سیره شهدا

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سیره شهدا


شهید محسن پوربافرانی (فرزند اصغر)
او در تاریخ 20/11/1340 در بافران دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا پایان دوره دبیرستان ادامه داد و با گرم شدن صحنه های کارزار در جبهه جنوب به آنجا شتافت و پیشانی بر جای پای حسین (ع) سایید. در جبهه جز خط مقدم جایی را نمی شناخت. در 11 آبان ماه سال 1361 در عملیت محرم در جبهه عین خوش (جنوب) بر اثر غرق در آب لباس زیبای شهادت دربر کرد و با غروجی عارفانه و عاشقانه به محفل انس قدسیان درآمد.
بخشی از وصیت نامه آن شهید والا مقام چنین است:
... خدایا! غرق در گناهم. خدایا! من حقیر از تو می خواهم که کلیه گناهانم را ببخشی. خدایا! در راه تو قدم برداشته ام و به سوی تو خواهم آمد. خدایا! مبادا کشته شدنم از روی هوای نفسم باشد.
ملت عزیز! فرمان امام عزیز را لبیک گویید و رهبر را یاری کنید و او را تنها نگذارید. پشتیبان ولایت فقیه باشید. حضور و ظهور خود را در صحنه حفظ کنید. کارهای عبادی خود را بیشتر به صورت جمعی انجام دهید. در نماز جمعه شرکت کنید و نمازهای یومیه را با جماعت بخوانید.
دانش آموزان عزیز! با درس خواندنتان مشت محکمی بر دهان آمریکا و عمالش فرود آورید. مبادا فکرهای غیر الهی بر سر شما حاکم باشد که فردای قیامت مسئول خواهید بود.

[=B Zar]

[=B Zar]شهید احمد امامی بافرانی (فرزند حاج ملا جواد):
[=B Zar]وی در تاریخ 10/6/1342 در بافران در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود و از همان آغاز در دامن تربیت پدری عالم پرورده شد. او که در رشته ریاضی شاگرد اول دبیرستان چمران بود، تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم و سپس دانشجویی تربیت معلم ادامه داد و به پایگاه شریف معلمی ارتقا یافت. وی در شب تاسوعای سال 1403 هجری قمری در جبهه وصیت نامه ای پربار نگاشت که مطلع آن حدیث قدسی (من طلبنی وجدنی) بود و در آغاز آن چنین با محبوبش به رازگویی پرداخت:

[=B Zar]بارالها قلبم را حجابی پوشانده و هوای نفسانی بر وجودم حاکم شده و مانع کرنش در برابر عظمت و بزرگی تو می شود. این حجابرا از قلبم بردار و اشعه ای از نور جمالت را در وجودم قرار ده.

[=B Zar]آنگاه خطاب به مردم چنین نگاشته است:

[=B Zar]برادران و خواهران محترمه! به خدا توکل کنید و این رحمت الهی را که نصیبتان شده محفوظ نگهدارید. عزیزان! ما هنوز اول راهیم. راه بسیار طولانی و پر فراز و نشیب است. هجوم دشمنان از همه طرف آغاز شده است. می خواهند ما را ببلعند. امپریالیسم ضد بشریت شرق و غرب در پی آن است که ضربه ای را که از انقلاب شکوهمند اسلامی خورده است جبران نماید... .

[=B Zar] [=B Zar]به عنوان یک مسلمان از مسائل اسلامی دور نباشیم و با کمک روحانیت متعهد و مبارز از فرهنگ غنی اسلامی بهره مند شویم... .
[=B Zar]لازم می بینم مطلبی را که به آن رسیده ام برای شما نیز بیان کنم و آن اینکه تنها را نجات بشریت از وحشیگریهای کنونی توسل به مکتب زنده، پویا و الهی اسلام است؛ مکتبی که بنهای اسارت را بریده و راه راست و راه سعادت بشر را بندگی خدا می داند... .
[=B Zar]آرزو دارم در شب تاسوعا که احتمال حمله می دهم در زمره یاران حسین (ع) درآیم... مادرم! شب تاسوعاست. خاطره جانبازیها، فداکاریها و شهادتهای اباعبدالله الحسین (ع) در گوشم طنین انداز است. چگونه لبک نگویم؟ نه حسین جان! به سویت می آیم و مادرم همچون زینب و دیگر مادر شهیدان صبر می کند و شکرگزار پروردگار متعال می باشد... .
[=B Zar]زیر آسمان کبود غوغایی برپاست! نسیم الهی همه جا را معطر کرده و چهره های دوستان نورانی است. با قامتی استوار انتظار می کشند. آتش عشق وجودشان را می سوزاند و دیدار معشوق آرامش خاطرشان می دهد. بر لب نغمه الهی دارند و صدای «یا مهدی»شان سکوت حاکم را در هم می شکند و سرانجام باید رفت... .
[=B Zar]این دعا و خواسته در چهارم آبان سال 61 نگاشته شد و در 11 آبان یعنی یک هفته پس از آن در عملیات محرم در جبهه عین خوش (جنوب) به اجابت رسید و آن جان بی قرار در صف یاران امام حسین (ع) درآمد و مشمول نگاه نوازشگر سالار شهیدان شد.
[=B Zar]منبع:نسیم بافران