شخصیت ابوطالب(ع)

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شخصیت ابوطالب(ع)

با صلوات بر محمدو آل محمد
روز 28 خرداد ماه مصادف با 26 رجب المرجب ،سال روز وفات حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت علی (ع)در سه سال قبل از هجرت می باشد ،به همین مناسبت لازم دیدم نکاتی در باره شخصیت منحصر به فرد این بزرگ مرد خدمت دوستان ارائه نمایم ،چرا که از شخصیت های مظلوم تاریخ جناب ابوطالب می باشد .
ابوطالب‏

ایشان در قبرستان ابوطالب شهر مکه دفن می باشند و برزائران خانه‏ى خداست که به ، زيارت قبر مطهر ابوطالب عليه السلام عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و پدر بزرگوار حضرت على عليه السلام مشرف شده و در آن جا عرض ارادت نمایند .

ابوطالب (علیه السلام) كسى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره‏اش فرود: «ياعم! ربّيتَ صغيراًو كفلت يتيماً و نصرت كبيراً فجزاك الّله غنّى خيراً» «1» عموجان در كودكى تربيتم نمودى در يتيمى كفالتم فرمودى و در بزرگى ياريم كردى، خداوند پاداش خير اين همه زحمت كه برايم كشيدى به تو مرحمت فرمايد.
ابوطالب (عليه السلام) بزرگ مكه و قريش، با زبان و قدرت از رسول خدا صلى الله عليه و آله حمايت مى‏كرد تا جايى كه حضرت را بر فرزندان خود مقدم مى‏داشت. در تهديداتى كه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏شد با قدرت برخورد مى‏كرد. زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى از يارانش در محاصره‏ى اجتماعى، اقتصادى قرار گرفته بودند، ابوطالب عليه السلام شب‏ها جاى خواب رسول خدا صلى الله عليه و آله را عوض مى‏كرد و فرزندش على عليه السلام را به جاى او مى‏خواباند كه اگر سوء قصدى پيش آمد، جان رسول خدا صلى الله عليه و آله در سلامت باشد. «2» و در مواردى شخصاً شمشير دست مى‏گرفت و از حضرت پاسدارى مى‏كرد و كفار همين كه بزرگ مكه و قريش را حامى پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ديدند از حركات ايذائى خود صرف نظر كرده متفرق مى‏شدند. «3»

در يكى از روزها ابوطالب، پيامبر صلى الله عليه و آله را نيافت خيال كرد حضرت را گروگان گرفته يا شهيد كرده‏اند، فوراً بنى هاشم را جمع و همه را مسلح نمود و هر كدام را براى انتقام به سراغ يكى از بزرگان كفار فرستاد.

حمايت «مكتبى» نه «عاطفى»


بعضى تصور كرده‏اند كه اين همه حمايت ابوطالب عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله به خاطر آن بود كه حضرت فرزند برادرش بود و حمايت جنبه‏ى عاطفى داشته، غافل از اينكه:

1- عاطفه‏ى انسان نسبت به فرزند خود بيش از فرزند برادر است و ما مى‏بينيم كه ابوطالب فرزند خود را فداى رسول خدا مى‏كرد. در شبهاى خطرناك خوابگاه حضرت را با خوابگاه فرزند خود عوض مى‏نمود. «4»

2- اگر عاطفه‏ى عمو بودن سبب اين همه محبت است، چرا ابولهب عموى ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله اين همه كار شكنى مى‏كرد؟

3- ساير بنى هاشم كه از قبيله پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و حتى به حضرت ايمان هم آوردند و در مشكلات نيز سهيم بودند هيچ يك به اندازه ابوطالب عليه السلام ايثار و فداكارى از خود نشان نمى‏داند.

بنابراين هيچ تحليل و تفسيرى براى آن همه ايثار در مورد پيامبر جز ايمان قلبى وى در كار نيست.

پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله چنان شيفته مكتب مى‏شدند كه براى مسايل عاطفى جز در مواردى كه خود اسلام مانع مى‏شد- حسابى باز نمى‏كردند.

حتى در تاريخ مى‏خوانيم كه يكى از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله خدمت حضرت رسيد و اجازه خواست پدر كافر خود را بكشد!!


ايمان ابوطالب‏


دلائل ايمان ابوطالب عليه السلام زياد است كه ما بسيار فشرده گوشه‏اى از آن را از كتاب «الصحيح من السيره» نقل مى‏كنيم:

1- جملاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام درباره ايمان او فرموده‏اند بهترين دليل بر ايمان آن بزرگوار است.

2- حمايت‏هاى بى دريغ او از پيامبر صلى الله عليه و آله در شرايط بسيار سخت.

3- اقرار ابوطالب عليه السلام در اشعارى كه در باره‏ى پيامبر و ارتباط خود با خداوند سروده است.

4- ابوطالب عليه السلام به فرزند خود جعفر و به همسر خود فاطمه بنت اسد و به برادر خود حمزه، سفارش به اسلام و نماز و حمايت از حضرت محمد صلى الله عليه و آله را مى‏كند.

5- حزن و استغفار و ناراحتى شديدى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام فوت ابوطالب پيدا شددليل ديگرى بر ايمان اوست.

6- ابوبكر و عباس مى‏گويند كه ابوطالب عليه السلام هنگام مرگ مى‏گفت:

«لا اله الّا الّله محمّد رسول الّله‏»

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى منبر براى ابوطالب عليه السلام دعا و استغفار كرد و جنازه‏ى او را تشييع نمود و به حضرت على عليه السلام دستور غسل و كفن و دفن داد. فقط نماز بر او گذارده نشد،زیراتاآن زمان نمازمیت برمسلمانان واجب نشده بود، همانگونه كه بر خديجه عليها السلام هم نماز گذارده نشد.

8- حضرت على عليه السلام هنگام فوت پدر بزرگوارش مرثيه‏ها و اشعارى خواندند، و در نامه‏اى كه سال‏هاى بعد براى معاويه فرستاد مطالبى‏


نوشتند كه از جمله ى آنها اين بود: بسيار فرق است ميان پدر من ابوطالب و پدر تو ابوسفيان.


9- در روايتى مى‏خوانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من در قيامت شفيع پدر و مادر و عمويم ابوطالب عليه السلام هستم.

10- در حديث آمده است كه خداوند به پيامبرش وحى كرد كه آتش بر پدر و مادر و كفيل تو حرام است.

11- در اسلامِ فاطمه بنت اسد، شكى نيست او از زنان سابقه دار و مهاجران است و اگر ابوطالب عليه السلام مسلمان نبود هرگز اجازه داده نمى‏شد كه شوهر زن با ايمانى، مرد غير مؤمنى باشد. «5»

امام صادق عليه السلام فرمود: ابوطالب ايمان خود را در اوائل كار همچون اصحاب كهف كتمان مى‏كرد و اين تاكتيكى براى حمايت از پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

در آن زمان اسلام نياز به يك چهره‏ى اجتماعى كه مورد قبول همه مردم منطقه باشد داشت و چنانچه ابوطالب عليه السلام ايمان خود را اظهار مى‏كرد كفار او را كنار زده، راه را براى كوبيدن حضرت رسول صلى الله عليه و آله از هر طرف باز مى‏ديدند.

با اين همه دليل جايى براى شك در ايمان ابوطالب عليه السلام نيست اگر يك دهم از فداكارى‏هاى ابوطالب را ديگرى انجام داده بود صدها كمال و فضيلت براى او مى‏تراشيدند.

ولى در اينجا ابوطالب عليه السلام بايد چوب فرزند مظلومش را بخورد. او

يك گناه نابخشودنى بيشتر ندارد، گناهش اين است كه پدر على عليه السلام است و دستگاه بنى اميه و خلفاى ستمكار حتى با سايه على عليه السلام نيز مخالفند. بايد به هر قيمت و تهمتى كه شده اين خاندان را زير سؤال برده، تحقير نمايند و زحمات چهل و دو ساله ابوطالب عليه السلام را ناديده انگارند «6»بايد زحمات پدر در مكه و پسر در مدينه به دست فراموشى سپرده شود تنها در گوشه و كنار افرادى از ابوطالب حمايت كنند، آن هم دچار مشكلات و زندان‏ها و شكنجه شوند. «7»


و يا بعضى همچون ابن ابى الحديد در اشعار خود بگويد كه اگر ايمان و و ايثار ابوطالب عليه السلام و فرزند او على عليه السلام نبود، هرگز دين قد راست نمى‏كرد.

آرى! بسيار كم هستند افرادى كه علم و شناخت و انصاف و آزاد مردى آنان، دستخوش هوسها و نظام‏هاى طاغوتى نگردد.

اگر هيچ دليلى بر ايمان ابوطالب عليه السلام جز وصيتنامه‏ى آن بزرگوار نداشتيم كافى بود. مرحوم علامه امينى در كتاب شريف «الغدير» مى‏نويسد: ابوطالب عليه السلام در لحظه مرگ خود فرمود:

«يا معشر بنى هاشم! اطيعوا محمّداً و صدّقوه، تفلحوا و ترشدوا»؛ اى جماعت بنى هاشم! از محمد صلى الله عليه و آله اطاعت كنيد و او را تصديق نماييد

تا رستگار و ارشاد شويد.


همچنين فرمود: محمد امين قريش، راستگوى عرب و داراى همه ى كمالات است، دل‏ها به او ايمان دارد ولى زبان‏ها از ترس به انكار برخاسته، من مى‏بينم كه در آينده مستضعفان دور او را گرفته به حضرتش ايمان مى‏آوردند و او با كمك همان مستضعفان، صفوف قريش را خواهد شكست و سران آنان را خوار و خانه‏هاى آنان را خراب خواهد نمود و بى پناهان را نيرومند و مصدر امور را به آنان خواهد داد و در خاتمه فرمود:

«كونوا له و لاة و لحزبه حماة» به او علاقمند بوده و از حمايت كنندگان حزب او باشيد. «8»

شما را به خدا چنين وصيتنامه‏اى را جز از مؤمن به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏توان انتظار داشت؟.

بى جهت نيست كه امام باقر عليه السلام فرمود: ايمان ابوطالب عليه السلام بر ايمان بسيارى از مردم ترجيح دارد و اميرالمؤمنين عليه السلام دستور مى‏داد از طرف وى به نيابت از ابوطالب- حج به جا آوردند. «9»

چگونه مى‏توان ابوطالب عليه السلام را مؤمن ندانست در حالى كه بيش از سه هزار شعر از او به جاى مانده كه همه‏ى آنها بر ايمان او دلالت دارد؟ «10»

چگونه مى‏توان در ايمان ابوطالب عليه السلام شك كرد در حالى كه نوزده‏

شعر جالب براى نجاشى پادشاه حبشه فرستاد كه با مسلمانان مهاجر به آن ديار خوشرفتارى نمايد؟ «11»


چگونه مى‏توان در ايمان كسى شك كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله را از كودكى آبرومند درگاه خدا مى‏دانست؟ چنانكه در تاريخ مى‏خوانيم: دو سال در مكه باران نيامد، ابوطالب عليه السلام حضرت محمد صلى الله عليه و آله را كه كودكى شير خواره و در قنداق بود روى دست گرفت و به سوى كعبه توجه نمود، كمى او را به آسمان پرتاب كرد و گفت:

«يا رب! بحق هذا الغلام اسقنا»؛

پروردگارا! ترا بحق اين كودك ما را سيراب نما.

ساعتى بيش نگذشت كه ابر سراسر آسمان را گرفت و باران شروع به باريدن نمود و بقدرى باريد كه مردم از خراب شدن مسجد ترسيدند.

ابوطالب عليه السلام كه دعا و توسل به آبروى اين نوزاد را اين چنين مؤثر ديد اشعارى در عظمت و مقام اين كودك سرود. »
شادی روحش صلوات

..........................................................................
(1). ابوطالب مظلوم تاريخ، ص 1.

(2). الصحيح من السيره، ج 1، ص 125

(3). الصحيح من السيره، ج 1، ص 125
(4. الصحيح من السيره، ج 1، ص 127.


(5. تمام اين مطالب از كتاب الصحيح من السيره، (ج 1، ص 134- 142) مى‏باشد.
(6. فروغ ابديت ج 1 ص 298

(7. يكى از دانشمندان قطيف، كتابى درباره‏ى ايمان ابوطالب به نام «ابوطالب مؤمن قريش» در 340 صفحه نوشته و از مدارك اهل سنت، مساله ايمان و اخلاص ابوطالب را اثبات كرد، ولى مقامات قضايى حجاز، در جهان آزادى بيان و عقيده، از او خواستند كه سخن خود را تكذيب و پس بگيرد! چون چنين نكرد، محكوم به حبس و اعدام شد كه البته با تلاشهاى زيادى آزاد گردد. فروغ ابديت، ج 1، ص 285
(8. الغدير، ج 7، ص 366- 367.

(9 الغدير، ج 7، ص 380

(10 الغدير، ج 7، ص 341. از ابن شهر آشوب در تفسير متشابهات القرآن ذيل: «ولينصرن الله من ينصره».

(11. سفينةالبحار، (خدج)

سؤال:
آيا ابوطالب به پيامبر ايمان آورد؟

پاسخ:
معاندان و دشمنان امير مؤمنان درباره ايمان ابوطالب به پيامبر ايجاد شبهه كرده‌اند، در پاسخ به اين شبهه، كتاب‌های فروان با استدلال‌های استواری نوشته شده است. در اين جا به برخی از آن‌ها به اختصار اشاره می‌شود:
1. ايثار وخود گذشتگی‌های بی‌نظير او: علّت همة اين جانبازی‌های و اعتقاد راسخ او نسبت به نبوّت محمّد (صلّی الله عليه و آله) است. صفحات زندگی ابوطالب نشان می‌دهد كه او 42 سال تمام پيامبر را ياری نمود. ابن ابي الحديد در اين باره می‌گويد: «هرگاه ابوطالب و فرزند او نبود، هرگز دين، قد راست نمی‌كرد. (1) او در راه حفظ پيامبر (صلّي الله عليه و آله) از پا ننشست و سه سال آوارگی و زندگي در كوه‌ها و دره‌ها را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد. او راضی بود تمام فرزندانش كشته شوند؛ ولی پيامبر زنده بماند. او در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمّد را به شما توصيه می‌كنم؛ زيرا او امين قريش و راستگوی عرب، و حائز تمام كمالات است آئينی آورد كه دل‌ها بدان ايمان آورد ...» (2)
2.گواهی آثارواشعار و سروده‌ها: علاوه بررفتار آثاری كه از ابوطالب برجاي مانده گواهی بر ايمان و اخلاص او می‌دهد كه به ابياتی از آن‌ها اشاره می‌شود:
وقتی علی (عليه السلام) خبر مرگ ابوطالب را به پيامبر (صلی الله عليه و آله) داد، وي سخت گريست و به علی (عليه السلام) دستور غسل و كفن و دفن داد و از خداوند براي او طلب مغفرت نمود.
نبيّ كموسی و المسيح بن مريم ليعلم خيار الناس انّ محمداً فكل بأمراللّه يهدي و يعصم. (3) اتانابهدي مثل ما اتيا به
اشخاص شريف و فهميده بدانند كه محمد (صلی الله عليه و آله) بسان موسي و مسيح، پيامبر است. او هدايت را براي ما به ارمغان آورد، همان گونه كه مسيح و موسي و تمام پيامبران به فرمان خدا مردم را راهنمايی و از گناه باز مي دارند. ابوطالب نه تنها پيامبری محمد را پذيرفته بلكه از اساس نبوت را كه يكی از اصول دين است، آن را به ديگران می‌شناساند.
رسولاً كموسي خطّ في اوّل الكتب الم تعلموا انّا وجدنا محمداً و لاحيف فيمن خصّه اللّه بالحبّ و انّ عليه في العباد محبّة
اي قريش! آيا نمی‌دانيد كه ما او را مانند موسی، پيامبر می‌دانيم و نام و نشان او در كتاب‌های آسمانی قيد گرديده است. و بندگان خدا محبت مخصوص به وی دارند و نبايد درباره كسي كه خدا محبت او را در دل‌ها به وديعت گذارده است، تأسف خورد.
حتی اوسد في التراب دفينا واللّه لن يضلوا اليك بجمعهم وابشر بذاك وقر منك عيونا فاصدع بامرك ماعليك غضاضة
ولقد دعوت و كنت ثم امينا ودعوتني و علمت انّك ناصحي من خير اديان البرية دينا و لقد علمت انّ دين محمد (صلی الله عليه و آله)
اي برادر زاده‌ام هرگز قريش به تو دست نخواهند يافت و تا آن روزی كه لحد را بستر كنم و در ميان خاک بخوابم، دست از ياری تو برنخواهم داشت.
آن چه را مأموری، آشكار كن و از هيچ چيز مترس و بشارت ده و چشمانی را روشن ساز. مرا به آئين خود خواندی و می‌دانم تو پنددهنده من هستی و در دعوت خود امين و درستكاری. حقا كه كيش محمد (صلی الله عليه و آله) از بهترين آيين‌هاست! (4)
از اشعار معروف ابوطالب كه دلالت بر ايمان او دارد، قصيده‌های «لاميه» و «ميمنه» او است:
واحببته حبّ الحبيب المواصل لعمري لقد كلّفت وجداً باحمد
ودافعت عنه بالذري والكواهل وجدت بنفسي دونه فحميته
واظهر ديناً حقاً غير باطل (5) وايّده ربّ العباد بنصره
به جان خودم! به قدري به واسطه وجود احمد (صلی الله عليه و آله) در وجد و سرور غوطه ورم كه وجد را به زحمت آورده‌ام؛ زيرا او را به قدري دوست می‌دارم مانند كسي كه دوست خود را به سينه گرفته باشد. جان خود را نثار او كنم و حمايت از او نمايم به اعضاء رئيسه و غير رئيسه خود. خداوند او را پاينده بدارد كه جمال اهل دنيا است و نقمت دشمنان و زينت هر كوي و محفل است. پروردگار بندگان او را با توفيقات خود تأييد و ياری نمود و ظاهر و محقق كرد دين حقي را كه باطل در او راه نداشت. از ديگر اشعار او كه صراحت بر ايمان ابوطالب دارد، شعري است كه ابن ابي الحديد در جلد سوم شرح نهج البلاغه آورده است: انّي علي دين النّبيّ احمد يا شاهد اللّه عليّ فاشهد من ضلّ في الدّين فانّي مهتد
«ای گواهان! شاهد باشيد كه من بر دين پيغمبر خدا احمد (صلی الله عليه و آله) استوارم. هركس از آن خارج است، باشد. من به او هدايت شدم.»
هر يک از اين قطعات، قسمت كوچكی از عقائد مفصل و نغز ابوطالب است كه هريك به تنهايي در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آن كافي است.
«اشخاص شريف و فهميده بدانند كه، محمّد (صلی الله علیه و آله) بسان موسي و عيسي پيامبر است. همان نور آسمانی را كه آن دو نفر داشتند او نيز دارد. او پيامبر است، وحي از ناحية خدا بر او نازل می‌كرد و كسي كه اين را انكار كند انگشت پشيمانی به دندان خواهد گرفت. خطاب به پيامبر گفت: برادر زاده‌ام! هرگز قريش به تو دست نخواهد يافت و من دست از ياري تو بر نخواهم داشت، به آن چه مأموري آشكار كن، از هيچ چيزي مترس... مرا به آئين خود دعوت كردي و در اين دعوت خود امين و درست كاري، حقا كه كيش محمّد (صلی الله علیه و آله) از بهترين آئين‌هاست...» (6)
آری هر يک از اين اشعار در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آن‌ها كافی است؛ ولی از آن جا كه دستگاه تبليغاتی سازمان‌های اموی و عباسی پيوسته بر ضد آل ابوطالب درتلاش بودند تا از فضايل علی كاسته وخود را به او برسانند. از اين روی گروهی عداوت خودرا با علی از پدر او شروع كرده و جريانی منحرف در تاريخ‌نگاری به وجود آوردند.
3. گواهی اهل بيت و نزديكان ابوطالب: درمرحله اول پيامبر (صلّي الله عليه و آله) كه صداقت او مورد تأييد قرآن است، اطمینان ابوطالب را تصديق فرمود و علی (عليه السّلام) و ديگر ائمه (عليهم السّلام) بر ايمان او تأكيد كردند. امام باقر (عليه السّلام) می‌فرمايد: «ايمان ابی طالب، بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و علی (عليه السّلام) دستور می‌داد از طرف وی حج به جای آورند» (7) آری جاي هيچ شکی نيست كه هرگاه يک دهم گواهی‌هايی كه بر ايمان و اسلام ابوطالب در تاريخ و منابع معتبر ديگر آمده، درباره يک فرد ديگری دور از كينه و بغض، آورده بودند همه به اتّفاق ايمان و اسلام او را تصديق می‌كردند.
الاصبغ بن نباته قال: سمعت أمير المؤمنين (علیه السلام) يقول: والله ما عبد أبي ولاجدي عبدالمطلب ولاهاشم ولا عبد مناف صنما قط، قيل له: فما كانوا يعبدون؟ قال: كانوا يصلون إلی البيت علی دين إبراهيم (عليه السلام) متمسكين به. (8)
اصبغ بن نباته می‌گويد: أميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود: «بخدا قسم هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف عبادت بت نكرده‌اند.» گفتند: «پس چه را عبادت می‌كردند؟ فرمود: به سوي كعبه نماز می‌خواندند و بر دين ابراهيم و به آن متمسک بودند.
در برخي از كتب اهل تسنن (9) جملاتي در مورد حضرت ابوطالب ديده می‌شود كه حكايت از كم لطفی يا كينه نويسندگان آن كتاب‌ها نسبت به شخصيت حضرت ابو طالب (عليه السلام) دارد. جای شک نيست كه اگر يک دهم گواه‌هايی كه بر ايمان و اسلام ابوطالب آمده است، درباره هر فرد ديگري آمده بود، همگی بالاتفاق اسلام و ايمان او را تصديق می‌كردند. ولی چگونه است كه با وجود ده‌ها شاهد محكم بر ايمان او، باز گروهی وی را تكفير كرده‌اند و حكم به كفر و عذاب او نموده‌اند و گفته‌اند كه برخی از آيات كه درباره عذاب است، در حق ابوطالب نازل گرديده است؟!
به راحتی می‌توان فهميد كه هدف از طرح اين مسأله، جز طعن فرزندان ابوطالب، به ويژه امير مؤمنان علی (عليه السلام) چيز ديگري نيست. برخي از نويسندگان اهل تسنن براي اين كه بهتر بتوانند ابوطالب را تكفير كنند، دامنه بحث را به پدران پيامبر (صلی الله عليه و آله) كشانيده‌اند و پدر و مادر آن حضرت را نيز غير مؤمن قلمداد نموده‌اند. (10)
مسلم است كه در موضوع نسب و نژاد، بعد از شخص خاتم الانبياء (صلی الله عليه و آله) كسی به شرافت علی (عليه السلام) نمی‌رسد. به قدری نسبت و نژاد آن حضرت پاك و درخشان است كه برخي از متعصبين، مانند: علاء الدين قوشچی، جاحظ و سعد الدين تفتازانی گفته‌اند: ما از كلمات علی (عليه السلام) كه فرموده است: «نحن اهل البيت لايقاس بنا احد». ما اهل بيت رسول اللّه هستيم كه احدی را نتوان به ما قياس كرد، در حيرتيم.
احمد بن محمد كرزی بغدادی می‌گويد: از عبداللّه بن احمد بن حنبل شنيدم كه گفت: «وقتی در مورد فضيلت صحابه از پدرم، احمدبن حنبل سؤال كردم، گفت: ابوبكر، عمر و عثمان. گفتم: پس جايگاه علی ابن ابی طالب (عليه السلام) كجاست؟ پدرم گفت: «هو من اهل البيت لايقاس به هؤلاء».
علی (عليه السلام) از اهل بيت پيامبر است و صحابه را نبايد با او قياس كرد.
امام احمد بن حنبل در كتاب مسند خود، می‌رسيد علی همدانی شافعی در كتاب «مودة القربی» ابن مغازلی شافعی در «مناقب» و محمد بن طلحه شافعي در كتاب «مطالب السؤل» نقل كرده‌اند: پيامبراكرم (صلی الله عليه و آله) فرمود: من و علی، نوری بوديم در اختيار قدرت خدای تعالي، چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم. پس چون خداوند آدم را خلق نمود، ما را كه نور بوديم، در صلب آدم قرار داد و ما در صلب آدم پيوسته باهم بوديم، تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شديم. پس در من، نبوت و در علي، خلافت را ظاهر ساخت. (11)
اين حديث را بسياری از علماء اهل تسنن از جمله خوارزمی در فصل چهارم مناقب و ابن جوزي در تذكره الخواص، ابن صباغ مالكی در الفصول المهمه، گنجي شافعی در «كفاية الطالب»، ابن ابی الحديد در جلد دوم شرح نهج البلاغه، شيخ سليمان بلخی حنفی در «ينابيع المودة»، حموينی در كتاب «فرائدالسّمطين» نقل كرده‌اند.
از طرف ديگر، طبق آن چه كه از كتب تاريخی و انساب استخراج می‌شود، نياكان حضرت علی (عليه السلام) برخلاف ديگران، همگی تا آدم ابوالبشر (عليه السلام) موحد و خداپرست بودند و در صلب و رحم ناپاكی قرار نگرفتند.
راه دوم: طرز رفتار و كردار او در ميان جامعه
راه دوم، نوع رفتار ابوطالب با پيامبر (صلی الله عليه و آله) و نحوه فداكاري ودفاع او از ساحت اقدس رسول خداست. هر كدام از آن خدمات مي‌تواند آيينه فكر و روشن‌گر روحيات او باشد، زيرا ابوطالب شخصيتي است كه راضی نشد برادر زاده او دل شكسته شود و علی رغم تمام موانع و نبود امكانات، زحمت بردن او را به شام پذيرفت.
پايه اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن حد است كه او را همراه خود به مصلّي برد و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبيد. وي در راه حفظ رسول خدا (صلی الله عليه و آله) از پاي ننشست و سه سال زندگی در شكاف كوه و اعماق دره را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد، تا آن جا كه اين وضعيت او را فرسوده ساخت و باعث رحلت او گرديد.
ايمان او به رسول خدا (صلی الله عليه و آله) به قدری محكم بود كه راضی شد تمام فرزندانش كشته شوند؛ ولی پيامبر (صلي الله عليه و آله) زنده بماند.
ابوطالب شب‌ها علی را در رختخواب پيامبر (صلی الله عليه و آله) می‌خوابانيد تا اگر سوء قصيدی دركار باشد، به پيامبر (صلی الله عليه و آله) اصابت نكند. او حاضر شد تمام سران قريش به عنوان انتقام كشته شوند و طبعاً تمام قبيله بنی هاشم نيز كشته می‌شد. (12)

موضع ابوطالب در آغاز بعثت
روزي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) تمام خويشاوندان خود را جمع كرد و آيين اسلام را بر آنان عرضه نمود، ابوطالب به او گفت: «برادر زاده‌ام! قيام كن! تو والامقامی! حزب تو گرامي ترين حزب هاست! تو فرزند مرد بزرگی هستی! هرگاه زبانی تو را آزار دهد، زبان‌هاي تيزی به دفاع تو بر می‌خيزد. به خدا سوگند! اعراب مانند خضوع بچه حيوان نسبت به مادرش در پيشگاه تو خاضع خواهند شد.» (13)
از آن جا كه اهل خانه بهتر می‌دانند كه در خانه چيست و چه می‌گذرد، ايمان ابوطالب را بايد از زبان اهل بيت (عليهم السلام) شنيد: «يا عم ربّيت صغيرا و كفّلت يتيما و نصرت كبيرا فجزاك الله عنی خيرا.» (14)
ای عمو در كوچكی مرا تربيت نمودي و در يتيمي مرا كفالت كردي و در بزرگي ام مرا ياري نمودي پس خداوند بهترين پاداشها رابه تو عنايت كند.
و همچنين فرمود: من در قيامت شفيع پدر، مادر و عمويم ابوطالب هستم. (15)
وقتی علي (عليه السلام) خبر مرگ ابوطالب را به پيامبر (صلی الله عليه و آله) داد، وی سخت گريست و به علی (عليه السلام) دستور غسل و كفن و دفن داد و از خداوند براي او طلب مغفرت نمود.
امام علي (علیه السلام): والذي بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابي في كل مذنب علي وجه الارض لشفّعه الله. (16)
قسم به كسي كه محمد را به حق به پيامبري برگزيد اگر پدرم در حق تمام گناهكاران روي زمين شفاعت كند، خداوند می‌پذيرد. اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهند ايمان ابوطالب فزونی خواهد داشت. (17)
در محضر امام سجاد (عليه السلام) از ايمان ابوطالب سخن به ميان آمد. آن حضرت فرمود: در شگفتم كه چرا مردم در اخلاص او ترديد دارند، در صورتي كه هيچ زن مسلماني نبايست بعد از اسلام آوردن در حباله شوهر كافر خود بماند و فاطمه بنت اسد كه از سابقين در اسلام است، تا هنگام مرگ ابوطالب در نكاح او بود.»
امام باقر (عليه السلام) فرمود: «ايمان ابوطالب بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و اميرمؤمنان دستور می‌داد از طرف وی، حج به جا آورند. (18)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: ان اصحاب الكهف اسروا الايمان و اظهروا الكفر فاتاهم الله اجرهم مرتين و ان اباطالب اسروا الايمان واظهر الشرك فاتاه الله اجره مرتين.
«حضرت ابوطالب بسان اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و تظاهر به شرک می‌نمودند. از اين جهت دوبار مأجور خواهند بود.» (19)
حضرت عبدالعظيم حسني در نامه اي از محضر امام رضا عليه السلام در مورد ايمان ابوطالب سؤال نمود. امام رضا عليه السلام در جواب فرمود:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. اگر در ايمان ابوطالب شك كني، سرنوشت تو آتش جهنّم است.» (20)
عن ابي عبداللّه الصادق عليه السلام قال: نزل جبرئيل عليه السلام علي النبي صلي الله عليه و آله فقال: يا محمد! انّ ربّك يقرئك السلام و يقول: انّي قد حرّمت النّار علي صلب اَنزلك و بطن حملك و حجركفلك فالصلب صلب ابيك ابيه عبداللّه بن عبدالمطلب و البطن الذي حملك آمنة بنت وهب و اما حجر كفلك فحجر ابي طالب. (21)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرمايد: «من حرام كردم آتش را بر صلبي كه تو را حمل كرد و شكمي كه تورا پروراند و دامنی كه تو را متكّفل شد. پس صلب يعنی پدرت عبداللّه و شكم يعنی مادرت آمنه و دامن يعنی عمويت ابوطالب.» (22)
ابوطالب در واپسين لحظات ـ وصيت ابوطالب هنگام مرگ ابوطالب هنگام مرگ به فرزندانش چنين گفت: من محمد را به شما توصيه می‌كنم؛ زيرا او امين قريش و راستگوي عرب و حائز تمام كمالات است. آييني آورده است كه دل‌ها بدان ايمان دارند، اما زبان ها از ترس شماتت به انكار آن برخاسته است. من می‌بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب به حمايت او برخاسته، به او ايمان آورده‌اند و محمد به كمک آن‌ها برشكستن صفوف قريش قيام نموده است.
اي خويشاوندان من! از دوستان و حاميان حزب او (اسلام) باشيد. هركس او را پيروی كند، سعادتمند می‌گردد و اگر اجل مرا مهلت می‌داد، من حوادث و مكاره روزگار را از او دفع می‌نمودم. (23)
ابوطالب در واپسين لحظه هاي عمر خود نيز دست از ياري پيامبر اكرم برنداشت. بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنين گفت: چهار تن را به ياری پيامبر سفارش مي كنم فرزندم علی و بزرگ قبيله عباس و شير خدا حمزه كه هماره از پيامبر حمايت كرده و فرزندم جعفر تا او را ياور باشيد و شما كه عزيزان من به فدايتان باد هميشه براي رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد. (24)
علامه امينی آخرين سخنان او را چنين بازگو می‌كند: يا معشر بنی هاشم اطيعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا (25) ای جماعت بنی هاشم محمد را اطاعت و تصديق كنيد رستگار و هدايت می‌شويد.
و نيز گفت: محمد امين قريش است، راستگوی عرب است، دارای همه كمالات است، دلها به او ايمان دارد؛ ولی زبانها از ترس به افكار برخاسته‌اند. من می‌بينم كه در آينده مستضعفان را خواهد شكست. و بزرگان آن را خوار و خانه هايشان را خراب و بي پناهان را نيرومند خواهد كرد. و در آخر گفت: به او مهر ورزيد و از حمايت كنندگان حزب محمد باشيد. (26) ابوطالب بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و اندی سال درگذشت. (27)
او را در سال 10 بعثت در كنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاك سپردند.
مزار او در سال 1325 ق همراه گنبد عبدالمطلب تجديد بنا شد. (28)
نكته قابل توجه اين است كه بحث مربوط به ايمان ابو طالب و تشكيک در اسلام آن بزرگوار از ابتدا جريان داشته است و بد خواهان همواره در مقام اين بوده اند كه او را بي ايمان ونا مسلمان معرفي نمايند و حتي اين امر را منافقان در محضر امير المو منين علي عليه السلام نيز اظهار داشته اند و حضرت بدان جواب داده‌اند در روايتي از امام صادق آمده است: روزي امير المومنين در فضاي مسجد نشسته بود ومردم گرد او جمع بودند كه مردي برخاسته و گفت: ای اميرالمومنين چگونه است كه شما در مكاني هستي كه خداوند شما را در آن مكان قرار داده، در حاليكه پدرت به آتش دوزخ در غذاب است؟ حضرت فرمود: خدا زبانت را ببرد ! به خدايی كه محمد را به پيامبري مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهكاران زمين را شفاعت كند خداوند آن را بپذيرد، مگر مي شود پدرم در آتش عذاب باشد و پسرش تقسيم كنند بهشت وجهنم باشد؟ قسم به آن كه محمد را به پيامبری مبعوث فرمود بی‌شک نور پدرم در روز قيامت همه انوار خلائق جز نور پنج نور: نور محمد، نور من ونور حسن و نور حسين و نور نه فرزند از اولاد حسين را خاموش وبي اثر می‌كند، زيرا نور او از نور ماست و خداوند آن را دوهزار سال قبل از خلق آدم آفريده است. (29)
بسياری از علماء اسلام، با پيروی از اهل بيت همگي اتّفاق دارند كه ابوطالب يكي از افراد با ايمان و برجسته اسلام بوده است وبرخي از دانشمندان اهل سنّت چون «زيني رحلان» مفتی مكه، درباره ايمان ابوطالب كتاب نوشته وبه شبهات پاسخ داده اند.
در نتيجه طرز تفكر و عقيده هرشخصي را ازچند راه مي توان به دست آورد:
1. بررسی آثار علمي و ادبي كه از او مانده است.
2. طرز رفتار و كردار او در ميان جامعه.
3. عقيده دوستان و نزديكان او. (30)
براساس اين سه گواهی شک و ترديدی درايمان استوار ابوطالب برپيامبر نمی‌ماند.


منابع:
1. معتزلی، عبدالحمید (ابن ابي الحديد)، شرح نهج البلاغه، چاپ بيروت، ج 14، ص 84.
2. حلبی، علی بن ابراهیم، سيره حلبی، ج 1، ص 390. دیاربکری، حسین، تاريخ الخميس، ج 1، ص 339.
3. سبحانی، جعفر، فروغ ابديت، ج 1، ص 300
4. همان، ج 1، ص 300.
5. معتزلی، عبدالحمید (ابن شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ص 316
6. مصری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، دارالکتاب العربي، بیروت، ج 1، ص 373. دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج 2، ص 42. ديوان ابوطالب، ص 32.
7. معتزلی، عبدالحمید (ابن ابی الحدید)، شرح نهج البلاغه، بيروت، ج 14، ص 68.
8. صدوق قمی، محمد، کمال الدين ج 1، ص 174 ـ 175، باب 12، ح 32.
9. از جمله اين کتابها، فصوص الحکم ماحي الدين ابن عربی عارف نمای منحرف اهل سنت است که ابوطالب پدر امير المومنين را کافر می‌داند
10. امینی، عبدالحسین، الغدير، ج 7، ص 330.
11. مودة القربي، (المودة الثانيه.)
12. بايد گفت در اين موقعيت از تاريخ اسلام معاويه و پدرش در کجا بودند. سيره حلبي، ج 1، ص 389.
13. جعفر سبحانی، فروغ ابديت، ج 1، ص 303.
14. امينی، عبدالحسین، ابوطالب مظلوم تاريخ، ص 1.
15. عاملی، سيد جعفر مرتضی، الصحيح من السيرة، ج 1، ص 134 ـ 142.
16. الحجة، ص 24.
17. امینی، عبدالحسین، الغدير، ج 7، ص 380. نهج البلاغه، ج 14، ص 68.
18. همان، ج 7، ص 390
19. معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 70. الحجة، ص 17 و 15؛ کلینی، محمد، اصول کافی، ص 244.
20. امینی، عبدالحسین، الغدير، ج 7، ص 395.
21. امینی، عبدالحسین، الغدير، ج 7، ص 392.
22. صفر لکی، شمس الله، دلايلي بر ايمان ابو طالب.
23. حلبی، علی بن ابراهیم، سيره حلبي، ج 1، ص 389.
24. سروی، محمد بن علی بن شهرآشوب، متشابهات القرآن، تفسير سوره حج، ذيل آيه «ولينصرون».
25. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 7، ص 367.
26. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ص 366؛ در سيره حلبي، ج 1، ص 291.
27. طبري، محمد، تاريخ الامم والملوک، ج 2، ص 277.
28. لبيب البيتوني، الرحلة الحجازيه، ص 95.
29. طبرسی، احمد، الإحتجاج، ج 1، ص 546.
30. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 7، ص 331.

موضوع قفل شده است