شاگردان تربیت شده ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم )

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شاگردان تربیت شده ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم )

[=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/] اصحاب کرام – سلام الله علیهم اجمعین – شخصیت های بسیار محترم و معزّز و محبوبی هستند که به شهادت آیات صریح قرآن ، قبل از بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) در تاریکی جهل و گمراهی به سر می بردند « وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ» ( آل عمران/164 ) اما در سایه ی رحمت و الطاف الهی و به واسطه ی سال ها زحمت و تلاش طاقت فرسای رسول الله (صلوات الله وسلامه علیه و آله) مراحل تزکیه و پرورش اسلامی را با عبور از عقبات و گردنه های سخت و تحمل مصایب و ابتلاها پشت سر گذاشتند و از پله های ترقی و تکامل معنوی بالا رفتند به طوری که از جهت ایمان و اخلاص و تقوا و صداقت و شهامت و روحیه ی ایثار و جانفدایی و سایر ارزش های والای انسانی ، به درجات غیر قابل وصفی رسیدند و بهتـرین امّت و گــل سر سبد عالــم بشریت « كُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ » ( آل عمران /110 ) شدند و از والاترین مرتبه نزد خدا « أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ » ( توبه /20 ) برخوردار گشتند .
درحقیقت تربیت و پرورش چنان مؤمنان الگو و نمونه ای،از مهمترین وظایف حضرت محمد (ص) بود زیرا ؛ با تدبُّر در آیات قرآن به وضوح درک می کنیم که پیامبر ارجمند اسلام (ص) به طور کلی دو وظیفه ی « ابلاغ پیام خدا به عموم مردم » و « تربیت انسان های صالح و نمونه » را بر عهده داشته است ، یعنی ؛ طبق آیاتی مانند :
« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ » ( سباء/28 ) ،« وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ » ( نور /54 ) و« فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ* ‏ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ » ( غاشیه / 21و22) پیامبر اکرم (ص) موظف بود در حدّ امکان و توان عموم مردم را از خواب غفلت بیدار نماید و پیام خدا را به آن ها برساند و به سوی دین خدا دعوتشان کند . و به دلیل آیاتی دیگرازجمله آیه ی151 سوره ی بقره که می فرماید: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ یَتْلُو عَلَیْكُمْ آیَاتِنَا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ » اساسی ترین و مهمترین وظیفه ی رسول الله(ص) این بود که آیات خدا را برای مؤمنان تلاوت کند و آن ها را تزکیه نماید و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد .
چون تربیت و پرورش همه ی مومنان امـری غیر ممکن بود لــذا می بایست رسول خدا – ص – از میان مومنان ، یاران و دوستانش را که بطور طبیعی با وی رابطه ی استواری داشتند و تحت نظارت و مراقبت مستقیم و مستمرش بودند ، تربیت کند و دین خدا را به آنان تعلیم دهد تا با آگاهی لازم و شایستگی اخلاقی، همراه و همدوش حضرتش دین حیاتبخش الهی را تبلیغ نمایند .
پیامبر محبوب (ص) با نهایت دلسوزی و صداقت و حکمت برای پرورش و تزکیه ی اصحابش ، تلاش نمود و سال ها رنج و سختی های غیر قابل وصفی را تحمل کرد . او چه در مکه و چه در مدینه ، هیچ گاه از تربیت یارانش غافل نبود. آن معلّم بی نظیر و مربّی بی بدیل ، وظیفه اش را به نحو احسن و اکمل انجام داد و به یاری خدا توانست مهاجرین و انصار را تزکیه کند و کتاب ( قرآن ) و حکمت ( روش درست استفاده از قرآن در شرایط مختلف ) را به ایشان تعلیم دهد . آن جمع آگاه و مزکّی – سلام الله علیهم – در سایه ی ارشاد و تعلیم و تربیت نبی اکرم (ص) به مراتبی بسیار والا از ایمان و تقوی و اخلاص رسیدند و عاشقانه از رسول خدا (ص) اطاعت کردند و با خلوص نیت و شکوه ایمان در راه خدا به جهاد و مبارزه پرداختند . آن بزرگواران ، چون سالیان متمادی در خدمت رسول الله (ص) به سر بردند و به طورمستقیم از آن سرچشمه ی نور و رحمت ، روشنایی و معرفت کسب نمودند . بدون شک بعد از پیامبر خدا (ص) عالم ترین و آگاه ترین افراد به دین خدا بودند . طبق آیات صریح قرآن مهاجرین و انصار شاگردان تربیت شده و آموزش دیده ی رسول خدا ، مومنان حقیقی ، الگوهای شایسته برای مردم،دعوتگران مخلص الی الله،آگاهترین افراد امت به قرآن و سنت و مجتهدان برجسته و مقتدای مسلمین بعد از رسول خدا و بهترین امت بودند .
بنابراین ؛ به گواهی قرآن کریم ، پیامبر اکرم(ص) شاگردانی تربیت شده و آموزش دیده ا ی داشته است و در این مورد میان مسلمانان مناقشه ای نیست اما درباره ی این که « صحابی » به چه کسی گفته می شود ، میان علمای اسلامی اختلاف نظر وجود دارد . جمعی معتقدند اصحاب کرام همان مسلمانانی هستند که مدت زمانی طولانی با پیامبر اکرم (ص) رابطه ی دوستی داشته و تحت نظارت مستقیم حضرت، تربیت شده و آموزش دیده اند و با صلاحیت و شایستگی در تبلیغ دین ، رسول خدا (ص) را یاری داده و با اخلاص در غزوات شرکت نموده اند . دسته ای دیگر ازعلما می گویند : علاوه برآن یاران با وفا ، هرمسلمانی را که به دیدارپیغمبر اسلام (ص) اگر چه یک لحظه نائل آمده باشد ، نیز می توان جزو اصحاب کرام محسوب کرد . بر این تعریف اشکالاتی وارد است که به ذکر چند مورد خواهیم پرداخت :
اما قبلاً لازم است به دو نکته اشاره کنیم نخست این که تعاریف موجود درباره ی « صحابی » سخن علما است ، نه فرموده ی خدا و رسول خدا (ص) بنابراین ؛ هیچ کس حق ندارد ، تعریفی را که قبول دارد به عنوان سخن خدا و سخن رسول خدا (ص) تلقی نماید . دوم این که ، برخی از نویسندگان برای درست جلوه دادن رأی مورد قبولشان از عبارت « اجمــاع امت بر ایــن است ... » یـا « جمـهور علما معتقدند ...» استفاده می نمایند ، در حالی که ؛

اولاً ؛ آگاهان به علم اصول می دانند ، اساساً درمورد تعریف صحابی اجماعی صورت نگرفته است .
ثانیاً ؛ در بحث علمی معیار فقط دلیل است نه این که فلان رأی طرفدار کم یا زیادی دارد .« قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ ». ( بقره /111 )
وامّا درباره ی این که « صحابی » به چه کسی گفته می شود ، از سوی دانشمندان اسلامی تعاریف مختلفی ارائه شده است مانند :
1- مومنی که پیامبر اکرم (ص) را ملاقات کرده و مسلمان مرده باشد ،
2- مومنی که مدت زمان زیادی با پیامبر(ص) دیدار و معاشرت داشته است .
3- مومنی که مدت زمان کمی با پیامبر (ص) همنشین بوده است .
4- مومنی که پیامبر (ص) را دیده و از آن حضرت حدیث روایت کرده باشد .
5- مومنی که همراه رسول الله (ص) در غزوات شرکت نموده باشد .
6- مومنی که اگر چه یک بار نبی اکرم (ص) را دیده باشد ، صحابی است .

متن عربی تعاریف فوق درکتاب« الاصابه فی تمییزالصحابه» اثرابن حجرعسقلانی جلد اول صفحه ی 4 چنین آمده است :
« ... اصح ما وقفت علیه من ذلک ان الصحابی : من لقی النبی – صلّی الله علیه و سلّم – مومناً به و مات علی الاسلام فیدخل فیمن لقیه من طالت مجالسته او قصرت و من روی عنه او لم یرو و من غزامعه أولم یغز و من رآه رؤیه و لم یجالسه و من لم یره لعارض کالعمی ... و هذا التعریف مبنی علی الاصح المختار عند المحققین کالبخاری و شیخه احمد بن حنبل و غیرهما ».
تاج الدین سبکی در « جمع الجوامع» جلد دوم ص 165 درباره ی صحابی سه تعریف را ذکر نموده است و می نویسد :
« ... قال ابن حاجب و غیره : من رای النّبیَّ – صلّی الله علیه و سلّم – مومناً ، قیل یشترط الصحابی الروایه و الاجتماع قال بعضهم یشترط الطاله و هذا مشهور لان الصحبه النبی – صلّی الله علیه و سلّم –شرفاٌ عظیماً فلا ینال الا باجتماعٍ طویلٍ یظهر فیه الخلق المطلوبه علیه الشخص »
یعنی : «... ابن حاجب و دیگران گفته اند : هر مومنی که پیامبر را دیده باشد صحابی است و برخی اظهار داشته اند شرط صحابی بودن این است که ( آن فرد مؤمن ) با پیامبر بوده و از وی حدیث روایت کرده باشد . بعضی نیز گفته اند شرط صحابی بودن این است که فرد مومن مدت زمان طولانی در خدمت پیامبر (ص) بوده باشد و این تعریف مشهور است ، زیرا ؛ صحبت و همنشینی با پیامبر انور(ص) شرافت و منزلت عظیمی است که فضایل اخلاقی را در ( همنشین رسول الله ) نمایان می سازد و این تاثیر عمیق پرورشی جز در اثر همراه بودن طولانی با پیامبر (ص) بدست نمی آید» .
امام نووی – رَحِمَهُ الله تعالی – تعریف صحابی را در دو مورد خلاصه نموده است و می فرماید : « ... فاما الصحابی : فکلّ مسلم رای رسول الله – صلّی الله علیه و سلّم – و لو لحظه ً هذا الصحیح فی حدّهِ و هو مذهب احمد حنبل و ابی عبدالله البخاری فی صحیحه و المحدثین کافهً و ذهب اکثر اصحاب الفقه و الاصول انه من طالت صحبته له – صلّی الله علیه و سلّم - ... »
یعنی : « هر مسلمانی که رسول خدا (ص) را اگر چه یک لحظه دیده باشد صحابی است و این تعریف در حد خودش صحیح است و همان رای امام احمد حنبل و امام بخاری در صحیحش و نیز عموم محدثان است ولی اکثر فقها و علمای اصول معتقدند ( صحابی به مسلمانی گفته می شود ) که مدت زمان طولانی هم نشین و هم صحبت پیامبر (ص) بوده باشد » .

( شرح مسلم امام نووی جلد اول ص 35 )

نقد و بررسی تعریف نخست :

واقعیت این است که خداوند متعال از یاران حضرت رسول (ص) با الفاظ و اوصافی از قبیل « مهاجرین و انصار آیه ی 100 و 117 توبه » ، « الــراشدون آیه ی 8 حجرات » و « الصَّادِقُونَ آیه ی8 حشر » ،« الْمُفْلِحُونَ آیه ی 9حشر » « أُمَّةً وَسَطاًشُهَدَاء عَلَى النَّاسِ آیه ی143 بقره » و ...یاد کرده است و از میان یاران حضرت (ص) در قرآن کریم تنها برای حضرت ابوبکر صدیق ( سلام الله علیه) واژه ی « صاحب » به معنی یار و یاور و دوست صمیمی به کار رفته است.

«ثان ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا ».(توبه آیه 40 ) و از قول پیامبر(ص) احادیثی روایت شده است که حضـرت واژه ی « اصحاب جمع صاحب = یاران با وفا و دوستان صمیمی را » برای مهاجرین و انصار به کار
برده است و بر اساس تأکید پیامبر(ص) بر واژه ی اصحاب این لفظ در میان مسلمانان از ارزش و احترام فوق العاده ای برخوردار گشتـه است . بنابـراین تعریفی که از« صحابی » ارائه می شود ، باید با آن احادیث و روایات منطبق باشد.
و اما اولین و اساسی ترین اشکالی که بر تعریف نخست صحابی از قول امام نووی : مسلمانی که اگر چه یک لحظه پیامبر (ص) را دیده باشد ، وارد است . این است که با همان احادیث مروی از پیامبر ، تعارض آشکار دارد و به هیچ وجه منطبق نمی باشد . برای نمونه در صحیح بخاری ج 2 ص 423 و صحیح مسلم ج 7 ص 188 و صحیح ترمذی ج 2 ص 318 آمده است :
«لا تسبّوا اصحابی ، فوالذی نفسی بیده لو أَنفق احدکم مثل احدٍ ذهباً ما بلغ مدّ احدهم و لا نصیفه»

یعنی : « از یارانم بد گویی نکنید . قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر یکی از شما به اندازه ی کوه احد طلا ببخشد به یک یا نیم پیمانه ی (بخشش ) آن ها نمی رسد . »


همچنین در « صحیح ترمذی » ج 2 ص 315 دو حدیث ذیل روایت شده است :
« الله الله فی اصحابی لا تتخذوهم غرضاً من بعدی ... الخ »
یعنی : « درباره ی اصحابم از خدا بترسید بعد از من آنان را مورد هدف (بدگویی ) قرار ندهید.»

« اذا رایتم الذین یسبّون اصحابی فقولوا لعنه الله علی شرّکم »یعنی: « هرگاه دیدید کسانی یارانم را مورد بدگویی قرار می دهند بگویید نفرین خدا بر شرتان باد».

در سیره ی ابن هشام ( ج 2 ص 431 ) نیز آمده است ، رسول خدا (ص) به هنگام نزاع خالد بن ولید و یکی از صحابه ، خالد را از شتم آن صحابی (عبدالرحمن بن عوف ) نهی کرد و فرمود : « مهلاً یا خالد دع عنک اصحابی فو الله لو کان لک احد ذهباً ثم انفقته فی سبیل الله ما ادرکت غدوه رجلٍ من اصحابی و لا روحته » یعنی :« درنگ کن ، ای خالد ! ازاصحابم دست برادر ، سوگند به خدا اگر به اندازه ی کوه احد طلا می داشتی و در راه خدا انفاق می کردی ، یک صبح و شام یکی از اصحــابم را در نمی یافتــــی ! ( به ثواب یک روز آن ها نمی رسیدی). »
ماجرای فوق در« صحیحین بخاری و مسلم » نیز از ابو سعید خدری روایت شده است که گفت : کان بین خالد بن الولید و بین عبدالرحمن بن عوف شیء ، فسبّه خالد فقال رسول الله ( صلّی الله علیه و سلّم ) : « لا تسبّوا احداً من اصحابی ، فلو ان احدکم انفق مثل احدٍ ذهباً ما ادرک مد احدهم و لا نصیفه »

(به نقل از تهذیب شرح العقیده الطحاویه ص 400 )

طبق احادیث فوق پیامبر ارجمند اسلام (ص) مسلمانان زمان خود را مورد خطاب قرار داده است و به تمجید از یارانش پرداخته است و به این وسیله به صراحت تمام اصحابش را از سایر مسلمانانی که به دیدار و ملاقات آن حضرت نایل آمده و از وی حدیث شنیده اند جدا نموده است . بنابراین ؛ هر مسلمانی که پیامبر (ص) را دیده باشد ، « صحابی» نیست ، بلکه مقصود از صحابی ملا زمان و خواص یاران آن حضرت است .
ناگفته نماند شیخ الاسلام ابن تیمیه در« الصارم المسلول » ص567 می گوید اگر پرسیده شود چرا پیامبر خطاب به حضرت خالد وی را از دشنام دادن به اصحابش نهی کرد در حالیکه او هم جزو صحابه بوده است ؟ در جواب می توان گفت : زیرا ؛ حضرت خالد مقام سابقین را نداشت و در واقع پیامبر (ص) با این بیان یادآور شد که او از مقام و مرتبه ی آن ها برخوردار نیست.
امّا درمردود بودن پاسخ ابن تیمیه (رح) هیچ شکی نیست زیرا هم چنان که می دانیم تعاریف موجود درباره ی«صحابی» اظهارات علمای اسلامی است نه سخن خدا و رسول خدا . و اشتباه ابن تیمیه – غفرالله له – در این است که او به جای آن که سخن برخی از دانشمندان اسلامی را به دلیل تعارض با حدیث مزبور مردود بداند حدیث نبوی را به خاطر سخن علما تأویل نموده است ؟! .
ایراد دوم،این است که ، اصل مسلم و تردید نا پذیر « الصّحابه کُلّهم عدول » ( همه ی اصحاب عادل هستند = مرتکب گناه کبیره نمی شدند و بر گناه صغیره اصرار نمی ورزیدند ) بر مهاجرین و انصار کاملأ منطبق است و محال است ، آن خوبان سرفراز که در قرآن کریم به کرّات مورد ستایش خـداوند متعال قرار گرفته اند عادل نبوده باشند اما ادعای تعمیم عدالت مهاجرین و انصار بر مسلمانانی که و لو یک لحظه پیامبر را دیده باشند ، آشکارا مغالطه است .
ایراد سوم ، این است که ، باور به مجتهد بودن مهاجرین و انصار که سال ها در خدمت پیامبر اکرم (ص) به سر برده اند به آسانی و بسیار محکم و قوی قابل اثبات است اما با هیچ دلیلی نمی توان اثبات کرد فردی با گفتن شهادتین و دیدن یک لحظه ی پیامبر ناگهان عالم متبحّر به قرآن و سنت گشته و ناگهان از قوه ی استنباط و اجتهاد برخوردار شده باشد . بنا بر این صحابی دانستن چنان فردی از این جهت نیز به مغالطه می انجامد .
و اما اشکال چهارم ، که بر تعریف مزبور وارد است و آن را از درجه ی اعتبار ساقط می کند این است که به اصطلاح منطقی « مانع » نیست ، زیرا ؛ غیر مومنان ( منافقان ) را نیز در بر می گیرد . توضیح این که :
بر اهل تحقیق پوشیده نیست ، در زمان رسول اکرم (ص) منافقان ( همان کسانی که به مسلمانی تظاهر می کردند و در غزوات نیز شرکت می نمودند و در دشمنی با اسلام و مسلمانان از کفّار بدتر و خطرناک تر بودند ) به خاطر گفتن ظاهریِ شهادتین به لحاظ روابط و حقوق اجتماعی ، مسلمان محسوب می شدند بنابراین ؛ تعریف مزبور از صحابی ، آن ها را نیز به دلیل مسلمان شمرده شدن و دیدار و ملاقاتشان با پیامبر (ص) در بر می گیرد و راه را برای کسانی باز و هموار کرده است تا با تمام جسارت و گستاخی اصحاب رسول الله (ص) را – معاذ الله – به خوب و بد و مومن و منافق تقسیم کنند و از این طریق شخصیت یاران جانفدای نبی اکرم (ص) را که در قرآن کریم به صراحت از آن ها تمجدید شده است زیر سؤال برند .
برای مثال عبدالحسین شرف الدین در« الفصول المهمه» فصل آخر کتابش را به چنان گستاخی اختصاص داده است وهم چنین در صدا و سیما ی رژیم فعلی به کرّات یاوه گویی هایی در این مورد شنیده می شود.
تعریف مزبورازصحابی،علاوه برهموارنمودن راه برای چنان سوء استفاده هایی دست و پای معتقدان به آن را بسته و آن ها را به تناقض گویی وادار نموده است. مثلا ً؛ طبق برخی روایات ، دسته ای از اصحاب پیامبر ، مرتد می شوند ! چنان که در« صحیحین بخاری و مسلم» بیش از ده حدیث ، مبنی بر ارتداد اصحاب ( ؟!) آمده است ( به صحیح بخاری باب حوض کوثر، باب غزوه حدیبیه و نیز صحیح مسلم کتاب الطهاره و کتاب الصلاه و ... نگاه کنید).
عده ای از علما تلاش کرده اند ، روایات مزبور را توجیه کنند . امّا ، هیچ کدام نتوانسته اند دلیل معقول و خرد پسندی ارائه دهند و مشکل را حل نمایند حافظ ابن حجر عسقلانی صاحب « فتح الباری بشرح صحیح البخاری » در جلد11 صفحه ی323 به بعد آرای مختلف را آورده و سخن امام نووی را بر سایر اقوال ترجیح داده است و می فرماید :
« ... هم المنافقون و المرتدون فیجوزان یحشروا الغرّه و التحجیل لکونهم من جمله الامه فیناد یهم من اجل السیماء التی علیهم فقال انهم بدّلوا بعدک ای لم یموتوا علی ظاهر ما فارقتهم علیهم ...».
یعنی:«... اینان همان منافقان و تازه مسلمانانی هستند که بعد از وفات پیامبر مرتد شدند . آن ها در زمان حیات ، مانند مسلمانان وضو می گرفتند و از امت محسوب می شدند و در قیامت پیشانی و پاهایشان سفید و نورانی خواهد بود . به همین خاطر ، حضرت آن ها را از اصحاب خود دانسته است و ایشان را صدا می زند . اما ؛ به وی گفته می شود ، که ایشان بعد از تو مرتد شدند ، یعنی ؛ هنگامی که از آنان جدا شدی ، بر ظاهر مسلمانی نمردند ... ».
ولی سخن امام نووی به هیچ وجه قابل قبول نیست . زیرا ؛
اولاً ؛ منافقی که در دنیا به دروغ و تظاهر وضو گرفته است پیشانی و پایش در قیامت سفید و نورانی نخواهد شد .
ثانیاً ؛ خداوند متعال، همه ی منافقان را به حضرت رسول (ص) معرفی کرده بود و حضرت نیز اسامی منافقان را به یکی از یارانش به نام « حذیفه ابن الیمان» سپرده بود . بنابراین ؛ پیامبر اکرم همه ی منافقان را می شناخت و در قیامت نیز آن ها را به عنوان صحابه ی خود صدا نمی زد.

اگرگفته شود به دلیل آیه ی101 توبه که می فرماید : « وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...»
یعنی:« برخی از بادیه نشینانی که پیرامون شما هستند و بعضی از اهل مدینه ، منافقانی اند که بر نفاق خو گرفته اند ( بقدری در نفاق مهارت پیدا کرده اند ) تو آنـان را نمی شناسی ، ما آن ها را می شناسیم ...» پیامبر همه ی منافقان را نمی شناخت .
پاسخ این است که ، آیه نمی فرماید هرگز آن ها را نخواهی شناخت به علاوه خداوند متعال همان افراد را نیز به پیامبرش معرّفی نمود . آنگاه حضرت (ص) اسامی منافقین را به حضرت حذیفه به امانت سپرده بود آن صحابی هم به روش خاصّی که پیامبر(ص) به او تعلیم داده بود بتدریج آن ها را به مسلمانان معرفی کرد . یعنی ؛ وقتی که یکی از منافقان ، مـی مرد ، حضرت حذیفه برای نماز بر جنازه اش حاضر نمی شد و مسلمانان از این طریق مطلع می شدند که وی جزو منافقین بوده است.

(به تفسیر سوره ی منافقون از فی ظلال القرآن اثر امام هدی سید قطب – رَحِمَهُ الله – مراجعه شود .)
و اما نکته ی بسیار مهمی که امام نووی از آن غفلت کرده است این است که، طبق آن روایات ، اگر قرار باشد ، پیامبر، عدهّ ای از منافقان را نشناسد و در قیامت آن ها را به عنوان صحابه ی خود مورد خطاب قرار دهد در این صورت اعتبار احادیث نزد اهل سنت زیر سؤال خواهد رفت ، چرا که باید پذیرفت منافقان دشمنان سر سخت و خطر ناک اسلام ، به عنوان صحابی ، سخنانی به نام پیامبر روایت کرده باشند . امّا ، لازم است بدانیم که بر حفظ سنت مطهر نبوی در مجموع ، هیچ خدشه ای وارد نیست ، زیرا ؛ رسول الله (ص) با حکمت و خردمندی تمام ، اسامی منافقین را به حضرت حذیفه سپرد و بدین وسیله راه جعل احادیث را بر آن دشمنان کینه توز به کلی قطع نمود .
خلاصه ، اصحاب رسول الله (ص) مهاجرین و انصار هستند همان کسانی که نه فجأه و ناگهانی ، بلکه طی سال ها تلاش حکیمانه ی پیامبر عظیم الشان اسلام به آن مرحله ی غیر قابل وصف از معرفت و کمال انسانی رسیدند . به طوری که رسول خدا (ص) برای بیان میزان سختی و درد و رنجی که در مسیر پرورش و تربیت یارانش متحمل شد ، بعد از انجام تکلیف الهی (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ ) ( هود ،112) فرمود : ( شیّبتنی آیه من سوره هود : آیه ای از سوره ی هود مرا پیر کرد ) بنابراین ؛ عقل سلیم نمی پذیرد کسانی به محض اسلام آوردن در یک چشم بر هم زدن و پیامبر را یک لحظه دیدن ، هم مراحل کمال را پیموده و هم به مجتهدانی بر جسته و شایسته مبدل شده باشند و بتوان آن ها را مشمول آیاتی دانست ،که اختصاصاً در وصف مهاجرین و انصار - سلام الله علیهم - نازل شده اند .
لازم به ذکر است آن دسته از نویسندگان و مبلغاّنی که تعریف مـــورد قبول محدثین را درباره ی صحابی می پذیرند و ضمن تعریف از صحابه به آیاتی که در وصف مهاجرین و انصار نازل شده است ؛ استناد می نمایند ، آشکـارا به مغـالـطه می پردازند.( برای اطلاع بیشتر در باره ی مقام و منزلت مهاجرین و انصار بعنوان شاگردان حضرت محمّد – صلّی الله علیه و سلّم- می توان به کتاب

« بهترین امّت » نوشته ی آقای عبدالله کرد نژاد مراجعه کرد. )

( مقاله ی ششم از کتاب هفت مقاله، اثر : عبدالله احمدی)


پاورقی:

1- « وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ » (151 بقره )

2 - « الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً» (74 انفال )

3 - « وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ» (143 بقره )

4 - « وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ»(104 آل عمران)

« قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی » (108 یوسف)

5 - « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ » (59 نساء ) « وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (83 نساء)

6- « وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ »(100 توبه)
7- « كُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ » (110 آل عمرا)

سلام
هدفتان چیست؟:Gig:
می خواهید بگویید
که ما به سه خلیفه احترام بگذاریم ؟
یعنی شما چه قدر به امام علی(ع) احترام گذاشتید؟
:Gig:
ایا شما به عنوان یک سنی که امام علی(ع) را خلیفه چهارم می دانید
چرا نمازتان را شبیه به ایشان نمی خوانید؟
در صورتی که خود نیز می دانید امام علی (ع)
هم اولین مسلمان بود
هم مولود کعبه
هم داماد پیامبر(ص)
هم بردادر قسم خورده ایشان
هم اولین کاتب وحی
هم کسی که به گفته خودتان
در برکه غدیر پیامبر به او ابراز دوستی کرد
و گفت هرکس من را دوست دارد بعد من او را نیز دوست بدارد
چرا و صد چرای دیگر.....
(منظور شما نوعی نیست در کل)
شما به پیامبر احترام گذاشتید؟
:Gol:

با سلام
منظوری ندارم. فقط نظری را که در مورد تعریف صحابه به عنوان یک مکتب قرآنی، درست ترین نظر میدانستم بیان کردم.
چند مورد را بیان کنمک
1. تصمیم گرفته ام با دوستان شیعه بحث نکنم و فقط مطلبی را که درست میدانم بیان کنم و تصمیم گیری را به عهده شخص خواننده بگذارم. زیرا چند بار که بحث کردم آخر بحث همه اش به توهین و اهانت کشیده شد و بحث به جدل تبدیل شد.
2. اگر در این نوشتار دقت کنید می بینید که به بدور از تعصب نگاشته شده و در پی توجیه مطالب نیست. چرا که حتی ایراداتی بر بزرگانی از اهل سنت چون امام ابن تیمیمه (رح) و امام نووی (رح) نیز گرفته شده است و این چیزی از بزرگی آن بزرگان کم نمیکند چون انسان در نظر ما معصوم نیست
3. طبق نظر مکتب قرآن، احادیث تا زمانی که توسط جمعی از دانشمندان اسلامی مورد بازبینی قرار نگیرد نمیتواند یک منبع صددرصد معتبر باشد و تاکنون این اتفاق در جهان اسلام رخ نداده است
4. احترام ما به حضرت علی آنقدر هست که او در کتب احادیث اهل سنت، صدها حدیث در فضل ایشان بیان شده است و اهل سنت مهاجرین و انصار (بویژه مهاجرین و خصوصا چهار خلیفه راشد) را همانند هم تکریم میکنند. تا حالا کمترین بی حرمتی به حضرت علی از سمت اهل سنت نشده است. چرا که کسی چنین کند، اصلا نباید خود را مسلمان بداند. زیرا یکی از بهترین و برجسته ترین یاران پیامبر، بدون شک حضرت علی بوده است

سلام بر شما ایمان گرامی

اول این موضوع را مورد بررسی قرار دهید
بعد نظرتان را بگویید
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4487

در این موضوع مناظره یکی از شبکه های ماهواره ای است که در مورد قتل حضرت زهرا(س) نیز صحبت شده است

(من فکر کنم این ایاتی که مثال زده شده از متشابهات باشد و نمی شود به ان اکتفا کرد باید از محکات سند بیاورید:Gig:):Sham:

من این مناظره رو خیلی وقت پیش خوندم. چند نکته عرض کنم:
1. در خود این مناظره هست که آقای قزوینی در قسمتهای پایانی میگوید که اگر شما ثابت کنید که حدیث جوینی ضعیف هست، من قبول خواهم کرد که هیچ حدیث صحیحی در مورد قتل حضرت فاطمه وجود ندارد. حتی این قسمت هم در یوتیوب هست و میتونید نگاه کنید. در ضمن آقای قزوینی اکثرا به احادیث ضعیف و یا قیچی شده اشاره میکند که در همانجا جوابش را میدهند.

2. این بحث شما اصلا به بحث این سرنگار ربط نداشت و بحث این سرنگار در مورد تعریف واقعی صحابه بود.

3. من در پست قبل هم گفتم:
تا زمانی که تمام احادیث (حتی صحیح ترین حدیث) منسوب به پیامبر توسط جمعی (یعنی توسط یک شوری) از جامعه مسلمین مورد بازبینی مجدد قرار نگیرد نمیتوان به آنها استناد صددرصد کرد. حال احادیث مرسل و ضعیف و...که دیگر جای خود را دارند و باید به کلی از کتب حدیث پاک شوند

در ضمن آن آیات کجا جزو متشابهات است؟ آیات کاملا محکم است و حتی اسم مهاجرین را آورده است. اصلا چیز غیرقابل درکی در آن آیات نیست که بخواهیم آن آیات را جزو متشابهات قرار دهیم

سلام

اول بگویم اگر ما در مورد اختلافاتمان به قران مراجعه کنیم(و البته احادیثی از رسول الله که با قران تطبیق دارد)
چرا جنگ و فحش و تهمت؟

1.در جواب ای نقسمت از سخن شما

iman2010;98675 نوشت:
چون انسان در نظر ما معصوم نیست

این ایا تکذیب ایه تطهیر نیست؟:Gig:
(این ایه فکر کنم از محکمات باشد درسته؟)

بله. این آیه محکم است و دلیل برپاک بودن اهل بیت پیامبر از گناهان را دارد ولی حرف ما هم تکذیب این آیه نیست زیرا
خیر، در نظر ما فاصله پاک بودن تا معصوم بودن همانند فاصله پیامبر است تا خدا.

iman2010;98662 نوشت:

خلاصه ، اصحاب رسول الله (ص) مهاجرین و انصار هستند همان کسانی که نه فجأه و ناگهانی ، بلکه طی سال ها تلاش حکیمانه ی پیامبر عظیم الشان اسلام به آن مرحله ی غیر قابل وصف از معرفت و کمال انسانی رسیدند . به طوری که رسول خدا (ص) برای بیان میزان سختی و درد و رنجی که در مسیر پرورش و تربیت یارانش متحمل شد ، بعد از انجام تکلیف الهی (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ ) ( هود ،112) فرمود : ( شیّبتنی آیه من سوره هود : آیه ای از سوره ی هود مرا پیر کرد ) بنابراین ؛ عقل سلیم نمی پذیرد کسانی به محض اسلام آوردن در یک چشم بر هم زدن و پیامبر را یک لحظه دیدن ، هم مراحل کمال را پیموده و هم به مجتهدانی بر جسته و شایسته مبدل شده باشند و بتوان آن ها را مشمول آیاتی دانست ،که اختصاصاً در وصف مهاجرین و انصار - سلام الله علیهم - نازل شده اند .

[=century gothic]با سلام
جناب ایمان بله درست میفرماید در مورد صحابه و مهاجرین اما بگذارید ببینیم چکسانی از صحابه دارای این ویژگیها بودند؟
خیلی از صحابه در چارچوب این ویژگیها قرار نمیگیرند که آنها را بزرگ جلوه دهیم

[=century gothic]خداوند، در قرآن كريم مى‌فرمايد كه اصحاب رسول خدا (ص) كسانى هستند كه با يكديگر مهربان هستند:
[=century gothic] [=Verdana]مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً[=Verdana]. الفتح / 29.

[=century gothic] از جمله آياتى كه اهل سنت براى اثبات عدالت تمام صحابه و به ويژه خلفاى سه گانه استناد مى‌كنند، آيه پيشين است و مدعى هستند كه خداوند تمام اصحاب رسول خدا را «اشداء علي الكفار»، «رحماء بينهم» و... وصف و به همه آن‌ها وعده آمرزش و پاداش عظيم داده است.

[=century gothic] در پاسخ مى‌گوييم: اين آيه هرگز عدالت تمام صحابه را ثابت نخواهد كرد؛ زيرا منظور از «معيت» در « وَالَّذينَ مَعَهُ» فقط به معناى معيت و همراهى جسمانى نيست؛ بلكه مقصود معيت روحى و ايمانى و منظور كسانى هستند كه از اوصاف ياد شده در آيه برخوردار بوده‌اند.
خداوند در اين آيه براى همراهان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم صفات و ويژگي‌هاى را مى‌شمارد كه با بررسى زندگى صحابه، درمى‌يابيم كه برخى از صحابه از اين ويژگي‌ها برخوردار نبوده‌اند؛‌
بنابراين آيه شامل همه آن‌ها نمى‌شود و فقط شامل كسانى مى‌شود كه اين ويژگي‌ها را دارا بوده‌اند:

همه صحابه «اشداء علي الكفار» نبوده‌اند: [=century gothic]

[=century gothic] از جمله ويژگي‌هايى كه خداوند براى همراهان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى‌شمارد، «اشداء علي الكفار؛ در برابر كفّار سرسخت و شديد هستند » است.
[=century gothic] تاريخ زندگى صحابه و گريزهاى آن‌ها در جنگ‌هاى صدر اسلام اين واقعيت را به اثبات مى‌رساند كه برخى از صحابه داراى اين ويژگى نبوده‌اند.
فرار در جنگ احد، خيبر و حنين و تنها ماندن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به همراه عده‌اى كمى از صحابه، بهترين شاهد و گواه بر اين مطلب است.

[=century gothic] خداوند در قرآن كريم در باره گريز صحابه در جنگ احد مى‌فرمايد:
[=century gothic] إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الجَْمْعَانِ إِنَّمَا اسْتزََلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنهُْمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيم‏. آل عمران / 155.
[=century gothic] افرادى كه در روز روبرو شدن دو جمعيت با يكديگر (در جنگ احد)، گريختند، شيطان آن‌ها را بر اثر بعضى از گناهانى كه مرتكب شده بودند، به لغزش انداخت و خداوند آن‌ها را بخشيد.
خداوند، آمرزنده و بردبار است.

[=century gothic] و در آيه 25 سوره توبه مى‌فرمايد:
[=century gothic] لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في‏ مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرين‏. التوبة / 25.
[=century gothic] خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيّتتان شما را مغرور ساخت، ولى (اين فزونى جمعيّت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نموديد!»
[=century gothic] اين دو آيه ثابت مى‌كنند كه صحابه در جنگ احد و حنين فرار كرده‌اند.:Sham:
در جنگ حنين بيش از دوازده هزار نفر به همراه رسول خدا در اين جنگ شركت كرده بودند؛ اما در هنگام نبرد ـ جز عده كمى ـ همگى فرار كرده و رسول خدا را در ميان لشكر دشمن تنها گذاشتند.

[=century gothic] حال چگونه مى‌توان ادعا كرد كه تمام صحابه «اشداء علي الكفار» بوده‌اند؟
[=century gothic] بنابراين، آيه شامل تمام صحابه نمى‌شود و بلكه فقط شامل كسانى مى‌شود كه در نبردها حقيقتاً بر كفار سختگير بوده و در برابر آن‌ها ايستادگى كرده‌اند.

[=Century Gothic] همه صحابه «رحماء بينهم» نبوده‌اند:

[=Century Gothic] ويژگي دومى كه خداوند براى همراهان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى‌شمارد، اين است كه آن‌ها با يكديگر مهربان بوده‌اند.
با بررسى تاريخ صدر اسلام، مى‌بنيم كه اين ويژگي نيز در همه صحابه وجود نداشته است؛
زيرا در صدر اسلام ميان صحابه جنگ‌ها و خونريزي‌هايى اتفاق افتاده است كه كاملاً‌ عكس اين مسأله را به اثبات مى‌رساند.
گردآمدن صحابه از اطراف و اكناف ممالك اسلامى و كشتن عثمان بن عفان، جنگ‌هاى جمل، صفين و نهروان كه در همه آن‌ها صحابه نقش اصلى را در دو طرف داشته‌اند، بهترين شاهد و دليل بر اثبات اين مطلب است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ما در مقاله «بررسى آيه السابقون الأولون» به صورت كامل اين مطلب را بررسى و نام كسانى از صحابه را كه در قضيه كشتن عثمان شركت داشته‌اند آورده‌ايم كه نياز به تكرار آن نيست.[=Century Gothic]

آيا خلفاء «اشداء علي الكفار» بودند؟: [=Century Gothic]

[=Century Gothic] از آن جايى كه هدف اصلى اهل سنت از استناد به اين آيه، تبرئه خلفاى سه گانه و انكار هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها و شهادت آن حضرت است، در اين جا به بررسى سيره و زندگى خلفاى سه گانه مى‌پردازيم تا ببينيم كه آيا خلفاى سه گانه داراى چنين ويژگي‌هايى بوده‌اند تا آيه شامل حال آن‌ها شود، يا خير؟[=Century Gothic]

[=Century Gothic] پيش از ورود به اصل بحث مطالبى به صورت مختصر در باره حكم گريز از جنگ مى‌آوريم.[=Century Gothic]

حكم گريز از جنگ: [=Century Gothic]:Sham:

[=Century Gothic] بى ترديد گريز از ميدان نبرد، يكى از گناهان بزرگ محسوب مى‌شود كه هم از نظر عقل و هم از نظر شرع عملى است ناپسند؛ زيرا ثابت مى‌كند كه شخص فرار كننده از جنگ، به خداوند و وعده‌هايى كه داده است بى توجه بوده و حاضر نيست جان خود را در راه خداوند و دين اسلام فدا كند.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] و اگر اين فرار سبب شود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در ميان مشركين تنها مانده و افرادى كه از آن حضرت در مقابل حملات دشمنان دفاع نمايد نداشته باشد، حكم شديدترى پيدا مى‌كند. [=Century Gothic]
[=Century Gothic] خداوند كريم در باره فرار از جنگ مى‌فرمايد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 15 و 16.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو برو شديد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد)!. و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد، (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] روايات بسيارى نيز در منابع روايى اهل سنت در حرمت فرار از جنگ وارد شده است كه به يك روايت اشاره مى‌كنيم. [=Century Gothic]
[=Century Gothic] محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ وما هُنَّ قال الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَالسِّحْرُ وَقَتْلُ النَّفْسِ التي حَرَّمَ الله إلا بِالْحَقِّ وَأَكْلُ الرِّبَا وَأَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَالتَّوَلِّي يوم الزَّحْفِ وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاتِ.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند فرمود: از هفت چيز كه سبب ورود و بقاء در آتش مى‌شود بپرهيزيد. سؤال شد اين هفت چيز كدامند؟
فرمود: شرك به خداوند، كشتن انسانى كه خداوند ريختن خونش را حرام كرده است؛ مگر در صورت جرم باعث قتل، خوردن ربا و مال يتيم، فرار از جبهه جنگ و تهمت به زنان مؤمن كه دامن آنان از آلودگى پاك است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1017، ح 2615، كتاب الوصايا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ... و ج 6، ص 2515، ح 6465، كتاب الحدود، ب 44، باب رَمْىِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987. [=Century Gothic]
[=Century Gothic] النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 1، ص 92، ح89، كتاب الإيمان، بَاب بَيَانِ الْكَبَائِرِ وَأَكْبَرِهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.[=Century Gothic]

[=Century Gothic] شوكاني، ذيل اين حديث مى‌گويد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ( وفي الحديث ) دَلِيلٌ على أَنَّ هذه السَّبْعَ الْمَذْكُورَةَ من كَبَائِرِ الذُّنُوبِ وَالْمَقْصُودُ من إيرَادِ الحديث ها هنا هو قَوْلُهُ فيه وَالتَّوَلِّي يوم الزَّحْفِ فإن ذلك يَدُلُّ على أَنَّ الْفِرَارَ من الْكَبَائِرِ الْمُحَرَّمَةِ وقد ذَهَبَ جَمَاعَةٌ من أَهْلِ الْعِلْمِ إلَى أَنَّ الْفِرَارَ من مُوجِبَاتِ الْفِسْقِ.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] هفت مورد ذكر شده در اين حديث از گناهان بزرگ هستد كه مقصود ما از نقل اين حديث مورد ششم آن فرار از جنگ است كه‌ در اين حديث از گناهان بزرگ شمرده شده است و بعضى از دانشمندان آن را سبب فسق دانسته‌اند.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 8، ص 78 – 80، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.[=Century Gothic]

[=Century Gothic] ابن حزم اندلسى در باره حكم فرار از جنگ مى‌گويد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] مسألة، ولا يحل لمسلم أن يفرّ عن مشرك ولاعن مشركين ولو كثر عددهم أصلاً لكن ينوى في رجوعه التحيز إلى جماعة المسلمين ان رجا البلوغ، إليهم أو ينوى الكر إلى القتال فإن لمن ينو الا تولية دبره هاربا فهو فاسق ما لم يتب، قال الله عز وجل: (يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ ).[=Century Gothic]
[=Century Gothic] براى مسلمان جايز و حلال نيست كه از مشرك و يا از مشركين فرار كند؛ هر چند كه زياد باشند و اگر قصد عقب نشينى هم داشته باشد بايد به اين نيت باشد كه با پيوستن به ديگر مسلمانان جنگ با آنان را ادامه دهد، در غير اين صورت فاسق خواهد بود؛ مگر توبه كند. خداوند مى‌فرمايد: اى اهل ايمان! هرگاه با تهاجم كافران در ميدان كارزار روبرو شديد، مبادا از بيم آنان پشت به دشمن كرده و از جنگ بگريزيد. هر كس در روز جنگ به آن‌ها پشت نمود و فرار كرد، به طرف غضب و خشم خدا روى آورده و جايگاهش دوزخ كه بدترين منزل است خواهد بود.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد أبو محمد (متوفاي456هـ)، المحلى، ج 7، ص 292، المسألة 923 لا يحل لمسلم ان يفر عن مشرك ولا عن مشركين ولو كثر عددهم أصلا...، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.

[=Century Gothic] خليفه اول و دوم، مخالف جنگ با مشركين:

[=Century Gothic] جنگ بدر، از مهمترين جنگ‌هاى تاريخ صدر اسلام است؛ زيرا نقشى اساسى در برقرارى حكومت اسلامى در مدينه داشت.
پيامبر اسلام پيش از آغاز جنگ با ياران خود مشورت كرد كه با قريش بجنگند يا اين كه به مدينه برگردند.
عالمان اهل سنت تصريح كرده‌اند كه هنگامى كه پيامبر اين مطلب را با ابوبكر و عمر در ميان نهادند، آن‌ها مخالفت خود را با جنگ اعلام كردند و برگشتن به مدينه را ترجيح دادند.
[=Century Gothic]:Sham:
[=Century Gothic] عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِيَّانَا تُرِيدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِيضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إِلَى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا[=Century Gothic]
[=Century Gothic] أنس مى‌گويد: خبر بازگشت ابوسفيان به مدينه رسيد، رسول خدا (ص) با يكايك اصحاب و يارانش به گفتگو و مشورت نشست،‌ ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نيز روى برگرداند.[=Century Gothic]:Sham:

[=Century Gothic] سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آيا نظر و رأى ما را مى‌خواهى اى رسول خدا؟
قسم به آن كه جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود كه آنان را در دريا غرق كنيم، چنين خواهيم كرد و اگر بگويى با غلاف شمشير پهلوهاى آنان را نوازش دهيم، چنين خواهيم كرد.
پيامبر خدا (ص) پس از اين سخنان مردم را براى جنگيدن فراخواند تا آن كه در سرزمين بدر فرود آمدند.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 5، ص 170، ح4513، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] اعراض و روى گردانى رسول اكرم از سخنان ابوبكر و عمر به خاطر اين بود كه آن دو سخنانى به زبان آوردند كه نشان‌دهنده عزت و شوكت قريش بود و باعث تضعيف روحيه مسلمانان گرديد؛ همان گونه كه در مصادر مهم ديگر اهل سنت به مضمون سخنان خليفه اول و دوم اشاره شده است:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] فقال عمر بن الخطاب: يا رسول الله إنها قريش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت....[=Century Gothic]
[=Century Gothic] عمر بن الخطاب گفت: اى رسول خدا! قريش عزيز است، به خدا سوگند از روزى كه عزيز شده، ذلت نديده و از زمانى كه كافر شده ايمان نياورده است....[=Century Gothic]
[=Century Gothic] البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة ج 3، ص 107. [=Century Gothic]
[=Century Gothic] الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 106، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 20، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 4، ص 26، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 386، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.[=Century Gothic]

[=Century Gothic] سؤال اساسى اين است كه آيا كسى كه اين چنين روحيه نسبت به كفار داشته باشد، جمله «اشداء علي الكفار» در اين آيه شريفه، شامل حال او مى‌شود يا خير؟
.

فرار ابوبكر در جنگ احد:

ترديدى نيست كه جمله «اشداء علي الكفار» با فرار از ميدان نبرد، سازگار نيست و به كسى كه در جنگ‌ها فرار كرده است، نمى‌توان گفت «اشداء علي الكفار» بوده. و خلفاى سه گانه در جنگ‌هاى زيادي؛ از جمله جنگ احد، خيبر و حنين فرار كرده‌اند.

يكى از دلائل فرار ابوبكر در جنگ احد، اعتراف خود او است.
بسيارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشته‌اند:

كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.
عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود.
سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است.
و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 417، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.
النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

iman2010;98686 نوشت:
در نظر ما فاصله پاک بودن تا معصوم بودن همانند فاصله پیامبر است تا خدا.

سلام
می شود این سخن را در این موضوع بررسی کنیم؟
اگر شما موافقید این پست را قرار دهید (پست جدید در این موضوع بزنید)
و بگویید مراد شما از اهل بیت همان حضرت زهرا (س)وامامان هست یا خیر؟
:ok::Gig::Gol:
این موضوع

[=Century Gothic] اعتراف عمر بن الخطاب به فرار از جنگ:

[=Century Gothic] يكى ديگر از دليل‌هاى فرار ابوبكر و عمر در جنگ احد، اعترافى است كه عمر بن الخطاب در زمان خلافتش كرده است.
ابومظفر كنانى در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبى در الإستذكار نوشته‌اند:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] عن إسماعيل بن عمر رضي الله عنه قال: لما فرض عمر رضوان الله عليه الدواوين جاء طلحة بن عُبيد الله رحمه الله بنفرٍ من بني تميم يستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقيمٍ، فقال: من هذا الغلام؟ قال: هذا ابن أخيك البراء بن النضر، فقال عمر رضي الله عنه: مرحباً وأهلاً، وضمَّه إليه، وفرض له في أربعة آلاف، فقال طلحة: يا أمير المؤمنين، انظر في أصحابي هؤلاء، قال: نعم، ففرض لهم في ستمائة ستمائة، فقال طلحة: ما رأيت كاليوم شيئاً أبعد من شيء أي شيء هذا؟ فقال عمر رحمه الله عليه: أنت يا طلحة تظن أنني منزلٌ هؤلاء بمنزلة هذا؟ إني رأيت أبا هذا جاء يوم أُحدٍ وأنا وأبو بكر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل، فقال: يا أبا بكر، ويا عمر، ما لي أراكما جالسين؟ إن كان رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل فإن الله حي لا يموت، ثم ولّى بسيفه، فضُرب عشرين ضربة، أعدها في وجهه وصدره، ثم قُتِل رحمه الله.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] اسماعيل بن عمر مى‌گويد: هنگامى كه عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دريافت حقوق از بيت المال بنويسند، طلحة بن عبيد الله با يك نفر از بنى تميم آمد و درخواست نام نويسى كرد، مردى از انصار با جوانى نحيف و لاغر آمد و او هم همين درخواست را داشت.
عمر پرسيد: اين پسر كيست؟
گفت: پسر برادرت براء بن نضر، عمر به وى خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براى وى چهار هزار تعيين كرد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] طلحه گفت: دوستان مرا هم در نظر داشته باش. براى آنان نيز هر كدام ششصد تعيين كرد.
طلحه گفت: مانند امروز اين چنين تفاوت و اختلاف نديده‌ام.
عمر گفت: فكر مى‌كنى تو و دوستانت و پسر برادرم را در يك سطح و اندازه بايد قرار دهم؟
روز اُحُد پدر اين پسر نزد من و ابوبكر آمد و ما دو نفر از كشته شدن رسول خدا (ص) صحبت مى‌كرديم، به ما گفت: چرا نشسته‌ايد، اگر رسول خدا كشته شده است، خداى او نمرده است؛ بلكه او زنده است و نمى‌ميرد.:Sham:
سپس شمشيرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت، بيست ضربه بر سينه و صورت وى دشمن وارد كرد كه سرانجام به شهادت رسيد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] الكناني، أسامة بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584هـ)، لباب الآداب، ج 1، ص 54؛[=Century Gothic]
[=Century Gothic] النمري القرطبي، يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 3، ص 248، تحقيق: سالم محمد عطا، محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة: الأولى، 2000 م .

[=Century Gothic] ناراحتي رسول خدا (ص) از فرار ابوبكر و عمر:

[=Century Gothic] إيجى در المواقف مى‌نويسد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] روي أنه صلى الله عليه وسلم بعث أبا بكر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع كذلك فغضب النبي صلى الله عليه وسلم لذلك فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه راية فقال ( لأعطين.. ) إلى آخره.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] روايت شده است كه رسول خدا (ص) اول ابوبكر را به طرف خيبر فرستاد كه او فرار كرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پيامبر (ص) خشمگين شد، فردا صبح در حالى كه پرچم به دست آن حضرت بود فرمود:... »[=Century Gothic]
[=Century Gothic] الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، كتاب المواقف، ج 3، ص 634، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] القاضى الجرجانى، علي بن محمد (متوفاي 816هـ)، شرح المواقف، ج 8، ص 369. ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة الأولى، 1325هـ - 1907 م.[=Century Gothic]

فرار عمر در جنگ حنين: [=Century Gothic]

[=Century Gothic] محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] عَنْ أَبِي قَتَادَةَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَامَ حُنَيْن، فَلَمَّا الْتَقَيْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِينَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَيْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِكِينَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَيْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِي ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِيحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِي، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ابوقتاده مى‌گويد: سالى كه جنگ حنين اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى كه دو لشكر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌كردند، سپس بر مى‌گشتند.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] مردى از مشركان را ديدم كه با يك مسلمان مى‌جنگيد، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشيرى بين گردن و شانه‌اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمين افتاد و مرد. عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌كنند ؟
گفت امر و دستور خداوند اين است.
[=Century Gothic]:Sham:

[=Century Gothic] البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، كتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَيَوْمَ حُنَيْن...، ح 4321، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م. [=Century Gothic]

[=Century Gothic] صالحى شامى در سبل الهدى مى‌نويسد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] وكان المسلمون بلغ أقصى هزيمتهم مكة، ثم كروا بعد وتراجعوا، فاسهم لهم رسول الله، صلى الله عليه وسلم، جميعا، وكانت أم الحارث الانصارية آخذة بخطام جمل الحارث زوجها، وكان يسمى المجسار فقالت: يا حار أتترك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، والناس يولون منهزمين؟ وهي لا تفارقه، قالت: فمر علي عمر بن الخطاب فقلت: يا عمر ما هذا؟ قال: أمر الله تعالى. [=Century Gothic]
[=Century Gothic] الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 5، ص 331، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] در جنگ حنين مسلمانان گريختند تا جايى كه برخى از آن‌ها تا مكه رسيده بودند، سپس برگشتند، رسول خدا براى هر كدام سهمى تعيين كرد.
ام‌ّحارث انصارى افسار شتر همسرش حارث را كه مجسار نام داشت گرفته بود و مى‌گفت: اى حارث! آيا رسول خدا را تنها مى‌گذارى؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما اين زن شوهرش را رها نمى‌كرد.
خود او مى‌گويد: عمر از كنار من در حال فرار بود، گفتم: اى عمر اين چه كارى است كه مى‌كنيد؟ عمر گفت: فرمان خدا است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ابن حجر عسقلانى در فتح الباري، عينى در عمدة القاري، شوكانى در نيل الأوطار و عظيم آبادى در عون المعبود در توجيه اين سخن عمر كه فرارش را به خداوند نسبت داده است مى‌نويسند:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] قوله ( أمر الله ) أي حكم الله وما قضى به.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] يعنى مقصود عمر از اين كه گفته «امر الله» اين است كه قضا و قدر الهى اين است كه ما فرار كنيم!.[=Century Gothic]:Moteajeb!:
[=Century Gothic] العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 29، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 17، ص 299، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاي1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داود، ج 7 ص 275، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.[=Century Gothic]

[=Century Gothic] اگر اين توجيه عمر را بتوان قبول كرد، بايد گفت كه هيچ گناهكارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زيرا همه گناهكاران مى‌توانند اعمال بدشان را به اين صورت توجيه كنند.:Sham:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] البته احتمال دارد منظور عمر اين باشد كه دستور خداوند اين است كه در اين لحظه ميدان جنگ را رها كرده و فرار نماييم، چنانچه عينى در جايى ديگر از عمدة‌ القارى مى‌نويسد: [=Century Gothic]
[=Century Gothic] ( قال: أمر الله )، أي: قال عمر: جاء أمر الله تعالى.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] كه در اين صورت عوارض بدترى خواهد داشت؛ زيرا جناب خليفه، نه تنها فرار مى‌كند كه حتى فرار خود را به خداوند نسبت مى‌دهد و آن را امر الهى مى‌داند!!!؛
زيرا:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] اولا: اين سخن خلاف دستور خداوند است كه نهى صريح در فرار از جنگ دارد:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد).[=Century Gothic]
[=Century Gothic] و در آيه ديگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مى‌داند:[=Century Gothic]
[=Century Gothic] وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 15 و 16.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند- مگر آنكه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ثانياً: اين چنين تفكرى ياد آور سخن مشركان است كه عدم ايمان خود را به مشيت خداوند نسبت مى‌دادند:[=Century Gothic]:Sham:
[=Century Gothic] سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَيْء كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون. َ الانعام: 6/148.[=Century Gothic]
[=Century Gothic] به زودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى گويند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرك مى شديم و نه پدران ما و نه چيزى را تحريم مى كرديم!» افرادى كه پيش از آن‌ها بودند نيز، همين گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند. بگو: آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟
پس آن را به ما نشان دهيد؟
شما فقط از پندارهاى بى اساس پيروى مى كنيد، و تخمين هاى نابجا مى زنيد.
...!!!
...!!
جناب ایمان فکر کنم کافی باشد

mkk1369;98697 نوشت:

می شود این سخن را در این موضوع بررسی کنیم؟
اگر شما موافقید این پست را قرار دهید (پست جدید در این موضوع بزنید)
و بگویید مراد شما از اهل بیت همان حضرت زهرا (س)وامامان هست یا خیر؟
:ok::gig::gol:

این موضوع

اهل بیت پیامبر را بنده نیز همانند تمامی اهل سنت شامل همسران پیامبر + آل کساء میدانم.

از بین امامان شیعه فقط حضرت علی و حسن و حسین جزو اهل بیت هستند و مابقی با اینکه انسانهای مومن و صالحی بوده اند ولی جزو اهل بیت نیستند.

iman2010;98716 نوشت:
اهل بیت پیامبر را بنده نیز همانند تمامی اهل سنت شامل همسران پیامبر + آل کساء میدانم.


[=Verdana]

با سلام

جناب ایمان اینطور نیست قبلا دوست شما جناب عقیل در این مورد گفتگو کردند

[=Verdana]در صحيح مسلم (به نقل سيد مرتضي فيروزآبادي در فضائل الخمسه من الصحاح السته (1 /214) از صفيه دختر شيبه از عايشه همسر رسول الله (صلوات الله عليه) روايت شده كه: بامدادي رسول الله (صلوات الله عليه) با كسائي از موي سياه كه نقش جهاز شتر بر آن بود بيرون آمد، حسن بن علي (عليه السلام) از در وارد شد، او را در زير كساء خويش جاي داد ، بعد حسين و فاطمه و علي (عليهم السلام) يكي بعد از ديگري درآمدند. آن حضرت همه را در زير كساء خود برد و فرمود : ( انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً )

http://www.askdin.com/showthread.php?t=2394

iman2010;98716 نوشت:
اهل بیت پیامبر را بنده نیز همانند تمامی اهل سنت شامل همسران پیامبر + آل کساء میدانم.

سلام
در این جا دو بحث پیش میاید که اول مشخص شود که پاکی از نظر شما چیست؟
آیا نجس نبودن؟
که این طور نباید باشد چون خود خدا راه پاک شدن را گفته است
پاکی باید پاکی از گناه باشد
درست است؟
پاکی یعنی چه؟:Gig::Gol:

iman2010;98675 نوشت:
تا حالا کمترین بی حرمتی به حضرت علی از سمت اهل سنت نشده است.

جناب ايمان عزيز
سلام عليکم
از برگشت دوباره تان به سايت خوشحال شدم
چون بنده شمارا مغرض نمي دانم بلکه کسي مي دانم که براي تبليغ عقايدتان پابه عرصه سايبري گذاشته ايد،اگر چه بنده باعقايدتان موافق نيستم واز طرفي فکر مي کنم مشکل امثال ما وشما اين است که با جواب هاي سوالمان کاري نداريم فقط مي خواهيم آنچه عقيده خودمان است به طرف مقابل بگويم

همين فرمايش فوق شما،واقعا چنين است،جنگ جمل بي احترامي نبود،جنگ صفين که بسياري از صحابه در رکاب معاويه شمشير مي زدند بي احترامي نبود ؟بخشنامه صد ساله لعن ايشان بي احترامي نبود،آيا اينهازير نظر صحابه پيامبر عمروعاص ومعاويه و....انجام نمي گرفت،اينان سني نبودند؟صرف نظر از ماجراي بيعت گرفتن از علي عليه السلام وجريان فدک و...

iman2010;98661 نوشت:
« وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ» ( آل عمران/164 ) اما در سایه ی رحمت و الطاف الهی و به واسطه ی سال ها زحمت و تلاش طاقت فرسای رسول الله (صلوات الله وسلامه علیه و آله) مراحل تزکیه و پرورش اسلامی را با عبور از عقبات و گردنه های سخت و تحمل مصایب و ابتلاها پشت سر گذاشتند و از پله های ترقی و تکامل معنوی بالا رفتند به طوری که از جهت ایمان و اخلاص و تقوا و صداقت و شهامت و روحیه ی ایثار و جانفدایی و سایر ارزش های والای انسانی ، به درجات غیر قابل وصفی رسیدند و بهتـرین امّت و گــل سر سبد عالــم بشریت « كُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ » ( آل عمران /110 ) شدند و از والاترین مرتبه نزد خدا « أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ » ( توبه /20 ) برخوردار گشتند . درحقیقت تربیت و پرورش چنان مؤمنان الگو و نمونه ای،از مهمترین وظایف حضرت محمد (ص) بود زیرا ؛ با تدبُّر در آیات قرآن به وضوح درک می کنیم که پیامبر ارجمند اسلام (ص) به طور کلی دو وظیفه ی « ابلاغ پیام خدا به عموم مردم » و « تربیت انسان های صالح و نمونه » را بر عهده داشته است ، یعنی ؛ طبق آیاتی مانند : « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ » ( سباء/28 ) ،« وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ » ( نور /54 ) و« فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ* ‏ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ » ( غاشیه / 21و22) پیامبر اکرم (ص) موظف بود در حدّ امکان و توان عموم مردم را از خواب غفلت بیدار نماید و پیام خدا را به آن ها برساند و به سوی دین خدا دعوتشان کند . و به دلیل آیاتی دیگرازجمله آیه ی151 سوره ی بقره که می فرماید: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ یَتْلُو عَلَیْكُمْ آیَاتِنَا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ » اساسی ترین و مهمترین وظیفه ی رسول الله(ص) این بود که آیات خدا را برای مؤمنان تلاوت کند و آن ها را تزکیه نماید و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد .

ايه اول:اول آيه آمده لقدمن الله علي المومنين ...ودر پايان وان کانو لفي ضلال مبين
اين آيه راکنار 8سوره بقره بگذاريد ومن الناس من يقول آمنا بالله وباليوم الآخر وماهم بمومنين
پس ايه مورد نظر شما همه کساني را که در زمان پيامبر گفتند ايمان آورده ايم در بر نمي گيرد مگر کساني که ايمانشان با عملشان ثابت شودپس کليت ندارد
آيه دوم:کنتم خير امه :منظور امت رسول خداست نه مردم زمان رسول خدا ،شامل حال ما هم مي شود اگر به مفاد آيه يعني امر به معروف ونهي از منکر عمل کنيم پس ممکن است شامل کسي که زمان رسول خدا باشد نشود وبرعکس شامل کسي که در زمان رسول خدا نيست بشود
ايه سوم:الذين آمنوا وهاجروا وجاهدو ا في سبيل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله
4شرط دارد ايمان هجرت جاهاد با اموال و جهاد با انفس اگر کسي اين چهار شرط برايش اثبات شد شما مدح آيه مي شود والا نسبت دادن اين ايه به مهاجر جفاي به ديگر شروط است يا اينکه بگوييو شروط ديگر عبث است که خدا کلام عبث ندارد
ماهم مدلول آيات را روي چشمان مي گذاريم ولي حرفمان اين است که هيچ کدام ازآيات کليت ندارد وشامل همه صحابه نمي شود،بلکه کساني که ويژگي ذکر شده در آيات راداشته باشند آيات شامل حالشان مي شود،از پس با اين آيات نمي توانيد عدالت تمام صحابه را اثبات کنيد ،وهمچنين قبول داريم که پيامبر افرادي را پرورش دادند که انان از مقام والايي بر خوردارند واهانت به آنان نه تنها پذيرفته نيست بلکه عقاب رانيز به دنبال دارد اما نه همه کساني که زمان پيامبر بودند

iman2010;98661 نوشت:
واقعیت این است که خداوند متعال از یاران حضرت رسول (ص) با الفاظ و اوصافی از قبیل « مهاجرین و انصار آیه ی 100 و 117 توبه » ، « الــراشدون آیه ی 8 حجرات » و « الصَّادِقُونَ آیه ی8 حشر » ،« الْمُفْلِحُونَ آیه ی 9حشر » « أُمَّةً وَسَطاً – شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ آیه ی143 بقره » و ...یاد کرده است و از میان یاران حضرت (ص) در قرآن کریم تنها برای حضرت ابوبکر صدیق ( سلام الله علیه) واژه ی « صاحب » به معنی یار و یاور و دوست صمیمی به کار رفته است.

راشدون والصادقون والمفلحون وامه وسطا درباره کسانب که با پيامبر صلي الله بودند صدق مي کند نه کنار پيامبر بودن ،واين تو واژه زمين تاآسمان با هم فرق مي کند

اما درباره واژه صاحب
صاحب بودن فضيلت نيست چون در بارها در قران اين واژه ذکر شده است مثلاخداوند در سوره کهف آیه 37 صریحاً از مصاحبت دو شخص مؤمن و کافر سخن گفته است آنجا که می فرماید: "قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یحَُاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثمُ‏َّ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‏َّ سَوَّئکَ رَجُلا" و در سوره‌ی یوسف از هم‌نشینی و مصاحبت حضرت یوسف علیه السلام با زندانیان کافر و بت پرست سخن می‌گوید:"یا صاحبی السجن ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار" که چنانچه مفسّرین نقل کرده اند،طباخ و ساقی پادشاه که هر دو کافر و قائل به ارباب و خدایان متنوع بودند به مدت پنج سال با حضرت یوسف علیه السلام مصاحب بودند.آیا این مصاحبت پیغمبر برای آن دو نفر کافر دلیل بر شرافت و فضیلت بوده یا در مدت مصاحبت تغییری در عقیده ی آنان داشته است
بنابراین ذات هم نشین بودن فضیلت نیست و نمی توان هم نشینی هرفردی با رسول اکرم را دلیلی بر درستی عقیده او دانست.

iman2010;98661 نوشت:
صحیح بخاری ج 2 ص 423 و صحیح مسلم ج 7 ص 188 و صحیح ترمذی ج 2 ص 318 آمده است : «لا تسبّوا اصحابی ، فوالذی نفسی بیده لو أَنفق احدکم مثل احدٍ ذهباً ما بلغ مدّ احدهم و لا نصیفه» یعنی : « از یارانم بد گویی نکنید . قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر یکی از شما به اندازه ی کوه احد طلا ببخشد به یک یا نیم پیمانه ی (بخشش ) آن ها نمی رسد . » همچنین در « صحیح ترمذی » ج 2 ص 315 دو حدیث ذیل روایت شده است : « الله الله فی اصحابی لا تتخذوهم غرضاً من بعدی ... الخ » یعنی : « درباره ی اصحابم از خدا بترسید بعد از من آنان را مورد هدف (بدگویی ) قرار ندهید.» « اذا رایتم الذین یسبّون اصحابی فقولوا لعنه الله علی شرّکم »یعنی: « هرگاه دیدید کسانی یارانم را مورد بدگویی قرار می دهند بگویید نفرین خدا بر شرتان باد». در سیره ی ابن هشام ( ج 2 ص 431 ) نیز آمده است ، رسول خدا (ص) به هنگام نزاع خالد بن ولید و یکی از صحابه ، خالد را از شتم آن صحابی (عبدالرحمن بن عوف ) نهی کرد و فرمود : « مهلاً یا خالد دع عنک اصحابی فو الله لو کان لک احد ذهباً ثم انفقته فی سبیل الله ما ادرکت غدوه رجلٍ من اصحابی و لا روحته » یعنی :« درنگ کن ، ای خالد ! ازاصحابم دست برادر ، سوگند به خدا اگر به اندازه ی کوه احد طلا می داشتی و در راه خدا انفاق می کردی ، یک صبح و شام یکی از اصحــابم را در نمی یافتــــی ! ( به ثواب یک روز آن ها نمی رسیدی). » ماجرای فوق در« صحیحین بخاری و مسلم » نیز از ابو سعید خدری روایت شده است که گفت : کان بین خالد بن الولید و بین عبدالرحمن بن عوف شیء ، فسبّه خالد فقال رسول الله ( صلّی الله علیه و سلّم ) : « لا تسبّوا احداً من اصحابی ، فلو ان احدکم انفق مثل احدٍ ذهباً ما ادرک مد احدهم و لا نصیفه »

درباره احاديث فوق به ما حق دهيد که به آنها التفاتي نکنيم چون صحصح بخاري ومسلم و....نزد ما اعتباري ندارد واگر احاديث بالاتر ازاين هم مي گفت به حال ما فرق نمي کرد
اما داستان خالد جالب بود
پيامبر به خالد چه فرموده ؟ دقت کنيد؟:« درنگ کن ، ای خالد ! ازاصحابم دست برادر ، سوگند به خدا اگر به اندازه ی کوه احد طلا می داشتی و در راه خدا انفاق می کردی ، یک صبح و شام یکی از اصحــابم را در نمی یافتــــی ! ( به ثواب یک روز آن ها نمی رسیدی). »
راستي مگر خالد جزءصحابه نبود که پيامبر فرمودند اگر به اندازه کوه احد طلاداشتي ودر راه خدا انفاق مي کردي يک صبح وشام ......
اين بيان موافق عقيده ما است که هر کس زمان پيامبر بوده دليل نمي شود جزءصحابه باشد والا معنا ندارد پيامبر به خالد بفرمايد اگر ....با آنکه خالد خود ار صحابه باشد
اما نکته جالب ديگر اينکه اگر صحابه با هم اختلاف داشته باشند نيز مورد مزمت پيامبر هستند وقطعا صحابه اي مود مزمت است که بر حق نباشد چون در اين داستان خالد مورد مزمت قرار گرفته نه هر دو ،حال اگر حوصله حضرتعالي اجازه مي دهد برويم جنگ جمل ،صحابه روبروي هم ،يک طرف اميرالمونين طرف ديگر ام المومنين وصحابه بزرگ ديگري مثل طلحه وزيبر،اگر درآن زمان نيز پيامبر بود به عايشه وطلحه وزبير همان اعتراض به خالد را نمي کردند
اين داستان هم عدالت صحابه را زير سوال مي برد وهم کساني مثل خالد را از صحابي بودن اخراج مي کند
بهتر نبود ،آقاياني که اين داستان راساختند به آسيبهايش نيز دقت مي کردند تا دچار چالش نشوند
مگر اينکه بگوييداين عبارت در زمان مشرک بودن خالد بوده که اگر اين گفته شود جمله پيامبر معنا پيدا نمي کند خالد به خالدي که مشرک است چنين چيزي بفرمايند

با سلام و تشکر:Gol:

در پاسخ به این سؤال که "آیا همه صحابه پیامبر عادل هستند؟!" گفتنی است: بسیاری از دانسمندان اهل سنت اعتقاد به عدالت همه صحابه دارند و همه آنها را عادل می‌دانند. و این اعتقاد با وجود تخلفات فراوان عده‌ای از صحابه پیامبر، صورت می گیرد اهل سنت معتقدند تمام این افراد مجتهد بوده و این اعمال را بر مبنای اجتهاد خود انجام داده‌اند و هرچند اشتباه کرده باشند از عدالت ساقط نمی‌شوند! اما این توجیه قابل قبول نیست زیرا:

اولا همه صحابه از جهت علمی و آگاهی به دستورات دینی در حدی نبوده‌اند که بتوانند اجتهاد کنند و بسیاری از اعمال ناشایستی که عده‌ای از صحابه مرتکب شده‌اند، نه از روی اجتهاد بلکه به جهت پیروی از هوای نفس بوده است.

ثانیا اجتهاد مربوط به زمانی است که حکم مساله روشن نباشد و نصی از کتاب و سنت در خصوص آن مورد نداشته باشیم. اما در مواردی که مساله روشن است و در کتاب و سنت بطور صریح حکم مساله بیان شده باشد، دیگر نیازی به اجتهاد نیست! بسیاری از تخلفات عده‌ای از صحابه از این موارد است( مانند عایشه که علی رغم نص صریح قرآن و سنت، نماز را در سفر کامل و تمام خواند و اهل سنت در جواب ما می‌گویند که او اجتهاد کرد!!!)

ثالثا ما چگونه همه صحابه را مجتهد عادل بدانیم، در حالیکه خود صحابه، همه صحابه را عادل نمی‌دانند؟ بعضی از صحابه احیانا یکدیگر را تکفیر می‌کرده، عده‌ای به روی هم شمشیر کشیدند و از ریختن خون هم باکی نداشتند!

رابعا در قرآن کریم هم به بسیاری از تخلفات صحابه اشاره و عمل آنان مذمت شده است. اگر به راستی آنان اجتهاد کرده بودند و شخص مجتهد در هر صورت مأجور خواهد بود، چرا خدای سبحان در قرآن آنان را نکوهیده است؟

با توجه به مطالبی که گذشت روشن است که توثیق عام و عدالت همه صحابه درست نیست و صحابه پیامبر نیز مانند همه مسلمانان مشتمل بر افراد عادل و غیر عادل هستند و اگر یکی از آنان در سلسله سند روایتی قرار گرفت، باید درباره وثاقت و عدالت او تحقیق و بررسی شود.

یکی از ادله‌ای که اهل سنت برای اثبات عدالت صحابه ذکر می‌کنند، احادیث فراوانی است که از رسول خدا در فضیلت صحابه نقل شده است. به عنوان مثال:

"خدا را خدا را درباره اصحابم. آنان را پس از من هدف آزار و اذیت قرار ندهید. پس هرکس آنها را دوست می‌دارد به سبب دوستی من آنها را دوست دارد و هرکس دشمن دارد به جهت دشمنی با من، دشمن دارد و هرکس آنان را اذیت کند مرا اذیت کند و هرکس مرا اذیت کند خدا را آزرده و هرکس خدا را اذیت کند به زودی نابودش خواهد کرد." ( سنن ترمذی)

اصحاب من مانند ستارگانند، به هرکدامشان اقتدا کنید هدایت می‌شوید. و ...

اشکالاتی بر این روایات وارد است از جمله اینکه :

اولا عمده روایاتی که برای اثبات عدالت صحابه ذکر شده، از جهت سند دارای ضعف و غرابت و بعضی از جهات دلالت نیز ناتمام است. همچنانکه بعضی از علمای اهل سنت به این حقیقت اعتراف دارند. قاضی عیاض از جمعی از عالمان اهل سنت نقل می‌کند که حدیث « اصحابی کالنجوم ...» ضعیف است و ترمذی پاره‌ای از اینگونه روایات را غریب دانسته است. ( سنن ترمذی ج 5 بابا ماجاء فی فضل من رای النبی) همچنین برخی از این روایات هم تحریف شده‌اند و در اصل به جای کلمه اصحاب کلمه اهل بیت بوده است. ( دلائل الصدق ج 3 ص 6)

ثانیا در برابر این روایات، روایاتی دیگر وجود دارد که صحابه رسول خدا را بهترین امت ندانسته و گروهی از صحابه را نکوهیده است:

ابو جمعه می‌گوید: به اتفاق ابوعبیده جراح، با رسول خدا می‌رفتیم که وی از رسول خدا پرسید آیا کسی از ما بهتر است در صورتی که ما به شما ایمان آوردیم و با شما جهاد کرده‌ایم؟ حضرت فرمود آری مردمی که پس از شما می‌ایند و به من ایمان می‌اورند در حالیکه مرا ندیده‌اند.

رسول خدا فرمودند: همانا شما با پای برهنه و عریان محشور می‌شوید و عده‌ای از اصحاب من را به سوی جهنم می‌برند. پس من می‌گویم: اصحابم، اصحابم. به من می‌گویند همانا آنان از زمانی که تو از ایشان جدا شدی پیوسته مرتد شده و به عقب برگشتند، پس من مانند بنده صالح ( حضرت عیسی) می‌گویم مادامی که در میان آنان بودم شاهد اعمال آنان بودم. ( صحیح بخاری ج 4 ص 110 و ...)

ثالثا اگر بخواهیم از این روایات، عدالت همه صحابه را استفاده کنیم، این با واقعیتی که در تاریخ از ارتکاب خلافهای فراوان عده‌ای از صحابه بیان شده است، سازگار نخواهد بود. بنابراین به فرض صحت این روایات، با توجه به این واقعیات تاریخی ناچاریم بگوییم : مقصود این روایات، عده‌ای از صحابه است نه همه صحابه.

موفق باشید ...:Gol:

بنقل از وبسایت اهل بیت.

رضا;98730 نوشت:

با سلام

جناب ایمان اینطور نیست قبلا دوست شما جناب عقیل در این مورد گفتگو کردند

در صحيح مسلم (به نقل سيد مرتضي فيروزآبادي در فضائل الخمسه من الصحاح السته (1 /214) از صفيه دختر شيبه از عايشه همسر رسول الله (صلوات الله عليه) روايت شده كه: بامدادي رسول الله (صلوات الله عليه) با كسائي از موي سياه كه نقش جهاز شتر بر آن بود بيرون آمد، حسن بن علي (عليه السلام) از در وارد شد، او را در زير كساء خويش جاي داد ، بعد حسين و فاطمه و علي (عليهم السلام) يكي بعد از ديگري درآمدند. آن حضرت همه را در زير كساء خود برد و فرمود : ( انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً )

http://www.askdin.com/showthread.php?t=2394

با سلام به همه
دوست گرامي، اگر در آيات قبل و بعد مربوط به آيه تطهير دقت كنيد خواهيد ديد كه اين آيات در مورد همسران پيامبر است، طوري كه آقاي مجلسي در كتاب خود عنوان ميكند اگر قرآن را بصورت كنوني قبول كنيم بايد بپذيرم كه منظور از آيه تطهير همانا همسران پيامبر است.
حال مي ماند قسمت مورد نظر شما، كه همان آل كسا (سلام الله اجمعين) است. خوب، واضح است كه در قرآن خداوند فقط پيامبر و فرزندان و همسران ايشان را در آيه تطهير دخيل كرده است و طبق اين آيه حضرت علي و حسنين و حتي حضرت فاطمه جزو اهل بيت به حساب نميآيند (چون حضرت فاطمه ازدواج كرده بود و ديگر در خانه پيامبر نبود) ولي حديث آل كسا به ما نشان ميدهد كه پيامبر با درخواستي كه از خدا نموده است، آنها را نيز در زمره اهل بيت خود وارد نموده است.
پس قرآن به ما ميفهماند كه همسران پيامبر جزو اهل بيت هستند و حديث آل كسا به ما ميفهماند كه اين افراد نيز جزو اهل بيت پيامبر هستند. در ضمن حديث آل كسا ظاهرا در كتب تشيع داراي سند صحيح نيست ولي در كتب اهل سنت با سند صحيح وارد شده است و اين نشانه اي بارز از دوستي اهل سنت با اين افراد است كه متاسفانه بسياري از اهل تشيع ادعا ميكنند اهل سنت با اين افراد دشمني دارند!!
در ضمن در همان صحيح مسلم نيز آمده است كه اهل بيت پيامبر شامل همسران پيامبر است.
همچنين اگر پيامبر اين سخنان را گفته است دليلش آشكار است: زيرا در فرهنگ عرب اهل بيت به معناي همسر و فرزندان موجود در خانه بوده (نه به معناي داماد و نوه ها)، و پيامبر براي اينكه بگويد اين افراد نيز جزو اهل بيت من هستند چنين سخناني گفته است كه متاسفانه برخي دارند برداشت به نفع و شخصي ميكنند

mkk1369;98746 نوشت:

سلام
در این جا دو بحث پیش میاید که اول مشخص شود که پاکی از نظر شما چیست؟
آیا نجس نبودن؟
که این طور نباید باشد چون خود خدا راه پاک شدن را گفته است
پاکی باید پاکی از گناه باشد
درست است؟
پاکی یعنی چه؟:gig::gol:

سلام
توجه كنيد:
حضرت علي انسان پاكي بود/حضرت فاطمه انسان پاكي بودند/پيامبر هم انسان پاكي بود
ولي آيا حضرت علي و فاطمه همانند حضرت محمد پاك بودند؟ مسلما خير!
پس پاك بودن به معناي گناه كبيره نكردن و اصرار نكردن بر صغيره است.
ولي داشتن خطا و اشتباه نميتواند انسان را از پاك بودن بيندازد.
ما ميگوييم حتي پيامبر نيز اشتباهاتي در زندگي داشته است كه حداقل دو نمونه آن در قرآن بيان شده است. وقتي پيامبر اشتباه داشته است آيا ميتوانيد بگوييد حضرت علي چنين نبوده است؟ البته تاريخ نشان ميدهد كه حضرت علي نيز اشتباهاتي داشته است (توجه كنيد كه ميگويم اشتباه! اشتباه را با گناه يكي ندانيد لطفا). اين معناي پاك بودن در نزد اهل سنت بود

عماد;98865 نوشت:
جناب ايمان عزيز
سلام عليکم
از برگشت دوباره تان به سايت خوشحال شدم
چون بنده شمارا مغرض نمي دانم بلکه کسي مي دانم که براي تبليغ عقايدتان پابه عرصه سايبري گذاشته ايد،اگر چه بنده باعقايدتان موافق نيستم واز طرفي فکر مي کنم مشکل امثال ما وشما اين است که با جواب هاي سوالمان کاري نداريم فقط مي خواهيم آنچه عقيده خودمان است به طرف مقابل بگويم

همين فرمايش فوق شما،واقعا چنين است،جنگ جمل بي احترامي نبود،جنگ صفين که بسياري از صحابه در رکاب معاويه شمشير مي زدند بي احترامي نبود ؟بخشنامه صد ساله لعن ايشان بي احترامي نبود،آيا اينهازير نظر صحابه پيامبر عمروعاص ومعاويه و....انجام نمي گرفت،اينان سني نبودند؟صرف نظر از ماجراي بيعت گرفتن از علي عليه السلام وجريان فدک و...

سلام و تشكر
خير اهل سنت هيچ توهيني نكرده و نخواهند كرد زيرا اهل سنت حضرت علي را يكي از برترين ياران پيامبر ميداند و توهين به ياران نزديك پيامبر را دور از انصاف و در حقيقت نوعي ناجوانمردي به حساب مياورد.
بهتر است اندكي از فضايل حضرت علي كه در كتب اهل سنت نقل شده است سخني ميگفتيد كه چنين نكرديد.
جنگ جمل اصلا هدف حضرت علي نبود و خود حضرت علي هم فرمودند كه قاتلان عثمان بين ما مخفي شده اند و در حقيقت بعد از برقراري آشتي ميان دو سپاه، آن قاتلان كه خود را در خطر ميديدند آتش جنگ به پا كردند تا از قصاص در امان باشند و چنين نيز شد.
در مورد معاويه كه من گفتم مكتب قرآني هستم و با توجه كه به تعريفي كه در ابتدا گفتم، معاويه جزو مهاجرين و انصار نبوده و لذا جزو صحابه به شمار نميآيد و معاويه بايد در محكمه الهي جواب ايجاد تفرقه را در بين مسلمين بدهد.

iman2010;99445 نوشت:
پس قرآن به ما ميفهماند كه همسران پيامبر جزو اهل بيت هستند و حديث آل كسا به ما ميفهماند كه اين افراد نيز جزو اهل بيت پيامبر هستند. در ضمن حديث آل كسا ظاهرا در كتب تشيع داراي سند صحيح نيست ولي در كتب اهل سنت با سند صحيح وارد شده است و اين نشانه اي بارز از دوستي اهل سنت با اين افراد است كه متاسفانه بسياري از اهل تشيع ادعا ميكنند اهل سنت با اين افراد دشمني دارند!!

سلام
در بحث قبلی که در همین خصوص داشتیم گفتیم که : اهل البیت آیه تطهیر مصداق خاص دارد . حداقل تفاوتی که در خود آیه مشخص است آنستکه خدای متعال اهل البیت را از جمیع رجسها پاک معرفی می کند و این وصف بر زنان پیامبر قابل تطبیق نیست و هیچ یک از علمای اهل سنت هم ادعای پاکی و طهارت محض ( فکری و عملی ) برای زنان پیامبر نداشته و ندارند اما اهل بیت حقیقی یعنی علی و فاطمه ع و امامان معصوم از فرزندانشان به تصریح و اشاره عصمت خود را مطرح کرده اند و در زندگی ایشان هم این حقیقت ثابت است .
لذا سعی و تلاش برادران اهل سنت برای داخل کردن زنان پیامبر در اهل البیت آیه تطهیر مبنای قرآنی در خود آیه تطهیر هم ندارد .
مساله عدالت تمام صحابه ، مهاجرین و انصار هم بر خلاف بسیاری از آیات قرآنی است . عملکرد آنها بخصوص بعد رحلت پیامبر نیز همین را نشان می دهد . مثلا جناب طلحه و زبیر جزء مهاجرین هستند اما مگر می توان آنها را با وجود فتنه انگیزی و جنگ با علی علیه الصلاه و والسلام عادل دانست ؟
ما می دانیم پایه همه این امور چیست . پایه همه این ادعاها درست کردن یک شخصیتهای ایده آل جعلی برای صحابه و انصار و زنان پیامبر است تا مساله غصب خلافت درست شود . اما نمی شود . هرجایش را بلند می کنید جای دیگری روی زمین می ماند . مثلا یکی از ادعاهای خود شما در مورد مبنای صحت خلافت تایید شورای حل و عقد است در حالیکه عمر را نه شورای حل و عقد بلکه نصب ابوبکر خلیفه کرد و هلم جرا .
بله آخر قضیه این می شود که آقایان بگویند :
صحابه را به خودشان واگذارید .
همه خوب بوده اند .
عقل را تعطیل کنید چون عقل در دین محل اعرابی ندارد
و امثال این حرفهایی که به درد عوام بی خبر می خورد اما بدرد عالم مطلع خیر
موفق در اندیشه

iman2010;99451 نوشت:
جنگ جمل اصلا هدف حضرت علي نبود
iman2010;99451 نوشت:
خير اهل سنت هيچ توهيني نكرده و نخواهند كرد زيرا اهل سنت حضرت علي را يكي از برترين ياران پيامبر ميداند و توهين به ياران نزديك پيامبر را دور از انصاف و در حقيقت نوعي ناجوانمردي به حساب مياورد.

بنده جواب خودم را نگرفتم
ام المومنين عايشه وطلحه وزبير از بزگان اهل سنت هستند يانه؟ايا جنگ را ه انداختند يا نه ؟آيا اختلاف بين مسلمانان انداختند يانه ؟آيا طلحه وزبير بيعت شکستند يا نه ؟اگر کسي مي خواهد خون عثمان رامطالبه کند بايدتحت لواي خليفه مسلمين باشد نه اينکه خودش لشکري مهيا کند وبه جان خليفه مسلمين بيفتد،و18000نفوس مسلمانان را به کشتن دهد،اگر مي شودخون عثمان را عايشه وطلحه وزيبر با راه انداختن جنگ جمل مطالبه نکنند چرا معاويه نتوانند معاويه که نزديکتر بود به عثمان ،نه برادر واقعيات تاريخ را نمي شود با اين حرفها عوض کرد عايشه وطلحه وزبير عليه خليفه مسلمين به قول شما وجانشين بر حق وبلا واسطه پيامبر به قول ماايستادند واگر هر کس بر منطق خودش باشد طبق هر دو منطق گناه کارند
اگر همين کار را کسي با ابابکر وعمر مي کرد يعني قشوني را مي انداخت وجنگي عليه ابابکر وعمر ايجاد مي کرد و18000نفر را مي کشت آنوقت شما چه مي گفتيد،انان را شورشيان عليه خليفه مسلمين نمي خوانديد

iman2010;99447 نوشت:
پس پاك بودن به معناي گناه كبيره نكردن و اصرار نكردن بر صغيره است.

سلام

و اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختيم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودى )

این ایه را چه می گویید؟(ادرس را پیدا می کنم و می گذارم)

ایا جنگ جمل یک گناه نبود؟ اینکه ام امومنین عایشه از خانه خارج شدند خطای کمی است؟:Gol:

موضوع قفل شده است