سوالاتی مهم در مورد شرایط مومن و ایمان

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالاتی مهم در مورد شرایط مومن و ایمان

سلام علیکم
البته بنده دقیقا از رویه اینجا مطلع نیستم ولی تا حد امکان لطفا پاسخ بنده را بدون تقیه و رعایت مصلحت بفرمایید یا اگر نمی شود خصوصی بفرمایید

در زمینه بحث ایمان مطالب زیادی وجود دارد و در کتابها و سایتها و ... مطالب زیادی نوشتند و خوب مسلما در راس همه اینها مرجع ما خود قرآن و اهل بیت هستند
آیات قرآن واقعا در این زمینه زیاد است. مثلا:

نقل قول:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (۶۲نور)
جز این نیست که مؤمنان (واقعى) کسانى هستند که به خدا و فرستاده او ایمان آورده‏اند و چون در کار مهم اجتماعى با او باشند از نزد او نمى‏روند تا از او اجازه بگیرند. کسانى که از تو اجازه مى‏خواهند آنهایند که به خدا و فرستاده او ایمان دارند پس اگر براى برخى از کارهایشان از تو اجازه طلبند به هر کس از آنها که بخواهى اجازه ده و براى آنها از خدا طلب آمرزش کن، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

تعداد ویژگی ها هم زیاد است مثل ایمان به الله و پیامبران و کتابهای آسمانی و ........
این متن صریح قرآن است و خلل ناپذیر است که مومنان کسانی هستند که ویژگی الف و ب را دارند

بنده جایی گفتیم که اهل سنت برادر ما هستند به واسطه ی آیه معروف:

نقل قول:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد، اميد كه مورد رحمت قرار گيريد.

گفته شد که اهل سنت اصلا نمی توانند مومن باشند، زیرا:

نقل قول:
فردی از امام صادق علیه‌السلام درباره فرق اسلام و ایمان پرسید. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: (الإسلام هو الظاهر الذی علیه الناس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شریک له وأنَّ محمّداً عبده ورسوله وإقامة الصلاة وإیتاء الزکاة وحجّ البیت وصیام شهر رمضان، فهذا الإسلام). وقال: (الإیمان معرفة هذا الأمر مع هذا، فإن أقرَّ بها ولم یعرف هذا الأمر کان مسلماً وکان ضالاً).
اسلام همان اعتقاد آشکاری است که مردم بر آن هستند. یعنی گواهی به توحید خداوند متعال و نبوت پیامبر اکرم وبر پاداشتن نماز و پرداخت زکات و انجام حج و روزه ماه رمضان، این اسلام است. ولی ایمان عبارت است از اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام همراه با مبانی قبل (توحید و نبوت و…)، پس اگر فرد، به اسلام اقرار نمود و ولایت اهل بیت را نشناخت، مسلمان گمراه است. (مؤمن نخواهد بود)

1- اولین سوال اینست که این حدیث به نظر حقیر با آیات قرآن در تناقض است.
به این جهت که مواردی که آشکارا در قرآن جزو ویژگی های مومن آمده، این حدیث آنها را جزو ویژگی های مسلم دانسته و آنها را کسر درجه داده و البته دوباره گفته ویژگی های مومن هم هست که خوب عقلا مومن ویژگی های مسلم را هم خواهد داشت
(البته قصد جسارت به امام معصوم را ندارم نعوذ بالله)

2- همونطوری که از آیات و روایات بر می آید، بسیاری از ویژگی های الهی دارای مراتب و درجات مختلفی هستند.
آیا ایمان به صورت مطلق است یا دارای مرتبه؟
یعنی اینکه اگر اهل سنتی مثلا بسیاری از وِیژگی های مومن را داشت جز اعتقاد به ولایت اهل بیت، و این هم بر اثر جهالت او بود، آیا مومن محسوب نمی شود؟
سوال دقیقتر اینکه آیا به همین راحتی ما یک میلیارد مسلمان سنی را می توانیم از درجه ایمان ساقط کنیم؟

3- فارغ از اینکه جواب سوالهای فوق چه باشد، آیا اهل سنت برادر ما هستند یا خیر؟

البته بنده در این زمینه استدلالات و ابهامات زیادی دارم که برای جلوگیری از اطاله کلام، پس از پاسخهای کارشناسان گرانقدر، عرض خواهم کرد

کارشناس بحث : شعیب

mahdy2;278263 نوشت:
سلام علیکم
البته بنده دقیقا از رویه اینجا مطلع نیستم ولی تا حد امکان لطفا پاسخ بنده را بدون تقیه و رعایت مصلحت بفرمایید یا اگر نمی شود خصوصی بفرمایید
در زمینه بحث ایمان مطالب زیادی وجود دارد و در کتابها و سایتها و ... مطالب زیادی نوشتند و خوب مسلما در راس همه اینها مرجع ما خود قرآن و اهل بیت هستند
آیات قرآن واقعا در این زمینه زیاد است. مثلا:
تعداد ویژگی ها هم زیاد است مثل ایمان به الله و پیامبران و کتابهای آسمانی و ........
این متن صریح قرآن است و خلل ناپذیر است که مومنان کسانی هستند که ویژگی الف و ب را دارند
بنده جایی گفتیم که اهل سنت برادر ما هستند به واسطه ی آیه معروف:
گفته شد که اهل سنت اصلا نمی توانند مومن باشند، زیرا:
1- اولین سوال اینست که این حدیث به نظر حقیر با آیات قرآن در تناقض است.
به این جهت که مواردی که آشکارا در قرآن جزو ویژگی های مومن آمده، این حدیث آنها را جزو ویژگی های مسلم دانسته و آنها را کسر درجه داده و البته دوباره گفته ویژگی های مومن هم هست که خوب عقلا مومن ویژگی های مسلم را هم خواهد داشت
(البته قصد جسارت به امام معصوم را ندارم نعوذ بالله)
2- همونطوری که از آیات و روایات بر می آید، بسیاری از ویژگی های الهی دارای مراتب و درجات مختلفی هستند.
آیا ایمان به صورت مطلق است یا دارای مرتبه؟
یعنی اینکه اگر اهل سنتی مثلا بسیاری از وِیژگی های مومن را داشت جز اعتقاد به ولایت اهل بیت، و این هم بر اثر جهالت او بود، آیا مومن محسوب نمی شود؟
سوال دقیقتر اینکه آیا به همین راحتی ما یک میلیارد مسلمان سنی را می توانیم از درجه ایمان ساقط کنیم؟
3- فارغ از اینکه جواب سوالهای فوق چه باشد، آیا اهل سنت برادر ما هستند یا خیر؟
البته بنده در این زمینه استدلالات و ابهامات زیادی دارم که برای جلوگیری از اطاله کلام، پس از پاسخهای کارشناسان گرانقدر، عرض خواهم کرد
کارشناس بحث : شعیب

با سلام خدمت حضرتعالي
در اين سوالي كه مطرح فرموديد اول به فرق بين ايمان و اسلام مي پردازيم و انشاالله در ادامه به مسائل جزئي هم خواهيم پرداخت

فرق بين اسلام و ايمان
در كتب عامّه و خاصّه در جهات فرق بين اسلام و ايمان اختلاف بسيار است بعضى ايمان را اعتقاد قلبى و اسلام را مجرّد اقرار بزبان دانسته و بآيه شريفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ «1» تمسّك جسته ‏اند و بعضى ايمان را اعتقاد راسخ و اسلام را اعتقاد غير راسخ شمرده و آيه شريفه را بر اين معنى حمل نموده و عدم دخول قلب را بعدم رسوخ تفسير نموده و قول اول را باطل دانسته‏ اند زيرا مجرّد اقرار، بدون اينكه ترجمان اعتقاد قلبى باشد نفاق است نه اسلام و بعضى ايمان را اعتقاد مقرون بعمل و اسلام را مجرّد اعتقاد دانسته‏ اند و برخى اسلام را اعتقاد باصول دين كه عبارت از امورى است كه جميع فرق مسلمين بر آن متّفقند و ايمان را اعتقاد باصول دين و مذهب كه عبارت از اعتقادات مذهب شيعه اثنى عشرى باشد دانسته ‏اند و بعضى اسلام را اخصّ از ايمان شمرده گفته ‏اند اسلام ايمان مقرون بتسليم است و مسلم را در اين دعاء بر اين معنى حمل كرده‏ اند
«اللّهمّ اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات»
و در كافى «2» از سماعة روايت ميكند كه گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مرا خبر ده از اسلام و ايمان آيا مختلفند؟ فرمود «ايمان با اسلام مشاركت دارد ولى اسلام با ايمان مشاركت ندارد» عرض كردم براى من توصيف فرمائيد، فرمود «اسلام شهادت بكلمه لا اله الّا اللَّه و تصديق برسول خدا است كه بواسطه اين شهادت خونها حفظ، و نكاحها و ارثها بر آن جارى ميشود و بر اين ظاهر جماعتى از مردم هستند، و ايمان هدايت و راه يافتن است و آن چيزى است كه از صفت اسلام در دل ثابت ميگردد و آنچه از عمل بواسطه آن ظاهر ميشود و ايمان از اسلام بدرجه بالاتر است، زيرا ايمان با اسلام در ظاهر مشاركت دارد ولى اسلام با ايمان در باطن مشاركت ندارد اگر چه در گفتار و صفت با هم مجتمع ميشوند» و تحقيق در اين مقام اينست كه اسلام و ايمان بر حسب حقيقت يك امر قلبى است داراى مراتب متعدّد كه هر كجا بحسب قرائن حاليّه و مقاليّه بايد حمل بر آن مرتبه نمود ولى بحسب ظاهر اگر كسى اعتراف بشهادتين و التزام بلوازم آن نمود تا وقتى كه كشف خلاف نشده مسلمانان موظفند احكام اسلام را بر چنين كسى بار كنند
****************************
1- سوره حجرات آيه 14
2- كتاب الايمان و الكفر باب الايمان شرك الاسلام و لا عكس ص 25
___________________
أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 146

ادامه ...

و در قرآن كريم ميفرمايد وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً «1» (هر كس نسبت بشما القاء سلام ميكند «يعنى اعتراف باسلام مينمايد» مگوييد تو مؤمن نيستى) و اين دو لفظ مانند لفظ فقير و مسكين ميباشند كه گفته‏ اند «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» هر جا اسلام، تنها ذكر شود مراد همان ايمان است مانند آيه شريفه رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً «2» و آيه شريفه إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «3» و آيه مباركه وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «4»

و غير ذلك از آيات ديگر، و همچنين است هر جا ايمان تنها ذكر شود مانند همين آيه شريفه و آيات بسيار ديگر ولى هر جا با هم ذكر شود بايد فرق گذارد و جهات فرق از قرائن حاليّه و مقاليه و مناسبات حكم و موضوع معلوم ميشود مثلا در آيه شريفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا الاية معلوم ميشود كه مراد از اسلام اقرار ظاهرى يا اعتقاد ضعيف است و از ايمان اعتقاد ثابت و راسخ مقرون با عمل بقرينه جمله بعد از آن وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و همچنين آيه بعد از آن إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ «5» (همانا مؤمنان كسانى هستند كه بخدا و رسول او ايمان آوردند و پس از آن شك و ريبى براى ايشان پيدا نشد و بمالها و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند، اينان خود راستگويانند)

و در مورد احكام ظاهرى دنيوى و مثوبات اخروى نسبت بهم متفاوتند به اين معنى كه مثوبات اخروى مخصوص بمؤمن يعنى مسلمان واقعى است ولى احكام دنيوى شامل مسلمان ظاهرى و مسلمان واقعى (مؤمن) هر دو ميشود چنانچه در حديث‏ سابق گذشت و در اين مورد مؤمن اخصّ از مسلم است و در بعض موارد اطلاق اسلام اخصّ از ايمان است مانند إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ «6» كه خطاب بحضرت ابراهيم است بعد از آنكه بسيارى از مدارج كمال ايمان را پيموده است

و بالجمله همه اين اطلاقات از قبيل بيان مصاديق است و دليل بر تعدد حقيقت نيست و اسلام و ايمان حقيقت واحدى است مقول بتشكيك و ذى مراتب و اللَّه العالم «بالغيب» در اين كلمه از چند جهت بحث ميشود 1- در (باء) آن بعضى گفته‏ اند براى تعدية است بنا بر اين غيب متعلّق ايمان ميشود يعنى ايمان ميآورند بامورى كه غيب و نامشهود است‏ كه در آيات بعد ميفرمايد وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ «7» (هر گاه مؤمنين را ملاقات ميكنند ميگويند ايمان آورديم و وقتى با رؤساى كفر خلوت ميكنند ميگويند ما با شما هستيم)

و بعضى گفتند براى استعانت و آلت است يعنى ايمان آنها بقلب است كه شيئى غيب و نهانى است نه بزبان مانند منافقين نيستند كه يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ «8» ولى ظاهر همان معنى اول است كه بدون تكلّف و مطابق اخبارى است كه در ذيل تفسير آيه ذكر شده 2- در معنى غيب: ضدّ شهود و حضور است و امور غيبى يعنى امورى كه بواسطه حواس ظاهره ادراك نشود و از نظر پنهان باشد بنا بر اين ايمان بغيب ايمان بامورى است كه از راه حواس ظاهرى پيدا نشود بلكه از راه براهين عقليه و استدلالات علميّه براى انسان حاصل شود،

مانند ايمان بوجود صانع و توحيد و صفات او و ايمان بانبياء و اوصياء چه براى كسانى كه درك حضور آنها را نموده و چه نسبت بكسانى كه درك حضور ننموده‏ اند زيرا آن چيزى كه متعلّق ايمان است كه عبارت از نبوت و وحى باشد از نظر پنهان است، بلى كسانى كه درك حضور ننموده و معجزات و اخلاق آنان را مشاهده ننموده‏ اند و از طريق آثار ايمان آورده‏ اند از اينجهت نيز ايمان بغيب محسوب ميشود، و مانند ايمان بملائكه و ايمان بقيامت و معاد و ايمان بحضرت بقيّة اللَّه در دوره غيبت و بالجمله ايمان بغيب ايمان بجميع عقايد حقّه را شامل ميگردد

[=&quot] [/]و بالجمله در فرق بين اسلام و ايمان پنج فرق بيان شده:
(1) اسلام عبارت از اعتقاد بتوحيد و نبوت و معاد است و ايمان باضافه عدل و امامت.
(2) اسلام اقرار بزبان است مثل منافقين و ايمان اعتقاد بقلب.
(3) اسلام به معنى تسليم است و اخص از ايمان است.
(4) اسلام مجرد اعتقاد است و ايمان مقرون بعمل به اركان است.
(5) كه ظاهرا در اين آيه مراد باشد اسلام عبارت از اعتقاد قلبى است ولى رسوخ در قلب نكرده و باندك اضلالى از بين ميرود بخلاف ايمان كه رسوخ در قلب كرده و قابل زوال نيست

****************************************
1- سوره نساء آيه 96
2- سوره مائده آيه 5

3- سوره آل عمران آيه 17

4- سوره بقره آيه 126

5- سوره حجرات آيه 14 [.....]

6- سوره بقره آيه 135
7- سوره بقره آيه 13
8- سوره فتح آيه 11
_____________________________
أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 148
و 504
ادامه ...

mahdy2;278263 نوشت:
این متن صریح قرآن است و خلل ناپذیر است که مومنان کسانی هستند که ویژگی الف و ب را دارند

با سلام

خدمت دوست عزیز عرض کنم که ویژگی سوم و .... هم در قرآن کریم منصوص است در آیه شریفه :
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ {الحجرات/15}

یعنی مومنین فقط کسانی هستند که ایمان به خدا ورسولش آوردندو سپس دچار شک وتردید نشدند واستقامت ورزیدند بزبان دیگر نه کسانیکه بنص آیه : انقلبتم علی اعقابکم : به جاهلیت اول برگشتند :
وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ
:

نقل قول:

آیا ایمان به صورت مطلق است یا دارای مرتبه؟

بنص قران دارای درجه و مرتبه است : یا ایها الذین آمنو آمنو ا...
وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَات .... ٍوَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا

نقل قول:

آیا به همین راحتی ما یک میلیارد مسلمان سنی را می توانیم از درجه ایمان ساقط کنیم؟

اسلام وایمان در مرتبه پایین ، یکی هستند حتی خدای متعال منافقین را دارای درجه ای از ایمان دانسته :
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ {المنافقون/3}

اما حساب مستضعفین ومرجون لامرالله جداست که البته کسانیکه معاند و جاحد نباشند اهل نجاتند .

طبق احادیث مردم اصناف مختلفی دارند . اهل سنتی که معاند نباشد گمراه است واگر مستضعف باشد مسلمان و اهل نجات است .

[20] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً ع عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَيْئاً كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ جَاءَ بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ .صحيح ؛ الكافي ج : 2 ص : 389

سلام
بسیار ممنونم از هر دو بزرگوار

ولی بالاخره با توجه به اختلاف نظرات گوناگون، نمی توان با قاطعیت گفت که اهل سنت برادر ما هستند یا خیر؟
یعنی باید در این زمینه هم از مرجع تقلید خود استفتاء کنیم؟

mahdy2;278601 نوشت:
ولی بالاخره با توجه به اختلاف نظرات گوناگون، نمی توان با قاطعیت گفت که اهل سنت برادر ما هستند یا خیر؟ یعنی باید در این زمینه هم از مرجع تقلید خود استفتاء کنیم؟

با سلام

چرا اختلاف نظر ؟! خدای متعال فرمود : انما المومنون اخوة : ودر احادیث متفق بین خاصه وعامه هم آمده که :

وعن محمد بن الحسن ، عن بعض أصحابنا ، عن علي بن الحكم ، عن الحكم بن مسكين ، عن رجل من قريش ، عن جعفر بن محمد ( عليه السلام ) أنه قال لسفيان الثوري : اكتب : بسم الله الرحمن الرحيم ، خطبة رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) في مسجد الخيف : نضرّ الله عبدا سمع مقالتي فوعاها ، وبلغها من لم تبلغه ـ إلى أن قال : ـ المؤمنون اخوة تتكافا دماؤهم وهم يد على من سواهم ، يسعى بذمتهم أدناهم . . الحديث .
وسایل الشیعه
محمد بن علي بن الحسين في ( الامالي ) عن محمد بن موسى بن المتوكل ، عن علي بن الحسين السعد آبادي ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن حماد بن عثمان ، عن عبدالله بن أبي يعفور ، عن الصادق ( عليه السلام ) قال : خطب رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) بمنى ـ إلى أن قال : ـ المسلمون اخوة تتكافا دماؤهم ، ويسعى بذمتهم أدناهم ، هم يد على من سواهم .
وفي (الخصال) عن أبيه ، عن سعد ، عن أحمد ابن محمد بن خالد مثله (1) .
ورواه الرضي في ( المجازات النبوية ) مرسلا (2) .
ورواه علي بن ابراهيم في ( تفسيره ) مرسلا (3) .

محمد بن يعقوب ، عن عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن عيسى عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن أبان بن عثمان ، عن ابن أبي يعفور ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) أن رسول الله (صلى الله عليه

وآله) خطب الناس في مسجد الخيف ، فقال : نضر الله عبدا سمع مقالتي فوعاها (1) ، وبلغها من لم يسمعها ـ إلى أن قال : المسلمون اخوة تتكافا دماؤهم ويسعى بذمتهم أدناهم .
قال الكليني : ورواه أيضا عن حماد بن عثمان ، عن أبان ، عن ابن أبي يعفور مثله (2) .وسایل الشیعه

ودر کتب اهل سنت هم آمده که مسلمین برادرند :
وحدثني عن مالك عن بن شهاب عن أنس بن مالك ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال :لا تباغضوا ولا تحاسدوا ولا تدابروا وكونوا عباد الله اخوانا ولا يحل لمسلم ان يهاجر أخاه فوق ثلاث ليال قال مالك لا احسب التدابر الا الإعراض عن أخيك المسلم فتدبر عنه بوجهك

- المسلم اخو المسلم { د عن سويد بن حنظلة } 742 - المسلم مرآة المسلم فإذا رأى به شيئا فليأخذه { عن أبي هريرة } 743 - المسلمون اخوة لا فضل لاحد على أحد الا بالتقوى { عن حبيب بن خراش } 744 - صدقت المسلم اخو المسلم { حم ه ك عن سويد بن حنظلة }
745 - المسلم اخو المسلم لا يظلمه ولا يشتمه ومن كان في حاجة اخيه كان الله في حاجته ومن فرج عن مسلم كربه فرج الله عنه بها كربة من كرب يوم القيامة ومن ستر مسلما سترة الله يوم القيامة { حم ق 3 عن ابن عمر } 746 - المسلم أخو المسلم يسعهما الماء والشجر ويتعاونان على الفتان (1) { د عن صفية ودحيبة ابنتى عليبه } 747 - المسلم أخو المسلم لا يخونه ولا يكذبه ولا يخذله كل المسلم على المسلم حرام عرضه وماله ودمه التقوى ههنا وأشار إلى القلب بحسب امرئ من الشر أن يحقر أخاه المسلم { ت عن ابى هريرة } الاكمال

وفى الصحيح عنه انه قال المسلم اخو المسلم لا يسلمه ولا يخذله . مجموع الفتاوی شيخ الإسلام أحمد بن تيمیة

بنابراین اهل سنتی که معاند نباشد مسلمان است وبرادر ما .

با سلام
در زمينه آنچه که ايمان به آن تعلق مي گيرد نيز ميان عالمان و متکلمان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد را براي ايمان داشتن کافي مي دانند، ولي شيعه دو اصل عدل و امامت را نيز بر آن مي افزايد. از نظر شيعيان ايمان مرتبه بالاتري از اسلام است. انسان با اعتقاد به سه اصل توحيد، نبوت و معاد، مسلمان مي شود و از کفر و الحاد نجات مي يابد؛ ولي نجات کامل در گرو ايمان است و مؤمن واقعي به کسي اطلاق مي شود که به دو اصل عدالت و امامت چهارده معصوم(ع) باور عميق و قلبي داشته باشد. باور داشتني که به محبت عميق و پيروي عملي از آنها بيانجامد.
امامت از ديدگاه شيعه ادامه همان وظايف نبوت است. پيامبر اکرم(ص) هم دين را تبيين مي نمود و هم با تشکيل حکومت، احکام و قوانين اجتماعي آن را در جامعه جاري مي ساخت. امام معصوم(ع) نيز همين دو وظيفه را پس از پيامبر بر عهده دارد. امام نيز موظف است دين را تفسير نموده و به عنوان حاکم اسلامي آن را در جامعه اجراء نمايد، بنابراين مقام امامت مقامي است که در کنار نبوت مطرح است و ادامه همان است، از آن رو اگر کسي معتقد باشد که اعتقاد به نبوت از اصول دين است، نمي تواند موضوع امامت را يک امر فرعي و از فروعات احکام فقهي قلمداد نمايد و اين اشتباهي بوده است که اهل سنت مرتکب شده اند (الهيات، ج 4، ص 9)
تفاوت ایمان و اسلام
در روايات، به صراحت ايمان از اسلام متمايز شده است؛ اسلام با اقرار زباني حاصل مي‏شود، ولي ايمان امري دروني، اقراري قلبي و پذيرش از روي صدق و اخلاص است. اسلام نوعي مصونيت و امنيت ظاهري را به ارمغان مي‏آورد، اما دل، تنها با ايمان به آرامش و سكون مي‏رسد. اسلام امر نكاح وارث و دم را سامان مي‏دهد و ايمان عمل مؤمنانه و مؤمنانه زيستن را مي‏آموزد. ايمان با اسلام مشاركت دارد، ولي اسلام ايمان را به شركت نمي‏خواند؛ البته لازم به ذكر است كه اين اولين مرتبه اسلام است، والاّ اسلام خود مراتبي دارد كه برخي از آن شامل ايمان قلبي هم مي‏شود.
در ميان جوامع روايي، احاديثي وجود دارد كه به اصطلاح نخست ناظرند؛ يعني اسلام را در اقرار زباني خلاصه كرده، ايمان را به قلب ارجاع مي‏دهند؛ «قال علي(ع): قالي لي رسول الله(ص) يا علي اكتب؟ فقلت ما اكتب فقال: اكتب بسم الله الرحمن الرحيم، الايمان ما وقّر في القلوب و صدقته الاعمال و الاسلام ماجري علي اللسان و حلّت به المناكحه؛ حضرت علي(ع) فرمود كه پيامبر(ص) به من امر كرد: اي علي(ع) بنويس. عرض كردم: چه بنويسم؟ پيامبر(ص) فرمود: بنويس به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ايمان چيزي است كه در قلب جاي گيرد و آن را وقار مي‏بخشد و عمل به آن تصديق مي‏كند. اسلام چيزي است كه به زبان جاري مي‏شود و موجب جواز امر نكاح است».(تحف العقول، ص 218 و بحار، ج 50، ص 208)
همين معنا در حديث ديگري به روشني بيشتري اظهار شده است؛ آنجا كه امام باقر(ع) فرمودند: «الايمان ما كان في القلب و الاسلام ما عليه التناكح و التوارث و حقنت به الدماء و الايمان يشرك الاسلام و الاسلام لا يشرك الايمان؛ امام باقر(ع) فرمود: ايمان امري قلبي است، و اسلام منشأ جواز امر نكاح وارث و حفظ دم است؛ پس ايمان با اسلام مشاركت دارد، ولي اسلام با ايمان مشاركت ندارد».(بحار، ج 87، ص 177)
از اين گروه احاديث برمي‏آيد كه اولاً در اين اصطلاح، ايمان از اسلام جدا و منفك است؛ اسلام تنها اقرار زباني و جاري كردن شهادتين بر زبان است، در حالي كه ايمان علاوه بر اين، نيازمند خضوع و باور قلبي است. ثانيا روشن مي‏گردد كه جايگاه ايمان قلب است و اين همان چيزي است كه قرآن آن را بيان فرموده است: «قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم؛ اعراب گفتند: «ما ايمان آورديم» به آنها بگو: «شما كه ايمانتان به قلب وارد نشده، هنوز ايمان نياورديد؛ بگوييد اسلام آوردم».(حجرات / 14)

ادامه دارد......

mahdy2;278263 نوشت:
- اولین سوال اینست که این حدیث به نظر حقیر با آیات قرآن در تناقض است.

با سلام
توجه به دو مطلب ضروری به نظر می رسد

1.ائمه اطهار مفسرین قرآن هستند و گاهی اطلاقات قرآنی با احادیث اهل بیت تخصیص خورده و در این مورد نیز تبیین آیه و تعیین شخص اعلای مومن توسط امام بیان شده است
2.واژه ایمان و اسلام دارای استعمالات گوناگونی در لسان آیات و روایات می باشد به گونه ای که این دو گاهی به جای هم نیز به کار رفته است.
در نصوص استعمال آنها بر سه قسم وارد شده است

1. برترادف
2. برتباين

3. تداخل، مثال



مثال ترادف

«فاخرَجنا مَن كانَ فِيها مِنَ المَومِنينَ فمَا وَجَدنا فِيها غَيرَ بَيتٍ مِنَ المُسلِمِين»(1)


درجاى ديگر خداوند مى‏ فرمايد«قال يا قوْمِ اِن كُنتمْ آمَنتمْ بِاللهِ فَعلَيهِ توَكلوا اِنْ كنتمْ
مُسْلِمِين»(2) دراين دو آيه ايمان براسلام اطلاق شده است معلوم مى‏ شود كه ايمان واسلام دولفظ داراى يك معنى هستند همچنين در حديث پيامبر(ص) مى‏فرمايد «بنى الاسلام على خمس، شهادة ان لا اله الا الله الخ» سپس در حديث وفد القيس همين پنج ركن را در تفسير ايمان بيان مى ‏كند از اين دو حديث هم معلوم مى‏شود كه ايمان و اسلام مترادف المعنى هستند (يعنى دو لفظ داراى يك معنى)(3)



مثال تباين :


درقرآن كريم است «قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا » (4) ازاين آيه معلوم مى ‏شود كه ايمان واسلام غير يكديگر هستند چراكه اعراب گفتند كه ما مومن هستيم چونكه ايمان نداشتند خداوند در جوب آنها به پيامبر(ص) گفت: بگواى پيامبر نگوييد كه ما مومن هستيم بلكه بگوييد ما مسلمان هستيم چونكه اسلام بر اعمال ظاهرى اطلاق مى شود آنها اعمال ظاهرى انجام می ‏دادند به اين خاطر ادعاى ايمان كردند اما ايمان تعلق آن با دل وقلب است كه در دل آنها چون كه ايمان نبود به اين خاطر خداوند آنها را رد كرد.

و هم چنين در حديث جبرائيل وقتى كه ازايمان سوال كرد پيامبر(ص) تفسير ايمان را با عقايد معين ومعلوم بيان كرد وتفسير اسلام را با اعمال معلوم ومعين بيان كرد.




مثال تداخل :



چنانچه در حديث است كه از پيامبر(ص) پرسيدند كه «اى العمل افضل؟ قال الايمان بالله
ورسوله» دراين حديث پيامبر(ص) اعمال ظاهرى را كه متعلق به اسلام است ايمان مسمَّى كرد
معلوم مى ‏شود كه اسلام در ايمان داخل است هم چنين روايت عمرو بن عبسر است كه از پيامبر(ص) سوال كردند «فاَيُّ الاسلام افضل؟ قال الايمان»(5) در اين حديث هم پيامبر، اسلام را در ايمان داخل كرده.

خلاصه اينكه ايمان واسلام حقيقت شرعى جداگانه‏اى دارند چنانچه حقيقت جداگانه‏ى
لغوى دارند چون كه ايمان نام اعتقاد مخصوص است واسلام نام انجام دادن اعمال شرعى ظاهراً است ليكن هر دو با هم تعلق تكميلى دارند چنانچه يك معتقد، مومن كامل نمى‏شود تا وقتى كه اعمال ظاهرى را انجام ندهد همينطور كه يك مسلم،مطيع كامل نمى‏شود تا وقتى كه با دل يقين وتصديق نكند اگر كلمه اسلام وايمان يكجا ودر مقام سوال وارد بشوند حقيقت آنها جداودر مقام سوال نباشند پس در اين صورت مى‏شود كه آنها رادر يك ديگر داخل كرد .(6)


حافظ ابن رجب حنبلى(رح) مى ‏فرمايد وقتى كه ايمان واسلام جداجدا بيان شوند درهر دو هيچ فرقى نيست وقتى كه هردو يكجا ذكر شوند پس در آنها فرق مى‏شود . مى‏فرمايد «فالايمان و الاسلام كاِسم الفقير والمسكين اذا اجتمعا افترقا واذاافترقا اجتمعا» يعنى اين هردو لفظ مانند لفظ مسكين و فقير هستند وقتى كه اين هردو لفظ يكجا باشند حقيقت آنها جدا وغير يكديگرمى‏ شوند وقتى كه جدا جدا ذكر شوند در يكديگر داخل مى ‏شوند.(7)

منابع:

(1)سوره يونس /84
(2) سوره ذاريات /35 و36
(3)كشف البارى شرح صحيح البخارى ج/1 ص/606 تاليف شيخ سليم الله جان چاپ مكتبه
فاروقيه

(4) سوره حجرات /14
(5) صحيح مسلم ج/1 مقدمه كتاب الايمان ص/102
(6)فتح البارى ج/1 ص/115 كتاب الايمان باب سوال جبرائيل النبى(ص) عن الايمان
والاسلام

(7)فتح الملهم ج/1 ص/428 و429 البحث الاول فى موجب اللغة
http://www.mazaheb.ir

ادامه دارد...

شعیب;278704 نوشت:
با سلام
در زمينه آنچه که ايمان به آن تعلق مي گيرد نيز ميان عالمان و متکلمان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد را براي ايمان داشتن کافي مي دانند، ولي شيعه دو اصل عدل و امامت را نيز بر آن مي افزايد. از نظر شيعيان ايمان مرتبه بالاتري از اسلام است. انسان با اعتقاد به سه اصل توحيد، نبوت و معاد، مسلمان مي شود و از کفر و الحاد نجات مي يابد؛ ولي نجات کامل در گرو ايمان است و مؤمن واقعي به کسي اطلاق مي شود که به دو اصل عدالت و امامت چهارده معصوم(ع) باور عميق و قلبي داشته باشد. باور داشتني که به محبت عميق و پيروي عملي از آنها بيانجامد.

با سلام و تشکر از مطلب جامع شما

خوب اگر ما این را به عنوان اعتقاد شیعه قبول کنیم، رسما مسئله اساسی ایمان را موروثی کردیم.
چون بالای 99 درصد کسانی که امروز حداقل به ظاهر به ولایت امامان معصوم علیهم السلام+عدالت اعتقاد دارند، در خانواده شیعه به دنیا آمده اند و شیعه تربیت شده اند.

یعنی اهل سنت به واسطه جبر از ایمان محروم شدند و هیچگاه مومن محسوب نمی شوند؟ (غیر از آنهایی که شیعه را حق یافتند و نپذیرفتند)

در حالیکه علمای آنها طبق اظهارات خود شما، به آنها می گویند ایمان فقط توحید و نبوت و معاد است.
اکثریت هم فکر می کنند که دینشان آخرین دین است و دیگر خطری نسبت به آینده خود احساس نمی کنند :Gig:

mahdy2;279240 نوشت:
با سلام و تشکر از مطلب جامع شما خوب اگر ما این را به عنوان اعتقاد شیعه قبول کنیم، رسما مسئله اساسی ایمان را موروثی کردیم. چون بالای 99 درصد کسانی که امروز حداقل به ظاهر به ولایت امامان معصوم علیهم السلام+عدالت اعتقاد دارند، در خانواده شیعه به دنیا آمده اند و شیعه تربیت شده اند. یعنی اهل سنت به واسطه جبر از ایمان محروم شدند و هیچگاه مومن محسوب نمی شوند؟ (غیر از آنهایی که شیعه را حق یافتند و نپذیرفتند) در حالیکه علمای آنها طبق اظهارات خود شما، به آنها می گویند ایمان فقط توحید و نبوت و معاد است. اکثریت هم فکر می کنند که دینشان آخرین دین است و دیگر خطری نسبت به آینده خود احساس نمی کنند

سلام دوست گرامی
ایمان واقعی آن است که افراد به تمام آنچه که پیامبر اسلام آورده معتقد شده و در عمل به آن ملتزم شوند حال ما با ادله عقلی و شرعی ثابت می کنیم که امامت و عدل الهی از آن مواردی است که جز شالوده دین اسلام و آموزه های وحیانی پیامبر اسلام است
اگر این گونه باشد که گذشت اعتقاد به امامت و عدل الهی شرط ایمان شده و با منتفی شدن این شرط ایمان هم از بین می رود
حال چه همه انسانهای روی زمین به این شرط عمل کنند یا نکنند این شرط سر جای خود است و به علت کم بودن طرفدارن یک حقیقت نمی توان آن را از حق بودن انداخت و به آن ترتیب اثر نداد
در این میان کسانی که مورد استضعاف فکری قرار گرفته اند یعنی نتوانسته اند به حق دست پیدا کنند یا موضوع را اشتباه گرفته اند و راه به بیراهه رفته اند(بعد از تلاش برای هدایت ) آنها نزد خدا ماجور خواهند بود و با آنها معامله غیر مومن نمی شود و در احادیثی داریم که ایمان به آنها عرضه شده و مورد تعلیم قرار گرفته و آزمایش می شوند که آیا ایمان می آورند یا نه
والسلام

mahdy2;279240 نوشت:

خوب اگر ما این را به عنوان اعتقاد شیعه قبول کنیم، رسما مسئله اساسی ایمان را موروثی کردیم.
چون بالای 99 درصد کسانی که امروز حداقل به ظاهر به ولایت امامان معصوم علیهم السلام+عدالت اعتقاد دارند، در خانواده شیعه به دنیا آمده اند و شیعه تربیت شده اند.

یعنی اهل سنت به واسطه جبر از ایمان محروم شدند و هیچگاه مومن محسوب نمی شوند؟ (غیر از آنهایی که شیعه را حق یافتند و نپذیرفتند)

در حالیکه علمای آنها طبق اظهارات خود شما، به آنها می گویند ایمان فقط توحید و نبوت و معاد است.
اکثریت هم فکر می کنند که دینشان آخرین دین است و دیگر خطری نسبت به آینده خود احساس نمی کنند :gig:


این شبهه شما در باره مرز بین کفر و اسلام و حتی بین انسان و حیوان نیز مطرح است؟ بسیاری از مسلمین، در محیط اسلامی بدنیا آمده اند و در مسلمانی خود نقشی نداشته اند و همچنین انسانها نیز بدون انتخاب، انسان بدنیا آمده اند.
برای پاسخ به این شبهه به دو مطلب توجه شود:
مطلب اول:
خداوند آنچه از نعمتهای معنوی به فردی می دهد، از آن ها باز خواست می کند. (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ. تکاثر: 10) مهمترین این نعمتها آشنایی با حقیقت و احساس علاقه قلبی نسبت به آن است.
آشنایی با حقیقت و احساس علقه قلبی نسبت به آن قبل از آن باعث سرور گرد موجب هراس است.چون مسؤولیت انسان را به شدت سنگین می کند.
شکر آشنایی ذهنی و قلبی با حقیقت، به دو چیز است اول این که رفتارمان را تابع ذهن و قلبمان بکنیم و دوم این که دیگران را با این حقیقت آشنا کنیم. که اگر این دو اتفاق پر برکت بیافتد، حقیقت بیشتر برای ما جلوه خواهد کرد و به لایه های عمیق تری از قلبمان رسوخ خواهد نمود.
در میان حقائق جهان هستی، رکن همه آنها، ولایت امیر المؤمنین است. که فعلا جایی اثبات این ادعا نیست.
مطلب دوم:
فقه اسلامی رسالتش تبیین مرزهای حلال و حرام و به تبع آن مکروه و مستحب مباح است. لذا فقه کاری به باطن انسانها ندارد. درست مثل قوانین مدنی و یا قضایی همه کشورها. فقه شیعی، محدودیتهایی را برای بعضی از انسانها قائل شده است. و برای رهایی از این محدودیتها به آنها می گوید مسلمان شوید و شیعه گردید. کسی که مشلمان نیست نمی تواند با مسلمان ازدواج کند و کسی که سنی است نمی توان به او زکات داد.
فقه دیگر کاری به این ندارد که این فرد کافر و یا سنی و یا سیعه، به بهشت می رود و یا به جهنم. خدا از درون او باخبر است که با حقائقی که خداوند در اختیار او قرار داده است، چه کرده است.
خب البته فقه اهل سنت هم برای شیعیان محدودیتهایی را ایجاد نموده اند و قوانین کفار نیز برای مسلمین محدودیتهای را قائل هستند. هر کس که بتواند قدرت سیاسی یک کشوری را بدست بیاورد، محدودیتهای خودش را اعمال می کند. همانطور که در دو و نیم قرن نخست صدر اسلام انواع محدودیتها به اسم اسلام بر شیعیان اعمال شد.
در فقه شیعی، مؤمنین تنها شیعیان هستند. وقتی گفته می شود آیا در شهودی که به محکمه احضار می شود، ایمان شرط است یا نه یعنی آیا باید شیعه باشند و یا می توانند از اهل سنت نیز باشند.
شیعه معتقد است که همه صفات ارزشی که در قرآن از آنها نام برده شده است در مصداق اکمل آن تطبیق به امامان بزرگوار نموده و بعد شامل شیعیان آنها می شود. و در مقابل همه زشتیهایی که از آنها در قرآن نام برده شده است شامل دشمنان آنان می گردد. و دلیل آن هم رکن اساسی بودن ولایت در همه مراتب کمالی انسان است.

موضوع قفل شده است