ضرورت شناخت تاریخ اسلام

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ضرورت شناخت تاریخ اسلام

پس از آن كه انقلاب فرهنگی صورت گرفت و در سطح دانشگاه ها عملی گردید و برنامه هایی با در نظر گرفتن نیازهای كشور و با رعایت نظام جمهوری اسلامی تدوین گشت، یكی از مواد درسی كه فرا گرفتن آن برای همه دانشجویان لازم دانسته شد، تاریخ اسلام بود. آن روزها، هم برنامه ریز و هم دانشجو با شور و شوق از چنین درسی استقبال كردند، امروز نیز همان گرمی را در می یابیم. لیكن گاهگاهی می پرسند: دانشجوی رشته شیمی یا فیزیك یا معدن شناسی چه لزومی دارد تاریخ اسلام را بداند. گاهی هم پرسش دیگری را مطرح می كنند كه مگر دانستن تاریخ هم نیازی به فرا گرفتن از معلم دارد؟

چنان كه گفته شد، پرسش نخست در اخیرا به میان آمده، اما پرسش دوم از روزی به میان آمد كه تاریخ، جزء برنامه درسی مدرسه های عالی كشور گردید.

در پاسخ به سؤال اول باید بگوئیم تاریخ اسلام برای ما ایرانیان جزئی از تاریخ كشورمان به حساب می آید، پس بهتر است پرسش چنین طرح شود: دانشجویان رشته های علوم تجربی چه نیازی به فراگرفتن تاریخ كشور خود دارند؟ كه البته پرسشی است بجا، و پیش از پاسخ دادن بدان بهتر است دو نكته را روشن كنیم: یكی این كه تاریخ چیست؟ دیگر این كه مقصود سؤال كننده از تاریخ كه فراگرفتن آن نیاز به معلم ندارد كدام تاریخ است؟ ولی نخست مناسب است ببینیم تاریخ را چگونه شناسانده اند.

هر لغت نامه و یا دائره المعارفی را بگشائید، در ذیل كلمه تاریخ برای آن معنایی خواهید یافت، به اجمال یا به تفصیل، دقیق و یا در خور ایراد. در این میان بعضی تعریف ها نیز با آن كه از جانب آشنایان به فن و یا استادان تاریخ عنوان شده است، از طنز و بذله گوئی حكایت می كند. اما مفهومی كه می توان آن را پذیرفت این است كه تاریخ، مجموعه اطلاعاتی است از گذشته ملت ها و آن چه در طول زمان دیده اند ـ پیروزی یا شكست، پیشرفت یا عقب ماندگی، خوشبختی و یا نكبت ـ نه بر سبیل قصه و داستان سرائی آمیخته به افسانه، بلكه بر اساس آن چه رخ داده است، نه بخاطر سرگرمی، بلكه جهت بهره گیری و چاره جوئی از بررسی آن حادثه ها برای حوادثی همانند و گریز از تكرار اشتباه.

هر چند در این تعریف، ماهیت علم و فایده آن به هم آمیخته است، لیكن به گفته منطقیان، گاه این دو با هم یكی می شود. حال اگر بپذیریم كه تاریخ چنین موضوعی است و نیز بپذیریم كه هر حادثه در هر زمان كه رخ می دهد، مولود علت یا علتهای پیش از آن حادثه است و نیز آن حادثه، خود انگیزه ای برای سلسله حادثه های بعدی است، بدین نتیجه می رسیم كه زندگانی ملتها چون رشته ای دراز است و ملتها نیز مانند دانه هایی بدین رشته آویخته اند و استواری و نااستواری هر مهره وابسته به چگونگی پیوند آن مهره به مهره پیشین و پسین است. نتیجه آن كه زندگانی هر ملت را در هر مقطع از زمان نمی توان از زندگانی مردم گذشته و مردم آینده آن جدا كرد. و برای دانستن علت هر حادثه نامطلوب ـ كه مثلاً در زمان ما رخ می دهد ـ و یافتن راه چاره آن باید هم گذشته آن را خوب دانست و هم تدبیری به كار برد كه در آینده چنان مشكلی پیش نیاید.

این جا است كه ضرورت آشنایی با تاریخ ملتها ـ به طور عموم ـ و یا لااقل تاریخ ملت خود برای كسانی كه كارهای اجرائی را در سطحی گسترده به عهده می گیرند روشن می شود. آن كه برنامه ای را در محدوده ای معین برای مدتی دراز طرح می كند، باید تا آن جا كه لازم است گذشته آن محدوده را بداند و نیز از زندگانی مردم و اجتماعی كه در آن بسر می برند، آگاه باشد، تا برنامه ای متناسب روحیه آنان بریزد، و اجرای برنامه وی در آینده با مشكل روبرو نگردد.

ادامه دارد....

[="Tahoma"]شناخت مردم، شناخت اجتماع گذشته، تاریخ، شرایط جغرافیائی فعلی و قبلی، عادت، رسوم و دیگر شرایط، شاید برای دانشجوی رشته علوم تجربی در حالی كه دانشجو است، ضرورتی نداشته باشد ـ هر چند اگر آن را فرا بگیرد كمالی برای او است ـ اما او همیشه دانشجو نخواهد ماند و روزی مسئولیتی اجرائی را به عهده خواهد گرفت، و اگر به موقع حد اقل معلومات لازم را برای تصدی چنان مسئولیت فرا نگرفته باشد، هنگام عهده دار شدن كار، مجالی برای آموختن نخواهد داشت. و اگر بخواهد بدون اطلاع از گذشته، برای آینده برنامه ریزی كند چه بسا كه آن اشتباه ها تكرار گردد و همان مشكلات و بلكه ناكامی ها پدید آید.

این جا است كه ضرورت آشنائی با تاریخ و گذشته ملت خود برای همه كسانی كه تحصیلاتشان را به مرحله عالی می رسانند معلوم می شود. اما فراگرفتن تاریخ اسلام به خصوص ضرورتی بیشتر از آن چه گفته شد، دارد زیرا:

نزدیك به چهارده قرن است كه مردم كشور ما دین اسلام را پذیرفته اند، نه تنها این دین را پذیرفته اند، بلكه در راه پاسداری و گسترش آن و پی افكندن تمدن اسلامی از هیچ كوششی دریغ نكرده اند. پی ریزی و تكامل تمدن اسلامی بیشتر محصول كوشش دانشمندان این سرزمین است و كم تر سهم آن از آن دیگر ملت ها است. چرا چنین كوشیدند، چون در این دین روشنائی دیدند. امروز دیگر جز چند تن مغرض و یا نا آشنا به سیر تاریخ، كسی نمی گوید: اسلام دینی عربی است! و عرب آن را به ایران آورد و به زور به مردم این سرزمین تحمیل كرد! هیچ معلم تاریخ اسلام ـ در غرب یا در شرق ـ امروز پیرو این عقیده نیست، مگر آن كه برای تبلیغ چنین اندیشه نادرستی او را به مزد گرفته باشند.

اسلام از سال سیزده هجری به ایران در آمد. و طاهریان در آغاز سده دوم (206) حكومت مستقل خود را تأسیس كردند، در حالی كه هنوز قسمت های بزرگی از این سرزمین بر آئینهای پیشین خود بودند، ولی از آن تاریخ به بعد هیچ نقطه ای به دین گذشته خود برنگشت به جای خود، سال به سال اسلام در دیگر نقطه ها نیز پیش رفت و مردم به رضا و رغبت آن را پذیرفتند، تا آن كه اسلام سراسر این سرزمین گسترده را فرا گرفت. این ها كه می گویم تكرار مكررات است و برای آشنایان به تاریخ اسلام موجب تصدیع.
كوشش دانشمندان ایران در راه تكامل تمدن اسلام از پایان سده سوم آغاز می شود، و تا سالهای پس از سقوط بغداد، مبلغان ایرانی بدون توسل به نیروی نظامی همان كاری را كردند كه عقبه بن نافع و همپایه های او در غرب اسلامی انجام دادند ـ البته وسیله پیش برد كار آنان نیروی نظامی بود. ـ در حالی كه اسلام در شرق و بخصوص در جزیره های اقیانوس هند و سرزمین چین از راه حسن عمل و كردار موافق با گفتار، جای خود را باز كرد چرا ایرانیان چنین كوششی كردند، چون گمشده خود را در این دین و این فرهنگ دیدند. حال بدانچه می خواستند، رسیدند یا نه؟ خود بحث دیگری است.

قیام های خراسانیان، طبرستانیان و ری، نشان می دهد كه این مردم از آغاز یك چیز را می خواسته اند، حكومت عدالت و پرهیزگاری را كه «اعدلوا هو اقرب للتقوی. و ان اكرمكم عند الله اتقاكم» یعنی آن چه از قرآن شنیدند و در رفتار علی ـ علیه السلام ـ دیدند.

تاریخ اسلام در ایران، تاریخ مبارزه ملتها است برای تثبیت عدالت و جای گزین ساختن تقوا بر امتیاز های نژادی و قبیله ای و دیباچه این تاریخ، آشنائی با زندگانی رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ و بهره گیری از سیره آن بزرگواران و تخلق به اخلاق ایشان تا حد ممكن.

ادامه دارد....

[="Tahoma"]اكنون نوبت به پاسخ پرسش دوم می رسد كه مگر تاریخ هم معلم می خواهد؟

باید پرسید مقصود شما از تاریخ چیست؟ اگر تاریخی را می گوئید كه در آن افسانه و حقیقت به هم آمیخته و از راست و دروغ مجلدی یا مجلد هایی فراهم آمده است تا خواننده را سرگرم سازد، خواندن چنین كتاب نه تنها نیازی به معلم ندارد، بلكه باید گفت دریغ از لحظه ها كه صرف به خاطر سپردن چنان داستان ها شود.

اما اگر مقصود از تاریخ چنان كه گفتم به دست آوردن اطلاع درست از حادثه های گذشته باشد. بهره گیری از آن برای حال و آینده تنها با خواندن نقل طبری، بلعمی، ابن اثیر، تاریخ سیستان، حبیب السیر و ناسخ التواریخ به دست نخواهد آمد، بلكه ما هنگامی می توانیم به حقیقت واقعه ای اطمینان پیدا كنیم كه گذشته از نقل تاریخ، شرایط اجتماعی، فرهنگی، عقیدتی، اقتصادی و دیگر شرایط، آن را تأیید كند و داشتن چنین اطلاعی اولاً نیازمند فرا گرفتن مقدمه های فراوان است، دیگر این كه دانشجو هر اندازه هم كتابهای گوناگون خوانده باشد نمی تواند آن حادثه ها را آن سان كه گفتم تجزیه و تحلیل كند و استادی متخصص و كارآزموده باید راهنمای او باشد.
نكته ای كه نباید ناگفته بماند،‌این است كه ما امروز تاریخ اسلام را چگونه فرا بگیریم؟

متأسفانه در گذشته، رشته تاریخ دانشگاه ها را، به طور عموم مورد بی مهری قرار دادند، و آن را چنان كه باید تقویت نكردند و به خصوص به درس تاریخ اسلام (مقصود ظهور اسلام است تا نیمه دوم سده سوم) چنان كه باید توجهی نشد. كتاب هایی در این باره نوشته و یا ترجمه شده است، برخی سودمند، و برخی بر اساس قضاوت های یك طرفه. شاید جز آن چه آن روزها نوشتند كاری نمی توانستند كرد.

اگر بگویم مسلمانان هنوز تاریخی درست یا نزدیك به درست از گذشته خود در دست ندارند مبالغه نیست. این شكایتی است كه استادان تاریخ اسلام، در كشورهای عربی نیز برزبان دارند. و من بارها آن را شنیده ام، می گویند باید تاریخ اسلام را از نو نوشت، بسیار خوب، اما چگونه؟

منابع تاریخ اسلام، چه آن كه مورخان عرب زبان نوشته اند و چه آن ها كه مغرب زمینیان در گذشته فراهم كردند و چه آن ها كه امروز هم می نویسند، از تعصب، تخلیط، و تحریف به كنار نیست و منابع دست اول هم كه تنها مرجع تاریخ نویسان شرقی و غربی است ـ آن چه با دوره پیغمبر تا عصر مأمون مربوط می شود ـ بین پنجاه تا دویست سال با زمان وقوع حادثه فاصله دارد. پیش از این تاریخ، این حادثه ها در لوح سینه حافظان و راویان نگهداری می شده.

ادامه دارد...

[="Tahoma"]اگر بپذیریم كه در صد سال، سه نسل پی در پی جای خود را به دیگری می دهد، حادثه های سال اول تا چهلم هجرت حد اقل شش بار از ذهن یكی به دیگری منتقل شده است.

شش نسل، چه مقدار از واقعه ها را فراموش می كند یا جای آن را با دیگری اشتباه می كند، یا در نقل داستان كم و زیاد می شود، خدا می داند. این نقل و تحریفها چنان كه می دانیم طبیعی است.

از این كه بگذریم، گرایش های مذهبی و سیاسی، تعصبهای قبیله ای و نژادی كه نیمه دوم سده نخستین هجرت پدید آمد، خود عامل دیگری برای قلب حقیقت بوده است.

وقتی سلیمان بن عبدالملك به تاریخ نویس عصر خود می گوید داستان هایی را كه به سود انصار است در نوشته خود میاور[1]تاریخ نویس عصر عباسی هم تكلیف خود را در می یابد و می كوشد تا آن را به گونه ای بنویسد كه خلیفه و یاران او می خواهند، نه آن چه در خارج رخ داده است. و چون قلم به دست وقایع نویسی می افتد كه بازمانده انصار است، چنان می نویسد كه همه امتیازها نصیب تبار او گردد. و بدین ترتیب معلوم میشود كه آن چه ما در متنهای تاریخی می خوانیم بیشتركالاهایی است متناسب با بازار روز و كمتربازگوئی چیزی است كه در خارج رخ داده است.

امیدوارم ستاد انقلاب فرهنگی تا آن جا كه می تواند بكوشد تا وسیله تقویت رشته تاریخ را به طور عام و تاریخ اسلام را مخصوصاً فراهم آرد. بلكه مركزی برای تحقیق در تاریخ ایران ـ پیش از اسلام یا پس از آن ـ تأسیس گردد و كتاب هایی به وسیله متخصصان فن تاریخ هر مقطع اززمان بر اساس كوشش هایی كه در یك صد سال اخیر در این باره شده است نوشته شود و در دسترس دانشجویان و دیگران قرار دهند. این كار چنان كه اشارت كردم باید نیم قرن پیش می شد و اكنون با آن كه دیر شده ولی به گفته معروف از هر جای زیان كه بر گردیم سود است.

پی نوشت:
[1]. الاخبار الموفقیات،زبیر بن بكار، سامی مكی العاتی، بغداد، صص 333 ـ 332.

دكتر سيد جعفر شهيدي ـ مجموعه مقالات تاريخ اسلام، ص59 - 64.

لطفا در خصوص تاپیک اگر حدیثی هست نقل بفرمائید

[="Tahoma"]

قدس شریف;321353 نوشت:
لطفا در خصوص تاپیک اگر حدیثی هست نقل بفرمائید

با عرض سلام و ادب

در رابطه با اهمیت تاریخ و آگاهی به سرنوشت گذشتگان در آیات و روایات مطالبی نقل شده است،که در این پست به اختصار به اهمیت تاریخ در قرآن و روایات اشاره می کنیم:

نقل بخش‏هاى مهم تاریخ و آگاهى دادن به آن، یکى از شیوه‏ هاى تربیتى است که قرآن نیز در مناسبت های متعددی به نقل آن پرداخته است، از جمله مواردی که در قرآن بسیار روی آن تکیه شده سرگذشت پیامبران (ع) است؛ زیرا بیان سرگذشت پیامبران (ع) بار تربیتى دارد داستان‏هاى قرآنى، برگزیده ‏اى از سرگذشت زندگانى انبیا(ع) است.

آیات فراوانی در قرآن پیرامون تاریخ و اهمیت آن وجود دارد که به برخی از آن اشاره می نماییم:

1. «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُل‏،[1] هر خبرى از اخبار پیامبران را برایت حکایت مى‏کنیم‏.

2. "وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک"‏ [2]پیش از تو پیامبرانى فرستاده ‏ایم. داستان بعضى را برایت گفته‏ ایم و داستان بعضى را نگفته ‏ایم‏.

3. وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْک،‏[3] و پیامبرانى که پیش از این داستان هاشان را براى تو گفته ‏ایم و آنان که داستان هاشان را براى تو نگفته‏ایم‏.

4. لَقَدْ کانَ فی‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَرى‏ وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.[4] در داستان هایشان خردمندان را عبرتى است. این داستانى برساخته نیست، بلکه تصدیق سخن پیشینیان و تفصیل هر چیزى است و براى آنها که ایمان آورده ‏اند هدایت است و رحمت.

و آیات دیگر ... .

البته مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تاثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتاب ها است؛ زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مى ‏سازد.

شاید به خاطر همین است که جمله انظروا (نگاه کنید) را در آیه «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»[6]به کار برده نه" تفکروا" (بیندیشید).[6]

لذا در چندین آیه به مسئله گردش و سیاحت در زمین اشاره شده است.

1-" قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ"[7]، بگو بروید در روى زمین گردش کنید سپس بنگرید عاقبت و سرانجام گناهکاران چگونه بوده است.

2-" قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ"[8] بگو در زمین سیر کنید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را بوجود آورده است.

3-" أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها ..."[9] این آیه مى ‏گوید: این جهانگردى معنوى و سیر در ارض قلب انسان را دانا و چشم انسان را بینا و گوش او را شنوا مى ‏گرداند، و از خمودى و جمود، رهایى مى ‏بخشد.

امام علی علیه السلام در وصیتی كه در نهج البلاغه به امام حسن علیه السلام می كند جمله مهمی دارد كه به انسان ایمان بیشتری می بخشد. علی (ع) كه از نسل اول اسلام است به امام حسن (ع) دستور می دهد: پسرم! احوال امم و ملل و تواریخ را به دقت مطالعه كن و از آنها درس بیاموز! بعد چنین تعبیری دارد: «ای بنی انی و ان لم اكن عمرت عمر من كان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فكرت فی اخبارهم و سرت فی اثارهم حتی عدت كاحدهم. بل كانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی اخرهم»[10]؛ پسركم! اگر چه عمر محدودی دارم و با امتهای گذشته نبوده ام كه از نزدیك وضع و حال آنها را مطالعه كرده باشم، اما در آثارشان سیر كردم و در اخبارشان فكر كردم تا آنجا كه مانند یكی از خود آنها شدم، آنچنان شده ام كه گویی با همه آن جوامع از نزدیك زندگی كرده ام.
بعد می گوید نه، بالاتر از این: چون اگر كسی در جامعه ای با مردمی زندگی كند فقط از احوال همان مردم آگاه می شود ولی من مثل آدمی هستم كه از اول دنیا تا آخر دنیا با همه جامعه ها بوده و با همه آنها زندگی كرده است، پس تاریخ را مطالعه كن، در اخبار ملتها و در تحولاتی كه برای جامعه ها پیش آمده فكر كن تا مانند چشمی باشی كه از اول دنیا تا آخر دنیا را مطالعه و مشاهده كرده است.

پی نوشتها:

[1] هود، 120.

[2] غافر، 87.

[3] نساء، 164.

[4] یوسف، 111.

[5] انعام، 11.

[6] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏5، ص 163، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ اول، 1374 ش..

[7] نمل 71.

[8] عنکبوت، 20.

[9] حج، 46.

[10]. نهج البلاغه، نامه 31.

موضوع قفل شده است