شبهه جنگ در اسلام

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه جنگ در اسلام
با سلام و تشکرِ  خلاصه پرسش: آیا حدیث اسیاف(شمشیرها) و احادیث مشابهی که جنگ و جهاد را تا وقتی که همه مسلمان شوند واجب میدانند، صحیح است؟ آیا با آیه لا اکراه فی الدین تناقض ندارد؟ تفصیل: از جمله روايات[ اسياف] كه در متون روائى شيعه ذكر شده است . حدیث صحیحی از امام صادق هست که در خصوص آیه 39 انفال هم مورد استناد علمای مذهب تشیع قرار گرفته و به شرح زیر است Sad متن عربی روایت در لینک مدرسه فقاهت در زیر موجود میباشد)) http://lib.eshia.ir/12015/2/320/%22%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B3%DB%8C%D9%81 امام صادق در حدیث مى گوید; + شخصى از پدرم درباره جنگهاى اميرالمومنين سوال كرد پدرم در پاسخ فرمود: خداوند محمد را با پنج شمشير به تبليغ و ترويج دين اسلام برانگيخت . +_[ اولين شمشير]: شمشيرى است كه بر مشركان عرب آخته شود چون خداوند فرموده است : در هر جا مشركان را يافتيد آنان را بكشيد و بگيريد و بندشان زنيد و در كمينشان بنشينيد.اگرايمان آوردند و پس از توبه كردن نماز بپاى داشتند و زكات دادند برادران دينى شما هستند. +اينان يا بايدايمان آورده و مسلمان شوند و يا آن كه كشته شوند!!.+بعد مى فرمايد: +_[دومين شمشير]: براهل كتاب كشيده مى شود به دليل آيه مباركه اى كه مى فرمايد: آنان كه به خدا و روز قيامت ايمان نمى آوردند و به حرام خدا پاى بند نيستند و تعهدى نسبت به دين خدا ندارند وازاهل + كتابند با آنان قتال كنيد تا آن كه جزيه دهند و به زير سلطه اسلام  در آيند.+ اينان نيز چنانچه مسلمان نشوند و يا جزيه نپردازند مورد شمشير جهاد واقع مى شوند. +_[سومين شمشير]: بر مشركان عجم يعنى كفار ترك و ديلم و خزر و ... كشيده مى شود. خداوند فرموده است : گردنهايشان را بزنيد تا آنجا كه اسيرشان كنيد. بدان هنگام بندهايشان را محكم كنيد. مى توان آنان را بخشيد و يا عوض گرفت و آنگاه آزادشان ساخت + اينان يا كشته مى شوند و يا بايداسلام قبول كنند+ تهذیب الاحكام ج 6.136 باب 59 (باب اصناف من يجب جهاده ). تفسير القمي نویسنده : علي بن ابراهيم القمي    جلد : 2  صفحه : 320 2- واما از طريق اهل سنت به روايت ذيل از پیامبر اسلام که در صحيح مسلم و بسیاری دیگر مجامع روائى اهل سنت هم آمده است استدلال شده است http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=81&ID=37 [قال رسول الله[ ص] امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لااله الاالله فمن قال لااله الاالله فقد عصم من ماله و نفسه  من از جانب خدا مامورم كه با مردم تا آنجا به جنگ و قتال بپردازم كه توحيداستقرار يابد و مردم مسلمان شوند. طبق این حدیث علمای مذهب تسنن چنین استدلال كرده اند كه روايت فوق نظير آيه[ سيف] بوده و همان شرائطى كه در برداشتن شمشيراز سرمشركين (مثل ايمان و انجام نماز و دادن زكات ) مطرح بود دراينجا نيز مطرح است .  +تا زمانى كه اين شرائط تحقق نيافته است قتال و نبرد با مشركين همچنان ادامه خواهد يافت .+ +در کتاب های اهل سنت به وفور این استدلال مطرح گشته است که در کتاب ((بدایه المجتهد ج1ص381)) و ((فتح القدیر ج5 صفحه 193)) چنین میخوانیم بدایه المجتهد: [فاماالذین یحاربون فاتفقوا علی انهم جمیع المشرکین لقوله تعالی قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله]... الاماروی عن مالک انه قال:[ لایجوزابتداءالحبشه بالحرب و لاالترک]...  اتفاق فقهاء بر این است که با همه مشرکان باید جنگید به دلیل آیه شریفه: (و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه. ..) فتح القدیر: قتال الکفار واجب وان لم یبداونا] جنگ با کفار واجب است اگر چه آنان شروع کننده جنگ نباشند شاید در ذهن دوستان مسلمان سوالی مطرح شود که ایا ایه [لا اکراه فی الدین] موجب رد ایات جهاد نمیگردد... پاسخ;خیر است آلوسى از مفسرين اسلامی در کتاب تفسير روح المعانى ج /11/3 ذيل آيه [لااکراه] چنين مى گويد: جمله[ لااكراه] را مى توان خبر گرفت . به اعتبار معناى حقيقى كه در مورد تحميل بر پذيرش دين اساسااكراه متصور نيست زيرااجبار واداشتن كسى به چيزى است كه مطابق ميل وى نبوده وخير و خوبى بر آن وجود ندارد و +دين كه اساسش بر خير و صلاح بشريت پى ريزى شده است نمى تواند مورد[ اكراه] واقع شود. و +واداشتن انسانها براو را نمى توان ابجار واكراه ناميد.+ و ممكن است جمله[ لااكراه] را خبرى بگيريم به معناى نهى .[ لانكرهوا فى الدين]  يعنى مردم را وادار بر پذيرش دين نكنيد. دراين صورت اين قانونى است عام كه به آيه+[ جاهدالكفار والمنافقين] #نسخ شده است و دستور جنگ بااينها را صادر مى كند.+ فلذا در هر دو صورت آیه موجب رد سخن ما نیست+ همچنین در کتاب #ناسخ.ومنسوخ این منوج صفحه 125 آيه[ سيف] را ناسخ آياتى دانسته اند كه دلالت بر نوعى از صلح و یا نفى اكراه و معاشرت بااهل كتاب نفى سيطره بلاغ تقيه صبر براذيت دشمن مسوليت حفاظت از جانب پيامبر اعراض ميثاق و پيمان با دشمن انتظار ترقب مداراة املاء عفو سلم و ... مى كند. +پس مشخص شد طبق نظر علمای اسلام ایه [لااکراه] اولا;در رد استدلال ما نیست و طبق منطق اسلامی تضادی را موجب نمیشه ثانیا;در صورت بیان تضاد نسخ شده است..
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد صدرا
با سلام و عرض ادب یکی از صحیحترین روایات موجود در کتب صحیحین (بخاری- مسلم) از نظر صحت سند،[1] روایتی است که بخاری و مسلم آنرا در کتب خود روایت نموده اند. بخاری در هفت باب که اولین آن در کتاب الایمان، باب 17 (فان تابوا واقامواالصلاة)؛[2] و مسلم در صحیح خود در باب 9 (باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا...) با هفت سند[3] آنرا روایت نموده اند. متن روایت صحیح بخاری در سند اول بدین شکل است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذلک عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الاسلام وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ».[4] «من مامور شده ام که تا زمانی با مردم به جنگ بپردازم که گواهی دهند بر اینکه خدایی جز الله نیست و محمد رسول و فرستاده ی اوست و اینکه نماز به پای دارند و زکات بپردازند که هر گاه چنین کنند خونها و مالهای ایشان را از من بازداشته اند، مگر در مورد حقوق اسلام و حساب (نهان) آنها با خداست». متن روایت در کتب شیعه روایت فوق در برخی از اسناد شیعه نیز آمده است، از جمله در تفسیر قمی با این توضیح که این روایت از سکونی است که خود عامی مذهب است نقل شده است: «و إني أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها فقد عصموا مني دماءهم و أموالهم إلا بحقها و حسابهم على الله».[5] همچنین مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب «عیون اخبار الرضا» (علیه السلام) از امام علی (علیه السلام) روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: «‏أُمِرْتُ‏ أَنْ أُقَاتِلَ‏ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ حُرِّمَ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ».[6] «من مأمور شده ام كه با مردم بجنگم تا بگويند: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏» و چون اين كلام را بر زبان آورند جان و مالشان بر من حرام است». استدلال به روایت در کتب فقهی شیعه: در اغلب کتب فقهی شیعه در ابواب «کتاب الجهاد»، فقها به این روایت استدلال و یا استشهاد نموده اند، به عنوان نمونه مرحوم «علامه ی حلی» (متوفی: 726هـ) در «تذکرة الفقهاء»،[7] و مرحوم «سید علی طباطبائی» (متوفی: 1231هـ) در «ریاض المسائل»،[8] و مرحوم «میرزای قمی» (متوفی: 1232هـ) در «غنائم الایام»؛[9] و مرحوم «محمد حسن نجفی» (متوفی: 1266هـ) در «جواهر الکلام»؛[10] و ... تعارض این خبر و اخبار مشابه آن با آیه «لا اکراه فی الدین» ممکن است با توجه به آیه ی شریفه ی: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي...»؛[11] گفته شود که میان آیه ی شریفه و این روایت تعارضی آشکار واقع است؛ زیرا وقتی که حقیقت دین اکراه پذیر نیست؛ چگونه می توان پذیرفت که پیامبر (صلی الله علیه وآله) مامور به اجبار مردم به پذیرش اسلام بوده باشد؟ زیرا بدیهی است که این نوع اسلام آوردن از روی اختیار نمی باشد؛ بلکه مردم از روی ترس و برای حفظ جانشان مجبور به گفتن شهادتین شده اند و این امر با روح این آیه در تعارض است. برخی از شارحین حدیث اهل سنت که متوجه این اشکال بوده اند برای رفع چنین تعارضی قائل به نسخ آیه ی شریفه شده اند، و معتقد شده اند آیه ی شریفه مربوط به ابتدای اسلام بوده که به واسطه ی این حدیث نسخ گردیده است؟![12] که البته در میان اهل سنت در اینکه بتوان با سنت قطعی چه رسد به سنتی که با خبر واحد حکایت شده حکم قرآنی را نسخ نمود اختلاف دیدگاه وجود دارد.[13]. برخی دیگر قائل به نسخ آیه ی شریفه با آیات قتال با مشرکین شده اند؛[14] و برخی دیگر گفته اند عدم اکراه در صورت دادن جزیه است.[15] وبرخی دیگر آیه ی شریفه را مربوط به اهل کتاب می دانند که آنها مجبور به ورود به اسلام نمی گردند؛[16] لذا در روایت محل بحث مراد از «الناس» تنها مشرکین خواهد شد. پاسخ ما: آنچه به نظر در جمع بین آیه ی شریفه :«لا اکراه فی الدین»، و آیات جهاد و روایت مورد نظر می توان گفت آن است که آیه ی «نفی اکراه» بیانگر نفی اکراه قلبی است و نفی اکراه قلبی ملازمه ای با نفی اکراه ظاهری و جوارحی ندارد. بنابراین هر چند اكراه عقيده امری ناممكن است، ولى اظهار و پذيرش ظاهرى اسلام به اكراه و اجبار امری ممكن است. از اين رو مفهوم آيه ی شریفه که تحميل عقيده را ناممكن مى ‏شمارد، ناممكن بودن تحميل ايمان قلبى را بیان می دارد و نه اظهار ظاهرى اسلام، و مراد از روایت تحمیل اسلام ظاهری است که به واسطه ی اقرار به آن احکام ظاهری اسلام برآن جاری و مترتب می گردد؛ همچنان که در صدر اسلام مشرکینی اسلام آوردند، اما نه اسلام واقعی بلکه اسلامی ظاهری تا جان خویش را حفظ نمایند؛ همچنان که در دعای ابو حمزه ی ثمالی می خوانیم: «فَإِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ‏ لِيَحْقِنُوا بِهِ دِمَاءَهُم».[17] با نگاهی به انتهای روایت مذکور این حقیقت بیشتر آشکار می گردد آنجا که آمده: «وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»، که این امر بعد از قبول اسلام ظاهری است؛ یعنی هر چند که احکام ظاهری اسلام با گفتن شهادتین جاری می گردد؛ اما اگر شخصی به ظاهر مقرّ به شهادتین باشد اما در باطن نپذیرفته باشد در روز واپسین به مجازات خویش خواهد رسید. بنابراین اگر لسان نفی در آیه ی شریفه: «لااکراه فی الدین»، نظير «لا جبر ولاتفويض» باشد، این قسمت از آیه ناظر به مساله ی كلامي بوده که از امري تكويني خبر مي‏ دهد؛ لذا حكم متفرع بر آن ارشادي خواهد بود و بیانگر آن است که در خارج اکراه در دین تحقق نمی یابد. در این صورت این فقره بیانگر امری تکوینی است، در حالی که آیات جهاد و روایت مد نظر سخن از حکم تشریعی است؛ لذا حوزه ی بحث جدا خواهد بود یکی مربوط به تکوین و دیگری مربوط به تشریع است.  موفق باشید.   [1] . از آنجا که این خبر با چند سند در صحیح بخاری و مسلم آمده است از نظر اعتبار ز دیدگاه اهل سنت در رتبه ی اول از اعتبار قرار می گیرد. [2] . بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق، ج1، ص29 و ج3، ص6 و... [3] . ر.ک: مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج1، ص51. [4] . بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق، ج1، ص29 ،ح24. [5] . قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، 2جلد، دار الكتاب - قم، چاپ: سوم، 1404ق، ج1، ص172. [6] . ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج2، ص64، ح280. [7] . حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)، 14 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، 1414 ه‍ ق، ج9،‌ص117و 78. [8] . حائرى، سيد على بن محمد طباطبايى، رياض المسائل (ط - الحديثة)، 16 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، 1418 ه‍ ق، ج8، ص100. [9] . گيلانى، ميرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، غنائم الأيّام في مسائل الحلال و الحرام، 6 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1417 ه‍ ق، ج2، ص431. [10] . نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت - لبنان، هفتم، 1404 ه‍ ق، ج21، ص124و 116. [11] . البقره/256. در (اصول اعتقادات) دين اكراه نيست (زيرا اذعان و باورهاى باطنى اكراه ‏پذير نيست بلكه تابع دليل و برهان است، و) بى‏ ترديد راه هدايت از گمراهى (به واسطه اين قرآن) روشن شده است. [12] . مجلة البحوث الإسلامية، ج54،ص122: « وقال آخرون من أهل العلم: إنها كانت في أول الأمر، ثم نسخت بأمر الله سبحانه بالقتال والجهاد». [13] . اصول السرخسی، ص341، فی بیان الناسخ. [14] . المفصل في شرح آية لا إكراه في الدين، علي بن نايف الشحود، ج3، ص99. [15] . المفصل في شرح آية لا إكراه في الدين، علي بن نايف الشحود،ج1،ص32: «وقال العز بن عبد السلام ، تفسير ابن عبد السلام - (ج 1 / ص 215)،{ لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ } في الكتابي إذا بذل الجزية ، أو نسخت بفرض القتال». [16] . المفصل في شرح آية لا إكراه في الدين، علي بن نايف الشحود،ج3،ص98: لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ وهذه لا حجة فيها؛ لأنها على الأصح مخصوصة بأهل الكتاب والمجوس وأشباههم ، فإنهم لا يكرهون على الدخول في الإسلام إذا بذلوا الجزية ، هذا هو أحد القولين في معناها . [17] . مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسى، ج2،ص590.  
با سلام و تشکر  با توضیحات تون اینطور مشخص شد که ایه لا اکراه مربوط به نفی اکراه قلبی است و اشاره فرمودید که اظهار و پذيرش ظاهرى اسلام به اكراه و اجبار امری ممكن است. حال این شبهه با این عنوان مطرح شده بود که اسلام دین صلح نیست  لطفا پاسخ دهید
alireza1353 said in با سلام و تشکر 
با سلام و تشکر  با توضیحات تون اینطور مشخص شد که ایه لا اکراه مربوط به نفی اکراه قلبی است و اشاره فرمودید که اظهار و پذيرش ظاهرى اسلام به اكراه و اجبار امری ممكن است. حال این شبهه با این عنوان مطرح شده بود که اسلام دین صلح نیست  لطفا پاسخ دهید
با سلام و عرض ادب در این تاپیک سه دیدگاه در خصوص سوال شما مطرح شده است: اصالت جهاد در اسلام, اصالت صلح در اسلام, اصالت مبارزه با طاغوت و حاکمیت کفر؛ http://askdin.com/thread/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D9%82%D9%87%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D9%81%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85 موفق باشید.    
با سلام و تشکر یعنی میفرمایید در این تاپیک که ایه مطلق بود و تفسیرش توضیحات شما در ان بود با ایات مقید دیگر قابل جمع است و به دید کلی باید نگاه کرد . ولی خب من الان منظور ایات مطلق و مقید رو متوجه نشدم . چرا تو یک ایه خدا میگه بدون هیچ پیش زمینه و شروطی (همین ایه سیف ) به جنگ بپردازید ولی در یک ایه دیگه ، این ایه سیف کنار گذاشته میشه و میاد شروط تعیین میکنه ... یا هینطور برعکس چرا در یک ایه خدا میاد پیش زمینه و شروط مشخص میکنه بعد یک ایه دیگه کل اون پیش زمینه و شروط رو کنار میگذاره