جمع بندی سرکوب دگراندیشی در اسلام

تب‌های اولیه

73 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

آبـرنـگـ;607827 نوشت:
از نگر من، همه‌ی این‌ها، مصادره به مطلوب و یک بام و دو هوا است.
وگرنه چگونه سخن کارشناسان دینی، می‌تواند در دسترس باشد؛ اما کارشناسان بی‌دین، نه؟

سلام

اتفاقاً مطالبی که پیرامون عدم جواز و ممنوعیت خواندن کتب ضاله (ضد دینی و الحادی) گفتیم و دوستان اشاره کردند اولاً مبتنی بر توصیه و تأیید عقل و شرع بوده و ثانیاً این ممنوعیت متوجه تحقیق و مطالعه ی منابع اصلی ادیان و شرایع نمی شود. آنچه بنظر می رسد بیش از همه شما بدنبال مصادره به مطلوب هستید و علیرغم اینهمه گزاره های منطقی و مصادیق روشن، اندیشه خودتان را بر قضاوتی یکطرفه استوار کرده و مطلوب تان را مصادره کرده اید.

بعلاوه هیچ محدودیتی در دسترسی وجود ندارد اگر کسی بخواهد علیرغم این هشدارها و اخطارها به هر منبعی اعم از منابع موافق و مخالف دسترسی پیدا کند با کمی جستجو دسترسی خواهد یافت. علیرغم ممنوعیت مواد مخدر، داروهای غیرمجاز و ... بدلیل آسیب هایی که دارد، آنها که طالب باشند و یا به هشدارها بی توجه، از هر راهی به مطلوب شان می رسند. معمولاً در خانه والدین داروهای خطرناک را دور از دسترس کودکان در طبقات بالای قفسه و کمدها قرار می دهند و فرزندان شان را از نزدیک شدن به داروهای خاص منع می کنند اما این به معنای عدم امکان دسترسی ایشان نیست. اگر کودکان به هشدارها توجه نکنند با گذاشتن صندلی و کمی زحمت می توانند در محتوای داروها کنکاش کنند.

آبـرنـگـ;607827 نوشت:
همانگونه که گفته شد، گفت و گو به پایان رسیده است؛ و ادامه، چیزی جز بازگو کردن سخنان پیشین نیست.

در این فقره، ما هم بر همین نظر هستیم به همت دوستان عزیز، در پاسخ به شما و سؤال اصلی و سؤالات مرتبط به آن، پاسخ های مطلوب و "هر آنچه شرط بلاغ بود" گفته شد. قضاوت بر عهده مخاطبان و مراجعان عزیز. ان شاء الله بزودی تایپیک را بسته و جمعبندی خواهیم نمود.

موفق باشید ...:Gol:

آبـرنـگـ;607827 نوشت:
او را سرکوب می‌کنند (کشتار زنجیره‌ای در ابتدای انقلاب؛ یا حتی در زمان پیامبر) یا اگر کاربر ساده‌ای باشد، معمولا او را به بی‌منطقی و بی‌انصافی متهم می‌کنند (همانگونه که کارشناس، در این گفتار، مرا بدان متهم کردند).

سلام مجدد:Gol:

در حوزه تقابل اندیشه ها، مشی اسلام سرکوب گری نبوده و نیست. در زمان پیامبر (ص) و امامان معصوم (ص) اندیشه های مخالف اسلام بوده اند و اسلام به اندیشه های مخالف احترام می گذاشته و کرسی های پاسخگویی به اشکالات و شبهات مخالفان برقرار بوده، اسلام تنها با اندیشه ها و سردمداران مخالفی برخورد سرکوب گرایانه داشته که مانع تبلیغ و ترویج اسلام بودند و یا در درون و بیرون نظام اسلامی عاملی مزاحم بوده اند.

در انقلاب اسلامی هم مشی صاحبان اصلی نظام (امام (ره) و رهبر معظم انقلاب) و مسئولین متعهد و اصولی نظام بر همان مبنای اسلام عزیز بوده، احترام به نظرات مخالف و پاسخ به شبهات آنها، امروزه چه کسی است حضور اندیشه های مخالف اسلام، تشیع و نظام اسلامی را در درون کشور نداند، بسیاری از صاحبان اندیشه ها آزادانه به نظام اسلامی، قانون اساسی و اصل مترقی ولایت فقیه انتقاد می کنند و در حوزه های مختلف، مشغول فعالیت اند. اما آنها که پا را از مرحله تقابل اندیشه ها فراتر نهاده و موجب اخلال و بی نظمی در عرصه های مختلف نظام شده اند و یا به ترور و امثال آن روی آورده اند به اقتضای خودشان برخورد کرده است.

ضمن آنکه بنده شما را به بی انصافی متهم نکردم. اگر در گزاره من دقت کنید، گفته ام: "[=Microsoft Sans Serif]تنها باید کمی منصفانه تر به مطالبی که دوستان عزیز و به قلم و اندیشه حقیر تقریر شد بنگرید." روی سخن من دعوت به انصاف بیشتر است نه فقدان انصاف.(دقت کنید)

در هر صورت از مشارکت شما و همه دوستان در این بحث، تشکر می کنم.:Gol:

موفق باشید ...:Gol:

[="Microsoft Sans Serif"]

Reza-D;608018 نوشت:
و سوال بنده اين است: شما كه با اسلام مخالف هستيد ، آيا دليلش اين است كه با تفكر ضد اسلام خو گرفته ايد و به دليل اين خو گرفتن با تفكرات ضد اسلامي ، مفاهيم اسلام را هرچند درست باشد نخواهيد پذيرفت؟ يا اينكه نه ، شما خودتان به اين رسيده ايد كه اسلام مفاهيم غلطي دارد؟

اگر نگاهی به نوشته‌های من، در طول یک‌سال و چندماهی که در اینجا هستم، شود؛ دیده می‌شود که در گذشته، من جزو طرفداران اسلام بودم.
اما آن‌زمان، دانش من، بسیار کم‌تر از اکنونم بود.
برای نمونه: «در جایی گفتم: پیامبر، هیچگاه آغاز کننده‌ی جنگ نبوده (و من این را، چون از کارشناسان دینی شنیده بودم، بازگو کردم؛ بدون پژوهش)» اما با خواندن تاریخ صدر اسلام، خلاف آن‌را، در «جنگ بدر» دیدم. اگرچه در پایان همه‌ی گفت و گوها می‌گفتم: «این‌ها، چیزی‌ است که تاکنون یافته‌ام» اما اگر یک کارشناس مخالف اسلام در اینجا می‌بود و مرا با سخنی استوار و مستند، از نادانی در می‌آورد؛ خیلی زودتر به راستی می‌رسیدم.

دگرگون شدن دید من نسبت به اسلام، برایم بسیار هزینه‌ی سنگینی داشت؛ یک افسردگی شدید دچار من کرده بود که من نه خوراکی می‌خوردم و نه حوصله‌ی چیزی را داشتم. چراکه سخت است بیست‌سال با یک نگرش بزرگ شوی، اما بعد آن، دریابی که بیشتر آن باورها، بی‌پایه بوده. همانند آدمی که در بیست سالگی، دریابد پدر و مادرش، پدر و مادر راستینش نیستند!
خیلی خیلی سخت بود تغییر دیدگاهی که بیست سال به خوردم داده بودند؛ و من، کسانی که به من دروغ گفتند را، تنها به خاطر «ناآگاهی و مطالعه نداشتن» می‌بخشم.

مشکور;608087 نوشت:
ضمن آنکه بنده شما را به بی انصافی متهم نکردم. اگر در گزاره من دقت کنید، گفته ام: "تنها باید کمی منصفانه تر به مطالبی که دوستان عزیز و به قلم و اندیشه حقیر تقریر شد بنگرید." روی سخن من دعوت به انصاف بیشتر است نه فقدان انصاف.(دقت کنید)
«منصف» یک صفت غیرقابل شمارش است!
شما نمی‌توانید به کسی بگویید: تو اکنون دو کیلو منصف هستی؛ ولی باید چهارکیلو منصف باشی!
آدم، یا منصف است؛ یا نیست. نیمه نصفه که نمی‌شود! چراکه حتی اگر یک سخن غیر منصفانه کوچک هم بزند، منصف بودن او، زیر سوال می‌رود.
همانند دروغگو بودن؛ که اگر دروغگویی فردی ثابت شود (هرچند دروغش کوچک باشد) از دید قانونی یا فقهی، سخن آن‌فرد، دیگر قابل استناد نیست! پس نمی‌شود به آن دروغگو گفت: بیشتر راستگو باش:Gig:
بیشتر منصف باش؛ یک نوع اتهام زدن دیپلماسی است و بس.

آبـرنـگـ;608147 نوشت:
اگر نگاهی به نوشته‌های من، در طول یک‌سال و چندماهی که در اینجا هستم، شود؛ دیده می‌شود که در گذشته، من جزو طرفداران اسلام بودم.
اما آن‌زمان، دانش من، بسیار کم‌تر از اکنونم بود.
برای نمونه: «در جایی گفتم: پیامبر، هیچگاه آغاز کننده‌ی جنگ نبوده (و من این را، چون از کارشناسان دینی شنیده بودم، بازگو کردم؛ بدون پژوهش)» اما با خواندن تاریخ صدر اسلام، خلاف آن‌را، در «جنگ بدر» دیدم. اگرچه در پایان همه‌ی گفت و گوها می‌گفتم: «این‌ها، چیزی‌ است که تاکنون یافته‌ام» اما اگر یک کارشناس مخالف اسلام در اینجا می‌بود و مرا با سخنی استوار و مستند، از نادانی در می‌آورد؛ خیلی زودتر به راستی می‌رسیدم.

دگرگون شدن دید من نسبت به اسلام، برایم بسیار هزینه‌ی سنگینی داشت؛ یک افسردگی شدید دچار من کرده بود که من نه خوراکی می‌خوردم و نه حوصله‌ی چیزی را داشتم. چراکه سخت است بیست‌سال با یک نگرش بزرگ شوی، اما بعد آن، دریابی که بیشتر آن باورها، بی‌پایه بوده. همانند آدمی که در بیست سالگی، دریابد پدر و مادرش، پدر و مادر راستینش نیستند!
خیلی خیلی سخت بود تغییر دیدگاهی که بیست سال به خوردم داده بودند؛ و من، کسانی که به من دروغ گفتند را، تنها به خاطر «ناآگاهی و مطالعه نداشتن» می‌بخشم

ممنون ميشوم مطالبي را كه ياد گرفتيد (و با يادگيري آنها از اسلام برگشتيد) و اينجا ارائه داديد و كارشناسان پاسخ درستي براي شما نداشتند ، لينك آنها را براي بنده بگذاريد تا مطالعه كنم و بنده هم از منظر خودم صحبت شما و پاسخ كارشناسان را مقايسه كنم و بتوانم قضاوت منصفانه اي داشته باشم. تشكر

[=Microsoft Sans Serif]

Reza-D;608152 نوشت:
ممنون ميشوم مطالبي را كه ياد گرفتيد (و با يادگيري آنها از اسلام برگشتيد) و اينجا ارائه داديد و كارشناسان پاسخ درستي براي شما نداشتند ، لينك آنها را براي بنده بگذاريد تا مطالعه كنم و بنده هم از منظر خودم صحبت شما و پاسخ كارشناسان را مقايسه كنم و بتوانم قضاوت منصفانه اي داشته باشم. تشكر
تا جایی که من دیده‌ام، کارشناسان همواره پاسخی دارند؛ و هیچگاه مخاطب خود (که مخالف اسلام هم هست) را در حد و اندازه‌ای نمی‌بینند که سخنش را بر حق بدانند و در برابرش خاموش شوند. برای همین، من از گفت و گوی زنده، بسیار بیشتر استقبال می‌کنم (و در آن، توانایی بیشتری دارم چون) گفت و گویی برگرفته از دانش خود آدم است. اما در گفت و گوهای مجازی، طرف دیگر، هنگامی که دانش زیادی ندارد، می‌تواند برود سخنی از دیگران را کپی کند و با آن، گفت و گو را، گمراه کند؛ به عبارتی، راه سفسطه، بازتر است.

نوشته‌های پایانی من (نزدیک به دو سه ماه پیش) در همین زمینه است؛ می‌توانید آن‌ها را نگاه کنید. اما بعید می‌دانم آن‌را (دست‌کم در کوتاه مدت) بپذیرید؛ همانند خود من؛ زمانی که برای نخستین بار نوشتاری مخالف اسلام را خواندم (تا به پیروی از سخن بزرگان «آنرا رد کنم» نه حقیقت را دریابم)، نتوانستم برخی از سخن‌هایش را رد کنم؛ ولی از روی احساس (نه منطق) رأی به نادرستی آن دادم (چون از کودکی به من گفته بودند: چنین کسانی دروغگو و جهنمی هستند؛ و این برای من سخت بود که برخلاف تلقین‌های چندساله‌ام بیندیشم).

هنگامی که گفتید «شما (من) از اسلام برگشتید» ته دلم یک غمی جلز ولز کرد!
هنوز برایم سخت است!
برای همین است که پیمان بسته‌ام: اگر روزی فرزندی از من پدیدار شود؛ هیچ‌گاه او را تک‌بعدی بار نخواهم آورد. هیچ‌گاه او را بر پایه‌ی نگرش خودم بار نمی‌آورم. او را آزاد می‌گذارم که خود، راه خود را پیدا کند؛ تا همانند من، کل نظم و برنامه‌ی زندگی‌اش برهم نریزد.

آبـرنـگـ;608218 نوشت:
نوشته‌های پایانی من (نزدیک به دو سه ماه پیش) در همین زمینه است؛ می‌توانید آن‌ها را نگاه کنید. اما بعید می‌دانم آن‌را (دست‌کم در کوتاه مدت) بپذیرید؛ همانند خود من؛ زمانی که برای نخستین بار نوشتاری مخالف اسلام را خواندم (تا به پیروی از سخن بزرگان «آنرا رد کنم» نه حقیقت را دریابم)، نتوانستم برخی از سخن‌هایش را رد کنم؛ ولی از روی احساس (نه منطق) رأی به نادرستی آن دادم (چون از کودکی به من گفته بودند: چنین کسانی دروغگو و جهنمی هستند؛ و این برای من سخت بود که برخلاف تلقین‌های چندساله‌ام بیندیشم)

1 - لینک نوشته های خود را ندادید

2 - برای فرزندی که روزی قرار است صاحبش شوید پیشاپیش آرزوی موفقیت ، سربلندی و انتخاب راه درست را دارم

3 - با احترام ، ممنون میشوم شما جای من تصمیم نگیرید و به دلیل همان آزادی که به آن اعتقاد دارید ، اجازه بدهید که من خودم صحبت های دو طرف را بخوانم و آزادانه تصمیم بگیرم

4 - گفتید ته دلم غمی آمد..... شاید هنوز اطلاعات شما تکمیل نشده باشد.....

[=Microsoft Sans Serif]

Reza-D;608283 نوشت:
لینک نوشته های خود را ندادید
مادر من در این موقع‌ها، به من می‌گوید: «نمی‌خوای جات بخوابم سرورم؟»
خب برادر من؛ برو تو پروفایلم (مشاهده ارسال‌ها) و لینکش رو ببین دیگه:Gig:
نقل قول:
با احترام ، ممنون میشوم شما جای من تصمیم نگیرید و به دلیل همان آزادی که به آن اعتقاد دارید ، اجازه بدهید که من خودم صحبت های دو طرف را بخوانم و آزادانه تصمیم بگیرم
تصمیم نگرفتم؛ پیش‌بینی کردم.
نقل قول:
گفتید ته دلم غمی آمد..... شاید هنوز اطلاعات شما تکمیل نشده باشد
بله؛ و اگر نگاه کنید، من هنوز هم در سخنانم از واژه‌هایی همچون «تاکنون» استفاده می‌کنم.

آبـرنـگـ;608324 نوشت:
مادر من در این موقع‌ها، به من می‌گوید: «نمی‌خوای جات بخوابم سرورم؟»
خب برادر من؛ برو تو پروفایلم (مشاهده ارسال‌ها) و لینکش رو ببین دیگه

اطلاع نداشتم که از این طریق میشه لینک ها رو دید

خدا مادرتون رو براتون حفظ کنه

آبـرنـگـ;608218 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]
هنگامی که گفتید «شما (من) از اسلام برگشتید» ته دلم یک غمی جلز ولز کرد!

[=Microsoft Sans Serif]
سلام علیکم و رحمة الله

خداوند این جلز و ولز را برایتان حفظ کند :Nishkhand::Gol: برای خودش نعمتی است که باید شکرگزارش بود ... :ok:
آبـرنـگـ;608218 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]برای همین است که پیمان بسته‌ام: اگر روزی فرزندی از من پدیدار شود؛ هیچ‌گاه او را تک‌بعدی بار نخواهم آورد. هیچ‌گاه او را بر پایه‌ی نگرش خودم بار نمی‌آورم. او را آزاد می‌گذارم که خود، راه خود را پیدا کند؛ تا همانند من، کل نظم و برنامه‌ی زندگی‌اش برهم نریزد.

به نظرتان بهتر نیست اگر به جای آن سعی کنید تا کمی کار فرزندتان را ساده کنید، یعنی تمام سعیتان را بکنید که دینی که حقیقی‌ است و آیینی که بهتر است را با تحقیق و تفکر و مشورت بسیار بیابید و از ابتدا به فرزندتان آن را بیاموزید (بدون تعصب و عالمانه و بدون کشتن روحیه‌ی حقیقت‌طلبی در او) تا از ابتدای زندگی‌اش در راهی که بهتر است گام بردارد؟ لااقل این مسیر هم اگر به اندازه‌ی وسع علمی شما درست باشد باز بهتر از راهی است که اشتباه بودنش برای شما که پدر و مسؤول تربیت او هستید غلط بودنش محرز و آشکار است، جز این است؟ این کار احتمال آنرا که او در دوران کودکی و نوجوانی بدون تحقیق راه اشتباه را از منابع غیرموثق گرفته و به قول خودتان مانند آن کبوتر جَلد یا جزامی دهکده‌ی جزامی‌ها گرفتار عادات اشتباه شود را کاهش می‌دهد؟ یا کمک می‌کند که کمتر در کودکی و نوجوانی سردرگم میان اعتقادات بسیار شود؟ یا خدای ناکرده به نداشتن هرگونه اعتقادی خو کند و البته باز این خو کردن خودش مصداق کبوتر جلد و جزامی جزیره‌ی جزامی‌ها شود؟

اگر شما به خداوند اعتقاد ندارید این پیمان را لابد با خودتان بسته‌اید، درست است؟ پیمانی که یک نفر با خودش می‌بندد چه الزامی به رعایتش است؟ وقتی خودش راضی باشد که آن پیمان انجام نگیرد چه کسی می‌تواند او را بازخواست کند که چرا به پیمان خود وفا نکردی؟ اصولاً بستن پیمان با خود چه اعتبار یا معنای عقلایی دارد؟ از نوع تلقین به خود می‌باشد؟ ... احتمالاً صرفاً یک قصد را نشان می‌دهد که تصمیم امروزتان است ولی هیچ الزامی به اینکه تصمیم فردایتان هم همان باشد وجود ندارد و تابع تفکرات شما در هر زمانی است ... بدون ضمانت اجرایی

از این موضوع که بگذریم آیا اصولاً مطابق پیمانی که با خود بسته‌اید «هیچ ارزشی» را نمی‌خواهید به کودکتان بیاموزید؟ توجه دارید که هر ارزشی را که بخواهید به او بیاموزید ممکن است مطابق اعتقادات و ایدئولوژی آن زمان شما ارزش باشد و از نظر کس دیگری ارزش چیز دیگری باشد که حتی برای شما ضدارزش به حساب بیاید، و از طرفی هم شما می‌خواهید کودکتان خودش ارزش‌هایش را کسب کند و نمی‌خواهید هیچ اعتقادی در او نهادینه شود یا به حالت موروثی به او برسد، پس قاعدتاً مطابق آن پیمان هیچ گونه اخلاق یا عملی را به عنوان ارزش یا ضدارزش نخواهید توانست به او بیاموزید چون این بر خلاف ارزش‌های امروز خودتان و آن پیمان‌نامه است :ok: اما آیا می‌توانید خود را راضی کنید که او را به «هر» کاری از خوب و بد در نظر خودتان وارد کنید و تجربه‌اش را به او بچشانید یا در هر صورت نشانش دهید بدون اینکه هیچ عکس‌العمل موافق یا مخالفی از خود نشان دهید تا او بدون خط گرفتن از شما بتواند در سن بلوغ خودش آزادانه بین آنها دست به انتخاب بزند؟ تأکید حقیر روی هر کاری و هر حخلقیاتی است، از کارها و خلقیات به نظر شما خیلی عالی و انسانی و خوب تا اعمال و خلقیات از نظر شما خیلی زشت و سخیف و زننده و کثیف و حیوانی و رذیلانه، دقیقاً بنا بر این نکته که شما معتقد هستید هر چیزی باید به ضدش شناخته شود (که البته حقیر روی این گزاره حرف دارم و تنها تا حدّی از آن با شما موافق هستم)؟ آیا تضمینی دارید که او راه خود را عالمانه اختیار خواهد کرد و نه بر اساس هوای نفسش بعد از اینکه کارهای زشت یا اخلاقهای زشت یا لذت‌های زشت را هم تجربه کرد یا وصفشان را شنید و گاهی هم وصف‌العیش نصف‌العیش؟ آیا شما خود را در مورد تربیت فرزندتان و اینکه او در آینده چه راهی را انتخاب نماید بدون مسؤولیت می‌شناسید؟

به طور خاص حقیر متوجه شده‌ام که شما خیلی به واژه‌ی وطن و صفت وطن‌دوستی و همچنین به تاریخ کهن و فرهنگ غنی ایران‌زمین علاقه‌مند هستید ... بدون اینکه قصد اهانت داشته باشم اگر حقیر بگویم این مسائل هیچ ارزشی ندارند و بیایید و کتاب مخالفان این مسائل را بخوانید (احتمالاً نوشته‌ی یکی که پر است از افترا به کوروش هخامنشی و غیره) آیا بدون تعصب وارد گود خواهید شد یا این ارزش‌ها برایتان تثبیت شده است؟ آیا فرزندتان را اجازه خواهید داد و تشویقش هم خواهید کرد که کتابهای ایشان را در این زمینه مطالعه کند؟ آیا شما با مطالعه و تفکر و تعقل به حقانیت و اصالت و اهمیت وطن‌دوستی رسیده‌اید؟ چرا وطن برایتان ارزش دارد؟ آیا وقتی ایران برایتان ارزش دارد ایران را در محدوده‌ی مرزهای فعلی‌اش دوست دارید یا در محدوده‌ی مرزهای زمان صفویان یا زمان ساسانیان یا زمان هخامنشیان؟ آیا عشقی که به ایران می‌ورزید فی‌المثل شامل افغانستان که زمانی جزء خاک ایران بوده است هم می‌شود؟ آیا تمدن آنجا را همانطور که تمدن مادها برایتان مهم است و به آن افتخار می‌کنید دوست دارید و به آن هم افتخار می‌کنید؟ آیا تمایل دارید فرزندتان روحیه‌ی وطن‌دوستی داشته باشد یا دوست دارید او یک بعدی نبوده و اگر دیدید که تمایل دارد که هیچ ارزشی برای وطنش قائل نباشد او را در تفکری که به هر ترتیب به آن رسیده است تشویق می‌کنید؟ آیا برایتان مهم خواهد بود اگر تفکر او بر این اساس باشد که «منفعت شخصی» بر «منفعت ملی» مقدم است و مثلاً قاچاق زیرخاکی و گنجینه‌‌های تاریخی و فرهنگی هیچ اشکالی ندارد و خیلی هم خوب است؟

آیا این حکم خاص اسلام که خواندن کتابهای ضاله برای فرد بی‌اطلاع از دین خود حرام است هنوز به نظر شما خلاف انصاف و زیاده‌طلبی و محدودیت‌ غیرلازم است؟ منفی بودن پاسخ این سؤال برای حقیر در حدّ بدیهی است، برای شما نیست؟
در پناه خداوند باشید ان شاء الله، :Gol:
یا علی علیه‌السلام

نقل قول:

اولاً: کسانی که در ابتدای راه شناخت هستند و هنوز به استواری عقیده و یا قدرت تجزیه و تحلیل و مقایسه بین اعتقادات صحیح و ناصحیح نرسیدند ممکن است با خواندن کتاب های ضد اسلامی اندیشمندان غربی و و برخی الحادگرایان، تحت تأثیر قرار گرفته و ناخواسته در دام تشکیک و تردیدهای مذمنی بیفتند که همچون سرطانی به جان شان افتاده و ایشان را بدون آنکه توان تحقیق و بررسی و مقایسه عالمانه بین یافته های جدید و پیشین داشته باشند، در اعتقادات و مبانی دینی شان دچار تزلزل و سستی کند.

اقا نصف علامه های دین میگن ما هرچی بیشتر خوندیم فهمیدیم کمتر میدونیم با این اوصاف که صد سال دیگم کسی تمامو کمال عالم نمیشه که!
این حرف که میگین تحت تاثیر دو نفر نامسلمان قرار میگیره هم برام قابل درک نیست
خب یارو میره یه حکمت شادان نیچه میخونه یه انسان کامل مطهری یه پندار خدای داوکینز خودش قضاوت میکنه دیگه! ینی چی که تحت تاثیر میشه.. اگ اسلام به خودش مطمئنه و میگه گیراییش والا تر از هرچیز دیگه ایه که نباید این قد از احتمال غریب الوقوع تحت تاثیر قرار گرفتن بقیه دوری کنه ..

[=Microsoft Sans Serif]جناب باء؛
نمی‌دانم چرا این‌همه پرسش از من پرسیده‌اید؛ پرسش‌هایی که از جان آدمی‌زاد، تا شیر مرغ، درش می‌توان پیدا کرد!

باء;608540 نوشت:
به نظرتان بهتر نیست اگر به جای آن سعی کنید تا کمی کار فرزندتان را ساده کنید، یعنی تمام سعیتان را بکنید که دینی که حقیقی‌ است و آیینی که بهتر است را با تحقیق و تفکر و مشورت بسیار بیابید و از ابتدا به فرزندتان آن را بیاموزید (بدون تعصب و عالمانه و بدون کشتن روحیه‌ی حقیقت‌طلبی در او)
من نگفتم فرزندم را رها خواهم گذاشت؛ بلکه گفتم: «او را تک‌بعدی بار نخواهم آورد.»؛ یعنی تلاش خواهم کرد که همه‌چیز را به او بگویم؛ نه فقط یک‌طرف ماجرا را. سپس او را آزاد می‌گذارم که کدام‌طرفی شود(البته ابتدا باید میل سرکوب شده‌‌ام، برای نیاز به ازدواج جوانه بزند!).
نقل قول:
اگر شما به خداوند اعتقاد ندارید این پیمان را لابد با خودتان بسته‌اید، درست است؟ پیمانی که یک نفر با خودش می‌بندد چه الزامی به رعایتش است؟
من تاکنون در مورد خدا پژوهشی همه‌جانبه انجام نداده‌ام؛ اما بی‌خدایان «بی‌وجدان» که نیستند!
پیمان آدمی با خودش، پیمانی میان خود و اخلاق اجتماعی است.
نقل قول:
به طور خاص حقیر متوجه شده‌ام که شما خیلی به واژه‌ی وطن و صفت وطن‌دوستی و همچنین به تاریخ کهن و فرهنگ غنی ایران‌زمین علاقه‌مند هستید ... بدون اینکه قصد اهانت داشته باشم اگر حقیر بگویم این مسائل هیچ ارزشی ندارند و بیایید و کتاب مخالفان این مسائل را بخوانید (احتمالاً نوشته‌ی یکی که پر است از افترا به کوروش هخامنشی و غیره) آیا بدون تعصب وارد گود خواهید شد
خوشبختانه یا بدبختانه، تاریخ ایران باستان، به دست دشمن ایران (یونانیان) نگارش شده است. ولی با این‌حال، ما آن‌ها را معتبر می‌نامیم. اما آیا یک مسلمان، چنین توانایی دارد که تاریخ نگاشته شده به دست یهودیان را، معتبر بداند؟
از نگر من، بزرگان ما در تاریخ، مردمانی هم‌چون خودمان بوده‌اند؛ مردمانی که اشتباه نیز می‌کرده‌اند.
نقل قول:
آیا این حکم خاص اسلام که خواندن کتابهای ضاله برای فرد بی‌اطلاع از دین خود حرام است هنوز به نظر شما خلاف انصاف و زیاده‌طلبی و محدودیت‌ غیرلازم است؟ منفی بودن پاسخ این سؤال برای حقیر در حدّ بدیهی است، برای شما نیست؟
نه.

باء;608540 نوشت:
توجه دارید که هر ارزشی را که بخواهید به او بیاموزید ممکن است مطابق اعتقادات و ایدئولوژی آن زمان شما ارزش باشد و از نظر کس دیگری ارزش چیز دیگری باشد که حتی برای شما ضدارزش به حساب بیاید، و از طرفی هم شما می‌خواهید کودکتان خودش ارزش‌هایش را کسب کند و نمی‌خواهید هیچ اعتقادی در او نهادینه شود یا به حالت موروثی به او برسد، پس قاعدتاً مطابق آن پیمان هیچ گونه اخلاق یا عملی را به عنوان ارزش یا ضدارزش نخواهید توانست به او بیاموزید چون این بر خلاف ارزش‌های امروز خودتان و آن پیمان‌نامه است اما آیا می‌توانید خود را راضی کنید که او را به «هر» کاری از خوب و بد در نظر خودتان وارد کنید و تجربه‌اش را به او بچشانید یا در هر صورت نشانش دهید بدون اینکه هیچ عکس‌العمل موافق یا مخالفی از خود نشان دهید تا او بدون خط گرفتن از شما بتواند در سن بلوغ خودش آزادانه بین آنها دست به انتخاب بزند؟ تأکید حقیر روی هر کاری و هر خلقیاتی است، از کارها و خلقیاتي كه به نظر شما خیلی عالی و انسانی و خوب هستند گرفته ، تا اعمال و خلقیاتي كه از نظر شما خیلی زشت و سخیف و زننده و کثیف و حیوانی و رذیلانه هستند ، دقیقاً بنا بر این نکته که شما معتقد هستید هر چیزی باید به ضدش شناخته شود (که البته حقیر روی این گزاره حرف دارم و تنها تا حدّی از آن با شما موافق هستم)؟ آیا تضمینی دارید که او راه خود را عالمانه اختیار خواهد کرد و نه بر اساس هوای نفسش بعد از اینکه کارهای زشت یا اخلاقهای زشت یا لذت‌های زشت را هم تجربه کرد یا وصفشان را شنید و گاهی هم وصف‌العیش نصف‌العیش؟ آیا شما خود را در مورد تربیت فرزندتان و اینکه او در آینده چه راهی را انتخاب نماید بدون مسؤولیت می‌شناسید؟


آبـرنـگـ;608565 نوشت:
جناب باء؛
نمی‌دانم چرا این‌همه پرسش از من پرسیده‌اید؛ پرسش‌هایی که از جان آدمی‌زاد، تا شیر مرغ، درش می‌توان پیدا کرد!

از شير مرغ تا جان آدمي زاد؟!!!
مطلب كمي طولاني بود اما مخلص آن همان است كه در نقل قول جناب "باء" قرمز كرده ام
در دو پاراگراف ديگر هم همين است

آبـرنـگـ;608565 نوشت:
من نگفتم فرزندم را رها خواهم گذاشت؛ بلکه گفتم: «او را تک‌بعدی بار نخواهم آورد.»؛ یعنی تلاش خواهم کرد که همه‌چیز را به او بگویم؛ نه فقط یک‌طرف ماجرا را

جناب آبرنگ واقعاً انتظار نداشتم! شما كه تمام حرفهاي خود را رد كرديد!!!

1 - قرار بود طرف را رها بگذاريم (آزاد بگذاريم)

2 - قرار بود خودش تلاش كند ، نه ما او را بار بياوريم

3 - قرار بود خودش همه چيز را بفهمد ، نه ما به او بگوييم

آيا اسلام چيزي بجز اين گفته ، كه جوان ، نظرات مختلف را زير نظر يك بزرگتر (و نه به صورت رها شده) مطالعه كند و خودش انتخاب كند؟

4 - اگر روزي فرزند شما از شما پرسيد:
پدر ، چرا به من اجازه نداديد مواد مخدر مصرف كنم؟ چرا بايد مصرف آن را بد بدانم ، درحاليكه هنوز آن را تجربه نكرده ام؟ از كجا معلوم ، آنها كه گفتند مصرف مواد مخدر بد است اشتباه نكرده يا دروغ نگفته باشند؟
شما چه پاسخي به او ميدهيد؟

[="Tahoma"][="Navy"]

آبـرنـگـ;602711 نوشت:
درود

چرا اسلام، خواندن نوشتارهای مخالف اسلام، برای منِ دانشجو و تازه‌کار را، حرام خوانده است؟


سلام
مطالعه بلکه گاهی حتی شنیدن مطالب خلاف واقع و حقیقت تاثیری مخرب و مستمر در افراد می گذارد لذا می بایست اول فرد خود را در اندیشه دینی قوی کند و در صورت لزوم و برخورداری از توانایی کافی به کتاب منکرین بپردازذ
خیلی ها بوده اند که تحت تاثیر این کتابها بنیان فکری شان فرو ریخته و دیگر اصلاح نشده اند
این مثل آنستکه در جنگ نظامی شما را از مبارزه با دشمن قوی منع کنند و مبارزه با اورا به افراد قویتر شما بسپارند که کاملا منطقی است
موفق باشید
یا علیم

[=Microsoft Sans Serif]

Reza-D;608581 نوشت:
جناب آبرنگ واقعاً انتظار نداشتم! شما كه تمام حرفهاي خود را رد كرديد!!!

شمایی که حتی موضوع ساده و روان گفتار را، تا نوشته‌ی (41) و پیش از تذکر من، متوجه نشدید؛ نمی‌دانم این قضاوتتان که پس از چرخ و فلک بازی جناب باء انجام شد، همانند برداشت نادرست پیشینتان است؛ یا نه!

اما پیش از انتظار شما، این من بودم که انتظار نداشتم دوستان به جای پاسخ به پرسش، بیایند تلی از پرسش‌های جور واجور برایم ردیف کنند؛ یا بیایند در مورد شیوه‌ی زندگی من و فرزندی که هنوز مادرش پیدا نشده که به عقد من درآید، این‌همه مرا سوال‌پیج کنند و در پایان، از این گمراهی که خود یا هم‌اندیششان در گفتار پدید آورده، نتیجه‌گیری هم کنند؛ آنهم ضد من!
شیوه‌ی رفتار من با فرزند فرضی‌ام، که این‌همه (به جای پیکر و تنه‌ی گفتار) مهم شده و گَرد و خاک به پا کرده است؛ هیچ ارزشی در این گفتار ندارد. اما اگر مایل هستید، شیوه‌ام را گزارش می‌کنم.

اگـــر بخواهم فــرزنـدم را پــرورش دهـــــم:

  • دیدگاه خود را بر او تحمیل نخواهم کرد (خلاف قانون اسلامی که نمی‌گذارد دیدگاه مخالفش آزاد و در دسترس باشد)
  • پیش از هرگونه پژوهش، خود را برای او، آیینه‌ی هدایت و مخالفانم را، آیینه‌ی گمراهی، ترسیم نخواهم کرد (خلاف قانون اسلامی که نوشتارهای مخالف خود را «ضاله» می‌خواند).
  • اگر آشکارا و بدون ترس مخالف دیدگاه و ارزش‌های من، زندگی‌ کرد؛ او را اعدام نخواهم کرد (کاری که اسلام به آسانی می‌کند).
  • اگر همسر من، دیدگاهی مخالف من داشت؛ او را خفه یا سرکوب نمی‌کنم که چیزی به فرزند من نیاموزد (خفه کردنی که اسلام، آنرا کاملا منطقی می‌داند و کسانی که حتی یک شعر، ضد من بخوانند، من (پیامبر اسلام) همه‌ی آن شاعران را، ترور می‌کنم).
  • فرزندم را از رفتن به مدرسه منع نمی‌کنم تا در آنجا «معلم دینی‌اش» آموزه‌هایی مخالف آموزه‌های مرا به اون نیاموزد (این نیز، در اسلام یک اصل کاملا منطقی است).
  • بر روی شبکه‌های دینیِ تلویزیون خانه‌ام، پارازیت سرطان‌زا نمی‌اندازم؛ و فرزندم را آزاد می‌گذارم که آن‌ها را نیز، نگاه کند.
  • و در پایان، من قانون‌های زندگی‌ام را، وحی منزل نمی‌دانم که هیچ تغییری در آن ندهم و اگر فرزندم روزی از من نقد کرد، تلاش می‌کنم روشم را تغییر دهم (چیزی که به هیچ عنوان در اسلام پذیرفته نیست).

بازهم می‌گویم: من برای گفتن قانون زندگی خودم، در این گفتار سخن نگفتم؛ که دوستان به جای پاسخ در مورد چرایی این قانون فقهی، ده‌ها پرسش از هر دری از من می‌پرسند تا مرا به سرگیجه دچار کنند و در پایان بگویند: «وقتی خودتان اینطور هستید؛ اسلام هم همینطور باید باشد».

رفتار من، به رفتار اسلامی شبیه است؛ آری.
چون من هم بیست و دوسال در این جامعه‌ی اسلامی؛ در این جامعه‌ی بسته و خفقان آور زندگی کرده‌ و می‌کنم؛ پس حق دارم خیلی از رفتارهایم، همانند قانون‌های اسلام باشد (که در بالا نشان دادم، در این زمینه، همانندای میان رفتار من و اسلام نیست). اما چون من و هم میهنان من، این رفتارهای تحمیلی را انجام می‌دهیم، دلیل نمی‌شود که قانون‌های اسلامی، درست باشند.
چراکه اسلام می‌گوید: «اکثریت مهم نیست» و بیشتر درستکاران، در اقلیت هستند.
پس رفتار من، هیچ تفاوتی در اصل قانون اسلامی، نباید ایجاد کند.
اما برایم جای پرسش دارد که چرا هرگاه اکثریت به سود اسلام است، از آن استفاده می‌کند (نه شما؛ بلکه خود اسلام)؛ ولی هروقت به سودش نیست و می‌بیند در انزوا مانده است، آغاز به توهین کردن می‌کند و می‌گوید: «اکثرهم لا یعقلون»: «بیشتر مردم، نفهم و کودن هستند(چون همانند ما نمی‌اندیشند)»
اکثر مردم از دید اسلام، خر و نفهم و نجس هستند؛ پس چگونه می‌توان برای اثبات حقانیت اسلام، از رفتار همین کسانی که از دید اسلام نجس‌، نفهم‌ و الاغ هستند (که منم جزوشان هستم) می‌خواهید استفاده کنید؟
این‌همه پرسش پرسیدید که ثابت کنید خود من هم، همانند اسلام رفتار می‌کنم؟
خب بکنم! اسلام مرا نجس و نفهم تلقی کرده و اگر برگشت از اسلامم را علنی کنم، ذره‌ای ارزش برای جانم قایل نمی‌شود و اعدامم می‌کند.
پس شباهت رفتار من (که البته به خاطر برداشت نادرست شما، به رفتار اسلامی تشبیه شده است)، چه ربطی به درست بودن اسلام دارد؟

من سوال پرسیده‌ام: «چرا اسلام سرکوب می‌کند»؛ اما چرا شما سوال مرا، با سوال پیچ کردن پاسخ می‌دهید؟ و می‌گویید: «آیا مخالفان اسلام هم، رفتاری شبیه به ما ندارند؟»
آیا خود شما، رفتاری شبیه به اسلام ندارید؟
آیا میهن‌دوستان، رفتاری شبیه به اسلام ندارند؟
پس این رفتار اسلامی، منطقی است! یعنی «مغلطه توسل به اکثریت» چیزی که خود مسلمانان، در برابر مخالفانی که همچون اکنون رفتار می‌کنند و می‌گویند: «چون بقیه اینگونه‌اند؛ ما نیز، باید اینگونه باشیم»، می‌گویند تا سخنش را رد کنند.

همانند این می‌ماند که من بگویم: «چرا دزدی می‌کنی؟» سپس مخاطبم با پرحرفی بگوید:

  • چون بقیه دزدی می‌کنند
  • آیا خودت تا به حال دزدی نکردی؟
  • آیا همسایه‌ی من، دزدی نمی‌کند؟
  • آیا مخالفان من دزدی نمی‌کنند؟
  • آیا بچه‌ی تو، دزد نخواهد شد؟
پس وقتی همه (از جمله خود شما که مخاطبم هستید) دزدی می‌کنید؛ آیا منطقی نیست که منم دزدی کنم؟
نقل قول:
اگر روزي فرزند شما از شما پرسيد:
پدر ، چرا به من اجازه نداديد مواد مخدر مصرف كنم؟ چرا بايد مصرف آن را بد بدانم ، درحاليكه هنوز آن را تجربه نكرده ام؟ از كجا معلوم ، آنها كه گفتند مصرف مواد مخدر بد است اشتباه نكرده يا دروغ نگفته باشند؟
شما چه پاسخي به او ميدهيد؟
در مثل مناقشه نیست؛ اما مثل شما، هیچ پیوستگی‌ای با موضوع ندارد.
بد بودن مواد مخدر، چیزی است که کسی در بد بودنش، شک ندارد. اما گمراهی دینی، چیزی است که هر کشور و هر قانونی، یک چیز می‌گوید.
داعش، خود را، عین اسلام می‌داند.
عربستان، همچنان؛ ایران و ... هم؛ خود را، عین اسلام می‌دانند؛ پس قانون اسلامی که تا این اندازه سست است که هرکس می‌تواند از آن سواستفاده کند، قابل مقایسه با یک قانون تجربی و دارای یک نتیجه‌ی یک‌دست و جهانی، هست؛ نیست.

طبق مبانی قانون نویسی، یک قانون خوب، قانونی است که مبهم نباشد و جای سواستفاده نیز، نگذارد؛ و می‌بینیم که هرچه پیشتر می‌رویم، قانون‌ها منسجم‌تر می‌شوند و جلوی سواستفاده، بیشتر گرفته می‌شود. اما من تفاوتی میان قانون‌گذاری خدای اسلام (که ادعا می‌شود داناترین است)، با قانون بانکی جمهوری اسلامی ایران، که توسط قانون‌گذارانی مبتدی نگارش شده است، نمی‌بینم! چراکه هرکس از راه می‌رسد، به آسانی می‌تواند به اسم قانون، از آن سواستفاده کند و مردم بدبخت را آواره کند.

اما اگر مثالتان را هم درست بدانیم:
من به او می‌گویم مواد مخدر بد است؛ اما اگر نپذیرفت و با پژوهش، به خلاف پند من رسید و به پژوهشش عمل کرد، نمی‌گیرم او را، همانند اسلام، اعدام کنم. چراکه او، آدمی مستقل از من است و پیش‌گیری من، هیچ دردی را دوا نمی‌کند.

[=Microsoft Sans Serif]*****

[=Microsoft Sans Serif]در این نوشته، منظورم از «شما» جناب باء و کسانی که پرسش‌های ایشان را، به جا می‌دانند، هست.
این نوشته‌ی پایانی من، در این گفتار بود.
سپاس از دوستان و کارشناس گرامی که وقت شریفشان را، برای گفت و با بنده، هزینه کردند
:Gol:

آبـرنـگـ;608928 نوشت:
من برای گفتن قانون زندگی خودم، در این گفتار سخن نگفتم؛ که دوستان به جای پاسخ در مورد چرایی این قانون فقهی، ده‌ها پرسش از هر دری از من می‌پرسند تا مرا به سرگیجه دچار کنند و در پایان بگویند: «وقتی خودتان اینطور هستید؛ اسلام هم همینطور باید باشد»

اول اینکه ده ها پرسش و از هر دری نبود. چند پرسش بود آن هم کاملاً مرتبط با موضوع تاپیک

اشتباه شما همینجاست. کسی نگفت چون شما هم این کار را

(به عنوان یک کار خطا) انجام میدهید پس اسلام هم همین کار را (کار خطا را) انجام میدهد!

هدف این بود که این موضوع بیان شود که:
همانطور که شما برای کودک خود ارزش قائل هستید و از پیش برخی چیزها را بد میدانید (که کاملاً هم عاقلانه است) اسلام هم همین را در نظر گرفته است. دقت بفرمایید....

وقتی جناب "مشکور" مواردی را به شما گفتند شما در پست شماره 6 این توضیح را دادید:

آبـرنـگـ;605668 نوشت:
بزرگوار ، شما بهتر از من می‌دانید که شرط اصلیِ یک پژوهش درست، «بی‌طرفی» است؛ یعنی اگر قرار باشد یک‌طرف که مخالف ما هم هست را از همان ابتدای پژوهش «گمراه و دروغ‌گو» بنامیم، پژوهش ما در اینجا، هیچ معنا و درون‌مایه‌ای جز «لجاجت» پیدا نمی‌کند. چراکه پیش از پژوهش، حکم را صادر کرده‌ایم!

اما در پاسخ به سوالات جناب "باء" و بنده این پاسخ را میدهید:
آبـرنـگـ;608928 نوشت:
((من به او می‌گویم مواد مخدر بد است)) ؛ اما اگر نپذیرفت و با پژوهش ، به خلاف پند من رسید و به پژوهشش عمل کرد، نمی‌گیرم او را، همانند اسلام، اعدام کنم. چراکه او، آدمی مستقل از من است و پیش‌گیری من، هیچ دردی را دوا نمی‌کند

قبل از توضیح ، یک نکته در پرانتز:
قسمتی که گفتید نمیگیرم او را همانند اسلان اعدام کنم سفسطه ای است که در طول این تاپیک بارها انجام داده اید و وقتی سوالی از شما پرسیده شد در لابلای پاسخ تکه ای بی ارتباط پرانده اید که اذهان را منحرف کنید. لذا بنده هم توضیحی خدمت شما عرض میکنم

در سفسطهء شما اینطور جلوه داده میشود که اگر کسی کار خلافی انجام داد در اسلام او را میگیرند و اعدام میکنند ، درحالیکه این موضوع (اعدام) فقط در موارد معدودی موضوعیت دارد و در اکثر احکام اسلامی ، نسبت به وقوع یک جرم تنبیه های دیگری در نظر گرفته شده است

علاوه بر آن ، تنبیهِ شخص بخاطر وقوع جرم فقط مختص اسلام نیست. شما از چراغ قرمز هم که رد شوید شما را جریمه خواهند کرد و هیچکسی هم نمیگوید: وا مصیبتااااااااااا اینجا آزادی عقیده نیست!

اما حرف شما بیشتر اشاره به خروج از اسلام و حکم اعدام بود که باز هم سفسطهء شما به قوت خود باقی است. چرا که اول باید دید که آیا در اسلام صرف اینکه کسی حرفی از دین را نپیذرد او را اعدام میکنند؟! :Gig: (چیزی که شما سعی در القای آن دارید)

حال برگردیم سر بحث اصلی
جناب "آبرنگ" مگر شما در صحبت اول خود نفرمودید که نباید از پیش چیزی را بد بندانیم؟ پس چطور در پاسخ به ما میفرمایید: من به پسرم میگویم مواد مخدر بد است؟! وقتی شما از ابتدا به پسرتان میگویید مواد مخدر بد است و او را با این تفکر که مواد مخدر بد است بزرگ میکنید ، دیگر پژوهش چه معنایی دارد؟!

فرمودید:

آبـرنـگـ;608928 نوشت:
بد بودن مواد مخدر، چیزی است که کسی در بد بودنش، شک ندارد

مطمئن هستید؟! پس چرا اینقدر مصرف کننده دارد؟ چرا اینقدر وارد کننده و صادر کننده و فروشنده و خریدار دارد؟
آیا در دموکراسی شما ، جایی برای عقاید این افراد نیست؟

ثانیاً ، به فرض قبول حرف شما که بد بودن مواردمخدر بدیهی است ، میدانید این حرف شما به چه معناست؟

یعنی شما اعتراف دارید که یک موضوع میتواند بصورت بدیهی بد باشد

سوال: آیا شما مصادیقی که اسلام ، جوانان را از مطالعهء آنها منع کرده ، آوردید که ببینیم از نظر بد بودن جزء بدیهیات است یا خیر

ثالثاً ، همانطور که از نظر شما موادمخدر بد است و از نظر کسی دیگر خیلی هم خوب است و کلی لذت بخش است ، از منظر اسلام هم مواردی هستند که بصورت بدیهی بد است ، گرچه از منظر کسی دیگر خوب باشد. برای مثال موضوعی مثل همجنسگرایی ، از منظر اسلام درست مثل مصرف موادمخدر است و بد بودن آن از بدیهیات است و از پیش آن را بد میداند. لذا یک شخص بزرگ و قابل احترام در اسلام از ابتدا به جوانان ، و یا یک پدر مسلمان ، از ابتدا به فرزندش میگوید همجنسگرایی بد است

فرمودید:


آبـرنـگـ;608928 نوشت:
داعش، خود را، عین اسلام می‌داند.
عربستان، همچنان؛ ایران و ... هم؛ خود را، عین اسلام می‌دانند؛ پس قانون اسلامی که تا این اندازه سست است که هرکس می‌تواند از آن سواستفاده کند، قابل مقایسه با یک قانون تجربی و دارای یک نتیجه‌ی یک‌دست و جهانی، هست؛ نیست

این دیگر آخر بی انصافی و غرض داشتن بود.... (نمیدانم آیا مواردی که گفتید کسی برای آنها پاسخی نداشته از همین دست بوده اند؟!)

صرف اینکه کسی ادعا کند من از فلان دین ، فلان آیین ، فلان عقیده ، فلان مکتب و...... هستم ، هیچ دلیل درستی برای قبول حرف او نیست

با این حساب مثلاً یک نفر را به عنوان قاتل میگیرند و او میگوید: شخصی به نام

"آبرنگ" با من همدست است
آیا اینجا باید بگوییم: این جناب "آبرنگ" عجب آدم سستی است که برای قتل از اسم او سوء استفاده میکنند!!!
خیر... بلکه باید ابتدا صحت یا کذب گفتهء آن شخص بررسی شود (مسئله خیلی ساده است)

آیا داعش برای جنایت هایش دلیلی آورده که شیعیان به آن پاسخ نداده باشند تا آنگاه بگوییم:
خب چیزی را مطرح کرده اند که مبهم است و میتوان از آن سوء استفاده کرد

بحث را به کجا کشاندید :Nishkhand: بعد به ما میگویید که بحث را منحرف کرده ایم!!!!

بنده هم فکر میکنم دیگر به اندازهء کافی بحث شده. خود من هم فرزندم را در انتخاب راه و روش زندگی آزاد خواهم گذاشت ، ولی نه به این معنا که در نوجوانی هر چه کتاب و عقیده است از درست و غلط و حکمت و چرندیات و انسانیت و حیوانیت و تشویق به خرد و تشویق به شهوات و..... را بیارم و جلوی او بگذارم و بگویم: همهء اینها را بخوان و ببین و خودت به تنهایی انتخاب کن!!!

یعنی: ابتدا

درست و غلط را به او میگویم ، عقاید مخالف را هم نشانش میدهم ، آنگاه او را برای انتخاب آزاد میگذارم

بنده ام از ادب شما در گفتگو سپاسگذارم. ضمناً همچنان سر حرف خود هستم و تاپیک های شما را خواهم خواند
موفق باشید


آبـرنـگـ;608565 نوشت:
جناب باء؛
نمی‌دانم چرا این‌همه پرسش از من پرسیده‌اید؛ پرسش‌هایی که از جان آدمی‌زاد، تا شیر مرغ، درش می‌توان پیدا کرد!

آبـرنـگـ;608928 نوشت:
پس از چرخ و فلک بازی جناب باء

آبـرنـگـ;608928 نوشت:
این من بودم که انتظار نداشتم دوستان به جای پاسخ به پرسش، بیایند تلی از پرسش‌های جور واجور برایم ردیف کنند؛ یا بیایند در مورد شیوه‌ی زندگی من و فرزندی که هنوز مادرش پیدا نشده که به عقد من درآید، این‌همه مرا سوال‌پیج کنند و در پایان، از این گمراهی که خود یا هم‌اندیششان در گفتار پدید آورده، نتیجه‌گیری هم کنند؛ آنهم ضد من!

جناب آبرنگ،
اینکه آخرین پست خود در تاپیک را زده‌اید مانع از این نمی‌شود که حقیر به نوشتن ادامه دهم ... متأسفانه شما به کل مطلب گفته شده را اشتباه برداشت کرده‌اید ... آن همه پرسش که فرمودید از شما پرسیدم آنچنان که فکر کردید زیاد و بی‌ربط و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد نبود، به قصد گل‌آلود کردن آب صاف حقیقت و پدید آوردن گمراهی برای نتیجه گیری بر ضد شما هم نبود، در واقع نتیجه‌گیری بر ضد مطلب شما امر خلاف یا بغرنجی نیست که لازم باشد برای آن آبی گل‌آلود شود یا حقیقتی نادیده انگاشته شود، اینکه شما آنطور برداشت کردید نشان می‌دهد که نخ تسبیحی که آن سؤالات و مطالب را به هم ارتباط می‌داد و منظور اصلی حقیر از طرح آن سؤالات نیز بوده است را اصلاً ندیده‌اید، مطلبی که جناب Reza-D دوباره به محضر شما رساندند و باز متوجه آن نشدید.
تقریباً در تمامی مواردی که مخالفت خود را با لحن اعتراضی شدیدی ابراز نمودید پاسخ‌های محکم‌تر از اشکال‌هایتان وجود دارد که شاید حقیر یا سایر دوستان در برخی موارد به آنها پرداختیم، اما اجالتاً بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ...
آبـرنـگـ;608565 نوشت:
من نگفتم فرزندم را رها خواهم گذاشت؛ بلکه گفتم: «او را تک‌بعدی بار نخواهم آورد.»؛ یعنی تلاش خواهم کرد که همه‌چیز را به او بگویم؛ نه فقط یک‌طرف ماجرا را. سپس او را آزاد می‌گذارم که کدام‌طرفی شود(البته ابتدا باید میل سرکوب شده‌‌ام، برای نیاز به ازدواج جوانه بزند!).

این حرف شما چند ایراد مفهومی جدّی دارد:

۱. فرزند شما از همان ابتدا عقلش کامل نشده است که شما همانطور که مادرش به او شیر می‌دهد شما هم با او چنین محاوره‌هایی داشته باشید. کودک در سنین پایین بیشتر از آنکه از گفتار شما ارزش‌هایش را بگیرد از اعمال و منش رفتاری‌اتان ارزش‌هایش را می‌گیرد، مثلا اگر شما به او بگویید که انسانیت و حق‌طلبی مهم است و بعد او ببیند که در مقام عمل بخاطر مثلاً پول یا شغل یا خرید ماشین و غیره پا روی حق می‌گذارید او یاد خواهد گرفت که باید به زبان حرف زیبا زد و در عمل هر وقت لازم بود کارهای خلاف آنها را انجام داد ... بنابراین اصولاً اینکه فکر کنید شما می‌توانید کودکتان را بزرگ کنید و هیچ ارثیه‌ای از اخلاق و اعتقادات و غیره خود در او نگذارید زهی خیال خام ... او تا قبل از نزدیک‌های سن بلوغش اعتقادات شما را در ذهن خواهد داشت ... مسلمان باشید مسلمان بار می‌آید و منکر خدا باشید منکر خدا بار می‌آید و بی‌تفاوت باشید هم بی‌تفاوت بار می‌آید ... اینکه ما هم در روایت داریم که همه‌ی کودکان بر فطرت الهی متولد می‌شوند و سپس این والدین آنها هستند که آنها را مسلمان یا یهود یا مجوس رشد می‌دهند ناظر بر همین مطلب بدیهی است ... بنابراین آن مثال کبوتر جلد و جزامی با تصورات غلط از ابتدا مثال‌هایی باطل بودند، حقیر گفتم و شما متوجه عرایضم نشدید و فکر کردید چرخ و فلک است ... با این حساب کل بحث را باید ببریم به نزدیکی‌های زمان بلوغ عقلی کودک، این آزاد گذاشتن و تک‌بعدی نشدن و اینها هم همگی بعد از داشتن یک سری اعتقادات منطبق بر اعتقادات والدین است ... در این بین جزئیاتی هم وجود دارد که در این چرخ و فلک سر شما را بیش از پیش گیج خواهند داد، مثل اینکه کودک اگرچه اساس اعتقاداتش را از والدینش می‌گیرد ولی در طی رشد او معمولاً تعارضات اعتقادای برایش پیش می‌آید که همان‌ها بعضاً در حوالی سن بلوغ زمینه‌های برخی طغیان‌ها یا مخالفت‌ها را برایش پیش می‌آورد، این تعارض می‌تواند به اختلاف اعتقادی یا رفتاری پدر و مادرش برگردد، یا به اختلاف میان والدینش و سایر بستگان، یا بستگانش و معلمان و هم‌کلاسی‌هایش و غیره ...

۲. اکنون فرض کنید که کودک شما در حوالی سن بلوغش باشد، یعنی او شروع کرده است به تعقل بر روی بستر فکری که پیشتر کسب کرده است، اکنون او از خودش می‌تواند صاحب نظر باشد، نظرهای مختلف را به عقل نورس خود ارائه کرده و از عقل خود در مورد آنها نظر می‌خواهد و البته در طول این سالیان علاوه بر عقلش قوای شهوانی‌اش هم رشد کرده است که همین هوس‌ها و شهوات هم می‌توانند در ارتباط او به عقل خود خلل‌هایی وارد نمایند. با این مقدمات حالا به فرض که در این سن و سال شما می‌خواهید اسلام را به فرزندتان معرفی نمایید، آن هم به قول خودتان نمی‌خواهید فقط یک طرف ماجرا را به او نشان دهید، این در عمل یعنی شما باید چه کار کنید؟ این یعنی باید ابتدا آنچه از اسلام و تعالیم اسلام می‌شناسید را به او بگویید (مرحله‌ی تعریف مسأله، طرح موضوع) که در بسیاری از موارد خلاف اعتقادات فعلی خود او خواهد بود، سپس نظرات مخالفان را به او بگویید، بعد پاسخ علمای اسلام را بگویید و بعد پاسخ دوباره مخالفان اسلام را بیاورید و آنقدر این کار را انجام دهید تا یک طرف دیگر پاسخی برای گفتن نداشته بوده باشد، در چنین موقعیتی کودکتان را اگر آزاد بگذارید و او هم قلبش مریض نباشد (با توجه به قوت شهوات در او و در کنار ارزش‌هایی که پیشتر در سنینی که عقلش کامل نشده است با اعمال و گفتارتان و بعد با اعمال و گفتار دیگران در جامعه به او چشانده شده و بر خلاف میل ظاهری شما در او تا حدود زیادی نهادینه شده است) راه درست را از خطا انتخاب می‌کند ... اما در همین کار چند آسیب قابل پیش‌بینی است:الف) شما خودتان یک اعتقاداتی برای خودتان دارید، از طرف دیگ پدر آن کودک هستید و آن کودک اگر تا کنون در شما بدیها‌ی آشکار سراغ نداشته باشد در دنیای خودش اعتماد خوبی دارد و برخی از تصمیمات را ناخواسته به شما می‌سپارد که از طرف او اتخاذ نمایید، بنابراین شما وقتی دارید نظرات علمای اسلام را که خودتان قبول ندارید به او می‌گویید وقتی لحنتان ناخواسته شکل خاصی داشته باشد، وقتی عکس‌العمل‌های خاصی که خودتان گمان می‌کنید طبیعی است را از خودتان نشان می‌دهید، وقتی آن کودک در ۱۰ سال گذشته همواره شما را در رویکرد خاصی نسبت به همین علما یافته است، وقتی نظرات مخالفان اسلام را با آب و تاب بیان می‌کنید، وقتی موقع توضیح دادن نظریه‌ی بیگ‌بنگ و فرگشت به وجد می‌آیید، وقتی کودک در چند سال گذشته همیشه یا کمابیش شما را بر همان منوال دیده است،‌در چنین وضعی به نظر شما کودکتان را در تصمیم گیری آزاد گذاشته‌اید یا جبراً تصمیم او را به سمت گرایشات خودتان هدایت کرده‌اید؟
ب) معمولاً گفتن یک نظر و گفتن نقدهایی که به آن وارده شده است و پاسخ‌ به آن نقدها و غیره تا جایی ادامه می‌یابد که شخص خودش قانع شده باشد، مثلاً یک نفر همین که نظر علمای اسلام را می‌شنود قانع می‌شود و برای سایرین هم تا همانجا را تعریف می‌کند، یک نفر دیگر نظر مخالفان را که می‌شنود سریع قانع می‌شود (حقیر جایگاه شما و دوستان دیگر موافق حقوق بشر غربی را اینجا یافتم اگر این نظر حقیر را توهین قلمداد نخواهید کرد، اگرچه شما در پست‌های اخیرتان و آن دوستان دیگر در اکثر مطالبشان معمولاً بحث را از حدود ملاحظه‌بردار خود خارج می‌نمایید)، نفر سومی وقتی نظر مخالفان را می‌شنود باز نگاه می‌کند که آیا پاسخی برای آن وجود خواهد داشت یا خیر، و کمتر پیدا می‌شوند کسانی که باز در روال معمول زندگی (یعنی اگر کارشان تحقیق در این یک مورد خاص نباشد) در صدد یافتن پاسخ آن منتقدان به آن پاسخ مدافعان باشند و این بحث را تا به انتها ادامه دهند ... تازه اگر ادامه هم بدهند وقتی این نظر و نقد و پاسخ‌ها چند مرحله ادامه می‌یابد تعداد علمایی که در آن مراحل تو در تو شرکت می‌کنند کمتر می‌شود و این مسأله از این نظر مایه‌ی ایجاد عدم اطمینان می‌شود که پاسخ‌ها بعضاً بستگی به اعتقادات شخصی آن علما پیدا خواهند کرد و کمتر مستدل و مستند خواهند بود ... بنابراین اینکه شما تا چه حد بخواهید یا اصلاً بتوانید به کودکتان نظرهای موافق و مخالف یک مطلب را بیاموزید مسأله‌ی مهمی است که غفلت از آن باعث می‌شود نظرتان قشنگ باشد که دوست دارید چنان کنید ولی از نظر عملی فاقد هرگونه ارزشی باشد، با توجه به نظری که حقیر در مورد شما و سایر موافقان حقوق بشر غربی و مخالف حقوق اسلامی انسان و زن و مرد دادم به نظر حقیر شما حداکثر نظر علمای اسلام را آن هم با نگاهی بدبینانه به کودکتان خواهید آموخت و سپس نظر مخالفان آنها را با صدایی رسا و جملاتی زیبا و کم‌مایه بیان خواهید کرد و مگر اینکه خداوند به کودکتان رحمی کند که باز او روی رستگاری را به خود ببیند و البته ما هم ناامید نیستیم، چرا که خداست که مرده را از زنده و زنده را از مرده برمی‌انگیزد
ج) شما به اندازه‌ی فهم خود از نظرات علمای اسلام و نظرات مخالفان اسلام و باز پاسخ‌های علمای اسلام و غیره می‌توانید به او چیز یاد بدهید، اما به نظر حقیر شما در همان گام نخست هم نواقص زیادی را به اسلام خواهید چسباند که در اسلام نیست و یا نقص نیست و شما گمان می‌کنید که نقص هست ... در واقع شما کسی هستید که خودتان در مبانی بعضاً ساده‌ی اسلام هم تردید دارید یا گمان می‌کنید در مورد غلط بودن آنها به یقین رسیده‌اید، چنین کسی چطور می‌خواهد نظراتی که خودش نفهمیده است را به دیگری بیاموزد و بعد هم نقد آنها را از نظر مخالفان بیان نماید؟ حداقلش این است که در این رویکرد به ظاهر زیبا ولی در عمل غیرواقع‌گرایانه شما مجموعه‌ای از اطلاعات درست و غلط را به کودکتان به عنوان نظرات موافق و مخالف می‌خورانید و در باقی حقیقت‌طلبی او هم گاهی همین اطلاعات آمیخته از درست و غلط مانع راه و سنگ پا خواهند بود
د) شما چند آیین و مجموعه‌ی اعتقادی را آشنا هستید که بتوانید نظرات موافق و مخالف آنها را به کودکتان بیاموزید؟ گیرم شیعه را شناختید آیا اهل سنت را هم می‌شناسید؟ اصلاً عقاید شیعه‌ی اثنی‌عشری را هم که بشناسید (که حقیر به یقین می‌گویم نمی‌شناسید) عقاید شیعه‌ی اسماعیلی یا زیدی را هم می‌شناسید؟ می‌دانید مسیحیت خودش چند شعبه دارد؟ از کجا معلوم ادیان گذشته که از بین رفته‌اند عقاید درستی نداشته بوده باشند آیا قصد دارید تاریخ ادیان را هم به او بگویید؟ آیا تاریخ به طور کامل به ما رسیده است و ما عقاید آنها را خواهیم دانست؟
ه) انجام این کارها اگر قرار باشد بدون مشکلات بالا انجام پذیرد ولو اینکه محدودیت‌های بسیاری هم برای انجام دادنش شخص بپذیرد آیا برای کسی که دین‌پژوهشی غیر از شغل اصلی‌اش است ممکن است؟ برای چند درصد مردم می‌تواند درست باشد؟ ۵٪ مردم غیر دین‌پژوه می‌توانند تنها در زمینه‌ی همان اسلام آنطور که گفتم حقیقت‌طلبی را در غالب پژوهش انجام دهند؟ حقیر اطمینان دارم که شما تنها نظرات اسلام و نظرات مخالف اسلام را به کودکانتان خواهید گفت و دیگر پاسخ علما به آن نقدها را نخواهید گفت یا خوب نخواهید گفت چون پیداست خود شما آن پاسخ‌ها را متوجه نشده‌اید.


آیا شما از اسلام انتظار دارید که مانند شما ایده‌آل‌گرایانه و غیرواقع‌بینانه مردم را وارد گودی از حقیقت‌طلبی نماید که اکثر آنها در آن به حقیقت که نمی‌رسند هیچ در حیرانی می‌مانند و هرگز از آن بیرون نمی‌ایند مگر به صورت بی‌دین؟ نه به دین اسلام و نهبه دین مسیحیت و نه به دین یهودیت و نه زردشتی و نه هر دین دیگر که یک طرفش وصل است به خدا، بلکه تنها بر دین بی‌دینی، دین بدون خدا و انسان‌محور که همان اومانیسم است، همان آیینی که سردمداران آن شبیخون اعتقادی به تمام ادیان زده‌اند و اعتقادات خود را با تلقین و تکرار و پشتیبانی از یکدیگر در ذهن غافلان فرو کرده‌اند، اینکه مثلاً مهم انسانیت است، اینکه انسانیت و دینداری دو مفهوم جدا هستند، اینکه اصالت با اخلاق فردی و اجتماعی است، اما نه خدا و نه آخرت که تنها فردی است و معتقد بودن یا نبودن به آنها تأثیری در زندگی انسان نخواهد داشت. آیا اسلام قرار است به خداوند یا به شما اثبات کند که طالب تحقیق و تعقل و پژوهش است یا اینکه تحقیق و تعقل و پژوهش را برای هدایت انسان‌ها به حقیقت می‌خواهد؟ اینکه خدایی که خود خالق عقل است می‌داند که تحقیق و پژوهش می‌تواند ویرانه را آباد کند اگر درست به کار گرفته شود و می‌تواند مثل حریق داشته‌ها به خاکستر لم‌یزرع تبدیل نماید چطور سبب شده است تا شما صدایتان را به خلاف بلند کرده و خطابه‌ای بدهید که چرا در اسلام تحقیق و تعقل برای افراد عامی و کم‌سواد ممنوع شده است؟ شکر خدا که خود می‌دانید که این کار برای افراد کم‌بینه از نظر علمی حرام شده است و نه برای افرادی که از کسوت حزب باد در میدان اعتقادی درآمده‌اند و با هر نظر موافق یا مخالفی خود را هم‌سو نمی‌کنند، اینجا باید ثقل داشته تا تعقل محقق شود وگرنه متأثر شدن از هر بحث موافق و مخالف و آن هم بیشتر از ادبیات آنها و نه استدلال‌های آنها تنها مطالعات طوطی‌وار و پذیرش بر غیر سبیل تعقل را به همراه خواهد داشت و نه خود تفکر و تعقل را که اگر درست انجام گیرد هر ساعتش معادل ۷۰ سال عبادت ثمره خواهد داشت، پاداش اخروی تنها نمود آن ثمرات است در عالمی که اجناسش تجسم اعمال و نیات انسان در این عالم است.

آبـرنـگـ;608928 نوشت:
شیوه‌ی رفتار من با فرزند فرضی‌ام، که این‌همه (به جای پیکر و تنه‌ی گفتار) مهم شده و گَرد و خاک به پا کرده است؛ هیچ ارزشی در این گفتار ندارد. اما اگر مایل هستید، شیوه‌ام را گزارش می‌کنم.
اگـــر بخواهم فــرزنـدم را پــرورش دهـــــم:دیدگاه خود را بر او تحمیل نخواهم کرد (خلاف قانون اسلامی که نمی‌گذارد دیدگاه مخالفش آزاد و در دسترس باشد)
پیش از هرگونه پژوهش، خود را برای او، آیینه‌ی هدایت و مخالفانم را، آیینه‌ی گمراهی، ترسیم نخواهم کرد (خلاف قانون اسلامی که نوشتارهای مخالف خود را «ضاله» می‌خواند).
اگر آشکارا و بدون ترس مخالف دیدگاه و ارزش‌های من، زندگی‌ کرد؛ او را اعدام نخواهم کرد (کاری که اسلام به آسانی می‌کند).
اگر همسر من، دیدگاهی مخالف من داشت؛ او را خفه یا سرکوب نمی‌کنم که چیزی به فرزند من نیاموزد (خفه کردنی که اسلام، آنرا کاملا منطقی می‌داند و کسانی که حتی یک شعر، ضد من بخوانند، من (پیامبر اسلام) همه‌ی آن شاعران را، ترور می‌کنم).
فرزندم را از رفتن به مدرسه منع نمی‌کنم تا در آنجا «معلم دینی‌اش» آموزه‌هایی مخالف آموزه‌های مرا به اون نیاموزد (این نیز، در اسلام یک اصل کاملا منطقی است).
بر روی شبکه‌های دینیِ تلویزیون خانه‌ام، پارازیت سرطان‌زا نمی‌اندازم؛ و فرزندم را آزاد می‌گذارم که آن‌ها را نیز، نگاه کند.
و در پایان، من قانون‌های زندگی‌ام را، وحی منزل نمی‌دانم که هیچ تغییری در آن ندهم و اگر فرزندم روزی از من نقد کرد، تلاش می‌کنم روشم را تغییر دهم (چیزی که به هیچ عنوان در اسلام پذیرفته نیست).

بازهم می‌گویم: من برای گفتن قانون زندگی خودم، در این گفتار سخن نگفتم؛ که دوستان به جای پاسخ در مورد چرایی این قانون فقهی، ده‌ها پرسش از هر دری از من می‌پرسند تا مرا به سرگیجه دچار کنند و در پایان بگویند: «وقتی خودتان اینطور هستید؛ اسلام هم همینطور باید باشد».

شیوه‌ی رفتار شما با کودکتان در آنجا که کاری از دست ما برنمی‌آید کمترین اهمیتی برای ما نخواهد داشت، تا چه رسد به اینکه گرد و خاک کند، چه آنکه خداست که مرده را از زنده و زنده را از مرده بیرون می‌آورد ...
اما این مطالب که گفتید حداکثر تنها زیبا هستند و البته تکرار طوطی‌وار مطالبی هستند که دیگرانی در شما تلقین نموده‌اند، از تلقین والدین به تلقین مخالفان اسلام پناه برده‌اید و چون قانع شده‌اید دیگر گیرنده‌هایتان را خاموش نموده‌اید که پاسخ‌های روشن اسلام به این نقدها را نمی‌شنوید، این تلقین‌ها تنها به شما نرسیده است و به ما هم رسیده است ولی ما هر وقت نزدیک بود به تردید بیفتیم نگاهمان را به سمت اسلام کردیم که آیا دستگیره‌ای دارد که به آن متصل شویم و سقوط نکنیم و البته بحمدالله همواره هم دستگیره‌های اسلام به وضوح و صلابت برافراشته‌اند ...
تنها به طور خلاصه می‌گویم که در اسلام چیزی تحت عنوان تحمیل عقیده نداریم، آیات صریح قرآن است، ولی ظاهراً شما تفاوت قوانین اجتماعی با عقاید شخصی را نمی‌دانید ... در حکومت اسلامی کسی را بخاطر نداشتن اعتقاد به حجاب حد نمی‌زنند بلکه بخاطر رعایت نکردن حجاب به عنوان یک قانون اجتماعی حدّ می‌زنند ...
اینکه شما پارازیت را سرطان‌زا می‌دانید و نگران جسم خود و هم‌نوعان خود هستید و نگران سرطان روحی که از طریق ماهواره و اینترنت به ذهن انسانها رسوخ می‌کند نیستید را هم می‌توانید مدال انسانیت و دغدغه‌مندی دیگری در کارنامه‌ی خود به حساب بیاورید
در پایان اینکه شما قانون زندگی‌اتان را وحی منزل نمی‌دانید دلیل نمی‌شود که ما خود وحی منزل را وحی منزل ندانیم، وحی منزل وحی منزل است و بدون تغییر هم تا قیامت همینطور خواهد ماند ...
آبـرنـگـ;608928 نوشت:
بازهم می‌گویم: من برای گفتن قانون زندگی خودم، در این گفتار سخن نگفتم؛ که دوستان به جای پاسخ در مورد چرایی این قانون فقهی، ده‌ها پرسش از هر دری از من می‌پرسند تا مرا به سرگیجه دچار کنند و در پایان بگویند: «وقتی خودتان اینطور هستید؛ اسلام هم همینطور باید باشد».
رفتار من، به رفتار اسلامی شبیه است؛ آری.
چون من هم بیست و دوسال در این جامعه‌ی اسلامی؛ در این جامعه‌ی بسته و خفقان آور زندگی کرده‌ و می‌کنم؛ پس حق دارم خیلی از رفتارهایم، همانند قانون‌های اسلام باشد (که در بالا نشان دادم، در این زمینه، همانندای میان رفتار من و اسلام نیست). اما چون من و هم میهنان من، این رفتارهای تحمیلی را انجام می‌دهیم، دلیل نمی‌شود که قانون‌های اسلامی، درست باشند.
چراکه اسلام می‌گوید: «اکثریت مهم نیست» و بیشتر درستکاران، در اقلیت هستند.
پس رفتار من، هیچ تفاوتی در اصل قانون اسلامی، نباید ایجاد کند.
اما برایم جای پرسش دارد که چرا هرگاه اکثریت به سود اسلام است، از آن استفاده می‌کند (نه شما؛ بلکه خود اسلام)؛ ولی هروقت به سودش نیست و می‌بیند در انزوا مانده است، آغاز به توهین کردن می‌کند و می‌گوید: «اکثرهم لا یعقلون»: «بیشتر مردم، نفهم و کودن هستند(چون همانند ما نمی‌اندیشند)»
اکثر مردم از دید اسلام، خر و نفهم و نجس هستند؛ پس چگونه می‌توان برای اثبات حقانیت اسلام، از رفتار همین کسانی که از دید اسلام نجس‌، نفهم‌ و الاغ هستند (که منم جزوشان هستم) می‌خواهید استفاده کنید؟
این‌همه پرسش پرسیدید که ثابت کنید خود من هم، همانند اسلام رفتار می‌کنم؟
خب بکنم! اسلام مرا نجس و نفهم تلقی کرده و اگر برگشت از اسلامم را علنی کنم، ذره‌ای ارزش برای جانم قایل نمی‌شود و اعدامم می‌کند.
پس شباهت رفتار من (که البته به خاطر برداشت نادرست شما، به رفتار اسلامی تشبیه شده است)، چه ربطی به درست بودن اسلام دارد؟

اول اینکه اکثریت به خودی خود ارزشی ندارد و مبنای ارزش‌گذاری هم نمی‌باشد ...
دوم اینکه «اکثرهم لا یعقلون» توهین نیست بلکه توصیف است، توهین این است که چیزی را صفتی خطاب کنید که آنطور نباشد، مثلاً انسانی را بخاطر مقداری شلختگی به خوک تشبیه کنی توهین است ولی برخی که ذاتشان کثیف شده است را خوک خواندن می‌تواند توصیف باشد، بستگی به این دارد که شخص گوینده آیا قادر به دیدن ذات آن شخص باشد یا خیر. در مورد خداوند اگر بگوید برخی مانند انعام بل اضل هستند این توصیف آنهاست، اگر بگوید برخی چون خران هستند این توصیف است از همان وجهی که شباهت بینشان مطرح شده است، اگر بگوید کسی احمق است هم این توصیف اوست و نه کوچک شمردن کسی که به آن میزان کوچک نیست، اگر هم بگوید آنها تعقل ندارند این توهین نیست برای آنها همانطور که به یک سگ اگر بگویند سگ این لفظ توهین نخواهد بود و گفتن حقیقت است. اگر خدا به کسی بگوید حیوان چهارپا و آن شخص ناراحت شود که من اینطور نیستم این نشان نمی‌دهد که خداوند توهین کرده است بلکه نشان می‌دهد آن شخص خود را آنطور که هست نمی‌شناسد و خود را آنطور که آرزو دارد باشد تصور نموده است. معمولاً فرق است میان تصوری که از خودمان داریم و آنچه که واقعاً هستیم. خدا می‌داند و ما نمی‌دانیم. آن کس که خود را شناخت خدا را شناخته است.
اینکه حقیر آن سؤالات را از شما پرسیدم برای این نبود که بگویم اسلام بد است همانطور که شما بد هستید، بلکه بنا داشتم شما را به خودتان رجوع دهم، تفاوت است میان این که ما می‌گوییم و اینکه شما برداشت می‌کنید ... هر فرد خوب یا بدی می‌تواند به خودش رجوع داده شود و به حکم عقل تذکر داده شود، ولی ظاهراً شما با کبریت روشن منتظر فیتیلیه‌ای نشسته‌اید برای فتنه‌انگیزی و تهمت‌های نابجا به دین اسلام و مخاطبتان ...
آبـرنـگـ;608928 نوشت:
من به او می‌گویم مواد مخدر بد است؛ اما اگر نپذیرفت و با پژوهش، به خلاف پند من رسید و به پژوهشش عمل کرد، نمی‌گیرم او را، همانند اسلام، اعدام کنم. چراکه او، آدمی مستقل از من است و پیش‌گیری من، هیچ دردی را دوا نمی‌کند.

همان قدر که شما باور دارید که با پژوهش می‌توان به عکس گفته‌ی «مواد مخدر بد است» رسید ما هم قبول داریم که نتیجه‌ی تعقل می‌تواند به غیر خدا رسیدن باشد، خصوصاً که یقین داریم که تعقل بدلی دارد به نام تفکر و توجیه که می‌تواند ادعا کند تعقل است و برای سپاه نفس پرچمداری کند.
اگر کسی با تحقیق به خوبی مواد مخدر برسد شما شاید در یک نگاه دگم و غیرمسؤولانه او را مجاز به تبعیت از نتیجه‌ی فکرش بدانید با اینکه یقین دارید اشتباه می‌کند، اما ما خود را مسؤول خود و خانواده‌ی خود و جامعه‌ی خود می‌دانیم ... کودک شما خود را از ناحیه‌ی پدر راحت خواهد یافت که هم خودش بِکِشَد و هم دیگران را هم معتاد کند، شاید دست به دزدی و قتل هم بزند، هر جا هم که به او اعتراض کنید به شما خواهد گفت ساعتها در مورد درستی یا غلطی این کارها تفکر کرده است و از روی تحقیق و پژوهش اعتقاد پیدا کرده است که وقتی بعد از مرگ حساب و کتابی در راه نیست و همه هم دیر یا زود خواهند مرد چیزی به نام اخلاق اجتماعی و انسانیت معنایی ندارد، خوب بودن و نبودن تفاوتشان ذاتی نیست و تنها اعتباری است و بد بودن تنها یک ریسک دارد و آن اینکه زود انسان گیر افتاده و او را از روی انتقام بخاطر ظلمی که بهشان کرده‌ام بکشند ولی این شانس را هم خواهم داشت که اگر زرنگ باشم و گیر نیفتم از تمام زندگی‌ام بهترین استفاده را کنم و بیش از هر کس دیگری زندگی کنم و خوش بگذارنم و بیش از هر کس دیگری به آرزوهایم برسم (در منطق اعتقاد نداشتن به آخرت بهترین زندگی برای بدترین افراد امکان تحقق دارد )، با این حساب من هم مثل شما اعتقادی به خدا و آخرت ندارم و ریسک خوش بودن در همین دو روزه‌ی دنیا را بر خلاف شما که ترسو هستید و یا دوست دارید ادای آدمهای خوب را در بیاورید تا ازتان تعریف کنند و غیره انتخاب کرده‌ام، من ساعتها کتاب خوانده‌ام و هرگز قانع نشده‌ام که وقتی اعتقادی به آخرت نداریم برای اینکه نکند هر ظلمی به دیگران می‌کنیم مشابهش هم به خود ما بشود انسان خوبی باشم، خصوصاً که خوب و بد بودن نسبی است و من هرچقدر هم که بد باشم و دزد باشم و قاتل باشم و جنایتکار باشم ممکن است گروهی باشند که این چیزها برایشان ارزش و افتخار و معیار خوبی است، مثل مافیا یا قبیله‌های آدمخوار ... اصلاً چرا نباید مانند حیوانات لخت عریان بگردم؟ چرا نباید در گوش شما بزنم و حرمت شما را نگاه دارم وقتی خودم شما را انتخاب نکرده‌آم و به صورت جبر طبیعت از شما متولد شده‌ام؟ به نظر من که پسر عاقل و بالغ شما هستم شما به سبب پدر من بودن هیچ حق خاصی بر گردنم ندارید و دیگر هم نمی‌خواهم هیچ انتقادی از شما بشناسم چون بعد از مدتها تحقیق به آن رسیده‌ام، امروز هم از شما عبور کردم و شما سنگ‌به‌پای خودتان بسته‌اید و به پای ارزش‌هایی که هیچ حقیقتی ندارند زندگی‌اتان را تباه کردید و فسیل شده‌اید و گمان می‌کنید باید برایتان ارزشی هم قائل بود ...
بله جناب آبرنگ بنده فکر می‌کنم اصلاً شما از فکر بچه‌دار شدن بگذرید بهتر است ... البته با تفکرات ملحدانه همه به جایی که این پسر فرضی رسیدند نخواهند رسید، در واقع باید این را مدیون همان تحقیق و تفکر نکردن آن منحرفان از دین خدا بدانیم، اینکه وقتی می‌دانند که آخرتی در کار نیست باز به ذهنشان نمی‌رسد که پس دیگر قید و بند معنا ندارد، البته برخی این فکرها را دارند و جرأت انجام آن بی‌قیدی‌ها را ندارند، برخی هم جرأت برخی از آن بی‌قیدی‌ها را دارند ولی جلوی خود گروه مؤمنان را می‌یابند که هرچقدر هم به آنها گفته شود که ما تحقیق و پژوهش و تفکر و تعقل کرده‌ایم خواهد گفت لاتعتذرو ... انکم مجرمون
آبـرنـگـ;608928 نوشت:
بد بودن مواد مخدر، چیزی است که کسی در بد بودنش، شک ندارد. اما گمراهی دینی، چیزی است که هر کشور و هر قانونی، یک چیز می‌گوید.

اینکه شما فکر می‌کنید کسی در بد بودن مواد مخدر شک ندارد نظر شماست، همه با شما موافق نیستند ... البته گاهی همه و عموماً همه یک سری موارد ارزش و ضد ارزش را به دیگران تلقین می‌کنند و به این ترتیب کسی که در این زمان زندگی می‌کند این توهم برایش پیش می‌آید که پس لابد این کار واقعاً ارزش است، اگر هم اقلیتی خلاف آن را بگوید آنها مخالفت می‌کنند و البته این مطابق با همان قول اسلام است که از اکثریت تبعیت نکنید که گمراهتان می‌کنند ... بله ما حتی اگر همه هم بگویند یک کاری بد است آن را به این دلیل که همه گفته‌اند بد است نمی‌پذیریم ... در همین سایت چقدر داریم با خانم‌هایی بحث می‌کنیم که یک بند تلاش دارند به ما اثبات کنند که برخی موارد حقوق مسلم ایشان است چون همه این را قبول دارند و فقط اسلام قبولش ندارد!
حال آنکه طرز تفکر اسلامی این است که اول اعتقادات خود را با تعقل بپذیر و بعد ارزش‌هایی که آن یک اعتقاد و تنها همان یک اعتقاد که پشتوانه‌ی عقلی دارد را به عنوان ارزش اختیار بنما ...
شما هم عاقلانه است که همین کار را کنید، اسلام را هم نمی‌خواهید قبول کنید دینی را که می‌توانید بپذیرید اختیار کنید و سپس ارزشهای خودتان را خواهید داشت و البته در این صورت با کمال تعجب خواهید دید که بسیاری از اموری که اسلام می‌گفت غیرانسانی است و شما هم قبول داشتید ناچار هستید که قبول کنید انسانی هستند! مثل خوردن شراب که عقل را ضایع می‌کند یعنی همانکه مبنای دعوای ما در این تاپیک است!
در هر صورت خواستم خدمتتان گفته باشم که دین تنها موضوع مورد مناقشه نیست، ارزش‌ها هم جز در ذیل یک ایدوئولوژی معنا ندارند و کسی که هیچ ایدئولوژی خاصی ندارد ولی یک سری ارزش‌های خاص برای خودش دارد باید بداند که از هر کسی نسبت به ساحت عقل دورتر است ... اگر بگویند چرا فکر می‌کنی این کار خوب است خواهد گفت چون همه اینطور فکر می‌کنند ... این یعنی خلع عقل از مقام خود و اتکا به عقل دیگران ... اینکه بگذاریم دیگران برای ما تصمیم بگیرند ... دقیقاً خلاف آنچه که شما اسلام را به توصیه‌ی به آن متهم می‌کنید ...

بهتر است حقیر هم دیگر وارد جزئیات مطالب شما نشوم، همین قدر برای کسانی که بخواهند پاسخ فرمایشات شما را بگیرند باید بسنده باشد، ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

باء;609341 نوشت:
عموماً همه یک سری موارد ارزش و ضد ارزش را به دیگران تلقین می‌کنند و به این ترتیب کسی که در این زمان زندگی می‌کند این توهم برایش پیش می‌آید که پس لابد این کار واقعاً ارزش است، اگر هم اقلیتی خلاف آن را بگوید آنها مخالفت می‌کنند

دموکراسی به معنای حق اکثریت ، یعنی اگر اکثریت را داعش تشکیل داد ، باید بپذیریم!!!

باء;609341 نوشت:
در منطق اعتقاد نداشتن به آخرت بهترین زندگی برای بدترین افراد امکان تحقق دارد

جملهء امضاء بنده شد

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

KRITOS;608552 نوشت:
اقا نصف علامه های دین میگن ما هرچی بیشتر خوندیم فهمیدیم کمتر میدونیم با این اوصاف که صد سال دیگم کسی تمامو کمال عالم نمیشه که!

بله به کمال کامل نمی‌شود ولی علم‌آموزی او در راه کشف نادانسته‌ها و روشن‌شدن تاریکی‌ها و قدم در وادی ناشناخته‌ها گذاشتن است، نه در راه اصلاح آنچه که به غلط دانسته شده است ...
به عبارت دیگر شخصی که شروع به علم آموزی می‌کند تفکراتش پر است از تناقضات که پذیرفتن هرکدام ضرورت انکار دیگری را با خود خواهد داشت ولی از آنجا که شخص آنقدرها هم تفکر ندارد اصلاً متوجه آن تناقضات نیست، چنین کسی تفکر و تعلمش در بسیاری از مواقع در راستای اصلاح دانسته‌های پیشین خود است، برای اینکه مجموعه‌ی دانسته‌هایش خودسازگار شود، اینکه یک گوشه‌ی اعتقاداتش گوشه‌ی دیگر اعتقاداتش را نفی نکند، وقتی شخصی این مرتبه‌ی از تفکر و تعلم را پشت سر خود گذاشت از آنجا که دانسته‌هایش به کمترین حد لازم از عقلانیت و حقیقت را کسب کرده است دیگر می‌شود عالم خطابش کرد و از این به بعد او هر چه کسب کند در راستای کامل کردن علمش است نه در راستای اصلاح کردن غلط‌های اعتقادی‌اش ...
مسلمین مدعی هستند که در این مجموعه‌ی اعتقادی که تحت نام اسلام تشیع (ناب) نامیده می‌شود هیچ تناقضی وجود ندارد و در نتیجه هرچقدر هم که کسی در راستای تعلم در این مجموعه‌ی اعتقادی پیش برود هرگز به موردی نخواهد رسید که موارد دیگری را که از همین دین کسب کرده است نفی کند و اگر کرد این تناقض رفع‌شدنی است و ذاتی نمی‌باشد، مثلاً برمی‌گردد به یک نقص در فهم یکی از دو مورد یا حتی مورد دیگری که این دو مورد حالت‌های خاصی از آن هستند ...
در مقابل آن مسلمین مدعی هستند که هر مجموعه‌ی اعتقادی دیگری بجز اسلام دارای تناقضاتی ذاتی است که ناشی از راه یافتن باطل در آنهاست. باطل در مقابل حقیقت است، حقیقت آنچیزی است که تحقق یافته است و باطل آنچیزی است که تحققی ندارد و اگر به عنوان حقیقت جا زده شود دروغ خواهد بود، ظاهری بدون باطن و درون‌مایه‌ی حقیقی. معیار تشخیص داستان دروغ از راست یافتن تناقضات در آن داستان است، به طرز مشابه معیار تشخیص حقانیت یک دین هم وجود همین موارد باطل و دروغین است که حتماً باید جایی ایجاد تناقض کند. این معیار علاوه بر اینکه همه در عمل به آن پایبند هستند مبنای عقلی هم دارد (در ریاضیات مبنای تعیین اینکه چه ریاضیاتی قابل ایجاد هست همین است که SelfConsistent باشد، یعنی هرگز در دل خودش به تناقض نرسد) و منطق قرآن هم هست:
أَفَلَا يَتَدَبَّرُ‌ونَ الْقُرْ‌آنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ‌ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرً‌ا [النساء، ۸۲]
با این اوصاف ممکن است یک نفر مسیحی باشد و تا آن سطح از علمی که از دین خودش دارد تناقضی نبیند، اما اگر بیشتر اعتقادات خودش را واکاوی نماید یا اعتقاداتی را که در مسیحیت هست و او نمی‌داند را تعلم کند به آن تناقضات برسد. البته مسیحیت خودش هم می‌داند که مواردی در آن هست که هرگز قابل تعقل نیست و به قول علمای خودشان برخی مسائل اعتقادی را باید با قوت ایمان پذیرفت نه بر مبنای تعقل. سایر ادیان هم نواقص خود را دارند ...
KRITOS;608552 نوشت:
این حرف که میگین تحت تاثیر دو نفر نامسلمان قرار میگیره هم برام قابل درک نیست
خب یارو میره یه حکمت شادان نیچه میخونه یه انسان کامل مطهری یه پندار خدای داوکینز خودش قضاوت میکنه دیگه! ینی چی که تحت تاثیر میشه.. اگ اسلام به خودش مطمئنه و میگه گیراییش والا تر از هرچیز دیگه ایه که نباید این قد از احتمال غریب الوقوع تحت تاثیر قرار گرفتن بقیه دوری کنه ..

بله می‌رود تمام آن کتابها را می‌خواند و خودش قضاوت می‌کند، ولی شرط قضاوت درست این است که شخص ذهن ورزیده‌ای داشته باشد، فواعد تفکر را بشناسد، انواع استدلال و قوت و ضعف آنها را بشناسد، فرق بین تحت تأثیر ادبیات قرار گرفتن و تحت تأثیر استدلال قرار گرفتن را متوجه باشد، خودش دلش مریض نباشد و به دنبال توجیه کردن افکار خود که می‌داند ناشی از شهواتش هست نباشد و غیره ... نکات کلیدی را در یک تفکر شناسایی کند و پی نقدها و پاسخ‌های آنها از عقاید دیگر و از نویسندگان مختلف برود ... شاید هم مهمتر از همه اینکه باید در خواندن مطالب منصف باشد و نکاتی که برایش کامل روشن نشده است را در ذهنش لاپوشانی نکرده و رها نکند و گوشه‌ای با یک علامت سؤال بر روی آنها نگه دارد تا بتواند دانه‌دانه‌های آنها را به ترتیب بکشد به روی میز ذهنش و مورد واکاوی قرار دهد، اگر در ردّ یا پذیرش آنها توفیقی یافت که هیچ وگرنه باز با همان برچسب علامت سؤال به گوشه‌ی ذهنش بازگرداند ... چه آنکه بسیاری از افراد یک مطلب را می‌خوانند و ۵۰٪ آن را می‌فهمند و برایشان قابل قبول است و با آنکه نسبت به ۵۰٪ آن هم مشکوک هستند و قبول کردنش برایشان سخت است ولی با این حال آنها را نادیده گرفته و آن سمتی که خودشان بیشتر تمایل به پذیرفتن آن دارند را به عنوان درست می‌پذیرند و از آن دفاع می‌کنند ... اهل مطالعه و تحقیق هستند ولی از قضا سرکنگبین برایشان صفرا می‌فزاید ...
اسلام به خودش مطمئن نبود می‌گفت هیچ کس به تحقیق حرفهای مخالف نپردازد، نه اینکه تنها افراد کم‌بنیه و کم‌اطلاع و بدون پایه‌ی محکم علمی در اسلام به آن حرفهای مخالف نپردازند ... ولی مخالفان این مسأله را طوری وانمود می‌کنند که انگار اسلام گفته است که تنها کسانی که سواد درست و حسابی ندارند حرفهای مخالف را بخوانند ولی محققین که علمشان به اعتقادات اسلامی زیاد است وارد این گود نشوند که نکند بعد از شناختن حرفهای اسلام پایه‌های اعتقادی‌اشان سست شود :Moteajeb!:
کسی که کودک است نیاز به نگهداری دارد، کسی که در میدان اعتقادات به «حزب باد» تعلق دارد و هر چه به او گفته شود را می‌پذیرد چون قادر به تحلیل آنها نیستند باز نیاز به نگهداری دارد، کسی که قوت تحلیلش زیاد شده است و اصول تفکر را می‌شناسد اسلام گفته است وارد شو و بتاز ... خواهی دید که مخالفان جز به قول جناب آبرنگ چرخ‌وفلک بازی با افکار باطل و استفاده از جملات بی‌مایه‌ی صرفاً زیبا حرفی برای گفتن ندارند ... چنین کسی که روحیه‌ی تفکر و تحقیق دارد اگر هم باز با شبهه‌ای برخورد کند که نتواند جواب آنها را بیابد باز به منابع خودش باز خواهد گشت و تحقیق را همه‌جانبه ادامه خواهد داد ...
البته درست است که در این میان عده‌ای هم سر بیرون خواهند زد مثل دکتر سروش که بعد از شناخت نسبی خود از اسلام به جرگه‌ی مخالفان اسلام پیوست ... او هم اگر کسی نگاه به سوابقش نکند و به استدلالهایش بنگرد خواهد دید که امکان دارد که کسی اصول تفکر را هم بشناسد ولی باز به این سادگی به خطا برود و چنان مطالب پیش پا افتاده‌ای را به عنوان دلایل خود مطرح نماید ... مخالفان که از هر وسیله‌ای برای کوبیدن بر طبل اشتباه بودن عقاید یا احکام اسلامی استفاده می‌کنند، می‌توانند دلایل مثل ایشان را بیان نمایند تا به حول و قوه‌ی الهی پاسخ‌های محکم و روشن اسلام به ایشان داده شود ... اگرچه به ایشان اگر پایه‌های محکمی نداشته باشند اصلاً توصیه نمی‌شود سراغ چنان مطالبی بروند چه آنکه شاید با دلایل سطحی آنها قانع شده و دیگر در پی شنیدن پاسخ‌های اسلام برنیایند و گمراه شوند ...
در مورد افرادی مانند آن شخص کذایی می‌توان نتیجه گرفت که ظاهراً فقط سن و سال نیست که سبب خرفت شدن افراد می‌شود و پیروی از شهوات هم می‌تواند چنان اثری داشته باشد ... چنانکه ما هم داریم که شهوات عقل انسان را کور می‌کنند و البته هر کسی در زمان‌های خشم و شادی افراطی یا داشتن طلب‌های شدید نفسانی دیده است که چگونه عنان از کف می‌دهد و به قول معروف دیگر خودش نیست، اینکه افسار عقل از دستش خارج شده و شخص بدون مهار عقل کاری می‌کند که دیگران در شأن و رتبه‌ی او نمی‌بینند ...
یا علی علیه‌السلام

KRITOS;608552 نوشت:
خب یارو میره یه حکمت شادان نیچه میخونه یه انسان کامل مطهری یه پندار خدای داوکینز خودش قضاوت میکنه دیگه! ینی چی که تحت تاثیر میشه.. اگ اسلام به خودش مطمئنه و میگه گیراییش والا تر از هرچیز دیگه ایه که نباید این قد از احتمال غریب الوقوع تحت تاثیر قرار گرفتن بقیه دوری کنه ..

سلام و تشکر

اسلام بدلیل جامعیت و کمالی که دارد این ظرفیت را دارد که همه ابهامات و شبهات را پاسخ دهد لکن، باید فرد یک آشنایی و تسلطی بر معارف دینی داشته باشد تا در مواجهه با اندیشه های ضد دینی و الحادی دچار تزلزل نشود. صحبت ما این نیست که هیچ کس نباید به این منابع رجوع کند بلکه صحبت در این است که کسانی که به یک رشد و آگاهی و بلوغ فکری و قدرت تجزیه و تحلیل نسبی نرسیده اند نباید اندیشه های اینچنینی را مطالعه کنند. این مطلب را با مثالهای متنوعی بیان کردیم و مطلب منطقاً و فطرتاً روشن است گرچه کسانی آن را نپذیرند.

موفق باشید ...:Gol:

آبـرنـگـ;608928 نوشت:
اگـــر بخواهم فــرزنـدم را پــرورش دهـــــم:

1. دیدگاه خود را بر او تحمیل نخواهم کرد (خلاف قانون اسلامی که نمی‌گذارد دیدگاه مخالفش آزاد و در دسترس باشد)
2. پیش از هرگونه پژوهش، خود را برای او، آیینه‌ی هدایت و مخالفانم را، آیینه‌ی گمراهی، ترسیم نخواهم کرد (خلاف قانون اسلامی که نوشتارهای مخالف خود را «ضاله» می‌خواند).
3. اگر آشکارا و بدون ترس مخالف دیدگاه و ارزش‌های من، زندگی‌ کرد؛ او را اعدام نخواهم کرد (کاری که اسلام به آسانی می‌کند).
4. اگر همسر من، دیدگاهی مخالف من داشت؛ او را خفه یا سرکوب نمی‌کنم که چیزی به فرزند من نیاموزد (خفه کردنی که اسلام، آنرا کاملا منطقی می‌داند و کسانی که حتی یک شعر، ضد من بخوانند، من (پیامبر اسلام) همه‌ی آن شاعران را، ترور می‌کنم).
5. فرزندم را از رفتن به مدرسه منع نمی‌کنم تا در آنجا «معلم دینی‌اش» آموزه‌هایی مخالف آموزه‌های مرا به اون نیاموزد (این نیز، در اسلام یک اصل کاملا منطقی است).
6. بر روی شبکه‌های دینیِ تلویزیون خانه‌ام، پارازیت سرطان‌زا نمی‌اندازم؛ و فرزندم را آزاد می‌گذارم که آن‌ها را نیز، نگاه کند.
7. و در پایان، من قانون‌های زندگی‌ام را، وحی منزل نمی‌دانم که هیچ تغییری در آن ندهم و اگر فرزندم روزی از من نقد کرد، تلاش می‌کنم روشم را تغییر دهم (چیزی که به هیچ عنوان در اسلام پذیرفته نیست).


سلام مجدد

در پاسخ مطالب شما به ترتیب نکاتی پایانی را عرض می کنم:

1. اسلام دیدگاه خودش را به دیگران تحمیل نمی کند لا اکراه فی الدین، انسانها آزادند که اندیشه شان را در معرض همه دیدگاه ها قرار دهند تبعات این اقدام بر عهده خودشان است. اما اسلام بدلیل حقانیتی که دارد. و روح خیرخواهی آن، خطر اندیشه های معارض را خصوصاً برای کسانیکه هنوز به یک استواری و رساخت در اندیشه نرسیده اند گوشزد می کنند. همانکه پدران و مادران دلسوز در دوران پیش از بلوغ فکری نسبت به فرزندانشان پیشه می کنند تا سرمایه های زندگی شان در معرض خطرات جانی، جسمی و روحی قرار نگیرند. اگر شما چنین رسالت خاص (خیرخواهی) را نسبت به فرزندانتان ندارید، عقلاً و منطقاً و فطرتاً دلیل بر اشکال در شماست نه اشکال در دین خدا.

2. اسلام به دلایلی منطقی (عقلی و تاریخی و ...) از حقانیت و جامعیت و کمال خود دفاع می کند و برای اثبات این ادعا، در مقایسه با سایر ادیان و شریعت ها راه را برای تحقیق باز گذاشته یعنی هر انسانی که به توانایی تحقیق و مطالعه دست یافته می تواند از گذر این مقایسه در سایر شریعت ها و ادیان غیر الهی به ساختگی بودن و فقدان مبانی صحیح از لحاظ شکل و محتوا و ورود تحریف در شریعت های الهی پیشین و عدم جامعیت و کمال آنها پی ببرد. منع کتب ضاله و الحادی که یا به نفی اصل و اساس حقانیت دین و یا با غرض و مرض و پیشداوری هی غلط اندیشمندان مخالف اسلام صورت گرفته داخل در پازل تحقیق اولیه برای شناخت دین حق که مورد ادعای اسلام است نیست.

مطالعه این کتب، در گام اول شناخت دین حق و الهی، منابعی مزاحم و مُخل رسیدن به یک درک صحیح در باره دین حق هستند. فلذا به کتب ضاله معروفند اما پس از انتخاب دین حق و آشنایی وثیق و استوار بر مبانی آن دین، و رشد استعداد افراد در تجزیه و تحلیل مسائل(بلوغ فکری) هیچ منبعی حتی کتب ضاله نمی توانند اندیشه های الهی افراد را متزلزل و تخریب کند. بلکه حتی در بعضی اوقات مقوم اندیشه های راسخ و جامع نیز هستند.

3. لطفاً در مسأله ای که آگاهی و تخصص ندارید وارد نشوید، مسأله احکام ارتداد به این آسانی که شما مطرح کرده و اسلام را متهم می کنید نیست. حکم ارتداد شرایط خاص خودش را دارد که در جای خود در فضاهایی در همین تایپیک بحث شده، لطفاً بر اساس نگاه غلط خودتان به احکام الهی قضاوت خودتا را نسبت به اسلام بیان نکنید. از منظر اسلام انسانها در ساختن و بیان عقیده اشان آزادند اما با کسانی که مترصد تعارض و مقابله با اسلام باشند و یا پیشتر مسلمان بوده و پس از ارتداد، مترصد تخریب و ضربه زدن به چهره اسلام هستند مدارا نخواهد کرد.

4. اندیشه و بنیاد فکری شما هیچ بنیان و اساسی نداشته و بی تعارف عرض کنم، شما نه تنها با اسلام و دستورات آن آشنایی چندانی ندارید بلکه اندیشه شما هم مبتنی بر اصول ثابت و استواری نیست. اسلام اصولاً با تشکیل خانواده ای که از لحاظ اندیشه و بنیان های فکری که در تربیت فرزندان مؤثر است، در دو جبهه مخالف هم قرار دارند مخالف است بلکه توصیه می کند در انتخاب همسر دقت کنید که فرزندانتان در چه بستری مراحل رشد تکوینی، جسمانی، فکری و روحی و اندیشه ای اش را می گذراند. اما در مرحله بعد اگر کسی به این توصیه دین عمل نکرد تبعات تربیتی آن در دو نقطه اتکاء مخالف و معارض اندیشه ای بر عهده خود افراد است. لکن در این مرحله اسلام دستوری ندارد که همسرت را سرکوب و خفه کن تا در تربیت فرزندت دخالت نکند زیرا این راهی است که خودت بدون توجه به هشدار اسلام برگزیدی، این عرصه، ملاحظات خاص اخلاقی خودش را دارد که از بحث ما خارج است. بعلاوه پیامبر و امامان معصوم (ع) هیچگاه مخالف را سرکوب نمی کردند حتی کسانی که به ایشان هتاکی و توهین می کردند را با اخلاق اسلامی و رفتار حسن، و منطق و استدلال شان متأثر و شرمگین می ساختند. این هم دلیل دیگری بر عدم اطلاعات وسیع و دقیق شما از اسلام.

5. و ما هم بر اساس دستورات اسلامی وقتی به این رهیافت برسیم که فرزندان مان از عهده هضم و حل مسائل خودشان بر می آیند و به یک بلوغ و توانایی فکری رسیده اند چنین اختیار و آزادی را از ایشان سلب نمی کنیم، حقی که خدا در اختیارشان نهاده است. اما عقل و منطق و قانون و فطرت انسانی حمایت از کسانی که به بلوغ فکری و توانایی های لازم نرسیده اند را گواهی می دهند. مشکل شما در این فقره هم از بی قانونی و فقدان تعهد و مسئولیت های انسانی تان نسبت به دنیای پیرامونی و دیگران و وابستگان تان ناشی می شود. (قوا انفسکم و اهلیکم نارا)

6. بنظرم شما باید در خصوص امنیت منزل و جان و مال تان هم آدم مسامحه گری باشید، بعبارتی درب خانه تان قفل و بند و دیوارتان حصار و حفاظی ندارد و هر کس آزاد است به هر قصدی وارد خانه تان شود، خانواده خودشان موظف به صیانت از خود هستند و دیگران آزادند که ورود یا عدم ورود به حریم دیگران را تصمیم بگیرند.(خنده دار نیست) و یا اینکه اصولاً اندیشه و روح برای تان اهمیتی ندارد مهم اینست که به یک سمتی برود حال اگر حتی اندیشه فرزندان تان (که در شرایط تقلید و عدم بلوغ فکری است) در مسیر راهزنان و سارقان اندیشه هم قرار گرفت آنهم درست است.

7. اصولاً بر اساس مطالب پیش گفته و جدیدتان، بدست می آید که اصولاً بر روح اندیشه و تفکر شما قانون و برنامه ای حاکم نیست که بخواهد وحی منزل باشد یا نباشد، انسان هایی که بر هیچ مبنایی استوار نیستند بعبارتی همه چیزشان و اندیشه هاشان "هباءً منثوراً" است یعنی بر پایی استوار نیست روی هواست، همچون دودی پراکنده و بی بنیان است ممکن است به هر سمتی برود فلذا اندیشه شما کجا وحی منزل الهی کجا؟ وحیی که مبتنی بر علم و حکمت و کمالات لا یتناهی خداوند متعال است و ضرورتش بر همان مبانی استوار و بر اساس قاعده لطف و حکمت، نگاه انسان شناسانه(نیاز انسان)، نگاه روانشناسانه، نگاه عرفانی (کمال طلبی) و نگاه مبتنی بر اجتماع و سیاست ثابت است.

و در پایان، حق دارید وقتی اصولی ندارید که اندیشه اتان بر آن استوار و متقن باشد و بنوعی گرفتار نسبیت گرایی و شکاکیت هستید، حتی ممکن است کودکتان هم که تحت تأثیر اندیشه ای مفرط و معارض قرار گرفته، صرفاً در نقدی غیر مبتنی بر اصول، اصول نداشته شما را تهدید کند. این حال و روز کسانی است که نورانیت اندیشه های مترقی و جامع و راه دین خدا و اسلام را رها کرده اند و متأثر از اندیشه های اندیشمندان معارض و مخالف دین توحیدی و اسلام، در قالب ادبیات سحرآمیز، ظاهراً زیبا و گول زننده (آزادی بیان و اندیشه و عقیده در معنای لیبرالی و غربی اش)، تاریکی ها و ظلمات مرداب ها و پرتگاه های هولناک اندیشه های الحادی و ضد دینی را پذیرفته اند.

قال الله الحکیم: الم ذلک الکتاب لا ریب فیه، هدی للمتقین. (بقره، 1 و 2) آری، قرآن نسخه نجات بشریت، تنها برای قلب های متقی و پاک (از آلایشها و شائبه ها و عاری از شبهات) هدایت بخش است.

موفق باشید ...:Gol:

سلام مجدد

با توجه به اینکه بحث ها بوی تکرار گرفته و با مشارکت دوستان، امهات بحث و مطالب اصلی و حتی فرعی و مرتبط زیادی طرح گردید بمنظور پیشگیری از تکرار و طولانی شدن تایپیک، ضمن تشکر از همه دوستان عزیز اعم از موافق و مخالف که دیدگاه های خود را مطرح کردند، چنانکه پیشتر مورد پیشنهاد بعضی دوستان هم بوده، در این فرصت، تایپیک را بسته تا ان شاء الله در فرصت مقتضی به جمعبندی مباحث بپردازیم.

و من الله التوفیق ...:Gol:

بنام خدا

با سلام و ادب:Gol:

ضمن تشکر از مشارکت همه دوستان و کاربران موافق و مخالف، بحث " سرکوب دگراندیشی در اسلام" را با ذکر نکاتی تقدیم می کنیم:

اول. کسانی که در ابتدای راه شناخت هستند و هنوز به استواری عقیده و یا قدرت تجزیه و تحلیل و مقایسه بین اعتقادات صحیح و ناصحیح نرسیدند ممکن است با خواندن کتاب های ضد اسلامی اندیشمندان غربی و الحادگرایان تحت تأثیر قرار گرفته، در دام تشکیک و تردیدهای مذمن افتاده، در اعتقادات و مبانی دینی شان دچار تزلزل و سستی شوند.

دوم. عمدتاً عقايد غلط و انحرافی و ضد دینی، معمولاً توسط مخالفان و دشمنان دین اسلام و مکتب حقه اهل بیت (ع) بدون آنکه مبنا و عمقی داشته باشد، در پوششهایی زیبا و دروغین، با ادیباتی سطحی اما احساس برانگیز مطرح می شود و متأسفانه به سرعت در اندیشه جوانان و خوانندگان غیرکارشناس، تأثیر گذاشته و باعث اسارت فکر ایشان مي شود.

سوم. تنها کسانی می توانند اغراض و اهداف نویسندگان این قبیل کتابها را بر اساس تقسیم بندی مورد اشاره در پست 3 درک کرده و از عهده هضم شبهات، مغالطات و تحریف و انحرافات مطرح شده علیه دین و اسلام برآیند که:

  • اشراف و احاطه کامل و یا حداقل نسبی بر مسائل دینی و اسلامی داشته باشند.
  • بر اساس توصیه قرآن در مواجهه با شبهات و دیدگاه های گوناگون به سطحی از بینش و آگاهی رسیده باشند که هر چیزی را چشم و گوش بسته نپذیرند بلکه یا دیدگاه ها را مقایسه نموده، از گذر این مقایسه، دیدگاه بهتر و کاملتر را برگزیند و یا با کسانی که اهلیت داشته و کارشناس دینی هستند مشورت کنند.

در حقیقت، اینکه اسلام چنین مسأله ای را برای جوانان و افراد غیرکارشناس منع می کند، امری عُقَلایی و منطقی است. زیرا این مسأله بمثابه آنست که:

  • به کسانی که هنوز به بلوغ فکری نرسیده و در دوران کودکی بسر می برند اجازه دهیم مطالب و موضوعات مربوط به زناشویی که اقتضاء، استعداد و شرایط سنی و زمانی خاص خود را می طلبد را مطالعه کنند.
  • یا به نوزادی که توان هضم غذا را نداشته و باید از شیرمادر تغذیه کند غذای بزرگسالان بدهیم.
  • و یا به کسی که هنوز در آموزش شنا مبتدی و غیرحرفه ای است اجازه دهیم که در قسمت های عمیق و یا در فاصله های دور از ساحل دریا که هر لحظه خطر امواج و افتادن در گودال های آبی و غرق شدن را دارد شنا کند.

چهارم. در پاسخ به کسی که ممنوعیت خواندن کتب ضاله را مخالف روح پژوهش می داند می گوییم: بدون شک، شرط اصلی "پژوهش" اصولی، بی طرفی است. اما چنانکه می دانید؛ اولاً پژوهش اقسام و مراتبی دارد و ثانیاً پژوهش، کاری تخصصی و دارای اصول و مبانی است. وانگهی؛ فرد محقق و پژوهشگر باید به سطحی از بلوغ فکری و عقلی و قدرت تجزیه و تحلیل و استنباط رسیده باشد که در گیر و دار برخورد با اندیشه های معارض و مشابه، دچار احساسات نشده و توان هضم تقابل و برخورد و تجانس و تشابه نظرگاه ها را داشته و نیز ابزار لازم برای دستیابی به اندیشه راسخ و کامل تر را داشته باشد.

پنجم. برای کسی که دین اسلام را از گذر اندیشه و تحقیق برگزیده، خواندن اندیشه های دینی متفکران اسلامی و غیر اسلامی و حتی الحادگرایانه نه تنها موجب گمراهی اش نیست بلکه به شناخت و اندیشه اش عمق و وسعت می بخشد تا در مواجهه با اندیشه های معارض و مخالف، مصونیت داشته باشد. اما برای کسانیکه در آغاز راه هستند تحقیق و مطالعه در منابع اصیل ادیان کفایت می کند، مطالعه اندیشه های دگراندیشان و منابع ضددینی و الهی توصیه نمی شود.

ششم. خدا انسان را آزاد آفریده و می تواند هر اندیشه ای را بخواند، اینکه اسلام بعنوان دین حق و صراط خیر به ما توصیه می کند هر چیزی را نخوانیم همانند خیرخواهی و دلسوزی پدران و مادران و مربیان نسبت ممانعت خیرخواهانه به فرزندان و دانش آموختگان است. اگر کسی پذیرفت به نفع خود عمل کرده وگرنه ضررش متوجه خودش می شود.

هفتم. ماهیت کرسی آزاداندیشی با آزاداندیشی مطلق متفاوت است، در کرسی های آزاداندیشی، کارشناسان دو اندیشه متفاوت می نشینند و در موضوعی واحد بحث و گفتگو می کنند و در این تضارب آراء دیدگاهی غالب می شود. اما آزاد اندیشی مطلق، همان، آزادی مطالعه افکار و اندیشه های مختلف و مخالف، چیز دیگری است، کسی که با اینهمه آراء و اندیشه های متضاد مواجه می شود باید از یک ظرفیت علمی و احاطه و بساطت فکری و قدرت تجزیه و تحلیل بالا برخوردار باشد تا از میان اینهمه تضارب آراء پس از بررسی و واکاوی به اندیشه صواب راه یابد.

هشتم. اندیشه های بشری، خصوصاً تفکرات الحادگرایی را به مردابی تشبیه می کنند که حتی عقلا هم از ورود به آن پرهیز می کنند مگر به ضرورت، زیرا ضمن خطر و هول کشیده شدن در غرقاب های این مرداب، به هر ترتیب، اگر هم غرق نشوند اما ناگزیر، لباس و جسم و جان شان، ناخواسته به آلودگی ها و لجن های اندیشه های ضد دینی و الحادی، آلوده و مشوب می شود.

نهم. بطور کلی هیچ نظامی مستثنی از این قاعده نیست که اگر محققی از گذر تحقیق و پژوهش، به رهیافت های جدیدی، متفاوت با مبانی قبلی (مشهور و غالب) دست یافت. باید قبل از طرح همگانی و کشاندن آن به عرصه جامعه، رهیافت های جدیدش را در شورای علمی خاصی و در حضور اندیشمندان طراز اول و صاحب نظران آن علم، ثابت نموده و از مبانی جدیدش دفاع کند. ساحت دین و علوم الهی و اسلامی نیز مستثنی از این قاعده نیست، حوزه اندیشه مردم میدان تیراندازی بدون قاعده نیست که هر کسی اجازه دارد شانسش را امتحان کند، تیرش را بیندازد و برود.

دهم. یکی از رسالت های عالمان الهی؛ محدثان، مفسران و متکلمان اسلامی در عصر غیبت، دفاع از حریم اندیشه های الهی دین اسلام و مکتب تشیع است. فلذا اینکه هر کسی به خودش اجازه بدهد، تنها به اتکاء تحقیقات فردی و شخصی، غیرجامع و غیرمکفی آنهم تحت تأثیر اندیشه های غیرالهی و بشری غرب نظریه ای اثبات نشده را در فضای عمومی جامعه طرح کند. بی شک موجب تزلزل و انحراف در عقاید و اندیشه های دینی مردم شده و این برخلاف رسالت عالمان الهی بوده و حکم چنین فرد محقق(بلاتعهدی)، همان کتب ضاله و گمراه کننده است اما در نوع زنده و متحرکش.

یازدهم. وقتی گفته می شود دین تحقیقی است؛ مقصود اینست، که انسانی که به سطحی نسبی از درک و فهم و قدرت تجزیه و تحلیل نسبی رسید، بر اساس شناختی کلی و با بهره مندی از دستمایه های پیشین(خانواده، عقل و مقایسه اجمالی) مثلاً به دین اسلام (قرآن و سنت و احکام دین) می گرود. در گام بعدی در مرحله ای که به یک رشد عقلانی نسبی با شرایط پیش گفته رسید. می تواند به منابع اصلی سایر ادیان (تورات و انجیل، اوستا و ...) مراجعه کرده و از لحاظ شکلی و محتوایی بررسی و با منابع اسلام قرآن و سنت مقایسه کند و یا از تحقیقات اندیشمندان مؤثق اسلامی که مستندات و آدرس جزء و جزء تحقیقات شان را فهرست کرده اند کمک بگیرد. برای چنین فردی لازم نیست برای شناخت دین حق، به کتابهای نویسندگان الحادگرا، منکر و ضد دین و یا آنها که مخالف حقیقت اسلامند مراجعه کند.

دوازدهم. در صورتی که منابعی باشد که در کنار طرح شبهه، پاسخ شبهه هم تهیه شده باشد و یا در فضای گفتمان،(نظیر همین سایت) سؤالات و شبهات، تحت نظر کارشناسان دینی مورد بررسی و واکاوی قرار گیرد و یا در محافل آزداندیشی دینی، با حضور کارشناسان و متخصصان اهل فن، مباحث و اشکالات مطرح و مورد نقد قرار گیرد نه تنها بلا اشکال است بلکه مفید و موجب تقویت مبانی دینی هم هست. ممکن است کسی اشکال کند که این قضاوت پیش از مطالعه است. این منع و عدم جواز توسط اهل خبره و کارشناسان دین که با ماهیت و محتوای این قبیل کتب و اغراض مؤلفان آنها آشنا هستند صورت می گیرد و این حکم، بر اساس شناخت قبلی و ماتقدم بوده، فلذا منطقی و وارد است.

سیزدهم. مطالبی که پیرامون عدم جواز و ممنوعیت خواندن کتب ضاله (ضد دینی و الحادی) گفته شد. اولاً مورد تأیید عقل و شرع بوده. ثانیاً این ممنوعیت متوجه تحقیق و مطالعه ی منابع اصلی ادیان و شرایع نمی شود. بعلاوه هیچ محدودیتی در دسترسی وجود ندارد اگر کسی بخواهد علیرغم این هشدارها و اخطارها به هر منبعی اعم از منابع موافق و مخالف دسترسی پیدا کند با کمی جستجو دسترسی خواهد یافت. چنانکه علیرغم ممنوعیت مواد مخدر، داروهای غیرمجاز و ... بدلیل آسیب هایی که دارد، آنها که طالب باشند و یا به هشدارها بی توجه، از هر راهی به مطلوب شان می رسند.

چهاردهم. در حوزه تقابل اندیشه ها، مشی اسلام سرکوب گری نبوده و نیست. در زمان پیامبر (ص) و امامان معصوم (ص) اندیشه های مخالف اسلام بوده اند و اسلام به اندیشه های مخالف احترام می گذاشته و کرسی های پاسخگویی به اشکالات و شبهات مخالفان برقرار بوده، اسلام تنها با اندیشه ها و سردمداران مخالفی برخورد سرکوب گرایانه داشته که مانع تبلیغ و ترویج اسلام بودند. البته در همان زمان هم از مراجعه و مطالعه اندیشه های انحرافی منع و نهی می شده است. در انقلاب اسلامی هم مشی صاحبان اصلی نظام (امام (ره) و رهبر معظم انقلاب) و مسئولین متعهد و اصولی نظام بر همان مبنای اسلام عزیز بوده، احترام به نظرات مخالف و پاسخ به شبهات آنها یک اصل است.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است