شب یک طلبه با دختر فراری

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

maryam;53105 نوشت:
طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود

ببخشید اما فکر می کنم بعضی از این حکایات بیشتر وهن افراد است تا تعریف و ستایش از آن ها . آیا این جوان فاضل عقل نداشت که از اتاق بیرون برود و تنها راه خودداری جزغاله کردن انگشت هایش بود ؟

یا این که آن جوان عابد ؛ اینقدر عزت نفس نداشت که با دیدن اولین زنی که به ناچار در اتاق اون بیتوته کرده بود ، این گونه دستخوش وسوسه و فشار شهوت شود ؟

به نظر شما این واقعا تعریف است ؟ یا این که در زمان خودش تعریف بوده اما ...

سها;208021 نوشت:

سلام
ولی نظر خداوند با شما فرق می کنه!!!
خداوند به کسی که به خاطر بهشت و جهنم گناه نکرده در آخرت پاداش می ده ولی کسی که به خاطر اخلاقیات(به قول شما) گناه نکرده جوابش رو در همین دنیا می گیره و در آخرت بهره ای نداره. چون ایمان نداره. «ان الاعمال بالنیات»
خداوند در قرآن فرموده اعمال رو از متقین می پذیره.. و متقین هم برای رضای خدا گناه نمی کنن.

سلام ...
خوب من چی کار کنم ... یه دختر خانوم نامحرم بیاد تو خونه من و بره تو یه اتاق بخوابه من تحریک نمیشم . من دزدی نمیکنم نه به خاطر اینکه خدا گفته بده . من قتل نمیکنم نه به خاطر اینکه خدا گفته بده . من شهادت دروغ نمیدم نه به خاطر اینکه خدا گفته بده ... لابد شما به خاطر اینکه خدا ناراحت میشه ( قتل نمیکنی . شهادت دروغ نمیدی ) و لابد برای اینا منتظر پاداش هستی .

سلام...
بعضی ها بخاطر جهنم وترس گناه نمیکنند بعضی ها به خاطر بهشت ورسیدن به اون گناه نمیکنند..

بعضی ها اصلا به اینها اعتقادی ندارن اما به خاطر انسانیت هم که شده خوب زندگی میکنندوواسه اینکه زندگی بی دردسری داشته باشن خب رعایت میکنند....حداقل واسه آباد کردن اینجاشون..

بعضیها هم به قیامت اعتقاد عمیق دارند اما فقط به خاطر عشق به خدا عشق به انسان حقیقی بودن ودوست داشتن همه آدم هاوکمک به انها وزندگی خوب با اونها داشتن اصلا
به گناه فکر نمیکنند چه برسه بخوان انتخاب کنند...

خلاصه اینه همه یه جورایی دوس دارن پاک باشن وگناه نکنند حالا اینکه جرقه این دوست داشتن ازکجا میاد وبگذریم....
خیرشو ببینید:ok: همین که همه دوست دارید خوب باشید عاااااااااااااااااالیه...:Gol::Gol:

ان شاءالله برادرها وخواهران گلم بروند سراصل مطلب....یعنی خوب بودن.........چطورخوب بودن.....

اجازه هست یه نظر کوچولو بدهم....؟اگرهم جازه ندید باز میگم:Nishkhand::

خانم ها همگی شنیدند که بزرگها راهنمایی شون میکنند که ازچشمان تیز مردان بترسید!

این ترس خوبه.........اما اینکه به ما وبدتر به خودشان تلقین بشه که واقعا توانایی کنترل چشمان خود را ندارند ودراین مورد ضعیف هستند اصلا خوب نیست...

احتیاط کردن خوبه اما نه به این معنی که طرف مقابل ما یک انسان ضعیفه...

اصلا مسائل جسمی که این همه حال وتاب بهش میدهند قدرت ندارد...

علت واقعی اینکه گاها مردان نمیتوانند این قدرت را کنترل کنند اصلا به خاطر حس شدید و نیاز و این حرفها نیست.....

یک جرقه کوچک خلا روحی...یک تلقین وبرچسب بیخودی ازجامعه......یک نبود همدم......یک بهم ریختن نیاز روحی..........یک تناقض دروجود مرد بارشد اودرذهنش به خاطر نوع تربیتش....میتونه اورو مقابل جسمش ضعیف کنه...

اخه این جسم تحت کنترل میلیاردها کورتکس وهزاران هورمون که همگی تحت کنترل ذهن وفکرما هستند چطور نمیتوانند جلوی یک نیاز موقتی مقابله یا بهتربگم تحمل کنند...

خیلی عجیب نیست....عجیب اینه که ما از علت اصلی این بی بند وباری ها غفلت میکنیم....واین موضوع روبزرگ میکنیم..

وای
یک خانم......خانه من......تنها.....!!؟

همین پررنگ کردن کارشیطانه:تو نمیتوانی............تنهاااااااااااااا

واژه ایی که شیطان برای یک مرد بزرگش میکنه:تنها..

این رواز خودم نمیگم.....اخرین پژوهش کاری دوستان بود..

یکی ازهمین برادران که باناراحتی اظهار میکرد دچارمشکلات جسمی شده اند به ایشان مصرف دارو پیشنهاد شد....خوب جواب داد اما تاکی باید دارو مصرف میکرد...

با عصبانیت گفت به دارو دیگر نیازی نیست....خوب بعد از اینکه دیده شد ایشان ازدارو خوششون نمیاد....
ازاو درخواست شد در یک مشاوره راهنمایی شود...

توی مشاوره مشخص شد او ناراحتیهای روحی زیادی رو تحمل میکرده...

پسراخرخانواده وفشار برادرهاوخواهرها به اوازیک طرف،بدرفتاری پدرش بااو زمان نوجوانی،سوق دادن او به سمت یکی ازدوستانش
واشنا شدن باشرگرمی های دوستانش مثل فیلم و....
درگیری ذهنی با مساله مادرش....وازدست دادن او ونداشتن هیچ جایگزینی جای اون و.....

به او پیشنهاد شد اصلا موضوع جسم روکنار بذاره وکمی به روحش برسه....

راهکارهایی مثل تجدید نیروی فکر،متعادل کردن قدرت نیمکره های مغزو وفعال کردن حس محبت...
او سعی میکرد مثل یک مادر!به اطرافیانش محبت کند...

بعد ازفعال کردن محبتش اصلا مشکل جسمی ایشان روز به روز بهترشد..بدون اینکه اون

بزرگش کنه ویاتلقین اطراف رو برای شخصیت خودش بپذیره بودن دارو خیلی راحت

کنترلش کرد...یابهتربگم باهاش کناراومد...ازنظر اینکه روی طیفی متعادل نگهش داشت...
خب ریشه یابی دراینن امرمهمه اما اکثرا برمیگردد به مسائل روحی..

بابا داداشهای ما ان قدرها که دنیا میگه بد نیستند....

از دست این دنیاوبرچسبهاش....

ماشدیم موش آزمایش گاهیشون.....واسه غذای روحمون موقع نیاز زنگ خودشون رو میزنند.تا به زنگشون موقع نیاز وابسته بشیم...

اما درحقیقت جسم ما ونیازهایش بیشتر ازروحمان نیست....واین روحه که باید بهش بها داده بشه.اون جسمه خودش کوتاه میاد....
متشکرم..
یاحق.


سلام..
یه چیزی یادم رفت بگم...
درمورد اون داستان میشه نظر داد؟

خب من نمیدونم توی تاریخ هست یانه.....اما اینکه محیط چطور بوده ودرچه زمانی بوده....هم مهمه...
ممکنه چنین داستانی صحت داشته باشه....درسته که مسائل جسمی اونقدرها هم سخت نیست که ان طلبه مجبور شده دستانش رو بسوزاند...اما شاید شرایطش سخت بوده...اون هم دران زمان...دخترمورد نظر هم یک شاهزاده بوده...
اینکه فرد درچه شرایطی باشه واینکه چه جورآدمی باشه خیلی مهمه....موضوع تفریط وافراط هم هست..

شاید ان طلبه بسیار اهل عبادت بوده...ودرمحیطی تفریط گرا بزرگ شده....معلومه که برایش سخته برای اولین بار یک خانم رو دریک خانه مشاهده کنه....وکس دیگری هم انجا نباشه....
اگرواسه اولین بار بوده....وازطرفی درحال جنگ با دیو سرراه عرفانش بوده مشخصه که سخته...
یعنی حضرت یوسف پیامبر نیود....
بااینکه پیامبر بود شیطان وسوسه اش رو ادامه داد...البته جریان حضرت یوسف خیلی بحث وتحلیل میخواد وزلیخا هم به آرامی وبعد ازهزارنقشه وحیله میخاست حضرت روبه دام بندازه...ازطرفی تهدید هم میکرد وحضرت یوسف غلام اوبوده....
پس موقعیتهامهمه به همراه شرایط...اما الان که همه دارند جرعه های

اگاهی رومینوشند ومیدونند که حتی علت علمی این جورمسائل جچی

هست وراه کنترلش روهم خواندند حتی واسش درمان ودارو هم گذاشتند...وهزار برنامه....
دیگه شرایط فرق میکنه....بیشتر این مسائل باید در موضوعات روح وروان باید بررسی بشه...امروزه توی جامعه ما+تبلیغات زیاد رسانه ها...و...

/

محسن ایلخانی;208061 نوشت:
سلام ... خوب من چی کار کنم ... یه دختر خانوم نامحرم بیاد تو خونه من و بره تو یه اتاق بخوابه من تحریک نمیشم . من دزدی نمیکنم نه به خاطر اینکه خدا گفته بده . من قتل نمیکنم نه به خاطر اینکه خدا گفته بده . من شهادت دروغ نمیدم نه به خاطر اینکه خدا گفته بده ... لابد شما به خاطر اینکه خدا ناراحت میشه ( قتل نمیکنی . شهادت دروغ نمیدی ) و لابد برای اینا منتظر پاداش هستی .

سلام
الان شهادت دروغ نمی دی. الان قتل نمی کنی.
اگه در ازای یک شهادت دروغ دو میلیارد تومان بهت بدن باز هم نمی کنی؟
یا اگه یه نفر پدر و مادرت رو کشته باشه و به خودت ظلم های سنگین کرده باشه، یه جا تنها گیرش بیاری و بدونی اگه بکشیش هیچکس نمی فهمه.. باز هم نمی کشیش؟
اون یه دختر به ظاهر بی کس بود.. احتمالا زیبا..
اینجوری ادعا نکن. یه موقع دیدی خداوند همچین آزمایشی برات رقم زد اون وقت..
پناه بر خدا از وسوسه های نفس و شیطان.
خیلی هامون خیلی گناهان تو زندگیمون کردیم که وقتی قبل یا بعدش بهش فکر می کردیم می گفتیم ما عمرا این کارها رو نمی کنیم..
خداوند در هر زمانهایی بسته به حالات شخص آزمایش هایی رقم می زنه و اگر شخص سربلند بیرون بیاد بهش پاداش می ده.
در مورد شهادت دروغ.. همین که برادرت سر پسر همسایه رو شکسته باشه و برای پنهان کردنش به کسی بگی کار اون نبوده خودش شهادت دروغه. یا حتی مسائل کوچکتر..

می پندارند که دارند؛ باش تا پرده بردارند!

سها;208213 نوشت:
سلام
الان شهادت دروغ نمی دی. الان قتل نمی کنی.
اگه در ازای یک شهادت دروغ دو میلیارد تومان بهت بدن باز هم نمی کنی؟
یا اگه یه نفر پدر و مادرت رو کشته باشه و به خودت ظلم های سنگین کرده باشه، یه جا تنها گیرش بیاری و بدونی اگه بکشیش هیچکس نمی فهمه.. باز هم نمی کشیش؟
اون یه دختر به ظاهر بی کس بود.. احتمالا زیبا..
اینجوری ادعا نکن. یه موقع دیدی خداوند همچین آزمایشی برات رقم زد اون وقت..
پناه بر خدا از وسوسه های نفس و شیطان.
خیلی هامون خیلی گناهان تو زندگیمون کردیم که وقتی قبل یا بعدش بهش فکر می کردیم می گفتیم ما عمرا این کارها رو نمی کنیم..
خداوند در هر زمانهایی بسته به حالات شخص آزمایش هایی رقم می زنه و اگر شخص سربلند بیرون بیاد بهش پاداش می ده.
در مورد شهادت دروغ.. همین که برادرت سر پسر همسایه رو شکسته باشه و برای پنهان کردنش به کسی بگی کار اون نبوده خودش شهادت دروغه. یا حتی مسائل کوچکتر..

سلام ...
سرکار سها دقت کنید توی تمام مثالی هایی که زدید ...
انسانها خیلی از اعمال رو از روی انسانیت و اخلاق انجام نمیدن و ربطی به وجود یا عدم وجود خدا نداره ( مانند ترک افعالی مانند قتل . قسم دروغ . خیانت یا ... ) ولی زمان هایی فشار زیاد میشه مانند تمثیل هایی که به کار بردید . در این صورت از نظر شما دست و پای شخص مومن برای انجام گناه میلرزد ( و به خاطر وجود خدا این کار را نمیکند ) .

برای من هم چنین شرایطی پیش آمده ... ولی قبل از آنکه دست و دلم بلرزه و بخوام اونو با یاد خدا حلش کنم ... با اخلاقیات حلش کردم . از قباحت خود اون عمل ناراحت بودم . نه وجود یا عدم وجود خدا . و اینکه اگر اون کار رو انجام بدم خدا ناراحت میشه .

تمام این چیزهایی رو که شما گفتین باز من با اخلاقیات حلش میکنم ... نه با یاد خدا ... و این امکان پذیر هم هست ... آنچنانکه در بسیاری از کشورهایی لاییک انسان های بدون خدا ( قتل . قسم دروغ و ... ) انجام نمیدهند ... نه به علت وجود یا عدم وجود خدا .

باز هم فکر میکنم به صرف درست بودن این داستان ... مورد ذکر شده تعریف و تمجید شخص میرداماد نیست ... بلکه نکوهش ایشان است ... چونکه اگر کسی بخواهد با یه همچین چیزی وسوسه بشه ... یا برای حل همچین قضیه ای به خدا و سوزودندن انگشت رو بیاره ... یا اصلا همچین قضیه ای بتونه بازیش بده ... ( در قدم اول پذیرفته که اون عمل زیبا هست ولی به علت وجود خدا نمیخواد اونو انجام بده )

از نظر من خود اعمالی که گفتین به اندازه ای قباحت دارند که من اصلا یا نمیتونم انجامشون بدم یا اگر انجام بدم بعد از انجام دادنشون حالم از خودم به هم میخوره ...و ربطی هم به وجود خدا یا عدم وجود خدا نداره .

اگر هم باز بر روی حرف خودتون اصرار دارید میتونید موضوع جدیدی در موردش درست کنید تا در اونجا بحث رو ادامه بدیم .

محسن ایلخانی;208061 نوشت:
سلام ...
تمام این چیزهایی رو که شما گفتین باز من با اخلاقیات حلش میکنم ... نه با یاد خدا ... و این امکان پذیر هم هست ... آنچنانکه در بسیاری از کشورهایی لاییک انسان های بدون خدا ( قتل . قسم دروغ و ... ) انجام نمیدهند ... نه به علت وجود یا عدم وجود خدا .
.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿۳۸﴾
اگر از آنها بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده ؟ حتما مي‏گويند: خدا، بگو آيا هيچ درباره معبوداني كه غير از خدا مي‏خوانيد انديشه مي‏كنيد كه اگر خدا زياني براي من بخواهد آيا آنها مي‏توانند آن را بر طرف سازند؟ و يا اگر رحمتي براي من اراده كند آيا آنها توانائي دارند جلو رحمت او را بگيرند؟ بگو: خدا مرا كافي است، و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند. (۳۸)

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ ﴿۴۳﴾
آيا غير از خدا شفاعتگرانى براى خود گرفته‏اند بگو آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند (۴۳)

قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۴۴﴾
بگو تمام شفاعت از آن خدا است، زيرا حاكميت آسمانها و زمين از آن او است و سپس همه به سوي او باز مي‏گرديد. (۴۴)

آقاي ايلخاني اون چيزي كه شما داريد بهش ميگيد اخلاقيات بهش ميگن اومانيسم (البته تازه داره شكل ميگيره و هنوز به حد كامل اومانيسم نرسيديد ).

اللهم صل علي محمد و آل محمد

با سلام و احترام

مسلماً گناه نکردن به خاطر جلب رضایت پروردگار و اطاعت از دستورات او بهترین راه هست. (نه ترس از عقاب و جهنم و نه به اشتیاق ثواب و بهشت)

کاربران گرامی به دلیل انحراف تاپیک از موضوع اصلی این تاپیک قفل میشه.

با تشکر از همکاری شما

موضوع قفل شده است