جمع بندی شبهه بساطت وجود و علم حضوری نفس به خود

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


با نام الله

کارشناس بحث: اویس

[=Arial Black]با عرض سلام خدمت آقا seyyed
[=Arial Black]اجازه دهید قبل از پاسخ به این سوال توضیحاتی را برای روشن شدن معنای علم حضوری و علم حصولی و معنای بساطتت وجود برای خوانندگان گرامی عرض نمایم.
[=Arial Black]یکی از تقسيمات علم ، تقسیم آن به دو شاخه علم حضوري و حصولي است. شناخت حضوري عبارت است از دريافت مستقيم و بدون واسطه واقعيت . شناخت حصولي نیز عبارت است از دريافت غير مستقيم و با واسطه واقعيت. علامه طباطبایی رحمة الله علیه در وجه تسميه تقسيم معرفت به حضوری و حصولی گوید: «در علم حضوری، وجود علم عين وجود معلوم است و انکشاف معلوم توسط عالم به واسطه حضور خود معلوم است در نزد عالم، و از اين جهت، اين علم را «حضوری» می نامند، برخلاف علم حصولی که واقعيت معلوم غير از واقعيت علم است و انکشاف معلوم پيش عالم به واسطه مفهوم يا تصويری است که از وی در پيش خود دارد، و به عبارت ديگر، به واسطه حصول صورتی است از معلوم در نزد عالم و از اين جهت، اين علم را «حصولی» می نامند. تمام اطلاعات ما نسبت به عالم خارج از ذهن علم حصولی است.»
[=Arial Black]به عبارت دیگر علم حصولی علمی است که واقعيت معلوم پيش عالم حاضر نيست، بلکه فقط مفهوم و تصويری از معلوم پيش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجي؛ از قبيل زمين، آسمان، درخت، انسان هاي ديگر و اعضاي بدن خود شخص ادراک کننده.اما علم حضوري علمي است که عين واقعيت معلوم پيش عالم (اعم از نفس يا ادراک کننده ديگري) حاضر است؛ مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهني خود.
[=Arial Black]اما مراد از بساطتت وجود نیز این است که وجود مطلق به هيچ نحو از انحاء و به هيچ يك از اقسام تركيب خارجى و ذهنى مركب نباشد نه مركب از اجزاء خارجى مانند ماده و صورت و نه عقلى مانند جنس و فصل و نه اعتبارى و نه اتحادى و نه مقدارى و نه انضمامى و نه علمى و نه وصفى و نه اسمى و نه رسمى و اين گونه موجود در عالم يكى است و كل الأشياء است.
[=Arial Black]حال که معنای علم حضوری و حصولی و بساطتت وجود دانسته شد در پاسخ به سوال فوق گوییم:
[=Arial Black]وقتی می گوییم علم نفس به خودش از سنخ علم حضوری است یعنی نفس در آگاهی از ذاتش نیازمند به واسطه نیست بلکه وجود معلوم در نزد عالم حاضر بوده و عالم و معلوم در حقیقت یک وجودند نه دو موجود گوناگون. اما باید توجه داشت که علم نفس به خودش اگر چه بی واسطه است و به وجود تعلق می گیرد، اما این وجود یک وجود مطلق و بی قید و شرط نیست که بگوییم چون وجود بسیط است پس باید علم نفس به ذاتش شامل همه وجودات عالم نیز بشود. اگر می گوییم وجود بسیط است، مرادمان از وجود، وجود مطلق است نه وجود مقید، و وجود نفس نیز وجود مقید است، و علم نفس به ذاتش نیز اگر چه مستقیما از ناحیه وجود خودش است، اما چون وجودش مطلق و بسیط نیست اشکال فوق اساسا پیش نمی آید. اما در مورد حق سبحانه و تعالی چون علم حق به ذاتش، مطلق بوده و مقید به چیزی نیست لذا علم حق به ذات بسیطش شامل علم وی به همه موجودات نیز می شود.

مشتاق فاطمه(س);336756 نوشت:
بقول حضرت آیت الله العظمی وحید آیا احادیث صادقی ع کم هستن که شما عرفان و فلسفه غربی را نشخوار می کنید؟

آخه مکتب تفکیک چیه که پیامبر درون عقل و پیامبر بیرون وحی شامل قرآن و عترت رو آدم رها کنه. یکی یا هر دو رو.

مکتب فقط مکتب عقل و وحی که جوهره تشیعه نه مکتب فلان و بهمان که ساخته بشره.

seyyed*;335738 نوشت:
اگر علم نفس به وجود خود علم حضوری است و مدرک علم حضوری وجود است نه صور ماهوی درنتیجه با توجه به وحدت و بساطت وجود چرا این علم حضوری نفس فقط محدود به خود هست در صورتیکه باید شامل کل وجود بسیط در مظاهر بشود نه مثل علم حصولی محدود به حدود جنس و فصل باشد چون وجود بسیط هست و نفس هم به علم حضوری خود را درمی​یابد در نتیجه علم حضوری نفس باید شامل تمام وجود بشود نه خود نفس. چرا؟

سلام
در توجه به صرافت وجود تکثر راه ندارد لذا این توجه عین توجه به تمام حقایق صرفه است لذا اگر بخواهد تمام اشیاء را تفصیلا مورد توجه قرار دهد می بایست به شوون نازلتر نفس توجه کند
والله الموفق

seyyed*;336823 نوشت:
مکتب تفکیک
چرا تهمت میزنی؟ من حرفی از مکتب تفکیک زدم؟ خجالت بکشید

seyyed*;336823 نوشت:
مکتب فقط مکتب عقل و وحی که جوهره تشیعه نه مکتب فلان و بهمان که ساخته بشره
منظور از مکتب فلان مکتب ابن عربی لعین و مولانای زندیقه؟ مکتب پاک یعنی کتاب و سنت. همین و بس. فلسفه چیست که از عقل بگوید؟ فلسفه آبستن کفار یونانی است که شما وارد اسلامش کردید. عقل حجت ماست. عقل ما در متکلمین ما نهفته است. چشم کسانی که نمیتوانند شیخ مفید ها علیهم آلاف التحیت و الثنا را ببینند کور باد کور باد که از حجت درون بنابر قول مولایشان صادق ع استفاده میکنند. نه از مکتب افلاطون کافر و ابن عربی سنی. امیدوارم درک کنید.

[="Tahoma"][="Navy"]

مشتاق فاطمه(س);337141 نوشت:
منظور از مکتب فلان مکتب ابن عربی لعین و مولانای زندیقه؟ مکتب پاک یعنی کتاب و سنت. همین و بس. فلسفه چیست که از عقل بگوید؟ فلسفه آبستن کفار یونانی است که شما وارد اسلامش کردید. عقل حجت ماست. عقل ما در متکلمین ما نهفته است. چشم کسانی که نمیتوانند شیخ مفید ها علیهم آلاف التحیت و الثنا را ببینند کور باد کور باد که از حجت درون بنابر قول مولایشان صادق ع استفاده میکنند. نه از مکتب افلاطون کافر و ابن عربی سنی. امیدوارم درک کنید.

بسمه تعالی

برادر گرامی چرا شما اینقدر توهین می کنید،همین مولانائی که شما زندیق می نامید،رهبر معظم انقلاب در موردش می گویند:مثنوی او اصول اصول اصول دین است.

http://www.askdin.com/thread19771.html

چرا شما نمی خواهید بپذیرید که اختلاف نظر بین علما یک مسأله عادی و طبیعی است و کار امثال شما با غرض،یا بدون غرض ،دمیدن در آتشی است که هیچ خیری در آن نیست.
مثلا شما فکر می کنید درست می فهمید و کسی که مولانا را قبول دارد،نمی فهمد؟!!! نه برادر،قدری هم احتمال بده که دیگران هم می فهمند.قدری احتمال بده که دیگران کافر و زندیق و ملحد نیستند.
اگر کسی گفت معارف اهل بیت علیهم السلام را کنار بگذار و مثلا مثنوی را بگیر،شما در دهانش بزن.
همه بزرگانی(مانند مرحوم قاضی،امام خمینی،رهبر انقلاب،علامه حسن زاده،آیت الله جوادی آملی و . . . . .) که مولانا را قبول دارند،تربیت شده مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند و فقط ایشان را صاحب عصمت و معصوم میدانند.
چقدر با امثال شماها بحث کردیم بماند!!!!!
فلسفه و روش فکر که مرز ندارد،شما اینقدر به یونان گیر داده اید.
اگر علمی از بیرون از اسلام آمد و ما با اسلام تطبیقش دادیم و بدش را حذف کردیم و خوبش را نگه داشتیم،چون از بیرون از اسلام آمده است،کلا باطل است؟!!!این چه منطقی است؟!!!
با این نگرش مثلا روانشناسی هم کلا باطل و اشتباه است.چون روانشناسی اصل و اساسش غربی است.
همین طور علوم و فنون دیگر که از خارج از اسلام می آیند.
این تحجّر نیست؟
شیخ مفید رحمة الله علیه روی سر ما جا دارد،ولی امام خمینی رحمة الله علیه نیز بی اطلاع نبودند،نامه ایشان به گورباچف را خیلی ها هنوز یادشان است که حقیقت دین را در کتابهای ابن عربی معرفی کرده بودند.
چه دلیلی می گوید شیخ مفید معصوم بوده و امام خمینی اشتباه کرده است؟!!!

حرف آخر اینکه دست از توهین و جدلی که اهل بیت علیهم السلام از آن منع کرده اند،بردارید،کمی فکر کردن هم خوب است.

والسلام علی من إتبع الهدی.[/]

استاد;337152 نوشت:
برادر گرامی چرا شما اینقدر توهین می کنید

من هم با "استاد" موافقم...
این اقا تو تایپکهاشون زیاده روی میکنن...خیلی تند و خشن! برخورد میکنن...

مشتاق فاطمه(س);336756 نوشت:
بقول حضرت آیت الله العظمی وحید آیا احادیث صادقی ع کم هستن که شما عرفان و فلسفه غربی را نشخوار می کنید؟

خوب به آقای وحید بگید علم اصول فقه هم که ابداع غیر معصومه و پره از مسائل منطقی که از موسسین منطق ارسوط هست و بعضا مسائل فلسفی باطله چرا شما خارج اصول رو 14 سال تدریس میکنید از همه مراجع طولانی تر علمی رو که معصوم چیزی نگفته و عقلیه و از منطق و فلسفه یونان به قول شما در علم اصول بسیار استفاده شده خواستید نمونه هم میارم پس چرا این آقایان این علم رو سالیان سال درس میدن مگه احادیث صادقی کم هستن؟

ما مریض شدیم حق نداریم پنسیلین مصرف کنیم چون این علم از بلاد کفر و از لویی پاستور زندیق و کافر و ملحد وارد اسلام شده و اهل بیت چیزی در مورد این علم نگفتن پس لعنت بر این علم و صاحب این علوم کفری باد!!!

باسمه تعالی
1-هنر در فهم حرف بخردان است/نه تعجیل سخن در رد آن است
تو را گر دیده تنگ است و تاریک/مکن عیب نکات تیز و باریک1

2-«خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است.»2

پی نوشت:
1- حضرت علامه حسن زاده آملی/دفتر دل
2-صحیفه حضرت امام /ج21/ص 278

*بسم ألله...*

نقل قول:
من هم با "استاد" موافقم...
این اقا تو تایپکهاشون زیاده روی میکنن...خیلی تند و خشن! برخورد میکنن...

ببخشید آقای "مشتاق فاطمه علیها سلام"،علمای گرانقدری که خداوند انشاءالله نگهشون دارن برای اسلام آیا به شما نفرمودند که رعایت ادب و حفظ حرمت در مباحثه ضروریست!!!

Seyyed*;337209 نوشت:
hda,k ایشون کاملا" درست میگه به نظرم حرفشون منطقیه:ok:

البته اصلاح میکنم منظورم اینه با نظر آقای استاد و seyed فتم یه وقتی سوء تفاهم پیش نیاد:Gig:

با سلام

علم حضوری هم یه جورایی حصولیه فقط ادم یه نتیجه گیری هایی کرده.
از بدو تولد میبینم که دست پا بدن مغز چشم و ... مستقل دارم و همواره با منند. اختیارشان را دارم.
خیلی سخته توضیح بدم ولی علم به وجود خودم نتیج گیری شده از تصاویریست که از خودم دارم. مستقیم نیست.
باز هم با واسطه است. نمی دانم خوب مطلب را می رسانم یانه. این که خودم در میابم که وجود دارم در سایه تصاویریست که از افعالم دارم.
نمی دانم اگر مادر زاد کور، فلج و ناشنوا و بودم و حتی حس لامسه و چشایی و بویایی من هم از کار افتاده بود چه تصوری از وجود خودم داشتم!!!! ولی باز هم علم به وجودم در سایه یک چیز دیگری بود که الان نمی توانم درکش کنم ولی حضوری نبود.

aminjet;338032 نوشت:
با سلام

علم حضوری هم یه جورایی حصولیه فقط ادم یه نتیجه گیری هایی کرده.
از بدو تولد میبینم که دست پا بدن مغز چشم و ... مستقل دارم و همواره با منند. اختیارشان را دارم.
خیلی سخته توضیح بدم ولی علم به وجود خودم نتیج گیری شده از تصاویریست که از خودم دارم. مستقیم نیست.
باز هم با واسطه است. نمی دانم خوب مطلب را می رسانم یانه. این که خودم در میابم که وجود دارم در سایه تصاویریست که از افعالم دارم.
نمی دانم اگر مادر زاد کور، فلج و ناشنوا و بودم و حتی حس لامسه و چشایی و بویایی من هم از کار افتاده بود چه تصوری از وجود خودم داشتم!!!! ولی باز هم علم به وجودم در سایه یک چیز دیگری بود که الان نمی توانم درکش کنم ولی حضوری نبود.

سلام

شما برعکس گفتید علامه طباطبایی میفرماید علم حصولی هم به یک معنا حضوری است در قیاس با خارج حصولی است ولی در واقع حضوری است. علم حصولی یعنی حصول صورت ماهوی اشیاء نزد نفس توسط حواس پنچگانه یا ماهیت ذهنی و مفهومی. حالا این صور که زائد بر نفس نیستند بلکه متحد با نفسن در نتیجه نفس حضورا صور رو ادراک میکنه چون با اونها متحد شده در نتیجه علم حصولی هم به معنای دقیق حضوری است. انکار وجود داشتن انسان بی واسطه است چون قبل از اینکه شما بگین من نیستم یا با واسطه هستم یا هستم یا هر اندیشه و بیانی داشته باشید این دلیل بر بودن شماست که همان وجود نفسه انسانه.

seyyed*;339941 نوشت:
شما برعکس گفتید علامه طباطبایی میفرماید علم حصولی هم به یک معنا حضوری است

با سلام
من به عنوان یک حقیقت نگفتم بلکه شبهه وارد کردم و توضیح خواستم.
seyyed*;339941 نوشت:
لم حصولی یعنی حصول صورت ماهوی اشیاء نزد نفس توسط حواس پنچگانه یا ماهیت ذهنی و مفهومی.

خوب همین هم در مورد اطلاع از وجود خود می شه گفت. یک ماهیت ذهنی برای خود داریم که نتیجه از حواس ظاهری یا بدون آن ها توسط پالس های عصبی در مغز ایجاد شده. درک از وجود خود به واسطه این صور ذهنی است. پس مستقیم نیست و باز هم با واسطه است ولی این واسطه خارج از ما نیست و از اجزای خود ماست. یعنی جزئی از ما که مسئول از درک از وجود هست توسط بخش دیگری از ما که مسئول تحلیل است مطلع می شود.
seyyed*;339941 نوشت:
چون قبل از اینکه شما بگین من نیستم یا با واسطه هستم یا هستم یا هر اندیشه و بیانی داشته باشید این دلیل بر بودن شماست که همان وجود نفسه انسانه.

من نگفتم ثابت کنید که من وجود دارم. همین استدلال واسطه ای است برای شما در ادراک وجود خودتان. پس علم به وجود شما حضوری نیست. نکنه فکر می کنید خدا هم همین طوری استدلال می کنه می فهمه که وجود داره؟!!!!!!!!!!!!!!!! اون وقت علم اون هم حضوریه علم ما هم حضوری؟!!
من ادراک بی واسطه برام بی معنیه اگر توضیحات کامل تری دارین ممنون میشم عنوان بفرمایید.

aminjet;340217 نوشت:
با سلام
من به عنوان یک حقیقت نگفتم بلکه شبهه وارد کردم و توضیح خواستم.

خوب همین هم در مورد اطلاع از وجود خود می شه گفت. یک ماهیت ذهنی برای خود داریم که نتیجه از حواس ظاهری یا بدون آن ها توسط پالس های عصبی در مغز ایجاد شده. درک از وجود خود به واسطه این صور ذهنی است. پس مستقیم نیست و باز هم با واسطه است ولی این واسطه خارج از ما نیست و از اجزای خود ماست. یعنی جزئی از ما که مسئول از درک از وجود هست توسط بخش دیگری از ما که مسئول تحلیل است مطلع می شود.

من نگفتم ثابت کنید که من وجود دارم. همین استدلال واسطه ای است برای شما در ادراک وجود خودتان. پس علم به وجود شما حضوری نیست. نکنه فکر می کنید خدا هم همین طوری استدلال می کنه می فهمه که وجود داره؟!!!!!!!!!!!!!!!! اون وقت علم اون هم حضوریه علم ما هم حضوری؟!!
من ادراک بی واسطه برام بی معنیه اگر توضیحات کامل تری دارین ممنون میشم عنوان بفرمایید.

سلام

حالا یه سؤال اگه اطلاع از وجود خود به قول شما بواسطه ماهیت ذهنی است که توسط پالسهای عصبی در مغز ایجاد شده بعد از مرگ و مفارقت نفس از بدن که نه عصبی هست و نه مغزی تا ماهیت ذهنی ای از این طریق برای اطلاع از وجود خود حاصل بشه؟ پس تکلیف ادراک انسان از خود بعد از مرگ چی میشه؟

اینکه گفته شده صوری که توسط حواس پنجگانه و سیستم عصبی و مغز بعد از تجرد به قوای نفس گزارش داده میشه علم حصولی است البته در قیاس با وجود خارجی اینه که مثلا ما موقع دیدن با چشم دچار خطا میشیم اگر میله ای به طول ده سانتیمتر وارد آب کنیم به خاطر شکست نور چشم ما با مغز گزارش شش سانتیمتر طول میله رو به قوه باصره نفس میده و نفس در ادراک این موضوع دچار خطا میشه یا شبهی از دور میبینیم فکر میکنیم حیوانه ولی نزدیک میریم میبینیم بوته است این خطاها نشان دهنده حصولی بودن علمه چون اگر علم حضوری باشه محاله که خطا رخ بده به این دلیل که دیگه نفس با ابزار و آلات مادی چشم و مغز و عصب و صور ماهوی کاری نداره عین اون شیء یعنی وجودش نزد نفس حاضره یا نفس به استقبالش میره یک موقع انسان درخت میبینه به علم حصولی و با چشم و با لامسه لمس میکنه یک موقع وجود درخت که منشاء ماهیت درخته نزد نفس حاضر میشه و ابدا این علم خطابردار نیست و نیاز به تجرد و ملکوتی شدن نفس داره تا قدرت ادراک بدون بدن رو پیدا کنه. اما چرا علم به خود حضوری است چون احتمال خطا در اینکه شما بگید من هستم هیچ وقت وجود نداره هر اثر فکری و خیالی و صورتهای ذهنی همه دلیل بر اینه که شما اول به خود علم دارین حضورا تا مرحله بعد با این صور خود رو میشناسید البته خیال میکنید با واسطه شناختید چون علم به علم ندارید علم به علم حضوری خود ندارید. اگه نفس رو با ریاضات از بدن مادی و حواس پنجگانه خلع کنید و وارد خلسه بشید باز همون ادراک از وجود خود هست اگر با کمک استاد خلع از قوای نفس هم پیدا کنید و به درجات عالی نفس برسید باز هم علم به خود رو دارید لذا تا انسان اسیر بدن و ماده است ادراکاتش محدود و ضعیف هست خلاصه مطلب اینکه برخی امور تجربه میخواد.

seyyed*;340405 نوشت:
حالا یه سؤال اگه اطلاع از وجود خود به قول شما بواسطه ماهیت ذهنی است که توسط پالسهای عصبی در مغز ایجاد شده بعد از مرگ و مفارقت نفس از بدن که نه عصبی هست و نه مغزی تا ماهیت ذهنی ای از این طریق برای اطلاع از وجود خود حاصل بشه؟ پس تکلیف ادراک انسان از خود بعد از مرگ چی میشه؟

با سلام
فرقی نمی کنه. تا زمانی که درک از وجود خود بر پایه استدلال بنیان شده باشه. همون استدلال واسطه ای می شه برای علم. پس در اصل حضوری نیست و حصولی. ولی اگر تعریف شما از حصولی بودن علم صرفا واسطه قرار گرفتن حواس ظاهری باشه خوب بله از اون لحاظ علم حضوری هم داریم. ولی اگر مفهوم گسترش داده بشه به این که کاملا بی واسطه ادراک صورت بگیره می شه گفت انسان اصلا علم حضوری نداره و هر چه میفهمه هست به واسطه یک چیز دیگه است.

aminjet;341070 نوشت:
با سلام
فرقی نمی کنه. تا زمانی که درک از وجود خود بر پایه استدلال بنیان شده باشه. همون استدلال واسطه ای می شه برای علم. پس در اصل حضوری نیست و حصولی. ولی اگر تعریف شما از حصولی بودن علم صرفا واسطه قرار گرفتن حواس ظاهری باشه خوب بله از اون لحاظ علم حضوری هم داریم. ولی اگر مفهوم گسترش داده بشه به این که کاملا بی واسطه ادراک صورت بگیره می شه گفت انسان اصلا علم حضوری نداره و هر چه میفهمه هست به واسطه یک چیز دیگه است.

سلام

نیازی نیست انسان برای اثبات وجودش برهان و استدلال اقامه کنه چون همین که خواست برهان اقامه کنه یا حتی منکر برهان بشه یعنی فاعلی هست که وجود داره نزد خودش که حالا منکر یا درصدد اقامه برهان برای اثبات خودشه. وجود نفس برای خودش جزء مبادی اولیه است و به خاطر همین براهین دیگه هم به این مبداء اولیه برگشت دارن اگه توهم و تخیل بودن رو انسان به وساطت صور ذهنی که شما اذعان کردین خارج از انسان نیست بدونه خوب ذهن هم یکی از درجات و شئونات نفسه و النفس فی وحدتها کل القوا پس وجود خود واسطه ها هم در ذهن قبل از لینکه شما ادراکی با آنها از خود داشته باشید موجودیت خودتون رو پذیرفتین چون این امور ذهنی و خود ذهن قائم به وجود نفسن و شما همون قیم صور ذهنی هستین نه صور ذهنی تا واسطه ای باشه گرچه نفس جزء علل متوسطه است برای قوای خود و علت غایی واجب تعالی است.

سوال:
اگر علم نفس به وجود خود علم حضوری است و مدرک علم حضوری وجود است نه صور ماهوی درنتیجه با توجه به وحدت و بساطت وجود چرا این علم حضوری نفس فقط محدود به خود هست در صورتیکه باید شامل کل وجود بسیط در مظاهر بشود نه مثل علم حصولی محدود به حدود جنس و فصل باشد چون وجود بسیط هست و نفس هم به علم حضوری خود را درمی​یابد در نتیجه علم حضوری نفس باید شامل تمام وجود بشود نه خود نفس. ؟!

پاسخ:
یکی از تقسيمات علم ، تقسیم آن به دو شاخه علم حضوري و حصولي است. شناخت حضوري عبارت است از دريافت مستقيم و بدون واسطه واقعيت . شناخت حصولي نیز عبارت است از دريافت غير مستقيم و با واسطه واقعيت.
به عبارت دیگر در علم حضوری، وجود علم عين وجود معلوم است و انکشاف معلوم توسط عالم به واسطه حضور خود معلوم است در نزد عالم، و از اين جهت، اين علم را «حضوری» می نامند، برخلاف علم حصولی که واقعيت معلوم غير از واقعيت علم است و انکشاف معلوم پيش عالم به واسطه مفهوم يا تصويری است که از وی در پيش خود دارد، و به عبارت ديگر، به واسطه حصول صورتی است از معلوم در نزد عالم و از اين جهت، اين علم را «حصولی» می نامند. تمام اطلاعات ما نسبت به عالم خارج از ذهن علم حصولی است.

یعنی علم حصولی علمی است که واقعيت معلوم پيش عالم حاضر نيست، بلکه فقط مفهوم و تصويری از معلوم پيش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجي؛ از قبيل زمين، آسمان، درخت، انسان هاي ديگر و اعضاي بدن خود شخص ادراک کننده.اما علم حضوري علمي است که عين واقعيت معلوم پيش عالم (اعم از نفس يا ادراک کننده ديگري) حاضر است؛ مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهني خود.
اما مراد از بساطتت وجود نیز این است که وجود مطلق به هيچ نحو از انحاء و به هيچ يك از اقسام تركيب خارجى و ذهنى مركب نباشد نه مركب از اجزاء خارجى مانند ماده و صورت و نه عقلى مانند جنس و فصل و نه اعتبارى و نه اتحادى و نه مقدارى و نه انضمامى و نه علمى و نه وصفى و نه اسمى و نه رسمى و اين گونه موجود در عالم يكى است و كل الأشياء است.
حال که معنای علم حضوری و حصولی و بساطت وجود دانسته شد در پاسخ به سوال فوق گوییم:
وقتی می گوییم علم نفس به خودش از سنخ علم حضوری است یعنی نفس در آگاهی از ذاتش نیازمند به واسطه نیست بلکه وجود معلوم در نزد عالم حاضر بوده و عالم و معلوم در حقیقت یک وجودند نه دو موجود گوناگون. اما باید توجه داشت که علم نفس به خودش اگر چه بی واسطه است و به وجود تعلق می گیرد، اما این وجود یک وجود مطلق و بی قید و شرط نیست که بگوییم چون وجود بسیط است پس باید علم نفس به ذاتش شامل همه وجودات عالم نیز بشود. اگر می گوییم وجود بسیط است، مرادمان از وجود، وجود مطلق است نه وجود مقید، و وجود نفس نیز وجود مقید است، و علم نفس به ذاتش نیز اگر چه مستقیما از ناحیه وجود خودش است، اما چون وجودش مطلق و بسیط نیست اشکال فوق اساسا پیش نمی آید. اما در مورد حق سبحانه و تعالی چون علم حق به ذاتش، مطلق بوده و مقید به چیزی نیست لذا علم حق به ذات بسیطش شامل علم وی به همه موجودات نیز می شود.


موضوع قفل شده است