سختی امتحان حضرت ابراهیم (ع) در چه بود؟

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سختی امتحان حضرت ابراهیم (ع) در چه بود؟

سلام

این اولین پست من در این انجمن هست امیدوارم بتونم اینجا اطلاعات دینی و معرفتی خودم رو افزایش بدم

یکی از امتحانهای حضرت ابراهیم (ع) ، امتحان قربانی کردن فرزندش اسماعیل (ع)بود

سوالی که اینجا مطرح هست ، اساسا اینکه سختی این ابراهیم یا امتحانهای مشابه از انبیا در چه بوده؟ یک وحی از سوی خدای بزرگ به حضرت ابراهیم رسیده که فرزندت رو قربانی کن ، خوب اصلا خدا هر چی بگه ، بگه خودت رو بنداز توی چاه ، خودت رو بنداز توی اتش و... خدا هست ، صد در صد دستوری که میده به نفع بنده اش هست ... حالا دیگه سختی این موضوع در چی بوده؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب و تقدير از پرسش شما

«إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ » (سوره صافات، آیه ۱۰۶) این مسلما امتحان مهم و آشکارى است .
ذبح کردن فرزند با دست خود، آنهم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست، چگونه مى توان دل از چنین فرزندى برکند؟ و از آن بالاتر با نهایت تسلیم و رضا بى آنکه خم به ابرو آورد به امتثال این فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرین مرحله انجام دهد، بطورى که از نظر آمادگى هاى روانى و عملى چیزى فروگذار نکند؟
و از آن عجیب تر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.
ذبح فرزند به دست پدر کار سختی است هرچند که شیطان نیز ابراهیم (ع) را وسوسه کرد که این موضوع، فقط یک خواب بوده است و یا اینکه اگر این کار را انجام‌دهی هر ساله مردم به تبعیت از شما فرزندان خویش را خواهند کشت و بدین ترتیب نسل انسان از بین خواهد رفت و ... اما با تمام این وجود، شیطان نتوانست کاری از پیش ببرد و این پدر و پسر هر دو مصمم، از امتحان الهی سرفراز بیرون آمده و صبر و تسلیم خویش را به نمایش گذاشتند.
شما پدري را تصور فرماييد كه فرزندي برومند دارد يكدفعه از جانب خداوند متعال دستور آيد كه فرزندت را قرباني كن آيا چنين كاري آسان است، آيا نمي دانيد شيطان در كمين نشسته و هر لحظه انسان را اغواء مي كند و سعي دارد انسان را از راه حق و سخن حق منحرف سازد! هنگامى که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد « فلما أسلما و تله للجبین» ( سوره صافات، آیه۱۰۳) بعضى گفته اند منظور از جمله ی « تله للجبین» این بود که پیشانى پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدرى به هیجان در آید و مانع اجراى فرمان خدا شود!
بله هر فرماني كه از جانب خداوندمتعال صادر مي شود يقينا به نفع بندگان خداست؛ اما شما تاثير نفس و شيطان رو ناديده نگيريد شيطان خودش را به هر آب و آتشي مي زند تا انسان را از عمل دستور خدا منصرف كند اما حضرت ابراهيم عليه السلام با ايماني راسخ، مهر و عطوفت پدري را به خاطر رضاي الله زير پا نهاد و پسر رشيد خودش را به قربانگاه برد تا وي را در راه خدا قرباني كند ...

با سلام و تشکر از پاسخ شما

حقیقت امر اینکه من با این پاسخ شما به جواب خود نرسیدم و اقناع نشدم..
اول یک سوال که از نوشته های شما بوجود میاد مربوط به بخش زیر است...

نقل قول:
ذبح فرزند به دست پدر کار سختی است هرچند که شیطان نیز ابراهیم (ع) را وسوسه کرد که این موضوع، فقط یک خواب بوده است

ایا وقتی به پیامبری مثل ابراهیم (ع) وحی میشد ، 100% مطمئن بودند که از جانب خداوند بوده یا اینکه نه ، احتمال هم میبود که وسوسه شیطان و الهام از سمت شیطان باشد؟ چون اگر صد در صد مطمئن بودند که از سمت خداوند بوده ، دیگه وسوسه شیطان مهم نبوده...

و اینکه..
هنوز من جواب اصل سوال رو نگرفتم
..
فرض کنید زمان جنگ تحمیلی خودمون ، امام خمینی ، که ولی فقیه بودند ، دستور جهاد دادند ... و چقدر خانواده های زیادی بودند که با دست و اراده خودشون و با علاقه، جوونهای رشیدشون رو راهی میدان جنگ و در حقیقت قتلگاه میکردند.. اون هم نه یک فرزند بلکه 4-5 فرزند خودشون رو.... و با اشتیاق و علاقه فراوان...
حالا شما همین موضوع رو در نظر بگیرید با موضوع حضرت ابراهیم.... خانواده های شهید دوران ما فقط با فرمان ولی فقیه غیر معصوم این کار رو میکردند که تازه با هزار جور عذر و بهانه میتونستند از زیر بار این موضوع شانه خالی کنند اما نکردند... اما حضرت ابراهیم که قرار بوده با فرمان خود خود خدا این کار رو بکنند ... دیگه واقعا چه سختی ای داشته؟ مخصوصا اینکه خداوند از قبل به حضرت ابراهیم هم وعده داده بودند که به فرزندان ایشان هم مقام امامت میرسه ... و تنها فرزند ایشان هم حضرت اسماعیل بوده.. پس حتی حضرت ابراهیم میتونستند حدس بزنند که یا این موضوع صرفا یک امتحان هست که قبلا هم طعمش رو چشیدن ، مثل همون جریان گلستان شدن اتش، و در نهایت ختم به خیری و خوشی میشه .. و یا هم اینکه اگر خداوند اسماعیل رو از حضرت ابراهیم میگرفت .. قطعا بخاطر وعده رسیدن امامت به نسل ایشان .. خداوند جایگزینی به جای حضرت اسماعیل به ایشان اهدا میکردند.....

در هر صورت اینکه این موضوع برای حضرت ابراهیم به یک ازمایش بزرگ یاد شده... واقعا جای سوال داره که ایا مهر و محبت فرزند و پدری برای یک پیامبر ، اونقدر زیاد هست که بر فرمان و وحی خداوند بتونه غلبه کنه؟ و مثلا این موضوع ازمایش رو سخت کنه؟

مولکول 68;716577 نوشت:
ایا وقتی به پیامبری مثل ابراهیم (ع) وحی میشد ، 100% مطمئن بودند که از جانب خداوند بوده یا اینکه نه ، احتمال هم میبود که وسوسه شیطان و الهام از سمت شیطان باشد؟ چون اگر صد در صد مطمئن بودند که از سمت خداوند بوده ، دیگه وسوسه شیطان مهم نبوده...

و اینکه..
هنوز من جواب اصل سوال رو نگرفتم
..
فرض کنید زمان جنگ تحمیلی خودمون ، امام خمینی ، که ولی فقیه بودند ، دستور جهاد دادند ... و چقدر خانواده های زیادی بودند که با دست و اراده خودشون و با علاقه، جوونهای رشیدشون رو راهی میدان جنگ و در حقیقت قتلگاه میکردند.. اون هم نه یک فرزند بلکه 4-5 فرزند خودشون رو.... و با اشتیاق و علاقه فراوان...
حالا شما همین موضوع رو در نظر بگیرید با موضوع حضرت ابراهیم.... خانواده های شهید دوران ما فقط با فرمان ولی فقیه غیر معصوم این کار رو میکردند که تازه با هزار جور عذر و بهانه میتونستند از زیر بار این موضوع شانه خالی کنند اما نکردند... اما حضرت ابراهیم که قرار بوده با فرمان خود خود خدا این کار رو بکنند ... دیگه واقعا چه سختی ای داشته؟ مخصوصا اینکه خداوند از قبل به حضرت ابراهیم هم وعده داده بودند که به فرزندان ایشان هم مقام امامت میرسه ... و تنها فرزند ایشان هم حضرت اسماعیل بوده.. پس حتی حضرت ابراهیم میتونستند حدس بزنند که یا این موضوع صرفا یک امتحان هست که قبلا هم طعمش رو چشیدن ، مثل همون جریان گلستان شدن اتش، و در نهایت ختم به خیری و خوشی میشه .. و یا هم اینکه اگر خداوند اسماعیل رو از حضرت ابراهیم میگرفت .. قطعا بخاطر وعده رسیدن امامت به نسل ایشان .. خداوند جایگزینی به جای حضرت اسماعیل به ایشان اهدا میکردند.....

در هر صورت اینکه این موضوع برای حضرت ابراهیم به یک ازمایش بزرگ یاد شده... واقعا جای سوال داره که ایا مهر و محبت فرزند و پدری برای یک پیامبر ، اونقدر زیاد هست که بر فرمان و وحی خداوند بتونه غلبه کنه؟ و مثلا این موضوع ازمایش رو سخت کنه؟


بارک الله؛ سوالتون در حد تیم ملی است. امیدوارم به پاسخ درخور و مناسبی برسید.

مولکول 68;715590 نوشت:
سلام یکی از امتحانهای حضرت ابراهیم (ع) ، امتحان قربانی کردن فرزندش اسماعیل (ع)بود

سوالی که اینجا مطرح هست ، اساسا اینکه سختی این ابراهیم یا امتحانهای مشابه از انبیا در چه بوده؟ یک وحی از سوی خدای بزرگ به حضرت ابراهیم رسیده که فرزندت رو قربانی کن ، خوب اصلا خدا هر چی بگه ، بگه خودت رو بنداز توی چاه ، خودت رو بنداز توی اتش و... خدا هست ، صد در صد دستوری که میده به نفع بنده اش هست ... حالا دیگه سختی این موضوع در چی بوده؟

(ابراهيم پس از نجات از آتش) گفت من به سوى پروردگارم خواهم رفت و او به زودى مرا راهنمايى مى‏كند (99).
پروردگارا فرزندى به من بده كه از صالحان باشد (100). ما هم او را به فرزندى حليم بشارت داديم (101).
همين كه به حد كار كردن رسيد بدو گفت پسرم در خواب مى‏بينم كه تو را ذبح مى‏كنم نظرت در اين باره چيست؟ گفت پدرجان آنچه مامور شده‏ اى انجام ده كه به زودى ان شاء اللَّه مرا از صابران خواهى يافت (102).
همين كه تسليم امر خدا شدند و ابراهيم او را به زمين انداخت و پهلوى صورتش را به زمين نهاد (103).
ما او را ندا داديم كه اى (104).
ابراهيم ماموريت را به انجام رساندى ما اين چنين نيكوكاران را جزا مى‏دهيم (105).
اين به راستى
آزمايشى بس آشكارا بود (106).

باسلام خدمت شما دوست عزیز معرفت جو

بنظر بنده جناب اسماعیل با شهدای دفاع مقدس فرقهایی دارد!

در آیات قبل این قضیه آمده که ابراهیم نبی از خداوند طلب فرزندی صالح کرده و فرزند ایشان عطای خاص الهی است که هم صالح میباشد و هم قرار است جانشین وی باشد!

ثانیا جایی بنده ندیدم که گفته شده باشه که حضرت ابراهیم در انجام این امر سستی یا کوتاهی کرده باشند!

ثالثا شهیدان توسط دشمن و کفار کشته میشود اما خود ابراهیم نبی باید فرزندش را قربانی کند نه اینکه توسط کفار کشته شود! آیا پدر و مادران در زمان جنگ حاضر بودند بدون هیچ دلسوزی و تاملی با دست خودشان فرزندشان را ذبح کنند؟!

رابعا اگر بر ابراهیم نبی این امتحان سخت نمی بود چه بسا برای ما بنظر می آمد که در ایشان ذره ای عواطف و احساس نسبت به فرزند نبوده! در حالیکه خود خداوند محبت فرزند را در دل ایشان قرار داده بود آن هم چنین فرزند صالحی!

مولکول 68;716577 نوشت:
ایا وقتی به پیامبری مثل ابراهیم (ع) وحی میشد ، 100% مطمئن بودند که از جانب خداوند بوده یا اینکه نه ، احتمال هم میبود که وسوسه شیطان و الهام از سمت شیطان باشد؟ چون اگر صد در صد مطمئن بودند که از سمت خداوند بوده ، دیگه وسوسه شیطان مهم نبوده...

با سلام مجدد خدمت برادر عزيز

حضرت ابراهيم(ع) در ابتدا مطمئن نبود ولي وقتي براي بار سوم اين خواب را ديد مطمئن شد كه اين پيام از جانب خداوند است، اما اينكه مي فرماييد اگر مطمئن بوده از جانب خدا بود وسوسه شيطان مهم نبوده اين سخن صحيح نيست چون شيطان به غير از مخلَصين قدرت وسوسه سايرين را دارد. حضرت ابراهيم هم بعد از ان همه امتحان و ابتلاء به مقام مخلصين بار يافت. پس وسوسه شيطان يقينا در جريان حضرت ابراهيم بوده است و حضرت ابراهيم عليه السلام با وجود وسوسه شيطان، وي را به قربانگاه برد.
ابراهیم (ع) در یک دو راهی بسیار پرخطر قرار گرفت، اکنون وقت انتخاب است، کدام را انتخاب کند، خدا را یا نفس را، او که همیشه خدا را بر وجود خود حاکم کرده، در این جا نیز ـ هر چند بسیار سخت بود ـ به سوی خدا رفت، گرچه ابلیس ، سر راه او بی‌امان وسوسه می‌کرد. مثلاً به او می‌گفت این خواب شیطانی است و یا از عقل دور است، که انسان جوانش را بکشد و... (مجاهده كبري)

مولکول 68;716577 نوشت:
حالا شما همین موضوع رو در نظر بگیرید با موضوع حضرت ابراهیم.... خانواده های شهید دوران ما فقط با فرمان ولی فقیه غیر معصوم این کار رو میکردند که تازه با هزار جور عذر و بهانه میتونستند از زیر بار این موضوع شانه خالی کنند اما نکردند... اما حضرت ابراهیم که قرار بوده با فرمان خود خود خدا این کار رو بکنند ... دیگه واقعا چه سختی ای داشته؟

جنگ و دفاع از دين دستور خود خداوند است و امام خميني رحمه الله عليه به عنوان ولي فقيه و به عنوان مجتهد جامع الشرايط فتواي خود را مبني بر حضور در جبهه هاي جنگ اعلام مي كند، در حقيقت فتواي مجتهد دستور خود خداوند است، مردم غيور و ايماني كشور عزيزمان هم با ايمان راسخي كه داشتند فرزندان خودشان را تقديم اسلام كردند و در راه خدا قرباني كردند؛ اما تفاوتي بين اين دو نوع قرباني وجود دارد:
اول اينكه پدر ومادري كه فرزندش را به جبهه مي فرستاد اميد به بازگشت داشت اين طور نبود كه يقين به شهادتش بكند لذا اين به نوعي از سختي كار مي كاست.اگرچه به قول فرمايش شما پدران شهدا كار بسيار بزرگي كردند كه فرزندان برومند خودشان را بدون هيچ اجبار و اكراهي تقديم اسلام كردند و يقينا اجر معنوي خودشان را از خداوند متعال دريافت كرده اند و با اين مجاهده مقدس پوزه شيطان را به خاك ماليدند.
دوم اينكه قرباني كردن فرزند برومند با دست خود و چشم در چشم فرزند كار بسيار سختي است كه شايد پدران شهدا نمي توانستند چنين كاري بكنند، شايد شما هنوز فرزند نداريد اگرانسان عشق و محبتش به خداوند درحد كمال نباشد محبت فرزند ومحبت مال انسان را نابينا مي كند، محبت به فرزند و ... بايد در رايستاي محبت الهي باشد و الا ويران گر است، حضرت ابراهيم هم به خوبي اينرا مي دانست اما روزی اسماعیل که جوانی نیرومند و زیبا بود از شکار برگشت، چشم ابراهیم به قد و جمال هم چون سرو اسماعیل افتاد، مهر پدری، آن هم نسبت به چنین فرزندی، به هیجان آمد و محبت اسماعیل در زوایای دل ابراهیم جای گرفت خداوند خواست ابراهیم را در مورد همین محبت سرشار امتحان کند، چون نمي خواست پيامبر خدا حتي كوچك ترين محبتي به غير خدا داشته باشد لذا وي را در اين مورد آزمايش كرد.
حضرت ابراهيم عليه السلام از هاجر يك فرزند داشت كه همان حضرت اسماعيل عليه السلام بود، در پی رحلت ساره و هاجر، ابراهیم(ع) برای بار سوم و چهارم نیز ازدواج نمود؛ كه حاصل اين ازدواجها سيزده فرزند بوده است.

سلام
البته طبق مطالعات قبلی بنده و کلام استاد رائفی پور
سختی سر بریدن حضرت اسماعیل توسط حضرت اسماعیل این بوده است که حضرت ابراهیم مسن بوده و فقط این یک فرزند را داشته اند و می دانسته اند که قرار است اشرف مخلوقات (پیامبر اکرم ص) از نسل حضرت اسماعیل باشد. حالا خدا داره میگه سرش رو ببر!

مانند امتحان سخت امام حسین ع در کربلا
چرا که سپاهیان دشمن تمامی مردان را می خواستند بکشند و در اینصورت نسل امامت و پیامبر اکرم ص قطع میشد اما خداوند اراده کردند و جان امام علی بن حسین حفظ شد

هادی;716980 نوشت:
جنگ و دفاع از دين دستور خود خداوند است و امام خميني رحمه الله عليه به عنوان ولي فقيه و به عنوان مجتهد جامع الشرايط فتواي خود را مبني بر حضور در جبهه هاي جنگ اعلام مي كند، در حقيقت فتواي مجتهد دستور خود خداوند است، مردم غيور و ايماني كشور عزيزمان هم با ايمان راسخي كه داشتند فرزندان خودشان را تقديم اسلام كردند و در راه خدا قرباني كردند؛ اما تفاوتي بين اين دو نوع قرباني وجود دارد:
اول اينكه پدر ومادري كه فرزندش را به جبهه مي فرستاد اميد به بازگشت داشت اين طور نبود كه يقين به شهادتش بكند لذا اين به نوعي از سختي كار مي كاست.اگرچه به قول فرمايش شما پدران شهدا كار بسيار بزرگي كردند كه فرزندان برومند خودشان را بدون هيچ اجبار و اكراهي تقديم اسلام كردند و يقينا اجر معنوي خودشان را از خداوند متعال دريافت كرده اند و با اين مجاهده مقدس پوزه شيطان را به خاك ماليدند.
دوم اينكه قرباني كردن فرزند برومند با دست خود و چشم در چشم فرزند كار بسيار سختي است كه شايد پدران شهدا نمي توانستند چنين كاري بكنند، شايد شما هنوز فرزند نداريد اگرانسان عشق و محبتش به خداوند درحد كمال نباشد محبت فرزند ومحبت مال انسان را نابينا مي كند، محبت به فرزند و ... بايد در رايستاي محبت الهي باشد و الا ويران گر است، حضرت ابراهيم هم به خوبي اينرا مي دانست اما روزی اسماعیل که جوانی نیرومند و زیبا بود از شکار برگشت، چشم ابراهیم به قد و جمال هم چون سرو اسماعیل افتاد، مهر پدری، آن هم نسبت به چنین فرزندی، به هیجان آمد و محبت اسماعیل در زوایای دل ابراهیم جای گرفت خداوند خواست ابراهیم را در مورد همین محبت سرشار امتحان کند، چون نمي خواست پيامبر خدا حتي كوچك ترين محبتي به غير خدا داشته باشد لذا وي را در اين مورد آزمايش كرد.
حضرت ابراهيم عليه السلام از هاجر يك فرزند داشت كه همان حضرت اسماعيل عليه السلام بود، در پی رحلت ساره و هاجر، ابراهیم(ع) برای بار سوم و چهارم نیز ازدواج نمود؛ كه حاصل اين ازدواجها سيزده فرزند بوده است.

با تشکر از پاسخهای شما

من بطور کلی سوالم این هست که انبیای الهی که کاملا در اغوش خداوند بودند و این در اغوش بودن قدرت زیادی بهشون میداده که در برابر هر سختی ای ، ظاهرا انچنان فشاری به اونها نباید وارد میشده ، چون با تمام وجود خدا رو در زندگی و ثانیه ثانیه عمرشون لمس میکردن و میدونستن هیچ گاه تنها نیستن ،و اینکه اونجاهایی که خداوند بهشون مستقیم "بکن " یا "نکن " میکرده مثل همین داستان حضرت ابراهیم.. یا کلا هر موضوع دیگه ای.... خوب دیگه چه سختی ای داشته ؟

مثلا ما اگر در برابر امتحانات الهی موفق نمیشیم ... دو دلیل داره .. یکی اینکه از خدا دور هستیم و هم مطیع خدا هستیم هم نفس .. و مورد دوم اینکه خداوند مستقیم به ما نکن یا بکن و امر و نهی نمیکنه...

نمیدونم سوالم واضح هست یا نه... به نظر من نوع و اندازه امتحان الهی مهم نیست ... مهم اینه که انسان بدونه خدایی در عالم هست که تمام لحظات عمرش در محضر او هست و خدا پشتیبانش هست... و اینکه اگر مثل انبیا مستقیم به خداوند اتصال داشته باشه و مستقیم از خداوند دستور بگیره... دیگه چه فرقی داره اندازه و نوع امتحان چی هست؟ یعنی نگاه من این هست که اگر کسی مستقیم از خداوند دستور بگیره ...نعوذبالله مثل رباتی میشه که تمام سنسورهای عاطفی و احساسی و انسانی خودش رو از دست میده و فقط باید "چشم" مطلق بگه و عمل کنه به چشم گفتنش، چون خیر در اون موضوع هست.. و خوب این چه سختی داره نسبت به امتحان یک فرد عادی ... که اصلا نمیدونه این ندایی که داره بهش میشه الهی هست یا شیطانی؟ اصلا نمیدونه اخر این داستانی که سر راهش هست خیر هست یا شر؟ اصلا نمیدونه اون کاری که الان سر راهش هست مهمه یا موضوع مهمتر هم وجود داره و....

با تشکر

mousavi928;717138 نوشت:
سلام
البته طبق مطالعات قبلی بنده و کلام استاد رائفی پور
سختی سر بریدن حضرت اسماعیل توسط حضرت اسماعیل این بوده است که حضرت ابراهیم مسن بوده و فقط این یک فرزند را داشته اند و می دانسته اند که قرار است اشرف مخلوقات (پیامبر اکرم ص) از نسل حضرت اسماعیل باشد. حالا خدا داره میگه سرش رو ببر!

مانند امتحان سخت امام حسین ع در کربلا
چرا که سپاهیان دشمن تمامی مردان را می خواستند بکشند و در اینصورت نسل امامت و پیامبر اکرم ص قطع میشد اما خداوند اراده کردند و جان امام علی بن حسین حفظ شد


سلام داداش ، و سلام به سایر دوستان
البته آقای رائفی پور ، مجتهد نیستن و نظر ایشون صرفاً نظریه ست. ولی با این حال منم زمانی که این صحبت رو از ایشون شنیدم ، به نظرم کارملترین پاسخ رسید

لطفاً دوستان دقت بفرمایند که من نمیگم پاسخ کامل همینه. اما به نظر من از سایر پاسخ هایی که تا حالا شنیدم کاملتر هست

Reza-D;717517 نوشت:
سلام داداش ، و سلام به سایر دوستان
البته آقای رائفی پور ، مجتهد نیستن و نظر ایشون صرفاً نظریه ست. ولی با این حال منم زمانی که این صحبت رو از ایشون شنیدم ، به نظرم کارملترین پاسخ رسید

اتفاقا به نظر من همین موضوع کار رو ساده تر میکرده... که توضیحش رو مفصل دادم
خوب وقتی خدا وعده ای داده ، که خلف وعده نمیکنه و امامت رو از نسل ابراهیم (ع) بگیره... پس همین بزرگترین دلگرمی میتونست برای حضرت ابراهیم (ع) باشه.

مولکول 68;717520 نوشت:
اتفاقا به نظر من همین موضوع کار رو ساده تر میکرده... که توضیحش رو مفصل دادم
خوب وقتی خدا وعده ای داده ، که خلف وعده نمیکنه و امامت رو از نسل ابراهیم (ع) بگیره... پس همین بزرگترین دلگرمی میتونست برای حضرت ابراهیم (ع) باشه.

در هر حال این امتحان وجود داشته

مولکول 68;717520 نوشت:
اتفاقا به نظر من همین موضوع کار رو ساده تر میکرده... که توضیحش رو مفصل دادم
خوب وقتی خدا وعده ای داده ، که خلف وعده نمیکنه و امامت رو از نسل ابراهیم (ع) بگیره... پس همین بزرگترین دلگرمی میتونست برای حضرت ابراهیم (ع) باشه
بله از این زاویه هم میشه نگاه کرد. اما به شرطی که ما بطور کامل در جریان موضوع و تمام گفتگوهای خدا با حضرت ابراهیم(ع) باشیم ، که نیستیم

خدا خلف وعده نمیکنه ، اما بر اساس مواردی تغییر میده در آنچه که قرار بود رخ بده

برای مثال ، بنی اسرائیل قوم برگزیدهء خداوند بود ، اما بعداً این موضوع تغییر کرد و از قوم بنی اسرائیل گرفته شد
معناش هم این نیست که خداوند خلف وعده کرده باشه ، بلکه شرایط اجرای اون وعده محقق نشده

پس چه بسا حضرت ابراهیم(ع) هم این احتمال رو داده که در وعدهء الهی تغییری حاصل شده

مولکول 68;717476 نوشت:
اگر مثل انبیا مستقیم به خداوند اتصال داشته باشه و مستقیم از خداوند دستور بگیره... دیگه چه فرقی داره اندازه و نوع امتحان چی هست؟ یعنی نگاه من این هست که اگر کسی مستقیم از خداوند دستور بگیره ...نعوذبالله مثل رباتی میشه که تمام سنسورهای عاطفی و احساسی و انسانی خودش رو از دست میده و فقط باید "چشم" مطلق بگه و عمل کنه به چشم گفتنش، چون خیر در اون موضوع هست.. و خوب این چه سختی داره
دوست عزیز من یادم رفت اولین تاپیک شما رو تبریک بگم. انشاالله که در طول حضورتون رفقای خوبی باشیم و شما هم در طول زندگی موفق

درمورد قسمتی که نقل قول کردم ، ابتدا یه مطلب عرض کنم:
کسی میگفت ، شجاعت جایی معنا داره که ترس باشه

مثلاً میگن فلانی خیلی شجاعه ، چون از مار نمیترسه (مثل مرتازهای هندی). خب وقتی نمیترسه ، دیگه چه شجاعتی؟
اما کسی دیگه از مار میترسه ، اما برای نجات جون فرزندش جلوی پلنگ می ایسته. این یعنی شجاعت

درمورد پیامبران(ع) هم اگر قرار بود که هیچ احساسی نداشته باشن ، اصلاً امتحان معنایی نداشت
امتحان یعنی همین که شخص از چیزی که دوست داره بگذره

لذا این جمله غلطه:
پیامبر باید بگوید چشم ، چون نباید احساس داشته باشد

و این جمله درست:
پیامبر باید علی رقم احساسی که دارد ، به خدا بگوید چشم

و حضرت ابراهیم(ع) هم همین کار رو کردن. یعنی علی رقم عشق به فرزند (و احیاناً موضوع تولد خاتم از اسماعیل ع) ، به خدا گفتند چشم

Reza-D;717546 نوشت:
دوست عزیز من یادم رفت اولین تاپیک شما رو تبریک بگم. انشاالله که در طول حضورتون رفقای خوبی باشیم و شما هم در طول زندگی موفق

درمورد قسمتی که نقل قول کردم ، ابتدا یه مطلب عرض کنم:
کسی میگفت ، شجاعت جایی معنا داره که ترس باشه

مثلاً میگن فلانی خیلی شجاعه ، چون از مار نمیترسه (مثل مرتازهای هندی). خب وقتی نمیترسه ، دیگه چه شجاعتی؟
اما کسی دیگه از مار میترسه ، اما برای نجات جون فرزندش جلوی پلنگ می ایسته. این یعنی شجاعت

درمورد پیامبران(ع) هم اگر قرار بود که هیچ احساسی نداشته باشن ، اصلاً امتحان معنایی نداشت
امتحان یعنی همین که شخص از چیزی که دوست داره بگذره

لذا این جمله غلطه:
پیامبر باید بگوید چشم ، چون نباید احساس داشته باشد

و این جمله درست:
پیامبر باید علی رقم احساسی که دارد ، به خدا بگوید چشم

و حضرت ابراهیم(ع) هم همین کار رو کردن. یعنی علی رقم عشق به فرزند (و احیاناً موضوع تولد خاتم از اسماعیل ع) ، به خدا گفتند چشم

مرسی رضای عزیز

ببینید یک مثال میزنم شاید نگاه من براتون ملموس تر بشه
فرض کنید شما تک پسر هستید ، و عمو هم ندارید ... هنوز مجرد هم هستید و سنتون هم در حال بالا رفتن هست و شرایط ازدواج هم براتون مهیا نشده....
حالا شاید یکی از دغدغه های شما این باشه که ایا بالاخره شرایط ازدواج براتون فراهم میشه یا خیر؟ ایا اگر ازدواج کردید فرزند دار میشید یا خیر؟ ایا فرزندتون پسر میشه یا خیر ؟ و کلی استرس دیگه که ممکنه سراغتون بیاد چون اگر این اتفاقها نیفته عملا نسل خانواده شما منقرض میشه....

حالا فرض کنید به نحوی مثلا از طریق وحی یا از طریق خواب صادقه به شما از سمت خدا خبر میرسه که مثلا حتما نسل شما توسط خود شما حفظ خواهد شد.... حالا با همین پیام خدا ایا کلی از استرسهای شما از بین نمیره؟ ایا علیرغم تمام موانع ریز و درشتی هم که در زندگی برای ازدواج و فرزند دار شدن و پسر اوردن سر راه شما قرار بگیره باز هم دچار اضطراب میشید؟ اگر به خداوند ایمان داشته باشید قطعا نباید دچار استرس بشید ولو اینکه حتی تا 80 سالگی هم صاحب پسر نشده باشید... ولی به نظر میرسه اگر دچار استرس و غم بشید این ناشی از ضعف ایمان شما به وعده خداوند هست. و ایا به نظر شما زمانی که شما از وعده خداوند اگاه هستید همون اندازه سختی و درد و استرس متحمل میشید تا زمانیکه اگاه نیستید و از اینده ذره ای خبر ندارید؟

مولکول 68;717554 نوشت:
حالا فرض کنید به نحوی مثلا از طریق وحی یا از طریق خواب صادقه به شما از سمت خدا خبر میرسه که مثلا حتما نسل شما توسط خود شما حفظ خواهد شد.... حالا با همین پیام خدا ایا کلی از استرسهای شما از بین نمیره؟ ایا علیرغم تمام موانع ریز و درشتی هم که در زندگی برای ازدواج و فرزند دار شدن و پسر اوردن سر راه شما قرار بگیره باز هم دچار اضطراب میشید؟ اگر به خداوند ایمان داشته باشید قطعا نباید دچار استرس بشید ولو اینکه حتی تا 80 سالگی هم صاحب پسر نشده باشید... ولی به نظر میرسه اگر دچار استرس و غم بشید این ناشی از ضعف ایمان شما به وعده خداوند هست. و ایا به نظر شما زمانی که شما از وعده خداوند اگاه هستید همون اندازه سختی و درد و استرس متحمل میشید تا زمانیکه اگاه نیستید و از اینده ذره ای خبر ندارید؟
دوست عزیز ، این رو که توضیحی براش عرض کردم (در پست شماره 14)
انجا عرض کردم که وعدهء الهی هم میتونه تغییر کنه و.......

با این حال در ابتدا گفتم که این صحبت آقای رائفی پور ، صرفاً یک نظریه ست و لذا میشه اون رو کنار گذاشت

به نظرم روی کلیت بحث ، صحبت کنیم. من پاسخی خدمت شما گفتم (پست 16) که شما هم نقل قولش کردید
در این خصوص اگر نکته ای دارید یا صحبت من مورد پذیرش شما نیست ، بفرمایید

مولکول 68;717476 نوشت:
من بطور کلی سوالم این هست که انبیای الهی که کاملا در اغوش خداوند بودند و این در اغوش بودن قدرت زیادی بهشون میداده که در برابر هر سختی ای ، ظاهرا انچنان فشاری به اونها نباید وارد میشده ، چون با تمام وجود خدا رو در زندگی و ثانیه ثانیه عمرشون لمس میکردن و میدونستن هیچ گاه تنها نیستن ،و اینکه اونجاهایی که خداوند بهشون مستقیم "بکن " یا "نکن " میکرده مثل همین داستان حضرت ابراهیم.. یا کلا هر موضوع دیگه ای.... خوب دیگه چه سختی ای داشته ؟

با سلام مجدد خدمت دوست عزيز

پيامبران علي رغم اينكه در آغوش خداوند تبارك و تعالي هستند اولا درجات توحيدي آن ها متفاوت است ثانيا در آغوش خدا بودن منافاتي با عاطفه ومحبت داشتن نسبت به فرزندندارد بلكه بالعكس عاطفه و محبت پيامبران نسبت به فرزندان خود چه بسا بيشتر از عاطفه انسان هاي معمولي باشد. جواني رشيد همانند حضرت اسماعيل عليه السلام كه خداوند بعد از مدت ها در سنين پيري به ابراهيم ع عطا كرده بود و هم وعده امامت به نسل ابراهيم ع داده بود به يقين علاقه، عشق ومحبت وي نسب به فرزندش مضاعف بود و سر بريدن چنين جواني با آن همه وسوسه شيطان رجيم، كار آساني نبود.
توضيح بيشتر در ارتباط با وسوسه شيطان
وسوسه هاي شيطان رجيم حتی برای پیامبران نیز وجود دارد1؛ امام صادق (ع) می فرمایند:
«ابليس نزد موسى بن عمران آمد در حالی كه او با خدا در مناجات بود، فرشته ای به شیطان گفت: چه امیدی در او دارى که در حال مناجات با پروردگارش است؟ ابلیس گفت همان را که از پدرش آدم امید داشتم!» (أمالي الصدوق، ص۶۶۷، ح ۲)
و در قرآن نیز صریحا از وسوسه ای که شیطان نسبت به حضرت آدم (ع) داشت، سخن آمده است.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ (۱۲۰ طه) شيطان او را وسوسه كرد و گفت: اى آدم آيا تو را به رخت خلود و سلطنتى كه كهنه نمى‏شود راه برى بكنم؟

در اينكه مقام حضرت ابراهيم و ساير انبياء عليهم السلام فراتر از حدّ تصوّر ماست شكي نيست، اما با عنايت به اينكه حكمت ابتلاء و آزمايش الهي براي اين است كه انسان به كمالات بالاتري دست پيدا كند حضرت ابراهيم عليه السلام در كوره آزمايشات الهي پخته شد و بعد از آن به كمال برتر و بالاتر يعني امامت رسيد.
از اين سخن معلوم مي شود حضرت ابراهيم قبل رسيدن به مقام امامت، شيطان وي را وسوسه مي كرد تا حضرت را از اجراي فرمان الهي بازدارد، بعد از اينكه ابراهيم ع از آخرين آزمايش سربلند بيرون آمد به مقام امامت نائل آمد.
امامت مقامی است که خداوند متعال به حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از آنکه از امتحانات سربلند بیرون آمد، اعطا نمود: « و إذ ابنلی إبراهیم رَبُّه بکلماتٍ فأَتمَهنَّ قال إنی جاعلُکَ للناسِ إماماً قال و من ذُرّیتی قال لاینال عهدی الظالمین، به یاد آر هنگامی که خداوند ابراهیم (علیه السلام) را به اموری امتحان فرموده و او همو را به جای آورد. خدا بدو فرمود من ترا برای مردم امام و پیشوا قرار دادم حضرت ابراهیم عرض کرد: این امامت را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود: عهد من که امامت است به مردم ستمکار نخواهد رسید.» (بقره/124)
بر اساس این آیه ی شریفه مقام امامت از جهت رتبه و درجه بالاتر از مقام نبوت است زیرا حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از مقام نبوت و رسالت به این مقام دست یافت. ( البته باید دانست که مقام امامت از مقام نبوت عامه بالاتر است وگرنه از مقام نبوت خاصه که همان نبوت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) و بالاتری مقامات انسانیه است پایین تر است).

مولکول 68;717476 نوشت:
عنی نگاه من این هست که اگر کسی مستقیم از خداوند دستور بگیره ...نعوذبالله مثل رباتی میشه که تمام سنسورهای عاطفی و احساسی و انسانی خودش رو از دست میده و فقط باید "چشم"


اگر اينطور باشد كه شما مي فرماييد هيچ فضيلتي براي پيامبران الهي وجود نخواهد داشت، پيامبران الهي هم همانند انسان هاي ديگر عاطفه داشتند، عشق به فرزند و ... داشته اند اماهمه اينها در راستاي عشق به خدا بود، اگر امام حسين عليه السلام به خاطر قيام لله با اهل وعيال خود به رويارويي با دشمن رفت اينطور نبود كه براي ايشان ساده باشد انبياء و ائمه عليهم السلام باوجود اينكه هر لحظه در ياد خدا هستند و خودشان را جداي از خدا نمي دانند اما از طرفي عاطفه دارند و عاطفه اين بزرگواران شديد تر از انسان هاي معمولي است، لذا امام حسين عليه السلام با وجود عشق وصف پذير به فرزندان و خواهر خود زينب كبري سلام الله عليها فرمود همه با هم بايد به رويارويي با نماد اسلام ستيزي برويم.
حضرت ابراهيم نيز با وجود اينكه گوش به فرمان خداوند سبحان بود اما از طرفي عاطفه هم داشت اين طور نبود كه عاطفه حضرت كور شده باشد بله انسان هاي الهي همچون ابراهيم خليل سلام الله عليه عاطفه فرزندي را فداي قرب الهي نميكنند چون مي دانند دستور الهي بايد اجرا شود و به اين مرحله از يقين رسيده اند كه همه چيز بايد فداي الله شود و اين مرحله از يقين راخودشان با پس دادن امتحان هاي مكرر به دست آورده اند .

[=&quot]

[=&quot].........................................................................................
[=&quot]1.[=&quot] [=&quot]طبق بعضى از روايات، شيطان به دست و پا افتاد، كارى كند كه ابراهيم(عليه السلام) از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه، به سراغ مادرش «هاجر» آمد، و به او گفت: مى دانى ابراهيم(عليه السلام) چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! «هاجر» گفت: برو سخن محال مگو كه او مهربانتر از اين است كه فرزند خود را بكشد، اصولاً مگر در دنيا انسانى پيدا مى شود كه فرزند خود را با دست خود ذبح كند؟ شيطان به وسوسه خود ادامه داد، گفت: او مدعى است خدا به او دستور داده. «هاجر» گفت: اگر خدا دستور داده، بايد اطاعت كند و جز رضا و تسليم راهى نيست. گاهى، به سراغ «فرزند» آمد و به وسوسه او مشغول شد، از آن هم نتيجه اى نگرفت، چون اسماعيل(عليه السلام) را يك پارچه تسليم و رضا يافت.
[=&quot]سرانجام، به سراغ «پدر» آمد گفت: ابراهيم! خوابى را كه ديدى خواب شيطانى است! اطاعت شيطان مكن! ابراهيم(عليه السلام) كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت، بر او فرياد زد دور شو اى دشمن خدا.
[=&quot]در حديث ديگرى آمده است: ابراهيم(عليه السلام) نخست به «مشعر الحرام» آمد تا پسر را قربانى كند، شيطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمره اولى» آمد، شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم(عليه السلام) هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامى كه به «جمره دوم» رسيد، باز شيطان را مشاهده نمود، هفت سنگ ديگر بر او انداخت، تا به «جمره عقبه» آمد، هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براى هميشه از خود مأيوس ساخت).
[=&quot]و اين نشان مى دهد كه وسوسه هاى شياطين، در ميدان هاى بزرگ امتحان، نه از يكسو، كه از جهات مختلف صورت مى گيرد، هر زمان به رنگى، و از طريقى، مردان خدا بايد ابراهيم وار شياطين را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آنها ببندند
[=&quot]از هاجر مأيوس شد و مكر و حيله اش در آن زن خداشناس و موحد اثر نكرد. آمد پيش ابراهيم عليه السلام و گفت: اى ابراهيم ! جوانى زيبا و خوش ‍ اندام پشت سر تو مى آيد، او كيست؟ ابراهيم خليل گفت: او فرزندم اسماعيل است. گفت: او را به كجا مى برى؟ به منا مى برم تا قربانى كنم . شيطان با تعجب گفت: قربانى براى چه ؟! گناه او چيست؟ يك عمر آرزوى فرزند داشتى تا خداوند در سن پيرى فرزندى چنين زيبا و خوش اندام به تو عنايت كرد. اينكه كه او به حد رشد و كمال رسيده و چشم تو به او روشن شده مى خواهى او را بكشى، آيا دلت راضى مى شود او را به دست خود سر ببرى و خونش را بر زمين بريزى؟ حضرت ابراهيم فرمود: خداوند در خواب به من وحى فرمود: او را ذبح كنم، اين دستور او است و من هم فرمان او را مى برم. گفت: اى ابراهيم ! خواب اثر ندارد، نبايد به آن اعتنا نمود. اين خواب ، خواب شيطانى بوده، بى جهت فرزند خود را نكش، اگر چنين كنى در ميان مردم رواج پيدا مى كند و همه تا روز قيامت فرزندان خود را مى كشند.
[=&quot]وقتى شيطان سخن را بدين جا رسانيد، حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: اى ملعون! تو شيطانى، كسى هستى كه باعث بيرون شدن حضرت آدم از بهشت شدى، تو مردم را از راه حق منحرف مى كنى، تمام فتنه و فساد عالم زير سر تو است ، تو دشمن اولاد آدم و مردان نيك سيرت بشريت هستى، قسم ياد كردى تمام فرزندان آدم را به انحراف بكشانى ، مگر افراد مخلص و پاك را، و من يكى از آنها مى باشم كه به حرف تو اعتماد ندارم.
[=&quot]اى ملعون ! اين را بدان كه دست پليد تو به دامن پاك انبيا نمى رسد، مكر تو دام اوليا نمى شود. آنان تو را شناخته و به سخنت گوش نمى دهند، سخنانت هر چند جذاب و دل فريب و ناصحانه باشد در آنان اثر نمى كند. ابراهيم عليه السلام او را دور كرد، و هفت سنگ به آن پليد زد و او پنهان شد.

هادی;718274 نوشت:
اگر اينطور باشد كه شما مي فرماييد هيچ فضيلتي براي پيامبران الهي وجود نخواهد داشت، پيامبران الهي هم همانند انسان هاي ديگر عاطفه داشتند، عشق به فرزند و ... داشته اند اماهمه اينها در راستاي عشق به خدا بود، اگر امام حسين عليه السلام به خاطر قيام لله با اهل وعيال خود به رويارويي با دشمن رفت اينطور نبود كه براي ايشان ساده باشد انبياء و ائمه عليهم السلام باوجود اينكه هر لحظه در ياد خدا هستند و خودشان را جداي از خدا نمي دانند اما از طرفي عاطفه دارند و عاطفه اين بزرگواران شديد تر از انسان هاي معمولي است، لذا امام حسين عليه السلام با وجود عشق وصف پذير به فرزندان و خواهر خود زينب كبري سلام الله عليها فرمود همه با هم بايد به رويارويي با نماد اسلام ستيزي برويم.

من به این خاطر این برداشت رو کردم که مثلا گاهی که خودم کمی به خدا احساس نزدیکی و رابطه ی بهتری دارم ، برام دنیای اطرافم بی ارزش میشه .. دیگه تعلق خاطرانچنانی به چیزی ندارم .... خوب حالا این یک ذره نزدیکی گهگاهی من نوعی کجا و اون تقرب خالصانه پیامبران کجا؟ به همین خاطر برام تعجب برانگیز میشه که مثلا برای یک پیامبر ازمایش شدن با جان فرزند چقدر میتونه سخت باشه... شاید برای ما ادمهای عادی این موضوع سخت باشه بخاطر همون ضعف ایمانی که داریم و اینکه درک نمیکنیم همه اینها در دست ما امانت الهی است و به این چیزها تعلق خاطر داشته باشیم.... اما برای یک پیامبر شاید پذیرش این موضوع کمی سخت هست برای من...

هادی;718275 نوشت:

.........................................................................................
1.طبق بعضى از روايات، شيطان به دست و پا افتاد، كارى كند كه ابراهيم(عليه السلام) از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه، به سراغ مادرش «هاجر» آمد، و به او گفت: مى دانى ابراهيم(عليه السلام) چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! «هاجر» گفت: برو سخن محال مگو كه او مهربانتر از اين است كه فرزند خود را بكشد، اصولاً مگر در دنيا انسانى پيدا مى شود كه فرزند خود را با دست خود ذبح كند؟ شيطان به وسوسه خود ادامه داد، گفت: او مدعى است خدا به او دستور داده. «هاجر» گفت: اگر خدا دستور داده، بايد اطاعت كند و جز رضا و تسليم راهى نيست. گاهى، به سراغ «فرزند» آمد و به وسوسه او مشغول شد، از آن هم نتيجه اى نگرفت، چون اسماعيل(عليه السلام) را يك پارچه تسليم و رضا يافت.
سرانجام، به سراغ «پدر» آمد گفت: ابراهيم! خوابى را كه ديدى خواب شيطانى است! اطاعت شيطان مكن! ابراهيم(عليه السلام) كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت، بر او فرياد زد دور شو اى دشمن خدا.
در حديث ديگرى آمده است: ابراهيم(عليه السلام) نخست به «مشعر الحرام» آمد تا پسر را قربانى كند، شيطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمره اولى» آمد، شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم(عليه السلام) هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامى كه به «جمره دوم» رسيد، باز شيطان را مشاهده نمود، هفت سنگ ديگر بر او انداخت، تا به «جمره عقبه» آمد، هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براى هميشه از خود مأيوس ساخت).
و اين نشان مى دهد كه وسوسه هاى شياطين، در ميدان هاى بزرگ امتحان، نه از يكسو، كه از جهات مختلف صورت مى گيرد، هر زمان به رنگى، و از طريقى، مردان خدا بايد ابراهيم وار شياطين را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آنها ببندند
از هاجر مأيوس شد و مكر و حيله اش در آن زن خداشناس و موحد اثر نكرد. آمد پيش ابراهيم عليه السلام و گفت: اى ابراهيم ! جوانى زيبا و خوش ‍ اندام پشت سر تو مى آيد، او كيست؟ ابراهيم خليل گفت: او فرزندم اسماعيل است. گفت: او را به كجا مى برى؟ به منا مى برم تا قربانى كنم . شيطان با تعجب گفت: قربانى براى چه ؟! گناه او چيست؟ يك عمر آرزوى فرزند داشتى تا خداوند در سن پيرى فرزندى چنين زيبا و خوش اندام به تو عنايت كرد. اينكه كه او به حد رشد و كمال رسيده و چشم تو به او روشن شده مى خواهى او را بكشى، آيا دلت راضى مى شود او را به دست خود سر ببرى و خونش را بر زمين بريزى؟ حضرت ابراهيم فرمود: خداوند در خواب به من وحى فرمود: او را ذبح كنم، اين دستور او است و من هم فرمان او را مى برم. گفت: اى ابراهيم ! خواب اثر ندارد، نبايد به آن اعتنا نمود. اين خواب ، خواب شيطانى بوده، بى جهت فرزند خود را نكش، اگر چنين كنى در ميان مردم رواج پيدا مى كند و همه تا روز قيامت فرزندان خود را مى كشند.
وقتى شيطان سخن را بدين جا رسانيد، حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: اى ملعون! تو شيطانى، كسى هستى كه باعث بيرون شدن حضرت آدم از بهشت شدى، تو مردم را از راه حق منحرف مى كنى، تمام فتنه و فساد عالم زير سر تو است ، تو دشمن اولاد آدم و مردان نيك سيرت بشريت هستى، قسم ياد كردى تمام فرزندان آدم را به انحراف بكشانى ، مگر افراد مخلص و پاك را، و من يكى از آنها مى باشم كه به حرف تو اعتماد ندارم.
اى ملعون ! اين را بدان كه دست پليد تو به دامن پاك انبيا نمى رسد، مكر تو دام اوليا نمى شود. آنان تو را شناخته و به سخنت گوش نمى دهند، سخنانت هر چند جذاب و دل فريب و ناصحانه باشد در آنان اثر نمى كند. ابراهيم عليه السلام او را دور كرد، و هفت سنگ به آن پليد زد و او پنهان شد.

اگر بخوام از یک منظر دیگه به این موضوع بپردازم اینکه ، طبق این پستی که جنابعالی زدید ، اصلا ذره ای تردید و شک در دل حضرت ابراهیم علیرغم وسوسه های شیطان راه نداد ، و ظاهرا بدون دغدغه ای حضرت ابراهیم در صدد اجرای فرمان الهی بودند ... مگر نه اینکه باید ازمایش الهی چالش انگیز باشه تا اصلا معنی ازمایش پیدا کنه؟ خوب اینکه حضرت خوابی رو دیدند که اطمینان داشتند از سمت خداست و بعد هم بدون چون و چرا به فکر اجرای دستور خواب بودند ، این موضوع ایا چالشی برای حضرتدارد؟

موضوع قفل شده است