ضد مسیح (آنتي‌ كرايست‌) در كتاب‌ مقدس!!

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ضد مسیح (آنتي‌ كرايست‌) در كتاب‌ مقدس!!

با سلام

نظرية‌ دجّال‌ بودن‌ پاپ‌ به‌ تدريج‌ توسط‌ سه‌ گروه‌ تاريخي‌ يعني‌: البيجنسي‌ها Albigenses والدنسي‌ها Waldenses و فراتسل‌ها Fraticelli بين‌ قرون‌ يازدهم‌ و شانزدهم‌ توسعه‌ يافت‌.
آيا اينان‌ مفسراني‌ هستند كه‌ كليساي‌ مسيح‌ بايد تفسير واقعي‌ پيشگويي‌ها را از آنها دريافت‌ كند؟

در تمام‌ اديان‌ ابراهيمي‌ موضوع‌ ظهور دجال‌ در آخرالزمان‌ مطرح‌ شده‌ است‌. امّا اينكه‌ دجال‌ كيست‌، چه‌ ويژگي‌هايي‌ دارد، چگونه‌ ظهور مي‌كند و... موضوعاتي‌ است‌ كه‌ كمتر در مورد آنها اتفاق‌ نظر وجود دارد.

آنچه‌ در پي‌ خواهد آمد ترجمه‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ در ذيل‌ مدخل‌ دجال‌ antichrist در دايرة‌ المعارف‌ كاتوليك‌ Catholic Encyclopedia آمده‌ است‌ .
اين‌ مقاله‌ اطلاعات‌ جامعي‌ را در زمينه‌ نگاه‌ كتاب‌ مقدس‌ به‌ موضوع‌ دجال‌ به‌ دست‌ مي‌دهد.

با سپاس‌ از مترجم‌ محترم‌ و حجة‌ الاسلام‌ و المسلمين‌ حسين‌ توفيقي‌ كه‌ زحمت‌ مقابله‌ و تصحيح‌ اين‌ ترجمه‌ را پذيرا شدند، توجه‌ شما را به‌ اين‌ مقاله‌ جلب‌ مي‌كنيم‌.:Gol:


پيشوند anti ضد در تركيب‌ معاني‌ متفاوتي‌ دارد: antibasileus به‌ معناي‌ پادشاهي‌ است‌ كه‌ دوران‌ فترتي‌ را پر مي‌كند؛ antistrategos به‌ معناي‌ كنسول‌ فرماندار ] استان‌ قديم‌ روم‌ [ است‌؛ antihoupatos در روم‌ قديم‌ به‌ معناي‌ فرماندار كل‌ بوده‌ است‌؛ در هومر antiheos شخصي‌ است‌ كه‌ از لحاظ‌ نيرو و زيبايي‌ به‌ خدا مي‌ماند، در حالي‌ كه‌ در آثار ديگر نمايانگر خداي‌ ستيزه‌جو است‌.
اگر صرفاً از قياس‌ پيروي‌ كنيم‌، مي‌توانيم‌ antichristos را به‌ شخصي‌ تفسير كنيم‌ كه‌ از لحاظ‌ سيما و نيرو به‌ مسيح‌ شباهت‌ دارد؛ امّا راه‌ مطمئن‌تر اين‌ است‌ كه‌ واژه‌ مذكور را طبق‌ كاربرد آن‌ در كتاب‌ مقدس‌ و ] زبان‌ [ كليسايي‌ تعريف‌ كنيم‌ .

الف‌: معناي‌ اين‌ واژه‌در كتاب‌ مقدس‌

واژه‌ دجّال ‌ antichristتنها در رسائل‌ يوحنا وارد شده‌؛ امّا ادعا شده‌ است‌ كه‌ در مكاشفه‌ يوحنا، رسائل‌ پولس‌ و با صراحت‌ كمتري‌ در اناجيل‌ و كتاب‌ دانيال‌ نيز مترادف‌هاي‌ اين‌ واژه‌ به‌ كار رفته‌ است‌ .


۱. در رسائل‌ يوحنا
يوحناي‌ قديس‌ در رسائلش‌ فرض‌ را بر اين‌ قرار داده‌ كه‌ مسيحيان‌ اوليه‌ با آموزه‌ مربوط‌ به‌ آمدن‌ دجّال‌ آشنا هستند:
شنيده‌ايد كه‌ دجّال‌ مي‌آيد رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۲:۱۸؛ و اين‌ است‌ روح‌ دجّال‌ كه‌ شنيده‌ايد كه‌ او مي‌آيد رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۴:۳. اگر چه‌ يوحنا از چندين‌ دجّال‌ سخن‌ مي‌گويد، ولي‌ بين‌ دجّالان‌ بسيار و يك‌ دجّال‌ اصلي‌ فرق‌ مي‌گذارد: دجّال‌ مي‌آيد.
الحال‌ هم‌ دجالان‌ بسيار ظاهر شده‌اند رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۲:۱۸. وي‌ همچنين‌ سيرت‌ و رفتار دجّال‌ را شرح‌ مي‌دهد: از ما بيرون‌ شدند لكن‌ از ما نبودند رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۲:۱۹؛ دروغگو كيست‌ جز آنكه‌ مسيح‌ بودن‌ عيسي‌ را انكار كند؟ آن‌ دجّال‌ است‌ كه‌ پدر و پسر را انكار مي‌نمايد رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۲:۲۲؛ و هر روحي‌ كه‌ عيسي‌ مسيحِ مجسم‌ شده‌ را انكار كند از خدا نيست‌ و اين‌ است‌ روح‌ دجال‌ رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۴:۳؛ زيرا گمراه‌ كنندگان‌ بسيار به‌ دنيا بيرون‌ شدند كه‌ عيسي‌ مسيحِ ظاهر شده‌ در جسم‌ را اقرار نمي‌كنند: آن‌ است‌ گمراه‌ كننده‌ و دجال‌ رسالة‌ دوم‌ يوحنا، ۷. همچنين‌ يوحنا زمان‌ آمدن‌ دجّال‌ را ساعت‌ آخر تعيين‌ مي‌كند رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۲:۱۸؛ علاوه‌ بر اين‌، وي‌ معتقد است‌ كه‌ او الان‌ هم‌ در جهان‌ است‌ رسالة‌ اول‌ يوحنا، ۴:۳.


ادامه دارد.....


۲. در مكاشفه‌
تقريباً همه‌ مفسران‌ دريافته‌اند كه‌ دجّال‌ در مكاشفة‌ يوحنا ذكر شده‌ است‌؛ امّا در مورد باب‌ خاصي‌ كه‌ در آن‌ از وي‌ ياد شده‌، اتفاق‌ نظر ندارند.
برخي‌ به‌ وحش‌ در آيه‌ ۷ باب‌ ۱۱ ، برخي‌ به‌ اژدهاي‌ بزرگ‌ آتشگون‌ در باب‌ ۱۲، و ديگران‌ نيز به‌ وحشي‌ كه‌ ده‌ شاخ‌ و هفت‌ سر دارد در باب‌ ۱۳ و آيات‌ بعدي‌ اشاره‌ مي‌كنند؛ در حالي‌ كه‌ بسياري‌ از محققان‌، دجّال‌ را بر وحشي‌ كه‌ دو شاخ‌ مثل‌ شاخ‌هاي‌ بره‌ داشت‌ و مانند اژدها سخن‌ مي‌گفت‌ ۱۳: ۱۱ و آيات‌ بعدي‌ يا بر وحش‌ قرمزي‌ كه‌ هفت‌ سر و ده‌ شاخ‌ داشت‌ باب‌ ۱۷يا سرانجام‌، بر شيطاني‌ كه‌ از زندان‌ خود خلاصي‌ خواهد يافت‌ و امت‌ها را گمراه‌ خواهد كرد ۲۰: ۷ و آيات‌ بعدي‌ منطبق‌ مي‌دانند.
شرح‌ مفصل‌ دلايلِ له‌ و عليه‌ هر يك‌ از اين‌ نظريات‌، به‌ بحث‌ كنوني‌ ما ارتباطي‌ ندارد.

۳. در رساله‌ پولس‌
يوحناي‌ قديس‌ مفروض‌ مي‌گيرد كه‌ آموزه‌ مربوط‌ به‌ آمدن‌ دجّال‌ در نزد خوانندگانش‌ شناخته‌ شده‌ است‌.
مفسران‌ براين‌ باورند كه‌ اين‌ آموزه‌ از طريق‌ نوشته‌هاي‌ پولس‌ مقدس‌ در مسيحيت‌ شناخته‌ شده‌ است‌.
يوحناي‌ قديس‌ عليه‌ بدعت‌ گذاران‌ زمانه‌اش‌ اصرار مي‌ورزيد كه‌ كساني‌ كه‌ راز تجسّم‌ را انكار مي‌كنند اَشكال‌ كمرنگي‌ از دجّال‌ بزرگ‌ آتي‌ هستند.
دجّال‌ در رسالة‌ دوم‌ پولس‌ به‌ تسالونيكان‌ ۲: ۳ و آيات‌ بعدي‌، ۷ ـ۱۰ به‌ طور كامل‌تري‌ وصف‌ شده‌است‌.
در كليساي‌ تسالونيك‌ به‌ واسطة‌ اين‌ اعتقاد كه‌ دومين‌ ظهور مسيح‌ قريب‌ الوقوع‌ است‌، اضطراب‌هايي‌ پديد آمد.
اين‌ تصور تا حدودي‌ ناشي‌ از فهم‌ نادرست‌ آيه‌ ۱۵ و آيات‌ بعدي‌ باب‌ چهارم‌ از رسالة‌ پولس‌ به‌ تسالونيكان‌ و تا حدودي‌ ناشي‌ از دسيسه‌هاي‌ گمراه‌ كنندگان‌ بود. به‌ منظور بر طرف‌ كردن‌ اين‌ اضطراب‌ها بود كه‌ پولس‌ مقدس‌ دومين‌ رسالة‌ خود را به‌ تسالونيكان‌ نوشت‌ و به‌ ويژه‌، آيات‌ ۳ تا ۱۰ باب‌ دوم‌ را درج‌ كرد.
آموزه‌ پولس‌ چنين‌ است‌: پيش‌ از روز مسيح‌، ارتدادي‌ رخ‌ خواهد داد و مرد شرير ظاهر خواهد شد. وي‌ در هيكل‌ معبد خدا مي‌نشيند و خود را چنان‌ مي‌نماياند كه‌ گويي‌ خداست‌؛ او با قدرت‌ شيطان‌ و آيات‌ و عجايب‌ دروغين‌ عمل‌ مي‌كند؛ آنهايي‌ را كه‌ محبت‌ راستين‌ را نپذيرفتند تا نجات‌ يابند، گمراه‌ مي‌كند؛ امّا عيسي‌ خداوند او را با نفَس‌ دهان‌ خود هلاك‌ خواهد كرد و به‌ تجلي‌ ظهور خويش‌ او را نابود خواهد ساخت‌ .امّا در مورد اين‌ زمان‌، آن‌ سرّ بي‌ديني‌ الان‌ عمل‌ مي‌كند فقط‌ تا وقتي‌ كه‌ آن‌ كه‌ تا به‌ حال‌ مانع‌ است‌ از ميان‌ برداشته‌ شود.
خلاصه‌ آن‌ كه‌، پيش‌ از روز مسيح‌، مرد شرير كه‌ در رسالة‌ يوحنا به‌ دجّال‌ معروف‌ است‌ ظاهر خواهد شد؛ پيش‌ از ظهور مرد شرير، شورش‌ يا ارتداد بزرگي‌ به‌ وقوع‌ خواهد پيوست‌؛ اين‌ ارتداد نتيجة‌ سرّ بي‌ديني‌ اي‌ است‌ كه‌ الان‌ عمل‌ مي‌كند و به‌ گفتة‌ يوحنا، خود را در اينجا و آنجا با اشكال‌ كمرنگ‌ دجّال‌ نمايش‌ مي‌دهد.

[=Century Gothic]يوحنا سه‌ مرحلة‌ پيدايش‌ شرارت‌ را معرفي‌ مي‌كند: خمير ماية‌ شرارت‌؛ ارتداد بزرگ‌ و مرد شرير. امّا منظور تعيين‌ دقيق‌تر زمان‌ حادثة‌ اصلي‌، قيدي‌ را اضافه‌ مي‌كند؛ وي‌ ابتدا چيزي‌ را به‌ عنوان‌ شي‌ء to datechon آنچه‌ و سپس‌ به‌ عنوان‌ شخص‌ ho hatechon آنكه‌ وصف‌ مي‌كند كه‌ از وقوع‌ حادثة‌ بزرگ‌ جلوگيري‌ مي‌كند: فقط‌ تا وقتي‌ كه‌ آنكه‌ تا به‌ حال‌ مانع‌ است‌ از ميان‌ برداشته‌ شود ] رسالة‌ دوم‌ پولس‌ رسول‌ به‌ تسالونيكيان‌، ۲: ۷.م‌ [ . در اينجا تنها مي‌توانيم‌ نظريات‌ عمدة‌ راجع‌ به‌ معناي‌ اين‌ قيدي‌ را برشماريم‌، بدون‌ آنكه‌ از ارزش‌ آنها سخن‌ بگوييم‌:
مانعِ حادثة‌ اصلي‌، مرد شريراست‌؛ حادثة‌ اصلي‌، ظهور دوباره‌ عيسي‌ مسيح‌ است‌ گريم‌ Grimm ، سيمار Simar .
مانع‌، امپراتوري‌ روم‌ است‌؛ حادثة‌ اصلي‌ كه‌ از آن‌ جلوگيري‌ شده‌، مرد شرير است‌ اغلب‌ آباء لاتيني‌ و مفسران‌ بعدي‌.

رسول‌ به‌ اشخاص‌ و حوادث‌ زمان‌ خود اشاره‌ مي‌كند؛ مانع‌ Katechon و مرد شرير به‌ طرق‌ مختلف‌ بر امپراتوراني‌ مانند تيتوس‌ Titus ، نرون‌ Nero ، كلاوديوس‌ Claudius ، و غيره‌ منطبق‌ شده‌ است‌ متكلمان‌ پروتستان‌ كه‌ پس‌ از قرن‌ هفتم‌ مي‌زيستند.
رسول‌ مستقيماً به‌ اشخاص‌ و حوادث‌ معاصري‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ با اين‌ حال‌، نمونه‌هايي‌ از مانع‌ Katechon ، مرد شرير و روز مسيح‌ در آخرالزمان‌ هستند؛ به‌ عنوان‌ مثال‌ خرابي‌ اورشليم‌ ] به‌ سال‌ ۷۰ ميلادي‌ [ نمونه‌ ظهور مجدد مسيح‌ است‌ دالينگر Dlinge .
قبل‌ از رها كردن‌ نظريه‌ پولس‌ در باب‌ دجال‌، مي‌توان‌ پرسيد كه‌ پولس‌ آموزه‌ خود را از كجا به‌ دست‌ آورده‌ است‌؟
در اينجا نيز با پاسخ‌هاي‌ مختلفي‌ مواجه‌ مي‌شويم‌:
پولس‌ قديس‌ صرفاً نظر خود را بر اساس‌ سنت‌ يهودي‌ و تصويرپردازي‌ دانيال‌ و حزقيال‌ نبي‌ بيان‌ مي‌كند. اين‌ نظريه‌ مورد تأييد برخي‌ از نويسندگان‌ پروتستان‌ قرار گرفته‌ است‌ .
رسول‌ انديشه‌اي‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ از طريق‌ آموزه‌ آخرالزماني‌ عيسي‌ مسيح‌ در عالم‌ مسيحيت‌ ارائه‌ شد.
اين‌ نظريه‌ را دالينگر Dخlinger بيان‌ كرده‌ است‌ .
پولس‌ قديس‌ نظريه‌ خود در مورد دجّال‌ را از كلمات‌ مسيح‌، پيش‌ گويي‌ دانيال‌، و حوادث‌ معاصر به‌ دست‌ آورده‌ است‌.
اين‌ نظريه‌ را نيز دالينگر مطرح‌ كرده‌ است‌ .
رسول‌ پيشگويي‌ را بيان‌ كرده‌ كه‌ از طريق‌ الهام‌ از روح‌ القدس‌ دريافت‌ كرده‌ است‌. مفسران‌ كاتوليك‌ عموماً طرفدار اين‌ نظريه‌اند.

ادامه دارد.....

[=Century Gothic]
۴. در اناجيل‌ و كتاب‌ دانيال‌

پس‌ از مطالعة‌ تصوير دجّال‌ در رسالة‌ پولس‌ به‌ تسالونيكيان‌، مرد شرير در كتاب‌ دانيال‌ ۷: ۸، ۱۱، ۲۰، ۲۱، جايي‌ كه‌ رسول‌ شاخ‌ كوچك‌ را وصف‌ مي‌كند به‌ راحتي‌ شناخته‌ مي‌شود. نمونه‌اي‌ از دجّال‌ در كتاب‌ دانيال‌ ۸: ۸ و آيات‌ بعدي‌، ۲۳ و آيات‌ بعدي‌، ۱۱: ۲۱ ـ ۴۵ در قالب‌ انتيخوس‌ اپيفانه‌ Antiochus Epiphanrs يافت‌ مي‌شود.
بسياري‌ از مفسران‌ در آمدن‌ مسيح‌هاي‌ دروغين‌ و پيامبران‌ دروغين‌ متّي‌ ۲۴: ۲۴؛ مرقس‌، ۱۳: ۶، ۲۲؛ لوقا، ۲۱: ۸، مكروه‌ ويراني‌ متّي‌: ۲۴: ۱۵، و كسي‌ كه‌ به‌ اسم‌ خود مي‌آيد يوحنا، باب‌ پنجم‌: ۴۳ اشاره‌هاي‌ كم‌ و بيش‌ آشكاري‌ را به‌ دجّال‌ دريافته‌اند .

ب‌ ـ دجّال‌ در زبان‌ كليسايي‌[=Century Gothic]

بوست‌ Bousset بر اين‌ باور است‌ كه‌ در ميان‌ يهوديان‌ افسانه‌ كاملاً تكامل‌ يافته‌اي‌ وجود داشت‌ كه‌ توسط‌ مسيحيان‌ پذيرفته‌ شد و توسعه‌ يافت‌؛ و اين‌ افسانه‌ از مفاهيمي‌ كه‌ در مكاشفه‌ يوحنا ديده‌ مي‌شود در نقاط‌ مهمي‌ انحراف‌ يافته‌ و با آن‌ متناقض‌ است‌. به‌ عقيده‌ ما بوست‌ نظريه‌ خود را به‌ طور كامل‌ اثبات‌ نكرده‌ است‌، نظر وي‌ در باره‌ توسعه‌ مفهوم‌ دجّال‌ توسط‌ مسيحيان‌ از مزاياي‌ يك‌ نظرية‌ ابتكاري‌ فراتر نمي‌رود. در اينجا ضرورتي‌ ندارد به‌ بررسي‌ اثر گونكل‌ Gunkel بپردازيم‌ كه‌ در آن‌ انديشه‌ دجّال‌ را به‌ اژدهاي‌ ما قبل‌ تاريخي‌ عمق‌ دريا رديابي‌ مي‌كند؛ اين‌ نظريه‌ نيز شايان‌ توجهي‌ بيشتر از اوهام‌ اساطيري‌ ساير نويسندگان‌ نيست‌ .

پس‌ مفهوم‌ حقيقي‌ دجّال‌ در زبان‌ كليسايي‌ چيست‌؟ سواز Suarez بر اين‌ باور است‌ كه‌ اين‌ يك‌ امر اعتقادي‌ است‌ كه‌ دجّال‌ شخصي‌ خاص‌ يعني‌ دشمن‌ برجستة‌ مسيح‌ است‌. اين‌ نظريه‌ عقيده‌ كساني‌ را كه‌ دجّال‌ را به‌ مجموعه‌ كامل‌ كساني‌ كه‌ با عيسي‌ مسيح‌ مخالفند يا به‌ مقام‌ پاپي‌ Papacy تفسير مي‌كنند مردود مي‌شمارد.

بدعت‌ گذاران‌ والدنسي‌ Waldensian و البيجنسي‌ Albigensian ، ونير وايكليف‌ Wyclif و هوس‌ Hus پاپ‌ را دجّال‌ ناميده‌اند؛ امّا آنها اين‌ اصطلاح‌ را صرفاً به‌ طور استعاره‌ به‌ كار برده‌اند.
تنهاپس‌ از دوره‌ نهضت‌ اصلاح‌ طلبي‌ Reformism بود كه‌ اين‌ نام‌ به‌ مفهوم‌ واقعي‌ اش‌ در مورد پاپ‌ به‌ كار رفت‌. از آن‌ پس‌ اين‌ امر عملاً در آيين‌ لوتريان‌ داخل‌ شد و از سال‌ ۱۸۶۱ به‌ بعد، به‌ شدت‌ مورد حمايت‌ و دفاع‌ آنان‌ در مجله‌ الهيات‌ لوتري‌ Zeitschrift fur lutherische Theologie قرار گرفت‌.
گفته‌ مي‌شودكه‌ اين‌ تغيير از كليساي‌ واقعي‌ به‌ قلمرو سلطنت‌ دجّال‌ بين‌ ۱۹ فوريه‌ و ۱۰ نوامبر ۶۰۷ ميلادي‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌ است‌؛ زماني‌ كه‌ پاپ‌ بونيفاس‌ سوم‌ Pope Boniface III از نيوتن‌ Newton امپراتور يونان‌ لقب‌ رئيس‌ همه‌ كليساها را براي‌ كليساي‌ روم‌ دريافت‌ كرد.
در تاييد اين‌ تاريخ‌ به‌ مكاشفه‌ يوحنا ۱۳: ۸ توسل‌ جسته‌اند و از آيه‌ ۳ باب‌ يازدهم‌ تخمين‌ زده‌اند كه‌ پايان‌ جهان‌ احتمالاً سال‌ ۱۸۶۶ ميلادي‌ خواهد بود.
كاردينال‌ بالارمين‌ Ballarmine در جلد سوم‌ كتاب‌ پيرامون‌ رهبر روحاني‌ روم‌ De.Rom.Pont نادرستي‌ اين‌ نظريه‌ را هم‌ از ديدگاه‌ تفسيري‌ و هم‌ از ديدگاه‌ تاريخي‌ اثبات‌ كرد.

ادامه دارد.....

[=Century Gothic]بر خلاف‌ باور برخي‌ از نويسندگان‌ پيشين‌، مصداق‌ فردي‌ دجال‌، ديو demon نخواهد بود؛ شخصِ شيطان‌ تجسم‌ يافته‌ در قالب‌ انساني‌ دجّال‌ هم‌ نخواهد بود.
اگر توجيه‌ مربوط‌ به‌ آيه‌ ۱۷ از باب‌ ۴۹ سفر پيدايش‌، همراه‌ با توجيه‌ حذف‌ دان‌ Dan از فهرست‌ قبايل‌، چنانكه‌ در كتاب‌ مكاشفه‌ باب‌ ۷ يافت‌ مي‌شود، صحت‌ داشته‌ باشد، وي‌ شخصي‌ انساني‌ و احتمالاً داراي‌ اصل‌ و نژاد يهودي‌ خواهد بود. بايد به‌ خاطر داشت‌ كه‌ سنت‌ خارج‌ از كتاب‌ مقدس‌ extra - Scriptural چيزي‌ بيش‌ از اطلاعات‌ كتاب‌ مقدس‌ در باره‌ دجّال‌ به‌ ما نمي‌دهد.
در حالي‌ كه‌ اين‌ اطلاعات‌ براي‌ متقاعد ساختن‌ مؤمنان‌ به‌ تصديق‌ انسان‌ شرير در زمان‌ آمدن‌ وي‌ كافي‌ هستند، فقدان‌ هر گونه‌ وحي‌ قابل‌ اعتماد ديگري‌ بايد ما را در برابر افكارباطل‌ايروينگيست‌ها Irvingistes مورمون‌ها Mormons و اشخاص‌ ديگري‌ كه‌ اخيراً مدعي‌ دريافت‌ وحي‌هاي‌ جديدي‌ شده‌اند، هشيار سازد.
بي‌مناسبت‌ نيست‌ كه‌ توجه‌ خواننده‌ را به‌ دو رساله‌اي‌ كه‌ توسط‌ كاردينال‌ نيومن‌ فقيد Newman در باره‌ دجّال‌ نوشته‌ شد، جلب‌ كنيم‌.
رسالة‌ اول‌ با عنوان‌ انديشة‌، دجّال‌ نزد پدران‌ كليسا به‌ بررسي‌ زمان‌، دين‌، شهر و آزار و اذيت‌هاي‌ وي‌ مي‌پردازد. اين‌ رسالة‌ هشتاد و سومين‌ شمارة‌ Tracts for the Times را تشكيل‌ مي‌دهد. رسالة‌ دوم‌ به‌ انديشة‌ دجّال‌ نزد پروتستان‌ها موسوم‌ است‌ .

به‌ منظور درك‌ اهميت‌ رسالة‌هاي‌ كاردينال‌ در بارة‌ مسئله‌ دجال‌، بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ به‌ مرور زمان‌ چندين‌ نظريه‌ در باره‌ ماهيت‌ اين‌ دشمن‌ مسيحيت‌ ظاهر شد.
كاپ‌ Koppe ، نيچه‌ Nitzch ، استور Storr و پلت‌ Pelt معتقد بودند كه‌ دجّال‌ يك‌ اصل‌ شرارت‌آميز است‌ نه‌ اين‌ كه‌ در قالب‌ يك‌ شخص‌ يا حكومت‌ تجسم‌ يابد. اين‌ نظريه‌ هم‌ با نظريه‌ پولس‌ رسول‌ متعارض‌ است‌ و هم‌ با نظريه‌ يوحناي‌ رسول‌. هر دوي‌ آنها اين‌ دشمن‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ انساني‌ واقعي‌ وصف‌ مي‌كنند.

نظريه‌ دوم‌ اذعان‌ مي‌كند كه‌ دجال‌، شخص‌ است‌ اما معتقد است‌ كه‌ انساني‌ مربوط‌ به‌ گذشته‌ است‌.
دجّال‌ به‌ اشكال‌ گوناگون‌ بر نرون‌ Nero ،ديوكلتين‌ Diocletian ، جوليان‌ Julian ، كاليگولا Caligula ، تيتوس‌ Titus شمعون‌ مجوسي‌ Simion Magus شمعون‌ پسر گيورا Giora كاهن‌ اعظم‌، آنانياس‌ Ananias ويتيلوس‌ Vitellius ، يهوديان‌ jews فريسيان‌ Pharisees و متعصبان‌ يهودي‌ jewish zeabts منطبق‌ شده‌ است‌.
امّا اين‌ نظريه‌ از لحاظ‌ سنتي‌ وثاقت‌ كمي‌ دارد؛ علاوه‌ بر آن‌، به‌ نظر نمي‌رسد كه‌ با پيش‌ گويي‌هاي‌ پيامبرانه‌ مطابق‌ باشد و در مورد برخي‌ از طرفدارانش‌، نظريه‌ مذكور مبتني‌ بر اين‌ فرض‌ است‌ كه‌ نويسندگانِ مُلهَم‌ نمي‌توانند از محدوده‌ تجاربشان‌ فراتر روند.

ادامه دارد.....

موضوع قفل شده است