***** ضرب المثل های پند آموز *****

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
***** ضرب المثل های پند آموز *****

بايد گذاشت در كوزه آبش را خورد !

با يكدست دو هندوانه نميشود برداشت !

با يك گل بهار نميشه
!
به اشتهاي مردم نميشود نان خورد

براي يك بي نماز، در مسجد و نمي بندند !
براي يه دستمال قيصريه رو آتيش ميزنه !
بر عكس نهند نام زنگي كافور !
به روباهه گفتند شاهدت كيه ؟ گفت: دمبم
!

بزبون خوش مار از سوراخ در مياد !
بزك نمير بهار مياد --- كنبزه با خيار مياد !
بز گر از سر چشمه آب ميخوره !
به شتره گفتند شاشت از پسه ، گفت : چه چيزم مثل همه كسه ؟!
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !
بعد از چهل سال گدايي، شب جمعه را گم كرده
!

بهر كجا كه روي آسمان همين رنگه !
به يكي گفتند : سركه هفت ساله داري ؟ گفت : دارم و نميدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر ميدادم هفت ساله نميشد !
به يكي گفتند : بابات از گرسنگي مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ !
بمير و بدم !
به گاو و گوسفند كسي كاري نداره
!

بيله ديگ، بيله چغندر !
پا را به اندازه گليم بايد دراز كرد !
پاي خروستو ببند، بمرغ همسايه هيز نگو !
پايين پايين ها جاش نيست، بالا بالا ها راش نيست !
پز عالي، جيب خالي !
پس از چهل سال چارواداري، الاغ خودشو نميشناسه !
پس از قرني شنبه به نوروز ميافته !
پستان مادرش را گاز گرفته
!

پسر كو ندارد نشان از پدر --- تو بيگانه خوانش نخوانش پسر!
پشت تاپو بزرگ شده !
پنج انگشت برادرند، برابر نيستند !
پوست خرس نزده ميفروشه !
پول است نه جان است كه آسان بتوان داد !
پول پيدا كردن آسونه، اما نگهداريش مشكله !
پول حرام، يا خرج شراب شور ميشه يا شاهد كور !
پولدارها به كباب، بي پولها به بوي كباب ،

پول ما سكه عُمَر داره !
پياده شو با هم راه بريم !
پياز هم خودشو داخل ميوه ها كرده !
پي خر مرده ميگرده كه نعلش را بكنه !
پيراهن بعد از عروسي براي گل منار خوبه

باسمه اللطیف

صادق;889629 نوشت:
بيله ديگ، بيله چغندر !

صادق;889629 نوشت:
پس از چهل سال چارواداري، الاغ خودشو نميشناسه !

صادق;890200 نوشت:
پول ما سكه عُمَر داره !

صادق;890200 نوشت:
پيراهن بعد از عروسي براي گل منار خوبه

عرض سلام و ادب

استاد گرامی ممکن است کاربرد ضرب المثلهای فوق را بفرمائید؟

با تشکر

باسمه اللطیف

صادق;890200 نوشت:
پيراهن بعد از عروسي براي گل منار خوبه

فکر می کنم این یکی مترادف "نوشدارو بعد از مرگ سهراب باشد"

حبیبه;890203 نوشت:
باسمه اللطیف

عرض سلام و ادب

استاد گرامی ممکن است کاربرد ضرب المثلهای فوق را بفرمائید؟

با تشکر

باسلام وتشکر .
اگر این قسمت را جناب عالی زحمتش بکشید جالب خواهد شد .

باسمه اللطیف

صادق;889629 نوشت:
بيله ديگ، بيله چغندر !

صادق;890217 نوشت:
باسلام وتشکر .
اگر این قسمت را جناب عالی زحمتش بکشید جالب خواهد شد

با سلام و عرض ادب و احترام

از حضرتعالی که سبب خیرِ جستجو و پژوهش می شوید متشکرم.

ضرب المثل فوق ظاهرا داستانی به شرح زیر دارد:

"دو مسافر، يکی اهل فلان و يکی هم اهل بهمان، در محاسن شهرهای خويش با يکديگر غلوها می‌کردند. تا آن که اهل..... گفت: در فلان جا چغندرهايی به عمل می‌آيد به بزرگی کوه. بطوری که سنگ‌تراشان و کوه‌کنان با تيشه و کلنگ برای کندن آنها همت می‌کنند و آنها را قطعه قطعه کرده و به بازار برای فروش می‌فرستند! اهل بهمان جا هم از غلو عقب نماند و گفت: در شهر ما هم ديگ‌هايی می‌سازند که مسگران در آن با اسب و قاطر از اين سويش به آن سويش می‌روند! ..... گفت: حرف بيهوده مزن که چنين چيزی محال است. تازه ديگ‌هايی به اين بزرگی به چه کار خواهد آمد؟ .......خنديد و گفت: برای پختن آن چغندرهايی که در شهر شما بدست می‌آيد! که چنان چغندرها، چنين ديگ‌هايی را می‌طلبد، که گفته اند: بله ديگ، بله چغندر!"

"این مثل را وقتی می‌آورند که می‌خواهند بگویند، «دو چیز عجیب با هم تناسب دارد» یا «نتیجهٔ یک کاری‌‌ همان است که هست و تعجبی ندارد» یا «جواب لاف و گزاف متقابلاً لاف و گزاف است». مثلاً اگر کسی حیله‌ای بکار برده باشد و طرف با حیله‌ای آن را باطل کند، می‌گویند «حقش بود، بیله دیگ بیله چغندر». یا وقتی دو نفر لجباز با هم اختلاف پیدا می‌کنند و هر دو به هم زور می‌گویند دیگران این مثل را دربارهٔ آن‌ها می‌آورند. یا هرگاه کسی در موضوعی اغراق‌گویی کند و دیگری را شرمنده کند طرف هم جوابی درشت بدهد و اولی گله‌مند شود، طرف جواب می‌دهد: «بیله دیگ بیله چغندر». یعنی اگر تو آن حرف را نمی‌گفتی من هم این را نمی‌گفتم. شبیه این مثل با قدری مسامحه این است که می‌گویند: «کلوخ انداز را پاداش سنگ است» یا: «خدا نجار نیست ولی در و تخته را خوب به هم جفت می‌کند»."

منبع:پانویس کام

پ.ن

اسامی شهرها به دلیل ملاحظاتی به فلان و بهمان تغییر یافت.

پيرزنه دستش به درخت گوجه نميرسيد، مي گفت : ترشي بمن نميسازه !
پيش از آخوند منبر نرو !
پيش رو خاله، پشت سر چاله !
پيش قاضي و معلق بازي
!

ضرب المثل

سر وگوش آب دادن

در قرون و اعصار قدیمه که سلاح گرم هنوز به میدان نیامده با سلاح های سرد از قبیل شمشیر و کمان و گرز و نیزه و جز این ها مبارزه می کردند و مدافعان اگر خود را ضعیف تر از مهاجمان می دیدند در دژها و قلاع مستحکم جای می گرفتند و در مقابل دشمن مهاجم پایداری می کردند. برای تامین آب مشروب قلعه غالبا از قنات استفاده می کرده اند که مظهر قنات در درون قلعه به اصطلاح آفتابی می شد.

با این توصیف اجمالی که از کیفیت و چگونگی ساختمان قلعه به عمل آمد ساکنان و مدافعانشان سربازان مهاجم را کاملا می دیدند و از کم و کیف اعمال آنها آگاه بودند زیرا در بلندی و مشرف بر مهاجمان قرار داشته اند در حالی که سربازان مهاجم جز دیوارهای بلند چیزی را نمی دیدند و از حرکات و سکنات محصورین به کلی بی خبر بوده اند.

گاهی که کار بر مهاجمان سخت و دشوار می شد و هیچ گونه راه علاجی برای تسخیر قلعه متصور نبود فرمانده قوای مهاجم یک یا چند نفر از افراد چابک و تیزهوش را از درون چاه تاریک قنات به داخل قلعه می فرستاد و به آنان دستورات کافی می داد که در مظهر قنات در درون قلعه سر و گوش آب بدهند یعنی سرو گوششان را هم هر چند دقیقه در درون آب قنات فرو برند و بدین وسیله خود را از معرض دید محصورین محفوظ دارند تا هوا کاملا تاریک شود و آن گاه داخل قلعه شده به جاسوسی و تجسس در اوضاع و احوال قلعه راجع به تعداد مدافعان و میزان اسلحه و نقاط ضعف و نفوذ آن بپردازند.

جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جايي نميخوابه كه آب زيرش بره !
جایی که نمک می خوری، نمکدان را نشکن!
جايي كه ميوه نيست چغندر ، سلطان مركباته !
جواب ابلهان خاموشيست !
جواب هاي، هويه !
جواني كجائي كه يادت بخير !
جوجه را آخر پائيز ميشمرند
!

جوجه همسشه زير سبد نميمونه !
جون بعزرائيل نميده !
جهود، خون ديده !
جهود، دعاش را آورده !
جيبش تار عنكبوت بسته !
جيگر جيگره ، ديگر ديگره !
چو میوه درخت خوردی شاخ مشکن!
خون ناحق نمی خشکد
.

باسمه العلیم

بگرد تا بگردیم!

آیا این ضرب المثل ریشه ی علمی دارد(زمین گرده) یا ریشه ی قرانی؟(فانتظروا انی معکم من المنتظرین)

یا ریشه ای نفسانی دارد مبنی بر کینه ورزی؟یا مبنایی در حقیقت دارد معادل:"از هر دست بدهی از همان دست

پس می گیری؟"از کجا پیدا شده است؟

به نظر می رسد بیشتر بار منفی داشته باشد،و به نوعی مقابله به مثل منهی عنه را به ذهن متبادر می نماید.

داستانش چیست؟

با تشکر

صادق;890352 نوشت:
پيش از آخوند منبر نرو !

سلام

لطفا ریشه و کاربرد این یکی رو خودتون بگید


دادن به ديوانگی ، گرفتن به عاقلی.
در بخشش بی پروا و در قبول بخشش با تأمل باش .
دارد هزار در صدف و دم نمی زند
.


ارباب فضل غالباً خاموشند . اين ضرب المثل بيتی است مصرع دوم آن : ".... يك بيضه مرغ دارد و فرياد می كند!"
"داشتم داشتم " چه سود می كند ؟ "دارم دارم " علاج می كند !
دايه ی مهربانتر از مادر شده ! :
كنايه از تلاش بيش از اندازه .
دخل آب روان است و خرج ، آسيای گردان :
دخل و خرج متناسب آسيای زندگی را می گرداند .
در اين عالم كسی بی غم نباشد و گر باشد ، بنی آدم نباشد

در بيابان ، كفش پاره نعمت خداست .
در تنگنای قافيه ، خورشيد خر شود !!! :
در جهان فيل مست بسيار است دست بالای دست بسيار است
در چشم خود تير را نمی بيند ، در چشم ديگران مو را می بيند
! :

در خانه اگر كس است، يك حرف بس است : عاقل را اشاره ای كافيست .
درخت " گردكان " با اين بلندی ، درخت خربزه الله اكبر !
در دروازه را می توان بست ، دهان مردم را نمی توان !
در دعوا دستی هم برای آشتی نگاه دار
.


در شوره زمين ، سمن نمی رويد : تربيت افراد بدسرشت مثل گل كاشتن در شوره زار بی ثمر است .
در طريقت هر چه پيش سالك آيد ، خير اوست :حوادث گوناگون ، اشخاص بلند همت كه مقصدی عالی در نظر دارند را متأثر نمی كند . (بيتی از حافظ است ، مصرع دوم آن :.... در صراط مستقيم ای دل كسی گمراه نيست(.
در غورگی مويز شده !
در كشتی نشسته و با ناخدا دعوا می كند :كنايه به نادانی كه مال و جانش در دست ديگری است و با او سر ستيز می جويد

در نيابد حال پخته هيچ خام
دروغ از همان دور كه می آيد ، يك پايش می لنگد .
دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز

دروغی كه حالی دلت خوش كند به از راستی كس مشوش كند .
سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند.
هیچ چیز زودتر از اشک پاک نمی شود

- مرغ همسایه غاز است:
نا آگاهی
- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است:
ارزش وقت را دانستن
- ماست را کیسه کردن:
گول زدن
- مرغ یک پا داره:
لجبازی کردن
- مار تو آستین پرورش دادن:
محبت به افراد زیان رساننده
- مار خورده و افعی شده:
شرارت کسی
مگواندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان:
دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن

- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال:
آسایش
- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست :
در ستایش اتحاد وهمبستگی
- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم:
بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست
- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد :
کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد
- مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است:
زحمتکشی


1- نفس از جای گرم برآمدن:
در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.
2- نم پس نمی دهد:
کارش عیب و ایراد ندارد
3- نخود هر آش شدن:
فضول بودن
4- نور علا نور بودن:
کار خیلی خوب بودن
5- نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن:
قناعت

- نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید.
کاربیهوده
- ندانستی که بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم
- نماند به ستمکار بد، روزگار بماند بر او لعنت پایدار
- نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان:
سوء استفاده
- نا بینا به کار خویش بیناست:
هر کسی در انجام کاری مهارت دارد


1- وجود یکی است ولی شکم دوتاست:
یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.
2- وقت نداره سرشو بخارونه:
منظور آنست که گرفتار است.

- وین شکم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ
- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز:
ضرورت‌کارواجب
- وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند:
بی وفایی


1- هر پستی ، بلندی دارد:
بعد از هر سختی آسانی هست.
2- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی:
یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.
3- هشتش گرو نهش است:
آه در بساط ندارد.

- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر:
ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد
- هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند:
انجام‌کارخوب
- هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند:
کارحسنه کردن در این دنیا
- هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت :
بی وفابودن روزگار

ضرب المثل با حرف
- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد :
قناعت
- هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد:
پا از گلیم خود دراز کردن
- هر جا سر است سخن است


1- یکی به دو کردن:
جر و بحث کردن
2- یک دست صدا نداره:
باید با دیگران متحد بود
3- یک من ماست چقدر کره می دهد:
تلافی کردن
4- یک پاش لب گور است:
پیر است
5- یزدان کسی را که دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه


- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده که مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن:
سرسختی
- یک تیر و دو نشان:
با یک کار به دو نتیجه رسیدن
- یاسین به گوش خر خواندن:
پند بی فایده به کسی دادن
- یک چشم گریان و یک خندان:
در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند

حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...

از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..

هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..

سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..

تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .

و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...

جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !

حضورقلب در نماز

مرحوم فيض كاشاني در اين مورد مثالي دارد :
انسان كه شيريني ميخورد ،اگر شيريني به اطراف دهانش اصابت كرده باشد وآن را تمييز نكند ، مگس ها اطراف او جمع ميشوندو هرچه آنها را براند، باز هم برميگردند.
حال اين مگس ها افكار وانديشه هاي ما هستند و آن شيريني ، تعلقات ما به امور دنيوي!
وقتي انسان با تعلقات فراوان وارد نماز ميشود، اين مگس هاي تخيلات وافكار ، به دنبال آن ، به دل انسان هجوم مياورند!
راه حلش اين است كه از قبل آمادگي نماز داشته باشيم و ذهن خودرا ازاين تعلقات دنيوي پاك كنيم تا جلوي هجوم افكار گرفته شود!
اين تعلقات دنيا بد نيست، ما بديم كه از اينها بت ميسازيم!
پس بايد هميشه درحالت توجه وحضور باشيم تا درزمان نماز، اين افكار هجوم نياورد