جمع بندی سوال در مورد فقه قرآنی گویا

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

رضاهو;447774 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت کارشناسان محترم

با مساله ای پیچیده روبرو شده ام که ذهن بعضی دیگر از دوستانم را به شدت درگیر کرده و دچار سردرگمی عجیبی شده ایم.
اگر ممکن است درباره ی مبانی فقهی آیت الله صادق تهرانی توضیحاتی بفرمایید و تفاوتش را با فقه متداولی که مراجع ما اتخاذ کرده اند را بیان کرده و با دلایلی محکم و حجت آور برای مقلدان و غیر مجتهدان بفرمایید که دلیل عقلانی بر ترجیح مراجع تقلید متداول و حاضر بر مراجع قرآنی مانند آیت الله صادق تهرانی چیست؟

توضیح آنکه حقیر در تحقیقاتی تقریباً گسترده،بسیاری از نقد های ایشان را به فقه سنتی شنیده و خوانده ام که به منظور عدم سردرگمی خوانندگان از نقل آن معذورم،و از نظر حقیر بسیاری از این نقد ها جای مطرح شدن دارد.این درحالیست که با سکوتی از طرف مراجع و علما در مقابل این انتقاد ها روبرو شده ام و حداقل بنده با تحقیقاتم در هیچ مقاله و سایتی به جوابی درست و قانع کننده برای مقلدان و مکلفان نرسیده ام.اما از طرفی خیل عظیمی از علمای معاصر که اعتماد عمومی به آنها تا حدود زیادی جمع است(همچون امام(ره) و آیت الله بهجت و جوادی و...) همچنان بر سَبْک گذشته ی علما اجتهاد میکنند.لطفاً توضیحی جامع بفرمایید تا شاید اولین مطلب و جوابیه به نقد های عمیق و عقل پسند ایشان باشد.
یاحق

رضاهو;447774 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت کارشناسان محترم

با مساله ای پیچیده روبرو شده ام که ذهن بعضی دیگر از دوستانم را به شدت درگیر کرده و دچار سردرگمی عجیبی شده ایم.
اگر ممکن است درباره ی مبانی فقهی آیت الله صادق تهرانی توضیحاتی بفرمایید و تفاوتش را با فقه متداولی که مراجع ما اتخاذ کرده اند را بیان کرده و با دلایلی محکم و حجت آور برای مقلدان و غیر مجتهدان بفرمایید که دلیل عقلانی بر ترجیح مراجع تقلید متداول و حاضر بر مراجع قرآنی مانند آیت الله صادق تهرانی چیست؟
توضیح آنکه حقیر در تحقیقاتی تقریباً گسترده،بسیاری از نقد های ایشان را به فقه سنتی شنیده و خوانده ام که به منظور عدم سردرگمی خوانندگان از نقل آن معذورم،و از نظر حقیر بسیاری از این نقد ها جای مطرح شدن دارد.این درحالیست که با سکوتی از طرف مراجع و علما در مقابل این انتقاد ها روبرو شده ام و حداقل بنده با تحقیقاتم در هیچ مقاله و سایتی به جوابی درست و قانع کننده برای مقلدان و مکلفان نرسیده ام.اما از طرفی خیل عظیمی از علمای معاصر که اعتماد عمومی به آنها تا حدود زیادی جمع است(همچون امام(ره) و آیت الله بهجت و جوادی و...) همچنان بر سَبْک گذشته ی علما اجتهاد میکنند.لطفاً توضیحی جامع بفرمایید تا شاید اولین مطلب و جوابیه به نقد های عمیق و عقل پسند ایشان باشد.
یاحق


پاسخ ::Hedye:
با سلام . وتقدیر از شما که نسبت به مسایل دینی ومعرفتی خود توجه دارید .:Sham:
اما در باره مسایل مطرح در پرسش شما باید گفت ::Gol::Gol:
اولا _معلوم نیست چرا این مسله این همه برای شما مهم جلوه نموده وذهن شما عزیزان را در گیر نموده وبه گفته خودت همه را سر در گم نموده است ؟؟؟
ثانیا_به عنوان مثال اگر همه متخصصان در فلان مسله پزشکی ویا مهندسی ومانند آن تقریبا راه کار ونظر متفق داشته باشند ولی تنها یک متخصص در آن مسله نظر متفاو ت با دیگر ان داشته باشد وبرای شما هم ثابت نشده باشد که نظر آن یک نفر از سایر متخصصان مربوطه برتر است عقل شما چه حکم می کند ؟ آیا به گفته ونظر اکثر متختصصان بشتر اطمنان پیدا می کنید وعمل می نماید و یا طبق نظر آن یک فرد ؟؟؟
به طور یقین عقل حکم می کند که نظر متخصصان حد اکثری بشتر برای انسان اطمنان آور است تا آن یک فرد ( که معلوم نیست نظراو از آنهمه متخصیص بهتر باشد ) در مسله مورد سوال هم همین اصل عقلی جاری است . بنا بر این دلیلی ندارد که شما ودوستان تان این همه متختصصان دینی را همه نادیده گرفته فقط به نظر یک نفر علاقه مند ودیدگاه اورا بر همه ترجیح دهید .
مرحوم صادقی تهرانی به عنوان یک کار شناس دینی ممکن است در برخی امور نظرکاملا مخالف با دیدگاه اکثر مراجع داشته باشد واسم کار خود هم قرانی گذاشته وتنها به قران استدلال کرده باشد این دلیل برتری ایشان بر همه مراجع شیعه نمی شود .
ثالثا _ قرآن اگر چه منبع اصلی احکام و معارف دینی است، اما باید پرسید : ایشان نماز هایش را چگونه می خواند و روزه اش را چگونه به جا می آورد و نیز واجبات و تکالیف دیگر را؟ آیا همه آنها با تمام جزئیات و شرایط و اجزا و مبطلات در قرآن آمده است؟ مطمئناً این گونه نیست؛ بنابراین باید متوجه باشد که به غیر از آیات قرآن طبق منابع دیگر نیز عمل می کند که مهم­ترین آنها سنت و روایات پیامبر است و آنها نیز از طریق اجتهاد باید کشف شود.
رابعا_ فقه و آگاهی از احکام دین و قدرت اجتهاد و استنباط، یک تخصص علمی است و همانند همه تخصص‌ها و علوم دیگر، کارشناسان در آن اختلاف نظر پیدا می‌کنند و این از دیدگاه علمی، امری طبیعی است. این موضوع به یکی بودن دین، یا حتی یکی بودن منبع استنباط احکام، یا جامعیت اسلام مربوط نمی‌شود، همان گونه که اختلاف نظر دو پزشک متخصص در یک موضوع پزشکی، به نحوه استنباط و استدلال آن دو از منایع پزشکی برمی‌گردد.
از طرف دیگر اختلاف مراجع در احکام دینی غالبا در جزئیات است. کمتر فقیهی وجود دارد که در یکی از احکام اساسی با نظر مراجع دیگر مخالف بوده و نظر متفاوتی داشته باشد. مانند اصل وجوب نماز و اجزا و شرائط آن.
اما در بررسی از علل اختلاف فتوای مراجع چند عامل اساسی است.
1ـ درجه و رتبة علمی افراد متفاوت است.
2ـ نحوة ورود و خروج آنان به بحث‌های علمی و تخصصی باعث اختلاف نظر و برداشت می‌شود.
3ـ اختلافات مبنایی در اصول و فقه باعث اختلاف فتوا می‌شود.
اختلاف نظر فقها در حقیقت به نحوة استنباط آنان بر می‌گردد. فقیه باید حکم شرعی را از آیات و روایات معصومین استخراج کند و بر اساس آن‌ها حکم به حلیت یا حرمت نماید. در این راستا با استفاده از مبانی اصولی خود به جرح و تعدیل روایات می‌پردازد و به یک جمع بندی نهایی می‌رسد. چه بسا روایتی که دلیل حرمت یا حلیت است، به نظر فقیهی از نظر سند یا دلالت تمام باشد، ولی فقیه دیگر آن را مخدوش می‌داند، و این بدان خاطر است که گاهی از ائمه اطهار(ع) حکمی بر خلاف نظر خودشان به عنوان تقیه صادر می‏شد، نیز جاعلان حدیث برای تشویش اذهان و تخریب و تحریف دین و احکام الهی، احادیثی به نام امامان جعل می‏کردند. و احادیث تقیه‏ ای و جعلی در لابه لای اخبار و احادیث ما موجود است. از این جا دانش‌های مختلف مانند علم الحدیث و درایه الحدیث و... برای فهم احادیث و روایات صحیح از غیر صحیح به وجود آمده است.
همین مسئله کافی است که اختلاف نظر ایجاد شود و این مسئله طبیعی است. همان طوری که در رشته‌های دیگر علمی نیز بین کارشناسان، اختلاف نظر وجود دارد، مثلاً یک جراح نظر می‌دهد غده­ای را باید با عمل جراحی از بین
برد، ولی جراح دیگر به این نظریه اعتقادی ندارد و معتقد است با دارو قابل معالجه است.
از طرف دیگر، در مواردی موضوع حکم با تحولات زمانی تغییر می‌کند و به تبع تغییر موضوع، حکم نیز عوض می‌شود، مثلاً در روایات از بازی با شطرنج منع شده و حتی در روایاتی وارد شده که به شطرنج باز سلام نکنید، ولی حضرت امام خمینی(ره) در پاسخ به استفتایی دربارة‌بازی با شطرنج در فرض خروج از قمار و داخل شدن در مقوله ورزش ذهنی و فکری، فرموده­اند:
بر فرض مذکور اگر برد و باخت در بین نباشد، اشکال ندارد(2) ولی بعضی از فقها برای خود شطرنج موضوعیت قائل اند و معتقدند در بستر زمان این حکم تغییر نمی‌کند، چون تا شطرنج، شطرنج است، موضوع محفوظ است و حکم بر آن بار می‌شود. این اختلاف بر اساس تفاوت برداشت از موضوع است و این که آیا شطرنج موضوعیت دارد یا آلت قمار بودن، دخیل در حکم است؟
در مواردی اختلاف نظر فقها بر اساس دو گانگی در فهم قرآن و حدیث است، ‌مثلاً قرآن مجید می‌فرماید:وَالْمُطَلَّقَاتُ یتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ؛ یعنی زن‌های مطلقه بایستی سه قرء به انتظار بمانند(3)
کلمة قرء که در این آیه به کار برده شده، در زبان عرب به طور اشتراک لفظی برای دو معنای متضاد آمده:
یکی به معنای پاکی و دیگری به معنای عادت ماهیانة زنان. از این جهت فقها در مفهوم این آیه با هم اختلاف دارند.
برخی معتقدند: زن مطلقه باید بعد از طلاق، دو مرتبه عادت ماهیانه ببیند و پاک شود. مرتبة سوم به محض این که عادت ماهیانه دید گرچه از آن عادت بیرون نیامده و پاک نشده باشد، می‌تواند با مرد دیگر ازدواج کند. گروهی دیگر عقیده دارند تا زن مطلقه از عادت ماهیانه‌مرتبة سوم بیرون نیاید و به کلی پاک نشود، حق شوهر کردن ندارد، یعنی پس از اتمام مرتبة سوم می‌تواند شوهر کند.
با این که حکم واقعی خدا در بارة زنان مطلقه­ای که باید مدتی را به عنوان عده، از شوهر کردن خودداری کنند، یکی است. در عین حال یکی می‌گوید: مدت عده سه عادت ماهیانه تمام است و دیگری می‌گوید: سه مرتبه پاک بودن از عادت شرط است و این اختلاف هم از فهم خود آیه سرچشمه می‌گیرد.(4)
:Sham::Sham:
پی‌نوشت‌ها:
1.بحار الانوار، ج 2، ص 88
2. صحیفة نور، ج 21، ص 15.
3. بقره (2) آیة 228.
4. زین العابدین قربانی، ‌درسایة قلم، ص 201 ـ202.

سلام علیکم خدمت استاد بزرگوار
قبل از هر چیز دوست دارم موضع خودم رو خدمت استاد و همچنین دوستان گرامی اعلام کنم.
بنده سالهاست مقلّد آیت الله مکارم بوده ام و هستم و همچنین دارای سابقه ی استفتائی زیادی در قسمت فقه دارم،
از این رو در پی اثبات چیزی و مطلبی منتسب به آیت الله صادقی تهرانی نیستم.
اما اینکه چرا این مطلب ذهن بنده و بعضی مومنین و طلاب را به خود مشغول کرد رو خدمتتون عرض میکنم،هروقت که احساس شد از قوانین سایت خارج هست،خصوصی و یا عمومی تذکر بفرمایید(گرچه با سابقه ی اجرایی که در سایت داشتم،به یقین چنین اتفاقی نخواهد افتاد:Gol:)
ان شاالله در پست بعد مطلب اصلی را خدمت شما عرض میکنم

امّا مطلب اصلی:
آنچه حقیر با مطالعات و مباحثات دستگیرم شده این است که فقه اسلامی ادوار مختلفی را طی کرده است،که بعضی بسیار متفاوت از دیگری بوده اند.علمایی که به جدّ و به حقّ بر پارسایی و زهد ایشان میتوان قسم خورد،هر یک را بر مشی و مرام خاصی در طول این تاریخ میبینیم.بعضی بنابر مشی فقهی خود،فتوا به حرمت و بعضی دیگر فتوا به حلیت چیزی داده اند و طبق فرمایش شما و تصدیق حقیر و هر عاقل و مفکّری این رخداد،رخدادی است عادی و معقول.و همه ی ایشان هم نزد خداوند مأجور خواهند بود،ان شاالله.

امّا از شما میپرسم،چرا ایشان مأجور خواهند بود؟
جوابی که بنده یافته ام و هر صاحب خردی تصدیق میکند این است که حقیقت محض در دوران غیبت بر علما نیز پوشیده است.پس هر
فقیه و عالمی بسته به روحیات و شرایط دیگر،میتواند به دور از نفسانیت،خویش را در رویارویی با احادیث و قرآن کریم و سنت قرار دهد
و به آنچیزی که آن را مطابق با واقع و یا مطابق تر با واقعیت میپندارد انتخاب کند.
کاری که علمای بزرگ اسلام و تشیع انجام داده اند همین بوده است که هر یک به فراخور استعداد و معلومات و شرایط خود به مطلبی رسیده اند که برایشان حجت است.و این،عمل به حجت است که ایشان را معذور و بلکه مأجور کرده است.

آیا مشی و فتاوای شیخ طوسی با فتاوا و مشی آیت الله بروجردی یکی بوده است؟ قطعا اینطور نیست.اما آیا میتوان هیچ یک را مقصر و یا گنهکار دانست؟ تصدیق میفرمایید که این اختلافات عادی بوده و ان شاالله هردو در نزد پروردگار رستگارند که بنده اینچنین میپندارم.
و این حال مجتهدان و علماست که با اجتهاد خویش به این نظرات و آرا رسیده اند و نه حال مقلدین و عامه ی مردم
تصدیق میفرمایید؟

ادامه دارد،ان شاالله

ادامه مطلب قبل:

حال اینکه مشی و روش فقهی آیت الله بروجردی،شیخ طوسی،شیخ انصاری و یا خود شخص آیت الله صادقی،در نگاه اوّل برای هیچ
مقلد و مکلّف عادی حجت نیست.چرا که این تقلید به صورت ابتدایی و بدون ترجیح عقلانی از مشی و روش هریک از این بزرگان،خود
تقلیدی کورکورانه و یهودی مشرب است.آیا تصدیق میفرمایید؟

پس منِ مکلّف،وظیفه دارم به دنبال حجتی برای خویش باشم.آری،پس از آنکه حجت بر من تمام شد که تقلید از فلان شخص مورد رضایت
حق سبحانه و تعالی است،فتاوای آن شخص نیز قطعاً برای من حجت آور خواهد بود.همچنان که اوامر رسول اکرم،برای بسیاری از ما،به پشتوانه ی امر خدای متعال و حجّیت فرمایش خدای متعالْ حجّت است.آیا تصدیق میفرمایید؟

پس بازمیگردیم به فرمایش شما برای کشف حجّت و حجّیّت برای غیر صاحب نظران،که فرمودید:

صادق;450129 نوشت:
به عنوان مثال اگر همه متخصصان در فلان مسله پزشکی ویا مهندسی ومانند آن تقریبا راه کار ونظر متفق داشته باشند ولی تنها یک متخصص در آن مسله نظر متفاو ت با دیگر ان داشته باشد وبرای شما هم ثابت نشده باشد که نظر آن یک نفر از سایر متخصصان مربوطه برتر است عقل شما چه حکم می کند ؟ آیا به گفته ونظر اکثر متختصصان بشتر اطمنان پیدا می کنید وعمل می نماید و یا طبق نظر آن یک فرد ؟؟؟


پاسخ این است که در اعصار گوناگون،عموماً شخص نابغه معدود است.بر فرض که در عصری باشیم که تمامی علمای طبّ،طبق روش های سنتی خویش که سینه به سینه به آنها رسیده و احیاناً خویش نیز در تکمیل آن کوشیده اند،دستوری خاص و مشابه برای درمان بیماری ای مرگبار دهند.
امّا در این میان ابن سینایی پیدا شود که بر خلاف همه ی آنها و مستدل تر سخن خویش و دستورالعمل خویش را به شما تجویز کند.آیا این به معنای خطای تمام علمای طب گذشته است؟ آیا این دلیل بر آن است که علمای دیگری که دستورشان اشتباه و خلاف ابن سینا بوده است،در قیامت معذّب خواهند بود؟ به هیچ وجه،چرا که ایشان استعداد ابن سینا و نبوغ وی را نداشته اند.پس حرفشان برای خودشان و مقلدین و بیمارانی که ایشان را با دلیل و برهان پذیرفته اند حجت است.اما برای من و شمایی که در طول تاریخ،مشابه این امر را بسیار دیده ایم که اقلیت کمی بر حق،ولی اکثریّت چه قصوراً و چه تقصیراً بر باطل بوده اند،تقلید کورکورانه از اکثریت
حجت آور است؟

حال در عقل من مکلف این مطلب خطور میکند که شاید و شاید و شاید آیت الله صادق تهرانی،ابن سینای عصر،بلکه خواجه طوسی و شیخ انصاری باشد که همچون عللامه طباطبایی ها در دوران خویش محجور ماند و پس از وی گرامی داشته خواهد شد و قرن ها بعد به عنوان انقلاب گر در فقه نامیده شد.آیا این مطلب خلاف ضرورت عقل است و احتمالی برایش قایل نمیشویم؟

سوال من و دیگر مکلفان از شما کارشناسان محترم به عنوان برادران و راهنمایان ما این است که ما به چه حدّی باید تلاش و کوشش کنیم تا به حجتی دست پیدا کنیم که تقلید از علمای مشهور باعث بری الذمه شدنمان خواهد بود؟با این که بعضی از ما طلاب مبتدی و بعضی غیر طلبه هستیم و علم کافی برای این تحقیقات نداریم.و آنچه ما به آن معتقدیم آن است که تبعیّت از اکثریت،به طور مطلق رای صحیحی نخواهد بود.و این مانند آن است که شخصی مسیحی مسلمان شود و به تبعیّت از اکثریت سنّی شود! آیا این امر موافق عقل است؟

نمیدانم شاید هم باشد(یعنی بگویید کار منطقی در ابتدای امر متابعت از اکثریت است و سپس پس از درآمدن از بلاتکلیفی،تحقیق بیشتر پیرامون نذرات دیگران میباشد).لطفاً دراین باره راهنمایی بفرمایید
یاحقّ

نكته خيلي مهم كه آدم با خوندن آراء ایشان به دست می آورد این است که ؛ از لحاظ علمی ضعیف است و از آن ضعیفتر مبانی علمی ایشون است .

که متاسفانه با القابی چون علامه مجاهد ,, فقیهی قرآنی و غیره بعضا ازش تعبیر می کنند .

این طور نیست که فقهای ما هیچ عکس العملی نشان نداده اند یکی از اساتید اشکالات متعدد بر خیلی از نظریات او – چه در زمینه عقاید و چه فقه - وارد کرد و فرستاد و جوابی از او یافت نشد و بارها و بارها تاکید کردند که جواب بدهد که هیچ جوابی از او نیامد فقط در رابطه با عقیده انحرافی او در زمینه عدم عصمت ( یا نفی علم غیب از ائمه علیهم السلام یادم رفته موضوع عصمت بود یا علم غیب چون اشکالا زیاد بود ) جوابیه از طرف ایشون اومد که اوهن من نسج العنکبوت بود.

جناب رضا هو شما که این هم دقدقه دارید ( و قطعا از این جهت است که بر دین خود حریص هستید ) فکر می کنم جواب کلی حرف شما دردی را دواء نمی کند .

آن چرا که فکر شما را مشغول به خود کرده از نظریات ایشان چه در زمینه فقهی چه عقایدی مطرح فرمایید تا متوجه ضعف علمی او شوید و این که واقعا خبری نیست.

مثلا یکی از آراء شاذ او که مقابل کل اسلام چه اجماع شیعه چه سنت – البته تا جایی که حضور ذهن دارم در تسنن هم اختلاف نداریم در این جهت - هست نماز مسافر است که ادعاء دارد نماز در تحت هیچ شرائطی شکسته نمی شود و شاگرد او ندائی به طرفداری از این نظریه برخواسته می خواهید مثل این مساله مطرح کنید تا ببینیم واقعا فهم او چگونه است و تا چه حد از قرآن و سنت به دور است .

مسائل فقهی , عقیدتی بر سه جور هستند :

یه سری مسائلی هستند که استعداد اختلاف در آنها زیاده یعنی ادله آنها به گونه ایست که بر اساس فهم فقهاء اختلاف در آنها نسبتا زیاد می شود مثلا ادله ولایت فقیه ؛ یکی از آن مطلقه را تلقی می کند یکی حسبیه یکی عامه یکی امور عام و الی آخر... ادله استعداد این اختلاف را دارند.

یه سری مسائلی هستند که ادله آنها طوری است اختلاف به حداقله یعنی ادله طوری نیست فهمای گوناگون داشته باشه و آراء گوناگون بشه استنباط کرد. مثل همین قضیه شطرنج تقریبا قریب به اتفاق امامیه ( نزدیک به اجماع ) قائل به حرمت آن هستند چه قمار باشه چه نباشه ولی خب چند فقیه هم هست که در صورت عدم قمار اشکال نمی دانند یا مثلا مساله اختلافی خون در تخم مرغ .ولی این مساله با مساله اول فرق زیاد دارد.

مسائل سومی هستند که قابلیت اختلاف ندارند و اجماعی هستند نه قرآن نه سنت و نه ادله استنباطی اجازه فهمای متعدد به کسی نمی دهند . یکی از آن مسائل در عقاید عصمت است که آقای تهرانی معتقد به عدم عصمت است مثل اهل تسنن یا در احکام مثلا همین نماز مسافر است و البته آراء او در فقه این قدر شاذ است که آدم متحیر می ماند.

( البته بعضیها می گویند که او غرضی نداشته خب زحمت کشیده به اصطلاح به یه سری آراء رسیده مطرح کرده اما خیلیا با این حرف مخالف هستند و مشی او را به اصطلاح مشی قرآنیان می دانند. )

سلام و تشکر
یکی از مواردی که شک برانگیز هست همین سکوت علماست که خود ایشان در یکی از کتبشان نوشته اند که جزوه ای درباب سفرهای امروزی با وسایل امروزی را برای حدود ١٣٠ نفر از علمای اسلام فرستاده و هیچ جوابی دریافت نکرده اند

یونس بن عبد الرحمن;450459 نوشت:
این طور نیست که فقهای ما هیچ عکس العملی نشان نداده اند

اگر ممکن است آدرسی از این جوابیه به بنده بدهید تا حتما دنبال کنم

مثلا این که شما میفرمایید نظر شاذ و یا خلاف اجماع همه ی علما که یکی از مصادیقش روزه مسافر خواهد بود،ایشان دراین باب یک کتاب به نام "مسافران" نوشته اند که آن را مطالعه کردم.اینکه چرا دغدغه ی من و امثال من این مطالب است این است که:
ایشان اول از هرچیز،نظری را که واقعا و در نگاه اول به قرآن کریم برای هر مسلمان عدالت پیشه ای ایجاد میشود- و آن عدم توجه به رأی اکثریت است- با عقل و قرآن از ریشه تخریب میکنند و سپس نظرات شاذ و خلاف اجماع و مشهور خود را بیان میکنند.از این رو برای مکلّف هیچ استبعادی ندارد که رأی فقیه،خلاف اجماع،مشهور و هرچیز دیگری غیر از قرآن باشد.

البته معترفم که شما و کارشناسان نیاز به بحث های اصولی و فقهی سنگین دارید تا بعضی از نظرات ایشان را پاسخ دهید،اما به دلیل دور بودن بعضی از ما از دورس حوزوی،راهی به این مهم نیست.پس سوال من و دوستانم،اعم از طلاب مبتدی که خود یکی از آنها هستم و غیر طلابدر یک سوال خلاصه میشود:
در این اوضاع که شخصی واحد،مطابق با ظواهر قرآن که هر فرد عامی آن را تصدیق میکند سخنی خلاف مشهور میگود و عده ی کثیری که اصلا دلایلشان برای ما قابل فهم نبوده و بعضاً غیر موافق با ظاهر قرآن میباشد،سخنی دیگر میگویند
و هیچ جواب قانع کننده ای از این گروه کثیر،جز تمسک به جمعیّت به دست ما نرسیده است(مقصود مکلفین عامی است
و نه طلاب درس خارج که پاسخشان را تفصیلاً در دروس و کتب میگیرند) ، و این درحالی است که چه از طریق سنّت و چه
از طریق قرآن،تمسک محض و بدون دلیل به کثرت و جمعیت باطل دانسته شده،
تکلیف ما چیست و چگونه باید حجّت را
بر خودمان تمام کنیم؟
فقط همین یک سوال:چگونه باید حجّت را بر خودمان تمام کنیم؟

یاحقّ:Gol:

سلام علیکم
عزیز من چرا کمی مطالعه نمی کنید و همین طور سر به هوا جواب می دهید؟ از عذاب آخرت نمی ترسید که نخوانده حرفی را به کسی نسبت می دهید؟

عزیز من آیت الله صادقی تهرانی فقط در خود مکه 110 خانوار را شیعه کرده چطور به عصمت تمسک نکرده؟ برادر عزیز چطور است که همین گونه سادگی کسی را از لحاظ علمی ضعیف می دانی؟ سراسر کتب ایشان علم و است و کتاب و سنت، بله... به نظر شما اگر کسی خلاف اجماع صحبت کرد! بی ساد است و باید سیاه نویسی های علم اصول را برای هزارمین بار بگوید تا بگویند باسواد است!

شما این دو تراک را که فقط جوابیه به اقای صالحی نجف آبادی در مورد اثبات عصمت و صدق آیه ی تطهیر بر ائمه است گوش کن ببین کسی بهتر از آیت الله صادقی تهرانی با قرآن این عصمت را ثابت کرده؟ بنده با همین شیوه با یک وهابی درس خوانده در عربستان که در فیس بوک بود بحث کردم در عرض دو روز کار به جایی رسید که مهملات بافت و گفت جوابت را ندارم! بیا مباهله کنیم! و این شیوه به جای شیوه مناظره و اثبات شیعه بصورت مرسوم است که صد سال می گذرد و شیعه شیعه می ماند و سنی سنی! و همه اش سند و روایت و غیره... البته روایت عالی است ولی قرآن عالی تر و متففقِ همه ی مذاهب اسلامی:

تراک 1
http://bayanbox.ir/id/1611369884886530199?info
تراک 2 (ادامه تراک قبل)
http://bayanbox.ir/id/1164096869826534561?info

این مقاله ی اختصاصی در مورد اثبات وجود وارثان معصوم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):

http://www.albalaq.com/publicfiles/pages/Manshur.htm

و این کتاب علی و زمامداران را بخوانید که هزاران نفر را شیعه کرده و علامه مغنیة عالم لبنانی به اقای صادقی تهرانی می گوید: «من کتاب علی و شیعه را نوشتم و شما کتاب علی و حاکمون، کتاب شما امام کتاب من (در بیان و محتوی) است»:

http://bayanbox.ir/id/1204630676331064710?info
البته این فایل تازه برگردان از عربی شده لذا دارای اغلاط چاپی است

عزیزم توبه کن که چرا حتی انقدر مطالعه ندارید که نظرات ایشان را در مورد اصول عقائد بدانید نظر می دهید! نمی دانم چرا باید بقیه به نظر شخصی مثل شما دیگر اصالت صحت بدهد! نظر بنده توهین نیست بلکه آشکار کردن اشتباهاتست

نمی دانم کی آیت الله صادقی در بحثی ماند که ما ندیدیم!
حتی در اواخر عمرشان اتفاقی افتاد که در ذیل از زبان خود آیت الله صادقی می خوانیم، از نقل [=times new roman]اولین پاسخنامه رسمی فقیه مظلوم قرآنی به بخشی از افترائات منتشره پس از انقلاب می کنم:

..........البته اين مسأله تنها براي آقاي جعفريان ايجاد نشده كه «از سكوت علما در برابر استدلالات قرآني و عدم محكوميت اينجانب در هيچيك از بحثها با علماي بزرگ» به اعجاب آمده باشد تا تهمت خودستايي بر آن بزند بلكه برخي از حوزويان هم نمونه­اي از بحث هاي منقول اينجانب با بسياري از فقها را ـ كه در زندگينامه ام درج شده است ـ دروغ مي پنداشتند كه با لطف خاصّ الهي، عملاً قضية «سكوت علما و عدم محكوميت اينجانب در بحثهاي فقهي قرآني» به اثبات رسيد.
به اين صورت كه با ابتكار روحاني متعهّد و قاري بزرگوار جهان تشيّع حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ مجيد جعفري تبار «دامت توفيقاته القرآنیة» در اوايل زمستان 1383 هـ . ش اقدام به دعوت از برخي مراجع و صاحبنظران حوزوي براي شركت در جلسات بحث ديني گرديد و طي هشت جلسة برگزار شده تا تاريخ 20/12/1383 كه در محضر افراد حاضر در جلسه، اينجانب نيز حضور داشتم مباحثي از تفقّه قرآني، مفصّلاً مطرح شد ولي عمدة مدعوّين از مراجع و فقها، هر يك حضور خود را موكول به بعد نمودند!! «فَبُهِتَ الّذي بَهَّتَني»[1]..........


[/HR][1] . جمله از اينجانب (آیت الله صادقی تهرانی) است با اقتباس از قرآن: «پس مبهوت شد كسي كه به من بسيار بهتان زد».

این پیام بالا را به اقای یونس بن عبد الرحمن دادم که توبه نمایند!

[=arial black]از دوست عزیز اقای رضا هو هم و بقیه دوستان هم می خواهم که این دو مقاله را حتما و حتما مطالعه کنند:

[=times new roman]

اولین پاسخنامه رسمی فقیه مظلوم قرآنی به بخشی از افترائات منتشره پس از انقلاب:

http://bayanbox.ir/id/1615974025367939268?info

جزوه و بیانیه قرآن و حوزه نوشته ایت الله صادقی تهرانی که قبلا توسط دفتر تبلیغات اسلامی -حدود 20 سال پیش- منتشر شده بود:
http://bayanbox.ir/id/3172341327915261307?info

به من نشان دهید کجا ایت الله صادقی تهرانی گفت که ما نیاز به سنت نداریم! الله اکبر از این حرف های شما! حتی در این مقاله حوزه هم اشاره کرده که چه چیزهایی مورد قبول است

موفق باشید

من توجه کردم که حرف آن دوست عزیز ما که در اول کار پاسخ دادند چقدر جالب است
:

«در عین حال یکی می‌گوید: مدت عده سه عادت ماهیانه تمام است و دیگری می‌گوید: سه مرتبه پاک بودن از عادت شرط است و این اختلاف هم از فهم خود آیه سرچشمه می‌گیرد»

خب این چطور با فصاحت و بلاغت جور در می آید؟ آقای رضا هو شما که حوزوی هستید حداقل بلاغت و جواهر البلاغه را خوانده اید که فصاحت و بلاغت یعنی متکلم به بهترین وجه مقصود خود را از کلام به وسیله ی لفظ به ذهن سامع برساند، بنابراین چطور با معجزه ی «در نهایتِ فصاحت و بلاغت بودن قرآن» جور در می آید؟ این که فضاحت است نه فصاحت!
عزیز من چرا اصولیون و اخباریون این طور برخورد می کنند با قرآن؟ چرا به عنوان و مثابه کلام بشری با وحی برخورد می کنیم که در اصول گفته اند «متکلم در هر آن می تواند از کلام فقط یک منظور داشته باشد نه چند معنی را از یک لفظ منظور داشته باشد» مگر این کلام بشر است که مصداق آیه ی قرآن باشد که «برای هر مردی فقط یک قلب گذاشتیم»؟ چرا با وحی به صورت بشری برخورد می کنیم؟ مگر متکلم وحی مثل بشر است که اینطور باشد مگر حتی ائمه مقام جمع الجمع ندارند که می توانند از یک لفظ استعمال چند معنی کنند؟ چه برسد به خدا؛ لذا می بینیم که بعضی روایات صحیحه می گویند قروء به معنای پاکی از حیض است و دیگر روایات که باز هم صحیحه اند می گویند به معنای حیض شدن است که اگر درست و وحیانی نگاه کنیم می بینیم هر دو درست هستند و آیه به هر دو معناست ولی آقایان بزرگوار دقت در وحیانی بودن و وحیانی برخورد کردن با قرآن نکرده اند و لذا با وجود صحیح بودن اخبار و اطلاق آیه، نتوانسته اند به اجماعی برسند!
وانگهی اگر همان طور که علما گفته اند فقط بشود از لفظ یک استعمال کرد ولو کلام وحیانی باشد! پس متکلم فصیح و بلیغ باید لفظی را استعمال کند که اختلاف در معنایش نشود مگر این همان دوری از تعقید معنوی در علم بلاغت نیست؟ که البته من به هیچ چیز جز قرآن و سنت قطعیه و عقل سلیم اصالت نمی دهم و منظورم اصالت داشتن علم بلاغت نیست بلکه این حرفی که زدم را اولا عقل می گوید؛
پس این چه فصاحتی است که قرآن لفظی را استعمال کند که تا قیام قیامت ملت در فهم معنای اراده شده از آن اختلاف کنند؟! در فهم یک قروء بمانند؟ این کجایش مصداق «.. و اعتصموا بحبل الله... و لا تفرقوا» است؟؟؟

نمی دانم اقای رضا هو
، دیگر چه عذری می ماند وقتی آقایان مشهور و اجماع دارند که شهادت علیه والدین مقبول نیست! در حالی که قرآن اتفاقا نص است بر شهادت بر الدین و از بین شهادت ها همان را هم تاکید کرده: «یا ایها الدین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء بالله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما»
این موضوع را در این فایل صوتی از آیت الله صادقی تهرانی بشنوید:


http://bayanbox.ir/id/8316885769701062645?info

وقتی اصول و مبانی مرسوم حوزه که «قرآن ظنی الدلالة است» نزد ما رد شود و این اصل که مبنای دیگر فتواهاست، لذا دیگر این مبانی باطل است و نباید از پیروی کنندگانش پیروی کرد و کسی که «قرآن را قطعی الدلالة» می داند هم فقط یکی است که آن هم آیت الله صادقی تهرانیست که انسان مجبور میشود پیروی همراه با دلیل از ایشان نماید، این هم از رفع «سردرگمی عجیب» شما همچنین قرار نیست در عصر غیبت ما به علم دسترسی نداشته باشیم که باب علم منسد (بسته) باشد! همان طور که تعدادی از علمای شیعه فرموده اند! بلکه اصلا تبعیت از غیر علم توسط همین قرآن حرام اعلام شده: «ان الظن لایغنی من الحق شیئا» و «و لا تقف ما لیس لک به علم» لذا خدا باب علم را در قرآن و سنت قطعیه مطابق مفتوح کرده و علم غیر قرآن به سدّ و بن بست می خورد!

به قول آیت الله صادقی تهرانی در همان مقاله نظام آموزشی حوزه و قرآن که برایتان گذاشتم:

«
ما نمی­گوييم شيخ طوسيها و علامه­ها ... دانسته برخلاف قرآن فتاوايی دارند، بلکه پيوند قصور و تقصير است که اصالت قرآن را به تدريج از ياد برده مثلاً احياناً علامه­ی حلی به استناد «روايت» شيخ طوسی فرمايد: «لا تُقبَلُ شَهادَةُ الوَلَدِ عَلی الوالِدِ» در صورتی که اين برخلاف نص قرآن است که: {يا اَيُّها الّذين آمَنوا کُونوا قَوامينَ بالقسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو علی اَنفسکم اَوِ الوالدين} او و ديگر فقيهان می­گويند شهادت فرزند عليه پدرش پذيرفته نمی­شود ولی خدا می­فرمايد: انسان بايد به خاطر خدا شهادت دهد ولو اين شهادت، عليه خودش يا پدر و مادرش باشد.»

من دیگر حرفی ندارم حتی اگر هزار سال این بحث اینجا ادامه پیدا کند کاری ندارم! آقایان این هایی که گفتم هم از همین اقای صادقی تهرانی به قول آن دوستمان «بیسواد» شنیدم!
خدا همه ی ما را هدایت کند و نگذارد بی مورد تهمت بزنیم!

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی
ببخشید دوستان عزیز اگر کمی تند نوشتم، وقت ویرایش هم ندارم چون سرم شلوغ است، همه حتی کسانی که کلا مخالف نظر من هستند را احترام می گذارم و ممنون از اینکه نوشته هایم را خواندید
دیگر فقط اگر تهمتی به اقای صادقی زده شود می آیم می نویسم اگر نه می دانم بحث های چنینی در این تالار ها فایده ندارد
:))

با عرض سلام و خسته نباشد.

نقل قول:
یکی از مواردی که شک برانگیز هست همین سکوت علماست که خود ایشان در یکی از کتبشان نوشته اند که جزوه ای درباب سفرهای امروزی با وسایل امروزی را برای حدود ١٣٠ نفر از علمای اسلام فرستاده و هیچ جوابی دریافت نکرده اند

کلی عرض می کنم دوست بزرگوار رضا هو .

از مشخصهای علماء و بزرگان امامیه حاضر جوابی و سرعت عمل آنها در رد و پاسخوگی به شبهات است .

هر چند که اذعان می کنم اخیرا خیلی کم رنگ شده است خصوصا در حوزه علمیه قم.

ولی گفته ایشون مبنی بر این که کسی رد نکرده کلام ایشون است خیر چنین نیست .

یکی از عواملی که علماء بضعا سکوت اختیار می کنند به این جهت است که پر و پا دادن به یه سری افکار خود موجب تقویت آنها است .

بگذریم از صحت و سقم این مساله به هر حال یه سری محققین با فضل حوزه به صورت مستدل دارن روی افکار ایشون کار می کنن اما چقدر طول بکشه آثار خود را بیرون بدهند من خبری ندارم.

جناب استاد حاج آقای فریدونی جوابیه هایی چند بر رد بعضی از افکار ایشون نوشتند ولی جوابی ایشان ندانده اند. ( و فضلای دیگر که شناختی از ایشان ندارید.)

ببینید آقا رضا من نمی دونم چطوری بگم داعیه ایشان در رابطه با قرآن و این که قرآن را اصل قرار داده و به آن اعلم فقیه قرآنی اطلاق می کنند؛

مبهم و نا معلوم است.

این حرف را فقط ایشان نمی گوید به یه شکلی آقایان سیدان , جوادی آملی حفظهم الله نیز همین حرف را می زنند اساتید دیگر نیز من دیدم همچین حرفی می گویند.

جالب است خود بنده اعتقاد دارم علمای ما آنچنان که باید و شاید از قرآن استفاده نکردند و در این زمینه خود ایشون را هم استثناء نمی کنم با این که داعیه استفاده از قرآن را دارد.

لذا برای روشن شدن مطلب باید ببینید حرف ایشون در این زمینه چیست تحلیل و بررسی شود برای شما تا ببینید خیر چیز جدیدی نگفته و بی شک خیلیاش از روح و ظاهر قرآن به دور است.( هر چند که هیچ ضرورتی نداشته برای شما و ملکف نیستید مگر آن که بخواهید از لحاظ علمی به عنوان کسب یه مساله جدید به آن نگاه کنید.)

شما فکر می کنید فقهاء بزرگ امامیه در نظر اول دیدشان به قرآن نبوده خیر چنین نیست البته قبول دارم به قول آقای ایروانی یا آقای سند قوت و ضعف دارد در بین اعلام ولی چنین نیست که مسقیم نروند طرف قرآن.

یا فقهاء مثلا به ظواهر قرآن عمل نکردند و ایشون فقط عمل کرده این حرف بسیار نادرست است.

یه سری اعلام هستند که این قدر سخت گیرند در مساله اجتهاد مثل آقای سیستانی حفظه الله بنا بر مبنای ایشون در شرائط اجتهاد نه فقط آقای تهرانی بلکه خیلیها اصلا مجتهد نیستند چه برسه به مراحل بالاتر.

خب شما فکر می کنید شرائط آنها برای اجتهاد چیست ؟ یکیش همین عمل به ظواهر قرآن و اولین مراجعه به قرآن است. لذا مثلا اولین اصل در نزد آقای سیستانی حفظه الله احراز حکم مساله از قرآن است( حال کسی بگوید قرآن ظنی الدلاله است دیگر چه می توانم در مورد آن بگویم ) بعد می رود اصل دوم که سنت شریفه است سپس آراء اصحاب و بعد عقل و اجماع را بر این دو تطبیق می دهد.( لطفا متوجه باشید حرف بنده از آقای سیستانی معناش این نیست که دارم از ایشون تبلیغ می کنم هرگز چنین نیست. ایشان را مثال زدم چون اعتقاد خاص و صحیحی از استفاده از قرآن دارد که البته قابل قیاس با آقای تهرانی نمی باشد )

در ضمن این که شما می فرمایید : از ظواهر استفاده می کند و حکم می دهد هر چند مخالف اجماع امامیه باشد خب سوال از خودتان مطرح کنید از کجا فهمیدید استنتاج ایشان از ظاهر قرآن نسبت به این مساله درست است ؟ الحق وقتی فرقان را می خوانم اینقدر نظریات ایشان در این زمینه ضعیف است حد ندارد.

مثلا – از باب مثال - این حرف ایشان را نگاه کنید.

و ترى كيف شمله عهد اللّه: النبوة، و هو ظالم ناقض لعهد اللّه:
الطاعة-: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (2: 124) أ فليس العصيان الغواية ظلما و نقضا لعهد توحيد الطاعة، و عهد اللّه: الإمامة النبوة، لا ينال الظالمين و إن ظلموا لمرة و قبل النبوة؟.
أجل إنه ظلم، و لكن عهد اللّه في آية الإمامة هو عهد الإمامة في النبيين، لا عهد مطلق النبوة، و انما النبوة المطلقة التي تقود نبوات جزئية، حيث الرسالة و النبوة درجات: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» فالرسالة المفضلة لحد الإمامة، و علّها ولاية العزم الخاصة بالخمسة الذين دارت عليهم رحى الرسالات، هذه الرسالة القمة هي المقصودة بعهد اللّه في آية الإمامة حيث لا تنال الظالمين، لا مثل آدم الذي هو في أدنى درجات النبوة! و ترى ان آدم حين المعصية نسي الشيطان أنه عدو له؟ و قد عرّفه ربه إياه و أراه شخصه!: «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏» كما و حوار الشيطان إياه حين أزلّه تذكّره أنه من هو؟:

سر تا پا اشکال است .

پس شما چطور نتیجه گرفته اید که با ظواهر استدلال می کند و درست استدلال می کند و دیگر علماء نمی کنند و خلاصه ایشان شد اعلم قرآنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نکته دیگری که باید به آن توجه کنید : می فرماید اکثریت بله اکثریت در قرآن مذمت شدید شده ولی اکثریت عوام نه اکثریت علماء آن هم بزرگان و فحول امامیه – که آقای تهرانی شاید در برابر آنها حتی با ذره بین هم نشه براش جایگاه پیدا کرد توجه کنید قصدم اصلا جسارت نیست خدایی نکرده چرا که نه شرعا درست است و از نزاکت ادب شیعی به دور است. -

شیوه عملکرد أهل البیت صلوات الله علیهم اجمیعن این بوده که علماء نسبتا بزرگ را به بعضی از اصحاب خاص خود ارجاع می دادند و اگر بخواهیم به آنها نگاه کنیم می شود همین کثرتی که شما می فرماید در ضمن این که هیچ فقهیی نیست که که به خاطر کثرت ما قبلش فتوی بدهد مگر در مواقع خاص ( بنده خودم در باب اذان در یه مساله نظری دارم – با توجه به تبعیت از یکی از اساتید خودم - ولی اجماع امامیه را جلوی خودم می بینم نمی تونم ملتزم به رأی خودم شوم چرا که اجماع امامیه ( نه اکثر علمای امامیه ) از این جهت که فحول و نوابغ بی نظیر و مسلط بر ظواهر قرآن و سنت و حتی لغت عرب ( که آقای تهرانی آنچنان تسلطی بر آن ندارد فقط در حد یه تحلیل ساده و مراجعه به لغویین ) جلوی خودم می بینم نمی شود کاری کرد ساده نیست تسلط تمام عیار بر ادله دارند .

مثلا دقت بفرمایید به این نقلی که دوستمون گذاشت :

ما نمی­گوييم شيخ طوسيها و علامه­ها ... دانسته برخلاف قرآن فتاوايی دارند، بلکه پيوند قصور و تقصير است که اصالت قرآن را به تدريج از ياد برده مثلاً احياناً علامه­ی حلی به استناد «روايت» شيخ طوسی فرمايد: «لا تُقبَلُ شَهادَةُ الوَلَدِ عَلی الوالِدِ» در صورتی که اين برخلاف نص قرآن است که: {يا اَيُّها الّذين آمَنوا کُونوا قَوامينَ بالقسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو علی اَنفسکم اَوِ الوالدين} او و ديگر فقيهان می­گويند شهادت فرزند عليه پدرش پذيرفته نمی­شود ولی خدا می­فرمايد: انسان بايد به خاطر خدا شهادت دهد ولو اين شهادت، عليه خودش يا پدر و مادرش باشد

آیا علامه حلی اعلی الله مقامه ندانسته واقعا فتوی داده ملتفت به آیه شریفه نبوده یا قصور داشته والعیاذ بالله این حرفی است کاملا غلط بلکه با استناد به آیه یا آیات دیگر و جمع بین این آیه و آیات دیگر همچنین روایات وارده فتوی داده است.

در ضمن این که آقای تهرانی ظاهرا خلط کرده چون روایت مرسله شیخ صدوق قدس سره است نه شیخ طوسی .

از طرفی چون اجماع امامیه بوده لذا علامه حلی قدس الله نفسه الطاهره این طور نیست که ناظر به یک روایت مرسله باشد خیر بلکه به قول مرجع فقید آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه بی شک ادله دیگر بوده به ما نرسیده ولی کسی – مثل آقای تهرانی – فکر کند که ناخواسته فقهاء خلاف قرآن عمل کرده اند حرف ناکجا آبادی ست.

خود شیخ طوسی قدس سره القدوسی در ذیل آیه شریفه به جواز شهادت تصریح می کند .

علم امامیه سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف عدم جواز را از این جهت که خبر واحد است قبول نمی کند ولی چون قاطبه اصحاب بر این قول هستند می پذیرید و این طور نیست که نبیند قرآن خلاف این را گفته است البته در ظاهر.

همچنین خود آیه شریفه معانی دارد که قابل جمع هست با عدم جواز شهادت ولد بر والد

به هر صورت فعلا نمی خواهیم وارد بحث شویم در حد اشاره کافی است.

تصور شما از جمعیت کثیر تصور درستی نیست این گروه یا جمعیت کثیر تمامی معیارهای دقیق و بی بدیل علمی را دارا می باشند که از آن جمله تاسیس اصلی به نام قرآن است که قطعی الدلاله است.( و این که خود بنده یا هر کس دیگر معتقدم در زمینه قرآن کم کاری شده ضرری به این اصل وارد نمی کند و توجه داشته باشید در زمینه این کم کاری بنده حتی آقای تهرانی را هم استثناء نمی کنم . این کم کاری در زمینه قرآن اگر بود باعث می شد فهم دلیل و رسیدن به حکم بهتر و پخته تر باشد نه این به زعم آقای تهرانی رحمه الله شیخ طوسی قدس سره بر خلاف قرآن سخن گفته باشد )

نکته سومی که باید به آن توجه داشته باشید شما هیچ تکلیفی ندارید کافی است به همین ظاهر عمل کنید مثلا از اهل خبره پیگیری کنید گفتند فلان اعلم است به فتوای آن عمل کنید مجزی است وحجت برای شما تمام است بیشتر از این از شما خواسته نشده مطمئن باشید.

در ضمن فلاح و رستگاری در بودن با بزرگان و فحول امامیه است که در یک خط بوده اند از زمان ائمه اطهار صلوات الله علیهم تا به امروز .

فعلا به طور بسیار خلاصه این چند سطر به ذهنم رسید و اگر شد بیشتر توضیح خواهم داد در آینده. در نهایت می گم ایشان چه از لحاظ علمی چه مبانی ضعیف هستند والبته بعضا اشکالاتی را دیده ولی نتونسته مقصود خود را در توضیح و رفع آن بیان کند در ضمن اینکه مطالب خوب و قابل استفاده نیز زیاد دارد .

اما شما دوست خوب tassniim

چشم من اینقدر شجاعت دارم اشتباه کرده باشم بگم اشتباه کردم یا استغفار کنم .

سر فرصت جواب می دهم فرصتی بود البته.

[="Tahoma"][="Black"]با عرض سلام و احترام و تشکر از اظهار نظر دوستان

حقیر هم در حد بضاعت خود با یکی از طرفداران جناب صادقی تهرانی بحث هایی داشته ام که اگر مد نظر قرار گیرد ان شاء الله مفید واقع شود:

از این پست به بعد :
http://www.askdin.com/thread14357-5.html#post164407

و این تاپیک:

http://www.askdin.com/thread15530.html

همیشه سلامت و موفق باشید[/]

آیا اجتهاد غلط که بعضا درین فقه بچشم میخوره مثل پاک بودن شراب و... این نوع فقه رو از اعلمیت ساقط نمی کنه؟

ضمن اینکه آیا از اساس این کار بدعت نیست؟

یونس بن عبد الرحمن;450967 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشد.

کلی عرض می کنم دوست بزرگوار رضا هو .

از مشخصهای علماء و بزرگان امامیه حاضر جوابی و سرعت عمل آنها در رد و پاسخوگی به شبهات است .

هر چند که اذعان می کنم اخیرا خیلی کم رنگ شده است خصوصا در حوزه علمیه قم.

ولی گفته ایشون مبنی بر این که کسی رد نکرده کلام ایشون است خیر چنین نیست .

یکی از عواملی که علماء بضعا سکوت اختیار می کنند به این جهت است که پر و پا دادن به یه سری افکار خود موجب تقویت آنها است .

بگذریم از صحت و سقم این مساله به هر حال یه سری محققین با فضل حوزه به صورت مستدل دارن روی افکار ایشون کار می کنن اما چقدر طول بکشه آثار خود را بیرون بدهند من خبری ندارم.

جناب استاد حاج آقای فریدونی جوابیه هایی چند بر رد بعضی از افکار ایشون نوشتند ولی جوابی ایشان ندانده اند. ( و فضلای دیگر که شناختی از ایشان ندارید.)

ببینید آقا رضا من نمی دونم چطوری بگم داعیه ایشان در رابطه با قرآن و این که قرآن را اصل قرار داده و به آن اعلم فقیه قرآنی اطلاق می کنند؛

مبهم و نا معلوم است.

این حرف را فقط ایشان نمی گوید به یه شکلی آقایان سیدان , جوادی آملی حفظهم الله نیز همین حرف را می زنند اساتید دیگر نیز من دیدم همچین حرفی می گویند.

جالب است خود بنده اعتقاد دارم علمای ما آنچنان که باید و شاید از قرآن استفاده نکردند و در این زمینه خود ایشون را هم استثناء نمی کنم با این که داعیه استفاده از قرآن را دارد.

لذا برای روشن شدن مطلب باید ببینید حرف ایشون در این زمینه چیست تحلیل و بررسی شود برای شما تا ببینید خیر چیز جدیدی نگفته و بی شک خیلیاش از روح و ظاهر قرآن به دور است.( هر چند که هیچ ضرورتی نداشته برای شما و ملکف نیستید مگر آن که بخواهید از لحاظ علمی به عنوان کسب یه مساله جدید به آن نگاه کنید.)

شما فکر می کنید فقهاء بزرگ امامیه در نظر اول دیدشان به قرآن نبوده خیر چنین نیست البته قبول دارم به قول آقای ایروانی یا آقای سند قوت و ضعف دارد در بین اعلام ولی چنین نیست که مسقیم نروند طرف قرآن.

یا فقهاء مثلا به ظواهر قرآن عمل نکردند و ایشون فقط عمل کرده این حرف بسیار نادرست است.

یه سری اعلام هستند که این قدر سخت گیرند در مساله اجتهاد مثل آقای سیستانی حفظه الله بنا بر مبنای ایشون در شرائط اجتهاد نه فقط آقای تهرانی بلکه خیلیها اصلا مجتهد نیستند چه برسه به مراحل بالاتر.

خب شما فکر می کنید شرائط آنها برای اجتهاد چیست ؟ یکیش همین عمل به ظواهر قرآن و اولین مراجعه به قرآن است. لذا مثلا اولین اصل در نزد آقای سیستانی حفظه الله احراز حکم مساله از قرآن است( حال کسی بگوید قرآن ظنی الدلاله است دیگر چه می توانم در مورد آن بگویم ) بعد می رود اصل دوم که سنت شریفه است سپس آراء اصحاب و بعد عقل و اجماع را بر این دو تطبیق می دهد.( لطفا متوجه باشید حرف بنده از آقای سیستانی معناش این نیست که دارم از ایشون تبلیغ می کنم هرگز چنین نیست. ایشان را مثال زدم چون اعتقاد خاص و صحیحی از استفاده از قرآن دارد که البته قابل قیاس با آقای تهرانی نمی باشد )

در ضمن این که شما می فرمایید : از ظواهر استفاده می کند و حکم می دهد هر چند مخالف اجماع امامیه باشد خب سوال از خودتان مطرح کنید از کجا فهمیدید استنتاج ایشان از ظاهر قرآن نسبت به این مساله درست است ؟ الحق وقتی فرقان را می خوانم اینقدر نظریات ایشان در این زمینه ضعیف است حد ندارد.

مثلا – از باب مثال - این حرف ایشان را نگاه کنید.

و ترى كيف شمله عهد اللّه: النبوة، و هو ظالم ناقض لعهد اللّه:
الطاعة-: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (2: 124) أ فليس العصيان الغواية ظلما و نقضا لعهد توحيد الطاعة، و عهد اللّه: الإمامة النبوة، لا ينال الظالمين و إن ظلموا لمرة و قبل النبوة؟.
أجل إنه ظلم، و لكن عهد اللّه في آية الإمامة هو عهد الإمامة في النبيين، لا عهد مطلق النبوة، و انما النبوة المطلقة التي تقود نبوات جزئية، حيث الرسالة و النبوة درجات: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» فالرسالة المفضلة لحد الإمامة، و علّها ولاية العزم الخاصة بالخمسة الذين دارت عليهم رحى الرسالات، هذه الرسالة القمة هي المقصودة بعهد اللّه في آية الإمامة حيث لا تنال الظالمين، لا مثل آدم الذي هو في أدنى درجات النبوة! و ترى ان آدم حين المعصية نسي الشيطان أنه عدو له؟ و قد عرّفه ربه إياه و أراه شخصه!: «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏» كما و حوار الشيطان إياه حين أزلّه تذكّره أنه من هو؟:

سر تا پا اشکال است .

پس شما چطور نتیجه گرفته اید که با ظواهر استدلال می کند و درست استدلال می کند و دیگر علماء نمی کنند و خلاصه ایشان شد اعلم قرآنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نکته دیگری که باید به آن توجه کنید : می فرماید اکثریت بله اکثریت در قرآن مذمت شدید شده ولی اکثریت عوام نه اکثریت علماء آن هم بزرگان و فحول امامیه – که آقای تهرانی شاید در برابر آنها حتی با ذره بین هم نشه براش جایگاه پیدا کرد توجه کنید قصدم اصلا جسارت نیست خدایی نکرده چرا که نه شرعا درست است و از نزاکت ادب شیعی به دور است. -

شیوه عملکرد أهل البیت صلوات الله علیهم اجمیعن این بوده که علماء نسبتا بزرگ را به بعضی از اصحاب خاص خود ارجاع می دادند و اگر بخواهیم به آنها نگاه کنیم می شود همین کثرتی که شما می فرماید در ضمن این که هیچ فقهیی نیست که که به خاطر کثرت ما قبلش فتوی بدهد مگر در مواقع خاص ( بنده خودم در باب اذان در یه مساله نظری دارم – با توجه به تبعیت از یکی از اساتید خودم - ولی اجماع امامیه را جلوی خودم می بینم نمی تونم ملتزم به رأی خودم شوم چرا که اجماع امامیه ( نه اکثر علمای امامیه ) از این جهت که فحول و نوابغ بی نظیر و مسلط بر ظواهر قرآن و سنت و حتی لغت عرب ( که آقای تهرانی آنچنان تسلطی بر آن ندارد فقط در حد یه تحلیل ساده و مراجعه به لغویین ) جلوی خودم می بینم نمی شود کاری کرد ساده نیست تسلط تمام عیار بر ادله دارند .

مثلا دقت بفرمایید به این نقلی که دوستمون گذاشت :

ما نمی­گوييم شيخ طوسيها و علامه­ها ... دانسته برخلاف قرآن فتاوايی دارند، بلکه پيوند قصور و تقصير است که اصالت قرآن را به تدريج از ياد برده مثلاً احياناً علامه­ی حلی به استناد «روايت» شيخ طوسی فرمايد: «لا تُقبَلُ شَهادَةُ الوَلَدِ عَلی الوالِدِ» در صورتی که اين برخلاف نص قرآن است که: {يا اَيُّها الّذين آمَنوا کُونوا قَوامينَ بالقسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو علی اَنفسکم اَوِ الوالدين} او و ديگر فقيهان می­گويند شهادت فرزند عليه پدرش پذيرفته نمی­شود ولی خدا می­فرمايد: انسان بايد به خاطر خدا شهادت دهد ولو اين شهادت، عليه خودش يا پدر و مادرش باشد

آیا علامه حلی اعلی الله مقامه ندانسته واقعا فتوی داده ملتفت به آیه شریفه نبوده یا قصور داشته والعیاذ بالله این حرفی است کاملا غلط بلکه با استناد به آیه یا آیات دیگر و جمع بین این آیه و آیات دیگر همچنین روایات وارده فتوی داده است.

در ضمن این که آقای تهرانی ظاهرا خلط کرده چون روایت مرسله شیخ صدوق قدس سره است نه شیخ طوسی .

از طرفی چون اجماع امامیه بوده لذا علامه حلی قدس الله نفسه الطاهره این طور نیست که ناظر به یک روایت مرسله باشد خیر بلکه به قول مرجع فقید آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه بی شک ادله دیگر بوده به ما نرسیده ولی کسی – مثل آقای تهرانی – فکر کند که ناخواسته فقهاء خلاف قرآن عمل کرده اند حرف ناکجا آبادی ست.

خود شیخ طوسی قدس سره القدوسی در ذیل آیه شریفه به جواز شهادت تصریح می کند .

علم امامیه سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف عدم جواز را از این جهت که خبر واحد است قبول نمی کند ولی چون قاطبه اصحاب بر این قول هستند می پذیرید و این طور نیست که نبیند قرآن خلاف این را گفته است البته در ظاهر.

همچنین خود آیه شریفه معانی دارد که قابل جمع هست با عدم جواز شهادت ولد بر والد

به هر صورت فعلا نمی خواهیم وارد بحث شویم در حد اشاره کافی است.

تصور شما از جمعیت کثیر تصور درستی نیست این گروه یا جمعیت کثیر تمامی معیارهای دقیق و بی بدیل علمی را دارا می باشند که از آن جمله تاسیس اصلی به نام قرآن است که قطعی الدلاله است.( و این که خود بنده یا هر کس دیگر معتقدم در زمینه قرآن کم کاری شده ضرری به این اصل وارد نمی کند و توجه داشته باشید در زمینه این کم کاری بنده حتی آقای تهرانی را هم استثناء نمی کنم . این کم کاری در زمینه قرآن اگر بود باعث می شد فهم دلیل و رسیدن به حکم بهتر و پخته تر باشد نه این به زعم آقای تهرانی رحمه الله شیخ طوسی قدس سره بر خلاف قرآن سخن گفته باشد )

نکته سومی که باید به آن توجه داشته باشید شما هیچ تکلیفی ندارید کافی است به همین ظاهر عمل کنید مثلا از اهل خبره پیگیری کنید گفتند فلان اعلم است به فتوای آن عمل کنید مجزی است وحجت برای شما تمام است بیشتر از این از شما خواسته نشده مطمئن باشید.

در ضمن فلاح و رستگاری در بودن با بزرگان و فحول امامیه است که در یک خط بوده اند از زمان ائمه اطهار صلوات الله علیهم تا به امروز .

فعلا به طور بسیار خلاصه این چند سطر به ذهنم رسید و اگر شد بیشتر توضیح خواهم داد در آینده. در نهایت می گم ایشان چه از لحاظ علمی چه مبانی ضعیف هستند والبته بعضا اشکالاتی را دیده ولی نتونسته مقصود خود را در توضیح و رفع آن بیان کند در ضمن اینکه مطالب خوب و قابل استفاده نیز زیاد دارد .

اما شما دوست خوب tassniim

چشم من اینقدر شجاعت دارم اشتباه کرده باشم بگم اشتباه کردم یا استغفار کنم .

سر فرصت جواب می دهم فرصتی بود البته.

سلام دوباره خدمت شما
ببخشید ولی جنابعالی که حتی در مورد نظر ایشان در مورد عصمت چیزی نمی دونید و غلط نقل می کنید چطور میشه به حرفای شما استناد کرد؟

آیت الله صادقی مجتهد صرف و نحو و ادبیات بودند و حتی در نوع بیان و نوشتار الفرقان این نکته روشن است! و کسی که دو زار سواد ادبیات دارد متوجه ادبیات عالی متن الفرقان و استدلالات عالی ایشان می شود! حتی تلویزیون قاهره تفسیر الفرقان را نشان داده و از ادبیاتش تعریف کرد و سابقا سخن اقای مغنیه عالم لبنانی را در این مورد نقل کردم، من نمی فهمم جنابعالی چطور می گویی خیلی ضعیف است؟ این دو فایل صوتی را در همین مورد گوش کنید:

ادیب قرآنی
http://bayanbox.ir/id/8008401333592881297?info

ادبیات قرآنی
http://bayanbox.ir/id/6051627454424511767?info

مگر با صرف ادعا ی «ضعیف است این عبارت از الفرقان» ، ادعای شما اثبات می شود؟ این عبارت با استدلال به خود آیه بود چطور ضعیف بود؟ چون با علم کلام مشهور بین علما اختلاف دارد؟
جنابعالی نقل قول هایی می آورید و سپس چون غریب و عجیب برایتان شده می گویید «ببینید چقدر ضعیف است!»!

من تعجب می کنم چطور علما حاضر و قدیم قرآن را قطعی الدلالة می دانند ولی در استفتائاتی که از تمام مراجع کرده ایم و دیدار طلاب و غیره با آن ها همه می گویند قرآن ظنی الدلالة است؟
چطور صاحب معالم کتابش را همه در حوزه می خواندند و هنوز هم عده ی زیادی می خوانند، این حرف را زده (این که قرآنی ظنی الدلالة و قطعی السند و الحدیث ظنی السند و قطعی الدلالة) و بعد شما می گویی علما می گویند قرآن قطعی الدلالة است؟
سوالات بنده را پاسخ بدهید لطفا تا بنده هم بفهمم وقتی خودتان در این جا می گویید فلان عالم فلان روایت را دیده و به علت اجماع فتوی نداده و یا فلانی می گوید خبر واحد حجت نیست و باز هم به همین دلیلِ شهرت فتوی نداده! و بسیاری از ظواهر قرآن را دیده اند اما به خاطر احترام اجماعات و شهرت ها! فتوی به قرآن نداده اند، این دیگر چه قطعی الدلالة دانستن قرآن است؟ چطور اقای سیستانی و غیره در کتب فقهی می گویند دلیل اول قرآن است ولی در کتب فقهی همان اول سر قرآن را می زنند و می گویند «پانصد آیه فقهی بیشتر نداریم» و دست همه را از بررسی آیات کوتاه می کنند؟ همان 500 تا را هم هزار توجیه و تحمیل می کنند؟

جنابعالی صرفِ ادعای ضعیف بودن آیت الله صادقی و صرفِ ادعای قرآنی بودن فقه و دلیلِ اول بودنِ قرآن در فقه شیعی را داری! این ها همه ادعا ها بود مصداقش کجا هست؟ بنده در حوزه که بودم مراجع و اساتید جواب برای حرف های آقای صادقی داشتند همان طور که شما ادعا می کنید! ولی این جواب ها جواب نیست بلکه سرهم بافی همان فقه و اصول سنتی است که اقایان و شما به زور می خواهید اسم جواب بر آنها بگذارید! مثلا در بحث با اساتید حوزه آقای صادقی می گفت «آقایان، حُرِّمَ در حرم ذلک علی المومنین به نکاح بر می گردد و آقایان گیر می کردند و می گفتند نخیر به زنا بر می گردد! و آقای صادقی می گفت اقایان، نکاح مذکر و زنا مونث است چطور به آن بر می گردد؟ و در ثانی این چه فصاحت و بلاغتی است که ضمیر به لفظ پنهانی که هیچ جایی در این کلام ندارد برگردد! بعد همه بدون هیچ دلیلی می گفتند نخیر زنا مذکر است و به زنا بر می گردد! چون علما قبلا این طور فتوی می داده اند پس حتما زنا مونث است!» حالا حرف آنها خلاف ادبیات عرب و قرآن و ... است بماند! و حالا ایت الله صادقی تهرانی می شود «بی سواد و ضعیف»! و چون آقایان، علمای قدیم را اصل قرار می دهند باسواد هستند!

من اقای فریدونی و کی و کی را ندیده و نمیشناسم ولی شک ندارم که استدلالات آقایان از همین قبیل است و اگر به قول شما «علما نیازی به پاسخ به بعضی نظرات نمی دانند تا پا نگیرد»! پس چرا ایشان و همان هایی که ادعا می کنید جواب داده اند! جواب دادند؟ و در ثانی آقایان علما جواب بهاییان را می دهند ولی جواب ایشان را نمی دهند، یعنی ایشان از بهاییان یا هر فرقه دیگر مثل فراماسون ها کمتر است؟ ثالثا ایشان این کتب و جزوه هایشان را برای همه ی علما می فرستادند و همیشه در درس هایشان می گفتند که «از شما التماس داریم اگر ما اشتباه می کنیم بیایید بفرمایید اگر نه یا قبول کنید یا ساکت باشد» آیا آقایان علما وظیفه ی پاسخ گویی نداشتند؟ بله ایشان برای خودشان وظیفه ای قائل شدند آن هم سکوت علمی و سپس سنگباران کردن خانه و درس های تفسیر آیت الله صادقی تهرانی بود! که حتی یک نفر از این ظلمی که به ایت الله صادقی رفت و ایشان را خانه نشین کرد پیگیری نکرد! طلاب رفتند پیش همین آقایان بزگوار جوادی آملی و ... و گفتند چرا وقتی چنین شده کاری نمی کنید و همگی گفتند پیگیری می کنیم و کاری نکردند!

نوشته ایند «

آیا علامه حلی اعلی الله مقامه ندانسته واقعا فتوی داده ملتفت به آیه شریفه نبوده یا قصور داشته والعیاذ بالله این حرفی است کاملا غلط بلکه با استناد به آیه یا آیات دیگر و جمع بین این آیه و آیات دیگر همچنین روایات وارده فتوی داده است»! به ما بفرمایید این استنادِ به ایات و جمع بین آن ها کجاست؟ اصلا اگر آیات دیگری هم باشد -که بخواهیم با این آیه جمع کنیم- این ایه نص بر شهادت بر والدین است، پس آیه ی دیگر باید ناسخ این آیه باشد، کو کجاست؟ شاید شما به ناسخ های قرآن می خواهید مورد جدیدی اضافه کنید؟!!! آن ادله ی دیگر که به ما نرسیده! (با این که خدا ادعا می کند «فلله حجت البالغة» و خود این عالمان اظهار می کنند که تمام ادله ی مورد نیاز فقیه رسیده به دست ما) بالاخره چطور می خواهد آیه را نسخ کند؟ در کتب تفصیلی علامه حلی و دیگران که تمام دلایل ذکر شده ما خبری از آن ادله ی دیگر نمی بینیم! و حتی خودشان هم ادعا نمی کنند! شما از علامه حلی حلی تر شده اید؟؟؟
شما می گویید «
همچنین خود آیه شریفه معانی دارد که قابل جمع هست با عدم جواز شهادت ولد بر والد، به هر صورت فعلا نمی خواهیم وارد بحث شویم در حد اشاره کافی است» کجای این ایه دلالت دارد؟ این همان جواب داشتن شماست درست است؟

خیلی جالب است که می فرمایید «

و این که خود بنده یا هر کس دیگر معتقدم در زمینه قرآن کم کاری شده ضرری به این اصل وارد نمی کند و توجه داشته باشید در زمینه این کم کاری بنده حتی آقای تهرانی را هم استثناء نمی کنم .این کم کاری در زمینه قرآن اگر بود باعث می شد فهم دلیل و رسیدن به حکم بهتر و پخته تر باشد نه این به زعم آقای تهرانی رحمه الله شیخ طوسی قدس سره بر خلاف قرآن سخن گفته باشد» پس وقتی شما فرض را و اصل را بر قرآنی بودن فتاوی می دانید دیگر چرا بیاییم سراغ قرآن و ببینیم مطابق قرآن است؟
از کجا دریافتید که در زمینه ی قرآن کم کاری شده؟ شما که همه چیز را مطابق قرآن دانسته اید!
این چه مطابق بودن با قرآن است که نتیجه اش اختلاف همین اقایان علما در هزاران نظر شده؟ اگر مطابق قرآن است پس چرا «و لا تفرقوا» ی قرآن که در وعده به عمل کردن «و اعتصموا بحبل الله» است محقق نشده است؟ آیا خدا دروغ گفته؟
این چه عقیده و مسلکی است که شما اول فرض را بر حقانیت و مطابق قرآن بودن چیزی می گیرید و سپس به دنبال تحمیل این چیز و این نظرتان بر قرآن می روید؟ دیدید جواب همای اساتید شما و خودتان چطور است؟ اول حرف های همه را قبول کنیم بعد وقتی دیدیم خلاف قرآن است قرآن را توجیه می کنیم!

فرموده اید «

نکته دیگری که باید به آن توجه کنید : می فرماید اکثریت بله اکثریت در قرآن مذمت شدید شده ولی اکثریت عوام نه اکثریت علماء آن هم بزرگان و فحول امامیه که آقای تهرانی شاید در برابر آنها حتی با ذره بین هم نشه براش جایگاه پیدا کرد توجه کنید قصدم اصلا جسارت نیست خدایی نکرده چرا که نه شرعا درست است و از نزاکت ادب شیعی به دور است» پس چطور وقتی بحث شیعه و سنی می شود یا بحث اسلام و اکثریت کفار ناگهان عکس این گفته را می گویید که «نه اکثریت ملاک نیست! خدا به انسان عقل داده نظرات را ببیند و قضاوت کند»! چون مسلما علمای 6 میلیارد و خرده ای جمعیت غیر شیعی بیشتر از علما جمعیت چند میلیونی شیعه هستند! و در سقیفه هم اکثریت با صحابه پیامبر بود نکند شما آن ها را عالم نمی دانید؟
شاید هم باز بگویید نه منظور ما «علمای بحق» هستند! خب شما اول علمای به حق را تعیین می کنید و سپس به دنبال پیدا کردن دلایل حقانیتشان می روید؟ سپس دنبال حقیقت می روید؟

اصلا در قرآن کریم که می گوید «اکثرهم لا یعقلون» و ... خطاب به کفار و مومنان است که ای بندگان من! حق در کثرت نیست در «الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» است در قانع شدن به دلایل است! چه ربطی به عالم بودن قائلان قولی دارد؟ که این آیه احسن القول خودش ردی بر ملاک قرار دادن چیزی جز احسن بودن گفتار برای قبول گفتاریست.

تعجب می کنم که می فرمایید «اکثریت فحول و علمای شیعه

که آقای تهرانی شاید در برابر آنها حتی با ذره بین هم نشه براش جایگاه پیدا کرد» ! باز هم همان روش قانع کننده ی پیشین را در پی گرفته اید که اول فحول را تعیین می کنیم و هر کس در زبان این و آن بزرگ بوده بزرگ تر می کنیم! بعد همه غیر از آنان را خارج می کنیم!
نظر بنده این است که فحول علما نزد اقای صادقی تهرانی با ذره بین قابل یافت نیستند و جایگاهی ندارند.

در آخر می پرسم که علمای ذکر شده توسط شما و این فحول که قرآنی بوده اند! و ادبیاتشان قوی بوده! چطور نتوانسته اند بفهمند که مکروه در لسان قرآن به معنای «شدیدا حرام» است نه حلال ی که بهتر است انجام نشود؟ («کَرِهَ الیکم الکفر و الفسوق و العصیان» آیا فسق و غیره مکروه اصطلاحی است؟!، و همچنین آیه «کل ذلک کان سیئه عند ربک مکروها» که بعد از حرام هایی مانند زنا و شرک و اسائه به پدر و مادر ذکر شده، آیا این ها فقط مکروه و نه حرام هستند!!! و آیات دیگری که لفظ کراهت دارد) و چطور نتوانسته اند بدانند که قد افلح المومنون یعنی مومنان رستگار کردند نه «رستگار شدند»؟ و چطور نتوانستند بفهمند که عده ی زن چهار ماه و ده شب است و نه ده روز؟! همان طور که در آیه ی «...و اربعة اشهُرٍ و عشراً» تمییز معنویِ عشرا ذکر نشده و تمییزش لیل است نه یوم! و هرگاه تمییز مذکر باشد (که آقایان گفته اند تمییز عشراً، یوم است) ذات ممیَّزه (که عشرا هست) باید مونث بیاید و در حالی است که این جا ذات ممیزه مذکر آمده یعنی تمییزش مونث و کلمه ی لیل است! و بنده هرچه با مجتهدین عربی بحث کردم همان جواب شما را دادند که «نه مگر می شود علما اشتباه کرده باشند؟ العیاذ بالله! حتما این جواب دارد!» که وقتی می پرسی جوابش چیست؟ می گویند وقت نداریم توی یک کتابی یادمان است بعضی قبایل عرب این طور نمی گفتند! صرف نظر از این که قرآن به مشهور بلاغتی حرف زده نه به زبان قبایل! همان قول قبیله ای را چند سال گذشت هر هفته می گفتیم و نیاوردند!

عزیز من دیدی آقای صادقی چقدر ضعیف حرف زده؟؟؟!!

بلکه هر کس به قرآن اصالتا تمسک کند و بدون غبار تحقیق کند بی سواد و کسانی که صبح تا شب ادعای دلیل اول بودن قرآن را دارند و خلافش از آن ها صادر می شود چون پایبند به اجماعات و شهرت ها هستند با سواد هستند! شما با این حرف هایتان که علما حواسشان بوده و حتما موافق قرآن گفته اند وضع را بدتر کرده و نتیجه اش این می شود که بدون هیچ دلیلی (که حتی ذکر شده باشد) با علم به مخالف با کتاب الله فتوی داده اند! در حالی که من و اقای صادقی می گوییم که این ها از قصور و تقصیر بوده است نه علم قطعی به مخالف با قرآن!
و در نهایت می گویم که به همان حرف های قبلی بنده یک کلمه جواب ندادید هرچند منظور شما از جواب همین هایی است که نوشته اید و منظورتان جوابی بی جوابی است!

و من الله توفیق!

سجاد;450994 نوشت:
با عرض سلام و احترام و تشکر از اظهار نظر دوستان

حقیر هم در حد بضاعت خود با یکی از طرفداران جناب صادقی تهرانی بحث هایی داشته ام که اگر مد نظر قرار گیرد ان شاء الله مفید واقع شود:

از این پست به بعد :
http://www.askdin.com/thread14357-5.html#post164407

و این تاپیک:

http://www.askdin.com/thread15530.html

همیشه سلامت و موفق باشید

سلام بر شما دوست عزیز

من این تاپیک هایی را که گذاشته اید مطالعه نکرده ام ولی نمی دانم واقعا این طرفدار آیت الله تهرانی واقعا قرآنی بحث کرده یا نه؟
من کمی مطالعه کردم دیدم ایشان بعضی جاها درست گفته و بعضی جاها غلط و لذا بحث به خستگی و اشتباهات انجامیده و جوابهایی خیلی بهتر موجود هست

و خمس هم از یک جهت که جزء صدقات است مانند زکات است ولی در مصرف و تقسیم بندی مصرف متفاوت است خمس است، همان طور که در مقاله ی «پاسخ به افترائات منتشره بعد از انقلاب آیت الله صادقی تهرانی» که در صفحه ی اول این موضوع برای دانلود گذاشتم بر جدا بودن زکات از خمس تصریح می کنند

هرچند که باز هم در موارد زیادی شما جواب نداشته اید برای حرف های آن بنده خدا

موفق باشید

dfffd;450995 نوشت:
آیا اجتهاد غلط که بعضا درین فقه بچشم میخوره مثل پاک بودن شراب و... این نوع فقه رو از اعلمیت ساقط نمی کنه؟

ضمن اینکه آیا از اساس این کار بدعت نیست؟

سلام بر شما
آیا کلمه ی «اجتهاد غلط» ! یعنی چه؟ یعنی همزمان اجتهاد کند و در آوردن دلایل و اقامه ی براهین از روش و فتاوای دیگران و شما که غلط می دانید «تقلید» کند؟
این چه ترکیب اشتباه ای هست که بیان کردید؟

بدعت یعنی چیزی جدید در دین آوردن، در حالی که استناد ایشان و خدا بر کتاب الله و روایاتی است و مستند دارد، چطور فتوی بر اساس کتاب الله و سنت بدعت است؟
این چه اجتهادی است که باید از بقیه در روش فتوی تقلید کرد؟ این شد اجتهاد؟ یا خواندن کتب و دروس حوزوی برای «تقلید کردن» بهتر از گذشتگان؟

متاسفانه آقایانی که نظر دادند همه اش هم می گویند خلاف اجماع و ضرورت مذاهب حرف زده! آقایان مطالعه کنید تا مبتلای به گناه و تهمت نشوید! 60 در صد فتاوای ایشان را که بسیاری از علمای مشهور گذشته و معاصر داشته اند و بقیه هم افرادی کم و زیادی هم از شیعه و هم از اهل سنت مانند ایشان فتوی داده اند و فقط چند تا محدود است که فرید است و تنهاست! بروید در رساله توضیح المسائل نوین و تبصرة الوسیله مطالعه کنید ببینید که ایشان چقدر فتواهای هماهنگ را نقل کرده!

فتوی بر اساس کتاب الله و سنت قطعیه قدیمی ترین فقه است و فتوی بر اساس اجماعات و تعصبات فقه جدید می باشد: «الذین یمسکون بالکتاب انا لا نضیع اجر المحسنین» لابد خدا هم اشتباه نموده که امر به این موضوع کرده و از همین ایه معنای «حبل الله» در آیه ی دیگر مشخص می شود که کتاب الله است.

موفق باشید

به هر حال این جا بنا بر بحث در روش علمی نبود و تنها چیزی که من تاکید دارم که اقایان نیایند اینجا بگویند که فلانی بیسواد و غیره! است در حالی که چیزی نمی دانند یا کم می دانند یا تعصب دارند و بنده دفاع می کنم
لذا این بحث مشخص کرد تفاوت روش آیت الله صادقی با دیگران را و من هم به کسی توهین نکردم
همان طور که گفتم تکلیف عمل دیگر علما با خودشان است و نکلیف ما هم و نمی گوییم که عذاب می شوند یا خوب و یا بد هستند!
ولی اگر کسی چنین چیزی را بخواهد به کسی مثل اقای صادقی بدون دلیل و با حرف های بیهوده نسبت دهد اشکال دارد

رضاهو;450360 نوشت:
ادامه مطلب قبل:

حال اینکه مشی و روش فقهی آیت الله بروجردی،شیخ طوسی،شیخ انصاری و یا خود شخص آیت الله صادقی،در نگاه اوّل برای هیچ
مقلد و مکلّف عادی

حجت نیست.چرا که این تقلید به صورت ابتدایی و بدون ترجیح عقلانی از مشی و روش هریک از این بزرگان،خود
تقلیدی کورکورانه و یهودی مشرب است.آیا تصدیق میفرمایید؟

پس منِ مکلّف،وظیفه دارم به دنبال حجتی برای خویش باشم.آری،پس از آنکه حجت بر من تمام شد که تقلید از فلان شخص مورد رضایت
حق سبحانه و تعالی است،فتاوای آن شخص نیز قطعاً برای من حجت آور خواهد بود.همچنان که اوامر رسول اکرم،برای بسیاری از ما،به پشتوانه ی امر خدای متعال و حجّیت فرمایش خدای متعالْ حجّت است.آیا تصدیق میفرمایید؟

پس بازمیگردیم به فرمایش شما برای کشف حجّت و حجّیّت برای غیر صاحب نظران،که فرمودید:


پاسخ این است که در اعصار گوناگون،عموماً شخص نابغه معدود است.بر فرض که در عصری باشیم که تمامی علمای طبّ،طبق روش های سنتی خویش که سینه به سینه به آنها رسیده و احیاناً خویش نیز در تکمیل آن کوشیده اند،دستوری خاص و مشابه برای درمان بیماری ای مرگبار دهند.
امّا در این میان ابن سینایی پیدا شود که بر خلاف همه ی آنها و مستدل تر سخن خویش و دستورالعمل خویش را به شما تجویز کند.آیا این به معنای خطای تمام علمای طب گذشته است؟ آیا این دلیل بر آن است که علمای دیگری که دستورشان اشتباه و خلاف ابن سینا بوده است،در قیامت معذّب خواهند بود؟ به هیچ وجه،چرا که ایشان استعداد ابن سینا و نبوغ وی را نداشته اند.پس حرفشان برای خودشان و مقلدین و بیمارانی که ایشان را با دلیل و برهان پذیرفته اند حجت است.اما برای من و شمایی که در طول تاریخ،مشابه این امر را بسیار دیده ایم که اقلیت کمی بر حق،ولی اکثریّت چه قصوراً و چه تقصیراً بر باطل بوده اند،تقلید کورکورانه از اکثریت
حجت آور است؟

حال در عقل من مکلف این مطلب خطور میکند که شاید و شاید و شاید آیت الله صادق تهرانی،ابن سینای عصر،بلکه خواجه طوسی و شیخ انصاری باشد که همچون عللامه طباطبایی ها در دوران خویش محجور ماند و پس از وی گرامی داشته خواهد شد و قرن ها بعد به عنوان انقلاب گر در فقه نامیده شد.آیا این مطلب خلاف ضرورت عقل است و احتمالی برایش قایل نمیشویم؟

سوال من و دیگر مکلفان از شما کارشناسان محترم به عنوان برادران و راهنمایان ما این است که ما به چه حدّی باید تلاش و کوشش کنیم تا به حجتی دست پیدا کنیم که تقلید از علمای مشهور باعث بری الذمه شدنمان خواهد بود؟با این که بعضی از ما طلاب مبتدی و بعضی غیر طلبه هستیم و علم کافی برای این تحقیقات نداریم.و آنچه ما به آن معتقدیم آن است که تبعیّت از اکثریت،به طور مطلق رای صحیحی نخواهد بود.و این مانند آن است که شخصی مسیحی مسلمان شود و به تبعیّت از اکثریت سنّی شود! آیا این امر موافق عقل است؟
نمیدانم شاید هم باشد(یعنی بگویید کار منطقی در ابتدای امر متابعت از اکثریت است و سپس پس از درآمدن از بلاتکلیفی،تحقیق بیشتر پیرامون نذرات دیگران میباشد).لطفاً دراین باره راهنمایی بفرمایید
یاحقّ


پاسخ مجدد :
باسلام وتقدیر از تلاش شما .
در ابتدا باید اشاره نمود که در تقلید رای اکثریت ویا مشهور بودن نقشی ندارد آنچه مهم است اعلم بودن فرد است ونه شهرت او چون ممکن است شخصی اعلم از دیگران باشد ولی مشه.ر نشده باشد . پس اموری را که شما در پرسش مطرح نموده اید ربطی به مسله ی مورد بحث ندارد . اما در باره پیدا نمودن اعلم باید گفت :
مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت : اول آن که خود انسان یقین کند ، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عده‌اى از اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند .
اگر شناختن اعلم مشکل باشد باید از کسى تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد ، بلکه اگر احتمال ضعیفى هم بدهد که کسى اعلم است و بداند دیگرى از او اعلم نیست بنابر احتیاط واجب باید از او تقلید نماید و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوى باشند باید از یکى از آنان تقلید کند. (1)
موفق باشید.

پی‌نوشت‌ها:
1 توضیح المسائل مراجع ،ج1،مسئله 3-5 .

tassniim;451189 نوشت:
به هر حال این جا بنا بر بحث در روش علمی نبود و تنها چیزی که من تاکید دارم که اقایان نیایند اینجا بگویند که فلانی بیسواد و غیره! است در حالی که چیزی نمی دانند یا کم می دانند یا تعصب دارند و بنده دفاع می کنم
لذا این بحث مشخص کرد تفاوت روش آیت الله صادقی با دیگران را و من هم به کسی توهین نکردم
همان طور که گفتم تکلیف عمل دیگر علما با خودشان است و نکلیف ما هم و نمی گوییم که عذاب می شوند یا خوب و یا بد هستند!
ولی اگر کسی چنین چیزی را بخواهد به کسی مثل اقای صادقی بدون دلیل و با حرف های بیهوده نسبت دهد اشکال دارد

پاسخ مجدد ::Hedye:
باسلام . وتقدیر از شما .
در این مسله بحث از اعلمیت است چون تقلید از غیر اعلم مجزی نیست لذا باید از اعلم تقلید کرد مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت : اول آن که خود انسان یقین کند ، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عده‌اىاز اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند .
اگر شناختن اعلم مشکل باشد باید از کسى تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد ، بلکه اگر احتمال ضعیفى هم بدهد که کسى اعلم است و بداند دیگرى از او اعلم نیست بنابر احتیاط واجب باید از او تقلید نماید و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوى باشند باید از یکى از آنان تقلید کند. (1)
موفق باشید.

پی‌نوشت‌ها:
1 توضیح المسائل مراجع ،ج1،مسئله 3-5 .

صادق;451260 نوشت:
پاسخ مجدد ::Hedye:
باسلام . وتقدیر از شما .
در این مسله بحث از اعلمیت است چون تقلید از غیر اعلم مجزی نیست لذا باید از اعلم تقلید کرد مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت : اول آن که خود انسان یقین کند ، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عده‌اىاز اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند .
اگر شناختن اعلم مشکل باشد باید از کسى تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد ، بلکه اگر احتمال ضعیفى هم بدهد که کسى اعلم است و بداند دیگرى از او اعلم نیست بنابر احتیاط واجب باید از او تقلید نماید و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوى باشند باید از یکى از آنان تقلید کند. (1)
موفق باشید.

پی‌نوشت‌ها:
1 توضیح المسائل مراجع ،ج1،مسئله 3-5 .

خلی خیلی ممنونم از شما دوست عزیز

البته یکی از اساتید ما می فرمودند و عقلا هم درست و صحیح است که این راه های شناخت معارض زیاد دارد لذا انسان مخیر می شود بر گمان خودش

البته بنده دو اشکال براین راه ها دارم!: اولا اینکه ملاک تبعیت فقط یک چیز در قرآن ذکر شده و آن احسن القول بودن کسی است دوما این که در حکم تقلید و روش انتخاب مرجع تقلید نمی شود باز هم تقلید کرد! و اصلا تقلید در این مسئله صحیح نیست و باید مکلفان را قانع کرد که چرا باید تقلید کرد (در رساله ها) و کسی که می خواهد شروع به تقلید کند و هنوز تقلید نکرده باید باز هم تقلید نماید! (شرح در اوایل توضیح المسائل نوین آیت الله صادقی تهرانی) و البته تقلید کلا باطل است مگر برای کسی که مانعی چنان بزرگ دارد که نمی تواند دلایل احکام را بشنود و سپس پیروی کند (در صورت قانع شدن)
لذا این راه ها اگر مقبول باشد فقط برای تقلیدی که گفتم است و در غیرش باید تبعیت از احسن القول کرد

من گفتم که با شناخت مبانی هم میشود که اگر مبانی یک فقه اشتباه باشد باید از آن هایی که مبانی درستی دارند تقلید و یا پیروی کرد
ممنون

tassniim;451146 نوشت:
آیا کلمه ی «اجتهاد غلط» ! یعنی چه؟ یعنی همزمان اجتهاد کند و در آوردن دلایل و اقامه ی براهین از روش و فتاوای دیگران و شما که غلط می دانید «تقلید» کند؟
این چه ترکیب اشتباه ای هست که بیان کردید؟

بدعت یعنی چیزی جدید در دین آوردن، در حالی که استناد ایشان و خدا بر کتاب الله و روایاتی است و مستند دارد، چطور فتوی بر اساس کتاب الله و سنت بدعت است؟
این چه اجتهادی است که باید از بقیه در روش فتوی تقلید کرد؟ این شد اجتهاد؟ یا خواندن کتب و دروس حوزوی برای «تقلید کردن» بهتر از گذشتگان؟

متاسفانه آقایانی که نظر دادند همه اش هم می گویند خلاف اجماع و ضرورت مذاهب حرف زده! آقایان مطالعه کنید تا مبتلای به گناه و تهمت نشوید! 60 در صد فتاوای ایشان را که بسیاری از علمای مشهور گذشته و معاصر داشته اند و بقیه هم افرادی کم و زیادی هم از شیعه و هم از اهل سنت مانند ایشان فتوی داده اند و فقط چند تا محدود است که فرید است و تنهاست! بروید در رساله توضیح المسائل نوین و تبصرة الوسیله مطالعه کنید ببینید که ایشان چقدر فتواهای هماهنگ را نقل کرده!

فتوی بر اساس کتاب الله و سنت قطعیه قدیمی ترین فقه است و فتوی بر اساس اجماعات و تعصبات فقه جدید می باشد: «الذین یمسکون بالکتاب انا لا نضیع اجر المحسنین» لابد خدا هم اشتباه نموده که امر به این موضوع کرده و از همین ایه معنای «حبل الله» در آیه ی دیگر مشخص می شود که کتاب الله است.

سلام علیکم. خواهشا از جدل بپرهیزید.

حقیر قصد توهین ندارم و اصلا درین مورد آنقدر علم ندارم که بگویم این کار بد است یا خوب، برای همین هم از اساتید خواستم که سوالامو در پست 14 جواب بدن تا چیز بیشتری یاد بگیرم:

آخر فتاوای شاذ زیاد بپشم میخورد برای همین جویا شدم:

نماز و روزه مسافر شکسته نیست.
مسکرات و شراب، چه از آب انگور یا خرما باشند به طور کلی پاکند ولی خوردن آنها حرام است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C

dfffd;451314 نوشت:
سلام علیکم. خواهشا از جدل بپرهیزید.

حقیر قصد توهین ندارم و اصلا درین مورد آنقدر علم ندارم که بگویم این کار بد است یا خوب، برای همین هم از اساتید خواستم که سوالامو در پست 14 جواب بدن تا چیز بیشتری یاد بگیرم:

آخر فتاوای شاذ زیاد بپشم میخورد برای همین جویا شدم:

نماز و روزه مسافر شکسته نیست.
مسکرات و شراب، چه از آب انگور یا خرما باشند به طور کلی پاکند ولی خوردن آنها حرام است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%DB%8C_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C

سلام علیکم دوست عزیزم

منظور شما از «جدل» همان جدل مذموم و بد است که یعنی دعوای الکی و سر دنیا و بدون ذکر دلایل و با الفاظ زشت صحبت کردن،
اما بنده جرأت چنین جسارتی خدمت شما عزیز ندارم بلکه فقط دلایل رد صحبت شما و پاسخ به سوال شما رو دادم

اگر این فتاوی بر مبنای کتاب الله و سنت باشد و در عین حال در بین بقیه علماء شاذ باشد مشکلی نیست، زیرا در این صورت ما با عالمی به نام «خدا» در فتاوی یکی می شویم هر چند فتوایمان شاذ باشد
شما باید مستندات و دلایل بسیار جالب آیت الله صادقی تهرانی را در رساله شان که استدلالی است و با توضیحات است ببینید و دانلود کنید (ذیل این پاراگراف) و ببینید که دلایل جالب و محکمی بر این احکام هست:

http://forghan.ir/pdf/Resale-NOVIN.pdf

موفق و بر راه راست باشید
:khandeh!:

لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.

ما شاء الله کیه بیاد یکی یکی جواب بده واقعا نیاز به وقت داره جناب تسنیم در اول بحث گفتم باید یکی یکی مسائل تحلیل و بررسی جدی بشه که از وقت و حوصله بنده خارجه .

جناب تسنیم کسی در این جا ادعاء نکرد که ایشون بی سواده بنده گفتم و می گم از لحاظ علمی ضعیف هستند.

همچنین کسی در این جا وارد جواب نشد. خود بنده یه سری نکات کلی عرض کردم. بزرگوار ما که جوابی ندادیم تا جواب ما همان بی جوابی باشد.( جواب تک تک مصادیقی که ذکر فرمودید )

خطاب به آقا رضا لازمه بگم طی پی گیری که داشتم متوجه شدم آیات تبریزی و فاضل لکنرانی قدس سرهما حضورا با ایشون رحمه الله بحث کرده و ایشان نتوانسته جواب آنها را بدهد و حتی نصحیت هم کردن که بعضی از افکار و آراء هیچ گونه پشتوانه فهم صحیح از قرآن و روایات نداره و از آنها دست بردارد ولی خب انسان آزاد است در اختیار عقیده و اجباری بالا سر او نیست .

آقای مکارم طی سنوات قبل یه سری آراء ایشان را نقد کرده بودند .

این چیزی است که طی این یه روز دو روز تونستم به دست بیاورم و بنده هیچ خبری و اطلاعی از بحث آنها ندارم که چی بوده و چی شده .

مضاف بر این که عده ایی از فضلاء که دیگه خودم اطلاع دارم طی نامه هایی یه سری آراء را نقد کرده اند ولی خب جوابه ایی از ایشان نرسید.

در ضمن یکی دو کتاب از ایشون خوندم مثل علی ( من می گویم الامام علی صلوات الله علیه ) و الحاکمون کتاب خوبی است از جهاتی هر چند یه سری ملاحظات بر آن هست ولی خب کتب بسیار بهتری از آن نوشته شده است.

جناب تسنیم فعلا نمی خوام وارد بحث تفصیلی شوم چون که هر کدوم از مسائل بحث علی حده و به تفصیل می خواهد مثل قطعی الدلاله بودن قرآن یا ظنی الدلالة بودنش آیا مطلقه ؟ کجا ظنی الدلالة است ؟ و یه سری مصادیقی که ذکر فرمودید .

فقط یکی دو ملاحظه دارم بر کلامتون : عجیب است از شما چی را با چی مقایسه می کنید بنده از همان اول گفتم بزرگان و فحول امامیه که زیر بنای آنها , اساس آنها بر حق بوده و هست . شما دارید ملت کفر یا ملت منحرف مسلمان غیر امامی را با علمای امامیه مقایسه می کنید که در مدرسه اولیاء بحق اللهی و در مدرسه وحی تربیت شده اند. علماء امامیه درست است یه سری اختلافاتی دارند ولی این اختلاف آنها در جوهره دین نیستمثل ملت منحرف مسلمان دیگر یکی قائل به تشبیه است یکی دیگر تشبیه را کفر و مشبه را کافر می داند. در مسائل جزئی بله ما تابع کثرت نیستیم حتی اگر فحول امامیه باشنداما جایی که اجماع اصحاب در کار باشد – که از نگاه ما دیگر بحث از اجماع نیست در این صورت بلکه بحث از نص مفقود است - خب شما و آقای تهرانی مخالفت کنید کسی جلوی شما را نگرفته ولی فقهاء موظفن بگن این درست نیست و اشتباه است.

حرف ما کجا و حرف شما ؛ ملت کفر , ملت مسلمان سنی و شیعه کجا !!!!!!!!!!

در ضمن به شما یاد آوری کنم دوست عزیز در سقیفه سخیفه صحابه ایی در کار نبودند یه چند نفر منافق بودن که قبائل اعراب اطراف مدینه به پشتوانه آنها آمدند و با زور مسلط شدند و یه سری صحابه مخالف خود را به قتل رسانند مثل قتیل الجن و غیرهم...

این را هم یادآوری کنم که آقای تهرانی رحمه الله در ادبیات عرب نه فقط مجتهد نیست بلکه نوشتار عربی او نیز از حد متوسط هم پایینتر است صد البته اعتراف می کنم به مراتب از شیخ اعظم انصاری و آخوند خراسانی بهتر و گویاتر است.

علی کل , ما بقی مسائل باید یکی یکی بحث شود که از حوصله بنده خارج است خود دوستان کارشناس ما مثل آقا سجاد بحث را ادامه می دهند.

رساله دارد ایشون که 80 صفحه ست فتوای شاذ زیاد در آن دیده می شود باید یکی یکی بررسی شود یا در عقاید همین بحث تخطئه حضرت آدم سلام الله علیه بررسی شود خلاصه تک به تک مسائل...

tassniim;451277 نوشت:
خلی خیلی ممنونم از شما دوست عزیز

البته یکی از اساتید ما می فرمودند و عقلا هم درست و صحیح است که این راه های شناخت معارض زیاد دارد لذا انسان مخیر می شود بر گمان خودش

البته بنده دو اشکال براین راه ها دارم!: اولا اینکه ملاک تبعیت فقط یک چیز در قرآن ذکر شده و آن احسن القول بودن کسی است دوما این که در حکم تقلید و روش انتخاب مرجع تقلید نمی شود باز هم تقلید کرد! و اصلا تقلید در این مسئله صحیح نیست و باید مکلفان را قانع کرد که چرا باید تقلید کرد (در رساله ها) و کسی که می خواهد شروع به تقلید کند و هنوز تقلید نکرده باید باز هم تقلید نماید! (شرح در اوایل توضیح المسائل نوین آیت الله صادقی تهرانی) و البته تقلید کلا باطل است مگر برای کسی که مانعی چنان بزرگ دارد که نمی تواند دلایل احکام را بشنود و سپس پیروی کند (در صورت قانع شدن)
لذا این راه ها اگر مقبول باشد فقط برای تقلیدی که گفتم است و در غیرش باید تبعیت از احسن القول کرد

من گفتم که با شناخت مبانی هم میشود که اگر مبانی یک فقه اشتباه باشد باید از آن هایی که مبانی درستی دارند تقلید و یا پیروی کرد
ممنون

پاسخ مجدد ::Hedye:
باسلام .وتقدیر از شما .:Gol::Gol:
اولا_ این که در قران فرمود : ‌"فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»؛ (1) بندگانی را بشارت می‌دهد که سخنان را می ‍‌شنوند و بهترین را انتخاب می کنند .
در مورد مورد بحث مراد از قول احسن . نظر مجتهد اعلم است به طور یقین مرحوم تهرانی اعلم مجتهدین عصر خود نبود .

ثانیا _این از باب تقلید نیست بلکه از این باب است انسان چیزی را که نمی‌داند یا باید خود تلاش کند تا حقیقت را بیابد و یا از کسانی که می‌دانند بپرسد، باور صحیح و عاقلانه‌ای است . قرآن کریم نیز به همین نکته اشاره دارد : «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛ (2) پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (پژوهندگان کتاب‌های آسمانی) سوال کنید».
این آیه در واقع به یک اصل کلی اشاره دارد و این که اگر انسان چیزی را نمی‌داند و یا حقیقتی برای او نامعلوم است، باید از کسی که از آن حقیقت آگاهی دارد بپرسد.
برای نزدیک شدن مطلب به ذهن شریف : اگر شما به یک کار شناس ومتخصیص در ریشته مهندیسی ویا پزشکی حاذق نیاز داشته باشید که از همه توانا تر باشد در صورتی که خود اورا نشناسید از کسانی دیگر می پرسید این تقلید است ؟؟ به طور یقین تقلید نیست بلکه راه کار مسله همین است .

ثالثا_ در باب ضرورت تقلید باید گفت : انسان می‌تواند در مسائل و احکام دینی مجتهد و آگاه شده و بر اساس آگاهی خود و بدون مراجعه به مرجع تقلید؛ احکام و تکالیف الهی را انجام دهد. بر چنین کسی نه تنها تقلید لازم نیست بلکه نباید تقلید کند.
اگر فردی بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، باید قرآن و تفسیر آن و علومی را که وابسته به آن است، ‌به طور تخصصّی بداند. همین طور باید سنّت را که عبارت است از قول،‌عمل و تقریر (گفتار و اعمال و رضایت به اعمال دیگران) کاملاً بشناسد؛ یعنی با علوم حدیث آشنا باشد که عبارت است از : علم رجال (شرح حال راویان حدیث) و سلسله سند، درایه (فهم دلالت روایات)، شأن نزول روایات، قرائن حالیه و مقالیه، تقیه، حقیقت و مجاز، تعارض روایات با روایات یا تعارض روایات با آیات و تزاحم مصالح. وی باید این دانش‌ها را به طور تخصّصی و کارشناسانه بداند.
چنین فردی که به قرآن و سنّت با کیفیت مذکور آگاهی داشته باشد، می‌تواند بلکه باید طبق قرآن و سنت، آن طور که می‌فهمد عمل نماید. به چنین فردی متخصّص علوم اسلامی یا مجتهد و فقیه می‌گویند و تقلید کردن برای او جایز نیست. امّا اگر کسی از نظر علم و آگاهی به حدّ مذکور نرسیده باشد، عقل حکم می‌کند از یک یا چند متخصّص علوم اسلامی بپرسد و طبق آن عمل نماید. این بر مقتضای عقل و شعوری است که خدای تبارک و تعالی به او داده است و قرآن هم به همین مطلب تصریح نموده و فرموده : «فاسئلوا اهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون». (3) از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید.
تقلید، سؤال از اهل ذکر یا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور که مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان در مسائلی که تخصّص ندارند، ‌به متخصّصان مراجعه می‌کنند، مثلاً اگر ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند؛ اگر بیمار شدند به پزشک مراجعه می‌کنند؛ اگر بخواهند شهر یا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه می‌کنند. حتی کسانی که در یک رشته تخصص دارند، ‌در رشته‌های دیگر تقلید می‌کنند،‌مثلاً مراجع تقلید هنگام بیماری به پزشک مراجعه می‌کنند؛ مهندسان و معماران هنگامی که ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند.
بنابراین همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروی می‌کنند، در مسائل دینی نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را «تقلید» می‌گویند. پس تقلید از فقها از باب رجوع غیر متخصص به متخصص می‌باشد که حکم عقلی است. اگر کسی که باید تقلید کند، تقلید نکرده واعمالی را انجام دهد مانند بیماری است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودی حاصل شود بیماری اش افزون شود. در روایات نیز این حکم عقل مورد تأیید قرار گرفته است. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام أن یقلّدوه؛(4) از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین­اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ می‌کنند و با هواهای نفسانی مبارزه می‌کنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».
مراد از عوام یعنی کسانی که در علوم اسلامی مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامی مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکی و مهندسی از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید می‌کند.
بنابر این در احکام دین، به حکم عقل، شخص یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدان عملی را حرام می‌دانند و عده دیگر می‌گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می‌دانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی‌توانند به احتیاط عمل کنند، واجب عقلی است که از مجتهد تقلید کنند .

پی نوشت ها:
1. زمر (39) آیة 18.
2- نحل (16) آیه 43.
3. نحل (16) آیه 43.
4 . بحار الانوار ،ج 2، ص 88.

رضاهو;450360 نوشت:
ادامه مطلب قبل:

حال اینکه مشی و روش فقهی آیت الله بروجردی،شیخ طوسی،شیخ انصاری و یا خود شخص آیت الله صادقی،در نگاه اوّل برای هیچ
مقلد و مکلّف عادی

حجت نیست.چرا که این تقلید به صورت ابتدایی و بدون ترجیح عقلانی از مشی و روش هریک از این بزرگان،خود
تقلیدی کورکورانه و یهودی مشرب است.آیا تصدیق میفرمایید؟

پس منِ مکلّف،وظیفه دارم به دنبال حجتی برای خویش باشم.آری،پس از آنکه حجت بر من تمام شد که تقلید از فلان شخص مورد رضایت
حق سبحانه و تعالی است،فتاوای آن شخص نیز قطعاً برای من حجت آور خواهد بود.همچنان که اوامر رسول اکرم،برای بسیاری از ما،به پشتوانه ی امر خدای متعال و حجّیت فرمایش خدای متعالْ حجّت است.آیا تصدیق میفرمایید؟

پس بازمیگردیم به فرمایش شما برای کشف حجّت و حجّیّت برای غیر صاحب نظران،که فرمودید:


پاسخ این است که در اعصار گوناگون،عموماً شخص نابغه معدود است.بر فرض که در عصری باشیم که تمامی علمای طبّ،طبق روش های سنتی خویش که سینه به سینه به آنها رسیده و احیاناً خویش نیز در تکمیل آن کوشیده اند،دستوری خاص و مشابه برای درمان بیماری ای مرگبار دهند.
امّا در این میان ابن سینایی پیدا شود که بر خلاف همه ی آنها و مستدل تر سخن خویش و دستورالعمل خویش را به شما تجویز کند.آیا این به معنای خطای تمام علمای طب گذشته است؟ آیا این دلیل بر آن است که علمای دیگری که دستورشان اشتباه و خلاف ابن سینا بوده است،در قیامت معذّب خواهند بود؟ به هیچ وجه،چرا که ایشان استعداد ابن سینا و نبوغ وی را نداشته اند.پس حرفشان برای خودشان و مقلدین و بیمارانی که ایشان را با دلیل و برهان پذیرفته اند حجت است.اما برای من و شمایی که در طول تاریخ،مشابه این امر را بسیار دیده ایم که اقلیت کمی بر حق،ولی اکثریّت چه قصوراً و چه تقصیراً بر باطل بوده اند،تقلید کورکورانه از اکثریت
حجت آور است؟

حال در عقل من مکلف این مطلب خطور میکند که شاید و شاید و شاید آیت الله صادق تهرانی،ابن سینای عصر،بلکه خواجه طوسی و شیخ انصاری باشد که همچون عللامه طباطبایی ها در دوران خویش محجور ماند و پس از وی گرامی داشته خواهد شد و قرن ها بعد به عنوان انقلاب گر در فقه نامیده شد.آیا این مطلب خلاف ضرورت عقل است و احتمالی برایش قایل نمیشویم؟

سوال من و دیگر مکلفان از شما کارشناسان محترم به عنوان برادران و راهنمایان ما این است که ما به چه حدّی باید تلاش و کوشش کنیم تا به حجتی دست پیدا کنیم که تقلید از علمای مشهور باعث بری الذمه شدنمان خواهد بود؟با این که بعضی از ما طلاب مبتدی و بعضی غیر طلبه هستیم و علم کافی برای این تحقیقات نداریم.و آنچه ما به آن معتقدیم آن است که تبعیّت از اکثریت،به طور مطلق رای صحیحی نخواهد بود.و این مانند آن است که شخصی مسیحی مسلمان شود و به تبعیّت از اکثریت سنّی شود! آیا این امر موافق عقل است؟
نمیدانم شاید هم باشد(یعنی بگویید کار منطقی در ابتدای امر متابعت از اکثریت است و سپس پس از درآمدن از بلاتکلیفی،تحقیق بیشتر پیرامون نذرات دیگران میباشد).لطفاً دراین باره راهنمایی بفرمایید
یاحقّ

پاسخ مجدد : :Hedye:
باسلام وتقدیر از دقت وتلاش شما برای حل این معضل علمی .:Gol:
اگر مسله آن گونه باشد که شما تصویر نموده اید بلی مشکل لا ینحل خواهد ماند ولی به گفته معروف : ((ره چنان رو که ره روان رفتند)) در باب تشخیص اعلم علمای شیعه بلاتفاق نظرش این است که گفته اند :
برای شناختن اعلم باید ازراه های شناخت اعلم استفاده نمود .مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت : اول آن که خود انسان یقین کند ، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عده‌اى از اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند .
اگر شناختن اعلم مشکل باشد باید از کسى تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد ، بلکه اگر احتمال ضعیفى هم بدهد که کسى اعلم است و بداند دیگرى از او اعلم نیست بنابر احتیاط واجب باید از او تقلید نماید و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوى باشند باید از یکى از آنان تقلید کند .(1)
این ملاک را علمای شیعه پیش روی شما گذاشته اند از این مسیر بروید اگر به واقع نرسیدید معذور هستید دیگر ضرورتی وجود ندارد که خود را درآن بند بسته های درگیرنماید .
شما اگر خودت توان علمی برای تشخیص اعلم را دارید وبه این نتیجه رسیده اید که ایشان اعلم عصر خود است وروش استنباط او از دیگران به واقع نزدیکتر است تکلیف همان است که تشخیص داده اید . واگر در آن حد نیستید باید طبق معیار یاد شده در کلام علما عمل نماید . وتحلیل شما در این باب کار ساز نیست . والامر الیکم .
پی‌نوشت‌ها:
1 توضیح المسائل مراجع ،ج1،مسئله 3-5 .

یونس بن عبد الرحمن;452371 نوشت:
لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.

ما شاء الله کیه بیاد یکی یکی جواب بده واقعا نیاز به وقت داره جناب تسنیم در اول بحث گفتم باید یکی یکی مسائل تحلیل و بررسی جدی بشه که از وقت و حوصله بنده خارجه .

جناب تسنیم کسی در این جا ادعاء نکرد که ایشون بی سواده بنده گفتم و می گم از لحاظ علمی ضعیف هستند.

همچنین کسی در این جا وارد جواب نشد. خود بنده یه سری نکات کلی عرض کردم. بزرگوار ما که جوابی ندادیم تا جواب ما همان بی جوابی باشد.( جواب تک تک مصادیقی که ذکر فرمودید )

خطاب به آقا رضا لازمه بگم طی پی گیری که داشتم متوجه شدم آیات تبریزی و فاضل لکنرانی قدس سرهما حضورا با ایشون رحمه الله بحث کرده و ایشان نتوانسته جواب آنها را بدهد و حتی نصحیت هم کردن که بعضی از افکار و آراء هیچ گونه پشتوانه فهم صحیح از قرآن و روایات نداره و از آنها دست بردارد ولی خب انسان آزاد است در اختیار عقیده و اجباری بالا سر او نیست .

آقای مکارم طی سنوات قبل یه سری آراء ایشان را نقد کرده بودند .

این چیزی است که طی این یه روز دو روز تونستم به دست بیاورم و بنده هیچ خبری و اطلاعی از بحث آنها ندارم که چی بوده و چی شده .

مضاف بر این که عده ایی از فضلاء که دیگه خودم اطلاع دارم طی نامه هایی یه سری آراء را نقد کرده اند ولی خب جوابه ایی از ایشان نرسید.

در ضمن یکی دو کتاب از ایشون خوندم مثل علی ( من می گویم الامام علی صلوات الله علیه ) و الحاکمون کتاب خوبی است از جهاتی هر چند یه سری ملاحظات بر آن هست ولی خب کتب بسیار بهتری از آن نوشته شده است.

جناب تسنیم فعلا نمی خوام وارد بحث تفصیلی شوم چون که هر کدوم از مسائل بحث علی حده و به تفصیل می خواهد مثل قطعی الدلاله بودن قرآن یا ظنی الدلالة بودنش آیا مطلقه ؟ کجا ظنی الدلالة است ؟ و یه سری مصادیقی که ذکر فرمودید .

فقط یکی دو ملاحظه دارم بر کلامتون : عجیب است از شما چی را با چی مقایسه می کنید بنده از همان اول گفتم بزرگان و فحول امامیه که زیر بنای آنها , اساس آنها بر حق بوده و هست . شما دارید ملت کفر یا ملت منحرف مسلمان غیر امامی را با علمای امامیه مقایسه می کنید که در مدرسه اولیاء بحق اللهی و در مدرسه وحی تربیت شده اند. علماء امامیه درست است یه سری اختلافاتی دارند ولی این اختلاف آنها در جوهره دین نیستمثل ملت منحرف مسلمان دیگر یکی قائل به تشبیه است یکی دیگر تشبیه را کفر و مشبه را کافر می داند. در مسائل جزئی بله ما تابع کثرت نیستیم حتی اگر فحول امامیه باشنداما جایی که اجماع اصحاب در کار باشد – که از نگاه ما دیگر بحث از اجماع نیست در این صورت بلکه بحث از نص مفقود است - خب شما و آقای تهرانی مخالفت کنید کسی جلوی شما را نگرفته ولی فقهاء موظفن بگن این درست نیست و اشتباه است.

حرف ما کجا و حرف شما ؛ ملت کفر , ملت مسلمان سنی و شیعه کجا !!!!!!!!!!

در ضمن به شما یاد آوری کنم دوست عزیز در سقیفه سخیفه صحابه ایی در کار نبودند یه چند نفر منافق بودن که قبائل اعراب اطراف مدینه به پشتوانه آنها آمدند و با زور مسلط شدند و یه سری صحابه مخالف خود را به قتل رسانند مثل قتیل الجن و غیرهم...

این را هم یادآوری کنم که آقای تهرانی رحمه الله در ادبیات عرب نه فقط مجتهد نیست بلکه نوشتار عربی او نیز از حد متوسط هم پایینتر است صد البته اعتراف می کنم به مراتب از شیخ اعظم انصاری و آخوند خراسانی بهتر و گویاتر است.

علی کل , ما بقی مسائل باید یکی یکی بحث شود که از حوصله بنده خارج است خود دوستان کارشناس ما مثل آقا سجاد بحث را ادامه می دهند.

رساله دارد ایشون که 80 صفحه ست فتوای شاذ زیاد در آن دیده می شود باید یکی یکی بررسی شود یا در عقاید همین بحث تخطئه حضرت آدم سلام الله علیه بررسی شود خلاصه تک به تک مسائل...

1. تا کنون جنابعالی جواب هیچ کدام از صحبت های بنده را ندادید و فقط ادعا ادعا ادعا
2. جناب گرامی! اگر بحثی شده و جوابیه ها داده اند بیاورید تا بدانیم! این حضراتی که گفتید اصلا بحث نداشته اند! و اگر چیزی بوده خود آیت الله صادقی تهرانی میرفته با ایشان بحث می کرده! و اگر هم گفته اند جوابش را دادیم یعنی چون خلاف شهرت حرف زد لذا باطل است و جوابش را دادیم! جنابعالی خیال می کنید فقط شما در حوزه علمیه هستید؟ بقیه مشکل عقلی دارند و بلد نیستند تحقیق کنند؟
و چطور شما نمی دانید مفاد بحث چه بوده و چطور شکست خورده! ولی باز از این بحث ها برایمان می نویسید که نصیحتش هم کرده اند! این که بنشینیم گوشه ای و همین طور در هوا نقد کنیم و با صرف گفتن این که «فلانی فتاوایش خلاف فحول امامیه است!» و بعد بگوییم «این هم نقد»، کار راحتی است، ولی حتی یک پاسخ علمی هم موجود نیست

3. متن تفسیر الرقان و کتب ایشان در حد عالی و بسیار از نظر ادبیاتی بالاست، شما باز هم صرفا می گویید ادبیاتش ضعیف است! بنده و بقیه دوستان گاگول! یا بی سواد و احمق نیستیم که ادبیات عرب نخوانده باشیم و نفهمیم از لحاظ ادبیاتی خوب است یا بد، بهتر بحث با جنابعالی را رها کرده که می گویید: یه رساله ی 80 صفحه ای دارد! عزیز من سوادت را بالا ببر و بددان ایشان رساله اش 480 صفحه است نه 80 صفحه! آن 80 صفحه ای خلاصه رساله اصلی است
بنابراین باز هم ثابت شد شما حتی در حد دانستن صفحات رساله ایشان هم نمی دانید چه برسد به...

4. عزیز من بفرمایید بروید تاریخ سقیفه را بخوانی که بدانی سقیفه مجمع صحابه بود! و فقط چند نفر با امام علی علیه السلام در شستن بدن پیامبر بودند!،شما تاریخ را برو بخوان مگر روزهای بعد تمام صحابه جز اندکی به عمد و با رضایت کامل از علی رو گرداندند، در همان سقیفه ببین چه کسانی دعوا داشتند؟ حرف های خنده دار نزنید
مگر بعد از انتخاب خلفاء نبودند صحابه که شورش کنند؟ مگر حضرت علی در تک تک خانه ها نرفت؟ یعنی شما می خواهی صحابه را از گناهشان تبرئ نمایی و بگویی اگر می توانستند قیام می کردند؟ چه کسانی بعد ها بر علی و حسن خروج کردند؟ مگر صحابه نبودند؟ چطور فقط با زور بر خلافت ابوبکر جمع شدند؟ توصیه می کنم از منبر مغلطه گویی پایین بیایید
فقهاء هم موظف هستند بگویند این اشتباه است؟ خب بگویند، چرا دو تا جواب درست ندارند بدهند؟ آنها موظف هستند جلوی دلیل بزرگ تر سر خم کرده و تسلیم شوند نه اینکه دلیلی قوی را رد کنند

5. بحث تخطئه آدم نداریم! بلکه آدم قبل از نبوتش گناه کرد سپس خدا او را بخشید و به نبوت برگزید: ثم تاب علیه و هدی، آیا به قرآن هم می خواهید اشکال گیری کنی؟ روایت از امام رضا هم در این زمینه موافق با ایه موجود است، امام رضا علیه السلام هم دروغ و اشتباه گفته؟ خب ایشان را هم نقد نمایید و اشکال گیری!

در ضمن وقتی کسی ضعیف صحبت می کند یعنی «بی سواد» است مغالطه ننمایید!

6. اینکه بعضی جاها ظنی الدلالة باشد و بعضی جاها نباشد خیلی مسخره و بی جاست، اولا صاحب معالم و شما حوزویین می گویید کلا ظنی الدلالة است چون دلایل ظنی الدلالة دانستن کتاب منحصر در بعضی جاها نیست! بلکه موجب ظنی شدن همه ی کتاب الله می شود، دوما بحث به تفصیل لازم ندارد! بلکه وقتی قرآن و عقل چیزی را بدیهی می دانند ولی افرادی بخواهند به زور خلافش را اثبات کنند باید هزار سال بحث کرد و به نتیجه نرسید

بنده جواب جنابعالی که حرفهایی بی منطق و سراپا مغالطه و تکرار مکررات بدون دلیل و بی ربط است را از این به بعد نخواهم داد (هرچند تا کنون پاسخ دادم)
اول کمی سواد و اطلاعات یاد بگیرید و بیایید بحث کنید نه اینکه بگویید فلانی رساله 80 صفحه ای دارد! که حتی رساله 480 صفحه ای را در همین پست اول این صفحه برای یکی از دوستان گذاشتم یا بگویید عصمت را قبول ندارد و همه بر خلافش باشد

صادق;455423 نوشت:
پاسخ مجدد : :Hedye:
باسلام وتقدیر از دقت وتلاش شما برای حل این معضل علمی .:Gol:
اگر مسله آن گونه باشد که شما تصویر نموده اید بلی مشکل لا ینحل خواهد ماند ولی به گفته معروف : ((ره چنان رو که ره روان رفتند)) در باب تشخیص اعلم علمای شیعه بلاتفاق نظرش این است که گفته اند :
برای شناختن اعلم باید ازراه های شناخت اعلم استفاده نمود .مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت : اول آن که خود انسان یقین کند ، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عده‌اى از اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند .
اگر شناختن اعلم مشکل باشد باید از کسى تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد ، بلکه اگر احتمال ضعیفى هم بدهد که کسى اعلم است و بداند دیگرى از او اعلم نیست بنابر احتیاط واجب باید از او تقلید نماید و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوى باشند باید از یکى از آنان تقلید کند .(1)
این ملاک را علمای شیعه پیش روی شما گذاشته اند از این مسیر بروید اگر به واقع نرسیدید معذور هستید دیگر ضرورتی وجود ندارد که خود را درآن بند بسته های درگیرنماید .
شما اگر خودت توان علمی برای تشخیص اعلم را دارید وبه این نتیجه رسیده اید که ایشان اعلم عصر خود است وروش استنباط او از دیگران به واقع نزدیکتر است تکلیف همان است که تشخیص داده اید . واگر در آن حد نیستید باید طبق معیار یاد شده در کلام علما عمل نماید . وتحلیل شما در این باب کار ساز نیست . والامر الیکم .
پی‌نوشت‌ها:
1 توضیح المسائل مراجع ،ج1،مسئله 3-5 .

سلام خدا بر شما دوست عزیز و گرامی
ببخشید بنده گمان می کردم بحث پاسخ تازه داده نشده لذا دیگر در بحث شرکت نکردم
و چون بنده خدایی صلواتی برای بنده در اینجا زده بودند آمدم نگاه کردم و دیدم پاسخ هایی ارائه شده

اما مورد این مطلب شما: باز هم جواب مطلبی که گفتم داده نشد بلکه نقل فتوی کردید و آن دور باطلی که گفتم پاسخ داده نشد
بنده نمی گویم حرف اقایان در لزوم تقلید از اعلم اشتباه است می گویم نمی شود کسی که مقلد کسی نیست در تقلیدش هم تقلید کند وقتی هنوز به تقلید یقین نکرده
و همچنین در تفاوت مبانی باید مبانی را بررسی کرد و سپس در مبانی صحیح اعلم را انتخاب نمود

در ضمن «ره رو چنان که رهروان رفتند»! اگر با دلایل قرآنی اثبات شود راهی که می فرمایید همه رفته اند راهی اشتباه است، و اصل در عدم تقلید و پرسش دلایل است و سپس برای کسی که نمی تواند اجتهاد خودی یا غیری کند تقلید،
آنگاه آن قبلی ها «ره رو» نبوده اند و یا «ره رو» در «بی راهه» بوده اند، چطور از غیر رهروان یا رهروانِ بی راهه تبعیت کنیم؟

صادق;452710 نوشت:
پاسخ مجدد ::Hedye:
باسلام .وتقدیر از شما .:Gol::Gol:
اولا_ این که در قران فرمود : ‌"فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»؛ (1) بندگانی را بشارت می‌دهد که سخنان را می ‍‌شنوند و بهترین را انتخاب می کنند .
در مورد مورد بحث مراد از قول احسن . نظر مجتهد اعلم است به طور یقین مرحوم تهرانی اعلم مجتهدین عصر خود نبود .

ثانیا _این از باب تقلید نیست بلکه از این باب است انسان چیزی را که نمی‌داند یا باید خود تلاش کند تا حقیقت را بیابد و یا از کسانی که می‌دانند بپرسد، باور صحیح و عاقلانه‌ای است . قرآن کریم نیز به همین نکته اشاره دارد : «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛ (2) پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (پژوهندگان کتاب‌های آسمانی) سوال کنید».
این آیه در واقع به یک اصل کلی اشاره دارد و این که اگر انسان چیزی را نمی‌داند و یا حقیقتی برای او نامعلوم است، باید از کسی که از آن حقیقت آگاهی دارد بپرسد.
برای نزدیک شدن مطلب به ذهن شریف : اگر شما به یک کار شناس ومتخصیص در ریشته مهندیسی ویا پزشکی حاذق نیاز داشته باشید که از همه توانا تر باشد در صورتی که خود اورا نشناسید از کسانی دیگر می پرسید این تقلید است ؟؟ به طور یقین تقلید نیست بلکه راه کار مسله همین است .

ثالثا_ در باب ضرورت تقلید باید گفت : انسان می‌تواند در مسائل و احکام دینی مجتهد و آگاه شده و بر اساس آگاهی خود و بدون مراجعه به مرجع تقلید؛ احکام و تکالیف الهی را انجام دهد. بر چنین کسی نه تنها تقلید لازم نیست بلکه نباید تقلید کند.
اگر فردی بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، باید قرآن و تفسیر آن و علومی را که وابسته به آن است، ‌به طور تخصصّی بداند. همین طور باید سنّت را که عبارت است از قول،‌عمل و تقریر (گفتار و اعمال و رضایت به اعمال دیگران) کاملاً بشناسد؛ یعنی با علوم حدیث آشنا باشد که عبارت است از : علم رجال (شرح حال راویان حدیث) و سلسله سند، درایه (فهم دلالت روایات)، شأن نزول روایات، قرائن حالیه و مقالیه، تقیه، حقیقت و مجاز، تعارض روایات با روایات یا تعارض روایات با آیات و تزاحم مصالح. وی باید این دانش‌ها را به طور تخصّصی و کارشناسانه بداند.
چنین فردی که به قرآن و سنّت با کیفیت مذکور آگاهی داشته باشد، می‌تواند بلکه باید طبق قرآن و سنت، آن طور که می‌فهمد عمل نماید. به چنین فردی متخصّص علوم اسلامی یا مجتهد و فقیه می‌گویند و تقلید کردن برای او جایز نیست. امّا اگر کسی از نظر علم و آگاهی به حدّ مذکور نرسیده باشد، عقل حکم می‌کند از یک یا چند متخصّص علوم اسلامی بپرسد و طبق آن عمل نماید. این بر مقتضای عقل و شعوری است که خدای تبارک و تعالی به او داده است و قرآن هم به همین مطلب تصریح نموده و فرموده : «فاسئلوا اهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون». (3) از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید.
تقلید، سؤال از اهل ذکر یا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور که مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان در مسائلی که تخصّص ندارند، ‌به متخصّصان مراجعه می‌کنند، مثلاً اگر ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند؛ اگر بیمار شدند به پزشک مراجعه می‌کنند؛ اگر بخواهند شهر یا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه می‌کنند. حتی کسانی که در یک رشته تخصص دارند، ‌در رشته‌های دیگر تقلید می‌کنند،‌مثلاً مراجع تقلید هنگام بیماری به پزشک مراجعه می‌کنند؛ مهندسان و معماران هنگامی که ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند.
بنابراین همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروی می‌کنند، در مسائل دینی نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را «تقلید» می‌گویند. پس تقلید از فقها از باب رجوع غیر متخصص به متخصص می‌باشد که حکم عقلی است. اگر کسی که باید تقلید کند، تقلید نکرده واعمالی را انجام دهد مانند بیماری است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودی حاصل شود بیماری اش افزون شود. در روایات نیز این حکم عقل مورد تأیید قرار گرفته است. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام أن یقلّدوه؛(4) از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین­اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ می‌کنند و با هواهای نفسانی مبارزه می‌کنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».
مراد از عوام یعنی کسانی که در علوم اسلامی مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامی مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکی و مهندسی از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید می‌کند.
بنابر این در احکام دین، به حکم عقل، شخص یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدان عملی را حرام می‌دانند و عده دیگر می‌گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می‌دانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی‌توانند به احتیاط عمل کنند، واجب عقلی است که از مجتهد تقلید کنند .

پی نوشت ها:
1. زمر (39) آیة 18.
2- نحل (16) آیه 43.
3. نحل (16) آیه 43.
4 . بحار الانوار ،ج 2، ص 88.

سلام علیکم خدمت شما برادر و دوست عزیزم

1. نخست اینکه «احسن القول» بر مبنای «الذین یستمعون القول» هست پس چطور قول مرجع اعلم احسن و تبعیت از او تقلید است؟ در این صورت دیگر نیازی به گوش دادن به اقوال (آن هم به صورت یستمعون نه حتی یسمعون) نیست؛ و ثانیا چطور بر آیه تحمیل می کنید که تبعیت از احسن القول یعنی قول اعلم مجتهدین؟ اگر بنا بر تشخیص احسنیت قول است دیگر ربطی به تقلید ندارد! کسی که تقلید می کند اصلا توانایی فهمیدن احسن اقوال را ندارد تا آن را تشخیص دهد! پس لطفا تحمیل نکنید

2. این نظر شماست که ایشان اعلم نیست بلکه بنده می گویم ایشان بر حق و اعلم است و سخن شما ملاک چیزی نیست

3. بله استدلال شما به آیه ذکر در جهتی صحیح است و در جهتی ناصحیح، اولا همان طوری که از آیه احسن القول مشخص شد کسانی که توانایی فهمیدن احسن اقوال را دارند (که شامل بیشتر مردم است که بندگان با عقل شوند) باید به دنبال احسن القول بروند: حال یا اجتهاد خودی کنند که مجتهد شوند یا از مجتهدین دلایل احکامشان را بپرسند و بهترین را تشخیص دهند (اجتهاد غیری)
اما اگر «نتوانند اجتهاد خودی یا غیری کنند» باید تقلید کنند که یا توان عقلی اش را ندارند یا وقتشان چنان پر هست که نمی توانند حتی دلایل احکام را بدانند، لذا فقط باید یقین کنند که مجتهدی که اعلم است و باید از او تقلید کنند «اهل ذکر» باشد یعنی فقط بر مبنای کتاب و سنت و بدون ملاحظات نظر دهد،
زیرا همان طور که گفتیم آیه احسن القول در مورد شنیدن و سپس فهمیدن و انتخاب است برای کسی که می تواند و آیه «فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» هم برای کسی است که نمی تواند، زیرا شما و ترجمه ای که ارائه کردید و بیشتر مردم خیال می کنند این طور است اشتباه است! چون نفرمود «ان لم تعلمون» یا «ان لا تعلمون» که معنایش کنیم به اگر نمی دانید! بلکه گفت «ان کنتم لا تعلمون» که یعنی اگر نمی توانید بدانید از اهل ذکر بپرسید»! زیرا فعل «کنتم» در اینجاست چطور معنای آیه با کنتم و بدون کنتم فرقی نمی کند که علمای ما و شما این طور معنا می کنید؟ چرا ما در حوزه ها حتی با الفاظ آیات هم دوری داریم؟ این چه استدلالی است که می کنیم؟

بقیه صحبت هایتان هم که با حرف های من فرق خاصی نداشت
ممنون

tassniim;455750 نوشت:
2. این نظر شماست که ایشان اعلم نیست بلکه بنده می گویم ایشان بر حق و اعلم است و سخن شما ملاک چیزی نیست

سلام
حالا که ایشان از دنیا رفته
آیا ایشان تقلید از میت را صحیح میدانند؟

سلام علیکم

Moradali;456005 نوشت:
آیا ایشان تقلید از میت را صحیح میدانند؟

بله. ایشان تقلید ابتدایی از میت را صحیح میدانند. زیرا تبعیت از احسن القول ملاک است چه صاحب قول زنده باشد چه مرده، چه مرد چه زن، چه ... چه ...

http://www.askdin.com/thread34455.html
جمع بندی 1
سوال در مورد فقه قرآنی گویا؛

جواب :
اما در باره مسایل مطرح در پرسش شما باید گفت ::Gol::Gol:
اولا _معلوم نیست چرا این مسله این همه برای شما مهم جلوه نموده وذهن شما عزیزان را در گیر نموده وبه گفته خودت همه را سر در گم نموده است ؟؟؟
ثانیا_به عنوان مثال اگر همه متخصصان در فلان مسله پزشکی ویا مهندسی ومانند آن تقریبا راه کار ونظر متفق داشته باشند ولی تنها یک متخصص در آن مسله نظر متفاو ت با دیگر ان داشته باشد وبرای شما هم ثابت نشده باشد که نظر آن یک نفر از سایر متخصصان مربوطه برتر است عقل شما چه حکم می کند ؟ آیا به گفته ونظر اکثر متختصصان بشتر اطمنان پیدا می کنید وعمل می نماید و یا طبق نظر آن یک فرد ؟؟؟
به طور یقین عقل حکم می کند که نظر متخصصان حد اکثری بشتر برای انسان اطمنان آور است تا آن یک فرد ( که معلوم نیست نظراو از آنهمه متخصیص بهتر باشد ) در مسله مورد سوال هم همین اصل عقلی جاری است . بنا بر این دلیلی ندارد که شما ودوستان تان این همه متختصصان دینی را همه نادیده گرفته فقط به نظر یک نفر علاقه مند ودیدگاه اورا بر همه ترجیح دهید .
مرحوم صادقی تهرانی به عنوان یک کار شناس دینی ممکن است در برخی امور نظرکاملا مخالف با دیدگاه اکثر مراجع داشته باشد واسم کار خود هم قرانی گذاشته وتنها به قران استدلال کرده باشد این دلیل برتری ایشان بر همه مراجع شیعه نمی شود .
ثالثا _ قرآن اگر چه منبع اصلی احکام و معارف دینی است، اما باید پرسید : ایشان نماز هایش را چگونه می خواند و روزه اش را چگونه به جا می آورد و نیز واجبات و تکالیف دیگر را؟ آیا همه آنها با تمام جزئیات و شرایط و اجزا و مبطلات در قرآن آمده است؟ مطمئناً این گونه نیست؛ بنابراین باید متوجه باشد که به غیر از آیات قرآن طبق منابع دیگر نیز عمل می کند که مهم­ترین آنها سنت و روایات پیامبر است و آنها نیز از طریق اجتهاد باید کشف شود.
رابعا_ فقه و آگاهی از احکام دین و قدرت اجتهاد و استنباط، یک تخصص علمی است و همانند همه تخصص‌ها و علوم دیگر، کارشناسان در آن اختلاف نظر پیدا می‌کنند و این از دیدگاه علمی، امری طبیعی است. این موضوع به یکی بودن دین، یا حتی یکی بودن منبع استنباط احکام، یا جامعیت اسلام مربوط نمی‌شود، همان گونه که اختلاف نظر دو پزشک متخصص در یک موضوع پزشکی، به نحوه استنباط و استدلال آن دو از منایع پزشکی برمی‌گردد.
از طرف دیگر اختلاف مراجع در احکام دینی غالبا در جزئیات است. کمتر فقیهی وجود دارد که در یکی از احکام اساسی با نظر مراجع دیگر مخالف بوده و نظر متفاوتی داشته باشد. مانند اصل وجوب نماز و اجزا و شرائط آن.
اما در بررسی از علل اختلاف فتوای مراجع چند عامل اساسی است.
1ـ درجه و رتبة علمی افراد متفاوت است.
2ـ نحوة ورود و خروج آنان به بحث‌های علمی و تخصصی باعث اختلاف نظر و برداشت می‌شود.
3ـ اختلافات مبنایی در اصول و فقه باعث اختلاف فتوا می‌شود.
اختلاف نظر فقها در حقیقت به نحوة استنباط آنان بر می‌گردد. فقیه باید حکم شرعی را از آیات و روایات معصومین استخراج کند و بر اساس آن‌ها حکم به حلیت یا حرمت نماید. در این راستا با استفاده از مبانی اصولی خود به جرح و تعدیل روایات می‌پردازد و به یک جمع بندی نهایی می‌رسد. چه بسا روایتی که دلیل حرمت یا حلیت است، به نظر فقیهی از نظر سند یا دلالت تمام باشد، ولی فقیه دیگر آن را مخدوش می‌داند، و این بدان خاطر است که گاهی از ائمه اطهار(ع) حکمی بر خلاف نظر خودشان به عنوان تقیه صادر می‏شد، نیز جاعلان حدیث برای تشویش اذهان و تخریب و تحریف دین و احکام الهی، احادیثی به نام امامان جعل می‏کردند. و احادیث تقیه‏ ای و جعلی در لابه لای اخبار و احادیث ما موجود است. از این جا دانش‌های مختلف مانند علم الحدیث و درایه الحدیث و... برای فهم احادیث و روایات صحیح از غیر صحیح به وجود آمده است.
همین مسئله کافی است که اختلاف نظر ایجاد شود و این مسئله طبیعی است. همان طوری که در رشته‌های دیگر علمی نیز بین کارشناسان، اختلاف نظر وجود دارد، مثلاً یک جراح نظر می‌دهد غده­ای را باید با عمل جراحی از بین
برد، ولی جراح دیگر به این نظریه اعتقادی ندارد و معتقد است با دارو قابل معالجه است.
از طرف دیگر، در مواردی موضوع حکم با تحولات زمانی تغییر می‌کند و به تبع تغییر موضوع، حکم نیز عوض می‌شود، مثلاً در روایات از بازی با شطرنج منع شده و حتی در روایاتی وارد شده که به شطرنج باز سلام نکنید، ولی حضرت امام خمینی(ره) در پاسخ به استفتایی دربارة‌بازی با شطرنج در فرض خروج از قمار و داخل شدن در مقوله ورزش ذهنی و فکری، فرموده­اند:
بر فرض مذکور اگر برد و باخت در بین نباشد، اشکال ندارد(2) ولی بعضی از فقها برای خود شطرنج موضوعیت قائل اند و معتقدند در بستر زمان این حکم تغییر نمی‌کند، چون تا شطرنج، شطرنج است، موضوع محفوظ است و حکم بر آن بار می‌شود. این اختلاف بر اساس تفاوت برداشت از موضوع است و این که آیا شطرنج موضوعیت دارد یا آلت قمار بودن، دخیل در حکم است؟
در مواردی اختلاف نظر فقها بر اساس دو گانگی در فهم قرآن و حدیث است، ‌مثلاً قرآن مجید می‌فرماید:وَالْمُطَلَّقَا تُ یتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ؛ یعنی زن‌های مطلقه بایستی سه قرء به انتظار بمانند(3)
کلمة قرء که در این آیه به کار برده شده، در زبان عرب به طور اشتراک لفظی برای دو معنای متضاد آمده:
یکی به معنای پاکی و دیگری به معنای عادت ماهیانة زنان. از این جهت فقها در مفهوم این آیه با هم اختلاف دارند.
برخی معتقدند: زن مطلقه باید بعد از طلاق، دو مرتبه عادت ماهیانه ببیند و پاک شود. مرتبة سوم به محض این که عادت ماهیانه دید گرچه از آن عادت بیرون نیامده و پاک نشده باشد، می‌تواند با مرد دیگر ازدواج کند. گروهی دیگر عقیده دارند تا زن مطلقه از عادت ماهیانه‌مرتبة سوم بیرون نیاید و به کلی پاک نشود، حق شوهر کردن ندارد، یعنی پس از اتمام مرتبة سوم می‌تواند شوهر کند.
با این که حکم واقعی خدا در بارة زنان مطلقه­ای که باید مدتی را به عنوان عده، از شوهر کردن خودداری کنند، یکی است. در عین حال یکی می‌گوید: مدت عده سه عادت ماهیانه تمام است و دیگری می‌گوید: سه مرتبه پاک بودن از عادت شرط است و این اختلاف هم از فهم خود آیه سرچشمه می‌گیرد.(4)
:Sham::Sham:
پی‌نوشت‌ها:
1.مجلسی . بحار الانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت . 1403 ق ج 2، ص 88
2. صحیفة نور، ج 21، ص 15.
3. بقره (2) آیة 228.
4. زین العابدین قربانی، ‌درسایة قلم، ص 201 ـ202.

http://www.askdin.com/thread34455-3.html
جمع بندی 2
سوال : بنده دو اشکال براین راه ها دارم!: اولا اینکه ملاک تبعیت فقط یک چیز در قرآن ذکر شده و آن احسن القول بودن کسی است دوما این که در حکم تقلید و روش انتخاب مرجع تقلید نمی شود باز هم تقلید کرد! و اصلا تقلید در این مسئله صحیح نیست و باید مکلفان را قانع کرد که چرا باید تقلید کرد (در رساله ها) و کسی که می خواهد شروع به تقلید کند و هنوز تقلید نکرده باید باز هم تقلید نماید! (شرح در اوایل توضیح المسائل نوین آیت الله صادقی تهرانی) و البته تقلید کلا باطل است مگر برای کسی که مانعی چنان بزرگ دارد که نمی تواند دلایل احکام را بشنود و سپس پیروی کند (در صورت قانع شدن)
لذا این راه ها اگر مقبول باشد فقط برای تقلیدی که گفتم است و در غیرش باید تبعیت از احسن القول کرد
من گفتم که با شناخت مبانی هم میشود که اگر مبانی یک فقه اشتباه باشد باید از آن هایی که مبانی درستی دارند تقلید و یا پیروی کرد .
جواب :
اولا_ این که در قران فرمود : ‌"فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»؛ (1) بندگانی را بشارت می‌دهد که سخنان را می ‍‌شنوند و بهترین را انتخاب می کنند .
در مورد مورد بحث مراد از قول احسن . نظر مجتهد اعلم است به طور یقین مرحوم تهرانی اعلم مجتهدین عصر خود نبود .

ثانیا _این از باب تقلید نیست بلکه از این باب است انسان چیزی را که نمی‌داند یا باید خود تلاش کند تا حقیقت را بیابد و یا از کسانی که می‌دانند بپرسد، باور صحیح و عاقلانه‌ای است . قرآن کریم نیز به همین نکته اشاره دارد : «فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛ (2) پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (پژوهندگان کتاب‌های آسمانی) سوال کنید».
این آیه در واقع به یک اصل کلی اشاره دارد و این که اگر انسان چیزی را نمی‌داند و یا حقیقتی برای او نامعلوم است، باید از کسی که از آن حقیقت آگاهی دارد بپرسد.
برای نزدیک شدن مطلب به ذهن شریف : اگر شما به یک کار شناس ومتخصیص در ریشته مهندیسی ویا پزشکی حاذق نیاز داشته باشید که از همه توانا تر باشد در صورتی که خود اورا نشناسید از کسانی دیگر می پرسید این تقلید است ؟؟ به طور یقین تقلید نیست بلکه راه کار مسله همین است .

ثالثا_ در باب ضرورت تقلید باید گفت : انسان می‌تواند در مسائل و احکام دینی مجتهد و آگاه شده و بر اساس آگاهی خود و بدون مراجعه به مرجع تقلید؛ احکام و تکالیف الهی را انجام دهد. بر چنین کسی نه تنها تقلید لازم نیست بلکه نباید تقلید کند.
اگر فردی بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، باید قرآن و تفسیر آن و علومی را که وابسته به آن است، ‌به طور تخصصّی بداند. همین طور باید سنّت را که عبارت است از قول،‌عمل و تقریر (گفتار و اعمال و رضایت به اعمال دیگران) کاملاً بشناسد؛ یعنی با علوم حدیث آشنا باشد که عبارت است از : علم رجال (شرح حال راویان حدیث) و سلسله سند، درایه (فهم دلالت روایات)، شأن نزول روایات، قرائن حالیه و مقالیه، تقیه، حقیقت و مجاز، تعارض روایات با روایات یا تعارض روایات با آیات و تزاحم مصالح. وی باید این دانش‌ها را به طور تخصّصی و کارشناسانه بداند.
چنین فردی که به قرآن و سنّت با کیفیت مذکور آگاهی داشته باشد، می‌تواند بلکه باید طبق قرآن و سنت، آن طور که می‌فهمد عمل نماید. به چنین فردی متخصّص علوم اسلامی یا مجتهد و فقیه می‌گویند و تقلید کردن برای او جایز نیست. امّا اگر کسی از نظر علم و آگاهی به حدّ مذکور نرسیده باشد، عقل حکم می‌کند از یک یا چند متخصّص علوم اسلامی بپرسد و طبق آن عمل نماید. این بر مقتضای عقل و شعوری است که خدای تبارک و تعالی به او داده است و قرآن هم به همین مطلب تصریح نموده و فرموده : «فاسئلوا اهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون». (3) از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید.
تقلید، سؤال از اهل ذکر یا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور که مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان در مسائلی که تخصّص ندارند، ‌به متخصّصان مراجعه می‌کنند، مثلاً اگر ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند؛ اگر بیمار شدند به پزشک مراجعه می‌کنند؛ اگر بخواهند شهر یا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه می‌کنند. حتی کسانی که در یک رشته تخصص دارند، ‌در رشته‌های دیگر تقلید می‌کنند،‌مثلاً مراجع تقلید هنگام بیماری به پزشک مراجعه می‌کنند؛ مهندسان و معماران هنگامی که ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می‌کنند.
بنابراین همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروی می‌کنند، در مسائل دینی نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را «تقلید» می‌گویند. پس تقلید از فقها از باب رجوع غیر متخصص به متخصص می‌باشد که حکم عقلی است. اگر کسی که باید تقلید کند، تقلید نکرده واعمالی را انجام دهد مانند بیماری است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودی حاصل شود بیماری اش افزون شود. در روایات نیز این حکم عقل مورد تأیید قرار گرفته است. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام أن یقلّدوه؛(4) از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین­اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ می‌کنند و با هواهای نفسانی مبارزه می‌کنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».
مراد از عوام یعنی کسانی که در علوم اسلامی مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامی مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکی و مهندسی از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید می‌کند.
بنابر این در احکام دین، به حکم عقل، شخص یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدان عملی را حرام می‌دانند و عده دیگر می‌گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می‌دانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی‌توانند به احتیاط عمل کنند، واجب عقلی است که از مجتهد تقلید کنند .

پی نوشت ها:
1. زمر (39) آیة 18.
2- نحل (16) آیه 43.
3. نحل (16) آیه 43.
4 .مجلسی . بحار الانوار ، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت . 1403 ق . ج 2، ص 88.

موضوع قفل شده است