای پسندیده و شایسته تقدیر و احترام است،

ایا احتمال این را نمیدهید که این نشانه ها مربوط به اقوامی است که تعداد افراد آن کم بوده یا اینکه دین به واسطه مانع انسانی به انان نرسیده یا اینکه پیام الهی به انان رسیده اما از قبولش ممانعت داشته اند و یا اینکه قبول داشته اند اما چون دینشان ابتدایی بوده تکالیف و عباداتشان نیز جنبه ای نداشته که اثر عینی در زندگی مادی انان بگذارد یعنی نیاز به ابزار خاصی داشته باشد.

متحیر;454503 نوشت:
باز هم خدمت شما تکرار میکنم آن پیامبران که شما میگویید مربوط به نقلیات درون دینی و مرتبط با قوم بنی اسراییل است نه سایر اقوام . در هند ،چین ،ایران ،ژاپن آفریقا اسکاندیناوی اروپا و سایر مکانهای کره زمین ردی از هیچ پیامبری نیست.

بنده نیز دوباره تکرار میکنم شما که چنین ادعایی دارید باید برای اثبات ادعایتان دلیل بیاورید.
اینکه در اثار به دست امده چیزی دال بر دینداری به دست نیامده، نشانه نبودن دین نیست زیرا احتمالهای دیگری در کار است که احتمال نرسیدن پیام به انها را از انحصار خارج میکند علاوه بر اینکه عدم الوجدان دلیل برعدم وجود نیست و اعم از ان است.

[=microsoft sans serif]باسلام مجدد

متحیر;454503 نوشت:
دوست گرامی
عقل در نهاد هر انسانی هست
و انسان موجودی اجتماعی است مسلم در رتق و فتق امور زندگی خود تنها وسیله ممکن و همیشه در دسترس عقل و خرد جمعی است
چنین موهبتی را همه انسانها در همه زمین و همه اعصار و زمانها داشته اند
چنین موهبت همه گیر و بی تبعیض در اختیار همه انسانها بوده و هست
مگر اینکه بگویید انسانه بدون دین و نبوت عقل ندارند.

اولا: این مطالبی که می فرمایید برفرض صحت، مدعای شما را اثبات نمیکند.
نمیتواند اثبات کند که خدا به عقل بندگان پیام خود را فرستاده است.
ثانیا: اینکه این عقل برای رسیدن به سعادت و کمال و تأمین شدن هدف الهی، کافی است یا نه، مصادره به مطلوب است و خودش نیاز به دلیل مستقلی دارد.

متحیر;454503 نوشت:
اگر دین پیامی الهی است چرا در نحوه اشاعه اش مثل سایر روشهای انسانی از قبیل جنگ و خونریزی و برتری و تبعیض بین پیروان خود و سایر مردم استفاده میکند

این مسئله را قبلا نیز جواب دادم
دین هیچگاه به دنبال جنگ و خونریزی نیست اما برای اینکه توده مردم بتوانند از این پیام استفاده بکنند باید موانع انسانی برطرف شود.
موانعی که از سوی متکبران و خودخواهان برای دین الهی ایجاد میشود و اجازه نمیدهد که پیام الهی به مردمی که مشتاق حقیقت هستند برسد.
از سوی دیگر، اگر چنین اتفاقی نمی افتاد باز هم اشکال میکردید چرا خدایی که هدفش رساندن انسان به کمال است موانع انسانی را برطرف نکرده است.

متحیر;454503 نوشت:
برای اینکه شیوه دیگری از ادیان سراغ نداریم در عمل اشاعه دین منجر به تقویت عداوت انسانها شده مثل سایر حکومتها

این ادعای شماست.
اثباتش کنید.
از دین گزاره ای متقن برای اثبات این فرمایشات بیاورید یا حداقل یک دلیل عقلی بیاورید.
اما دلیل تاریخی به درد شما نمیخورد زیرا نهایتا عملکرد مردم است و ربطی به دین ندارد.

متحیر;454503 نوشت:
وقتی قرآن کافران را از چهارپایان کمتر میداند
معصومین که مجریان قرآن هستند میتوانند دعوت به صلح و آشتی و رفع کدورت در میان انسانها با عقاید مختلف کنند؟

قران کسانی را پیام الهی را میشنوند ولی بدون اینکه منطقی و دلیلی بر رد کردن ان داشته باشد، از قبولش سرباز میزنند.
بعلاوه، تا وقتی که این افراد به مقابله عملی با دین مردم بر نخیزند باز هم در امان هستند و مثل تمام مسلمانان حق زندگی دارند و کسی انان را مجبور نمیکند که دین خاصی را بر گزینند.
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»(اعراف، 179)

متحیر;454503 نوشت:
دیه یک فرد مسلمان با غیر مسلمان برابر است؟

اگر دلیل متقن بر تصدیق اسلام نداشتیم این مطالب میتوانست نقضی باشد بر مدعای ما. اما حقانیت اسلام مسلم است و به همین جهت این ایرادها قابل توجیه است و شاید اینها سیاستهای تشویقی برای قبول دین حق باشد.

[=microsoft sans serif]باسلام

متحیر;454705 نوشت:
شما اصول هفتگانه ای را عنوان کردید که با بیان آنها رفته رفته بحث از یک منظر برون دینی به اهداف درون دینی محدود میشود

تعجب میکنم که بعد از این همه بحث، دوباره می فرمایید برگردیم بر سر اصل بحث.
تمام این مباحث در لابلای پستهای تاپیک مطرح و پاسخ داده شد.
با این حال به صورت اجمال و برای حسن ختام.
اینکه بحث از منظر برون دینی به اهداف درون دینی محدود میشود از یک جهت درست و از یک جهت نادرست است.
نادرست است زیرا اصل بحث با تفکیک و احتمالهای عقلی به دست می اید نه درون دینی.
اما درست است زیرا در انتهای بحث وقتی تمام احتمالهای منطقی و عقلی در این میان بررسی میشود، به بن بست می رسیم، به عنوان یک احتمال چاره ای جز پذیرش احتمال مورد نظر دین نداریم مخصوصا با توجه به اینکه هیچ دلیل منطقی و عقلی بر بطلان این هدف نداریم.

متحیر;454705 نوشت:
ولی اینکه بگوییم خدا حکیم هست و حکیم هدف دارد و نفعی برای بندگانش طلب میکند از کجا چنین نتایجی در مورد آفریدگار بدست آورید؟
یعنی اصول 2،3 و 4 را چطور اثبات میکنید؟

متحیر;454705 نوشت:
اصل دوم: خداوند متعال حکیم است و همانند هر موجود حکیمی، از کار خودش هدفی را دنبال میکند.

اصل سوم: قصد فاعل حکیم از انجام یک کار، رسیدن به نفع است.

اصل چهارم: نفعی که خداوند به دنبال ان است، مربوط به خودش نیست؛ یعنی خدا از انجام این کار، نفعی را برای خودش نمیخواهد؛ وگرنه نیازمند میشود که با غنای مطلق خودش و کمال مطلق ناسازگار است. قران کریم به زیبایی می فرماید که خداوند نیازی به بندگانش ندارد و کسی که کفران نعمت میکند و شکر او را به جای نمی آورد، به خودش ضرر رسانده و خدا نیازی به شاکر بودن او ندارد.


اصل دوم با اثبات حکمت خدا اثبات میشود. به مباحث صفات خدا مراجعه کنید.( نهایه الحکمه، مرحله دوزادهم)
اصل دوم: یک اصل وجدانی است که هر کسی انرا می فهمد و نیازی به اثبات ندارد.
اصل سوم: دلیل این مطلب نیز این است که اگر بخواهد همانند سایر فاعلهای ممکن الوجود، به خودش نفع برساند یعنی به ان نفع نیازمند است و نیازمندی با وجوب وجود ناسازگار است و قضیه ای خود متناقض است.

[=microsoft sans serif]

متحیر;454705 نوشت:
راه حل اول را نمیتوان به یکباره حذف کرد چرا که اگر به زعم شما خدا از آفرینش هدف داشته باشد چرا یکباره هدف را خلق نکند؟و متوسل به اسباب شود!!
جهان که دار قرار نیست و از بین میرود و آن اهداف و نتایج جهان باقی میمانند. چرا برای خدایی با آن مفروضات شما یکباره همان هدف خلق نشود؟ منظور انسان و یا اجنه عابد و عارف از همان اول خلق میشد! نیازی به خلق جهان هم نبود!

خب این نشده دیگه.
اگر شده بود که کسی بدی به کسی نمیکرد و کسی به دنبال کسب علم و دانش نبود و جهلی در کار نبود و فقری در کار نبود و شهوتی و قدرت طلبی و....
اما اینکه چرا اینطور نکرده، به خاطر اینکه خودش اینطور خواسته و از این راه میخواسته بندگانش را به کمال برساند.

متحیر;454705 نوشت:
راه حل دوم فرمایش شما صحیح است اگر انسانها در گوهر آفرینش یکسان هستند چرا به عده ای وحی شود و به عده ای وحی نشود ما هم معتقدیم هیچ وحی و امداد غیبی عملاً وجود نداشته و ندارد اگر برای عده قلیلی برخورداری از وحی مهیاست و برای عده ای نه این به معنی تبعیض در آفرینش و یا عجز در آفرینش است نه چیز دیگر

این نیز مشخص است.
کسی که ادعایی دارد باید بتواند انرا اثبات کند.
خب کسی که مدعی است که از جانب خدا به او وحی میشود، باید برای اثبات ادعایش دلیل داشته باشد و نشانه ای از جانب خدا برای اثبات مدعایش باشد که معجزه نامیده میشود.
خب کسی میتواند چنین ادعایی بکند و معجزه نیز برای اثبات مدعایش بیاورد.

متحیر;454705 نوشت:
راه حل سوم منظور شما چیست؟ از اول کامل خلق نکند! اتفاقآ ما معتقدیم که آفریدگار از اول همه موجودات را کامل خلق کرده همان ظرافت طبع که در آفرینش گل و پروانه هست در آفرینش سنگ و میکروب و انسان هم هست همه در خلقت کامل هستند

کامل در بحث ما، کامل از همه جوانب انسانی است. تمام جوانبی که برایش امکان تحقق دارد.
علم کامل،قدرت کامل و... البته در حدی که برایش امکان دارد.

متحیر;454705 نوشت:
راه حل چهارم شما اگر برای هدایت انسانها تنها راه باشد چون شاهدی برای همه گیر بودن این راه حل نداریم پذیرفته نیست باید اثبات کنید که فرستادن نبی برای همه انسانه در همه عرصه ها موجود بوده

با سبر و تقسیم تنها همین یک راه حل می ماند و اشکالهایی که وجود دارد نیز با ارجاع به ادله حکمت و عدالت خدا حل میشود.

[=microsoft sans serif]ضرورت نبوت را ثابت کنید

پرسش: در مورد ضرورت نبوت اول باید ضرورت دین اثبات شود و بعد نبوت در نتیجه میخواهم خواهش کنم اول ضرورت دین اثبات بشه و بعد از ان این مسئله رو بررسی کنیم که چه لزومی دارد این دین از طریق ارسال رسل به انسانها برسد؟

پاسخ:
در مورد سوال بالا، همانطور که شما نیز بیان کردید، ابتدا باید ضرورت دین اثبات شود و انگاه به ضرورت نبوت برای ارسال دین پرداخته شود.این دو مسئله پیوستگی تامی با هم دارند، به صورتی که نتیجه بحث ضرورت دین، ضرورت نبی میشود.
برای اثبات این مسأله، چند اصل باید اثبات شود که در این مساله به عنوان اصل موضوعی انگاشته میشود تا بحث به درازا کشیده نیشود.
اصل اول: خداوند متعال خالق انسان و جهان است.

اصل دوم: خداوند متعال حکیم است و همانند هر موجود حکیمی، از کار خودش هدفی را دنبال میکند.

اصل سوم: قصد فاعل حکیم از انجام یک کار، رسیدن به نفع است.

اصل چهارم: نفعی که خداوند به دنبال ان است، مربوط به خودش نیست؛ یعنی خدا از انجام این کار، نفعی را برای خودش نمیخواهد؛ وگرنه نیازمند میشود که با غنای مطلق خودش و کمال مطلق ناسازگار است. قران کریم به زیبایی می فرماید که خداوند نیازی به بندگانش ندارد و کسی که کفران نعمت میکند و شکر او را به جای نمی آورد، به خودش ضرر رسانده و خدا نیازی به شاکر بودن او ندارد.

«فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني‏ أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريم»[1]
اصل پنجم: هدف خدا از خلقت عالم، رسیدن انسان و جن به کمال و سعادت است.

اصل ششم: کمالی که انسان میخواهد به آن برسد، قرب به خداوند و معرفت و شناخت اوست[2]« کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف»[3]

اصل هفتم: این هدف، از طریق عبادت حاصل میشود. ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»[4] با توجه به پیش فرضهای فوق، حال به بررسی ضرورت میپردازیم.بر اساس این اصول، برای اینکه هدف خداوند در خلقت تأمین شود و نقض غرضش نشود، باید انسان بتواند به این مسیر دست بیابد. دستیابی به این هدف، چند فرض و راه حل بیشتر ندارد.

راه حل اول: خداوند بدون اینکه انسان را به مشقت بیندازد، انسان را همانند فرشتگان، از اول کامل خلق کند. این راه حل که خلف فرض ماست. فرض ما این است که انسان به صورت مکلف خلق شده و مختار است. میتواند با انجام کارهای نیک و عمل به دستورات، به کمال بالایی دست بیابد و حتی از فرشتگان نیز بالاتر برود و یا برعکس به قهقرا برود.

راه حل دوم: از اول کامل خلق نشوند اما مستقیما به تمام انها از طریق وحی، راه و برنامه راه را با تمام جزئیاتش نشان دهد. این راه حل نیز عملا محقق نشده است، زیرا همه انسانها توان بهره مندی از ارتباط با وحی و برقراری رابطه بافرشته وحی راندارند.

راه حل سوم: از اول کامل خلق نکند اما از طریق عقل، راه را به انان نشان دهد.این راه حل نیز عملا تحقق نیافته است؛ زیرا با مراجعه به عقل خود و متون اصیل دینی و اختلاف انسانها در طول تاریخ در این مسئله و راه رسیدن به سعادت، در می یابیم که عقل انسان توان درک جزئیات برنامه دینی را ندارد. بعلاوه، عقل قوه درک کلیات است و از درک جزئیات ناتوان است. بنابراین، عقل تنها میتواند در مورد اصول عقلی و کلی به ما کمک کند و در مورد جزئیات این برنامه، فایده ندارد.

راه حل چهارم: کسی را بفرستد تا از طریق او برنامه سعادت را به انسانها برساند. این شخص نیز یا باید شبیه خودشان باشد یا موجودی از جنس دیگر، مثلا فرشته باشد. این شخص باید از جنس خود انسان باشد تا بتواند با انان ارتباط برقرار کند وگرنه اگر همه انسانها از نظر روحی میتوانستند با فرشته ارتباط داشته باشند که نیازی به ارسال یک رسول نبود.

بنابراین، نتیجه ای که گرفته میشود این است که
اولا: برای تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، باید برنامه ای به او رسانده شود که دین نامیده میشود؛
ثانیا: این برنامه باید توسط انسانی اورده شود که رسول نامیده میشود.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . سوره نمل، ایه 40

[=microsoft sans serif][2] . درخشان پرتوی از اصول کافی، ج1 ص 293

[=microsoft sans serif][3] . بحار الانوار ، ج84 ص 344

[=microsoft sans serif][4] . سوره ذاریات، ایه 56

[=microsoft sans serif]ممکن است به نسبت به اصل دوم ایراد شود که اگر بگویید خداوند ازکارش هدف دارد بنابراین خداوند فاعل بالقصد باید باشد درحالیکه بر اساس مبانی فلسفی، خداوند فاعل بالقصد نمیتواند باشد.
پاسخ این سوال این است که :
اولا: در مورد فاعلیت خداوند و نوع ان اقوال مختلفی مطرح است. و به نظر جمهور متکلمان، فاعلیت خداوند فاعلیت بالقصد است. و به نظر اشراقیون، فاعلیت خدا، فاعلیت بالرضا است و به نظر مشائین، فاعلیت بالعنایه است. و به نظر برخی همانند علامه، فاعلیت بالتجلی است.[1]
ثانیا: مراد شما از فاعل بالاراده رامتوجه نشدم. فاعلیت بالاراده در برخی متون به عنوان فاعلی كه مبدئيت آن به استناد شعور و علم بود و مقابل فاعل بطبع بود.[2] با این حال به نظر میرسد این عنوان، عام باشد و چنانچه در تهافت التهافت نیز اشاره شده در مقابل فاعل بالطبع باشد و ملاک ان وجوداراده است. درحالیکه وجود اراده و علم، حداقل در 4 قسم از فاعلها میشود. توضیح اینکه فاعل بر اقسامی است:

الف. یا علم به فعلش دارد
یا فعلش ملائم با طبعش است: فاعل بالطبع است
یا فعلش ملام باطبعش نیست: فاعل بالقسر است.

ب. یا علم به فعلش ندارد
ب.1. یا فعلش به واسطه اراده خودش است. که خود بر دو قسم است.
ب.1. 1. یا علمش به فعلش در مرتبه فعلش و عین ان است. که فاعل بالرضا میشود؛
ب.2.1. یا علمش، قبل از فعلش است. که خود بر دو قسم است، زیرا

ب.1.2.1. یا علمش مقرون به داعی زائد است: که فاعل بالقصد میشود
ب.2.2.1. یا مقرون به داعی زائد نیست:که خود بر دو قسم است:
ب.1.2.2.1. یا علمش زائد بر ذاتش است: که فاعل بالعنایه میشود
ب.2.2.2.1. یا زائد بر ذاتش نیست: که فاعل بالتجلی میشود.
ب.2. یا فعلش مطابق و بر اساس اراده خودش نبوده است. که فاعل بالجبر میشود.[3]

ثالثا: هدفمند بودن خلقت و افعال خداوند به دو دلیل است:
دلیل اول اینکه این بحث کلامی است و از ادبیات دینی و کلامی استفاده می شود.
دلیل دوم: این بحث مربوط به علت غایی افعال خداوند است.
در مورد افعال غایی خداوند، اشاعره به این توجیه که غرض و قصد داشتن در مورد خداوند موجب نقصان او میشود زیرا گمان میکردند که غایت همیشه بیرون از ذات فاعل بوده و همواره موجب کامل شدن فاعل است درحالیکه استکمال تنها درجایی است که فاعل ناقص و به دنبال کامل شدن باشد پس به همین جهت خیال میکردند که خداوند در کارهایش هیچ هدفی را دنبال نمیکند.
اما این ایراد نادرست است؛ زیرا وجود غایت برای فاعل مستلزم حاجت و نیازمندی نیست بلکه غایت در برخی موارد( در مجردات)، عین فاعل است. یعنی در مورد خداوند، حب به ذات وکمالات ذاتی خود، مستلم حب به اثار ذات و افعال صادر از ذاتش میشود و به همین جهت افعالی از او صادر میشود.
بنابراین، نظر صحیح فلسفی این است که غایت خداوند در فعلش چیزی نیست جز همان ذات فاعل، از ان جهت که فاعل است و در واقع ذاتش است که او را به انجام کاری برانگیخته است.
اما غایتی که بر فعل مترتب میگردد، غایت بالتبع است، در مقابل ذاتش که غایت و هدف ذاتی خودش است.[4] توضیح اینکه:

م1. انجام کار، نوعی حرکت است به سمت انجام ان.

م2. حرکت نیازمند به غایت وهدف است.(تا با حکمت منافات نداشته باشد.

م3. موجود مجرد، فی نفسه تام و کامل است.

م4.بنابراین،اگر موجود مجرد کاری را انجام میدهد، این کار به خاطر ذات خودش است و خودش مراد و مقصود کارش است نه برای اینکه به چیزی برسد.

م5. علت و معلول با یکدیگر سنخیت و مسانخت دارند.

م6. سنخیت میان علت ومعلول، مستلزم این است که این دو وجود در حقیقت یک وجود دارای تشکیک باشند. یک وجود که در دو مرتبه تحقق یافته است. در یک مرتبه به صورت وجود شدیدو در یک مرتبه به عنوان وجود ضعیف. این رابطه در کلمات متأخرین به نام رقیه و حقیقه بیان شده است.

م7.حقیقه و رقیقه به این معناست که مرتبه ای از وجود شیءکه در علت است، حقیقت و وجود شدید و غلیظ است و مرتبه ای که در معلول است، وجود ضعیف و رقیقه همان است نه اینکه وجود مستقل و بی ربطی به ان باشد.

م8.هر معلولی در مرتبه علت، با وجود کامل تری وجود دارد

زیرا علت، باید کمال معلول را دارا باشد تابتواند انرا ایجاد کند( معطی شیء نمیتواند فاقد ان باشد)
بنابراین، اگر فاعل مجردی، کاری را انجام میدهد، هدفش از انجام این کارش، ذات خودش و علت غایی ان کار، حب ذاتی فاعل مجرد به ذات خودش است.
به همین جهت گفته میشود که فعل وغایت در مجردات یکی است وعین هم هستند.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . نهایه الحکمه، مرحله هشتم، فصل 7، ص 222-224

[=microsoft sans serif][2] . فرهنگ معارف اسلامی، ج3 ص 1391

[=microsoft sans serif][3] . نهایه الحکمه، همان

[=microsoft sans serif][4] . نهایه الحکمه، ص 234-235

[=microsoft sans serif]ممکن است به ذهن برسد، خداوند به دنبال نفع خاصی نیست. اصولا فیض الهی دایم، ثابت، لایتغیر، و واحد است. مثل خوشید که دایم نور از او ساتع می شود. نمی توانید بگویید که خورشید برای رساندن نور به زمین نور ارسال کرده است. بلکه خورشید دایم در حال ساتع کردن نور است. خداوند هم دایم در حال ارسال فیض است. حال چگونه می شود که این فیض دایم و ثابت و واحد منجر به شکل گیری ادیان در زمان و مکان مشخصی می شود؟
پاسخ این سوال این است که:
اولا : گرچه خداوند غیر از ذات خود و کمالات ذاتی خودش، قصدی که راجع به ذاتش باشد ندارد، ولی قصد بالتبع نسبت فعلش دارد که مراد بالتبع اوست و به فعلش تعلق میگیرد.
ثانیا: این نکته که خداوند فیض مطلق است، ربطی به این ندارد که او نیز مانند هر فاعل حکیمی قصدی ازافعالش نداشته باشد، هرچند ذاتا این هدف ذات خودش و حب به ان باشد و بالتبع به افعالش تعلق بگیرد.
ثالثا: بخش ا نتهایی این بخش از نظر شما مغالطه است. فیض دائم، با توجه به ظرفیتهایی که ظروف مختلف دارند شکل میگیرد. مثلا نور خورشید که شما مثال زدید( البته مثال دقیقی برای این بحث نیست ولی برای نزدیکی به ذهن خوب است) به صورت مساوی بر همه جا می درخشد، اما هر ظرفی که با ان برخورد میکند، به حسب توان و قابلیت و پذیرشی که برای خود ایجاد کرده میتواند از نور ان استفاده کند و به تبع ان درخشان شود.حتی اتاقهایی که هیچ روزنه ای ندارد، از نور ان کلا محروم میشود ولی این منافاتی با نوردهی او و تساوی ان ندارد.
در مورد رابطه فیض دائم الهی و وجودادیان نیز همین مسئله و رابطه برقرار است. درست است که لطف خداوند و فیض او به کامل کردن انسانها، تفاوتی ندارد و به همه به صورت یکسان سرازیر میشود، اما قابلیت عقل انسانها و درک انها برای پذیرش اصول برنامه او و فیض ان تفاوت دارد. و برای انکه بندگان را بتواند به هدایت و کمال برساند، باید قدرت درک طبیعی انان را لحاظ کند.

ممکن است گفته شود، از انجا که ادیان به تمام مردم جهان نرسیده است، امکان رسیدن آن ها هم به تمام دنیا و بهره مندی تمام انسان ها از آن بر اساس ابزارهای موجود همان زمان محال بوده. لذا می توان عدم وجود دین در بسیاری از مناطق دنیا را شواهدی بر غیر الهی بودن ادیان توصیه کرد.
پاسخ اینکه:
اولا: اینکه ادیان فقط در منطقه خاورمیانه نازل شده، درست نیست؛ زیرا گذشته از اینکه صرفا یک ادعاست هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری بر این انحصار وجود ندارد، هیچ ایرادی ندارد. زیرا برفرض چنین انحصاری درست باشد، این امر میتواند به این دلیل باشد که تمدنها در این منطقه بوده است و درجای دیگری تمدنی وجود نداشته است و در زمانهای کهن، مردم در جایی زندگی میکردند که اب و ابادانی باشد. به همین جهت تمدنها در این مناطق زمین بوجود امده است.
دلیل ما برای این مطلب این است که خود قران کریم به صراحت میفرماید: هیچ قوم و قبیله ای نبوده مگر اینکه برایشان دین و هدایت الهی فرستاده شده است. «و ان من امه الا خلا فیه نذیر»[1] یا در ایه شریفه دیگری می فرماید: « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوالله و اجبتنبوا الطاغوت»[2] همانطور که مشاهده میکنید، قران کریم به صراحت از این مطلب خبر میدهد که هر امت و قبیله ای از کلام الهی خبردار بوده است.
ثانیا:: از این ادعای بدون دلیل، شما نتیجه ای گرفتید که ان نیز بدون دلیل است و فاقد اعتبار. اول باید ثابت کنید که در مناطقی از روی زمین در دوران پیامبران بوده که پیام پیامبران به ان مناطق نرسیده است.
ثالثا: از این فرضیه بدون دلیل که در مناطقی از روی زمین پیام ادیان نرسیده بوده است، چه ربطی دارد به غیر الهی بودن دین. یعنی اینکه دین به برخی مردم نرسیده( برفرض درست باشد)، ایا مستلزم این است که دین از جانب خدا نیامده است.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . سوره فاطر، ایه 36

[=microsoft sans serif][2] . سوره نحل، ایه 36

[=microsoft sans serif]در اینجا ممکن است اشکال شود اگر دین برای هدایت انسان ها ضروری است خداوند عالم مادی را طوری می آفرید که نه اختیار از انسان سلب گردد و نه مانعی برای رسیدن دین به تمام انسان ها گردد یا اینکه در تمام جوامع و در تمام زمان ها و مکانها یک حجت الهی قرار می داد تا دین کامل او به تمام آنها برسد. حال که اینگونه نشده است. فلذا دین ( منظور ادیان الهی است ) برای هدایت انسان نباید ضروری باشد. بلکه باید راه های دیگری هم خداوند از طرق دیگر برای هدایت انسان قرار داده باشد. وگرنه هادی بودن او زیر سوال می رود.
اما این ایراد وارد نیست؛ زیرا
اولا: سنت قطعی خداوند در مورد برخورد با موجودات عالم طبیعت و این جهان این است که هر کاری را بر اساس مقتضیات عادی و طبیعی خود انجام دهد. نه اینکه از راه اعجاز. ابی الله ای یجری الامور الا بالاسباب.[1] از سوی دیگر، همانطور که میدانید، ماده محدودیتهایی دارد و این محدودیتها، ذاتی ماده است. ماده حتما مکان دار و زمان دار است. محدود است. محدودیت علم و اگاهی دارد و ... بنابراین حالت طبیعی و عادی کاری که قرار است در این عالم روی بدهد این استکه با همین محدودیتها روبروست. پیامبری که به سمت این مردم می آید، حتما با یک سری محدویتهای طبیعی و غیر طبیعی روبروست.
قطعا یک سری از مردم ا زاو فاصله دارند و ...
ثانیا: برفرض از جواب قبل چشم پوشی کنیم، باز هم ایرادی ندارد. زیرا اگر این نحوه عمل کردن و فرستادن جزء برنامه الهی نبود و خودش جزء ابتلائات و امتحان ها نبود، ممکن بود بتوانیم بگوییم که با قدرت مطلق او منافات دارد.
ولی اگر این کار خودش جزء برنامه باشد، یعنی یکی از امتحانان بندگان این باشد که عده ای از او دور باشند زمانی یا مکانی و سخن او را با واسطه بشنوند، البته با حفظ شرایط صحت نقل، حال اگر کسی به این صورت ایمان بیاورد، خودش یک مرتبه عالی از کمال را طی کرده است.
اشکال دیگری که به ذهن ممکن است برسد این است که چرا و به چه دلیل شما مدعی هستید که عقل توان درک جزئیات را ندارد بنابراین برای فهم راه مستقیم و برنامه الهی نیاز به پیامبران است؟
پاسخ: این مسئله به این دلیل است که بر اساس مبانی فلسفی، عقل قدرت درک جزئیات را نداردو درک جزیئات بر عهده تخیل و توهم است و از دایره عقل خارج است.
بعلاوه هر کس به درون خود مراجعه کند، به راحتی در می یابد که از درک جزئیات برنامه ای که او را به سعادت برساند و برای ان دلیل عقلی نیز داشته باشد ناتوان است.به عبارت دیگر، گرچه برخی از ادیان زمینی معتقدند برنامه ای برای سعادت انسان دارند، ولی این ادیان، اگر مدعی هستند که با عقل خود به این امور رسیده اند،
اولا باید دلیل عقلی هم برای تک تک انها داشته باشند، یا برای حجیت نظر کسی که این اموررا از او گرفته اند، دلیل عقلی داشته باشند.
ثانیا: باید مشکل عدم درک جزئیات توسط عقل را حل کنند.البته اینکه عقل توان درک جزئیات را ندارد، عقل به معنای فلسفی است نه عقلی که شامل وهم و خیال نیز میشود. عقل و قوه عاقله به نظر فلسفی، قوه درک کلیات است.[2]
بعلاوه متون دینی نیز در این مسئله به عنوان راوی و ناقل صادقی برای تایید این مسئله عقلی است که عقل توان رسیدن به جزئیات برنامه سعادت بخش خود راندارد.
اما اثبات این مسئله که چرا عقل نمیتواند جزئیات را درک کند، در مسائل و مباحث فلسفی و علم النفس فلسفی بیان شده است. دلیل این مسأله نیز تفکیک ادراک حسی، خیالی، وهمی و عقلی است که در معرفت شناسی نیز به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
اما اجمال ان:
در انسان قوه‏اى است روحانى به نام قوه عاقله كه صورت ماهيت كليه هر چيزى را از ماده و عوارض ماده جدا میکند. مسلم است كه هر ادراك و اتصال و رابطه‏اى كه ما بين مدرك و مدرك برقرار مى‏شود، به وسيله نوعى از تجريد و جداسازى صورت از ماده خارجی ان است.اما تفاوت انواع ادراک در این است که:
نيروى حس در ادراك حسى، صورت محسوس را از ماده جدا مى‏سازد، به شرط حضور ماده؛ نيروى خيال در ادراك خيالى، صورت هر امر محسوسى را هنگام غيبت ماده از ماده و برخى از عوارض ماده از قبيل وضع و اين متى، نه از قبيل شكل و تعداد) جدا میکند؛
نيروى وهم، صورت را از ماده و از كليه عوارض ماده جدا مى‏سازد با حفظ نسبت و اضافه آن صورت به ماده زيرا قوه خيال، صور جزيى‏ه را از قبيل صورت زيد و عمرو، و قوه واهمه، معانى جزيى‏ه را از قبيل محبت و يا عداوت به شخص معينى را ادراك مى‏كند.
اما عقل و قوه عاقله انسان، صورت را به طور كلى و عارى و جدا از هر قيد و شرطى ادراك مى‏كند.
پس قوه عاقله، در امر محسوس، آن را به طور كلى معقول و ذاتى عارى و مجرد از هر امرى زايد بر ذات وى میکند.[3]

حالا که ثابت شد عقل تنها توان درک کلیات رادارد، ممکن است به ذهن برسد ایا همان کلیات برای رسیدن به سعادت کفایت نمیکند؟
پاسخ این است که خودمان با مراجعه به وجدانمان در می یابیم که با فهم و درک یک سری امور کلی، همانند اصول عقائد( بدون جزئیاتش) و یک سری اصول کلی اخلاقی(حسن وقبح عقلی و بدی ظلم و...) و یک سری کلیات احکام شرعی همانند نفی ضرر و نفی حرج و ... که خود از احکام عقل ضروری نظری وعملی استنباط شده، نمیتوان پاسخ تمام مسائل زندگی خود رابیابیم.
حال در این صورت سوال میشود
ایا زندگی ما و فلسفه خلقت ما تنها در برخی اموری که بتوان از احکام کلی بالا حکم انرا استنباط کرد، هدف هست.یا اینکه کل زندگی ماهدف دار است و با فرض قبول هر هدفی از خلقت، که قطعا امر محدود همانند لذت مادی دنیوی نیست، باید برنامه ای برای رسیدن به این هدف داشته باشیم.
قطعا احتمال اول نیست.زیرا لازمه این احتمال نیز همانند بی هدف بودن کل زندگی، نقض حکمت خداوند است.بنابراین باید برای تمام زندگی و کارهای ان برنامه داشته باشیم.پس صرف دانستن یک سری امور کلی فایده ای برای ما ندارد.بعلاوه، دانستن یک سری امور کلی، بر فرض برخی امور را به مانشان دهد، ولی هیج ضمانت اجرایی ندارد. تا توبیخ های الهی به کمک احکام عقلی نیاید، انسان انگیزه ای برای انجام کار و تلاش ندارد. به همین دلیل علما فرموده اند: واجبات شرعی، برای احکام و واجبات عقلی لطف به شمار میروند.«السمعیات الطاف فی العقلیات»[4]

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . بصائر الدرجات، ج1، ص505

[=microsoft sans serif][2] . فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ج1 ص 405

[=microsoft sans serif][3] . شواهد الربوبیه، ص 208

[=microsoft sans serif][4] . بحا رالانوار، ج79، ص 305
موضوع قفل شده است