شادی در دین (سلمان فارسي، بچه تيلياردر )

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

iranimij;606017 نوشت:
من خیلی فکر کردم.
من فکر میکنم شادی چیزی نیست که برای همه انسان ها یک نسخه داشته باشه
مثلا شادی که حافظ شیرازی براش ایجاد میشد با یاد خدا بود و اون می مخصوص خودش .
اما شادی بعضی انسان های فرومایه همان آب انگور بود. و و اقعا هم شاید بهشون شادی میداد.
اما این کجا و ان کجا
استاد حامی شما بگین من درست میگم این رو ؟
شادی ها بسته به ظرفیت های مختلف افراد متفاوت بدست میاد . خوب یکی با دعای کمیل شادی بسیار زیادی براش ایجاد میشه اما یکی نه . یکی با موزیک شاد میشه .

سلام بر شما
خب قرار است در دانشگاه زندگي رشد كنيم ما هم همچون حافظ و مولوي ارتقا يابيم قرار نيست كه درجا بزنيم
خدا هم نردبان گذاشته گفته بياييد بالا
تا جايي كه دنيا را خونه خاله خودمون بدونيم و خوش خوش باشيم نه اين كه دو دقيقه دلخوش به چيزي باشيم كه شادي ما معطوف و يا منوط به ان باشد
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

فلاسفه براي شادي و لذت مراتب قائل اند كمترين آنها لذت هاي حسي (شنيداري، ديداري، لمسي و....) است. شادي و لذت عقلي كه انسان را به وجد مي آورد از نوع حلواي لن تراني است
چيزي كه خواجه نصرالدين طوسي را مست مست مي كرد بلند مي شد لب پنجره داد مي زد: ائن الملوك و ابنا الملكوك من هذه اللذه پادشاهان و شاهزادگان كجايند كه ببيننند چه لذتي دارم مي برم از يافتن مجهولات علمي.
بله منكر لذت هاي حسي هم نيستم و اصلا قرآن بنا ندارد اين لذت ها را از ما بگيريد
فقط خدا مانند ميدان فوتبال براش حريم گذاشته گفته ببينيم شما ميدان فوتبال تون حدود و قانون داشته باشه بهتر يا بدون حد و قانون؟ لذت كدام بيشتر است؟
كسي كه اهل بازي شد مي داند فوتبال است و قوانينش بدون ان مانند برخي از زمان هايي مي شود كه در ورزشگاه آزادي هرج و مرج است.
قوانين شادي باعث مي شود تصادف و تزاحم نشود يكي شاد مي شود كه با خانم كه شوهر دارد ارتباط نامشروع داشته باشد ولي قانون مي گويد اگر اين طوري باشد خيانت باب شود لذت ها با هم تراحم پيدا مي كند كسي هم پيدا مي شود با همسر او شاد مي شود و....
به خاطر همين است كه گفته اند
هر كه افتد نظرش در پي ناموس كسان// پي ناموس وي افتد نظر بوالهوسان
عاقبت دست در آغوش نگارش ببرند// هر که یک بوسه ستاند زلب یار کسان
بله در ميدان فوتبال من شادم اگر كسي پنالتي نگيره و بهم گير نده كه تو افسايد بوده ام يا گاهي واقعا شاد مي شوم كه از چراغ قرمز عبور كنم چون وقتم را مي گيريد ولي اين سنخ محدوديت ها اگر چه موقتا لذت كُش است ولي لذائذ كِش هم است؛ چه بسياري كه به خاطر يك لذت كوچك لذت هاي بزرگتري را از دست داده اند
بله در كل قبول دارم
گناهان لذت بخش هستند
ولي لذتي دارند كه خداوند به خاطر مصالح ما زيرش را امضا نكرده و فرموده كوچولوي من اين مثل قارچ سمي است خوشكل ولي كشنده است.
به همين دليل
وقتي يك جواني از اين لذت ها با خودكنترلي كنار مي كشد خداوند نزد فرشتگان مباهات مي كند مي گويد ببينيد بنده جوان من به خاطر من از اين لذت دوري كرده است
اگر لذت ترك لذت بدانيم
دگر شهوت نفس لذت نخوانيم
چنين لذت هايي را چمران و شهيد رجايي از مي خانه اسلام چشيده بودند و مست شده بودند كه زير شكنجه هم لذتي مي برند
چمران مي گويد در خونم مي غلتديم و احساس مي كردم امام حسين (عليه السلام )ناظر است نمي خواستم اظهار درد و رنج كنم.
در زندگي روزمره هم همين طور است ما واقعا از برخي از غذاها لذت مي بريم ولي متخصصان تغذيه مي گويند به پير به پيغمبر ضرر داره.
خب دوستان گرامي
من هم دقيقا همين سؤالات را داشته ام با اشكال مي كردم و......تا اين كه با مطالعه و به بركت حضور نزد عالمان وارسته ادعا نمي كنم رسيده ام نه من هنوز اندر خم يك كوچه هم نيستم ولي يافته ام كه مسير كدام است
دعا مي كنم خدا با ما توفيق بده كه برسيم

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد

وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از [HL]رندی و قلاشی[/HL] بیزار نخواهم شد

از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت

وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد

چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد

چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد

حامی;606042 نوشت:
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد

اميدوارم برسيم به جايي كه مثل حر و لوتي هاي راه يافته قمارباز شويم و حاضر باشيم سرمان را هم در قمارخانه عشق ببازيم و به اين قمارهاي بچگانه بخنديم
مثل [HL]جهانگير خان قشقايي [/HL]( كه خان زاده و مايه دار بود) بشويم كه هم صدايي خوب داشت و هم خوب مي نواخته وقتي تارش خراب مي شود مي رود كه تارش را درست كند مي بينيد مطرب ارمني رعشه داره ميگه اگه خوشي مطربي اخرش اينه ما اين خوشي را نخواستيم
اون موقع است كه به سماع دائم خواهيم آمد و به اين مطرب هاي بچه گانه بخنديم
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

[HL]مرحوم كمپاني[/HL] استاد آيت الله بهجت، اصفهاني و بچه تجار بوده . ديوان شعري دارد بخوانيم و شور و شادي را در آن ببينيم
يكي از شاگردانش مي گويد در اواخر پيري ديدم تو كوچه سيب زميني پياز گرفته كيسه اش پاره شد ريخت روي زمين اين پيرمرد خم شد و يكي يكي انها را بر مي دارد و لبخندي بر لبانش نقش بسته.
به او گفتم استاد چرا مي خنديد؟
گفت: يادم به جواني ام افتاد. وضع مالي ما عالي بود. تسبيح بسيار گران قيمتي داشتم ريسمانش پاره شده و مهر هايش پخش زمين شد و ان قدر غرور داشتم كه خم نشدم انها را بردارم ولي آخر پيري وضع مالي خوبي ندارم ولي حاضر نيستم دنيا را با اين موقعيتم عوض كنم

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زُهره تابنده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم


حامی;606051 نوشت:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

خدايا
ميشه يعني از اين مي به ما بچشاني تا مثل بچه ها دلخوش به آب نبات و سوت سوتك نباشيم:Ghamgin:

زندگي در عيش، مرگ در خوشي

خوشي‌و عيش زندگي طلبگي با گنج قناعت، رضايت از خدا، جرعه‌نوشي مدام از شراب جهان‌بيني‌توحيدي در جام ياد خدا حاصل مي‌شود.شيريني و لذتش مانند حلواي لَنْ تَرانِي ‌است؛ تا كسي از اين شيريني آن نچشيده‌باشد، لذت واقعيش را درك نمي‌كند.


هنگام تنگدستي در
عيش كوش و مستي
كيـن كيـماي هستي قـارون كند گـدا را


شهيد مطهري درباره خوشي دوران طلبگي مي‌فرمايد:
كسانى كه چندسالى طلبگى كرده‏اند، تا آخر عمر از خوشی‌های دوران طلبگى ياد مى‏كنند؛ با اين‌كه در اين دوران از نظر شرايط مادى معمولا در وضع خوبى نيستند و در اواخر عمر در شرايط خيلى بهترى هستند. در آن دوره غالباً در فقر و بى‏چيزى و مسكنت مى‏باشند؛ ولي چون همه در يك سطح هستند، ناراحتى ندارند.
دوره خيلى خوبى است؛ چون واقعاً دوره بالندگى انسان است، و اگر در اين دوره انسان از نظر علمى و معنوى محروم بماند، يك زيانى است كه نمى‏شود گفت صددرصد در سنين بزرگى و در پيرى جبران شدنى است.[1]

در این بازار اگر سودیست با
درویـش خـرسنداسـت

خـــدایا منعمم گـــردان به درویشی وخرسندی





مرحوم خانم دكتر دادستان، چهره‌ ماندگار روان‌شناسی، ضمن سال‌هاي متمادي تدريس به طلاب و روحانيون، با روحيات و حالات آنها آشنا شده‌بود. هر از چند گاهی با لبخند به شاگردان خود نگاه می‌کرد و می‌گفت:
«از روحية‌ طلبگی شما خوشم میي‌آیيد. در دانشگاه افراد کمتر با هم می‌جوشند، ولی در کلاس من شما با هم دروس را مباحثه مي‌کنيد، با هم می‌گویيد، می‌خندید و سر به سر هم می‌گذاريد و جالب این‌که از دست همديگر دلخور هم نمي‌شويد.»

با آمدن سرماي مشكلات، خزان پيري و باد نااميدي در دشت سبز زندگي مي‌وزد. برگ‌هاي خوشي يكايك زرد مي‌شوند و مي‌افتند. يواش يواش صدای در زدن پستچي مرگ به گوش می‌رسد. لحظه‌هاي پرتب و تاب پيري قرين است با دلشوره و احساس تنهاي كه يك دم هم از خانه ذهن بيرون نمي‌رود. هيچ چيز نمي‌تواند مانند مسکّن پرقدرت جهان‏بينی توحیدی به زندگي، دردها، رنج‌ها، فقدان‌ها و حتي مرگ معنا ببخشد.

فلاسفه و روان‌شناسان اگزيستانسياليسم و انسان‏گرا با آن همه آزادي و اراده‌ای که برای انسان قائل‌اند، در «[HL]يافتن معنا[/HL]» براي مرگ و سختي‌های اجنتاب‌ناپذير زندگي به بن‏بست ‌رسيده‌اند و دربه‌در به دنبال «[HL]بافتن معنا[/HL]» براي زندگي و مرگ هستند.
يكي از شاگردان آیت‌الله بهاءالدینی می‌گفت:
ايشان تا دم مرگ بانشاط و خنده‏رو بود. در اواخر عمر هم که مانند تکه‏ گوشتي در بستر بود، نشاط، تبسم و گشاده ‏رویي ایشان قطع نمی‌شد. افرادی که ایشان را نمي‌شناختند، مات و مبهوت می‌ماندند که چگونه و با چه انرژی و چه دل‌خوشی، در بستر كهولت و بيماري كه در سرازيري پرشيب مرگ قرار دارد، می‌خندد.

رفیق مردنی
یکی رفیق جون جونیش از دنیا رفت. خیلی براش گریه می‌کرد.
حکیمی گفت: چرا گریه می‌کنی؟
گفت: آخه رفیـــقم مرده؟
گفت: خب تقصیر خودت بوده که رفیق مردنی انتخاب کردی. رفیقی برای خود گزینش می‌کردی که نمیره تو دعای جوشن می‌خونیم: یا رفیقُ و یا شفیق... .
آره جونم، رفیق بی‌کلک، خدا.
هیچ موقع هم گوش یا گوشیش اشغال نیست
به همین دلیل حضرت ابراهیم(ع) می‌گفت: ﴿[HL]لا أُحِبُّ الآفِلِینَ[/HL]﴾؛من غروب‏ کنندگان را دوست ندارم.[2]

منبع: شوخ طبعي هاي طلبگي، م ح قديري، ص19.

[1]. مجموعه ‏آثار استاد، ج‏22، ص557.
[2]. انعام/ 67.

حامی;606074 نوشت:
خوشي‌و عيش زندگي طلبگي با گنج قناعت، رضايت از خدا، جرعه‌نوشي مدام از شراب جهان‌بيني‌توحيدي در جام ياد خدا حاصل مي‌شود.شيريني و لذتش مانند حلواي لَنْ تَرانِي ‌است؛ تا كسي از اين شيريني آن نچشيده‌باشد، لذت واقعيش را درك نمي‌كند.
هنگام تنگدستي در عيش كوش و مستي
كيـن كيـماي هستي قـارون كند گـدا را
شهيد مطهري درباره خوشي دوران طلبگي مي‌فرمايد: كسانى كه چندسالى طلبگى كرده‏اند، تا آخر عمر از خوشی‌های دوران طلبگى ياد مى‏كنند؛ با اين‌كه در اين دوران از نظر شرايط مادى معمولا در وضع خوبى نيستند و در اواخر عمر در شرايط خيلى بهترى هستند. در آن دوره غالباً در فقر و بى‏چيزى و مسكنت مى‏باشند؛ ولي چون همه در يك سطح هستند، ناراحتى ندارند. دوره خيلى خوبى است؛ چون واقعاً دوره بالندگى انسان است، و اگر در اين دوره انسان از نظر علمى و معنوى محروم بماند، يك زيانى است كه نمى‏شود گفت صددرصد در سنين بزرگى و در پيرى جبران شدنى است.[1]
در این بازار اگر سودیست با درویـش خـرسنداسـت
خـــدایا منعمم گـــردان به درویشی وخرسندی
مرحوم خانم دكتر دادستان، چهره‌ ماندگار روان‌شناسی، ضمن سال‌هاي متمادي تدريس به طلاب و روحانيون، با روحيات و حالات آنها آشنا شده‌بود. هر از چند گاهی با لبخند به شاگردان خود نگاه می‌کرد و می‌گفت:

زندگي به سبك جهان بيني توحيدي يك زندگي طلبگي است
ما هم مي توانيم با ورود به اين دانشگاه كه زير نظر پيامبر مهرباني است از زندگي سرشار از نشاطي داشته باشيم

[="Navy"]این مدل از مطربی، یه دل عاشق می خواد که بشه لذتش رو چشید وگرنه گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش...

خدایا! خودت مهربونی کن تا به قول استاد، به آبنبات چوبی خوش نباشیم!


دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم! نعره مزن! جامه مدر! هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو



[/]

سلمان فارسي بچه تيلياردر ما مدیون و مرهون حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سلمان محمّدی(ص) هستیم. لذا عزیزان! اگر یک مواقعی می‌خواهید که مشکلاتتان هم رفع شود، هر روز یاد حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باشید. حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حقّ عظیمی گردن ما دارند. خدا دعای ایشان را که فرمودند: خدایا! طوری شد که کشور من محبّ اهل‌بیت شوند؛ به واسطه آن زحماتی که کشیدند، مستجاب کرد! حضرت سلمان خیلی زحمت کشیدند. دین ایشان با دین دیگران فرق می‌کند. حضرت سلمان خودش برای دین هجرت کرد، امّا برای آن‌ها پیامبر(ص) آمد! حضرت سلمان رفت، هجرت کرد، مسیحی شد، بعد از آن‌جا به مدینه رفت. دیگر آخر سر آن راهب به او گفت: برو، دیگر بعد از آن کسی نیست. باید دنبال چنین پیامبری بگردی و او رفت. تازه این حضرت سلمان، سلمانی بود که طبق بیشتر مستندات اهل جی اصفهان بود و در آن‌جا هم به تعبیر امروزی‌ها، بچّه میلیاردر و تریلیاردر بود. پدرش خان خانان بود و بعد هم ظاهراً فقط حضرت سلمان بچّه پسری بود؛ یعنی شش دختر داشت و یک پسر. لذا همه اموال او به سلمان می‌رسید. امّا سلمان می‌رود به جایی که خودش را برده می‌کند!!! همان‌طور که می‌دانید او برده بود و پیامبر(ص) او را خرید و آزادش کرد! لذا یک کسی که در آن به ظاهر اوج و عزّت و پول و مال و منال و مقام؛ همه چیز را رها می‌کند؛ بعد خودش را در این همه رنج، زحمت می‌اندازد و این طرف و آن طرف می‌رود تا دنبال حقّ بگردد و بعد هم به یک غلام و برده تبدیل شود؛ فرق دارد با آن‌های دیگری که پیامبر(ص) دنبالشان آمد و فرمود: «انا طبیب دوار» - من طبیب دوره گرد هستم - امّا حضرت سلمان خودش آمد. برای همین است که بیان فرمودند: «سلمان منّا اهل البیت». برای همین است که روز عروسی امیرالمؤمنین(ع) و بی‌بی دو عالم(س) با این که بالاخره از بنی‌هاشم هم افرادی هستند امّا پیامبر(ص) افسار اسب را دست سلمان می‌دهند! فردای قیامت هم که داریم خطاب می‌شود: «غضوا ابصارکم» امّا افسار آن ناقه بهشتی که یک چیز عجیب غریبی است، باز دست سلمان است. چه خبر است؟! تا کجا رفته! لذا دعایش هم مستجاب است، گفت: خدایا! کشور من ایران، محبّ علی بشوند، می‌دانست، حقّ‌شناس بود و حقیقتاً هم فهمید کدام طرف حقّ است. طوری است که عرض کردم، این را من یک موقعی در کنگره حضرت سلمان بیان کردم که در روایات هست: اباذر خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسول الله! سلمان یک چیزهایی می‌گوید که ما نمی‌فهمیم. فرمودند: بله، همین طور است! یا در جنگ‌های بعد از پیامبر(ص)، وقتی یک شهری از روم را گرفتند، همه خوشحال بودند که توانستیم پیروز شویم. حضرت سلمان هم خوشحال بود ولی یک‌دفعه گریان شد و گفت: یک موقع دیگری هم شما پیروز می‌شوید و آن موقع هم خوشحالید، در حالی که باید گریه کرد. گفتند: یعنی چه؟! اگر خوشحالیم چرا باید گریه کرد؟! فرمود: آن موقع بر پسر رسول الله و بر حسین فاطمه پیروز می‌شوید و خوشحالید در حالی که باید گریه کرد. تعجّب کرده بودند که این حرف‌ها چیست که او می‌زند! یعنی آینده را می‌دید و بیان می‌کرد. طوری است که گفتند: اگر آن چیزهایی را که سلمان می‌داند، به اباذر می‌گفتند، اباذر بر قاتل سلمان درود می‌فرستاد! آمدند دیدند در خانه یک دیگ کوچک آب گذاشته که دارد می‌جوشد، بعد دیدند زیرش روشن نیست. تعجّب کردند. دوان دوان پیش پیامبر(ص) رفتند، گفتند: آقا این چیست؟! این ساحر است؟! فرمودند: یعنی چه ساحر است؟! بعد به سلمان فرمودند، سلمان گفت: من نمی‌خواستم بفهمند، در باز بود، این‌ها خودشان یک ‌دفعه داخل آمدند، دیدند آتش نیست، آب دارد غل‌غل می‌کند. فرمود: یا رسول‌الله! پول نداشتم، سه روز هم بود گرسنه بودم، نمی‌توانستم یک تکّه چوب هم تهیّه کنم، گفتم: خدایا! این آب جوش بیاید، بتوانم از همین آب استفاده کنم، لذا سلمان این‌گونه است و با دیگران فرق می‌کند. پس ببینید هدایت تبیین شده امّا یک کسی آن‌طرفی است و یک کسی این‌طرفی. - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911020001028#sthash.BnPH1eFD.dpuf

[="Indigo"]با سلام
یکی از دوستام نزدیک به 5ماه هست که با خدا قهر کرده دیگه نمازنمی خونه میگه از خدا آرامش میخاد .

تواین مدت 5ماه همچی رو (خدا .دین ...)فراموش کرده میگه انگاری خدابا ما قهره .میگه باید به آرامش برسم تا اعمالم رو انجام بدم .
کممممممممممممممممممممک هرچه سریع تر .
[/]

خودمان را جای شیطان بگذاریم تا ریشه بسیاری از مکاتب مثل فمنیسم روشن شود. متاسفانه مشاهده کردم دخترانی در این سایت آمدند و به طور غیر مستقیم به آیات قرآن به دلیل تفکرات فمنیستی توهین و اهانت کردند. خواستم ریشه این ها را استدلال و تفکر شیطان بدانم و یک ارزیابی هم باید از خودمان بکنیم و بفهمیم اصلا شیطان چیست و رانده شدگی چیست؟ من متاسفانه در حرفهای آنان راندگی و شیطان را دیدم. چند درصد از ما اگر خدا بهمون میگفت در برابر فلان جنس سجده بکن می کردیم؟ چرا یطان سجده نکرد؟ چرا تا امروز شیطان داره تلاش میکنه که جنس خودش از جنس انس برتره؟ و چرا شیطان از طریق خدا داره با خدا می جنگه؟ عاقبت شیطان چیست؟ زنان فمنیست هم دغدغه برتری جنسی مثل شیطان را دارند چون شیطان دغدغه اش اثبات برتری جنسی بود و نه شخصی و البته برای برتری جنسی خودش دلایلی هم داشت درست مثل دلایلی که برخی فمنیستها در این سایت عنوان کردند. و مرتب هم عنوان می کردند که بحث ما منطقی است و متاسفانه حتی مدیر سایت هم یه جورایی برابری و ... رو مطرح کرد. اما باید بدانیم که برابر خواهی در برابر دستور خداوند همان چیزی است که شیطان خواست. خدا نگفت شیطان و انسان برابرند اما منطق شیطان عدل خدا را در حضور خود خدا مبنا بر عدم سجده کردن قرار داد. درست همان منطقی که خیلی از مسلمانان را وادار می کند تا دین اسلام را مطابق با منطق شیطان جلوه دهند. دین برابر خواه, در صورتی که برابر خواهی نیز ریشه در بسیاری از مکاتب بشری کفر آمیز شیطانی دارد که درکی از خدا ندارد. این سوال را از خودمان بپرسیم, آیا به این اندازه نفس خودمان را تهذیب کردیم که با فرمان خدا در برابر جنس دیگری سجده کنیم یا تمایلات نفسانی مان نمیگذارد که این سجده را بکنیم و ما را مانند شیطان تا ابد گرفتار می کند و به جهنم می کشاند و از خداوند و نعمات او می راند. خداوند چقدر نعمت به زنان در تمام ادیان داده. در تمام ادیان مسئولیت نفقه و نیز مسئولیت های سنگین بر عهده مردان گذاشته شده و اما بسیاری از زناناین نعمت را درک نکرده و آن را توهین به خود دانستند و برای همین آن نعمت را در اروپا از خود راندند و چند تاشون شدن وزیر و مابقی در جهتی پیش می روند که خودشان بگویند فقر در حال زنانه شدن است. یا به روسپیگری بی سابقه ای در طول تاریخ رسیدند؟ این چه چیز جز رانده شدن است؟ چرا همجنسگرایی تا این حد رواج یافته؟ چرا به جای حلش اخرش مجبور شدن بگن مجاز و طبیعیه؟ این نتیجه غرور شیطانی مخفی در مکتب ضاله فمنیسم هست که متاسفانه در میان زنان به ظاهر مذهبی حتی رواج بیشتری هم پیدا کرده!!!!!!!!!!!!! معصومیت از دست رفته زنان. و رانده شدن جامعه زنان توسط انتشار مکاتب شیطانی. و البته مردان هم به دنبال آنان. مسلمه که روح تمدن استعمار گر انان برکت را از جامعه گرفته و مکاتب شیطانی گریبان گیرشان میشود و سرانجام به قوم لوط می رسند. خدا بارها در قرآن هشدار داده به عذاب الهی. چرا کسی جدی نمی گیرد؟ چرا کسی ریشه انحرافات امروز را نمی بیند؟ چرا کسی نمی بیند که بشریت با سرعت راه هلاکت را به اسم حقوق زن می پیماید؟ چرا کسی نمی بیند که وجدان و اخلاق از بین رفته و افکار موهوم و پوچ فمنیستی جایگزین آن شده است. آیا منظور قرآن از فعل ضرب ترک کردن زن است؟ یعنی همان بی بند وباری که در غرب هست. یک شب با آن زن اگر تمکین نکرد برو با یکی دیگه؟ چطور بر سجده نکردن شیطان ایراد می گیرید اما بر عدم تمکین زنان خیر؟ چرا تفاسیر از آیات قرآن در جهتی است که با معیارهای مکاتب شیطانی منطبق شود؟ قرآن علننا در مورد زن و مرد همه چیز را گفته اما خوب همانطور که شیطان در مقابل خدا حرف خدا را نمی پذیرفت و خودش تفسیر می کرد, مکاتبش هم همین کارها را می کند. حرف خدا را در مقابل خدا تغییر می دهد. به خاطر عدم سجده و یا تمکین و ... ناشی از غرور با دلایلی که من از جنس آتشم. متاسفانه در همین وبلاگ یکی از برتری های زن بر مرد زیبا تر بودن زن مطرح شده بود از جانب یک دختر فمنیست. خوب این یعنی چه؟ مگر جز این هست که هر جنس از جنس دیگر باید زیبا باشد و نه از نظر خودش؟ این چه معنایی جز همجنسگرایی دارد؟

kian999;622667 نوشت:
خودمان را جای شیطان بگذاریم تا ریشه بسیاری از مکاتب مثل فمنیسم روشن شود.

ببخشید
اما من ربط این صحبتارو با موضوع تاپیک متوجه نمیشم:Gig:

حامی;600573 نوشت:
لشكر عقل و لشكر جهل
در حديثي از امام صادق(ع) تنبلي و كسالت از لشكريان جهل و نشاط و شادابي از لشكريان عقل شمرده شده است. اسلام با شادي هايي مخالف است كه ما را از مسير رشد و كمال مان باز مي دارد. ولي شادي هاي همسوي با هدف زندگي محدود نيستند براي همين است كه افرادي كه با عالمان ديني ارتباط نزديك و انس دارند مي بينند كه برخلاف شايعات ايشان خوش مشرب و شوخ طبع هستند.

برخي از جلوه هاي شادي در اسلام
ازدواج
ورزش هاي مشروع ( پياده روي، كشتي، كوهنوردي، شنا، اسب سواري، اتومبيل راني و...)
سياحت و گردش گروهي و فردي
عطر و ادكلن
خوردني هاي و نوشيدني هاي مشروع و نشاط بخش
شوخ طبعي و مزاح متعادل حلال
موسيقي طبيعت زنده
نرم افزارهاي موسيقي طبيعت
موسيقي هاي غير لهوي( مشهور علما: استفاده از موسيقي اي كه مخصوص مجالس گناه و مطرب نيست بدون اشكال است شرعا)
رقص ( مشهور علما: رقص زن براي شوهرش اشكال ندارد)
.
.
.
حدود 8 سال قبل در جلسه اي آيت الله مصباح يزدي فرمودند جا دارد بحث شادي و غم در اسلام موضوعات پايان نامه هاي متعددي قرار گيرد و از جوانب مختلف بحث شود.
خدا رو شكر اين سال هاي اخير پايان نامه ها، مقالات، كتاب هاي متعددي در اين زمينه نوشته شده است و جلسات متعددي در اين زمينه در برنامه سمت خدا و جلسات خانه خوبان موسسه اموزشي و پژوهشي قم، برگزار شد و نرم افزارهايي توليد شده است.

اینا که عنده شادین!عطر و ادکلن ... ممنونم ازینکه موجباته خنده و شادی مارا فراهم نمودید.البته قصد جسارت ندارم.فکربد نکنید.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

mohsen1990;623254 نوشت:
اینا که عنده شادین!عطر و ادکلن ... ممنونم ازینکه موجباته خنده و شادی مارا فراهم نمودید.البته قصد جسارت ندارم.فکربد نکنید.

سلام
به نظرم كل بحث را بايد با دقت بخوانيد
بله شادي هاي داريم كه شادي هاي ياد شده به گردش نمي رسد ولي شرع زير آنها را امضا نكرده است
مانند غذاهاي فست فود كه لذت بخش هستند ولي متخصصان تغذيه به اتفاق مي گويند مشكلات زيادي براي ما ايجاد مي كنند
در ضمن دقت كنيد فرق است بين شادي و شادكامي
كسي ممكن است مطرب هم باشد ولي شادكام نباشد و از زندگي هم راضي نباشد كارمند متدين يا يك پير مرد لحاف دوزي متديني هم ممكن است جلوه هاي شادي را در خواب نديده باشد ولي شادكامي و رضايت از زندگي او در اوج است.[/]

موضوع قفل شده است