جمع بندی سوال من از کودکی (شبهه در مورد عدل الهی)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال من از کودکی (شبهه در مورد عدل الهی)
سلام من خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم و دارم جواب خیلی سوالاتم رو چه در زمینه احکام چه فلسفه ازتون میگیرم.. انشالله خدا تک تک شما رو کمک کنه که دارید زحمت میکشید.. اگه این سوالم رو قابل ندونستید جواب ندید . من همیشه از بچگیم در زمینه دین چالش داشتم و همش دنبال یه بهونه بودم برای اینکه نماز نخونم .. یکی از بهونه هام این بود که میگفتم چرا من باید تو یه خانواده تقریبا مذهبی باشم و نماز اینقدر برام پر رنگ باشه ولی خیلی از آدما اصلا خانواده مذهبی ندارن و هیچوقت برای نماز تحت فشار عذاب وجدان قرار نمیگیرن!! چرا بعضیا وقتی گناه میکنن عذاب وجدان نمیگیرن چون اصلا فرق گناه و کار درست رو نمیدونن و گناه براشون تعریف نشده اما من... خلاصه دائما خودمو با اونا مقایسه میکردم و فکر میکردم من که تو یه خانواده مذهبی رشد کردم در حقم اچحاف شده و فقط قراره زندگی کوفتم بشه همین!! همیشه به خاطر بی نمازیم و بی حجابیم و گناهای ریزو درشت عذاب وجدان داشتم ولی خیلیا هستن که راحتن و فقط تو فکر چطور دنیاشون رو قشنگ  تر کنن هستن در حالی که من از دنیای زشت ایندم یعنی جهنم میترسم.. همش میگم این لطف خداست که من با این چیزا آشنا شدم و نماز رو درک میکنم و از گناه ها که اکثرشون غیرانسانی ان آگاهم تا خودمو دور کنم ازشون و خدا خیلی دوستم داره حتما .امد  میگم اگه قراره اونایی که دارن بدون نگرانی از دنیای بعدی زندگیشونو میکنن و هر کاری دلشون میخواد انجام میدن و  شاید بعد از مرگ مورد رحمت خدا قرار بگیرن چون خانواده مذهبی هم نداشتن و احتمالا جاهل قاصر باشن .. دست خودم نیست همش خودم رو با اونها مقایسه میکنم و میگم این ادما هم این دنیا زندگی خوب و ارومی دارن هم اون دنیا قراره خدا بهشون کلی تخفیف بده! سوالم اینه که چطور میتونم کاری کنم دیگه خودمو با اونا مقایسه نکنم و دیگه دیدن بی نمازی اونا منو تحریک نکنه که منم دیگه نمازی که تازه شروع کردم رو ول کنم.. چون متاسفانه وقتی میبینم اونا به هیچی اعتقاد ندارن و اتفاق خاصی هم نمیفته منم یه جوری میشم و به عدالت شک میکنم
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد قول سدید
با سلام و عرض ادب و آرزوی تندرستی و سلامتی و تبریک اعیاد شعبانیه؛  خصوصا ولادت منجی جهان، حضرت صاحب الزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خوشحالیم که کارشناسان مرکز توانسته اند پاسخگوی پرسشهای شما سرور گرامی بوده و رضایت و اعتماد شما را جلب نمایند. درباره پرسشی که مرقوم فرمودید، در ادامه نکاتی را تقدیم می کنیم به این امید که اشکال شما برطرف گردد. اگر همچنان، اشکال و ابهامی بود، در پست های بعد، گفتگو را ادامه می دهیم.
نکته اول: از آن جایی که انسانها مختارند و خودشان دین و میزان تعهد مذهبی خودشان را بر می گزینند، کاملا طبیعی است که نوع دینی که برگزیده اند و یا میزان تدیّنی  و دینداری که ابراز می کنند، متفاوت است.   همچنین از آن جایی که تولد فرزندان از طریق والدین است، کاملا طبیعی است که کودکان نیز تحت تاثیر والدین، در دین و سبک زندگی و فرهنگ خاصی، رشد یابند و تربیت شوند. برخی از کودکان از والدین مسیحی به دنیا بیایند و برخی در خانوداه سنی و برخی در خانواده شیعی و یا برخی در خانواده لاابالی متولد شوند و برخی در خانواده ای کاملا مذهبی. این تفاوت ها لازمه قوانین و علل حاکم در این جهان است؛ چنانکه کسی که از والدین سیاه پوست متولد می شود، نوعا سیاه پوست می شود.
نکته دوم: اما حالا که این تنوع و تفاوت لازمه جهانی است که در آن به سر می بریم، آیا انسانها مجبورند بر همان فرهنگ و تربیت خاص والدین باقی بمانند؟ آیا بعد از بلوغ و فکر و نظر ورزیدن، نمی توانند دین و یا میزان دینداری خودشان را تغییر دهند؟ مي پذيريم که عواملي چون محيط، وراثت و تربيت بر نوع سليقه و انتخاب ما تأثير گذاشته و به نوعي مواجهه ما بر هر امري خالي از تأثيرات آن ها نيست، ولي اين به معناي سلب اختيار انسان و اجبار در نوع انتخاب و اراده و در نتيجه آن سعادت و شقاوت نيست. شاهد اين سخن، وجود انسانهايي است که بر خلاف اقتضائات محيطي، وراثتي و حتي تربيتي عمل کرده و در جنبه هاي مثبت و منفي انتخابي متفاوت را داشته اند. در نتيجه اينگونه نيست که در محيط پُر رونق، فرد ناگزير موفق شده و در محيط بي امکانات، ضرورتا ناموفق باشد. اين مطلب در خصوص مورد سوال شما نيز هست. شخصي که از کودکي با شراب و شراب فروشي آشنا شده، يا در محيطي پر تنش یا غیردینی تربیت مي شود و يا به جهت داشتن تومور مغزي فشارهاي زيادي را تحمل مي کند، هر چند از ناحيه ديگران رنجي را تحمل مي کند ولي اين رنج به هيچ وجه وي را در اينکه يک شراب فروش شود، يا زندگي خود را به جهنم بکشد و يا اينکه با تفنگ به جان مردم افتاده و ايشان را از بين ببرد، مجبور نمي کند؛ چنانکه در واقعیت نیز چنین است و بسیاری از بیماران به جای آن که دیگران را آزار دهند، از فرصت باقیمانده برای کمک به دیگران استفاده می کنند و یا کسانی که عمری اعتیاد داشتند، اعتیاد را ترک کرده و با ایجاد مرکز ترک اعتیاد، به افراد زیادی کمک کردند.
نکته سوم: اما حتی اگر اختیار انسان در تغییر مسیر را بپذیریم، اما با این حال، نمی توان انکار کرد که بسیاری از این تفاوت ها سبب می شود که افراد بی آن که تقصیری در این زمینه داشته باشند، نهایتا نتوانند به دین حق دست یابند و یا آنطور که شایسته است تدیّن بورزند. به هر حال، کسی که عمری در خانواده مسیحی به سر برده و حالا شبانه روز مشغول کاروتلاش است تا اقساط ماهیانه خودش را بدهد، کمتر فرصتی برای مطالعه پیدا می کند تا ادیان دیگر را مقایسه کند و به دین حق راه یابد. یا کسی که عمری در خانواده غیرمذهبی به سر می برده و حالا کارگر ساختمان است و فرصت زیادی برای مطالعه ندارد و یا احیانا سواد لازم برای مطالعه و تجزیه و تحلیل مطالب مذهبی و فلسفی ندارد، نمی تواند به دین حق راه یابد.
نکته چهارم: چنین افرادی، که به دین حق دسترسی ندارند و خودشان در این زمینه تقصیری نداشتند، جاهل قاصرند. چنین کسانی اگرچه مثلا نماز نمی خوانند و از این جهت که جاهلند، تکلیفی ندارند(1) و جهنمی نمی شوند، اما از این جهت که به دینی که حق می دانند و یا به اخلاقی که عقلاً می فهمند دسترسی دارند، همچنان مسئولند و خداوند آنها را در همین زمینه امتحان می کند و از آنها در این چارچوب انتظار رفتار نیک و ترک بدی دارد. مثلا یک مسیحی و یا کسی که در خانواده غیرمذهبی متولد شده، ظلم را بد می داند و همچنین درک می کند که دزدی و تصرف بدون اجازه در اموال دیگران، ظلم است. در نتیجه، او اگرچه به حرام بودن دزدی آگاهی نداشته اما به هر حال، همین قدر می داند که دزدی بد است و نیاید انجامش داد. بسیاری از قوانین دینی از این سنخند. حتی کسی که از لزوم حجاب اطلاع ندارد اما به هر حال، وجدانا لزوم حیا را می فهمد. او در همان فرهنگی که به سر می برد، موظف است حیا را مراعات کند و از ارتباطات غیرعرفی دوری بجوید. بله، در دین اسلام، حجاب چارچوب خاصی دارد که رعایت آن، خیر و صلاح را برای فرد و جامعه به دنبال دارد، اما با این حال، اگر کسی از این حکم مطلع نبود و یا به سبب تربیت نادرست، نسبت به این حکم، عملاً بیگانه شد و نتوانست لزوم این حکم را به خوبی درک کند، او موظف است که حیا را در همان چارچوب عرف خودش پاس بدارد.
نکته پنجم: مطلب آخر این که تشخیص این که چه کسی جاهل قاصر است و نزد خداوند عذر موجهی دارد، و چه کسی جاهل قاصر نیست و عذر موجهی ندارد، در حوزه علم و آگاهی ما نیست. تنها خداوند است که به توانایی و علم و احوال درونی اشخاص آگاهی دارد و از هر کسی متناسب با موقعیتی که در آن قرار گرفته است انتظار دارد و به هیچ کسی ظلم نمی کند. اگرچه در این دنیا همگی در معرض امتحان الهی هستیم اما اینطور نیست که خداوند از همگی امتحان مشترک و همسانی بگیرد بلکه از هر کسی امتحان خاصی می گیرد و از هر کسی متناسب با موقعیتی که دارد، انتظار خاصی هم دارد و در سرای آخرت، بر همین اساس او را قضاوت کرد و تمامی محدودیت ها و توانایی های او در انجام وظایف دینی را در نظر خواهد گرفت و در نتیجه به هیچ کسی ظلم نخواهد کرد: « أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»(3)  
پي نوشت ها: 1. بقره: 286 2. نساء: 97-99 3. حج: 10.
جمع بندی   پرسش یکی از مشکلات فکری من همیشه این بود که چرا من باید در خانواده ای تقریبا مذهبی باشم و به همین جهت با ترک نماز و انجام گناه، عذاب وجدان بگیرم؛ اما دیگران چون در خانواده مذهبی نیستند و درک درستی از گناه ندارند، عذاب وجدان نمی گیرند و چون جاهل قاصر هستند، بعد از مرگ نیز مورد رحمت خدا قرار می گیرند و به همین جهت، هم دنیای خوبی دارند و هم آخرت خوب. هر وقت خودم را با این افراد مقایسه می کنم، نسبت به عدالت خدا تردید می کنم و در انجام وظایف دینی سست می شوم. نظر شما در این باره این مشکل چیست؟   پاسخ پرسشگر گرامی، درباره پرسشی که مرقوم فرمودید، در ادامه نکاتی را تقدیم می کنیم: نکته اول: از آن جایی که انسانها مختارند و خودشان دین و میزان تعهد مذهبی خودشان را بر می گزینند، کاملا طبیعی است که نوع دینی که برگزیده اند و یا میزان تدیّن  و دینداری که ابراز می کنند، متفاوت است.  همچنین از آن جایی که تولد فرزندان از طریق والدین است، کاملا طبیعی است که کودکان نیز تحت تاثیر والدین، در دین و سبک زندگی و فرهنگ خاصی، رشد یابند و تربیت شوند. برخی از کودکان از والدین مسیحی به دنیا بیایند و برخی در خانوداه سنی و برخی در خانواده شیعی و یا برخی در خانواده لاابالی متولد شوند و برخی در خانواده ای کاملا مذهبی. این تفاوت ها لازمه قوانین و علل حاکم در این جهان است؛ چنانکه کسی که از والدین سیاه پوست متولد می شود، نوعا سیاه پوست می شود. نکته دوم: اما حالا که این تنوع و تفاوت لازمه جهانی است که در آن به سر می بریم، آیا انسانها مجبورند بر همان فرهنگ و تربیت خاص والدین باقی بمانند؟ آیا بعد از بلوغ و فکر و نظر ورزیدن، نمی توانند دین و یا میزان دینداری خودشان را تغییر دهند؟ مي پذيريم که عواملي چون محيط، وراثت و تربيت بر نوع سليقه و انتخاب ما تأثير گذاشته و به نوعي مواجهه ما بر هر امري خالي از تأثيرات آن ها نيست، ولي اين به معناي سلب اختيار انسان و اجبار در نوع انتخاب و اراده و در نتيجه آن سعادت و شقاوت نيست. شاهد اين سخن، وجود انسانهايي است که بر خلاف اقتضائات محيطي، وراثتي و حتي تربيتي عمل کرده و در جنبه هاي مثبت و منفي انتخابي متفاوت را داشته اند. در نتيجه اينگونه نيست که در محيط پُر رونق، فرد ناگزير موفق شده و در محيط بي امکانات، ضرورتا ناموفق باشد. اين مطلب در خصوص مورد سوال شما نيز هست. شخصي که از کودکي با شراب و شراب فروشي آشنا شده، يا در محيطي پر تنش یا غیردینی تربیت مي شود و يا به جهت داشتن تومور مغزي فشارهاي زيادي را تحمل مي کند، هر چند از ناحيه ديگران رنجي را تحمل مي کند ولي اين رنج به هيچ وجه وي را در اينکه يک شراب فروش شود، يا زندگي خود را به جهنم بکشد و يا اينکه با تفنگ به جان مردم افتاده و ايشان را از بين ببرد، مجبور نمي کند؛ چنانکه در واقعیت نیز چنین است و بسیاری از بیماران به جای آن که دیگران را آزار دهند، از فرصت باقیمانده برای کمک به دیگران استفاده می کنند و یا کسانی که عمری اعتیاد داشتند، اعتیاد را ترک کرده و با ایجاد مراکز ترک اعتیاد، به افراد زیادی کمک کردند. نکته سوم: اما حتی اگر اختیار انسان در تغییر مسیر را بپذیریم، اما با این حال، نمی توان انکار کرد که بسیاری از این تفاوت ها سبب می شود که افراد بی آن که تقصیری در این زمینه داشته باشند، نهایتا نتوانند به دین حق دست یابند و یا آنطور که شایسته است تدیّن بورزند. به هر حال، کسی که عمری در خانواده مسیحی به سر برده و حالا شبانه روز مشغول کاروتلاش است تا اقساط ماهیانه خودش را بدهد، کمتر فرصتی برای مطالعه پیدا می کند تا ادیان دیگر را مقایسه کند و به دین حق راه یابد. یا کسی که عمری در خانواده غیرمذهبی به سر می برده و حالا کارگر ساختمان است و فرصت زیادی برای مطالعه ندارد و یا احیانا سواد لازم برای مطالعه و تجزیه و تحلیل مطالب مذهبی و فلسفی ندارد، نمی تواند به دین حق راه یابد. نکته چهارم: چنین افرادی، که به دین حق دسترسی ندارند و خودشان در این زمینه تقصیری نداشتند، جاهل قاصرند. چنین کسانی اگرچه مثلا نماز نمی خوانند و از این جهت که جاهلند، تکلیفی ندارند(1) و جهنمی نمی شوند، اما از این جهت که به دینی که حق می دانند و یا به اخلاقی که عقلاً می فهمند دسترسی دارند، همچنان مسئولند و خداوند آنها را در همین زمینه امتحان می کند و از آنها در این چارچوب انتظار رفتار نیک و ترک بدی دارد. مثلا یک مسیحی و یا کسی که در خانواده غیرمذهبی متولد شده، ظلم را بد می داند و همچنین درک می کند که دزدی و تصرف بدون اجازه در اموال دیگران، ظلم است. در نتیجه، او اگرچه به حرام بودن دزدی آگاهی نداشته اما به هر حال، همین قدر می داند که دزدی بد است و نیاید انجامش داد. بسیاری از قوانین دینی از این سنخند. حتی کسی که از لزوم حجاب اطلاع ندارد اما به هر حال، وجدانا لزوم حیا را می فهمد. او در همان فرهنگی که به سر می برد، موظف است حیا را مراعات کند و از ارتباطات غیرعرفی دوری بجوید. بله، در دین اسلام، حجاب چارچوب خاصی دارد که رعایت آن، خیر و صلاح را برای فرد و جامعه به دنبال دارد، اما با این حال، اگر کسی از این حکم مطلع نبود و یا به سبب تربیت نادرست، نسبت به این حکم، عملاً بیگانه شد و نتوانست لزوم این حکم را به خوبی درک کند، او موظف است که حیا را در همان چارچوب عرف خودش پاس بدارد. نکته پنجم: مطلب آخر این که تشخیص این که چه کسی جاهل قاصر است و نزد خداوند عذر موجهی دارد، و چه کسی جاهل قاصر نیست و عذر موجهی ندارد، در حوزه علم و آگاهی ما نیست. تنها خداوند است که به توانایی و علم و احوال درونی اشخاص آگاهی دارد و از هر کسی متناسب با موقعیتی که در آن قرار گرفته است انتظار دارد و به هیچ کسی ظلم نمی کند. اگرچه در این دنیا همگی در معرض امتحان الهی هستیم اما اینطور نیست که خداوند از همگی امتحان مشترک و همسانی بگیرد بلکه از هر کسی امتحان خاصی می گیرد و از هر کسی متناسب با موقعیتی که دارد، انتظار خاصی هم دارد و در سرای آخرت، بر همین اساس او را قضاوت کرد و تمامی محدودیت ها و توانایی های او در انجام وظایف دینی را در نظر خواهد گرفت و در نتیجه به هیچ کسی ظلم نخواهد کرد: « أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»(3). نتیجه بنابراین، اگرچه دین اسلام دین حق و جامع و کامل است؛ اما اینطور نیست که سایر ادیان تهی از حقیقت باشند و یا عقل انسانها هیچ درکی از حقایق دین نداشته باشد. نباید تلقی صفر و یک از انسانها داشت که انسانها یا از حقایق دینی باخبرند و یا اصلا باخبر نیستند. بسیاری از انسانها اگرچه به دین حق و جامع نرسیده اند، اما از طریق عقل و سایر ادیان، به بخشی از حقیقت دسترسی دارند و موظفند در همان چارچوبی که می فهمندو به حقیقت دسترسی دارند، به آن عمل کرده و در قیامت نیز بر همین اساس داوری می شوند.   پي نوشت ها: 1. بقره: 286 2. نساء: 97-99 3. حج: 10.
موضوع قفل شده است