جمع بندی سکرات مرگ در روایات و در میان مومنین

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد هادی

ملاali;781379 نوشت:
با سلام

چرا علی رغم اینکه حدیث داریم مومن در حین مرگ گلی را بو میکند و راحت قبض روح میشود و یا اینکه تعلقات را به اذن خدا فراموش میکند تا راحت جان دهد ، روایت داریم که مثلا حضرت یحیا در خواست حضرت عیسی را رد کرد به فرمود من تازه سکرات را پشت سر گذاشته ام و حاضر نیستم دوباره تکرار شود..
و یا میگن خانم حضرت خدیجه و حضرت زهرا نگران شب اول قبر خود بوده اند
این تناقض چگونه قابل حل است؟

از یه طرف میگن خوب باش و از مرگ نترس بعد از یه طرف اینهارو میگن

با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

برای پاسخگویی دقیق به این پرسش لازم است روایات مختلف رو در این زمینه ببینم.
تا حقیر در این مورد روایات رو می بینم اگر دوستان پاسخی برای پرسش دوست عزیزمون دارند بیان بفرمایند استفاده کنیم.

یا حق

با سلام

می گویند حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام جان دادن به سختی جان می داد ولی بعد یک نارنج به او دادند که با بو کردن آن، راحت جانش را گرفتند. گفته شده مرگ برای مومن مانند در آوردن لباس چرک از بدن است. سوالی که قابل طرح است اینکه مرگ مومنین به چه صورت و کیفیتی است و بالاخره مرگ برای مومن سخت است یا آسان؟

چند نکته در این زمینه لازم است گفته شود:
اول اینکه اگر ما بخواهیم بین مومن و غیرمومن مقایسه کنیم، مرگ برای مومن چیزی جز لطف، رحمت و نعمت الهی نیست. در هنگام احتضار به مومن پیشنهاد می شود که به دنیا برگردد و قبض روح نشود اما او قبول نمی کند و تقاضای قبض روح می کند.
در واقع مرگ چیزی جز تحفه برای مومن نیست در حالی که برای غیر مومن شروع عذاب و گرفتاری است. اصل کلی این است که اصولاً از قبل از مرگ لطف خداوند درباره مومن شروع می شود و در هنگام احتضار و مرگ این لطف زیادتر شده و هر چه جلو می رود الطاف الهی بیشتر می شود و برای غیر مومن عکس این قضیه رخ می دهد.
در روایت داریم با مشاهده حالت احتضار یعنی زمانی که انسان قابض ارواح را می بیند حالت مومن با غیرمومن تا آخرین لحظه فرق می کند. نقل شده حضرت عزرائیل(علیه السلام) نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) رفت و حضرت به او گفت ، می خواهم با چهره ای که جان فاسق را می گیری تو را مشاهده کنم. حضرت عزرائیل(علیه السلام) گفت تحملش را نداری و حضرت گفت تحمل می کنم سپس حضرت ابراهیم (علیه السلام) روی خود را برگرداند، زمانی که برگشت چهره بسیار وحشتناکی دید. چهره ای که سیاه و بوی تعفن می داد و از سوراخ های بینی و چشم او شعله های آتش شعله ور بود و چشم ها بسیار وحشتناک بطوری که حضرت با مشاهده این چهره بیهوش شد. زمانی که به هوش آمد به حضرت عزرائیل (علیه السلام) گفت اگر برای فاسق عذابی نباشد جز مشاهده تو ، این برایش بس است یعنی اگر هیچ جهنمی و فشار قبری نباشد و فقط مشاهده تو باشد کافی است.
در روایات دیگر دارد که حضرت ابراهیم(علیه السلام) از او خواست که با چهره ای که مومن را قبض روح می کند خودش را نشان بدهد. آن چهره آنچنان زیبا، جذاب، خوشرو و بسیار با صفا بود که هر انسانی را صد در صد به خودش جذب می کرد. در آخر همین روایت آمده که حضرت ابراهیم(علیه السلام) گفت اگر برای مومن هیچ پاداشی نباشد مگر مشاهده تو برای او بس است و این اصل کلّی است.اما اینکه برای بعضی از مومنین حالت احتضار و جان دادن سخت است این نیز درست است. بعضی از گناهانی که انسان مرتکب شده باعث تلخی جان کندن و سختی احتضار می شود. از طرفی بعضی از کارهای خوبی که فاسق و غیر مومن انجام داده باعث می شود خداوند با راحت جان دادنش پاداش او را در همین دنیا به او بدهد

داداش من اول از دیده های خودم که دیدم بگم بعد نظرم بگم

داداش من هنگام سکرات مرگ تا حالا بالای سر چند نفر بودم

اول این که سخته ادم ببینه قوم و خویش خودش از دست میده سخته

....................................

من خودم بالای سر مادر بزرگم بودم که مادر شهید بودن فکر نکنم چند دقیقه طول نکشید مرحوم شد انگار مثل اب خوردن اروم و بی سر و صدا حتی قبل از فوت شدن اشاره دادن چون پیر بودن

که گفت دارم میمیرم با دستاش اشاره داد :Ghamgin:

دوم: داییم بالای سر شخص سکراتی هم بوده با چشمای خودش توضیح داد میگفت که دست و پا میزد و میگفته نیا نزدیک نیا نزدیک و حرکات ترسناک

سوم:

هنگام مرگ مشخص نیست من اشنا و اقوام زیاد داشتم چه بچه بودن فوت شدن چه جوون و چه پیر

ولی لعنت به ما ادم ها که مثل اب خوردن فراموش میکنیم این لحظات رو برای خودمون

که با کارهامون باعث میشیم حق کسی ضایع بشه یا دل کسی بشکنه

...................................................

سکرات مرگ حالتى است شبيه به مستى كه بر اثر فرا رسيدن مقدمات مرگ ، به صورت هيجان و انقلاب فوق العاده ‏اى به انسان دست می دهد ، و گاه بر عقل او چيره می گردد ، و او را در اضطراب و نا آرامى شديدى فرو می برد.[۱] « وَ جَاءَت سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَقِّ‏ِ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ » . و سرانجام، سكرات (و بيخودى در آستانه) مرگ بحق فرا می رسد (و به انسان گفته می شود:) اين همان چيزى است كه تو از آن می گريختى!
حتى انبياء و مردان خدا كه در لحظه مرگ از آرامش كاملى برخوردارند از مشكلات و شدائد اين لحظه انتقالى بى نصيب نيستند ، چنانكه در حالات پيامبر (صلی الله‏ عليه‏ وآله ‏و سلّم) آمده است كه در لحظات آخر عمر مباركش دست خود را در ظرف آبى می كرد و به صورت می كشيد ، و می فرمود : « لا اله الا الله مرگ سكراتى دارد ».[۲]
سکرات مرگ می تواند به خاطر عوامل زیر باشد:
مرگ يك مرحله انتقالى مهم است كه بايد انسان در آن لحظه تمام پيوندهاى خود را با اقوام و جهانى كه ساليان دراز با آن خو گرفته بود قطع كند ، و در عالمى دیگر گام بگذارد ([۳])
در لحظه مرگ انسان درك و ديد تازه ‏اى پيدا می كند ، بى ثباتى اين جهان را با چشم خود می بيند ، و حوادث بعد از مرگ را كم و بيش مشاهده می كند .
آدمی می بیند با اعمالش تنها خواهد ماند ، اعمالی که بدان توجه کاملی نداشته و چه بسا گناهان زیادی که انجام داده است . و... .
على (عليه‏ السلام) ترسيمی زنده و گويا از لحظه مرگ و سكرات آن دارد. ایشان می فرمايد: سكرات مرگ ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم می آورد ، اعضاى بدنشان سست می گردد ، و رنگ از صورت­هايشان می پرد كم كم مرگ در آنها نفوذ كرده ، ميان آنها و زبانشان جدائى می افكند ، در حالى كه او در ميان خانواده خويش است ، با چشمش می بيند و با گوشش می شنود و عقل و هوشش سالم است ، اما نمی تواند سخن بگويد ! در اين می انديشد كه عمرش را در چه راه فانى كرده ؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است ؟ ! به ياد ثروت­هائى می افتد كه در تهيه آن چشم بر هم گذارده ، و از حلال و حرام و مشكوك جمع آورى نموده ، و تبعات و مسؤليت گردآورى آن را بر دوش می كشد ، در حالى كه هنگام جدائى و فراق از آنها رسيده است او به دست بازماندگان می افتد، آنها از آن متنعم می شوند و بهره می گيرند اما مسئوليت و حسابش بر او است . ([۴])
صحنه هایی که محتضر هنگام جان دادن می بیند:
۱. مشاهده فرشته مرگ و برخى فرشتگان ديگر:
قرآن كريم در آيات بسيارى بر حضور ملك الموت نزد محتضر و قبض روح او تصريح كرده است . از جمله مى فرمايد: « قُلْ يَتَوَفّيكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ اِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ » .[۵] بگو: « فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را می گيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان باز می گردانند ». در آیه دیگری در وصف مومنان و نیکوکاران می فرماید: « همان­ها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را می گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه‏ اند؛ به آنها می گويند: سلام بر شما! وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام می داديد!» ([۶])
چنانکه خداوند در وصف گناه­کاران و ظالمان می فرماید : « همان­ها كه فرشتگان ( قبض ارواح ) روحشان را می گيرند در حالى كه به خود ظلم كرده بودند ، در اين هنگام آنها تسليم می شوند ( و می گويند ) ما كار بدى انجام نمی داديم ، آرى خداوند به آنچه انجام می داديد عالم است . اكنون از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود ، چه جاى بدى است جايگاه مستكبران » . ([۷])
گنه­كاران و ستمگران هنگامى كه در آستانه مرگ قرار می گيرند و پرده‏ هاى غفلت و غرور كنار می رود و چشم برزخى پيدا می كنند اظهار ايمان می كنند ، منتها در اين هنگام سخنان مختلفى دارند ، بعضى اعمال زشت خود را انکار می كنند و می گويند : ما عمل بدى انجام نداديم ( همانگونه كه در آيات فوق آمده ) بعضى ديگر اظهار ندامت و تقاضاى بازگشت به دنيا می كنند [۸] . بعضى ديگر تنها ابراز ايمان می كنند مانند فرعون[۹] ولى به هر حال هيچ يك از اين سخنان پذيرفته نخواهد شد ، چرا كه وقت آن گذشته است و اين گونه ابراز ايمان جنبه اضطرارى و بى اثر است . [۱۰]
بگويند آن مردم بد سرشت كه هرگز نكرديم اعمال زشت
ملايك برآرند آن گه ندا كه دوزخ شما راست اكنون سرا
ز هر در، در آييد اكنون در آن معذب بمانيد در آن مكان
كه دوزخ بود جاى مستكبرين بگردند در بد مكانى قرين
در روایات فراوانی نیز وارد شده كه محتضر فرشته يا فرشتگان قابض ارواح را دیده با آنان گفتگو می کنند از جمله پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است : تمام بيمارى و دردهايى كه به انسان رو مى آورد قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند. هنگامى كه عمر انسان به پايان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گيرد « ملك الموت » براى قبض روح او حضور پيدا مى كند. انسان از ديدن او به وحشت مى آيد و آمدن او را بدون مقدمه مى داند. ولى “فرشته “ مرگ مى گويد: اى بنده خدا! (چرا به فكر نبودى و فراموش كردى )؟ چه اندازه رسول بعد از رسول و خبر بعد از خبر و پيك بعد از پيك براى تو فرستادم ؟ من آخرين خبرم و بعد از آمدن من ديگر خبرى نيست . سپس مى گويد: اى بنده خدا! دعوت پروردگارت را خواه از روى ميل و رضا و خواه از روى جبر و اكراه اجابت كن . هنگامى كه « فرشته» مرگ جان انسان را از كالبدش بيرون مى كشد، بازماندگان و بستگان او مشغول گريه و ناله مى شوند. « ملك الموت» مى گويد: براى چه كسى گريه مى كنيد و اشك مى ريزيد؟ براى چه كسى غمگين و محزونيد؟ براى چه كسى دست از كار كشيده و بى صبرى مى كنيد؟ به خدا سوگند! عمر او به پايان رسيده و در دنيا روزى خود را دريافت كرده بود. پروردگارش از او دعوت به عمل آورد و او هم دعوت حق را اجابت كرد. اگر مى خواهيد گريه كنيد بر خويشتن بگرييد؛ زيرا من باز به اين خانه مى آيم تا هيچ يك از شما را باقى نگذارم.[۱۱]
در روایتی که در تفسیر آیه « ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا ... » ([۱۲]) وارد شده می خوانیم : امام عسكرى عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم روايت كرده كه فرمود : مؤمن پيوسته از سوء عاقبت بيمناك است و يقين به وصول به خشنودى خداوند پيدا نمى كند تا وقت جان دادن و ظهور ملك الموت بر او ، زيرا ملك الموت زمانى بر مؤمن وارد مى شود كه سخت در بيمارى به سر مى برد و از آنچه به جا مى ­گذارد از مال و زن و فرزند سخت دلتنگ و از سختي­ ها و عقباتى كه در پيش دارد به شدت مضطرب است و هنوز غم و اندوه در دلش باقى است و همه آرزوهايى كه بدان­ها نرسيده از دستش رفته است . ملك الموت گويدش : چرا اين همه اندوه مى ­برى و غم گلويت را مى فشارد ؟ گويد : احوالم پريشان است و ناكام از دنيا مى روم . ملك الموت گويد : آيا هيچ عاقلى با از دست دادن پول سياهى در برابر هزار هزار برابر دنيا كه به دست مى آورد بي تابى مى كند ؟ [ گويد : نه ] ، ملك الموت گويد : به بالاى سرت بنگر . او مى نگرد و درجات بهشتى وقصرهايى را كه هيچ كس باورش نمى آيد و آرزوى آن را ندارد مى بيند ، ملك الموت به او گويد : اين منزل­ها ونعمت­ها و اموال است و هر يك از اولاد تو كه صالح بوده با تو در اينجا خواهد بود ، آيا به اين­ها به جاى آنچه در دنيا دارى راضى هستى ؟ گويد : آرى به خدا سوگند . آن گاه ملك الموت گويد : بنگر ، او مى نگرد و محمد و على وآل پاك آنها عليهم السلام را در برترين درجات بهشتى مى بيند ، ملك الموت گويد : اين سروران و امامان خود را مى بينى ؟ آنان در اينجا همنشين و مونس تو هستند ، آيا بديشان به جاى آنچه در دنيا از آن جدا مى شوى خشنود نيستى ؟ گويد : چرا به پروردگارم سوگند . امام فرمود : اين است معناى اين آيه : « ان الذين قالوا ربناالله.... » .[۱۳]
برابر برخی از نقل ها نه تنها امامان هنگام احتضار حاضر می شوند بلکه گاهی برای اقامه نماز بر برخی مومنان نیز حاضر می شوند که به عنوان نمونه در پاورقی از نماز امام کاظم بر زنی به نام شطیطه است.
۲- مشاهده پيامبر و ائمه (علیهم السلام ):
یکی دیگر از صـحنه هايى كه محتضر مؤمن باشد یا کافر مشاهده مى كند حضور پيامبر(ص) و امامان معصوم (ع ) نزد خود است . که احادیث فراوانی براین مطلب دلالت دارد[۱۴] و علامه مجلسی در بحار الانوار به بسیاری از آنها اشاره کرده است .[۱۵]
از جمله در روایتی می خوانیم : " مومنی که از دوستان پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت پاک آن حضرت است و علی علیه السلام را بعد از پیامبر به عنوان امام انتخاب و از او اطاعت کرده است ..... هنگامی که فرشته مرگ و یارانش بر بالین چنین انسانی حاضر می شوند بالای سر خودش پیامبر اکرم (ص) و در طرف دیگر امیرمومنان (علیه السلام) و پایین پایش امام حسن (علیه السلام) و از طرف دیگر امام حسین(علیه السلام) را می بیند که در اطراف آنها بهترین یاران آنها هستند سپس مومن مریض رو به آنها می کند و به گونه ای که دیگرا ن صدایش را نمی شنوند – همانگونه که پیامبر و امامان را نمی بینند که آن جا حاضر هستند ...- و می گوید پدر و مادرم فدایت ای فرستاده خداوند با عزت ، پدر و مادم فدایت ای وصی فرستاده خداوند رحمت ، پدر و مادرم فدایتان ای دو فرزندان پیامبر...ای دو سید جوانان اهل بهشت ... خوش آمدید ! چه قدر مشتاق دیدار شما بودم ! و چه قدر خوشحالم ! ....سپس پیامبر اکرم (ص) به ملک الموت می گوید وصیت (دستور) الهی را درباره احسان به دوست و خادم و محب ما یاد آور ، ملک الموت می گوید یا رسول الله به او دستور بده به آنچه خداوند برای او در بهشت مهیا کرده نگاه کند ....وقتی نگاه می کند نعمت هایی می بیند که به عقل کسی نرسد و به حساب در نیاید .
سپس ملک الموت می گوید چرا با کسی که ثوابش چنین است با مدارا رفتار نکنم ؟... [۱۶].
در روایت دیگری که در کافی آمده است می خوانیم :
امام صادق عليه السلام مى فرمود : هنگامى كه جان آدمى به سينه اش برسد مى بيند . گفتم : فدايت شوم ، چه مى بيند ؟ فرمود : رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم را مى بيند كه به او مى فرمايد : من رسول خدا هستم ، تو را مژده باد . سپس على بن ابى طالب عليه السلام را مى بيند كه مى فرمايد : من على بن ابى طالب هستم كه او را دوست مى داشتى ، آگاه باش كه امروز تو را سود خواهم رساند . گفتم : آيا احدى از مردم هست كه چنين چيزى را ببيند و باز به دنيا برگردد ؟ فرمود : نه ، وقتى چنين ديد براى هميشه مى ميرد .اين را بزرگ مى ­شماری ؟! ، اين مطلب در قرآن هست . سپس حضرت این آیه (ها) را قرائت فرمود « الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشرَى فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فى الاَخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكلِمَتِ اللَّهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ » .([۱۷]) همان­ها كه ايمان آوردند، و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيز می كردند. در زندگى دنيا و در آخرت، شاد (و مسرور)ند؛ وعده‏هاى الهى تخلّف ناپذير است! اين است آن رستگارى بزرگ![۱۸]
نقل شده كه در چهره يكى از شيعيان و محبّان اهل بيت به نام اسماعيل بن محمد، معروف به سيّد حميرى به هنگام مرگ نقطه اى سياه نمايان شد و رفته رفته گسترش ‍يافت ، به گونه اى كه تمام صورتش را پوشانيد. دوستان او از اين موضوع ناراحت و شرمسار و همسايگانش كه از دشمنان ائمه بودند، خوشحال شدند؛ ولى مدّتى نگذشت كه نقطه اى سفيد در صورت سيّد نمايان شد و به تدريج تمام صورت او را فرا گرفت ، به طورى كه صورتش نورانى و درخشان شد. در اين هنگام چشم باز كرد و تبسّم كنان گفت : آنان كه گمان كرده اند، على (ع )، دوستان خود را در لحظه مرگ تنها مى گذارد، اشتباه كرده اند. پروردگارم گناهان مرا بخشيد و مرا اهل بهشت قرار داد. به دوستان على بگوييد كه او و اهل بيتش را تا دم مرگ دوست بدارند.([۱۹])
۳. مشاهده جايگاه اخروى
یکی دیگر از ديـدنى هاى لحظه مرگ ، مشاهده جايگاه و منزلت اخروى انسان مى باشد. هرشخصى ، چه اهل سعادت و بهشت باشد و چه اهل شقاوت و دوزخ ، جايگاه خود را در واپسين لحظات حيات خود مى­ بيند و پس از آن مى ­ميرد. امام صادق (ع ) در توضیح و تفسیر آیه شریفه «حتی اذا بلغت الحلقوم و انتم حینئذ تنظرون »[۲۰] فرمود :«اِنَّ نَفسَ الْمُحْتَضَرِ اِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ كانَ مُؤْمِنا رَاى مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ فَيَقُولُ رُدَّونى اِلَى الدُّنْيا حَتّى اُخْبِرَ اَهْلَها بِما اَرى فَيُقالُ لَهُ: لَيْسَ اِلى ذلِكَ سَبيلٌ».([۲۱])وقتى جان محتضر، به گلويش رسيد ـ در حالى كه مؤ من است ، جايگاه خود را در بهشت مى بيند. سپس مى گويد: مرا به دنيا بازگردانيد تا آنچه را ديده ام به اهل دنيا بازگويم ؛ به او گفته مى شود: امكان ندارد.
نيز امام سجاد(ع ) به نقل از رسول گرامى اسلام (ص) در مورد جان دادن كافر مى فرمايد: هنگام مرگ ، ملك الموت به او مى گويد: سرت را بلند كن و نگاه كن ! پس مى بيند جايگاه والاى پيامبر(ص) و ساير ائمه و پيروان آنان را و نيز بهشت برين و قصرهاى آن را! پس به او گفته مى شود: اگر ولايت اينان را مى پذيرفتى ، اين جا جايگاه تو بود. پس رو به سوى جهنم برمى گرداند و در آن انواع بلاها، عقرب ها، مارها و... را مى بيند؛ در اين هنگام به او گفته مى شود: اين جايگاه توست ؛ و او با نهايت حسرت و تاسف جان مى دهد.([۲۲])
۴. دیدن اعمال و اموال
در حـالت احتضار، زندگى گذشته و عمر سپرى شده انسان و اعمال و كردارى كه از اوسر زده ؛ در پيش چشمانش به سرعت مجسّم مى شود. اميرمؤمنان (ع ) مى فرمايد:
در هنگام مرگ ؛ مال ، فرزند و عمل ، پيش چشم انسان مجسم مى شوند. شخص محتضر رو به مال کرده ، مى ­گويد: به خدا سوگند، من به تو علاقه زيادى داشتم و حرص و ولع من نسبت به تو بسيار بود؛ اكنون تو براى من چه دارى ؟ مال جواب مى دهد: كفنى به تو مى دهم . پس رو به فرزندان خود مى كند و مى گويد: فرزندانم ، من شما را بسيار دوست مى داشتم و در تمام زندگى خويش پشتيبان شما بودم ، شما براى من چه داريد؟ پاسخ مى­ دهند: تو را مى بريم در قبر دفن مى كنيم . پس رو به عمل مى كند و مى گويد: به خدا، من به تو توجهى نداشتم و نسبت به تو بى ميل بودم ؛ تو براى من چه دارى ؟ عمل مى گويد: من همنشين و همراه تو هستم در قبر و روزى كه برانگيخته مى شوى و تا هنگام حساب تو را همراهى مى كنم .([۲۳])
در روایت دیگری که عایشه از پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله نقل کرده می خوانیم :
عايشه مى گويد: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به من فرمود: كدام حالت براى ميت از همه حالات سخت تر است ؟ عرض كردم : خدا و رسول آگاه ترند.
فرمود: اى عايشه ! تو بگو! عرض كردم : سخت ترين حالت وقتى است كه مى خواهند ميت را از خانه اش بيرون برند، اولاد او اطرافش را گرفته و فريادشان بلند است و مى گويند: ((وا ابتا وا ابتا)) ، فرمود: اين حالت بسيار سخت است ! اما سخت تر از اين اين هم هست ، عرض ‍ كردم : سخت تر از اين وقتى است كه ميت را در لحد گذارند و خاك رويش ‍ بريزند و او را تسليم خدا كنند، دوستان از كنار قبرش برگردند و او را تنها گذارند. فرمود: از اين سخت تر هم مى باشد. عرض كردم : يا رسول الله ! شما بفرماييد. فرمود: از همه حالت براى ميت سخت تر، وقتى است كه غسال براى غسل دادن ميت داخل خانه او شود، انگشتر جوانى را از دست و پيراهن عروسى را از بدنش بيرون آورد و عمامه را از سر علماء و فقها بردارد. در اين هنگام وقتى روح ، بدن را عريان بيند فرياد زند و با صداى بلند كه همه خلايق (مگر جن و انس )، بشنوند. گويد: اى غسال ! ترا به خدا قسم كه ! لباس مرا به آرامى بيرون آور؛ زيرا در اين ساعت تازه از دست ملك الموت راحت شدم .
زمانى كه غسال آب روى ميت ريزد فرياد زند و گويد: اى غسال ! ترا به خدا قسم آب را به آرامى روى من بريز، آن را ملايم كن كه نه سرد باشد و نه گرم ، زيرا جسد من در اثر خارج شدن روح از آن ، آتش گرفته و طاقت ندارد.
وقتى غسال مشغول غسل دادن شود، فريادش بلند گردد: اى غسال ! ترا به خدا قسم دست خود را به آرامى بر روى من بكش ؛ اين جسد به واسطه خارج شدن روح از آن ، مجروح شده و تحمل ندارد كه دست خود را با قوت بر آن بكشى .
موقعى كه از غسل دادن فارغ شد و ميت را در كفن گذاشت و پاهاى او را محكم بست ، فريادش بلند شود و گويد: اى غسال ! ترا به خدا قسم ! سر و صورت مرا با كفن نپوشان تا زن و بچه و بازماندگان ، مرا ببينند، زيرا اين آخرين ديدار است ، من امروز از آنها مفارقت كنم و تا قيامت مرا نمى بينند.
چون ميت را براى بردن به قبرستان ، از خانه خارج كنند، فرياد زند: اى جماعت ! در بردن من عجله نكنيد تا خانه و اهل و عيال خود را وداع كنم . سپس فرياد كند و گويد: من زن خود را تنها و بدون شوهر گذاشتم اذيتش ‍ نكنيد، اولاد من يتيم شدند به آنها ظلم روا نداريد؛ زيرا من امروز از خانه خود خارج شدم و ديگر به آنجا بر نمى گردم . بعد از آن كه جنازه را به سوى قبرستان حمل كردند. گويد: شما را به خدا قسم ، عجله نكنيد تا صداى اهل و عيال خود را كه گريه و ناله مى كنند بشنوم ؛ زيرا من از آنها جدا مى شوم و ديگر تا روز قيامت صداى آنها را نمى شنوم .
چون جنازه را كنار قبر به زمين گذاشتند. فرياد زند و گويد: اى دوستان و برادران ! اى اهل و عيال و اى بازماندگان ! و اى همسايگان من ! دنيا شما را فريب ندهد كما اين كه مرا فريب داد، زمانه با شما بازى نكند، همين طور كه با من بازى كرد، از من عبرت گيريد؛ زيرا مالى جمع كردم و همه را براى ورثه گذاشتم بدون آن كه خود از آن استفاده كنم ! در حالى كه وقتى خداوند حساب آنها را رسد و در دادگاه ، مجرم شناخته شوم آن ها گناهان مرا به دوش نمى گيرند.
موقعى كه بر ميت نماز خوانده مى شود عده اى از دوستان و اهل و عيال او بر مى گردند. مى گويد: اى دوستان و برادران ! مى دانستم كه ميت در دل دوستان از زمهرير سردتر مى شود اما نمى دانستم به اين زودى از دل آنها بيرون مى رود و نسبت به آن سرد مى شوند.
بعد از آن كه ميت را داخل قبر نهادند. با فرياد بلند گويد: اى وارثين ! مال و منال زيادى جمع كردم و همه را براى شما گذاشتم . من با دست خالى و بدون اين كه چيزى از آن را براى خود حمل كنم و از ميان شما رفتم ، مرا فراموش نكنيد و از اين مال و ثروت بهره و نصيبى هم براى من قرار دهيد و با دعاى خير و صدقه ، مرا يارى كنيد و ياد نماييد.([۲۴])
۵ ـ حاضر شدن شيطان
موقعی كه انسان در حال احتضار قرار می گيرد و نزديك است جان از بدنش مفارقت كند، شيطان با فرزندان و ياران خود بر بالين او حاضر می شوند و تلاش می كنند تا با حيله های مختلف « ايمان » او را گرفته و آن را از چنگش بيرون آورند و اين سخت ترين حالت برای محتضر است .
از امام صادق عليه السلام نقل شده است : « ما مِنْ اَحَدٍ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ اِلاّ وَكَّلَ بِهِ اِبْليسُ مِنْ شَياطينِهِ مَنْ يَأمُرُهُ بِالْكُفْرِ وَ يُشَكِّكُهُ فى دينِهِ ». هيچ انسانی نيست مگر اين كه در هنگام مرگ شيطان يكی از مأمورين خود را نزد او حاضر می كند تا وی را وسوسه كند و در دينش به شك اندازد و او را به كفر بكشانند.
اين وسوسه ادامه دارد تا اين كه روح از بدن او خارج شود. اگر «ايمان » محتضر سست و عاريه ای باشد، شيطان به آسانی آن را از او می گيرد و كافر از دنيا می رود. و اگر محتضر از مؤمنان حقيقی باشد، شيطان نمی­تواند بر او غالب شود و دين و ايمانش را بگيرد.سپس فرمود: « هرگاه يكی از شما بر بالين شخصی از كسان خود رفتيد كه مرگش فرا رسيده است ، شهادتين را به او تلقين كنيد تا شيطان به او دست نيابد ».([۲۵])
بنابراين ، هنگام جان دادن محتضر، شيطان و يارانش او را احاطه مى كنند تا او را بفريبند و اينجاست كه مسأله (حسن عاقبت ) و (سوء عاقبت ) مطرح مى شود. ممكن است كسى عمرى به صورت عادت نماز بخواند و روزه بگيرد، ولى به جهت پايدار نشدن ايمان در قلب او و دلبستگى به دنيا همان گونه كه در دنيا همواره به دنبال شـيطان مى دويده ـ در لحظه آخر نيز فريب شيطان را بخورد و بى ايمان از دنيا برود. خصلت هاى ناپسند و شيطانى مانند حسد، تكبر، دلبستگى به دنيا، عاق والدين و... موجب (سوء عاقبت ) مى شود. به داستان زير توجه كنيد: شخصى كه اهل مسجد و مدرسه بود، مريض شد و در آستانه مرگ قرار گرفت استادش كه براى عيادت نزد او آمده بود، براى وى سوره (يس ) را قرائت كرد. شاگرد با دست به استاد اشـاره كرد و گفت نمى خواهم قرآن بخوانى ! و بعد هم از گفتن شهادتين امتناع كرد و مرد. استاد از اين جريان بسيار متعجب و اندوهناك شد، تا اين كه شبى او را در خواب ديد و از او پرسيد: تو كه اهل مسجد و قرآن و درس بودى ، چرا اين گونه عاقبت به شر شدى ؟ گفت : سه چيز در من بود كه موجب بدبختى و سوء عاقبتم شد: ۱ ـ حسادت ؛ من نمى توانستم كسى را بالاتر از خود ببينم ۲ ـ سخن چينى كه مردم را به اين وسيله به جان هم مى انداختم
۳ ـ گاه گاهى هم شراب مى خوردم .([۲۶])
پاورقی:
[۱] تفسير نمونه ج : ۲۲ ص : ۲۵۴/ مجمع البيان ج : ۹ ص : ۲۱۷
[۲]- صحيح بخارى ، بخاري ج ۵ ص ۱۴۲ / فتح الباري - ابن حجر ج ۱۱ ص ۳۱۲ / الأذكار النووية- يحيى بن شرف النووي ص ۱۴۱
[۳] در روایتی می خوانیم:: حضرت الحسن عليه السلام الوفاة بكى ، فقيل له : يا أبن رسول الله تبكي ومكانك من رسول الله صلى الله عليه وآله الذي أنت به ؟ وقد قال فيك ما قال ، وقد حججت عشرين حجة ماشيا وقد قاسمت مالك ثلاث مرات حتى النعل بالنعل ؟ فقال : إنما أبكي لخصلتين : لهول المطلع وفراق الاحبة . (كافي ، كليني ج ۱ ص ۴۶۱)
[۴] تفسیر نمونه همان ، ص ۲۵۵/ نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۹ / بحار الانوار ، ج ۶ ، ص ۱۶۴
[۵] -سجده ،۱۱
[۶] نحل ، ۳۲
[۷] نحل ، ۲۹
[۸] ( سوره سجده آيه ۱۲ )
[۹] ( سوره يونس - ۹۰ )
[۱۰] تفسیر نمونه ، ج ۱۱ ص ۱۹۷/مجمع البیان ؛ ج ۶ ص ۵۵۰
[۱۱] تفسير مجمع البيان ،ج ۸ ص ۱۰۴/تفسير نور الثقلين، عروسی حويزي ج ۴ ص ۲۲۵/انسان از مرگ تا برزخ،نعمت اله صالحى حاجى آبادى
[۱۲] فصلت ، ۳۰ و ۳۱ آنان كه گفتند : پروردگار ما الله است ودر اين راه استقامت كردند فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [ وگويندشان ] كه مترسيد وغم مداريد وشما را مژده باد به بهشتى كه وعده تان مى دادند ، ما در زندگانى دنيا وآخرت دوستان شماييم ، و شما راست در آن بهشت هر چه دلخواهتان باشد وشما راست در آنجا هر چه درخواست كنيد
[۱۳] الإمام علي (ع) ، أحمد رحماني، ص ۵۳۶ و اواز تفسير برهان ج ۴ ، ص ۱۱۱ / بحار الانوار ج ۶ ؛ص ۱۷۶
[۱۴] از جمله احادیث مشهور در این زمینه کلام امیر مومنان به حارث همدانی است که فرمود ای حارث همدانی ( همدان بر وزن قندان ) هر کس که بمیرد من را خواهد دید . در این باره اشعاری وجود دارد که برخی معتقدند از اشعار امیر مومنان است و برخی دیگر آن را به سید حمیری نسبت داده اند (ر ک : شرح الأخبار - قاضي نعمان مغربي ج ۳ ص ۴۵۱ / أوائل المقالات- شيخ مفيد ص ۷۳ / الخرائج والجرائح - قطب الدين راوندي ،ج ۲ ، ص ۸۱۲ / مناقب آل ابي طالب - ابن شهر آشوب ج ۳ ص ۳۴) . چند بیت از این اشعار عبارتند از :
يا حار همدان من يمت يرني * من مؤمن أو منافق قبلا
يعرفني طرفه واعرفه * بعينه واسمه وما فعلا
وانت عند الصراط تعرفني * فلا تخف عثرة ولا زللا
اسقيك من بارد على ظمأ * تخاله في الحلاوة العسلا
اقول للنار حين توقف لل‍* عرض على جسر ها ذري الرجلا
ذريه لا تقريبه ان له * حبلا بحبل الوصي متصلا
هذا لنا شيعة وشيعتنا * اعطاني الله فيهم الاملا
سید مرتضی در باره این احادیث معتقد است که مقصود از دیدن پیامبر و امامان این است که محتضر در حالت احتضار ثمره و نتیجه ولایت معصومان را می بیند و کسی که چنین ولایتی را نپذیرفته نتیجه نپذیرفتن را می بیند ( رسائل المرتضى سید مرتضى ج ۳ ص ۱۳۳ ). شیخ مفیدمعتقد نیز همانند سید مرتضی معتقد است معنی این که محتضر آنان را می بیند علم به ثمره ولایت آنها یا شک در باره آنان یا دشمنی با آنان یا تقصیر در باره حقوق آنان است با علاماتی که در جان خودش آنها را می یابد به گونه ای که هیچ تردیدی برایش باقی نمی ماند و روشن است که مقصود از دیدن دیدن با چشم نیست ( أوائل المقالات- شيخ مفيد ص ۷۴) اما علامه مجلسی معتقد است اصل حضور پیامبر وامامان از مسائلی است که روایات در آن به حد استفاضه رسیده پس باید بدان معتقد بود ولی در باره کیفیت حضور آنان لازم نیست بحث و کنکاش شود بلکه در چنین اموری ایمان اجمالی بدان کافی است(بحار الانوار ، ج ۶ ، ص۲۰۰)
[۱۵] بحار الانوار ، ج ۶ ، ص ۱۷۱ به بعد
[۱۶] بحار الانوار ، ج ۶ ، ص ۱۷۱
[۱۷] نحل ، ۶۳ و ۶۴
[۱۸] کافی ، ج ۳ ، ص ۱۳۳/اين مطلب از امامان اهل بيت عليهم السلام به طرق بسيار زيادى روايت شده است . ( ر ک تفسير الميزان ج۱۰ ، ص ۱۰۰ .؛تفسير برهان ، ج ۲ ،ص ۱۹۱ ؛ إمام علي (ع) ،أحمد رحماني ،ص ۵۳۵)
[۱۹] بحارالانوار، ج ۶، ص۱۹۳
[۲۰] واقعه ، ۸۴
[۲۱] بحار الانوار ،ج ۶ ، ص ۲۰۰
[۲۲] بحار الانوار ، همان ، ص ۱۹۰
[۲۳] بحار الانوار همان ، ص ۲۲۴
[۲۴] انسان از مرگ تا برزخ و او از لئالى ، ج ۵، ص ۱۵
[۲۵] منتهى المطلب (ط.ق) علامة حلي ج ۱ ص ۴۲۶ / رياض المسائل (ط.ق) ، سيد علي طباطبائي ج ۱ ص ۵۲ / من لايحضره الفقيه ، شيخ صدوق ج ۱ ص ۱۳۳ / وسائل الشيعة (آل البيت ) ، حر عاملي ج ۲ ص ۴۵۵
[۲۶] معاد عرفانی و او از معاد شهید دستغیب ص ۱۶

سلام
ممنون از دعوت شما در این بحث

ملاali;781379 نوشت:
از یه طرف میگن خوب باش و از مرگ نترس بعد از یه طرف اینهارو میگن

"خوب باش و از مرگ نترس " این همه طرفه جوابگوست چرا که خوب بودن زمینه ای برای لبیک به دعوت است ،
بدون هیچ شرم و دودلی و اضطراب ...

خدا که جز خوبی نمیخاد ، خوبی را هم به اندازه توان مان خواسته نه بیشتر نه کمتر ،

پس با خودشناسی و اگاهی از توانمندی خود در هر جایگاهی که هستیم (فرزند، همسر، دانشجو، معلم،مجازی ، حقیقی، ...) میتوان بدون دغدغه به هدف والا رسید.

از اینکه ترس هست باید به عملکرد خود نگریست که جای ترس دارد یا نه!

ملاali;781379 نوشت:
یا میگن خانم حضرت خدیجه و حضرت زهرا نگران شب اول قبر خود بوده اند

یکی از راههای خوب بودن یا شاید تمام مسیر خوب بودن حب اهل بیت است که خانم فاطمه زهرا از این بیت شریف می باشد،
پس یقینا ابراز ترس و نگرانی ایشان جهت اینکه تلنگری برای شیعیان آنها باشد است،
چرا که خود ایشان سرچشمه می باشند لذا از این چشمه نوشیدن خود اتصالی به منبع رحمت می باشد.

انسان برای رسیدن به سلامت روانی به براورده شدن نیازهایش متکی است،
یکی از این نیازها پر کردن خلا عاطفی است که با حب ائمه (نوشیدن از چشمه حیات) میتوان این خلاء را پر کرد و لذت برد.
با کاشتن در مزرعه دنیا با تکنیک ها و فنونی که اهل بیت داده اند حتما محصولی خوبی در آخرت درو خواهد شد.

من کتاب در آغوش خدا رو خوندم واقعا زیبا مرگ را راحت الحلقوم معرفی میکند.

ملاali;781379 نوشت:
با سلام
چرا علی رغم اینکه حدیث داریم مومن در حین مرگ گلی را بو میکند و راحت قبض روح میشود و یا اینکه تعلقات را به اذن خدا فراموش میکند تا راحت جان دهد ، روایت داریم که مثلا حضرت یحیا در خواست حضرت عیسی را رد کرد به فرمود من تازه سکرات را پشت سر گذاشته ام و حاضر نیستم دوباره تکرار شود..
و یا میگن خانم حضرت خدیجه و حضرت زهرا نگران شب اول قبر خود بوده اند
این تناقض چگونه قابل حل است؟
از یه طرف میگن خوب باش و از مرگ نترس بعد از یه طرف اینهارو میگن
باتشکر

با سلام

بنظر بنده علت نگرانی بزرگوارانی مانند حضرت فاطمه و خدیجه علیهما السلام ، تنبه و هدایت دیگران بوده تا مردم در برابر خداوند خاضع باشند و از امر وی نافرمانی نکنند!

نکته دیگر اینکه این نازنینان چه بسا به علت خضوع و خشوع شدید در پیشگاه حق تعالی خود را فقیر بالذات و حتی پایینتر از دیگران می بینند و هرگز خود را معصوم یا بهتر از دیگران تصور نمیکنند! حتی در دعاهای ائمه نازنین می بینید که طوری استغفار و مناجات میکنند انگار گناهکارند که البته این دعاها در اصل برای ماست !

سلام علیکم و رحمه الله

بر خداوند راحت هست که برای بعضی از مومنین تصفیه حساب رو در لحظه مرگ قرار بده و به بعد از اون موکول نکنه...

اما نگرانی اولیا از مرگ یا قیامت به معنای علم اونها نسبت به واقعیت موجود هست. و علم اونها هم اینجور نیست که خب ما که طوریمون نمیشه نگرانی نداریم دیگه؟!

اما اینکه مومنی هست که قرار هست مرگش مانند بوییدن گلی باشه هیچ اشکالی نداره چون بارها در آزمایشات الهی مرده و زنده شده و تمام اون فشار های گفته شده رو در قالب آزمایش از سر گذرونده... مطمئنا هیج مزیت مجانی وجود نداره؟!

اما تناقضی در گفته های سخت بودن مردن و آسون بودن مردن وجود نداره برای آن دسته که سخت هست کم کاری هاییی وجود داشته و یا تخفیفی در آینده در نظر گرفته خواهد شد و برای کسانی که آسون هست قبلا سخت بودن مرگ اراده در دنیا و سخت بودن آزمایشات الهی اتفاق افتاده...

با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان و سروران عزیز
از شرکتتون در این بحث سپاسگزار هستم :Gol:

روزی عزرائیل نزد موسی علیه‌السلام آمد، موسی علیه‌السلام پرسید: «برای زیارتم آمده‌ای یا برای قبض روحم؟»
عزرائیل: برای قبض روحت آمده‌ام.
موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل: مهلتی در کار نیست.
موسی علیه‌السلام به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی علیه‌السلام مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی علیه‌السلام نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!»
مادر گفت: «چه سفری؟»
موسی علیه‌السلام فرمود: «سفر آخرت.» مادر گریه کرد.
موسی علیه‌السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه‌السلام زد و گریه کرد، دل موسی علیه‌السلام از گریه کودکش سوخت و گریه کرد.
خداوند به موسی علیه‌السلام وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما می‌آیی، این‌گریه و زاریت چیست؟»
موسی علیه‌السلام عرض کرد: «دلم به حال کودکانم می‌سوزد.»
خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری می‌کنم و آنها را در آغوش محبتم می‌پرورانم.»
دل موسی علیه‌السلام آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟
عزرائیل: از دهانت.
موسی: آیا از دهانی که بی‌واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟
عزرائیل: از دستت.
موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل: از پایت.
موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟
عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه‌السلام داد، موسی علیه‌السلام آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی علیه‌السلام گفتند: یا اهون الانبیاء موتا کیف وجدت الموت؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟» موسی علیه‌السلام گفت: کشاة تسلخ و هی حیة؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم

در روایتی امیرمومنان(علیه السلام) مردم را سه گروه کردند:
نخست آنها که شیعیان واقعی اند. مرگ برای اینها عین لذّت و بشارت به عیش ابدی می باشد؛ چون به محض مردن وارد بهشت می شوند. در برخی روایات آمده که عزرائیل(ع) قبل از آنکه آنها را قبض نماید، بهشت را نشانشان می دهد؛ و آنها چنان مشتاق بهشت می شوند که نمی فهمند کی مرده اند.
دوم، آنهایی که دشمن اهل بیت(علیه السلام) می باشند. چه مسلمان باشند و چه غیر مسلمان؛ و چه اسماً شیعه باشند یا نباشند. مرگ برای اینها نیز عین عذاب و بشارت به عذاب ابدی است.
سوم، آنها که نه مثل گروه نخست، خالص می باشند، نه مثل گروه دوم، دشمن اهل بیت(علیه السلام)؛ بلکه مؤمنانی هستند که گناهانی نیز دارند. اینها به هنگام مرگ، حالتی غصّه دار و ترسان و وحشت زده دارند. چون نمی دانند بعد از مرگ چه چیزی در انتظارشان است. این همان عذاب جان کندن است.(شیخ صدوق، اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، ج‏1،ص52 )

با توجه به فرمایش امیر المومنین عل(علیه السلام)، سکرات موت برای دسته نخست یعنی شیعیان واقعی بسیار آسان خواهد بود بطوری که مرگ را متوجه نخواهند شد. به یقین انبیاء و اولیای الهی جزو دسته اول هستند چون نه تنها گناهی ندارند بلکه این بزرگواران در صفات جمال و جلال سیر می کنند و اهمیتی به زخارف دنیا ندارند که دل کندن از دنیا برایشان سخت باشد.
روايات فراواني بيان مي كنند كه چون زمان رحلت رسول خدا(صلی الله علی و آله) رسيد، چهار فرشته ي بزرگوار بر بالينش حاضر شدند و حضرت عزرائيل(علیه السلام) گلي را جلوي بيني حضرت گرفتند، كه با بوييدن آن، از دنيا كنده شدند. بلكه روايات معراج گواهند كه آن حضرت حتّي قبل از مرگ نيز از دنیا کوچ کرده و به لقاء الله رفته بود.

در نتیجه: حضرات معصومین(علیهم السلام) با بیان کیفیت مرگ، قصد داشتند گناهكاران را دعوت به توبه نمايد چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها هم کیفیت مرگ را بیان داشته اند تا گناهکاران را دعوت به توبه نمایند.

هادی;782770 نوشت:
[=113]با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان و سروران عزیز
از شرکتتون در این بحث سپاسگزار هستم :Gol:

روزی عزرائیل نزد موسی علیه‌السلام آمد، موسی علیه‌السلام پرسید:

مفتقر;782752 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

بر خداوند راحت هست که برای بعضی از مومنین تصفیه حساب رو در لحظه مرگ قرار بده و به بعد از اون موکول نکنه...

اما نگرانی اولیا از مرگ یا قیامت به معنای علم اونها نسبت به واقعیت موجود هست. و علم اونها هم اینجور نیست که خب ما که طوریمون نمیشه نگرانی نداریم دیگه؟!

اما اینکه مومنی هست که قرار هست مرگش مانند بوییدن گلی باشه هیچ اشکالی نداره چون بارها در آزمایشات الهی مرده و زنده شده و تمام اون فشار های گفته شده رو در قالب آزمایش از سر گذرونده... مطمئنا هیج مزیت مجانی وجود نداره؟!

اما تناقضی در گفته های سخت بودن مردن و آسون بودن مردن وجود نداره برای آن دسته که سخت هست کم کاری هاییی وجود داشته و یا تخفیفی در آینده در نظر گرفته خواهد شد و برای کسانی که آسون هست قبلا سخت بودن مرگ اراده در دنیا و سخت بودن آزمایشات الهی اتفاق افتاده...

سلام
چطور تناقض نیست وقتی صحبت سکرات مرگ در مورد مومنان و بندگان خاص خدا چون حضرت موسی و
یحیاست؟

وقتی حضرت موسی میفرماید جان دادن را چونان کندن پوست گوسفند زنده دیدم خب بلاشک همه سکرات مرگ دارن و آن هم هزار مرتبه بدتر از زنده پوست کندن گوسفند

ملاali;782783 نوشت:
اما در سخنان و روایاتی هم که شما آوردید تناقض بود!!!
ما نفهمیدیم حضرت موسی خلاصه راحت جان داد یا نه؟؟؟


سلام علیکم
تناقضی در کار نیست دوست عزیز، طبق عقل و نقل پیامبران معصوم از گناه بودند لذا جان دادنشون بسیار آسان و بلکه بسیار شیرین بود. منتهی همان طور که عرض شد اگر کیفیت سکرات موت رو بیان می کردند به این خاطر بود که گناهکاران را به توبه تشویق کنند.

ملاali;782784 نوشت:
وقتی حضرت موسی میفرماید جان دادن را چونان کندن پوست گوسفند زنده دیدم خب بلاشک همه سکرات مرگ دارن

سلام علیکم و رحمه الله

حالات انبیا و اولیا در مراحل مختلف متفاوت هست، حضرت یحیی علیه السلام رو همواره در حالت گریه میدیدند و حضرت عیسی علیه السلام رو همواره در حالت لبخند، امیر المومنین رو خیلی وقت ها در حالت (( آه از توشه کم میدیدند)) بعضی مواقع هم در حالت (( نقطه زیر ب بسم الله هستم))

اگر شما دنبال تناقضات میگردید بیاید تا ما به شما لیست کاملش رو نشون بدیم.

هدف از برخورد با متون دینی باید این باشه که چجور در کنار هم مفاهیم هماهنگ بشه و فهمیده بشه ...

شما از دریافت حضرت موسی (ع) به این نتیجه رسیدید کهبلاشک همه شامل این قانون کلی هستند . اما به واقع این نیست. مکاشفات و دریافت های انبیا و اولیا برخی جلالی هستند و برخی جمالی. صرف چسبیدن به یک دسته جلالی باعث یاس از رحمت خدا و همچنین خوف بیش از حالت نرمال خواهد شد.

ملاali;782784 نوشت:
سلام
چطور تناقض نیست وقتی صحبت سکرات مرگ در مورد مومنان و بندگان خاص خدا چون حضرت موسی و یحیاست؟
وقتی حضرت موسی میفرماید جان دادن را چونان کندن پوست گوسفند زنده دیدم خب بلاشک همه سکرات مرگ دارن و آن هم هزار مرتبه بدتر از زنده پوست کندن گوسفند

با سلام

آيت الله جوادى آملى: انسانى كه گرفتار دنياست با فرارسيدن مرگش، گرفتار شكنجه و عذاب درونى است; چون كه جدايى او از آنچه بدان تعلّق داشته بسى سخت و دشوار است. تعلّق به دنيا هنوز بر جان او حاكم است ولى با فرارسيدن مرگش، محبوب را از او مى گيرند. از فاصله ى بين مرگ طبيعى و مرگ حقيقى (يعنى انتقال از دنيا به برزخ) كه توأم با حيرت و سرگردانى است، تعبير به سكرات موت مى شود.

حضرت موسی با بوی نارنج وفات کرده و در همان روایت گفته شده که مرگ راحتی داشته! اینکه فرمودند مرگم مانند کندن پوست گوسفند زنده است یا سخن حضرت یحیی در باب تلخی مرگ! بنظر بنده منظورشان مرگ طبیعی نیست بلکه منظور مراحل بعد از مرگ طبیعی است!

امام کاظم علیه السلام علیه السلام برای عیادت مردی که در سکرات مرگ غوطه‌ور شده و دیگر قادر بر پاسخ کسانی که با او تکلم می‌کردند نبود، وارد شدند. اطرافیان به آن حضرت عرض کردند: یا بن رسول‌الله! دوست داریم کیفیت مرگ و کیفیت احوال این محتضر را که مصاحب ماست بدانیم.
حضرت فرمودند: مرگ مانند دستگاه تصفیه است و مؤمنین را از گناهانی که نموده‌اند تصفیه و پاک می‌کند؛ به طوری که آخرین دردی که آن‌ها تحمل می کنند، کفاره آخرین وزر و گناهی است که در آن‌ها باقی مانده است و کافران را تصفیه می‌کند از حسناتی که در دنیا احیاناً انجام داده اند؛ به طوری که آخرین لذت و راحتی که در دنیا به آن‌ها می‌رسد، پاداش و جزای آخرین کار نیکی است که به جا آورده‌اند.
و اما حال این رفیقتان که در سکرات است این است که مانند کسی که گناهان او را در غربال ریخته و غربال کرده باشند، از گناه بیرون آمده است و از گناهان و وزر و وبال آن‌ها تصفیه شده است و پاک و پاکیزه شده، مثل لباس چرکینی را که بشویند و از چرک‌ها پاکیزه گردد؛ و الآن صلاحیت پیداکرده که با ما اهل‌بیت رسول خدا در سرای جاودانی ابدی معاشر و هم‌نشین باشد

هادی;782785 نوشت:
تناقضی در کار نیست دوست عزیز، طبق عقل و نقل پیامبران معصوم از گناه بودند لذا جان دادنشون بسیار آسان و بلکه بسیار شیرین بود. منتهی همان طور که عرض شد اگر کیفیت سکرات موت رو بیان می کردند به این خاطر بود که گناهکاران را به توبه تشویق کنند.

سلام علیکم

خب این میتواند برداشت شما باشد نه واقع مطب ..مگر اینکه سندی بیاورید..یا بفرمایید فلان حدیث که حضرت یحیا درخواست عیسی را در مورد دوباره زنده شدن به خاطر سکرات مرگ رد کرد...جعلی است

قلب سلیم";782818 نوشت:
حضرت موسی با بوی نارنج وفات کرده و در همان روایت گفته شده که مرگ راحتی داشته! اینکه فرمودند مرگم مانند کندن پوست گوسفند زنده است یا سخن حضرت یحیی در باب تلخی مرگ! بنظر بنده منظورشان مرگ طبیعی نیست بلکه منظور مراحل بعد از مرگ طبیعی است![/quote]

با سلام
چه فرقی میکند؟
به هر حال اشاره به سختی و عذاب دارد..آن هم برای اولیای خدا !!!

مفتقر;782816 نوشت:
شما از دریافت حضرت موسی (ع) به این نتیجه رسیدید کهبلاشک همه شامل این قانون کلی هستند . اما به واقع این نیست. مکاشفات و دریافت های انبیا و اولیا برخی جلالی هستند و برخی جمالی. صرف چسبیدن به یک دسته جلالی باعث یاس از رحمت خدا و همچنین خوف بیش از حالت نرمال خواهد شد.

سلام علیکم

اینطوری که نمیشه
باید یه طیف از اون احادیث درست باشند!!!

سوال خیلی روشنه
آیا حضرت یحیا و موسی و حضرت زهرا در مرگ و مراحل بعد از آن با سختی و فشار روبرو بوده اند ؟ یا خیر
به چه دلیل؟

حسبنا الله;782818 نوشت:
انسانى كه گرفتار دنياست با فرارسيدن مرگش، گرفتار شكنجه و عذاب درونى است; چون كه جدايى او از آنچه بدان تعلّق داشته بسى سخت و دشوار است. تعلّق به دنيا هنوز بر جان او حاكم است ولى با فرارسيدن مرگش، محبوب را از او مى گيرند.

خب آیا این آفرینش عادلانه است؟ اگر تعلق به دنیا از لوازم زندگی و فعالیت است حالا همین مایه عذابه!!!
مگر در خلاء میتوان زندگی کرد؟!!
واقعا دین چه انتظاری داره؟؟!!

ملاali;784037 نوشت:
خب این میتواند برداشت شما باشد نه واقع مطب ..مگر اینکه سندی بیاورید..یا بفرمایید فلان حدیث که حضرت یحیا درخواست عیسی را در مورد دوباره زنده شدن به خاطر سکرات مرگ رد کرد...جعلی است

ملاali;784039 نوشت:
آیا حضرت یحیا و موسی و حضرت زهرا در مرگ و مراحل بعد از آن با سختی و فشار روبرو بوده اند ؟ یا خیر
به چه دلیل؟


با سلام و عرض ادب

برادر محترم با توجه به روایات متعدّدی که حقیر جستجو کردم، ائمه معصومین علیهم السلام برخی از اعمال رو موجب راحت شدن سکرات موت می دانند، برای مثال در رواتی آمده است هر کس محبّت امیرالمومنین در دلش باشد از سکرات موت در امان خواهد بود؛ از امامصادق (عليه السّلام) روايت شده كه فرمود: كسى كه بپوشاند برادر (مسلمان) خود را جامه تابستانى يا زمستانى، در لطف خداوند لازم است كه از جامه‏هاى بهشت او را بپوشاند و سكرات مرگ را بر او آسان كند.( طرائف الحكم، ترجمه‏ج‏1، ص: 406)
در روایت دیگری آمده است: «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ ع يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُخَفِّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْيَكُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَيْهِ بَارّاً فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ هَوَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ يُصِبْهُ فِي حَيَاتِهِ فَقْرٌ أَبَدا» (أمالي الصدوق، ص: 390) هر کس دوست دارد خداوند عزّ و جلّ سکرات موت را برایش سهل و آسان بگیرد صله رحم داشته باشد و به پدر و مادر خود نیکی کند، اگر چنین کند، خداوند سکرات موت را برایش سهل و آسان می کند.
از این روایات و صد ها روایت دیگر معلوم می شود سکرات موت برای مومنین و انسان های متقّی آسان خواهد بود، از آنجایی که مقام ائمه معصومین علیهم السلام و انبیاء عظام سلام الله علیهم اجمعین مافوق انسان های عادی است یقینا این ذوات مقدسه سختی سکرات را نخواهند داشت چرا این ذوات مقدسه معصوم از گناه هستند و عذاب این بزرگواران منافی با عصمت شان می باشد.
با توجّه به روایات دیگر در این زمینه که معصومین علیهم السلام سکرات موت را حتی برای خودشان سخت و دردآورد می دانستند، به نظر می رسد جمع بین این دو مطلب بدینگونه باشد که اگر چه سکرات موت برای همگان خواهد بود، امّا انسان های مومن و به طریق اولی پیامبران و معصومین علیهم السلام این سکرات را متوجّه نخواهند شد.
این مطلب رو را می توان از روایت قبل استفاده کرد که عزرائیل با دادن نارنجی خوشبو به موسی (علیه السلام) روح او را از بدن قبض می نماید.
در نتیجه جمع بندی این مطالب این است که سکرات موت برای همگان خواهد بود اما مومنین، انبیاء و اوصیای الهی متوجّه این سکرات نخواهند شد. چون خداوند این عدّه را آنچنان به خود مشغول خواهد فرمود که متوجّه درد و عذاب نخواهند شد.
یک مثال دنیایی هم می توان برای تایید این مطلب ذکر کرد، گاهی انسان آنچنان مجذوب و شیفته فردی می شود که گذر زمان را حسّ نمی کند و ناگاه متوجه می شود که ساعت ها گذشته و او بی خبر بوده است. نیز گاهی خبر می دهند که میهمان عزیزی در راه است به محض شنیدن این خبر تمامی درد و رنج های بدن فراموش می شود و انسان درد را احساس نمی کند.
احتمالا سکرات موت برای اولیای الهی هم به همین منوال باشد یعنی این بزرگواران سکرات موت را متوجّه نخواهند شد لذا هیچ درد و رنجی نخواهند داشت.

هادی;786210 نوشت:
احتمالا سکرات موت برای اولیای الهی هم به همین منوال باشد یعنی این بزرگواران سکرات موت را متوجّه نخواهند شد لذا هیچ درد و رنجی نخواهند داشت.

با سلام و تشکر
ما که از هرچیز دین توی این سایت می پرسیم پاسخ قطعی نداشت و احتمال و اختلاف در آن بود
این که نشد

ملاali;786392 نوشت:
ما که از هرچیز دین توی این سایت می پرسیم پاسخ قطعی نداشت و احتمال و اختلاف در آن بود


سلام علیکم
این اختلاف نظر ها و احتمالات در فروع دین اسلام، باتوجه به اختلاف هایی که از روایات رسیده وجود دارد طبیعی است؛ در نهج البلاغه آمده است که پس از وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله)، فردی یهودی نزد امام علی (علیه السلام) آمد و گفت:« شما در باره پیامبرتان اختلاف کردید در حالی که هنوز دفنش هم نکرده بودید.» و علی ( علیه السلام ) درجوابش فرمود:« ما درباره آن‌چه که از او رسیده اختلاف کردیم، نه در خود او. (نهج البلاغة ج4 ص75)
بنابراین اختلافاتی که در فروع دین باشد هیچ ایرادی نداشته و در بسیاری از موارد کنکاش عقلی این روایات موجب معرفت افزایی خواهد شد.
حقیر در پست قبلی یقینیات را بیان کردم، اینکه انسان معصوم مانند انبیاء و اوصیاء الهی و برخی از مومنین هیچ درد و رنجی را متحمّل نمی شوند یقینی است، امّا اینکه منظور از بویین گل خوشبو چیست؟ آیا واقعا منظور بوییدن است یا چیز دیگر با توجه به اینکه روایتی به دست ما نرسیده (یا لاقلّ بنده ندیدم) نمی توان اظهار نظر یقینی کرد.
آنچه به نظر بنده رسید همان بود که عرض کردم یعنی سکرات مرگ برای همه انسان ها سخت و دشوار است، امّا برخی از بندگان صالح خدا چون محبوب خدا هستند خداوند اجازه نمی دهد حتی در سکرات مرگ هم دردی را متحمّل بشوند.

پرسش:

چرا علی رغم اینکه حدیث داریم مومن در حین مرگ گلی را بو میکند و راحت قبض روح می‌شود و یا اینکه تعلقات را به اذن خدا فراموش می‌کند تا راحت جان دهد ، روایت داریم که مثلا حضرت یحیی در خواست حضرت عیسی را رد کرد و فرمود من تازه سکرات را پشت سر گذاشته‌ام و حاضر نیستم دوباره تکرار شود
و یا میگن خانم حضرت خدیجه و حضرت زهرا نگران شب اول قبر خود بوده اند
این تناقض چگونه قابل حل است؟

پاسخ:
از روایات فراوان استفاده می‌شود که سکرات موت برای مومنین و به طرق اولی برای انبیاء و اوصیای‌الهی(علیهم السلام) آسان خواهد بود؛ به چند روایت در این زمینه اشاره می‌شود:
از امام صادق(عليه السّلام) روايت شده كه فرمود: كسى كه برادر مسلمان خود را جامه تابستانى يا زمستانى بپوشاند، در لطف خداوند لازم است كه از جامه‏هاى بهشت او را بپوشاند و سكرات مرگ را بر او آسان كند.(1)
در روایت دیگری آمده است: هر کس دوست دارد خداوند عزّ و جلّ سکرات موت را برایش سهل و آسان بگیرد صله رحم داشته باشد و به پدر و مادر خود نیکی کند، اگر چنین کند، خداوند سکرات موت را برایش سهل و آسان می‌کند.(2)
از این روایات و صد‌ها روایت دیگر معلوم می‌شود سکرات موت برای مومنین و انسان‌های متقّی آسان خواهد بود، از آن‌جایی که مقام ائمه معصومین(علیهم السلام) و انبیاء عظام (سلام الله علیهم اجمعین) مافوق انسان‌های عادی است یقینا این ذوات مقدسه سختی سکرات را نخواهند داشت چرا که این ذوات مقدسه معصوم از گناه هستند و عذاب با عصمت این بزرگوارن منافات دارد.
با توجّه به روایات دیگر در این زمینه که معصومین(علیهم السلام) سکرات موت را حتی برای خودشان سخت و دردآورد می‌دانستند، به نظر می‌رسد جمع بین این دو مطلب بدین‌گونه باشد که اگر چه سکرات موت برای همگان خواهد بود، امّا انسان‌های مومن و به طریق اولی پیامبران و معصومین(علیهم السلام) این سکرات را متوجّه نخواهند شد.(3)

حاصل سخن اینکه؛ برای این مطلب دو احتمال می‌توان بیان کرد:
الف: انبیاء، اوصیاء و مومنین هم سکرات موت دارند امّا این بزرگواران سکرات موت را متوجّه نخواهند شد لذا هیچ درد و رنجی نخواهند داشت. مثال دنیایی که می‌توان برای تایید این مطلب ذکر کرد این است که: گاهی خبر می‌دهند که میهمان عزیزی در راه است به محض شنیدن این خبر تمامی درد و رنج‌های بدن فراموش می‌شود و انسان درد را احساس نمی‌کند.
ب: احتمال دیگر این است که: حضرات معصومین(علیهم السلام) با بیان کیفیت مرگ، قصد داشتند گناه‌كاران را دعوت به توبه نمايد چنان‌که حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم با بیان کیفیت مرگ، گناه‌کاران را دعوت به توبه می‌نمودند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت
1. طرائف الحكم، ترجمه‏ج‏1، ص: 406
2. «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ ع يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُخَفِّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْيَكُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَيْهِ بَارّاً فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ هَوَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ يُصِبْهُ فِي حَيَاتِهِ فَقْرٌ أَبَدا» (أمالي الصدوق، ص: 390)
3. روايات فراوانی بيان می‌كنند كه چون زمان رحلت رسول خدا(صلی الله علی و آله) رسيد، چهار فرشته‌ی بزرگوار بر بالينش حاضر شدند و حضرت عزرائيل(علیه السلام) گلي را جلوی بينی حضرت گرفتند، كه با بوييدن آن، از دنيا كنده شدند. بلكه روايات معراج گواهند كه آن حضرت حتّی قبل از مرگ نيز از دنیا کوچ کرده و به لقاء الله رفته بود.

موضوع قفل شده است