شب 21 رمضان

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
شب 21 رمضان


[/HR]
شهید رحمت جوینی در تاریخ بیست نهم شهریور هزارو سیصدو چهل و چهار در گنبد كاوس دیده به جهان گشود.


[/HR]
پدرش «علی اصغر » و مادرش « اتكه خانم» زنی مهربان و مومنه بود از جائیکه پدر و مادر این شهید بزرگوار تولد این عزیز را رحمت خداوندی برای خانواده می دانستند نام رحمت را برای وی برگزیدند.
با تولد رحمت، رحمت وخیرو برکت خداوندی نیز به خانواده جوینی روی آورد و وضع زندگانی این خانواده تغییر کرد و شادی خاصی نیز به خانواده تزریق شد.
شهید کودکی پر جنب وجوش و پرکار و کنجکاو بود، در خصوص مسایل مذهبی از همان دوران کودکی نسبت به شرکت در مراسمات عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع) بسیار علاقمند بود و همیشه به اتفاق خانواده و برادرش در این مراسمات شرکت می کرد و به نماز خواندن پدر و مادر توجه کامل می کرد و گاهی با تقلید از حرکات آنان در حین نماز برای خود جانمازی پهن می کرد و همانند مادر و پدرش اقدام به رکوه و سجود میکرد و نماز می خواند.
شهید قبل از آنکه به سن مدرسه برسدبه درس و مشق علاقه نشان می داد همیشه با دفاتر کهنه برادر بزرگش مشغول نوشتن می شد و هربار که دفتر نقاشی گیر می آورد نقاشی می کشید و با آنان بازی میکرد بالاخره درسال 1350 وارد مدرسه ابتدایی آزادی 2 شد در آن دوران تقریبا امکانات مختصر وخوبی برای تحصیل در اختیار داشت. شهید بعد از آمدن از مدرسه تکالیفش را انجام می داد و سپس اوقات بیکاری را به پدرش که گاری اسبی داشت کمک می کرد شهید رحمت در کنار کمک به خانواده درسهای خود را در دوران ابتدایی با موفقیت به اتمام رساند و موفق شد در امتحانات نهایی قبول شود و پا به مدرسه راهنمایی بگذارد شهیدبزرگوار با شروع جنگ تحمیلی توجه اش به سوی رفتن به جبهه جلب شد ولی سن کم این اجازه را نمی داد تا اینکه با لاخره موفق شد برای اعزام به جبهه ثبت نام کند.
من از شهادت ترسی ندارم و برای من شهادت افتخار است بالاخره شهید همراه سایر همرزمانش عازم خط مقدم شده و تا سپیده صبح با دشمنان بعثی مبارزه کردند و آنان را به عقب راندند


شهید به اعضای خانواده بخصوص برادر بزرگش احترام خاصی می گذاشت با دوستان و هم کلاسیان خود بسیار دوست و مهربان بودشهید عزیز نسبت به مردم بسیار دلسوز و مهربان بود برادربزرگ شهید آقای نصرت جوینی در این خصوص چنین نقل می کند: هر موقع مجلسی داشتیم که همراه با پذیرایی یا صرف غذا بودشهید سعی می کرد اگر خانواده گرفتار ومستمندی در محل بود برای آنان غذا ببرد ووقتی به او می گفتیم بگذار اول از مهمان ها پذیرایی کنیم اگر اضافی آمد بعد برای آنان ببر در جواب میگفت مهمان های واقعی ما اینها هستند و وقتی مستحقی به درب خانه مراجعه می کرد سریع برایش غذا می آورد و کمکش می کرد و اعتقاد داشت که اینها فرستادگان خدایند و مهمانهای واقعی ما اینها هستند ما که بعد از شهادت تازه او را شناخته بودیم! شهید رفتن به جبهه را برای خود واجب می دانست.


شهید حدود شانزده ساله بود که به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و حدود دوسال در جبهه ها مختلف درکنار رزمندگان اسلام با دشمنان بعثی جنگید بعد از حدود بیست و پنج سال یکی از همرزمان شهید برای خانواده این شهید بزرگوار چنین نقل نموده که: شب حمله بود وچون سن وسال رحمت کوچک بود فرمانده به او پیشنهاد کردکه اودر سنگر بماند و همانجا خدمت کند و امدادگر باشد که مجروحین را مداوا و به پشت خط انتقال دهد اما شهید رحمت در همانجا به فرمانده خط و ورزمندگان با صدای بلند گفته بود که من از شهادت ترسی ندارم و برای من شهادت افتخار است بالاخره شهید همراه سایر همرزمانش عازم خط مقدم شده و تا سپیده صبح با دشمنان بعثی مبارزه کردند و آنان را به عقب راندند.


حدود چهل و هشت ساعت بعد که از آتش دشمن کم شد همرزمانش جنازه تکه تکه اورا که شدیدا سوخته بود را یافتن و به پشت خط انتقال دادند نام عملیاتی که این شهید بزرگوار در آن به فیض عظیم شهادت نایل آمد (عملیات رمضان) بود. كه همچون مولایش علی بن ابی طالب (علیه اسلام) درشب بیست ویکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید و بعد از عید مبارک فطرو به همراه عده ای از شهدای دیگر طی یک مراسم بسیار بزرگ و عظیم در گنبد تشییع و در جوار آقا یحیی بن زید در کنار سایر شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی به خاک سپرده شد.


[/HR] منبع: سایت شلمچه نیوز